گلايه چادر

 
چادر- ارزش گمشده
 
طبق گفته اجدادم ریشه و تبار من به دوره پیش از میلاد و دوره فرمانروایی آشوریان بر می گردد . که زینت و پوشش زنان اشرافی و نجیب زادگان بود و همینطور نسل در نسل در پوشش های مختلف در تمدن های متفاوت بر سر زنان ایران زمین بودم و  ...
 
 من را عموما"با اسم چادر و ... می شناسند و در رنگها و جنس های مختلف در انظار عموم هستم در روزگاران قدیم از منزلت و عزت خاصی در بین مردان و زنان داشتم اما در این عصر متاسفانه می بینم که فلسفه وجودی من زیر سوال رفته و من ناچار باید به دفاع از خود بپردازم چرا که من نیز مثل ارزشهای دیگر قربانی تهاجم فرهنگی و ... شدم تا آنجا که کسانی من را مانعی بر سر راه پیشرفت آزادیهای  زنان در امور اجتماعی و اقتصادی و .. غیره می دانند و گروهی دیگر با پا گذاشتن به حریم خصوصی من سعی در  بی ارزش جلوه دادن هویت اصیل و تاثیر گذار من در جامعه هستند ...
 
 براستی اگر دشمنان بخواهند سر بر تن من نباشد گله ای نیست ؟! ولی وقتی  عده ای از دختران و بانوان کشور نمی خواهند من بر سرشان باشم چه بگویم ؟!!...
 
    در عجبم که در جاهای دیگر برای حفظ و نگه داشتن من در محیط آموزشی گریه می کنند ولی در وطنم عکس آن عمل می کنند ؟!...
 
      

ادامه مطلب
[ یک شنبه 31 خرداد 1394  ] [ 5:29 PM ] [ زارع-مرادیان ]

شب قدر من(نيايش شهيد چمران)

 

شب قدر

چه فرخنده شبی بود شب قدر من. شبی که تا به صبح، اشک می ریختم و تا اعلی علیین صعود می کردم. از شب تا به صبح می راندم و تو در کنارم نشسته بودی. راه درازی بود. از میان درخت ها و کوه ها و جنگل ها می گذشتیم. نورافکن ماشین، جاده را روشن می کرد و ما در میان نهری از نور عبور می کردیم. دو نفر دیگر، در صندلی پشت ما نشسته بودند و صحبت می کردند و گاهی به خواب می رفتند… 
اما، آتشفشان روح من شکفته بود و قلب جوشانم همچون امواج خروشان دریا به صخره ی وجودم حمله می برد و از حیات من جز نور، عشق و سوز، غم و پرستش چیزی دیده نمی شد. زبانم گویا شده بود. گویی جملاتی زیبا و عمیق از اعماق روحم به من وحی می شد. همچون شاعری توانا، تجلیات روح خود را به عالی ترین وجهی بیان می کردم. درحالی که سیلاب اشک بر رخسارم می چکید. همه قیدها و بندها را پاره کرده بود. افسار اختیار را به دست دل سپرده بودم و بدون ترس و خجلت آن چه در وجودم موج می زد بیرون می ریختم. از عشق خود و از غم خود، از خوبی و بدی خود، از گناهان کوچک و بزرگ، از وابستگی ها و دلهره ها، سوز و گدازها و جهش های روح و سوزش های دل، از همه چیز خود صحبت می کردم. آن چه می گفتم عصاره ی حیاتم بود و حقیقت بود. وجودم بود که همراه اشک تقدیمت می کردم و تو نیز، پا به پای من اشک می ریختی و بال به بال من به آسمان ها پرواز می کردی. دل به دل من می سوختی و می خروشیدی و خدای را پرستش می کردی… چه شبی بود! شب قدر من. شب اوج من به آسمان ها و معراج من. پرستش من،عشق بازی من، شبی که جسم من به روح مبدل شده بود…
شبی که خدا، در وجود من حلول کرده بود و شبی که آتش عشق، همه گناه های مرا سوزانده بود. شبی که پاک و معصوم، همچون پاکی آتش و عصمت یک کودک، با خدای خود راز و نیاز می کردم… و تو که اشک مرا می دیدی و آتش وجود مرا حس می کردی و طوفان روح مرا می شنیدی… تو نماینده ی خدا بودی. آن طور با تو سخن می گفتم که گویی با خدای خود سخن می گویم. آن طور راز و نیاز می کردم که فقط در حضور خدا ممکن است این چنین راز و نیاز کنم… تو با من یکی شده بودی و به درجه ی وحدت رسیده بودی. احساس شرم نمی کردم و احساس بیگانگی نمی کردم و از این که اسرار درونم را بازگو می کنم، وحشتی نداشتم…
 

چه فرخنده شبی بود شب قدر من. شب معراج من به آسمان ها.
از طغیان عشق شنیده بودم و قدرت معجزه آسای عشق را می دانستم، اما چیزی که در آن شب مهم بود، این بود که وجود من، روح شده بود و روح من آتشفشان کرده بود. می خواست، همچون نور از زمین خاکی جدا شود و به کهکشان ها پرواز کند… آن گاه آتشعشق به کمک آمده بود و جسم خاکیم را سوزانده بود و از من فقط دود مانده بود و این دود همراه با روح من به آسمان ها اوج می گرفت…
شب قدر من، شبی که سلول های وجودم، در آتش عشق تغییر ماهیت داده بود و من چیزی جز عشق گویا نبودم. دل من، کعبه عالم شده بود، می سوخت، نور می داد و وحی الهی بر آن نازل می شد و مقدس ترین پرستش گاه خدا شده بود. امواج خروشان عشق از آن سرچشمه می گرفت و به همه ی اطراف منتشر می شد. از برخورد احساسات رقیق و لطیف با کوه های غم و صحراهای تنهایی و آتش عشق، طوفان های سهمگین به وجود می آمد که همه وجود مرا تا صحرای عدم، به دیار نیستی می کشانید و مرا از زندان هستی آزاد می کرد.
ای کاش می توانستم همه ی خاطرات الهام بخش این شب قدر را به یاد آورم. افسوس که شیرازه ی فکر و طغیان احساس و آتشفشان روح من، آن قدر سریع و سوزان پیش می رفت که هیچ چیز قادر به ضبط آن نبود…
نوری بود که در آن شب مقدس، بر قلبم تابید. بر زبانم جاری شد و به صورت اشک، بر رخسارم چکید. من همه ی زندگی خود را به یک شب قدر نمی فروشم و به خاطر شب های قدر زنده ام. و تعالی شب قدر، عبادت من و کمال من و هدف حیات من است.



[ یک شنبه 31 خرداد 1394  ] [ 5:20 PM ] [ زارع-مرادیان ]

تشرف به اسلام با تجربه یک روز محجبه بودن

 

تجربه یک روزه داشتن حجاب در روز جهانی حجاب
که از سوی جامعه اسلامی انگلیس برگزار شد
موجب سوق دادن یک دختر 21 ساله انگلیسی
به سمت مطالعه بیشتر درباره دین اسلام
و در نهایت گرایش به این دین شد.
ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿
جسیکا رودس در این باره می گوید:
من در اولین روز جهانی حجاب شرکت کردم
و خود را برای داشتن حجاب به مدت یک ماه به چالش کشیدم.
وی می افزاید:
پس از آن شروع به خواندن قرآن کردم
و متوجه شدم که کلمات و عبارات این کتاب بسیار منطقی و واضح هستند.
ردوس از «نورویچ» انگلیس،یکی از دهها غیر مسلمان از سراسر جهان بود
که در روز جهانی حجاب در روز اول فوریه این فریضه اسلامی را تجربه کرد.
این برنامه برای از بین بردن تصورات غلط در مورد حجاب برگزار شد.
بسیاری از غربی ها بر اثر تبلیغات منفی
حجاب را سمبل سرکوب زنان در اسلام می دانند.
رودس بعد از استفاده از پوشش اسلامی گفت:
واقعا نمی دانم پیش از این هنگام بیرون رفتن
بدون حجاب چه احساسی داشتم.
او پس از این تجربه شروع به مطالعه بیشتر درباره اسلام کرد
تا در مورد این دین بیشتر بداند.
رودس در این باره می گوید:
من تحقیقاتی را درباره اسلام انجام دادم
و احساس کردم که یک دین همه جانبه است
و می تواند پاسخ پرسش هایی که به دنبال آنها بودم به من بدهد.
ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿
در حال حاضر حدود دو میلیون و 500 هزار
مسلمان در انگلیس زندگی می کنند.



[ یک شنبه 31 خرداد 1394  ] [ 11:55 AM ] [ زارع-مرادیان ]

•●✿ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ✿●•٠·˙ چادر بوی حیا و عفت می دهد ....

 

·٠•●✿ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ✿●•٠·˙
چادر بوی حیا و عفت می دهد ..
یعنی نگاه و فکرت را کنترل کن !
چادر را بو کن و عطر زهرا(س)
این ریحانه بهشتی را استشمام کن !
خوش بحالت
که میراث دار حجب و حیای فاطمه(س) هستی !
سفیر عفت فاطمه(س) !
زین پس چادرت را با نیت سر کن ...



[ یک شنبه 31 خرداد 1394  ] [ 11:53 AM ] [ زارع-مرادیان ]

سفارش شهدای غواص به خواهران سرزمینشان

 

بخشی از متن وصیت‌نامه 50 غواص عملیات «کربلای 4» در سفارش به خواهران :

به خواهران سفارش می‌کنیم که سخت مواظب حجاب خود باشند،
هم حجاب ظاهر و هم حجاب باطن 
و بدانند که اگر قشر خواهران حرکت‌شان در جامعه خداپسندانه باشد، 
افراد بوال هوس جرأت عرض اندام و مفسده‌جویی ندارند
و باید در زندگی‌شان حضرت فاطمه (س) و حضرت زینب (س) را الگو قرار دهند
که هم عفت و آبروی دنیوی و هم سعادت اخروی تأمین خواهد شد.



[ یک شنبه 31 خرداد 1394  ] [ 11:51 AM ] [ زارع-مرادیان ]

حلقه معرفت

 

امام على علیه السلام:

تِسْعَةُ أَشْیَاءَ قَبِیحَةٌ وَ هِیَ مِنْ تِسْعَةِ أَنْفُسٍ أَقْبَحُ مِنْهَا مِنْ غَیْرِهِمْ ضِیقُ الذَّرْعِ مِنَ الْمُلُوكِ وَ الْبُخْلُ مِنَ الْأَغْنِیَاءِ وَ سُرْعَةُ الْغَضَبِ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ الصِّبَا مِنَ الْكُهُولِ وَ الْقَطِیعَةُ مِنَ الرُّءُوسِ وَ الْكَذِبُ مِنَ الْقُضَاةِ وَ الزَّمَانَةُ مِنَ الْأَطِبَّاءِ وَ الْبَذَاءُ مِنَ النِّسَاءِ وَ الطَّیْشُ مِنْ ذَوِی السُّلْطَان‏

نُه چیز زشت است، اما از نه گروه زشت‏تر: درماندگى و ناتوانى از دولتمردان؛ بخل از ثروتمندان؛ زود خشمى از دانشمندان؛ حركات بچگانه از میانسالان؛ جدایى حاكمان از مردم؛ دروغ از قاضیان؛ بیمارى كهنه از پزشكان؛ بدزبانى از زنان و سختگیرى و ستمگرى از سلاطین.

دعائم الإسلام ج 1، ص 83



[ یک شنبه 31 خرداد 1394  ] [ 11:49 AM ] [ زارع-مرادیان ]