دل حیدر کرار شکست

لگدی خورد به در،در که نه،دیوار شکست
خانه لرزید و تمام تن تب دار شکست
سمت دیوار و در آنقدر هجوم آوردند
عاقبت پهلوی آن مادر بیمار شکست
توی آتش نگران بود و به خود میپیچید
استخوانهای ضعیف تنش انگار شکست 
کاش درهای مدینه وسطش میخ نداشت
سینه ی زخمی او با نوک مسمار شکست
فضه دل خون شد و با بغض صدا زد ثانی
پای خود را به تن فاطمه نگذار،شکست
چه کند باغم نامردی این شهر،
علی سینه اش پرشده از غصه تلمبار،شکست
پیش چشمش چه کتک ها که به زهرا نزدند
هی کتک خورد و... دل حیدر کرار شکست



[ دوشنبه 18 اسفند 1393  ] [ 8:26 AM ] [ زارع-مرادیان ]

17 اسفند سالروز شهادت شهید محمد ابراهیم همت

 

 

مادر شهید همّت: در نخستین ساعات بامداد پسرم؛ ولی‌الله با جمعی از اهالی محل و دوستان و آشنایان به خانه ی ما آمدند. ولی‌الله را در آغوش گرفتم. و گفتم: «عزیزم، راست بگو، بر سر ابراهیم چه آمده؟‌….»

ولی‌الله مرا به گوشه‌ای برد و گفت: «مادر! دیشب در عالم رؤیا حضرت فاطمه ی زهرا - سلام الله علیها- را دیدم. آمد به خانه ی ما، دست تو را گرفت و آورد همین جا كه هم اكنون من تو را آوردم. خطاب به تو، فرمود: «تو یك فرزند صالح و پاك سرشتی داشتی كه در راه خدا قربانی كردی. بشارت باد كه تو قربانی‌ات به درگاه حضرت سبحان پذیرفته شد.»

منبع:« http://www.mandegaran.com.»



[ دوشنبه 18 اسفند 1393  ] [ 8:23 AM ] [ زارع-مرادیان ]

سونیا مرازگا و حجاب اسلامی

 


'سونیا مرازگا'( Sonia Merazga) هنرمند و هنرپیشه فرانسوی
با حجاب اسلامی و محبوس کردن خود در قفسی شیشه ای
و اجرای تئاتری خیابانی٬ تبعیض علیه زنان محجبه
و برخوردهای پلیس و برخی شهروندان علیه آنها
در این کشور را به نمایش گذاشت

"مرازگا" تاکید کرد: این درک باید به جایی برسد که هر زنی
حق داشته باشد خودش درمورد نوع پوشش تصمیم گیری کنند.

این بازیگر معروف فرانسوی اضافه کرد: برخی از مسلمانان
ابتدا فکر کردند که من برای تمسخر آنان دست به چنین نمایشی زده‌ام
ولی در نهایت متوجه نیت من شدند و ابراز خرسندی کردند.



[ دوشنبه 18 اسفند 1393  ] [ 8:21 AM ] [ زارع-مرادیان ]

چادر فاطمه...

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در روایتی می‌فرمایند: در قیامت، فاطمه از صراط عبور کرده، وارد بهشت می‌شود و رشته‌های چادر او بر روی صراط باقی می‌ماند که یک سوی آن به دست زهرا و سوی دیگرش در عرصۀ قیامت است. در این هنگام منادی پروردگار به خلائق که از اولین تا آخرین آنان بر صراط گرد آمده‌اند، ندا‌ می دهد: «یَا أَیُّهَا الْمُحِبُّونَ لِفَاطِمَةَ تَعَلَّقُوا بِأَهْدَابِ مِرْطِ فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ» ای دوست‌داران فاطمه! به رشته‌های چادر او در آویزید.
با این فرمان، جمع کثیری از آفریدگان که در شمار محبِّین حضرت زهرا سلام الله علیها هستند، با تمسّک به رشته‌های چادر آن حضرت، داخل بهشت می‌شوند....

(به نقل از حضرت آیت الله مظاهری)

منبع روایت: تفسیرالإمام ‏العسکری، ح 432



[ شنبه 16 اسفند 1393  ] [ 9:30 PM ] [ زارع-مرادیان ]

نشان بی نشان

 

امام باقر علیه السلام

«و کانت فاطمه مفروضه الطّاعه علی جمیع من خلق الله من الجنّ و الانس و الوحش و الطّیر و الانبیاء و الملائکه»
‍[فاطمه واجب الاطاعه بود، یعنی اطاعت او بر همه آفریدگان اعم از پریان و انسان ها و وحوش و درندگان و مرغان و پیغمبران و فرشتگان واجب بود].

فاطمه الزهرا، ص 88.



[ شنبه 16 اسفند 1393  ] [ 9:28 PM ] [ زارع-مرادیان ]

فرستادن غذا از طرف خداوند براى حضرت زهرا (س)

 
حضرت فاطمه عليهاالسلام در پيشگاه خدا آن چنان معزز بود كه بارها مورد عنايت خاص آسمانى قرار گرفته و موائد گوناگون از سوى پروردگار عالم نازل مى‏شد كه اينك به برخى از آنها اشاره مى‏كنيم: 
پيامبر عالى قدر اسلام به شدت گرسنه بود و ضعف و ناتوانى وى را از پاى درآورده بود، او براى پاره نانى به اتاقهاى هريك از زنانش مراجعه كرد، ولى آنان نيز طعامى نداشتند. سرانجام به خانه‏ى دخترش فاطمه عليهاالسلام سركشيد، تا در آن خانه‏ى اميد به مقصود رسد، ولى فاطمه عليهاالسلام و بچه‏هايش گرسنه بودند و تكه‏نانى در آنجا نيز به دست نيامد. 
 
هنوز چند دقيقه بيش نبود كه رسول گرامى اسلام منزل دخترش را ترك كرده بود كه مختصر طعامى از سوى يكى از همسايه‏ها به آن بانو رسيد. فاطمه عليهاالسلام با خود گفت: سوگند به خدا، خود و فرزندانم گرسنه مى‏مانم، ولى اين تكه نان و گوشت را به پدرم مى‏خورانم، و لذا يكى از حسنين را به دنبال پدر فرستاد و او را دوباره به خانه‏اش دعوت كرد. 
 
فاطمه اهدايى همسايه را كه دو تكه نان و مختصر گوشتى بود، در يك ظرف سرپوشيده قرار داده بود، چون پدرش دوباره به خانه او برگشت، سراغ طعام رفت و آن را در برابر ديدگان رسول خدا گذاشت، ولى ظرف پر از گوشت و نان بود، و فاطمه عليهاالسلام خود نيز از اين مائده‏ى آسمانى تعجب مى‏كرد و خيره خيره به آن تماشا مى‏نمود. رسول خدا خطاب به دخترش گفت: اى دختر گرامى! اين طعام چگونه و از كجا رسيد؟ فاطمه عليهاالسلام جواب داد: 
 
هو من عنداللَّه ان اللَّه يرزق من يشا بغير حساب. فقال: الحمدللَّه الذى جعلك شبيهه بسيدة نسا بنى‏اسرائيل فانها كانت اذا رزقها اللَّه شيئا فسئلت عنه قالت: «هو من عنداللَّه ان اللَّه يرزق من يشاء بغير حساب.» (1) 
آن از بركات و الطاف الهى است، خداوند به هركسى بخواهد بدون محدوديت عطا مى‏كند. 
رسول خدا چون سخن دخترش را شنيد فرمود: سپاس خدايى را كه تو را همانند مريم سرور زنان بنى‏اسرائيل قرار داده، زيرا او نيز هرگاه مورد عنايت الهى قرار مى‏گرفت و خداوند برايش مائده مى‏فرستاد، كه جواب سؤال مى‏گفت: اين طعام از جانب خدا است، او به هركسى بخواهد روزى بى‏حساب مى‏دهد. 
 
آنگاه رسول خدا على عليه‏السلام را نيز به حضورش فراخواند و همگى از آن غذا خوردند و سير شدند و زنان و اهل‏بيت پيامبر نيز دعوت شدند و خوردند، ولى غذا و مائده آسمانى به همان صورت باقى بود. حتى فاطمه عليهاالسلام براى همسايگان نيز از طعام آسمانى كه از الطاف خفيه الهى سرچشمه گرفته بود ارسال داشت.... (2) 
 
موائد آسمانى براى فاطمه عليهاالسلام در يكى دوبار محدود نمى‏گردد، او بارها از خداوند خويش درخواست طعام كرد و پروردگار عالم نيز بى‏درنگ طعام بهشتى براى آن حضرت ارسال داشت از آن جمله: روزى اميرالمؤمنين على عليه‏السلام به شدت گرسنه بود و از فاطمه عليهاالسلام طعام خواست، ولى در خانه چيزى نبود. فاطمه عليهاالسلام گفت: يا على! در خانه طعامى نيست، من و بچه‏هايت دو روز است كه گرسنه‏ايم و مختصر طعامى هم كه بود، آن را به تو خورانديم و خود در گرسنگى صبر كرديم. 
 
على عليه‏السلام از شنيدن اين سخن فوق‏العاده ناراحت گشته و اشك در چشمانش حلقه زد و براى تهيه طعام زن و فرزندانش به بازار رفت و يك دينار قرض گرفت تا مشكل گرسنگى خانواده‏اش را برطرف سازد، ولى نشد. چرا؟! چون يكى از دوستانش گرفتار بود و گرسنگى و گريه زن و بچه‏ها او را در بيرون از خانه آواره كرده بود، او دنبال نان و پول بود، ولى چاره‏اش بدون چاره.... 
على از درد او آگاه شد و مانند هميشه ايثار كرد و ديگران را بر خود و خانواده‏اش مقدم داشت و بدين وسيله يكى از دوستانش را كه مقداد نام داشت خوشحال و خوش‏دل ساخت. 
 
على عليه‏السلام دست خالى شد و نتوانست به خانه رود، رو به سوى مسجد كرد و مشغول عبادت شد از آن سو پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله مأمور گشت شب را در خانه‏ى على بسر برد و لذا بعد از نماز مغرب و عشا دست على را گرفت و فرمود: على جان! امشب مرا به مهمانى خود مى‏پذيرى؟ مولاى متقيان سكوت كرد، چرا كه زمينه پذيرايى نداشت و فاطمه عليهاالسلام و حسنين گرسنه مانده بودند و پول تهيه نان و گوشت فراهم نبود، ولى پيامبر خدا صلى اللَّه عليه و آله دوباره اظهار داشت: چرا جواب نمى‏دهى؟ يا بگو: بلى، تا با تو آيم و يا بگو: نه، تا راه ديگر پيش گيرم. على عليه‏السلام عرض كرد: يا رسول‏اللَّه! بفرماييد. 
 
رسول خدا دست على را گرفت، دست در دست او به خانه‏ى فاطمه عليهاالسلام آمد و با هم به خانه وارد شده و با زهرا ديدار كردند، فاطمه عليهاالسلام در حال نماز و نيايش بود و خدا را مى‏خواند، او صداى پدر را شنيد و به سوى او آمد و خوش‏آمد گفت و سفره را باز كرده و غذاى مطبوع آورد، تا گرسنگان را سير كند و چاره نيافته‏ها را چاره‏ساز باشد. 
 
على عليه‏السلام به فاطمه عليهاالسلام خيره‏خيره نگاه مى‏كرد و با زبان بى‏زبانى سؤال مى‏نمود: يا فاطمه! اين طعام از كجا؟ 
پيش از آنكه فاطمه عليهاالسلام جواب گويد رسول خدا دست بر دوش على گذاشت و جواب داد: يا على! هذا جزا دينارك من عنداللَّه. 
اين غذا پاداش آن دينارى است كه به مقداد دادى. 
خداوند به شما جريان زكريا و مريم را تكرار كرد. (3) و از طعام‏هاى بهشتى مرحمت نمود... (4)

ادامه مطلب
[ شنبه 16 اسفند 1393  ] [ 9:23 PM ] [ زارع-مرادیان ]

تو بگو فضه

 

 

روى ورقة بن عبداللَّه الأزدى، قال: خرجت حاجا الى بيت‏اللَّه الحرام، راجيا لثواب اللَّه رب العالمين، فبينما انا اطوف و اذا انا بجارية سمرا، و مليحه الوجه، عذبه الكلام، و هى تنادى بفصاحه منطقها، و هى تقول: 
ورقة بن عبداللَّه ازدى روايت نموده است: به اميد ثواب خداوند و پروردگار عالميان به حج بيت‏اللَّه الحرام مشرف شدم. ناگهان هنگام طواف ديدم كه دوشيزه‏ى گندم‏گون، نمكين و شيرن‏سخنى با كلام فصيح دعا مى‏نمود و مى‏گفت: 
اللهم، رب الكعبه الحرام، والحفظه الكرام، و زمزم والمقام، والشماعر العظام،و رب محمد خير الانام، صلى اللَّه عليه و آله البرره الكرام، (اسالك) ان تحشرنى مع ساداتى الطاهرين، و ابنائهم الغر المحجلين الميامين. 
اى خدا، و اى پروردگار خانه‏ى محترم كعبه، و پروردگار فرشتگان بزرگوار نگاهبان اعمال، و پروردگار زمزم و مقام ابراهيم عليه‏السلام، و جايگاه‏هاى بزرگ و ارجمند مناسك حج، و پروردگار برترين مخلوقات، حضرت محمد- كه درود خداوند بر او و خاندان نيكوكار و گرامى او باد!- (از تو درخواست مى‏نمايم) كه مرا با سروران پاكيزه‏ام و پسران برجسته و درخشان و خجسته‏ى آنان محشور گردانى. 
ألا، فاشهدوا يا جماعه الحجاج والمعتمرين، ان موالى خيره الاخيار، و صفوه الابرار، والذين علا قدرهم على الاقدار، و ارتفع ذكرهم فى سائر الامصار، المرتدين بالفخار. 
هان! اى گروه حاجيان و عمره بجا آورندگان، شاهد باشيد كه سروران من، برگزيده‏ى برگزيدگان، و منتخب نيكان، و از همگان ارجمند مى‏باشند، و يادشان در تمام بلاد بلند و به نيكى ياد مى‏شوند و به لباس فخر آراسته‏اند. 
قال ورقة بن عبداللَّه: فقلت: يا جاريه، انى لاظنك من موالى اهل البيت عليهم‏السلام. فقالت: اجل، قلت لها: و من انت من مواليهم؟ قالت: انا فضه امه فاطمه الزهراء، ابنه محمد المصطفى، صلى اللَّه عليها و على ابيها و بعلها و بنيها. 
ورقة بن عبداللَّه مى‏گويد: به او گفتم: اى دختر، من يقين دارم كه تو از دوستداران اهل‏بيت عليهم‏السلام هستى، وى گفت: بله، گفتم: نامت چيست؟ گفت: من فصه، كنيز فاطمه‏ى زهرا، دختر حضرت محمد مصطفى مى‏باشم، كه درود خداوند بر او و پدر و شوهر و فرزندانش باد! 
فقلت لها: مرحبا بك و اهلا و سهلا، فلقد كنت مشتاقا الى كلامك و منطقك، فاريد منك الساعه ان تجيبنى من مساله اسالك، فاذا انت فرغت من الطواف، قفى لى عند سوق الطعام حتى آتيك و انت مثابه ماجوره. فافترقنا. 
گفتم: خيلى خوش آمدى و خيلى خوشوقتم، من بسيار مشتاق كلام و سخن تو بودم، مى‏خواهم يك سؤالى از تو بكنم و تو به من پاسخ دهى. وقتى طواف را به پايان بردى، كنار بازار غله بايست تا من بيايم، خداوند به تو اجر و پاداش دهد. و به اين ترتيب از هم جدا شديم. 


ادامه مطلب
[ شنبه 16 اسفند 1393  ] [ 9:18 PM ] [ زارع-مرادیان ]