ıllıllı نوشته های جالب و قشنگ ıllıllı ☺☻☺☻ BEAUTI NOTE☺☻☺☻
|
[ یک شنبه 26 خرداد 1392 ] [ 8:35 AM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 0 ]
* رفتم حشره کش بخرم طرف گفت : میخواین زود بمیره ؟؟؟ گفتم : پَ نَ پَ میخوام زجرکش بشه مزه ی انتقام رو بچشم !!! مغازه داره هم زرنگ تر از من بود و گفت : دِ نَ دِ لذتی که در گذشت است در انتقام نیست !!!
* به راننده تاکسی میگم همین بغلا لطفا ….میگه پیاده میشید ..گفتم دِ نـَـه دِ شما گازشو بگیر من اجکت میکنم
* تو اتوبان داشتم لایی میکشیدم،یه زانتیا اومد گفت داری لایی بازی میکنی؟؟؟ گفتم: پــ نــ پـــ دارم واست عربی میرقصم!!! گفت: دِ نـَــ دِ کنترل نا محسوس بزن بغل. (ستاد مبارزه با پ نه پ واحد اتوبان)
* ژاپنی ها میگن : ما میتونیم ، مگر اینکه بلایی نازل بشه ! “دِ نـَـه دِ”……….. درستش اینکه بگی : ما نمی تونیم ! مگر اینکه فرجی بشه !!!
* از تشیع جنازه پدر بزرگم برمیگشتیم عمم داشت خودشو از شدت ناراحتی میکشت یکی از اقوام گفت عزیزم چقدر مدل موهات قشنگه یهو عمه صاف نشست گفت دِ نـَـه دِ تازه الان بهم ریختس!
* رفتم داروخونه به یارو میگم شامپو ویتامینه میخوام! طرف با یه قیافه حق به جانب که مثلا خیلی حالیش میشه و من چیزی حالیم نیست ، به یه حالتی غمزه مانند میگه شامپو واسه موهات دیگه؟ دِ نـَـه دِ شامپو ویتامینه واسه فرش میخوام که گل هاش سریع رشد کنن.
* بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم/ همه تن چشم شدم….. . . “دِ نـَـه دِ ” . اصلش اینه: بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم/ فکرنکن یاد تو بودم، کارنداشتم ول می گشتم!
* پیش دانشگاهی که بودیم یه بار با یکی از دوستام گیر کردیم تو مدرسه بعد از کلی ماجرا تصمیم گرفتیم از پنجره طبقه 2 بریم پایین دوستم گفت مسعود کمر بندتو باز کن گیرش بدیم به پنجره نصف راهو با این بریم پایین گفتم دِ نـَـه دِ تو بری پایین من که خواستم بیام شلوارم در بیاد تو بخندییی!!
* دوستم اس ام اس داده میگه برام نحوه نصب ویندوز و پیکربندشو میفرستی (با اس ام اس)!!! دِ نـَـه دِ حتما فردا هوس آموزش پی اچ پی در 10 روز میکنی!
* مینیمال دِ نـَـه دِ یه تیکه کلام طنز اصفهانی واسه جواب دادن به جمله های غیر عادی … فرق پ نه پ با د نه د : وقتی از پـ نه پــ استفاده می کنی یعنی مطلب خیلی واضح بوده همینطور الکی یه سوال بیجا کرده مثل این ( زنگ زدم اورژانس 115میگه آمبولانس میخوای قربان ؟میگم پــ نه پــ یه پلیس ۱۱۰ میخوام بقیشم آدامس بده !)) ولی وقتی از د نــ د استفاده می کنیم ،یعنی طرف اشتباه فکر کرده حالا تو می خوای درستشو بهش بگی ادامه مطلب [ یک شنبه 26 خرداد 1392 ] [ 8:33 AM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 0 ]
این رسم روزگاره... کسي را که خيلي دوست داري، زود از دست مي دهي **از آنکه خوب نگاهش کني. **از آنكه او را در آغوش بگيري . ** از آنکه تمام حرفهايت را به او بگويي ، **از آنکه همه لبخندهايت را به او نشان بدهي مثل پروانه اي زيبا، بال ميگيرد و دور مي شود ، و تو خيال ميكردي تا آخر دنيا مي توني هر روز طلوع آفتاب را با او تماشا كني .
رسم روزگاره: کسي که از ديدنش سير نشده اي زود از دنياي تو ميرود ، بدون اينكه حتي ردي و نشوني از خودش در دنياي تو به جا بزاره .چه آرزوهايي با او نداشتي ، چه آينده ي زيبايي را با او مي ديدي، فرصت نشد كه فقط يك بار سرت را بر روي شانه هايش بزاري و گريه کنی.
رسم روزگاره: وقتي از هر روزي بيشتر به او نياز داري ، وقتي هنوز خوشبختي را در كنار او حس نكردي ، وقتي هنوز ترانه هاي عاشقي را تا آخر با او نخوانده اي ، دركمال ناباوري مي بيني كه او را در کنارت نيست . چه فكر پوچي بود كه دست در دست او خنده کنان تا اوج آسمان خواهي رفت و او صورتت را پر از بوسه ميکند.
رسم روزگاره: با خود گفتي اگر اين بار ببينمش دست او را مي گيرم ، خيلي محكم مي گيرم و نمي گذارم كه برود . او بايد براي هميشه ** بماند . دستي را گرفتي اما اين دست كيست كه خيلي سرده ؟ تو دست در دست تنهايي دادي . اون دست رهات نمي كنه !
رسم روزگاره: او که ميرود ، براي هميشه هم مي رود .و آنقدر تنها مي شوي که حتي نام روزها را فراموش ميکني و گذشت زمان را احساس نمي كني ، از صداي تيك تيك ساعت بيزار مي شوي و با آنكه تنگ دل تو شكست اما ماهيش آزاد نشد. راستی تو كه او را خيلي دوست داري: اگه هنوز باد شمعهایت را خاموش نکرده، اگه هنوز شمع بالهايت را نسوزانده ، اگه هنوز می توانی به او هديه اي ، شاخه گلي بدهي و پس قدر لحظه لحظه ي اين روزها را بدان . او را در آغوش بگير و تا فرصت داري به او بگو :
دوستت دارم..... ادامه مطلب [ یک شنبه 26 خرداد 1392 ] [ 8:31 AM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 0 ]
مطالب زير هم جاي تامل دارد : اگر امروز با احساس تندرستي بيشتري از خواب بيدار شويد ... از ميليون ها نفري که تا پايان هفته نيز دوام نخواهند آورد سعادتمند تريد.
اگر هرگز، تنهايي زندان، زجر شکنجه، يا گرسنگي را تحمل نکرده ايد از 500 ميليون نفر در اين دنيا پيش تريد.
اگر بتوانيد بدون ترس از ارعاب، دستگيري،شکنجه يا مرگ مراسم مذهبي خود را انجام دهيد، از 3 ميليارد مردم اين جهان خوشبخت تريد.
اگر غذايي در يخچال ، پوشاکي بر تن، سقفي بالاي سر و جايي براي خوابيدن داريد ... از 75 درصد مردم جهان ثروتمند تريد.
اگر در بانک يا کيف دستیتان پول داريد و جايي براي استراحت و تفريح در اختيار نيز داريد ، از جمله 7 درصد ثروتمندان جهان هستيد.
اگر پدر و مادرتان هنوز در قيد حيات هستند و با هم زندگي مي کنند شما از جمله نوادر حتي در آمريکا و کانادا مي شويد.
اگر مي توانيد اين مطلب را بخوانيد، دو بار سعادتمند هستيد، يک بار به خاطر اينکه کسي به فکر شماست و دوم اينکه شما بيش از 4 ميليارد نفري که در اين دنيا بي سواد هستند، خوشبخت ترهستيد. ادامه مطلب [ یک شنبه 26 خرداد 1392 ] [ 8:29 AM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 0 ]
لودویگ فون بتهوون (1827-1770) یکی از مشهورترین و اسرارامیزترین آهنگسازان تاریخ در سن 57 سالگی درگذشت و رازی بزرگ را با خودبه جهانی دیگر برد. پس از مرگ وی نامه عاشقانه در وسایلش پیدا شد.این نامه خطاب به زنی ناشناس نوشته شده است که بتهوون او را با لقب "محبوب ابدی" خطاب کرده است. شاید جهانیان هرگز نتوانند این زن اسرارآمیز را بشناسند یا موقعیت و شرایط رابطه عاشقانه بتهوون و این زن را دریابند. نامه بتهوون تنها چیزی است که از عشق او به جا مانده است.عشقی که به اندازه موسیقی اش پر احساس بوده است,همان موسیقی پر احساسی که بتهوون را پر آوازه کرد.
------------
فرشته من,تمام هستی و وجودم,جان جانانم,امروز تنها چند کلمه,آن هم با مداد برایم نوشته بودی که تا قبل از فردا وضعیت جا ومکان تو مشخص نمیشود.چه اتلاف وقت بیهوده ای! چرا باید این غم و اندوه عمیق وجود داشته باشد؟ آیا عشق ما نمیتواند بدون اینکه قربانی یگیرد ادامه پیدا کند؟ بدون اینکه همه چیزمان را بگیرد.آیا میتوانی این وضع را عوض کنی؟ اینکه من تماماً به تو تعلق ندارم و تو هم نمیتوانی تمام و کمال از آن من باشی؟ چه شگفت انگیز است! به زیبایی طبیعت که همان عشق راستین است,بنگر تا به آرامش برسی,عشق هست و نیست تو را طلب میکند و به راستی حق با اوست. حکایت عشق من و تو نیز از این قرار است.اگر به وصال کامل برسیم دیگر از عذاب فراق آزرده نخواهیم شد. بگذار برای لحظه ای از دنیا و مافیها رها شده و به خودمان بپردازیم.بی گمان یکدیگر را خواهیم دید.از این گذشته نمی توانم آنچه را که در این چند روز در مورد زندگی ام پی برده ام در نامه بنویسم.اگر در کنارم بودی هیچگاه چنین افکاری به سراغم نمی آمد. حرفهای بسیاری در دل دارم که باید به تو بگویم. آه لحظه هایی هست که حس میکنم سخن گفتن کافی نیست. شاد باش "ای تنها گنج واقعی من بمان" ای همه هستی من. بدون شک خدایان آرامشی به ما ارزانی خواهد داشت که بهترین هدیه است. ارادتمند تو,لودویگ ادامه مطلب [ یک شنبه 26 خرداد 1392 ] [ 8:29 AM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 0 ]
به نام خالق ریحان و بوی خوش آن خدای من گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟ گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی، من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم. گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟ گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود. گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟ گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید. گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟ گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی. آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی. گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟ گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگرنه همان بار اول شفایت می دادم. گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت ... گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت ... ادامه مطلب [ یک شنبه 26 خرداد 1392 ] [ 8:29 AM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 0 ]
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
به يکجايي از زندگي که رسيدي، مي فهمي
و بالاخره خواهي فهميد که : ادامه مطلب [ یک شنبه 26 خرداد 1392 ] [ 8:26 AM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 0 ]
[ یک شنبه 26 خرداد 1392 ] [ 8:16 AM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 0 ]
پس از حمله موریانهها، بیش از هفت هزار یورو از اسکناسها غیر قابل شناسایی شدند و بدین ترتیب قابلیت تعویض در بانک مرکزی را ندارند.
ادامه مطلب [ یک شنبه 26 خرداد 1392 ] [ 8:13 AM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 0 ]
[ یک شنبه 26 خرداد 1392 ] [ 8:11 AM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 0 ]
|
|