آسمان من همیشه با هم
| ||
|
به کجا چنین شتابان؟ گون از نسیم پرسید - دل من گرفته زین جا هوس سفر نداری ز غبار این بیابان؟ - همه آرزویم اما چه کنم که بسته پایم ادامه مطلب
مهر ماه از راه رسیده و کودکان سر کلاس نشستن و انجام دادن مشق شب را از سر گرفته اند. اما، انجام تکلیف های مدرسه مسئولیتی ناخوشایند و دشوار برای بسیاری از کودکان است و برای بسیاری از پدر و مادرها هم یک چالش به شمار می رود که باید ۹ ماه آینده را با آن دست و پنجه نرم کنند. در نوشته زیر چند راهکار مناسب برای آسان شدن انجام مشق شب برای کودکان و پدر و مادرها پیشنهاد شده است.
هنگامی که کودکان کارهای مدرسه شان را انجام نمیدهند، برخی از پدر و مادرها به شدت عصبانی و ناراحت میشوند. اما دلیل این کار کودک چیست؟ کودک مایل نیست مشق هایش را بنویسد و برای آن دلایل مختلفی دارد نه اینکه از شما خوشش نمیآید یا با شما لجبازی میکند. لجبازی حاصل کشمکشهای زیاد و طولانی والدین در اثر شیوه تربیتی نادرست و در تعامل والدین با کودک به وجود میآید. بنابراین والدینی که معتقد به لجبازی فرزندشان هستند بهتر است به سابقه ارتباط خود با فرزندشان حتی قبل از سن مدرسه نگاه کنند.
مهمترین نکتهای که والدین باید به آن توجه کنند زمان مفیدی است که برای انجام مشق شب لازم است. این زمان برای سن های مختلف و بسته به شرایط دانشآموز متفاوت است. والدین باید شرایط سنی کودک را در نظر داشته باشند به طوری که دانشآموزان دبستانی را برای مدت زمان طولانی وادار به انجام تکلیف نکنند. افزون بر این، آن ها باید شرایط دیگر دانشآموز را نیز در نظر بگیرند. کارشناسان آموزش و پرورش، زمان لازم برای انجام مشق شب را برای بچههای کودکستانی تا دانش آموزان پایه دوم دبستان، ۱۰ تا ۲۰ دقیقه در هر روز و برای پایههای بالاتر در دبستان، ۳۰ تا ۶۰ دقیقه پیشنهاد کردهاند. بنابراین والدین نباید برای یادگیری بهتر دانشآموز و با این تصور که هر چه زمان بیشتری صرف مطالعه دانشآموز شود یادگیری او نیز بیشتر خواهد شد، کودک خود را مدت زیادی وادار به درس خواندن کنند. مسلما کودک در این زمان اضافی به کارهای دیگری مانند خیالبافیهای ذهنی مشغول میشود.
هر کودکی ممکن است شگردهای ویژه خودش را در انجام مشق شب خود داشته باشد. قبل از اینکه روش خاصی را به او القا کنید یا بخواهید او را کمک و راهنمایی کنید، به روش کارش توجه کنید. ببینید در چه مدت بدون کمک شما میتواند مشق شبش را انجام دهد؟ چه اشکالاتی دارد؟ آیا هنگام انجام مشق شب خیالبافی میکند؟ آیا مرتبا جای خود را عوض میکند؟ آیا هنگام انجام مشق شب به کارهای دیگری هم میپردازد؟ یا اینکه حواسش به انجام مشق شبش است؟ پاسخ به این پرسش ها به شما کمک میکند.
نمیتوان کودک را وادار به انجام مشق شب مدرسه کرد اما از آنجا که نوشتن مشق شب ضروری است والدین با آگاهی و صبر پیشه کردن میتوانند این را از کودک خود بخواهند. آنها میتوانند با تشویق های کلامی برای انجام این کار به او انگیزه کافی دهند.
بهتر است کودک بداند پس از برگشتن از مدرسه چه کاری باید انجام دهد. اگر مایل است اول تلویزیون ببیند و بعد به مشق شب خود بپردازد، این را تعیین کنید و با هم به توافق برسید. یا اینکه بهتر است بداند از او انتظار میرود بعد از یک چرت کوتاه شروع به انجام مشق شبش کند. سعی کنید انجام اولین تکلیف مدرسه را برای یک کودک کلاس اولی به یک خاطره خوب و جذاب و همراه با نشاط تبدیل کنید. وقتی به بچهها امکان انتخاب داده میشود، بهتر کار میکنند چرا که احساس میکنند کنترل بیشتری بر زندگی خود دارند. بهتر است انتخابهای محدودی به فرزند خود پیشنهاد کنید. او نمی تواند بین انجام دادن یا ندادن مشق شبش یکی را برگزیند، اما میتواند درباره زمان انجام آن تصمیم گیری کند. به این ترتیب کودک میفهمد هدف انجام کار است.
باز هم میگوییم از کودک همچون بزرگسال نمیتوان انتظار داشت، این بار در چه مورد: احتمالا من و شما بتوانیم برای مدتی در جایی که صدای تلویزیون یا ضبط میآید کمی مطالعه کنیم؛ اگر چه کار آسانی نیست، اما از کودک نمیتوان انتظار داشت در جایی که دور و برش خوراکی، اسباب بازی، تلویزیون روشن یا هر وسیله مزاحم دیگری وجود دارد، مشق شبش را انجام دهد. بنابراین نیاز به اتاقی هست که برای چند دقیقه هم که شده بتواند کارش را انجام دهد. فراموش نشود کودکان در این سن اگر فضای مناسب هم داشته باشند، دست کم تخیل گسترده دارند و نمیتوان جلوی خیالپردازی آن ها را گرفت. از این روست که آنها نیاز به توجه و نظارت والدینشان دارند. میز ناهارخوری یا آشپزخانه، فضای کار محبوب کودکان است. آنها با نزدیکشدن به شما احساس راحتی بیشتری میکنند و شما میتوانید آنها را تشویق و کمک کنید. بچههای بزرگتر ترجیح میدهند در اتاقشان خلوت کنند، اما در فواصل معین آن ها را کنترل کنید و در پایان، مشق شبشان را چک کنید. مهم است فضایی که کودکان مشق شبشان را انجام میدهند:
اگر کودکان برای مشق شب مدرسه به کامپیوتر نیاز داشتند، سعی کنید آن را در مکانی عمومی و نه در اتاق خواب قرار دهید، زیرا شما باید بتوانید آن ها را از اجرای بازیهای کامپیوتری، چتکردن یا فرستادن ایمیل، گردش در اینترنت برای سرگرمی در زمان انجام مشق شب پرهیز دهید. همچنین به کنترل فرزندتان توجه داشته باشید. این کنترلها از طریق تامینکنندههای خدمات اینترنتی و نرمافزارهایی که موضوعات نامناسب را مسدود میکنند، در دسترس هستند. سایتی را که معلم به فرزندتان توصیه کرده است، پیدا و برای دسترسی آسان، آنها را نشانهگذاری کنید.
برخی والدین خود را مسئول کامل انجام مشق شب میدانند. به صورتی که در زمان انجام مشق شب بالای سر دانشآموز حضور دارند، زمان شروع انجام مشق شب را تعیین میکنند و راهنماییهای بیش از اندازه ارائه میکنند. هر چند لازم است والدین به ویژه در سالهای اول دبستان و آمادگی با نظارت خود، برنامهریزی و مسئولیتپذیری را به کودک آموزش دهند، اما برخی والدین به اشتباه این مسئولیت را خود برعهده میگیرند. بنابراین نمیتوانند احساس مسئولیت در قبال انجام مشق شب را به فرزند خود یاد دهند. به طوری که اگر یک روز مادر حضور نداشته باشد کودک اصلا به یاد هم نخواهد آورد که باید مشق شبش را انجام دهد. والدین با نظارت مفید بر انجام مشق شب کمکم باید کودکان را مسئولیتپذیر بار بیاورند. به طوری که در صورت حضور نداشتن والدین نیز احساس مسئولیت برای انجام مشق شب را داشته باشند. این والدین در سالهای بعدی تحصیل، کمتر با مشکل درس نخواندن کودکان خود روبه رو میشوند. اما والدینی که این مسئولیت را خود برعهده میگیرند، چون نمیتوانند در تمام دوران تحصیل در انجام مشق شب فرزندان خود نظارت مستقیم داشته باشند با افت تحصیلی آنها مواجه میشوند. در حالی که اگر این احساس مسئولیت را از دوران کودکی در فرزندشان شکل داده باشند با مشکلاتی مانند این روبه رو نخواهند شد.
فرزندان والدینی که علاقه به انجام مشق شب را در فرزندان ایجاد میکنند، در مدرسه موفقترند. این به کودک نشان میدهد آنچه انجام میدهد، اهمیت دارد. کمک به انجام تکلیفشب سودهای بسیاری برای کودکان دارد. چهبسا برای والدین هم سودهایی دربر داشته باشد! والدین هم از این راه چیزهایی یاد میگیرند. کودکان در دوران دبستان، برای اولینبار مشق شب را تجربه میکنند. این مشق شب به منظور تقویت و یادگیری بیشتر درس های کلاس و کمک به آنها برای تمرین مهارتهای مهم یادگیری است. با انجام مشق شب، کودکان میآموزند چطور: یادداشتهایشان را بخوانند و آنها را یکییکی و مستقل اجرا کنند. یاد میگیرند زمان را مدیریت و برنامهریزی کنند (برای مشق شب بلندمدت مانند تهیه گزارش از کتاب) و همچنین با تمام نیرو و با نظم و ترتیب کارهایشان را کامل کنند. تکلیف شب همچنین به پرورش احساس مسئولیت کمک میکند. احساس افتخار برای کاری که به بهترین شکل انجام میدهند و کارهای خلاقی که به عملکرد خوب آنها در بیرون از کلاس میانجامد. والدین میتوانند تا اندازه زیادی در انجام مشق شب به کودک کمک کنند، از جمله اولویت دادن به انجام مشق شب نسبت به هر کار دیگری و کمک به تقویت عادت خواندن در آن ها.
با کمک فرزند خود یک برنامه منظم برای انجام مشق شب تهیه کنید. برنامه را در یک محل مناسب و در دید او نصب کنید. برای تشویق او به انجام مشق شب میتوانید در مقابل هر روز که تکلیف آن را به موقع، خوب و دقیق انجام داده یک علامت بزنید و در آخر هفته اگر توانسته باشد مشق شب خود را خوب انجام دهد و با توجه به تعداد ستارهها، جایزهای به او بدهید. بهتر است جایزه مورد نظر را در هنگام برنامهریزی مشخص کنید و در آخر برنامه آن را یادداشت کنید یا برای کودکان کوچکتر شکل آن را بکشید. به این ترتیب عملکرد کودک همواره پیش چشم او قرار دارد و مسئولیتپذیری کودک نیز به این ترتیب تقویت میشود. به مرور میتوانید تعداد ستارهها را برای دریافت جایزه بیشتر کنید. برای نمونه، اگر در آغاز برنامه برای هر هفت ستاره میتوانست جایزه به دست آورد، حالا برای هر ۱۴ ستاره میتواند به جایزه اش برسد. فقط تنظیم برنامهای منظم برای انجام مشق شب فرزندان کافی نیست. برای زندگی خانواده خود نیز برنامه منظمی داشته باشید. تا جایی که می شود از برنامههای جنبی و بدون برنامهریزی قبلی، مانند مهمانیها و تفریحهای بدون برنامه قبلی و... خودداری کنید یا دست کم بکوشید این برنامهها مقارن با زمان انجام مشق شب فرزندان نباشد. اگرشما یک بار برنامه کودک را به خاطر برنامههای خود به هم بریزید، راه را برای بینظمی او فراهم کرده اید. در کارهای دیگر خود نیز با برنامه و مسئولیتپذیر باشید تا الگوی مناسبی برای فرزندان خود بشوید. فرزندان تعهد و مسئولیتپذیری را در خانواده و با دیدن رفتار والدین می آموزند.
گاهی دیده شده والدین پس از اینکه از مشق نوشتن کودک ناامید میشوند خود دست به کار شده و کار ناتمام فرزند را به گمان خود تمام کرده و در حق او به اصطلاح لطف میکنند، غافل از اینکه این بزرگترین خیانتی است که در حق کودک بیچاره روا میدارند چرا که با این کار احساس مسئولیت در قبال وظیفه را از فرزند خود میگیرند و نمی توانند او را فردی وظیفهشناس بارآورند. پس یادتان باشد حتی اگر کودک اصلا مشق شبش را انجام ندهد شما از انجام آن خودداری کنید! وظیفه والدین تنهااین است که امکانات لازم برای انجام این کار را فراهم کنند. سعی کنید مسئولیت انجام تکلیف را از کودکی در فرزندتان پرورش دهید و هیچ وقت کار او را انجام ندهید.
در درجه اول، کودک باید خودش کارش را انجام دهد. اگر کودک خودش فکر نکند، یاد نمیگیرد. والدین میتوانند با راهنماییها و پیشنهادهایشان به آنها کمک کنند، اما این وظیفه کودک است که یاد بگیرد. وقتی سراغ مشق شب میرود، حضور داشته باشید تا او را کمک و راهنمایی کنید، به سوالهایش پاسخ دهید، به او کمک کنید تا بداند مشق اش را به چه شیوه ای باید انجام دهد و مشق شب کاملشده اش را چک کنید. در یافتن پاسخ درست و کامل انجام شدن بودن مشق شب استوار باشید. کمک خود را به تقویت مهارتهای حل مسائل با انجام مشق شب متمرکز کنید و در هنگام موفقیت، کودک را تشویق کنید. اگر خودش به راهحل برسد، اعتمادبهنفس و علاقه اش به یادگیری تقویت میشود. در اینجا به نکاتی برای کمک به کودکان در انجام سادهتر مشق شب اشاره میشود:
این نوشتار از سوی کتابک ویرایش شده است.
منبع:
http://www.bartarinha.ir
ادامه مطلب ![]()
کشور:
آرژانتینبرنامه "مادربزرگان قصه گو" یکی از برندگان جایزه ترویج کتابخوانی آساهی در سال ۲۰۱۲ است. این برنامه در کشور آرژانتین اجرا می شود. جایزه آساهی، هر دو سال یکبار از سوی دفتر بین المللی کتاب برای نسل جوان، به دو نهاد یا برنامه ترویج کتابخوانی موفق در جهان اهدا می شود. نوشته ای که می خوانید، معرفی برنامه مادربزرگان قصه گو در مجله معتبر بوک برد (Book bird) است: رویای نویسنده: یاری رساندن به کودکان برای زندگی بهتر ممپو جاردینلی نویسنده، روزنامه نگار، و استاد دانشگاه اهل آرژانتین در سفری که در دهه ی ۱۹۹۰ به آلمان داشت، از افراد بازنشسته و میانسالی باخبر شد که به بیمارستان ها می رفتند و برای بیماران بدحال قصه می گفتند و شعر می خواندند. این گروه برای بیماران کتاب می خواندند تا از راه قصه ها آن ها را در دوران پایانی زندگی شان آرام کنند. رفتارهایی که شاهدش بود، روی او تأثیرگذاشت و این باور را در جاردینلی تقویت کرد که قصه ها و قصه گویی به مردم در مراحل زندگی شان کمک می کند. از این رو، در سال ۱۹۹۹ بنیاد جیاردینلی را تشکیل داد و برنامه ی مادربزرگان قصه گو را به راه انداخت. او با این هدف موسسه اش را به راه انداخت که با تهیه غذا و پوشاک برای کودکان زندگی بهتری فراهم کند. اما کاملا معتقد بود روش دیگری برای دستیابی به این هدف وجود دارد و آن خواندن و کتابخوانی است. او آن را «غذای روح» می نامید. او می خواست فرصتی برای کودکان فراهم بیاورد تا از حق خواندن بهره مند شوند. در فکر برنامه ای بود که سبب ترویج سنت خواندن در میان کودکان خردسال شود؛ این سنت خواندن «ارزش فرهنگی بالایی» دارد و این فرصت را به سالخوردگان می دهد تا نقش خود را در جامعه احیا کنند و عادت خواندن را در میان کودکان نهادینه کنند (برنامه مادربزرگان قصه گو).
با عملی کردن این ایده ها رویایش برای ایجاد سازمانی برای ترویج خواندن به حقیقت پیوست. برنامه مادربزرگان قصه گو در سال ۲۰۰۱ کار خود را آغاز کرد. این برنامه امروزه مورد استقبال ملی و بین المللی قرار گرفته است. جاردینلی علاقه خاصی برای ایجاد انگیزه و علاقه به مطالعه در کودکان کشور داشت. او برنامه را در استان خودش چاکو شروع کرد، که طبق اعداد و ارقام رسمی و دولتی بالاترین سطح فقر را در کشور داشته و سومین استان فقیر در آرژانتین به شمار می رود. بیش از شصت درصد جمعیت این استان و نزدیک به ۷۵ درصد کودکان زیر ۱۴ سال آن در زیر خط فقر زندگی می کنند. بسیاری از این کودکان نه تخت دارند نه میز و نه کتاب و یا مادربزرگانی که شبها کنارشان بنشیند و برایشان قصه بخواند. نخستین گروه مادربزرگان قصه گو در شهر رسیستنسیا تشکیل شد، شهری با جمعیتی در حدود چهارصد هزار نفر در استان چاکو. این برنامه اساساً برای مدارس ابتدایی در نظر گرفته شده بود، اما شهرت و تقاضا برای اجرای برنامه به دبیرستان ها، مراکز آموزشی بزرگسالان، بیمارستان ها، یتیم خانه ها، کتاب خانه ها، اتاق نهارخوری برای جوانان، مراکز پرستاری و مراقبت برای سالمندان و زندان ها هم گسترش یافت. امروزه گروه مادران قصه گو ی رسیستنسیا یکی از بزرگترین برنامه های سواد آموزی در کشور است. مادربزرگان قصه گو: لحظه های زیبایی مفهوم اصلی برنامه ی مادربزرگان قصه گو ایجاد کردن مجدد لحظه ی زیبایی و صمیمیتی است که میان مادربزرگ ها و پدربزرگ ها و نوه هایشان هنگام کتابخوانی روی می دهد. (Abuelas Cuentacuentos). پورتا لوپز،یکی از دست اندرکاران این برنامه می گوید: «این فرمول محرمانه ی ماست: محبت، به اضافه ی ادبیات با کیفیت، مساوی است با کودکانی که کتاب می خوانند. این برنامه به همان اندازه که ساده است به همان اندازه موثر هم هست." مادربزرگان به صورت دیدارهای هفتگی به مدرسه یا موسسه می روند، و هربار یک داستان برای مخاطبان جوانشان می خوانند. اما مادربزرگ ها در طول دیدارشان بیشتر روی اهمیت یادگیری شادمانه از راه تجربه ی مشترک تأکید می کنند تا یادگیری از راه «کار» کردن. قصه گویی و کتابخوانی سبب می شود تا کودکان با ادبیات با کیفیت آشنا شوند و بتوانند از مفهوم ناب ادبیات لذت ببرند. مادربزرگان قصه گو، فعالیت های مرتبط با هر کتاب را با به کار گیری شیوه های جذاب و سرگرم کننده و همراه با عشق و محبت به کودکان اجرا می کنند و به این ترتیب موفق می شوند تا کودکان را به کتاب خواندن علاقه مند کنند. مادربزرگان قصه گوی به جای آن که روی کتاب های تجاری تمرکز کنند، قصه های کلاسیک مانند اسطوره ها، افسانه ها و شعرهای نویسندگان آرژانتینی و دیگر کشورها را انتخاب می کنند. اگر بعد از کتابخوانی زمانی باقی بماند، داوطلبان جلسه را با شعر یا سخن برگزیده به پایان می رسانند و یا از کتاب هایی که کودکان انتخاب کرده اند می خوانند. «کودکان می توانند صدای شخصیت ها را بشنوند» مادربزرگان پیش از آغاز کار داوطلبانه ی خود، در انتخاب کتاب های خواندنی، بکارگیری صدا، و حرکت سرودست خود برای کامل کردن کتابخوانی از سوی متخصصان ادبیات کودک آموزش می بینند. برای نمونه، مامان بزرگ ماریتا تعریف می کند که چگونه یاد گرفت از تمام حس هایش استفاده کند تا به کودکان کمک کند در تجربه های کتابخوانی مشترک با قصه درگیر شوند: "وقتی زنگ می خورد، به کلاس ها می روم و برای دانش آموزان کتاب می خوانم. روبروی آن ها نمی ایستم و با صدای بلند کتاب نمی خوانم. با تمام حسم، با عشق و علاقه، با تمام وجود می خوانم و تمام نیرویم را می گذارم تا بچه ها صدای شخصیت های داستان ها، افسانه ها و شعرها را بشنوند. وقتی قصه را تمام می کنم، درباره ی آن بحث می کنیم. " وقتی مادربزرگ ماریتا با نیرو و احساس خود تجربه های خواندنی غنی با کودکان را به اشتراک می گذارد، آن ها را با شخصیت های داستانی آشنا می کند که ممکن است کودکان هرگز آن ها را نبینند. وقتی بعد از قصه خوانی درباره ی آن بحث می کند این فرصت را به آن ها می دهد تا با هم و از هم بیاموزند و دنیاهای شخصیت های داستان را درک کنند و آن ها را به زندگی روزمره شان پیوند بزنند. «نمی توانم آن را در قالب واژه بیان کنم» کودکان مشتاقانه منتظر آمدن«مادربزرگان شان» هستند. برای نمونه، مادربزرگ فرانسیسکا از تجربه ی خود هنگام بازدید از مدارس می نویسد. او واکنش های شادمانه ی کودکان را توصیف می کند: «شادی و اشتیاق آنها هنگام آمدن من وصف نشدنی است و نمی توانم آن را در قالب واژه بیان کنم؛ بسیار پراحساس بود.» در نمونه ای دیگر، مادربزرگ قصه گوی دیگری از شهر بوینس آیرس می گفت: «اگر یک روز تعطیل باشد و من به آن ها سرنزنم، دلشان برایم تنگ می شود. وقتی سر و کله ی من پیدا می شود، فریاد می زنند«مامان بزرگ، مامان بزرگ!» و درباره ی کارهایی که انجام داده اند حرف می زنند، کتاب های کوچکشان را برایم می آورند و از من می خواهند اگر می توانم بیش تر پیش آن ها بمانم.» در واقع، وقتی مادربزرگان از مدارس بازدید می کنند، کودکان به آن ها نقاشی ها و یادداشت های بسیار می دهند.
«مثل یک جشن تولد می ماند، اما با کتاب!» معلمان و مدیران موسسه های شرکت کننده در این برنامه نظر دادند که کودکان پس از بازدید مادربزرگان برای کتابخوانی بیشتر اشتیاق دارند. آن ها در وب سایت برای تشکر و قدردانی نوشته اند که کودکان بی صبرانه منتظر آمدن مادربزرگ قصه گوی شان هستند. آن ها اشاره کرده اند این دیدارها هم موجب اشتیاق برای کتابخوانی و هم داستان نویسی در میان کودکان شده است و این که این برنامه کودکان را تشویق کرده تا قدرت تخیل شان را تقویت کنند. مدیری نیز این مسئله را عنوان کرده که اشتیاق کتابخوانی فراتر از دیوارهای مدرسه رفته است. او می گوید: «بسیاری از کودکان که در این برنامه شرکت می کنند، کسی در خانواده برای شان کتاب نمی خواند. اما حالا از اعضای خانواده می خواهند که در خانه برایشان کتاب بخوانند." مادربزرگ بیتریز یکی از زنان شرکت کننده در این برنامه می گوید شادی کودکان با کتاب هایی که برای شان می آورم بیشتر می شود: "این کودکان در خانه کتاب ندارند. با لمس کردن کتاب های واقعاً خوشحال می شوند، فوق العاده است. متوجه می شوی پیش از این هیچ ارتباطی با کتاب نداشته اند. در حقیقت، یک روز یکی از بچه ها پس از پایان جلسهکتابخوانی به من گفت: «مثل یک جشن تولد بود، اما با کتاب.» "این کار کشف دوباره ی کودک درونم است.» مادربزرگ ها از این که بخشی از این برنامه ی سواد آموزی هستند، بسیار خرسندند. مادربزرگ ماریتا می گوید: "این رابطه باعث تقویت عزت نفس مادربزرگان می شود، زیرا گاهی اوقات بزرگسالان مسن تر موفق نمی شوند در مکان هایی خارج از محیط خانواده وقت بگذارند. یک چنین تأیید اجتماعی بسیار مهم است. همین به من کمک کرد ... دختر(کودک) درون خود را دوباره کشف کنم." مادربزرگان از این که به عنوان کتابخوان، عشق و علاقه، استعدادها و وقت شان را در اختیار کودکان می گذارند خوشحال هستند. در واقع، «شادی بخش» و «ارزشمند» و «رضایت بخش» فقط کمی از بسیاری از صفات مثبتی است که زنان شرکت کننده در این برنامه هنگام توصیف کار داوطلبانه ی خود با کودکان و کتابخوانی بیان می کنند. انگیزه مشترک همه ی این مادربزرگان عشق به خواندن است. آنها اساسا زنان بین ۵۰ تا ۷۰ سال هستند، عضو جامعه ایی هستند که به آن خدمت می کنند و پیشینه های اجتماعی و تاریخی دارند. موسسه ی جاردینلی عنوان می کند که مادربزرگان داوطلب، زنان تحصیل کرده ای هستند که به دلیل مسن بودن شان از بازار کار کنار گذاشته می شوند (برنامه مادربزرگان قصه گو). مادربزرگ فدریکا می گوید که این برنامه به عنوان یک زن بازنشسته روی او تأثیر مثبتی گذاشته است: "این برنامه نقش زنان مسن تری را که بازنشسته شده اند پررنگ می کند و آن ها با این کار داوطلبانه که با کودکان دارند انگیزه ی جدیدی پیدا می کنند. بعضی از مادربزرگان بیش از ۸۰ سال دارند و با اشتیاق در این برنامه شرکت می کنند. کسی ما را مجبور نمی کند." یک مادربزرگ دیگر می گوید: «این یک رابطه دو طرفه ی عاشقانه است: بچه ها عاشق ما هستند، ما را در آغوش می کشند؛ مدرسه با محبت از ما استقبال می کند، و می بینیم که بچه ها بیشتر و بیشتر به خواندن علاقه مند می شوند.»
«مثل یک بیماری مسری است، اما سودمند، و سلامت بخش » پورتا لوپز می گوید: «قصه هایی که نسل به نسل گفته می شوند موجب تقویت هویت جامعه و خاطره ی جمعی می شوند. در هر مکانی که مادربزرگان از آن جا بازدید می کنند، تقاضا برای کتاب و کتابخوانی افزایش یافته است و تغییر سطح آگاهی و نگرش ها بیشتر شده است." موسسه اجرا کننده برنامه مادربزرگان قصه گو، در سال ۲۰۰۱ کار خود را با ۶ مادربزرگ داوطلب آغاز کرد. تا سال ۲۰۰۵، تعداد داوطلبان به ۱۲۶ نفر رسید، و از آن زمان موسسه به طور مستمر به فعالیت خود ادامه داده و رشد کرده است. امروزه، در شهر رسیستنسیا هر هفته فقط ۵۸ داوطلب برای شانزده هزار کودک در بیش از ۶۰ مدرسه یا مرکز کتاب می خوانند. این برنامه در سراسر چاکو و استان های مجاور آن در ۶۰ شهر آرژانتین اجرا می شود. با موفقیت این برنامه، رشد بیشتری در زمینه ترویج کتابخوانی در کشور صورت گرفته است. وزارت آموزش و پرورش آرژانتین خواستار برنامه ایی برای تکمیل برنامه ی ملی خواندن شده، برنامه ای که میلیون ها متن ادبی با کیفیت عالی را در دستان خوانندگان قرار می دهد. وزارت آموزش و پرورش به تقلید از برنامه ی جاردینلی و با پیشنهادهای او در سال ۲۰۰۶ برنامه ای اجرا کرد و آن را «مادربزرگان و پدربزرگان قصه گو» نامید. این برنامه متوجه زنان و مردان بازنشسته است که اکنون ۷۰۰ داوطلب را شامل می شود. این افراد به شکل هفتگی برای دویصت هزار کودک در ۶۲ شهر در ۱۹ استان در سراسر کشور کتاب می خوانند. برنامه مادربزرگان و پدربزرگان قصه گو اکنون طرح مهم ترویج کتابخوانی در وزارت آموزش و پرورش آرژانتین است. افزون بر آن، مفهوم مادربزرگان قصه گو فراسوی مرزهای آرژانتین به کشورهای آمریکای جنوبی مثل برزیل، کلمبیا، پرو، ونزوئلا، شیلی و کشورهای دورتری مثل مکزیک، انگستان رفته است. در این کشورها مفهوم مادربزرگان قصه گوی کودکان در حال گسترش است. ممپو جاردینلی، بنیان گذار این موسسه می گوید: «خیلی خوشحالم که این برنامه در حال گسترش است. این مثل یک بیماری مسری اما سلامت بخش و سودمند است، در واقع همین طور هم هست.»
برگردان:
بهار اشراق
ادامه مطلب
An Interview with Laura Clark – Children’s Librarian
![]() لورا کلارک کتابدار با سابقه کودکان در کتابخانه عمومی ساراتوگا اسپرینگز است. تجربه ۴۰ ساله او در زمینه راه اندازی و اداره گروه های داستان خوانی و کارگاه های آموزشی در پیوند به مسایل والدین و فرزندان است. در گفت و گوی پیش رو، او از تجربه هایش در زمینه راه های استفاده بهینه از منابع کتابخانه برای تشویق کودکان دچار اختلالات گفتاری را به خواندن سخن می گوید.
چگونه والدین می توانند با استفاده از منابع کتابخانه ای مهارت های زبانی را در کودکان افزایش دهند؟
والدین کودکان دارای مشکلات گفتاری چگونه می توانند از امکانات کتابخانه برای برقراری ارتباط با یکدیگر استفاده کنند؟
کتابخانه شما یک گروه بسیار فعال داستان خوانی دارد. شما چطور گروه بزرگی از کودکان را در داستان مشارکت می دهید؟
آیا کودکانی که ناهنجاری های گفتاری یا دیگر نیازهای ویژه دارند هم در گروه های داستان خوانی مشارکت می کنند و آیا شما تغییرات خاصی در شیوه برگزاری داستان برای این کودکان می دهید؟
همه والدین این قدر خوش شانس نیستند که چنین کتابخانه بزرگ و خوبی در نزدیکی خود داشته باشند. والدین چگونه می توانند کتابخانه های محلی شان را به ایجاد گروه های داستانی و دیگر فعالیت های مربوط به مهارت های زبانی تشویق کنند؟ کتابخانه های کوچک معمولا با کمبود نیرو مواجه هستند و نیاز به کمک دارند و ضرورتی هم ندارد که شما یک کارشناس باشید. مثلا پدر یکی از کودکان اوتیسم از ما خواست که مسئولیت برگزاری جلسات ماهانه گروه بازی را برای مدتی عهده دار شود. همچنین والدین می توانند از کتابداران و یا گفتار درمان ها درخواست کنند که اگر مایل به شروع برنامه جدیدی هستند با آن ها همکاری کنند. مردم عادی معمولا در یک محیط طبیعی احساس راحتی بیشتری می کنند و محیط کتابخانه در مقایسه با محیط های رسمی مانند مطب یک متخصص احساس بهتری به افراد می دهد.
آیا نویسنده و یا داستان خاصی را پیشنهاد می کنید؟
برگردان:
سارا پیرزاده
ویراستار:
گروه ویراستاران کتابک
ادامه مطلب ![]() خواندن و نوشتن می تواند هم آسان و لذت بخش باشد و هم دشوار و آزار دهنده. همه چیز به مهارت ما به عنوان آموزگار و پدر و مادر برمی گردد که چگونه از تکنیک های درست برای بهبود مهارت خواندن کودکان بهره ببریم. در این نوشتار چند روش ساده و کاربردی پیشنهاد می شود: بلندخوانی: بلندخوانی روش خوبی برای آشنا کردن دانش آموزان با نوشته است و آن ها را برای دیگر شیوه های خواندن آماده می کند. با این روش می توان نوشته های دشوار - که دانش آموزان خود نمی توانند به صورت مستقل بخوانند- را برای کودکان قابل دسترس کرد و الگویی برای تلفظ واژه ها و جمله بندی در اختیار آن ها قرار داد. فراموش نکنید افزون بر داستان، نوشته های اطلاعاتی و غیر داستان را هم برای کودکان بلندخوانی کنید. پس از دادن پیش زمینه درباره ی موضوع نوشتهی که می خواهید بخوانید، واژه های کلیدی را به شکل تعاملی و دیداری معرفی کنید. از کودکان بخواهید که کلمه ها را تکرار کنند. سپس نوشته را با صدای بلند برای کودکان بخوانید. می توانید بار نخست نوشته را از اول تا آخر به طور پیوسته بخوانید و پرسش ها را بار دوم مطرح کنید. هنگامی که یک داستان را می خوانید از دانش آموزان بخواهید که رخدادهای بعدی را پیش بینی کنند. کودکانی که زبان مادری شان فارسی نیست بهتر است به شیوه های دیگری پیش بینی های خود را بیان کنند. به ویژه اگر هنوز در به کار بردن زبان گفتاری ماهر نیستند. در هنگام خواندن، می توانید واژه های دشوار را با کمک تصویر یا ترجمه کردن یا معنی کردن به دانش آموزان توضیح دهید.
خواندن گروهی: همه ی دانش آموزان یک نسخه از کتابی را که می خواهید بخوانید در اختیار دارند و همه با هم با صدای بلند نوشته را می خوانند. در این روش بهتر است از پاراگراف های کوتاه و جذاب آغاز کنید. آموزگار می تواند در جلو کلاس بایستد و دانش آموزان را هدایت کند. برای خواندن نمایشنامه یا داستان هایی که دارای دیالوگ یا گفت و گو هستند دانش آموزان را گروه بندی کنید و هر بخش را بر عهده ی یک گروه بگذارید. پس از این که دانش آموزان توانستند نوشته را به راحتی بخوانند می توانید رهبری همخوانی را بر عهده ی یک دانش آموز بگذارید و خودتان در کلاس قدم بزنید و از میزان پیشرفت آن ها یادداشت برداری کنید. این روش به کودکان کمک می کند که روان تر و با اعتماد به نفس بیشتری بخوانند. خواندن دو نفره: خواندن دو نفره شیوه ای است جذاب که در آن هر دو دانش آموز یک گروه می شوند و یک داستان را با همراهی یکدیگر می خوانند. در این روش دانش آموزان باید به یک سالن یا محلی که مشخص شده است بروند و به نوبت داستان را برای هم بخوانند. آن ها می توانند خودشان تصمیم بگیرند که چگونه وظایف را بین خودشان تقسیم کنند. آن ها می توانند نوشته را بر پایه صفحه یا بند و پاراگراف بین خود تقسیم کنند. به این ترتیب نخست یکی از آن ها صفحه یا پاراگراف مربوط به خود را می خواند و دیگری نوشته را دنبال می کند و در صورت نیاز او را پشتیبانی می کند و سپس بر عکس. معمولا دانش آموزانی که توانایی خواندن یکسانی دارند در یک گروه قرار می گیرند. اما گاهی یک دانش آموز با توانایی خوب با دانش آموزی که در خواندن ضعیف تر است در یک گروه قرار داده می شوند و دانش آموزی که در خواندن تواناترست نوشته را می خواند و دیگری نوشته را با چشم دنبال می کند. این روش به دانش آموزی که در خواندن ضعیف است فرصت می دهد که نوشته را به شکل دیداری بدون تحمل فشار و استرس یا استرس کم دنبال کند. خواندن چهار نفره: در این روش هر چهار دانش آموز یک گروه می شوند و به بحث و گفت و گو درباره ی نوشته می پردازند. هر یک نقشی را بر عهده دارند که پی در پی آن را با هم جابه جا می کنند. یک نفر پرسش هایی را از نوشته پیش می کشد، یک نفر پیش بینی رویداد بعدی را بر دوش دارد؛ یک نفر توضیح دادن چیزی را که در نوشته گنگ است بر دوش دارد و نفر آخر هم کوتاه کردن پاراگراف هایی را که خوانده می شود بر دوش دارد. این نقش ها بین دانش آموزان جا به جا می شود و سپس فصل آینده خوانده می شود و هر یک نقش خود را اجرا می کنند تا سرانجام خواندن کتاب به پایان برسد. در این روش دانش آموزان با کوتاه کردن، پیش بینی کردن، توضیح دادن و روشن کردن یک مطلب و طرح پرسش آشنا می شوند. این روش هم برای خواندن داستان و هم نوشته های غیر داستانی می تواند به کار برده شود.
بخش بندی نوشتار: نوشته ای طولانی را به بخش های کوچک تقسیم کنید. دانش آموزان را گروه بندی کنید و نوشته ها را در اختیار گروه ها قرار دهید. از یک یا دو نفر در هر گروه بخواهید که نوشته را بخوانند و برای بازگویی در گروه آماده کنند. سپس از آن ها بخواهید که اطلاعات را برای افراد گروه شان بازگو کنند یا آموزش دهند. سپس یک آزمون ترتیب دهید و از هر گروه بخواهید که به پرسش های مربوط به بخش خود پاسخ بدهند. در این روش همه ی افراد گروه باید با همفکری پاسخ ها را بنویسند. سپس از هر گروه بخواهید که بخش مربوط به خود را برای همه ی دانش آموزان کلاس بازگو کنند. دانش آموزان می توانند برای نمایش کار خود از نمودار هم استفاده کنند. ریتم دار کردن نوشته: بخشی از یک نوشته غیر داستانی را که یک مفهوم تازه و مهم را بیان می کند بلند خوانی کنید. سپس با دانش آموزان درباره ی راه های دریافت معنی از نوشته گفت و گو کنید و با کمک دانش آموزان اصول کلیدی و مهم و اندیشه اصلی نوشته را استخراج کنید و به آن ریتم و وزن بدهید و آن را به یک نوشته ریتم دار تبدیل کنید. دانش آموزان برای برای جزئیات بیشتر می توانند نوشته را دوباره بخوانند. تکرار کردن: این روش به افزایش اعتماد به نفس و روان خوانی کودکان کمک می کند. در این روش نخست شما یک خط از نوشته را بلندخوانی کنید و سپس از یک دانش آموز بخواهید که همان خط را دوباره بخواند. هنگام خواندن برای نوآموزان با انگشت خود به واژه ها اشاره کنید و کودک را نیز تشویق کنید که این کار را انجام دهد. این کار را ادامه دهید. هنگامی که کودک آغاز به روان خوانی کرد به او پیشنهاد دهید که خود به تنهایی بلندخوانی کند. این روش می تواند هم برای ادبیات و هم نوشته های غیر داستانی به کار برده شود. نشانه گذاری نوشته: در این روش دانش آموزان یک نوشته را می خوانند و آن را برای هدف خاصی نشانه گذاری می کنند. برای نمونه از دانش آموزان می خواهیم که زیر واژه هایی را که معنی آن ها را نمی دانند خط بکشند. در این جا هدف ارزیابی دایره واژگان دانش آموزان و آموزش واژه هاست. پس از گفت و گو درباره ی واژه ها، دانش آموزان بار دیگر نوشته را می خوانند و این بار با هدف دیگری نوشته را نشانه گذاری می کنند. برای نمونه می توانید بگویید: "دور واژه ها و گفته هایی را که در کوتاه کردن این نوشته از آنها استفاده خواهید کرد دایره بکشید!" در این تمرین، هدف تمرین کردن کوتاه نویسی، بازگو کردن نوشته به شکل کوتاه تر، آشکارتر و بیان آن به زبانی متفاوت و بیان نکته های اساسی یک نوشته یا گفتار، بدون پرداختن به جزئیات در نوشته های غیر داستانی است. گزینش و خواندن بدون وابستگی: در این روش به دانش آموزان کتاب های جالب و شایسته و زمان کافی داده می شود تا بخوانند. آموزگاران می توانند با آموزش شیوه گزینش کتاب مناسب، انتخاب کتاب را به دانش آموزان واگذار کنند. این دانش آموزان پس از خواندن کتاب با آموزگارشان به شکل تکی دیدار می کنند. آموزگار باید برای هر کودک یک دفترچه یادداشت تهیه کند و آگاهی هایی را که درباره هر کودک در دیدار های تکی به دست می آورد مانند دیدگاه های دانش آموز، هدف ها یا بازگویی های شان از کتاب، فهرست کتاب هایی که خوانده اند، علاقه های کودک و ... را به همراه تاریخی که این آگاهی ها را به دست آورده است یادداشت کند. خواندن راهنمایی شده: در این روش آموزگار با گروه کوچکی از دانش آموزان که در یک سطح از توانایی خواندن هستند کار می کند. در این روش کتاب ها با هوشیاری از دید دشواری لایه بندی می شوند. آموزگاران کتاب های جدید را انتخاب و معرفی می کنند و دانش آموزان را هنگام خواندن نوشته پشتیبانی می کنند. در این روش آموزگاران بیشتر از فعالیت های پیش از خواندن مانند ورق زدن کتاب و تماشای تصویرها و گفت و گو درباره آن ها، مرور کردن واژه ها و بیان ایده ی اساسی نوشته و مانند آن بهره می برند و بر پایه دیده های شان، فعالیت های درپیوند را در هنگام خواندن و پس از آن پایه ریزی می کنند. نوشتن و خواندن: در این روش آموزگار مانند یک نگارنده رفتار می کند و همه ی پاسخ های کودکان از بازگویی نوشته، دیدگاه ها، کوتاه کردن نوشته و مانند آن یادداشت برداری می کند. بنابراین، در این روش آموزگاران الگوی خوبی برای نوشتن در اختیار دانش آموزان قرار می دهند و به دانش آموزان این اجازه را می دهند که واژه های خود را به گونه نوشته ببینند و نوشته هایی که ساخته اند را بارها و بارها می خوانند.
برگردان:
شبنم عیوضی
منبع:
A dapted partially from: McCloskey, M.L. (1998). Scaffolding for Reading: Providing Support Through Reading Process, ESL Magazine, November/December 1998
ادامه مطلب ![]() "نوزدهم اسفند" در ادبیات نمایشی کودکان و خردسالان ایران برابر با هشتاد و چهارمین سال چاپ و انتشار نخستین نمایش نامه کودک و خردسال ایران است. هنگامی که جبار عسکرزاده (باغچه بان) در سال ۱۲۹۸ خورشیدی با کاروان آوارگان جنگ از راه جلفای تبریز به ایران و به شهر مَرَند آمد، پس از گذشت چند ماه توانست در «دبستان احمدیه» شهر مرند آموزگار شود. وی پس از چندی به تبریز رفت و در سال ۱۳۰۳ کودکستانی در این شهر راه اندازی کرد و نام آن را «باغچه اطفال» گذاشت. اما این کودکستان بیش از سه سال دوام نیافت و در سال ١٣٠٦ منحل شد. در اواخر سال ١٣٠٦ باغچه بان به فراخوان رئیس اداره فرهنگ فارس به شیراز رفت و در سال ١٣٠٧ کودکستان شیراز را پایه گذاری کرد. باغچه بان در این باره می نویسد: ... "اولین اقدام من در شیراز ایجاد کودکستان بود. این بار من تازه کار و بی اطلاع نبودم. سابقه ی چند ساله ی من در آذربایجان و بخصوص در باغچه اطفال [تبریز] و پذیراتر بودن محیط شیراز، کارم را سهل تر می کرد. [...] کودکستان نیازمند قصه ها و سرودها و نمایشنامه ها و بازیها و خلاصه فرهنگ مخصوص به خودش است و در آن زمان نه فقط کسی از وجود آنها خبر نداشت بلکه در نظر مربیان فاضل نیز این قبیل چیزها معنی نداشت و آنها را ناقابل و زائد و هرزه می دانستند [...] همین گونه طرز فکرِ مربیان نیز بجز این نبود و این امر مانع جمع آوری و تدوین این فرهنگ کودکانه می شد. بچه ها در نمایشنامه ها و بازیهای کودکستانی، ضمن تحصیل و تعلیم، باید با دنیای جانوران آشنا شوند و فی المثل صدا و رفتار و شکل آنها را تقلید کنند" ... جبار عسکرزاده (باغچه بان) با این پشتوانه ی نظری و دشواری ها، در شیراز به بازآفرینی منظوم از قصه ای عامیانه می پردازد و نمایش نامه «خانم خَزوک یا خود انتخاب رفیق» را «برای کودکستانها و اطفال کلاسهای ابتدائی» می نویسد و در «مطبع اسلامی» شیراز، در نوزدهم اسفند سال ١٣٠٧ خورشیدی به روش «چاپ سنگی» منتشر می کند. و این سرآغازی است فرخنده و ارزشمند بر ادبیات نمایشی کودکان و خردسالان ایران.
کتاب خانم خزوک در قطع ١٦ در ٩ سانتی متر و با ١٨ صفحه و شش تصویر طراحی شده از سوی نویسنده چاپ شده است. روی جلد کتاب این نوشته ها آمده است: خانم خزوک یا خود انتخاب رفیق اثر میرزا جبّار عسکرزاده، معلّم بچگان کر و گنگ و مدیر کودکستان شیراز یک پرده باجازه ریاست جلیله معارف ایالتی فارس حق طبع محفوظ برای کودکستانها و اطفال کلاسهای ابتدائی، نوزدهم اسفند ایران ١٣٠٧ شیراز. جبار باغچه بان در یادداشت هایش گاه از این اثر خود « خاله خزوک و موشک پهلوان» نیز نام برده است. نخستین نمایش نامه چاپ شده کودک و خردسال در ایران، در «یک پرده» و شش «مجلس» (صحنه) نوشته شده است. نمایش نامه خانم خزوک، داستان سوسکی «بی یار و بی پناه» با پر و بالی «آهنی» است و «رنگش سیاه چون ذغال» که وقتی راه می رود، «لنگه، لنگه می دَوَد». خانم خزوک «بختیار» و خوش بخت است و به هر سو می رود، می دَوَد، می پَرَد، می خورد و می چرخد تا شاید «یک شاهی» پول پیدا کند. هنگامی که یک شاهی پول پیدا می کند، نمی داند با آن چه بخرد: «حالا چه کنم، چه، جور بکنم؟ با این یک پول چه چیز بخرم. اگر یک قالی بخرم ... خیلی سنگین است [و] نمی توانم حرکت بدهم، بید [آن را] می خورد. اگر چراغ بِستانم، می ترسم بشکند. اگر عسل بخرم، گلویم درد می کند. اگر آلوچه بخرم، تُرش است دندانم کُند می شود. اگر هندوانه بخرم، شاید نارَس باشد و اگر خرما بخرم، هسته دارد. اگر یک ماشینی [چرخ خیاطی] بخرم، خیاطی نمی توانم. اگر کتابی بخرم، سواد ندارم...» و سرانجام خزوک درمی یابد با آن پولِ پیدا شده چه کند: «آها! ... یافتم، یافتم. لنگه، لنگه می دَوَم، بازار وکیل می روم. یک رُبان سرخی می خرم به زلف خود می بندم، می رَوَم به عروسی موشک پهلوان. (زود لنگان لنگان به یک طرف صحنه رفته، غائب شده، باز در دستش یک رُبان سرخی گرفته، داخل می شود.)». و این چنین صحنه نخست نمایش نامه «خانم خزوک یا ... » به پایان می رسد. در مجلس دوم، خانم خزوک روبان خریده و آینه به دست با خودش حرف می زند: «- خوب، خیلی خوب! حالا رُبان هم خریدم. باید آینه گذاشته به خود زینت دهم. (در یک دستش آینه و در دست دیگرش رُبان گرفته می گوید.) بَه بَه! اگر [رُبان را] به دُمم ببندم، به طاووس می مانم. به پَرَم بچسبانم، به خروس می مانم و اگر به شاخ[ک] های لطیف خود بیاویزم، مثل یک دختر شنگُلِ دو ساله می شوم.»
و خزوک با آویختن روبان سرخ رنگ به شاخک هایش «لایق رفتن» به عروسیِ «موشک پهلوان» می شود. اما با همه این آمادگی، خزوک «یار و همسفر باوفایی» ندارد که «دست او را بگیرد» و به این عروسی ببرد: «من خزوک سیاهم بی یار و بی پناهم به دل صفا ندارم یار باوفا ندارم دست مرا بگیرد به عروسی ببرد. منزل موشکِ پهلوان دُنبک می زنند الان.» در مجلس سوم، چهارم و پنجم به ترتیب "گاو"، "غوک" و "خر" به صحنه می آیند، و خود را "همسفرِ باوفا" برای همراهی با خزوک برای رفتن به عروسی موش پهلوان می دانند. اما با پاسخی که به پرسش خانم خزوک می دهند، خزوک درمی یابد آن ها همراهان و همسفران وفاداری برای او نیستند. خانم خزوک از آن ها می پرسد: "اگر سر راه مان گرگی نمایان شد، در آن دَم با من چه می کنی؟" پاسخ گاو و غوک برای آزادی شان از چنگال گرگ، دادن خانم خزوک به گرگ است. خر اما آماده است با جفتکی گرگ را بکُشد و همراه خزوک به عروسی موش بروند. هنگامی که خزوک از خر می پرسد آیا می تواند آواز بخواند؟ خر با عرعرِ پی درپی خود خزوک را عصبانی می کند و خزوک از او می خواهد از جلوی چشم هایش دور شود. صحنه ششم و آخرین مجلس نمایش نامه، ورود "زنبور عسل" به صحنه است و با دیالوگ هایی که میان خزوک و زنبور عسل رخ می دهد، خانم خزوک درمی یابد که بهترین «انتخاب» و همراه برای رفتن به عروسی موش، زنبور است. "(هر دو با هم از صحنه خارج می شوند. از طرف دیگر آدم های موشک پهلوان داخل شده، مبل و سایر شیرینی ها را می گذارند و در عقب صدای نقاره و دُهل شنیده می شود. موشک پهلوان در اطرافش زنبور و خزوک و غوک و خر و سایر موش ها در جلو[ی] موشک پهلوان، رقص کُنان داخل می شوند. [موش] پهلوان سر تخت [(روی تخت)] قرار می گیرد و به امر موشک هر یک در نوبه خود رقص می کند. در آخر، شیرینی قسمت می کنند و همه به امر [موش] پهلوان پا شده [...] سرود [...] می خوانند و مجلس، ختم می شود)". در پایان کتاب «خانم خزوک یا خود انتخاب رفیق» از سوی نویسنده پیشنهادی ارزنده آمده است: «همین کتابچه و قسمت های دیگر که در پی هم منتشر می گردد، مخصوص کودکستان ها و کلاس های ابتدائی است. خوبست برای تشویق آن ها به عنوان عیدی و تقدیر در موقع امتحانات به هر بچه یک نسخه ببخشند.» مسعود میرعلایی برگرفته از پژوهش منتشر نشده «با پیشگامان ادبیات نمایشی کودک و نوجوان ایران» ادامه مطلب
برادران گریم ۲۰۰ سال پیش مجموعهای از افسانهها و متلهای مردمی را منتشر کردند که امروزه برای تمام مردم دنیا آشنا هستند. کار ارزشمند برادران گریم ملتهای دیگر را به حفظ و گسترش میراث فرهنگ مردمی تشویق کرد. قصههای کهن و افسانههای شیرین اقوام ژرمن از صدها و هزاران سال پیش سینه به سینه نقل شده بود و برای همگان، به ویژه مادران و کودکان آنها آشنا بود. با نقل این قصهها کودکان سرگرم میشدند و تخیل بزرگسالان به پرواز در میآمد. اما این قصهها در جایی ثبت نشده بود. بیشتر نویسندگان و ادیبان برای این قصهها چنان ارزشی قائل نبودند تا به گردآوری و ثبت آنها بپردازند. برادران گریم، یعنی دو برادر به نام یاکوب (۱۷۸۵ – ۱۸۶۳) و ویلهلم (۱۷۸۶ – ۱۸۵۹) از سال ۱۸۰۶ گردآوری و تنظیم قصههای عامیانه آلمانی را شروع کردند. آنها پای صحبت افراد باتجربه مینشستند و قصههای آنها را یادداشت میکردند. مهمترین منبع آنها زنی روستایی بود به نام دوروتئا فیمان که دهها قصه برای آنها تعریف کرد. این زن که در روستایی در نزدیکی شهر کاسل زندگی میکرد، داستانهای زیادی به خاطر داشت و آنها را با ظرافت و مهارت ویژهای روایت میکرد. برادران گریم بهترین قصههای خود را از همین خانم خوشزبان شنیدند. برادران گریم روایتها و برداشتهای گوناگون هر قصه را مقایسه میکردند و از آنها نسخهای ویراسته و تمیز بیرون میآوردند. این قصهها به زودی از مرزهای آلمان بیرون رفتند و در سراسر جهان شهرت یافتند. امروزه این داستانها به حدود ۱۷۵ زبان ترجمه شدهند. کار سترگ برادران گریم نویسندگان و ادیبان سایر ملتها را تشویق کرد که به ثبت داستانها و متلهای قوم خود همت گمارند. یکی بود یکی نبود .... هر قصه معمولا با عبارتی آشنا شروع میشود: "یکی بود یکی نبود..." و با عبارتی مشهور به پایان میرسد که در زبانها و فرهنگهای گوناگون متفاوت است، مانند: «قصه ما به سر رسید، کلاغه به خونهش نرسید!» برخی از داستانهای معروف برادران گریم در زبانها و فرهنگهای دیگر چه بسا رنگ و نشانی متفاوت یافتهاند: سفید برفی، کلاه قرمزی، هنزل و گرتل، گل خاردار و داستان معروف سیندرلا. در مرکز بیشتر قصهها دخترکی زیبا و معصوم است که در معرض خطراتی سخت قرار میگیرد، اما به مدد نیروهای خیر و پاکی نجات مییابد. در افسانههای عوام همیشه خط اخلاقی روشنی دیده میشود که پیروزی خیر بر شر را رقم میزند. دوستی و مهربانی، رأفت و همدلی، فضایلی هستند که در نهایت پیروز میشوند. در برابر، پستیهایی مانند ظلم و بیرحمی، بدخواهی و حسادت مورد نکوهش قرار میگیرند. افسانههای فولکلوریک، منبع تحقیق قصههای قومی یا افسانههای فولکلوریک ریشههای بسیار قدیمی دارند و به زمانهای دوری برمیگردند که انسانها گذشته خود را نه در تاریخ بلکه در اسطورهها و روایتهای باستانی میجستند که چه بسا به خیال و خرافه آمیخته بود. برخی از قصهها ریشههای مشترک دارند، برای نمونه سرچشمه برخی از داستانهای "برادران گریم" را میتوان تا افسانههای هندی ردیابی کرد. بیشتر داستانها زیر پوشش ظاهری ساده و خیالی، معانی عمیق و پنهانی دارند. قصهها عموما برای تربیت کودکان روایت میشد، اما در لایهی زیرین آنها تفسیر یا توضیحی درباره بسیاری از پدیدههای انسانی یا حوادث طبیعی نهفته بود. به همین خاطر قصههای قومی از دیدگاههای گوناگون، از مردمشناسی و جامعهشناسی تا روانکاوی و اسطورهشناسی مورد مطالعه قرار گرفتهاند.
برادران گریم به قصهها برخوردی متفاوت داشتند. یاکوب بییشتر به پژوهش گرایش داشت و تلاش میکرد داستانهای قومی را از دیدگاه زبانی، سیاسی و دینی تفسیر یا تأویل کند. درحالیکه ویلهلم به گوهر رومنتیک قصهها نظر داشت و میکوشید از آنها داستانهایی دلکش و جذاب بیرون آورد. کار آنها در یافتن بیانی ساده و روان نیز اهمیت داشت و بر رشد زبان آلمانی تأثیری انکارناپذیر باقی گذاشت. در راستای همین تلاش بود که این دو برادر فرهیخته به تدوین یک فرهنگ زبان آلمانی اقدام کردند. نخستین نسخه "قصههای برادران گریم" که در دسامبر ۱۸۱۲ منتشر شد و امروزه در "موزه برادران گریم" در شهر کاسل نگهداری میشود، از اسناد میراث بشری شناخته میشود.
ادامه مطلب
یه روزنامه ی اردنی خبر زده که آمریکا چهار شنبه به ایران حمله میکنه، اینا هم کامنتهای زیر اون تو یه سایت فارسی! خوب همین کارارو میکنید که هی پشیمون میشن از حمله دیگه =)))
... * ما 4شنبه امتحان داریم لطفا بندازین جمعه
* من چهارشنبه چک دارم !
* منم چهارشنبه امتحان دارم . موندم چیکار کنم . برم جنگ نَرَم جنگ...
* پس چرا ساعت شو نگفته؟! شاید ما خونه نباشیم...
* حالا من چی بپوشم؟!
* سه شنبه حمله کنن تا چهارشنبه تمومش کنن که پنج شنبه جعمه بریم دَدَر!!
* شام هم میدن؟
* ایول ، بالاخره یه بهونه جور شد من پنجشنبه نرم عروسی. از جنگ برگشتم خستم ! تازه اگه اسیر نشم و برگردم
* بگو سر راه نون بگیره...
ادامه مطلب
|
![]() |