::نوآوری و ابتکارات رزمندگان در سالهای دفاع مقدّس::

شهيد زنده

بعد از حمله در جايي بوديم كه آتش دشمن شديد بود و نمي‌توانستيم بيرون بياييم. در همين وضعيت، مهمات ما نيز تمام شد. گروهي به سراغ ما آمدند تا ما را دستگير كنند. من فوراً خودم را در ميان شهدا انداختم و سر و صورتم را خوني كردم.
آن‌ها دوستانم را به اسارت بردند. اما هرچه لگد بر سر و سينه‌ي من زدند تكان نخوردم. بالاخره رفتند و من خلاص شدم و دوستانم بعد از 5 سال اسارت برگشتند.

منبع: كتاب فرهنگ جبهه (خلاقيت ها)   -  صفحه: 137

ابتكار حاج همت

در عمليات خيبر، دشمن براي اولين بار از تانك تي 72 استفاده كرد. اين تانك از رو به رو منهدم نمي‌شد و فقط از دو طرف مورد هدف آرپي‌جي قرار مي‌گيرد. بچه‌ها با خبر رسيدن اين نوع تانك روحيه‌ي خود را از دست دادند و ديگر نمي‌دانستند چه كنند.
تانك‌ها با شتاب به سمت خاكريزهاي خودي حمله‌ور شدند و نيروهاي آرپي‌جي زن هم كُپ كرده بودند. حاج همت در يك طرح ابتكاري فرمان داد تعدادي لاستيك اسقاطي را با نفت و بنزين آتش زدند و در صحنه نبرد رها ساختند. دشمن با مشاهده دود از طرف صحنه نبرد در جاهاي مختلف تصور كرد تانك‌هاي پيشرفته‌اش هدف قرارگرفته، به همين خاطر عقب‌نشيني كرد و تك شديد و برنامه‌ريزي شد‌ه‌اش به شكست انجاميد.

منبع: كتاب فرهنگ جبهه (خلاقيت ها)   -  صفحه: ۶۰

غواص‌هاي دكتر چمران

وقتي كنسروها را پخش كردند، دكتر چمران گفت:«قوطي آنها را سالم نگه دارين». بعد خودش توي هر قوطي يك شمع گذاشت و محكمش كرد كه نيفتد شب قوطي ها را فرستاديم روي اروند. عراقيها فكر كرده بودند غواصها هستند تا صبح آتش مي‌ريختند.

منبع:ماهنامه سبزسرخ -صفحه:۳
رمز عبور

در دژباني‌هاي مستقر در جاده‌هاي كردستان، راه وسطي براي ماشين هاي نظامي و افراد خاص تعبيه شده بود كه با استفاده از رمزهاي بخصوصي، مثل بوق زدن يا روشن كردن چراغ راهنما به سرعت و بدون تشريفات بازرسي، از محل عبور مي‌كردند.
اين رمز در روزهاي مختلف متفاوت بود. دو بوق و يك راهنما يا سه بار روشن و خاموش كردن يكي از چراغ‌ها و امثال آن از علايم آن گذر بود.

منبع: كتاب فرهنگ جبهه (خلاقيت ها)   -  صفحه: 169

شهدا زنده‌اند

وقتي در خط نيرو كم بود و عراقي‌ها قصد پيشروي داشتند، بچه‌ها كلاه‌هاي روي زمين افتاده را جمع مي‌كردند و در روي خاكريز مي‌گذاشتند يا روي چوب و اسلحه قرار مي‌دادند و در خاك فرو مي‌كردند، طوري كه فقط كلاه‌ها درمعرض ديد دشمن بود و دشمن تصور مي‌كرد پشت خاكريز نيرو زياد است و گاهي اوقات اجساد شهدا را به صورت طبيعي لبه‌ي خاكريز مي‌گذاشتند تا نشان دهند نيروها زنده و آماده‌اند

منبع: كتاب فرهنگ جبهه (خلاقيت ها)   -  صفحه: 47

فانوس صلواتي

در منطقه حاج عمران براي حل مشكل تاريكي شب فانوس صلواتي مي‌ساختيم. از نخ گوني سنگر، فتيله و از قوطي كنسرو و كمپوت، مخزن نفت آن را درست ميكرديم.
در قسمت بالاي قوطي دو سوراخ تعبيه شده بود: يكي براي پر كردن نفت و ديگري براي عبور سيم دسته و دستگيره. بشقاب‌هاي يك‌بار مصرف آلومينيومي هم چتر بالاي فانوس بود كه باعث مي‌شد نور چراغ به پايين منعكس شده و به اطراف پخش نشود. چون اين ظروف اغلب براق بودند. در نهايت چيزي شبيه به آباژور درست مي شد.

منبع: كتاب فرهنگ جبهه (خلاقيت ها)   -  صفحه: 266

قرارگاه نظامي

اولين بار كه به جبهه رفتم در منطقه مهران مستقر شدم. فرمانده دستور داد هرچه بشكه خالي و درخت نخل شكسته در شهر پيدا مي‌شود كنار خاكريز ببريم. بعد آن‌ها را به گونه‌اي كنار هم جا داد كه از دور تصور مي‌شد يك قرارگاه نظامي است.
صبح روز بعد كه عراق چشمش به اين منظره افتاد، شروع به گلوله باران منطقه با انواع توپ و خمپاره كرد. اين كار تا عصر طول كشيد. با اين حيله حجم وسيعي از مهمات دشمن براي زدن چند تا بشكه و درخت هدر رفت.

منبع: كتاب فرهنگ جبهه (خلاقيت ها)   -  صفحه: 193

همراه نمازشب خوان

بعضي از نماز شب خوان‌ها براي جلوگيري از بيدار شدن سايرين و لو نرفتن قضيه بايد از گوشه چادر خيلي ماهرانه پاورچين پاورچين و آهسته بيرون مي‌رفتند.
روش من اين بود كه يك طناب به صورت حلقوي روي زمين پهن مي‌كردم و سر آن را به يكي از اعضاي بدنم مثل دست يا پا وصل مي‌كردم. وقتي او پايش گير مي‌كرد مرا هم به ناچار دنبال خودش مي‌كشاند و بيدار مي‌شدم يا شب كنارش مي‌خوابيديم و قسمتي از لباسم را به لباس او سنجاق مي‌زدم. وقتي بيدار مي‌شد ما هم با او كشيده مي‌شديم و به تهجد مي‌رسيديم.

منبع: كتاب فرهنگ جبهه (خلاقيت ها)   -  صفحه: 292


 توسط محمد صالحی در سه شنبه 28 مهر 1388  ساعت 2:31 PM مسافر شلمچه 0


POWERED BY RASEKHOON.NET