نسیم مرقدتان
عطر کوچه باغ بهشت
برد ز خاطره ها
غصه ی فراق بهشت
شیرین تر از این شیوه غارتگری ات نیست
فریاد که دِلخواه تَر از دلبری ات نیست
یک عمر هلاکِ تو و این جذبه ی عشقیم
خاکِ تو سَرَم باد که چون سَروَری ات نیست
حتما به علی رفته ای اینقدر شگفتی
کَس نیست ، گرفتارِ دَمِ حیدری ات نیست
ای معجزه ی دامنِ زهرا زِ نگاهت
پیداست دِلی همچو دلِ مادری ات نیست
هنگام حدیث است بخوان سلسلة العشق
تا خلق نویسند : تكی ، دیگری ات نیست
من آمده ام سُجده کنم اوج بگیرم
گفتند که جانبخش تر از پادَری ات نیست
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
بر شوکت جاودانی تو صلوات
بر عصمت آسمانی تو صلوات
نومید نرفته هیچ کس از در تو
بر رأفت و مهربانی تو صلوات
السلام علیک یا ایها الرئوف
هوا گرگ و میش بود که از خانه بیرون زدم. صدای کشیده شدن جارو روی سطح آسفالت کوچه به گوش میرسید و کلاغهایی که دور هم جمع شده بودند، یکصدا قارقار میکردند. مرد نارنجیپوش، پلاستیکهای زباله مانده را برداشته بود و زیر لب چیزی زمزمه میکرد. خواستم خسته نباشی بگویم که جارویش را برداشت و رفت.
قبله نمای اهل ولا مشهد الرضای شما
دارد همیشه بوی خدا این حرم زیبای شما
عشق شما خوش است"من المهدالی اللحد"
خوشبخت آنکه پیر شد آقا به پای عشق شما
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا ایها الامام الرئوف
گاه هرجا میگذاری پایْ درها بسته است
پافشاری میکنی پشت در اما بسته است
خانه ای را میشناسم من که خیلی حرفها
دیگران درباره اش گفتند الّا بسته است
هرکه را او میشناسد در به رویش بسته نیست
هرکه را من میشناسم هم به او وابسته است
مطمئنم هرکسی یکبار مشهد میرود
بار و بندیل سفر تا کربلا را بسته است
مثل شاعرها به روی شیشه ها ، "ها" میکنم
شیشه هم مانند من دل را به این "ها" بسته است
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
سلطان جاودانہ شمایی
یا امام رضــــا
بر عشق ما بهانہ شمایی
یا امام رضـــا