باز منم در میزنم صابخونه مهمون نمیخای؟
یک گدای خسته ی بی سر و سامون نمیخای؟
شنیدم خوب میخری ، منم دارم قصد فروش
تا دلت بخاد دارم درد بی درمون ، نمیخای؟
تو که اینهمه شلوغه از خوبا دور و برت
معلومه که مثل من آدم داغون نمیخای؟
عاشقا خیلی دَرِ خونَت برو بیا دارن
ی غلام سیا برای خدمت به مهمون نمیخای؟
رسمه هر کی میره مهمونی ی چیزی میبره
منکه چیزی ندارم .. وَلی چرا .. جون نمیخای؟
منم از دست تِموم آدما فراری ام
با شُمایم آقاجان .. آهوی حیرون نمیخای؟
من هَمون پارسالی ام فقط ی خورده پیر شُدم
آقا یک کلام بگو ، عبد پشيمون نمیخای؟
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا