شخصيت علمي
امام هشتم(ع)، چونان نياكان وارسته اش، از مقام علمي والايي برخوردار بود، تا آن جا كه ويرا«عالم آل محمد(ص)» لقب داده اند.
اباصلت از محمدبن اسحاق بن موسي بن جعفر(ع) نقل كرده است:
«امام موسي بن جعفر(ع)، به فرزندانش مي فرمود، برادرتان، علي بن موسي، داناي خاندان پيامبر(ص) است. نيازها و پرسش هاي ديني خود را از وي فرا گيريد و آنچه را به شما تعليم داد، به خاطر بسپاريد، چه اين كه بارها پدرم امام صادق(ع) به من فرمود: داناي خاندان پيامبر(ص) در نسل توست و اي كاش من او را درك كرده و مي ديدم.»
«هذا اخوكم علي بن موسي عالم آل محمد(ص) فاسالوه عن اديانكم و احفظوا مايقول لكم، فاني سمعت ابي جعفر بن محمد غير مرة يقول لي ان عالم آل محمد(ص) لفي صلبك و ليتني ادركته.» با توجّه به اين كه در ميان ائمه، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) مجال بيشتري براي تشكيل محافل علمي و نشر علوم اهل بيت پيدا كردند، و با اين حال امام رضا(ع) كه در اين زمينه مجال كمتري يافت عنوان «عالم آل محمد» را دريافت كرده است، مي توان اين گمان را درست دانست كه مناظرات و مباحثات علمي و اعتقادي آن حضرت از چنان اهميت و امتيازي برخوردار بوده است كه به عنوان عالم خاندان رسالت شناخته شود.
مواسات و دلسوزي نسبت به ديگران
يك انسان با ايمان كه در مقام رهبري جاي دارد بايد در باره ديگران خواهان اموري باشد كه در خود نسبت به آن امور احساس علاقه و دلبستگي مي نمايد، و هر گونه شر وبدي را كه براي خويشتن نمي پسندد براي ديگران نيز نپسندد؛ زيرا اين گونه برابرانديشي و مواسات با ديگران، بيانگر روح و ايمان و حاكي از حس تعاون و هماهنگي همبستگي با آنها مي باشد.
در طي احاديث صحيح اين سخن نظر جلب نظر مي كند كه « هيچيك از شما نمي تواند براي دريافت عنوان « مؤمن » آمادگي كسب كند، مگر آن گاه كه نسبت به برادر ايماني خود خواهان اموري باشد كه آنها را براي خويش نيز خواهان است ».
رعايت اين نكته اخلاقي در مورد زيردستان از اهميت ويژه اي برخوردار است، و طي احاديث متعدّدي به همه انسانها گوشزد شده كه بايد از رنج ديگران غافل نمانند و همبستگي خود را با آنها فراموش نكنند، چرا كه اين زيردستان چشم اميد به مهتران و زبردستان دوخته اند تا خواسته ها و كمبودهاي مادي و معنوي آنان به وسيله آنها تأمين و جبران گردد، و از اين رهگذر حال پريش و نابسامان آنان ساماني گيرد و تا دردها را اندكي تسكين دهند. يك انسان بيدار و هشيار زيردستان و محرومان را فراموش نمي كند و بيچارگان را از ياد نمي برد.
يكي از صفات برجسته امام رضا عليه السلام مواسات و همدردي با محرومان بوده است؛ و در طي زيارت آن حضرت اين خصيصه بزرگ اخلاقي او مطرح شده و به وي چنين خطاب مي شود:
السلام علي غوث اللهفان و من صارت به ارض خراسان، خراسان سلام و درود بر چاره ساز و فريادرس بيچارگان، و سلام به آن كسي كه سرزمين خراسان به بركت وجود او به سان خورشيدِ تابان جلوه گر گشته است.
امام رضا عليه السلام هرگز از شكم گرسنه و رنجها و آلام بينوايان غافل نبوده، و هر وقت سفره غذا را برئي آن حضرت مي گستردند همه خادمان را كنار سفره خود مي نشاند، حتي از دربان و نگهبان نيز غافل نمي ماند.
و آن گاه كه تنها مي شد [ وفراغتي براي او فراهم مي آمد ] همه اطرافيان خود را اعم از كوچك و بزرگ و خردسالان و بزرگسالان را پيرامون خود جمع مي كرد و با آنها به گفتگو مي نشست و با آنان مأنوس مي شد و آنها را نيز باخود مأنوس مي ساخت [ و خود را تا حدَّ موقعيّت و منزلت آنان تنزل مي داد و آنها را درحد مقام و موقعيت خود ارج مي نهاده و فرازمند مي ساخت تا احساس خفت و سبك وزني نكنند، و شخصيت خويش را فرومايه و ناچيز نينگارند، و سرانجام با چنين تدبيري ظريف، برابري خود با آنها و برابري آنها را با خودـبا وجود اين كه از نظر ظاهري در يك پايگاهي عالي قرار داشتـبدانها اعلام مي نمود. امام با كمال صراحت به همه انسانها گوشزد مي كند كه تمام افراد انساني و مردم با ايمان با هم برابر و بَرادر هستند، و مقامِ برترِ ظاهري نمي تواند آن چنان امتيازآفرين باشد كه طبقات محروم را از طبقات ديگر بيگانه سازد ].
امام رضا عليه السلام هيچ خادمي را كه سرگرم غذا خوردن بود به كار نمي گرفت، مگر آن گاه كه از تناول غذا فارغ مي شد، و به آنها مي فرمود:
در حالي كه سرگرم تناول غذا هستيد، وقتي من از جاي خود بر مي خيزم از جاي خود بلند نشويد؛ بلكه سرجاي خويش بنشينيد تا از خوردن غذا فارغ شويد.
كليني در « الكافي » در طي روايتي كه به مردي از اهل بلخ مي رسد چنين ياد كرده است كه مي گفت:
من در سفر خراسان همراه امام رضا عليه السلام بودم، يكي از روزها دستور داد سفره غذا را گستردند و همه خادمان را كه از اهل سودان بوده اند كنار سفره دعوت كرد تا در معيت آنها غذا تناول نمايد [ نشستن اين بينوايان در كنار سفره آن حضرت براي يكي از ياران اوكه امام و احساسِ انساني و الهي او را درست باز نيافته بودـگران و ناخوش آيند آمد؛ لذا ] عرض كرد: اگر سفره اي جداي از سفره خويش براي اين بينوايان سيه چرده و رنگين پوست تمهيد مي كرديد بهتر به نظر مي رسيد؟ حضرت پاسخ فرمود: پروردگار تبارك و تعالي يكي است، پدر و مادر همه ما يكي است، و جزا و پاداش [ و ارزش و احترام ] افراد در گرو اعمال و كردارهاي آنها است [ نه رنگ پوست و يا ساير امتيازاتِ پوشالي صوري ].
امام رضا عليه السلام همواره بر سر مخالفت با هواي نفس بوده و گوش جان و دلش شنواي اين آواي آسماني بود كه:
فَلا اقْتَحَمَ العَقَبَة، وَ ما اَدْريكَ مَا العَقَبَه، فَكَرَقَبَة، اَوْاطعام في يَوم ذي مَسْغَبَة، يَتيماً ذامَقْرَبَة، اَوْمسكيناً ذامَتْرَبَة ( بَلَد : 11 ـ 15 )، آنگاه اصحاب ميمنه و ياران بهشت در برابر عقبه و گردنه مخالفتِ با نفس قرار مي گيرند بايد بدانند كه گذر از آن، در گرو آزاد ساختن بنده و برده و يا اطعام ـ در روزگار قحطي و كمبود غذا ـ به خويشاوندان گرسنه و يا خاك نشينان بينوا است.
لذا آن حضرت هر وقت طعام تناول مي فرمود ظرف بزرگي در دسترس خود قرار مي داد و از هر نوع خوراكي كه در سفره بود از بهترين قسمتِ آن برمي داشت و در ميان آن ظرف مي نهاد، و دستور مي داد كه آن را ميان تهيدستانِ گرسنه و بينوا تقسيم كنند. و بدين سان با مستضعفان به همدردي مي نشست و بر درون خسته و پريش آنان مرهم مي نهاد و بر سر مواسات و مساوات با آنها بود.
امام رضا عليه السلام به مستضعفان ارج مي نهاد و خلأ معنوي و روحي و كمبودهاي مادي آنها را با گرامي داشتِ منزلتِ آنان و امدادهاي مادي جبران مي فرمود.
حال بايد ديد كه در برابر مستكبرانِ زمان چه موضعي را انتخاب مي كرد و با چه كيفيّتي با آنها رفتار مي نمود؟
مي نويسند: وقتي فضل بن سهل، يعني « ذوالرياستين » حضور امام رضا عليه السلام رسيد، يك ساعت بر سر پاي ايستاد [ و حضرت به او چندان التفات نفرمود ] تا آنكه سر بلند كرد و...
..به او گفت: چه حاجت داري؟
عرض كرد: سرور من! اين نامه اي است كه اميرالمؤمنين! مأمون براي من نگاشته است.
... شما چون وليعهد مسلمين هستيد سزاوارتريد كه همسان با عطاياي مأمون مرا مشمول بخشش خود سازيد.
فرمود: نامه را بخوان ...
و آن نامه بر روي پوستي بزرگ نگارش شده بود، فضل مدّت زيادي بر سر پاي ايستاده تا خواندن نامه را به پايان رساند...
آن گاه به فضل گفت: اگر از مخالفت اوامر الهي براي هميشه بپرهيزي هر چه از ما مي خواهي از آنِ تو است.
امام رضا عليه السلام با اين بيان كوتاه نقشه فضل را در محكم كاري هدفش خنثي ساخته و حتي به او اجازه نشستن نداد، تا آن كه فضل بن سهل با حالتي سرافكنده و خفت آميز محضر آن جناب را ترك گفت.
ارج نهادن به مستضعفان و مواسات با آنها يكي از نمودارترين خصلت هاي روحي امام رضا عليه السلام بود كه به اين خصيصه سترك و شكوهمند اخلاقي تا واپسين لحظات عمر خويش سخت پاي بند بود و مي دانست و نيز مي خواست به سردمداران و دولتمردان و اصولاً به همه انسانها اعلام كند كه در طريق رسيدن به سعادت و نيكبختي دنيا و آخرت بايد درد و رنج توان ربودگان و بينوايان را فراموش نكرد؛ وگرنه بايد جامعه انساني در انتظار سقوط و نابودي آغوش بگشايد و آماده هر گونه بلا و آسيبهاي سخت دنيا و آخرت باشد.
از ياسر، خادم امام رضا عليه السلام روايت شده است:
آن گاه كه مسافت ميان ما تا طوس هفت منزل راه بود، ابوالحسن علي بن موسي الرضا عليه السلام بيمار شد، و سرانجام به طوس در آمديم وبيماري آن حضرت رو به شدت نهاد، و چند روزي در طوس مانديم. مأمون روزي دو نوبت به بهانه عيادت نزد آن حضرت مي آمد. در واپسين روز حيات آن حضرت كه امام رضا عليه السلام در آن روز از دنيا رفت، دچار ضعف شديدي بود، پس از آن كه نماز ظهر را اقامه نمود ...
... به من فرمود: آيا مردم ناهار خوردند؟
عرض كردم: سرورمن! با چنين حالي كه شما در آن به سر مي بريد چه كسي حاضر است غذا صرف كند؟
امام رضا عليه السلام از جاي برخاست و فرمود: سفره و غذا را آماده سازيد...
... همه خادمان و اطرافيان را بلااستثنا كنار سفره نشاند ونسبت به تمام آنها اظهار تفقّد مي فرمود، و فرد فرد آنان را مشمول توجّه قرار مي داد. وقتي مردها از تناول غذا فارغ شدند دستور داد براي زنان غذا بفرستند. غذا براي زنها فرستادند و آن گاه كه آنها نيز غذا صرف كردند ضعفِ مزاجِ امام عليه السلام آن چنان شديد گشت كه بيهوش شد و فرياد و شيون بلند شد
ادب و نزاكت و ظرافت
در شرح حال وسيرت آن حضرت نوشته اند كه...
هرگز با سخن خويش بر كسي جفا نكرد و بر وي ستم نراند.
تا سخن كسي به پايان نمي رسيد سخن نمي گفت و گفتار او را قطع نمي كرد.
حاجت هيچ كسي را در صورت قدرت و توانايي رد نمي نمود.
پاي خود را هرگز در مقابل كسي دراز نكرد.
هرگز كنار هيچ جليس و همنشيني بر چيزي تكيه نمي كرد.
هيچ يك از خادمان را به دشنام و ناسزا نگرفت.
صدا به قهقهه بلند نمي كرد؛ بلكه تبسّم مي فرمود.
آن حضرت در تابستانها روي حصير جلوس مي نمود، و زمستانها روي پلاس مي نشست.
جامه هاي خشن مي پوشيد، اما هنگامي كه در ميان مردم ظاهر مي شد داراي سر و وضع آراسته بود.
خير و احسان آن حضرت آن چنان توأم با ادب ونزاكت و ظريف و لطيف انجام مي گرفت كه هرگز طرف احسان، شرمسار نمي گرديد؛ لذا نوشته اند كه...
بسيار احسان مي كرد و بخششها را پنهاني انجام مي داد، و اكثر اين خيرات را در شبهاي تار [ و بي سر وصدا ] برگزار مي كرد.
به عنوان نمونه:
مرحوم كليني ( رضوان الله عليه ) در كتاب خود روايتي از « اليسع بن حمزه » آورده است كه مي گفت:
من در محضر امام رضا عليه السلام بودم كه گروه زيادي از مردم پيرامونِ آن حضرت گرد آمده بودند واز او راجع به حلال و حرام سؤال مي كردند. در اين اثنا مردي بلندقامت و گندمگون وارد شد و گفت: السلام عليك يا ابن رسول الله! من يكي از دوستداران شما و آباء و اجدادتان هستم و از حج باز مي گردم و تمام موجودي ِ خود را از دست دادم و چيزي براي من باقي نمانده كه با آن بتوانم حتي يك منزل از منازل سفر را طي كنم. چاره اي در باره من بينديشيد تا مرا به شهر و ديارم باز گردانيد، كه من در شهر وديارم فردي توانمند و مالدار مي باشم. به من كمك كنيد كه وقتي به وطنم رسيدم از جانب شما به همين مقدار به فقراء هزينه رسانم و به آنها بخشش كنم؛ چون تهيدست و مستحق اِمداد مالي نيستم. حضرت به او فرمود: بنشين كه خداي تو را رحمت كناد. سپس آن حضرت رو كرد به مردم و با آنها به ادامه گفتگو نشست تا آن كه مردم از پيرامون او پراكندند، و فقط آن مرد خراساني و سليمان جعفري و خيثمه و من در آن جا مانديم. حضرت فرمود به من رخصت دهيد به اندرون منزل بروم. لحظه اي گذشت و حضرت بيرون آمد و در را بست و از پشتِ در دست را بيرون آورد ...
..و فرمود: مرد خراساني كجاست؟
عرض كرد: اينجا.
فرمود: اين دويست دينار را بگير و مخارج خود را با آن تأمين كن و لازم نيست در ديار خود به مقدار آن از جانب من به فقراء كمك كني، و از سراي ي من خارج شو كه من تو را نبينم و تو نيز مرا نبيني [ كه مبادا هر دو شرمسار گرديم ].
سليمان به آن حضرت عرض كرد: قربان! عطاي فراوني به اين مرد مرحمت فرمودي و او را مورد مهر خويش قرار دادي ، چرا از پشت در و از خفا اين كار را برگزار فرمودي ؟
فرمود: بيم آن داشتم كه ذل و خواري سؤال و خواهندگي را از رهگذر بر آوردن نيازش در چهره او مشاهده كنم. آيا نشنيده اي كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: المستتر بالحسنة تعدل سبعين حجة، والمذيع بالسيّئة مخذول، والمستتر بها مغفور له، كسي كه پنهاني و بي سرو صدا احسان مي كند اين كار او معادل با هفتاد حج مي باشد، و كسي كه بدي و گناه را افشا و آشكار مي سازد خوار و فرومايه خواهد گشت، و آن كه گناه و بدي را مخفي مي دارد اميد آمرزش براي او وجود دارد...
سپس فرمود: آيا اين بيت به گوش تو نرسيده است كه:
متي آته يوماً اطالب حاجة رجعت الي اهلي و وجهي بمائه
آن كسي را مي ستايم كه اگر روزي براي حاجتي نزد او روم، به سوي اهل و عيالم در حالي باز مي گردم كه آبروي من مصون مانده و دچار ذلت سؤال و خواهندگي نباشم.
نيز كليني آورده است كه...
ميهماني بر امام رضا عليه السلام وارد شده و پاره اي از شب را با او به گفتگو نشست كه چراغ دگرگونه شد و مي خواست خاموش شود. ميهمان براي ترميم و اصلاح آن دست خود را پيش آورد تا آن را به حالت نخست باز گرداند كه امام رضا عليه السلام مانع شد و شخصاً آن را ترميم و اصلاح كرد، آن گاه فرمود:
ما خاندان رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم ميهمانان خود را بكار نمي گيرم [ بلكه مقدم آنها را گرامي داشته و از هيچ گونه ادب ونزاكتي نسبت به آنها دريغ نمي ورزيم ].
بدين اميد كه خداي متعال ما را از توفيق در التزام به سيرت اخلاقي اين امام بزرگوار برخوردار سازد و ارشادات سعادت آفرين و الگو پرداز آن جناب را درهمه جوانب زندگاني به كار بنديم اين نوشته را به پايان مي برم، و شفاعت او را در روزي از خدا مي طلبم كه هيچ عاملي جز قلب سليم و دل پالوده از آلودگي ها سود نمي بخشد.
برخورد امام در جلسات بحث و مناظرات
دستگاه خلافت عباسي، با اهدافي خاص، از انديشمندان مذاهب و فرقههاي گوناگون، دعوت ميكرد و آنان را رو در روي امام(ع) قرار ميداد. با مطالعه در شخصيت، روحيات و افكار مامون،آشكار ميشود كه او از تشكيل چنين جلسات و همايش هايي، اهدافي سياسي را دنبال ميكرد، هر چند شخصاً به مباحثات علمي علاقهمند بود، ولي مامون به عنوان خليفه، شخصي نبود كه بخواهد با اينگونه مباحثات و مناظرات، عظمت و حقانيت خاندان پيامبر(ص) را به نمايش بگذارد و شخصيتي را كه مورد توجّه انقلابيون آل علي(ع) بود، در جامعه مطرح كند و علم و شكوه و شايستگي و برتري آنان را به ديگران بنماياند، بلكه در پس اين تلاش ها، اهدافي سياسي داشت و چه بسا بي ميل نبود كه در اين نشست ها، براي يك بار هم كه شده، امام از پاسخگويي به پرسش ها عاجز بماند!
به هر حال، عليرغم اهدافي كه مأمون دنبال مي كرد، نتايج آن جلسات مايه شكوه و عظمت امام و بهره علمي و اعتقادي شيعه شد.
عبدالسلام هروي كه در بيشتر نشست ها و مناظرات حضور داشته است، مي گويد:
هيچ كسي را از حضرت رضا(ع) داناتر نديدم و هيچ دانشمندي آن حضرت(ص) را نديده، مگر اين كه به علم برتر او گواهي داده است. در محافل و مجالس كه گروهي از دانشوران و فقيهان و دانايان اديان مختلف حضور داشتند بر تمامي آنان غلبه يافت، تا آنجا كه آنان به ضعف علمي خود و برتري امام(ص) اذعان و اعتراف داشتند.
ابراهيم بن عباس، گواه ديگري از حاضران و ناظران اين گونه جلسات بوده و مي گويد:
حضرت رضا(ص) هيچ مساله اي را بدون پاسخ نمي گذاشت. در علم و دانش كسي را داناتر از او سراغ ندارم. آنچه مامون مطرح ميساخت پاسخ كامل آن را دريافت ميكرد و آنچه حضرت(ص) ميفرمود، مستند به قرآن بود.
خود آن گرامي در اين زمينه مي فرمود:
«در روضة حرم پيامبر(ص)، مي نشستم و عالمان مدينه هرگاه در مساله اي با مشكل روبرو بودند و از حل آن ناتوان ميماندند، به من رو ميآوردند و پاسخ ميگرفتند.»
- «كنت اجلس في الروضة و العلماء بالمدينة متوافرون، فاذا اعيي الواحد منهم عن مسالة اشاروا الي باجمعهم و بعثوا الي المسائل فاجيب عنها ».
روش او در بحث:
او در بحث خود با ديگران روش خاصي را اعمال ميكرد و آن اين بود كه راه را بر خصم نمي بست بلكه آزادش مي گذاشت تا به هر صورتي كه ميخواهد همة مسائل خود را بيان كند. در بحث همچنان پيش ميرفت كه راه را بر خود بسته ببيند و آنگاه امام قدم به پيش مينهاد و مباحث خود را مطرح ميكرد به طوري كه فرد خود قانع ميشد و درمييافت كه چه خطا و اشتباهي در استدلال است. امام در شيوه هاي بحث خود از روشهاي جدال، حكمت و راه موعظه استفاده ميكرد. و گاهي هم براي افراد بي محتوا ولي گستاخ از شيوة كرامت واعجاز استفاده ميكرد.
از شيوه هايي كه امام در بحث خود به كار مي برد اين بود كه او با هر قومي به زبان همان قوم سخن مي گفت و با طرفداران تورات از تورات و با طرفداران انجيل از متن انجيل حرف مي زد. حتي نوشته اند او با صابئين به زبان عبريشان، با زردشتيها به زبان پارسي احتجاج ميكرد و آنها را در كار خود مجاب مي ساخت. او حتي در سر سفرهاي كه در برابر اقوام مختلف قرار ميگرفت براي خوش آمد مهمانان مطايباتي داشت و اين مطايبات را به زبان آنان بيان ميكرد. حتي از او آمده است كه گاهي به زبان فارسي با ايرانيان حرف ميزد و اين امر براي آنان بسيار خوشايند بود و احساس انس و صفاي بيشتري با امام ميكردند
آگاهي امام(ع) از اديان و مكاتب
امام(ع) علاوه بر اين كه براي پرسش هاي مختلف عالمان اديان و مكاتب پاسخي درخور داشت، برمبناي اعتقادي شخص مخاطب نيز سخن ميگفت و استدلال ميكرد و اين مظهر ديگري از توانمندي علمي امام(ع) بود. امام(ع) با اهل تورات، به توراتشان، با رهروان انجيل، بر مبناي انجيل و با حاملان زبور، به زبور و... سرانجام با هر فرقه و گروهي با مباني خود آنان سخن گفته، به روش خودشان استدلال مينمود.
محمدبن حسن نوفلي، از اصحاب حضرت رضا(ع) مي گويد:
هنگامي كه حضرت رضا(ع) به مرو گام نهاد، مامون به وزيرش، فضل بن سهل دستور داد، تا چهره هاي سرشناس علمي و رهبران مذاهب و دانشمندان فرقه هاي مختلف را كه در علم مناظره و جدل از ديگران ممتاز بودند، فراخواند و در روزي معين مناظرهاي علمي ترتيب دهد.
فضل، از جاثليق، راس الجالوت، دانشمندان صابئي، هرابذه ، اصحاب زرتشت، رئيس اسقف ها. (لقب دانشمندان يهودي)، - پيروان حضرت يحيي كه برخي از آنان به ستاره پرستي رو آوردند. - بزرگان زرتشتيان (بنابر ديدگاهي، بزرگان و دانشمندان هند كه در آتشكده فارس خدمت ميكردند)، المنجد ماده هرب. قسطاس رومي و گروهي ديگر از متكلمان از جمله دانشمندان رومي كه در علم پزشكي تبحر دارند دعوت كرد و اجلاس مقدماتي تشكيل شد، خليفه نيز در آن حضور يافت و ضمن ابراز خرسندي از تجمع عالمان، گفت: «شما مشهورترين و سرشناسترين چهرههاي اين زمان هستيد. هدف از اين اجلاس آن است كه با اين ميهمان حجازي (امام رضا عليه السلام) وارد بحث و گفت و گو شده، هر كدام به ارائه منطق و برهان خود پردازيد.
حاضران در جلسه، آمادگي خود را براي تامين خواسته هاي خليفه اعلام داشتند و عهد كردند تا تمام توان علمي خود را به نمايش گذارند.
محمد بن حسن نوفلي، روايت كننده حديث مي گويد:
من، در كنار امام بودم كه «ياسر خادم» وارد شد و جهت شركت در جلسهاي كه براي روز بعد مقرر شده بود، دعوت مامون را به امام(ص) ابلاغ كرد.
امام(ع) در پاسخ فرمود:
سلام مرا به او - مامون - برسان و بگو مي دانم مراد تو چيست؟ به خواست خداوند فردا صبح نزد تو خواهم آمد.
«ابلغه السلام و قل علمت ما اردت و اناصائر اليك بكرة ان شاء الله.» بعداز آن كه فرستاده مامون، بيرون رفت، امام فرمود:
نظر تو درباره اين همايش اهل شرك و صاحبان انديشه هاي گوناگون چيست؟
عرض كردم: هدف خليفه آزمودن شماست و اين طرح مزورانه بنايي سست و بي اساس است.
حضرت فرمود: اجلاس را چگونه پيش بيني مي كني؟
گفتم، اين افراد كه به فراخوان دعوت شده اند، با دانشمندان متفاوتند، زيرا عالمان در برابر دليل و برهان، خاضعند، ولي اينان به اصحاب انكار شهرت دارند و كارشان مغالطه است و زير بار سخن حق نخواهند رفت؛ بهتر آن است كه از ايشان دوري گزينيد.
حضرت (ع)، ضمن تبسمي فرمود: آيا نگران هستي، مبادا دلايل من كافي نباشد؟
عرض كردم، اميدوارم خداوند تو را بر آنها پيروز گرداند.
امام فرمود: دوست داري بداني كه چه موقع مامون، از كار خود پشيمان خواهد شد؟
گفتم آري.
فرمود آنگاه كه بشنود با اهل تورات به توراتشان، با طرفداران انجيل، به انجيل آنان، با زبوريان، به زبورشان، با صابئان به زبان عبري آنها، با هرابذه و موبدان زرتشتي به پارسي، با روميان به زبان رومي و با هر يك از صاحبان انديشهها و مكاتب با زبان خودشان، استدلال كرده و به بحث و گفتوگو نشينم. زماني كه هر گروه را به بن بست رساندم تا آن كه دلايل خود را باطل بيند و لب فرو بسته، تسليم سخن من شود، مامون خواهد فهميد كه به آنچه پنداشته و در انديشه داشته است، دست نخواهد يافت.
... اذا سمع احتجاجي علي اهل التوراة بتوراتهم و علي اهل انجيل بإنجيلهم و علي اهل الزبور بزبورهم و علي الصابئين بعبرانيتهم و علي الهرابذة بفارسيتهم و علي اهل الروم بروميتهم و علي المقالات بلغاتهم. فاذا قطعت كل صنف و دحضت حجته و ترك مقالته و رجع الي قولي، علم المامون ان الذي هو بسبيله ليس بمستحق له فعند ذلك تكون الندامة منه.(احتجاج طبرسي 415/2 - 432).
و همين گونه نيز شد كه آن اجلاس به سرافكندگي دانشمندان شركت كننده و پشيماني خليفه انجاميد.
و مما اجاب (ص) بحضرة المامون صباح بن نصر الهندي وعمران الصابي عن مسائلهما.. قال عمران العين نور، مركبة ام الروح تبصر الاشياء من منظرها؟ قال(ص) العين شحمة، و هو البياض والسواد. والنظر للروح، دليله انك تنظر فيه فتري صورتك في وسط، والإنسان لايري صورته إلا في ماء او مرآة وما اشبه ذلك. قال صباح فإذا عميت العين، كيف صارت الروح قائمة والنظر ذاهب؟ قال(ص) كالشمس طالعة يغشاها الظلام. قال اين تذهب الروح. قال(ص) اين يذهب الضوء الطالع من الكوة إذا سدت الكوة؟ قال اوضح لي ذلك. قال(ص) الروح مسكنها في الدماغ، وشعاع منبث في الجسد بمنزلة الشمس، دائرتها في السماء وشعاعها منبسط في الارضا.. فإذا غابت الدائرة فلاشمس، وإذا قطع الراس فلا روح. قالا فما بال الرجل يلتحي دون المراة؟ قال(ص) زين الله الرجال باللحي، وجعلها فضلا يستدل بها علي الرجال من النساء..) مناقب آل ابي طالب، لابن شهر آشوب 2 .406 ولعمران الصابي مناظرة اخري يذكرها صاحب ضمن احتجاجه(ص)
تسلط امام(ع) به زبان هاي مختلف
يكي ديگر از مظاهر شخصيت علمي امام رضا(ع) كه شگفتي اطرافيان و شاهدان را همراه داشت، آشنايي كامل حضرت (ع)، به زبان هاي مختلف بود، چنان كه از بخش پيشين نيز آشكار گرديد، امام(ع) در مجامع علمي به هنگام مناظره و يا در نشست هاي معمولي در پاسخگويي به اشخاصي كه از بلاد ديگر، حضور ايشان شرفياب ميشدند، با زبان متداول و رسمي مخاطب با وي به گفتگو ميپرداختند.
اباصلت هروي مي گويد:
«امام رضا(ص)، با مردم به زبان خودشان سخن مي گفت. به خدا سوگند كه او، فصيح ترين مردم و داناترين آنان به هر زبان و فرهنگي بود»
-كان الرضا يكلم الناس بلغاتهم و كان والله افصح الناس واعلمهم بكل لسان و لغة. اباصلت همچنين ميگويد:
عرض كردم اي فرزند رسول خدا، من در شگفتم از اين همه اشراف و تسلط شما به زبان هاي گوناگون!
امام (ع) فرمود:
«من حجت خدا بر مردم هستم. چگونه مي شود، خداوند فردي را حجت بر مردم قرار دهد، ولي او زبان آنان را درك نكند. مگر سخن امير مؤمنان علي(ع) به تو نرسيده است كه فرمود:
به ما «فصل الخطاب» داده شده است و آن چيزي جز شناخت زبان ها نيست»
«فقال يا ابا الصلت انا حجة الله علي خلقه و ما كان الله ليتخذ حجة علي قوم و هو لايعرف لغاتهم. او ما بلغك قولاميرالمؤمنين(ص)اوتينا فصل الخطاب. فهل فصل الخطاب الا معرفة اللغات؟» (2(ص)/2 ). قال له عمرو بن هداب إن محمد بن الفضل الهاشمي ذكر عنك اشياء لاتقبلها القلوب. فقال الرضا(ص) وماتلك؟ قال اخبرنا عنك انك تعرف كل ماانزل الله، وانك تعرف كل لسان وكل لغة. فقال الرضا(ص) صدق محمد بن الفضل، فانا اخبرته بذلك، فهلموا فاسالوا. قال فإنا نختبرك قبل كل شيء بالالسن واللغات وهذا رومي وهذا هندي و فارسي وتركي. فقال(ص) فليتكلموا بما احبوا اجب كل واحد منهم بلسانه إن شاءالله.
فسال كل واحد منهم مسالة بلسانه ولغته، فاجابهم عما سالوا بالسنتهم ولغاتهم، فتحير الناس وتعجبوا، واقروا جميعا بانه افصح منهم بلغاتهم).
عن سليمان، و هو من ولد جعفر بن ابي طالب (الطيار)، قال كنت مع ابي الحسن الرضا(ص) في حائط له [اي بستان]. إذ جاء عصفور فوقع بين يديه واخذ يصيح ويكثر الصياح ويضطرب. فقال لي يا فلان! اتدري ماتقول هذه العصفور؟ قلت الله و رسوله و ابن رسوله اعلم. قال إنها تقول إن حية تريد اكل فراخي في البيت. فقم فخذتيك النبعة وادخل البيت واقتل الحية.
قال سليمان فاخذت النبعة - وهي العصا - و دخلت البيت وإذا حية تجول في البيت، فقتلتها.
اعتراف مخالفان به برتري علمي امام(ع)
چنان كه پيشتر گذشت، مامون از تشكيل جلسات بحث و گفت و گو، اهدافي را دنبال مي كرد كه از جمله ميتوان موارد زير را ياد كرد:
1- سرگرم ساختن مردم و جامعه به مباحثات علمي و تحت الشعاع قراردادن اوضاع سياسي موجود، به ويژه نهضتهايي كه در گوشه و كنار بلاد اسلامي رو به رشد بود.
2- دست آوردن نوعي وجهه فرهنگي براي حكومت، به ويژه براي خودش كه در مسند زمامداري قرار داشت
3- جلب نظر امام(ع)، با وانمود ساختن اين نكته كه وي خواهان عظمت خاندان پيامبر(ص) است.
محدود ساختن امام(ص) به حركت هاي علمي
زمينه سازي براي پيدايش موقعيتي كه در آن هر چند براي يك بار، امام مغلوب ديگران شود
به هر حال در هيچ يك از اين مجالس، مامون به نتيجه دلخواه، دست نيافت و ناگزير به اعتراف و خضوع در برابر عظمت علمي امام(ص) شد. وجود چنين اعترافاتي در تاريخ شايان تامل است.
در جريان يكي از نشست هاي علمي، چون وقت نماز فرا رسيد، امام براي اقامه نماز از مجلس، بيرون شد. مامون به محمدبن جعفر، عموي امام رضا(ص) رو كرد و گفت پسر برادرت را چگونه يافتي؟
پاسخ گفت او عالم و دانشمند است.
مامون گفت:
پسر برادرت از خاندان پيامبر(ص) است؛ خانداني كه پيامبر(ص) در مورد آنان فرموده است:
آگاه باشيد، نيكان عترت من و شاخه هاي درخت وجود من، در خردسالي، خردمندترين و در بزرگسالي، داناترين مردمند. آنها را تعليم ندهيد، زيرا آنان از شما داناترند. هيچ گاه شما را از دروازه هدايت، بيرون نساخته و در گمراهي وارد نخواهند كرد.
در نقل ديگري آمده است كه مامون مسائلي چند از امام رضا(ص) پرسيد و آنگاه كه پاسخ همه آنها را بدرستي يافت، چنين گفت:
«خدا مرا بعد از تو زنده ندارد. به خدا سوگند، دانش صحيح، جز نزد خاندان پيامبر(ص) يافت نميشود و براستي دانش پدرانت را به ارث بردهاي و همه علوم نياكانت در تو گرد آمده است»
قال المامون يا اباالحسن إني فكرت في شيء فنتج لي الفكر الصواب فيه.. فكرت في امرنا وامركم، ونسبنا ونسبكم، فوجدت الفضيلة فيه واحدة، ورايت اختلاف شيعتنا في ذلك محمولا علي الهوي والعصبية. فقال له ابوالحسن الرضا(ص) إن لهذا الكلام جوابا.. إن شئت ذكرته لك، وإن شئت امسكت. فقال له المامون إني لم اقله إلا لاعلم ما عندك فيه. قال له الرضا(ص) انشدك الله يا اميرالمؤمنين، لو ان الله تعالي بعث نبيه محمدا(ص) فخرج علينا من وراء اكمة من هذه الآكام يخطب إليك ابنتك كنت مزوجه إياها؟ فقال يا سبحان الله! وهل احد يرغب عن رسول الله(ص)؟! فقال له الرضا افتراه كان يحل له ان يخطب الي؟ قال فسكت المامون هنيئة ثم قال انتم والله امس برسول الله رحما)
وضعيت زندگي امام
ساده زيستي
آنچه دشواريهاي او را در زندگي نسبتاً آسان مي كرد آسان گيري زندگي و تهيه وسايل و ابزار آن در حد گذران، بدون انديشه هدف قراردادن زندگي بود. چه بسيارند افرادي كه به خاطر هدف قراردادن دنيا و تصور اين كه ابدالدهر مي خواهند در آن توقف كنند و هم به خاطر تعصبات و رقابت ها و حرص و ولع هاي بسيار، زندگي را برخود و ديگران سخت مي گيرند. او امام است و الگو و رهبر جامعه. در زندگي وظيفه اي را براي خود ترسيم كرده و مي كوشيد آن را به نحوي شايسته و درخور تحسين انجام دهد. امام رضا (ع) زندگي را بر خود آسان مي گرفت و وابستگي ها را از خود دور كرده بود. البته كسان و بستگان پرتوقعي بودند كه در اثر خواهندگي ها كار را بر امام سخت مي كردند ولي امام بر اساس سخت¬گيري برخويش به نفع ديگران، سعي داشت حاجات ديگران را برآورده سازد.
نميخواهيم بگوييم خانة او محقر بود. كوخ نبود و كاخ هم نبود. نسبتاٌ وسيع و مركز آمد و شدها بود. چه بسيار از جلسات درسي كه در خانة او برگزار ميشد. برخي از مورخان وضع فرش خانهاش را اين گونه تصور كرده اند كه او در تابستان بر روي حصير
مينشست و در زمستان بر روي فرشهاي پشمي و موئين. برخي هم نوشتهاند كه فرش زير پايش پلاس بود كه آن هم درواقع چيزي جز آن پارچه هاي پشمين نبود. اگرچه شأن او و ديگر امامان والا و گران سنگي زندگيشان بايد بالاتر از آن چيزي باشد كه در خانه هايشان ديده ميشود ولي آنها زيور دنيا را به هيچ ميانگاشتند و دل به رضوان خدا و انجام وظيفهاي خوش ميكردند كه خداي متعال برايشان معين كرده بود.
خانة او مركز آمد و شد بود و باب اميد افرادي كه به دلايل مختلف به خدمت او ميآمدند. اين آمد و شدها در فصل حج طبيعتاًَ زيادتر ميشد. در مواردي دردمندان، فقيران و افراد محتاج و آنها كه از همه جا رانده ميشدند به درب خانة او چشم ميدوختند و به غير از اين دسته بايد از خواستاران علم و از دوستداران خالص فرهنگ و دانش ياد كنيم كه با امام و درس و بحث و جلسات خصوصي داشتند و گره هاي دشوار علميشان در حضور امام و در خانة او گشوده ميشد
امام همانگونه كه در شأن و موقعيت اوست زندگيش الگوي زندگي اسلامي بود آن كس كه ميخواست زندگي خود را در آن شرايط با زندگي پيامبر (ص) تطبيق داده و بر طبق اسلام عمل كند مي بايست راه و روش امام رضا (ع) را تعقيب نمايد. او با سخن خود، با رفتار خود، با عمل به وظايف خويش، با مراقبت و كردار خود در پي ارشاد و اصلاح جامعه بود و مراقبت داشت مردم راه و زندگي خود را اسلامي كنند
از خدمات مهم امام به دنياي اسلام و خاصة مسلمين ايجاد اتحاد و وحدت بود. چه بسيار بودند عوامل تفرقه كه درجامعه ايجاد شده و زمامداران به آن دامن زده بودند. مسألة پيدايش مذاهب و استقلال آنها كه در عصر منصور پايهگذاري شده بود نوعي استخوانگذاري جديد لاي زخمهاي ايجاد شده توسط بنياميه و فرقه هاي ديگر بود. در زمان امام رضا (ع) اين فرصت بوجود آمد كه در اين وادي حركتي از خود نشان دهد. شهادت نشد او در ساية بحثها، در كنار هم نشستنها و مناظرهها به گروههاي مخالف نشان داد مسئلة شيعه آنچنان نيست كه آنان تصور دارند و هم نشان داد كه نتيجة اختلافات و فرقه جوييها موجب بروز چه عوارضي براي جامعة اسلامي است و راهي را براي انس و وحدت به رويشان گشود.
او در تمام مدت توقف در ايران درصدد معرفي ويژگيهاي حكومت اسلامي و بيان حقايق بويژه در عرصةعدالت بود. او ميفرمود كه اصل بر تساوي انسانها برابر قانون و بهرهمندي مساوي از حقوق و مزاياي حيات است. او در مرو بود ولي اساس حكومت ديني را به مردم نشان ميداد و طرح كلي حكومت اسلام را با همة خصايص آن عرضه ميكرد. همچنين او ديد اسلام را در زمينة عدالت و بسط آن درميان طبقات و گروههاي مختلف، دفع شرور و كابوس ستم بيان مي داشت
او اهل عبادت و رابطه با خدا بود، اهل دعا و انس و صفاي الهي بود به مانند اجداد گراميش دوست داشت در حال نماز و روزه و عبادت باشد. چه بسيار روزها كه از پايان نماز صبح تا وقت بر آمدن آفتاب سر در سجده و زبان به ذكر خداي داشت و چه بسيار از شبها و سحرهاي او كه به نمازهاي شب و مناجات با خدا ميگذشت. اين امر در سالهاي آخر عمرش كه در محدوديت ميگذراند به گونهاي بود كه بين دو نماز فاصلهاي قائل نميشد.
روش برخورد با مردم
مرحوم شيخ طوسي رضوان اللّه تعالي عليه در كتاب رجال خود آورده است :
در يكي از روزها، عدّه اي از دوستان امام رضا عليه السلام در منزل آن حضرت گرد يكديگر جمع شده بودند و يونس بن عبدالرّحمن نيز كه از افراد مورد اعتماد حضرت و از شخصيّت هاي ارزنده بود، در جمع ايشان حضور داشت .
هنگامي كه آنان مشغول صحبت و مذاكره بودند، ناگهان گروهي از اهالي بصره اجازه ورود خواستند.
امام عليه السلام ، به يونس فرمود: داخل فلان اتاق برو و مواظب باش هيچ گونه عكس العملي از خود نشان ندهي ؛ مگر آن كه به تو اجازه داده شود.
آن گاه اجازه فرمود و اهالي بصره وارد شدند و بر عليه يونس ، به سخن چيني و ناسزاگوئي آغاز كردند.
و در اين بين حضرت رضا عليه السلام سر مبارك خود را پائين انداخته بود و هيچ سخني نمي فرمود؛ و نيز عكس العملي ننمود تا آن كه بلند شدند و ضمن خداحافظي از نزد حضرت خارج گشتند.
بعد از آن ، حضرت اجازه فرمود تا يونس از اتاق بيرون آيد.
يونس با حالتي غمگين و چشمي گريان وارد شد و حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت :
ياابن رسول اللّه ! من فدايت گردم ، با چنين افرادي من معاشرت دارم ، در حالي كه نمي دانستم درباره من چنين خواهند گفت ؛ و چنين نسبت هائي را به من مي دهند.
امام رضا عليه السلام با ملاطفت ، يونس بن عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: اي يونس ! غمگين مباش ، مردم هر چه مي خواهند بگويند، اين گونه مسائل و صحبت ها اهميّتي ندارد، زماني كه امام تو، از تو راضي و خوشنود باشد هيچ جاي نگراني و ناراحتي وچود ندارد.
اي يونس ! سعي كن ، هميشه با مردم به مقدار كمال و معرفت آن ها سخن بگوئي و معارف الهي را براي آن ها بيان نمائي .
و از طرح و بيان آن مطالب و مسائلي كه نمي فهمند و درك نمي كنند، خودداري كن .
اي يونس ! هنگامي كه تو دُرّ گرانبهائي را در دست خويش داري و مردم بگويند كه سنگ يا كلوخي در دست تو است ؛ و يا آن كه سنگي در دست تو باشد و مردم بگويند كه درّ گرانبهائي در دست داري ، چنين گفتاري چه تاءثيري در اعتقادات و افكار تو خواهد داشت ؟
و آيا از چنين افكار و گفتار مردم ، سود و يا زياني بر تو وارد مي شود؟!
يونس با فرمايشات حضرت آرامش يافت و اظهار داشت : خير، سخنان ايشان هيچ اهميّتي برايم ندارد.
امام رضا عليه السلام مجدّدا او را مخاطب قرار داد و فرمود:
اي يونس ، بنابر اين چنانچه راه صحيح را شناخته ، همچنين حقيقت را درك كرده باشي ؛ و نيز امامت از تو راضي باشد، نبايد افكار و گفتار مردم در روحيّه ، اعتقادات و افكار تو كمترين تاثيري داشته باشد؛ مردم هر چه مي خواهند، بگويند.
نمونه هايي از برخوردهاي امام با مردم:
اگر توبه نمايند، نجات يابند؟!
در بعضي از روايات آمده است :
روزي يكي از منافقين به حضرت ابوالحسن ، امام رضا عليه السلام عرضه داشت : بعضي از شيعيان و دوستان شما خمر (شراب مست كننده ) مي نوشند؟!
امام عليه السلام فرمود: سپاس خداوند حكيم را، كه آن ها در هر حالتي كه باشند، هدايت شده ؛ و در اعتقادات صحيح خود ثابت و مستقيم مي باشند.
سپس يكي ديگر از همان منافقين كه در مجلس حضور داشت ، به امام عليه السلام گفت : بعضي از شيعيان و دوستان شما نبيذ مي نوشند؟!
حضرت فرمود: بعضي از اصحاب رسول اللّه صلي الله عليه و آله نيز چنين بودند.
منافق گفت : منظورم از نبيذ، آب عسل نيست ؛ بلكه منظورم شراب مست كننده است .
ناگاه حضرت با شنيدن اين سخن ، عرق بر چهره مبارك حضرت ظاهر شد و فرمود: خداوند كريم تر از آن است كه در قلب بنده مؤ من علاقه به خمر و محبّت ما اهل بيت رسالت را كنار هم قرار دهد و هرگز چنين نخواهد بود.
سپس حضرت لحظه اي سكوت نمود؛ و آن گاه اظهار داشت :
اگر كسي چنين كند؛ و نسبت به آن علاقه نداشته باشد و از كرده خويش پشيمان گردد، در روز قيامت مواجه خواهد شد با پروردگاري مهربان و دلسوز، با پيغمبري عطوف و دل رحم ، با امام و رهبري كه كنار حوض كوثر مي باشد؛ و ديگر بزرگاني كه براي شفاعت و نجات او آمده اند.
وليكن تو و امثال تو در عذاب دردناك و سوزانِ برهوت گرفتار خواهيد بود
حفظ آبرو در سخاوت
مرحوم كليني و برخي ديگر از بزرگان رضوان اللّه تعالي عليهم به نقل از يسع بن حمزه - كه يكي از اصحاب حضرت عليّ بن موسي الرّضا عليهما السلام است - حكايت نمايد:
روزي از روزها، در مجلس آن حضرت در جمع بسياري از اقشار مختلف مردم حضور داشتم ، كه پيرامون مسائل حلال و حرام از آن حضرت پرسش مي كردند و حضرت جواب يكايك آن ها را به طور كامل و فصيح بيان مي فرمود.
در اين ميان ، شخصي بلند قامت وارد شد؛ و پس از اداء سلام ، حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت :
ياابن رسول اللّه ! من از دوستان شما و از علاقه مندان به پدران بزرگوار و عظيم الشّاءن شما اهل بيت مي باشم ؛ و اكنون مسافر مكّه معظّمه هستم ، كه پول و آذوقه سفر خود را از دست داده ام ؛ و در حال حاضر چيزي برايم باقي نمانده است كه بتوانم به ديار و شهر خود بازگردم .
چناچه مقدور باشد، مرا كمكي نما تا به ديار و وطن خود مراجعت نمايم ؛ و چون مستحقّ صدقه نيستم ، هنگام رسيدن به منزل خود آنچه را كه به من لطف نمائيد، از طرف شما به فقراء، در راه خدا صدقه مي دهم ؟
حضرت فرمود: بنشين ، خداوند مهربان ، تو را مورد رحمت خويش قرار دهد و سپس مشغول صحبت با اهل مجلس گشت و پاسخ مسئله هاي ايشان را بيان فرمود.
هنگامي كه مجلسِ بحث و سؤ ال و جواب به پايان رسيد و مردم حركت كرده و رفتند، من و سليمان جعفري و يكي دو نفر ديگر نزد حضرت باقي مانديم .
امام عليه السلام فرمود: اجازه مي دهيد به اندرون روم ؟
سليمان جعفري گفت : قدوم شما مبارك باد، شما خود صاحب اجازه هستيد.
بعد از آن ، حضرت از جاي خود برخاست و به داخل اتاقي رفت ؛ و پس از آن كه لحظاتي گذشت ، از پشت در صدا زد و فرمود: آن مسافر خراساني كجاست ؟
شخص خراساني گفت : من اين جا هستم .
حضرت دست مبارك خويش را از بالاي درب اتاق دراز نمود و فرمود: بيا، اين دويست درهم را بگير و آن را كمك هزينه سفر خود گردان و لازم نيست كه آن را صدقه بدهي .
پس از آن ، امام عليه السلام فرمود: حال ، زود خارج شو، كه همديگر را نبينيم .
چون مسافر خراساني پول ها را گرفت ، خداحافظي كرد و سپس از منزل حضرت بيرون رفت ، امام عليه السلام از آن اتاق بيرون آمد و كنار ما نشست .
سليمان جعفري اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! جان ما فدايت باد، چرا چنين كردي و خود را مخفي نمودي ؟!
حضرت عليّ بن موسي الرّضا عليهما السلام فرمود: چون نخواستم كه آن شخص غريب نزد من سرافكنده گردد و احساس ذلّت و خواري نمايد.
سپس در ادامه فرمايش خود افزود: آيا نشنيده اي كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فرمود: هركس خدمتي و يا كار نيكي را دور از چشم و ديد ديگران انجام دهد، خداوند متعال ثواب هفتاد حجّ به او عطا مي نمايد؛ و هركس كار زشت و قبيحي را آشكارا انجام دهد، خوار و ذليل مي گردد.