چند وقت پیش عروسی داداشم بود منم که اصلا رقصیدن بلد نیستم از ترسم رفته بودم جلو در واستاده بودم که نگن بیا برقص برادر زن داداشم اومد گفت بیا این شربت هارو پخش کن ک منم که ساده باهاش رفتم بعد منو برد وسط گفت حالا برقص منم گفتم بلد نیستم بزور برد وسط من هی فرار میکردم برم بشینم هی این برادر زن داداشم نمیزاشت(رضا) اقا از سر ناچاری قبول کردم رفتم وسط منم اولین بارم بود میرقصیدم داشتم درجا میزدم دستامو تکون میدادم ملت داماد رو ول کرده بودن داشتن از من فیلم میگرفتن بقیه هم که داشتن از خنده زمین رو گاز میگرفتن عرق کرده بودم رضا هم نمی زاشت برم بشینم ابروم رفت فیلمم رو پسر خاله هام گرفته بودن به هرکی میرسیدن نشون میدادن ابروم رفت پیش دختر خاله هام دختر عمو هام همه فیلمم رو داشتن از خنده داشتن میمردن ببین به کجا رسیده بودم که ارکستر ها میگفتن خعلی قشنگ میرقصیدی . فیلمه تو روستامون هم پخش شده بود هر کی میدید یه لبخند مسخره کننده میزد .هر کی رو میدیدم میگفت فیلمت رو دیدی منم سرخ میکردما در کل فک کنم فیلمم کل ایران پخش شده ها معروف شدم.