دل را ...
مقیم درگه جانان
نوشته اند ...
دولت سرای حضرت خورشید را ببین
راه تو تا بهشت چه کوتاه می شود
از مهربانی و کرمش هر که بشنود
یک دل نه صد دل عاشق این شاه می شود
السلام علیک یا ایها الرئوف
ای آنکه دل به عشق تو شد مبتلا حسین
از توس جادهای است سوی کربلا حسین
عشق حسین بود و غمش جنس اصل بود
شش گوشهاش به پنجره فولاد وصل بود
ای آفتاب سوخته بر چوب نی حسین
خونت حلال سلطنت روم و ری حسین
هرجا که نام توست دل به شور و شین است
در مشهد الرضا به لبم یا حسین است
❤️امام رئوفم رضا جان❤️
ای آستان قدس تو
تنها پناه من
چشمم به چلچراغِ
حریم تو روشن است
ای چلچراغ چشم تو
خورشید راه من
صلی الله علیک یا ایها الرئوف
ما دَردِ نهانیم و تو آن لطفِ عیانی
ما کمتر از اینیم و تو بالاتر از آنی
بدجور گِره خورده به گیسوی شماییم
ما را زِ سَرَت وا نکنی زود نَرانی
بر فرشِ حرم گرد و غباریم و نشستیم
ما را نَتِکانی ، نَتِکانی ، نَتِکانی
ما نیز سفارش شده ی فاطمه هستیم
خواهی بِکُش اما دَرِ دیگر نَکِشانی
ما را به نفسهای تو بخشیده خداوند
ما را به سَرِ سفره ی غیری نَنِشانی
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
نزدیک میشویم
به تپش های اربعین
یک کربلا بده
نخورد نوکرت زمین
باز منم در میزنم صابخونه مهمون نمیخای؟
یک گدای خسته ی بی سر و سامون نمیخای؟
شنیدم خوب میخری ، منم دارم قصد فروش
تا دلت بخاد دارم درد بی درمون ، نمیخای؟
تو که اینهمه شلوغه از خوبا دور و برت
معلومه که مثل من آدم داغون نمیخای؟
عاشقا خیلی دَرِ خونَت برو بیا دارن
ی غلام سیا برای خدمت به مهمون نمیخای؟
رسمه هر کی میره مهمونی ی چیزی میبره
منکه چیزی ندارم .. وَلی چرا .. جون نمیخای؟
منم از دست تِموم آدما فراری ام
با شُمایم آقاجان .. آهوی حیرون نمیخای؟
من هَمون پارسالی ام فقط ی خورده پیر شُدم
آقا یک کلام بگو ، عبد پشيمون نمیخای؟
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
خوش به حالم چه دلبری دارم
در دلِ خود چه گوهری دارم
نوکرت هستم و به گردن خود
طوقِ زیبایِ نوکری دارم
بنده ی عاصی و بدی داری
چه امامی چه سروری دارم
چَشمِ خیسِ مرا نگاهی کن
کربلایم نمیبری؟ دارم
از فراقش عجیب میسوزم
از غمش دیدهٔ تری دارم
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا