اللهم العجل الولیک الفرج
به کوری چشم تمام دشمنان و کفار ما شیعه هستیم...
رسالتمان ... محمدی
ولایتمان ... علوی
عصمتمان ... فاطمی
سخاوتمان ... حسنی
عزتمان ... حسینی
غیرتمان ... عباسی
صبرمان ... زینبی
عبادتمان ... سجادی
شریعتمان ... باقری
مذهبمان ... جعفری
بردباریمان ... کاظمی
مهربانیمان ... رضوی
❤بخششمان ... تقوی
زیارتمان ... نقوی
نگاهمان ... عسکری
امیدمان .... مهدویست
اللهم العجل الولیک الفرج
خدایا میانمار...
من مسلمانم و شغلم کشته شدن!
جرمم تن ندادن به سران ظلم
تاوانش را باجان میدهم
با آواره شدن، با کشته شدن و حقوق بشر تنها تماشاگری بنشسته بر صندلی
من از عمر سعد شدنم میترسم....
«عمرسعد» آدم عجیبیست.
آدم فکر نمیکند کسی مثل او فرماندهی تاریکترین سپاه تاریخ بشود.
ماها تصور میکنیم سردستهی آدمهایی که مقابل امام حسین میایستند، باید خیلی آدم عجیب و غریبی توی ظلم و قساوت باشد.
ظاهراً اما اینطور نیست.
عمرسعد، خیلی هم آدم دور از دسترس و غریبی نیست. ماها شاید شبیه «شمر» نباشیم یا نشویم هیچوقت، اما رگههایی از شخصیت عمرسعد را خیلیهایمان داریم.
رگههایی که وسط معرکه میتواند آدم را تا لبهی پرتگاه ببرد.
از همان لحظهی اول ورود به کربلا شک دارد به آمدنش، به جنگیدنش با حسین.
حتی جایی آرزو کرده که کاش خدا من را از جنگیدن با حسین نجات بدهد. عمر سعد «علم» دارد. «علم» دارد به اینکه حسین حق است.
به اینکه جنگیدن با حسین، یعنی قرار گرفتن توی سپاه باطل. اما چیزهایی هست که وقت «عمل» میلنگاندش.
زن و بچههاش، مال و اموالش، خانه و زندگیاش و مهمتر از همهی اینها؛ گندمهای ری؛ وعدهی شیرین فرمانداریِ ری.
شب دهم امام میکِشدش کنار، حرف میزند با او
حتی دعوتش میکند به برگشتن، به قیام در کنار خودش. میگوید؛ میترسم خانهام را خراب کنند، امام جواب میدهند: خانهی دیگری میسازم برایت.
میگوید؛ میترسم اموالم را مصادره کنند! امام دوباره میگویند؛ بهتر از آنها را توی حجاز به تو میدهم. میگوید نگران خانوادهام هستم، نکند آسیبی به آنها برسانند
ماها هم «شک» داریم، همیشه در رفت و آمدیم بین حق و باطل.
با آنکه به حقانیت حق واقفیم.
مال و جان و زندگی و موقعیتمان را خیلی دوست داریم؛ از دست دادنشان خیلی برایمان نگرانکننده است.
و اینها نشانههای خطرناکی هستند. نشانههای سیاهی از شباهت ما با عمرابنسعدابنابیوقاص. هزاری هم که هر بار توی زیارت عاشورا لعنتش کنیم.
عمرسعد از آن خاکستریهایی بود که کربلا تکلیفشان را با خودشان معلوم کرد. رفت و آمد میان سیاهی و سفیدی تمام شد دیگر. رفت تا عمق سیاهیها و دیگر همانجا ماند.
یک نمونه آتش به اختیار
التماس دعا
فرشتگان و دعا برای روزه دار
فرشتگان موکلند که برای روزه داران دعا کنند: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «إنّ الله تبارک و تعالی و کلّ ملائکةً بالدّعاء للصّائمین و قال: أخبرنى جبرئیل علیه السلام عن ربه تعالی ذکره أنّه قال: ما أمرتُ ملائکتى بالدّعاء لأحدٍ من خلْقى إلا استجبتُ لهم فیه؛خداوند عدّه ای از فرشتگان را مأمور کرده است تا برای روزه داران دعا کنند. و جبرئیل خبر داد که پروردگار می فرماید: هرگز فرشتگانم را امر به دعا نکردم جز آنکه دعای آنان را مستجاب نمودم. دعای فرشته برای انسان، درخواست خیر و خوبی برای وی است.» (روضه المتقین، محمدتقی مجلسی، ج3، ص228)
تو فرشته شوی از جهد کنی از پی آنک برگ تــوت است کننــدش اطلــس
در این عالم اگر برگ توت را حریر می کنند و کرم می تواند از برگ توت، پرنیان درست کند، انسان را هم می شود فرشته کرد، رشد چنان میسّر است که کرم ابریشم، از برگ توت پرنیان می سازد!
قرآن کریم می فرماید: در بهشت فرشهایی وجود دارد که آستر آن، پرنیان است. حال خدا می داند رویه این فرشها چیست؟ چون فرش آستری دارد که روی زمین می افتد و رویه ای که انسان روی آن می نشیند. فرش بهشت هم آستری دارد و رویه ای. «متکئین علی فُرشٍ بطائنها من استبرق» (الرحمن:544) آسترش استبرق و حریر و پرنیان ارزنده است. امّا ظاهر آن فرش چیست؟ چون بیش از حریر و بالاتر از پرنیان چیزی در عالم طبیعت نیست که ما را به آن تشویق کنند. لذا نفرمود، ظاهر و رویه آن چیست! بایستی رفت و دید.
فرش هایی که باطنش حریر است، حریری که کرم ابریشم آن را نتنیده؛ بلکه نماز و روزه آن را بافته است. حریری را که کرم ابریشم بتند، کرم دیگری می تواند صدمه بزند؛ اما فرشی را که نماز و روزه ببافد، دیگر آسیب نمی بیند. البته این فرش از لذایذ جسمانی بهشت است. اما آن «جنّة اللقاء» که به حساب در نمی آید، باطن روزه است که فرمود: «الصّوم لى وأنا أجزى به». (روضه المتقین، محمدتقی مجلسی ، ج33، ص225) آنچه را فرشتگان برای روزه داران مسئلت می کنند، باطن روزه است.
قرآن در مورد فرشتگان می فرماید: «و ما منّا إلاّ له مقام معلومٌ» (صافات:164) هر فرشته درجه ای دارد فرشته ای که موکّل است برای بندگان مخلص روزه دار دعا کند، غیر از فرشته ای است که برای دعا به غیر روزه داران موکّل می شود. درجات فرشتگان و دعاهای آنها هم تفاوت دارد.
تا چه اندازه ما به باطن روزه می پردازیم که نه تنها ظاهرمان روزه بگیرد و چیزی نخوریم و نیاشامیم؛ بلکه سرّ و درون ما هم روزه بگیرد؟ نگذاریم خاطره ای در دل خطور کند که خدا نمی پسندد. مبادا در دل، بد کسی را بخواهیم. چنین نیست که اگر خاطرات در دل عبور کرد، خدای سبحان نداند یا دل انسان تیره نشود.
روزه عوام، خواص و اخص با هم متفاوت است. اگر ما روزه گرفتیم و به این فکر بودیم که، خدای ناکرده، کسی را برنجانیم یا به مقام و جاهی برسیم یا نتوانستیم خود را آماده کنیم که اگر به جاه رسیدیم، تفاوتی برای ما نداشته باشد، باطن ما روزه نگرفته است و چون باطن روزه نگرفته به باطن روزه نرسیده ایم.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: جبرئیل (سلام الله علیه) به من خبر داد، که خدای سبحان فرموده، من فرشتگان را برای دعای احدی موکّل نکردم، جز آنکه دعای آنان را مستجاب می کنم؛ به همین جهت، فرشتگان را موکل فرمود، برای روزه داران دعا کنند. (روضه المتقین، محمد تقی مجلسی، ج 3، ص 228)
منبع: برگرفته از کتاب حکمت عبادات، حضرت آیت الله جوادی آملی