چــــه سر به راه است ...
دلتنـــــــگی را میگویــــم !!!
از گوشه دلــــم جُــــــم نمیخورد ...
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا ایها الامام الرئوف
دلخوشم با تو اگر از دور صحبت می کنم
با سلامــی هر کجا باشم زیارت می کنم
دوستانم را به پابوسی که دعوت می کنی
راستش بسیار احساس حقارت می کنم
خوب یا بد هر چه باشد عیب دلتنگی ست این
من به هر کس می رود مشهد حسادت می کنم..!
آنقدر فکر کبوترهات هستم روز و شب
هر کجا گندم ببینم باز قیمت می کنم
بیش از این ها دوستت دارم، به هر کس اسم او
مثل اسم تو "رضا" باشد محبت می کنم
دوری از معشوق کار عاشق بیچاره نیست
روزی آخر به خراسان تو هجرت می کنم.....!
نخل زردم جوانه می خواهم
کفترم آب و دانه می خواهم
بر فراز مناره های حرم
گوشه ای باز لانه می خواهم
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا
چقدر از دیگران بپرسم هوای صحن و سرایتان را
چقدر باید غزل بخوانیم، نگاهتان را، صدایتان را
منم که بی تاب و بی قرارم به خستگی های خود دچارم
چرا به دارالشّفا نیارم دلی که شد مبتلایتان را
چگونه عطر شما نباشد روانه در کوچه های شعرم
نفس نفس تا نفس کشیدم نفس کشیدم هوایتان را
دخیلتان شد غبار آهم، گره گره بغض گاه گاهم
منم که آیینه ی گواهم نسیم مشکل گشایتان را
منم که آهوی آرزویم، دوان دوان گرم جستجویم
کجا بیایم، کجا بجویم، قدم قدم رد پایتان را
اگر به یک شعر عاشقانه، اگر به بالی کبوترانه
پریده ام تا به هر بهانه، پریده باشم هوایتان را
(شاعر : محمدحسین صفاریان)