ıllıllı نوشته های جالب و قشنگ ıllıllı ☺☻☺☻ BEAUTI NOTE☺☻☺☻
|
[ شنبه 25 خرداد 1392 ] [ 11:16 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 0 ]
خودم برایش میگویم...... چند روز پیش دختر کوچولوی سه سالهی یکی از دوستانم که اومده بود خونه ی ما با دیدن سوسک در آشپزخانه ما ذوق کرد و جلو رفت تا با دست کوچکش سوسک را ناز کند مامانش گفت خونه جدیدمون پر از سوسک بود وقتی این به دنیا آمد برای این که اذیت نشه هر روز رفتیم با سوسکها حرف زدیم و بازی کردیم. آوردیم و آنها را شریک کردیم در روزمرگیهایمان گفتیم قانون خانه را عوض کنیم طوری که سوسک دیگر باعث چندش و وحشت و ناآرامی ما نباشد ولی من چه؟؟هنوز... ترس های کودکی ام پا برجاست ناخوابی های من و شنیده هایی از دیو و غول کاش بیشتر از صورت مهربان خدا می گفتند
========================================
تصمیم دارم خودم برای فرزندم بگویم ریشه تمام ترس هایم را خودم برای فرزندم میگویم. یک روزی مینشینم و همهی اینها را برای بچه ام تعریف میکنم وقتی این کار را میکنم که بچهام هنوز فرصت زیادی داشته باشد تا اینها را هضم کند و بعد از یاد ببرد فرصت داشته باشد بپذیرد اما فراموش کند لحظهی پذیرش را همانطور که احتمالا درد لحظهی به دنیا آمدن را فراموش کرده است اول از همه مرگ را برایش تعریف میکنم پیش از این که عزیزی را از دست بدهد و رویاروییاش با نیستی خیلی شخصی باشد پیش از این که ناچار باشد مرگ را همراه با ناباوری و دلتنگی و شیونهای شبانه بشناسد برایش میگویم که مثل تاریخ مصرف پشت قوطی شیر و ماست میماند که زندگی در هر چیز و هر کس قرار است تمام شود
برایش میگویم که بداند روزی که با مرگی روبرو شود، احساس خشم و حقارت خواهد کرد و این که آن اندوه ممکن است هیچوقت قلبش را ترک نکند اما در همان روزگار هم پذیرفتن و فهمیدن نیستی... سادهتر از عمری ترسیدن از آن است خودم برایش میگویم که بداند ترس، اصلا فقط مال آدم بزرگهاست آنقدر که درآنها هراس گرفتن دستی هست، ترس از گم شدن نیست بداند که ترسهای بزرگ ممکن است در لحظهی تنهایی به سراغش بیاید روزی که برای خودش آدمی شده باشد و حضور من نتواند دردی از او دوا بکند آن روز یادش باشد که از ترسیدن خودش نترسد. برایش میگویم که ترسیدن یعنی ندانستن یعنی مطمئن نبودن از ثبات و امنیت دانستن این که ترس جزئی از طبیعت اوست و بارها خواهد آمد و خواهد رفت شاید کمک کند که او خودش را وقت ترسیدن آرام کند شاید کمک کند که ترسیدن غافلگیر و ناتوانش نکند و هنوز بتواند فکری بکند برای خوب کردن خودش
میخواهم بداند که گاهی حسادت ممکن است به سراغ آدم بیاید یعنی این که زمانهایی هست که دست آدم از چیزهای خوب دنیا کوتاه میشود باید بداند که گاهی چیزهایی که دوست دارد و فکر میکند برای داشتنشان محق است را به او نمیدهند و جلوی چشمش به دیگری میدهند و دیدن دیگریِ خوشحال برای بعضی ها کار سادهای نیست و اگر آدم سعیاش را کرد و از پسش برنیامد باید بداند که حسود است حسود است و این به معنی محق بودنش نیست. به معنی محق نبودن دیگری هم نیست حسادت آن قدر تحملش سخت است که بد نیست آدم بشناسدش تا زیادی غصهاش را نخورد شاید به جای این که زیر بارش بشکند سعی کند از راه آن احساس بزرگتر شود و آزادهتر میخواهم برایش بگویم که در دنیا ناامیدی هم هست ناامیدی معنیاش خسته شدن از خوشبینی است و اگر آدم دیگران را به ورطهی تلخی ناامیدیهای خودش نکشد خسته شدن هیچ ایرادی ندارد
برایش میگویم که خسته شدن ایستگاه آخر نیست و او حق دارد گاهی خسته باشد حق دارد پا شل کند، آه بکشد، اخم کند ولی باید بداند که ناامیدی به کسانی که دوستش دارند دخلی ندارد و خوب نیست کسی امید را از دیگری بگیرد به خاطر ناامیدی خودش چون رسمش این است که آدم راه خودش را پیدا میکند و امید میتواند هزار بار دیگر هم برگردد میخواهم برای بچهام بگویم وقتی که دیگر بچه نباشد چه روزهای زیادی احساس خواهد کرد که دنیا آنطور که من میگفتم نبود که من با هزاری آرزو و ادعا، احتمالا هیچوقت نخواهم نتوانست سوسکی را ناز کنم و خودم هم خوب میدانم نصیحتهای من نمیتوانست فراتر از ترسها و ناامیدیها و حقارتهای خودم برود پس نمیتوانست او را همیشه حفظ کند همینطور که آرزوهای من شاید کوچک بودند برای او میخواهم یک بار برای همیشه به او بگویم که از من آزاد است که از من دِینی به گردن او نیست. که او مسئول دلتنگیها و حفرههایی که خودم عمری نتوانستم جبرانشان کنم نیست برای من او آزاد است. میخواهم بنشینم و ساعتها برایش بگویم که من بهشت را زیر پای خودم نمیبینم و همهی عشقی که به پای او میریزم را برای لذت خودم میریزم و بالاخره حتما میخواهم برای او بگویم که این دنیا بدون عشق نمیارزد حتی اگر من بگویم
ادامه مطلب [ شنبه 25 خرداد 1392 ] [ 11:16 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 0 ]
بچه که بودیم...!
- بچه که بودیم، چه دلهای بزرگی داشتیم، اکنون که بزرگیم، چه دلتنگیم!
- بچه که بودیم راحت دلمون نمیشکست، بزرگ که شدیم، خیلی آسون دلمون میشکنه.
- بچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم، یکساعت بعد از یادمون میرفت، بزرگ که شدیم، گاهی دعواهامون سالها تو یادمون میمونه و آشتی نمیکنیم.
- بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم میشدیم، بزرگ که شدیم، حتی ۱۰۰تا کلاف هم سرگرممون نمیکنه.
- بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود، بزرگ که شدیم، کوچکترین آرزومون، داشتن بزرگترین چیزه.
- بچه که بودیم آرزومون بزرگشدن بود، بزرگ که شدیم، حسرت برگشتن به بچگیرو داریم.
- بچه که بودیم تو بازیهامون همهاش ادای بزرگترهارو درمیآوردیم، بزرگ که شدیم، همهاش تو خیالمون برمیگردیم به بچگی. ادامه مطلب [ شنبه 25 خرداد 1392 ] [ 11:16 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 0 ]
پدری دست بر شانه پسر گذاشت و از او پرسید: تو میتوانی مرا بزنی یا من تورا؟پسر جواب داد: من میزنم پدر ناباورانه دوباره سوال را تکرار کرد ولی باز همان جواب را شنید با ناراحتی از کنار پسر رد شد بعد از چند قدم دوباره سوال را تکرار کرد شاید جوابی بهتر بشنود. پسرم من میزنم یا تو؟ این بار پسر جواب داد شما میزنی. پدر گفت چرا دوبار اول این را نگفتی؟ پسر جواب داد تا وقتی دست شما روی شانه من بود عالم را حریف بودم ولی وقتی دست از شانه ام کشیدی قوتم را با خود بردی... ادامه مطلب [ شنبه 25 خرداد 1392 ] [ 11:16 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 0 ]
* رفتم حشره کش بخرم طرف گفت : میخواین زود بمیره ؟؟؟ گفتم : پَ نَ پَ میخوام زجرکش بشه مزه ی انتقام رو بچشم !!! مغازه داره هم زرنگ تر از من بود و گفت : دِ نَ دِ لذتی که در گذشت است در انتقام نیست !!!
* به راننده تاکسی میگم همین بغلا لطفا ….میگه پیاده میشید ..گفتم دِ نـَـه دِ شما گازشو بگیر من اجکت میکنم
* تو اتوبان داشتم لایی میکشیدم،یه زانتیا اومد گفت داری لایی بازی میکنی؟؟؟ گفتم: پــ نــ پـــ دارم واست عربی میرقصم!!! گفت: دِ نـَــ دِ کنترل نا محسوس بزن بغل. (ستاد مبارزه با پ نه پ واحد اتوبان)
* ژاپنی ها میگن : ما میتونیم ، مگر اینکه بلایی نازل بشه ! “دِ نـَـه دِ”……….. درستش اینکه بگی : ما نمی تونیم ! مگر اینکه فرجی بشه !!!
* از تشیع جنازه پدر بزرگم برمیگشتیم عمم داشت خودشو از شدت ناراحتی میکشت یکی از اقوام گفت عزیزم چقدر مدل موهات قشنگه یهو عمه صاف نشست گفت دِ نـَـه دِ تازه الان بهم ریختس!
* رفتم داروخونه به یارو میگم شامپو ویتامینه میخوام! طرف با یه قیافه حق به جانب که مثلا خیلی حالیش میشه و من چیزی حالیم نیست ، به یه حالتی غمزه مانند میگه شامپو واسه موهات دیگه؟ دِ نـَـه دِ شامپو ویتامینه واسه فرش میخوام که گل هاش سریع رشد کنن.
* بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم/ همه تن چشم شدم….. . . “دِ نـَـه دِ ” . اصلش اینه: بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم/ فکرنکن یاد تو بودم، کارنداشتم ول می گشتم!
* پیش دانشگاهی که بودیم یه بار با یکی از دوستام گیر کردیم تو مدرسه بعد از کلی ماجرا تصمیم گرفتیم از پنجره طبقه 2 بریم پایین دوستم گفت مسعود کمر بندتو باز کن گیرش بدیم به پنجره نصف راهو با این بریم پایین گفتم دِ نـَـه دِ تو بری پایین من که خواستم بیام شلوارم در بیاد تو بخندییی!!
* دوستم اس ام اس داده میگه برام نحوه نصب ویندوز و پیکربندشو میفرستی (با اس ام اس)!!! دِ نـَـه دِ حتما فردا هوس آموزش پی اچ پی در 10 روز میکنی!
* مینیمال دِ نـَـه دِ یه تیکه کلام طنز اصفهانی واسه جواب دادن به جمله های غیر عادی … فرق پ نه پ با د نه د : وقتی از پـ نه پــ استفاده می کنی یعنی مطلب خیلی واضح بوده همینطور الکی یه سوال بیجا کرده مثل این ( زنگ زدم اورژانس 115میگه آمبولانس میخوای قربان ؟میگم پــ نه پــ یه پلیس ۱۱۰ میخوام بقیشم آدامس بده !)) ولی وقتی از د نــ د استفاده می کنیم ،یعنی طرف اشتباه فکر کرده حالا تو می خوای درستشو بهش بگی
ادامه مطلب [ شنبه 25 خرداد 1392 ] [ 11:16 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 0 ]
حس نوستالژیکی که این روزها با به خاطر آوردن آنها به ما دست میدهد شاید یکی از قشنگترین حسها باشد. این گوشیها در زمان خودشان آنقدر زیاد شده بودند که شاید از بدست گرفتن آنها خجالت میکشیدید اما این روزها به داشتن آنها افتخار میکنید. ما نیز سعی کردیم تا گزارشی از این گوشیهای بسیار نوستالژیک تهیه کنیم و مروری داشته باشیم بر تعدادی از آنها که برای ما و شما یادآور خاطرات تلخ و شیرین هستند:
نوکیا ۱۱۰۰:
نوکیا ۱۱۰۰ به عنوان یکی از مهمترین گوشیهای بازار ایران به شمار میآید. این گوشی به گفته خیلیها هیچوقت از یادها نمیرود. بیش از ۹۰ درصد از افرادی که این گوشی را خریداری کردند از آن راضی هستند و به طور خاصی روی آن تعصب دارند. یکی از ویژگیهای فراموش نشدنی این گوشی چراغ قوه آن بود که در زمانهای حساس واقعا به کمک صاحبانش میشتافت. این گوشی در طی زمانهای مختلف به نامهایی مانند: گوشکوب، یازده دو سوراخ، یازده چراغ قوه معروف بود. یکی دیگر از ویزگیهای این گوشی که بیشتر زبان زد شد سفت و محکم بودن آن بود. همیشه وقتی با صاحبان این گوشیها صحبت کنید خاطراتی مبنی بر سقوط از ارتفاع یا رد شدن ماشین از روی آن میشنوید.
نوکیا ۶۶۰۰:
این گوشی جزء اولین گوشیهایی است که دارای سیستم بلوتوث بود. البته در آن زمان این فناوری زیاد کابرد نداشت زیرا گوشیهای دیگر تنها قابلیتهای ابتدایی داشتند. نوکیا ۶۶۰۰ به عنوان یکی از گوشیهایی شناخته میشود که توانست انقلابی را در عرصه موبایل ایجاد کند. این گوشی توانایی پخش بعضی از فرمتهای تصویری را داشت و به خاطر طراحی زیبا و جذابی که دارا بود توانست خیلی زود جای خود را در بین جوانان ایرانی باز کند. البته در آن زمان گوشیهایی مانند ۷۶۱۰ نیز در بازار وجود داشت،اما در کنار فروش زیاد این گوشی شاید خیلی به چشم نمیآمد. البته دوربینVGA و همچنین ۶ مگابایت حافظه داخلی نیز از دیگر امکانات این گوشی بود. نوکیا ۶۶۰۰ به خاطر شکل خاصی که داشت بیشتر به نامهایی مانند: کتلت یا آجر شناخته میشد. از دیگر گوشیهای نوکیا که در دورههای متفاوت توانستند اسم و رسم خوبی برای خود دست و پا کنند میتوان به N70 یا N73 که در زمان خود بسیار همه گیر شده بودند اشاره کرد. نوکیا همچنان به ارائه گوشیهای ساده ادامه میدهد اما در تولید گوشیهای لمسی نیز بیکار نیست و گوشیهایی مانند:N8 یا ۵۸۰۰ تولید میکند. یکی دیگر از شرکتهایی که آن روزها در بین مردم طرفداران بسیاری داشت و توانسته بود نظر افراد زیادی را به سمت خود جلب کند سونی اریکسون بود. این شرکت نیز بعد از نوکیا بازار فروش خوبی در کشور ما داشت. این فروش خوب به این معنا است که حتما گوشیهای خاطره انگیز نیز تولید کرده است.
سونی اریکسون P910:
این گوشی با صفحه ۳ اینچی و لمسی خود توانست توجه افراد زیادی را به خود جلب کند. شاید این اولین گوشی لمسی ای نبود که وارد کشور ما شد اما باید به جرات بگوییم که جزء اولین گوشیهای این سبک بود که به قدرت و محبوبیت رسید. از مزایای آن میتوان به یک دوربین VGA و بلوتوث و درگاه مخصوص اتصال به کامپیوتر نام برد. همچنین به غیر از صفحه نمایش لمسی این گوشی دارای یک صفحه کیبورد QWERTY نیز بود. از اجداد این گوشی که در ایران هم وجود داشتند میتوان به P810 و P900 اشاره کرد که آنها نیز بازار نسبتا خوبی داشتند. چندی پیش که در بازار موبایل قدم میزدم که متوجه یکی از این گوشیها بابرچسب “فروشی نیست” شدم و وقتی علت را از صاحب مغازه پرسیدیم او در جواب گفت: ” این گوشی تنها برای تزئین و زیبایی ویترین اونجاست و خیلی دوستش دارم”. این جمله شاید سندی برای محبوبیت زیاد این گوشی باشد.
سونی اریکسون K750:
شاید معروف ترین گوشی در ایران همین K750 باشد. تقریبا ۹۹ درصد از مردم با این گوشی به خوبی آشنا هستند و کمتر کسی است که آن را ندیده و یا نشناسد. بعد از شنیدن کلمه همه گیر یا در اصطلاح عامیانه “خز” شاید اولین چیزی که به ذهن شما میرسد همین گوشی باشد. K750 گوشی ای ساده و با امکانات نه چندان زیادی مانند دوربین ۲ مگاپیکسلی و البته وزن کم و متناسب بود. اما همین امکانات نسبتا کم توانست سر وصدای زیادی را به پا کند به طوری که در بعضی مقاطع این گوشی نایاب نیز شد. البته همانطور که میدانید گوشیهایی که طرفداران زیادی دارند حتما اسمهای خاص نیز دارند. از مهمترین اسمهای این گوشی میتوان به آجر اشاره کرد. البته پس از این گوشی مدلهای جدیدتری از آن نیز وارد بازار شدن مانند:K800 که آن نیز به دسته گوشیهای همه گیر پیوست اما نتوانست خاطرات K750 را دوباره زنده کند. اما در بین گوشیهای سونی اریکسون شاید انصاف نباشد که از سری W نام نبریم.
W700:
در بین گوشیهای این سری شاید مهمترین و محبوب ترین گوشی W700 بود. سری W در سونی اریکسون با هدف افزایش قدرت صوتی و تصویری به بازار آمد. البته نباید از این مسئله غافل شویم که این سری از گوشیهای این شرکت بسیار خوب و کارآمد بودند. W700 به علت سبک ساده و قدرت زیادی که داشت توانست خیلی سریع در بین مردم جایی برای خود پیدا کند به طوری که گاهی دیده میشد که تمام اعضای یک خانواده از این گوشی استفاده میکنند. نکته جالب اینکه در حین گشت و گذار در یکی از بازارهای موبایل شرق تهران بافردی روبرو شدیم که یک W700 در دست داشت. از او در مورد تلفن اش سوالی پرسیدیم و جواب جالبی نیز دریافت کردیم. او در پاسخ به اینکه آیا از گوشی خود راضی هست یا نه گفت: “این گوشی ۴ ساله داره کار میکنه، دوربینش خرابه،صفحش شکسته، بعضی از دکمههاش کار نمیکنه اما هنوز بسیار عالیه و قصد عوض کردش را ندارم”. در اینجا باید به این اشاره کنیم که به جز این دوشرکت در زمانهای گذشته گوشیها و شرکتهایی بوده اند که در دوره ای از زمان همه گیر شده اند. از بین این شرکتها میتوان به SONY یا ALCATEL اشاره کرد. همچنین گوشیهایی مانند Z5 نیز خاطرات زیادی برای شما یادآوری میکند. همچنین گوشیهایی مانند نوکیا۸۱۱۰ نیز هستند که خاطراتی را برای اولین افرادی که تلفن همراه داشتند یادآوری میکند. برای اینکه با نظر مردم و مغاره داران نیز بیشتر آشنا بشویم سری به یکی از بازارهای موبایل زدیم. در ابتدا پس از صحبت با مغازه داران از آنها خواستیم تا نظراتشون در مورد گوشیها بگویند. یکی از نکات مشترکی که در بین همه افراد وجود داشت تمجید آنها از گوشی۱۱۰۰ بود. همه این گوشی را به عنوان یکی از قدرتمندترین و بهترین گوشیهای ساخته شده در جهان میدانستند. تقریبا ۹۰ درصد از افرادی که از آنها سوالاتی پرسیدیم خاطراتی با این گوشی داشتند. در مورد دیگر گوشیها نیز جملات جالبی را عده ای به زبان آوردند. وقتی ازیک نفر در مورد گوشی ۳۳۱۰ سوال کردیم او در جواب گفت: “منفجر میشد اما کارمیکرد”. یا هنگامیکه از یک دانش آموز در مورد همین گوشی پرسیدیم او گفت:“این گوشیا به سن من قد نمیده”. جملاتی که در مورد K750 و ۶۶۰۰ شنیدیم بیشتر در این حوزه که : “دست همه بود”. این روزها مردم بیشتر به گوشیهای ظریف، با کاربری بالا، هوشمند و قالبا صفحه لمسی روی آورده اند. گوشیهایی که شاید با یک زمین خوردن از بین بروند.
ادامه مطلب [ شنبه 25 خرداد 1392 ] [ 11:16 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 0 ]
مطالب زير هم جاي تامل دارد : اگر امروز با احساس تندرستي بيشتري از خواب بيدار شويد ... از ميليون ها نفري که تا پايان هفته نيز دوام نخواهند آورد سعادتمند تريد.
اگر هرگز، تنهايي زندان، زجر شکنجه، يا گرسنگي را تحمل نکرده ايد از 500 ميليون نفر در اين دنيا پيش تريد.
اگر بتوانيد بدون ترس از ارعاب، دستگيري،شکنجه يا مرگ مراسم مذهبي خود را انجام دهيد، از 3 ميليارد مردم اين جهان خوشبخت تريد.
اگر غذايي در يخچال ، پوشاکي بر تن، سقفي بالاي سر و جايي براي خوابيدن داريد ... از 75 درصد مردم جهان ثروتمند تريد.
اگر در بانک يا کيف دستیتان پول داريد و جايي براي استراحت و تفريح در اختيار نيز داريد ، از جمله 7 درصد ثروتمندان جهان هستيد.
اگر پدر و مادرتان هنوز در قيد حيات هستند و با هم زندگي مي کنند شما از جمله نوادر حتي در آمريکا و کانادا مي شويد.
اگر مي توانيد اين مطلب را بخوانيد، دو بار سعادتمند هستيد، يک بار به خاطر اينکه کسي به فکر شماست و دوم اينکه شما بيش از 4 ميليارد نفري که در اين دنيا بي سواد هستند، خوشبخت ترهستيد.
ادامه مطلب [ شنبه 25 خرداد 1392 ] [ 11:16 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 1 ]
این رسم روزگاره... کسي را که خيلي دوست داري، زود از دست مي دهي **از آنکه خوب نگاهش کني. **از آنكه او را در آغوش بگيري . ** از آنکه تمام حرفهايت را به او بگويي ، **از آنکه همه لبخندهايت را به او نشان بدهي مثل پروانه اي زيبا، بال ميگيرد و دور مي شود ، و تو خيال ميكردي تا آخر دنيا مي توني هر روز طلوع آفتاب را با او تماشا كني .
رسم روزگاره: کسي که از ديدنش سير نشده اي زود از دنياي تو ميرود ، بدون اينكه حتي ردي و نشوني از خودش در دنياي تو به جا بزاره .چه آرزوهايي با او نداشتي ، چه آينده ي زيبايي را با او مي ديدي، فرصت نشد كه فقط يك بار سرت را بر روي شانه هايش بزاري و گريه کنی.
رسم روزگاره: وقتي از هر روزي بيشتر به او نياز داري ، وقتي هنوز خوشبختي را در كنار او حس نكردي ، وقتي هنوز ترانه هاي عاشقي را تا آخر با او نخوانده اي ، دركمال ناباوري مي بيني كه او را در کنارت نيست . چه فكر پوچي بود كه دست در دست او خنده کنان تا اوج آسمان خواهي رفت و او صورتت را پر از بوسه ميکند.
رسم روزگاره: با خود گفتي اگر اين بار ببينمش دست او را مي گيرم ، خيلي محكم مي گيرم و نمي گذارم كه برود . او بايد براي هميشه ** بماند . دستي را گرفتي اما اين دست كيست كه خيلي سرده ؟ تو دست در دست تنهايي دادي . اون دست رهات نمي كنه !
رسم روزگاره: او که ميرود ، براي هميشه هم مي رود .و آنقدر تنها مي شوي که حتي نام روزها را فراموش ميکني و گذشت زمان را احساس نمي كني ، از صداي تيك تيك ساعت بيزار مي شوي و با آنكه تنگ دل تو شكست اما ماهيش آزاد نشد. راستی تو كه او را خيلي دوست داري: اگه هنوز باد شمعهایت را خاموش نکرده، اگه هنوز شمع بالهايت را نسوزانده ، اگه هنوز می توانی به او هديه اي ، شاخه گلي بدهي و پس قدر لحظه لحظه ي اين روزها را بدان . او را در آغوش بگير و تا فرصت داري به او بگو :
دوستت دارم.....
ادامه مطلب [ شنبه 25 خرداد 1392 ] [ 11:16 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 0 ]
لودویگ فون بتهوون (1827-1770) یکی از مشهورترین و اسرارامیزترین آهنگسازان تاریخ در سن 57 سالگی درگذشت و رازی بزرگ را با خودبه جهانی دیگر برد. پس از مرگ وی نامه عاشقانه در وسایلش پیدا شد.این نامه خطاب به زنی ناشناس نوشته شده است که بتهوون او را با لقب "محبوب ابدی" خطاب کرده است. شاید جهانیان هرگز نتوانند این زن اسرارآمیز را بشناسند یا موقعیت و شرایط رابطه عاشقانه بتهوون و این زن را دریابند. نامه بتهوون تنها چیزی است که از عشق او به جا مانده است.عشقی که به اندازه موسیقی اش پر احساس بوده است,همان موسیقی پر احساسی که بتهوون را پر آوازه کرد.
------------
فرشته من,تمام هستی و وجودم,جان جانانم,امروز تنها چند کلمه,آن هم با مداد برایم نوشته بودی که تا قبل از فردا وضعیت جا ومکان تو مشخص نمیشود.چه اتلاف وقت بیهوده ای! چرا باید این غم و اندوه عمیق وجود داشته باشد؟ آیا عشق ما نمیتواند بدون اینکه قربانی یگیرد ادامه پیدا کند؟ بدون اینکه همه چیزمان را بگیرد.آیا میتوانی این وضع را عوض کنی؟ اینکه من تماماً به تو تعلق ندارم و تو هم نمیتوانی تمام و کمال از آن من باشی؟ چه شگفت انگیز است! به زیبایی طبیعت که همان عشق راستین است,بنگر تا به آرامش برسی,عشق هست و نیست تو را طلب میکند و به راستی حق با اوست. حکایت عشق من و تو نیز از این قرار است.اگر به وصال کامل برسیم دیگر از عذاب فراق آزرده نخواهیم شد. بگذار برای لحظه ای از دنیا و مافیها رها شده و به خودمان بپردازیم.بی گمان یکدیگر را خواهیم دید.از این گذشته نمی توانم آنچه را که در این چند روز در مورد زندگی ام پی برده ام در نامه بنویسم.اگر در کنارم بودی هیچگاه چنین افکاری به سراغم نمی آمد. حرفهای بسیاری در دل دارم که باید به تو بگویم. آه لحظه هایی هست که حس میکنم سخن گفتن کافی نیست. شاد باش "ای تنها گنج واقعی من بمان" ای همه هستی من. بدون شک خدایان آرامشی به ما ارزانی خواهد داشت که بهترین هدیه است. ارادتمند تو,لودویگ 6 جولای 1806
ادامه مطلب [ شنبه 25 خرداد 1392 ] [ 11:16 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 0 ]
فکر کردن به تو ، کار شب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است ، چشمانم غرق در اشکهایم شده …. دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی …. همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد… انگار دیگر روزی نمانده برای زندگی ، انگار دیگر دنیای من بن بست شده ، راهی ندارم برای فرار از غمهایم… این هم جرم من بود از اینکه برایت مثل دیگران نبودم، کسی بودم که عاشقانه تو را دوست داشت ،دلی داشتم که واقعا هوای تو را داشت …. دیگرگذشت ، حالا تو نیستی و من جا مانده ام ، تو رفته ای و من بدون تو تنها مانده ام ، تو نیستی و من اینجا سردرگم و بی قرار مانده ام…. فکر دل دادن و دلبستن را از سرم بیرون میکنم ، هر چه عشق و دوست داشتن است را از دلم دور میکنم،اگر از تنهایی بمیرم هم دلم را با هیچکس آشنا نمیکنم…. دیگر بس است ، تا کی باید دلم را بدهم و شکسته پس بگیرم، تا کی باید برای این و آن بمیرم؟ در حسرت یک لحظه آرامشم ، دلم میخواهد برای یک بار هم که شده شبی را بی فکر و خیال بخوابم… تو هم مثل همه ، هیچ فرقی نداشتی ، هیچ خاطره ی خوبی برایم جا نگذاشتی ،حالا که رفتی ، تنها غم رفتنت را در قلبم گذاشتی…. گرچه از همان روز اول میخواستمت ، گرچه برایم دنیایی بودی و هنوز هم گهگاهی میخواهمت ، اما دیگر مهم نیست بودنت ، چه فرقی میکند بودن یا نبودنت؟ سوز عشق تو هنوز هم چهره ام را پریشان کرده ، دلم اینجا تک و تنها راهش را گم کرده ، این شعر را برای تو نوشتم بی پرده ، هنوز هم دلت نیامده و خیالت ، خیال مرا پریشان کرده …
ادامه مطلب [ شنبه 25 خرداد 1392 ] [ 11:12 PM ] [ ıllıllı منو چهــر سلامت ıllıllı ]
[ نظرات 0 ]
|
|