بهار
بهار يعني زندگي و شروعي دوباره و ...
نوشته شده در تاريخ جمعه 15 آبان 1388  توسط مسعود نائيني | نظرات (0)
 

پيك

[ صحنه خارجي، مكان: حوالي خيابان طالقاني، زمان: سيزده آبان 1388، آقاي پيك موتوري در حال غر غر كردن]

پيك: اين چه وضعيه؟ خيلي بده. آدم به كارش نميرسه. من دو تا پرچم توي پيرهنم قايم كردم. يكي پرچم ايران، يكي پرچم سبز. به الف نوني ها كه ميرسم پرچم ايران رو در ميارم و ميگذارند رد شم به كارم برسم. به سبزي ها هم كه ميرسم پرچم سبز رو در ميارم و وي نشون ميدم. نميدوني چه حالي داره؟

[ صحنه خارجي، مكان: حوالي خيابان طالقاني، زمان: سيزده آبان 1388، خانم چادري 42 ساله و رنگ پريده با پسر بچه 12 ساله اش]

يك خانم سبزي: بيا خانم بخور اين شكلات رو بخور براي موسوي هست. حالت خوب ميشه.

خانم چادري: من نه طرفدار ا.ن هستم؛ نه موسوي. نميخورم. نميخوام.

يك خانم سبزي: خب حالا بخور مال هيچكدوم نيست. رنگ به صورتت نيست. بخور حالا.

خانم چادري: خيلي خب بده بخورم.

[ خانم چادري شكلات را ميخورد]

خانم چادري: آخيش حالم بهتر شد. مرسي خانم. ممنون. براي روح جدش صلوات فرستادم.

[چند دقيقه بعد]

خانم چادري بعد از خوردن شكلات شروع ميكند به كلي شعار سبز دادن و “مرگ بر ديكتاتور” ميگويد و همراه جمعيت مي رود و …

لازم به ذكر است كه اين خانم چادري به موسوي راي داده است.

پي نوشت: لطفا در راستاي اينكه چرا به پوشش آن خانم اشاره كردم و آزاد انديشي و … ننويسيد؛ خانم چادري محترم از اقوام و دوستان بنده هستند.

اعدام

آنقدر نگوييد:

اگر عزيز خودت بود ميبخشيدي يا نه؟

من در جواب ميگويم ميبخشيدم چون ممكن است روزي عزيز خودم به واسطه همين قانون پاي چوبه دار باشد و آن وقت است كه نه دنيا و نه حقوق بشر و نه انسانيت  و نه شما و نه هيچ كس ديگر نمي تواند من را توجيه كند كه از تلاش براي زنده ماندن عزيزم دست بردارم حتي اين سوال. حتي اين سوالي كه به ناحق قرار است حقي را به من بدهد.

بهنود

من فقط به يك موضوع فكر ميكنم:

اگر قرار است كه مادر احسان را درك كنيم و موقعيت و طبقه اجتماعي او را در نظر بگيريم، پس بايد موقعيت و طبقه اجتماعي ا.ن را هم در نظر بگيريم كه با چه عقده اي بزرگ شده است و بعد سيستم او را بر مسند رياست نشانده است و … بايد همه آن بچه بسيجي ها و پاسدارها و كماندوهايي كه چماق به دست مي شوند و ميكشند و شكنجه مي كنند و … را هم درك كنيم. اگر ا.ن به هر دليلي بد است و بايد با او مبارزه كرد، پس مادر احسان هم قابل درك و ترحم و … نيست. هر دو در بخشي كه توانايي اعمال قدرت داشتند، قدرت اشان را به رخ طرف مقابل كشيده اند. يكي به اندازه كشيدن صندلي از زير پاي بهنود و يكي به اندازه كشتار و حبس و شكنجه و … مردم هموطنش. فرقي نميكند هر دو خشونت را اجرا كرده اند.

من همانقدر كه از خنده هاي مشمئز كننده ا.ن حالم بد مي شود، از حرف هاي مادر احسان كه مي گويد “با خودم گفتم برم بكشمش راحت شم.”، حالم بد مي شود.

سعي كنيم اينقدر به تيم حقوق بشر و فعالانش هم ايراد نگيريم. مگر همين ده سال پيش نبود كه صحنه اعدام شده بود تفريحگاه مردم، يا همين سي سال پيش يا … اينكه حالا اين اتفاق نمي افتد يا اگر مي خواهند كسي را سنگسار كنند در خفا و كمترين اعلام و … اين كار را مي كنند، نتيجه فعاليت من و شماي نوعي كه فقط از دور دستي در آتش داريم نبوده است؛ نتيجه فعاليت همين فعلاني بوده است كه كم هم برايشان دردسرهاس حقوقي و سياسي به دليل همين فعاليت ها به وجود نيامده است. وظيفه مستقيم فعالان حقوق بشر در هر كشوري از آمريكا گرفته تا ايران؛ ايجاد فرهنگ و فرهنگ سازي و رفع فقر و … نيست؛ وظيفه اشان تلاش در جهت كمك به دولت ها براي ايجاد بسترها و دست يابي به ابزار مناسب براي بهبود اوضاع است و … در كشوري كه اين فعالان معاند با نظام و برانداز هستند، به نظرم توقع زيادي است كه از آنها بخواهيم مادر احسان را درك كنند و … بر فرض هم درك كنند با چه زباني با او سخن بگويند كه صندلي را از زير پاي نوجواني نكشد؟ چگونه برگردند به پنجاه سال قبل و مشكلات روحي و اجتماعي اين خانم را حل كنند كه صندلي را نكشد؟ وظيفه فعالان حقوق بشر عوض كردن آدم ها نيست.

وقتي شما يك ماه فرصت داريد كه نوجواني را از پاي چوبه دار پايين بياوريد، واقعا چه راه حلي به ذهن اتان مي رسد؟ واقعا چقدر فرصت است كه كينه و نفرت چنين كسي را به بخشش تبديل كنيد و …؟ واقعا بهترين كلمات و گفتگوها چه مي تواند باشد جز التماس؟ مگر غير از اين با مادرش گفته شد كه رضايت نداد؟ چگونه ميتوان فردي را كه رفته است و گالن بنزين دستش گرفته و جلوي دادگستري ايستاده است وگفته است “اگر بهنود را ببخشيد خودم را آتش ميزنم.” راضي به رضايت كرد؟ چقدر فرصت داريد براي از بين بردن همه سالهاي تحقير و توهين و بدبختي و … كه مادر احسان تحمل كرده است تا جبران كنيد و از او فرد ديگري بسازيد كه رضايت بدهد؟

كاش اين فعالين كساني را كه بخشيده اند هم، معرفي ميكردند و سعي ميكردند از آنها تشكر كنند و … شايد در اينجا كوتاهي كرده اند كه امثال آنها را معرفي نكرده اند و تبليغاتي براي آنها نكرده اند و … و به همين دليل است كه ما فكر ميكنيم كه هر جا حقوق بشر بوده است؛ نتوانسته است موفق باشد. كاش موارد موفقيت آميز را هم معرفي ميكردند.

من خودم شاهد پرونده اي بودم كه زني، شوهرش را كشته بود (زن سوم اين مرد بود و به اجبار خانواده ازدواج كرده بود و مورد سوء استفاده جن…سي و جسمي زيادي قرار گرفته بود) و وكيل تسخيري داشت، وكيلش هم به شدت فردي مذهبي بود و با فعالان حقوق بشر هم ميانه خوبي نداشت؛ بارها به همراه روحاني شهر از اوليا دم تقاضاي بخشش كردند و آنها رضايت ندادند و در نهايت اين زن خودش را در زندان كشت و … (البته بعدها كه تحقيق شد زندانبان ها هم ظاهرا سعي نكردند كه جلوي اين زن را بگيرند و … چون فكر ميكردند كه حقش است كه بميرد و …). در اين مورد نه فعال حقوق بشري بود و نه رسانه اي و نه … اتفاقا روحاني شهر حضور داشت و … اما اولياي دم رضايت ندادند.

امثال مادر احسان در كشور ما زياد است و خيلي هم زياد است ما يكي را ديديم و آنقدر رسانه اي كرديم تا حتي تلويزيون ج.ا هم مجبور شد يك برنامه اي بگذارد و تلويحا نشان دهد كه مادر احسان خيلي هم محق نبوده است و … و سعي در تلطيف ماجرا داشت. اما نبايد غافل شويم كه امثال مادر احسان در اين كشور زياد هستند، خيلي زياد.

اين روزها همه ما سعي در كنار زدن رذالتي داريم كه رييس جمهورمان است اما اگر كمي دقت كنيم او هم مانند مادر احسان و امثال او است كه امروز بر مسند قدرت اين كشور نشسته است واين همه شكنجه و زندان و … را كه بر سرمان ميرود دليلش رياست اين عقده است بر يك كشور و همين است كه مار را آزار ميدهد و … نميدانم ميتوانيم او را كنار بزنيم يا نه؟‌ اما اين روزها فكر ميكنم با امثال مادر احسان و بقيه چه كنيم؟ با آنهايي كه اگرچه هيچگاه اولياي دمي نبوده اند و نيستند و شايد نخواهند بود اما در جامعه اي بزرگ شده اند با هزاران عقده و كينه و نفرت و همه جا با خود آن را حمل ميكنند؛ در هر نقش و وظيفه اي كه هستند: رييس، وكيل، وزير، راننده، منشي، بسيجي و … با اين همه عقده و كينه و نفرت چه كنيم؟

با اين عقده و كينه و نفرت كه باعث ميشود حتي جلوي قانون اعدام كودكان زير 18 سال را نگيرند تا نكند نشانه پيروزي منتقدان اين قانون باشد كه همه به دنبال انسانيت و … هستند؛ چه كنيم؟‌ با اين عقده و كينه و نفرتي كه نمي گذارد قوانين انساني اجرا شود و اينقدر با انسان بودن انسانها مخالف است چه كنيم؟

با اين عقده اي كه بر يك مملكتي حكومت ميكند چه كنيم؟ چند سال برگرديم عقب كه درست شود؟ چند سال برويم جلو و درست نشود و …؟

نظر زلزله اي غير مترقبه

رييس ستاد حوادث غير مترقبه تهران در مصاحبه با بخش خبري شبكه تهران، پخش شده در ساعت 6:30 بعد از ظهر فرمودند:

“اتفاقا خوب شد كه اين زلزله اتفاق افتاد چون مردم ما كمي هوشيار ميشوند و ميفهمند كه روي گسل زندگي ميكنند و سعي ميكنند كه ايمني رو در آينده بيشتر رعايت كنند.”

به نظرم، نظر ايشان از خود زلزله غير مترقبه تر بود.

احتمالا در آينده نه چندان دور توجيه ميكنند كه:

“اصلا خوب شد زلزله اومد مردم مردند ما مجبور نشديم كه براي آدمهاي بيشتري خونه بسازيم و كار ايجاد كنيم و … يه بخشي از خونه هاي قديمي هم بدون هيچ هزينه اي خراب شدند و ما براي ساخت خونه هاي جديد مجبور به تحمل هزينه هاي بيشتري نيستيم در ضمن بقيه اي كه زنده موندند قدر زنده موندنشون رو ميدونند و خوشحال خواهند بود كه زلزله اومده و زنده موندند و …”

اعتراف زن و مرد

اگر شما مرد باشيد و در تظاهرات اخير جنبش سبز شركت كنيد و زنداني شويد كافي است كه اعتراف كنيد:‌ در ستاد فلاني كه بوديد از آمريكا و اسراييل و انگليس و بنياد سوروس و … پول مي گرفته ايد و يا با جاسوس هاي انگليسي و آمريكايي و اسراييلي و … رابطه داشته ايد و براي راديو فلان و رسانه فلان خارجي كار مي كرديد و پول مي گرفته ايد و عليه نظام گزارش تهيه مي كرده ايد، يا با فلان آقا و آيت الله و … در ستاد فلاني دست به يكي كرده ايد و ميخواهيد براندازي نرم انجام بدهيد و … يا علاوه بر شب نامه، بمب و اسلحه رايگان  (!!!!!)‌ هم در اختيار مردم قرار مي داديد تا ندا را بكشند و … يا توهم تقلب يك سناريوي از پيش تعيين شده توسط سلطنت طلبان بوده است تا نظام را براندازي كنند و … يا مي خواستيد از طريق سيم اتو نظام قدرتمند برقي هسته اي كشور را زير سوال ببريد و …

به محض اينكه به موارد بالا اعتراف كرديد و اگر فرد مهمي بوديد يك شوي تلويزيوني هم خواهيد داشت و آزاد خواهيد شد.

اما … اما اگر زن باشيد اصلا اصراري بر اعترافات بالا نيست؛ همين كه اعتراف كنيد كه با يكي دو تا مرد رابطه نامشروع داشته ايد كافي است؛ زيرا اين اعتراف نه تنها با تمام موارد بالا برابري مي كند بلكه گاهي بيشتر از آن هم خواهم بود و اصلا با قصد براندازي نظام برابري مي كند. در ضمن مردان كه نمي توانند اعتراف كنند با آقاي فلاني و آيت الله بهماني رابطه داشته اند كه (مخصوصا از وقتي كه ا.ن فرمودند ما هم جنسگرا نداريم كه ديگه اصلا نمي شود حرفش را هم زد، ايشان كلا تكليف اين موضوع را يكسره كرده اند)، پس شما زنان را براي چه آفريده اند؟ بالاخره بايد يك فرقي بين زنها و مردها باشد؟ بالاخره همين وقت ها است كه تفاوت بين زن و مرد معلوم مي شود ديگر. در ضمن اگر به اين رابطه هم اعتراف كنيد از زندان كه آزاد شويد هم يك جور ديگر زنداني خواهيد بود، بعيد مي دانم بتوانيد اين جامعه سر تا پا مردسالارانه را (حتي جنبش سبز را) به اين راحتي راضي كنيد كه به شما به چشم يك فا حشه نگاه نكنند. از طرفي كلهم اجمعين جامعه خوشحال خواهند شد كه سربازان گمنام امام زمان، يك فا حشه را زنداني كرده اند و جوانان آنها را از گمراهي رهانيده اند و …

باز هم بگوييد تو بد بيني هستي. اينجا نفس كشيدن زن و مرد هم با هم فرق دارد.

پليس امنيت و امنيت ملي

از جمهوري طالباني اسلامي ايران مي نگارم.

سايت تابناك خبري را در 31 شهريور 1388 منتشر كرده كه دستور جديد پليس امنيت براي اماكن تجاري و صنف پوشاك است:

پليس اطلاعات و امنيت عمومي نيروي انتظامي درنامه اي به رييس اتحاديه پوشاک و لباس دوخته تهران اعلام کرد: نمايش،عرضه و فروش البسه داراي مارک خارجي و تصاوير مبتذل در فروشگاه ها ممنوع است.

به گزارش ايرنا پليس امنيت در نامه خود به گزارشاتي استناد کرده است که حاکي از اقدام به نمايش البسه و استفاده از مانکنهاي غير متعارف و بسيار زننده برخي از توزيع کنندگان پوشاک به منظور جلب مشتري است که اين موضوع علاوه بر تبعات سوء باعث نارضايتي مسؤولان فرهنگي و شهروندان شده است.

در ادامه اين نامه تاکيد شده است: برهمين اساس در راستاي حفظ و صيانت از ارزش هاي ديني و دستاوردهاي انقلاب اسلامي،رعايت حقوق شهروندي،تأمين امنيت اجتماعي و اخلاقي در اينگونه واحدهاي صنفي در اجراي ماده 17 قانون نظام صنفي،ضوابط انتظامي مرتبط با توزيع پوشاک به نحو مقتضي به تمامي اعضاي تحت پوشش ابلاغ و از طريق بازرسان آن اتحاديه نظارت بر حسن اجراي آن معمول و نسبت به اعمال مواد 27 و 28 قانون نظام صنفي با واحدهاي متخلف برخورد شود.

در نامه پليس اطلاعات و امنيت عمومي ناجا ضوابط انتظامي بر رعايت نکات زير تاکيد شده است:

1-ممنوعيت نمايش،عرضه و فروش البسه با مارکهاي غربي و تصاوير مبتذل

2-ممنوعيت به نمايش گذاشتن پاپيون و کروات در معرض ديد عموم

3-عدم نمايش مانکن هايي که برجستگي هاي بدن،سر و صورت بدون حجاب آن مشخص باشد،اعم از سرتنها،يا نيم تنه يا تمام قد (مانکنها بايد بدون سر يا نيم سر باشند)

4-عدم استفاده از مانکنها با پوشش هاي غير متعارف و خلاف فرهنگ و عرف جامعه اسلامي (پوشاندن البسه به شکل تحريک آميز و يا منقوش به تصاوير مبتذل،آرايش مانکن،نمايش عمومي مدل مو و … )

5- عدم فروش البسه زير زنانه توسط متصدي مرد

6- واحدهاي صنفي ويژه بانوان و يا غرفه هاي مختص آنها در فروشگاه هاي پوشاک داراي تابلوي ” ورود آقايان اکيدا ممنوع “ باشد

7- عدم به نمايش گذاشتن البسه زير زنانه در معرض ديد عموم

8- استفاده از مانکنهاي ملبوس به لباس هاي زير زنانه در واحد صنفي که صرفا البسه زير زنانه توليد و عرضه مي نمايند مشروط به اينکه فروشنده مرد نباشد بلامانع است

9- رعايت شيوه نامه نصب نام و علامت تجاري بر روي البسه (BRAND) توسط توليد کنندگان و عرضه کنندگان

10- وجود فروشنده خانم براي عرضه لباس در واحدهاي صنفي پوشاک زنانه که داراي اتاق پرو مي باشند الزامي بوده و مي بايست حتما لباس بانوان از طريق فروشنده زن به آنها تحويل شود.

واقعا از پليس و نيروي انتظامي و امنيت كشور براي تلاش شبانه روزي بابت دستگيري لباس زير زنانه در اماكن عمومي به عنوان يك شهروند تشكر كرده و زحمات ايشان را قدر راني مي نمايم. اميدوارم توفيق روز افزون نصيب ايشان و ساير سازمان هاي وابسته در راستاي دستگيري كروات و لباس زير زنانه و … كه باعث تحريك ميشوند، گردد. اميدوارم اين توفيق نيز در دستگيري قاچاقچيان مواد مخدر نيز نصيب ايشان گردد تا كشور ما دومين ترانزيت مواد مخدر را نداشته باشد.

آقاي نيروي انتظامي و پليس از اينكه شبانه روز براي تامين امنيت ما و خانواده امان تلاش ميكنيد و آمار لباس زير زنانه و كروات و مانكن هاي گمراه كننده  ويترين مغازه ها را براي ما نگه ميداريد از شما متشكريم. باشد كه رستگار شويد.


تبريك ميگويم، به ايران قلب طپنده طالبان خوش آمديد.

درك

حالا احساس دوستان مهاجرم را درك ميكنم از اينكه روز جمعه نشسته بودند منتظر اخبار روز قدس. من هم امروز منتظر نشستم براي اخبار نيو يورك. يك حسي از اينكه چرا آنجا نيستم و نميتوانم هيچ كاري بكنم؟ مثل حس همه دوستهاي مهاجرم اين روزها. اميدوارم اتفاقات خوب بيافتد.

آخرين ديكتاتور

براي من يك سوال پيش آمده است:

چرا رييس جمهور كشور ما ميتواند ويزاي كشور آمريكا را بگيرد و در آنجا در اجلاسي شركت كند، وزراء كابينه ايشان نيز ميتوانند ويزاي همه كشورهاي اروپايي و آمريكايي و همه دنيا را به راحتي داشته باشند و به اين كشورها رفت و آمد كنند (منظور رييس جمهور و كابينه اي  است كه فعلا ديكتاتور حساب ميشوند و دولتش قرار است كه از طرف جنبش سبزي ها به رسميت شناخته نشوند و …) در حاليكه مردم عادي كشور ما براي گرفتن چنين ويزاهايي به دردسر مي افتند و …؟؟؟؟

نكته قابل توجه اين است كه به ما ميگويند چون رييس جمهور كشورتان ديكتاتور است و حرف از هلوكاست ميزند و نظام كشورتان ديكتاتوري است و مخالف اسراييل است و … ما به شما ويزا نميدهيم يا سخت ميدهيم يا … تازه در فرودگاه ها هم با ما بد برخورد ميكنند چون رييس جمهورمان ديكتاتور است و … پاسپورت ايراني ارزشش كم است چون رييس جمهورمان ديكتاتور است و … ما را تحريم اقتصادي ميكنند  و هواپيماي دست دوم بايد بخريم و سقوط كند و بميريم  چون رييس جمهورمان ديكتاتور است و … اما اين رييس جمهور خودش همه جا به راحتي ميرود، در فرودگاه به او توهين نمي شود و به راحتي ويزا ميگيرد و … جالب است كه هزينه ديكتاتور بودن او را مردم كشور ما  به صورت داخلي و خارجي بايد پس بدهند نه خود او، هزينه داخلي آن چوب و چماق و … هزينه خارجي آن بي ارزشي پاسپورت و … تروريست خطاب شدن و …

شايد مدل و شكل ديكتاتور بودن دارد در دنيا عوض مي شود. شايد دنيا به خاطر انفجار جمعيت و ركود و … ديگر برايش فرقي نمي كند كه چه كسي ديكتاتور است و چه كسي نيست؟ مهم برايش انرژي و معاملات سياسي است. شايد آخرين ديكتاتوري كه محكوم به شكست بود، صدام بود.

پي نوشت: دلم براي مردم كشورم مي سوزد. دلم براي همه كساني كه در اين جغرافيا متولد شده اند مي سوزد كه اينقدر راحت به خاطر نفت و پول سر خونشان معامله مي شود.

تولد

اين وبلاگ يك ساله شد. تولدش مبارك.

در لغت نامه دهخدا در تعريف دموكراسي آمده است: “حکومت عامه. حکومتی که در آن حاکمیت در دست مردم است و کارها در آن به وسیله ٔ نمایندگانی که عموم مردم انتخاب می کنند انجام می شود. مقابل حکومتی که در دست طبقه ای خاص و ممتاز است “.

اين روزها در ايران اتفاقاتي افتاده است كه همه را مبهوت كرده است، نميدانم آينده آن چه خواهد شد (گرچه شخصا حدس ميزنم اوضاع بدتر از چهار سال گذشته شود از لحاظ آزادي بيان).  اين روزهاي پس از اتنخابات تلخي اش به شدت بيشتر از خوشحالي روزهاي قبل از انتخابات است و به قول دوستي بايد آن همه شادي و شور را به هر نحوي از جگرمان در مي آوردند. ايران فضايي پيدا كرده است شبيه دو دستگي و نفاق و دورويي كه زيادتر از قبل شده است، رذالتي كه 4 سال بود ميخواستيم كنارش بزنيم حالا چوب و چماق و باتوم شده است بر سرمان در خيابان ها و دانشگاه و خوابگاه و … افراد زيادي كشته شده اند و تعداد زيادي انسان در زندان و تحت شكنجه هستند. اعتراض هم بر سر موضوع ساده اي است: احترام به حق راي و آزادي بيان و مشروع ندانستن دولت فعلي و تاكيد بر تقلب در انتخابات.

همه اينها را ميگذارم كنار جنبش هاي زنان و برابري خواهي آنان. زنان هم در اين كشور به دنبال آزادي در گفتار و رفتار و پوشش هستند مانند جنگي كه اين روزها دو گروه مخالف هم در ايران درگير آن هستند.

برميگردم به تاريخ معاصر ايران حدود 103 سال پيش، هنگامي كه مشروطه پيروز شد و مظفرالدين شاه آن را امضا كرد، فكر كنم در يك جمله بشود خواسته هاي مشروطه خواهان را خلاصه كرد: دولت شاهنشاهي را مشروطه كنيم.  به عبارت ديگر به جاي براندازي ديكتاتوري به دنبال مشروط كردن قدرت ديكتاتوري بودند، ميشود گفت شبيه اين روزها كه به دنبال پس گرفتن حق راي در يك نظام ديكتاتوري هستيم كه حكم تنفيذ رييس جمهور مورد نظرمان را بر فرض محال پيروز شدن اعتراض ما، قرار است سردمدار حكومت ديكتاتوري به او بدهد؛ با اين اوصاف اگر از لحاظ تاريخي عقب گرد نكرده ايم، پيشرفتي هم نكرده ايم و قرني ميگذرد. يك سال بعد مجلس را به گلوله بستند و مشروطه دوم شروع شد و پسر شاه مخلوع را به پادشاهي رساندند تا كودتاي سوم اسفند و شكست مشروطه دوم. جمله مشتركي در هر دو مشروطه به چشم ميخورد: زنان هم، همپاي مردان به مشروطه كمك كرده اند. البته رنج بسياري پشت اين جمله نهفته است كه گويا براي زنان وظايفي جز مادري و در پستوي خانه بودن تصور نشده است كه وقتي نداي آزادي و دموكراسي بر مي آيد، جاي شگفتي است كه زنان هم هم پاي مردان مبارزه كرده اند. گويي جنبش آزادي خواهي و عدالت خواهي مختص مردان است و زنان يار كمكي به حساب مي آيند. البته حتي با وجود كمك ها و مبارزات زنان در جنبش مشروطه؛ در مجلس قوانيني وضع شد كه حتي زنان را از حيوانات هم پست تر ميدانستند و نتيجه اش شد نمايندگاني در مجلس كه همه از خوانين و اشرافي بودند كه زن را تنها وسيله اي براي لذت ميدانستند و همگي به طور متوسط تحت تاثير آموزه هاي مذهبي در مورد زنان بودند. در نهايت نتيجه اش سالها بعد ميشود نماينده اي با نام مدرس به نمايندگي از مذهب و اعتقادات مذهبي مردم در مجلس كه از اينكه زنها بتوانند حتي فكر كنند و تصميم بگيرند، شگفت زده ميشود و مرد را قيم قانوني زن مي داند و …

فرياد آزادي خواهي خرداد 42 كه به پا ميشود، در ادامه اش بيشترين اعتراض به حق راي زنان و سوگند ياد كردن اقليت هاي مذهبي به كتاب آسماني خودشان مي باشد؛ چيزي كه براساس تعريف دموكراسي ميشود ديكتاتورخواهي و نامشروع دانستن راي اقليت و خواسته هاي آن ها و ناديده گرفتن نيمي از افراد جامعه؛ تا بهمن 57 علاوه بر همه ادعاها و شعارهاي عدالت پرور مذهبي و اينكه زنان در مذهب ما بالاترين و والاترين جايگاه را دارند، زنان را با اين وعده “كه بگذاريد ما به قدرت برسيم حتما به حقوق شما هم رسيدگي ميكنيم”، در مبارزات مخالف رژيم وقت همراه كردند و بعد از بهمن 57 باز هم همان جمله مشترك به چشم ميخورد: زنان هم همپاي مردان براي انقلاب 57 جنگيدند. اما … اما به محض پيروزي گروه معترض در فاصله اي نه چندان دور حجاب را به زور باتوم اجباري كردند: يا روسري يا توسري. بعد هم قوانين حمايت از زنان كه شعارش را قبل از انقلاب 57 ميدادند تبديل شد به:‌ ديه نصف مرد، شهادت نصف مرد، حق طلاق و حضانت و خروج از منزل و كشور و … صيغه و تعدد زوجات براي مردها و … عدم كفايت براي انجام يك سري شغلها مانند قاضي بودن و …  (داخل پرانتز بگويم كه همه اينها هم توجيهات مذهبي داشتند و گاهي حكم خداوندي).

دهه شصت هم همزمان با نخست وزيري ميرحسين موسوي مقارن شد با اينكه به زنان ميگفتند فقط سه رنگ سرمه اي و مشكي و طوسي در دانشگاه ها بپوشيد و … كه زهرا رهنورد در مصاحبه اي ميگفت: ميرحسين موسوي معتقد است زنان نبايد بدون دليل از منزل خارج شوند. گشت هاي دهه شصتي هم كه اين روزها به شكل گشت ارشاد در خيابان ها ديده مي شوند. نيروهاي اجراي قوانين يا روسري يا تو سري و گشت هاي خياباني و…. امروز چماق به دست و باتوم به دست و گاز اشك آور به دست و اسلحه به دست هستند.

در دوران جنگ هم باز جمله مشتركي به چشم ميخورد:‌ زنان هم همپاي مردان (در پشت جبهه ها) جنگيدند.

وقتي اولين دوران اصلاحات شروع شد، آقاي خاتمي به همه زنان قول هاي زيادي دادند از جمله انتصاب يك وزير زن در كابينه و با اين وعده ها خواستند كه زنان، كه نيمي از جامعه ايران هستند و اتفاقا راي زنان جنبش و فمينيست ها استراتژيك تر از بقيه راي ها بود، همراه شوند و … اما بلافاصله بعد از انتخابات يك بي… به همه زنان نشان دادند و بسنده كردند به تعيين يك خانم براي مديريت سازمان محيط زيست و … هنوز يادم نميرود كه در همين دوران اصلاحات بود كه براي جوراب نپوشيدن يا صندل پوشيدن يا حتي بدحجابي يا حتي بدتر از آن بدحجابي يك خانم در يك خودرو، زنان را به وزرا ميبردند براي ارشاد و خودرو را متوقف ميكردند و … يادم نمي آيد ديگر آن روزها جنبشي بود كه به دنبال آزادي و حق برابري نيمي از افراد اين جامعه شود و لب به اعتراض بگشايد و راهپيمايي كند چه در سكوت و چه در شعار و اعتراض كه اصولا همه مردان اين سرزمين عادت كرده اند به ناديده گرفتن و مورد اهانت قرار گرفتن نيمي از جمعيت ايران. گويي مورد توهين قرار گرفتن زنان اصولا براي آنان اهميتي ندارد و فقط خودشان و حق خودشان است كه مهم است و اينكه خودشان محترم شمرده شوند و واي به روزي كه حق آنها كمي ناديده گرفته شود و … خون زن و مرد است كه به راه مي افتد.

بعد از هشت سال اصلاحات و وعده هاي پوچ به زنان، دوران مهرورزي بود كه با شعار اينكه “پوشش زنان به ما ربطي ندارد و كشور ما اينقدر مساله داره كه اصلا به اين موضوعات نميرسه و …” (داخل پرانتز يعني حجاب زنان در كشور ما كلا مساله است چون قرار است نشانه اسلامي بودن كشور ما باشد و نشانه بر حق بودن كشور ما و … اما فعلا بي خيال) اما به سرعت در مدت كوتاهي شاهد گشت ارشاد در خيابان ها و تحقير و توهين به نيمي از جمعيت اين كشور بوديم. يادم نمي آيد آن روزها و در پي آن اعتراضات مردمي اي چه در سكوت و چه در شعار در جامعه ديده باشم كه تنها ديدم مرداني وبلاگ نويس مدعي روشنفكري دعوت كرده اند زنان را به نگاهي پر از خشم و اندوه و تحقير به مسئولين گشت ارشاد و … (همانهايي كه اين روزها نوشته هاي حماسي و معترض شان بالاترين بازديد را در دنياي مجازي دارد) در همين دوران مهرورزي بود كه زنان در ميدان هفت تير تجمعي سكوت آميز اجرا كردند كه منجر به كتك و زندان و روس پي خطاب شدن، شد و نديدم مردي يا مرداني كه جنبشي يا راهپيمايي اي در سكوت در اعتراض به اين اتفاق انجام دهند الا چند لينكي در كنار وبلاگ هايشان و …. حتي يادم نميرود كه روزهايي كه به اصطلاح هفت قانون براي احقاق حقوق زنان از طرف جنبش زنان پيشنهاد شد، مردان روشنفكر وبلاگ نويس امان شروع كردند به تحليل و انتقاد و …. حتي وقتي قرار تجمع در مقابل مجلس بود، تنها بسنده كردند به نوشتن جملاتي كوتاه و اغلب با اين مضمون كه “چقدر اين زنان جنس قوي اي هستند كه حتي موبايل ها را در آن منطقه قطع كردند و …” نديدم آن زمان اعتراض و همراهي اي. در همين دروان مهرورزي بود كه شعار برابري خواهي زنان تبديل شد به انقلاب نرم و مخملي و بنفش و …. و دستگيري گسترده زنان جنبش و زنداني كردن آنها و تحت نظر گذاشتن اشان و كنترل كردن مكالمات و تلفن هايشان و …. نديدم جز چند مورد مطلب طنز و يكي دو تا لينك و … اعتراضي و راهپيمايي اي و …. در همين دوران لايحه حمايت از “مرد” خانواده را به مجلس بردند و نديدم هيچ اعتراضي و راه پيمايي اي و … الا اينكه حتي در بعضي از نوشته هاي وبلاگي تحليلش هم كردند و … يا سكوت كردند (با كمال تعجب حتي ديدم نوشته اي را كه ميگفت خوب بروند و براي زنان هم جا بياندازند چند همسري و تنوع طلبي را). در همين دوران سهميه بندي جنسيتي دانشگاه ها تصويب شد و حتي ديدم كه طرفداري از آن هم شد و حتي گفتند اين به سربازي در و …

اين روزها هم جنبشي سياسي و اصلاح طلبي به راه افتاده است كه سردمدارش ميرحسين موسوي است با آن سابقه دهه شصت و زهرا رهنورد كه قرار است از طريق قرآن پژوهي حقوق پايمال شده زنان را احقاق كند، همان قرآني كه ارث زن را نصف مرد ميداند و تعدد زوجين را حكم الهي ميداند و …. عقبه اين جنبش هم محد خاتمي سردار اصلاح طلبي و هاشمي رفسنجاني سردار سازندگي است. باز هم همان جمله مشترك شنيده ميشود: زنان هم همپاي مردان مبارزه ميكنند.

آن دورويي و نفاق و دو دستگي هم بيشتر با اين شعار است كه همه زنان طرفدار موسوي بد حجاب و بي حجاب هستند و …. گويي حجاب زنان از حقوق شهروندي ديگران است كه براي آنها تعيين تكليف كنند و … انگار ما زنها در اين كشور اينقدر بدبخت هستيم كه حتي هويت امان منوط به تاييد حجاب امان از سوي ديگران است (ديگران مرد و زن).

حتي ندا هم كه شده سمبل مبارزه با ديكتاتوري برايش شعرهايي ميسرايند با اين مضمون كه ” چه حيف شد رفتي و مادر نشدي و باكره ماندي و …” حتي هنوز هم نميتوانند زن را خارج از اين نقش ها ببينند و … هنوز هم براي وصف زن از همين واژه هاي ديكتاتور منشانه استفاده ميكنند و … هنوز هم جان دادن زن دردناك تر است و هنوز هم حريم خصوصي يك زن رعايت نميشود و …

حال سخنم با همه مرداني است كه اين روزها ميروند و ميجنگند و باتوم و گاز اشك آور ميخورند و شرح شجاعت هايشان را در دنياي مجازي مينويسند و شعرهاي حماسي به اشتراك ميگذارند و پستهاي وبلاگي تاريخ بخوانيم و …. منتشر ميكنند و … آقايان محترم زناني كه هم پاي شما در خيابان كتك ميخورند و باتوم ميخورند و گاز اشك آور، هم اندازه و هم شكل و مشابه شما، و شعار دموكراسي ميدهند و خواستار آزادي بيان و حقوق بشر هستند، از اولين حقوق اوليه يك انسان در اين مملكت بي بهره هستند: حق خروج از منزل به اذن شوهر، حق تمكين، حق انتخاب لباس و …. كجا بوديد روزي كه من و هم جنسانم را در خيابان با گشت ارشاد مورد بدترين توهين ها قرار ميدادند؟؟؟ از اولين حقوق يك انسان محروم ميكردند و شما از ترس با يك سر به پايين انداخته به سرعت از كنار اين گشت ها رد ميشديد؟؟؟؟ كجا بوديد وقتي لايحه حمايت از خانواده تصويب ميشد؟؟؟ كجا بوديد وقتي دانشگاه ها سهميه بندي جنسيتي شد و …؟؟؟ چگونه است در اين موارد بسنده ميكنيد به يكي دو تا پست و تحليل وبلاگي و لينك و … اما حالا كه يك راي شما قبضه شده است اينقدر سر و صدا و داد و بيداد ميكنيد؟؟؟ شما به ضايع شدن اولين حقوق انساني زنان هيچ اعتراضي نكرديد؛ حتي تحمل ريسك كردن و اعتراض كردن و زندان رفتن را به جان نخريديد، حتي گاهي فمينيست ها را هم مورد توهين و … قرار ميدهيد در وبلاگ هاي اتان، كساني كه جنبش اشان آگاهانه يا ناخودآگاه با اساسي ترين تعاريف از دموكراسي منطبق است؛ چگونه است كه امروز حاضر شديد براي يك راي برويد در خيابان و اعتراض كنيد و ….؟؟؟؟ همين شماها در آرشيو نوشته هاي اتان معلوم است كه چقدر با فمينيسم مخالف هستيد و آن وقت شعارها و مطالب دموكراسي خواهانه اتان گوش فلك را اين روزها كر كرده است. هنوز هم در نوشته هاي اتان زن مظهر لطافت و ظرافت و … است. اگر براي شما ريسك به زندان رفتن و شكنجه شدن وجود دارد براي زنان هم پاي شما اين ريسك ها به علاوه شكنجه ها و آزار جنسي و تجاوز هم وجود دارد. هنوز هم در نوشته هايتان كنايات و اشارات جنسي معطوف به زنان موج ميزند ولي شعار دموكراسي ميدهيد و مرگ بر ديكتاتور و … ميدهيد. آقايان عزيز بهتر است اول از خودتان و افكارتان شروع كنيد، اول به ديكتاتور كوچك درون اتان نه بگوييد و زن را هم مانند خودتان داراي حق برابر بدانيد تا ديگران به شما و خواسته و حقوق اتان احترام بگذارند. شايد اين روزها حرف هم را در مورد تحقير و توهين به شعور و احترام به حقوق و دموكراسي و … بهتر بفهميم. شايد بفهميد كه حقوق زنان هم همانند حق راي به فنا رفته شما محترم است، به همان اندازه و به همان مهمي.

مرتب در وبلاگ هايتان مينويسيد از وضعيت بد كشور و … مقايسه ميكنيد با همسايگان كناري مانند افغانستان و عراق و … و اگر بين ايران و آمريكا جنگ بشود ما آينده خوبي نخواهيم داشت و … اما گوش اتان را بستيد به خبري كه مدتي قبل دو زن كانديد رياست جمهوري افغانستان شده اند، چشم اتان را بستيد به روي زن وزير در كابينه دولت عراق و …

 

من سي سال است كه در زير ديكتاتوري اين مملكت كه هر روز حق و حقوقم را كمتر از قبل ميكند، زندگي كرده ام و دوام آورده ام. نترسيد 4 سال حكومت ابتذال و رذالتي مثل الف نون، هيچ بلايي سرتان نمي آورد شايد دستاورد مثبتش اين باشد كه همديگر را بهتر درك كنيم. شايد اگر در آينده جنبشي از زنان اوج گرفت اين فقط زنان نباشند كه بروند و كتك بخورند، بشود مرداني را هم در آن بين ديد. شايد اين بار ديگر زنان تنها نمانند.

به شدت با اين جمله كه در جامعه اي كه حقوق مردها ديده نميشود چه توقعي براي زنان هست، مخالفم. مگر حق زنان كمتر از حقوق مردان است كه اول بايد حقوق انساني مردان تامين شود و بعد به زنان بپردازيم. در ضمن وقتي مردان از در حال حاضر و در وضعيت فعلي از حقوق بالاتر و بهتري برخوردار هستند، اولويت با زنان و حقوق آنان است نه با مردان و حقوق آنها.

پي نوشت مهم: من خودم هم با اين تظاهرات همراهي ميكنم اما نميتوانم تاسفم را هم بيان نكنم.

نميدانم، واقعا نميدانم سرنوشت كشوري كه اين روزها شعارهاي سي سال پيش در خيابان هايش دوباره تكرار مي شود، چه خواهد شد؟

ژانر

اينهايي كه ميروند در خيابان داد مي زنند: خس و خاشاك تويي/ دشمن اين خاك تويي؛ بعد در فيس بوك اسمشان را گذاشته اند: “خس و خاشاك ايراني”

براي دوستان مهاجرم

اين روزها ايميل است كه پشت سر هم برايم فوروارد ميشود و من خوانده و نخوانده فوروارد ميكنم براي ديگري، گاهي تكراري است و گاهي غير تكراري. گاهي برايم راه حل داده اند كه چه كنم؟ و گاهي برايم نوشته اند كه در مقابله با گاز اشك آور و تير و باتوم و … چه كنم؟ گاهي افشاگري برايم نوشته اند و گاهي مستندات تقلب. گاهي برايم فيلتر شكن فرستاده اند و …( و من انديشه كنان غرق اين پندارم كه چرا دولت سرزمين من با ياهو مسنجر قرار است كه سر نگون شود؟) همه از سمت دوستان خارجي است و داخلي ها هم گاه گاهي ميفرستند ايميلهاي هشدار دهنده اي براي حفظ امنيت هويتي و …

گاهي هم ايميلهاي كوتاهي به دستم ميرسد كه: “خوبي؟‌حالت خوب است؟‌ اگر كاري از دست من بر مي آيد بگو …” و من در جواب مينويسم:‌ “خوبم، زنده هستم و نفس ميكشم اگر كمكي خواستم حتما خبرت ميكنم و … بوس بوس و باي باي”‌ اما وقتي پنجره ايميل را ميبندم با خودم تكرار ميكنم “اگر كمكي خواستم خبرت ميكنم و ….” بعد از خودم ميپرسم وسط تظاهرات و بزن بزن و داد بيداد چگونه خبرش كنم؟ فيلم بگيرم و برايش پخش كنم؟ زنگ بزنم از نيمه روز ما به نيمه شب آنها و بگويم كمكم كند كه گاز اشك آور نخورم؟ وقتي باتوم ميخورم و ميخوريم ازش كمك بخواهم؟ بعد به حافظه لعنتي خودم فحش ميدهم كه چرا يادت نمي آيد در آن ايميل فورواردي در مورد كمكهاي اوليه و رفتار در تظاهرات خياباني چي نوشته بود؟ تنها چيزي كه يادم مي آيد يا فرار است يا تكه سنگي و پرتاب.

اما كمي بعدتر يادم مي آيد ” چه همه خوب است كه او اينقدر به من نزديك است؟ آنقدر كه برايم مينويسد كه در هر شرايطي حتي نيمه شب هم به من زنگ بزن و … و چه همه خوب است كه من پسوورد آيدي هايم را برايش فرستاده ام كه او بتواند كمك كند” خوشحال ميشوم كه صدايم آنقدر بلند بوده است كه هم روساي جمهور كشورهاي ديگر شنيده اند و هم هموطنان مهاجرم را به من نزديك تر. خوشحالم كه لااقل برگ راي من توانست حساب بين المللي شما ها را از حساب دولت ايران جدا كند و حساب من را هم با دولتم يك سره كند.

من خوبم و هنوز زندان نرفته ام (شايد بروم با اين نوشته و شايد هم نروم، نميدانم). ما همه خوبيم و هستيم. بهتمان به اندوه دروني مبدل شده است. غذا ميخوريم سه وعده و گاه صدا و سيماي ج.ا به رويمان شلنگ ميگيرد و … اما خوبيم و هستيم. تعدادي به زندان رفته اند و شايد كه آزاد شوند. شايد هم هرگز آزاد نشوند. تعدادي مرده اند و تعدادي خواهند مرد، اما هنوز هم بچه اي متولد ميشود و همه ذوق ميكنيم. هنوز هم ممكن است كسي خبري از عروسي و جشن بدهد و ما خوشحال شويم و … ما زنده ايم و هستيم. از ريشه قطع امان نكرده اند اما هستيم كمي نالان و خسته. شايد ماه ديگر يا سال ديگر يا … بهتر شويم اما الان خسته و بهت زده و باتوم خورده ايم، نه از كسي طلب كاريم و نه به كسي بدهكاريم. زندگي جريان دارد در اينجا و ما زنده هستيم. لحظه اي در اميد و لحظه اي در نا اميدي اما هستيم و ميگذرانيم. لحظه اي فكر ميكنيم كه “برويم و ركورد فيلم درباره الي را بشكنيم” و لحظه ديگر فكر ميكنيم كه “كافه پيانو را پس بدهيم” و … آن قدرها وضعيت مان بد نيست كه شما خواب و خوراك اتان را از بين ببريد و يك سره پاي نت باشيد كه خبري بگيريد و يا بشنويد و … آن قدرها هم خوب نيست كه فراموش امان كنيد. ممنون و مرسي كه ميرويد و در تجمعات خارجي شركت ميكنيد و ممنون و مرسي كه ميخواهيد تلاشي كنيد و غصه ميخوريد كه كاش نزديك تر بوديد و … اما ما همه خوب هستيم و زندگي ميكنيم با كمي افسردگي. خوب ميشود اوضاع ميدانم اما شما روزگارتان را به خاطر دوري و نبودن سياه نكنيد. غصه نخوريد بيش از آنچه كه بايد و دل نگران نباشيد بيش از آن. اگر زمان جنگ در ايران بوديد حتما يادتان هست كه زندگي جريان داشت و بود و ولي نا اميدي كمتر بود و بهت … الان هم زندگي هست ولي با كمي بهت و اندوه.

فقط خواهش ميكنم، نگوييد كه موسوي و كروبي بايد بايستند و … نگوييد كه اين ادامه جنبش كوي دانشگاه است، نگوييد كه الان ما ميتوانيم يك نهضت و جنبش و حزب به راه بياندازيم و …. نگوييد كه الان معلوم شد كه طبقه متوسط چه ميخواهد و طبقه ضعيف و فقير چرا چنين انتخابي كرد و … نگوييد كه فردا روزي قيمت نفت كمتر ميشود و اين دولت شكست ميخورد و … كه درد اين كلمات كم از باتوم هاي اين روزها نيست.

ما در كشوري زندگي ميكنيم كه حكومتش با نفت بشكه اي 12 دلار هم توانست دوام بياورد و ماند و بود و … يكي از رهبران آن دوران الان شده است سمبل موج عدالت خواه ما. دولت ما رسانه اي دارد به مراتب بزرگتر و رساتر و كاراتر و مفيدتر و بهره بردارتر از وبلاگ و ايميل و بي بي سي و … دولت ما يك صدا و سيماي 70 ميليوني دارد كه هيچ كدام از شما و ما نداريم. دولت ما هم همه اينها را ميداند و بيكار ننشسته است كه اصلاح طلب ها باز هم روي كار بيايند از حالا به بعد عرصه را برايشان تنگ تر هم خواهد كرد  چون حضورشان  خطرناك تر است و زنداني ها بيشتر خواهند شد و آزادي هاي سياسي كمتر خواهد شد و … و لزوم قدرت مند تر كردن سپاه و بسيج و ارتش و … براي مقابله با دشمنان داخلي و شايد خارجي قوي تر ميشود؛ بنابراين رديف بودجه اشان بزرگتر و چاق تر هم خواهد شد (يادتان نرفته كه 90 ميليارد دلار درآمد نفتي گم شده، واقعا گم نشده است، آن همه برداشتها از صندوق ذخيره ارزي همه اش به جيب روستاييان و طبقه ضعيف نرفته است، آن همه خلافهاي مالي و دزدي بودجه اي و تسهيلات بانكي همه به جيب ضعفا و فقرا نرفته است كه اگر رفته باشد هم خودشان يك نيروي بالفعل براي تبديل شدن به چماق به دستهاي امروزي هستند). سفرهاي استاني هم كمتر نخواهد شد و همچنان ادامه خواهد داشت به شدت و حدت بيشتر، اما ممكن است به جاي جاده و جوب آب و سهام عدالت و … اين بار كه وضع مالي احتمالي بدتر است، تبديل شود به تبليغات كارخانه سازي و … (كارخانه هايي با تكنولوژي بسيار قديمي و بهره وري بسيار پايين و توليد بي كيفيت) و بعد هم نمودارهاي رنگي از افزايش اشتغال براي مناطق محروم. در اين شرايطي كه ايران بالقوه توانايي تبديل شدن به طالبان را دارد، دولت ما اسلحه اي قوي و محكم دارد كه هيچ كدام از ما نخواهيم داشت، اسلحه اي به اسم مذهب و اسلام و خدا كه هيچ كس توان مقابله با آن را ندارد. دولت ما يك سلاح بسيار قوي تر هم در كنار خدا و اسلام دارد: پول.

برايم ايميل فوروارد ميكنيد كه از آينده هاي خوب و خوش و سبز و پر از اصلاحات خبر ميدهد و … من هم فوروارد ميكنم براي دوستانم تا اميدوار شوند. اما اگر حقيقت را ميخواهيد بدانيد بايد بگويم كه قطعا 4 سال ديگر با اين حجم تبليغات و … آقاي ا ل ه ا م ميشود كانديداي رياست جمهوري و يك مبارز عليه اشرافي گري  و خانم ف ا ط م ه رج ب ي هم ميشود الگوي نمونه بانوان كشور. از اين 13 ميليون نفر (تقلبي) ديگر 3 ميليون نفر هم پاي صندوق نميروند و ما كه در هر حال حتي جنگ، مشاركتهاي 25 تا 30 ميليوني داشتيم، به اضافه 7 تا 8 ميليون تقلب هميشگي، تيتر روزنامه هاي امان فرداي انتخابات اين خواهد بود: با مشاركت 60 درصدي مردم، آقاي ا ل ه ا م، با كسب 50 يا 60 درصد آرا رييس جمهور محبوب مردمي شدند و اين موفقيت را مديون دولت مهرورزي هستند (و ساير كانديداهايي كه هيچ كدام اصلاح طلب هم نبودند و همه اصولگراي افراطي بودند، ان شاء الله در فرصت هاي بعدي. بايد خودشان را به خوبي در اين 4 سال نشان بدهند تا ما ببينيم كه لياقت 7 تا 8 ميليون تقلب را دارند يا نه؟)

اما اينكه برايم مينويسيد چه كنم؟ من دو راه براي اتان پيشنهاد ميكنم:

1- به هر كسي كه ميشناسيد و توانش را داريد، كمك كنيد كه از ايران خارج شود به هر نحوي و به هر شكلي كه توانش را داريد و شما را به خدا و جان خودتان و جان خودش هرگز شعارهاي ناسيوناليستي و ملي پرستي و ايران پرستي در اين مرحله برايش ندهيد. او خودش به اندازه كافي كشيده است. نمك روي زخم نپاشيد.

2- اگر توان داريد و ميتوانيد برويد و به دنيا بگوييد كه نفت ما را نخرند. برويد و به پاي عربستان بيافتيد و بگوييد شما را به خدا كمي ظرفيت اپك اتان را افزايش دهيد. شما هم منابع اتان از ما غني تر است و هم قدرت چانه زني اتان در اپك و بين الملل بالاتر است. در اين صورت قيمت نفت به شدت كاهش پيدا ميكند.(البته يادتان باشد كه آن نفرت قديمي از اعراب را فعلا كنار بگذاريد)

اگر توان داريد برويد و به صدا و سيماي سوئد بگوييد مانند همتاي ايراني اش دروغ بگويد و بگويد اين كارمندان سفارت بوده اند كه خودشان اغتشاش كرده اند.

اگر توان داريد برويد و به همه سران كشورهاي اروپايي و آمريكايي و توسعه يافته بگوييد كه دولت ما را به رسميت نشناسد و براي كارمندانش ويزا صادر نكند و همه سفارت خانه هاي ايران را ببندند.

(و اگر ميپرسيد من، خودم، خود خودم، چه ميتوانم بكنم؟‌ ميگويم غير از كتك خوردن و كشته شدن كاري نميتوانم بكنم.)

اگر ميخواهيد بدانيد كه وضع كشور اين روزها چگونه است؟ در جوابم ميگويم يك دو قطبي به شدت سراسر از نفرت و كينه به وجود آمده است. هنوز هم سرچ كلمات ناموسي كه پاي افراد را به وبلاگ من باز ميكند در رتبه اول قرار دارد. همين.

 

پي نوشت: خواهش ميكنم شما را به خدا قسم ميدهم اينقدر به من نگوييد عقيده مخالف هم محترم است و … مگر عقيده يكي مثل هيتلر و نازي ها و صدام و … براي شما محترم است كه من امروز در ايران محترم بشمارم هر كه را كه از ديكتاتور و دروغگويي مثل الف نون حمايت ميكند؟؟ شرمنده ببخشيد بگذاريد من همان جهان سومي و عقب مونده و احمق بمانم و بگويم كه من به دروغ و تهمت و ديكتاتوري و خيانت و تجاوز احترام نميگذارم و هر كس را كه به اينها راي بدهد را هم محترم نميدانم. شما اما ميتوانيد محترم بشماريد.

 

پي نوشت مهم: اين روزها دلم پر از حسرت و دلسوزي از 8 سال فرصتي است كه آقاي خاتمي از دست داد به راحتي و به سادگي.

عقده

آقاي رييس جمهور الكي منتخب!

نميدانم كه در كودكي اتان چه گذشته و چه بلاهايي سرتان آمده؟ اما ميدانم كه خيلي سختي كشيديد و در محروميت و بدبختي با عقده اي از مردم پولدار و ثروتمند بزرگ شديد و فكر كرديد كه آنها حق شما را خورده اند و … و از همان زمان برنامه ريختيد كه روزي رييس بشويد و تقاص همه بدبختي هايتان را از اين آدمها بگيريد. اين عقده را تا بزرگسالي با خود داشتيد و همه تلاش اتان را كرديد كه رييس شويد و شديد. اما … اما هنوز عقده را با خود به اين ور و آن ور ميكشيديد و … من متاسفم كه عقده هاي دوران كودكي شما امروز بايد در سرنوشت كشور من سهيم شود و تعيين كند كه چه كسي رييس باشد و نباشد. من متاسفم كه شما در كودكي اتان اينقدر بدبخت و زجر كشيده بوديد كه اين همه عقده اي شديد و متاسفم براي كشورم و مردمم كه شما كم كم عقده هايتان را به بقيه هم منتقل و تزريق كرديد و كشورم را با اين كارتان دو دسته كرديد و … من از شما و همه كساني كه از شما طرفداري كرده اند تا آخر عمرم متنفر خواهم بود و نميتوانيد از نگاه پر از تحقير و خشم من فرار كنيد. لعنت بر شما و عقده هاي دوران كودكي اتان كه اين روزها تعيين كننده سرنوشت كشورم شده است. كاش كسي پيدا ميشد در دوران كودكي شما را يك شب سير سر سفره مي خواباند كه اينقدر از اين جمعيت پولدار كه روي هم رفته 5 ميليون نفر هم نيستند عقده به دل نميگرفتيد كه همه هم و عزمتان را جزم كنيد براي از بين بردن اين قشر و اين همه كثافت كاري راه بندازيد و …

مشت

آقاي آمريكا! من واقعا از شما معذرت ميخواهم، ببخشيد، اشتباه شده است، يعني تقلب شده است،‌ من ميخواستم به دهان رييس جمهور منتخب كنوني كشور ايران مشت بزنم اما مثل اينكه اشتباهي تبليغ ميكنند كه به شما مشت زده ام. من هدفم مشت زدن به دهان رييس جمهور فعلي سرزميني بود كه در آن زندگي ميكنم، نه زدن مشت در دهان شما كه فرسنگ ها با من فاصله داريد و دست من به شما نخواهد رسيد. فريب تبليغات را نخوريد، اينها جو سازي است، فريب رسانه هاي كشور من را نخوريد، من به دهان رييس جمهور متقلبم مشت زده ام نه شما.

سلام گرگ

بايد ميدانستم كه اين همه خوش خلقي پليس و نيروي انتظامي و تلاش در تمرين دموكراسي و بلوغ سياسي نوظهور و … و مناظره و … همه و همه مصداق اين ضرب المثل است:

“سلام گرگ بي طمع نيست”

بيانيه

آقايون كانديدا هايي كه اعتقاد داريد حقتان خورده شده است و … با اين بيانيه هايي كه منتشر كرده ايد، حالم را از قبل بيشتر بهم ميزنيد. شما فكر كرديد مردم احمق هستند؟ اين همه افراد را پاي صندوق هاي راي آورديد و حالا بيانيه ميدهيد كه من از حق خودم نميگذرم و اين تازه اول داستان است و  من شكايت ميكنم و … آن وقت رويتان ميشود در چشم مردم نگاه كنيد؟؟ حتي حاضر نشديد به اين همه آدم معطل بگوييد چه كار كنند؟؟ يا حداقل كمي دردشان را تسكين دهيد. متاسفم كه به چون شمايي ذره اي و كورسويي اميد داشتم. شما حتي جرات گرفتن حق خودتان را هم نداريد.

راي سوختي ها

من معتقد هستم كه:

همه اين كارها براي اين بود كه فرداي انتخابات تبليغ كنند كه اين همه مردم براي تاييد نظام رفته اند و … اما در اصل جمع كردن راي سوختي ها بود، براي اينكه احمقي نژاد راي خودش را داشت در نهايت ولي هدف جمع راي هاي سوختي اي بود كه هيچوقت پاي صندوق ها نبودند.

استفراغ 4 ساله

آقاي رييس جمهور منتخب! تمام چهار سال آينده اي كه شما هر روز از روزهاي عمر و جواني من رو حروم ميكنيد به شما لعنت خواهم فرستاد و با يك نگاه پر از خشم و تحقير و نفرت به شما نگاه خواهم كرد. هيچگاه از شما بابت اين 4 سال نخواهم گذشت. نميخواستم سال 1390 شما با اون چهره كريه اتون نوروز رو به ما ايراني ها تبريك بگوييد. اميدوارم تا آن روز زنده نباشيد ان شاء الله. شما يك ديكتاتور دروغگوي متقلب هستيد. متاسفم براي خودم و كشوري كه شماي بيشعور رييس جمهورش هستيد.

شب طولاني

[صحنه داخلي- من در حال قدم زدن و بغض در گلو و اشك در چشم و ... به خاطر آمار]

مامان: ببين حالا هي ميزنين تو سر ما، چرا شاه رو بيرون كرديد و انقلاب كرديد و … ؟؟؟؟؟ خودتون گير يه ديكتاتور مثل احمقي نژاد افتاديد داريد اين كارها رو ميكنيد اونوقت هي به ما گير بدهيد و بگيد چرا انقلاب كرديد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نامه به رييس جمهور احتمالي

آقاي م و س و ي من به شما راي ميدهم اما:

دهه شصت و اعدام هاي سريالي را از ياد نخواهم برد. تندروي هاي شما را هم در اسلامي كردن دانشگاه ها و پرده كشيدن هاي بين زن و مرد در كلاس ها را و انقلاب فرهنگي را هم از ياد نخواهم برد. بخشنامه پوشيدن رنگ هاي تيره در دانشگاه به كميته انضباطي دانشگاه ها را هم از ياد نخواهم برد. تعطيلي تنها روزنامه مخالف و زنداني هاي سياسي آن دوران را هم از ياد نخواهم برد. قرباني كردن جوان هاي اين كشور را هم در جنگ از ياد نخواهم برد. مشابه همين ها را در دوران بزرگترين حامي شما آقاي خ ا ت م ي هم از ياد نخواهم برد. و هر چه گشتم هيچ برنامه مدوني از شما در زمينه سياست نديدم. و ميدانم كه ف ي ل ت ر هاي اينترنتي را بر نخواهيد داشت و اينترنت پر سرعت را هم به ما نخواهيد داد چرا كه به “اصول” مراجعه خواهيد كرد. بنابراين براي آزادي سياسي بيشتر و آزادي بيان و مطبوعات بيشتر به شما راي نخواهم داد و هر بار كه در دولت  احتمالي شما دانشجويي در دانشگاه به زندان برود و روزنامه اي بسته شود و خبر اعدام فردي را بشنوم، قلبم به درد خواهد آمد و تير خواهد كشيد.

سياست ها ي غلط اقتصادي اتان را هم كه باعث شد ما در دهه هفتاد تورم 50 درصدي داشته باشيم را هم از ياد نخواهم برد، سياست هايي كه خيلي از كارشناسان و طرفداران تيم امروزي شما، همان سالهاي دهه 70 آنقدر از آن انتقاد كرده اند كه تمام تورم و بيكاري دهه 70 را به شما و سياست هاي دولت اتان نسبت ميدادند. هر چه برنامه هاي اقتصادي دولت اميد را هم خوانده ام غير از شعارهاي انتخاباتي كه از لابلاي كتابهاي دانشگاهي درآمده است چيزي نديدم. به عنوان يك نمونه مثلا ميخواهيد صنعت نفت را به اقتصاد داخلي از طريق شيوه اداره كشور هنگام جنگ براي تهيه يك آرپيجي متصل كنيد و اصلا كسي نيست از شما بپرسد كه كجاي صنعت كشور تكنولوژي چنان پيشرفته اي دارد كه بتواند با طرحي مثل ساختن يك پالايشگاه همكاري كند؟ شما ميدانيد تاسيسات  LNG  و LPG حتي به مراتب هزينه برتر و امنيتي تر از تاسيسات هسته اي هستند؟ كدام كارگاه صنعتي يك كشور جهان سومي توان ساخت آن را دارد كه شما ميخواهيد آن را در مثلا پروژه اي مثل فازهاي پارس جنوبي همكاري دهيد؟؟ چقدر نيروي انساني متخصص تربيت شده براي اين كارها در تيم همراه اتان داريد؟ (تيمي كه در دهه هفتاد هم توان اين كار را نداشته اند) هيچ ميدانيد حتي اگر 23 خرداد هم شروع به كار كنيد حداقل ده سال بايد منتظر به ثمر نشستن چنين نيرويي باشيد در حاليكه شما فقط 4 سال وقت داريد؟ هيچ ميدانيد برنامه يعني اينكه شما با آمار و ارقام مستدل بيان كنيد كه كجا هستيم و به كجا ميخواهيم برسيم؟؟ يعني به عبارت ديگر چقدر منابع داريم و قرار است چگونه آنها را هزينه كنيم تا به اهداف امان برسيم؟؟ جاي اين آمار و ارقام در برنامه هاي شما خالي بود. (به عنوان مثال شما ميدايند الان ما در كشورمان چند نفر نيروي كار و آماده به كار و … داريم؟؟ حتما ميدانيد كه نيروي كار از عوامل اصلي هر برنامه اقتصادي با نگرش توسعه است) شما نه ميدانيد كه ما كجا هستيم از نظر اقتصادي و نه ميدانيد كه به كجا مي خواهيد برسيد.(خوب هم ميدانم كه علت حضور اتان نارضايتي هاي اجتماعي است نه اقتصادي) 7 برنامه تحول اقتصادي ارائه كرده ايد كه اگر تشابه آنها را با شعارهاي انتخاباتي نامزدهاي قبلي و برنامه هاي توسعه 4 ساله ناديده بگيريم و دولت شما يك دولت كارآمد و سريع و مدير باشد و با سرعت نور حركت كند، براي هر كدام از اين برنامه ها به يك سال زمان نياز داريد تا تصويب قانوني شود (گرچه هيچ كدام از اين برنامه ها را غير از شعار چيزي نميبينم مخصوصا با آن اعتقاد دهه شصتي شما به سرمايه دار و … كه آن را دزد ميدانستيد و …) تا كشور ما به بهشت تبديل شود و ان شاء الله نمودارهاي شما در پايان چهار سال همه شيب نزولي داشته باشد و همه در وضع بهتري نسبت به آمريكاي جهانخوار قرار بگيرد. بنابراين براي اقتصاد بهتر هم به شما راي نخواهم داد و هر بار كه آمار افزايش تورم و بيكاري و … را در دولت احتمالي شما بخوانم،‌ افسوس خواهم خورد.

من نميتوانم باور كنم كه شما فهرست تعهدات خودتان به زنان را منتشر ميكنيد و در راس آنان اين تعهد باشد كه:

بازنگری کلیه‌ قوانین و مقررات تبعیض‌آمیز و ناعادلانه از طریق ارایه لوایح لازم

و در كنارتان همسر ق ر آ ن پژوه اتان نشسته باشيد كه ميخواهد حقوق زنان را از لابلاي آيه هاي ق ر آ ن استخراج كند و بر فرق سر من زن نوعي بكوبد كه ” براساس نص صريح ق ر آ ن، ارث و ديه زن نصف مرد است” !!!!  (ساير سدهاي احتمالي مثل ح و ز ه علميه و عزيزان آ خ و ن د و هموطنان با پتانسيل بالا براي تبديل به طالبان را و در راس همه آنها  ر ه ب ر را فاكتور ميگيرم)  و شما ميخواهيد كه چنين تعهدي را به سرانجام برسانيد؟؟ تمام 49 تعهد شما را هم خواندم و چيزي چز شعارهاي انتخاباتي نديدم كه اگر كمي تعقل در آن شده بود، ميفهميديد كه تمام تعهدات شما اكثرا از جنس فرهنگ بود و فرهنگ ما هم زن را ناموس خود ميداند و حتما ميدانيد كه فرهنگ ما دست كم هزار سال است كه اينگونه است و شما 4 سال بيشتر فرصت نداريد براي همه اين تعهدات، يعني هر ماه يك تعهد را بايد انجام دهيد چون تعهد كرده ايد و از اصول اوليه تعهد و اخلاق، وفاي به عهد است. (بنابراين خودم را حتي به نصف اين تعهدات هم خوشنود نخواهم كرد كه ميدانم در همان اولي خواهيد ماند) من نميتوانم اين شعارهاي شما را در كنار استفاده تبليغاتي شما از ناموس پرستي بگذارم و در خيالم فكر كنم كه شما يك كانديداي طرفدار زنان و حقوق از دست رفته اشان هستيد، وقتي كه حتي براي برد انتخاباتي از كلمه “ناموس” سوء استفاده ميكنيد تا راي بيشتري بياوريد، يعني حتي خودتان هم ميدانيد كه مردم ما ناموس پرست هستند و گرسنه بمانند، از ناموس اشان غافل نميشوند، چون اين مردم را خوب شناخته ايد اما باز براي شادي دل فمينيست ها اين شعارها را ميدهيد، چون به آراي بخش مهمي از آنها نياز داريد. حتي در هيچ يك از شعارهاي انتخاباتي اتان اعلام نكرده ايد كه در كابينه احتمالي اتان وزير زن هم خواهيد داشت و ميدانم كه كابينه احتمالي را مردانه مي بنديد تا “راي اعتماد” بگيرند.بنابراين براي بهتر شدن وضع زنان و حقوق آنها هم به شما راي نخواهم داد و هر روز كه در اين سرزمين و در دولت احتمالي شما بر زني جفا ميشود و حقي از او خورده ميشود و له ميشود و نابود ميشود و … گريه خواهم كرد و افسوس خواهم خورد.

خودتان بارها اعلام كرده ايد كه به “اصول” مراجعه خواهيد كرد (يا همان “ر ه ب ر ي”). بنابراين به شما راي نميدهم تا گشت ارشاد را جمع كنيد چون در دولت احتمالي اتان بر فرق سر ما راي دهندگان خواهيد زد كه من گفتم كه “به اصول مراجعه ميكنم” و يادم نخواهد رفت شعار دهه شصتي شما كه ميگفتيد ” زن نبايد بي دليل از خانه خارج شود.”

برنامه هاي فرهنگي اتان را هم مطالعه كردم و جز شعار چيزي نديدم. مثلا نميدانم در كنار شعار “مراجعه به اصول” چگونه يكي از اهداف فرهنگي برنامه اتان ” حذف فضاي سانسور و سانسو زدگي” است؟‌ چگونه تيم همراه اتان همان سانسور چيان دهه شصت و دوران آقاي خ ا ت م ي هستند و شما ميخواهيد كه با سانسور در فرهنگ و هنر مبارزه كنيد؟؟ و مثلا چگونه ميخواهيد حضور زنان را در عرصه سينما مثلا از يك انسان درجه دو، با يك پوشش نيمي از گوني بيرون آمده كه نقشش هميشه گريه كردن و ستم كشيدن از دست آقاجون و شوهرش و برادرش و … است، در طي 4 سال به يك زن توانمند و برابر و انسان درجه يك و داردي قدرت تصميم گيري و … تبديل كنيد كه فيلم فروش هم داشته باشد و انگ فمينسيتي نخورد و توقيف نشود و ….؟؟ احتمال ميدهم كه در دولت احتمالي شما حتي “اخراجي هاي 3″ هم ساخته شود و شما دهان همه ما را با شعار “بازگشت به اصول”‌ و “وفاداري به دوران جنگ” و “آزادي بيان” (كه البته فقط در اين جور موارد اين شعار كاربرد دارد) خواهيد بست. بنابراين به خاطر فضاي بهتر فرهنگي هم به شما راي نخواهم داد و هر بار كه در دولت احتمالي شما كتابي اجازه چاپ نميگيرد و “اخراجي هاي 3″ مانندي با پول نفت ساخته ميشود، و نويسنده اي خانه نشنين مي شود و فيلمي در توقيف سپاه و نيروي انتظامي و قوه قضاييه قرار ميگيرد و … بغض راه گلويم را خواهد بست.

آقاي م و س و ي! من سوار موج سبز شما نشده ام، دستبند سبز هم ندارم و هر چه سبز بوده اين روزها از اطرافم دور كرده ام، در خيابان هم براي اتان گلو پاره نكرده ام كه ميدانم حجم عظيم بنزين و انرژي اي كه اين روزها مصرف ميشود بالاجبار از درآمد نفتي جبران ميشود (و ما هم ملتي كه عادت به خوردن پول مفت نفت داريم) و 4 سال ديگر رقيب احتمالي شما اگر كمي زرنگ باشد در مقابل اتان مي نشيند و نموداري از نرخ تورم روزهاي اول دولت احتمالي شما به شما نشان خواهد داد كه در اثر اين موج سبز و افزايش شدت مصرف انرژي روند افزايشي داشته است و شما اگر صداقت داشته باشيد، خواهيد پذيرفت.

آقاي م و س وي، من به خاطر هيچ كدام از شعارهاي انتخاباتي اتان به شما راي نميدهم. من به اين دليل به شما راي ميدهم كه ره آورد سفر احتمالي رييس جمهورم به خارج از كشور، “هاله نور” نباشد. همين.

آقاي م و س و ي!  اگر گلويم را ابتذال اين 4 سال ندريده بود كه من ناچار به از دور خارج كردن رقيب شما بشوم و موج سبز راه نيافتاده بود، قطعا انتخاب من شما نبوديد. من آرمانگرا نيستم اما از بين همين 4 نامزد هم، انتخاب بهتري نسبت به شما دارم اما چه كنم كه موج سبز شما من را ناچار به انتخاب ميكند.

به قول اين خانم: ” جناب مهندس م و س و ی امیدوارم ناچاری ما در دوست داشتن شما، ما و شما را در کنار هم سر بلند کند.” (خواندن اين نوشته توصيه ميشود به شدت)

 

من خودم واقف هستم كه من در يك جهنم جهان سومي به اسم ايران زندگي ميكنم و توقع ديپلمات درجه يك بودن از هيچ كدام از رييس جمهورهاي كشورم ندارم، اما راي ميدهم براي اينكه در درون خودم حس بهتري داشته باشم.

 

پي نوشت اول:‌ نويسنده اين متن ميداند كه اين ايرادات به ساير نامزدهاي ديگر هم وارد است و هرگونه برداشتي از اين نوشته براي تخريب كانديداها را محكوم ميكند. اين نوشته را قبل از انتخابت نوشتم كه اگر موج سبز پيروز شد بعدا كسي نيايد بگويد كه تو كه راي دادي و آتشت خوابيد حالا تحويل بگير نامزد منتخب ات را. برخلاف حرفهايي كه همه تحريمي ها ميزنند من همه ايرادات نامزد منتخبم را ميدانم و احساسي و كوركورانه راي نداده ام و حدس ميزنم كه خيلي ها هم ميدانند اما چاره اي نداريم جز انتخاب “كمتر بدتر”  نه حتي بين بد و بدتر. (اگر حروف اسامي را جدا جدا نوشته ام به اين دليل است كه نميخواهم طي سرچي چيزي كسي از اينجا سر در بياورد. همين)

پي نوشت دوم: البته به كساني هم كه سوار بر موج سبز هستند هم خرده نميگيرم كه چون فرصتي پيدا كرده اند براي خوش بودن و خوشي كردن كه چنين چيزي مدتها است در دل من مرده است و شايد از سر افسردگي است كه پشت پا ميزنم به چنين فرصت غنيمتي.

 

پي نوشت مهم: نويسنده افسوس ميخورد كه چرا از بين دو هزار نفر نامزد رياست جمهوري، 4 نفري بالا آمده اند كه همه اشان دست اشان به نوعي به خون مردم اين آب و خاك خسته، رنگين است؟؟؟؟؟

توهم بلوغ سياسي

فكر كنم دچار توهم شده ام كه مردم ما دچار بلوغ سياسي شده اند. يك آقايي حدود سه صفحه مطلب در مورد مناظره آقاي م و س و ي و ر ض ا ي ي نوشته و بعد گفته است كه آقاي م و س و ي برنده مناظره بوده است!!!!! حالا دليلش هم اين است كه “اگر چه برنامه هاي آقاي ر ض ا ي ي مدون و خوب است اما دو سال طول ميكشد تا مصوب قانوني بگيرد و تا اجرا شود، ‌4 سال تمام شده است اما برنامه هاي آقاي م و س و ي همگي برنامه ريزي شده از قبل هستند و سريع تر به نتيجه مي رسند و …” !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نميدانم مردم ما هنوز توهم امام زم//اني دارند كه يكي بيايد ناگهاني همه چيز را درست كند و  در عرض  4 سال ما را رقيب آمريكا در اقتصاد و سياست كند يا واقعا به اين بلوغ رسيده اند كه  توهم امام زم//اني  يك نوع تندروي دهه شصتي است و ….؟؟؟؟ چرا ما ايراني ها كمي آينده نگر نيستيم؟؟ چرا نميتوانيم بپذيريم كه اگر كسي كار خوبي كرد كه دير نتيجه بده هم بد نيست؟؟؟ چرا نميدانيم براي داشتن هر چيزي صبر و تلاش لازم است؟؟؟

خيلي دلم ميخواست براي اين نويسنده كه كلي هم كامنت هورا و آفرين و چه پر مغز نوشتي و اينا گرفته است، يك كامنت بگذارم به اين مضمون كه:

برادر گرامي! شما مگر آن كتاب دولت سبز آقاي م و س و ي را نخوانده ايد؟ مگر نميدانيد كه كارهايي كه ايشان در آن ليست كرده اند به عمر حضرت خضر هم نمي رسد و تازه نود درصد اشان مشكل قانوني دارند و حتي نياز به تاييد شوراي نگهبان دارند و … مگر اين نهادي كه آقاي م و س و ي ميخواهد براي ساماندهي طرح خصوصي سازي براي اولين بار در ايران تاسيس كند، يك طرح جديد نيست كه دست كم يك سال فقط طول مي كشد كه قانون آن تدوين شود و به مجلس برود و تاييد شود و … ؟؟ مگر اينكه ايشان هم بخواهند به روش ا ح م دي ن ژ ا د ي سازمان تاسيس كنند و حذف كنند و … آن موقع حق با شما است چون اين روش سريع تر و ميانبر تر است گرچه آدم را ياد مرحوم رضا خان ديكتاتور مي اندازد. در ضمن اگر قرار است كه آقاي م و س وي راهكارهايي داشته باشد كه نياز به مصوبات قانوني و … ندارد (و با بعضي از اصول قانوني كشور حتي ممكن است در تضاد نباشد) كه خوب اين آقاي ا ح م د ي ن ژ ا د كه ارجحيت دارند كه. ايشان الان رييس دولت هستند و هر طرح  و برنامه اي كه بدهند قطعا قانوني خواهد بود و ميانبر هم خواهد بود و راحت تر هم اجرا خواهد شد و … و اصلا راه هاي ميانبر هم بلد خواهند بود و راحت تر نتيجه ميگيرند در مقايسه با كسي كه تازه سر كار آمده است. در ضمن مگر قرار است آقاي م و س و ي 4000 سال وقت داشته باشند كه برنامه هاي بقيه كانديدا ها در مقايسه با 4 سال طولاني است اما برنامه ايشان براي 4 سال كافي و وافي است؟؟”

من واقعا حرفم را پس ميگيرم كه در اين انتخابات بلوغ سياسي ما رشد كرده است. به نظرم ما همان قبلي هستيم كه براي اولين بار داريم مناظره را تجربه ميكنيم.

 

 

 

پي نوشت: نميدانم ما با اين موج سبز چه ميخواهيم و چه نميخواهيم اما اين را حس ميكنم كه تغيير چنداني ايجاد نخواهيم كرد الا حذف گشت ارشاد از داخل خيابان ها. آن هم به شرطي كه ر ه ب ر ي مخالفت نكند و الا آقاي موج سوار سبز ممكن است در اين مورد به اصول برگردند و …

مناظره

آقاي مجري برنامه مناظره شما چرا وقتي آقاي ا ح م د ي ن ژ ا د دولت هاي قبلي را مورد نقد قرار ميدهند يا مرتب ميگويند در دوران جنگ فلان، در سال 1360 و 1364 فلان و … تذكري به آقاي ا ح م د ي ن ژ ا د نميدهيد كه در مورد كانديداي غايب صحبت ميكنند اما به آقاي م و س و ي وقتي كه ميگويند سياست هاي اخير دولت، در سال 1384 و 1383 و … نرخ تورم 25 درصد بوده است، تذكر نميدهيد كه در مورد كانديداي غايب صحبت ميكنند؟

پي نوشت: من به اين مناظرات هم شك دارم كه عدالت مند باشد.

پيش بيني انتخاباتي

بهتر است خودمان را گول نزنيم، هرچقدر هم كه سوار موج هاي سبز و پرچم ايران و آبي و سفيد و بنفش و رنگهاي ديگر شويم باز هم بايد يادمان باشد كه خواسته و نيازهاي خرد جمعي كشور ما، شعارهاي آزادي خواهي و بيان آزادي و مطبوعات و زنداني هاي سياسي و حقوق زنان و پاسپورت ايراني و آزادي بيان و كار و حقوق بشر و … نيست. خواسته خرد جمعي كشور ما حداقل هايي است كه مدت ها از آن محروم بوده اند، چه در دوران ش ا ه ن ش ا ه ي و چه در دوران ا ن ق ل ا ب. حداقل هايي كه نبودشان باعث شده است كه سطح توقعات اشان اينقدر پايين باشد. نداشتن اين حداقل ها، آن ها را محروم نگهداشته است،‌ خيلي از اين قشر توان دسترسي به اينترنت را هم ندارند. اينها به دنبال حداقل ها هستند و حق هم دارند. همه ما هم اگر در چنين محروميتهايي باشيم به دنبال حداقلها خواهيم بود. نيازهايشان و حداقل هايشان ساده و آشكار است: جاده، درمانگاه، پزشك، دارو، تراكتور و حمام و … اين قشر به كسي راي خواهند داد كه برايشان اينها را بياورد. براي آنها فرقي نميكند كه طرف خودش هم دزدي كرده است يا نه؟ مهم اين است كه بخشي از حداقل هاي آنها را برايشان فراهم كرده است. مهم اين است كه حالا جاده دارند و اگر مثل قبل انتخاب كنند شايد درمانگاه هم داشته باشند، آنها هم مثل ما روشنفكرهاي وبلاگي، بين بد و بدتر ميخواهند كه بد را انتخاب كنند، اگر همه چيز را با هم برايشان نمي آورد اما بعضي ها را برايشان مي آورد. آنها هم همين كار را ميكنند. حالا يكي پيدا شده است كه دهن من و شما را ميبندد و زنداني ميكند و … ولي براي او جاده مي آورد — من و شمايي كه لااقل از نعمت جاده با آسفالت غير مرغوب برخورداريم — خوب خيلي عقلاني و واضح است كه انتخابشان چه كسي باشد؟ كسي كه در محروميت بوده است، انتخابي جز اين نخواهد داشت تا مطلوبيتش افزايش يابد. همانطور كه بعضي از ما وبلاگ نويس ها و وبلاگ خوان هاي روشنفكر  مثلا معتقديم كه ” ك ر ب ا س چ ي براي تهران خوب بود و كار كرد و … و اگه پولي هم خورد نوش جونش!” اين قشر محروم هم ميگويد كه ” ا ح م د ي ن ژ ا د براي من جاده آورده و درمانگاه و حمام و … اگه دروغ هم ميگه خوب بگه، مگه بقيه نميگن. اگه دزدي هم كرده نوش جونش.”‌ يا مدل جديدترش ” براي خودش چيزي برنداشته”‌ و … او هم دارد بين بد و بدتر انتخاب ميكند، او هم ميداند و ميفهمد معني دروغ  و دزدي را اما بين بد و بدتر را انتخاب ميكند تا شايد راحت تر زندگي كند، او هم زندگي پر از رفاه و خانه آنچناني را ميداند و ميخواهد، او هم شايد آزادي بيان برايش اين معني را پيدا كند كه بتواند صداي مظلوميت و محروميتش را به گوش كسي برساند و كسي دردش را چاره كند و … مثل من وبلاگ نويس. ولي شايد اگر اين قشر اينقدر در محروميت نبود الان ميدانست كه مثلا اگر كسي يك كارخانه صنايع غذايي مرتبط با كشاورزي آن منطقه در نزديك محل سكونتش احداث كند، تمام اين حداقل ها را خود به خود خواهد داشت اما افسوس و صد افسوس از اين محروميت و نداشتن ها. ولي شايد اگر اين محروميت نبود، ميدانست كه مي شود با يك مديريت درست، هم اينها را داشت و نيازي به سفرهاي استاني نيست، سفرهايي كه خرج هايش دست كم از هزينه ساخت يك جاده ندارد و تنها هدفش به دست آوردن آرا بيشتر است. ولي شايد اگر اين محروميت نبود، ميدانست كه شايد يك نماينده مستقيم از سمت رييس جمهور همه اين كارها را برايش انجام دهد و لزومي به حضور مستقيم خودش براي تبليغات نباشد.

و يادمان نرود كه اين همان قشري است كه راي دادن را حكم ا ل ه ي ميداند و كاري به حرفهاي به اصطلاح روشنفكري من و شما ندارد و به كسي راي ميدهد كه از نظر او اصلح تر است. اين قشر حتي اگر با شعار آزادي بيان همراه شود با شعار ضد چند همسري و حقوق زنان همراه نمي شود چون برخلاف باورهايش هست (دقت كنيد حتي كانديدا ها هم در مناظره هايش اشاره اي ميكنند و ميگذرند چون ميدانند كه ممكن است راي نياورند و چه بد بخت هستيم قشر ما زنان كه هنگام دعواي قدرت هم دم از حقوق ما زدن به صلاح نيست).

متاسفانه هم من وبلاگ نيوس به اصلاح روشنفكر از طبقه متوسط و هم قشر محروميت كشيده ميخواهيم كه بين بد و بدتر يكي را انتخاب كنيم.

بهتر است خودمان را گول نزنيم و بدانيم كه ما يك كشور جهان سومي هستيم كه درصد جمعيت محروم كشورمان آنقدر هست كه ا ح م د ي ن ژ ا د راي بياورد و برنده شود.

بهتر است خودمان را گول نزنيم، همه اين چهار نامزد قبلا سابقه س ي ا س ي داشته اند و اگر حافظه نه چندان قوي ايراني امان را به كار بيندازيم يادمان مي آيد كه:

آقاي م و س و ي در دوران نخست وزيري اشان، با طرح هاي سوبسيد و يارانه و … باعث شدند كه ما بعدها در دوران ر ف س ن ج ا ن ي تورم 40 درصدي را تجربه كنيم. اولين بار در دوران نخست وزيري ايشان بود كه ايران معامله خريد نفت را به صورت سلف ابداع كرد و نفت را پيش فروش كرد، كاري كه هنوز هم انجام ميدهيم.در دوران نخست وزيري اش رنگ لباس بانوان دانشگاه بايد طوسي و سرمه اي و مشكي و … ميبود و پوشيدن كفش سفيد و كتاني گناه بود و جرم و … و همسرش ز ه ر ا ر ه ن و ر د هم يك ق ر آ ن پژوه است كه ميخواهد حق تضعيف شده زنان را از ميان آيه هاي قرآن بگيرد و … و مثلا يكي از آيه هاي ق ر آ ن در مورد زدن زنان هست و … ا ح م د ي ن ژ ا د هم از بين رفقا و دست اندركاران همين آقا در همين دوران ظهور كرده است و … و اسلام ناب محمدي كه شعار دهه 50 و 60 بود در سخنراني هاي موسوي بيشترين تكرار را دارد و اسلام ناب هم يعني اسلامي كه با سرمايه داري جهاني و سرمايه دار خدا نشناس و مرفهين بي درد مخالف است!!! (شبيه سخنان ا ح م د ي ن ژ ا د). 

آقاي ك ر و ب ي هم كه كلي رييس مجلس بوده و قانون مطبوعات را تصويب كرده و كلي قانونهاي ضد اقتصادي و مليتي و …

آقاي ر ض ا ي ي هم كه در دوران جنگ فرماندهاني داشته كه با يك آرپيجي به جنگ با دشمن مي رفتند و براي كم نياوردن سد انساني درست ميكردند و دنبال رسيدن به كربلا بودند و … بعد از هشت سال هم كه جام زهر را نوشيدند و …. و همه هم ميدانيم كه داستان س پ ا ه و … چه هست و چه بود در اين كشور و ….

در همه مناظره هايشان هم مي گويند اگر پرونده اي داريد، رو كنيد و برويد به قوه قضاييه ارجاع دهيد و … همان قوه قضاييه كه فعالان حقوق بشر ما سالها است به در و ديوار ميزنند كه حكم اعدام را لغو كنند و صبح كه از خواب بيدار ميشويم ميفهميم كه ديشب فردي را اعدام كرده اند بدون اطلاع خانواده و وكيلش و …

يادمان باشد كه ما فقط سوار موج هستيم و قرار است كه “كم تر بدتر” را انتخاب كنيم، همين. 

حواسمان به موجي كه سوار آن ميشويم باشد. حواسمان باشد كه قرار نيست حتما يكي بهتر از ا ح م د ي ن ژ ا د نصيب امان شود مخصوصا اگر موج سبزي هستيم. حواسمان باشد خيلي از پدر و مادرهاي ما فكر ميكنند كه م و س و ي خوب است چون در دوران جنگ فلان بود و … و اينها همان هايي بودند كه مي گفتند ا ح م د ي ن ژ ا د هم خوب است ميخواهد براي مردم كار كند و … توقع بيجا نداشته باشيم و معقول فكر كنيم.

 

پي نوشت: با همه اينها حدسم اين است كه باز هم آقاي ا ح م د ي ن ژ ا د راي خواهد آورد.

پي نوشت بعدي:‌ نه از كسي تعريف كردم و نه تبليغ كردم فقط حسم رو از اطرافم بيان كردم همين.

نرخ تورم

جدول زير بر گرفته از آمار رسمي بانك مركزي جمهوري اسلامي ايران است و حاوي سري زماني نرخ تورم در ايران از سال 1369 تا كنون مي باشد.

خوب آقاي احم*دي نژاد دولت را با ميانگين نرخ تورم 15 درصد در سال تحويل گرفته اند و اكنون بنا بر گزارش بانك مركزي تورم در سال 1387 معادل 25.4 درصد است و در سال 1388 تا ارديبهشت ماه برابر با 24.5 درصد است.

كاش كارشناسان آقاي اح*مدي نژاد به ايشان ياد آور ميشدند كه نرخ تورم كشوري مثل آمريكا در حدود 0.7369- است و ايران در حدود 25 درصد در سال جاري است. مسلما افزايش نرخ تورم يك رقمي با افزايش نرخ تورم دو رقمي واقعا متفاوت است. آقاي آحم*دي نژاد نرخ تورم در دولت شما از 10.4 درصد به 24.5 درصد رسيده است اما در كشوري مثل آمريكا از 3.38 درصد به 3.83 درصد رسيده است، تفاوت نرخ تورم به اندازه 14 درصد كجا و 0.5 درصد كجا؟؟ در كشورهاي توسعه يافته نرخ تورم در زمان ركود كاهش مي يابد نه افزايش و اين از اولين اصول منابع اقتصاد توسعه است.البته من هنوز معني آن نمودارهاي افزايش نرخ تورم در كشورهاي توسعه يافته را نفهميدم.

در مورد بيكاري هم كه از وقتي كه در سال 1385 اعلام كرده اند كه هر كسي يك ساعت در هفته كار كند، شاغل محسوب مي شود؛ معلوم است كه نرخ بيكاري بايد كاهش يابد.

من راي ميدهم تا بيشتر از اين احمق فرض نشوم.

 

سال شمسي (ميلادي)

نرخ تورم ايران

نرخ تورم آمريكا

تحولات ايران

1369 (1990)

9.0

رياست جمهوري آقاي رفس*نجاني

1370 (1991)

20.7

4.20

1371 (1992)

24.4

3.01

1372 (1993)

22.9

2.99

1373 (1994)

35.2

2.56

1374 (1995)

49.4

2.83

1375 (1996)

23.2

2.95

1376 (1997)

17.3

2.29

رياست جمهوري آقاي خا*تمي

1377 (1998)

18.1

1.55

1378 (1999)

20.1

2.20

1379 (2000)

12.6

3.36

1380 (2001)

11.4

2.84

1381 (2002)

15.8

1.58

1382 (2003)

15.6

2.27

1383 (2004)

15.2

2.66

1384 (2005)

10.4

3.38

رياست جمهوري آقاي اح*مدي نژاد

1385 (2006)

11.9

3.22

1386 (2007)

18.4

2.84

1387 (2008)

25.4

3.83

1388 (2009)

24.5

0.73-

 

 

 

 

 

 

 

بدون شرح انتخاباتي

يك آقايي در يكي از سايت هاي يكي از نامزدهاي رياست جمهوري كامنت گذاشته است كه :

آقاي …. همانطوری که خودتان میدانید سن مسئولیت کیفری انسان ها رو شارع اعظم یعنی خداوند تعیین کرده، شما بر اساس کدام استدلال میخواهید جلوی اعدام کودکان رو بگیرید در حالی که این فرمان خداست. این موضوع در مورد چندهمسری هم صدق میکند. اینها فرمان های لایتغیر خداوند هستند و حتی جانشین برحق امام زم//ان یعنی آقای …. هم حق تغییرشان را ندارد چه برسد به شما! مگر اینکه شما خودتون رو از خداوند برتر و فهمیده تر و اصلح تر بدانید!!!!!!!!!

پي نوشت:  به نظر شما ما چقدر پتانسيل تبديل شدن به طالبان را در كشورمان داريم؟؟

پي نوشت دوم: چند تا لغت رو تغيير دادم براي اين كه اينجا فيلتر نشود و يا دنبال كلمه اي خاص پاي كسي به اينجا باز نشود. علامت تعجب ها هم مربوط به اصل كامنت بود.

سال 1388 مبارك

norooz

“افزايش توليد ناخالص داخلي ايران بابت رهبري هاي درست و درمون مملكت ما نبوده، بلكه بابت افزايش قيمت نفت بوده.”

و ايشان در جواب من نوشته اند:

” خانم بهار!در آمد های ناشی از نفت و گاز ایران در سال 1368 حدود بیست و پنج میلیارد دلار بود.همین در آمد ها حالا با احتساب نفت چهل دلاری حدود هشتاد میلیارد دلار است.تولید ناخالص ملی از حدود پنجاه میلیارد دلار سال شصت و هشت به حداقل دویست میلیارد دلار امروزی رسیده که فقط پنجاه و پنج میلیاردش ناشی از افزایش در آمد های نفت و گاز است.

فرمایش شما خانم بهار وقتی درست بود که من بر مبنای نفت 140 دلاری همین نسبت را اعلام می کردم نه نفت چهل دلاری.در محاسبه تولید ناخالص ملی امروز نفت چهل دلاری را لحاظ کرده ام”

و اما جواب من كه كمي طولاني مي شد و براي همين اينجا مي نويسمش:

وقتي از درآمدهاي نفتي حرف مي­ زنيم، يعني از:

1-  درآمدهاي ناشي از فروش نفت خام

2- درآمدهاي ناشي از فروش فرآورده هاي نفت خام

3- درآمد ناشي از فروش گاز طبيعي

4- درآمدهاي ناشي از فروش فرآورده هاي گاز طبيعي

حرف مي­ زنيم كه در سند بودجه كشور معمولا بخش گروه نفت را به سه بخش تقسيم مي­كنند: نفت خام، گاز، فرآورده هاي نفتي.

بنابراين درآمدهاي نفتي با توليد ناخالص داخلي متفاوت است.

حالا ببينيم روند فروش نفت خام در ايران از سال 1368 تا 1386 چگونه بوده است؟

سال

متوسط قميت نفت/ دلار

ميزان فروش نفت/ ميليون بشكه در روز

كل درآمد هاي نفتي/ ميليارد دلار

اتفاق مهم سياسي- اقتصادي

رشد توليد ناخالص داخلي

1368

18.79

1.808

12,400

پس از جنگ و خرابي پالايشگاه و سكوها رياست جمهوري آقاي رفسنجاني

5.9

1369

22.22

2.221

18

 

14.1

1370

17.81

2.621

012, 16

 

12.1

1371

19.25

2.404

16,888

 

4

1372

15.80

2.484

14,232

جنگ عراق و كويت

افتتاح پالايشگاه اراك

1.5

1373

17

2.557

16,799,495

 

0.5

1374

18.10

2.559

18,152,813

 

2.9

1375

19.10

2.541

19,337,190

 

6.1

1376

18.54

2.342

17,668,305

رياست جمهوري آقاي خاتمي

2.8

1377

12.16

2.347

11,735,260

بدترين سال درآمد نفتي از سال 1357

2.9

1378

17.34

2.020

15,373,281

 

1.6

1379

26.52

2.271

25,211,00

 

5

1380

22.86

2.076

20,463,177

3.3

1381

23.95

2.050

21,365,385

افتتاح پارس جنوبي و عسلويه

7.5

1382

27.21

2.443

28,195,345

 

6.8

1383

34.30

2.421

35,771,38

 

4.8

1384

53.20

2.357

54,929,558

رياست جمهوري آقاي احمدي نژاد

5.4

1385

58.50

2.415

61,114,559

 

6.2

1386

78

2.523

81

 

6.9

اين جدول بالا نشان مي دهد كه ما از سال 76 تا 86، با متوسط قيمت 25 دلار در نفت روبرو بوديم بنابراين براي چي آقاي امير قيمت 40 دلاري نفت را در نظر گرفتند نمي دانم.

بنابراين ما در سال 68 نفت را به قيمت 40 دلار نمي فروختيم و درآمد ما در آن سال براساس تقريبا 18 دلار بوده است، و درآمدمان در سال 86 هم براساس 78 دلار بوده است، بنابراين من نفهميدم اصلا شما چرا براساس 40 دلار حساب كرده ايد، دوما آمارهايي كه ارائه ميدهيد بايد در هر دو سال براساس نفت 40 دلاري باشد، نه اينكه يكي براساس همان سال و ديگري براساس 40 دلار در سال. دوما وقتي آمار درآمدهاي نفتي ايران را ارائه ميكنند شامل موارد زير است: نفت خام، گاز و فرآورده هاي نفتي. همانطور هم كه از آمار بالا ميشود نتيجه گرفت اين افزايش درآمد نفتي ناشي از فروختن نفت بيشتر و گاز و فرآورده هاي گازي به قيمت بالاتر است، و من نفهميدم كجاي اين افزايش درآمدهاي نفتي نشانه مديريت عالي و درجه يك است؟ اينكه ما توان اين را پيدا كنيم كه بيشتر نفت استخراج كنيم تا بفروشيم كجايش نشانه پيشرفت در مديريت است؟

حالا يك توضيح ديگه كه ببينيم عمق فاجعه كجا است؟ رشد توليد ناخالص داخلي ايران (GDP) به قميت ثابت سال 1367، برابر 11.6 درصد است كه البته خوب بايد رهايي از جنگ و دوران سازندگي را هم در نظر بگيريم؛ اين رقم براي سال 86، 6.9 درصد است. بنابراين ما حتي با كاهش رشد اقتصادي روبرو بوديم. و همانطور كه مشاهده مي­كنيد حتي اين افزايش درآمدهاي نفتي انگاري گم شده اين وسط و معلوم نيست تاثيرش در كجا بوده است؟ آن هم براي كشوري كه به طور متوسط رشدي در حدود6 تا 7 درصد در سال داشته است. يعني با وجود حدود دو برابر شدن درآمدهاي نفتي اما رشد اقتصادي همان روند قبلي خودش را داشته است. تازه با همين رشد اقتصادي هم از كشورهايي مثل امارات و مصر و تركيه هم عقب تر هستيم، و با نرخ بيكاري حدود 11 درصد هم روبرو هستيم (البته اين نرخي است كه اعلام ميشود اما ظاهرا بيشتر از حتي سي درصد است)، آن وقت چطوري اين نرخ رشد اقتصادي نشانه پيشرفت است؟ در حاليكه نرخ بيكاري بالايي داريم و اين نشان از عدم بهره وري و ايجاد ارزش افزوده و … است. كجاي اين رشد كه اگر هر كدام از بخش هايش را بشكافيم مي­بينيم كه حتي ارزش افزوده ها و رشد زير بخش ها هم حاصل تزريق درآمد نفتي بوده است، نشانه مديريت قوي و قدرتمند است؟ به نظرم بهتر است اصلا وارد بحث واردات نشويم كه اين درآمدهاي نفتي بخش زيادي اش صرف واردات كالاهاي مصرفي و فرآورده هاي نفتي مثل بنزين و گازوييل مي شود و … در حاليكه ما از بزرگترين توليد كنندگان نفت دنيا هستيم و …

در ضمن درآمد ملي ايران در سال 86 براساس دلار، معادل تقريبا 97 ميليارد دلار است (درآمدهاي نفتي و غير نفتي) يعني با احتساب 81 ميليارد دلار درآمد نفتي و 16 ميليارد دلار درآمد غير نفتي وساير درآمدها و ماليات ها حدودا رقمي در حدود 97 ميليارد دلار ميشود كه براساس گزارش عملكرد دولت در سال 86 منتشر شده توسط بانك مركزي است و من نميدانم شما عدد 200 ميليارد دلار را چگونه محاسبه كرده ايد؟ در مورد اينكه توليد ناخالص داخلي را به قيمت نفت 40 دلاري محاسبه كرده ايد، كمي برايم جاي سوال است. توليد را به قيمت جاري محاسبه كرده ايد يا ثابت؟ رقم ريالي توليد ناخالص داخلي را براساس كدام نرخ برابري دلار و ريال به دلار محاسبه كرده ايد، يعني هر دلار را معادل چند ريال در نظر گرفته ايد و براساس شاخص قدرت خريد محاسبه كرده ايد يا شاخص ديگري؟ در ضمن حتما اشراف داريد كه توليد ناخالص داخلي فقط شامل درآمدهاي نفتي نيست، گرچه بخش اعظم آن را درآمدهاي نفتي تشكيل مي­دهد اما ارقام ديگري مثل بخش كشاورزي، صنعت، خدمات هم با زير بخش هاي آن وجود دارد، كه همه ارقام دلاري نيستند و خيلي از آنها ريالي هستند، شما چه رقمي را ضربدر عدد 40 كرده ايد و به توليد ناخالص داخلي رسيده ايد؟ آيا ابتدا توليد ناخالص داخلي را مثلا براساس هر بشكه نفت محاسبه كرده ايد و بعد ضربدر عدد چهل كرده ايد؟ در ضمن ما در سال 86 معادل 81 ميليارد دلار درآمد نفتي داشته ايم، منظور شما از عدد 55 ميليارد دلار سهم درآمد نفتي چي است؟

اما در مورد رشد درآمدهاي نفتي به قيمت ثابت سال 67، در سال 68 رقمي در حدود 7.1 درصد بوده است كه اين رقم در سال 86 به 0.8 درصد رسيده است، يعني حتي رشد درآمدهاي نفتي هم كاهش داشته است، و خوب البته طبيعي هم هست، به جاي اينكه ارزش افزوده در اين بخش ايجاد كنيم، بيشتر استخراج كرديم و فروختيم و خوب معلوم است كه رشد هم بايد كاهش پيدا كند. (براي اين آمار هم مي توانيد به سايت بانك مركزي مراجعه كنيد و پيدا كنيد، اگر مشكلي بود خودم براي شما ميفرستم جداولش را) به همه ماجرا اضافه كنيد كاهش روزمره قدرت خريد ريال در برابر دلار را كه وقتي اين دلارها در داخل به ريال تبديل مي شود، وضع را فاجعه تر مي كند.

من واقعا نفهميدم اين افزايش درآمدي كه شما گفتيد، چگونه باعث ايجاد ارزش افزوده و افزايش رشد اقتصادي شده است؟ اگر به اين جدول خوب نگاه كنيد مي­بينيد كه اين افزايش ناشي از افزايش قيمت نفت و حجم نفت استخراجي بوده است. كجاي اين افزايش درآمد نفتي منجر به ايجاد مثلا يك پالايشگاه شده است تا مجبور به واردات بنزين و گازوييل نباشيم و باعث كاهش شدت مصرف انرژي در كشور شده است؟ و در نهايت منجر به رشد و ايجاد تكنولوژي و بهبود شاخص هاي توسعه شده است؟ به نظرم اتفاقا همه اينها نشانه اين است كه اين درآمدهاي اندك و حتي گاهي افزايش يافته اصلا به درستي مديريت نشده است و وضع موجود اتفاقا نشانه بي كفايتي مديريتي است.

 

 

پي نوشت: منبع آمارها گزارش هاي ساليانه بانك مركزي و تراز نامه بانك مركزي و ترازنامه انرژي است اما براي تك تك آنها فرصت نكردم لينكي پيدا كنم اما با يك نگاه گذرا به اين سندها به راحتي ارقام مورد نياز را مي توان پيدا كرد. التبه اگر ارقام اشتباه باشد خوشحال ميشوم در صورت تذكر تصحيح اشان كنم.

آن ستون درآمدهاي نفتي شامل تمام درآمدهاي نفتي از فروش نفت و ميعانات گازي و گاز و نفت كوره و … است، فقط شامل درآمد نفتي حاصل از فروش نفت خام به صورت بشكه نيست كه از حاصلضرب ستون اول و دوم به وجود بياد.

من فقط در مورد آن آمار و ارقام نظرم را نوشتم، نه در مورد آن نوشته آقاي امير.

 

درباره وبلاگ

سلام خدمت بازديدكنندگان عزيز
پست الکترونیک
تماس با مدیر
RSS
ATOM
جستجو
آخرين مطالب
بهار
آرشيو
آبان 1388
موضوعات
بهار
تابستان
نويسندگان
پيوند ها
بانك پرسش و پاسخ
بيان
آمار سايت
كل بازديدها : 1867 نفر
تعداد نویسندگان : يك عدد
كل مطالب : 1 عدد
آخرین بروز رسانی : جمعه 15 آبان 1388 
masoud