سلمان هراتي
سلمان هراتي ( 1365 – 1339 ) از شاعران تواناي پس از انقلاب اسلامي است ، وي در باروري شعر پس از انقلاب سهمي ويژه داشت . روان زبان و بهره گيري و تاثير پذيري از محيط و فضاي معنوي انقلاب و انديشه ي پويا از ويژگي هاي شعر هراتي است . اشعار او در سه مجموعه با نام هاي از آسمان سبز و از اين ستاره تا آن ستاره و دري به خانه خورشيد به چاپ رسيده است .


نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 1 مهر 1388  ساعت 4:58 PM | نظرات (0)

محمد رضا رحماني مشهور به مهر داد اوستا
يکي از موفق ترين و برجسته ترين قصيده سرای معاصر محمد رضا رحماني مشهور به مهر داد اوستا ست . اوستا در سال 1308 شمسي در بروجرد متولد شد و در سال 1370 بر اثر سکته قلبي در گذشت ، او شاعري آشنا به ادبيات کهن ايران و ادبيات جهان بود . از او مي توان به دو اثر تيرانا و پاليزبان اشاره کرد . پس از پيروزي انقلاب اسلامي بخش عمده ي سروده هاي اوستا به ترسيم و توصيف لحظه هاي شکوهمند مجاهدت ها و ايثارگري هاي مردمي و حماسه ي هشت سال دفاع مقدس اختصاص يافت . سبک شعري اوستا  منتسب به سبک خراسانی است و منتقدان او را از پیشاهنگان سبک خراسانی نو می دانند.جز قصیده که شهرت عمده ي اوستا بدان است ، اشعار فراوان در قالب هاي گوناگون از او در دست است که گواه عاطفه ي پويا و ذوق بارور اوست .


نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 1 مهر 1388  ساعت 4:58 PM | نظرات (2)

سهراب سپهري
سهراب سپهري  شاعر و نقاش مشهور معاصر در سال 1307 در کاشان ولادت يافت . اورا بايد از نخستين کساني دانست که راه نيما يوشيج را شناخت و به پيروي از او پرداخت . نخستين مجموعه شعر نيمايي سپهري به نام مرگ رنگ در سال 1330 منتشر شد و او با مجموعه شعرهاي زندگي خواب ها و آوار آفتاب و شرق اندوه و حجم سبز شهرت يافت . زبان شعري سهراب در برخي اشعار او ساده و بي آلايش و در برخي ديگر آميخته با مضامين و مفاهيم عرفاني و فلسفي و همراه با نمادهايي است که محصول سفرها و آشنايي او با آيين هاي بودايي – برهمايي – انديشه هاي کريشنامورتی – عارف معروف معاصر هندي – و نيز انديشه عرفاي بزرگ ايراني و اسلامي است . جز اين ، سهراب سپهري با ادبيات اروپايي نيز آشنايي داشت و ترجمه هايي چند نيز از او باقي مانده است .  زندگي سپهري پس از 52 سال در ارديبهشت 1359 با بيماري سرطان به پایان رسيد . آخرين مجموعه اشعار سپهری (ما هيچ ، ما نگاه) همراه با ديگر اشعارش ، در مجموعه اي به نام ( هشت کتاب ) در خرداد 1356 منتشر شد .


نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 1 مهر 1388  ساعت 4:57 PM | نظرات (0)

اولین زنی که به زبان فارسی شعر گفته است
"رابعه قزداری" نخستین زن شاعر فارسی گوی، مشهور به مگس رویین و ملقب به "زین العرب"، دختر کعب، امیر بلخ و از اهالی قزدار (قصدار، خضدار، شهری قدیمی واقع میان سیستان، مکران و بست) و معاصر "رودکی" بود.

 

تذکره ها شرح حال و نمونه های شعر او را بعنوان نخستین زن شاعر فارسی گوی آورده و مقام بلند او را در طلوع شعر فارسی ستوده اند. "محمد عوفی" در لباب الالباب، از او چنین تجلیل میکند: «دختر کعب اگر چه زن بود اما به فضل بر مردان جهان بخندیدی. فارس هر دو میدان و والی هر دو بیان، بر نظم تازی قادر و در شعر فارسی به غایت ماهر بود.»

عطار نیشابوری، نخستین بار شرح احوال او را در 428 بیت شعر در "الهی نامه" خود آورده و تذکرده های بعدی همگی با کم و بیش تفاوتهایی و به صورت نظم و نثر به نقل زندگی و اشعار وی پرداخته اند. گرچه داستان عطار از اغراق و مبالغه گوییهای عارفانه تهی نیست اما تا حدودی مبین زندگی اوست.

به نوشته عطار، پس از کعب، پسرش حارث که به جای پدر امیر بلخ شده بود، سرپرستی رابعه را بر عهده گرفت و او در نزد حارث زندگی میکرد. رابعه دلباخته یکی از غلامان زیبا روی برادرش به نام "بکتاش" شد، اما عشق خود را پنهان داشت و رنجور گردید. پیرزن دنیا دیده ای دلیل رنجوری او را پرسید، وی ابتدا خودداری کرد و بالاخره راز خود را برایش آشکار نمود و توسط او اشعار عاشقانه ای برای بکتاش میفرستاد.

بکتاش نیز به عشق رابعه مبتلا شد. یک ماه بعد در جنگی که برای برادرش روی داد بکتاش زخمی شد و نزدیک بود اسیر شود که ناگاه زن روبسته ای خود را به صف دشمن زد و تنی چند از آنان را کشت و بکتاش را نجات داد و لشکر حارث پیروز شد.

زمانی نیز رودکی شاعر در حال عبور رابعه را دید. اشعارش را بر او خواند و رابعه نیز اشعار خود را برایش خواند. در جشن باشکوهی که "امیرنصر سامانی" در بخارا ترتیب داده بود، رودکی اشعار رابعه را خواند. امیرنصر پرسید که شعر از کیست و رودکی پاسخ داد که از دختر کعب است که دلباخته غلامی گردیده است و به سرودن شعر روی آورده و اشعارش را برای او میفرستد. حارث که در جشن حضور داشت به راز خواهرش پی برد و به اشعار او دست یافت. از این رو بکتاش را به چاهی و خواهر را نیز در گرمابه ای افکندند و رگ دست او را بریدند و در گرمابه را با سنگ و خشت و آهک بستند. رابعه با خون خود بر دیوارهای گرمابه اشعار خود را مینوشت تا اینکه ضعف بر او غلبه کرد و درگذشت.

تذکره نویسان پیرامون عشق رابعه به بکتاش اختلاف نظر دارند: "جامی" در نفحات الانس از قول "ابوسعید ابوالخیر" عشق رابعه را عشق مجازی نمیداند و داستان بکتاش را بهانه ای برای طرح عشق حقیقی دانسته است. "هدایت" نیز در روضةالصفا، رابعه را "صاحب عشق حقیقی و مجازی" میداند و داستان دلباختگی او را در "گلستان ارم" به نظم درآورده است. بسیاری از تذکره ها نیز عشق او را، صرفاً عشق مجازی دانسته اند.

از اشعار اوست:

ز بـس گـل کـه در بـاغ مـأوی گــرفــت                              چــمــن رنــگ ارتــنــگ مــــانــــی گــــرفـــت

صـبا نـــافــه مــشـک تـبـت نـداشــت                               جـهـان بــوی مـشــک از چــه مـعـنـی گرفت

مگر چشم مجنون به ابــر انــدر است                               کـه گـل رنـگ رخـسـار لـیـلــــی گـــــــرفــت

بـه مـی مــانـد انـدر عـقـیـق قـــــــدح                                سـرشـکـی کـه در لالـه مــأوی گــــــــرفـت



نوشته شده در تاريخ چهارشنبه 1 مهر 1388  ساعت 4:37 PM | نظرات (0)

تعداد صفحات :3   1   2   3