فقط کافیست دلت بلرزد و دلتنگش شوی...
چشمانت را که ببندی،دست دلت را میگیرد
و میبرد درست روبروی ایوان طلا....
کاش سمت حرمت باز شود پنجرهها...
باز از دوریت افتاده به کارم گره ها...
پر از طراوت و نور است آسمان طلایت
فدای لطف تو آقا و اسم خوب رضایت
کنایه از ملکوت است بارگاه تو شاید
که های و هوی ملک آید از وسیع فضایت
آقا جان ؛
خواب دیدم که در آغوش ضریحت هستم
کاش تعبیر کند یک نفر این رؤیا را...
بیا که قبله دل کعبه رضا اینجاست
بیا که مشرق انوار کبریا اینجاست
بیا به طور تجلی بیا به بزم حضور
بیا که معنی والشمس و والضحی اینجاست
دری که هر که بساید به آستانش سر
ز رنج و محنت و غم میشود رها اینجاست
کیستی؟ ای ماه تابان، کیستی؟
روشنای خلوت جان، کیستی؟
کیستی؟ ای شمع بزم عاشقان
نور جمع غمگساران، کیستی؟