دامهای شیطان
از آيات قرآن و روايات اهل بيت علیهم السلام استفاده مي شود شيطان كه شب و روز به صورت هاى گوناگون و با چهره هاى فريبنده، زبانى چرب و نرم، سخنانى جذاب و وعده هاى عجيب و غريب در کمین انسان است براى گمراه كردن هر كسى، راهى متناسب با او را بر مي گزينند، اهل مقام و جاه را با تزئين دورنمائى از رياست و حكومت، اهل دنيا را با فرزند و مال و ثروت، اهل دانش را با غرور و شهرت، اهل خدا را از طريق دين و عمل و خلاصه هر كسى را با وضعيت مناسب با خودش مي فريبد.[1]
در روایتی حضرت رضا علیه السلام دام های گوناگون شیطان را بیان می کند. آن حضرت از پدران پاك و بزرگوارش روايت می کند که:
شیطان به نزد همه انبياء از آدم علیه السلام تا مسيح علیه السلام حاضر مى شد و با آنها گفتگو و از ايشان سؤال مى كرد و با هيچ كدام انبياء بيش از يحيى علیه السلام دشمنى و عداوت نداشت، روزى يحيى علیه السلام به او گفت: اى ابامرة، (كنايه از ريشه بدى و بيمار دلى و لقب ابليس) من از تو درخواستى دارم، ابليس گفت: تو گرانقدرتر از آنى كه از من درخواستى داشته باشى و من از آن دريغ بورزم، هر چه مى خواهى بگو.
يحيى علیه السلام گفت: اى ابامرة از تو مى خواهم حيله ها و بندهايى را كه فرزندان آدم را با آن به بند و صيد خود مى كشانى، بر من نشان دهی، شیطان گفت: با نهايت امتنان مى پذيرم و با او فرداى آن روز را وعده داد، فردا صبح يحيى در خانه منتظر او نشست و درب خانه را بر او بست ناگهان او را در هيئتى وحشتناك مشاهده كرد صورت او مانند ميمون و بدنش مانند خوك بود و چشمانش از هم دريده و دندان هايش دراز بود و چانه و ريشى نداشت و چهار دست داشت كه دو دست از سينه اش در آمده و دو دست روى شانه اش قرار داشت و بر روى زانو راه مى رفت و انگشتانش در پشت آن بود و قبايى به تن داشت كه در قسمت وسط با كمربند بسته شده بود و آن كمر داراى خطوطى قرمز و زرد و سبز و ساير رنگها بود و در دست او زنگوله اى بزرگ قرار داشت و بر روى سرش تخم مرغ بزرگى قرار داشت و درون آن تخم قلابى آهنين آويزان بود.
وقتى يحيى علیه السلام او را ديد به وى گفت: اين كمربندى كه به كمر بسته اى چيست؟
شیطان گفت: اين دين مجوس است كه من آن را پايه گذارى كردم و براى آنها زينت دادم.
يحيى گفت: اين نخ ها و خطوط رنگارنگ چيست؟
شیطان گفت: اينها رنگ و رو و زينت زنان است كه زنان خود را با آن مى آرايند تا مردان را با آنها دچار فتنه سازند و فريب دهند.
يحيى گفت: اين زنگى كه به دست دارى چيست؟
گفت: اين همه لذّتى است كه از انواع آلات موسيقى مثل تار و طنبور و طبل و نى و... حاصل مى شود و مردم در كنار مجلس شراب خود مى نشينند و طلب لذّت بيشترى مى كنند، آن وقت من اين زنگ را به حركت مى آورم، با شنيدن آن به طرب مى آيند، بعضى مى رقصند و بعضى بشكن مى زنند و بعضى پيراهن مى درند.
يحيى گفت: كدام يك از اينها بيشتر مورد علاقه و باعث روشنى چشم تو مى باشند؟
شیطان گفت: زنان! زنان دام من هستند و من هر گاه از لعنت و نفرين افراد صالح و درستكار آزرده مى شوم به سوى زنان مى شتابم و آرامش مى يابم!
يحيى گفت: اين تخمى كه روى سر توست چيست؟
شیطان گفت: به وسيله آن نفرين مؤمنين را از خود دور مى كنم.
يحيى گفت: اين قلاب آهنى چيست؟
گفت: به وسيله اين قلب هاى صالحان را دگرگون مى كنم و به سوى خود مى كشانم.
يحيى پرسيد: آيا تاكنون بر من پیروز شده اى؟
شیطان گفت: خير ولى تو خصوصيّتى دارى كه مرا به تعجّب مى آورد. يحيى گفت: آن چيست؟ شیطان گفت: تو مردى پر خور هستى، كه در اثر پر خورى گاهى نمى توانى نماز شب و روز خود را به درستى به جا بياورى، يحيى علیه السلام همان لحظه گفت: از اين به بعد با خداى متعال عهد مى كنم، هرگز خود را از طعام سير نسازم تا هنگامى كه او را ملاقات كنم.
شیطان هم گفت: از اين به بعد با خداى خود عهد مى كنم كه تا روزى كه او را ملاقات كنم هرگز مؤمنى را نصيحت نكنم، سپس خارج شد و ديگر به نزد يحيى باز نگشت.[2]
آری #شيطان با نفوذ در نفس اماره و با نفوذ در خيالات و ذهنيت هاى انسان، ميان آدمى، عقل، انديشه و دينش حجاب مي شود، سپس دام فريب را مي گستراند، آنگاه با تزئين اعمال زشت در نظر انسان زمينه ورود به هر معصيتى را فراهم مي كند و با فریب دادن او به هدف شوم و فریبکارانه خود می رسد.
پی نوشت ها:
[1] تفسير حكيم، حسين انصاريان، دارالعرفان، قم، چاپ اول، ج 2، ص 110.
[2] بحار الأنوار، محمد باقر مجلسى، دار إحياء التراث العربي، بيروت، 1403 ق، ج 60، ص 224.
برگرفته از سایت آستان قدس رضوی