تولدت مبارک ...

 

29 فروردین 1318
میــــــــــــــــلاد رهبر معظم انقلاب اسلامی
حضرت امام سید علی خامنه ای

رهبر عالیقدر حضرت آیت الله سید علی خامنه ای فرزند مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج سید جواد حسینی خامنه‌ای، در29 فروردین 1318 شمسی برابر 1358 قمری در مشهد مقدس چشم به دنیا گشود. ایشان دومین پسر خانواده هستند. زندگی سید جواد خامنه ای مانند بیشتر روحانیون و مدرسّان علوم دینی، بسیار ساده بود. همسر و فرزندانش نیز معنای عمیق قناعت و ساده زیستی را از او یاد گرفته بودند و با آن خو داشتند.



[ شنبه 29 فروردین 1394  ] [ 7:22 PM ] [ زارع-مرادیان ]

***خدا هم وجود دارد!

 

آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد.
مشتری پرسید :چرا؟
آرایشگر گفت : کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد.اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟بچه های بی سرپرست پیدا می شدند؟ این همه درد و رنج وجود داشت؟نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می دهد این چیز ها وجود داشته باشند.
مشتری لحظه ای فکر کرد،اما جوابی نداد؛چون نمی خواست جروبحث کند.

آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت.
در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده... مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.
آرایشگر با تعجب گفت: چرا چنین حرفی می زنی؟من این جا هستم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت : نه!!! آرایشگر ها وجود ندارند،چون اگر وجود داشتند،
هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.
آرایشگر گفت : نه بابا ؛ آرایشگر ها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند.
مشتری تایید کرد: دقیقا! نکته همین است.
***خدا هم وجود دارد!فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند.برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد***



[ شنبه 29 فروردین 1394  ] [ 7:18 PM ] [ زارع-مرادیان ]

امـا تــــو► چـرا بانو

 

 

گـفت: پسـرها چقـدر چشـم نـاپـاک شـده انـد ...
یک بـار پشـت سـرش راه افتـادم ...
در کوچـه اول ، پسـر جـوانی ایسـتاده بود !
تا نگـاهش به او و مانتـوی تنـگش افتـاد
نیشـخندی زد و به سـر تا پـای انـدام دخـتر خیـره شـد ...
همـان پسـر ، وقـتی مـن از جلـویش عبـور کـردم ...
سـرش را پایـین انداخت و سرگـرم گوشی مـوبایلـش شـد !
در کوچـه دوم که کمـی هـم تنـگ بـود ...
چنـد پسـر در حـال حـرف زدن و بلـند بلـند خندیدن بودنـد
دخـتر که نزدیکـشان شـد ، نگـاه ها هـمه سمـت انـدام ...
و موهـای بلـند دخـترک چرخـید.
یکـی از پسـر ها نیشـخندی زد
و دیگـری کاغـذی را در کـیف دخـتر انداخـت.
تنـه دخـتر ، هنـگام عبـور از آن کوچه تنگ به تنـه پسـر ها خـورد !
همـان پسـر ها ، وقـتی مـن نزدیک شـدم ...
راه را بـرای عبـور مـن باز کـردند و صـدایشـان را پایـین آوردنـد.
و همیـنطور در کوچه سـوم ، خیـابـان ، بـازار ...
اصـلا قبـول چشـم ها هـمه نـاپـاک ...!
امـا تــــو► چـرا با بـی حجـابی ، طعـمه شـان میـشوی بانـو ...



[ چهارشنبه 26 فروردین 1394  ] [ 10:56 AM ] [ زارع-مرادیان ]

خدا تو را آبی می كند،

 
حجاب بوته ی خوشبوی گل عفاف است.
حجاب سپری است قوی در برابر شمشیرهای تهاجم فرهنگی.
حجاب سند اطاعت از فرمانده هستی است.
حجاب زنجیری گران بر دستهای دیو گناه است.
حجاب گامهای بلند انسان در كوچه های معانی است.
وقتی مروارید زیبایی هایت را به صدف حجاب و عفاف می سپاری ،
خدا تو را آبی می كند،
آنقدر آبی كه آسمان به تو رشك می برد.


[ چهارشنبه 26 فروردین 1394  ] [ 10:33 AM ] [ زارع-مرادیان ]