لا یمکن الفرار من حکومتک

می‌گویند پسری در خانه خیلی شلوغ‌کاری کرده بود.
همه‌ اوضاع رابهم ریخته بود.وقتی پدرواردشد،مادر شکایت او را به پدرش کرد.
پدرکه خستگی داشت، شلاق را برداشت.
پسر دید امروز اوضاع خیلی بی‌ریخت است، همه‌ی درها هم بسته است، وقتی پدر شلاق را بالا برد، پسر دید کجا فرار کند؟ راه فراری ندارد!
خودش را به سینه‌ی پدر چسباند. شلاق هم در دست پدر شل شد و افتاد.
شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی‌ریخت است به سوی خدا فرار کنید. «وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله»


هر کجا متوحش شدید راه فرار به سوی خداست.

مرحوم حاج اسماعیل دولابی


نوشته شده در تاريخ جمعه 4 بهمن 1392  ساعت 3:41 AM | نظرات (0)