گزارشی از گلهای تقدیمی به آستان مقدس حضرت رضا(ع) در بخش شمیم رضوان اداره امور رفاه زائران
اینها کاشته میشوند تا تقدیم شوند... چه زیبا نذری برای دلدادگی با حضرت(ع)... چه معاملهی معطری با حضرت عشق... اینکه با عشق و نیتی خالص میپرورانی بذر را... انتظار میکشی به ثمر بنشیند تا راهیاش کنی به حریم حرم...
شاید روزها پیششان نشسته باشی و از صحن و سرای حضرتش سخنها گفته باشی، یا شبها قصه ضامن آهوان بیپناه را برایشان بگویی... هر کدام که باشد چیزی جز این نیست که تو داری به نوعی عزیزانت را آماده حضور در مکانی میکنی که به عرش خدا نزدیک و همسایه با فرشتگان است.
بالاخره روز وصل نزدیک میشود... همه در تکاپوی بدرقه مسافرانند... همبازیان خاک و آب و خورشید که نقاش ازل بر تنشان رنگ و نقش پاشیده... همانها که شاهکار خلقتند در رنگ و عطر و طرح...
همه گرد این خاکیانی که میروند افلاکی شوند جمع شدهاند... روبه روی حریم حضرتش میایستند تا با سلام و نم اشک و ذکر یا رضا(ع) بدرقه کنند این همه زیبایی را به حرم زیباترینها... شمس نامی از دیار قول و غزل شیراز یکی از عاشقانی است که اعتقاد دارد عشقش به شمسالشموس(ع) بسیار بیشتر از تقدیم این گلها است. اما میگوید: «بهتر از این گل چه دارم که به سلطان علیبن موسیالرضا(ع) پیشکش کنم؟»
یا آن پیرمرد روستایی که با عشق زمزمه میکند:
جان چه باشد که نثار قدم یار کنی این متاعی است که هر بی سر و پایی دارد
یا او که تقدیمیهایش را به شفای بیماران گره میزند.
یا دیگری که با گلدانی از خانه آمده و وقتی میخواهد بگوید قابل امام رضا(ع) را ندارد بغض مردانهاش میشکند.
برای همه این دلباختگانی که دل به صاحب آستان بستهاند، تقدیم گلها افتخار بزرگی است. اینکه هر سال مهیا شوی برای نوروز، برای میلاد هشتمین امام(ع) و دیگر مناسبتها تا گلهای مزرعهات را نذر حرم کنی چه روح نابی میخواهد...
مسافران دیار خورشید
حال در کامیونها و ماشینهای باری، شببوها آرام کنار اطلسیها مینشینند... بنفشهها با عسلیها پچپچ میکنند و از شکفتن دوباره پیش چشمان خورشید هشتم(ع) میگویند...از بهاری که برای آنها دوباره در حرم یار اتفاق خواهد افتاد....
از شیراز و محلات، اصفهان و پاکدشت و ورامین و دیگر نقاط کشور کامیونها راه میافتند و تا به شهر بهشت برسند تمام مسیر را آکنده از عطرخوش گلهای تازه میکنند.
کامیون گلها از جادهها... از شهرها...از آدمها... از همهکس و همهچیز بی هیچ درنگی میگذرد ...
حتی شاید کسی نداند زیر چادرکامیونها چند دل جلوتر از صاحبانش راهی زیارت شده یا چند دل میان گلبرگهای این گلها جا مانده؟
حس عجیبی است انتخاب شدن و مسافر مسیر نور شدن... کسی میداند در دل گلها چه میگذرد ؟ کسی هست بداند چند گل عطش زودتر رسیدن دارند؟ که برسند به لحظه موعود وصال...
همان لحظه پرحلاوت که چادر از سر کامیون! میافتد و طلایی گنبد چشمانشان را لبریز میکند.
اما باید منتظر بمانند تا سلام و صلوات خادمین آستان قدس رضوی در بخش شمیم رضوان تمام شود. تا در میان بوی عود و عنبر و اسپند دست به دست شوند و برگلدانی، یا کنار حوض بزرگ صحنی، جلوی رواقی... گوشهی دیواری... روی آبنمایی... با هنرمندی کارشناسان شمیم رضوان و طراحان گلآرای حرم چیده شوند تا چشم زائران را با لطافت و زیباییشان نوازش کنند.
فرقی نمیکند زادهی چه خاکی باشی و کجا مامن بگیری... همین که دعوت شدهای یعنی نگاهت کرده است همو که نام و نگاهش آفتاب است.
منبع : http://news.aqr.ir