کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان
 


 

 
 

با حضور مردم و مسئولان و خانواده شهدا؛ يادواره 25 شهيد گلگون كفن روستاي كريز كاشمر برگزار شد

http://www.noorfatema.org/up/uploads/12777855321.gif

 

 

با حضور مردم و مسئولان و خانواده شهدا؛ يادواره 25 شهيد گلگون كفن روستاي كريز كاشمر برگزار شد
 
سردار شهيد حاج محمّدعلي صادقي/ فرمانده گردان كوثرلشگر21امام رضا(ع)خراسان، محل شهادت شلمچه عمليات كربلاي5 /،نوزدهم ديماه سال يكهزاروسيصدوشصت وپنج هجري شمسي
 

شادي روح سردار شهيد محمّديزداني كريزي صلـــــوات

 

 

تصوير شهيد ثبت نشده است.

 

سردار شهيد محمّديزداني كريزي /قائم مقام گردان كوثر لشگر21امام رضا(ع)خراسان،محل شهادت شلمچه /عمليات كربلاي 5/نوزدهم ديماه سال يكهزاروسيصدوشصت وپنج هجري شمسي

 

 
 
گلزار: شهيد مدرس شهرستان كاشمر(استان خراسان رضوي)

 

AKSGIF.IR- rasool akram mohammad gifتصاوير متحرك حضرت محمد (ص)

گل صميميت

بسم الله الرحمن الرحيم رنگي،بسم الله رنگي،بسم الله زيبا رنگي،عكس مذهبي،تصاوير بسم الله رنگي،تصوير بسم الله رنگي

اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلي عَلِيِّ بْنِ مُوسَي الرِّضَا الْمُرْتَضَي

الْاِمامِ التَّقِيِّ النَّقِيِّ وَ حُجَّتِكَ عَلي مَنْ فَوْقَ الْاَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّري

 

اَلصِّدّيقِ الشّهيدِ صَلاةً كَثيرَةً تامَّةً زاكِيَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً

مُتَرادِفَةً كَاَفْضَلِ ما صَلَّيْتَ عَلي اَحَدٍمِنْ اَوْلِيائِك

با حضور مردم و مسئولان و خانواده شهدا؛


يادواره 25 شهيد گلگون كفن روستاي كريز كاشمر برگزار شد
سپاه نيوز:مسئول حوزه نمايندگي ولي‌فقيه در سپاه كاشمر گفت: برگزاري يادواره براي شهدا در اصل گراميداشت و بزرگداشت تمام ارزش‌ها و اصولي است كه شهدا به خاطر آن‌ها جان‌عزيزشان را فدا كردند.

به گزارش سپاه نيوز؛ در ايام مبارك دهه فجر يادواره سرداران شهيد محمد يزداني و محمدعلي صادقي و 25 شهيد گلگون‌كفن روستاي كريز كاشمر برگزار شد.
در اين مراسم كه با حضور حجت‌الاسلام دهقاني امام‌جمعه ريوش و فرمانده سپاه كوه سرخ و جمعي از خانواده‌هاي شاهد و ايثارگر برگزار شد، حجت‌الاسلام و المسملين طاهري مسئول حوزه نمايندگي ولي‌فقيه در سپاه كاشمر، ضمن گراميداشت شهدا، آنان را همچون چراغ هدايت براي جامعه توصيف و عنوان كرد: كساني كه شهدا را مرده مي‌پندارند بايد بدانند كه شهدا تنها كساني هستند كه هم در دنيا و هم در آخرت حق شفاعت داشته و مي‌توانند دستمان را بگيرند.
وي افزود: برگزاري يادواره براي شهدا در اصل گراميداشت و بزرگداشت تمام ارزش‌ها و اصولي است كه شهيد به خاطر آن جان‌عزيزش را فدا نموده و اين ما هستيم كه به شركت در اين مراسمات نيازمنديم.
در پايان اين يادواره ضمن تقدير از خانواده‌هاي معظم شهدا توسط مسئولين شركت‌كنندگان با حضور بر سر مزار شهداي گران‌قدر به مقام شامخ شهداي حماسه‌آفرين هشت سال دفاع مقدس اداي احترام كردند.
كليد واژه‌ها
شناسه : 4e8d8c9a-6cb9-4542-beda-fae74637fea2

 

جمعه/هفدهم بهمن ماه سال

 

{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{{

o6647_IMG_20150202_2230323.jpg

 

 

 

 

 

 

http://www.pro.uploadpa.com/?file=1431600910167824_1%20124.jpg

 


حجت الاسلام والمسلمین علي اسماعيلي كريزي/رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح خراسان رضوی

 

 

|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 





Image result for ‫تصاویر متحرک نظر بدهید‬‎
 

 

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

وبلاگ"بررودکریز"

 

barrud.mizbanblog.com

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 17 دی 1394  ] [ 8:22 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

تاریخچه شهرستان کاشمر

 

کاشمر طی چند هزار سال قدمت ، به نام های متفاوتی خوانده شده است . بنای آن را به بهمن پسر اسفندیار و نوه گشتاسب نسبت داده اند. نام اصلی آن ترشیز است و جغرافیانویسان اسلامی به صورت طرثیث و ترشیش و … ضبط کرده اند و سابقاً نام دیگر آن بوشت و بست بوده است. در سال ۴۸۳ هنگامی که حسن صباح پیشوای نزاریان ایرانی در الموت استقرار یافت ، دستیار خود حسین قاینی را که از پیش حکومت قهستان و ترشیز را داشت، به عنوان داعی به ترشیز اعزام کرد ، وی در دعوت مردم به نهضت نزاری حسن صباح توفیق زیادی به دست آورد . تعداد زیاد قلعه های جنگی در سرتاسر قهستان که در نام های محلی به نام قلعه دختر و قلعه ملاحده موسومند ، حکایت از این امر دارد .
آثار باستانی و مزارها
کاشمر دارای آثار تاریخی فراوانی است . مهمترین آنها عبارتند از : بقایای تپه باستانی کندر در قریه کندر ، سد قدیمی منتسب به عضدالدوله در شمال قریه کشمر ، آثار باقیمانده سد شاهی و قلعه دختر و قلعه پسر در ریوش و کوهسرخ ، آسیاها و آثار موجود در دامنه کمر باغدشت و گورستان گبرها در قراچه کوهسرخ .
غار آتشگاه
قلعه ای قدیمی و غاری تاریخی معروف به غار آتشگاه از دیدنی های روستای سرحوضک در ۱۳ کیلومتری شمال غرب کاشمر است .
روستای نامق
این روستا در میان ارتفاعات کاشمر واقع شده است ، بنای آن را برخی قدیمی تر از نیشابور می دانند . زادگاه شیخ احمد جام نامقی در میان بادامستانی که محل اولیه نامق است ، قرار گرفته و مربوط به ۸۰۰ سال پیش است. قبر شیخ ابوالحسن که از عرفای معروف دوره خود بوده و پدر شیخ احمد نامقی است در نزدیکی روستا قرار دارد . از آثار قدیمی این روستا ، کاریزی است که آسیاب های هفتگانه ای را می چرخانده و خرابه های آنها موجود است ، کمر قلعه نیز دیواری سنگی است که بقایای قلعه ای قدیمی است ، در بلندترین نقطه روستا نیز قلعه ای قدیمی به چشم می خورد که به آن ارگ می گویند. مساجد روستا و معماری ویژه آن نیز از دیدنی های منطقه است.
مسجد جامع کاشمر
بترشیز قدیم به داشتن جامع های معتبر و معمور زبانزد و مشهور بوده است. مقدسی آورده است که شهر طریثیت مرکز بشت جامعی دارد که پس از جامع دمشق ، ثروتمندتر از آن جامعی نیست و زیبا و پاکیزه است . و این در حالی است که جامع دمشق را هنرمندان ایرانی و هندی و رومی با هزینه ای معادل هفت سال مالیات شام ساخته بودند و هجده کشتی زر و سیم در آن صرف شده بود …» جامع فعلی کاشمر متعلق به اوایل عهد فتح علیشاه قاجار است.
امام زاده سید حمزه (ع)
در قسمت شمال کاشمر در باغی به نام باغمزار زیارتگاه سید حمزه فرزند حضرت موسی بن جعفر(ع) قرار دارد. ساختمان این مرقد دارای گنبدی مرتفع با کاشی کاری سبزرنگ و ایوان آیینه کاری شده و دو گلدسته بلند است . نمای درونی گنبد و اطراف رواق نیز آیینه کاری شده است .
سلاطین صفویه که خود را از اعقاب حمزه بن موسی (ع) می دانستند در آبادانی این مزار اهتمام خاصی داشتند . سند اصلی موقوفات امام زاده دارای تاریخ ۹۳۰ هجری ، سال درگذشت شاه اسماعیل صفوی است ، باغمزار کاشمر دارای سروهای زیبا و باستانی است که گفته می شود هشتصد سال عمر دارند .
امام زاده سید مرتضی (ع)
آرامگاه امامزاده سیدمرتضی در دامنه کوههای شمالی در فاصله ۵ کیلومتری کاشمر قرار دارد . وی از فرزندان موسی به جعفر(ع) است . ساختمان این آرامگاه توسط مردم بازسازی شده است .
مقبره شهید مدرس
سیدحسن مدرس از سادات طباطبایی قمشه اصفهان و از رجال روحانی سیاسی دوره مشروطیت و پهلوی بود . وی در سال ۱۲۸۷ در یکی از روستاهای اردستان به دنیا آمد و در سال ۱۳۲۸ به تهران سفر کرد و به دوره دوم مجلس شورای ملی راه یافت . در سال ۱۳۰۷ به خواف و پس از آن به کاشمر تبعید گردید و در سال ۱۳۱۶ در این شهر به شهادت رسید .
همیشه آن جمله معروفش را به یاد می آوریم که به رضا خان گفت : قبر من هر جا که باشد زیارتگاه مردم خواهد شد …
گردشگری
از جمله نقاط مهم و دیدنی این شهر آرامگاه دو امام زاده یکی در مرکز شهر به نام سید حمزه معروف به باغ مزار که در میان باغی احاطه شده و دیگری سیدمرتضی در دامنه کوه می باشد که بسیار دیدنی و خوش آب و هوا می باشد. مرحوم مدرس….
«جهت مشاهده متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید»
 
کاشمر طی چند هزار سال قدمت ، به نام های متفاوتی خوانده شده است . بنای آن را به بهمن پسر اسفندیار و نوه گشتاسب نسبت داده اند. نام اصلی آن ترشیز است و جغرافیانویسان اسلامی به صورت طرثیث و ترشیش و … ضبط کرده اند و سابقاً نام دیگر آن بوشت و بست بوده است. در سال ۴۸۳ هنگامی که حسن صباح پیشوای نزاریان ایرانی در الموت استقرار یافت ، دستیار خود حسین قاینی را که از پیش حکومت قهستان و ترشیز را داشت، به عنوان داعی به ترشیز اعزام کرد ، وی در دعوت مردم به نهضت نزاری حسن صباح توفیق زیادی به دست آورد . تعداد زیاد قلعه های جنگی در سرتاسر قهستان که در نام های محلی به نام قلعه دختر و قلعه ملاحده موسومند ، حکایت از این امر دارد .
آثار باستانی و مزارها
کاشمر دارای آثار تاریخی فراوانی است . مهمترین آنها عبارتند از : بقایای تپه باستانی کندر در قریه کندر ، سد قدیمی منتسب به عضدالدوله در شمال قریه کشمر ، آثار باقیمانده سد شاهی و قلعه دختر و قلعه پسر در ریوش و کوهسرخ ، آسیاها و آثار موجود در دامنه کمر باغدشت و گورستان گبرها در قراچه کوهسرخ .
غار آتشگاه
قلعه ای قدیمی و غاری تاریخی معروف به غار آتشگاه از دیدنی های روستای سرحوضک در ۱۳ کیلومتری شمال غرب کاشمر است .
روستای نامق
این روستا در میان ارتفاعات کاشمر واقع شده است ، بنای آن را برخی قدیمی تر از نیشابور می دانند . زادگاه شیخ احمد جام نامقی در میان بادامستانی که محل اولیه نامق است ، قرار گرفته و مربوط به ۸۰۰ سال پیش است. قبر شیخ ابوالحسن که از عرفای معروف دوره خود بوده و پدر شیخ احمد نامقی است در نزدیکی روستا قرار دارد . از آثار قدیمی این روستا ، کاریزی است که آسیاب های هفتگانه ای را می چرخانده و خرابه های آنها موجود است ، کمر قلعه نیز دیواری سنگی است که بقایای قلعه ای قدیمی است ، در بلندترین نقطه روستا نیز قلعه ای قدیمی به چشم می خورد که به آن ارگ می گویند. مساجد روستا و معماری ویژه آن نیز از دیدنی های منطقه است.
مسجد جامع کاشمر
بترشیز قدیم به داشتن جامع های معتبر و معمور زبانزد و مشهور بوده است. مقدسی آورده است که شهر طریثیت مرکز بشت جامعی دارد که پس از جامع دمشق ، ثروتمندتر از آن جامعی نیست و زیبا و پاکیزه است . و این در حالی است که جامع دمشق را هنرمندان ایرانی و هندی و رومی با هزینه ای معادل هفت سال مالیات شام ساخته بودند و هجده کشتی زر و سیم در آن صرف شده بود …» جامع فعلی کاشمر متعلق به اوایل عهد فتح علیشاه قاجار است.
امام زاده سید حمزه (ع)
در قسمت شمال کاشمر در باغی به نام باغمزار زیارتگاه سید حمزه فرزند حضرت موسی بن جعفر(ع) قرار دارد. ساختمان این مرقد دارای گنبدی مرتفع با کاشی کاری سبزرنگ و ایوان آیینه کاری شده و دو گلدسته بلند است . نمای درونی گنبد و اطراف رواق نیز آیینه کاری شده است .
سلاطین صفویه که خود را از اعقاب حمزه بن موسی (ع) می دانستند در آبادانی این مزار اهتمام خاصی داشتند . سند اصلی موقوفات امام زاده دارای تاریخ ۹۳۰ هجری ، سال درگذشت شاه اسماعیل صفوی است ، باغمزار کاشمر دارای سروهای زیبا و باستانی است که گفته می شود هشتصد سال عمر دارند .
امام زاده سید مرتضی (ع)
آرامگاه امامزاده سیدمرتضی در دامنه کوههای شمالی در فاصله ۵ کیلومتری کاشمر قرار دارد . وی از فرزندان موسی به جعفر(ع) است . ساختمان این آرامگاه توسط مردم بازسازی شده است .
مقبره شهید مدرس
سیدحسن مدرس از سادات طباطبایی قمشه اصفهان و از رجال روحانی سیاسی دوره مشروطیت و پهلوی بود . وی در سال ۱۲۸۷ در یکی از روستاهای اردستان به دنیا آمد و در سال ۱۳۲۸ به تهران سفر کرد و به دوره دوم مجلس شورای ملی راه یافت . در سال ۱۳۰۷ به خواف و پس از آن به کاشمر تبعید گردید و در سال ۱۳۱۶ در این شهر به شهادت رسید .
همیشه آن جمله معروفش را به یاد می آوریم که به رضا خان گفت : قبر من هر جا که باشد زیارتگاه مردم خواهد شد …
گردشگری
از جمله نقاط مهم و دیدنی این شهر آرامگاه دو امام زاده یکی در مرکز شهر به نام سید حمزه معروف به باغ مزار که در میان باغی احاطه شده و دیگری سیدمرتضی در دامنه کوه می باشد که بسیار دیدنی و خوش آب و هوا می باشد. مرحوم مدرس پس از تبعید در این شهر به شهادت رسیده و دفن گردیده که شهید مدرس وی پس از انقلاب سال ۵۷ ترمیم و بازسازی گردیده است. از مهم ترین صادرات آن فرش و محصول کشاورزی عمده آن انگور و کشمش مرغوب و در این سالها زعفران نیز می باشد.
نام کاشمر و ترشیز در طول تاریخ دستخوش تغییرات شده است:
کشمر ، کیشمر ، کشمیر ، کشمار و کاشمر
در سال ۱۳۱۳/۰۵/۰۸ ه.ش از ترشیز به کاشمر تغییر نام یافت در سال ۱۳۷۴ ه.ش بخشی از آن تحت عنوان شهرستان بردسکن استقلال یافت و در سال ۱۳۸۲ بخش دیگری با نام شهرستان خلیل آباد از آن جدا شد.
پیشینه ی تاریخی
منطقه ی کاشمر که در متون و منابع کهن ازآن به عنوان ترثیت یا «ترشیز»یاد شده به استناد کاوش های باستان شناسی از گذشته های دور تا اواخر هزاره ی دوم و اوایل پیش از میلاد مسکون بوده است. به استناد روایات شاهنامه و تاریخ بیهقی ۲۵۰۰ سال پیش زردشت پیامبر در این سرزمین با گشتاسب شاه ملاقات نموده و آتشکده ای در این ناحیه برپا نموده است. کاشمر در اعصار تاریخی به ویژه دوره پارتیان و ساسانیان جزء مناطق فرمانروایی آنان در خراسان به شمار می آمد. کاشمر در سال ۳۱ هجری بدست اعراب مسلمان فتح شد و از ان پس امرای غزنوی ، سلجوقی،اسماعیلیه،خوارزمشاهیان،ایلخانی،سربداریه،تیموری،صفوی،افشاریه و قاجاری به ترتیب بر این ناحیه حکم راندند و تاریخ پر فراز و نشیب این منطقه را که مشحون از جنگها ، شکست ها ، ناامیدی ها ، کامکاری ها و پیروزی هاست رقم زدند.
نمایندگان شهر کاشمر در مجلس مشروطه ( قبل انقلاب)
از بدو تشکیل مجلس مشروطه)مجلس شورای ملی( تا پایان عصر سلطنت پهلوی
نمایندگان دوره اول
سیدهاشم احتشام الاولیاء الاطباء – ۱۲۸۷ – ۱۲۸۵
نمایندگان دوره دوم
بدون نماینده – ۱۲۹۰ – ۱۲۸۸
نمایندگان دوره سوم
حاج شیخ حبیب الله ترشیزی – ۱۲۹۴ – ۱۲۹۳
نمایندگان دوره چهارم
میرزا ابوتراب خان مقبل السلطنه خراسان(اقبال التولیه) – ۱۳۰۲ – ۱۳۰۰
نمایندگان دوره پنجم
محمدتقی بهار)ملک الشعراء) – ۱۳۰۴ – ۱۳۰۲
نمایندگان دوره ششم
اسدالله زوار – ۱۳۰۷ – ۱۳۰۵
نمایندگان دوره هفتم
اسدالله زوار – ۱۳۰۹ – ۱۳۰۷
نمایندگان دوره هشتم
میرزاآقا ضیاء)ضیاالاطباء)– ۱۳۱۱ – ۱۳۰۹
نمایندگان دوره نهم
میرزاعلی اقبال)اقبال ‎السلطان) – ۱۳۱۴ – ۱۳۱۱
نمایندگان دوره دهم
اسدالله زوار – ۱۳۱۶ – ۱۳۱۴
نمایندگان دوره یازدهم
اسدالله زوار – ۱۳۱۸ – ۱۳۱۶
نمایندگان دوره دوازدهم
محمدابراهیم کلالی )امیرتیمور) – ۱۳۲۰ – ۱۳۱۸
نمایندگان دوره سیزدهم
محمدابراهیم کلالی)امیرتیمور) – ۱۳۲۲ – ۱۳۲۰
نمایندگان دوره چهاردهم
منوچهر تیمورتاش – ۱۳۲۴ – ۱۳۲۲
نمایندگان دوره پانزدهم
میرزاعلی اقبال )اقبال ‎السلطان) – ۱۳۲۸ – ۱۳۲۶
نمایندگان دوره شانزدهم
عبدالوهاب اقبال – ۱۳۳۰ – ۱۳۲۸
نمایندگان دوره هفدهم
مهدی شوکتی – ۱۳۳۲ – ۱۳۳۱
نمایندگان دوره هیجدهم
منوچهر تیمورتاش – ۱۳۳۵ – ۱۳۳۲
نمایندگان دوره نوزدهم
منوچهر تیمورتاش – ۱۳۳۹ – ۱۳۳۵
نمایندگان دوره بیستم
ابولقاسم تفضلی – ۱۳۴۰ – ۱۳۳۹
نمایندگان دوره بیست و یکم
مهندسفضل الله جلالی – ۱۳۴۶ – ۱۳۴۲
نمایندگان دوره بیست و دوم
مهندسفضل الله جلالی – ۱۳۵۰ – ۱۳۴۶
نمایندگان دوره بیست و سوم
مهندسفضل الله جلالی – ۱۳۵۴ – ۱۳۵۰
نمایندگان دوره بیست و چهار
مهندسمحمدصادق فرمان – ۱۳۵۷ –۱۳۵۴
شخصیت ها و مشاهیر ترشیز
عمیدالملک کندری
آهی ترشیزی
آهی جغتائی
اهلی ترشیزی
اهلی شیرازی
میرصدرالاسلام ترشیزی
شیخ احمد جامی نامقی
ابونصر احمد ژنده پیل
محمد حسامی بندقرایی
ابوطاهر طرطوسی
محیی الدین طریثیثی
طوطی ترشیزی
ظهوری ترشیزی
عهدی ترشیزی
غواص بستی
محمد کاتبی
مظهری ترشیزی
منتخب ترشیزی
مؤمن ترشیزی
محمدحسین اشراقی ایوری
محمدعلی امامی
محمدباقر امامی
محمدحسین اولیایی
محمدحسین بختیاری
احمد ترشیزی
اسماعیل ترشیزی
میرزایوسف ترشیزی )فاضل ترشیزی(
محمدجعفر ترشیزی
محمدصالح ترشیزی
محمدرضا ترشیزی خراسانی
محمدعلی جلالی نوری (جلال العلما(
محمدحسین خوش اخلاق
محمدصادق سعیدی
فضل الله شریعتی
اسماعیل کوه سرخی
محمدحسین تولائی
حبیب الله آیت اللهی
سیدعلی نجفی کاشمری
عبدالعلی هروی
محمدحسین خوش اخلاق
ولی الله داورزنی
اماکن تاریخی، آثار باستانی و گردشگری
آرامگاه شهید سید حسن مدرس
آرامگاه سید مرتضی ابن موسی الکاظم
آرامگاه حمزه ابن موسی کاظم
مسجد جامع کاشمر
بقایای تپه باستانی کندر
سد قدیمی منتسب به عضد الدوله در شمال روستای کشمر
آثار باقی مانده سد شاهی
قلعه دختر و پسر در ریوش و کوهسرخ
آسیاب ها و آثار موجود در دامنه کمر باغدشت
گورستان گبرها در قراچه کوهسرخ
یخدان طبیعی بند قرا
سرو کاشمر
قلعه ی آتشگاه
بند شاهی (سد ششطراز(
بقایای قلعه ی خضرآباد
قلعه گبر حصار
منطقه گردشگری کوهسرخ
خرابه های ارگ قدیم شهر
پارک جنگلی سید مرتضی(ع(
یخدان فروتقه
منطقه شکار ممنوع درونه
آبگرم معدنی کریز
کاروانسرای حاج کاظم مدرسی
مدرسه علمیه حاج سلطان العلماء
تنگل سنگ نصوخ
واژه شناسی کاشمر
منطقه ی مورد بحث این کتاب که دیرزمانی با نام عمومی « ترشیز » شناخته می شد و امروزه در قالب سه شهرستان: کاشمر، بردسکن و خلیل آباد ظاهر گردیده است، در طول تاریخ چند هزار ساله ی خود، نام ها و اسامی گوناگونی را به خود گرفته است . بررسی این اسامی و شناخت درست آن ها، به درک صحیح تحوّلات و تطوّرات تاریخی این سرزمین، مدد بسیار می رساند. لذا با رعایت تقّدم و تأخّر تاریخی، وجوه تسمیه و موقعیّت هریک از نام های ذیل را به اختصار بیان می نماییم:
»»کشمر: این نام که به صورت های « کیشمر، کشمیر، کشمار و کاشمر » نیز ذکر شده، قدیمی ترین نامی است که از بخشی از ناحیه ی مورد بحث ما، در متون قدیم به چشم می خورد. جایگاه تاریخی این شهر، با موقعیت جغرافیایی روستایی که هم اکنون با با همین نام، با برج رفیعی به قدمت حدود نُه قرن، در حدود ده کیلومتری شرق شهرستان بردسکن، چشمان جستجوگر مسافران و رهگذران را به خود خیره می سازد، مطابقت دارد.
صورت های مختلف واژه ی مذکور، بارها در اشعار شعرای جدید و قدیم به کار رفته است. گرچه در مواردی مراد شاعر از آن، شهر یا ایالت مشهور کشمیر هند بوده است. امّا آن جا که سخن از « سرو » در میان است، دیگر برای خواننده شکّی باقی نمی گذارد که مراد، همین کشمر مورد نظر ماست.
نام باستانی و اصلی شهر، بی تردید کشمر است و بسیاری از نویسندگان همچون فردوسی،
بارها از این نام استفاده کرده اند:
همه نامداران به فرمان اوی سوی سرو کشمر نهادند روی
امّا جالب است که، معزّی شاعر توانای قرن پنجم هجری از واژه ی کاشمر استفاده می کند:
به کاشمر اَندر تُرک نزاید چو تو، به کاشغر اَندر سرو نبالد چو تو
فرهنگ نویسان و لغت شناسان، در معنای این واژه ها نظرات مختلفی ارائه داده اند: آغوش مادر، کنار یا سینه ی خورشید، کنار آتشکده ی مهر، آیین مادری و… از جمله ی آن هاست.
بُشت: منابع تاریخی در قرون نخستین اسلامی، از این نام استفاده کرده اند. البتّه چنین می نماید که پژوهش گران در عرصه ی تاریخ این خطّه، در برخورد با آراء و نظرات مختلف و گاه متضاد پیرامون اسامی بُشت و پُشت، به نحوی دچار دوگانگی و سردرگمی شده و مخاطبان خود را نیز به وادی گمراهی کشانده اند. چه برخی از آن ها، اسامی مذکور را منحصر به نام یک شهر دانسته اند و برعکس، برخی دیگر آن را نام ولایتی بزرگ پنداشته اند. از جمله: « ابوالحسن زید بیهقی » می گوید: « آن را بدین جهت بشت خوانده اند که بُشتاسب (گُشتاسب) آن را بنا نهاد.»
چنان که می بینیم، در تعریف فوق، صحبت از یک شهر است. مؤلّف مراصدالاطّلاع نیز می گوید: « بُشت، بالضّمّ، بلداً بنواحی نیسابور، تشتمل علی مأتین و ستّ و عشرین قریه، منها کندر.»
بنابراین در این جا، بشت، شهری است با دویست و بیست و شش قریه و منطبق بر تعریفی که از ترشیز ارائه شده است. امّا در مواردی نیز، بُشت فراتر از حوزه ی یک شهر، بلکه در حدّ و اندازه ی ولایتی به کار رفته که ترشیز یکی از شهرهای آن بوده است.
« یاقوت حموی » می نویسد: « بُشت، نام دو جایگاه است: یکی ولایت بزرگی است به نیشابور که بسیاری از محدّثان و عالمان از آن برخاسته اند و دیگری، جایگاهی است از ناحیه ی بادغیس هرات .»
ابن حوقل نیزـ که خود شخصاً به آن شهر مسافرت نموده ـ در سفرنامه ی خود می نویسد: « ترشیز حومه ی پُشت نیشابور، شهری است زیبا و پربرکت …»
در مجموع، چنین می نماید که، بُشت نام شهری است که بعدها به ترشیز تغییر می یابد. در حالی که « پُشت » به کلّ منطقه ی ترشیز اطلاق شده است.
در زمینه ی وجه تسمیه ی این نام، نظرات محتلفی ارائه شده است. برخی از صاحب نظران معتقدند به سبب مهاجرت جمعیّت قابل توجّهی از اعراب به حدود این شهر و نقش برجسته ای که این شهر در عرصه ی ادبیّات عرب داشته و به عنوان پشتوانه ی علوم اعراب محسوب می شده، به « پُشت العرب » مشهور گردیده است. گفتار مؤلّف « مطلع الشّمس » نیز که می نویسد: « پُشت »، مخفّف پُشتیبان است و از آن جاکه منطقه ی ترشیز مهد و خاستگاه عالمان و فاضلان بسیاری بوده، به عنوان پُشت و پُشتیبان نیشابور شناخته می شده است، مؤیّد این نظر است.
برخی نیز از منظر اقتصادی به آن نگریسته، معتقدند به خاطر تولید غلاّت و موادّ غذایی مازاد بر مصرف داخلی، یا به جهت مرکزیّت بشت در تجارت و صدور کالاهای خراسان به اصفهان و شیراز و بالعکس، به این نام نامیده شده است.
نگارنده نیز بر جمع نظرات معتقد است. یعنی هم از نقطه نظر علمی ـ فرهنگی و هم از جنبه ی اقتصادی، بُشت را، پُشت، پُشتوانه و پشتیبان نیشابور یافته است.
بُست: از دیگر نام های ناحیه ی مورد بحـث ماســت که در قــرون سـوّم و چهارم هـجــری،
معمول بوده است. با توجّه به توصیفاتی که سیّاحان قرون نخستین اسلامی از باغات میوه، بستان ها و مناظر چشم نواز این دیار ارائه داده و تصریح کرده اند: « ترشیز، شهری است زیبا و پربرکت »، در می یابیم علّت نام گذاری آن نیز، همین زیبایی و بستان هایش بوده است. البتّه نباید این شهر را با شهر بُست سیستان ـ که بر کرانه ی رود هیرمند در افغانستان قراردارد ـ اشتباه گرفت.
تُرشیز: متداول ترین نامی است که در متون تاریخی به کار رفته است. اغلب منابع، آن را به ضَمّ اوّل و رای ساکن، « تُرشیز» ذکر کرده اند. لیکن یاقوت حموی آن را به ضمّ اوّل و دوّم و شین نقطه دار مکسوره در زیر آن « طُرَُشیز » آورده است.
پیرامون وجه تسمیه ی تُرشیز نیز، نظرات مختلفی ابراز شده است. برخی از محقّقان، آن را به فتح « ت »، به معنی آبنوس آورده اند.
گروهی دیگر معتقدند بدان سبب که زردشت از زادگاه خود – شیز در آذربایجان- به این ناحیه آمد و در این جا درخت سروی بهشتی کاشت و آتشکده ای بنیاد نهاد، آن را تَرشیز، به معنی « شیز نو » نام نهاده اند.
امّا دکتر باستانی پاریزی را نظر دیگری است. وی احتمال می دهد با توجّه به آبی که در گذشته به سمت ترشیز می آمده و در مقسمی به شش قسمت تقسیم می شده است، نام این شهر را نخست « شش تراز » و بعد « تراز شـش » گذاشتـه اند، سپـس با تغیـیراتی به شــکـل
« تَرشیز » درآمده است.
طُرَیثیث: اغلب جغرافی نویسان مسلمان در قرون اوّلیّه ی اسلامی، ترشیز را « طُرَیثیث» به ضمّ طاء و فتح راء و سکون یاء المثنّاه من تحتها و کسرِالثّاء » ضبط کرده اند. گرچه برخی نیز هم چون « حافظ ابرو » و « یاقوت حموی»، آن را مُعرّب یا وجهی از تعریب طُرشیز، طُرَثیث یا ترسیس می دانند، لیکن به نظر می رسد اسامی مذکور تحریفی از طرثیث باشد و نه تعریب آن.
برخی نیز احتمال می دهند به خاطر شائبه و صبغه ی زردشتی بودن واژه ی ترشیز، مورّخان و جغرافی دانان مسلمان این کلمه را کنار گذاشته و به جای آن از « طریثیث » که کلمه ای است عربی ـ مصغّر « طَرثوث » ـ استفاده کرده اند.
سلطانیّه ی ترشیز: در پی یورش تیمورلنگ و تخریب ترشیز کهن در سال ۷۸۴ هـ.ق، محلّ اصلی و قدیمی ترشیز که گمان می رود، در محدوده ی روستاهای فیروزآباد و عبدل آباد واقع در بخش شهرآباد شهرستان کنونی بردسکن قرار داشته، رها شد و ساکنان آن تبعید یا به روستاها و شهرهای هم جوار کوچ کردند. از جمله جماعتی از آنان به ناحیه ی « سوسفد » (سُسفَد) ترشیز واقع در ضلع شرقی شهر کاشمر فعلی مهاجرت کردند. این قَصَبه که بعدها به همّت شاه اسماعیل صفوی آباد گردید، به سلطانیّه یا سلطان آباد ترشیز تغییر نام داد.
در فرهنگ انجمن آرای ناصری می خوانیم: « ترشیز شهری است مشهور از بلاد خــراسان،
مشتمل بر دهات و قری و قصبات، پایتخت آن را سلطانیّه گویند که حاکم نشین آن جاست.»
بارتولد نیز می نویسد: در آن دوره کلمه ی ترشیز به تمام بلوک اطلاق می شد و خود شهر گاهی سلطان آباد نامیده می شد. نکته ی حائز اهمّیّت این است که از حدود یک صد و اندی سال پیش و به ویژه با گسترش این شهر به سمت جنوب و شکل گیری محلّه نو، به تدریج واژه ی سلطانیّه منحصر به بخش قدیم شهر شد و بخش تازه ساز آن، ترشیز نامیده شد.مع الوصف، چنان می نماید که واژه ی سلطانیّه، همچون سه – چهار قرن گذشته با معرّف ترشیز ذکر می شد. وجود صدها قباله ی ازدواج و وقف نامه، گواهی بر این ادّعاست.
بنابراین، پژوهشگر در بررسی تاریخ منطقه، به دو ترشیز برمی خورد: یکی ترشیز اوّلیّه که نگارنده جهت جلوگیری از تداخل نام ها و مفاهیم، در این کتاب اصطلاحاً آن را « ترشیز کهن » می نامد و دیگری شهری است که از حدود دویست و پنجاه سال پیش، به این نام نامیده شده است و آن را « ترشیز نوین » نام نهاده ام. تفصیل این موضوع را در جای خود خواهیم آورد.
کاشمر: در تاریخ ۸/۵/۱۳۱۳ هـ.ش نام شهر، از ترشیز به کاشمر تغیییر یافت. از آن پس این شهر مدّتی در حوزه ی تقسیمات گناباد قرار گرفت، سپس در سال ۱۳۲۲ جزو شهرستان تربت حیدریّه شد و بالأخره در سال ۱۳۲۵ هـ.ش به شهرستان ارتقاء یافت.
شهرستان کاشمر تا پیش از جدایی شهرستان های بردسکن و خلیل آباد از آن، به صورت یک ناحیه ی بزرگ، مشتمل بر بلوک سابق ترشیز بوده است. لیکن پس از آن، محدود به قسمتی از مناطق ترشیز کهن شده و بخش اصلی و نام بردار ترشیز ـ یعنی مرکزیّت ترشیز باستان و آبادی مشهور کشمرـ در قلمرو شهرستان بردسکن واقع شده است. در مورد وجه تسمیه ی کاشمر نیز همچون دیگر اسـامی این شهر، نظـرات و دیدگاه هـــای مختلفی ابراز شده است. برخی معتقدند واژه ی کِشمر که می تواند به معنای آغوش مادر باشد، با گذشتن از شکل های کیشمر، کشمیر و کشمار، سرانجام به صورت کاشمر درآمده است.
حال آن که چند تن دیگر از فرهنگ نویسان، کاشمر را صورت کامل شده ی کاجخر، کاژفر، کاشخر و کاشغر دانسته اند و براین باورند که « کاش » برگردانیده ی کاج است و « کاج خر » یادآور سرو بزرگ و معروف این سرزمین است.
امّا همچنان که در آغاز این بحث یادآور شدیم، کاشمر واژه ای نیست که مخلوق عصر پهلوی یا حتّی قرون معاصر باشد، بلکه نامی است که حدّاقل نه صد سال پیش توسط معزّی ـ شاعر معروف اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم هجری ـ مورد استفاده قرار گرفته است. از این رو، به نظر می رسد، یکی از دلایل اصلی تغییر نام این شهر از ترشیز به کاشمر (در عصر رضاخان)، تأکید وی بر پیشینه ی کهن و احیای هویّت ملّی و بومی منطقه، با یادآوری سرو معروف کشمر بوده است.
چکیده ی مطالب: برمبنای تحقیقات انجام شده، تاریخ و تمدّن ترشیز بسیار کهن تر از آن است که در کتاب های تاریخی، ثبت و ضبط گردیده است. مع الوصف، پیشینه ی تاریخ مضبوط ما به « کشمر » برمی گردد که با افول آن شهر، ترشیز کهن در محدوده ی روستاهای فیروزآباد و عبدل آباد کنونی (در حدود ۳۰ کیلومتری جنوب بردسکن) رونق یافت و آن گاه پس از تخریب های مکرّر که آخرین آن به دست تیمور صورت گرفت، شهر ترشیز رها شده، ده ها سال بعد، سلطان آباد ـ واقع در حدود پنجاه کیلومتری شهر قدیم ترشیز ـ رونق گرفت و به یاد شهر قدیم ترشیز، بدین نام نامیده شد. نام این شهر در ۱۳۱۳ هـ.ش به کاشمر تغییر یافت. در حدود شش دهه بعد، یعنی در سال ۱۳۷۴ هـ.ش بخشی از آن تحت عنوان شهرستان بردسکن استقلال یافت و در ۱۳۸۲ هـ.ش نیز بخش دیگری با نام شهرستان خلیل آباد از آن جدا شد.
تقویم تاریخ ترشیز
۳۱ هـق فتح بُشت (ترشیز) به دست اعراب مسلمان
۲۳۲ هـق قطع سرو معروف کاشمر به دستور متوکّل عبّاسی
۴۰۰ هـ.ق ولادت ابوالفضل طریثیتی
۴۰۵ هـ.ق تولّد ابوعلی بشتی
۴۱۵ هـ.ق. تولّد عمیدالملک کندری در قریه ی کُندر
۴۳۲ هـ.ق وفات ابومحمد طریثیتی
۴۴۰ هـ.ق (محرم) تولّد شیخ احمد جام نامقی در قریه نامق کوه سرخ
۴۵۶ هـ.ق به دارآویخته شدن عمیدالملک کندری
۴۷۶ هـ.ق ولادت محیی الدّین طریثیثی
۴۸۰ هـ.ق (جمادی الاول) وفات ابوالحسن نامقی
۴۸۰ هـ.ق وفات ابوعلی بشتی
۴۹۸ هـ.ق یورش اسماعیلیان ترشیز به بیهق
۵۰۵ هـ.ق (سیزده رجب) ولادت مسعود طریثیتی
۵۲۰ هـ.ق قتل عام جمعی از اهالی قریه ی « طرز » به دست ارقش خاتونی ـ وزیر سلطان سنجر
۵۳۵ هـ.ق قتل عام جمعی از اهالی روستای « میج» به دست آق سنقرـ غلام سلطان سنجر
۵۳۶ هـ.ق حمله ی مجدّد سلجوقیان به آبادی « طَرز » در شمال ترشیز
۵۳۷ هـ.ق وفات ابونصر طریثیثی
۵۴۰ هـ.ق کشته شدن آق سنقرـ غلام سلطان سنجر ـ به دست فدائیان اسماعیلی در ترشیز
۵۴۵ هـ.ق درگذشت عمید مسعود زورآبادی
۵۴۶ هـ.ق حمله ی امیر قجق ـ از امرای سلجوقی ـ به ترشیز
۵۵۵ هـ.ق پایان غائله ی احمد خدابنده در کندر
۵۹۶ هـ.ق (نوزدهم رمضان) پایان محاصره ی ترشیز توسط قطب الدّین محمّد خوارزم شاه
۶۵۱ هـ.ق (جمادی الاول) حمله ی کیتوبوقانویان (امیر مغولی) به ترشیز
۶۵۵ هـ.ق درهم شکسته شدن قدرت اسماعیلیان ترشیز، توسّط سپاه هولاکوخان مغول
۶۵۹ هـ.ق تسخیر مناطقی از ترشیز به دست شمس الدّین علی از حاکمان سیستان
۶۹۴ هـ.ق تصرّف بخش هایی از ترشیز به دست شمس الدّین علی ـ از امرای آل کرت
۷۸۴ هـ.ق تصرّف و تخریب ترشیز به دست تیمور لنگ
۸۳۹ هـ.ق وفات کاتبی ترشیزی در استرآباد
۸۴۵ هـ.ق (رمضان) وفات خواجه علاءالدّین ترشیزی در هرات
۸۴۸ هـ.ق وفات علی شهاب ترشیزی
۸۶۴ هـ.ق/ ۱۴۵۹ م نبرد لشکریان ابوسعید و سلطان حسین میرزا در حدود ترشیز و هزیمت ابوسعید
۸۶۷ هـ.ق درگذشت مولانا طوطی ترشیزی
۸۷۴ هـ.ق غارت ترشیز به دست نیل بیک
۹۲۷ هـ.ق/۱۵۲۱م وفات آهی ترشیزی در تبریز
۹۲۹ هـ.ق حفر قنات سسفد به دستور شاه اسماعیل صفوی
۹۳۴ هـ.ق وفات اهلی ترشیزی در تبریز
۹۹۳ هـ.ق شکست علی قلی خان از مرشدقلی خان و اسارت شاه زاده عبّاس میرزا در ترشیز
۹۹۷ هـ.ق قتل مرشد قلی خان ـ وزیر شاه عبّاس ـ در ترشیز
۹۹۷ هـ.ق (۲۹ ربیع الاول) قتل میرزا محمّد ـ وزیر شاه عبّاس ـ در ترشیز
۱۰۰۲ هـ.ق جنگ تن به تن مردم ترشیز با ازبکان
۱۰۰۶ هـ.ق اخراج ازبکان از ترشیز
۱۰۱۱ هـ.ق/ ۱۶۰۲م ورود شاه عبّاس به ترشیز
۱۰۲۵ هـ.ق/ ۱۶۱۶م وفات ظهوری ترشیزی در دکن
۱۰۴۴ هـ.ق شکست ازبکان به رهبری عبدالعزیز خان در حوالی قریه ی تجرود
۱۱۵۲ هـ.ق/ ۱۷۳۹م انتصاب میرزا عبدالحی از سوی نادرشاه به حکومت ترشیز
۱۱۶۰ هـق/ ۱۷۴۷م تولّد میرزا عبدالله شهاب ترشیزی در بردسکن
۱۱۶۵ هـ.ق (یازدهم جمادی الثانی) وفات محمّد صالح ترشیزی، در قریه ی قوژد
۱۲۱۶ هـ.ق/۱۸۰۰م وفات میرزا عبدالله شهاب ترشیزی
۱۲۲۴ هـ.ق خروج مصطفی قلی خان از ترشیز، از پس هفت سال مقاومت
۱۲۳۱ هـ.ق قتل اسحاق خان قرایی و پسرش حسن علی خان (حاکم ترشیز) به دست محمد ولی میرزا
۱۲۴۵ هـ.ق حکومت مجدد مصطفی قلی خان بر ترشیز
۱۲۴۷هـ.ق (هشتم رمضان) شکست محمّدتقی خان حاکم ترشیز از شاه زاده خسرو میرزا
۱۲۴۹ هـ.ق نبرد خسرو میرزا با گروهی از ترکمانان تکه در حوالی ترشیز
۱۲۴۹ هـ.ق حکومت محمّدتقی خان بر ترشیز
۱۲۶۷ هـ.ق تولّد شیخ محمّدحسین اشراقی در روستای ایور
۱۲۷۰ هـق انتصاب محمّدرحیم خان (عنقای قاجار) به حکومت ترشیز
۱۲۷۸ هـ.ق انتصاب سیف الدّوله میرزا به حکومت ترشیز
۱۳۰۴ هـ.ق ولادت شیخ احمد غروی ترشیزی
۱۳۱۳ هـ.ق (ربیع الاوّل) وفات شیخ اسماعیل کوه سرخی
۱۳۱۶ هـ.ق (سوّم شعبان) ولادت آیت الله حاج شیخ محمّدباقر امامی
۱۳۲۴ هـ.ق/۱۲۸۵ هـ.ش وفات احمد ترشیزی (حاجی مجتهد)
۱۳۳۷ هـ.ق به دار آویخته شدن عزیزالله خان باب الحکمی در مشهد
۱۳۴۰ هـ.ق وفات آیت الله شیخ اسماعیل ترشیزی
۱۳۵۶ هـ.ق وفات سیّدعلی نجفی کاشمری
۱۲۸۵ هـ.ق انتخاب سیّدهاشم احتشام الاطبّاء به عنوان اوّلین نماینده مردم ترشیز در مجلس شورای ملّی
۱۳۱۳ هـ.ش (۸ مرداد) تغییر نام ترشیز به کاشمر
۱۳۱۶ هـ.ش (دهم آذر)/ ۲۷ رمضان ۱۳۵۶هـ.ق شهادت آیت الله مدرّس در کاشمر
۱۳۱۶ هـ.ش راه اندازی اوّلین کارخانه برق کاشمر
۱۳۲۲ هـ.ش احتساب کاشمر در قلمرو شهرستان تربت حیدریّه
۱۳۲۵ هـ.ش ارتقاء کاشمر به شهرستان و استقلال این شهر
۱۳۳۶ هـ.ش (۱۵ آذر) تبیعد آیت الله عبدالرّحیم ربّانی شیرازی به کاشمر
۱۳۵۷ هش(۲۰ آذرماه ) شهادت محمّد بهبودی به عنوان اوّلین شهید انقلاب اسلامی در کاشمر
۱۳۵۸ هـ.ش (۱/۱) انتصاب محمود طلوع به سمت نخستین فرمان دار کاشمر ـ بعد از انقلاب
۱۳۵۸ هـ.ش انتخاب دکتر رامپور صدرنبوی به عنوان اوّلین منتخب مردم کاشمر در مجلس شورای اسلامی
۱۳۵۸ هـ.ش انتخاب حجه الاسلام حسن حسن زاده به نمایندگی مردم کاشمر در مجلس شورای اسلامی
۱۳۵۹ هـ.ش (۴ مهرماه) شهادت محمّد بهبودی به عنوان اوّلین شهید کاشمر جنگ تحمیلی
۱۳۶۰ هـ.ش انتصاب حجه الاسلام محمّدیان به سمت نخستین امام جمعه کاشمر
۱۳۶۲ هـش انتخاب حجه الاسلام محمّدعلی عربی به نمایندگی مردم کاشمر در مجلس شورای اسلامی
۱۳۶۴ هـ.ش (۱۶ تیر ماه)/ ۱۴۰۶هـ.ق وفات آیت الله حاج شیخ محمّدباقر امامی
۱۳۶۶ هـ.ش انتخاب احمد بلوکیان به نمایندگی مردم کاشمردر مجلس شورای اسلامی
۱۳۶۷ هـ.ش (۱۰ آذرماه) ورود اوّلین آزاده به کاشمر(حسین ضیائیان دلیر)
۱۳۷۰ هـ.ش انتخاب محمّدرضا خبّاز به نمایندگی مردم کاشمر در مجلس شورای اسلامی
۱۳۷۴ هـ.ش انتخاب محمّدرضا خبّاز به نمایندگی مردم کاشمر در مجلس شورای اسلامی
۱۳۷۴ هـ.ش(۱۴ تیر) ارتقاء بردسکن به شهرستان و استقلال آن از کاشمر
۱۳۷۴ هـ.ش/ ۱۴۱۶هـ.ق (نوزدهم ذی الحجّه ) وفات آیت الله سعیدی
۱۳۷۸ هـ.ش انتخاب محمّدرضا خبّاز به نمایندگی مردم کاشمر در مجلس شورای اسلامی
۱۳۸۲ هـ.ش ارتقاء خلیل آباد به شهرستان و استقلال آن از کاشمر
۱۳۸۲ هـ.ش انتخاب احمد بلوکیان به نمایندگی مردم کاشمر در مجلس شورای اسلامی
۱۳۸۵ هـ.ش پیوستن کاشمـر به بنیاد جوامع ایمن جهانـی
۱۳۸۷ هـ.ش انتخاب محمد رضا خباز به نمایندگی مردم کاشمر در مجلس شورای اسلامی
رسوم سنتی و باورها
جشن خرمن
»» از زمان قدیم، هر ساله وقتی خرمنها جمع شد جشن خرمن در روستاهای این خطه برگزار می شود. این آیین هنوز هم در بعضی از روستاها وجود دارد. اول سرنا و دهل در میدان روستا شروع به نواخته می شد. زمانی که اهالی و بخصوص جوانان و نوجوانان جمع شدند، گروه نمایشی وارد شده و دایره ای تشکیل می دهد. سپس با حرکات دست و پا، بیل زدنبذر پاشیدن، چهار شاخ زدن و در کیسه کردن گندم را به نمایش می گذارند.
-۲مراسم آیینی چند نفـره
»» شهراین مراسم محلی، در ازدواجها و ختنه سوران برگزار می شود. در این مراسم ابتدا سرنا و دهل شروع به نواخته می شود و آنگاه گروه نمایشی وارد میدان شده و دایره ای تشکیل می دهند. ابتدا رقصهایی انجام می دهند که شبیه حمله و دفاع است و بعد با چوبهایی که در دست دارند با چرخشهای خاص عده ای چوبها را به سمت عده دیگر به صورت حمله جلو می برند و آنها به دفاع از خود چوبهای آنها را پس می زنند. و به این ترتیب رقص را ادامه می دهند.
مراسم نمایشی دو نفره در این مراسم نیز ابتداء دو نفر با دو چوب در دست وارد صحنه می شوند. همراه با صدای سرنا و دهل به نمایش می پردازند . این نمایش را با حرکات آکروبات ،سرپا ،درازکش ونشسته ایفای نقش می کنند. دراین نمایش چوبها می توانند حکم دو شمشیر راداشته باشند.
-۳ نمایش دوره
»» این نمایش رزمی بوده وبا حضور شش الی بیست نفر می شود . نما یش ازقدیم الا یام بوده ونشان می دهد مردان چگونه در وضعیت نشسته با تیر و کمان دفاع می کنند و یا چگونه به هنگام حرکت کلاغ پر می کنند و یا به هنگام درازکش چگونه سینه خیز می روند. در این نمایش نیز سرنا و دهل نقش مهمی ایفاء می کنند.
-۴ شوخنی (مناجات(
»» در گذشته مردم درماه مبارک رمضان یکدیگر را جهت خوردن سحری بیدار می کردند برای این کار بر پشت بام ها می رفتند و با کوبیدن چوبی به پیتهای حلبی دیگران را از رسیدن سحرگاه آگاه می ساختند. کسانی که از صدای خوشی بهره مند بودند ، بالای بام می رفتند و اشعاری را بلند،بلند می خواندند .
اکنون این اشعار توسط بلند گو مساجد به گوش مردم می رسد.
-۵باران خواهـی
»» در گذشته در بعضی از روستاها وقتی باران نمی بارید، بچه ها جمع می شدند و کله الاغی را به سر چوبی بسته و در کوچه ها براه می افتادند وشادی کنان به در خانه ها می رفتند و دست زنان می خواندن : «کله خر، هیزم بخر.»صاحب خانه بیرون می آمد و به بچه ها یک دسته هیزم می داد بچه ها بدین طریق مقدار زیادی هیزم جمع می کردند. کله الاغ را در بالای تپه ای آتش می زدند و خاکستر آن را در چاه آب که خشکیده بود می ریختند تا باران بیاید و قناتها پر آب شوند.در بعضی دیگر از روستاها بجای هیزم ، آرد جمع می کردند و به یکی از زنهای روستا می دادند، او با آن نانی گرد به نام « فطیر» می پخت بچه ها نان ها را بالای تپه ای رها می کردند.نان ها به سمت پائین تپه می غلطیدند و بچه ها دوان دوان و با شور و شوقی خاص به طرف آنها یورش می بردند تا نان بیشتری نصیبشان شود. قابل ذکر است به هنگام جمع کردن آرد، دست زنان می خواندند :
« بارون کو، بارون کو، ورچوچو پوناکو، ور شاخ حیوونا کو، وربیل دهقو وناکو صد من گندم بزیر خاکه، ازتشنیا هلاکه، گلهای سرخ لاله، از تشنیا مناله»
۶ ـ چوله قزک
»» به هنگام خشکسالی در بسیاری از روستاهای منطقه، عروسکی بنام چوله قزک می ساختند. بچه ها در کوچه ها جمع می شدند و در خانه های مختلف را می زدند و در حالی که سنگهایی در دست گرفته و به هم می کوبیدند ، می خواندند:
« چوله قزک بارون کو، بارون بی پایون کو»
گندما بزیر خاکه، از تشنگی هلاکه
گلهای سرخ لاله، از تشنگی مناله»
در هر خانه ای را که می زدند صاحبخانه بیرون آمده و به آنها خوراکی ( نخود، کشمش، تخمه، شکلات، نقل،آبنبات ترش ، …) می دهد. بچه ها خوراکی ها را در کیسه ای ریخته و بعد از اتمام مراسم، بین خودشان تقسیم می کنند. در گذشته در بعضی از روستاها نظیر روستای فدافن ، برای اینکه باران بند بیاید، کله خری را در سینی گذاشته و روپوشی قرمز روی آن می انداختند، آنگاه به سر چاه آبی در بیابان می بردند. شخصی که مورد قبول مردم بود، دعایی را در دهان همان کله خر می گذاشت و به تنهایی و دور از چشم دیگران آن را از چاه آویزان می کرد. مردم معتقد بودند وقتی که باران بیاید کله خر شروع به عر عر می کند و خدا قهرش می آید. پس باران بند می آید. برای باطل کردن آن نیز، کله خر دیگری را می سوزاندند و خاکسترِش را در چاه می ریختند.
-۷فع چشم زخم
»» در گذشته و حتی اکنون در بعضی از روستاها ، اگر کسی چشم بشود، ضمه زاج سفید را دور سرش می گردانند و وردی می خوانند. آن وقت آن را روی آتش می اندازند ، اگر به شکل چشم شود او را چشم کرده اند و خوب می شود و اگر به شکل نامنظمی باشد جن زده شده و اگر به شکل چار پایه ای شود، می گویند می میرد و این تابوت او است. بعد ضمه را آب می کنند و بر پیشانی و کف دست و سینه او خالی می نهند و سپس آب را در کاسه ای ریخته، یکی آن را می برد سر کوچه می ریزد و برمی گردد، سلام می کند ، یکی از اهل خانه می پرسد:
«ـ از کجا می آیـی؟
ـ از خانه دشمن
ـ چه می کرد؟
ـ جان می کند.
ـ الهی جانش بر آید.»
در بعضی از روستاها برای رفع چشم زخم و بیماری معمولاً اسپند دود می کنند و معتقدند اگر این کار را نزدیک غروب انجام دهند بهتر است. یک تار نخ و یا خاک کفش کسی که به او بدگمانند، گرفته باقدری اسپند دور سر بچه یا بیمار دود کرده، می گردانند و می خوانند:
سبز است سبنج، سبز کار است از سبنج ، سر رشته صد هزار کار است سبنج پیغمبر ما
نبی می سوخت سبنج، از بهر گزند، بر قپه پور نور محمد صلوات
و یا می خوانند :
هرکه از دروازه بیرون بره، هرکه از دروازه تو بیه / کور بشه چشم حسود و بخیل،
شمبه زا ، یکشمبه زا، دو شمبه زا، سه شمبه زا، چار شمبه زا، پنجشمبه زا، جمعه زا سبنج و سپند، پیغمبر ما کرد پسند
علی کاشت، فاطمه چید، بهر حسین و حسن
به حق شاه مردون، درد وبلا را بگردون
شمبه زا، یکشمبه زا، دوشمبه زا، سه شمبه زا، چار شمبه زا، پنجشمبه زا، جمعه زا»
زیر زمین ، روی زمین، زاغ چشم، میش چشم، ازرق چشم، هر که دیده ، هر که ندیده ، همسایه دست چپ، همسایه دست راست، پیش رو، پشت سر، بترکه چشم حسود و بخیل.
شمبه زا، یکشمبه زا، دوشمبه زا، سه شمبه زا، چار شمبه زا، پنجشمبه زا، جمعه زا،
۸بزرگداشت ایـام الله
»» ماه صفر؛ از جمله ماههایی است که مردم هر کاری را از جمله سفر کردن، مخصوصاً
در روز سیزدهم ماه را را بد می دانند. زیرا تنی چند از پیشوایان دین در این ماه به شهادت رسیده اند، بنابراین زمین و آسمان عزادار است و امکان وقوع هر گونه حادثه ای بسیار است.
در بعضی از روستاهای منطقه کاشمر در گذشته برای رفع این احتمال «تنگ» پرآبی را در سر ،سه کوچه محکم به زمین می کوبیدند و می گفتند:
سیزده به در، نحسی به در، بد و بلای ما بخوره به ای تنگ
در روز و شب سیزدهم ماه مردم مسافرت، یا خرید لباس را بد می دانند و اگر سفر کرده ای داشته باشند برای رفع بلا از او، صدقه می دهند. همچنین مردم معتقدند که اگر بچه ای در شب سیزدهم بدنیا بیاید نحسی به بار می آورد. چون باور دارند که :« این بچه یا سر خودش را می خورد و یا سر دیگری را .»
در بعضی از روستاها شب چهار شنبه آخر صفر «پلو» می پزند ، بالای خانه آتش می افروزند و در کوزه ای اسپند و نمک، پنبه دانه، جو پیش رس و آب می ریزند و از پشت بام به زمین می زنند. بدین طریق وقوع هر حادثه ای را از خود دور می کنند .
شبهای برات : شبها ی دوازده، سیزده و چهارده ماه شعبان را شبهای برات می گویند مردم معتقدند که این سه شب ، شب مرده ها ست ، آنها در این سه شب آزادند. مردم برای طلب آمرزش امواتشان در این شبها حلو ا می پزند بر مزار آنها، بین دیگران تقسیم می کنند. در این شبها روی قبور امواتشان قالیچه فرش کرده و بر مزار آنها روضه می خوانند. رسم بر این است که شب اول برات حلوا می پزند . شب دوم روغن جوش و شب سوم در خانه و بر روی قبور مرده ها شمع روشن می کنند، می گویند اموات در آن شبها بدیدن خانه ها یشان می آیند.
جاذبه های گردشگری
»» غنای میراث فرهنگی و گرانقدری موهبت های طبیعی و جغرافیایی در سرزمین کهن سال ایران، اگر نگوییم منحصر به فرد، حدّاَقل می توان گفت در جهان، کم نظیر است.
گرچه مردم ما کم و بیش از دیرینگی تمدّن و تاریخ شان آگاهند. با این حال، برخی زوایای شگفت انگیز میراث فرهنگی و جاذبه های طبیعی این سرزمین، تاکنون تاریک و ناشناخته مانده است و بسیاری از دوست داران این مرز و بوم، به دلیل عدم دسترسی به اطّلاعات لازم، به اندازه ی کافی با مواهب کم نظیر این سرزمین، آشنایی ندارند.
چنان که بسیاری از کاشمری ها، همه ساله با صرف وقت و هزینه ی گزاف، رنج و مخاطرات سفر را به جان می خرند و به منظور بازدید از جاذبه های دیدنی شهرهای دور دست، قدم در راه می گذارند. غافل از این که « آب، در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم.»
در این جا، جهت آشنایی بیشتر خوانندگان گرامی با جاذبه های گردشگری شهرستان کاشمر، گوشه ای از این آثار را معرّفی می کنیم:
آب گرم کریز:
در حدود ۳ کیلومتری روستای کریز، چشمه ی آب گرم معدنی است که در طول سالیان متمادی، مردم مناطق اطراف، برای استحمام و معالجه ی دردهای پوستی و مفصلی از آن استفاده می کرده اند و هنوز هم کم و بیش از آن استفاده می کنند. گرچه متأسّفانه آن گونه که باید، بدان توجّهی نشده است و می طلبد مسؤولان، اقدام های خوبی را که اخیراً در جهت مرمّت و به سازی ساختمان فرسوده ی آن آغاز کرده اند، سرعت بخشند.
آبشار باغ دشت)بغ دشت(
در فاصله ی ۳ کیلومتری روستای کریز کوه سرخ، آب شار زیبا و دیدنی بغ دشت قرار دارد. مسیر منتهی به آب شار، رودخانه ای است که گرداگرد آن را کمربند زیبایی از درختان و درخت چه های انبوه فراگرفته و جلوه های بدیع طبیعت و نسیم خنک و فرح بخش آن، احساسی رؤیایی در انسان برمی انگیزد.
یخ دان طبیعی بندقرا:
در حدود ۷ کیلومتری روستای بندقرا، یخ دان طبیعی و بی نظیری است که در تمام فصول سال، پُر از یخ است. تا همین چند سال اخیر که هنوز اهالی روستاهای اطراف همچون بندقراء، توندر و خرو از نعمت برق برخوردار نبودند، یخ مورد نیاز خود را از آن یخ دان تأمین می کردند.
» مناظر بدیع مسیر جادّه ی کاشمر به کوه سرخ (تنگل سنگ نصوح(
مناظر چشم نواز و کم نظیر مسیر کوهستانی کاشمر به کوه سرخ و کوه سرخ به نیشابور ـ تا روستای عطائیّه ـ با چشمه سارها و کلاته های مختلفش، یکی از دیدنی ترین مناطق این شهرستان به شمار می رود. زیبایی های این منطقه که چشم اندازهای ماسوله را پیش روی انسان مجسّم می کند، همه روزه جمع زیادی از مردم کاشمر و شهرها و آبادی های اطراف را به سوی خود می کشاند، تا فارغ از هیاهوی زندگی شهری، ساعات و دقایق فرح بخشی را در دامان پُرمهر طبیعت بگذرانند.
البتّه مناظر دیدنی این شهرستان زیاد است و منحصر به موارد فوق الذّکر نیست، امّا از آن جا که بنای ما بر اختصار و اشارت است، به همین مقدار بسنده می کنیم.
منبع:
کتاب ترشیز/ جلد اوّل/نگاهی به تاریخ و جغرافیای شهرستان کاشمر/ایرج سعادتمند

کاشمر طی چند هزار سال قدمت ، به نام های متفاوتی خوانده شده است . بنای آن را به بهمن پسر اسفندیار و نوه گشتاسب نسبت داده اند. نام اصلی آن ترشیز است و جغرافیانویسان اسلامی به صورت طرثیث و ترشیش و … ضبط کرده اند و سابقاً نام دیگر آن بوشت و بست بوده است. در سال ۴۸۳ هنگامی که حسن صباح پیشوای نزاریان ایرانی در الموت استقرار یافت ، دستیار خود حسین قاینی را که از پیش حکومت قهستان و ترشیز را داشت، به عنوان داعی به ترشیز اعزام کرد ، وی در دعوت مردم به نهضت نزاری حسن صباح توفیق زیادی به دست آورد . تعداد زیاد قلعه های جنگی در سرتاسر قهستان که در نام های محلی به نام قلعه دختر و قلعه ملاحده موسومند ، حکایت از این امر دارد .
آثار باستانی و مزارهاکاشمر دارای آثار تاریخی فراوانی است . مهمترین آنها عبارتند از : بقایای تپه باستانی کندر در قریه کندر ، سد قدیمی منتسب به عضدالدوله در شمال قریه کشمر ، آثار باقیمانده سد شاهی و قلعه دختر و قلعه پسر در ریوش و کوهسرخ ، آسیاها و آثار موجود در دامنه کمر باغدشت و گورستان گبرها در قراچه کوهسرخ .
غار آتشگاهقلعه ای قدیمی و غاری تاریخی معروف به غار آتشگاه از دیدنی های روستای سرحوضک در ۱۳ کیلومتری شمال غرب کاشمر است .
روستای نامقاین روستا در میان ارتفاعات کاشمر واقع شده است ، بنای آن را برخی قدیمی تر از نیشابور می دانند . زادگاه شیخ احمد جام نامقی در میان بادامستانی که محل اولیه نامق است ، قرار گرفته و مربوط به ۸۰۰ سال پیش است. قبر شیخ ابوالحسن که از عرفای معروف دوره خود بوده و پدر شیخ احمد نامقی است در نزدیکی روستا قرار دارد . از آثار قدیمی این روستا ، کاریزی است که آسیاب های هفتگانه ای را می چرخانده و خرابه های آنها موجود است ، کمر قلعه نیز دیواری سنگی است که بقایای قلعه ای قدیمی است ، در بلندترین نقطه روستا نیز قلعه ای قدیمی به چشم می خورد که به آن ارگ می گویند. مساجد روستا و معماری ویژه آن نیز از دیدنی های منطقه است.
مسجد جامع کاشمربترشیز قدیم به داشتن جامع های معتبر و معمور زبانزد و مشهور بوده است. مقدسی آورده است که شهر طریثیت مرکز بشت جامعی دارد که پس از جامع دمشق ، ثروتمندتر از آن جامعی نیست و زیبا و پاکیزه است . و این در حالی است که جامع دمشق را هنرمندان ایرانی و هندی و رومی با هزینه ای معادل هفت سال مالیات شام ساخته بودند و هجده کشتی زر و سیم در آن صرف شده بود …» جامع فعلی کاشمر متعلق به اوایل عهد فتح علیشاه قاجار است.
امام زاده سید حمزه (ع)در قسمت شمال کاشمر در باغی به نام باغمزار زیارتگاه سید حمزه فرزند حضرت موسی بن جعفر(ع) قرار دارد. ساختمان این مرقد دارای گنبدی مرتفع با کاشی کاری سبزرنگ و ایوان آیینه کاری شده و دو گلدسته بلند است . نمای درونی گنبد و اطراف رواق نیز آیینه کاری شده است .سلاطین صفویه که خود را از اعقاب حمزه بن موسی (ع) می دانستند در آبادانی این مزار اهتمام خاصی داشتند . سند اصلی موقوفات امام زاده دارای تاریخ ۹۳۰ هجری ، سال درگذشت شاه اسماعیل صفوی است ، باغمزار کاشمر دارای سروهای زیبا و باستانی است که گفته می شود هشتصد سال عمر دارند .
امام زاده سید مرتضی (ع)آرامگاه امامزاده سیدمرتضی در دامنه کوههای شمالی در فاصله ۵ کیلومتری کاشمر قرار دارد . وی از فرزندان موسی به جعفر(ع) است . ساختمان این آرامگاه توسط مردم بازسازی شده است .
مقبره شهید مدرسسیدحسن مدرس از سادات طباطبایی قمشه اصفهان و از رجال روحانی سیاسی دوره مشروطیت و پهلوی بود . وی در سال ۱۲۸۷ در یکی از روستاهای اردستان به دنیا آمد و در سال ۱۳۲۸ به تهران سفر کرد و به دوره دوم مجلس شورای ملی راه یافت . در سال ۱۳۰۷ به خواف و پس از آن به کاشمر تبعید گردید و در سال ۱۳۱۶ در این شهر به شهادت رسید .همیشه آن جمله معروفش را به یاد می آوریم که به رضا خان گفت : قبر من هر جا که باشد زیارتگاه مردم خواهد شد …
گردشگریاز جمله نقاط مهم و دیدنی این شهر آرامگاه دو امام زاده یکی در مرکز شهر به نام سید حمزه معروف به باغ مزار که در میان باغی احاطه شده و دیگری سیدمرتضی در دامنه کوه می باشد که بسیار دیدنی و خوش آب و هوا می باشد. مرحوم مدرس….
«جهت مشاهده متن کامل به ادامه مطلب مراجعه کنید»کاشمر طی چند هزار سال قدمت ، به نام های متفاوتی خوانده شده است . بنای آن را به بهمن پسر اسفندیار و نوه گشتاسب نسبت داده اند. نام اصلی آن ترشیز است و جغرافیانویسان اسلامی به صورت طرثیث و ترشیش و … ضبط کرده اند و سابقاً نام دیگر آن بوشت و بست بوده است. در سال ۴۸۳ هنگامی که حسن صباح پیشوای نزاریان ایرانی در الموت استقرار یافت ، دستیار خود حسین قاینی را که از پیش حکومت قهستان و ترشیز را داشت، به عنوان داعی به ترشیز اعزام کرد ، وی در دعوت مردم به نهضت نزاری حسن صباح توفیق زیادی به دست آورد . تعداد زیاد قلعه های جنگی در سرتاسر قهستان که در نام های محلی به نام قلعه دختر و قلعه ملاحده موسومند ، حکایت از این امر دارد .
آثار باستانی و مزارهاکاشمر دارای آثار تاریخی فراوانی است . مهمترین آنها عبارتند از : بقایای تپه باستانی کندر در قریه کندر ، سد قدیمی منتسب به عضدالدوله در شمال قریه کشمر ، آثار باقیمانده سد شاهی و قلعه دختر و قلعه پسر در ریوش و کوهسرخ ، آسیاها و آثار موجود در دامنه کمر باغدشت و گورستان گبرها در قراچه کوهسرخ .
غار آتشگاهقلعه ای قدیمی و غاری تاریخی معروف به غار آتشگاه از دیدنی های روستای سرحوضک در ۱۳ کیلومتری شمال غرب کاشمر است .
روستای نامقاین روستا در میان ارتفاعات کاشمر واقع شده است ، بنای آن را برخی قدیمی تر از نیشابور می دانند . زادگاه شیخ احمد جام نامقی در میان بادامستانی که محل اولیه نامق است ، قرار گرفته و مربوط به ۸۰۰ سال پیش است. قبر شیخ ابوالحسن که از عرفای معروف دوره خود بوده و پدر شیخ احمد نامقی است در نزدیکی روستا قرار دارد . از آثار قدیمی این روستا ، کاریزی است که آسیاب های هفتگانه ای را می چرخانده و خرابه های آنها موجود است ، کمر قلعه نیز دیواری سنگی است که بقایای قلعه ای قدیمی است ، در بلندترین نقطه روستا نیز قلعه ای قدیمی به چشم می خورد که به آن ارگ می گویند. مساجد روستا و معماری ویژه آن نیز از دیدنی های منطقه است.
مسجد جامع کاشمربترشیز قدیم به داشتن جامع های معتبر و معمور زبانزد و مشهور بوده است. مقدسی آورده است که شهر طریثیت مرکز بشت جامعی دارد که پس از جامع دمشق ، ثروتمندتر از آن جامعی نیست و زیبا و پاکیزه است . و این در حالی است که جامع دمشق را هنرمندان ایرانی و هندی و رومی با هزینه ای معادل هفت سال مالیات شام ساخته بودند و هجده کشتی زر و سیم در آن صرف شده بود …» جامع فعلی کاشمر متعلق به اوایل عهد فتح علیشاه قاجار است.
امام زاده سید حمزه (ع)در قسمت شمال کاشمر در باغی به نام باغمزار زیارتگاه سید حمزه فرزند حضرت موسی بن جعفر(ع) قرار دارد. ساختمان این مرقد دارای گنبدی مرتفع با کاشی کاری سبزرنگ و ایوان آیینه کاری شده و دو گلدسته بلند است . نمای درونی گنبد و اطراف رواق نیز آیینه کاری شده است .سلاطین صفویه که خود را از اعقاب حمزه بن موسی (ع) می دانستند در آبادانی این مزار اهتمام خاصی داشتند . سند اصلی موقوفات امام زاده دارای تاریخ ۹۳۰ هجری ، سال درگذشت شاه اسماعیل صفوی است ، باغمزار کاشمر دارای سروهای زیبا و باستانی است که گفته می شود هشتصد سال عمر دارند .
امام زاده سید مرتضی (ع)آرامگاه امامزاده سیدمرتضی در دامنه کوههای شمالی در فاصله ۵ کیلومتری کاشمر قرار دارد . وی از فرزندان موسی به جعفر(ع) است . ساختمان این آرامگاه توسط مردم بازسازی شده است .
مقبره شهید مدرسسیدحسن مدرس از سادات طباطبایی قمشه اصفهان و از رجال روحانی سیاسی دوره مشروطیت و پهلوی بود . وی در سال ۱۲۸۷ در یکی از روستاهای اردستان به دنیا آمد و در سال ۱۳۲۸ به تهران سفر کرد و به دوره دوم مجلس شورای ملی راه یافت . در سال ۱۳۰۷ به خواف و پس از آن به کاشمر تبعید گردید و در سال ۱۳۱۶ در این شهر به شهادت رسید .همیشه آن جمله معروفش را به یاد می آوریم که به رضا خان گفت : قبر من هر جا که باشد زیارتگاه مردم خواهد شد …
گردشگریاز جمله نقاط مهم و دیدنی این شهر آرامگاه دو امام زاده یکی در مرکز شهر به نام سید حمزه معروف به باغ مزار که در میان باغی احاطه شده و دیگری سیدمرتضی در دامنه کوه می باشد که بسیار دیدنی و خوش آب و هوا می باشد. مرحوم مدرس پس از تبعید در این شهر به شهادت رسیده و دفن گردیده که شهید مدرس وی پس از انقلاب سال ۵۷ ترمیم و بازسازی گردیده است. از مهم ترین صادرات آن فرش و محصول کشاورزی عمده آن انگور و کشمش مرغوب و در این سالها زعفران نیز می باشد.
نام کاشمر و ترشیز در طول تاریخ دستخوش تغییرات شده است:کشمر ، کیشمر ، کشمیر ، کشمار و کاشمردر سال ۱۳۱۳/۰۵/۰۸ ه.ش از ترشیز به کاشمر تغییر نام یافت در سال ۱۳۷۴ ه.ش بخشی از آن تحت عنوان شهرستان بردسکن استقلال یافت و در سال ۱۳۸۲ بخش دیگری با نام شهرستان خلیل آباد از آن جدا شد.
پیشینه ی تاریخیمنطقه ی کاشمر که در متون و منابع کهن ازآن به عنوان ترثیت یا «ترشیز»یاد شده به استناد کاوش های باستان شناسی از گذشته های دور تا اواخر هزاره ی دوم و اوایل پیش از میلاد مسکون بوده است. به استناد روایات شاهنامه و تاریخ بیهقی ۲۵۰۰ سال پیش زردشت پیامبر در این سرزمین با گشتاسب شاه ملاقات نموده و آتشکده ای در این ناحیه برپا نموده است. کاشمر در اعصار تاریخی به ویژه دوره پارتیان و ساسانیان جزء مناطق فرمانروایی آنان در خراسان به شمار می آمد. کاشمر در سال ۳۱ هجری بدست اعراب مسلمان فتح شد و از ان پس امرای غزنوی ، سلجوقی،اسماعیلیه،خوارزمشاهیان،ایلخانی،سربداریه،تیموری،صفوی،افشاریه و قاجاری به ترتیب بر این ناحیه حکم راندند و تاریخ پر فراز و نشیب این منطقه را که مشحون از جنگها ، شکست ها ، ناامیدی ها ، کامکاری ها و پیروزی هاست رقم زدند.
نمایندگان شهر کاشمر در مجلس مشروطه ( قبل انقلاب)
از بدو تشکیل مجلس مشروطه)مجلس شورای ملی( تا پایان عصر سلطنت پهلوی
نمایندگان دوره اولسیدهاشم احتشام الاولیاء الاطباء – ۱۲۸۷ – ۱۲۸۵
نمایندگان دوره دومبدون نماینده – ۱۲۹۰ – ۱۲۸۸
نمایندگان دوره سومحاج شیخ حبیب الله ترشیزی – ۱۲۹۴ – ۱۲۹۳
نمایندگان دوره چهارممیرزا ابوتراب خان مقبل السلطنه خراسان(اقبال التولیه) – ۱۳۰۲ – ۱۳۰۰
نمایندگان دوره پنجممحمدتقی بهار)ملک الشعراء) – ۱۳۰۴ – ۱۳۰۲
نمایندگان دوره ششماسدالله زوار – ۱۳۰۷ – ۱۳۰۵
نمایندگان دوره هفتماسدالله زوار – ۱۳۰۹ – ۱۳۰۷
نمایندگان دوره هشتممیرزاآقا ضیاء)ضیاالاطباء)– ۱۳۱۱ – ۱۳۰۹
نمایندگان دوره نهممیرزاعلی اقبال)اقبال ‎السلطان) – ۱۳۱۴ – ۱۳۱۱
نمایندگان دوره دهماسدالله زوار – ۱۳۱۶ – ۱۳۱۴
نمایندگان دوره یازدهماسدالله زوار – ۱۳۱۸ – ۱۳۱۶
نمایندگان دوره دوازدهممحمدابراهیم کلالی )امیرتیمور) – ۱۳۲۰ – ۱۳۱۸
نمایندگان دوره سیزدهممحمدابراهیم کلالی)امیرتیمور) – ۱۳۲۲ – ۱۳۲۰
نمایندگان دوره چهاردهممنوچهر تیمورتاش – ۱۳۲۴ – ۱۳۲۲
نمایندگان دوره پانزدهممیرزاعلی اقبال )اقبال ‎السلطان) – ۱۳۲۸ – ۱۳۲۶
نمایندگان دوره شانزدهمعبدالوهاب اقبال – ۱۳۳۰ – ۱۳۲۸
نمایندگان دوره هفدهممهدی شوکتی – ۱۳۳۲ – ۱۳۳۱
نمایندگان دوره هیجدهممنوچهر تیمورتاش – ۱۳۳۵ – ۱۳۳۲
نمایندگان دوره نوزدهممنوچهر تیمورتاش – ۱۳۳۹ – ۱۳۳۵
نمایندگان دوره بیستمابولقاسم تفضلی – ۱۳۴۰ – ۱۳۳۹
نمایندگان دوره بیست و یکممهندسفضل الله جلالی – ۱۳۴۶ – ۱۳۴۲
نمایندگان دوره بیست و دوممهندسفضل الله جلالی – ۱۳۵۰ – ۱۳۴۶
نمایندگان دوره بیست و سوممهندسفضل الله جلالی – ۱۳۵۴ – ۱۳۵۰
نمایندگان دوره بیست و چهارمهندسمحمدصادق فرمان – ۱۳۵۷ –۱۳۵۴
شخصیت ها و مشاهیر ترشیزعمیدالملک کندریآهی ترشیزیآهی جغتائیاهلی ترشیزیاهلی شیرازیمیرصدرالاسلام ترشیزیشیخ احمد جامی نامقیابونصر احمد ژنده پیلمحمد حسامی بندقراییابوطاهر طرطوسیمحیی الدین طریثیثیطوطی ترشیزیظهوری ترشیزیعهدی ترشیزیغواص بستیمحمد کاتبیمظهری ترشیزیمنتخب ترشیزیمؤمن ترشیزیمحمدحسین اشراقی ایوریمحمدعلی امامیمحمدباقر امامیمحمدحسین اولیاییمحمدحسین بختیاریاحمد ترشیزیاسماعیل ترشیزیمیرزایوسف ترشیزی )فاضل ترشیزی(محمدجعفر ترشیزیمحمدصالح ترشیزیمحمدرضا ترشیزی خراسانیمحمدعلی جلالی نوری (جلال العلما(محمدحسین خوش اخلاقمحمدصادق سعیدیفضل الله شریعتیاسماعیل کوه سرخیمحمدحسین تولائیحبیب الله آیت اللهیسیدعلی نجفی کاشمریعبدالعلی هرویمحمدحسین خوش اخلاقولی الله داورزنی
اماکن تاریخی، آثار باستانی و گردشگریآرامگاه شهید سید حسن مدرسآرامگاه سید مرتضی ابن موسی الکاظمآرامگاه حمزه ابن موسی کاظممسجد جامع کاشمربقایای تپه باستانی کندرسد قدیمی منتسب به عضد الدوله در شمال روستای کشمرآثار باقی مانده سد شاهیقلعه دختر و پسر در ریوش و کوهسرخآسیاب ها و آثار موجود در دامنه کمر باغدشتگورستان گبرها در قراچه کوهسرخیخدان طبیعی بند قراسرو کاشمرقلعه ی آتشگاهبند شاهی (سد ششطراز(بقایای قلعه ی خضرآبادقلعه گبر حصارمنطقه گردشگری کوهسرخخرابه های ارگ قدیم شهرپارک جنگلی سید مرتضی(ع(یخدان فروتقهمنطقه شکار ممنوع درونهآبگرم معدنی کریزکاروانسرای حاج کاظم مدرسیمدرسه علمیه حاج سلطان العلماءتنگل سنگ نصوخ
واژه شناسی کاشمرمنطقه ی مورد بحث این کتاب که دیرزمانی با نام عمومی « ترشیز » شناخته می شد و امروزه در قالب سه شهرستان: کاشمر، بردسکن و خلیل آباد ظاهر گردیده است، در طول تاریخ چند هزار ساله ی خود، نام ها و اسامی گوناگونی را به خود گرفته است . بررسی این اسامی و شناخت درست آن ها، به درک صحیح تحوّلات و تطوّرات تاریخی این سرزمین، مدد بسیار می رساند. لذا با رعایت تقّدم و تأخّر تاریخی، وجوه تسمیه و موقعیّت هریک از نام های ذیل را به اختصار بیان می نماییم:
»»کشمر: این نام که به صورت های « کیشمر، کشمیر، کشمار و کاشمر » نیز ذکر شده، قدیمی ترین نامی است که از بخشی از ناحیه ی مورد بحث ما، در متون قدیم به چشم می خورد. جایگاه تاریخی این شهر، با موقعیت جغرافیایی روستایی که هم اکنون با با همین نام، با برج رفیعی به قدمت حدود نُه قرن، در حدود ده کیلومتری شرق شهرستان بردسکن، چشمان جستجوگر مسافران و رهگذران را به خود خیره می سازد، مطابقت دارد.
صورت های مختلف واژه ی مذکور، بارها در اشعار شعرای جدید و قدیم به کار رفته است. گرچه در مواردی مراد شاعر از آن، شهر یا ایالت مشهور کشمیر هند بوده است. امّا آن جا که سخن از « سرو » در میان است، دیگر برای خواننده شکّی باقی نمی گذارد که مراد، همین کشمر مورد نظر ماست.نام باستانی و اصلی شهر، بی تردید کشمر است و بسیاری از نویسندگان همچون فردوسی،بارها از این نام استفاده کرده اند:
همه نامداران به فرمان اوی سوی سرو کشمر نهادند روی
امّا جالب است که، معزّی شاعر توانای قرن پنجم هجری از واژه ی کاشمر استفاده می کند:
به کاشمر اَندر تُرک نزاید چو تو، به کاشغر اَندر سرو نبالد چو تو
فرهنگ نویسان و لغت شناسان، در معنای این واژه ها نظرات مختلفی ارائه داده اند: آغوش مادر، کنار یا سینه ی خورشید، کنار آتشکده ی مهر، آیین مادری و… از جمله ی آن هاست.
بُشت: منابع تاریخی در قرون نخستین اسلامی، از این نام استفاده کرده اند. البتّه چنین می نماید که پژوهش گران در عرصه ی تاریخ این خطّه، در برخورد با آراء و نظرات مختلف و گاه متضاد پیرامون اسامی بُشت و پُشت، به نحوی دچار دوگانگی و سردرگمی شده و مخاطبان خود را نیز به وادی گمراهی کشانده اند. چه برخی از آن ها، اسامی مذکور را منحصر به نام یک شهر دانسته اند و برعکس، برخی دیگر آن را نام ولایتی بزرگ پنداشته اند. از جمله: « ابوالحسن زید بیهقی » می گوید: « آن را بدین جهت بشت خوانده اند که بُشتاسب (گُشتاسب) آن را بنا نهاد.»چنان که می بینیم، در تعریف فوق، صحبت از یک شهر است. مؤلّف مراصدالاطّلاع نیز می گوید: « بُشت، بالضّمّ، بلداً بنواحی نیسابور، تشتمل علی مأتین و ستّ و عشرین قریه، منها کندر.»بنابراین در این جا، بشت، شهری است با دویست و بیست و شش قریه و منطبق بر تعریفی که از ترشیز ارائه شده است. امّا در مواردی نیز، بُشت فراتر از حوزه ی یک شهر، بلکه در حدّ و اندازه ی ولایتی به کار رفته که ترشیز یکی از شهرهای آن بوده است.
« یاقوت حموی » می نویسد: « بُشت، نام دو جایگاه است: یکی ولایت بزرگی است به نیشابور که بسیاری از محدّثان و عالمان از آن برخاسته اند و دیگری، جایگاهی است از ناحیه ی بادغیس هرات .»
ابن حوقل نیزـ که خود شخصاً به آن شهر مسافرت نموده ـ در سفرنامه ی خود می نویسد: « ترشیز حومه ی پُشت نیشابور، شهری است زیبا و پربرکت …»در مجموع، چنین می نماید که، بُشت نام شهری است که بعدها به ترشیز تغییر می یابد. در حالی که « پُشت » به کلّ منطقه ی ترشیز اطلاق شده است.
در زمینه ی وجه تسمیه ی این نام، نظرات محتلفی ارائه شده است. برخی از صاحب نظران معتقدند به سبب مهاجرت جمعیّت قابل توجّهی از اعراب به حدود این شهر و نقش برجسته ای که این شهر در عرصه ی ادبیّات عرب داشته و به عنوان پشتوانه ی علوم اعراب محسوب می شده، به « پُشت العرب » مشهور گردیده است. گفتار مؤلّف « مطلع الشّمس » نیز که می نویسد: « پُشت »، مخفّف پُشتیبان است و از آن جاکه منطقه ی ترشیز مهد و خاستگاه عالمان و فاضلان بسیاری بوده، به عنوان پُشت و پُشتیبان نیشابور شناخته می شده است، مؤیّد این نظر است.
برخی نیز از منظر اقتصادی به آن نگریسته، معتقدند به خاطر تولید غلاّت و موادّ غذایی مازاد بر مصرف داخلی، یا به جهت مرکزیّت بشت در تجارت و صدور کالاهای خراسان به اصفهان و شیراز و بالعکس، به این نام نامیده شده است.
نگارنده نیز بر جمع نظرات معتقد است. یعنی هم از نقطه نظر علمی ـ فرهنگی و هم از جنبه ی اقتصادی، بُشت را، پُشت، پُشتوانه و پشتیبان نیشابور یافته است.
بُست: از دیگر نام های ناحیه ی مورد بحـث ماســت که در قــرون سـوّم و چهارم هـجــری،معمول بوده است. با توجّه به توصیفاتی که سیّاحان قرون نخستین اسلامی از باغات میوه، بستان ها و مناظر چشم نواز این دیار ارائه داده و تصریح کرده اند: « ترشیز، شهری است زیبا و پربرکت »، در می یابیم علّت نام گذاری آن نیز، همین زیبایی و بستان هایش بوده است. البتّه نباید این شهر را با شهر بُست سیستان ـ که بر کرانه ی رود هیرمند در افغانستان قراردارد ـ اشتباه گرفت.
تُرشیز: متداول ترین نامی است که در متون تاریخی به کار رفته است. اغلب منابع، آن را به ضَمّ اوّل و رای ساکن، « تُرشیز» ذکر کرده اند. لیکن یاقوت حموی آن را به ضمّ اوّل و دوّم و شین نقطه دار مکسوره در زیر آن « طُرَُشیز » آورده است.پیرامون وجه تسمیه ی تُرشیز نیز، نظرات مختلفی ابراز شده است. برخی از محقّقان، آن را به فتح « ت »، به معنی آبنوس آورده اند.گروهی دیگر معتقدند بدان سبب که زردشت از زادگاه خود – شیز در آذربایجان- به این ناحیه آمد و در این جا درخت سروی بهشتی کاشت و آتشکده ای بنیاد نهاد، آن را تَرشیز، به معنی « شیز نو » نام نهاده اند.
امّا دکتر باستانی پاریزی را نظر دیگری است. وی احتمال می دهد با توجّه به آبی که در گذشته به سمت ترشیز می آمده و در مقسمی به شش قسمت تقسیم می شده است، نام این شهر را نخست « شش تراز » و بعد « تراز شـش » گذاشتـه اند، سپـس با تغیـیراتی به شــکـل« تَرشیز » درآمده است.
طُرَیثیث: اغلب جغرافی نویسان مسلمان در قرون اوّلیّه ی اسلامی، ترشیز را « طُرَیثیث» به ضمّ طاء و فتح راء و سکون یاء المثنّاه من تحتها و کسرِالثّاء » ضبط کرده اند. گرچه برخی نیز هم چون « حافظ ابرو » و « یاقوت حموی»، آن را مُعرّب یا وجهی از تعریب طُرشیز، طُرَثیث یا ترسیس می دانند، لیکن به نظر می رسد اسامی مذکور تحریفی از طرثیث باشد و نه تعریب آن.برخی نیز احتمال می دهند به خاطر شائبه و صبغه ی زردشتی بودن واژه ی ترشیز، مورّخان و جغرافی دانان مسلمان این کلمه را کنار گذاشته و به جای آن از « طریثیث » که کلمه ای است عربی ـ مصغّر « طَرثوث » ـ استفاده کرده اند.
سلطانیّه ی ترشیز: در پی یورش تیمورلنگ و تخریب ترشیز کهن در سال ۷۸۴ هـ.ق، محلّ اصلی و قدیمی ترشیز که گمان می رود، در محدوده ی روستاهای فیروزآباد و عبدل آباد واقع در بخش شهرآباد شهرستان کنونی بردسکن قرار داشته، رها شد و ساکنان آن تبعید یا به روستاها و شهرهای هم جوار کوچ کردند. از جمله جماعتی از آنان به ناحیه ی « سوسفد » (سُسفَد) ترشیز واقع در ضلع شرقی شهر کاشمر فعلی مهاجرت کردند. این قَصَبه که بعدها به همّت شاه اسماعیل صفوی آباد گردید، به سلطانیّه یا سلطان آباد ترشیز تغییر نام داد.در فرهنگ انجمن آرای ناصری می خوانیم: « ترشیز شهری است مشهور از بلاد خــراسان،مشتمل بر دهات و قری و قصبات، پایتخت آن را سلطانیّه گویند که حاکم نشین آن جاست.»بارتولد نیز می نویسد: در آن دوره کلمه ی ترشیز به تمام بلوک اطلاق می شد و خود شهر گاهی سلطان آباد نامیده می شد. نکته ی حائز اهمّیّت این است که از حدود یک صد و اندی سال پیش و به ویژه با گسترش این شهر به سمت جنوب و شکل گیری محلّه نو، به تدریج واژه ی سلطانیّه منحصر به بخش قدیم شهر شد و بخش تازه ساز آن، ترشیز نامیده شد.مع الوصف، چنان می نماید که واژه ی سلطانیّه، همچون سه – چهار قرن گذشته با معرّف ترشیز ذکر می شد. وجود صدها قباله ی ازدواج و وقف نامه، گواهی بر این ادّعاست.
بنابراین، پژوهشگر در بررسی تاریخ منطقه، به دو ترشیز برمی خورد: یکی ترشیز اوّلیّه که نگارنده جهت جلوگیری از تداخل نام ها و مفاهیم، در این کتاب اصطلاحاً آن را « ترشیز کهن » می نامد و دیگری شهری است که از حدود دویست و پنجاه سال پیش، به این نام نامیده شده است و آن را « ترشیز نوین » نام نهاده ام. تفصیل این موضوع را در جای خود خواهیم آورد.کاشمر: در تاریخ ۸/۵/۱۳۱۳ هـ.ش نام شهر، از ترشیز به کاشمر تغیییر یافت. از آن پس این شهر مدّتی در حوزه ی تقسیمات گناباد قرار گرفت، سپس در سال ۱۳۲۲ جزو شهرستان تربت حیدریّه شد و بالأخره در سال ۱۳۲۵ هـ.ش به شهرستان ارتقاء یافت.
شهرستان کاشمر تا پیش از جدایی شهرستان های بردسکن و خلیل آباد از آن، به صورت یک ناحیه ی بزرگ، مشتمل بر بلوک سابق ترشیز بوده است. لیکن پس از آن، محدود به قسمتی از مناطق ترشیز کهن شده و بخش اصلی و نام بردار ترشیز ـ یعنی مرکزیّت ترشیز باستان و آبادی مشهور کشمرـ در قلمرو شهرستان بردسکن واقع شده است. در مورد وجه تسمیه ی کاشمر نیز همچون دیگر اسـامی این شهر، نظـرات و دیدگاه هـــای مختلفی ابراز شده است. برخی معتقدند واژه ی کِشمر که می تواند به معنای آغوش مادر باشد، با گذشتن از شکل های کیشمر، کشمیر و کشمار، سرانجام به صورت کاشمر درآمده است.
حال آن که چند تن دیگر از فرهنگ نویسان، کاشمر را صورت کامل شده ی کاجخر، کاژفر، کاشخر و کاشغر دانسته اند و براین باورند که « کاش » برگردانیده ی کاج است و « کاج خر » یادآور سرو بزرگ و معروف این سرزمین است.
امّا همچنان که در آغاز این بحث یادآور شدیم، کاشمر واژه ای نیست که مخلوق عصر پهلوی یا حتّی قرون معاصر باشد، بلکه نامی است که حدّاقل نه صد سال پیش توسط معزّی ـ شاعر معروف اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم هجری ـ مورد استفاده قرار گرفته است. از این رو، به نظر می رسد، یکی از دلایل اصلی تغییر نام این شهر از ترشیز به کاشمر (در عصر رضاخان)، تأکید وی بر پیشینه ی کهن و احیای هویّت ملّی و بومی منطقه، با یادآوری سرو معروف کشمر بوده است.
چکیده ی مطالب: برمبنای تحقیقات انجام شده، تاریخ و تمدّن ترشیز بسیار کهن تر از آن است که در کتاب های تاریخی، ثبت و ضبط گردیده است. مع الوصف، پیشینه ی تاریخ مضبوط ما به « کشمر » برمی گردد که با افول آن شهر، ترشیز کهن در محدوده ی روستاهای فیروزآباد و عبدل آباد کنونی (در حدود ۳۰ کیلومتری جنوب بردسکن) رونق یافت و آن گاه پس از تخریب های مکرّر که آخرین آن به دست تیمور صورت گرفت، شهر ترشیز رها شده، ده ها سال بعد، سلطان آباد ـ واقع در حدود پنجاه کیلومتری شهر قدیم ترشیز ـ رونق گرفت و به یاد شهر قدیم ترشیز، بدین نام نامیده شد. نام این شهر در ۱۳۱۳ هـ.ش به کاشمر تغییر یافت. در حدود شش دهه بعد، یعنی در سال ۱۳۷۴ هـ.ش بخشی از آن تحت عنوان شهرستان بردسکن استقلال یافت و در ۱۳۸۲ هـ.ش نیز بخش دیگری با نام شهرستان خلیل آباد از آن جدا شد.
تقویم تاریخ ترشیز۳۱ هـق فتح بُشت (ترشیز) به دست اعراب مسلمان۲۳۲ هـق قطع سرو معروف کاشمر به دستور متوکّل عبّاسی۴۰۰ هـ.ق ولادت ابوالفضل طریثیتی۴۰۵ هـ.ق تولّد ابوعلی بشتی۴۱۵ هـ.ق. تولّد عمیدالملک کندری در قریه ی کُندر۴۳۲ هـ.ق وفات ابومحمد طریثیتی۴۴۰ هـ.ق (محرم) تولّد شیخ احمد جام نامقی در قریه نامق کوه سرخ۴۵۶ هـ.ق به دارآویخته شدن عمیدالملک کندری۴۷۶ هـ.ق ولادت محیی الدّین طریثیثی۴۸۰ هـ.ق (جمادی الاول) وفات ابوالحسن نامقی۴۸۰ هـ.ق وفات ابوعلی بشتی۴۹۸ هـ.ق یورش اسماعیلیان ترشیز به بیهق۵۰۵ هـ.ق (سیزده رجب) ولادت مسعود طریثیتی۵۲۰ هـ.ق قتل عام جمعی از اهالی قریه ی « طرز » به دست ارقش خاتونی ـ وزیر سلطان سنجر۵۳۵ هـ.ق قتل عام جمعی از اهالی روستای « میج» به دست آق سنقرـ غلام سلطان سنجر۵۳۶ هـ.ق حمله ی مجدّد سلجوقیان به آبادی « طَرز » در شمال ترشیز۵۳۷ هـ.ق وفات ابونصر طریثیثی۵۴۰ هـ.ق کشته شدن آق سنقرـ غلام سلطان سنجر ـ به دست فدائیان اسماعیلی در ترشیز۵۴۵ هـ.ق درگذشت عمید مسعود زورآبادی۵۴۶ هـ.ق حمله ی امیر قجق ـ از امرای سلجوقی ـ به ترشیز۵۵۵ هـ.ق پایان غائله ی احمد خدابنده در کندر۵۹۶ هـ.ق (نوزدهم رمضان) پایان محاصره ی ترشیز توسط قطب الدّین محمّد خوارزم شاه۶۵۱ هـ.ق (جمادی الاول) حمله ی کیتوبوقانویان (امیر مغولی) به ترشیز۶۵۵ هـ.ق درهم شکسته شدن قدرت اسماعیلیان ترشیز، توسّط سپاه هولاکوخان مغول۶۵۹ هـ.ق تسخیر مناطقی از ترشیز به دست شمس الدّین علی از حاکمان سیستان۶۹۴ هـ.ق تصرّف بخش هایی از ترشیز به دست شمس الدّین علی ـ از امرای آل کرت۷۸۴ هـ.ق تصرّف و تخریب ترشیز به دست تیمور لنگ۸۳۹ هـ.ق وفات کاتبی ترشیزی در استرآباد۸۴۵ هـ.ق (رمضان) وفات خواجه علاءالدّین ترشیزی در هرات۸۴۸ هـ.ق وفات علی شهاب ترشیزی۸۶۴ هـ.ق/ ۱۴۵۹ م نبرد لشکریان ابوسعید و سلطان حسین میرزا در حدود ترشیز و هزیمت ابوسعید۸۶۷ هـ.ق درگذشت مولانا طوطی ترشیزی۸۷۴ هـ.ق غارت ترشیز به دست نیل بیک۹۲۷ هـ.ق/۱۵۲۱م وفات آهی ترشیزی در تبریز۹۲۹ هـ.ق حفر قنات سسفد به دستور شاه اسماعیل صفوی۹۳۴ هـ.ق وفات اهلی ترشیزی در تبریز۹۹۳ هـ.ق شکست علی قلی خان از مرشدقلی خان و اسارت شاه زاده عبّاس میرزا در ترشیز۹۹۷ هـ.ق قتل مرشد قلی خان ـ وزیر شاه عبّاس ـ در ترشیز۹۹۷ هـ.ق (۲۹ ربیع الاول) قتل میرزا محمّد ـ وزیر شاه عبّاس ـ در ترشیز۱۰۰۲ هـ.ق جنگ تن به تن مردم ترشیز با ازبکان۱۰۰۶ هـ.ق اخراج ازبکان از ترشیز۱۰۱۱ هـ.ق/ ۱۶۰۲م ورود شاه عبّاس به ترشیز۱۰۲۵ هـ.ق/ ۱۶۱۶م وفات ظهوری ترشیزی در دکن۱۰۴۴ هـ.ق شکست ازبکان به رهبری عبدالعزیز خان در حوالی قریه ی تجرود۱۱۵۲ هـ.ق/ ۱۷۳۹م انتصاب میرزا عبدالحی از سوی نادرشاه به حکومت ترشیز۱۱۶۰ هـق/ ۱۷۴۷م تولّد میرزا عبدالله شهاب ترشیزی در بردسکن۱۱۶۵ هـ.ق (یازدهم جمادی الثانی) وفات محمّد صالح ترشیزی، در قریه ی قوژد۱۲۱۶ هـ.ق/۱۸۰۰م وفات میرزا عبدالله شهاب ترشیزی۱۲۲۴ هـ.ق خروج مصطفی قلی خان از ترشیز، از پس هفت سال مقاومت۱۲۳۱ هـ.ق قتل اسحاق خان قرایی و پسرش حسن علی خان (حاکم ترشیز) به دست محمد ولی میرزا۱۲۴۵ هـ.ق حکومت مجدد مصطفی قلی خان بر ترشیز۱۲۴۷هـ.ق (هشتم رمضان) شکست محمّدتقی خان حاکم ترشیز از شاه زاده خسرو میرزا۱۲۴۹ هـ.ق نبرد خسرو میرزا با گروهی از ترکمانان تکه در حوالی ترشیز۱۲۴۹ هـ.ق حکومت محمّدتقی خان بر ترشیز۱۲۶۷ هـ.ق تولّد شیخ محمّدحسین اشراقی در روستای ایور۱۲۷۰ هـق انتصاب محمّدرحیم خان (عنقای قاجار) به حکومت ترشیز۱۲۷۸ هـ.ق انتصاب سیف الدّوله میرزا به حکومت ترشیز۱۳۰۴ هـ.ق ولادت شیخ احمد غروی ترشیزی۱۳۱۳ هـ.ق (ربیع الاوّل) وفات شیخ اسماعیل کوه سرخی۱۳۱۶ هـ.ق (سوّم شعبان) ولادت آیت الله حاج شیخ محمّدباقر امامی۱۳۲۴ هـ.ق/۱۲۸۵ هـ.ش وفات احمد ترشیزی (حاجی مجتهد)۱۳۳۷ هـ.ق به دار آویخته شدن عزیزالله خان باب الحکمی در مشهد۱۳۴۰ هـ.ق وفات آیت الله شیخ اسماعیل ترشیزی۱۳۵۶ هـ.ق وفات سیّدعلی نجفی کاشمری۱۲۸۵ هـ.ق انتخاب سیّدهاشم احتشام الاطبّاء به عنوان اوّلین نماینده مردم ترشیز در مجلس شورای ملّی۱۳۱۳ هـ.ش (۸ مرداد) تغییر نام ترشیز به کاشمر۱۳۱۶ هـ.ش (دهم آذر)/ ۲۷ رمضان ۱۳۵۶هـ.ق شهادت آیت الله مدرّس در کاشمر۱۳۱۶ هـ.ش راه اندازی اوّلین کارخانه برق کاشمر۱۳۲۲ هـ.ش احتساب کاشمر در قلمرو شهرستان تربت حیدریّه۱۳۲۵ هـ.ش ارتقاء کاشمر به شهرستان و استقلال این شهر۱۳۳۶ هـ.ش (۱۵ آذر) تبیعد آیت الله عبدالرّحیم ربّانی شیرازی به کاشمر۱۳۵۷ هش(۲۰ آذرماه ) شهادت محمّد بهبودی به عنوان اوّلین شهید انقلاب اسلامی در کاشمر۱۳۵۸ هـ.ش (۱/۱) انتصاب محمود طلوع به سمت نخستین فرمان دار کاشمر ـ بعد از انقلاب۱۳۵۸ هـ.ش انتخاب دکتر رامپور صدرنبوی به عنوان اوّلین منتخب مردم کاشمر در مجلس شورای اسلامی۱۳۵۸ هـ.ش انتخاب حجه الاسلام حسن حسن زاده به نمایندگی مردم کاشمر در مجلس شورای اسلامی۱۳۵۹ هـ.ش (۴ مهرماه) شهادت محمّد بهبودی به عنوان اوّلین شهید کاشمر جنگ تحمیلی۱۳۶۰ هـ.ش انتصاب حجه الاسلام محمّدیان به سمت نخستین امام جمعه کاشمر۱۳۶۲ هـش انتخاب حجه الاسلام محمّدعلی عربی به نمایندگی مردم کاشمر در مجلس شورای اسلامی۱۳۶۴ هـ.ش (۱۶ تیر ماه)/ ۱۴۰۶هـ.ق وفات آیت الله حاج شیخ محمّدباقر امامی۱۳۶۶ هـ.ش انتخاب احمد بلوکیان به نمایندگی مردم کاشمردر مجلس شورای اسلامی۱۳۶۷ هـ.ش (۱۰ آذرماه) ورود اوّلین آزاده به کاشمر(حسین ضیائیان دلیر)۱۳۷۰ هـ.ش انتخاب محمّدرضا خبّاز به نمایندگی مردم کاشمر در مجلس شورای اسلامی۱۳۷۴ هـ.ش انتخاب محمّدرضا خبّاز به نمایندگی مردم کاشمر در مجلس شورای اسلامی۱۳۷۴ هـ.ش(۱۴ تیر) ارتقاء بردسکن به شهرستان و استقلال آن از کاشمر۱۳۷۴ هـ.ش/ ۱۴۱۶هـ.ق (نوزدهم ذی الحجّه ) وفات آیت الله سعیدی۱۳۷۸ هـ.ش انتخاب محمّدرضا خبّاز به نمایندگی مردم کاشمر در مجلس شورای اسلامی۱۳۸۲ هـ.ش ارتقاء خلیل آباد به شهرستان و استقلال آن از کاشمر۱۳۸۲ هـ.ش انتخاب احمد بلوکیان به نمایندگی مردم کاشمر در مجلس شورای اسلامی۱۳۸۵ هـ.ش پیوستن کاشمـر به بنیاد جوامع ایمن جهانـی۱۳۸۷ هـ.ش انتخاب محمد رضا خباز به نمایندگی مردم کاشمر در مجلس شورای اسلامی
رسوم سنتی و باورهاجشن خرمن»» از زمان قدیم، هر ساله وقتی خرمنها جمع شد جشن خرمن در روستاهای این خطه برگزار می شود. این آیین هنوز هم در بعضی از روستاها وجود دارد. اول سرنا و دهل در میدان روستا شروع به نواخته می شد. زمانی که اهالی و بخصوص جوانان و نوجوانان جمع شدند، گروه نمایشی وارد شده و دایره ای تشکیل می دهد. سپس با حرکات دست و پا، بیل زدنبذر پاشیدن، چهار شاخ زدن و در کیسه کردن گندم را به نمایش می گذارند.-۲مراسم آیینی چند نفـره»» شهراین مراسم محلی، در ازدواجها و ختنه سوران برگزار می شود. در این مراسم ابتدا سرنا و دهل شروع به نواخته می شود و آنگاه گروه نمایشی وارد میدان شده و دایره ای تشکیل می دهند. ابتدا رقصهایی انجام می دهند که شبیه حمله و دفاع است و بعد با چوبهایی که در دست دارند با چرخشهای خاص عده ای چوبها را به سمت عده دیگر به صورت حمله جلو می برند و آنها به دفاع از خود چوبهای آنها را پس می زنند. و به این ترتیب رقص را ادامه می دهند.مراسم نمایشی دو نفره در این مراسم نیز ابتداء دو نفر با دو چوب در دست وارد صحنه می شوند. همراه با صدای سرنا و دهل به نمایش می پردازند . این نمایش را با حرکات آکروبات ،سرپا ،درازکش ونشسته ایفای نقش می کنند. دراین نمایش چوبها می توانند حکم دو شمشیر راداشته باشند.
-۳ نمایش دوره»» این نمایش رزمی بوده وبا حضور شش الی بیست نفر می شود . نما یش ازقدیم الا یام بوده ونشان می دهد مردان چگونه در وضعیت نشسته با تیر و کمان دفاع می کنند و یا چگونه به هنگام حرکت کلاغ پر می کنند و یا به هنگام درازکش چگونه سینه خیز می روند. در این نمایش نیز سرنا و دهل نقش مهمی ایفاء می کنند.
-۴ شوخنی (مناجات(»» در گذشته مردم درماه مبارک رمضان یکدیگر را جهت خوردن سحری بیدار می کردند برای این کار بر پشت بام ها می رفتند و با کوبیدن چوبی به پیتهای حلبی دیگران را از رسیدن سحرگاه آگاه می ساختند. کسانی که از صدای خوشی بهره مند بودند ، بالای بام می رفتند و اشعاری را بلند،بلند می خواندند .اکنون این اشعار توسط بلند گو مساجد به گوش مردم می رسد.

-۵باران خواهـی»» در گذشته در بعضی از روستاها وقتی باران نمی بارید، بچه ها جمع می شدند و کله الاغی را به سر چوبی بسته و در کوچه ها براه می افتادند وشادی کنان به در خانه ها می رفتند و دست زنان می خواندن : «کله خر، هیزم بخر.»صاحب خانه بیرون می آمد و به بچه ها یک دسته هیزم می داد بچه ها بدین طریق مقدار زیادی هیزم جمع می کردند. کله الاغ را در بالای تپه ای آتش می زدند و خاکستر آن را در چاه آب که خشکیده بود می ریختند تا باران بیاید و قناتها پر آب شوند.در بعضی دیگر از روستاها بجای هیزم ، آرد جمع می کردند و به یکی از زنهای روستا می دادند، او با آن نانی گرد به نام « فطیر» می پخت بچه ها نان ها را بالای تپه ای رها می کردند.نان ها به سمت پائین تپه می غلطیدند و بچه ها دوان دوان و با شور و شوقی خاص به طرف آنها یورش می بردند تا نان بیشتری نصیبشان شود. قابل ذکر است به هنگام جمع کردن آرد، دست زنان می خواندند :« بارون کو، بارون کو، ورچوچو پوناکو، ور شاخ حیوونا کو، وربیل دهقو وناکو صد من گندم بزیر خاکه، ازتشنیا هلاکه، گلهای سرخ لاله، از تشنیا مناله»

۶ ـ چوله قزک»» به هنگام خشکسالی در بسیاری از روستاهای منطقه، عروسکی بنام چوله قزک می ساختند. بچه ها در کوچه ها جمع می شدند و در خانه های مختلف را می زدند و در حالی که سنگهایی در دست گرفته و به هم می کوبیدند ، می خواندند:« چوله قزک بارون کو، بارون بی پایون کو»گندما بزیر خاکه، از تشنگی هلاکهگلهای سرخ لاله، از تشنگی مناله»
در هر خانه ای را که می زدند صاحبخانه بیرون آمده و به آنها خوراکی ( نخود، کشمش، تخمه، شکلات، نقل،آبنبات ترش ، …) می دهد. بچه ها خوراکی ها را در کیسه ای ریخته و بعد از اتمام مراسم، بین خودشان تقسیم می کنند. در گذشته در بعضی از روستاها نظیر روستای فدافن ، برای اینکه باران بند بیاید، کله خری را در سینی گذاشته و روپوشی قرمز روی آن می انداختند، آنگاه به سر چاه آبی در بیابان می بردند. شخصی که مورد قبول مردم بود، دعایی را در دهان همان کله خر می گذاشت و به تنهایی و دور از چشم دیگران آن را از چاه آویزان می کرد. مردم معتقد بودند وقتی که باران بیاید کله خر شروع به عر عر می کند و خدا قهرش می آید. پس باران بند می آید. برای باطل کردن آن نیز، کله خر دیگری را می سوزاندند و خاکسترِش را در چاه می ریختند.

-۷فع چشم زخم»» در گذشته و حتی اکنون در بعضی از روستاها ، اگر کسی چشم بشود، ضمه زاج سفید را دور سرش می گردانند و وردی می خوانند. آن وقت آن را روی آتش می اندازند ، اگر به شکل چشم شود او را چشم کرده اند و خوب می شود و اگر به شکل نامنظمی باشد جن زده شده و اگر به شکل چار پایه ای شود، می گویند می میرد و این تابوت او است. بعد ضمه را آب می کنند و بر پیشانی و کف دست و سینه او خالی می نهند و سپس آب را در کاسه ای ریخته، یکی آن را می برد سر کوچه می ریزد و برمی گردد، سلام می کند ، یکی از اهل خانه می پرسد:«ـ از کجا می آیـی؟ـ از خانه دشمنـ چه می کرد؟ـ جان می کند.ـ الهی جانش بر آید.»
در بعضی از روستاها برای رفع چشم زخم و بیماری معمولاً اسپند دود می کنند و معتقدند اگر این کار را نزدیک غروب انجام دهند بهتر است. یک تار نخ و یا خاک کفش کسی که به او بدگمانند، گرفته باقدری اسپند دور سر بچه یا بیمار دود کرده، می گردانند و می خوانند:سبز است سبنج، سبز کار است از سبنج ، سر رشته صد هزار کار است سبنج پیغمبر مانبی می سوخت سبنج، از بهر گزند، بر قپه پور نور محمد صلوات
و یا می خوانند :هرکه از دروازه بیرون بره، هرکه از دروازه تو بیه / کور بشه چشم حسود و بخیل،شمبه زا ، یکشمبه زا، دو شمبه زا، سه شمبه زا، چار شمبه زا، پنجشمبه زا، جمعه زا سبنج و سپند، پیغمبر ما کرد پسندعلی کاشت، فاطمه چید، بهر حسین و حسنبه حق شاه مردون، درد وبلا را بگردونشمبه زا، یکشمبه زا، دوشمبه زا، سه شمبه زا، چار شمبه زا، پنجشمبه زا، جمعه زا»زیر زمین ، روی زمین، زاغ چشم، میش چشم، ازرق چشم، هر که دیده ، هر که ندیده ، همسایه دست چپ، همسایه دست راست، پیش رو، پشت سر، بترکه چشم حسود و بخیل.شمبه زا، یکشمبه زا، دوشمبه زا، سه شمبه زا، چار شمبه زا، پنجشمبه زا، جمعه زا،

۸بزرگداشت ایـام الله»» ماه صفر؛ از جمله ماههایی است که مردم هر کاری را از جمله سفر کردن، مخصوصاًدر روز سیزدهم ماه را را بد می دانند. زیرا تنی چند از پیشوایان دین در این ماه به شهادت رسیده اند، بنابراین زمین و آسمان عزادار است و امکان وقوع هر گونه حادثه ای بسیار است.در بعضی از روستاهای منطقه کاشمر در گذشته برای رفع این احتمال «تنگ» پرآبی را در سر ،سه کوچه محکم به زمین می کوبیدند و می گفتند:سیزده به در، نحسی به در، بد و بلای ما بخوره به ای تنگ
در روز و شب سیزدهم ماه مردم مسافرت، یا خرید لباس را بد می دانند و اگر سفر کرده ای داشته باشند برای رفع بلا از او، صدقه می دهند. همچنین مردم معتقدند که اگر بچه ای در شب سیزدهم بدنیا بیاید نحسی به بار می آورد. چون باور دارند که :« این بچه یا سر خودش را می خورد و یا سر دیگری را .»در بعضی از روستاها شب چهار شنبه آخر صفر «پلو» می پزند ، بالای خانه آتش می افروزند و در کوزه ای اسپند و نمک، پنبه دانه، جو پیش رس و آب می ریزند و از پشت بام به زمین می زنند. بدین طریق وقوع هر حادثه ای را از خود دور می کنند .شبهای برات : شبها ی دوازده، سیزده و چهارده ماه شعبان را شبهای برات می گویند مردم معتقدند که این سه شب ، شب مرده ها ست ، آنها در این سه شب آزادند. مردم برای طلب آمرزش امواتشان در این شبها حلو ا می پزند بر مزار آنها، بین دیگران تقسیم می کنند. در این شبها روی قبور امواتشان قالیچه فرش کرده و بر مزار آنها روضه می خوانند. رسم بر این است که شب اول برات حلوا می پزند . شب دوم روغن جوش و شب سوم در خانه و بر روی قبور مرده ها شمع روشن می کنند، می گویند اموات در آن شبها بدیدن خانه ها یشان می آیند.
جاذبه های گردشگری»» غنای میراث فرهنگی و گرانقدری موهبت های طبیعی و جغرافیایی در سرزمین کهن سال ایران، اگر نگوییم منحصر به فرد، حدّاَقل می توان گفت در جهان، کم نظیر است.گرچه مردم ما کم و بیش از دیرینگی تمدّن و تاریخ شان آگاهند. با این حال، برخی زوایای شگفت انگیز میراث فرهنگی و جاذبه های طبیعی این سرزمین، تاکنون تاریک و ناشناخته مانده است و بسیاری از دوست داران این مرز و بوم، به دلیل عدم دسترسی به اطّلاعات لازم، به اندازه ی کافی با مواهب کم نظیر این سرزمین، آشنایی ندارند.چنان که بسیاری از کاشمری ها، همه ساله با صرف وقت و هزینه ی گزاف، رنج و مخاطرات سفر را به جان می خرند و به منظور بازدید از جاذبه های دیدنی شهرهای دور دست، قدم در راه می گذارند. غافل از این که « آب، در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم.»در این جا، جهت آشنایی بیشتر خوانندگان گرامی با جاذبه های گردشگری شهرستان کاشمر، گوشه ای از این آثار را معرّفی می کنیم:
آب گرم کریز:در حدود ۳ کیلومتری روستای کریز، چشمه ی آب گرم معدنی است که در طول سالیان متمادی، مردم مناطق اطراف، برای استحمام و معالجه ی دردهای پوستی و مفصلی از آن استفاده می کرده اند و هنوز هم کم و بیش از آن استفاده می کنند. گرچه متأسّفانه آن گونه که باید، بدان توجّهی نشده است و می طلبد مسؤولان، اقدام های خوبی را که اخیراً در جهت مرمّت و به سازی ساختمان فرسوده ی آن آغاز کرده اند، سرعت بخشند.
آبشار باغ دشت)بغ دشت(در فاصله ی ۳ کیلومتری روستای کریز کوه سرخ، آب شار زیبا و دیدنی بغ دشت قرار دارد. مسیر منتهی به آب شار، رودخانه ای است که گرداگرد آن را کمربند زیبایی از درختان و درخت چه های انبوه فراگرفته و جلوه های بدیع طبیعت و نسیم خنک و فرح بخش آن، احساسی رؤیایی در انسان برمی انگیزد.
یخ دان طبیعی بندقرا:در حدود ۷ کیلومتری روستای بندقرا، یخ دان طبیعی و بی نظیری است که در تمام فصول سال، پُر از یخ است. تا همین چند سال اخیر که هنوز اهالی روستاهای اطراف همچون بندقراء، توندر و خرو از نعمت برق برخوردار نبودند، یخ مورد نیاز خود را از آن یخ دان تأمین می کردند.

» مناظر بدیع مسیر جادّه ی کاشمر به کوه سرخ (تنگل سنگ نصوح(مناظر چشم نواز و کم نظیر مسیر کوهستانی کاشمر به کوه سرخ و کوه سرخ به نیشابور ـ تا روستای عطائیّه ـ با چشمه سارها و کلاته های مختلفش، یکی از دیدنی ترین مناطق این شهرستان به شمار می رود. زیبایی های این منطقه که چشم اندازهای ماسوله را پیش روی انسان مجسّم می کند، همه روزه جمع زیادی از مردم کاشمر و شهرها و آبادی های اطراف را به سوی خود می کشاند، تا فارغ از هیاهوی زندگی شهری، ساعات و دقایق فرح بخشی را در دامان پُرمهر طبیعت بگذرانند.البتّه مناظر دیدنی این شهرستان زیاد است و منحصر به موارد فوق الذّکر نیست، امّا از آن جا که بنای ما بر اختصار و اشارت است، به همین مقدار بسنده می کنیم.
منبع:کتاب ترشیز/ جلد اوّل/نگاهی به تاریخ و جغرافیای شهرستان کاشمر/ایرج سعادتمند

www.kashmari.ir

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

وبلاگ"بررودکریز"

 

barrud.mizbanblog.com

 

|||||||||||||||||||||||||

 

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 17 دی 1394  ] [ 8:07 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

دیداری باشهیدصادقی ازکتاب "خاطرات زیبا" حجت الاسلام والمسلمین علی اسماعیلی کریزی

دیداری باشهیدصادقی


گاهی بافرماندهان بیرون می رفتیم وسری به نیروهای مستقردرخاکریزهای خط مقدم میزدیم وسپس به همین محل بازمی گشتیم.درهمان لحظات اول شب ورودبه منطقه ،موفق شدم بابی سیم تماسی باشهیدمحمدعلی صادقی فرمانده گردان کوثرازتیپ مستقل بیست ویک امام رضا(ع)که ازمنسوبین هستندودرخط مقدم بودند ،داشته باشم وفردای آن روزبابرادر اسماعیل قاآنی باجیپ فرماندهی خواستم به آنها سری بزنم واحوال پرسی کنم .که توفیق این امرپیداشد ودونفری خیلی خوشحال شدیم وروحیه ایشان وهمه رزمندگان بسیارعالی بود .

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

وبلاگ"بررودکریز"

 

barrud.mizbanblog.com

 

|||||||||||||||||||||||||

 

 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 17 دی 1394  ] [ 7:51 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

ای سالار زینب

گر تو آخرین نفس ‌های رسول ‌ال‍له را دیدی، منِ زینب هم آن‌جا بودم و دیدم،اگر تو فریادهای مادرمان در پشت در را شنیدی، من هم فریادها را شنیدم
حضرت زینب،ابو‌المصایب حسین
پرده‌ اول:

ای سالار زینب!

اگر تو آخرین نفس ‌های رسول ‌ال‍له را دیدی، منِ زینب هم آن‌جا بودم و دیدم.

اگر تو فریادهای مادرمان در پشت در را شنیدی، من هم فریادها را شنیدم.

اگر تو خزانِ صورتِ ضربت خورده پدرمان را دیدی، من هم آن صورت را دیدم.

اگر تو کنار تَشت، پـاره های جگر برادرمان را دیدی، من هم پـاره‌ ها را دیدم.

اگر تو از بدن مطهّر علی اکبر، دانه ‌های تسبیحِ روی زمین ریخته‌ ای را دیدی،

من هم دیدم.

ای أبو‌المصائب حسین!

اگر تو برای کودکت جرعه ای آب می ‌خواستی، من هم آنجا تشنه‌ ی قطره آبی برای شش‌ ماهه ات بودم.

اگر تو یکی یکی بدن های به خون شده‌ ی فرزندان پیامبر و آخرین یارانت را دیدی، من هم دیدم.

اگر تو منتظر بازگشت ساقیِ لب تشنگان بودی، من هم منتظر بودم و به چشم خویش دیدم.

امّا حسینِ زینب!

من صحنه ‌‌ای دیدم که تو ندیدی. من از اول این راه، سر مطهر پر فروغ تو را جلوی چشمانم دیدم اما تو ندیدی.

من از ابتدای این چهل منزل، موهای پریشانت را در میان گرد و خاک این صحرا دیدم اما تو ندیدی.

من، هرگاه سرم را از میان کجاوه بیرون آوردم، چشمان شرمنده‌ ات را دیدم،

اما تو ای پاره ‌جگرم، هیچ‌ گاه در زندگی ‌ات، چنین صحنه‌ ای ندیدی...

تو آخر چگونه می ‌توانستی آن‌چه را من می ‌بینم ببینی، حال آن که خودت مرکز نگاه‌ من بودی.

تو چگونه می‌ توانستی خودت را ببینی حال آن‌که «خودت» موضوع دردهای جانسوز من بودی.

دیگر گذشته بود روزهائی که به دستور امیر مومنان علیه السلام می ‌دویدند و قندیل ‌های مسجد را خاموش می ‌کردند. که چه؟ که «زینب» می‌ خواهد به مسجد بیاید. زینب. زینبِ این روزها که گویند أشبَه ‌الناس به مادرش شده بود

پرده دوم:

گویند که شوهر حضرت زینب سلام‌ الله ‌علیها مرد بسیار متموّلی بوده و باغ‌های زیادی در اختیار داشته است. وقتی اسارت بانوی رنج ها به پایان رسید و آن حضرت به شهر همسرش ـ عبدال‍له ـ بازگشت؛ تازه پس لرزه های آن جنایت هولناک در بدن زینب سلام ‌ال‍له‌ علیها خود را نشان داد. آیا می‌ شد این بانوی به خاک نشسته، همان خطیب با صلابت کوفه و شام باشد؟ آیا کسی باور می‌ کرد که این بانوی بی نَفَس، همان ستاره هم ‌نفس حسین علیه السلام و اسطوره‌ ی مقاومت روزهای اسارت باشد؟

کم‌ کم اثرات آن فشارها زیاد و زیادتر شد.

- زینب جان! خاک بر سر من که شما را به این وضع ببینم. شما باید به فکر خود باشید و الّا بیماریتان شدت می ‌گیرد و به زودی زود از دست خواهید رفت. بیائید با هم در این باغ ها قدمی بزنیم تا کمی حال شما بهتر شود.

عبدال‍له، سعی می ‌کرد برای آرام کردن مصیبت ‌های زینب سلام ‌الل‍ه‌ علیها، راهی پیدا کند. تا عاقبت زینب قبول کرد زمان کوتاهی به باغ عبدال‍له بیاید و قدمی بزند. اما تا به باغ رسید و نگاهش به آن گل ‌های زیبا افتاد، تکه زمینی خشک و خاکی گیر آورد و روی آن نشست و آهی کشید: «من هم شانزده گل و یک غنچه‌ داشتم که در اوج زیبائی بودند. اما یکی یکی گل های مرا گرفتند و غنچه‌ ام را نشکفته پژمردند. عبدالل‍ه! مرا به خانه برگردان، که دیدن زیبائی ‌های دنیا برایم سخت شده است.»

حضرت زینب

عبد‌ال‍له خیلی سعی می‌کرد که حال و هوای عقیله‌ ی بنی‌هاشم را عوض کند امّا دردهای زینب بیش از آن بود که کاری بتوان کرد...

شاید بگوئید داستانِ باغ رفتن‌ های زینب، اصلاً در تاریخ وجود ندارد. خودتان را خیلی اذیت نکنید. برخی از صاحب نظران واقعاً چنین نظری دارند. و ‌گویند که: سند و قرینه‌ ای برای داستان «زینب و باغ»، وجود ندارد. راحتتان کنم. من هم سندی برای آن پیدا نکرده‌ام. اما...

مگر نشنیده‌اید از رسیدن زینب سلام ‌الل‍ه‌ علیها به شهر «مدینه» و ناله‌ های بی پایان او. مگر نشنیده اید که عمه ام زینب سلام ‌الل‍ه‌ علیها، در یکی از منزلگاه ‌های بازگشت، نماز شبش را نشسته خواند؟! و بعد معلوم شد که سه روز است غذائی به دهان مبارکش نرسیده؛ و اینکه سهمیه‌ ی غذایش را به کودکان می ‌داده. برای اینکه یتیمان آل ‌ال‍له از گرسنگی نمیرند! اینها که دیگر صحت دارد! سند دارد!

حال اگر بعد از آن، باغی بوده یا نبوده اشکالی ندارد. تو بگو رمل‌های صحرا یا زمینِ آفتاب خورده ‌ی خانه یا کوچه ‌ای.

چه فرقی دارد؟ زینب سلام ‌الل‍ه‌ علیها، کناری می‌نشست و با یادآوری آن مصائب، روز به روز رنجورتر و رنگ پریده ‌تر می‌ شد. دیگر گذشته بود روزهائی که به دستور امیر مومنان علیه السلام می ‌دویدند و قندیل ‌های مسجد را خاموش می ‌کردند. که چه؟ که «زینب» می‌ خواهد به مسجد بیاید. زینب. زینبِ این روزها که گویند أشبَه ‌الناس به مادرش شده بود؛ چه مانعی دارد که خاک ‌نشین شده باشد. مگر مادرش از درد، روی این خاک ها ننشست؟ مگر پدرش ـ عبا به دور پا پیچیده ـ روی همین خاک نیافتاد؟

کسی اشک های زینب سلام ‌الل‍ه‌ علیها را ندید که برایمان تعریف کند و از حالش برایمان بگوید. فقط گفته شد که موی سیاهی در سرش نمانده است که آن را هم ندیده می‌ شد فهمید! شاید هم اجازه ورود به کسی نمی ‌داد که احوالی از حضرتش بپرسد

پرده سوم:

بعد از مدت کوتاهی، زندگی زینب سلام ‌الل‍ه‌ علیها هم به پایان رسید. چهار ماه و هشتاد روز بعد از عاشورا.

اما اینکه کجا از دنیا رفت و چگونه و چه روزی؟ تاریخ ‌نویسان در این زمینه خیلی اختلاف دارند و هر کسی چیزی می ‌گوید. می‌دانید چرا؟ برای اینکه اگر روز عاشورا صد مورّخ و سی‌ هزار شاهد، جریان را دیدند و ثبت کردند، اما بعد از اسارت، دیگر کسی زینب سلام ‌الل‍ه‌ علیها را ندید. یعنی کسی نمی‌ دانست که زینب کجاست و حالش چگونه است؟

کسی اشک های زینب سلام ‌الل‍ه‌ علیها را ندید که برایمان تعریف کند و از حالش برایمان بگوید. فقط گفته شد که موی سیاهی در سرش نمانده است که آن را هم ندیده می‌ شد فهمید! شاید هم بی‌ بی اجازه ورود به کسی نمی ‌داد که احوالی از حضرتش بپرسد.

چه می ‌دانم؟!! مگر من علم غیب دارم! فقط بگویم که ای کاش فرزند تنهای برادرش زودتر بیاید و آخرین لحظات زینب سلام ‌الل‍ه‌ علیها را، او برایمان بگوید. و از روزهای آخر زینب سلام ‌الل‍ه‌ علیها روضه‌ ای بخواند برایمان. همین
 
ایران مطلب*
 
منبع :tebyan.net

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

وبلاگ"بررودکریز"

 

barrud.mizbanblog.com

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 17 دی 1394  ] [ 7:50 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

رمضان ماه بركت و رحمت و مغفرت 

 

رمضان ماه بركت و رحمت و مغفرت

 

 

 

 

ماه رمضان ماهى است كه  روزهایش بهترین روزها و شبهایش بهترین شبها است

 

شیخ صدوق (رحمه الله ) در كتابهاى امالى و عیون اخبارالرضا (علیه السلام ) و كتابهاى دیگر خود به سندش از امام هشتم حضرت على موسى الرضا (علیه السلام ) و ایشان از پدرش و آن حضرت از امیرالمؤمنین (علیه السلام ) روایت كرده اند كه فرمود:

رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) درباره ماه مبارك رمضان براى ما خطبه خوانده و سخنرانى كرده ، فرمود:

ایها الناس انه قد اقبل الیكم شهرالله بالبركة و الرحمة و المغفرة شهر هو عندالله افضل الشهور و ایامه افضل الاءیام و لیالیه افضل اللیالى و ساعاته افضل ساعات ، هو شهر دعیتم فیه الى ضیافة الله ….(18)


ترجمه خطبه :
اى مردم ؛ ماه خدا با بركت و رحمت و آمرزش به شما رو كرده است ،ماه رمضان  ماهى است كه پیش خدا بهترین ماهها است و روزهایش بهترین روزها و شبهایش ‍ بهترین شبها و ساعاتش بهترین ساعات است ، رمضان ماهى است كه در آن دعوت شده اید به مهمانى خدا و اهل كرامت خدایید در آن ، نفسهاى شما در آن تسبیح است و خواب شما در آن عبادت است . كردارتان در آن پذیرفته و دعایتان مستجاب ، از خدا بخواهید با نیتهاى درست و دلهاى پاك كه شما را براى روزه در آن و خواندن قرآن موفق دارد. بدبخت آنكه از آمرزش خدا در این ماه محروم گردد. به گرسنگى و تشنگى خود در آن ، گرسنگى و تشنگى روز قیامت را یاد كنید، و بر فقرا و مساكین خود صدقه دهید، و بزرگان خود را احترام كنید و خردان را ترحم كنید و صله رحم كنید و زبانها را نگهدارید و از آنچه خدا دیدنش را حلال نكرده چشم بپوشید و آنچه را از شنیدنش ‍ حلال نكرده گوش ببندید، و بر یتیمان مردم مهر ورزید تا بر یتیمان شما مهر ورزند، و به درگاه خدا از گناهان خود توبه كنید و در وقت نماز دست به دعا بردارید كه بهترین ساعتها است ، خدا در ماه رمضان  لطف به بندگان خود دارد و مناجات آنها پاسخ دهد و فریاد آنها را لبیك گوید و درخواست آنها را بدهد و دعاى آنها را مستجاب كند.

اى مردم نفس شما گرو كردار شماست . آن را به استغفار رها كنید، دوش ‍ شما از گناهان شما بار سنگینى دارد، به طول سجود، آن را سبك كنید.


و بدانید كه خداى تعالى به عزت خود قسم خورده كه نمازخوانان و ساجدان را عذاب نكند و آنها را روز قیامت به هراس دوزخ نیندازد.

اى مردم هر كدام از شما در این ماه یك روزه دار را افطار دهد نزد خدا ثواب آزاد كردن بنده اى دارد و گناهان گذشته اش آمرزیده گردد. عرض شد: یا رسول الله همه ما بر آن توانایى نداریم ! فرمود: از خدا بپرهیزید گرچه با نیمه خرمایى باشد و گرچه به شربتى آب باشد.

 

هر کس در ماه رمضان  یك روزه دار را افطار دهد، ثواب آزاد كردن بنده اى را دارد

 
اى مردم هر كه در ماه رمضان خوش خلقى كند، جواز عبور صراط او باشد در روزى كه همه قدمها بلغزد، هر كه در آن تخفیف دهد بر مملوكان خود خدا حسابش را تخفیف دهد و هر كه شر خود را باز دارد خدا خشم خود را از او باز دارد روزى كه ملاقاتش كند، و هر كه در آن یتیمى را گرامى دارد خدا روز ملاقاتش او را گرامى دارد و هر كه در آن صله رحم كند خداوند روز دیدار او با او صله اش دهد، به رحمت خود، و هر كه قطع رحم كند، خدا در روز ملاقاتش رحمت خود را از ببرد. هر كه نماز مستحبى بخواند، خدا برات آزادى از آتش برایش بنویسد، و هر كه در آن واجبى ادا كند، ثواب كسى دارد كه هفتاد واجب در ماههاى دیگر ادا كند، و هر كه در آن بر من بسیار صلوات فرستد خدا روزى كه میزانها سبك است میزانش را سنگین كند. هر كه یك آیه قرآن در آن بخواند چون كسى باشد كه در ماههاى دیگر یك ختم قرآن كند.

اى مردم درهاى بهشت در ماه رمضان گشوده است ، از خدا بخواهید كه آنها را به روى شما نبندد، درهاى دوزخ در این ماه بسته است ، از پروردگار خود بخواهید كه به روى شما آنها را نگشاید. شیاطین در آن دربندند از پروردگار خود بخواهید كه دیگر آنها را بر شما مسلط نكند.

امیرالمؤمنین فرمود: من برخاستم و عرض كردم : یا رسول الله كدام عمل در ماه رمضان بهتر است ؟

فرمود: اى ابوالحسن بهترین عمل در ماه رمضان   ورع و پارسایى از محارم خداى عزوجل است .
امام علی (ع)

سپس گریست .

عرض كردم :یا رسول الله چرا گریه مى كنى ؟

فرمود: براى آنچه در این ماه از تو حلال شمارند. گویا تو را مى نگرم كه نماز براى پروردگارت مى خوانى و شقى ترین اولین و آخرین كه جفت پى كننده شتر ثمود است برانگیخته شود و ضربتى بر فرقت زند و ریشت را خضاب كند.

امیرالمؤمنین فرمود: گفتم یا رسول الله این ماجرا در حالى است كه دین من سالم است؟ فرمود: با سلامتى دین تو است. سپس فرمود: اى على هر كه تو را بكشد، مرا كشته ، و هر كه تو را بخشم آرد، مرا به خشم آورده و هر كه تو را دشنام دهد، مرا دشنام داده ، زیرا تو جان منى ، روحت از روح من و گل تو از گل من است ، به راستى خداى تبارك و تعالى آفریده مرا با تو، برگزیده مرا با تو و مرا براى نبوت اختیار كرده تو را براى امامت ، هر كه منكر امامت تو است منكر نبوت من است ، اى على تو وصى من و پدر فررندان من و شوهر دختر من و خلیفه من بر امت منى ، در زندگى من و پس از مردن من فرمان تو فرمان من ، و نهى تو نهى من است ، سوگند به خدایى كه مرا به نبوت برانگیخته و بهترین خلق ساخته كه تو حجت خدایى بر خلق او، و امین او هستى بر راز او، و خلیفه او بر بندگانش.))

پی نوشت ها:
امالى مترجم ، ص 93.

منبع:

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

وبلاگ"بررودکریز"

 

barrud.mizbanblog.com

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

tebyan.net

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 17 دی 1394  ] [ 7:48 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

گزارش تصویری/ یادبود شهدای حزب الله با حضور معاون حاج قاسم 

در قم ؛

 

گزارش تصویری/ یادبود شهدای حزب الله با حضور معاون حاج قاسم

  • کد خبر : 672105
  • منبع : اختصاصی ابنا

 

مراسم گرامیداشت رهبران شهید مقاومت اسلامی لبنان امشب با سخنرانی جانشین فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در قم برگزار شد.

 

به گزارش خبرگزاری اهل بیت(ع) ـ ابنا ـ مراسم گرامیداشت رهبران شهید مقاومت اسلامی لبنان امشب در قم برگزار شد.

 

این مراسم از سوی نمایندگی حزب الله لبنان در قم و برای بزرگداشت «شهید شيخ راغب حرب»، «شهید سيد عباس الموسوی» و «شهید حاج عماد مغنيه» برپا گردید.

 

در این مراسم که با حضور پرشور جوانان حزب اللهی و نیز جمعی از طلاب خارجی حوزه علمیه قم همراه بود «سردار حاج اسماعيل قاآنی» جانشین فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به ایراد سخن پرداخت.

 

قرائت قرآن با آوای «سید مرتضی شریفی» و پخش نماهنگی از شهدای مقاومت، از دیگر برنامه های این مراسم صمیمی بود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عکس: سجاد ظاهری

.......................


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 17 دی 1394  ] [ 7:46 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

تصاویری کمتر دیده شده از جنگ ودفاع مقدس

 

تصاویرکمتردیده شده ازجنگ ودفاع مقدس

ماراضی به جنگ نبوده ونیستیم،لیکن اگرکسی بخواهدتعدی کنددهان اوراخردمی کنیم.امام خمینی رحمت الله علیه

 
جزیزه مجنون ، قهرمانان وطن زیر آتش دشمن ...
 

 عراق 1362 
جزیزه مجنون ، قهرمانان وطن زیر آتش دشمن ...

 

 

 عملیات خیبر، اسفند 1362  
انتقال مجروحین عملیات ...

 عملیات بدر 1363 
انتقال پیکر بی جان قهرمانان وطن به پشت جبهه ...

 

 

 سوسنگرد، حدود 33 سال پیش 
درگیری شهری با دشمن...

 ‎'‎خوزستان ، فکه 1361 عکاس مرتضی اکبری
اطراف جنگل انقر ، محور تیپ قمر بنی هاشم ، عملیات والفجر مقدماتی ...
The Qamar-Bani-Hashem Brigade , around the Anqar woods , Fakkeh , Khuzestan . Operation Walfajr preliminary . February 9 , 1983 . Photo by Murteza Akbari 
@[157244224473554:274:My Hero - قهرمان من] http://fb.com/IrHeroes‎'‎

خوزستان ، فکه 1361

اطراف جنگل انقر ، محور تیپ قمر بنی هاشم ، عملیات والفجر مقدماتی ...

 مردان جاویدالاثر لالجین

شهیدان : به جامه، غلامی جلال، جلیلی و شیرینی

 

مردان در بند...

1365/10/25 بصره

آزاده سرافراز حاج رضا هوشیار که در سن 16 سالگی در عملیات کربلای چهار به اسارت دژخیمان بعثی درآمد در حال انتقال اسیر زخمی...

 

شهید حاج قربان کورش رسول

مسئول تیم شناسایی تیپ انصار الحسین همدان

در سحرگاه پنجم بهمن ماه سال 1363 در برگشت از عملیات شناسایی در منطقه بیشگان عراق بر اثر انفجار مین  والمری و اصابت ترکش به همراه سایر همرزمانش به شهادت میرسد.

 

 

 

شهید شاه حسینی

فرمانده  گروهان تیپ نبی اکرم

بر اثر اصابت ترکش بر پیشانی به جمع  یاران شهیدش می پیوندد.شهیدرجبعلی عسگری بر بالین این شهید بزرگوار در انتظار...

 

شهید جمشید شاه محمدی

در تاریخ1367/5/7 در منطقه چهار زبر در عملیات مرصاد بر اثر  اصابت  مستقیم آرپی چی هر دو پای خود را از دست میدهد و به جمع دوستان شهیدش می پیوندد. 

شهید ابوالفضل مهدوی عباد

در تاریخ1361/1/25 در منطقه  میمک  در درگیری با منافقین بر اثر اصابت تیر قناصه بر سر به شهادت میرسد.

شهید عربعلی به جامه  بر بالین این شهید بزرگوار در انتظار...

 

شهید پرویز اسماعیلی عزت

اولین شهید  شهر لالجین.در 1360/3/6در منطقه غرب سر پل ذهاب بر اثر اصابت تیر مستقیم  به شهادت میرسد.شهید بلال احمد پور دوست صمیمی ایشان بر بالین این شهید بزرگوار در انتظار...

 

شهید اسدالله صحبتی

 

در تاریخ ....در منطقه  غرب به اثر اصابط ترکش  سر به زانوی همرزم خود با لب تشنه با گفتن آخرین جمله خود"اسلام علیک یا عباعبدالله"  با لب تشنه شهادت میرسد.

 

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

وبلاگ"بررودکریز"

 

barrud.mizbanblog.com

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 17 دی 1394  ] [ 7:45 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

هروله : از کتاب حرمین شریفین نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی 

 :هروله
riix_1_112.jpg

هروله

،بخشی ازعمل سعی است ،اما همراه باتلاش بیشتر ، عملی شبیه دویدن، در مورد علت هروله ازامام صادق (ع) نقل شده است که: فرمودند :در آن وادی ابلیس بر ابراهیم( ع) وارد شد جبرئیل به ابراهیم (ع) دستور داد با او شدید  رفتار  کن .ابراهیم( ع ) شدید برخورد کرد واز وی فرار نمود ،  واین عمل یعنی هروله سنت شد. 
وبه عبارت دیگر هروله ،دویدنی است به امر خداونددرقسمتی از محل سعی،باقصد تقرب به او،مکانی که، با علامت خاص وچراغ سبز، مشخص شده است  ،یعنی سعی مضاعف ،جهت رفع تکبر ولابد باخواص فراوان تراز سعی عادی ومعمولی ،همانگونه که از امام صادق( ع) نقل شده است که ، فرمودند :برای خداوند عز وجل هیچ عبادتی دوست داشتنی تر از موضع  سعی نیست . زیرا هر جبار عنید ی در آنجا ذلیل می شود.      
جهت تقریب ذهن می توان در قالب مثالی این چنین بیان کرد :گاهی مجلس مهم وباعظمتی توسط یکی از مقامات عالی برپا، می شود ،تعدادی از بزرگان ومسؤلین درآن محفل شرکت می کنند، هرکسی جایگاه خاص خودش را دارد ،وبرحسب مسؤلیت های اجتماعی ، برای خویش شؤناتی قائل است، وصاحب مجلس عرفا نمی تواند به بزرگان  وشخصیت های حاضردستوری دهد که در آن مجلس کاری انجام دهند ،از باب مثال به یک رئیس جمهور یاوزیر بگوید بدو برو ظرف هارا بیاور ،یا بدو برو لیوان هارا بیاور، یا بدو فلان کار  را انجام بده  ، نوعا هم چنین اتفاقی نمی افتد ، و اگر کاری هم داشته باشد به صورت تقاضا وخواهش بیان می کند ، لکن به کسی که شأن او نزد صاحب خانه مهم نیست یااصولا شأنی برای او قائل نیست هرچند آن فرد برای خودش شؤناتی داشته باشد، همانند فرزند کوچک خودش هرچند مهندس یادکتر باشد یا مسؤلیتی داشته باشد، یاکسی که مأمور پذیرائی است، می گوید بدو برو ظرف هار ا بیاور ،بدو برو قاشق هارابیاور ،بدوبرو آب خوردن بیاوروامثال آن ، و اطاعت از دستور ودویدن برای انجام وظیفه  همراه با غرور وتکبر نمی سازد ،تکبر فقط زیبنده خداوند است ،وبقیه باید عبد وذلیل باشند ،ودر درگاه او همه مساویند،حال پرودگار حکیم، مردم را به حج فراخوانده است ، اقوام وملل مختلفی پاسخ مثبت داده ، و در این کنگره عظیم شرکت کرده اند وسایل شکستن غرور وتکبر رابرای همه فراهم نموده است ومیقات راجلوه گاه حضوروریزش مظاهر مادی آنها قرار داده است ، آنچه را در دنیا موجب مباهات وتکبر است اعم از کفش وکلاه ولباس وعطر وسلاح و مرکب سرپوشیده وسایر زیور آلات ، از آن ها دور ساخته است، سربرهنه وپابرهنه ،اشک ریزان و لبیک گویان وارد حریم کعبه شده وبر گرد خانه اش طواف کرده اند ،نماز خوانده وسر بر آستان بندگی اش سائیده اند ،باید آنهارا به مرحله دیگری ، به صورت میدانی فراخونی کرد ممکن است کسی هنوز در خیال خام خودش به عنوان شخصیت بزرگ یامسؤل بلند پایه یا رئیس جمهور یک کشوربرای خودش غرور کاذبی قائل باشد ، وخداوند می خواهد بفرماید تو هرکه هستی در درگاه ما بنده ای ضعیف وذلیلی بیش نیستی،اگر، آیه  اللهی ، رئیس جمهوری،  وزیری ،ارتشبدی ، سپهبدی ، سرلشکری،سرتیپی ،   استانداری ، فرمانداری ، وکیلی ، بازاری هستی و..... باید در درگاه خداوند ، ذلیل وخوار باشی ،غرورت را بریز ، تکبرت راکنار بگذار ، مطیع محض باش،همانند بچه ای  در برابر پدر ،عبدی دربرابر مولا ، بی ریا وبی تکبر خدمت کن،اجرای دستور نما، تمرین کن تا عادت شود، تلاش کن، سعی کن ، مبادا یادت برود تکرار کن ،هفت بار تمرین کن  عزت تو در این است ،خاضع باش،خاشع باش ،تکبر نکن ،تو مخلوقی ،بنده ای .بدو ، به امر او بدو، هروله کن

منبع : کتاب حرمین شریفین نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

وبلاگ"بررودکریز"

 

barrud.mizbanblog.com

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 17 دی 1394  ] [ 7:44 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

اعتراف خواندنی فرمانده ارتش صهیونیستی!

اخبار سیاسی ، اعتراف خواندنی فرمانده ارتش صهیونیستی! : فرماندهان سابق ارتش صهیونیستی دیروز از فرماندهان حزب الله تا مدارس ، مساجد ، بیمارستان ها در
اخبار سیاسی ،  اعتراف خواندنی فرمانده ارتش صهیونیستی! : فرماندهان سابق ارتش صهیونیستی دیروز از فرماندهان حزب الله تا مدارس ، مساجد ، بیمارستان ها در غزه و لبنان را تهدید کردند اما همه این تهدیدها اعتراف به ترس بود تا جاییکه دان حالوتس رییس اسبق ستاد ارتش صهیونیستی گفت که « سربازان ما از رویارویی با نیروهای حزب الله می ترسند».

صهیونیست,حزب الله,لبنان

به گزارش ایران مطلب به نقل از ایرنا، عوزی دیان مدیرکل موسسه صهیونیستی الیانصیب در گفت و گو با روزنامه صهیونیستی ژروزالیم پست تهدید کرد که « حزب الله لبنان و رهبران آن را هدف می گیریم و آنها را شکست می دهیم».

دیان که قبلا در رده های فرماندهی ارتش اشغالگر صهیونیستی بوده، ادعا کرد که «حزب الله را در جنگ آینده شکست می دهیم اگر جرئت کند و به اسراییل حمله کند».

وی افزود: این جنگ بی سابقه خواهد بود مگر در یک صورت و آن اینکه حزب الله به اسراییل حمله نکند.

** گانتس : در جنگ آینده به مدارس و بیمارستان ها هم رحم نمی کنیم

از دیگر افسران صهیونیست که حزب الله را دیروز تهدید کردند ، بنی گانتس ریییس سابق ستاد ارتش صهیونیستی بود که از شهرک الخیام در جنوب لبنان به عنون اولین نامزد تخریب کامل در جنگ آینده یاد کرد.

وی همچنین تهدید کرد که ارتش اسراییل در جنگ آینده ، بیمارستان ها ، مدارس ، مساجد و مناطق مسکونی را با همه موجودات زنده داخل آنها در غزه و یا لبنان از جمله شهرک الخیام نابود می کند.

گانتس که سخنانش بیشتر بوی ترس و نگرانی تا تهدید می داد، مدعی شد که همه مکان ها زرادخانه سلاح و سکوی پرتاب موشک هستند و در غزه و لبنان شهروندان عادی هدف جنگ آینده ما خواهند بود.

وی در ادامه ادعای خود آورد که این جنایات برای حمایت از صهیونیست ها صورت خواهد گرفت.

** تهدید با چاشنی اعتراف به ترس

اما دان حالوتس رییس اسبق ستاد ارتش صهیونیستی تهدید خود را با اعتراف به یک ترس در جریان جنگ سال 2006 علیه حزب الله(جنگ 33 روزه) شروع و فاش کرد:با شروع جنگ زمینی مخالفت کردم زیرا سربازان ما از رویارویی با نیروهای حزب الله واهمه وترس داشتند و وحشت زده شده بودند.

وی به شبکه دهم تلویزیون رژیم صهیونیستی گفت که هنوز از سطح آمادگی نیروهای زمینی ارتش صهیونیستی برای رویارویی با رزمندگان حزب الله می ترسد و به همین دلیل هموازه از اجرای نقشه اشغال گسترده لبنان واهمه داشته است.

حالوتس در عین حال تایید کرد که در نهایت مجبور هستیم مداخله زمینی کنیم و این کار برای تحمیل شروط بهتر به منظور برقراری آتش بس خواهد بود.

این فرمانده سابق ارتش صهیونیستی پا را از این فراتر گذاشت و فاش کرد که همه نخست وزیران اسراییل در دهه هایا اخیر از اسحاق رابین تا بنیامین نتانیاهو از حمله زمینی واهمه داشته و دارند و با آن مخالفت می کنند زیرا می دانند اسراییل خسارت های زیادی خواهد دید و سربازان زیادی به هلاکت خواهند رسید.

حالوتس گفت که گادی ایزنکوت رییس کنونی ستاد ارتش صهیونیستی که هنگام جنگ 33 روزه رییس شعبه عملیات ستاد بوده، هشدار داده بود که نیروها به ویژه در مقابل فرمان حمله زمینی می ایستند و دستورات را اطاعت نخواهند کرد.

وی افزود: مشخص شد که ایزنکوت درست گفته و حق با او بوده و نظامیان ما ترسیده اند.

ایهود اولمرت نخست وزیر پیشین رژیم صهیونیستی هم به همین کانال صهیونیستی گفت : در بحبوحه جنگ فهمیدم که اگر نیروهای نظامی وارد خاک لبنان شوند، خسارت ها زیاد خواهد بود و تعداد زیادی از سربازان در میدان جنگ کشته می شوند ، بدون اینکه به موفقیتی دست یابیم.

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 17 دی 1394  ] [ 7:42 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

منبع: گروه مشاوران جوان شهرداری کاشمر

ترشیز کهن (کاشمر)

ترشیز کهن

 

ترشیز به معنای شهر نیرومند است یا به معنای شهر دارای چهار بخش(دژ) است که به گفته ی حمد الله مستوفی شهر کوچک ترشیز حصاری ((بغایت حصین)) دارد و دارای چهار قلعه ی مستحکم است.

 

ترشیز ناحیه و شهری است ک در قدیم در جنوب غربی مشهد در استان خراسان بوده, امروزه ناحیه ای به نام ترشیز وجود ندارد و ویرانه های شهر در حدود 15 کیلومتری جنوب غربی شهر خلیل اباد باقی است.

 

تاریخچه  ی کاشمر

 

این شهرستان دیر زمانی است با نام عمومی ترشیز شناخته  می شد(قبلآ  سه شهرستان کاشمر_بردسکن_خلیل اباد در کنار هم به عنوان یک شهرستان با مرکزیت کاشمر بوده است) این منطقه بر حاشیه جاده ابریشم واقع شده,از این رو قدمتی به گستره تاریخ دارد.

 

وجه تسمیه کاشمر: کشمر,کشمیر, کیشمار,کشمار,و در بعضی کاخجر به معنی کاج بزرگ که اشاره به همان سرو معروف است. نامهای دیگری را مانند بست,ترشیش,طرثیث و سلطان اباد به ان اطلاق می دهند.برای کاشمر در کتب تاریخی  25نام داده ند.سنبل اصلی این شهر سرو کشمر است که در بسیاری از  کتب از سرو کاشمر به عنوان یک جایگاه اصیل و مهم یاد شده و خواستگاه  حضرت زرتشت, پیامبر ایرانی است( کشمر نام روستایی با برج وبارو واز توابع شهرستان خلیل اباد است) توضیحاتی مختصر در زیر خواهد امد.                                                                           


 
 

 بافت های کاشمر

 

_بافت قدیم و سنتی کاشمر

 

در شمال شرقی این شهرستان هوا سرد و مرطوب و زمستان های ان طولانی است. شمال این منطقه دارای اب و هوای معتدل و قسمت های جنوبی به علت مجاورت با کویر دارای اب و هوای بسیار گرم و ابی شور می باشد.ارتفاعات شمالی این شهرستان از خواف  شروع شده و از شمال تربت حیدریه می گذرد و دارای کوه ها مربوط به دوران  چهارم زمین شناسی  و دارای قله مخروطی اتشفشانی  در شمال قریه ریوش است.

 

1_محلات شهر

 

2_بازار و معبر اصلی

 

3_ارگ شهر

 

4_حصار ارو های شهر و دروازه های ان

 

 

 

بزرگترین و فعال ترین  محله ی کاشمر , شهر کهنه بود , که بیشتر ان در جنوب بازار قدیم و خیابان 17شهریور کنونی  فیض اباد قدیم  قرار داشته است. گرداگرد ان را بارو و خندق فرا گرفته بود.محله شهر نو همان گونه  که از ان پیداست در پی توسعه شهر کهنه بوجود امده  و در مرکز ان مسجد جامع بنا شده است. از نظر بافت وجوه مشترکی با محله شهر کهنه دارد.قطعات زمین در شهر کهنه و نو دارای بافت  منظم و بسیار کوچک و فشرده است.خانه ها بیشتر یک طبقه و دارای صحن حیاط  می باشند. مصالح مصرفی در ان ها خشت خام و اجر با سقف های چوبی و طاق گهواره ای هستند. فشردگی بافت های شهر سنتی از جمله کاشمر علاوه بر پاسخ گویی به شرایط نامساعد اقلیمی مزایای دیگری را  نیز در بر داشته است. از جمله : کاهش قابل توجه شبکه ی ارتباطی  و حمل و نقل شهری ,به حداقل رساندن مصرف انرژی با به کارگیری نیروهای طبیعیت مثل سیستم های  انفعال خنک کنندگی (بادگیرها) استفاده از زمین باقی مانده برای کشاورزی ,پیوندهای اجتماعی. و نهایتآ حفاظت از محیط زیست مجموعه ی  بازار نیز در مسیر  دروازه های مهم شهر یعنی  دروازه ی تربت و سبزوار قرار داشته و بخشی از بافت اصلی شهر را تشکیل    می داده است.

 

 

 

جغرافیا ی کاشمر

 

_موقعیت،حدود و وسعت

 

کاشمر یکی از شهرستان های استان پهناور خراسان است که با مساحت 4370/9 کیلومتر مربع در فاصله ی 217 کیلومتری  جنوب غربی مشهد واقع شده است. شهر کاشمر مرکز این شهرستان و بزرگترین نقطه ی شهری ان در عرض جغرافیایی 14 35 شمالی و 28 58 طولی شرقی قرار دارد. ارتفاع این شهر از سطح دریا1052متر است.

 

شهرستان کاشمر, از شمال به شهرستان های  نیشابور و سبزوار , از شرق به تربت حیدریه, از جنوب به گناباد و از غرب به بردسکن محدود می شود.

 

چنانچه استان را از شمال تا جنوب به دو قسمت تقسیم نماییم,شهرستان کاشمر در نیمه ی شمالی واگر استان را به سه قسمت  شمالی, مرکزی و جنوبی تقسیم کنیم, شهرستان کاشمر در خراسان مرکزی قرار میگیرد

جمعیت کاشمر

جمعیت کاشمر در چند سال اخیر رشد چشمگیری داشته جمعیت کاشمر در سال 1375" 160 هزار بوده و امسال 186هزار نفر بوده و پیش بینی میشود پیشرفت چشم گیر خواهد داشت

 

اثار تاریخی ثبت شده توسط سازمان میراث فرهنگی

 

در شهر کاشمر تعداد 12 اثر تاریخی به ثبت رسیده است که 8 اثر در بافت فرسوده  واقع شده و یک اثر نیز دارای حریم بوده که حریم ان در بافت فرسوده قرار می گیرد.

 

1-  باغمزار (ارامگاه سید حمزه)                             1382/3/10    

 

  2- حوض حاج نظام تربتی (بهشیر حاج نظام)                     1383

 

3-  کاروانسرای امین                                                   1383

 

 4- مدرسه حاج سلطان العلما                                         1383

 

 5- مسجد جامع کاشمر                                       1380/12/25    

 

 6-  مسجد حاجی جلال                                                 1383

 

 7- مقبره افتخار التجار                                                1383

 

 8- مقبره سید اسماعیل نبوی                                         1383

 

 9- منزل احمد پناه                                                      1383

 

 

 

ضوابط و مقررات و مؤلفه های معماری مربوط به ساختمان سازی و نماسازی شهری بر حسب انواع بدنه ها و ساختمان ها 

 

انچه امروزه در فضاهای شهری ما به چشم می اید, اشفتگی و اغتشاش در سیمای بصری است که این اشفتگی بیش از هر چیز به سبب بی توجهی معماران به محیط در مقیاسی کلان تر از طراحی یک ساختمان  منفرد است. مقیاسی که ساختمان را به محیط دربردارنده اش پیوند می دهد و ان را همچون جزئی وابسته به کل می بیند. امری که در فضا های شهری معاصر شهرهای ایرانی بدان پرداخته نشده است.پرداختن به این موضوع پرداختن به طراحی شهری است.حرفه ای که پیوند دهنده و ایجاد کننده رابطه میان ابنیه در فضاهای شهری است و در این میان از ابزار های متعدد بهره می گیرد.یکی از این ابزار ها ارائه اصولی کاربردی در امر ساخت و ساز و احترام سازندگان به این اصول است.

 

امری که در گذشته و در رابطه با فضاهای شهری قدیم به صورت امری نانوشته مورد تبعیت سازندگان ابنیه بود و به نوبه خود موجب ایجاد فضاهای شهری گذشته دچار احساس دل اندوهی هستند وبه ان فضاها احساس تعلق بیشتری دارند.

 

 

 

توسعه و گسترش شهر از سال 1347 به بعد بیشتر به صورت افقی و در امتداد خیابان های اصلی شهر در مسیر شرق_غربی و یا شمالی-جنوبی بوده است. شبکه بندی و احداث خیابان های جدید با وجود تبعیت از محدوده ی اراضی کشاورزی به جهت اهمیت دسترسی اتومبیل, بیشتر دارای نظم هندسی هستند ساختمان سازی بیشتر تقلیدی از شیوه های متداول در شهر های بزرگ است ,که عملکردی ضعیف و ناهمگون با دیگر نقاط شهری دارد.این معماری که بر اساس معماری سنتی و بومی منطقه ساخته نشده , جواب گوی نیاز های اقلیمی منطقه نیست . هر چه به طرف شمال پیش می رویم و به اب هوای کوه پایه ای نزدیکتر می شویم . گسترش شهر به ان سمت بیش از سایر نقاط مشاهده می کنیم بیشتر ساکنان این منطقه را کارمندان دولت و شاغلین امور اداری تشکیل می دهند . به عبارتی شهر جدید بخش رشد یافته خارج از شهر قدیمی است که شهر سنتی را احاطه کرده و در اطراف ان گسترش می یابد. این قسمت ها شدیدا با شهر قدیمی در تضاد است . به طوری که شهر جدید در یک ناحیه  بزرگ و به صورت غیر متراکم با خیابان های عریض گسترش یافته است و اغلب بر اساس یک الگوی شبکه ای (شترنجی) انتظام یافته است.

 "کاشمر و استوره سرو کشمر«

<گویند زرتشت ,دو درخت سرو به طالع سعد در دو محل به دست خود کاشت,یکی در دهکده کشمر و دیگری در دهکده فریومد از روستاهای  توس(طوس)خراسان. به مرور این درخت بلند و سپر و پرشاخ شده و دیدن ان موجب شگفتی بینندگان میشد. چون وصف این سرو ها در مجلس متوکل عباسی ، خلیفه عهد ، بیان شد، او که مشغول به عمارت در جعفریه سرمن رای،مشهور به سامره بود به  خاطرش افتاد که ان سرو را قطع کرده ،به بغداد بیاورند. حکمی به طاهربن عبدالله بن طاهر  ذوالیمینین که ان درخت را قطع کرده در گردونها نهند، شاخهای ان را در نمد گرفته بر شتران بار کرده و برسانند. چون جماعت زرتشتیان از ان اطلاع یافتند،پنجاه هزار دینار طاهر پیشنهاد کردند که درخت را قطع نکند چرا که نشانی است اشکار از بزرگواری زرتشت. عبدالله قبول نکرده به قطع درخت حکم کرد و استاد حسین نجار نیشابوری معمور بریدن سرو شد. دور ان درخت 27 تازیانه وهر تازیانه ارشی و ربع ارشی بوده است . و گفته اند در سایه ی ان درخت ،زیاده از ده هزار گاو و گوسغند قرار می گرفتند.و چون درخت بیوفتاد در ان حدود زمین بلرزید ،به کاریزها و بنا ها خلل راه یافت. و اصناف مرغان بیرون از حد و حصر از شاخسار ان درخت پریدن کردند ؛ چنانکه اسمان پوشیده گشت و مرغان به عنواع اصوات خویش نوحه و زاری می کردند وصدای مختلف در می اوردند.>

 

 

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

وبلاگ"بررودکریز"

 

barrud.mizbanblog.com

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 17 دی 1394  ] [ 7:38 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

آغاز سخن از کتاب حرمین شریفین نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی درمورد مکه ومدینه

آغاز سخن   
 

o6647_IMG_20150202_2230323.jpg

               
به نام نا می او، به نام خالق هستی،به نام خالق انسان ، به نام خدای آدم وحوا، آنگاه که از نعمت بهشت محروم شدند،دراوج تنهائی وغربت بی پناهی، در کوه و بیابان سرگردان وحیران بادلی شکسته واشکی جاری سردرگریبان خودنهاده، پیشانی عبودیت بر زمین سائیده وفقط اورافریاد می کردند وپاسخ آرامش بخش وی توسط ملک وحی به همه ناامیدی ها ،غربت ها ، دل شکستکی ها، وسرگردانی ها پایان داده و به آنها روحی تازه بخشید، دست آنهارا گرفته به جبل الرحمه ووادی عرفات رهنمون گردید ، به نام خدای نوح آنگاه که کشتی اش پس از تلاطم فراوان وپیروزی برهمه بد خواهان،ونابودی کفروشرک جهانی، بر آبها ی نیلگون آرام گرفت ،به نام خدای  ابراهیم ع) آنگاه که به امراو برای قربانی فرزندش آماده شد ، کارد بر گلوی هستی خود گذاشت وذبح عظیم را هدیه  گرفت  ، به نام خدای محمد ص)آنگاه که خون از پیشانی مبارکش جاری بود وپیوسته می فرمود ،قولوا لااله الا الله  تفلحوا ،ومزد رسالتش را حب اهل بیتش قرار داد ،به نام خدای علی ع) فرزند کعبه آنگاه که به جرم عدالت خواهی، خون سرش درمحراب عبادت، محاسنش را رنگین کردو لحظه شهادتش رافوز عظیم دانست، وبه نام خدای فاطمه س) آنگاه که باپهلو ی شکسته ودستی لرزان، درمیان خون وآتش ،با ناله ای حزین ،تنها فضه را صدا زدو همچنان تاآخرین نفس از ولایت دفاع کرد ،وبه نام خدای حسین ع)  آنگاه که درصحرای گرم کربلا،سر برنیزه غریبی گذاشت وباندای هل من ناصر خود، همه آزادگان دنیارا درطول تاریخ، به نبردحق علیه باطل فراخوانی کرد،ودر کمتر از نیمه روزی هفتادودوتن از بهترین یاران خود را درراه رضای حق  قربانی کرد وخم به ابرو نیاورد ،وبه نام خدای زینب س)آنگاه که پرچم رسالت خون شهدا ی کربلا وتمامی شهدای اسلام را در طول تاریخ بر دوش کشیده وفریاد یابن الطلقای اوخطاب به  یزید یان، هنوز گوش سر دمداران  کفر وشرک جهانی و طاغوت ها ی زمان را می لرزاند.زینبی که، از قدرت های شیطانی وکاخ های سربه فلک کشیده آنها، نهراسیده وظلم و خشم آنان را باصدای رسای مارأیت الا جمیلا پاسخ می دهد   ، و به نام آنکه هستی همه موجودات از اوست ، او که آدم راخلق کرد وکعبه را آفرید وآنرا خانه خود نامید ، وهمه انسان ها را  تا آخر عمر دنیا  توسط خلیلش ابراهیم  به آن فراخوانی کرد ، وامنیت همگان را در آن تضمین نمود ، اوکه روح مجرد را در کالبد خاکی انسان دمید وآنرا متعلق به خود اعلام کرد وهمه ملائک را به تعظیم وسجده در برابر آن فرمان داد ومتمردین را شایسته مقام قرب خود ندانسته آنهارا ازرحمت خویش دور ساخت ، او که ذات اقدسش خواست تا بار دیگرشاهد حضور انسان درمقام عرفان و عبودیت با شد ، یعنی تبلور انسان باهمان  روح خدائی ، همان روح مجرد ،  روح جدای از هر گونه شرک وخود پرستی وآلودگی های جسمانی ، باهمان صفا وصمیمت ویکدلی ویکرنگی اولیه  ، حج را بر او مقرر ساخت ، تازمینه حضورش فراهم گردد  ، تا بار دیگر انسان  غرق در لذات مادی و دنیوی وغافل از معنویات ،  ندای ابراهیم را شنیده ، بیدار شود ، به خود آید  ، نبرد بی امان خود را علیه دشمن قسم خورده، یعنی شیطان درون وبرون شدت بخشیده ،  به  مظاهر مادی پشت پا زده  ، خاضع  گردد، خود را بشکند ، حلالیت بطلبد ، اموال خودرا پاک کند ، از گناهان  توبه کرده ، تعلقات دنیوی را دور بریزد ، باسر  وپا ی برهنه  ولباس بی آلایش کفن لبیک گویان به سوی اوحرکت کند، زیرا خانه او  پناه گاه همه انسانها است ومایه  امید تمامی آنها ، چه آنکه ،اورب ناس است وملک ناس، واله ناس، وخانه او خانه ناس است، یعنی، خانه مردم ،وبرای همه مردم، همانطورکه در کتاب آسمانیش می فرماید:
 إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِى بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَ هُدًى لِّلْعَلَمِین            
فِيهِ ءَايَت بَيِّنَتٌ مَّقَامُ إِبْرَهِيمَ وَ مَن دَخَلَهُ كانَ ءَامِناً وَ للَّهِ عَلى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ استَطاعَ إِلَيْهِ سبِيلاً وَ مَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنىٌّ عَنِ الْعَلَمِينَ 
 نخستين خانه‏اى كه براى مردم (و نيايش خداوند) قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكّه است، كه پر بركت، و مايه هدايت جهانيان است. در آن، نشانه‏هاى روشن، (از جمله) مقام ابراهيم است؛ و هر كس داخل آن [خانه خدا] شود؛ در امان خواهد بود، و براى خدا بر مردم است كه آهنگ خانه (او) كنند، آنها كه توانايى رفتن به سوى آن دارند. و هر كس كفر ورزد (و حج را ترك كند، به خود زيان رسانده)، خداوند از همه جهانيان، بى‏نياز است
 
کتاب حرمین شریفین نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی
 
 
 
 
 
 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

وبلاگ"بررودکریز"

 

barrud.mizbanblog.com

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

 
 
 
 
 

ادامه مطلب



[ پنج شنبه 17 دی 1394  ] [ 7:37 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

خاطره آیت الله امینی از برخورد تند امام با آقای هاشمی!

اخبار سیاسی ، خاطره آیت الله امینی از برخورد تند امام با آقای هاشمی! : عده‌ای مدعی شده‌اند آقای هاشمی تنها کسی است که از امام توبیخ نگرفته و
اخبار سیاسی ، خاطره آیت الله امینی از برخورد تند امام با آقای هاشمی! : عده‌ای مدعی شده‌اند آقای هاشمی تنها کسی است که از امام توبیخ نگرفته و همیشه بر اساس خواسته‌های امام رفتار کرده است.

آیت الله امینی,امام خمینی,هاشمی رفسنجانی

به گزارش ایران مطلب به نقل از جهان، سایت تاریخ انقلاب نوشت:

ماجرای نصب آیت‌الله منتظری به قائم مقامی رهبری توسط چه کسی مدیریت شده است؟ آیا در این مسئله مهم و حیاتی از حضرت امام(ره) مشورت گرفته شد؟ آیا سند یا مدرکی مبنی بر رضایتِ امام(ره) با این موضوع وجود دارد؟ آیا شخصِ آیت‌الله منتظری با این ماجرا موافق بوده است؟ چرا عزلِ وی –مانند انتصابش- از مجرای خبرگان رهبری اتفاق نیفتاد و امام(ره) شخصاً وارد ماجرا شد؟ اینها‌، تنها بخشی از سوالاتی است که می‌توان از مسئله نصب و عزل آیت‌الله منتظری پرسید.

در نوشتار زیر، از زبان برخی شاهدانِ عینی خواهید خواند که اصلِ ماجرا به مدیریتِ شخص آقای هاشمی اتفاق افتاد و علی رغمِ نهیِ صریح امام از انتخاب آیت‌الله منتظری و اطلاعِ آقای هاشمی از عدم رضایت امام، وی بر این ماجرا اصرار ورزید و آن را در خبرگان مطرح و به رأی گذاشت.

در ماجرای عزل هم با آنکه امام(ره) بارها تلاش کرد این ماجرا از ناحیه خبرگان مطرح شود، ولی آقای هاشمی مدتها از انجام خواستِ امامِ طفره رفت تا آنجاکه امام شخصاً اقدام به عزل کرد. نکته مهم، برخوردِ تند و تشرِ بی‌سابقه‌ی امام به آقای هاشمیِ رفسنجانی است که برخی از حاضران در این جلسه خصوصی –در خاطرات‌شان- از آن خبر داده‌اند.


در سال‌های اخیر بسیار مشاهده شده که برخی طرفداران آیت‌الله هاشمی رفسنجانی با استفاده از برخی تعابیر امام و رهبری در مورد ایشان، به نوعی اعتماد ابدی و عصمت سیاسی برای ایشان ساخته‌اند؛ تا جایی که عده‌ای مدعی شده‌اند آقای هاشمی تنها کسی است که از امام توبیخ نگرفته و همیشه بر اساس خواسته‌های امام رفتار کرده است.

به عنوان نمونه، در مصاحبه حجت‌الإسلام طباطبایی با روزنامه جمهوری اسلامی اینگونه آمده است: «من اینجا باید یک کلمه درباره آیت‌الله هاشمی رفسنجانی آن‌روز و امروز بگویم؛ آیت‌الله هاشمی رفسنجانی یکی از مطیع‌ترین و فرمان‌پذیرترین اشخاص در اطراف حضرت امام(ره) بود.

بنده تمامی اطرافیان امام(ره) در آن زمان را به طور کامل می‌شناختم؛ اما آیت‌الله هاشمی امکان نداشت اقدامی خلاف نظر حضرت امام انجام دهد و یا خدای نکرده ذره‌ای شبهه در ذهن خودش نسبت به امام داشته باشد. تا جایی که ذهن یاری می‌کند و تاریخ نشان می‌دهد، ایشان مشاور امینی برای امام بوده و هیچ توبیخی هم از امام نداشته‌اند.»[۱]


به نظر می‌رسد بازخوانی داستان نصب و عزل آیت‌الله منتظری با محوریت خاطرات آیت‌الله ابراهیم امینی -از همشهریان و دوستان نزدیک آیت‌الله منتظری- میزان صحت این گزاره را بهتر مشخص می‌کند.[۲]

طرح موضوع قائم‌مقامی در خبرگان بدون مشورت با امام و علی‌رغم عدم رضایت ایشان

وقتی در جلسه ۲۶ تیرماه ۱۳۶۴، مجلس خبرگان طرح تعیین قائم مقام برای رهبری را به تصویب رساند و آیت‌الله منتظری را مصداق این عنوان تشخیص داد، «بعضی خبرگان همین طرح را «بدون قید» [تعیین مصداق] امضاء کردند؛ ولی چند نفر آن را با اضافه‌ی قید «معظم‌له مصداق قسمت اول اصل ۱۰۷ می‌باشد» امضاء کردند.»[۳] این موضوع نشان می‌دهد که بزرگانی در مجلس خبرگان، انتخاب ایشان را به صلاح نمی‌دانسته‌اند.

جالب آنکه بعد از این انتخاب، اعضای مجلس «خبرگان در پایان همین اجلاس خدمت امام رسیدند و حضرت امام برای آنان سخنرانی کرد، ولی در رابطه با انتخاب آقای منتظری نفیاً و اثباتاً سخنی نداشت.»[۴] این برخورد و بی‌اعتنایی امام پیام روشنی برای فعالان و صحنه‌گردانان ماجرای قائم‌مقامی داشته و نشان از ناراحتی ایشان از این ماجرا دارد.


آیت‌الله امینی با تحلیل ماجرای انتخاب آقای منتظری، از عدم مشورت خبرگان با امام در این موضوع مهم پرده برداشته و به این مهم اشاره می‌کند که «شاید خبرگان با این همه دقت و کنجکاوی از یک امر غفلت کرده باشند، و آن مشورت و استجازه از امام خمینی(ره) بود.

باید در این مسئله بسیار حیاتی و مهم که از بزرگترین مسائل نظام اسلامی و مربوط به شخص حضرت امام بود، قبل از انجام عمل مشورت می‌شد، چنانکه خود امام بعداً در نامه‌اش به آقای منتظری نوشت: والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم...»[۵]


جالب‌تر آنکه خود آیت‌الله منتظری نیز قبل از نهایی‌شدن انتصابش به این مقام، طی نامه‌ای به خبرگان اعلام می‌کند که بهتر است بحث در حول محور اصل جایگاه قائم‌مقامی شکل بگیرد و «بحث شخص ظاهراً به مصلحت نیست» و با این وسیله ظاهرا خود را کنار می‌کشد؛ ولی اصرار برخی از طراحان -مانند آقای هاشمی رفسنجانی- بر فضای جلسه غالب می‌شود.

آیت‌الله امینی در این زمینه می‌گوید: «مخصوصاً با توجه به نامه آقای منتظری به مجلس خبرگان، که از آنان خواست از انتخاب او به قائم‌مقامی صرف نظر کنند، جاداشت خبرگان مسئله را با امام در میان می‌گذاشتند و اگر چنین شده بود، با عواقب و آثار این انتخاب، آن هم در زمان‌های آغازین انقلاب مواجه نمی‌شدیم.»[۶]


انتقاد اساسی به عملکرد خبرگان و خصوصاً عملکرد آقای هاشمی، تنها عدم مشورت با امام نیست بلکه فراتر از این، بی‌اعتنایی به خواست و نهی صریح امام در این موضوع است. لذا نکته اساسی اطلاع آیت‌الله هاشمی از عدم رضایت امام از انتخاب آقای منتظری و نهی صریح امام در این موضوع است که با توجه به اسناد موجود، مستقیماً با هاشمی مطرح شده، و وی باوجود چنین نهی صریحی، اقدام به برنامه‌ریزی برای انتخاب آقای منتظری به قائم‌مقامی کرده است.

این موضوع در خاطرات حجت‎الاسلام ری‌شهری از زبان آیت‌الله محمدی گیلانی به طور مبسوط نقل شده است که پس از اطلاع امام از ماجرا توسط آیت‌الله گیلانی، آقای هاشمی برای تذکر به عدم برگزاری خبرگان به جماران فراخوانده می‌شود، ولی با این توجیه که دعوت خبرگان انجام شده و دیگر نمی‌توان جلوی این اقدام را گرفت، حرف امام را زمین می گذارد.[۷]


حجت‎الاسلام ری‎شهری وزیر اطلاعات وقت و مسئول مستقیم پی‌گیری پرونده سیدمهدی هاشمی، در کتاب خاطرات خود با عنوان «سنجه انصاف» در این زمینه به نقل قولی از مرحوم آیت‎الله محمدی گیلانی -که در آن زمان عضو فقهای شورای نگهبان بوده است- اشاره کرده است، که آن مرحوم در سخنرانی خود در تاریخ ۶/۹/۱۳۷۹ در منزل آقای رازینی گفته است: یک روز قبل از مطرح شدن قائم‌مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان (۲۵ تیر ۱۳۶۴) من ضمن تماس با دفتر امام کتباً از ایشان درخواست ملاقات کردم... امام اجازه دادند. خدمتشان رسیدم.

گفتم: «فردا قرار است موضوع قائم‌مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان مطرح شود. خواستم به عرضتان برسانم به آقای هاشمی [که در آن موقع رئیس مجلس خبرگان بوده است] بگویید مطرح نشود.

من به آقای منتظری ارادت دارم، خدمتشان درس خوانده‌ام، ایشان را عابد و زاهد می‌دانم، ولی این خصوصیات کافی نیست. او از عهده این کار برنمی‌آید...» امام گله‌های سوزانی از آقای منتظری را آغاز کرد که کجا چه کرده و کجا چه. اضافه نمودند: «احمد هم از او دفاع می‌کند. از منزل سیدمهدی هاشمی دست‌نویس‌های او را آورده‌اند.

من دیده‌ام نامه‌های آقای منتظری از نوشته‌های مهدی هاشمی الهام گرفته. این را من برای ایشان نوشتم.»... عرض کردم: «بفرمایید که فردا ایشان به عنوان قائم‌مقام رهبری مطرح نشود». امام قدری فکر کرد و فرمود: «احمد نیست. شما زحمت بکشید و به آقای هاشمی بگویید بعد از ظهر من ایشان را ببینم». عرض کردم: «بله. اما به آقای هاشمی نفرمایید که من آمدم [و این جریان را به شما گفتم].

به هیچ کس نگویید. می‎ترسم مرا هم شمس‌آبادی کنند [که گروه مهدی هاشمی او را کشتند] یا مثل شیخ قنبر در چاه بیاندازند». این را که گفتم، امام خندید و سه بار فرمود: «خاطرت جمع باشد»... . رفتم خدمت آقای هاشمی و گفتم صبح خدمت امام رسیدم. کاری داشتم. فرمودند به آقای هاشمی بگویید که من ایشان را ببینم.

پس از این ماجرا، روزی آقای هاشمی در حضور جمعی گفت: «من بعدازظهر رفتم خدمت امام. امام فرمودند: «موضوع قائم‌مقامی آقای منتظری را فردا مطرح نکن.» گفتم: «چرا؟ ما در اجلاسیه‌ی قبل به آقایان گفته‌ایم که ایشان را به عنوان قائم‌مقام مطرح کنیم.»

فرمودند: «نه. یکی از دوستان آمده و چنین گفته... .» گفتم: «ما اعلام کرده‌ایم. نمی‌شود.» ... فردای آن روز، آقای هاشمی موضوع قائم‌مقامی آقای منتظری را در مجلس خبرگان مطرح کرد.» ری شهری سپس اضافه می‌کند: «تامل در آنچه از آقای محمدی گیلانی نقل کردیم، نشان می‌دهد که امام در مورد طرح قائم‌مقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان، در مقابل کاری انجام‌شده قرار گرفته بود. ... بی‌تردید اگر [اعضای مجلس] خبرگان نظر امام را می‌دانستند، آقای منتظری را به عنوان جانشین او تعیین نمی‌کردند.»


ماجرای مخالفت امام با انتخاب آقای منتظری، از طریق آقای محمدی گیلانی و البته با عدم تصریح به اینکه شخص امام این ناراحتی را به ایشان ابراز کرده است، به گوش آقای هاشمی می‌رسد و واکنش وی به این مسئله شاید بتواند گویای مشی ایشان در برخود با فرامین امام باشد.

آیت‌الله امینی در این مورد می‌گوید: «در آن زمان که خبرگان در اجلاس فوق‌العاده در رابطه با انتخاب آقای منتظری به قائم‌مقامی در حال مذاکره بودند، آقای محمدی گیلانی در بیخ گوش من گفت: من در جماران بودم، در بیت امام گفته می‌شد که امام با انتخاب آقای منتظری به قائم‌مقامی موافق نیست.

من نیز همین مطلب را آهسته به آقای هاشمی رفسنجانی گفتم، ایشان گفتند امام که نهی نکرده، به علاوه، در شرایط فعلی طرح این مطلب به مصلحت نیست، تا ببینیم چه پیش می‌آید.»[۸]


برخورد آیت‌الله هاشمی در رد خواسته‌ی امام با تعبیر «طرح این مطلب [نارضایتی امام] به مصلحت نیست» واقعیت تلخی را به اثبات می‌رساند. هاشمی رفسنجانی در روزنوشت خاطرات، به اطلاع خود از نارضایتی حضرت امام(ره) اذعان می‌کند. او در یادداشت‌های مربوط به سال ۶۴ می‌نویسد: «آقای محمدی گیلانی به دفترم آمد و پیام امام را درباره برنامه مجلس خبرگان آورد... گفت که امام با انتخاب آقای منتظری موافق نیستند.»[۹]

عزل منتظری اتفاقی غیر منتظره

آیت‌الله­ امینی در خاطراتش، پس از تبیین فضای دوران قائم‌مقامی و بعد از اشاره به برخی از اقدامات انتقادبرانگیز آقای منتظری، به تلاش‌های امام راحل برای اصلاح رویه آقای منتظری و خصوصاً اصلاح بیت ایشان، به خبری غیر منتظره در این مورد اشاره می‌کند: «من و دوستان به‌ویژه سران عالی‌رتبه‌ی کشور از نگرانی‌های امام نسبت به موضع‌گیری‌های آقای منتظری اجمالا باخبر و ناراحت بودیم؛ ولی با توجه به اوضاع و شرایط زمان، احتمال عزل ایشان را از قائم‌مقامی، آن‌هم باسرعت و قاطعیت اصلا نمی‌دادیم، و تحقق آن برای‌مان یک امر غیر منتظره و شگفت‌آور بود.

تصمیم جدی امام به عزل آقای منتظری این‌گونه به اطلاع ما رسید: در روزهای اول فروردین ۶۸ آیت‌الله مشکینی به من زنگ زد که امام به وسیله‌ی حاج‌احمدآقا پیام مهمی را برای هیئت رئیسه خبرگان فرستاده. شما و آقای مومن و آقای طاهری خرم‌آبادی هرچه زودتر به منزل من بیایید تا در این‌باره مشورت کنیم.

من به اتفاق آقایان به منزل آقای مشکینی رفتیم. ایشان گفتند حاج‌احمدآقا به وسیله‌ی تلفن با من تماس گرفت و گفت: امام به من فرموده که به شما بگویم خبرگان را برای تشکیل اجلاس دعوت کنید و هیئت رئیسه هم نزد من بیایند تا بگویم چه کنند؟ منظور امام برای ما روشن بود، و از شنیدن آن و عواقبش وحشت‌زده شدیم. پس از بحث و مشورت بدین نتیجه رسیدیم که باید در این امر مهم و حساس با آقای هاشمی رفسنجانی تماس بگیریم و مشورت کنیم.»[۱۰]


از مجموعه مطالب پیش‌گفته چند نکته قابل برداشت است. اول اینکه طرح مسئله قائم‌مقامی بدون اطلاع امام برنامه‌ریزی شده است؛ دیگر آنکه آقای هاشمی به هر دلیلی، امام را در برابر عمل انجام‌شده قرار داده و هزینه‏ هایی را برای نظام ایجاد کرد. ضمنا هراس آیت‌الله محمدی گیلانی از افشای جلسه‌اش با امام و ترس از ترور حتی در صورت اطلاع آقای رفسنجانی، خود مسئله مهمی است.

جلسه هیئت رئیسه خبرگان با هاشمی رفسنجانی پیرامون عزل آقای منتظری

آیت‌الله امینی ادامه ‌می‌دهد: «از همان‌‌جا با آقای هاشمی تماس گرفتیم و جریان پیام امام را با ایشان در میان گذاشتیم و کسب تکلیف کردیم. آقای هاشمی گفت: «من در این رابطه حرف دارم. شما بیایید تهران تا موضوع را در جلسه‌ی هیئت رئیسه مطرح کنیم و تصمیم بگیریم.» برای تشکیل جلسه‌ی هیئت رئیسه، روزی را تعیین کردیم. در آن زمان آیت‌الله خامنه‌ای در مشهد مقدس بودند.

آقای هاشمی جریان تصمیم امام را به ایشان اطلاع دادند. آن جناب پس از اطلاع بلافاصله به تهران مراجعت کردند و در دفتر آقای هاشمی حضور یافتند. بنده هم به اتفاق آقای مشکینی و آقایان محمد مومن و طاهری خرم‌آبادی در زمان مقرر در دفتر آقای هاشمی حاضر شدیم و تشکیل جلسه دادیم. ما جریان پیام امام را در امر به دعوت خبرگان برای تشکیل اجلاسیه خبرگان مطرح کردیم.

آقای هاشمی رفسنجانی گفت چندی است که امام در رابطه با عزل آقای منتظری از قائم‌مقامی تصمیم گرفته و یکی‌دو مرتبه به من فرموده که مسئله‌ی آقای منتظری را تمام کنید؛ ولی من چون از عواقب آن می‌ترسیدم، با التماس و خواهش از ایشان خواستم در این اقدام عجله نکند، شاید در آینده راه حل بهتری پیدا شود. ولی امام قبول نکرد و فرمود من تصمیم خودم را گرفته‌ام، هر چه زودتر قضیه را تمام کنید.

تا اینکه امروز (۶/۱/۱۳۶۸) خبردار شدم، خودش شخصا وارد عمل شده و در رابطه با عزل آقای منتظری نامه‌ای نوشته و برای من فرستاده تا به همراه آقای خامنه‌ای ببریم قم و تحویل آقای منتظری بدهیم. یک نسخه‌ی آن را هم به صداوسیما فرستاده تا در رادیو خوانده شود؛ ولی من به حاج‌احمدآقا گفتم: «به صداوسیما بگویید نامه را نخواند تا ما خدمت امام برسیم و حرف‌مان را بزنیم. خواندن نامه دیر نمی‌شود.»


پس از توضیحات آقای هاشمی، جلسه وارد دستور شد. موضوع بحث انگیزه‌ی امام از نوشتن نامه‌ی عزل و آثار و عواقب احتمالی این عمل، ضرورت یا عدم ضرورت پخش فوری نامه، لزوم یا عدم لزوم تشکیل اجلاس خبرگان، و دیگر مسائل از این قبیل بود.

این بحث‌وگفت‌وگوها چندین ساعت طول کشید. در نهایت بدین نتیجه رسیدیم که لازم است قبل از هر اقدامی خدمت امام برسیم، نظرات‌مان را عرضه بداریم و کسب تکلیف کنیم. آنچه قرار بود خدمت امام عرض کنیم عبارت بود از:


۱- تقاضای انصراف امام از این اقدام ولو به صورت موقت، در صورت امکان؛

۲- تقاضای عدم پخش نامه به وسیله‌ی صداوسیما؛

۳- تقاضای انصراف از تشکیل اجلاس خبرگان و حداقل اجازه‌ی تاخیر آن؛

۴- تقاضای ملایم‌ترکردن لحن نامه به گونه‌ای که به جنبه‌ی حوزوی ایشان لطمه وارد نسازد.»

جلسه هیئت رئیسه خبرگان با حضرت امام(ره) و برخورد تند ایشان با هاشمی

آیت‌الله امینی در مورد جلسه‌شان با امام می‌گوید: «آقای هاشمی، آقای خامنه‌ای، آقای مشکینی و من به سوی جماران حرکت کردیم و در حدود ساعت نه شب به بیت امام رسیدیم. حاج‌احمدآقا گفت: «گمان نکنم در این موقع شب امام اجازه‌ی ملاقات بدهد؛ ولی خدمت ایشان عرض می‌کنم.» در این موقع آقای هاشمی در پاکت را باز کرد و متن نامه را برای ما خواند.

با شنیدن نامه‌ی عاطفی و اندوه‌بار و قاطع امام که از عمق جانش نشئت می‌گرفت، حالتی وحشتناک و غیر قابل توصیف بر جانم عارض شد که تلخی آن را هنوز فراموش نکرده‌ام. بعد از چند دقیقه آقای حاج‌احمدآقا از نزد امام برگشت و گفت: «فرمودند چون آقایان آمده‌اند تشریف بیاورند.»


در حدود ساعت ۹:۳۰ بود که خدمت امام مشرف شدیم. در ابتدا آقای هاشمی سخن را آغاز کرد، با لحن ملتمسانه گفت: «ما همیشه به هنگام بروز مشکلات و معضلات، خدمت شما شرف‌یاب می‌شدیم و در حل آن از جناب عالی کمک می‌گرفتیم. اکنون در رابطه با نامه‌ای که برای آقای منتظری نوشته‌اید و امکان دارد برای نظام مشکلاتی به وجود بیاورد، شرف‌یاب شده‌ایم.

تقاضای ما این است که در پخش آن عجله نکنید، شاید در آینده راه حل بهتری پیدا شود. در تشکیل مجلس خبرگان هم تعجیل نفرمایید؛ اجازه بدهید اطراف و جوانب کار را خوب بررسی کنیم و خدمت شما عرضه بداریم، آنگاه هر چه بفرمایید عمل می‌کنیم.» بعد از آن آقای خامنه‌ای، سپس آقای مشکینی درباره‌ی همین مطلب سخنانی را عرضه داشتند.

امام که آثار اندوه بر چهره‌ی ربانی‌اش آشکار بود، فرمود: «من در اطراف و جوانب این کار خوب فکر کرده‌ام و تصمیم گرفته‌ام. دیگر حرف ندارد. من از اول با انتخاب ایشان مخالف بودم، ولی نخواستم در کار خبرگان دخالت کنم. من گفته بودم نامه را در اخبار بخوانند، ولی در این‌باره کوتاهی شد.

اگر اصرار کنید می‌گویم همین حالا بخوانند. من گفته‌ام عکس او را از ادارات پایین بیاورند. تشکیل مجلس خبرگان هم ضرورتی ندارد، من خودم او را خلع می‌کنم؛ چون اگر خبرگان او را عزل کنند معنایش این است که انتخاب سابق آنها کار درستی بوده، در صورتی که من از اول مخالف این کار بودم.» آنگاه به آقایان خامنه‌ای و هاشمی فرمود: «شما هم لازم نیست نامه را برای ایشان به قم ببرید، آن را به وسیله‌ی شخص دیگری می‌فرستم.

شما هم دیگر برای دیدار ایشان به قم رفت‌وآمد نکنید.». در همین جلسه آقای هاشمی از امام درخواست کرد: «لحن نامه طوری باشد که به جنبه‌ی حوزوی آقای منتظری لطمه‌ای وارد نشود.» امام در جواب، سخنان تندی فرمود که با توجه به برخی مصالح و ملاحظات از ذکر آنها معذورم. بدین صورت جلسه با یاس و نگرانی پایان یافت.[۱۱]


منابع :

[۱]. ر.ک: روزنامه جمهوری اسلامی، سه شنبه ۲۵ آذرماه ۱۳۹۳؛ مصاحبه با سیدمهدی طباطبائی؛ و همچنین، بنگرید به: سایت هاشمی رفسنجانی، کد خبر: ۷۱۸۵۹. http://hashemirafsanjani.ir/taxonomy/term/۲۴۸۰
[۲]. برای اطلاع از متن کامل خاطرات ایشان در این موضوع، رجوع شود به؛ خاطرات آیت‌الله ابراهیم امینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص۲۵۳-۲۶۷.
[۳]. همان، ص۲۵۵.
[۴]. همان،۲۵۶.
[۵]. همان، ص ۲۵۸.
[۶]. همان، صص ۲۵۸و۲۵۹.
[۷]. ر.ک: ری شهری. سنجه انصاف. نشر دارالحدیث. تهران. صفحه ۱۶.
[۸]. خاطرات آیت الله ابراهیم امینی، ص ۲۶۰.
[۹]. سایت هاشمی رفسنجانی. یادداشت مربوط به روز ۱۴ آبان سال ۱۳۶۴.
[۱۰]. خاطرات آیت‌الله ابراهیم امینی، ص ۲۶۳.
[۱۱]. همان، صص۲۶۴-۲۶۷.

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

وبلاگ"بررودکریز"

 

barrud.mizbanblog.com

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 17 دی 1394  ] [ 7:34 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

نگاهي تحليلي به زندگينامه ي شهيد دكتر چمران ؛ تك سوار وادي خلوص 

 

 

 

كد خبر: ۲۱۰۴۸
|
تاريخ انتشار: ۳۱ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۱:۲۲

 

" ويژه نامه سالگرد شهادت دكتر مصطفي چمران "

نگاهي تحليلي به زندگينامه ي شهيد دكتر چمران ؛ تك سوار وادي خلوص

 

 

دكتر مصطفي چمران در 18 اسفند سال 1311 در تهران، خيابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولك متولد شد. وي تحصيلات خود را در مدرسه انتصاريه، نزديك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشكده فني دانشگاه تهران ادامه تحصيل داد و در سال 1336 در رشته الكترومكانيك فارغ التحصيل شد و يك سال به تدريس در دانشكده فني پرداخت.
چمران نيوز: سخن گفتن از شهيدي با ابعاد گوناگون، از اسوه اي كه جمع اضداد بود، از آهن و اشك، از شير بيشه نبرد و عارف شبهاي قيرگون، از پدر يتيمان و دشمن سرسخت كافران، بسيار سخت بلكه محال است. سخن گفتن از شهيد دكتر مصطفي چمران، اين مرد عمل و نه مرد سخن، اين نمونه كامل هجرت، جهاد و شهادت، اين شاگرد مكتب علي(عليه السلام)، اين مالك اشتر جنوب لبنان و حمزه كربلاي خوزستان سخت و دشوار است. چرا كه حتي نمي توان يكي از ابعاد وجودي او را آنگونه كه هست، توصيف كرد، چه رسد به اينكه بتوان در اين مختصر تمامي ابعاد شخصيتي او را به تصوير كشيد. آنچه در پي مي آيد مروري است گذرا و سريع، بر حيات كوتاه اما پرحادثه و سراسر تلاش، ايثار، عشق و فداكاري شهيد دكتر مصطفي چمران.

تولد و تحصيلات
 

دكتر مصطفي چمران در 18 اسفند سال 1311 در تهران، خيابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولك متولد شد. وي تحصيلات خود را در مدرسه انتصاريه، نزديك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشكده فني دانشگاه تهران ادامه تحصيل داد و در سال 1336 در رشته الكترومكانيك فارغ التحصيل شد و يك سال به تدريس در دانشكده فني پرداخت.
وي در همه دوران تحصيل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصيلي شاگردان ممتاز به امريكا اعزام شد و پس از تحقيقات علمي در جمع معروف ترين دانشمندان جهان در دانشگاه كاليفرنيا و معتبرترين دانشگاه امريكا - بركلي- با ممتازترين درجه علمي موفق به اخذ دكتراي الكترونيك و فيزيك پلاسما گرديد.

از تفسير قرآن تا جنگهاي پارتيزاني مصر
 

از 15 سالگي در درس تفسير قرآن مرحوم آيت الله طالقاني، در مسجد هدايت، و درس فلسفه و منطق استاد شهيد مرتضي مطهري و بعضي از اساتيد ديگر شركت مي كرد و از اولين اعضاي انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سياسي دوران دكتر مصدق (از مجلس چهاردهم تا ملي شدن صنعت نفت) شركت داشت و از عناصر پرتلاش و كشمكش هاي مرگ و حيات اين دوره بود. بعد از كودتاي ننگين 28 مرداد سخت ترين مبارزه ها و مسئوليت هاي او عليه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ايران، بدون خستگي و با همه قدرت خود، عليه نظام طاغوتي شاه جنگيد و خطرناكترين مأموريت ها را در سخت ترين شرايط با پيروزي به انجام رسانيد.
در امريكا، با همكاري بعضي از دوستانش، براي اولين بار انجمن اسلامي دانشجويان امريكا را پايه ريزي كرد و از مؤسسين انجمن دانشجويان ايراني در كاليفرنيا و از فعالين انجمن دانشجويان ايراني در امريكا به شمار مي رفت كه به دليل اين فعاليت ها، بورس تحصيلي شاگرد ممتازي وي از سوي رژيم شاه قطع مي شود. پس از قيام 15 خرداد سال 1342 و سركوب ظاهري مبارزات مردم مسلمان به رهبري امام خميني(ره) دست به اقدامي جسورانه و سرنوشت ساز مي زند و همه پلها را پشت سر خود خراب مي كند و به همراه بعضي از دوستان مؤمن و هم فكر، رهسپار مصر مي شود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سخت ترين دوره هاي چريكي و جنگ هاي پارتيزاني را مي آموزد و به عنوان بهترين شاگرد اين دوره شناخته مي شود و فوراً مسئوليت تعليم چريكي مبارزان ايراني به عهده او گذارده مي شود.
به علت برخورداري از بينش عميق مذهبي، از ملي گرايي وراي اسلام گريزان بود و وقتي در مصر مشاهده كرد كه جريان ناسيوناليسم عربي باعث تفرقه مسلمين مي شود، به جمال عبدالناصر اعتراض كرد و ناصر ضمن پذيرش اين اعتراض گفت كه جريان ناسيوناليسم عربي آنقدر قوي است كه نمي توان به راحتي با آن مقابله كرد و با تأسف تأكيد مي كند كه ما هنوز نمي دانيم كه بيشتر اين تحريكات از ناحيه دشمن و براي ايجاد تفرقه در بين مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و يارانش اجازه مي دهد كه در مصر نظرات خود را بيان كند.

پايگاه چريكي لبنان
 

بعد از وفات عبدالناصر، ايجاد پايگاه چريكي مستقل، براي تعليم مبارزان ايراني، ضرورت پيدا مي كند و لذا دكتر چمران رهسپار لبنان مي شود تا چنين پايگاهي را تأسيس كند.
او به كمك امام. موسي صدر، رهبر شيعيان لبنان، حركت محرومين و سپس جناح نظامي آن، سازمان «امل» را بر اساس اصول و مباني اسلامي پي ريزي نموده كه در ميان توطئه ها و دشمني هاي چپ و راست، با تكيه بر ايمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستين اسلام انقلابي را پياده مي كند و علي گونه در معركه هاي مرگ و حيات به آغوش گرداب خطر فرو مي رود و در طوفان هاي سهمناك سرنوشت، حسين وار به استقبال شهادت مي تازد و پرچم خونين تشيع را در برابر جبارترين ستمگران روزگار، صهيونيزم اشغال گر و همدستان خونخوار آنها، راست گرايان «فالانژ»، به اهتزاز در مي آورد و از قلب بيروت سوخته و خراب تا قله هاي بلند كوه هاي جبل عامل و در مرزهاي فلسطين اشغال شده، از خود قهرماني ها به يادگار گذاشته؛ در قلب محرومين و مستضعفين شيعه جاي گرفته و شرح اين مبارزات افتخارآميز با قلمي سرخ و به شهادت خون پاك شهداي لبنان، بر كف خيابانهاي داغ و بر دامنه كوه هاي مرزي اسرائيل براي ابد ثبت گرديده است.

بيست و سه سال هجرت
 

دكتر چمران با پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي ايران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز مي گردد. همه تجربيات انقلابي و علمي خود را در خدمت انقلاب مي گذارد؛ خاموش و آرام ولي فعالانه و قاطعانه به سازندگي مي پردازد و همه تلاش خود را صرف تربيت اولين گروه هاي پاسداران انقلاب در سعدآباد مي كند. سپس در سمت معاونت نخست وزير در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر مي اندازد تا سريع تر و قاطعانه تر مسئله كردستان را فيصله دهد تا اينكه بالاخره در قضيه فراموش ناشدني «پاوه» قدرت ايمان و اراده آهنين و شجاعت و فداكاري او بر همگان ثابت مي گردد.

از خرابه هاي پاوه تا وزارت دفاع
 

در آن شب مخوف پاوه، همه اميدها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دل شكسته در ميان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اكثريت پاسداران قتل عام شده بودند و همه شهر و تمام پستي و بلندي ها به دست دشمن افتاده بود و موج نيروهاي خونخوار دشمن لحظه به لحظه نزديك تر مي شد. باران گلوله مي باريد و مي رفت تا آخرين نقطه مقاومت نيز در خون پاسداران غرق گردد. ولي دكتر چمران با شهامت و شجاعت و ايثارگري فراوان توانست اين شب هولناك را با پيروزي به صبح اميد متصل كند و جان پاسداران باقي مانده را نجات دهد و شهر مصيبت زده را از سقوط حتمي برهاند. آنگاه فرمان انقلابي امام خميني(ره) صادر شد. فرماندهي كل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهي منطقه نيز به عهده دكتر چمران واگذار شد.
رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حركت درآمدند و همه تجارب انقلابي، ايمان، فداكاري، شجاعت، قدرت رهبري و برنامه ريزي دكتر چمران در اختيار نيروهاي انقلاب قرار گرفت و عالي ترين مظاهر انقلابي و شكوهمندترين قهرماني ها به وقوع پيوست و در عرض 15 روز شهرها و راه ها و مواضع استراتژيك كردستان به تصرف نيروهاي انقلاب اسلامي درآمد و كردستان از خطر حتمي نجات يافت و مردم مسلمان كرد با شادي و شعف به استقبال اين پيروزي رفتند.
دكتر چمران بعد از اين پيروزي بي نظير به تهران احضار شد و از طرف رهبر عاليقدر انقلاب، امام خميني(ره)، به وزارت دفاع منصوب گرديد. در پست جديد، براي تغيير و تحول ارتش از يك نظام طاغوتي، به يك سلسله برنامه هاي وسيع بنيادي دست زد كه پاك سازي ارتش و پياده كردن برنامه هاي اصلاحي از اين قبيل است تا به ياري خدا و پشتيباني ملت، ارتشي به وجود آيد كه پاسدار انقلاب و امنيت استقلال كشور باشد و رسالت مقدس اسلامي ما را به سر منزل مقصود برساند.

نماينده دور اول مجلس
 

دكتر مصطفي چمران در اولين دور انتخابات مجلس شوراي اسلامي، از سوي مردم تهران به نمايندگي انتخاب شد و تصميم داشت در تدوين قوانين و نظام جديد انقلابي، بخصوص در ارتش، حداكثر سعي و تلاش خود را بكند تا ساختار گذشته ارتش به نظامي انقلابي و شايسته ارتش اسلامي تبديل شود. در يكي از نيايش هاي خود بعد از انتخاب نمايندگي مردم در مجلس شوراي اسلامي، اينسان خدا را شكر مي گويد: «خدايا، مردم آنقدر به من محبت كرده اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار كرده اند كه به راستي خجلم و آنقدر خود را كوچك مي بينم كه نمي توانم از عهده آن به درآيم. خدايا، تو به من فرصت ده، توانايي ده تا بتوانم از عهده برآيم و شايسته اين همه مهر و محبت باشم.»
وي سپس به نمايندگي رهبر كبير انقلاب اسلامي در شوراي عالي دفاع منصوب شد و مأموريت يافت تا بطور مرتب گزارش كار ارتش را ارائه كند.

ستاد جنگهاي نامنظم در خوزستان
 

گروهي از رزمندگان داوطلب، به گرد او جمع شدند و او با تربيت و سازماندهي آنان، ستاد جنگهاي نامنظم را در اهواز تشكيل داد. اين گروه كم كم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زيادي انجام داد. تنها كساني كه از نزديك شاهد ماجراهاي تلخ و شيرين، پيروزيها و شكستها، شهامت ها و شهادتها و ايثارگريهاي آنان بودند، به گوشه اي از اين خدمات كه دكتر چمران شخصاً مايل به تبليغ و بازگويي آنها نبود، آگاهي دارند.
ايجاد واحد مهندسي فعال براي ستاد جنگهاي نامنظم يكي از اين برنامه ها بود كه به كمك آن، جاده هاي نظامي به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپهاي آب در كنار رود كارون و احداث يك كانال به طول حدود بيست كيلومتر و عرض يك متر در مدتي حدود يك ماه، آب كارون را به طرف تانكهاي دشمن روانه ساخت، به طوري كه آنها مجبور شدند چند كيلومتر عقب نشيني كنند و سدي عظيم مقابل خود بسازند و با اين عمل فكر تسخير اهواز را براي هميشه از سر به دور دارند.
يكي از كارهاي مهم و اساسي او از همان روزهاي اول، ايجاد هماهنگي بين ارتش، سپاه و نيروهاي داوطلب مردمي بود كه در منطقه حضور داشتند. بازده اين حركت و شيوه جنگ مردمي و هماهنگي كامل بين نيروهاي موجود، تاكتيك تقريباً جديد جنگي بود؛ چيزي كه ابرقدرتها قبلاً فكر آن را نكرده بودند. متأسفانه اين هماهنگي در خرمشهر بوجود نيامد و نيروهاي مردمي تنها ماندند. او تصميم داشت به خرمشهر نيز برود، ولي به علت عدم وجود فرماندهي مشخص در آنجا و خطر سقوط جدي اهواز، موفق نشد ولي چندين بار نيروهايي بين دويست تا يك هزار نفر را سازماندهي كرده و به خرمشهر فرستاد و آنان به كمك ديگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگي نابرابر مقابل حملات پياپي دشمن تا مدت ها مقاومت كنند.

سوسنگرد، قادسيه نيست
 

پس از يأس دشمن از تسخير اهواز، صدام سخت به فتح سوسنگرد دل بسته بود تا روياي قادسيه را تكميل كند و براي دومين بار به آن شهر مظلوم حمله كرد و سه روز تانكهاي او شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم تعدادي از آنان توانستند به داخل شهر راه يابند.
دكتر چمران كه از محاصره تعدادي از ياران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، با فشار و تلاش فراوان خود و آيت الله خامنه اي، ارتش را آماده ساخت كه براي اولين بار دست به يك حمله خطرناك و حماسه آفرين نابرابر بزند و خود نيز نيروهاي مردمي و سپاه پاسداران را در كنار ارتش سازماندهي كرد و با نظمي نو و شيوه اي جديد از جانب جاده اهواز- سوسنگرد به دشمن يورش بردند. شهيد چمران پيشاپيش يارانش، به شوق كمك و ديدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوي اين شهر مي شتافت كه در محاصره تانكهاي دشمن قرار گرفت. او ساير رزمندگان را به سوي ديگري فرستاد تا نجات يابند و خود را به حلقه محاصره دشمن انداخت؛ چون آنجا خطر بيشتر بود و او هميشه به دامان خطر فرو مي رفت. در اين هنگام بود كه نبرد سختي در گرفت؛ نيروهاي كماندوي دشمن از پشت تانكها به او حمله كردند و او همچون شيري در ميدان، در مصاف با دشمن متجاوز از نقطه اي به نقطه اي ديگر و از سنگري به سنگري ديگر مي رفت. كماندوهاي دشمن او را زير رگبار گلوله خود گرفته بودند، تانكها به سوي او تيراندازي مي كردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شديد آنها سريع، چابك، برافروخته و شادان از شوق شهادت در ركاب حسين(عليه السلام) و در راه حسين(عليه السلام). در روز قبل از تاسوعا، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغيير مي داد. در همين اثناء، همرزم با وفايش به شهادت رسيد و او يك تنه به نبرد حسين گونه خود ادامه مي داد و به سوي دشمن حمله مي برد. هر چه تنور جنگ گرم تر مي شد و آتش حمله بيشتر زبانه مي كشيد، چهره ملكوتي او، اين مرد راستين خدا و سرباز حسين(عليه السلام)، گلگون تر و شوق به شهادتش افزون تر مي شد تا آنكه در حين «رقصي چنين ميانه ميدان» از دو قسمت پاي چپ زخمي شد. خون گرم او با خاك كربلاي خوزستان درهم آميخت و نقشي زيبا از شجاعت و عشق به شهادت و تلاش خالصانه در راه خدا آفريد و هنوز هم گرمي قطرات خون او گرمي بخش رزمندگان با وفاي اسلام و سرخي خونش الهام بخش پيروزي نهايي و بزرگ آنان است. با پاي زخمي بر يك كاميون عراق حمله كرد. سربازان صدام از يورش اين شير ميدان گريخته و او به كمك جوان چابك ديگري كه خود را به مهلكه رسانده بود، به داخل كاميون نشست و با لباني متبسم، ديگران را نويد پيروزي مي داد.
خبر زخمي شدن سردار پرافتخار اسلام، در نزديكي دروازه سوسنگرد، شور و هيجاني آميخته با خشم و اراده و شجاعت در ياران او و ساير رزمندگان افكند كه بي محابا به پيش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صد تن رزمنده مؤمن را از چنگال صداميان نجات بخشيدند. دكتر چمران با همان كاميون كه خود را به بيمارستاني در اهواز رسانيد و بستري شد، اما بيش از يك شب در بيمارستان نماند و بعد از آن خود را به مقر ستاد جنگهاي نامنظم رساند و دوباره با پاي زخمي و دردمند به ارشاد ياران وفادار خود پرداخت. جالب اينجا بود كه در همان شبي كه در بيمارستان بستري بود، جلسه مشورتي فرماندهان نظامي (تيمسار شهيد فلاحي، فرمانده لشگر 92، شهيد كلاهدوز، مسئولان سپاه و سرهنگ محمد سليمي كه رئيس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نماينده امام در سپاه پاسداران (شهيد محلاتي) در كنار تخت او در بيمارستان تشكيل شد و در همان حال و همان شب، پيشنهاد حمله به ارتفاعات الله اكبر را مطرح كرد.

فاجعه هويزه
 

به رغم اصرار و پيشنهاد مسئولان و دوستانش، حاضر به ترك اهواز و ستاد جنگهاي نامنظم و حركت به تهران براي معالجه نشد و تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در حالي كه در كنار بسترش و در مقابلش نقشه هاي نظامي منطقه، مقدار پيشروي دشمن و حركت نيروهاي خودي نصب شده بود و او كه قدرت و ياراي جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها مي نگريست و مرتب طرحهاي جالب و پيشنهادات سازنده در زمينه هاي مختلف نظامي، مهندسي و حتي فرهنگي ارائه مي داد. كم كم زخمهاي پاي او التيام مي يافت و او ديگر نمي توانست سكون را تحمل كند و با چوب زيربغل به پا خاست و باز هم آماده رفتن به جبهه شد.
به دنبال نبرد بيست و هشتم صفر (پانزدهم دي ماه 59) كه منجر به شكست قسمتي از نيروهاي ما شد و فاجعه هويزه به بار آمد، ديگر تاب نشستن نياورد، تعدادي از رزمندگان شجاع و جان بركف را از جبهه فرسيه انتخاب كرد و با چند هليكوپتر كه خود فرماندهي آنها را بر عهده داشت، با همان چوب زير بغل دست به عملي بي سابقه و انتحاري زد. او در حالي كه از درد جنگ به خود مي پيچيد و از ناراحتي مي خروشيد، آماده حمله به نيروهاي پشت جبهه و تداركاتي دشمن در جاده جفير به طلايه شد كه به خاطر آتش شديد دشمن، هليكوپترها نتوانستند از سد آتش آنها از منطقه هويزه بگذرند و حمله هوايي دشمن هليكوپترها را مجبور به بازگشت ساخت كه وي از اين بازگشت سخت ناراحت و عصباني بود.

ديدار با امام، فتح ارتفاعات الله اكبر و دهلاويه
 

بالاخره در اسفند 59 چوب زيربغل را نيز كنار گذاشت و با كمي ناراحتي راه مي رفت و همراه با همرزمانش از يكايك جبهه هاي نبرد در اهواز ديدن كرد.
پس از زخمي شدن، اولين بار، براي ديدار با امام امت و عرض گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسيد و حوادثي را كه اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عمليات و پيشنهادات خود را ارائه داد. امام امت(ره) پدرانه و با ملاطفت خاصي به سخنانش گوش مي داد، او و همه رزمندگان را دعا مي كرد و رهنمودهاي لازم را ارائه مي داد.
دكتر چمران از سكون و عدم تحركي كه در جبهه ها وجود داشت دائماً رنج مي برد و تلاش مي كرد كه با ارائه پيشنهادات و برنامه هاي ابتكاري حركتي بوجود آورد و اغلب اين حركتها را توسط رزمندگان شجاع و جان بر كف ستاد نيز عملي مي ساخت. او اصرار داشت كه هر چه زودتر به تپه هاي الله اكبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه كه نزديكي مرز است، برساند تا ارتباط شمالي و جنوبي نيروهاي عراقي و مرز پيوسته آنان قطع شود. بالاخره در سي و يكم ارديبهشت ماه سال شصت، با يك حمله هماهنگ و برق آسا، ارتفاعات الله اكبر فتح شد كه پس از پيروزي سوسنگرد بزرگترين پيروزي تا آن زمان بود. شهيد چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولين كساني بود كه پاي به ارتفاعات الله اكبر گذاشت؛ در حالي كه دشمن زبون هنوز در نقاطي مقاومت مي كرد. او و فرمانده شجاعش ايرج رستمي، دو روز بعد، با تعدادي از جان بركفان و ياران خود مي توانستند با فداكاري و قدرت تمام تپه هاي شحيطيه (شاهسوند) را به تصرف درآوردند، در حالي كه ديگران در هاله اي از ناباوري به اين اقدام جسورانه مي نگريستند.
پس از پيروزي ارتفاعات الله اكبر، اصرار داشت نيروهاي ما هر چه زودتر، قبل از اينكه دشمن بتواند استحكاماتي براي خود ايجاد كند، به سوي بستان سرازير شوند كه اين كار عملي نشد و شهيد چمران خود طرح تسخير دهلاويه را با ايثار و گذشت و فداكاري جان بركفان ستاد جنگهاي نامنظم و به فرماندهي ايرج رستمي عملي ساخت.
فتح دهلاويه، در نوع خود عملي جسورانه و خطرناك و غرورآفرين بود. نيروهاي مؤمن ستاد پلي بر روي رودخانه كرخه زدند، پلي ابتكاري و چريكي كه خود ساخته بودند. از رودخانه عبور كردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاويه را به ياري خداي بزرگ فتح كردند. اين اولين پيروزي پس از عزل بني صدر از فرماندهي كل قوا بود كه به عنوان طليعه پيروزيهاي ديگر به حساب آمد.
در سي ام خردادماه سال شصت، يعني يكماه پس از پيروزي ارتفاعات الله اكبر، در جلسه فوق العاده شوراي عالي دفاع در اهواز با حضور مرحوم آيت الله اشراقي شركت و از عدم تحرك و سكون نيروها انتقاد كرد و پيشنهادات نظامي خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد. اين آخرين جلسه شوراي عالي دفاع بود كه شهيد چمران در آن شركت داشت و فرداي آن روز، روز غم انگيز و بسيار سخت و هولناكي بود.

بوي شهادت 
 

در سحرگاه سي و يكم خردادماه شصت، ايرج رستمي فرمانده منطقه دهلاويه به شهادت رسيد و شهيد دكتر چمران به شدت از اين حادثه افسرده و ناراحت بود. غمي مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمي را فرا گرفته بود. دسته اي از دوستان صميمي او مي گريستند و گروهي ديگر مبهوت فقط به هم مي نگريستند. از در و ديوار، از جبهه و شهر، بوي مرگ و نسيم شهادت مي وزيد و گويي همه در سكوتي مرگبار منتظر حادثه اي بزرگ و زلزله اي وحشتناك بودند. شهيد چمران، يكي ديگر از فرماندهانش را احضار كرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاويه به جاي رستمي معرفي كند و در لحظه حركت وي، يكي از رزمندگان با سادگي و زيبايي گفت: «همانند روز عاشورا كه يكايك ياران حسين (عليه السلام) به شهادت رسيدند، عباس علمدار او (رستمي)هم به شهادت رسيد و اينك خود او همانند ظهر عاشوراي حسين (عليه السلام) آماده حركت به جبهه است.» 
همه اطرافيانش هنگام خروج از ستاد با او وداع مي كردند و با نگاه هاي اندوه بار تا آنجا كه چشم مي ديد و گوش مي شنيد، او و همراهانش را دنبال مي كردند و غمي مرموز و تلخ بر دلشان سنگيني مي كرد. 
دكتر چمران، شب قبل در آخرين جلسه مشورتي ستاد، يارانش را با وصاياي بي سابقه اي نصيحت كرده بود و خدا مي داند كه در پس چهره ساكت و آرام و ملكوتي او چه غوغا و چه شور و هيجاني از شوق رهايي، رستن از غم و رنجها، شنيدن دروغ و تهمت ها و دم برنياوردنها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسيار ياران باوفاي او به شهادت رسيده بودند و اينك او خود به قربانگاه مي رفت. سال ها ياران و تربيت شدگان عزيزش در مقابل چشمانش و در كنارش شهيد شدند و او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتياق شهادت سوخت، ولي خداي بزرگ او را در اين آزمايش هاي سخت محك مي زد و مي آزمود، او را هرچه بيشتر مي گداخت روحش را صيقل مي داد تا قرباني عالي تري از خاكيان را به ملائك معرفي نمايد و بگويد: اني اعلم مالا تعلمون:«من چيزهايي مي دانم كه شما نمي دانيد.» 
به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بين راه مرحوم آيت الله اشراقي و شهيد تيمسار فلاحي را ملاقات كرد. براي آخرين بار يكديگر را بوسيدند و بازهم به حركت ادامه داد تا به قربانگاه رسيد. همه رزمندگان را در كانالي پشت دهلاويه جمع كرد، شهادت فرمانده شان، ايرج رستمي را به آنها تبريك و تسليت گفت و با صدايي محزون و گرفته از غم فقدان رستمي، ولي نگاهي عميق و پرنور و چهره اي نوراني و دلي مالامال از عشق به شهادت و شوق ديدار پروردگار، گفت:«خدا رستمي را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، مي برد.» خداوند ثابت كرد كه او را دوست مي دارد و چه زود او را به سوي خود فرا خواند.
سخنش تمام شد، با همه رزمندگان خداحافظي و ديده بوسي كرد، به همه سنگرها سركشي نمود و درخط مقدم، در نزديكترين نقطه به دشمن، پشت خاكريزي ايستاد و به رزمندگان تأكيد كرد كه از اين نقطه كه او هست، ديگر كسي جلوتر نرود، چون دشمن به خوبي با چشم غيرمسلح ديده مي شد و مطمئناً دشمن هم آنها را ديده بود. آتش خمپاره اي كه از اولين ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمي قرباني هاي ديگري نيز گرفته بود، باريدن گرفت و دكترچمران دستور داد رزمندگان به سرعت از كنارش متفرق شوند و از هم فاصله بگيرند. يارانش از او فاصله گرفتند و هريك در گودالي مات و مبهوت در انتظار حادثه اي جانكاه بودند كه خمپاره ها در اطراف او به زمين خورد و با اصابت يكي از خمپاره هاي صداميان، يكي از نمونه هاي كامل انساني كه مايه مباهات خلقت است، يكي از شاگردان متواضع علي (عليه السلام) و حسين (عليه السلام)، يك از عارفان سالك راه حق و حقيقت و يكي از ارزشمندترين انسان هاي علي گونه زمان ما و يكي از ياران با وفاي امام خميني (ره) از ديار ما رخت بربست و به ملكوت اعلي پيوست.
تركش خمپاره دشمن به پشت سر دكتر چمران اصابت كرد و تركشهاي ديگر صورت و سينه دو يارش را كه در كنارش ايستاده بودند شكافت و فرياد و شيون رزمندگان و دوستان و برادران با وفايش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاري بود و چهره ملكوتي و متبسم و در عين حال متين و محكم و موقر آغشته به خاك و خونش، با آنكه عميقاً سخن ها داشت، ولي ظاهراً ديگر با كسي سخن نگفت و به كسي نگاه نكرد. شايد در آن اوقات، همانطوري كه خود آرزو كرده بود، حسين (عليه السلام) بر بالينش بود و او از عشق ديدار حسين (عليه السلام) و رستن از اين دنياي پر از درد و پيوستن به حق، به زيبايي، به ملكوت اعلي و به ديار مصفاي شهيدان، فرصت نگاهي و سخني با ما خاكيان را نداشت. 
در بيمارستان سوسنگرد كه بعداً به نام شهيد دكتر چمران ناميده شد، كمك هاي اوليه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولي افسوس كه فقط جسم بي جانش به اهواز رسيد و روح او سبكبال و با كفني خونين كه لباس رزم او بود، به ديار ملكوتيان و به نزد خداي خويش پرواز كرد و نداي پروردگار را لبيك گفت كه:«ارجعي الي ربك راضيه مرضيه». 
از شهادت انسان ساز سردار پر افتخار اسلام، اين فرزند هجرت و جهاد و شهادت و اسوه حركت و مقاومت، نه تنها مردم اهواز و خوزستان بلكه امت مسلمان ايران و شيعيان محروم لبنان به پا خاستند و حتي ملل مستضعف غرق در حسرت و ماتم شدند. 
امواج خروشان مردم حق شناس ما، خشمگين از اين جنايت صدام و اندوهبار و اشك آلود، پيكر پاك او را در اهواز و تهران تشييع كردند كه «انا لله و انا اليه راجعون».
بلي، اين چنين زندگي سراسر تلاش و مبارزه خالصانه و عارفانه در راه خداي او آغاز گشت و اين چنين در كربلاي خوزستان در جهاد و نبرد روياروي عليه باطل، حسين گونه به خاك شهادت افتاد و به ملكوت اعلي عروج كرد و به آرزوي ديرين خود كه قرباني شدن عاشقانه در راه خدا بود، نايل گشت. خدايش رحمت كند و او را با حسين (عليه السلام) و شهداي كربلا محشور گرداند. 

پس از چمران
 

حال پرسش اينجاست كه ما پس از چمران و بزرگاني چون او چه كرده ايم؟تا چه اندازه توانسته ايم به پيام افلاكيان زمين توجه كنيم و آن را در سطح جامعه تسري بخشيم. انصاف بايد داد كه چنين انسان هايي سال ها در كوره هاي عشق به وطن و اسلام و باورهاي عميق والاي اخلاق و كرامت هاي انساني، گداخته و آبديده شدند تا رسم ظلم ستيزي مولا و مقتدايان خود را پيش روي آيندگان بگذارند. رهروان چنين راههاي پرپيچ و خمي را زمان و خلوص و پايمردي بسيار بايد تا به حق نايل آيند و خود پوينده صديق اين راه شوند. 

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

وبلاگ"بررودکریز"

 

barrud.mizbanblog.com

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 17 دی 1394  ] [ 7:31 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

اشعار ویژه وفات حضرت خدیجه کبری(س) 

کدخبر: ۵۶۵۵۹
تاریخ انتشار: ۰۵ تير ۱۳۹۴ -
 
 
عقیق به منظور استفاده ی ذاکرین منتشر می کند

 

اشعار ویژه وفات حضرت خدیجه کبری(س)

به مناسبت ایام وفات حضرت خدیجه ی کبری س عقیق جدیدترین اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت ع منتشر می کند
سرویس شعر آیینی عقیق:به مناسبت ایام وفات حضرت خدیجه ی کبری (سلام الله علیها) عقیق جدیدترین اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند.

 


 

محمد فردوسی:

والا مقام ! ای مادر زهرا خدیجه

مادربزرگ زینب کبری خدیجه

خرج خدا شد ثروتت یکجا خدیجه

کوری چشم شور بعضی‌ها خدیجه ...

.. انگشتر عشق پیمبر را نگینی

الحق و الانصاف اُمّ المؤمنینی

هم گوهر نابی و هم گوهرشناسی

ای تاجر خوش ذوق ! پبغمبرشناسی

تنها نه در مکّه ، در عالم سرشناسی

از بیعتت پیداست که حیدر شناسی

عطر علی دارد سراپای وجودت

بانو! مِی ‌کوثر گوارای وجودت

بوی نبوّت را که استشمام کردی

بهر رواج دین حق اقدام کردی

اسلام را با همتت اسلام کردی

کفّار را با ثروتت ناکام کردی

بوده اساس دین و آیین پیمبر

اخلاق او ، اموال تو ، شمشیر حیدر

عیسی غلام همسرت تا روز محشر

مریم کنیز دخترت تا روز محشر

عصمت نخی از معجرت تا روز محشر

باقی ست نسل کوثرت تا روز محشر

مِهرت برای آسمان‌ها و زمین بس

داماد تو حیدر شده ، فخرت همین بس

ای طاهره ! بانوی باتقوای مکّه

سنگ صبور و حامی آقای مکّه

بی اعتنا به طعنه ی زن‌های مکّه

ای کاش نیشابور بودی جای مکّه

شعب ابی طالب تو را از پا نینداخت

آزار اهل شرک از تو « شیرزن » ساخت

بانو سلامت می‌کنم از دور و نزدیک

پیش حبیب خود در این شب‌های تاریک

راحت برو راحت بیا " اُمّ الصعالیک"

مکّه ندارد کوچه‌های تنگ و باریک

مکّه مدینه نیست آتش پا بگیرد

میخی درون سینه ی تو جا بگیرد

رفتی ندیدی رکن حیدر را شکستند

الواط های بی حیا در را شکستند

نامردها ، پهلوی کوثر را شکستند

قلب پر از مِهر پیمبر را شکستند

رفتی ندیدی باغ تو بی یاسمن شد

ای باکفن ! آخر حسینت بی کفن شد

 

مهدی مقیمی :

یا حضرت خدیجه سلام خدا به تو

بی انتها درود فراوان ما به تو

تو مادر ائمه ای ، ای مادر وجود

دلهای اهل بیت همه مبتلا به تو

اسلام زیر دین فداکاری شماست

کرده پیامبر همه عمرش دعا به تو

از این قضیه قدر تو معلوم می شود

وقتی که دل سپرده چنین مصطفی به تو

در لحظه های سخت در آن روزهای سخت

کرده پیامبر همه اش اتکا به تو

هر جا ز غصه های زمانه دلش گرفت

یا درد دل به حیدر خود گفت یا به تو

مدیون توست ماندن اسلام تا ابد

زنده است در دل همه این نام تا ابد

بغضی است در گلو که پریشان فاطمه است

اشکی است در دو دیده که لرزان فاطمه است

چشم از نگاه مادر خود بر نداشته

مادر یک امشبی است که مهمان فاطمه است

زهرا گرفته دست به دامان مادرش

عالم اگر چه دست به دامان فاطمه است

چشمان فاطمه شده گریان مادر و

چشمان نه فلک همه گریان فاطمه است

دستی که دست دختر خود را فشرده بود

بی جان ولی هنوز به دستان فاطمه است

پروانهء شکسته پر او محمد و

شمع فراق او دل سوزان فاطمه است

شمعی که ذره ذره دلش آب تر شده

لحظه به لحظه فاطمه بی تاب تر شده

در ماتم فراق تو بایست سر شکست

وقتی نبی ز غصهء تو بال و پر شکست

آیینه ها زغصه شکستند یک به یک

در آن میانه فاطمه ات بیشتر شکست

یک سال و داغ هجر ابوطالب و شما

در زیر این دو داغ پیمبر کمر شکست

با رفتن تو تازه مصیبت شروع شد

از آن به بعد فاطمه ات مستمر شکست

روزی رسید پشت در خانهء علی

گل بود پشت در که لگد خورد و در شکست

دیوار و میخ و در همه با هم یکی شدند

در آن میانه سینهء زهرا اگر شکست

بر قلب خانوادهء حیدر شرر زدند

وقتی که ضربه پشت سر هم به در زدند

حق است جان فدای شما بارها شود

وقتی که دوستدار شما مصطفی شود

دارو ندار خویش به پایش که ریختی

میخواستی فقط کفنت یک عبا شود

سهم از عبای یار به هر کس نمی رسد

این افتخار بلکه نصیب شما شود

ای با کفن که شد کفنت افتخار تو

دلها غمین بی کفن کربلا شود

ای وای اگر سری شود از پیکری جدا

ای وای اگر کسی کفنش بوریا شود

ای وای اگر تنی شود عریان به روی خاک

ای وای اگر سری به روی نیزه ها شود

مجلس همیشه مجلس دلبند فاطمه است

پایان روضه روضهء فرزند فاطمه است

غلامرضا سازگار:

ای خو گرفته با نفست عطر احمدی

ای پیشتر ز بعثت احمد محمّدی

ای بارها سلام تو را بر رسول خود

ابلاغ کرده ذات خداوند سرمدی

چون شمع با فروغ نبوّت گداختی

پیش از نزول وحی نبی را شناختی

ای بر تو لحظه لحظه سلام پیمبران

خاک در تو سجده گه خیل سروران

پیش از پیمبری پیمبر به روی او

چشم تو دید آنچه ندیدند دیگران

در قلب تو کتاب کمالش نوشته بود

سر خط مادریت به آلش نوشته بود

بی دامن تو خنم رسل کوثری نداشت

نخل بلند آرزوی او بری نداشت

حتی علی که جان عزیز محمّد است

در ملک بی حدود خدا همسری نداشت

ای همدم رسول خدا در نزول وحی

ای دامن تو مرکز نور بتول وحی

تو وصل بر رسول و زهستی جدا شدی

تو آفتاب بیت سراج الهدی شدی

نیزار وحی مثل علی شیر مرد داشت

ای شیر زن تو تالی شیر خدا شدی

دارائی تو هدیه به پروردگار شد

در جنگ اقتصاد نبی ذوالفقار شد

تو دیگر و زنان جهان جمله دیگرند

سادات عالمت پسرانند و دخترند

دارائی تو تیغ علی، خلق مصطفی

در پیشبرد فتح نبّوت برابرند

دامان پاک تو ثمرش یازده ولی است

این رتبه ات بس است یازده ولی است

این رتبه ات بس است که داماد تو علی است

در دور بت پرستی و تاریکی حجاز

بودت رخ نیاز به درگاه بی نیاز

پیش از نزول وحی الهی تو و علی

خواندید با رسول خدا در حرم نماز

چون تو که با رسول خدا همسری کند؟

دُرّ یتیم آمنه را مادری کند

ای تکیه گاه خواجه لولاک شانه ات

ای لحظه لحظه ذکر محمِّد ترانه ات

بر یازده ستاره توحید آسمان

روی منیر فاطمه خورشید خانه ات

در بیت آفتاب مه تام کیست، تو

اوّل زن مجاهد اسلام کیست، تو

پیغمبر خدا به تو عرض ارادتش

زهراست هم کلام تو پیش از ولادتش

گوئی که با تو گرم سخن بود فاطمه

حتی به لحظه های غروب شهادتش

با آنکه سالها زجهان چشم بسته ای

انگار دور بستر زهرا نشسته ای

ای ام پاک نبی، ام مؤمنین

ای مادر بزرگ امامان راستین

روزی که یار هر دو جهان یاوری نداشت

روزی که آن معین بشر بود بی معین

مردانه ایستادی و کردی حمایتش

تا ماند جاودانه چراغ هدایتش

ای قامتت به قائم توحید قائمه

دشمن شدند با تو دغل دوستان همه

از هست خویش دست کشیدی و ذات حق

بخشید گوهری به تو مانند فاطمه

الحق توئی توئی تو که کفو پیمبری

شایسته ای که بهر نبی کوثر آوری

آزرد ای فرشته حق اهرمن تو را

زخم زبان زدند به هر انجمن تو را

از بس که ریخت عطر قداست پیکرت

پیراهن رسول خدا شد کفن تو را

از بس بلند بود مقام و جلال تو

گردید سال حزن نبی ارتحال تو

روح مقدّست چو به پرواز می شود

درهای غم به قلب نبی باز می شود

در فصل خردسالی و آغاز زندگی

بی مادریِّ فاطمه آغاز می شود

اشک نبی برای تو ای جان پاک، ریخت

با دست خویش بر تن پاک تو خاک، ریخت

با رفتن تو یار محمّد زدست رفت

خورشید روزگار محمّد زدست رفت

شد حمله ور به گلبن دین لشکر خزان

تو رفتی و بهار محمّد زدست رفت

زیبد که با هزار زبان در ثنای تو

«میثم» دُرِ قصیده بریزد به پای تو

 

قاسم نعمتی :

همسنگربی مثل و مانندم خدیجه

بر عشق تویک عمرپابندم خدیجه

ای در تمام عرصه هاسنگ صبورم

ای یاوردیرینه ام کوه غرورم

ای تکیه گاه شانه زخمی احمد

ای هرقدم تصدیق تو یارمحمد

شدپشت گرمی ام همیشه همت تو

ترویج دین آغاز شد با ثروت تو

سرمایه اصلی آئین پیمبر

مال حلالت بوده وشمشیر حیدر

تو اولین زن دردیار مسلمینی

منصوب حق برنام ام المومنینی

توپابه پایم دردومحنت می کشیدی

باررسالت رابه دوشت می کشیدی

توآبروی سرزمین های مجازی

هم سفره ی من بو ده ای درعشق بازی

توحامی زحمت کش دین خدائی

تنهاپرستارمناجات حرائی

درمهربانی ووفا غوغاتو هستی

الگوی همسرداری زهراتوهستی

حالادگرگیسو سپیدوقد کمانی

درهرنوائی اشهدخودرابخوانی

دستان پرمهرتودیگرپینه بسته

گردغریبی برسرورویت نشسته

هی پلک های بسته راوامی کنی تو

رخسارزهراراتماشامی کنی تو

دراین دیار بی کسی جان می سپاری

سرروی خاک سرد قبرستان گذاری

توواسطه کردی به سویم دخترت را

تابین پیراهن بپیچم پیکرت را

برآبرویت حق دررحمت گشوده

ازاسمان بهرت کفن نازل نموده

اماکجائی تاببینی نور دیده

درکربلایک پیکری راسربریده

جزگیسوی زینب پریشان را نفهمد

هرگز کسی معنای عریان را نفهمد

 

علی اکبر لطیفیان :

شب گذشته کمی خوب شد سخن می گفت

برایم از خودش از حال خویشتن می گفت

از اینکه سنگ گرفته به معجرش به سرش

و یک به یک همه اش را برای من می گفت

به اهل بیت پیمبر چقدر ایمان داشت

کنار ما سه تن از پنج تن می گفت

برایم از همه اموال و مال داشتنش

برایم از کفنی هم نداشتن می گفت

درست مثل کسی که خودش خبر دارد

فقط حسین حسین و حسن حسن می گفت

کفن رسید به دستش ولی نشد خوشحال

برایم از پسرم " شاه بی کفن" می گفت

بباف دختر من پیرهن برای غریب

به فاطمه ز حسین و ز پیرهن می گفت

 

داود رحیمی:

ماهی و دلگرمی خورشید از تو بوده

پشت و پناه وحی و توحید از تو بوده

توفیق دین بی شک و تردید از تو بوده

کمتر سخن در مدح و تمجید از تو بوده

بانوی با خیر و فضیلت یا خدیجه!

ای دست و بازوی نبوت یا خدیجه!

تو اولین بنیانگذار عشق بودی

عشقت محمد بود و یار عشق بودی

پروانه ای دور مدار عشق بودی

از جان و از دل پای کار عشق بودی

سرمایه ات را در دکان عشق دادی

عاشق شدن را تو نشان عشق دادی

زن بودی و "مردی" به مردان یاد دادی

بانو! به زنها دین و ایمان یاد دادی

عاشق شدن را به جوانان یاد دادی

انفاق کردن را به پیران یاد دادی

گویند شغل انبیا آموزگاریست

شأن شما هم کمتر از پیغمبران نیست

درظلمت شب می شدی مهتاب بانو

مادربزرگ حضرت ارباب، بانو!

بعد از تو عالم می شود بی تاب بانو

از داغ تو دردانه ات شد آب بانو

در زندگی خیلی مصیبت ها کشیدی

اما خدا را شکر ازین بدتر ندیدی

گرچه تحمل کرده ای آزار بسیار

اما نخوردی با سر و صورت به دیوار

هرگز نرفتی دست بسته سوی بازار

سیلی نخوردی از یهود مردم آزار

بعد از شما دختر شدن هم دردسر داشت

خواهر شدن، مادر شدن هم دردسر داشت

رفتی و "عام الحزن" شد هر سال بی تو

احمد شده یک بلبل بی بال بی تو

زهرای تو هی می رود از حال بی تو

روزی همین زهرا ... ته_ گودال... بی تو...

آتش به جان ها می زند با شور و شینش

عالم به هم ریزد از داغ حسینش

گودال و زهرا و حسین و شمر و خنجر

یک گام عقب تر چشم های خیس خواهر

شمشیر دارد می برد... الله اکبر

ناگاه بالا می رود از نیزه ها، سر

زینب کنار قتلگاه از دور می دید

از بس تنش را زیر و رو کردند پاشید

"سر" می رود، "تن" مانده زیر سم مرکب

با نعل های تازه "تن" شد نامرتب

"سر" روی نیزه، می خورد هی سنگ بر لب

بین "سر" و "تن" می دود بیچاره زینب

یک دست بر زانو و یک دستش به معجر

آمد کنار "تن" برای بار آخر

می خواهد از صورت ببوسد سر ندارد

یک جای دسالم هم که در پیکر ندارد

در دست هم انگشت و انگشتر ندارد

پس چاره ای غیر از رگ حنجر ندارد

یک بوسه صبح و بوسه ای در ظهر_ آتش

آن بوسه او را زنده کرد این بوسه کشتش!

سر رفته و از این بدن چیزی نمانده

بر پیکرش از پیرهن چیزی نمانده

بس نیزه خورده از دهن چیزی نمانده

جز بوریا بهر کفن چیزی نمانده

دار و ندار خیمه ها رفته به غارت

این بچه ها ماندند و یک رخت اسارت

 

محمد قاسمی:

روح القُدُس كبوتر بام خديجه است
در بند آب و دانه ي دام خديجه است

"كس را چه زور و زَهره كه توصيف او كند"
جايي كه جبرئيل غلام خديجه است

با ذوالفقار ، ثروت او همرديف شد
اين جايگاه،خاصِ مقام خديجه است

روي پيمبري كه سراپا ملاحت است
خورشيد گرم و ماه تمام خديجه است

حوّا شبيه هاجر و مريم نشسته است
آنجا كه ذكر خير ، كلام خديجه است

در اكـثـر مُـتون زيـارات وارده
لبهاي شيعه گرم سلام خديجه است

از خود گذشت در ره دلدار،پس مگو
...ايثارمال ، رمز دوام خديجه است

چون هرچه راكه داشت به پاي نبي گذاشت
عالم سند شده ست و به نام خديجه است

جايي كه دخترش بشود كوثر كثير
دنيا از اين لحاظ به كام خديجه است

بي ربط نيست گر رمضان وقت بندگي ست
اين ماه ، ماه رحمت عام خديجه است

حيدر فقط نه اينكه شده همسرِ بتول
داماد مصطفيٰ و امام خديجه است

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

وبلاگ"بررودکریز"

 

barrud.mizbanblog.com

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 17 دی 1394  ] [ 7:29 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

دعای مختصر روزانه ماه مبارک رمضان 

 

دعای مختصر هر روز ماه رمضان

 


از ابن عباس روايت كرده‏اند:كه حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله براى روزه هر روز ماه مبارك رمضان فضيلت بسيار بيان فرمود و براى‏ هر روز دعاى مخصوصى با فضيلت و ثواب بسيار براى آن ذكر كرد كه ما به بيان اصل دعا اكتفا مى‏كنيم:

 

دعای روز سوم ماه رمضان

 

 

 
  رسانه جادوی کلمات در ماه مبارک رمضان از شما التماس دعا دارد ...  

 

 

 

 روز اول:
اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِيَامِي فِيهِ صِيَامَ الصَّائِمِينَ وَ قِيَامِي فِيهِ قِيَامَ الْقَائِمِينَ وَ نَبِّهْنِي فِيهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِينَ وَ هَبْ لِي جُرْمِي فِيهِ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ وَ اعْفُ عَنِّي يَا عَافِيا عَنِ الْمُجْرِمِينَ
خدايا روزه‏ام را در اين ماه روزه روزه‏داران قرار ده،و شب‏زنده‏دارى‏ام را شب‏زنده‏دارى شب‏زنده‏داران،و بيدارم كن در آن از خواب بى‏خبران،و ببخش گناهم را در آن اى معبود جهانيان،و از من درگذر، اى درگذرنده از گنهكاران.
روز دوم :
اللَّهُمَّ قَرِّبْنِي فِيهِ إِلَى مَرْضَاتِكَ وَ جَنِّبْنِي فِيهِ مِنْ سَخَطِكَ وَ نَقِمَاتِكَ وَ وَفِّقْنِي فِيهِ لِقِرَاءَةِ آيَاتِكَ بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
خدايا مرا در اين ماه به خشنودى‏ات نزديك كن،و از خشم و انتقامت‏ بركنار دار،و به قرائت آياتت موفق كن،اى مهربان‏ترين مهربانان.
روز سوم :
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ الذِّهْنَ وَ التَّنْبِيهَ وَ بَاعِدْنِي فِيهِ مِنَ السَّفَاهَةِ وَ التَّمْوِيهِ وَ اجْعَلْ لِي نَصِيبا مِنْ كُلِّ خَيْرٍ تُنْزِلُ فِيهِ بِجُودِكَ يَا أَجْوَدَ الْأَجْوَدِينَ
خدايا در اين ماه به من تيزهوشى و بيدارى عنايت فرما،و از بى‏خردى و اشتباه دورم ساز،و از هر خيرى كه در اين ماه نازل مى‏كنى،برايم بهره‏اى قرار ده،و به حق جودت اى جودمندترين جودمندان‏
روز چهارم :
اللَّهُمَّ قَوِّنِي فِيهِ عَلَى إِقَامَةِ أَمْرِكَ وَ أَذِقْنِي فِيهِ حَلاوَةَ ذِكْرِكَ وَ أَوْزِعْنِي فِيهِ لِأَدَاءِ شُكْرِكَ بِكَرَمِكَ وَ احْفَظْنِي فِيهِ بِحِفْظِكَ وَ سِتْرِكَ يَا أَبْصَرَ النَّاظِرِينَ
خدايا در اين ماه براى برپاداشتن امرت نيرمند ساز مرا،و شيرينى ذكرت را به من بچشان،و اداى شكرت‏ را به من الهام فرما،و به نگهدارى و پوششت نگاهم بدار،اى بيناترين بينندگان
روز پنجم :
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْمُسْتَغْفِرِينَ وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ الْقَانِتِينَ وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنْ أَوْلِيَائِكَ الْمُقَرَّبِينَ بِرَأْفَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ
خدايا قرار ده مرا در اين ماه از آمرزش‏جويان،و از بندگان شايسته‏ فرمانبردار،و از اولياى مقرّبت،به رأفتت اى مهربان‏ترين مهربانان‏
روز ششم :
اللَّهُمَّ لا تَخْذُلْنِي فِيهِ لِتَعَرُّضِ مَعْصِيَتِكَ وَ لا تَضْرِبْنِي بِسِيَاطِ نَقِمَتِكَ وَ زَحْزِحْنِي فِيهِ مِنْ مُوجِبَاتِ سَخَطِكَ بِمَنِّكَ وَ أَيَادِيكَ يَا مُنْتَهَى رَغْبَةِ الرَّاغِبِينَ
خدايا مرا در اين ماه به خاطر نزديك شدن به نافرمانى‏ات وامگذار،و با تازيانه‏هاى انتقامت عذاب مكن،و از موجبات خشمت دورم بدار،به فضل و عطاهايت،اى نهايت دلبستگى دل‏شدگان.
روز هفتم :
اللَّهُمَّ أَعِنِّي فِيهِ عَلَى صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ وَ جَنِّبْنِي فِيهِ مِنْ هَفَوَاتِهِ وَ آثَامِهِ وَ ارْزُقْنِي فِيهِ ذِكْرَكَ بِدَوَامِهِ بِتَوْفِيقِكَ يَا هَادِيَ الْمُضِلِّينَ
خدايا مرا در اين ماه بر روزه و شب‏زندارى‏اش يارى ده،و از لغزشها و گناهانش دورم بدار، و ذكرت را همواره روزى‏ام كن،به توفيقت اى راهماى گمراهان.
روز هشتم :
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ رَحْمَةَ الْأَيْتَامِ وَ إِطْعَامَ الطَّعَامِ وَ إِفْشَاءَ السَّلامِ وَ صُحْبَةَ الْكِرَامِ بِطَوْلِكَ يَا مَلْجَأَ الْآمِلِينَ
خداى در اين ماه مهرورزى به ايتام،و خواندن طعام،و آشكار كردن سلام،و همنشينى با اهل كرامت را نصبم فرما،به عطايت اى پناهگاه آرزومندان.
روز نهم :
اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي فِيهِ نَصِيبا مِنْ رَحْمَتِكَ الْوَاسِعَةِ وَ اهْدِنِي فِيهِ لِبَرَاهِينِكَ السَّاطِعَةِ وَ خُذْ بِنَاصِيَتِي إِلَى مَرْضَاتِكَ الْجَامِعَةِ بِمَحَبَّتِكَ يَا أَمَلَ الْمُشْتَاقِينَ
خدايا براى من در اين ماه بهره‏اى از رحمت گسترده‏ات قرار ده،و به جانب دلايل‏ درخشانت راهنمايى كن،و به سوى خشنودى فراگيرت متوجه كن،به مهرت اى آرزوى مشتاقان.
روز دهم :
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْفَائِزِينَ لَدَيْكَ وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ إِلَيْكَ بِإِحْسَانِكَ يَا غَايَةَ الطَّالِبِينَ
خدايا مرا در اين ماه از توكل‏كنندگان،و از رستگاران نزد خود،و از مقرّبان درگاهت قرار بده،به احسانت اى هدف جويندگان.
روز يازدهم :
اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَيَّ فِيهِ الْإِحْسَانَ وَ كَرِّهْ إِلَيَّ فِيهِ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيَانَ وَ حَرِّمْ عَلَيَّ فِيهِ السَّخَطَ وَ النِّيرَانَ بِعَوْنِكَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ
خداى در اين ماه نيكى را پسنديده من گردان،و نادرستيها و نافرمانيها را مورد كراهت من قرار ده،و خشم و آتش برافروخته را بر من حرام گردان به يارى‏ات اى فريادرس دادخواهان.
روز دوازدهم :
اللَّهُمَّ زَيِّنِّي فِيهِ بِالسِّتْرِ وَ الْعَفَافِ وَ اسْتُرْنِي فِيهِ بِلِبَاسِ الْقُنُوعِ وَ الْكَفَافِ وَ احْمِلْنِي فِيهِ عَلَى الْعَدْلِ وَ الْإِنْصَافِ وَ آمِنِّي فِيهِ مِنْ كُلِّ مَا أَخَافُ بِعِصْمَتِكَ يَا عِصْمَةَ الْخَائِفِينَ
خدايا مرا در اين ماه به پوشش و پاكدامنى بياراى،و به لباس قناعت و اكتفا به اندازه حاجت بپوشان‏ و بر عدالت و انصاف وادارم نما،و مرا در اين ماه از هرچه مى‏ترسم ايمنى ده،به نگهدارى‏ات اى نگهدارنده‏ هراسندگان.
روز سيزدهم :
اللَّهُمَّ طَهِّرْنِي فِيهِ مِنَ الدَّنَسِ وَ الْأَقْذَارِ وَ صَبِّرْنِي فِيهِ عَلَى كَائِنَاتِ الْأَقْدَارِ وَ وَفِّقْنِي فِيهِ لِلتُّقَى وَ صُحْبَةِ الْأَبْرَارِ بِعَوْنِكَ يَا قُرَّةَ عَيْنِ الْمَسَاكِينِ
خدايا مرا در اين ماه از آلودگيها و ناپاكيها پاك كن،و بر شدنيهاى مورد تقديرت‏ شكيبايم گردان،و به پرهيزگارى و هم‏نشينى با نيكان توفيقم ده،به يارى‏ات اى نور چشم درماندگان‏
روز چهاردهم :
اللَّهُمَّ لا تُؤَاخِذْنِي فِيهِ بِالْعَثَرَاتِ وَ أَقِلْنِي فِيهِ مِنَ الْخَطَايَا وَ الْهَفَوَاتِ وَ لا تَجْعَلْنِي فِيهِ غَرَضا لِلْبَلايَا وَ الْآفَاتِ بِعِزَّتِكَ يَا عِزَّ الْمُسْلِمِينَ
خدايا مرا در اين ماه بر لغزشها سرزنش مكن،و از خطاها و افتادن در گناهان دور بدار،و هدف بلاها و آفات قرار مده،به عزّتت اى عزّت مسلمانان.
روز پانزدهم :
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ طَاعَةَ الْخَاشِعِينَ وَ اشْرَحْ فِيهِ صَدْرِي بِإِنَابَةِ الْمُخْبِتِينَ بِأَمَانِكَ يَا أَمَانَ الْخَائِفِينَ
خدايا در در اين ماه طاعت فروتنان را نصيبم كن،و سينه‏ام را براى انابه همانند بازگشت خاضعان باز كن به امان دادنت اى امان‏ده‏ هراسندگان.
روز شانزدهم :
اللَّهُمَّ وَفِّقْنِي فِيهِ لِمُوَافَقَةِ الْأَبْرَارِ وَ جَنِّبْنِي فِيهِ مُرَافَقَةَ الْأَشْرَارِ وَ آوِنِي فِيهِ بِرَحْمَتِكَ إِلَى [فِي‏] دَارِ الْقَرَارِ بِإِلَهِيَّتِكَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ
خدايا مرا در اين ماه به همراهى و همسويى با نيكان توفيق ده،و از همنشينى با بدان دور بدار و به حق رحمتت به خانه آرامش جايم ده،و به پرستيدگى‏ات اى پرستيده جهانيان.
روز هفدهم :
اللَّهُمَّ اهْدِنِي فِيهِ لِصَالِحِ الْأَعْمَالِ وَ اقْضِ لِي فِيهِ الْحَوَائِجَ وَ الْآمَالَ يَا مَنْ لا يَحْتَاجُ إِلَى التَّفْسِيرِ وَ السُّؤَالِ يَا عَالِما بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ
خدايا مرا در اين ماه به سوى كارهاى شايسته هدايت فرما،و حاجتها و آرزوهايم را برآور،اى آن‏كه نياز به‏ روشنگرى و پرسش ندارد،اى آگاه به آنچه در سينه جهانيان است بر محمّد و خاندان پاكش درود فرست
روز هيجدهم :
اللَّهُمَّ نَبِّهْنِي فِيهِ لِبَرَكَاتِ أَسْحَارِهِ وَ نَوِّرْ فِيهِ قَلْبِي بِضِيَاءِ أَنْوَارِهِ وَ خُذْ بِكُلِّ أَعْضَائِي إِلَى اتِّبَاعِ آثَارِهِ بِنُورِكَ يَا مُنَوِّرَ قُلُوبِ الْعَارِفِينَ
خدايا مرا در اين ماه به بركتهاى سحرهايش آگاه كن،و دلم را با روشنايى انوارش روشنى بخش،و تمام‏ اعضايم را به پيروى آثارش بگمار،به نروت اى نوربخش دلهاى عارفان.
روز نوزدهم :
اللَّهُمَّ وَفِّرْ فِيهِ حَظِّي مِنْ بَرَكَاتِهِ وَ سَهِّلْ سَبِيلِي إِلَى خَيْرَاتِهِ وَ لا تَحْرِمْنِي قَبُولَ حَسَنَاتِهِ يَا هَادِيا إِلَى الْحَقِّ الْمُبِينِ
خدايا در اين ماه بهره‏ام را از بركتهايش كامل گردان،و راهم را به سوى نيكيهايش هموار نما،و از پذيرفته‏خوبيهايش محرومم مساز،اى هدايت‏ كننده به سوى حق آشكار
روز بيستم :
اللَّهُمَّ افْتَحْ لِي فِيهِ أَبْوَابَ الْجِنَانِ وَ أَغْلِقْ عَنِّي فِيهِ أَبْوَابَ النِّيرَانِ وَ وَفِّقْنِي فِيهِ لِتِلاوَةِ الْقُرْآنِ يَا مُنْزِلَ السَّكِينَةِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ
خدايا در اين ماه درهاى بهشتهايت را به رويم باز كن،و درهاى آتش دوزخ را به روزيم‏ بربند،و به تلاوت قرآن موفقم بدار،اى فرو فرستنده آرامش در دل مؤمنان.
روز بيست و يكم :
اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي فِيهِ إِلَى مَرْضَاتِكَ دَلِيلا وَ لا تَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ فِيهِ عَلَيَّ سَبِيلا وَ اجْعَلِ الْجَنَّةَ لِي مَنْزِلا وَ مَقِيلا يَا قَاضِيَ حَوَائِجِ الطَّالِبِينَ
خدايا در اين ماه براى من به سوى خشنودى‏ات دليلى قرار مده،و براى شيطان راهى به سوى من‏ قرار مده،و بهشت را منزل و آسايشگاهم قرار ده،اى برآورنده حاجات خواهندگان.
روز بيست و دوم :
اللَّهُمَّ افْتَحْ لِي فِيهِ أَبْوَابَ فَضْلِكَ وَ أَنْزِلْ عَلَيَّ فِيهِ بَرَكَاتِكَ وَ وَفِّقْنِي فِيهِ لِمُوجِبَاتِ مَرْضَاتِكَ وَ أَسْكِنِّي فِيهِ بُحْبُوحَاتِ جَنَّاتِكَ يَا مُجِيبَ دَعْوَةِ الْمُضْطَرِّينَ
خدايا در اين ماه درهاى فضلت را به روى من بگشا،و بركاتت را بر من نازل فرما،و به موجبات‏ خشنودى‏ات موفقم بدار،و در ميان بهشتهايت جايم ده،اى برآورنده خواهش درماندگان‏
روز بيست و سوم :
اللَّهُمَّ اغْسِلْنِي فِيهِ مِنَ الذُّنُوبِ وَ طَهِّرْنِي فِيهِ مِنَ الْعُيُوبِ وَ امْتَحِنْ قَلْبِي فِيهِ بِتَقْوَى الْقُلُوبِ يَا مُقِيلَ عَثَرَاتِ الْمُذْنِبِينَ
خدايا در اين ماه از گناهانم شست‏وشويم ده،و از عيبها پاكم كن،و دلم را به پرهيزكارى دلها بيازماى،اى ناديده‏گيرنده لغزشهاى اهل گناه.
روز بيست و چهارم :
اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ فِيهِ مَا يُرْضِيكَ وَ أَعُوذُ بِكَ مِمَّا يُؤْذِيكَ وَ أَسْأَلُكَ التَّوْفِيقَ فِيهِ لِأَنْ أُطِيعَكَ وَ لا أَعْصِيَكَ يَا جَوَادَ السَّائِلِينَ
خدايا در اين ماه‏ آنچه تو را خشنود مى‏كند از تو درخواست مى‏كنم،و از آنچه تو را ناخشنود مى‏كند به تو پناه مى‏آورم،و از تو در اين ماه توفيق اطاعت و ترك نافرمانى‏ات‏ را خواستارم،اى بخشنده به نيازمندان.
روز بيست و پنجم :
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِيهِ مُحِبّا لِأَوْلِيَائِكَ وَ مُعَادِيا لِأَعْدَائِكَ مُسْتَنّا بِسُنَّةِ خَاتَمِ أَنْبِيَائِكَ يَا عَاصِمَ قُلُوبِ النَّبِيِّينَ
خدايا مرا در اين ماه دلبسته اوليا، و دشمن دشمنانت قرار ده،و آراسته به راه و روش خاتم پيامبرانت گردان،اى نگهدارنده دلهاى پيامبران‏
روز بيست و ششم :
اللَّهُمَّ اجْعَلْ سَعْيِي فِيهِ مَشْكُورا وَ ذَنْبِي فِيهِ مَغْفُورا وَ عَمَلِي فِيهِ مَقْبُولا وَ عَيْبِي فِيهِ مَسْتُورا يَا أَسْمَعَ السَّامِعِينَ
خدايا كوششم را در اين ماه مورد سپاس،و گناهم را آمرزيده،و عملم را پذيرفته،و عيبم را پوشيده قرار ده،اى شنواترين شنوايان.
روز بيست و هفتم :
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ فَضْلَ لَيْلَةِ الْقَدْرِ وَ صَيِّرْ أُمُورِي فِيهِ مِنَ الْعُسْرِ إِلَى الْيُسْرِ وَ اقْبَلْ مَعَاذِيرِي وَ حُطَّ عَنِّيَ الذَّنْبَ وَ الْوِزْرَ يَا رَءُوفا بِعِبَادِهِ الصَّالِحِينَ
خدايا در اين ماه فضيلت شب قدر را روزى‏ام ساز،و كارهايم را از سختى به آيانى برگردان،و پوزشهايم را بپذير،و گناه و بار گران را از گرده‏ام بريز،اى مهربان به بندگان شايسته.
روز بيست و هشتم :
اللَّهُمَّ وَفِّرْ حَظِّي فِيهِ مِنَ النَّوَافِلِ وَ أَكْرِمْنِي فِيهِ بِإِحْضَارِ الْمَسَائِلِ وَ قَرِّبْ فِيهِ وَسِيلَتِي إِلَيْكَ مِنْ بَيْنِ الْوَسَائِلِ يَا مَنْ لا يَشْغَلُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّينَ
خدايا بهره‏ام را در اين ماه از مستحبات‏ فراوان كن،و مرا با تحقق درخواستها اكرام فرما،و از ميان وسايل وسيله‏ام را به سويت نزديك‏ كن،اى كه پافشارى اصرارورزان مشغولش نسازد.
روز بيست و نهم
اللَّهُمَّ غَشِّنِي فِيهِ بِالرَّحْمَةِ وَ ارْزُقْنِي فِيهِ التَّوْفِيقَ وَ الْعِصْمَةَ وَ طَهِّرْ قَلْبِي مِنْ غَيَاهِبِ التُّهَمَةِ يَا رَحِيما بِعِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ
خدايا در اين ماه با رحمتت فروگير و توفيق و خود نگهدارى نصيبم كن،و از تيرگيهاى تهمت دلم را پاك گردان،اى مهربان به بندگان‏ با ايمان.
روز سى ‏ام :
اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِيَامِي فِيهِ بِالشُّكْرِ وَ الْقَبُولِ عَلَى مَا تَرْضَاهُ وَ يَرْضَاهُ الرَّسُولُ مُحْكَمَةً فُرُوعُهُ بِالْأُصُولِ بِحَقِّ سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.
خدايا روزه‏ام را در اين ماه،بر پايه آنچه تو و پيامبر آن را مى‏پسندد مورد سپاس و پذيرش قرار ده،درحالى‏كه فروعش بر اصولش استوار باشد،به حق سرورمان محمّد و اهل بيت پاكش،و سپاس‏ خداى را پروردگار جهانيان.
مؤلف گويد:تقديم و تأخير دعاها و عبارات هر يك را در كتابهاى متعدّد دعا مختلف ذكر كرده‏اند،چون روايت مربوط به اين‏ دعاها را معتبر نمى‏دانم،متعرض تقديم و تأخير اصل دعاها و عبارات آنها نشدم.كفعمى دعاى روز بيست‏وهفتم را در روز بيست‏ونهم‏ ذكر نموده و موافق مذهب شيعه خواندن دعاى روز بيست‏وهفتم در روز بيست‏وسم دور نيست كه مناسب‏تر باشد.

 

 

barrud.rasekhoonblog.com

 

وبلاگ "چشمه سلطان ولی کریز"

|||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

وبلاگ"بررودکریز"

 

barrud.mizbanblog.com

 

||||||||||||||||||||||||||||||||||

 

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 17 دی 1394  ] [ 7:26 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 51 :: 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4055292 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب