حديث شريف و گرانمايه سلسله الذهب حديثي قدسي است كه امام رضا(ع) به نقل از پدرش تا اميرالمومنان (ع) و ايشان از رسول اكرم(ص) و ايشان از حضرت جبرائيل (ع) فرمود از طرف خداوند عزوجل:"لااله الا الله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي . قال: بشروطها و انا من شروطها - كلمه لااله الا الله حصار و جايگاه امن من است ، پس هركس به دژ من وارد گردد از عذابم در امان خواهد بود. حضرت فرمود اين شرطهايي دارد و من خود از جمله آن شرطها هستم."(شيخ صدوق ، عيون اخبار الرضا(ع) جلد 2 صفحه 299).
نگرش صحيح توحيدي: چرا پيامبر فرمودند: قولوا لا اله الا الله تفلحوا ، رستگاري در توحيد است و چرا خدا فرمود توحيد دژ محكمي است. كلمه لا اله الا الله حصني فمن دخل حصني امن من عذابي. توحيد چيست كه نجات ميدهد؟ قرآن كريم در آيه 115 سوره بقره ميفرمايد:" ولله المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم وجه الله ان الله واسع عليم- مشرق و مغرب از آن خداست، پس به هر سو رو كنيد همان جا وجه خداست. همانا خداوند وسعت بخش داناست."
هر طرف رو كني وجه الله است ، اگر قرآن بخوانيم و آن را حفظ كنيم و حافظ قرآن شويم و احاديث زيادي را بدانيم اما فهم قرآن چه ميشود، درايت در حديث چه ميشود؟ بايد در قرآن تدبر كرد . خواندني بسيار خوب است كه زمينه تدبر شود و سپس به عمل برسد.
به صحرا بنگرم صحرا تو بينم
به دريا بنگرم دريا تو بينم
به هر جا بنگرم كوه و درو دشت
قد رعنا ، رخ زيبا تو بينم(بابا طاهر)
مولا علي (ع) فرمود: آنچه ميبينم قبلش وبعدش و با او خدا را ميبينم.
امام حسين (ع) در دعاي عرفه(نقل از سيد بن طاووس در اقبال) بعد از يارب يارب يا رب اين را ذكر فرموده:
" وانت الذي تعرفت الي في كل شي - هر چه را ديدم او را معرفي كرد، هرچه نگاه كردم او را به من شناساند." " فرايتك ظاهرا في كل شي - پس ديدم تو را در هر چيزي ظاهري."( نميگويد باطن هر چيزي ميفرمايد ظاهر) خدايا من چيزي نديدم كه تو نباشي(نه اينكه آن چيز تويي) " وانت ظاهر لكل شي - وتويي نمايان و ظاهر بر هر چيزي" ظهور هر چيز بتوست ودر چند فراز جلوتر فرمود:" الهي امرت بالرجوع الي الاثار- معبود من دستور دادي كه به آثارت مراجعه كنيم." از آثار كسي ميخواهد پي به موثر ببرد. ( اينها در ردههاي پايينتر است)" فارجعني اليك بكسوه الانوار و هدايه الاستبصار- پس بازگردان مرا به سويت با كسوت روشناييها و راهنمايي با بصيرت" خدايا من آثار را ميخواهم چه كنم، من تو را ميخواهم.
مثال: كسي ميخواهد به عالمي ، عارفي برسد ، تلاش ميكند ميرسد، اما ديگري به او ميگويد اگر ميخواهي او را بشناسي كتابها يش ، سخنرانيهايش را مطالعه كن، ميگويد: من خودش را ميخواستم كه رسيدهام..." حتي ارجع اليك منها كما دخلت اليك منها مصون السر عن النظر اليها- تا اينكه بازگردم به سويت از آن آثار همانطور كه وارد شدم بتو از آنها با نگاهداشت باطن از نگاه به آنها" حالا به هر طرف رو كني وجه خداست، اين با زبان است، بايد با فهم باشد، فهميده شود، فهم توحيدي پيدا كنيم ، فهم توحيدي چيست؟ به هر طرف نگاه كني عدم است يا جلوه وجود است؟ وجود است بالاخره يك شي هست، اگر كسي ظاهر را ببيند وجه الهي را نميبيند، ساخت مخلوق ميبيند، اگر كسي واقعيت را ببيند وجه الهي را ميبيند . لذا ميگويد به كجا نگاه كنم كه تو نباشي. كسي اگر به اينجا رسيد اگر زبانش هم نگويد لا اله الا الله دل ميگويد يا نمي گويد؟ ميگويد چون در دلش نشسته و تمام غير الله را خارج كرده و جز او نميبيند لذا گفتهاند اگر دستور ذكر دادهاند براي اينكه فكر را مشغول كنند، خوب بعد از مشغول شدن فكر چه؟ 34 بار بگويم
الله اكبر فكر مشغول شود خدا بزرگتر است، قبول دارم يا ندارم؟ اگر ندارم چرا ميگويم؟ چرا دروغ ميگويم و ممكن است از بالا بگويند اي دروغگوي خائن... اگر به من پيشنهاد رشوه دادند براي من رشوه اكبر است يا الله و يا هرچيز ديگري اعم از پول، مقام وموقعيت و ....؟ كدام اكبر است پس چرا دروغ ميگويم؟ 34 بار نه من هزار بار بگويم الله اكبر، هزار بار دروغ ميگويم وممكن است ملائك الهي بگويند:" يا ايها الذين امنوا لم تقولون مالا تفعلون كبر مقتا عندالله ان تقولوا مالا تفعلون- اي كساني كه ايمان آوردهايد! چرا چيزي ميگوييد كه عمل نميكنيد؟ نزد خدا سخت مبغوض است چيزي بگوييد كه عمل نميكنيد." (سوره صف آيات 2 و 3) زماني كه ذكر اثر دارد كه با عمل همراه باشد ولذا بايد اين ضد اللهها را شست، اين الههها را كنار زد ، بايد تزكيه كرد تا الله اثر كند، تا بشود حصار و حصن و جايگاه امن تا بشود رستگاري( تفلحوا). آن توحيدي بشود كه نجات ميدهد. اين الههها چيست؟ چه كسي آنها را سر راه ما قرار ميدهد؟ چرا ما پيروي از او ميكنيم؟ چرا ذكر ما دروغ است وآنچه ميگوييم عمل نميكنيم؟ قرآن آيه 5 سوره يوسف:"...ان الشيطن للانسان عدو مبين - همانا شيطان براي انسان دشمني آشكار است." سوره فاطر آيه 6:" ان الشيطن لكم عدو فاتخذوه عدوالله - در حقيقت شيطان دشمن شماست، پس او را دشمن بگيريد." در اينجا " فا" آورده است، تاكيد ميكند كه او را دشمن بگيريد. يك شخص معمولي نيست كه سفارش ميكند، خداست كه ميگويد وتاكيد ميكند. در ادامه آيه 6 ميفرمايد: و شيطان دشمني است كه ميخواهد دارو دسته خود را ( گروه خود را) به دوزخ بكشاند يعني در مقابل او جبهه بگيريد و در حالت عادي نباشيد. در آيه 221 و 222 سوره شعرا ميفرمايد:" هل انبئكم علي من تنزل الشياطين - تنزل علي كل افاك اثيم. آيا شما را خبر دهم كه شياطين بر چه كسي نازل ميشوند، شياطين به هر دروغ پرداز گناهكار نازل ميشوند." در اينجا نازل شدن و نزول شيطان است به قلب عدهاي كه قلب خود را فرودگاه شياطين قرار دادهاند؛ دروغگويان گناهكار، پس آن كس كه ذكري ميگويد و بدان عمل نميكند يعني در دلش نمينشيند چرا چون اين دل شده جايگاه ومنزل شياطين. ديگر جايي براي خدا و حضور خدا نميماند و تمام الههها وجود او را پر كردهاند. براي ورود ذكر بايد تزكيه نفس صورت بگيرد و قرآن ميفرمايد:(سوره زخرف آيه 36) " ومن يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطنا فهو له قرين- و هركه از ياد(خداي) رحمان دل بگرداند شيطاني براو ميگماريم كه همدم او گردد." يك وقت نازل ميشود، يك توقف كوتاهي ميكند و ميرود، وسوسه ميكند، نزديك نشده ولي يك وقت همسايه ميشود و ماندگار و وقتي ماندگار شد ديگر ذكر اثر نميكند و فقط ورد زبان است، يك عادت است. ديگر ورود در دژ الهي نيست. واينها نمونهاي از آثار مخرب شيطان است و آيات بسياري است كه اهل تحقيق خود به آن ميپردازند و نقش ولايت در اينجا مشخص ميشود" بشروطها و انا من شروطها."
سوره اسراء در آيه 64 فريب شيطان و وعده را بيان كرده ولي در آيه 65 ميفرمايد:
" ان عبادي ليس لك عليهم سلطان وكفي بربك وكيلا- به يقين تو را بر بندگان (صالح) من تسلطي نيست، و كفايت پروردگارت بس است" در اينجا خداوند ميفرمايد: اگر كساني عبد خدا باشند شيطان بر آنها تسلطي ندارد. سوره نحل آيه 100؛ " انما سلطانه علي الذين يتولونه والذين هم به مشركون- تسلط او تنها بر كساني است كه او را سرپرست ميگيرند و به كساني كه به خدا شرك ميورزند."
و در آيه 99 ميفرمايد: چرا كه او را بر كساني كه ايمان آوردهاند و برخداي خود توكل ميكنند تسلطي نيست. و در سوره حجر آيه 42 ميفرمايد:" ان عبادي ليس لك عليهم سلطان الا من اتبعك من الغاوين- كه تو را بر بندگان من تسلطي نيست جز كساني از گمراهان كه تو را پيروي كنند." در اينجا هم ميفرمايد كه شيطان را بر بندگان من تسلطي نيست، پس بنده بودن بسيار مهم است.
اگر عبادت كنيم و عبد نباشيم، ذكر بگوييم و بردل ننشيند و فقط ورد زبان باشد، بر خدا توكل نكنيم، از ياد خدا غافل شويم، با صديقين و صالحين همدل نباشيم و بگوييم: " لا اله الا الله" ولي الههها را از دل بيرون نكنيم كه الله بيايد، خود را تزكيه نكنيم و آلوده باشيم و راه ضلالت را طي كنيم و به راه مستقيم نرويم و در نمازمان بگوييم" اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم غير المغضوب عليهم ولا الضالين"دعا كنيم خدايا ما را به راه راست هدايت فرما، راه كساني را كه به آنها نعمت دادهاي نه راه كساني كه مورد غضب هستند و نه گمراهان، ولي نمازمان نمازي باشد كه همان خدا كه در مقابلش دست به دعا برداشتهايم بفرمايد: " فويل للمصلين" واي بر نمازگزاران، پس دعايمان دعا نيست، چون نمازمان نماز نيست. عبادتمان عبد بودن نيست، راهمان راه راست نيست و ضلالت است. با صالحين و صديقين همراه نيستيم، تزكيه نفس نكردهايم و بسياري موارد ديگر كه مطرح شد و همه اينها را خود خدا ميفرمايد كه آيات آن در قرآن مطرح شده و خود خدا همانطور كه شيطان را معرفي كرده، راه هدايت راهم معرفي كرده، راه كساني را كه به آنها نعمت داده است. سوره انسان آيه 3؛ " انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا- ما راه را به او نشان داديم يا سپاسگزار است( ميپذيرد) و يا كفران ميكند." و كساني كه ايمان بياورند مورد آزمايش قرار ميگيرند كه آيا اين ايمان قلبي است يا زباني است. سوره عنكبوت آيه 2" احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا امنا و هم لايفتنون- آيا مردم پنداشتند همين كه گفتند ايمان آورديم به حال خود رها ميشوند و مورد آزمايش قرار نميگيرند؟" و تاكيد بر كساني است كه ايمان آوردهاند.
حديث از امام جعفر صادق (ع) دركتاب كافي(حديث شماره 2572) ؛ " دخل رجلان المسجد، احدهما عابد و آخر فاسق..." دو نفر وارد مسجد ميشوند يكي از آنها عابد و ديگري فاسق، خارج ميشوند از مسجد. فاسق ميشود راستگو وعابد ميشود فاسق ، فاسق به مقام صديقين رسيد. چرا؟ براي اينكه عابد داخل مسجد شد، مشغول عبادت شد. اين عبادت او در حالي بود كه فكرش را به عبادتش مشغول كرد( منم كه عبادت ميكنم، منم كه در مسجد هستم و عبادت ميكنم و...) اما آن فاسقي كه وارد مسجد شد فكرش اين بود كه من فسق كردم، نادمم، پشيمانم( اينجا خانه خداست از خدا ميخواهم كه نسبت به اين فسق من... حالت استغفار به او دست داد.) استغفار كرد براي گناهانش از خدا و از مسجد عابد بيرون آمد. افتادگي آموز اگر طالب فيضي- هرگز نخورد آب زميني كه بلند است.
و حافظ در غزلي ميگويد: دوش رفتم به در ميكده خواب آلوده- خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده.
ميكده در اصطلاح اشعار عرفاني و مِي و دهنده مِي معاني خاص خود را دارد. مي در اصطلاح عرفاني كوثر است و ميكده، حوض كوثر است و مي دهنده ساقي كوثر است.
مرحوم آيت الله كمپاني ميفرمايد:
باده بده ساقيا ولي زخم غدير
چنگ بزن مطربا ولي به ياد امير
صبح معراج حضرت علي (ع) آمد خدمت پيامبر (ص) عرض كرد شما ميفرماييد چه خبر بود يا من عرض كنم؟ سر خدا كه عارف كامل به كس نگفت- در حيرتم كه پير باده فروش از كجا شنيد. پيامبر(ص) كه به معراج رفت كسي با او نبود، به علي(ع) هم نگفت.
در اشعار عرفاني ميكده يعني جايي كه آن ارزشها را ميدهند. با اين مطالب كه به عرض رسيد اين دژ الهي كه كلمه" لا اله الا الله" است بايد در وجود و قلب ما بنشيند وخدا در دلي مينشيند كه غير او نباشد كه ميفرمايد:" القلب حرم الله" و اين تنها حرم خدا است، پس بايد شيطان را دور كرد و دل را تزكيه نمود و دست در دست كساني گذاشت كه خداوند به آنها نعمت داده و خداوند همانطور كه قرآن را نازل كرده اوليا خود را نيز كه قرآن ناطق هستند نازل كرده تا ما با زيارت آنها دست در دست آنها گذاشته و راه هدايت را برويم چرا كه آنها نور واحد هستند و چراغ هدايت؛ " ان الحسين مصباح الهدي و سفينه النجاه- همانا حسين (ع) چراغ هدايت و كشتي نجات است" پس بايد با نور امامت سوار بر كشتي ولايت شد تا نجات پيدا كرد. امام رضا (ع) فرمود: كار نيك و تلاش درعبادت را به اميد عشق به آل محمد (ص) رها نكنيد ، عشق آل محمد(ص) و پذيرش فرمان اينان را به اميد عبادت ترك مگوييد كه هيچ يك از اين دو بي ديگري ارزش ندارد( بحار الانوار ج 78 ، ص 247) امام رضا (ع) به نقل از پيامبر(ص) فرمود: هركس دوست دارد كه به دستاويز محكمي چنگ زند بايد به دوستي و ولاي علي وا هل بيتم چنگ زند( شيخ صدوق، عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 94)