اولین سیلی...

اولین سیلی بر صورت دختر ایرانی

زنان نجیب ایرانی در مسیر تاریخ این کشور همیشه حضوری تاثیر گذار و شگرف داشته اند زنانی که گاه بار سنگین اسارت را تحت فشارهای سنگین جسمی و روحی پشت سر گذاشتند برخی گمنام و برخی سرشناس به پیش معبود شتافتند و برخی همچنان الگوی زنده این مرز و بوم اند؛ زنانی که همیشه آزاده اند.

 

دو برادر که لحظاتی قبل از ما به اسارت در آمده بودند، یکی مرد میانسالی بود که دو دستش بسته بود و از صورتش خون می چکید … برادر دیگری حدوداً ۲۶ سال داشت و در لباس تکاوری … بر خاک افتاده بود و خاک زیر پایش سرخ شده بود. با دیدن این دو برادر مجروح در یک لحظه موقعیت خودم را فراموش کردم و اسارتم را از یاد بردم … .
با دندان دست هایم را باز کردم، سپس دست های خواهر بهرامی را نیز باز کردم. هر چه سرباز فریاد می زد گویی گوشی برای شنیدن نداشتم … با خودم گفتم هرچه بادا باد، مگر برای کمک به این مجروحان به آبادان برنگشته بودم؟ … تکاور هر لحظه رنگ پریده تر می شد، اسمش را از رو ی لباسش خواندم « میر احمد میر ظفرجویان» از شدت بغض داشتم خفه می شدم … دل و روده هایش پیدا بود … بر سر سرباز فریاد می زدیم و در خواست  آمبولانس می کردیم.
برادر میر ظفرجویان می گفت: « از آنها چیزی نخواهید» … مستأصل شده بودم، چند متر آنطرف تر یکی از منازل شرکت … درش باز بود. به خواهر بهرامی گفتم:« … شاید بتونم پارچه تمیز یا وسایل ضدعفونی پیدا کنم … » خواهر بهرامی گفت:« خطرناکه …» برگشتم و به گودالی که برادران در آن اسیر بودند نگاه کردم، به پشتوانه ی غیرت نگاه آنها احساس امنیت کردم … برادر میر ظفرجویان چیزی زمزمه می کرد … :« جایی نرید اینجا امنیت نداره » از اینکه تکاوری با تنی مجروح به خاک افتاده بود و هنوز غیرت و مردانگی در صدایش موج  می زد احساس غرور می کردم و … تقریباً سه ساعت طول کشید تا آمبولانس آمد … به برادری که کنارش بود گفتم:« این تکاور سید است به خاطر خدا دستت را روی زخمش بگذار و فشار بده … برای آخرین بار دستم را بر زخمش گذاشتم و … چشمانش را باز کرد و گفت:« خواهر این راه زینب و سیدالشهداست» خون توی بدنم خشکید … .
من و مریم را از گروه جدا کردند و سوار ماشین شدیم … به اولین مقر که رسیدیم پیاده و وارد ساختمانی شدیم که به نظر می آمد مقر فرماندهی باشد … من و مریم را به سمت سالنی هدایت کردند که در آن چند ردیف تخت و تعدادی مجروح  … وجود داشت. چشم هایم در میان زخمی ها نگاهی آشنا را می جست که یکباره … یادم آمد این همان جوانی بود که سید تکاور را به او سپرده بودم … بی آنکه مصلحت اندیشی یا تقیه کنم از دیدن او خیلی خوشحال شدم، … پرسیدم: « از تکاور مجروح چه خبر؟»
هنوز پاسخی از او نشنیده بودم که سنگینی سیلی دکتر سعدون بر صورتم، سرم را صد وهشتاد درجه چرخاند …، رد سیلی دکتر سعدون بر صورتم نقش بسته بود. مریم برای دلداری دادن به من با گوشه مقنعه اش دهان خون آلودم را پاک می کرد، اما درناک تر از درد آن سیلی، این بود که برای اولین بار در عمرم یک دست غریبه و نامحرم را بر صورتم احساس کرده بودم. این حس چنان برایم چندش آور بود که برای خلاصی از آن به ناچار از سرباز نگهبانی که در خودرو همراه ما بود تقاضای آب کردم تا شاید بتوانم رد دست های ناپاک و نامحرم دکتر سعدون را از صورتم تطهیر کنم.
مریم … گفت:« حالا فهمیدی میرظفرجویان کجاست؟» گفتم: « نه» و با بغضی که گلویم را فشار می داد ادامه دادم:« اما فهمیدم خودم کجا هستم».
منبع:  می خواهم زنده بمانم  معصومه آباد
 

 



[ سه شنبه 17 شهریور 1394  ] [ 6:46 PM ] [ زارع-مرادیان ]

کارت عروسی :لطفا بی حجابها نیایند

مرتضی در ۱۴ آذر سال ۱۳۲۳ همزمان با عید سعید غدیرخم در خانواده ای متدین در شاهرود متولد شد. وی که از استعداد قابل توجهی برخوردار بود، تحصیلات خود را در دبیرستان البرز تهران به پایان رساند و جزء سه نفر برتر رشته پزشکی شد. مرتضی فعالیت های سیاسی و اجتماعی خود را از دوران جوانی آغاز کرد، از جمله فعالیت های سیاسی او در دوران دانشجویی تأسیس انجمن اسلامی دانشکده پزشکی بود. وی در ۱۶ شهریور ۱۳۵۱ با پروین سلیحی ازدواج کرد که حاصل این وصلت پسری به نام یاسر بود.

 مرتضی در سال ۱۳۵۰ با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و در تمام مدت عضویّت در سازمان بر اعتقادات مذهبی خود پایدار ماند و در برابر تغییرات ایدئولوژی سازمان قاطعانه مقاومت کرد و پس از اطلاع از ماهیّت و عملکرد مرکزیت سازمان، همکاری قبلی خود را راه خطا توصیف کرد و از آن ابراز پشیمانی نمود. لبّافی نژاد با اعترافات افراخته در ۱۱ مرداد ۱۳۵۴ در تبریز بازداشت و به تهران منتقل شد و همسرش نیز به جرم همکاری با سازمان بازداشت و در دادگاه نظامی به دو سال زندان محکوم گردید. مرتضی تحت شکنجه های طاقت فرسا قرار گرفت و در طول دوران زندان و بازجویی غالباً روزه دار بود. دکتر مرتضی لبافی نژاد سرانجام در چهارم بهمن ۱۳۵۴ اعدام گردید.

کسی باور نمی‌کرد که مرتضی با این تحصیلات در این حد متدین باشد

شهید لبافی نژاد

من واقعاً به تمام اخلاقیات و روحیات مرتضی غبطه می‌خوردم. انسانی بود که در تمام طول زندگی جز به رضای خدا و انجام تکلیفش فکر نمی‌کرد. ایشان در مراسم عروسی‌مان تعدادی چادر جلو در ورودی گذاشته بودند و به مادرشان تأکید کرده بودند که هر کس به قصد عروسی من می‌آید چادر سر کند تا هر گناهی هست به پای من نوشته نشود و روی کارت عروسی نوشت از ورود بانوان بدحجاب معذوریم.  همین باعث شده بود عده‌ای هر وقت به منزل ما برای دیدن ایشان می‌آمدند با چادر و حجاب اسلامی می‌آمدند، در حالی که در مکان‌های دیگر اصلاً چادر به سر نمی‌کردند. حتی در صندوق عقب ماشین تعدادی چادر داشت که اگر زمانی از خانم‌های اقوام در خیابان سوار ماشین ایشان می‌شدند با چادر سوار شوند و همه دیگر با اخلاق دکتر آشنا بودند و حتی به ایشان عشق می‌ورزیدند.

SHAHID LABAFI

 دکتر بسیار انسان با ایمان و فوق‌العاده معتقد بود. هیچ کس باور نمی‌کرد که کسی با این همه تحصیلات در این حد متدین باش.

وقتی که دنیا را به دکتر دادند

در مدت زمانی که در کمیته بودم از میان تمام نگهبان‌ها، نگهبانی بود که احساس می‌کردم از بقیه سالم‌تر است و می‌توانم با او صحبت کنم و از شوهرم خبردار شوم؛ چرا که خیلی نگران شوهرم بودم. مدام از او سؤال می‌کردم که از دکتر خبر نداری؟ …

اوایل می‌ترسید حرفی بزند. فقط سکوت می‌کرد و وقتی التماس کردن‌ های مرا می‌دید، جواب می‌داد که حال شوهرت خوب است. او هم مدام سراغ تو را می‌گیرد و می‌پرسد: «خانم من حجابش را دارد؟ نکند از روی ترس یا اجبار حجابش را رعایت نکند؟» من هم به او جواب دادم که: «بله، خانمت حجابش را دارد.» نگهبان می‌گفت: «آن لحظه که این حرف را شنید انگار دنیا را به او دادند. چقدر خوشحال شده بود». نگهبان برایم تعریف کرد که دکتر تمام این شش ماه را روزه بوده است و مدام مشغول خواندن نماز یا دعا بود تا این که به شهادت رسید.

شهید لبافی و همسرش

نکاتی از وصیت نامه شهید دکتر مرتضی لبافی نژاد

وصیت‌نامه غیر ارتشی مرتضی لبافی‌نژاد فرزند عباسعلی در سحرگاه مورخه ۴/ ۱۱/ ۱۳۵۴

بسم‌الله الرحمن الرحیم و به نستعین

 سلام و درود گرم من به پدر و مادر عزیزم. پدر و مادر مهربانم. پدر و مادری که هیچ چیز را از من دریغ نکردند.

سلام من به پروین عزیزم. همسر مهربان و فداکارم. همسر متقی و پرهیزکارم.

سلام من بر یکایک فامیل عزیز و مهربانم که متاسفانه فرصت نام بردن یکایک آنها را ندارم.

برای من نگران نباشید که خداوند فرموده است “و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون”.

مطالبی را مختصرا در زیر می‌نویسم و می‌خواهم دقیقاً این سفارشات اجرا گردد:

شهید لبافی و خانواده

۱-  مربی فرزندم فعلا و تا وقتی همسرم در زندان است پدر و مادرم خواهد بود و بعد خود همسرم. اگر زمانی همسر عزیزم خواست شوهری اختیار کند به نظر من بهتر است فرزندم را مجددا به پدر و مادرم بسپرد. به هر حال از مربی فرزندم هر که هست خواهان تربیت صحیح فرزندم می‌باشم. می‌خواهم او را نه تنها از نظر درسی بلکه از نظر مسائل مذهبی و اجتماعی نیز فردی آگاه و مطلع بار آورد. از نظر محبت نه کم و نه زیاد که هر دو زیان‌بخش است. در خانه‌ای که فرزندم رشد و تربیت می‌یابد تلویزیون و مجلات فاسد و هر گونه وسیله‌ای که موجبات فساد اخلاقش را ایجاد کند هرگز نباشد.
۲-  سفارش به مادرم در مورد پروین عزیزم می‌کنم و می‌خواهم که همیشه و همواره نسبت به او محبت قبلی را حفظ کرده و به خصوص تا او در زندان است مکررا و مرتبا به دیدار او برود و از محبت به او فروگذار ننماید.
 ۶-  به مادرم توصیه می‌کنم در نمازهایش دقت بیشتری کند و علی‌الخصوص در ضمن یکی دو سال آینده حتما به حج برود. 
 ۷-  به پدرم توصیه می‌کنم که او نیز در نمازهایش دقت بیشتری کند و حتما تلویزیون را بفروشد. 
 ۸-  در مراسمی که برای من بر پا می‌گردد اکیدا از شرکت زن‌های بی‌حجاب و یا حتی با چادر و یا روسری توری جلوگیری نمایید. 
 به همین جا مطالب فوق را ختم می‌کنم و بار دیگر سفارش می‌کنم مطالب فوق را دقیقاً اجرا نمایید. 

قربان همگی فامیل عزیز
مرتضی لبافی‌نژاد
وصیت دیگری ندارم

منبع: جرعه نوش« کتاب خاطرات پروین سلیحی»



[ سه شنبه 17 شهریور 1394  ] [ 6:17 PM ] [ زارع-مرادیان ]

خدا می بیند...

حاج آقا مجتبی درباره حیا از خداوند

«حیا» آن ودیعه الهی و غریزه انسانیه است که انسان را از اعمال زشت باز می‏ دارد؛ یعنی چه قبل از عمل که انسان عمل را تصویر می‏ کند و چه بعد از عمل، حیا نقش بازدارندگی دارد. به این معنا که روح وقتی با یک عمل زشت روبرو می‏ شود و وقتی که عمل زشت را تصویر می‎کند، منفعل و منکسر می‎شود و همین حالت موجب بازدارندگی او است و بعد از عمل هم، این حالت بازدارندگی نسبت به تکرار آن عمل زشت پیدا می‎شود.

حیایی که انسان نسبت به ناظر دارد، گاهی «حیاء من الخلق» است، گاهی «حیاء من النفس» بوده و گاهی «حیاء من الملائکه» می‏ باشد؛ یعنی فرشتگانی که مأمور ضبط اعمال انسان هستند. گاهی «حیاء من اولیاء الله» است. پنجمین نوع آن «حیاء من الله» است، یعنی از خدا خجالت کشیدن و شرم کردن.

در باب «حیاء من الله» ما یک بحث معرفتی داریم و یک بحث تربیتی. در مورد بحث تربیتی، ما روایات متعددی داریم که «حیا من الله» را در روابط گوناگون مطرح می‎فرمایند. یعنی این که انسان باید با توجه به این روابط حیاء داشته باشد.

۱. خدا می‏ بیند!

یک دسته از روایات هست که «اصل ناظر بودن خداوند» را مطرح می‎کنند. انسان در «حیاء من الخلق» از این شرمش می‎آید که عمل زشت را در دیدگاه غیر انجام دهد. حالا اگر یک ذره معرفتش بالاتر باشد، در دیدگاه فرشتگانی که او را می‎بینند و اعمالش را ثبت و ضبط می‎کنند، نیز حیا می‎کند. دسته اول روایات، «حیا من الله» را در همین رابطه مطرح می‎کنند که خداوند به اعمال تو ناظر است، تو در دیدگاه خدا هستی، این کار را که می‎کنی باید از خدا شرمت بیاید.

از خدا خجالت بکش و معصیت نکن!

حالا من به عنوان نمونه چند روایت می‎خوانم که بعضی‎هایشان هم اشاره به آیات قرآن دارد. روایت اول از حضرت زین‎العابدین(ص) است که می‎فرماید: «خف الله عز و جل لقدرته علیک» از خدا بیم داشته باش، چون او بر تو توانا است. این‎طور نیست که بتوانی از چنگ خدا فرار کنی، خجالت بکش و معصیت نکن. خیال نکن می‎توانی از عذابی که وعده‎ کرده است فرار کنی. بعد دارد «و استح منه لقربه منک» از خدا خجالت بکش، چون به تو نزدیک است. این روایت اشاره به همین معنا است که خدا ناظر است.

تو مرا نمی‌‏بینی ولی من!

در آیه شریفه هم می‎فرماید «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَى‏» در آیات دیگری هم اشاره به قُرب و نزدیکی دارد، مثلا می‎فرماید: «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَری» یا «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْکُمْ وَ لکِنْ لا تُبْصِرُونَ» شماها نمی‎بینید ولی ما به او نزدیک‏‌تر از شما هستیم. تو کور هستی و چشم باطنت کور است و مرا نمی‎بینی ولی من که می‎بینم که چه کار داری می‎کنی.

گریه شدید محبوب‏‌ترین بنده خدا

در سوره یونس در آیه‎ای هست «وَ لا تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ کُنَّا عَلَیْکُمْ شُهُوداً» هیچ ‎کاری نیست که شما انجام دهید مگر اینکه ما آن را می‎بینیم. کارهایتان در مرئی و منظر ما است و ما داریم می‎بینیم. من نمی‎خواهم بحث   تفسیری کنم، ولی این را بگویم که «عمل» در اینجا اطلاق دارد، یعنی هم اعمال درونی‎ات را می‎گیرد و هم اعمال بیرونی‎ات را می‎گیرد. من بعد می‎رسم که شهود خدا هم سرّ انسان را در بر می‎گیرد و هم علن او را می‎گیرد. هرچه را که او انجام دهد، خدا می‏‌بیند. «ما من عملٍ» استثنا ندارد. همه را می‎گیرد.

در ذیل این آیه روایتی آمد که است که «کان رسول‎الله(ص) اذا قرأ هذه الآیه بکی بکاءً شدیدا» پیغمبر اکرم وقتی به قرائت این آیه می‎رسید، به شدت گریه می‎کرد. این آیه خودش خیلی روشن است. اینها یک دسته از روایت در باب «حیاء من الله» است که عرض کردم به آیات هم اشاره دارد و جنبه‎های اعتقادی دارد و هم ریشه‎های ایمانی و درونی دارد.

۲. خدا سِرّ و عَلَنت را می‏‌بیند!

یک دسته دیگر روایاتی هستند که به چگونگی قُرب خداوند اشاره می‎کند که من هم الآن به آن اشاره کردم و از اطلاق آیه آن را گرفتم. قُرب خداوند سرّ و علن ندارد. حیاء از مردم در جایی است که در منظر مردم باشد، ولی در خفا چه؟ آنجا کسی نیست. اما در باب خدا، اشتباه نکنید! حیای از او مثل «حیاء من الخلق» نیست. اشتباه نکنید! روایت از امام هفتم(علیه‎السلام) است «فَاسْتَحْیُوا مِنَ اللَّهِ فِی سَرَائِرِکُمْ کَمَا تَسْتَحْیُونَ مِنَ النَّاسِ فِی عَلَانِیَتِکُم‏» خیلی روشن است. از خدا در سرّتان خجالت بکشید، همان‎طور که در علن از مردم خجالت می کشید! همه کار را جلوی مردم نمی‏ کنید، در برابر خدا هم همین ‏طور باشید.

عشق بازی با حجاب

«بزرگی ناظر» و «همراهی او» دلیل حیا

یک دسته‎ای از روایات هم در باب «حیاء من الله تعالی» اینها هستند که من دسته‎بندی‏ کردم. اینها خودشان دو جهت دارند که بحثش مفصّل است؛ یک، در ارتباط با جایگاه خدا نزد انسان است و دو، در ارتباط با نحوه برخورد خدا با انسان است. ما در باب اعمال میان انسان‏ ها فرق می‎گذاریم «حیاء من الخلق» متناسب با افراد مختلف است. من تعبیر ساده می‏ کنم و سطح مطلب را پایین می‏ آورم؛ مثلاً ما از بعضی‎ها به خاطر جایگاهشان، خیلی شرم نمی‏ کنیم. چون جایگاه زیاد مهمّی برایشان نمی‎بینیم.

مثلاً می‏ گوییم فلانی خودمانی است. حالا چون جلوی او رو در بایستی نداریم، ـ‎نعوذ بالله‎ـ چه بسا کارهایی انجام دهیم که درست نبوده و حاضر نیستیم جلوی همه آن کارها را انجام دهیم و اگر شخص بزرگی حاضر باشد که ما با او رو در بایستی داشته باشیم این کار را نمی‎کنم. اینها همه‎اش مربوط به حیاء بوده و نسبت به ناظر است.

امّا در مورد دیگر حیا به خاطر جایگاه نیست بلکه به خاطر برخورد با او است. مثلاً کسی که تنها گاهی اوقات چشممان به هم می‎افتد و او را می‎بینیم، با کسی که هر روز و هر شب با او برخورد می‎کنیم، چشم‎مان در چشمش می‎افتد، فرق دارد. آدم از این فرد خجالت می‎کشد. در مورد اوّلی شاید بگوییم: فلانی رفت دنبال کارش! شاید کلاه‎مان هم پیش او نیافتد و دیگر همدیگر را نبینیم و … امّا کسی که همیشه همراه آدم است، فرق می‏ کند و انسان از او شرم می‏ کند. ما میان این دو نفر فرق می‎گذاریم.

نحوه حیا از خداوند

در بخشی از روایاتِ ما این مسأله مطرح است که حیای بندگان از خداوند، هم از نظر جایگاه و هم از نظر برخورد، از این سنخ باشد. یعنی مانند جایگاه کسانی که پیش شما شایستگی دارند، نه کسانی که ـ‎نعوذ بالله‎ـ سطحشان خیلی پایین است. نگاهتان به جایگاه خدا، مانند نگاه به جایگاه افراد شایسته باشد. خود ما هم این‎گونه هستیم که وقتی با افراد بزرگی رو به رو می‎شویم، خودمان را جمع و جور می‎کنیم، که نکند یک وقت حتی اشتباهاً خلافی از ما سر بزند!

حال اگر فرد شایسته بود و بعد هم هر روز آدم با او سر و کار داشته باشد، خیلی مراقبت بیشتر می‏ شود. آدم از او شرم می‎کند که عمل بدی در مرئَی و منظر او کند. در یک روایتی داریم از پیغمبر اکرم که دارد؛ «قال رسول‎الله(صلی‎الله‎علیه‎وآله‎وسلم) : اسْتَحْیِ مِنَ اللَّهِ اسْتِحْیَاءَکَ مِنْ صَالِحِی جِیرَانِک‏» حضرت دو کلمه را کنار هم گذاشته است که اوّلی به یک مطلب اشاره داشته و دومی هم مطلب دیگری را بیان می‏کند. ایشان می‏ فرماید: از خدا خجالت بکش، همان طور که از همسایه‎ای که جایگاه رفیعی نزد تو دارد و از شایستگان است خجالت می ‏کشی!

گاهی انسان همسایه‎ای دارد که ‎ـ‎نعوذ بالله‎ـ بدتر از خودش است؛ لذا جایگاهی ندارد و حیاء از او معنا ندارد. نه! گاهی اوقات همسایه، آدم بزرگ و شایسته‎ای است، از صلحا و نیکان است. یک انسان صالح که همسایه است و هر روز و هر شب، چشمم به چشمش می‎افتد، انسان چگونه از او حیا می‏ کند!؟

حضرت چه قدر سطح مطلب را پایین آورده است تا شاید ما از خدا خجالت بکشیم. همان‎طور که از همسایه شایسته‎ات خجالت می‎کشی و جلوی روی او هر کاری را انجام نمی‎دهی، از خدا هم خجالت بکش! البته این‎طور نیست که حضرت فقط بفرمایند از خدا خجالت بکشید! نه مطلب ادامه دارد و من همین‎طور گام به گام پیش می‎روم.

بالاترین نوع حیا

دسته‎ای از روایات نقش ارزشیِ «حیاء من الله» را بیان می‎کنند که آنها را بعداً می‎گویم، چون یک بحث مستقل در این رابطه ـ‏ان‏ شاءالله ‏ـ خواهم داشت. یک تقسیم‎بندی راجع به همین مسأله ارزشی است که مثلاً از علی(علیه‎السلام) هست که «أفضل الحیاء استحیاؤک من الله‏» با فضیلت‎ترین حیاها حیای از خداوند است. چرایش را بعداً می‏ گویم.

اثر حیای از خداوند

یک دسته‎ از روایات هست که اثر مترتّب بر «حیاء من الله» را بیان می ‏کند. روایت از علی(علیه‎السلام) است که فرمودند: «الحیاء من الله یمحو کثیراً من الخطایا» این هم توضیح می‎خواهد که من بعداً توضیح می ‏دهم. من الآن خواستم فقط دسته‎بندی روایات را بگویم.

حق حیا از خداوند

حالا سراغ بحث خودم می‎آیم که ما در روایات متعدّده داریم که «استحیوا من الله حق الحیاء»این روایت از پیغمبر اکرم است که از خداوند آن گونه که حق حیاء است، حیاء کنید! حق حیاء از خدا یعنی چه؟

در روایت دیگری آمده است: «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَحْیَا مِنْ رَبِّهِ حَقَّ الْحَیَاء» یا روایت دیگری از پیغمبر اکرم است که به ابی‎ذر فرمود: «یَا أَبَاذَرٍّ أَ تُحِبُّ أَنْ تَدْخُلَ الْجَنَّهَ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ! » بعد حضرت: پس سه کار کن که آخرین آن، این بود که «وَ اسْتَحْیِ مِنَ اللَّهِ حَقَّ الْحَیَاءِ»همچنین روایت دیگری بود که شخص دیگری همین مطلب را داشت که حضرت پرسیدند: «أ کلکم یحب أن یدخل الجنه؟ قالوا: نعم یا رسول الله!» حضرت هم همان مطالبی را که در روایت ابی‎ذر بود فرمودند و سومین مطلب این بود که «و استحیوا من الله حق الحیاء»در همه این روایت‏ها یک حقی آمده است. منظور از این چیست؟

من این مقدّمات را گفتم تا بفهمید که حق حیاء یعنی چه. حالا دقت کنید که حق حیا، آن‎طور که سزاوار است، با آن مقدّماتی که گفتم یعنی چه. ما الآن مورد به مورد پیش می‎رویم.

خداوند، ناظری که هیچ چیز از او پوشیده نیست!

یک؛ خداوند ناظری است که جدا نشدنی است؛ یعنی هیچ‏ گاه از من جدا نمی‎شود. او نزدیکی به من است که نزدیک‎تر از او نیست. بزرگی است که بزرگ‎تر از او نیست. مطّلعی بر من است که مطّلع‎تر از او نیست. به تمام شراشر وجود من احاطه دارد؛ از درون و بیرون. مطلعی است که سرّ و علن برای او معنا ندارد.

بعداً ان‏ شاء الله می‎رسم که در یک تقسیم‎بندی نسبت به خود اعمال، ما یک قبائح عقلیّه داریم، یک قبائح شرعیّه داریم و یک قبائح عرفیّه متشرعه داریم. اینها سه چیز جدا است. قبایح عقلیّه مربوط به عقل عملی است، شرعیّه مربوط به احکام شرعی است و عرفیّۀ متشرعه مربوط به افراد متدیّن است که آنها این کار را زشت می‎دانند.

حق حیاء یعنی حیاء از تمام زشتی‏‌ها

حق حیاء این است که انسان در هر سه رابطه از خدا خجالت بکشد. چه عملت قُبح عقلی داشته باشد، چه قُبح شرعی داشته باشد، چه قُبح عرفی در محیط متشرعه داشته باشد و بالأخره حق حیاء این‎طور است که اگر بخواهیم به طور مطلق بگوییم نسبت به «جمیع قبائح» است.

خود ما همین‎طوری هستیم که با این مقدّماتی که من گفتم باید این‏ طور از خداوند حیاء داشته باشیم. نتیجه این مقدّمات همین می‎شود. من مطلبی را از خودم تحمیل نکردم. عمده این است که باید ببینی ناظر بودن خدا چه وسعتی دارد، تا بفهمی حق حیاء چیست؟ هر حرکت قبیحی نسبت به این سه محیط، چه درونی و چه بیرونی از انسان سر بزند، بر خلاف حیاء است.

انسان باحیاء حتی «فکر گناه» هم نمی‏‌کند!

از خدا حیاء کن! شرم کن! انجام نده! حتی فکر معصیت هم نکن! چون عمل، برای خداوند دیگر بیرونی و درونی ندارد. آیه‏‌اش را خواندم. یادت نرود که هیچ عملی نیست که ما آن را شهود می‎کنیم. اینها همه مقدّمه «حق حیاء» بود و چون من در جلسه گذشته گفتم که بعداً درباره حق حیاء صحبت می‏ کنم اینها را گفتم.

تو باید چنین خدایی را قبول داشته باشی! این حرف من نیست، کلام الله است. من از خودم نگفتم، آیات قرآن این چنین می‏ گوید و قابل انکار هم نیست. تازه من گفتم که بحث معرفتی نکردم. آن خودش بحث دیگری است که در جای خودش می‏ گوییم درجاتی دارد و… بحث ما خیلی عرفی بود. یک بحث تربیتی و عرفی کردم که همه متوجّه شوند.

این که روایات متعدّده می ‏فرماید: از خدا خجالت بکشید آن‎طور که سزاوار است! یعنی این مطلب که گفتم. هرکس سزاوار یک نوع شرم کردن و یک‎طور خجالت کشیدن است. آن‎طور که سزاوار است انسان از خدا خجالت بکشد این است که در روابط گوناگون هر نوع عمل قبیحی را انجام ندهد.

«استحیوا من الله حق الحیاء» نه یک روایت نه دو روایت، آنهایی که اهلش هستند بروند مراجعه کنند! ببینید چه قدر پیغمبر اکرم روی آن تأکید کرده است. چه جنبه‎های شخصی و چه عمومی! من همه اینها را در جلسه گذشته گفتم. «استحیوا من الله حق الحیاء»

 



منبع :  حجاب برتر 



[ سه شنبه 17 شهریور 1394  ] [ 6:12 PM ] [ زارع-مرادیان ]

محرم ونامحرم..

در اديان آسمانی عده ای از زنان را برای مرد محرم شناخته اند و مرد نمی تواند با آنها ازدواج كند و نگاه به آنها بدون قصد لذت بردن گناه ندارد. قرآن كريم در سوره نساء آيه 24-23 زنانی كه محرم هستند و نمی توان با آنها ازدواج كرد چنين معرفی می فرمايد:
1- زن پدر (نامادری مادر دوم ) 2- مادر 3- دختر 4- عمه 5- خواهر 6- دختر برادر 7- دختر خواهر 8- خاله 9- دايه (زنی كه پسر را شير می دهد اگر چه يكشبانه روز پشت سر هم شير داده باشد.)...
10- خواهر رضاعی : دختری كه با پسر همشير بوده و از مادر آن دختر شير خورده حداقل 24 ساعت تمام شير خورده باشد كه از شيری كه می خورد گوشت روئيده شود.
11- مادرِ زنی كه با او ازدواج كرده و دختر را از شوهر ديگر داشته است .
12- دختر زنی كه با او ازدواج كرده و دختر را از شوهر ديگر داشته است .
13- زنی كه برای پسر حلال شد، محرم پدر می شود و پدر هيچوقت نمی تواند با او ازدواج كند (چون عروس او است و پس از مرگ پسرش نمی تواند با او ازدواج كند).
14- جمع ميان دو خواهر در يك زمان ، يعنی نمی توانيم دو خواهر را با هم بگيريم ولی می توانيم يكسال با يكی از آن دو ازدواج كنيم و سال ديگر با آن يكی (البته بصورت صيغه وعقد موقت چون وقتی عقد دائم باشد پس از سه طلاق نياز به محلل دارد. و پس از 9 طلاق برای هميشه حرام می گردد.)
15- با زن شوهردار هم نمی توان ازدواج كرد و محرم انسان هم نيست و بايد مثل زنان غريبه با او رفتار كرد.
در اسلام ، با اين 15 دسته نمی توان ازدواج كرد و ازدواج با آنها باطل و حرام است و عمل زناشوئی با آنها كيفر بيشتری دارد، اما نگاه به آنها بدون قصد لذت گناه ندارد اما نگاه به ما بقی زنها غير از اين 15 مورد حرام است .
با توجه به نكته های ياد شده دامادی كه با طائفه ای خويشاوند می گردد فقط با مادر دختر محرم می شود و می تواند به او نگاه كند و ازدواج با او حرام است ، اما ساير بستگان دختر به پسر محرم نمی شوند و حق نگاه كردن به آنها و يا صحبت با آنها (بيشتر از حد ضرورت ) را ندارد، خواهر، عمه و خاله دختر (عروس ) همه و همه به پسر (داماد) نامحرم هستند از سوی ديگر دختر كه وارد طايفه جديد می شود فقط به پدر پسر محرم است و پدر شوهر می تواند به او نگاه كند اما برادر داماد، دائی ، عمو و سائر اقوام پسر محرم دختر نمی شوند و بايد از آنها پرهيز كند و رو بگيرد. به تعبير ديگر اگر شوهرش از دنيا رفت در طائفه جديد فقط به پدر شوهرش نمی تواند شوهر كند، اما با ساير افراد طائفه مانعی ندارد.
در صدر اسلام دختران را كه به اسارت می گرفتند به كنيزی می خريدند و با بچه دار شدن آزاد می گرديدند كه به اصطلاح فقهی آنها را اِماء می گفتند و اين برنامه فعلا منسوخ گرديده است .
ناگفته نماند كه در تورات چهارده موردی كه در اسلام برای ازدواج ممنوع كرده و در رديف اول ذكر شد منع شده است ، اما بجای شماره 15 كه در اسلام منع شده در تورات زن برادر ممنوع گرديده است . اما هنگاميكه بردار ميميرد، گرفتن زن برادر را بر برادر واجب می داند.
از اين نظر كه انجيل حضرت عيسی (ع ) در دسترس پيروان آنحضرت نيست و آنچه فعلا انتشار پيدا می كند مطالبی است كه نويسندگان عهد جديد بيش از يك ربع قرن از تاريخ ميلاد نوشته اند و بصورت تاريخ حضرت عيسی (ع ) است نه احكام و قوانين آنحضرت ، پيروان كليسا احكام الهی ندارند و از احكام تورات استفاده می كنند. در هر صورت پيروی از هر دينی از اديان آسمانی بنمائيم بايد به محرم و نامحرم بودن دقت كنيم و مقررات آنرا رعايت نمائيم ، چه نگاه كردن و چه ازدواج نمودن .
از جمله اين مقررات است كه نگاه به نامحرم نكنيم ، در يك اطاق با هم تنها نباشيم و از مسائلی كه مورد اتهام است و سوء ظن ايجاد می كند، مثل عكس گرفتن دسته جمعی و يا دو نفری حتما پرهيز كنيم كه زمينه آبرو ريزی را برای خود فراهم كرده ايم و چه بسا عكسی كه در دست دشمن می افتد و حداكثر استفاده را از آن می نمايد و آبروی صاحب عكس را پاك می برد.
بقيه مسئله 
غير از 15 دسته ای كه ذكر شد كه در متن قرآن آمده است تعداد ديگری از زنان نيز برای پسر و برای دختر هميشه حرام می شوند كه اين حرمت بخاطر عوامل مختلفی پيش می آيد.
1- خواهر، مادر و دختر كسی كه با او عمل قوم لوط انجام شده بر فاعل حرام می گردد.
2- اگر فردی با دختری كه هنوز بالغ نشده عمل زناشوئی انجام داد و بر اثر آن دختر افضاء شد آن دختر بر مرد برای هميشه حرام خواهد شد و بايد مهر المثل را به دختر بدهد.
3- تزويج زنی كه در عده ديگری است و عده طلاق و يا عده و فاتش ‍تمام نشده است . (يعنی اگر كسی با زنی كه عده طلاق يا وفات شوهر قبليش ‍تمام نشده ازدواج كند، آن زن تا ابد برای آن مرد حرام است يعنی نمی تواند با او ازدواج كند.)
4- ازدواج زن مسلمان با مشرك ، يهودی و مسيحی (حرام است ) ولی مرد مسلمان می تواند زن يهودی و مسيحی را صيغه كند، اما از مذاهب ديگر ممنوع است و در هر صورت خطر انحراف دينی دارد و مرد بايد خيلی مواظب باشد.
5- كسی كه بداند در جريان احرام ازدواج حرام است و ازدواج كند (يعنی عقد نمايد) زن برای هميشه به او حرام می گردد.
تعدادی از زنان هم بطور موقت حرام هستند و بعد از رفع محدوديت حلال می شوند:
1- موقع اعتكاف كه سه روز است و در مسجد جامع برگزار می شود و در طول اين سه روز نبايد از مسجد خارج شوند و يا عمل زناشوئی انجام دهند.
2- كسی كه چهار زن عقدی دارد نمی تواند زن ديگری بگيرد مگر اينكه بصورت صيغه باشد يا يكی از آنها را طلاق دهد و عده طلاق هم تمام شود.
3- موقعی كه زن در جريان حيض است (خون ماهيانه ) كه حداقل سه روز و حداكثر ده روز می باشد.
4- موقعی كه زن بچه دار شده كه حداكثر تا ده روز بايد از عمل زناشوئی پرهيز شود.
5- با دختر كه هنوز بالغ نشده نمی توان ازدواج كرد و عقد باطل است ، ولی اگر با اجازه پدر يا حاكم شرع باشد عقد صحيح است .ولی عمل بايد بعد از 9 سالگی شروع شود.
6- در هنگاميكه زن و مرد در احرام مكه هستند كه اگر عملی انجام دادند بايد شتر قربانی كنند.
7- زنی كه سه مرتبه طلاق داده شده با اجرای مُحَلل حلال می شود.
باز هم سه مرتبه كه طلاق داد با محلل حلال می گردد اما مرتبه نهم كه طلاق صادر شد زن برای مرد برای هميشه حرام می گردد.
در جريان لِعان و ظهار نيز زن بر مرد بصورت موقت حرام می گردد كه اين دو مسئله با مسائلی كه مربوط به كنيز است فعلا در جامعه ما وجود ندارد و از توضيح آن خودداری می شود.(164)
هشدار 
مسلمان قيافه اش بايد مثل بچه مسلمان باشد جوانهايی كه با يك شكلهايی خودشان را درست می كنند و اسم خاصی را هم برای خودشان می گذارند، اينها درست نيست . آگاه باشيد كه دينِتان را با يك سری برنامه های ضد دينی نبرند.
يك نفر از خارج آمده بود می گفت : كثيف ترين ، رذل ترين ، معتادترين ، لجن ترين گروه را در آمريكا گروه رپ می گويند. ديگه از آنها كثيف تر و لجن تر نيست ، اون وقت اين جوانها در اينجا فكر می كنند اينها آدمهای خوب و متّمدن و متفكر و دلسوز اجتماع و خير خواه مردم هستند و جوانهای ناآگاه اين كثافتها را اُلگو و سر مشق خودشان قرار ميدهند و از آنها تبعيّت می كنند.
وقتی به آنها نگاه ميكنی اينجوری خودشان را درست ميكنند و يك پيراهن زنانه به تن ميكنند و با موهای آنچنانی بيرون ميآيند فكر می كند مثلا خيلی متجدد است .
نه بابا تو خودت را شبيه لجن ترين لجن آمريكا درست كردی ، كه پيغمبر هم لعنت كرده . و می فرمايد لعن اللّه متشبهين ، پيغبر لعنت كرد اون كسانی را كه ، نامردهايی را كه خودشان را شبيه زنها درست كنند و زنهايی را كه خودشان را شبيه مردها درست كنند.
موعظه 
ای مسلمان ، ای مرد، ای زن ، ای جوان چقدر به امام زمانت علاقه داری ؟ واقعاًحاضر هستی جانت را فدای امام زمانت كنی ؟ بيا از فردا صبح يك چادر بردار روی سر خانمت ، دخترت يا خواهرت بينداز، و يا اگر مانتوی هستند، آنها را برای خاطر امام زمانت چادری كن .
وقتی زن نامحرم ميآيد دم مغازه ات با او زياد گرم نگير، بخاطر دو سه روز جيفه دنيا، خودت را جهنمی نكن ،
يكی از بزرگان برايم تعريف كرد:
يك شب حضرت امام رضا(ع ) را در خواب ديدم كه بدنشان مجروح است و ناراحتند.
گفتم آقاجان مگر شما را مسموم نكردند پس چرا مجروحيد؟
حضرت فرمودند: اين زنهايی كه با اين وضع به اينجا می آيند و چادر ندارند و بد حجاب راه می روند و توی بازار وخيابان با اين وضع اسفبار قدم می گذارند و برای خريد به بازار ميروند وبا مغازه دارها بگو و بخند می كنند... و زلفهايشان را بيرون می اَندازند... ناراحتم و آنها نمی دانند كه با اين عملشان تيری به جان من می اَندازند و تمام اين زخمهايی كه می بينی از اعمال آنها است . هر زلفی كه بيرون باشد نيزه ای است كه به بدنم وارد می شود.
دختر خانمِ تو، زلفهايش را بيرون ميگذارد و دنبال عزای حسين (ع ) ميآيد. اين عوض ثواب ، فعل حرام انجام ميدهد، پيغمبر (ص ) فرمود: در دوره آخرالزمان برامت من برسد كه زنهای آنها موهايشان را مثل كوهان شتر بيرون بگذارند، داريم می بينيم ، تير نزنيد به دل امام زمانتان ، نمی خواهد برايش خدمت كنيد. به همين اندازه اگر دوستش داری جگرش را نسوزان آدم چيزهايی می بيند كه واقعاً دلش به درد ميآيد.
مرد مسلمانی كه پيراهن سياه برای امام حسين (ع ) تنش ميكند معنا ندارد كه زنش با موهای بيرون آمده وبالباس افتضاح دنبالش بيايد، آخر اين پيراهن سياهت چيه خوش غيرت ؟ توعزادار امام حسينی ؟ آخر بابا امام حسين برای حجاب كشته شد، آخر اين كار تو يزيدی است ، يزيد حجاب اهلبيت حضرت ابی عبدالله (ع ) رابرداشت ، آخر تو بدتر از يزيدی ؟ بابا باز به غيرت يزيد.
ای مردم بااعمال نيك دينی تان امام زمان (ع ) را ياری كنيد، امام زمانتان را اَذيت نكنيد. مگر نمی خواهيد آقا توی خانه های شما نگاه رحمت كند، جلوی ناموست را بگير تا بدحجاب بيرون نيايد.
اثر كتابهای دينی 
يكی از علمای ربانی فرموده بودند: از يكی از شهرهای عراق به شهر ديگری می رفتم وقتی سوار قطار شدم داخل كوپه نشستم مسافرهای ديگر، زنهای بی حجاب بودند، ديدم بايد اين مسير طولانی را با اين زنهای بی حجاب طی كنم ، گفتم چه كنم كه محيط را عوض كنم ، (چون آدم مسلمان وقتی در محيط گناه قرار گرفت بايد سعی كند محيط را عوض كند.)
يادم آمد كه يك نسخه از صحيفه سجاديه را همراه دارم صحيفه را در آوردم يكی از فرازهای نورانی صحيفه را خواندم و چون اينها عرب بودند و زبان مادری آنها بود، مفاهيم را درك می كردند و می فهميدند.
ديدم كلمات نورانی صحيفه آنها را عوض كرد، يكی از آنها بلند شد يك روسری سرش كرد، يكی شون چشمانش اشك آلود شد، خلاصه محيط عوض شد بعد اتمام دعای صحيفه برگشتند به من گفتند: آقا اين حرفها مال كی بود كه مهم بود؟
گفتم : كلمات نورانی صحيفه سجاديه امام زين العابدين (ع ) است . گفتند: ما متاءسفانه از اين معارف محروم هستيم اگر می شود اين كتاب را به ما بدهيد.
می فرمود: با خواهش و تمنا اين نسخه را از من به عنوان يادگار گرفتند.
خلاصه مسلمان بايد محيط را اسلامی كند يعنی از خودش رنگ بدهد، نه رنگ بگيرد، خانم مسلمان بی حجابی و بد حجابی مال كفار و بی دينان است شما كه مسلمان هستيد بايد با بی حجابی و بدحجابی مبارزه كنی مثل امام حسين (ع ) مثل حضرت زهرا (عليهاالسلام ) يا مثل حضرت زينب (عليهاالسلام )، كه با بی حجابی و بدحجابی مبارزه كردند. ولی متأ سفانه گاهی اوقات ديده می شود مادر چادری ، ولی دختر بدحجاب و بی حجاب ، من نمی دانم اينها فردای قيامت جواب خدا را چه می خواهند بدهند.
انواع بدحجابها 
يكی از علماء می فرمودند:
من يك وقت راجع به افرادی كه بد حجاب هستند فكر می كردم حساب كردم و شمردم چند نوع بدحجاب داريم همه يك رقم نيستند.
1- بعضی بدحجابها بسيار آدمهای خوبی هستند، منتها محيط خانوادگی وفاميليشان بدحجاب بوده اين هم هيچ غرضی نداشته واينجور بار آمده .
2- بعضی ها مادرهايشان بدحجاب هستند و او هم ياد گرفته .
3- بعضی ها مادرهايشان حجاب دارد اين لج می كند.
4- بعضی ها مساءله را نمی دانند كه بی حجابی يا بدحجابی حرام است .
5- بعضی ها مشكل روحی دارند.
6- بعضی ها كمبود دارند.
7- بعضی ها كُلاًميخواهند به دين دهن كجی كنند.
8- بعضی هاتقليدی هستند مثلاً چون دختر خاله اش يا همسايه اش ‍اينجوری است آنهم بايد اينجور باشد.
9- بعضی خيال می كنند تمدّن و تجدّداست .
10- بعضی ها خانوادگی روانی و خيالی هستند.
11- بعضی ها پول گرفته اند كه فرهنگ بدحجابی يا بی حجابی را رواج دهند. و فرهنگ مبتذل غربی را در كشور مذهبی بياورند و مردم را بی قيد و بی بند و بار و بی دين و لامذهب بار بياورند و هركاری كه ميخواهند انجام دهند.
12- بعضی ها بر اثر رفت و آمدها و روابط دوستانه و مسخره كردن دوستانشان ... بی حجاب يا بدحجاب شده اند.
خانم س ، ص بانوی تازه مسلمان آمريكايی ساكن آمريكا 
من در آمريكا چشم به جهان گشودم و در بدترين شرايط اجتماعی ، در ميان مفاسد جامعه آمريكا بزرگ شدم .
قبل از اينكه مسلمان گردم در طول مدت عمر گذشته ام (از طفوليت تا زمانی كه دورادور با مسلمانان و بعد با اسلام آشنا شدم ) در آمريكا با مشكلات اجتماعی بسيار و حوادث ناگوار و قبايح و زشتی های تمدن غرب كه برخی از آنها مخصوص آمريكاست روبرو شدم .
در اثر تماس های حضوری و ارتباطات بعدی با برخی از بانوان ايرانی ساكن آمريكا با اسلام آشنا شدم ...
در اين ميان با يك مهندس مسلمان ايرانی آشنا شدم كه منجر به ازدواج با او گرديد، و پس از كسب اطلاعات نسبتا بيشتری در باره اسلام از او، متوجه شدم كه حجاب بايد بگيرم و دلايلی كه شوهرم مطرح كرد، مرا قانع نمود، بخصوص كه از مردان شهوتران اين جامعه بی روح و بی محتوی و فاسد، به ستوه آمده بودم .
اين بود كه حجاب را بهترين وسيله محافظت خود در برابر اين مردان يا بهتر، اين وحشيان ظاهرا متمدن ديده و با رضايت خاطر قبول كردم .
از وقتی كه خواستم حجاب داشته باشم (روز بعد از ازدواج احساس ‍كردم كه قدم در مسير كمال برداشته ام ...)
در باره اثرات مفيد و مثبت حجاب و به طور كلّی پوشيده شدن بدن زن ، مخصوصا در آمريكا هر چه بنويسم ، كه نوشته ام و برعكس از اثرات نامطلوب برهنه شدن زن (قسمتی يا بعضی از اعضأ برهنه باشد يا خيلی از جاهای بدن ) در فاسد كردن مردان و فاسد شدن خودشان و بالاخره زيانهای ناشی از عدم پوشش زن در جامعه ، هرچه بگويم كه گفته ام .
اما برای اينكه شما را با روح قضايا آشنا سازم ، ترجيح می دهم به مسائلی در اينجا بپردازم ، تا شما را سريع تر با روح مريضِ جامعه آمريكا آشنا كند، و آنگاه خودتان درباره اهميت و نقش حجاب و مراتب ضرورتش ‍در اين جامعه عقب ماندها از انسانيت ، و رشد كرده از نظر صنعت پی ببريد:
در زمستان كه مردم مجبورند به جهت سردی هوا خود را پوشانده و پوشش بيشتری داشته باشند به طور طبيعی و كاملاً محسوس ، در آمريكا تجاوز به عنف نسبت به زنان كمتر می شود، لكن در تابستان كه زنان علاوه بر گرمای هوا به پيروی از مدهای جلف و فاسد كننده ، خود نيز دنبال بهانه ای هستند تا هر چه ممكن است لباس خود را سبك نموده و به بهانه گرما اعضای حساس بدن خود را در معرض ديد مردها قرار دهند.
تجاوز به عنف نسبت به زنان ، حتی پيرزنان نيز افزايش می يابد، و تا آنجا پيش می رود كه در اين فصل راهبه ها نيز مورد حمله مردان جنايتكار قرار می گيرند.
علتش آن است كه زنان آمريكا با آزاد كردن اعضاء بدنشان در رفت و آمدها، بصورت عريان يا نيمه عريان ، در ميان مردان ظاهر شده و موجبات تحريك آنها را فراهم می كنند، كه در برخی اين هيجانات نامطلوب تا به سرحد جنون پيش می رود، و منجر به تجاوز به عنف می گردد، يعنی سلامت روح مرد و جامعه با نوع و كيفيت پوشش زن رابطه مستقيم و غير قابل انكاری دارد، در حالی كه يقينا در بين زنانی كه خود را پوشيده اند، مخصوصا مسلمانان ، اين بيماری فصلی يا... وجود ندارد و يا تا به اين حد جنون آميز شدت پيدا نمی كند، يعنی عملاً به آثار و نتايج وجود و عدم حجاب در زن پی برده ام ...(165)
خانم ن ، ق ، ز دانشجو تهران 
... بنده عقيده دارم آن حجابی كه به صورت لباس گشاد، يا مانتو و روسری باشد، اثر زيادی در منع نگاهِ آلوده ندارد، بلكه مسئله مهم صورت و چهره است كه باعث تحريك جنس مخالف و جلب توجه او می شود، يعنی من برای خود، چادر و حجاب را يك عامل نجات بخش در رويارويی با مرد نامحرم می دانم ، به خصوص وقتی كه متوجه می شوم مردی يا مردانی نگاههای آلوده ای دارند.
در آن موقع كه چادرم را محكمتر می گيرم تا صورتم در تيررس رؤ يت آنها نباشد، يك احساس امنيت توام با رضايتی به من دست می دهد، و به خاطر اينكه هم توانستم او را ناكام بگذارم و هم خود را از نگاه آلوده و مسموم كننده اش مصون دارم ، در خود احساس آرامش می كنم .
از آنجا كه خوشبختانه در سنّ نوجوانی با اصول صحيح دينی و تعاليم آسمانی آشنا شدم ، از اين به بعد حجابم كامل گرديد، ولی قبل از آن ، حجاب كامل نداشتم ، و وقتی اين دو دوره را با هم مقايسه می كنم ، می بينم كه حجاب باعث شد كه خودنمايی در من خيلی كاهش پيدا كند، زيرا در حالت بدحجابی ، احساس می كردم كه گرفتار اين نقيصه روحی (يعنی خودنمايی ) شده بودم و به خوبی می توانم به ديگران بيان نمايم كه غرض ‍از بدحجاب در هر زنی چيست ، و چرا برخی از زنان كه می توانند از روسری و لباس گشاد بجای چادر استفاده كنند اصرار دارند كه از چادر استفاده كنند آن هم نه به طور كامل ، بلكه نيمه حجابی كه به نوعی قسمتی از صورت را نمايان ساخته و بدان وسيله ميل و هوس مردان و جوانان را تحريك نموده و با اين خودنمائی ، به نوعی خودخواهی خود را ارضاء كنند، و احساس حقارت خويش را (كه دامنگير همه زنان در همه جوامع بوده و سهم بيشتری هم نصيب زن مسلمان گشته است ! به جهت تحقير و توهين دختربچه ها و دختران نوجوانان ) و يا در جامعه (به جهت تحقير عمومی زنان ) را بدينوسيله جبران نمايند.
آری ! من خود در دوران گذشته و در سايه جهل و غفلت ، حظّ كاذب خودنمايی به جوانان را به وسيله نيمه ، حجاب ، احساس كرده ام و از قصد و نيّت بسياری از زنان و دختران بدحجاب امروز به خوبی آگاهم مگر زنان روستايی و ييلاقی كه از روی سادگی و بی اطلاعی و چه بسا با خوش قلبی كاملی بدحجابی را پيشه خود كرده اند البتّه از آن موقعی كه به اهميت حجاب پی بردم به وظايف دينی خود خوب آشنا شدم و نيز به حساسيت امر واقف گرديدم بيشتر در اين مورد حساس شدم .
آنچه به نظرم می رسد وبرای خواهران عفيف دينی می توانم توصيه كنم اين است كه :
اگر ما حجاب را برای مصونيت خود برمی گزينيم ، چه بهتر كه حجاب كاملتر را برگزينيم كه مصونيت بيشتری داشته باشيم .
از اين رو چادر می تواند نقش مهمی در مصونيت زن از نگاههای آلوده مردان داشته باشد.
نكته ای كه در آخر به نظرم رسيد اين است كه حجاب می تواند بخصوص اگر از روی آگاهی باشد، زن را به خيلی از اصول و موازين
عقلی و شرعی ديگری معتقد كند و او را از گمراهيهای ديگر نجات دهد، از جمله اينكه می تواند او را تا حدی از احساس برتری ها و خودنمايی ها نجات دهد.
همچنين می تواند منشأ ايجاد مهر و محبت و اُنس و اُلفت در بين جامعه شود، چرا كه هر چه خودخواهی ها كاهش يابد در قبالش عواطف ، تقويت خواهد شد، در حالی كه برعكس ، خود فساد، عامل كُشنده محبت و عاطفه انسانی است ، چرا كه مفاسد از رشد و تقويت غرايز و خودخواهی ها سرچشمه می گيرند.(166)
خانم ب ، الف خانه دار تبريز 
... به هر حال ، زن بی حجاب ، چون ارتباط مستقيم با مرد اجنبی دارد لذا آن لطافت روحی خود را در تماس بيشتر از دست داده و آن عفت و پاكدامنی خود را در اثر كثرت معاصی نمی تواند حفظ، و يك نوع حالات و خصوصيات مردانه به او القاء می شود.
اما زن با حجاب در وراء حجابش هميشه روح خود را در آرامی می بيند و عواطف و احساسات خود را فقط برای همسر و فرزندش معطوف و ابراز می كند و حياء را پيشه خود می سازد، به طوری كه از همسر خود نيز در بعضی از مواقع شرم دارد.
حجاب زن در واقع سنگر اوست در مقابل تيرهای آلوده ، كه از چشمان پُر هوس هر مردی به او نشانه رفته .
حجاب زن تيغ بُرنده ای است در مقابل هر مرد متلك گوی پست فطرت ، و حجاب زن ديواری است از سيم های خاردار در مقابل دست آلوده مرد اجنبی كه خواسته دامنش را بيالايد.
و بالاخره حجاب زن مهد آسايش و آرامش روح اوست .
با آنكه رنگ سياه از رنگهای مكروه است ، اما با وجود اين برای زن مججّبه ، زينت بخش است ، به طوری كه خداوند در نزد خويش برای زن كه عصمت و عفت خود را حفظ می كند، اجر كريم قائل شده است ، كه در سوره مباركه احزاب ، آيه شريفه 53، خداوند خطاب به مردان مؤ من ، در مورد رفتار با همسران پيامبر می فرمايد:
زمانی كه سؤ ال كرديد از انسان چيزی را، پس سؤ ال كنيد از ورای پرده ، اين كار شما پاكيزه تر است ، هم برای قلبهای شما و هم برای قلوب آنها
پس آيه شريفه اين را می رساند كه هر حجاب و حايل واقعی هم برای پاكی قلوب مردان بهتر هست وهم برای پاكی قلوب زنان ، تا هيچكدام خصوصا مردان را به هوس نيندازد و آنان را به گناه آلوده ننمايد(167)
خانم ر، ح معلّمه تهران 
به هر حال كلاس چهارم و پنجم گذشت و من از پدر و مادرم خواستم چادری نو، برايم بخرند، و با خود عهد كردم كه در مدرسه جديد از ابتداء چادر سر كنم و چنين هم كردم و همين امر باعث جدا شدن من از دوستان سالهای قبلی ام شد و نيز جدا شدن راه زندگی ام .
آنها كم كم دخترانی بی قيد و بند و منحرف شدند و سر راه مدرسه به هر كس و ناكسی می خنديدند (هم از روی نادانی به عواقب كارشان و هم به علت بی خبری از حالات و احوال درونی مردان و جوانان ، و شايد به قصد لذّت نفسانی خود)
اما من سرم را پايين انداخته ، رويم را محكم می گرفتم و به تنهايی به مدرسه می رفتم .
و همين چادر، مرا از گمراهی كه در اثر دوستی با آنها دامنگيرم می شد نجات داد. البته حجابم شُل و سفت می شد تا بعد از انقلاب ، و هم اكنون (بخصوص بعد از آشنايی با حقايق ) مانند يك حصار محكم بدان نيازمندم .
در سايه آن احساس امنيت می كنم و به قول گروهی از بانوان مؤ منه حقيقی ، چادر برای ما نه تنها سنگينی نيست ، بلكه با آن احساس آرامش ‍می كنيم اگر نگاه آلوده ای ما را تعقيب كند، با محكمتر گرفتن آن ، او را از خود می رانيم و می فهمانيم كه اجازه نامردی ندارد.(168)
خانم م بانوی تازه مسلمان انگليسی الاصل خانه دار مشهد 
از زمانی كه اينجانب به دين مقدّس اسلام مشرّف شدم ، حجاب يكی از چيزهای با ارزشی است كه از اسلام به دست آورده ام .
لذا از همان ابتداء سعی نمودم تا به طور كلی با قوانين اسلام مخصوصا قوانينی كه شامل حال زنان می شود، آشنا شوم .
در نتيجه پس از مطالعه و درك مسئله حجاب ، آن را پذيرفته و تا حدودی احساس امنيت نمودم (احساسی كه در زمان قبل از داشتن حجاب ، خيلی كم با آن مواجه شده بودم ) و بدينوسيله تصور كردم كه می توانم خود را از گزند دنيای ظالم و همچنين از جامعه ای كه شخصيت زن در آن به اندازه ظاهر و بازوی او اهميت ندارد، حفظ نمايم .
با اينكه كاملاً به ارزش امنيت درونی كه در من ايجاد شده بود پی نبرده بودم ، ولی هيچ مشكلی قادر نبود كه عقيده و تصميم مرا در باره حجاب عوض نمايد. با وجود اينكه پس از پوشيدن حجاب ، اندكی از تحرك و راحتی من كاسته شده بود ولی در مقايسه با مشكلات قبل از حجاب ، اين موضوع نمی توانست برای من مهم جلوه نمايد.
همان طور كه اشاره نمودم در جامعه ای كه من متولد شده بودم ، برای زنان جز يك پوسته خالی ظاهر، چيز ديگری باقی نمانده است .
تمام زنان و يا حداقل بيشتر آنان می دانند كه اسير ظاهر خود گشته اند و با اينكه اين اسارت ، آنها را از پا درآورده است ولی چاره ای ديگر ندارند، زيرا در چنين اجتماعی (منظور اجتماع غرب ) راهی ديگر برای آنها وجود ندارد.
من به نوبه خود می ديدم كه رفتار و لباس پوشيدن زنان غرب ، همه چيز را از مسير راست خود منحرف می كند.
قبل از پوشيدن چادر، وقتی به خيابان می رفتم احساس می كردم كه يكی از كالاهای عرضه شده در آن فروشگاهها می باشم .
حتی در هنگام قدم زدن متوجه تماشاگرانی می شدم كه مانند خريدار، به منظور ارضاء لذائذ نفسانی خود برای زنان بها تعيين می نمودند، و به اين دلايل من خود را در حجاب محصور نمودم .
پس از آمدن به ايران خداوند معلمين حقيقی را به عنوان يك موهبت و نعمت به من اعطا كرد كه مسلما پيشرفت من بدون وجود آنها غير ممكن بود...(169)
خانم ب ، ث متخصص مامايی از آمريكا دانشگاه مشهد 
.. آنچه را اكنون از حجاب گرفتن در خود احساس می كنم اين است كه خيلی احساس آرامش و آسايش خيال ، در خيابان و اجتماعات می نمايم و از اينكه از نگاههای زهرآگين مردان بی شرم بيشماری خود را محفوظ می بينم ، از حجاب گرفتن خود بسيار خرسند می شوم و اين در حالی است كه هنوز در خانواده و ضمن معاشرت دوستان ، رعايت حجاب از طرف من قبولش برای آنها مشكل است .
ولی من در اين مورد نه تنها با وجود تنها بودن در بين عده ای از معاشرين فاميلی ، خود را ناراحت نمی بينم بلكه از خداوند متعال كه توفيق داد آن را آگاهانه بپذيرم و همچنين از مسببّين و مشوّقين دلسوزی كه مرا با دليل ، به حجاب گرفتن دعوت نمودند (از جمله كتاب بهای يك نگاه ؟! و نشريه مقدماتی نگاه پاك زن و نگاه های آلوده به او) بسيار ممنون و سپاسگزارم .
اكنون وقتی زنی را كه در اثر ناآگاهی ، بی حجاب می بينم ، دلم به حال او می سوزد و در صدد هستم به هر صورتی كه ممكن شود، او را متوجه سازم كه متمدن نشان دادن خود فقط در اين نيست كه با پيروی از مُدپرستی و جلب نظر ديگران و به صورت زننده ای آرايش كردن ، جلوه شوی .
من در گذشته ، چه در ايران و چه در خارج ، متوجه ناامنی ها و چشم چرانی های مردان به زنان بودم كه چقدر موجب عذاب عده ای از دختران و زنان پاك قلب بوده و چه بسا اتفاقات ناگواری را كه موجب هتك حرمت و رفتن آبروی خيلی ها می شد، ديدم يا شنيدم كه شرح تفصيلی آن از حوصله اين مختصر خارج است .
به اميد روزی كه از هر جهت امنيت در جهان برقرار گردد(170)
خانم الف ، ب متخصص بيولوژی از آمريكا دانشگاه مشهد 
... در اوقات مختلف با دوستان آمريكايی خود در اين زمينه (حجاب ) صحبت می كرديم و با كمال تعجب بايد بگويم كه آنها بيشتر از زنان در ايران از واژه حجاب مطلع بودند و توضيح می دادند كه حتی الی سال پيش برای رفتن به كليسا از روسری و كلاه استفاده می كردند.
و زن جوان اين پوشش را بر سر مادران خود به ياد می آورد. در مورد صحبت با يكی از اين دوستان آمريكايی فقط همين را بگويم كه وقتی مسئله حجاب مطرح شد، او در يك جمله ساده گفت : من اين قسمت از قوانين اسلام را خيلی می پسندم ، چون كه ديگر لازم نيست در زمان رعايت پوشش اجباری نگران نگاه شوهرم به سينه باز فلان خانم باشم .... و گاهی من ندانسته سؤ ال می كردم كه چرا اينقدر در آمريكا زن و شوهر به هم مهربانند و دائما دستان يكديگر را می گيرند: يعنی هميشه دست به دست هم داده ، راه می روند و يا لااقل در انظار تظاهر می كنند، او در جواب می گفت كه اين دليل مهربانی بآنها به هم نمی باشد، بلكه آنها از نگاههای آلوده به زوج خود و يا بعكس از طرف مقابل به ديگران نگرانند. اين شواهد كم كم مرا از اهميت رعايت حجاب با خبر می كرد...(171)
خانم س ، الف مدرّس دانشگاه تهران 
... نمی خواستم در كوچه كه راه می روم آنقدر شخصيتم پايين باشد كه مورد پسند هر كس و ناكسی قرار گيرد و باران متلك ها به سرم فرود آيد.
حجاب ، مرا از بسياری از اين ناامنی ها كه در جامعه بود راحت كرد، دنبال سر افتادن ها و متلك ها و نگاههای ناجور و... خيلی خيلی كمتر شد. با انتخاب آن حجاب اوليه ، احساس امنيت و بی نيازی از آن نگاههای آلوده و پست می كردم و از طرفی خود راحت بودم و آنها برايم بی اهميت شده بودند....
با حجاب گرفتن و تكميل آن ، توفيقات خداوندی شامل حالم می شد. گويی راه ، صاف شده بود، نماز و روزه و ساير وظايف ، حلاوت و شيرينی پيدا كرد، حقايق و علوم را به راحتی يافته ، با آنكه ظاهرا دنبال آنها می گشتم ولی آن سعی ناچيز كجا و آن همه نتايج كجا؟! (يعنی با اندكی تلاش ، بيشترين سهم در درك علوم و حقايق نصيبم می شد).
بعد از اولين قدمهای با حجاب شدنم ، ديگر همه قدمها را تندتر بر می داشتم .
پيشرفت در اين مسير و پياده كردن حقايق خيلی با سرعت بود، ولی بعد از 2 3 سالی كه به همين منوال گذشت (البته بايد تذكر دهم كه پوششم ، دائم كاملتر می شد تا اينكه در اواخر، مانتوی خيلی گشاد و تيره و روسری بزرگ می پوشيدم ) ولی انگار مانعی در جلوی راهم بود.
تا جايی رسيده بودم ، ولی بيشتر نمی توانستم بروم و دائم احساس وقفه و ركود می كردم ، تا اينكه چادر پوشيدم .
اين پوشش ، بعد از يقين به بر حق بودنش ، همه آثار مفيد ذكر شده را به حدّ كمال خود داشت .
امنيت و راحتی را واقعا حس می كردم .
از طرفی از اين كه توانسته بودم وظيفه ای را انجام دهم و پشت پا به بسياری از وابستگی های دنيوی بزنم ، خود را آرام می يافتم ...
از طرفی در جامعه كه حضور می يافتم در مقابل آن همه زشتی ها و نگاههای پست و آلوده به مقاصد ناپاك ، خود را حامل زرهی می يافتم كه از اين حملات شيطان صفتان ، مرا حفظ می كرد(172)
خانم ل ، ق معلّمه تهران 
فكر می كنم زن اگر فطرتا سالم باشد و پيرو هوی و هوس و خودنمايی نباشد، دوست دارد كه حجاب و حائلی بين او و مرد نامحرم وجود داشته باشد، حتّی اگر اين حجاب در پايين ترين مرتبه باشد.
يك روز در دبيرستان در كلاس دينی يكی از همكلاسی هايم در برابر سؤ ال معلم كه در مورد حجاب بود.
اين مثال را آورد كه : اگر دو تخم مرغ را در معرض جريان هوا قرار دهيم در حالی كه يكی با پوست و ديگری بدون پوست باشد، آن تخم مرغ پوست كنده زودتر در برابر جريان هوا خراب و فاسد می شود، تا آن تخم مرغی كه در زير پوسته آن قرار دارد و مسلما افرادی كه دارای ذائقه سالم باشند در انتخاب اين دو تخم مرغ ، به سراغ آن تخم مرغی می روند كه با پوست باشد.
زن هم همينطور است اگر زن بدون حجاب باشد، در برابر عوامل مختلفی كه در جامعه وجود دارد، زودتر آن صفا و پاكی خود را از دست می دهد... من فكر می كنم همه زنان و يا لااقل اكثريت قريب به اتفاق آنان فوايد ناشی از رعايت كردن حجاب را در جامعه می دانند، اما برخی به خاطر اميال و هوسها و خودنمايی های خودشان حاضر نيستند كه آن را رعايت كنند.
بهترين و بيشترين فايده ای كه رعايت حجاب به ارمغان می آورد، همانا حفظ آرامش روحی برای زن است .
يعنی همان چيزی كه زن به آن شديدا احتياج دارد بخصوص برای تربيت فرزندان لازم است و همينطور برای عدم دلهره و اضطراب ...
البتّه حجاب من قبلاً در حد استفاده از يك چادر معمولی و بدون مقيد بودن به رو گرفتن بوده است ، اما همان موقع به خاطر اينكه در ميان دختران همسن و سال و بخصوص دختران فاميل تحقير نشوم ، از چادر متنفّر بودم و حجاب در حدّ معمولی را می خواستم رعايت كنم ، اما همان موقع احساس ‍می كردم كه اين افراد بی حجاب انگار چيزی كم دارند و احساس می كردم كه آنها نمی توانند تكيه گاه محكمی برای من باشند و گاهی اوقات از آنها می ترسيدم و اگر هم يكوقت ، احساس عذاب وجدان و ناراحتی روحی می كردم و از خودم بدم می آمد.
حجاب كامل من از وقتی بود كه با حقايق و روح دين آشنا شدم و هر قدر بيشتر با اين حقايق آشنا می شدم ، علاقه من به حجاب و بخصوص به چادر بيشتر می شد...(173)
خانم ز، ف معلّمه تهران 
حجاب يكی از وسايلی است كه امكان تحقق بُعد معنوی را برای زن فراهم می كند، بی حجابی يكی از مقدمات گرايش زن به بُعد غريزی می تواند به شمار آيد و بخصوص در گرايش زن به بُعد عاطفی از طريق ايجاد حالات جلب توجه در برابر مردان ، می تواند شخصيت او را وابسته به مرد ساخته ، اسير خواست او گرداند.
شخصيّتش آن می شود كه مرد خواهان آن است ، و بدين لحاظ در جامعه هر روز به صورتی در می آيد و به خودآرايی می پردازد تا در اجتماعات ، بيشتر از سايرين (با توجه به بُعد غريزی ) مورد توجّه مردان قرار گيرد (به جهت احتياج به ارضاء بُعد عاطفی در خود).
اين مسئله يكی از اساسی ترين مسائلی است كه مانع ترقّيات زن در بسياری از ابعاد می تواند به شمار آيد، از جمله : تحصيل علم و حتّی تكامل شخصيّت در اين جهان ...
با توسّل به حجاب ، از گوهر وجود خود می توان محافظت كرد، چرا كه با بی حجابی ، تنها اين مورد نيست كه شخصيّتش به حد غريزی تنزل می كند، بلكه زن نيز احساس خفّت و خواری می كند.
زن با حجاب احساس حقارت نمی كند، بلكه به عنوان يك شخصيّت مستقل به حساب می آيد.
اگر در محيطی با مردان ناسالم مواجه شود، مطمئن است كه لااقل خود، موجد انحراف فكری نيست و حساب مردان ناپاك ، پای خودشان است كه به تناسب عدم تقوای مردان مختلف ، سركشی و معصيت شان پای خودشان نوشته می شود ...(174)
خانم ن ، خ دبير دينی تهران 
... حجاب و پوشش است كه خود بخود زن را در پايگاه محكم و استواری ، از خطرات جدّی كه او را تهديد می كند، حفظ و نگهداری می نمايد. خطراتی كه نه تنها جسم او را، بلكه تا اعماق روحش را نيز در برمی گيرد و از زن ، يك موجود بی معنا و بی ارزش می سازد و زمانی كه زن در نظر خود و ديگران موجود بی محتوا و بی ارزش تلقی شد، تن به هر پستی و ذلتی می دهد و خود را فدای شهوات و هوسهای هر فرد اسير دربند اَماره می كند.
هنوز خاطرات شوم وضعيت زنان در رژيم گذشته از يادها نرفته كه به علت بی حجابی و عدم دسترسی به ايمان و تعاليم صحيح ، تبديل به عروسكهای كوكی شده بودند كه كارشان از صبح تا شام اين بود كه پای آينه بنشينند و به سر و صورت خود ور روند، تا مورد توجه هر بی سر و پايی در محيط ادارات ، گوی سبقت از يكديگر بربايند و به جای كار و فعاليت سازنده ، مردان همكار خويش را نيز با آرايشها و پوشش های محرّك از كار بيندازند و آگاهانه و ناآگاهانه خود را مورد طمع هر بيمار دلی قرار دهند و بالاخره مانند برّه ای در دست گرگ ، با انواع حقه ها و حيله ها، گوهر عفت و عصمت را به رايگان از كف بدهند و به جای اينكه انسان باشند و انسانی زندگی كنند، تنها وسيله و ابزاری شدند در دست هر شيّادی كه از او بهره برداری جنسی كند.
اينجاست كه حجاب و پوشش ، زن را از طمع هر طمّاع و از مكر هر مكار، در امان نگه می دارد و ريشه بدبختی های زن و حتی مرد و جامعه بشری را می خشكاند و سلامت روحی زن و پاكی محيط و خانواده و جامعه را تضمين می كند و نطفه فساد و تباهی فرد و جامعه را كه نگاههای هوس ‍آلود به بدنهای نيمه عريان است از بدو تشكيل ، از بين می برد...
حجاب نقش مؤ ثری در جهت حفظ بنيان خانواده ، پاكی و سلامتی روحيه ها و در امان نگه داشتن و آرامش و سكينه روح و روان انسانها دارد و جامعه را از خطر بيماريهای روانی حاصله از شكست در ماجراهای عشقی حفظ می كند، چرا كه تجربه نشان داده كه كم نبوده اند جوانانی كه به علّت دل در گرو معشوق نهادن ، و عدم وصال و منجر نشدنش به ازدواج ، و خلاصه ناكامی در عشق ، دست به خودكشی زده يا پناه به الكل و اعتياد برده ، سرمايه عمر را به ريگان از دست داده اند ويا دچار بيماريهای روحی و عصبی شده اند و يا در اثر اين شكست ، تحرك در درس و تحصيل و كار و فعاليت را از دست داده ، به عنصری بيكار و ولگرد و طفيلی تبديل شده اند.
و نيز می توان نقش مفيد حجاب را از اين دانست كه زنان ، خود بخود از پرداختن به شغلهای مبتذل و از بين برنده شخصيت و انسانيت از قبيل مانكن شدن يا در كاباره ها به رقص و آواز مشغول شدن و يا در ادارات ملعبه رئيس و هر مرد فاسدی گرديدن ... مصون می مانند.
البتّه آنچه كه نبايد فراموش كرد اين است كه قبل از حجاب ظاهری ، زن و حتی مرد بايستی از حجاب باطنی و قبلی برخوردار باشند و قبل از همه ، مراقب دل و نيت خود باشند و الاّ آن آثار مفيد و مثبتی كه از حجاب و پوشش مورد نظر است ، بدون حجاب قلبی و باطنی به دست نخواهد آمد يا اثراتش كم می شود، پس نقش مفيد حجاب ، اين است كه زن قبل از اينكه از بُعد غريزی مطرح باشد، در وهله اول ، انسان است و دارای گرايشها و استعدادهای عاليه انسانی ، و شارع مقدس نيز همين را برای زن می خواهد كه با قرار دادن پوشش برای زن ، در اجتماع ، زن را از بُعد معنوی و انسانی مطرح كند و از اين طريق ، شخصيت معنوی و ملكوتی زن را شكوفا كند...(175)
خانم م ، ز دانشجو تهران 
.. به غير از حجاب كامل ، هر نوع حجابی به نوعی بر ناامنی زن می افزايد... زيرا حجاب ناقص هم ، خود به نوع ديگری زن را جالبتر می كند.
كسانی كه حجاب كاملی ندارند و يا می خواهند توجيهی برای نوع حجابشان داشته باشند، می گويند كه : حجاب مانع فعاليتهای اجتماعی می تواند باشد، و به عبارتی دست و پاگير است . اما در بانوان با حجاب بسياری ، در مشاغل گوناگون ، در سمت های مختلف و فعاليتهای اجتماعی متفاوت ،(از قبيل : پزشك ، مدّرس دانشگاه معلم و...) خلاف اين موضوع به خوبی اثبات می گردد. سهل است كه اگر مسئله حجاب برای آنها مطرح نبود، نمی توانستند به اين اندازه و تا اين حد در اين فعاليت ها مؤ ثر باشند... و به علاوه زنان مؤ منه تحصيل كرده ای كه مراعات حريم حجاب را می كنند، عملاً از نظر مراتب معنوی و روحی و تقوی و تزكيه به ترقيّات بيشتری نائل می گردند تا بانوانی كه در آن شرايط و با همان امتيازات عقلی و علمی ، بدحجابی را (كه خود نوعی تمرّد از حريم دين و سركشی به اوامر الهی بوده و با مقام تسليم و رضا منافات دارد) برای خود پيشه ساخته اند، زيرا در آن حال بهتر می توانند نظر مردان هوسباز را به خود جلب كنند و عامل مؤ ثری در كشاندن مردان به معصيت به شمار رفته ، خود شريك معاصی ديگران به شمار روند و در نتيجه از ترقيّات روحی و معنوی (به علّت عدم تقوی ) محروم بمانند...(176)


[ دوشنبه 16 شهریور 1394  ] [ 12:40 PM ] [ زارع-مرادیان ]