بعضي از بزرگترين لذت هاي زندگي
بهت خبر بدن که ميخواي بري مشهد
وقتي رسيدي ، توي خيابون چشمت به گنبد و گلدسته هاي زيباي حرم بيافته
ورودي حرم اذن دخول بخوني و داخل حرم بشي
ءادخل يا رسول الله ، ءادخل يا حجة الله
وارد رواقها بشي و به سمت ضريح مطهر بري
چشمت به ضريح نوراني آقا بيافته
اشکهات مانع خوندن زيارتنامه بشن
با هزار زحمت خودت رو به ضریح برسوني
هر چي فکر کني حاجاتي که بارها با خودت مرور کردي که به آقا بگي يادت نياد
نذري هاي خودت و دوستات رو بندازي توي ضريح آقا
ميخواي بري ولي دلت نمياد از ضريح مطهر دل بکني
بالاسر آقا نماز زيارت بخوني
صحن انقلاب ، پنجره فولاد و درد دل با آقاي مهربون ....
آب گواراي سقاخونه رو نوش جان کني
روبروي گنبد آقا توي صحن انقلاب بشيني و زل بزني به گنبد و ....
تماشاي کبوتراي حرم و گندم ريختن براشون
نيمه شب و مناجات سحري حرم مطهر
نشستن تو صف نماز جماعت حرم مطهر
موقع طلوع آفتاب و صداي روح نواز نقاره خونه و اشک و ...
رواق زيباي دارالاجابه و پنجره نقره اي اون و بازم درد دل با آقاي مهربون
بعد از همه اين لذتها يه لحظه غم انگيز هم هست :
خوندن زيارت وداع و خداحافظي با حرم آقا و رفتن به وطن
و باز انتظار و انتظار و ....