میخوام یکی از سوتی های با حال خودمو براتون بگم . 2سال پیش در حال ساخت خونه بودم و فکرم خیلی مشغول بودبه بدهی های که داشتم. یه روز با ماشین خودم رفته بودم چندتا کیسه سیمان بخرم . کیسه ها رو گذاشتم صندوق عقب رفتم پولشو حساب کردم وقتی اومدم سوار شدم به جای فرمون وکلاج وترمز جلوی خودم صندلی راننده رو دیدم . چقدر خجسته ام من رفتم صندلی عقب نشستم . باور کنید این حقیقته خو مگه چیه بعضی وقتا آدم بدهکاره فکرش کار نمیکنه