یه روز زفته بودم خونه داداشم بعد یه ساعت زن داداشم میخواست بره خریدکه برادر زاده 3ساله ام داد زد : مامان مامان عمو لواشک دوست داره براش میخری ؟!!!!
تو اون لحظه مونده بودم چی بگم
من به سن اون بودم که نه دو برابر اون سن داشتم به لواشک میگفتم لاف دوشک
اینا دیگه گوزیلا نیستن چون از زور استفاده نمیکنند با پنبه سر میبرن