قسم به کلمه که از آن زاده شدم، قسم به صبحگاه، آنگاه که رو به سوی خورشید پرواز میکنم، قسم به شکوفهها و شاپرکها و قاصدکهایی که از خراسان برایم خبر میآورند و بهارم را معنا میکنند؛ که در شوق وصال میسوزم و میگدازم و شبم سحر نمی شود.
این شب سحر نمی شود تا ذره ذره جان دادنم را ببیند. کلید در صبح را در کدام چاه بجویم، آفتاب را از پشت کدام کوه بیرون بکشم تا ساعاتم بگذرد و سرو سینه کنده بدوم تا پای آن پرنده آهنین و دست به دامن مشتی آهن بشوم که مرا امروز شما به مرادم میرسانید یا نه ؟خستهام! خسته جان ترم از آن که این راه را یک ماهه بپیمایم ما زادگان عصر سنگ و سیمان و ماشین، بیخردان عصر سکون و سکوتیم و توان پیمودن نداریم و ما را ببخش در این عجله ای که نوشیدن جرعهای از جام حضور را میطلبیم. بالهایمان را گرفتهاند و بال عاریتی آهنی داده اند. سنگین شدهایم ولی هنوز میبه پیمانه را پیمودنی جانانه میخواهیم.می خواهیم تو را از نزدیک ببینیم و عطش این خواهش دارد ما را میکشد.جرعهای باش در پیمانه نگاهمان و سیراب حضورمان کن در گوشه ای دور از حضور دیگران و اغیار و بگذار در برق آیینه های تالارهایی کور شویم که کرور کرور آدم برای بینا شدن روزنه قلبشان میآیند و نبینیم الا تو را و خوبیها را و خدا را.
فقط تو را ببینیم و آن طلای زردی که در آسمان خراسان به هیچ خورشیدی اجازه خودنمایی نمیدهد که مردم صبحشان را رو به تو و با سلام به تو آغاز میکنند، ای خورشید خانه های بی کسان و ای حضور سبز خداوند روی تاقچه احساس مردمان. فرقی نمی کند عربند یا عجم، ترکند یا کرد و لر،آسیای دورند یا نزدیک یا چشمهای تیله ای سبز رنگشان گواه سفری دراز از باختر را به ایران میدهد، فعلا که مفتاح قلب همه هستید و خداوند با عنایت خاص و تامی که به شما دارد کلید حل مشکلات را به شما داده و ای پناه دادخواهان و ای گشاینده درها به اذن خداوند! قفل از پاهای سنگی و سیمانی مان بردار تا امروز، همین امروز به شرف حضور تو نایل آییم تا عمری باشد و خداوند ما را به این دیار برساند، که دلمان سخت آن همهمه شیرین مردمان ذکر گوی را دور ضریحت میخواهد، که نشستن در گوشهای و گوش دادن به نجواهای مردمی را میخواهد که از جای جای دنیا از تو میخواهند واسطه ای بزرگوار باشی بین خدای شان و ایشان تا مگر خداوند نظر خطاپوش خود را باز بر بندهای مرحمت کند که در این درگاه کسی را بی اذن نمی خوانند، کسی را بی قصد بر آورده کردن حاجات که سبد سبد، فوج فوج به آسمان میرود را نمی طلبند که به زائرین تو قبل از قصد سفر کردن به حرمت دعاهای مستجاب زده را میبخشند؛ بس که رحیمند و رحمانند و ارحم الراحمینند.