یه روز صبح تو ایستگاه منتظر بودیم سرویس مدرسمون بیاد بعد یکی از بچه ها اومد دیدم همه جیغ میزنن نشونش میدن تا نگاش کردیم دیدیم یه سوسک بزرگ و سیاه رو مقنعش بود گفت چرا اینجوری میکنین گفتن سوسک رو مقنعته گفت سوسک،با دست زد سوسکه افتاد ریلکس برگشت طرفمون یعنی دهنمون باز مونده بود بخدا