عاغا ما جلسه اولی که با یکی از معلما داشتیم
یه مثال زد در مورد معیار های انتخاب همسر برا پسرش...^___^
هیچی دیگ ما هم جو گیر همه نگاهمون نسبت به این معلمه عوض شد...:)
منو بگوووووووو شده بودم نور چشمیه معلم...^__^
میخواستیم امتحانا رو بپیچونیم یا یه چیزی رو از معلمه میخواستیم
بچه ها به من میگفتن تو بهش بگو به حرف تو گوش میده...:دی
خلاصه همه چی داشت به خوبی و خوشی پیش میرفت:|
تا امروز که فهمیدم پسرش 12 سالشه -___-
یعنی داغون شدم:|
با احساسات پاک یه دختر بازی شده..میفهمی؟؟؟