....ILOVE
"برنارد شاو" می گوید:
«چنین پیش بینی میکنم و از هم اکنون آثار آن پدیدار است که ایمان "محمد" (ص) مورد قبول اروپای فردا خواهد بود،
و به عقیده من اگرمردی چون او صاحب اختیار دنیای جدید شود طوری در حل مسائل و مشکلات دنیا توفیق خواهد یافت که صلح و سعادت آرزوی بشر تأمین خواهد شد»
منبع: سیری در سیره نبوی/شهید مطهری
ادامه مطلب
دخترانه
...دنیا در دست مردان و مردان در دست زنان...
♡❤
من یک زن هستم...
• من می توانم یک پزشک متخصص شوم و جان صدها نفر را نجات دهم،
و می توانم چند پزشک متخصص را در دامن خود پرورش دهم و سبب نجات یافتن جان هزاران بیمار شوم...
• من می توانم یک کوهنورد نمونه شوم و به بلندترین قله های دنیا صعود کنم،
و می توانم چندین کوهنورد نمونه تربیت کنم و به همراه خود به قله های بلند ببرم...
• من می توانم یک بازیگر خوب شوم تا هزاران نفر با تماشای بازی من غرق در هیجان و شادی شوند،
و می توانم یک کارگردان خوب شوم و چندین بازیگر نمونه را تربیت کنم...
• من می توانم یک صنعتگر موفق شوم و کمک بزرگی به رونق اقتصادی کشورم انجام دهم،
و می توانم چندین صنعتگر نمونه را در دامن خود تربیت کنم و برای رونق اقتصادی کشورم کمک بزرگتری باشم...
آری من یک زن هستم...
اهداف من، توانایی های من فراتر از یک پزشک نمونه شدن، یک بازیگر معروف شدن و یک صنعتگر موفق شدن است...
ادامه مطلب
من نگاه کردم!
من نگاه کردم!
دیدم همینطور از بدن آن زن، مثل سرب گداخته،آتش و سرب مذاب ...
خواسته یا ناخواسته دلفریبی می کرد
و زیبایی صورتش را به انسان ها نشان میداد
اما غافل از این که مردمان پاک زیبایی ظاهر او را نمی دیدند
بلکه گداخته آتش های به پا خواسته از نافرمانی خداوند را می ببنند
مردمانی پاک همچون رجبعلی خیاط.
فرزند این عارف بزرگوار در گفتگو با کیهان فرهنگی می گوید:
پدرم با چشم برزخی چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند.
یکی از دوستان پدرم می گفت:
یک روز با جناب شیخ به جایی می رفتیم،
یکدفعه دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت
به زنی که موی بلند ولباس شیکی داشت نگاه می کند!
از ذهنم گذشت که جناب شیخ به ما می گوید:
چشمتان را از نامحرم برگردانید و حالا
خودش اینطور نگاه می کند! فهمید.
گفت: تو هم می خواهی ببینی که من چه می بینم؟
ببین"من نگاه کردم!دیدم همینطور از بدن آن زن،
مثل سرب گداخته،آتش و سرب مذاب به زمین می ریزد
و آتش او به کسانی که چشم هایشان
به دنبال اوست سرایت می کند.
جناب شیخ گفت: این زن راه می رود و روحش یقه مرا رفته،
او راه می رود و مردم را همین طور با خودش به آتش جهنم می برد.
ادامه مطلب
ارزشــ من ..
وقتی پیچیده می شوم میان سیاهی ات،
تنها دلخوشی ام این است که
عرق روی پیشانی ام
عرق بندگی است نه عرق شرم...
معنی این همه حرارت و گرما را به جان خریدن، تحمل نیست... عشق است... عشق به خدا
ادامه مطلب
شهید رجایی
✔خبر که نداشت؛می رفت مجلس و مراسمی،ناگهان چشمش که به زن های بی حجاب می افتاد،چیزی نمی گفت؛می نشست یک گوشه و سرش را پایین می انداخت؛چند لحظه که می گذشت،بلند می شد چیزی را بهانه میکرد و زود می رفت.
✔دیگر لازم نبود چیزی بگوید!
✔همه می دانستند محمد علی رجایی آدمی نیست که به هر محفلی پا بگذارد و در مقابل عمل حرام بی تفاوت بماند!
ادامه مطلب