کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان

آیت الله عباس واعظ طبسی

 

 

 

 

تولیت عظمای آستان قدس رضوی

 

 

 

 

/تصاویر

 

 

 

آیت الله واعظ طبسی در بیمارستان بستری شد

ایت الله واعظ طبسی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

عباس واعظ طبسی
ناگفته های زندگی آیت الله عباس واعظ طبسی + عکس
سخنگوی دولت در کنار آیت‌الله واعظ طبسی و علم الهدی در حرم امام رضا/ عکس
عباس واعظ طبسی
ناگفته های زندگی آیت الله عباس واعظ طبسی + عکس

عباس واعظ طبسی

 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 13 اسفند 1394  ] [ 7:31 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

کد خبر: 352574

A

سردار جعفری:

  آیت‌الله واعظ طبسی از مجاهدان پیش از انقلاب هستند 

فرمانده کل سپاه با حضور در اورژانس عدالتیان بیمارستان امام رضا(ع) از نزدیک در جریان روند درمانی نماینده ولی فقیه در خراسان و تولیت آستان قدس رضوی قرار گرفت.

به گزارش ایلنا، سردار عزیز جعفری گفت: آیت الله واعظ طبسی از مبارزان و مجاهدان پیش از پیروزی انقلاب اسلامی هستند که در این راه شکنجه ها و زندان های رژیم طاغوت را تحمل کردند.

وی تصریح کرد: خدمات گسترده ایشان پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در استان خراسان و آستان قدس رضوی نیز واضح و روشن است.

سردار جعفری ابراز امیدواری کرد: با عنایت الهی و دعای خیر مردم وضعیت ایشان بهتر شده و شاهد ادامه خدمات ایشان به جامعه اسلامی باشیم. 

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 13 اسفند 1394  ] [ 7:29 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۲۱۵۷۷۷
تاریخ انتشار: ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۲ - ۲۳:۴۳

 

   تصاویر/سفر آیت‌الله واعظ طبسی به عراق

آیت الله واعظ طبسی تولیت آستان قدس رضوی به همراه شیخ ضیاء الدین تولیت آستان مقدس علوی در مراسم غبار روبی ضریح امیرالمؤمنین(ع) شرکت کرد. پس از زیارت گروه تولیت آستان مقدس رضوی از حرم مقدس امیرالمؤمنین و اطلاع یافتن آنها از طرح توسعه حرم مقدس علوی، آیت الله واعظ طبسی آمادگی تولیت آستان قدس رضوی را برای هرگونه همکاری با آستان مقدس علوی در پروژه های کلان اعلام کرد.

مشرق


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 13 اسفند 1394  ] [ 7:28 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

پیشنهاد هاشمی به واعظ طبسی/ اصرار به هاشمی برای حضور در منزل امام جمعه مشهد

اول وقت به زیارت امام رضا رفتم. از اتاقی که در طبقه دوم پائین پا ی ضریح مطهر بود، ‌زیارت نامه خواندم. اگر میان اجتماع بروم، ‌شلوغ می شود و مردم ابراز احساسات می کنند و نمی گذارند با حضور قلب زیارت کنم .
هنگام صبحانه آقایان طبسی و فردوسی از اذیت‌های خط مقابل و مخصوصاً معاون سیاسی و استانداری و مدیر کل آموزش و پرورش خراسان گفتند. پیشنهاد کردم که با مهربانی آنها را جذب کنند.
به دیدار موزه تابلوهای خط خوشنویسان و موزه قرآن های خطی رفتیم . سپس برای بازدید از مزرعه نمونه رفتیم. شش هزار و پانصد هکتار زمین و گاوداری مدرن و دامداری خوبی دارد. عملیات شیر دوشی و تلقیح مصنوعی گاوها را تماشا کردیم . به نظر جالب آمد. بعد از ناهار تا ساعت چهار استراحت کردیم .
عصر در صحن امام اجتماع با شکوهی بود . سخنرانی کردم ۱ کمی تب عارضم شد . با مسکن سبک شدم . فاطی آمد و گفت [ دخترش] سارا هم تب کرده است .
بعد از نماز روحانیت مبارز مشهد آمدند. بحث بر سر مشکلات و خطرهای اختلافات خطی بود که طبق معمول به جائی نرسید. آنها از خط مقابل گله داشتند و من خطاهای هر دو طرف را گفتم. با کسالت و خستگی خوابیدم. برنامه فارسی رادیو آلمان را گرفتم. خبر تازه و مهمی نداشت ۲ آقای شیرازی امام جمعه مشهد اصرار دارد که به منزل ایشان بروم. در محظور افتاده ام و همین محظورات مانع سفر به جاهای دیگر است ۳ .

۱- در این سخنرانی آقای هاشمی ضمن تاکید بر حمایت های همه جانبه نظام بین الملل از صدام برای جلوگیری از پیروزی رزمندگان، از مردم خواست به طور گسترده در جبهه ها حضور یابند. ایشان در اجتماع مردم مشهد گفت: « کار اساسی ما امروز جنگ است و ما باید به جا ی متوقف شدن در جبهه ها ، قوی تر و شدید تر عمل کنیم . بر این اساس ، ما طوری برنامه ریزی کرده ایم تا بتوانیم هر روز شاهد اعزام خیل رزمندگان اسلام به جبهه ها باشیم . صدام ، آمریکا ، شوروی و همه قدرت های استکباری می خواهند در منطقه آتش بس برقرار شود تا جمهوری اسلامی هر چه در توان دارد صرف خرید تسلیحات کند و در واقع ما را در یک مسابقه تسلیحاتی انداخته و با این کار خیال اسرائیل را راحت کنند . آنها می خواهند وضعیتی که اکنون در مرزها ی اسرائیل ، سوریه و لبنان وجود دارد ،‌بین ما و عراق نیز ادامه یابد و حالت نه جنگ و نه صلح در مرز حاکم باشد . بنابراین وظیفه ما امروز خیلی سنگین است و اگر ما اسلحه را زمین بگذاریم دیگر نمی توانیم آن را برداریم . من در این جا اعلام می کنم که مهم ترین ،‌مناسب ترین و موثرترین زمان برای رفتن به جبهه ها ، همین مقطع کنونی است که باید سرنوشت جنگ برای همیشه در آن رقم زده شود . استکبار جهانی برنامه ریزی کرده بود تا با تحت فشار قرار دادن ما از نظر اقتصادی و مالی ، از ادامه جنگ جلوگیری کرده و ما را مجبور به صلح کند و یک سال است که ما نیز وارد این مرحله شده ایم ، بنابراین اقدام ما در برابر توطئه های دشمن ، تسریع جنگ بود و علائم این اقدام نیز اکنون به چشم می خورد . پس باید نوک پیکان حرکت ما جنگ باشد ».
۲- آسوشیتدپرس در تفسیری از سخنان آقای هاشمی ، گزارش داد : «آقای هاشمی رفسنجانی قصد داشته که انتظارات ایرانیان را مبنی بر اینکه ضربه نهایی به عراق در پی بسیج انبوه سراسری در کشور قریب الوقوع است، ‌کاهش دهد، ولی به نظر می رسد که اظهار نظرهای او در مشهد نشان دهنده تغییر موضع اوست . با وجود این تحلیل گران نظامی تردید دارند ایران که به دلیل وجود جنگ و ارزانی بهای نفت با مشکلات اقتصادی روبرو ست ، بتواند آغاز یک تهاجم طولانی را تحمل کند .

۳- صبح این روز بمبی نسبتاً قوی به قدرت انفجار تخمینی ۵ پوند در میدان فردوسی تهران منفجر شد . این بمب که در یک اتومبیل ژیان در ضلع شمال شرقی میدان فردوسی مقابل دفتر هواپیمایی جمهوری اسلامی ایران کارگذاشته شده بود ، موجب شهادت ۲۱ تن و مجروح شدن شمار بسیاری از مردم شد . در ضمن ، پنج خودرو سواری و یک اتوبوس شرکت واحد که در حال عبور از این محل بودند و تعدادی مغازه تا شعاع ۷۰۰ متری ، آسیب های کلی دیدند .
منبع متن روز شمار : کتاب کارنامه و خاطرات سال ۱۳۶۵ « اوج دفاع » – دفتر نشر معارف انقلاب

 

http://hashemirafsanjani.ir/fa/content/%


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 13 اسفند 1394  ] [ 7:25 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

آیت الله عباس واعظ طبسی


 

 اطلاعات شخصی :

 

نام : عباس

نام خانوادگی : واعظ طبسی

نام پدر : غلامرضا

تاریخ تولد : 1314

محل تولد :

 

تحصیلات :

 

وی پس از پایان دروس ابتدائی به منظور فراگیری علوم اسلامی وارد حوزه علمیه مشهد شد و سطوح مقدماتی، متوسطه، عالیه و خارج حوزه علمیه را با مجاهدت به موفقیت گذراند. وی از محضر استادن بزرگ و عالیقدری همچون ادیب نیشابوری، مدرس یزدی، حاج شیخ هاشم قزوینی، میرزا جواد آقا تهرانی، آیت الله العظمی میلانی(ره)، بهره مند و برخوردار گردید و فلسفه، فقه، اصول، کلام و سایر علوم اسلامی را نزد آن بزرگواران با موفقیت آموخت.

 

اهم سوابق:

 

ایشان در عنفوان جوانی و همزمان با مبارزات شهید نواب صفوی گام در راه مبارزه نهاد و در جهت تقویت و تایید اندیشه و راه نواب صفوی، تلاش شایانی کرد و در طول سالهای 1331 تا 1334 در سخنرانیهای خود به مخالفت با رژیم پهلوی برخواست و سرانجام در سال 1334 مجددا ممنوع المنبر شد و این منع تا هنگام سقوط رژیم پهلوی ادامه یافت.

آیت الله واعظ طبسی پس از منع منبر از از کرسی درس برای مبارزه بهره جست و در طول 35 سال تدریس در سطوح مقدماتی، متوسطه و عالی حوزه علمیه افزون بر تربیت طلاب و فضلای جوان از مبارزه نیز غفلت نورزید و از سال 1342 و آغاز نهضت امام خمینی(قدس سره) از یاران امام و استوانه های انقلاب اسلامی به شمار می رفت و در طول نهضت یکی از محدود چهره های درخشان انقلابی بود که درکنار همرزمان خود بعنوان کانون اصلی مبارزه و رهبری به هدایت مردم خراسان و مرکز توجه و محل اتکای مردم مسلمان انقلابی و شریف خطه خونرنگ و آسمانی خراسان بوده است.

آیت الله واعظ طبسی در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب تا کنون باحکم حضرت امام خمینی (قدس سره الشریف) افتخار خدمت به آستان مقدس حضرت ثامن الحجج علیه السلام را دارد و به رغم مسئولیتهای سیاسی اجتماعی هیچگاه از تدریس و گسترش و انجام کارهای علمی – فرهنگی نیاسوده است.

مجمع تشخیص مصلحت نظام*


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 13 اسفند 1394  ] [ 7:24 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

 

 

زندگی نامه آیت الله عباس واعظ طبسی

آیت الله واعظ طبسى نماینده ولى فقیه در استان خراسان و تولیت آستان قدس رضوى در سال 1314 در مشهد مقدس و در خانواده اى مذهبى و روحانى متولد شد.

1392/4/6 پنجشنبه

ایشان در یک سالگى پدرش را که از نوابغ گویندگان اسلامى در ایراد سخنرانى هاى مذهبى و خطابه و از لحاظ اخلاق، تقوى و پرهیزگارى زبانزد خاص و عام بود از دست داد و دوران کودکى را با سرپرستى مادر پشت سر گذاشت. وى از همان سنین کودکى و نوجوانى بسیار عاطفى و علاقمند به حوزه هاى علمیه، عالمان دینى و حضور در جلسات مذهبى بود، لکن علیرغم علاقه شدیدى که به فراگیرى علوم اسلامى داشت به خاطر شرایط و اقتضاى زمان به تحصیل در دبستان و دبیرستان پرداخت که طى این دوران به دلیل استعداد سرشار و انضباط عالى همواره مورد توجّه و احترام دوستان و معلمان بود.
آیت ا… واعظ طبسى در 16 سالگى به حوزه علمیه وارد شد و دروس مقدماتى، سطوح متوسطه و عالیه و خارج را به طور جدّى دنبال کرد و از محضر اساتید و عالمان برجسته اى همچون آیات عظام و حجج الاسلام والمسلمین خالقى، جاویدى، ادیب نیشابورى، حاج سید احمد مدرس یزدى، حاج شیخ مجتبى قزوینى و میلانى بهره مند گردید، به طورى که مرحوم حضرت آیت ا… العظمى بروجردى وى را طلبه اى خوش فکر و به عنوان زبان حوزه هاى علمیه دانسته وبا تقدیر و تفقد از ایشان نام مى بردند.
وى همراه با حدود 30 سال کار علمى دقیق و پیگیر، چندین دوره دروس منطق، اصول، معالم، قوانین، رسائل و کفایه را تدریس نمود که کلاسهاى درس ایشان با استقبال گرم طلاب مواجه بود.
آیت ا… واعظ طبسى در دوران تحصیل و تدریس خویش بر مبانى حضرت امام خمینى (ره) و بعضاً مرحوم آیت ا… العظمى نائینى ، مرحوم آیت ا… العظمى خویى و مرحوم آیت ا… العظمى حکیم توجّه خاص داشته و در ادبیات، منطق، معانى و بیان و اصول داراى نوشته هایى است که در آینده به چاپ خواهد رسید و مورد استفاده حوزه هاى علمیه قرار خواهد گرفت.
آیت ا… واعظ طبسى از سنین 12 یا 13 سالگى با سیاست آشنا بود و در 15 یا 16 سالگى چه در دبیرستان و یا حوزه علمیه و منزل مسائل سیاسى را دنبال و مطرح مى کرد. وى با احساس نفرت عیمقى که از رژیم پهلوى در خود احساس مى کرد، خشم و کینه اش را به اشکال مختلف ابراز مى نمود و پس از گذشت یکى دوسال از شروع درس در حوزة علمیه با سخنرانى هاى خویش مبارزه اى هدفمند و جهت دار را بر علیه دستگاه حاکم آن زمان آغاز کرد، تا جایى که چندین بار بخاطر همین سخنرانى ها ممنوع المنبر و یا به زندان کشانده شد، لکن این مبارزه مقدس را تا پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى (ره) ادامه داد و همیشه یار و یاور اسلام و نظام اسلامى براى خدمت به جامعه اسلامى بود.
وى در دیدارى که با امام راحل (ره) داشت، معظم له در مورد ایشان فرمود: «من به شما از دو حیث ارادت دارم، بخاطر خودتان و به خاطر مرحوم والدتان، چه بسیار افرادى غیرمسلمان بودند که تحت تاثیر منطق و کلام مؤثر و پرجاذبه او به اسلام مشرف شدند و در کشورهاى عربى موقعیت ویژه اى داشت».
آیت ا… واعظ طبسى پس از پیروزى انقلاب شکوهمند اسلامى همواره به عنوان یکى از استوانه هاى نظام مقدس مورد توجّه قرار داشته و از سوى امام خمینى(ره) به عنوان نماینده معظم له در استان خراسان و تولیت آستان قدس رضوى منصوب گردید و پس از رحلت آن بزرگوار، این حکم از سوى حضرت آیت الله العظمى خامنه اى رهبر معظم انقلاب اسلامى و ولى امر امت اسلام تأیید شد.
وى اکنون علاوه بر خدمت در بارگاه مقدس رضوى در نهادهاى مقدسى همچون مجمع تشخیص مصلحت نظام و مجلس خبرگان رهبرى عضویت و ریاست حوزه علمیه خراسان را به عهده دارد و در جهت اعتلاى اسلام و نظام مقدس اسلامى تلاش مى نماید.

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 13 اسفند 1394  ] [ 7:21 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
نگاهي کوتاه به ماجراي فدک

 نگاهي کوتاه به ماجراي فدک
 

 

نويسنده: آيت الله سيد علي حسيني ميلاني





 
 پژوهشي در مورد فدک در پاسخ به يک دانشور سنّي (1)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و الصلاة و السلام علي سيّدنا محمّد و آله الطاهرين المعصومين و لعنة الله علي أعدائهم أجمعين من الأوّلين و الآخرين

پيش گفتار

چندي پيش، از طريق اينترنت نامه اي از يک دانشور اهل سنت را دريافت کردم که در ضمن آن نامه از اين جانب درباره ماجراي فدک درخواست گفت و گو کرده بود. وي در بخشي از نامه خود چنين نوشته بود:
... به شرط آن که ماجراي فدک را تنها از منظري که شايسته آن است بنگريم و آن را با معيار احساس و عاطفه - که شايستگي قضاوت بين دو مدعي را ندارد - نسنجيم، بلکه نگرشي انديشمندانه بر آن داشته باشيم و با ديده ي انسانِ با انصافي که بر احساس خود گردن نمي نهد، آن را نظاره کنيم و نگاه خويش را سوي حق بداريم، و آن را بپذيريم، در نزد هر که باشد. البته بايستي اين نگرش در پرتو منابع موثق و اخبار معتبر اهل سنّت باشد.
وي در بخش ديگري از نامه نوشته بود:
بايسته است که در اين گفت و گو بي طرف و آزادانديش باشيم و حقايق را آن گونه که هست و با بي طرفي تمام بيان کنيم؛ مانند هر مشکل ديگري که بين دو شخص به وجود مي آيد و نگاهي بر اساس معيارهاي صحيح را مي طلبد، تا به واقعيت و حقيقت دست يازيده شود.

پرسش هاي مطرح شده

اين دانشور سنّي در بخشي از نامه ي خود پرسش هايي را مطرح نموده بود که چکيده ي آن ها چنين است:

1- چرا ماجراي فدک اين همه مورد توجّه علماي شيعه قرار گرفته و حال آن که در تاريخ اسلام موضوعات شبيه به آن به فراواني يافت مي شود؟... آنان در پسِ اين همه تلاش و توجّه در پي يافتن چه چيزي هستند؟
2- ادّعاي زهرا در اين ماجرا چند گونه است: گاهي مدّعي شده که فدک بخشيده ي پيامبر صلي الله و عليه و آله (1) است وگاه ادّعا نموده که فدک ارث است. علّت اين گونه ادّعاها چيست؟ و چگونه مي توان همه ي آن ها را با هم توجيه نمود؟
3- با آن که علي [عليه السلام] را محترم مي شماريم، ولي او همسر زهرا [عليها السلام] است و گواهي او در اين ماجرا - که شهادت يک نفر به تنهايي است- دليل کافي نخواهد بود.
4- بي ترديد ابوبکر به گوش خود شنيده بود که پيامبر صلي الله عليه و آله فرموده است:
إنا معاشر الأنبياء لا نورث و ما ترکناه صدقة.
ما گروه پيامبران ارث نمي گذاريم و آن چه از ما برجا مي ماند صدقه است.
از اين رو بر او لازم بوده که به فرموده ي پيامبر صلي الله عليه و آله عمل کند، و لذا فرق نمي کند که مدّعيِ ارث پيامبر، دختر او باشد يا شخص ديگر؟
5- حقيقت آن است که زهرا [عليها السلام] زني همانند ديگر زنان و بشري مانند ديگران بوده است که گاه خوشنود مي شود و گاه خشم مي گيرد؛ حال چه مي شود اگر به سبب واگذار نشدن فدک به او، بر ابوبکر خشم گرفته باشد؟
6- در برخي روايات ما آمده است: کسي که بر جنازه ي زهرا [عليها السلام] نماز خوانده، ابوبکر بوده و اين موضوع نشانه خوشنودي او از ابوبکر است.
7- شيعيان چيزي از مِلک به عنوان ارث به زن نمي دهند، چنان که اين موضوع در روايات آنان نيز مطرح شده است.
8- کليني در کتاب کافي از ابو عبدالله [امام صادق عليه السلام] نقل کرده است که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرموده اند:
و إنّ العلماء ورثوا الأنبياء إنّ الأنبياء لم يورثوا ديناراً ولا درهماً...
به راستي که علما و دانشمندان از پيامبران ارث مي برند، همانا پيامبران دينار و درهمي به ارث نمي گذارند.....
9- اگر در اين ماجرا حق با زهرا [عليها السلام] بوده است، پس چرا هنگامي که علي [عليه السلام] به حکومت رسيد فدک را باز پس نگرفت؟

مباني پاسخ گويي

در پاسخ به موارد مطرح شده، اين گونه نوشتم: بر هر پژوهشگر آزادانديش و منصف، روشن و آشکار است که علماي شيعه ي دوازده امامي همواره با شرح صدر از هر پرسش و پژوهشي در مورد انديشه و اعتقاد شيعه، که در وراي آن دست يازيدن به حق و پرده افکندن از چهره ي حقيقت بوده است، استقبال نموده اند.
آنان پيوسته در گفت و گوها و مناظره ها خود را به حفظ شؤون و آداب بحث و مناظره متعهّد دانسته اند و جز با استناد به شواهد روشن و استوار، و برگرفته از دلايل مورد اتفاق دو طرف و يا اخبار موجود در مصادر و منابع قرون نخست و مورد اعتماد طرف مقابل سخن نرانده اند.
بديهي است که در اين بحث نيز با وجود حساسيت و اهميت بسيارش، همين شيوه و سيره، آشکار و هويدا خواهد بود. به طور کلّي پاسخ ما در چهار بخش بيان مي گردد:
بخش يکم: نگاهي کوتاه به ماجراي فدک
بخش دوم: نقد و بررسي حديث انحصاري
بخش سوم: نگاه فاطمه ي زهرا عليها السلام به غاصبين فدک
بخش چهارم: بررسي سه مورد مهمّ
از خداوند مي خواهم که به حق محمّد و خاندان مطهّرش عليهم السلام مؤمنان را با اين بحث سود بخشد و آن را وسيله اي براي کساني که شايسته هدايت هستند قرار دهد.

نگاهي کوتاه به ماجراي فدک

علت توجه خاص به مسائل مربوط به حضرت زهرا عليها السلام
بررسي مسائل صدر اسلام به طور عام، و مسائل مربوط به پاره ي تن رسول خدا صلي الله عليه و آله، حضرت زهرا عليه السلام به طور خاص همواره مورد اهتمام بزرگان علماي اماميّه بوده و هست، و البته ماجراي فدک از حساس ترين آن هاست.
حساسيت و اهتمام ويژه ي ما به قضايا و مسائل مربوط به حضرت زهرا عليها السلام به دو علت است:
نخست: به سبب يقيني بودن عصمت آن حضرت به استناد كتاب خدا و سنّت رسول او، و نيز جايگاه و منزلت آن بانوي بزرگوار در پيشگاه خدا، پيامبر صلي اللّه عليه وآله و مؤمنان.
دوم: ارتباط جدّي و تنگاتنگ قضاياي ايشان با مسئله امامت و خلافتِ پس از رسول خدا صلي اللّه عليه وآله.
بسيار واضح است كه توجّه خاص آن بانو و ائمّه اهل البيت عليهم السلام و شيعيان ايشان از همان روز نخست به اين ماجرا، از آن رو نبوده كه سرزمين فدك در آن زمان باغ و بستاني بوده و ارزش اقتصادي در خور توجّه و محصولات زراعي بسيار از آن به دست مي آمده، بلكه هدف از اين اهتمام، آشكار نمودن موضوع ديگري است كه با اصل و اساس دين و رويكرد مسلمانان تا روز رستاخيز بستگي دارد.
ولي خواسته شما در اين پژوهش اين است كه گفت و گو با قطع نظر از جايگاه و منزلت زهراي بتول عليها السلام انجام شود و گفته اي كه:
بايستي در اين موضوع بي طرفانه عمل نماييم و فراموش كنيم كه مدّعي اين ماجرا زني است كه چون دخترِ پيامبر ماست، ما او را دوست مي داريم و بزرگش مي شماريم و نزد ما و خداي متعال جايگاه و شأني خاص دارد؛ همچنين فراموش كنيم كه طرف مقابل او ابوبكر است كه دشمن شيعه است و تا هنگامي كه دشمن به شمار آيد، تمام بدي ها در او و تمام خطاها در انديشه و نظر اوست؛ بلكه فقط بايسته است بگوييم: كلام و كردار محمّد صلي اللّه عليه وآله برتر از گفتار و رفتار همگان است و بس....
آري بايد به اين مسئله « بي طرفانه» نگاه كنيم و « بايد فراموش كنيم كه مدّعي اين ماجرا زني است كه ما او را دوست مي داريم و بزرگش مي شماريم» و او جايگاهي خاص دارد. همچنين بايد موقعيّت جغرافيايى، مساحت، عايدات و ديگر خصوصيات « فدك» را نيز فراموش كنيم.
امّا در مورد ارتباط اين موضوع با مسئله ي امامت و ولايت و با توجّه به اين ديد، نمي توان چند نكته را ناديده گرفت و بايد آن ها را در نظر داشت. اكنون ما به اختصار اين مطلب را توضيح مي دهيم.

ارتباط ماجراي فدك با امامت

همان گونه كه اشاره شد، قضيّه فدك ارتباط تنگاتنگي با مسئله امامت دارد. از اين رو دانشمندان اسلامي در طول تاريخ به اين موضوع عنايت داشتند. به عنوان نمونه چند مورد را مي آوريم:
1- نويسنده كتاب شرح المواقف در اين زمينه چنين مي نگارد:
فصل چهارم درباره امام به حق پس از رسول خدا صلي اللّه عليه وآله است. از نظر ما امام به حق پس از پيامبر خدا صلي اللّه عليه وآله ابوبكر است و از نظر شيعه علي رضي اللّه عنه. ما بر عقيده ي خود دو دليل داريم:
نخست آن كه راه اثبات امامت يا كلام خدا و سخن صريحي است كه از جانب پيامبر خدا صلي اللّه عليه وآله باشد و يا اجماع و اتّفاق نظر بر بيعت. سخن صريحي از پيامبر خدا صلي اللّه عليه وآله [در مورد امامت ابوبكر] وجود ندارد، چنان كه خواهد آمد، ولي هيچ اتّفاق نظري نيز از جانب امّت پيامبر جز بر ابوبكر يافت نمي شود... (2).
بسيار واضح است كه شريف جرجاني در اين استدلال، به نبودِ هر گونه سخن صريح و بيان آشكار از سوي خدا و پيامبر خدا صلي اللّه عليه وآله بر امامت ابوبكر اعتراف دارد. وي تنها دليل بر امامت ابوبكر را اجماع و اتّفاق نظر امت مي داند.
2- همچنين وي در جاي ديگري از شرح المواقف چنين مي نويسد:
فصل دوم درباره ي شروط امامت است.
عموم علماي ما بر اين باورند كه كسي اهليّت و استحقاق امامت را دارد كه در اصول و فروع دين مجتهد باشد تا بتواند اُمور دين را برپا دارد و قادر باشد كه اقامه حجّت نموده و شبهات وارده بر عقايد ديني را حل كند... همچنين بايستي شجاع باشد تا قدرت بر دفاع و حمايت از حوزه دين و حفظ حريم اسلام را با ثبات قدم در نبردها داشته باشد....
همچنين امام بايد عادل باشد تا بر كسي ستم روا ندارد، چرا كه گاهي فاسق، اموال مردم را براي اهداف شخصي به كار مي گيرد و حقوق ديگران را تباه مي سازد؛ و نيز امام بايد عاقل باشد تا صلاحيّت تصرّف در امور شرعي و كشورداري را داشته باشد؛ و نيز امام بايد بالغ باشد كه عقل بچگي راه به جايي نبرد....
اين صفات هشتگانه يا پنجگانه، شروط معتبر امامت هستند كه از طريق اجماع و اتّفاق نظر علما به اثبات رسيده است (3).
آن سان كه روشن است وي در اين سخن نيز تصريح كرده است كه شرط امامت علم و عدالت است و... البتّه اين شروط با اتّفاق نظر علما به اثبات رسيده است...؛ هر چند بهتر است كه شرط شجاعت در امام و « با ثبات قدم در نبردها بودن» را از شرايط امامت - كه شريف جرجاني بدان اشاره نموده است - به فراموشي بسپاريم و حال و روز ابوبكر در جنگ احد (4)، خيبر (5) و... را يادآور نشويم (!!) (6).

بخشش فدك به فاطمه عليها السلام به وسيله ي پيامبر صلي اللّه عليه وآله

آن چه به روشني از روايات برمي آيد اين است كه رسول خدا صلي اللّه عليه وآله فدك را در حالي به فاطمه عليها السلام بخشيده كه مِلك شخصي خودش بوده است؛ زيرا فدك زميني نبوده كه با تازاندن اسب و شتر و با جنگ و نبرد به دست آمده باشد.
در اين جا دو ادّعا وجود دارد:

ادعاي نخست

هر چيزي كه اين گونه به دست آمده باشد، مِلك شخص پيامبر خدا صلي اللّه عليه وآله خواهد بود.
و اين يك حكم اسلامي است كه همه ي علما و دانشمندان بيان كرده اند كه اينك براي اثبات اين مطلب به خلاصه اي از كلام قُرطُبي در كتاب تفسيرش الجامع لأحكام القرآن بسنده مي كنيم. در سوره ي حشر آمده است:
( وَ مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لاَ رِکَابٍ وَ لکِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ عَلَى کُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ ) (7).
و آن چه را خدا از آنان به رسم غنيمت عايد پيامبر خود گردانيد، [شما براي تصاحب] اسب يا شتري بر آن نتاختيد، ولي خدا فرستادگانش را بر هر كه بخواهد چيره مي گرداند، و خدا بر هر كاري تواناست.
قُرطُبي در تفسير اين آيه مي گويد:
خداي تعالي مي فرمايد: ( وَ مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ ) يعنى: آن چه را خداوند از اموال بني نضير به رسولش برگرداند ( فَما أَوجَفتُم عَلَيهِ ) يعنى: و شما چهارپا بر آن نرانديد.
واژه ي « ايجاف» مترادف « ايضاع» به معناي شتاب نمودن در حركت و سواري با چهارپايان است، و مراد از چهارپا، شتر است.
مي فرمايد: شما براي به دست آوردن آن، هيچ سختي و زحمتي را تحمّل نكرده ايد، و به خاطر آن با جنگ و مشقّت مواجه نشده ايد مگر پيامبر صلي اللّه عليه وآله كه بر شتري - بعضي گفته اند: بر الاغي پوشيده از ليف خرما - سوار شده و آن جا را بدون درگيري فتح كرده، آنان را پراكنده نموده و اموالشان را گرفته است.
از اين رو مسلمانان از پيامبر صلي اللّه عليه وآله خواستند كه آن اموال را بين آنان تقسيم كنند، امّا اين آيه نازل شد كه: ( وَما أَفاءَ اللّهُ... ).
به اين ترتيب خداوند متعال اموال بني نضير را مِلك شخصي پيامبر صلي اللّه عليه وآله برشمرد و آن ها را در اختيار آن كه خواسته بود قرار داد و پس از اين اختصاص، پيامبر صلي اللّه عليه وآله آن اموال را ميان مهاجران تقسيم نمود.
در صحيح مسلم از عمر اين گونه نقل شده است:
اموال بني نضير از جمله اموالي بود كه خداوند به پيامبرش برگرداند و از آن هايي بود كه مسلمانان بر آن اسب و شتر نرانده بودند و به پيامبر صلي اللّه عليه وآله اختصاص داشت.
اين روايت بيان مي دارد كه آن اموال به شخص رسول خدا صلي اللّه عليه وآله تعلّق داشته و اصحاب نصيبي از آن نداشته اند (8).
نكته مهم در اين جا اين است كه آيه مباركه ادّعاي نخست ما را كه همان كبراي قضيّه است تأييد مي كند، اگر چه بين مفسّران اين سخن به ميان آمده كه آيا اموال بني نضير اين گونه بوده است يا نه؟
در سخن فخر رازي در تفسير اين آيه همين مسئله آمده، آن جا كه ردّ اين مطلب را از مفسّران نقل كرده و فقط فدك را مصداق آيه مباركه قرار داده است. در اين صورت ادّعاي دوم به اثبات مي رسد.

ادّعاي دوم

اكنون براي اثبات ادّعاي دوم متن عبارت فخر رازي را نقل مي نماييم؛ وي مي نويسد:
در تفسير آيه مورد بحث اين پرسش مطرح است كه: اموال بني نضير بعد از جنگ و نبرد به دست آمده است، زيرا آنان مدّتي را در محاصره به سر برده و جنگيده اند و كشته داده اند آن گاه بر ترك سرزمين خود مصالحه كرده اند. از اين رو لازم است كه آن اموال غنيمت به شمار آيد نه جزء اموال فىء.
در پاسخ به اين پرسش مفسّران دو وجه را بيان نموده اند:
1- اين آيه درباره ي آبادي هاي بني نضير نازل نشده است، چرا كه به وسيله ي مسلمانان بر آن ها اسب و شتر تازانده شد و آنان مدّتي را در محاصره رسول خدا صلي اللّه عليه وآله و مسلمانان بودند، لذا شايد اين آيه درباره فدك نازل شده است، زيرا ساكنان فدك سرزمين خود را ترك نمودند و آبادي ها و ديگر اموال آن ها بدون جنگ و نبرد در اختيار رسول خدا صلي اللّه عليه وآله قرار گرفت... (9).
كوتاه سخن آن كه هر آن چه بدون نبرد و ستيز و به صورت مصالحه در اختيار رسول خدا صلي اللّه عليه وآله قرار گرفته، مِلك شخصي ايشان بوده و فدك نيز از اين قبيل است؛ همچنان كه رازي به نقل از مفسّران بدان تصريح كرده است.
البتّه به اين مطلب در سخنان بسياري ديگر از بزرگان اهل تسنن از جمله حديث نگاران و مغازي نويساني مانند زُهري و ابن اسحاق - چنان كه از جوهري نقل شده است - (10) و مورخان و جغرافي نويسان مانند ياقوت حموي تصريح شده است.
ياقوت حموي درباره ي فدك چنين مي نويسد:
در منطقه حجاز روستايي است كه از آن جا تا مدينه دو يا سه روز راه است. خداوند اين روستا را در سال هفتم بدون نبرد و به صورت فىء در اختيار پيامبرش قرار داد. اين ماجرا هنگامي بود كه پيامبر خدا صلي اللّه عليه وآله به خيبر رفته و قلعه هاي آن را فتح نمود. فقط سه قلعه باقي ماند تا آن كه حضرتش با محاصره كار را بر آنان سخت كرد.
آنان پيكي نزد رسول خدا صلي اللّه عليه وآله فرستادند و درخواست نمودند كه پيامبر صلي اللّه عليه وآله آن ها را به حال خودشان واگذارد تا سرزمين خود را ترك كنند. پيامبر صلي اللّه عليه وآله نيز با آنان چنين رفتار كرد.
اين خبر به اهالي فدك رسيد، آنان نيز پيكي به جانب پيامبر خدا صلي اللّه عليه وآله فرستادند و درخواست كردند كه با پذيرفتن نصف محصولات و اموالشان با آنان مصالحه كند. پيامبر خدا صلي اللّه عليه وآله اين مصالحه را پذيرفت. از اين رو بر آن جا هيچ اسب و شتري تازانده نشد و فدك به شخص رسول خدا صلي اللّه عليه وآله تعلق گرفت.
در آن جا چشمه اي جوشان و درختان نخل بسياري است. اين همان جا است كه فاطمه رضي اللّه عنها در مورد آن به ابوبكر گفت كه رسول خدا صلي اللّه عليه وآله آن را به او بخشيده است. ابوبكر رضي اللّه عنه پاسخ داد: بر اين مطلب شاهد مي خواهم.
البته اين ماجرا خود قصه ي جداگانه اي دارد، تا آن كه پس از ابوبكر عمر بن خطّاب حكومت را به دست گرفت و سرزمين هايي فتح شد و مسلمانان گشايشي يافتند و توانگر شدند، و عمر به اجتهاد خود تصميم گرفت كه آن را به ورثه رسول خدا صلي اللّه عليه وآله بازگرداند. ولي علي بن ابي طالب رضي اللّه عنه و عبّاس بن عبدالمطلب بر سر آن اختلاف پيدا كردند.
علي مي گفت: پيامبر صلي اللّه عليه وآله آن را در زمان حياتش براي فاطمه عليها السلام قرار داده است، اما عبّاس اين سخن را نمي پذيرفت و مي گفت: اين مِلك رسول خدا صلي اللّه عليه وآله بوده و من وارث او هستم.
آنان اختلاف خود را نزد عمر بردند و او از حكم و داوري بين آن دو خودداري كرد و گفت: شما دو نفر خودتان شأن و موقعيّت خود را بهتر مي دانيد. من اين مسئله را به خود شما واگذار مي كنم.
سرانجام هنگامي كه عمر بن عبدالعزيز حكومت را به دست گرفت نامه اي به فرماندار خود در مدينه نوشت و به او دستور داد كه فدك را به فرزندان فاطمه عليها السلام باز گرداند... (11).
همچنين در مراصد الاطلاع آمده است:
فدك روستايي است در حجاز كه از آن جا تا مدينه دو يا سه روز راه است و خداوند آن را بدون نبرد به پيامبرش واگذار نموده است و در آن چشمه اي جوشان و... است (12).
آرى، همان گونه كه ملاحظه نموديد در سخن ياقوت حموي در مورد فدك آمده است كه امير مؤمنان علي عليه السلام فرمود: « پيامبر در زمان حياتش فدك را براي فاطمه عليها السلام قرار داده است».
همچنين از عبّاس نيز نقل كرده كه آن جا مِلك رسول خدا صلي اللّه عليه وآله بوده و من وارث او هستم.
اين دو مطلب به حديثي كه مسلم در صحيح آورده اشاره دارد كه در ادامه آن را نقل خواهيم كرد.
واضح است كه نقل كننده قصد داشته است كه به سخن امير مؤمنان علي عليه السلام و عبّاس استدلال كند كه فدك مِلك شخصي رسول خدا صلي اللّه عليه وآله بوده است، زيرا در غير اين صورت عبّاس نمي توانسته مدّعي شود كه از باب ارث بردن مستحق آن است.
به اين ترتيب، از آن چه بيان داشتيم روشن شد كه به دلالت كتاب خدا و سنّت رسول خدا صلي اللّه عليه وآله، فدك مِلك شخصي پيامبر خدا صلي اللّه عليه وآله بوده است و امير مؤمنان و حضرت زهرا عليها السلام از آن رو آن را مطالبه كرده اند كه رسول خدا صلي اللّه عليه وآله « در زمان حياتش آن را براي فاطمه عليها السلام قرار داده بود» و بدين گونه جاي هيچ شك و ترديدي در اين موضوع نمي ماند، نه در كبراي قضيّه و نه در صغراي آن.
افزون بر اين در روايات آمده است:
بخشش فدك از سوي رسول خدا صلي اللّه عليه وآله به حضرت صديقه كبري عليها السلام به فرمان خداي متعال بوده است....
شهرستاني در كتاب ملل و نحل به اين مطلب اشاره نموده است آن جا كه مي نويسد:
اختلاف ششم درباره ي فدك و ارث بردن از پيامبر صلي اللّه عليه وآله و ادّعاي ارث بردن فاطمه عليها السلام و تمليك شدن آن در ادّعاي ديگر اوست (13).
بنا بر اين حضرت زهرا عليها السلام مدّعي بود كه پيامبر صلي اللّه عليه وآله فدك را به او بخشيده است. اين مطلب در منابع ديگر نيز مانند تفسير رازى، الصواعق المحرقه، الرياض النضره، وفاء الوفا بأخبار دار المصطفي و... آمده است.
البتّه ادّعاي آن بانوي گرامي با دلايلي كه حتّي از طريق اهل تسنن نيز مي توان بر آن ارائه كرد به يقين صحيح است. زيرا هنگامي كه از سوي خداي متعال اين آيه ي شريفه نازل شد كه:
( وَآتِ ذَا القُربي حَقَّهُ ) (14).
حق ذوي القربي را بپرداز.
پيامبر خدا صلي اللّه عليه وآله فدك را به فاطمه عليها السلام عطا نمود....
اين موضوع را پيشوايان و حافظان نامدار حديث اهل تسنن روايت نموده اند كه از جمله ي آنان مي توان افرادي را نام برد:
ابوبكر بزار ( متوفاي 291 )
ابويعلي موصلي ( متوفاي 307 )
ابن ابي حاتِم رازي ( متوفاي 327 )
ابن مردويه اصفهاني ( متوفاي 410 )
حاكم نيشابوري ( متوفاي 405 )
ابوالقاسم طبراني ( متوفاي 360 )
ابن نجّار بغدادي ( متوفاي 643 )
نورالدين هيثمي ( متوفاي 807 )
شمس الدين ذهبي ( متوفاي 748 )
جلال الدين سيوطي ( متوفاي 911 )
علي متقي هندي ( متوفاي 975 ) و جمعي ديگر (15).
بنا بر آن چه بيان شد، تا اين جا سه موضوع ثابت شد:
1- رسول خدا صلي اللّه عليه وآله فدك را به فاطمه عليها السلام بخشيده است.
2- اين بخشش به فرمان خداي متعال بوده است.
3- ابوبكر فدك را به زور و اكراه از فاطمه عليها السلام گرفته است.
آرى، از اين روست كه افرادي مانند نويسنده ي كتاب الصواعق المحرقه اين ماجرا را قطعي دانسته و نوشته است:
إنّ أبابكر انتزع من فاطمة فدكاً.
به راستي ابوبكر فدك را به زور از فاطمه عليها السلام گرفت (16).
همچنين تفتازاني هنگامي كه موضوع بازگرداندن فدك را به فرزندان فاطمه عليها السلام توسّط عمر بن عبدالعزيز نقل مي كند - كه در ادامه روايتش را نقل خواهيم كرد - مي نويسد:
ثمّ ردّها عمر بن عبدالعزيز أيّام خلافته إلي ما كانت عليه.
آن گاه عمر بن عبدالعزيز در روزگار حكومتش فدك را به آنان كه تعلّق داشت بازگرداند (17).
تا اين جا روشن شد كه:
حضرت زهرا عليها السلام مالك و صاحب يد بر فدك بوده و در اين موضوع هيچ معترضي نداشته است، بلكه تنها ابوبكر شاكي اين ماجرا بوده و او نيز اين ملك شخصي را از دست مالك آن به ستم ستانده، و بايد بر اين كردار خود دليل اقامه كند.

مطالبه فدک و ارائه دليل

نويسنده ي نامه در فرازي ديگر مي نويسد:
ما به جهتي ديگر نمي توانيم اين مطلب را از او ( يعني حضرت زهرا عليها السلام ) بپذيريم، و آن جهت لزوم عدالت بين فرزندان است.
در پاسخ به اين بخش از نامه كافي است بگوييم كه اين سخن اعتراض به رسول خدا صلي اللّه عليه وآله است در آنچه فرموده و انجام داده؛ چرا كه روايات و اخبار بسياري دلالت دارند بر اين كه آن حضرت صلي اللّه عليه وآله اين كار را به پيروي از كلام خداي متعال كه مي فرمايد: ( وَآتِ ذَا القُربي حَقَّهُ ) (18) انجام داده است، چنان كه دانستيد.
افزون بر اين، بايد گفت كه اين سخن، مشكل تصرّف فدك توسّط ابوبكر را حل نمي كند، زيرا به هر حال تصرّف در ملك غير است و همين موضوع بحث كنوني ماست: يعني مطالبه فدك و ارائه دليل.
هنگامي كه فدك به وسيله ي ابوبكر تصرّف شد، حضرت زهرا عليها السلام بر اين رفتار اعتراض كرد و مِلك خويش را طلب نمود. ابوبكر در پاسخ، از ايشان شاهد و دليل خواست تا ثابت شود كه فدك مِلك شخصي و عطاي پدر بزرگوار ايشان است (!!).
بديهي است كه در احكام اسلام - در فقه تمام فرق و مذاهب آن - بيان شده است كه از كسي كه مِلكي در اختيار اوست، دليل و شاهد طلب نمي شود، بلكه ارائه دليل بر آن كسي لازم است كه خلاف آن ملكيّت را ادّعا مي كند.
اين موضوع چنان روشن است كه حتّي كساني كه اندكي از تعاليم شريعت اسلام را آموخته اند نيز آن را مي دانند. از اين رو اگر ابوبكر اين حكم را مي دانسته و خلاف آن عمل كرده است، « ظالم» و اگر نمي دانسته « جاهل» است...
البتّه پيش از اين بيان شد كه به اتّفاق همه ي دانشمندان كسي كه ظالم و يا جاهل باشد هرگز شايستگي امامت را ندارد. پس با كمال بي طرفي ملاحظه مي كنيد كه چگونه مسئله فدك به امامت مسلمين ارتباط دارد!
با اين حال، آن بانو به عنوان شاهد اميرمؤمنان على، امام حسن و امام حسين عليهم السلام و اُمّ ايمن را نزد ابوبكر آورد تا آنان گواهي دهند كه رسول خدا صلي اللّه عليه وآله فدك را به آن گرامي بخشيده است....
البتّه اين قضيّه در روايت ابو سعيد خُدري و ابن عبّاس - چنان كه در مصادر عامه آمده - نيز نقل شده است (19).
آري فقط اينان بودند كه به چشم خود ديدند كه رسول خدا صلي اللّه عليه وآله فدك را به حضرت زهرا عليها السلام بخشيده است، زيرا آن حضرت اين بخشش را در منزل آن بانو و در حضور اين گراميان انجام داده بود، نه در مسجد و در ميان مردم.

جايگاه شاهدان مسئله ي فدك

همگامي و همراهي علي عليه السلام با حق

از جمله احاديث قطعي كه درباره ي امير مؤمنان علي عليه السلام نقل شده اين حديث است كه رسول خدا صلي اللّه عليه وآله فرموده است:
علي مع الحق والحق مع علي....
علي با حق است و حق با علي است.
اين حديث از روايات قطعي است كه بيش از بيست تن از صحابه آن را روايت كرده اند، از جمله:
امير مؤمنان علي عليه السلام، ابوبكر، ابوذر، عمّار، عبداللّه بن عبّاس، ابو سعيد خُدرى، سلمان، ابو ايّوب انصارى، جابر بن عبداللّه، سعد بن ابي وَقّاص، عايشه، اُمّ سَلَمه و....
اين حديث را بيش از يكصد نفر از حافظان، عالمان و محدّثان اهل تسنن آورده اند كه برخي از نامداران و موثّقين آن ها در نظر اهل تسنّن عبارتند از:
1- تِرمذي با سند خود از امير مؤمنان علي عليه السلام اين گونه نقل مي كند كه علي عليه السلام مي فرمايد: رسول خدا صلي اللّه عليه وآله در سخني فرمود:
رحم اللّه عليّاً، اللهمّ أدر الحق معه حيث دار.
رحمت خداوند بر علي باد، خداوندا! حق را بر گرد علي قرار ده هر جا كه هست (20).
2- حاكم نيشابوري اين حديث را با سند خود روايت نموده است. وي پس از نقل آن مي گويد:
اين حديث با شرط مسلم صحيح است ولي مسلم و بُخاري آن را نقل نكرده اند (21).
همچنين با سند خود نقل مي كند كه عمره دختر عبدالرحمان مي گويد:
هنگامي كه علي عليه السلام قصد عزيمت به بصره را داشت به منزل اُمّ سَلَمه، همسر پيامبر صلي اللّه عليه وآله آمد تا با او وداع كند.
اُمّ سَلَمه به او گفت: در سايه ي حفظ و حمايت خداوند به سفر برو. سوگند به خدا! كه يقيناً تو بر حق هستي و حق با توست؛ و اگر [فرموده ي رسول خدا صلي اللّه عليه وآله] نبود و دوست نمي دارم فرمان خدا و رسولش را سرپيچي كنم - زيرا كه رسول خدا صلي اللّه عليه وآله ما را امر فرموده در خانه هايمان بمانيم - به طور حتم همراه تو مي آمدم، امّا به خدا سوگند! كسي را كه برتر و عزيزتر از جان من است، پسرم عمر را همراه تو خواهم فرستاد.
حاكم پس از نقل اين حديث - كه سومين حديث در اين مورد است- مي نويسد:
همه ي اين احاديث با شرط مسلم و بُخاري صحيح هستند، گرچه هيچ يك اين احاديث را نقل نكرده اند (22).
البتّه ذهبي نيز در اين مورد با حاكم هم نظر است.
3- ابويعلي اين حديث را از ابوسعيد خُدري اين گونه نقل كرده است:
همراه عدّه اي از مهاجران و انصار در خانه ي رسول خدا صلي اللّه عليه وآله و در نزد ايشان بوديم كه فرمود:
ألا اُخبركم بخياركم؟
آيا به شما خبر بدهم كه بهترين شما چه كساني هستيد؟
پاسخ دادند: آرى.
فرمود: الموفون، المطيّبون، إنّ اللّه يحبّ الحفي التقي.
وفا كنندگان به عهد و پاكيزگان. همانا خداوند تقوا پيشه گانِ نكته سنج را دوست مي دارد.
ابو سعيد مي گويد: در اين هنگام علي بن ابي طالب عليه السلام از آن جا عبور كرد و پيامبر صلي اللّه عليه وآله فرمود:
الحق مع ذا، الحق مع ذا.
حق با اين شخص است، حق با اين شخص است (23).
4- بزّار نيز اين حديث را نقل كرده است. وي مي گويد كه سعد بن ابي وَقّاص در ضمن صحبت با معاويه به وي گفت: از رسول خدا صلي اللّه عليه وآله شنيدم كه مي فرمود:
علي مع الحق.
علي با حق است.
يا حضرتش فرمود:
الحق مع علي حيث كان.
حق با علي است هر گونه كه باشد.
معاويه پرسيد: چه كسي اين سخن را از پيامبر شنيده است؟
سعد پاسخ داد: پيامبر صلي اللّه عليه وآله اين سخن را در خانه ي اُمّ سَلَمه فرموده است.
پس معاويه شخصي را نزد اُمّ سَلَمه فرستاد و اين موضوع را از وي پرسيد.
او در پاسخ گفته بود: آرى، اين سخن را پيامبر خدا صلي اللّه عليه وآله در خانه من فرمود... (24).
5- طبراني نيز نقل كرده كه اُمّ سَلَمه همواره مي گفت:
علي بر حق است، هر كه از او پيروي كرد از حق پيروي كرده و هر كه او را رها نموده حق را ترك كرده است، اين پيماني است كه پيش از اين گرفته شده است (25).
6- خطيب بغدادي نيز با سند خود اين حديث را اين گونه نقل كرده است: ابو ثابت مولا ابي ذر مي گويد:
روزي به نزد اُمّ سَلَمه رفتم و او را ديدم كه علي عليه السلام را ياد مي كند و مي گريد و مي گويد: از رسول خدا صلي اللّه عليه وآله شنيدم كه مي فرمود:
علي مع الحق والحق مع علي ولن يفترقا حتّي يردا عليَّ الحوض يوم القيامة.
علي با حق است و حق با علي است و اين دو از يكديگر جدا نمي شوند تا آن كه روز رستاخيز كنار حوض بر من وارد شوند (26).
7- ابن عساكر نيز با سند خويش مانند همين ماجرا را از ابو ثابت نقل كرده است (27).
8- زمخشري نيز همين حديث را همراه با عبارات مهمي افزون بر نقل خطيب بغدادي روايت نموده است. وي چنين مي نگارد:
ابو ثابت از اُمّ سَلَمه اجازه ورود خواست. اُمّ سَلَمه اجازه داد و گفت: خوش آمدي ابو ثابت!
سپس ادامه مي دهد: اي ابو ثابت! هنگامي كه دل ها به سوي خواستگاه هاي خود رو كرد دل تو به كدام سو متمايل شد؟
ابو ثابت پاسخ داد: در پي علي بود.
اُمّ سَلَمه گفت: توفيق يافته اى. سوگند به آن كه جانم در دست قدرت اوست! از رسول خدا صلي اللّه عليه وآله شنيدم كه مي فرمود:
علي مع الحق والقرآن، والحق والقرآن مع علي، ولن يفترقا حتّي يردا عليَّ الحوض.
علي با حق و با قرآن است، و حق و قرآن با علي هستند و اين دو از يكديگر جدا نمي شوند تا كنار حوض بر من وارد شوند (28).
با توجّه به حديث اخير مي توان گفت كه اين دو حديث يكي است:
« علي مع الحق والحق مع علي».
و « علي مع القرآن والقرآن مع علي».
همچنين مي توان گفت كه هر يك از اين دو حديث عبارت ديگري از آن يكي است. البتّه حديث دوم را بسياري از پيشوايان اهل تسنّن نقل نموده اند كه از جمله ايشان حاكم نيشابوري و ذهبي هستند كه هر دو آن را صحيح دانسته اند (29).
حسن و حسين عليهما السلام دو آقا و سرور جوانان اهل بهشت
درباره ي امام حسن و امام حسين عليهما السلام همين بس كه از رسول خدا صلي اللّه عليه وآله روايت شده است:
الحسن والحسين سيّدا شباب أهل الجنّة.
حسن و حسين دو آقا و سرور جوانان اهل بهشت هستند (30).
اُمّ ايمن از بهشتيان است
در مورد اُمّ ايمن همين نكته كافي است كه رسول خدا صلي اللّه عليه وآله بهشتي بودن او را گواهي داده است، چنان كه ابن سعد با اسناد خود از سُفيان بن عقبه اين گونه نقل مي كند:
اُمّ ايمن نسبت به پيامبر صلي اللّه عليه وآله خوش رفتار و مهربان بود و به كارهاي ايشان رسيدگي مي كرد. روزي رسول خدا صلي اللّه عليه وآله درباره ي او فرمود:
من سرّه أن يتزوّج امرأة من أهل الجنّة فليتزوّج اُمّ أيمن.
هر كه خوش داد كه زني از بهشتيان را به همسري برگزيند با اُمّ ايمن ازدواج كند.
پس زيد بن حارثه با او ازدواج كرد و او اسامه را به دنيا آورد (31).
اين روايت را ابن حجر نيز به هنگام معرفي اُمّ ايمن، از همين راوي نقل كرده است (32).
البته بايد تمام اين ها را به فراموشي بسپاريم... چنان كه نويسنده ي نامه خواسته است....
گفتني است كه تعداد زيادي از نامداران اهل سنّت، به هنگام مطالبه ي حضرت زهرا عليها السلام سپس شهادت دادن امام عليه السلام و ديگران، حضور اُمّ ايمن را نزد ابوبكر گزارش كرده اند، از جمله: فخر رازى (33)، ابن حجر مكّى (34)، حلبي شافعى (35)، ياقوت حموى (36)، سمهودي مدنى (37)، قاضي ايجي و جرجانى (38) و برخي ديگر. آنان به اتفاق گفته اند: ابوبكر گواهي و شهادت اهل بيت و اُمّ ايمن را نپذيرفت و آن را رد كرد.

چرا ابوبکر شهادت شاهدان را نمى پذيرد؟

اکنون بار ديگر ماجرا را با دقّت مورد توجّه قرار مى دهيم. البتّه « بايد بى طرف باشيم». مى پرسيم: چرا ابوبکر شهادت آن ها را رد کرد؟ پاسخ اين پرسش را در سخنان علما جست و جو مى نماييم.
سعدالدين تفتازاني به هنگام بيان ايرادهاي وارده بر امامت ابوبکر مى گويد:
يکي ديگر از ايرادهاي وارده اين است که ابوبکر مانع تصرّف فاطمه عليها السلام در فدک شد. فدک روستايي در نزديک خيبر بود که على رغم اين که فاطمه عليها السلام ادّعا مى کرد که پيامبر صلي اللّه عليه وآله آن را به او بخشيده و واگذار نموده است علي عليه السلام و اُمّ ايمن نيز بر اين موضوع گواهي دادند؛ ابوبکر سخن آنان را نپذيرفت، امّا ادّعاي همسران پيامبر صلي اللّه عليه وآله درباره ي مالکيت خانه را بدون شاهد قبول کرد.
بديهي است که اين گونه ستم و روي گرداني از حق، شايسته امام و رهبر نيست. از همين رو عمر بن عبدالعزيز در دوران خلافتش فدک را از مروانيان ستانده و به فرزندان فاطمه عليها السلام بازگرداند.
آن گاه تفتازاني اين اشکال را چنين پاسخ مى دهد:
پاسخ اين است که بر فرض که صحّت و درستي ماجرا را بپذيريم، باز هم بر حاکم لازم نيست که شهادت يک مرد و يک زن را بپذيرد، گرچه فرض کنيم که ادّعاکننده و شاهد، عصمت داشته باشند (39).
شريف جرجاني نيز در اين مورد مى گويد:
شايد ابوبکر معتقد بود که براي حکم در اين موضوع، شاهد و سوگند لازم نيست (40).
ما در پاسخ اين دو نفر و کساني که اين گونه مى انديشند مى گوييم:
ما از عصمت ثابت شده و يقيني امير مؤمنان علي عليه السلام و حضرت زهرا عليها السلام نيز صرف نظر مى کنيم، زيرا برخي از کساني که به امامت ابوبکر معتقدند، در اين موضوع ترديد دارند، با اين حال مى گوييم:
ابوبکر مى توانست تنها با شهادت امير مؤمنان علي عليه السلام در اين قضيّه حکم کند، همچنان که پيامبر خدا صلي اللّه عليه وآله فقط با گواهي خزيمة بن ثابت حکم فرمود و او به « ذو الشهادتين» ملقّب شد (41).
در مورد ديگر آن گرامي فقط با گواهي عبداللّه بن عمر قضاوت نمود (42).
آيا مقام امير مؤمنان علي عليه السلام از خُزَيمه و عبداللّه بن عمر هم کمتر بود؟!
اگر ابوبکر در اين مسئله از رسول خدا صلي اللّه عليه وآله پيروي مى کرد چه زيان مى ديد؟
ديگر اين که بر طبق احکام قضاوت، ابوبکر مى توانست علاوه بر شهادت امير مؤمنان علي عليه السلام از فاطمه عليها السلام نيز سوگند بخواهد، همچنان که در زمان رسول خدا صلي اللّه عليه وآله در ماجرايي که فقط يک شاهد داشت، جبرئيل به نزد آن گرامي فرود آمد (43) و حکم آورد که به همان يک شاهد و با سوگند دادن مدّعي قضاوت نمايد و ايشان نيز همان گونه حکم کرد (44). پس چرا ابوبکر اين گونه عمل نکرد؟

قرآن از پذيرش شهادت و گواهي امير مؤمنان علي عليه السلام سخن مى گويد

آرى، آنان شهادت و گواهي امير مؤمنان علي عليه السلام را نپذيرفتند، در حالي كه خداوند سبحان شهادت و گواهي آن حضرت را به تنهايي پذيرفت.
جلال الدين سيوطي در تفسير آيه ي شريفه اي كه خدا مى فرمايد:
( أَ فَمَنْ کَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ ) (45).
آيا كسي كه بيّنه اي از پروردگارش دارد و شاهدي در پي دارد.
اين گونه نقل مى كند:
ابن ابى حاتِم، ابن مردويه و ابو نعيم نقل كرده اند كه علي ابن ابى طالب عليهما السلام فرمود:
ما من رجل من قريش اِلاّ نزل فيه طائفة من القرآن.
هيچ مردي از قريش نيست مگر آن كه چيزي از قرآن درباره اش نازل شده است.
شخصي پرسيد: درباره ي خودت چه نازل شده است؟ فرمود:
أما تقرأ سورة هود؟
آيا سوره ي هود را نخوانده اي [كه مى فرمايد]:
( أَ فَمَنْ کَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ ).
آيا كسي كه بيّنه اي از پروردگارش دارد و شاهدي در پي دارد؟
به راستي كه رسول خدا صلي اللّه عليه وآله بر بيّنه پروردگارش بود و من شاهد او هستم.
ابن مردويه اين روايت را به صورت ديگري نيز نقل كرده است:
علي عليه السلام فرمود:
رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله ( عَلي بَيِّنَةٍ مِن رَبِّهِ ) و أنا ( شاهِدٌ مِنهُ ).
رسول خدا صلي اللّه عليه وآله ( بيّنه اي از پروردگارش دارد ) و من ( شاهد آن هستم ).
رسول خدا صلي اللّه عليه وآله فرمود:
( أَفَمَن كانَ عَلي بَيِّنَه مِن رَبِّهِ ) من هستم و ( وَيَتلُوهُ شاهِدٌ مِنهُ ) علي است (46).
آرى، ابوبكر اين گونه فاطمه ي زهرا و امير مؤمنان علي عليهما السلام و ديگر شاهدان را تكذيب نمود....

چرا تكذيب علي عليه السلام و زهرا عليها السلام، و تصديق جابر؟

به نگارنده ي نامه مى گوييم كه اكنون پرسش ديگري مطرح مى شود:
چگونه ابوبكر، علي و زهرا عليهما السلام را تكذيب مى كند امّا جابر بن عبداللّه انصاري را تصديق مى نمايد!؟
بُخاري در صحيح خود از جابر بن عبداللّه انصاري اين گونه آورده است:
إنّ النبي صلّي اللّه عليه وآله قال:
إذا أتي مال البحرين حثوت لك ثمّ حثوت لك - ثلاثاً -.
ماجرا از اين قرار است كه به هنگام رسيدن اموال بحرين نزد ابوبكر، جابر نيز حضور داشت. جابر رو به ابوبكر كرد و گفت كه پيامبر صلي اللّه عليه وآله به من فرمود: هنگامي كه اموال بحرين را آوردند، سه مشت از آن مال توست.
ابوبكر به او گفت: جلو بيا و هر مقدار به تو وعده داده اند بردار.
جابر بدون شاهد و فقط با ادّعا از بيت المال مسلمانان برداشت كرد (47).
پس چگونه است كه ادّعاي جابر بن عبداللّه به تنهايي پذيرفته مى شود، امّا ادّعاي فاطمه عليها السلام دختر رسول خدا صلي اللّه عليه وآله كه به گواهي آيه تطهير و ديگر شواهد كتاب و سنّت، معصوم است و فدك نيز در دست اوست و شاهداني مانند امير مؤمنان، حسن و حسين عليهم السلام نيز دارد، پذيرفته نمى شود؟!
اگر از تمام اين موارد نيز صرف نظر كنيم اين اشكال مطرح خواهد شد كه جابر يك نفر از صحابه رسول خدا صلي اللّه عليه وآله بوده و فاطمه عليها السلام نيز فرد ديگري از صحابه بوده است؛ در اين صورت آيا براي برخورد دوگانه ابوبكر، پاسخي عاقلانه و قابل قبول در پيشگاه خدا و رسولش يافت مى شود؟

بزرگان حديث به ياري ابوبكر برمى خيزند

حال، ببينيم كه بزرگان محقّقين اهل حديث در دفاع از ابوبكر چه گفته اند:
كرماني از طَحاوي اين گونه نقل كرده است:
امّا اين كه ابوبكر ادّعاي جابر را تصديق نمود از آن جهت بوده كه پيامبر صلي اللّه عليه وآله فرموده بود:
من كذب عليّ متعمّداً فليتبوّأ مقعده من النار.
هر كس به عمد سخن دروغي به من نسبت دهد، جايگاهش آتش خواهد بود.
روشن است كه اين وعده عذابي است كه گمان نمى رود شخصي مانند جابر سوي آن برود (48).
ابن حجر عسقلاني نيز در اين مورد مى نويسد:
وجه اين مسئله، در جواز پذيرش خبر واحد از يك صحابي عادل است، گرچه اين خبر به نفع او بوده باشد، زيرا ابوبكر از جابر شاهدي بر ادّعايش نخواست (49).
عيني نيز پس از نقل سخن ابن حجر مى نويسد:
ابوبكر از جابر شاهد نخواست، زيرا كه او بر طبق كتاب و سنّت عادل است. خدا در قرآن فرموده است:
( کُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ ) (50).
شما بهترين اُمّتي بوديد كه به نفع انسان ها آفريده شده ايد.
و در آيه ي ديگر مى فرمايد:
( وَكَذلِكَ جَعَلناكُم أُمَّةً وَسَطًا ) (51).
و همين گونه شما را اُمّت ميانه اي قرار داديم.
پس اگر شخصي مانند جابر از بهترين اُمّت نباشد. پس چه كسي هست؟
در سنّت، به سبب كلام پيامبر صلي اللّه عليه وآله كه فرموده:
هر كه از روي عمد به من دروغ نسبت دهد جايگاه او در آتش است.
و چنين كاري از يك مسلمان عادي نيز گمان نمى رود تا چه رسد به يك صحابى. امّا اگر امروزه چنين مسئله اي پيش آيد جز با دليل و شاهد پذيرفتني نيست (52).
پس « بى طرف و منصف باشيم» و بگوييم: اگر اين دو آيه نشانگر عدالت جابر باشد، به اين دليل كه او از صحابه است، پس به يقين نسبت به فاطمه زهرا عليها السلام نيز چنين خواهد بود.
و هر گاه اين سخن صحيح باشد كه « اگر شخصيّتي همانند جابر از بهترين اُمّت نباشد پس چه كسي هست؟» به يقين اين سخن در حق فاطمه زهرا عليها السلام نيز صحيح خواهد بود.
و هر گاه كه در آن حديث « وعده ي عذابي است كه گمان نمى رود شخصي مانند جابر سوي آن برود» به يقين از شخصيّتي مانند فاطمه ي زهرا عليها السلام نيز گمان نمى رود كه سوي آن گام نهد.
و هر گاه كه « چنين كاري حتّي از يك مسلمان عادي نيز احتمال نمى رود تا چه رسد به يك صحابى» پس فاطمه ي زهرا عليها السلام و جابر هر دو از آن منزه و دور هستند.
سرانجام، چگونه است كه نسبت دادن سخني دروغ به پيامبر از جابر - بلكه از يك مسلمان عادي نيز - گمان نمى رود، امّا درباره ي فاطمه ي زهرا عليها السلام چنين نيست؟
پس « بايد بى طرف باشيم» و اقرار كنيم كه حق با آن بانوي مطهّر عليها السلام بوده و بى گمان بر او ستم شده است. از اين رو بايسته است كه بدانيم در وراي ماجراي فدك، مسائل ديگري مطرح بوده كه از خود فدك و قضاياي آن با اهميّت تر و بزرگ تر بوده است (!!).

مطالبه ي فدك به عنوان ارث

آرى، سخن صدّيقه طاهره عليها السلام پذيرفته نمى شود و شاهدان او نيز رد مى شوند... و اين برخورد بدان معناست كه فدك از جمله ي آن چيزهايي است كه رسول خدا صلي اللّه عليه وآله بر جا گذاشته است.
پس اگر آن دلايل پذيرفته نشد، اكنون اين حق فاطمه عليها السلام است كه آن را به عنوان ارث پدري مطالبه كند، زيرا با نپذيرفتن سخن گذشته آن بانو آن سرزمين تا پايان عمر در تملّك پيامبر صلي اللّه عليه وآله و پس از فوت جزء ماتَرَك ايشان بوده است، و بى ترديد آن چه از شخص فوت شده بر جا مى ماند - از مملوكات و حقوق - از آنِ وارث او خواهد بود، و زهرا عليها السلام يگانه فرزند رسول خدا صلي اللّه عليه وآله بوده است. پس چرا بايد از ارث پدرش محروم گردد؟
ابوبكر كه بر ممانعت از اين كار پافشاري داشت، برايش ممكن نبود كه هيچ يك از اين امور را انكار كند:
- نه مى توانست بگويد كه فدك از آن آبادى هايي نيست كه بدون نبرد مِلك پيامبر صلي اللّه عليه وآله شده است.
- نه مى توانست منكر شود كه زهرا عليها السلام تنها فرزند پيامبر است.
- و نه مى توانست حق ارث آن بانو را از رسول خدا صلي اللّه عليه وآله انكار كند....
با اين حال، بر منع فدك از آن بانو مصمّم بود. پس براي اين كار چه بايد مى كرد؟
حضرت زهرا عليها السلام به نزد ابوبكر آمد، در حالي كه زبان حالش چنين بود:
تو اقرار داري كه فدك مِلك پدرم بوده؟ اقرار داري كه من تنها وارث او هستم؟ پس چرا بر آن دست گذاشتي با آن كه مى داني آن جا اكنون به عنوان ارث، مِلك من است؟
حضرت زهرا عليها السلام رو به ابوبكر كرد و فرمود:
يابن أبي قحافة! أترث أباك ولا أرث أبي؟
اي پسر ابو قحافه! آيا تو از پدر خويش ارث مى برى، امّا من از پدر خود ارث نمى برم؟
اين سخن در روايات شيعه و اهل تسنن در ضمن فرمايشات طولاني حضرت زهرا عليها السلام خطاب به انصار و گفت و گو با ابوبكر آمده است. استواري متن، اين سخن را از پى گيري سند بى نياز مى كند؛ وليكن طبيعي است كه پيروان ابوبكر امثال اين روايات را نقل نكنند؛ در عين حال ما آن را نزد عدّه اي از دانشمندان يافته ايم.
آن خطبه را احمد بن ابى طاهر بغدادي مشهور به ابن طيفور ( متوفاي 280 هـ ) (53) در كتاب بلاغات النساء آورده است (54).
همچنين ابوبكر احمد بن عبدالعزيز جوهري ( متوفاي 323 هـ ) در كتاب السقيفه و فدك آن را نقل كرده، آن گونه كه ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه آورده و درباره ي وي گفته است:
ابوبكر جوهري دانشمند و محدّثي اديب، موثق و پارسا است كه محدّثين او را ستوده و آثارش را روايت كرده اند (55).
ابو عبيداللّه محمّد بن عمران مرزباني ( متوفاي 384 هـ ) نيز آن خطبه را با اسناد خويش از عروه و او از عايشه نقل كرده است، چنان كه در الشافي في الامامه و شرح نهج البلاغه آمده است (56).
احمد بن حنبل نيز حديث ياد شده را با اين عبارت نقل نموده است:
آن بانو خطاب به ابوبكر گفت:
أنت ورثت رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله أم أهله؟!
تو از رسول خدا صلي اللّه عليه وآله ارث مى بري يا اهل او؟!
او پاسخ داد: البتّه اهلش (57).
حلبي نيز با اين عبارت حديث را نقل كرده است: در نقلي آمده است: فاطمه رضي اللّه تعالي عنها به ابوبكر گفت:
من يرثك؟
چه كسي از تو ارث مى برد؟
ابوبكر گفت: خانواده و فرزندانم.
فاطمه عليها السلام گفت:
فمالي لا أرث أبي؟
پس چرا من از پدرم ارث نمى برم؟
حلبي مى نويسد: ابوبكر نامه فدك را برايش نوشت، در اين هنگام عمر وارد شد و پرسيد: اين چيست؟
ابوبكر پاسخ داد: نامه اي براي فاطمه درباره ي ارث پدرش نوشته ام؟
عمر گفت: براي مسلمانان چه خواهي داد؟ مگر نمى داني كه عرب عليه تو قيام كرده است؟ (58)
آن گاه عمر نامه را گرفت و آن را پاره كرد (!!)
اين قضيّه را بُخاري و مسلم نيز از عايشه نقل كرده اند. عبارت بُخاري چنين است: عايشه گويد:
إنّ فاطمة عليها السلام بنت النبي صلي اللّه عليه وآله أرسلت إلي أبي بكر تسأله ميراثها من رسول اللّه صلّي اللّه عليه وآله، ممّا أفاء اللّه عليه بالمدينة وفدك وما بقي عن خمس خيبر، فقال أبوبكر: إنّ رسول اللّه قال: « لا نورث ما تركناه صدقة»، إنّما يأكل آل محمّد في هذا المال، وإنّي واللّه لا أُغيّر شيئاً من صدقة رسول اللّه عن حالها الّتي كان عليها في عهد رسول اللّه، ولأعلمنّ فيها بما عمل به رسول اللّه.
فأبي أبوبكر أن يدفع إلي فاطمة منها شيئاً، فوجدت فاطمة علي أبي بكر فهجرته، فلم تكلّمه حتّي توفّيت، وعاشت بعد النبي ستّة أشهر، فلمّا توفّيت دفنها زوجها علي ليلاً ولم يؤذن بها أبابكر وصلّي عليها... (59).
فاطمه عليها السلام دختر پيامبر صلي اللّه عليه وآله براي ابوبكر پيغام فرستاد و ارث خود را از رسول خدا صلي اللّه عليه وآله از آن چيزهايي كه خداوند در مدينه به ايشان بخشيده بود و نيز باقي مانده خمس خيبر، مطالبه نمود.
ابوبكر به او گفت: رسول خدا صلي اللّه عليه وآله گفته است: « ما چيزي به ارث نمى گذاريم، آن چه از ما مى ماند صدقه است». آل محمّد فقط مى توانند از آن مال استفاده كنند. به خدا سوگند! من صدقه رسول خدا صلي اللّه عليه وآله را از همان حال كه در زمان حياتش بوده هيچ تغيير نخواهم داد و درباره ي آن همان كاري را خواهم كرد كه رسول خدا صلي اللّه عليه وآله انجام مى داد.
بدين وسيله ابوبكر از دادن حتي بخشي از آن ها به فاطمه عليها السلام خودداري كرد، و فاطمه عليها السلام نيز بر ابوبكر خشم گرفت و او را طرد كرد و با وي سخن نگفت تا از دنيا رفت.
فاطمه عليها السلام بعد از وفات پيامبر صلي اللّه عليه وآله شش ماه زندگي كرد و هنگامي كه فوت نمود، همسرش علي عليه السلام او را شبانه دفن كرد و به ابوبكر خبر نداد و خود بر او نماز خواند، و تا وقتي فاطمه عليها السلام در قيد حيات بود علي عليه السلام در بين مردم وجهه اي داشت، و چون از دنيا رفت مردم از او روي برگرداندند.

پي‌نوشت‌ها:

1. علي رغم اين که در منابع اهل سنّت درود و صلوات پس از نام مبارک پيامبر خدا صلي الله عليه و آله به صورت ناقص ( ابتر ) آمده است، ما طبق فرمايش حضرتش، درود و صلوات را به صورت کامل آورده ايم.
2. شرح المواقف: 8 / 354.
3. شرح المواقف: 8 / 349 - 350.
4. براي آگاهي از ماجراي ابوبكر در اين جنگ مي توانيد روايت ابو داوود طيالسى، ابن سعد، طبرانى، ابن حِبّان، دارقُطنى، ابن عساكر، ضياء مَقدِسي و ديگران را در كنز العمال: 10 / 424 حديث 30025 ببينيد.
5. براي آگاهي از ماجراي ابوبكر در جنگ خيبر به روايت احمد، ابن ابي شيبه، بزّار، طبرى، حاكم، بيهقى، ضياء مَقدِسى، هيثمي و ديگران در كنز العمال: 10 / 461 حديث هاي 30117 - 30135 مراجعه كنيد كه روايات متعددي نقل كرده است.
6. شايان يادآوري است كه ما در مقابل ترجمه ي عبارات مندرج در منابع اهل تسنّن كه محل تأمّل و دقّت نظر مي باشند، علامت (!!) را نهاده ايم.
7. سوره حشر: آيه 6.
8. تفسير قُرطُبى، الجامع لأحكام القرآن: 9، الجزء 18، ص 9 - 10.
9. التفسير الكبير: 15 / 284.
10. شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد: 16 / 210.
11. معجم البلدان: 4 / 270 - 271 شماره 9053.
12. مراصد الاطلاع علي الأمكنة والبقاع: 3 / 1020.
13. الملل والنحل: 1 / 13.
14. سوره اسراء: آيه 26.
15. الدر المنثور: 5 / 273، مجمع الزوائد: 7 / 49، ميزان الاعتدال: 2 / 288، كنز العمّال: 3 / 767.
16. الصواعق المحرقه: 31.
17. شرح المقاصد: 5 / 279.
18. سوره اسراء: آيه 26.
19. الدر المنثور: 5 / 273 و 274.
20. صحيح تِرمذى: 5 / 592 حديث 3714.
21. المستدرك علي الصحيحين: 3 / 134 و 135 حديث 4629.
22. المستدرك علي الصحيحين: 3 / 129 حديث 4611.
23. مجمع الزوائد: 7 / 234.
24. مجمع الزوائد: 7 / 235.
25. مجمع الزوائد: 9 / 134 بخش « الحق مع علي عليه السلام».
26. تاريخ بغداد: 14 / 320 شماره 7643.
27. تاريخ دمشق: 42 / 449.
28. ربيع الابرار: 1 / 828 و 829.
29. المستدرك علي الصحيحين: 3 / 124 ح 4628.
30. سنن تِرمذى: 5 / 614 حديث 3768، الخصائص، نَسايى: 99 حديث 124، مسند احمد: 3 / 3، مستدرك حاكم: 3 / 182 حديث هاي 4778، 4779 و 4780، المعجم الكبير طبرانى: 3 / 35 حديث 2605، المعجم الاوسط طبرانى: 1 / 173 حديث 368، مسند ابو يعلى: 2 / 359 حديث 1169، المصنّف: 7 / 512 حديث 2، سنن ابن ماجه: 1 / 44 حديث 118، حلية الاولياء: 4 / 139 حديث 206، الاحسان: 9 / 55 حديث 118، مشكل الآثار طَحاوى: 2 / 269 حديث 2103، شرح السنه بغوى: 8 / 104 حديث 3935 و....
31. الطبقات الكبرى: 10 / 213 حديث 11899.
32. الإصابه: 8 / 172 شماره 11899.
33. التفسير الكبير: 29 / 284 - 286.
34. الصواعق المحرقه: 25.
35. السيرة الحلبيه: 3 / 486 - 489.
36. معجم البلدان 4 / 270 - 273 شماره 9053.
37. وفاء الوفاء بأخبار دار المصطفى: 3 / 995 شماره 1001.
38. شرح المواقف: 8 / 356.
39. شرح المقاصد: 5 / 278 و 279.
40. شرح المواقف: 8 / 356.
41. سنن ابى داوود: 3 / 306 حديث 3607.
42. جامع الاصول: 10 / 187 حديث 7686. در اين منبع آمده است: بُخاري روايت مى کند که مروان بن حکم همان فردي است که در داوري فقط شهادت عبداللّه بن عمر را پذيرفت، نه پيامبر صلي اللّه عليه وآله.
43. کنز العمّال: 5 / 585 حديث 14040.
44. جامع الاصول: 10 / 184 و 185 حديث هاي 7681- 7685. اين حديث را مالک، مسلم، ابو داوود و تِرمذي نقل کرده اند.
45. سوره هود: آيه 17.
46. الدر المنثور: 4 / 409 - 412.
47. صحيح بُخارى: 3 / 57 و 58 كتاب الاجاره باب من تكفّل عن ميّت ديناً....
48. شرح كرماني بر صحيح بُخارى: 10 / 125.
49. فتح البارى: 4 / 559 حديث 2296.
50. سوره آل عمران: آيه 110.
51. سوره بقره: آيه 143.
52. عمدة القارى: 6 / 120 حديث 5.
53. شرح حال او را خطيب بغدادي در تاريخ بغداد: 4 / 211 و 212 شماره 1900 آورده و از او تمجيد كرده است، شرح حال نويسان ديگر نيز از ابن طيفور تمجيد نموده اند.
54. ر.ك بلاغات النساء: 58.
55. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 16 / 210.
56. الشافى: 4 / 69 و 70، شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد: 16 / 249.
57. مسند احمد: 1 / 4.
58. سيره ي حلبيه: 3 / 488.
59. صحيح بُخارى: 5 / 82، كتاب المغازي، باب غزوه ي خيبر، صحيح مُسلم: 5 / 153، كتاب الجهاد والسير.

منبع مقاله : حسيني ميلاني، علي؛ (1390)، فدک در فراز و نشيب (پژوهشي در مورد فدک در پاسخ به يک دانشور سنّي)، قم: الحقايق، چاپ پنجم



ادامه مطلب



[ پنج شنبه 13 اسفند 1394  ] [ 6:04 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
اسنادی که رهبر انقلاب توصیه به مطالعه آن کردند

اسنادی که رهبر انقلاب توصیه به مطالعه آن کردند



 






 
اسنادی که رهبر انقلاب توصیه به مطالعه آن کردند
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار اخیر خود با هزاران نفر از دانشجویان و دانش‌آموزان فرمودند: اسنادی که از سفارت آمریکا به‌دست آمد نشان داد این سفارت، حقیقتاً لانه‌ی جاسوسی و مرکز توطئه‌های مستمر بر ضد «ملت ایران و انقلاب نوپای اسلامی» بوده است.
ایشان فرمودند: جوانهای عزیز! اسناد لانه‌ی جاسوسی را بگیرید بخوانید، درس‌آموز است. دانشجویانی که سفارت را تسخیر کردند و فهمیدند اینجا لانه‌ی جاسوسی است، با زحمت زیاد این اسناد را -که سعی کرده بودند در کاغذخردکن‌ها آنها را خرد کنند، نابود کنند به هم چسباندند، با زحمت زیاد اینها را استحصال کردند و- منتشر کردند؛ هفتاد، هشتاد جلد کتاب منتشر شده است. اینها نشان میدهد که آمریکایی‌ها چه در هنگامِ اوج نهضت، چه در هنگامی که نهضت و انقلاب پیروز شده است و جمهوری اسلامی تشکیل شده است، دائم در حال توطئه علیه نظام اسلامی بوده‌اند؛ آمریکا این است. اینها مسائل مربوط به بعد از انقلاب است.
اسنادی که رهبر انقلاب توصیه به مطالعه آن کردند

در زیر ۱۱ جلد از مجموعه ی «اسناد لانه جاسوسی» برای استفاده عموم قرار داده شده است.
لطفاً برای دانلود PDF این کتاب ها روی لینکهای زیر کلیک کنید:

 

منبع :
مشرق نیوز


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 13 اسفند 1394  ] [ 6:03 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
ملاقات شبانه آیت الله خامنه‌ای با امام خمینی (ره)

ملاقات شبانه آیت الله خامنه‌ای با امام خمینی



 



 

 روایتی از فعالیت‌های رهبر انقلاب در روزهای منتهی به ۱۲ بهمن ۱۳۵۷
روزهای پایانی مبارزات بود و خیلی‌ها بوی اسپند پیروزی را نزدیک‌تر از همیشه استشمام می‌کردند. همه‌ی یاران تأثیرگذار امام در پایتخت بودند اما جای یکی خالی بود. آیت‌الله خامنه‌ای که دهه‌ی چهل و پنجاه را در سراسر ایران مبارزه کرده بود و شرق و غرب میهن، سخنرانی‌ها، زندان‌ها و تبعیدهایش را دیده بود، حالا باید به تهران می‌آمد. هرچند «مشهد» کم از سایر شهرها نداشت و نهضت در آنجا هم گلاویز با مأموران طاغوت بود، اما فرمانی از امام رسیده بود. پس از چندین پیام و چندین انکار، پیام آخر صریح‌تر بود: «نیامدنت به تهران مخالفت با امر امام است.»
ملاقات شبانه آیت الله خامنه‌ای با امام خمینی

* مأمور به هجرت

حضرت امام خمینی رحمة‌الله‌علیه، آیت‌الله خامنه‌ای را برای عضویت در شورای انقلاب امر به هجرت کرده بودند. شورایی که قرار بود در نبود قوه‌ی حاکمه در مملکت، کار مملکت‌داری را موقتا در دست بگیرد. مدرسه‌ی رفاه اقامتگاه ایشان شد. «من دوستان مشهد را راضى کردم که بیایم تهران و آمدم، که آن کار مهم هم عبارت از این بود که امام من را به‌عنوان عضو شوراى انقلاب معین کرده بودند و من خبر نداشتم از این قضیه و این‌ها مى‌خواستند به من ابلاغ کنند و این طبعاً ایجاب مى‌کرد که من در تهران بمانم، تا این‌که آمدم تهران...» (۱۳۶۳/۱۱/۱۱)
در کنار همه این تکاپوها و مبارزه با دولت بختیار و تصمیم‌گیری برای امور انقلاب؛ قرار بود امام بازگردند. مأموریت تشکیل «ستاد استقبال از امام» برعهده‌ی شورای انقلاب بود. آیت‌الله خامنه‌ای هم مسئولیت «کمیته‌ی تبلیغات ستاد استقبال» را بر عهده گرفت. «گفتیم که امام، دو سه روز دیگر یا مثلاً فردا وارد تهران مى‌شوند و ما آمادگى لازم را نداریم. بیاییم سازماندهى کنیم که وقتى ایشان آمدند و مراجعات زیاد شد و کارها از همه طرف به این‌جا ارجاع گردید، معطل نمانیم.»(۱۳۶۵/۰۵/۱۸) «کمیته‌ی تبلیغات ستاد استقبال» بلافاصله نشریه‌ای منتشر کرد تا رابط امام و مردم باشد. این نشریه بیش از همه حاصل ایده‌های آیت‌الله خامنه‌ای بود. «آن روزها یک نشریه‌اى ما در مى‌آوردیم که بعضى از اخبار و مثل اینها در آن نشریه چاپ مى‌شد، از همان رفاه این نشریه بیرون مى‌آمد.»(۱۳۶۲/۱۰/۲۴)
ملاقات شبانه آیت الله خامنه‌ای با امام خمینی

* تحصن در قلب تهران

قرار بود امام زودتر از دوازدهم بازگردند، «امام قرار بود بیایند، نیامدند و ما رفتیم در بهشت زهرا و شهید بهشتى سخنرانى کردند و بنده قطعنامه را خواندم، آن روز بهشت زهرا این جورى بود دیگر. یک سخنرانى شهید بهشتى کردند بعد هم یک قطعنامه‌اى تهیه کرده بودیم. من هم رفتم قطعنامه را خواندم و برگشتیم.» بازگشت امام خمینی به میهن مانعی نه‌چندان بزرگ اما آزاردهنده داشت: بختیار، آخرین نخست‌وزیر تاریخ سلطنت. پابه پای مردم که خیابان‌ها را به جهنمی برای او تبدیل کرده بودند، روحانیت در دانشگاه تهران متحصن شده بودند. آیت‌الله خامنه‌ای به‌همراه دیگر روحانیون مبارز شاخص، دانشگاه تهران را -به پیشنهاد شهید مطهری- سنگری کردند برای برداشتن آخرین مانع. «ما رفتیم داخل مسجد و فوراً آن اطاقک سر مسجد را ستاد کارها قرار دادیم و بلافاصله یک اعلامیه منتشر کردیم؛ یعنى اولین کارى که کردیم یک اعلامیه نوشتیم... لذا چند تا برنامه در دانشگاه بود یکى سخنرانی‌هایى که مستمراً در مسجد دانشگاه انجام مى‌گرفت که همه‌ى ماها هر کدام یک برنامه‌ى سخنرانى را این‌جا گذاشتیم و دیگران سخنرانى مى‌کردند، یکى اعلامیه‌ها بود، یکى هم یک نشریه، یک بولتن روزانه ما منتشر مى‌کردیم، الان درست یادم نیست، دو تا بولتن ما منتشر کردیم یکى در دانشگاه، گمانم اسمش تحصن بود.»(۱۳۶۳/۱۱/۱۱)

* اضطراب و خستگی در برابر آرامش امام رنگ می‌بازد

مقاومت مردم اما کار خود را کرد. ۱۲ بهمن‌ماه به‌عنوان روز ورود حضرت امام اعلام شد. اعضای شورای انقلاب از مسجد دانشگاه راهی فرودگاه شدند. احتمال هر اتفاقی می‌رفت و شایعاتی مبنی بر زدن هواپیما در آسمان ایران نیز شنیده می‌شد. اضطراب و دلواپسی در چهره‌ی همه موج می‌زد؛ اما ورود شکوهمندانه‌ی امام و پایین آمدن از پله‌های هواپیما خیال همه را راحت کرد. «توى ماشین من یک وقتى خدمت خود امام هم گفتم همین را. همه خوشحال بودند، مى‌خندیدند، بنده از نگرانى بر آنچه که براى امام ممکن است پیش بیاید بى‌اختیار اشک مى‌ریختم و نمى‌دانستم که براى امام چى ممکن است پیش بیاید. چون یک تهدیدهایى هم وجود داشت. بعد رفتیم وارد فرودگاه شدیم، با آن تفاصیل امام وارد شدند. به مجرد این‌که آرامش امام ظاهر شد، نگرانی‌ها و اضطراب ما به‌کلى برطرف شد. یعنى امام با آرامش خودشان به بنده و شاید به خیلى‌هاى دیگر که نگران بودند، آرامش بخشیدند. وقتى که بعد از سال‌هاى متمادى امام را من زیارت مى‌کردم آن‌جا، ناگهان خستگى این چندساله مثل این‌که از تن آدم خارج مى‌شد. احساس مى‌شد که همه‌ى آن آرزوها مجسم شده در وجود امام و با کمال صلابت و با یک تحقق واقعى و پیروزمندانه این‌جا در مقابل انسان تبلور پیدا کرده.»(۱۳۶۲/۱۰/۲۴) با ورود حضرت امام به سالن فرودگاه، همه گرداگرد ایشان حلقه می‌زنند. آیت‌الله خامنه‌ای اما کمی دورتر از امام جای می‌گیرد، چرا که نمی‌خواهد بر شلوغی اطراف ایشان افزوده و باعث اذیت شدن ایشان شود. «احساس خطر کردیم و با صدای بلند از مردم خواستیم که از امام دور شوند؛ بر احساسات خود غلبه کنند. من و شماری از نزدیکان امام خود را عقب کشیدیم. جز آقای مطهری که داخل هواپیما رفته و هنگام خروج امام را همراهی کرده بود، کسی از خواص، کنار ایشان نبود. آقای بهشتی هم جای معینی نداشت و در آن محیط در حرکت بود.»

* دیدار با خورشید در انتهای شب

آیت‌الله خامنه‌ای که مسئول کمیته‌ی تبلیغات ستاد استقبال بود، همزمان با رفتن امام به بهشت زهرا راهی ستاد استقبال می‌شوند تا مسائل مربوط به تبلیغات و انتشار نشریه را پیگیری کنند. حضرت امام نیز پس از سخنرانی بهشت‌ زهرا به منزلی رفته بودند تا کمی استراحت کنند. ساعت ۱۰ شب اما... : «ما در ستاد استقبال، در دبستان علوى نشسته بودیم. داشتم [برای] یک روزنامه‌اى که آن روزها به‌مناسبت ورود امام منتشر مى‌کردیم... سر مقاله و صفحه‌بندى و این کارها را انجام مى‌دادیم، ساعت ۱۰ شب بود که ناگهان گفتند که امام دارند تشریف مى‌آورند این‌جا. ما هیچ انتظار نداشتیم که این‌جور امام را به این آسانى در یک مترى، دو مترى خودمان مشاهده کنیم. یک وقت امام از در پشت دبستان علوى وارد دبستان شدند. حدود ساعت ۱۰:۳۰ شب بود. چند ساعتى ایشان در منزل یکى از بستگانشان استراحت کرده بودند و برگشته بودند به این‌جا و شب را در آن‌جا گذراند. من با این‌که در فرودگاه امام را زیارت کرده بودم، اما نزدیک نرفته بودم، چون خیلى شلوغ بود و ایشان هم خسته بودند، نمى‌خواستم کمک به مزاحمت ایشان کرده باشم. آن‌جا از نزدیک امام رحمة‌الله‌علیه را زیارت کردیم.»(۱۳۶۶/۱۱/۱۲)

راسخون


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 13 اسفند 1394  ] [ 6:02 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
منزلت حضرت زهرا (س) و امام علي (ع)

 منزلت حضرت زهرا (س) و امام علي (ع)



 






 

مظلوميّت برترين بانو (1)
نويسنده: آيت الله سيّدعلي حسيني ميلاني

نگاهى به جايگاه و منزلت حضرت زهرا عليها السلام از ديدگاه روايات

بديهى است كه احاديث فراوانى در شناسايى شخصيّت حضرت فاطمه ي زهرا عليها السلام، و منزلت و شؤونات آن حضرت در پيشگاه خدا و رسولش صلّى اللّه عليه و آله وجود دارد، تا جايى كه بزرگانى از شيعه و سنّى، به منظور جمع آورى آن ها، كتاب هاى جداگانه اى را سامان داده اند.
ما پيش از ورود به مباحث مورد نظر، ابتدا به ذكر چند روايت در اين زمينه مى پردازيم. اين احاديث ـ كه در كهن ترين منابع اهل سنّت مندرج است ـ نقش مهمّى را در زمينه ي شناخت آن حضرت عليها السلام ايفا مى نمايد.

فاطمه عليها السلام، سرور بانوان

در حديثى كه از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است، حضرتش مى فرمايد:

«فاطمة سيّدة نساء أهل الجنّه»

«فاطمه سرور بانوان بهشتيان است».
اين حديث با تعابير ديگرى نيز از آن حضرت صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است؛ مثلاً: در سخنى مى فرمايد:

«فاطمة سيّدة نساء هذه الأُمّه»

«فاطمه سرور بانوان اين امّت است».
در تعبير ديگرى مى فرمايد:

«فاطمة سيّدة نساء المؤمنين»

«فاطمه سرور بانوان مؤمن است».
در سخن ديگرى آمده است:

«فاطمة سيّدة نساء العالمين»

«فاطمه سرور بانوان جهانيان است».
شايان ذكر است كه اين حديث با الفاظ مختلف، در كتاب هاى: صحيح (تأليف: بُخارى)، المسند (تأليف: احمد بن حنبل)، الخصائص (تأليف: نَسايى)، المسند (تأليف: ابى داوود طيالسى)، صحيح (تأليف: مُسلم)، بخش فضائل الزهرا عليها السلام، المستدرك (تأليف: حاكم نيشابورى)، صحيح (تأليف: تِرمذى)، صحيح (تأليف: ابن ماجه) و ديگر منابع (1) آمده است.
بر اساس اين سخنانِ پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله كه از منبع وحى سرچشمه مى گيرد، حضرت فاطمه زهرا عليها السلام سرور بانوان جهانيان از پيشينيان و پسينيان است.

فاطمه عليها السلام، پاره تن پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله

در حديث ديگرى كه در منابع معتبر شيعه و سنّى آمده است، پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد:

«فاطمة بضعة منّي من أغضبها أغضبني»

«فاطمه، پاره ي تن من است؛ هر كس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است».
اين حديث، با همين متن، در كتاب صحيح (تأليف: بُخارى)(2) و ديگر مصادر ديده مى شود.
در تعبير ديگرى پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

«فاطمة بضعة منّي يريبني ما أرابها و يؤذيني ما آذاها»

«فاطمه، پاره ي تن من است؛ مرا آشفته مى كند، هر آن چه او را آشفته كند و مرا ناراحت مى سازد، هر چه كه او را ناراحت كند».
اين تعبير در كتاب هاى صحيح (تأليف: بُخارى)، مسند (تأليف: احمد بن حنبل)، صحيح (تأليف: ابى داوود)، صحيح (تأليف: مُسلم) و ديگر مصادر آمده است (3).
در صحيح مُسلم آمده است كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

«إنّما فاطمة بضعة منّي يؤذيني ما آذاها»(4)

«به طور حتم، فاطمه، پاره ي تن من است؛ آن چه كه او را بيازارد، مرا مى آزارد».
احمد بن حنبل در المسند نقل مى كند كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

«إنّما فاطمة بضعة منّي يؤذيني ما آذاها وينصبني ما أنصبها»

«بى ترديد، فاطمه، پاره ي تن من است؛ آن چه كه او را بيازارد، مرا مى آزارد و آن چه كه او را اندوهگين سازد، مرا اندوهگين مى كند»(5).
همين حديث را تِرمذى نيز در كتاب صحيح خود نقل كرده است (6). حاكم نيشابورى نيز پس از نقل اين حديث در المستدرك مى گويد:
اين حديث بر مبناى بُخارى و مُسلم، صحيح است (7).
احمد بن حنبل در جاى ديگرى از كتاب المسند اين گونه نقل مى كند كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

«فاطمة بضعة منّي يقبضني ما يقبضها و يبسطني ما يبسطها»

«فاطمه، پاره ي تن من است؛ آن چه كه او را اندوهگين كند، مرا اندوهگين مى كند و آن چه كه او را شاد كند، مرا شاد مى كند»(8).
همين تعبير در المستدرك و ديگر منابع نيز آمده است و حاكم نيشابورى در ذيل آن مى گويد:
اَسناد آن، صحيح هستند (9).

خشم و خشنودى فاطمه عليها السلام، خشم و خشنودى خداست

در حديث زيبايى، پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله، دختر گرامى خود را اين گونه توصيف مى نمايد:

«إنّ اللّه يغضب لغضب فاطمة ويرضى لرضاها»

«خداوند به خشم فاطمه، خشمگين و به خشنودى او، خشنود مى گردد».
اين حديث را در كتاب هاى: المستدرك، الإصابه و تهذيب التهذيب مى توانيد بيابيد؛ البتّه نويسنده ي كنز العمّال نيز آن را از ابى يَعْلى، طَبَرانى و ابى نعيم، روايت مى كند. همچنين نويسندگان ديگرى نيز اين حديث را روايت كرده اند (10).

نخستين فردى كه به پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله ملحق مى گردد

سرانجام، هنگام وفات پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرا رسيد، حضرتش در آن لحظات حسّاس، دخترش فاطمه عليها السلام را خواند و آهسته به او چيزى گفت؛ فاطمه عليها السلام گريست. ديگر بار او را فرا خواند و آهسته به او چيزى گفت؛ فاطمه عليها السلام خنديد (11).
هنگامى كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله دار فانى را وداع گفت، عايشه، فاطمه عليها السلام را سوگند داد تا اين راز را باز گويد تا بداند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله به او چه گفته است.
فاطمه عليها السلام فرمود:

«سارّني رسول اللّه (أو: سارّني النبيّ) فأخبرني أنّه يقبض في وجعه هذا فبكيتُ، ثمّ سارّني فأخبرني أنّي أوّل أهل بيته أتْبعه فضحكتُ»

«پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله(12) آهسته به من گفت كه در اين بيمارى، دار فانى را وداع خواهد گفت؛ من گريستم. آن گاه ديگر بار آهسته به من خبر داد كه من نخستين فرد از اهل بيتش هستم كه در پى او خواهم رفت؛ پس من خنديدم».
اين حديث در صحيح مُسلم و بُخارى و سنن تِرمذى و المستدرك حاكم و كتاب هاى ديگر نيز آمده است (13).

راستگوترين فرد پس از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله

عايشه در مورد شخصيّت والاى حضرت فاطمه ي زهرا عليها السلام لب به سخن گشوده و مى گويد:

«ما رأيت أحداً كان أصدق لهجة منها غير أبيها»

«هيچ شخصى را راستگوتر از فاطمه، جز پدرش نديدم».
حاكم نيشابورى اين روايت را در المستدرك آورده است و در ذيل آن مى گويد: اين روايت بر مبناى بُخارى و مُسلم، صحيح است و ذهبى نيز بر صحّت آن اقرار دارد؛ همچنين اين حديث در كتاب هاى الإستيعاب و حلية الأولياء نيز آمده است (14).

استقبال پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله از فاطمه ي زهرا عليها السلام

عايشه در روايت ديگرى مى گويد:
«كانت إذا دخلت عليه - على رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله - قام إليها فقبّلها ورحّب بها و أخذ بيدها فأجلسها في مجلسه»
«هنگامى كه فاطمه، حضور رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شرفياب مى شد؛ پيامبر به استقبالش برمى خاست، او را مى بوسيد و به او خوش آمد مى گفت و دستش را مى گرفت و او را در جايگاه خود مى نشاند».
حاكم نيشابورى پس از نقل اين روايت مى نويسد: اين روايت، بنا بر مبناى بُخارى و مُسلم، صحيح است و ذهبى نيز بر صحّت آن اقرار دارد (15).

محبوب ترين بانو

طَبَرانى روايت مى كند و مى گويد: پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله به على مرتضى عليه السلام فرمود:

«فاطمة أحبّ إليّ منك و أنت أعزّ عليّ منها»

«فاطمه نزد من محبوب تر از توست، و تو در نزد من، از او عزيزترى».
هيثمى پس از آن كه اين روايت را در مجمع الزوائد نقل مى كند، مى گويد: رجال اين حديث، رجال صحيح هستند (16).

نگاهى به گفتارهاى علماى اهل سنّت

آن چه گذشت، احاديثى بود كه آن ها را به عنوان مقدّمه اى براى بحث هاى آينده برگزيديم و در مطالبى كه بيان خواهد شد و در تحليل رويدادهايى كه مطرح خواهد شد، از اين احاديث بهره هاى بسيار خواهيم برد.
همان گونه كه ملاحظه گرديد، اين احاديث از مصادر مهمّ اهل سنّت و با اَسنادى كه نزد آن ها صحيح است، گزينش شده بود؛ البتّه در دلالت آن ها نيز هيچ گونه مناقشه اى راه ندارد.
يكى از دلالت هاى اين احاديث، اثبات عصمت حضرت فاطمه عليها السلام است، افزون بر آن كه آيه ي تطهير و ديگر دلايل نيز اين نكته را ثابت مى كند.
علاوه بر اين، افراد بسيارى از محدّثانِ حافظ و بزرگان علماى اهل سنّت قائل اند كه حضرت زهرا عليها السلام از خليفه اول و دوم، برتر است.
حتّى برخى از آن ها با استدلال به دلالت اين احاديث، به ويژه حديثى كه از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه حضرتش فرمود: «فاطمة بضعة منّي»، فاطمه عليها السلام را از همه خلفاى چهارگانه نيز برتر شمرده اند و دليل آن ها، فقط همين احاديثى است كه بيان كرديم.
اكنون، جا دارد كه عبارت «مَنّاوى» را كه مشتمل بر اقوال برخى از علماى بزرگ اهل سنّت است، ذكر كنيم.
او در كتاب فيض القدير و در شرح حديث «فاطمة بضعة منّي» مطلبى را از «سُهيلى» ـ از بزرگان علماى حافظ اهل سنّت كه سيره ي ابن هُشام و كتاب هاى ديگرى را شرح كرده است - مى آورَد و مى گويد:
«استدلّ به السهيليّ على أنّ من سبّها كفر، لأنّه يغضبه و أنّها أفضل من الشيخين»
«سُهيلى، طبق اين روايت، بر كفر كسى كه به فاطمه دشنام دهد، استدلال مى كند. و مى گويد: هر كس او را دشنام دهد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را به خشم آورده است و فاطمه عليها السلام برتر از ابوبكر و عمر است».
به راستى ملاحظه ي چه امرى را كردند؟ مگر نه اين است كه سبّ او موجب خشم پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله است؟ و هر كس موجب خشم پيامبر شود، كافر محسوب مى گردد.
اگر اين لام در «لأنّه يغضبه» لام علّت باشد، با توجّه به اين كه علّت، يا عموميّت دهنده است و يا تخصيص دهنده، ناگزير و به دلايل مختلف، لام علّت در اين جا، عموميّت دهنده خواهد بود كه كفر را به اثبات مى رساند.
پس هر چه موجب خشم فاطمه عليها السلام شود، موجب كفر خواهد بود.
پس آزار فاطمه عليها السلام نيز موجب كفر است، چون بى ترديد، آزار فاطمه عليها السلام، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را به خشم مى آورَد.
مَنّاوى در ادامه مى گويد:
«قال ابن حجر: وفيه - أي في هذا الحديث - تحريم أذى من يتأذّى المصطفى بأذيّته، فكلّ من وقع منه في حقّ فاطمة شيء فتأذّت به فالنبيّ (صلّى اللّه عليه و آله) يتأذّى به بشهادة هذا الخبر، ولا شيء أعظم من إدخال الأذى عليها في ولدها، ولهذا عرف بالاستقراء معاجلة من تعاطى بالعقوبة بالدنيا و لعذاب الآخرة أشد»
«ابن حجر گويد: در اين حديث، تحريم آزار كسى است كه با آزار او، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مورد آزار قرار مى گيرد. بنا بر اين، هر كوتاهى و آزارى كه در حقّ فاطمه عليها السلام واقع شود و او را آزار دهد، به گواهى اين حديث، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را مورد آزار قرار داده است و چيزى فاطمه عليها السلام را بيش از آن نمى آزارد كه فرزندانش را بيازارند. به همين دليل، با استقراء به دست مى آيد: كسى كه چنين كند، به زودى در دنيا كيفر خود را خواهد ديد و البتّه عذاب جهان آخرت شديدتر خواهد بود».
از اين رو، اين حديث، حكم به حرمت آزار فاطمه عليها السلام مى نمايد، چرا كه او، پاره ي تن رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله است؛ بلكه - آن سان كه گذشت - آزار او، موجب كفرورزى است.
سپس مَنّاوى مى افزايد:
«قال السُبكي: الّذي نختاره و ندين اللّه به أنّ فاطمة أفضل من خديجة ثمّ عائشه.
قال شهاب الدين ابن حجر: ولوضوح ما قاله السُبكي تبعه عليه المحقّقون.
وذكر العَلَم العراقي: إنّ فاطمة وأخاها إبراهيم أفضل من الخلفاء الأربعة باتّفاق»(17)
«سُبكى گويد: آن چه ما اختيار مى كنيم و در برابر خداوند، آن را بر گردن مى گيريم، اين است كه فاطمه عليها السلام برتر از خديجه و عايشه است.
شهاب الدين ابن حجر گويد: به دليل روشنى سخنِ سُبكى، محقّقان و پژوهشگرانِ پس از او، در اين نظر از او پيروى كرده اند.
علم الدين عراقى گويد: فاطمه و برادرش ابراهيم - به اتّفاق علما - از خلفاى چهارگانه برتراند».
بنا بر اين، بين ما و اهل سنّت در اين كه فاطمه عليها السلام از ابوبكر و عمر برتر است و آزار او موجب دخول در آتش است، هيچ اختلافى مشاهده نمى شود.
همان گونه كه ملاحظه كرديد، اين احاديث به طور كامل، مطلق هستند و هيچ گونه قيدى در آن ها به چشم نمى خورد؛ وقتى پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: «خداوند، به غضب فاطمه، غضب مى كند»؛ نمى فرمايد: اگر چنين و چنان بود، يا به فلان شرط، يا اگر غضبش به فلان علّت بود؛ بلكه بدون هيچ قيدى مى فرمايد: «خداوند، به غضب فاطمه، غضب مى كند».
اين غضب به چه سببى باشد؟ نسبت به چه كسى باشد؟ در چه زمانى باشد؟ هيچ اشاره اى ندارد و به طور كامل، مطلق است.
و آن گاه كه حضرتش مى فرمايد: «آن چه او را اذيت مى كند، مرا اذيت مى كند»؛ ديگر نمى فرمايد: اگر چنين بود، يا اگر اذيّت كننده فلانى بود، يا اگر در فلان وقت بود، بلكه حديث به طور كامل، مطلق است و هيچ قيد و شرطى ندارد.
از طرفى، اين احاديث بيانگر آن است كه پذيرش سخن فاطمه عليها السلام - هر چه باشد - ضرورى است و تكذيب او - در هر ادّعايى كه بنمايد - حرام است. همچنين ملاحظه شد كه عايشه گواهى مى دهد كه او بعد از پدرش، راستگوترينِ مردم است.
آرى! پيامبر خدا صلّى اللّه عليه وآله با علم به آن چه كه بعد از او اتّفاق خواهد افتاد، اين سخنان را فرمود و ديگران را بر اين خصوصيّات آگاه نموده است.
نگاهي به منزلت امام علي عليه السلام در پيشگاه پيامبر خدا
آزار على عليه السلام، آزار پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله است
پيش تر، سخن در اين بود كه به راستى، آزار فاطمه عليها السلام در واقع، آزار پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله است، اينك روايتى را مى خوانيم كه در آن، آزار على عليه السلام، همان آزار پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله دانسته شده است.
احمد بن حنبل در المسند مى گويد: پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

«من آذى عليّاً فقد آذاني»

«هر كه على را بيازارد، در واقع مرا آزرده است»(18).
اين حديث، در منابع بسيارى از جمله: صحيح (تأليف: ابن حِبّان)، المستدرك (تأليف: حاكم نيشابورى)، الإصابه (تأليف: ابن حجر) و أُسد الغابه (تأليف: ابن اثير) نقل شده است (19).
متّقى هندى اين روايت را در كتاب كنز العمّال از ابن شِيبه و احمد بن حنبل نقل كرده است (20).
بُخارى در تاريخ خود، و طبرانى و ديگران نيز اين حديث را آورده اند (21).

كينه ورزى با على عليه السلام، نفاق است

مُسلم در صحيح خود، روايتى را از على عليه السلام - با تأكيد و سوگند - نقل كرده است كه آن حضرت فرمود:

«و الّذي فلق الحبّة وبرأ النسمة! إنّه لعهد النبيّ الأُميّ إليّ: أن لا يحبّني إلاّ مؤمن ولا يُبغضي إلاّ منافق»(22)

«سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد! عهد و پيمانى است از پيامبر اُمّى به من، كه: جز مؤمن مرا دوست نمى دارد و جز منافق مرا دشمن نمى شمارد».
اين روايت، با همين متن و نظير آن، در منابع بسيارى از پيشوايان اهل سنّت از جمله: نَسايى، تِرمذى، ابن ماجه نقل شده است (23).
همچنين احمد در المسند، حاكم در المستدرك و متّقى هندى در كنز العمّال، آن را نقل كرده اند (24).
در مسند احمد و صحيح تِرمذى اين گونه آمده است:
اُمّ سلمه گويد كه پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله همواره مى فرمود:

«لا يحبّ عليّاً منافق ولا يبغضه مؤمن»

«منافق هرگز على را دوست نمى دارد و مؤمن، هيچ گاه او را دشمن نمى شمارد».
جالب توجّه اين كه از اين احاديث، چنين استفاده مى شود كه:
دوست داشتن على عليه السلام با دوستى منافقان، قابل جمع نيست؛ لذا، اگر كسى به امامت على عليه السلام و ولايت آن حضرت پس از پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله معتقد باشد و از طرفى، منافقان را دشمن ندارد، چنين فردى، خودش منافق است و از جانب هر دو گروه مؤمنان و منافقان نيز رانده خواهد شد؛ چرا كه از يك سو، منافقان، به ولايت على عليه السلام معتقد نيستند و اين فرد، معتقد است؛ از طرفى، مؤمنان، منافقان را دوست نمى دارند و اين فرد، منافقان را دشمن نمى دارد.
بنا بر اين، در هيچ حالى و به هيچ شكلى، اين دو موضوع با يكديگر قابل جمع نيستند.

پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله از خيانت امّت خبر مى دهد

حاكم نيشابورى در المستدرك، روايتى را از على عليه السلام نقل مى كند كه حضرتش فرمود:

«إنّه ممّا عهد إليّ النبيّ صلّى اللّه عليه و آله أنّ الأُمّة ستغدر بي بعده»

«از پيمان هايى كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله از من گرفته اين است كه اُمّت پس از او، به من خيانت خواهند كرد»(25).
حاكم نيشابورى پس از نقل اين روايت مى نويسد: اَسناد اين روايت صحيح است.
ذهبى نيز در تلخيص المستدرك مى نويسد: اين روايت صحيح است (26).
اين در حالى است كه علماى اهل سنّت مقرّر كرده اند كه هر حديثى كه در تصحيح آن، ذهبى با حاكم نيشابورى همراه و موافق باشند، در حكم دو حديث صحيح است.
گفتنى است كه اين حديث را ابن ابى شِيبه، بزّار، دارقُطْنى، خطيب بغدادى، بيهقى و ديگران نيز نقل كرده اند (27).

پي‌نوشت‌ها:

1- صحيح بُخاري: 4 / 209، کتاب بده الخلق، باب مناقب قرابة رسول الله، الخصائص: 34، المسند ابي داوود طيالسي: 197، صحيح مُسلم: 7 / 143، الطبقات: 2 / 40، مسند احمد: 6 / 282، حلية الأولياء: 2 / 39، المستدرك: 3 / 151، صحيح ابن ماجه: 1 / 518، سنن تِرمذي: 5 / 326.
2- صحيح بُخارى: 210/4، كتاب بدء الخلق، باب مناقب قرابة الرسول و منقبة فاطمه عليها السلام.
3- صحيح بُخاري: 158/6، مسند احمد: 328/4، صحيح مُسلم: 141/7، کتاب فضائل الصحابة، باب فضائل فاطمة بنت النبي صلّي الله عليه و آله، سنن ابي داوود: 460/1.
4- صحيح مُسلم: 141/7، باب فضايل فاطمه عليها السلام.
5- مسند احمد: 5/4.
6- سنن ترمِذي: 360/5.
7- المستدرک: 158/3.
8- مسند احمد: 4 / 328.
9- المستدرك: 3 / 153، كنز العمّال: 13 / 674 ، 12 / 111.
10- المستدرک:3 / 158، الاصابه: 8 / 266، تهذيب التهذيب: 12 / 392، کنز العمّال: 111/12 و 674/13.
11- در برخى از عبارات اين حديث آمده است كه راز گويى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله با فاطمه عليها السلام، بر عايشه گران آمد.
12- على رغم اين كه در منابع اهل سنّت درود و صلوات پس از نام مبارك پيامبر خدا صلى اللّه عليه و آله به صورت ناقص (ابتر) آمده است، ما طبق فرمايش حضرتش، درود و صلوات را به صورت كامل آورده ايم.
13- صحيح بُخاري: 183/4، صحيح مُسلم: 142/7، المستدرک: 272/4، مسند احمد: 282/6، اين حديث در سنن ترمِذي: 369/5 با اندکي تفاوت نقل شده است.
14- المستدرك: 3 / 160، حلية الأولياء: 2 / 41، الإستيعاب: 4 / 1896.
15- المستدرك: 3 / 154.
16- مجمع الزوائد: 9 / 202.
17- فيض القدير فى شرح الجامع الصغير: 4 / 421.
18- مسند احمد: 3 / 483.
19- صحيح ابن حِبّان: 15 / 365، المستدرك: 3 / 121، الإصابه: 4 / 534، أُسد الغابه: 4 / 114.
20- كنز العمّال: 11 / 601 .
21- المستدرك: 3 / 122، مجمع الزوائد: 9 / 129، در أُسد الغابه و الإصابه، در شرح حال عدّه اى از ائمّه نقل شده است.
22- صحيح مُسلم: 1 / 61، كتاب الإيمان، باب بيان اطلاق اسم الكفر على من ترك الصلاة.
23- سنن ابن ماجه: 1 / 42، سنن نَسايي: 8 / 117، سنن ترمِذي: 5 / 299.
24- مسند احمد: 1 / 84 ، 128، كنز العمّال: 13 / 120 شماره 36385.
25- المستدرك: 3 / 140.
26- تلخيص المستدرک: 3 / 140.
27- تاريخ بغداد: 11 / 216، تاريخ مدينه دمشق: 42 / 447، تذکره الحفاظ: 3 / 995.

منبع مقاله :
حسيني ميلاني، آيت الله سيّد علي؛ (1391)، مظلوميّت برترين بانو، هيئت تحريريّه ي انتشارات الحقايق، قم: الحقايق، چاپ دوازدهم.


راسخون


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 13 اسفند 1394  ] [ 6:00 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
دسته‌بندی یاران امام مهدی(عج) در روایات
 
 
   

 
چهارشنبه 12 اسفند 1394  10:29 ب.ظ

 
 

سرداب غیبت برای شیعه واژه نام آشنایی است. اینکه امام مهدی عج غیبتشان از این مکان آغازشده است. اما هیچ کدام نمی پرسند چند سال غیبت؟! چند قرن؟! تا کی… الی متی… انگار ندیدنت باید جزئی از زندگیمان باشد. انگار اصلا غصه ای از ندیدنت نیست. و ضرورتی در درک حضورت…

مردمان نور ندیده، تاریکی را نور می پندارند و ظلمت را روشنایی. از همین است که آوارگیت را نمی فهمیم.دوریت را احساس نمی کنیم و غربتت برایمان مهم نیست که اگر بود خداوند مهربان بی تردید إذن حضور می داد. مگر نه اینکه خود فرموده اگر تشنه شدید،برایتان آب گوارا خواهم فرستاد.(۱)

یاران امام مهدی (عج) در زمان غیبت

«براساس برخى روایات، گروهى از فرشتگان الهى، دو تن از پیامبران الهى و جمعى از مؤمنان خالص، همواره در کنار حضرت مهدى علیه السّلام هستند و لحظه اى آن حضرت را تنها نمى گذارند و گاهى اوقات از آنها تعبیر به «ابدال»، «اوتاد»، «رجال الغیب» یا «رجال المهدى علیه السّلام» مى شود. مؤمنان خالصى که توفیق رفیقشان شده و در خدمت حضرت مهدى علیه السّلام سر از پا نمى شناسند همانند خود حضرت علیه السّلام به صورت مخفى در بین مردم زندگى مى کنند، زن و فرزند داشته و رفتارى عادى و معمولى دارند ضمن آنکه هیچ گونه ادعایى نیز در این خصوص ندارند مگر آن که حضرت علیه السّلام به آنها اجازه دهد یا خودشان را معرفى کرده و یا از طرف ایشان پیام خاصى را ابلاغ نمایند.»(۲)

رجال المهدی(عج) در ادعیه و روایات

در دعاى مخصوص نیمه ماه رجب منقول از امام صادق علیه السّلام بعد از صلوات بر محمد و آل محمّد صلّى اللّه علیه و اله، بر اوصیاء، سعداء، شهدا و ائمه هدى علیهم السّلام صلوات فرستاده آن گاه چنین مى گوییم:

«اللّهم صلّ على الأبدال و الأوتاد و السّیاح و العبّاد و المخلصین و الزّهاد و اهل الجّد و الاجتهاد…» «خدایا!بر ابدال و اوتاد و سیاحین و بندگان شایسته و مخلصین و زاهدان و اهل کوشش و اجتهاد درود فرست.»

مرحوم کفعمى در کتاب مصباح خویش وقتى به این قسمت دعا مى- رسد در خصوص ابدال و اوتاد چنین مى گوید: «همانا زمین هرگز از«قطب»خالى نمى شود و چهار نفر از«اوتاد»،چهل نفر از«ابدال»، هفتاد نفر از«نجباء» و سیصد و شصت نفر از«صلحاء» همواره بر روى زمین هستند.

امّا قطب(عالم امکان)حضرت مهدى علیه السّلام است و اوتاد نیز کمتر از چهار نفر نمى شوند،زیرا دنیا همانند خیمه است که حضرت مهدى علیه السّلام مانند ستون خیمه است و چهار نفر اوتاد همانند ریسمان هاى این خیمه هستند و البته گاهى اوقات اوتاد بیشتر از چهار نفر مى شوند، همان طور که ابدال بیشتر از چهل نفر و نجباء بیشتر از هفتاد نفر و صالحین بیشتر از سیصد و شصت نفر خواهند شد و ظاهر آن است که حضرت خضر و الیاس علیهما السّلام جزء اوتاد هستند که هردو بزرگوار در خدمت قطب یعنى امام زمان علیه السّلام هستند.(۳)

امام صادق علیه السلام: براى قائم علیه السّلام دو غیبت است، یکى صغرى و دیگرى کبرى.در غیبت صغرى جز شیعیان مخصوص او از جاى آن حضرت خبر ندارند و در غیبت کبرى به غیر از دوستان مخصوص آن حضرت علیه السّلام از مکان ایشان خبر ندارند.(۴)

از ابو بصیر است از قول حضرت باقر- سلام اللّه علیه- که فرمود: صاحب این امر را چاره ای از کناره گیری نیست. و در این کناره گیری و پنهانی دارای نیرویی است و سی نفر را دلتنگی نخواهد بود، و طیبه جایگاه خوبی است.(۵)

تقسیم بندی یاران امام (عج)

یاران امام مهدی (عج) به چهار گروه تقسیم می شوند.

اوتاد

افرادى هستند که به اندازه یک چشم برهم زدن از خداى خویش غفلت نمى کنند و به دنبال مال دنیا نیستند مگر آن چه که نصیب و روزى آنها شود و خطاها و لغزش هایى که از افراد دیگر صادر مى شود از آنها سر نمى زند و (در خصوص غیر پیامبران) در آنها عصمت شرط نیست، آن عصمتى که از شرایط قطب است. این گروه بى واسطه با حضرت مهدى علیه السّلام در ارتباط هستند.

ابدال

ابدال یک درجه از اوتاد پایین تر و در مرحله بعدى هستند که ممکن است گاهى از آنها غفلتى صادر شود ولى بلافاصله با تذکر و تنبّه آن غفلت را از خود دور مى کنند و هرگز گناه عمدى از آنها سر نمى زند.

نجباء

در رتبۀ بعد از ابدال قرار دارند و با دو واسطه (اوتاد و ابدال) با حضرت علیه السّلام در ارتباط هستند.

صلحاء

افراد باتقوایى هستند که متصف به صفت عدالت هستند، اما ممکن است گاهى اوقات از آنها خطایى سرزند که بلافاصله استغفار کرده و پشیمان مى شوند همان طور که خداوند متعال مى فرماید: هرگاه گروهى از شیاطین در دل اهل تقوى وسوسه و خیالاتى وارد کنند بلافاصله آنها متذکر شده و همان دم خدا را به یاد آورده آگاه و بینا مى شوند.(۶)

صلحاء با سه واسطه با حضرت مهدى علیه السّلام در ارتباط هستند.(۷)

اگر یکى از اوتاد کم شود، یکى از ابدال جایگزین او مى شود و جاى آن ابدال را یکى از نجباء پر مى کند و به جاى او یکى از صلحاء وارد دستۀ نجباء مى شود و هرگاه یکى از صلحا کم شود از بقیۀ مردم که صلاحیت و لیاقت داشته باشند جایگزین صلحاء مى شوند.(۸)

ویژگی های رجال المهدی (عج)

«در کتابهای شیعه و سنی به روایاتی چند اشاره شده که پیامبرصلی الله علیه وآله چند ویژگی از ویژگی های ابدال را بیان فرموده است:

الف) قلب های ابدال همانند قلب ابراهیم علیه السلام است. عباده بن صامت از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: «الأبدال ثلاثون رجلاً قلوبهم علی قلب ابراهیم علیه السلام».(۹) شاید مراد پیامبرصلی الله علیه وآله از این تشبیه این است که این چند نفر از نظر شدّت و صلابت و ایستادگی و مقاومت در برابر باطل همانند ابراهیم علیه السلام می باشند که وی در برابر باطل آن گونه ایستاد و از خود سرسختی نشان داد.

ب) سپر بلای انسانها. همچنین ابن مسعود از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل کرده است که فرمود: «یدفع اللَّه بهم عن أهل الأرض»(۱۰)؛ خداوند به وسیله آنها، بلاها را از مردم زمین دور می گرداند.

ج) از دیگر ویژگی هایی که برای ابدال نقل شده است، این است که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «الرضا بالقضاء والصبر عن محارم اللَّه والغضب فی ذات اللَّه(۱۱)؛ راضی بودن به حکم و قضای الهی، صبر پیشه کردن بر محارم خدا – خودداری کردن از آلوده شدن به حرام – ، خشمگین شدن برای خدا.»

د) داشتن مواسات و احسان و عفو از دیگر مشخّصه های ابدال است که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: «یعفون عمّن ظلمهم ویحسنون إلی من أساء إلیهم ویتواسون فیما آتاهم اللَّه عزّوجلّ(۱۲)؛ گذشت و عفو از کسانی که به آنان ظلم کنند، نیکی و احسان به آنان که در حقّشان بدی کنند، ایثار و مواسات در آنچه که خدای به آنان داده است.»

و) جود و سخاء و خیرخواهی. ابن مسعود از پیامبرصلی الله علیه وآله چنین روایت کرده: «لا یزال أربعون رجلاً من أمّتی، قلوبهم علی قلب اِبراهیم یدفع اللَّه بهم عن أهل الأرض یقال لهم الأبدال، قال رسول اللَّه صلی الله علیه وآله: إنّهم لم یدرکوها بصلوه ولا بصوم ولا صدقه. قالوا: یا رسول اللَّه! فیم أدرکوها؟ قال: بالسخاء والنصیحه للمسلمین(۱۳)؛ پیوسته چهل نفر از امّت من هستند که قلب هایشان همانند قلب حضرت ابراهیم علیه السلام می باشد، خداوند به وسیله آنها – بلاها را – از اهل زمین دور می گرداند که به آنان ابدال گفته می شود. سپس رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: بدانید که اینان هرگز این مقام را از خواندن نماز و روزه و صدقه بدست نیاورده اند. عرض کردند: ای رسول خدا! پس به چه چیز به این مقام رسیدند؟ فرمود: به وسیله جود و بخشش و خیرخواهی مسلمانان.»(۱۴)

محل زندگی رجال المهدی (عج)

نه از طایفه و ملّیت خاصّی هستند و نه از شهر و وطن بخصوصی. بلکه ممکن است یک یا چند نفر از یک شهر و یا کشور بخصوصی باشند و نیز ممکن است هر یک از یک منطقه و شهر و دیار باشند. (۱۵)

سایر مردم هم می توانند به چنین مقامی دست یابند؟!

باتوجه به برخى احادیث که وجود ابدال را در همه دوران ها و زمان ها ضرورى مى داند،بى تردید مى توان گفت هرکس که خصوصیات و ویژگى هاى آنان را کسب کند مى تواند در زمرۀ آنان قرار گیرد و البته برخى از خصوصیات و ویژگى ها،تفضّلى است از جانب خداوند متعال وبرخى از آنها با رعایت تقواى لازم و متناسب با آن مقام،همراه با کوشش و تلاش فوق العاده به دست خواهد آمد و در آخر،گزینش نهایى توسط شخص حضرت مهدى علیه السّلام با قبولى از امتحانات ویژه خواهد بود.(۱۶)

پی‌نوشت‌ها:

-سوره ملک آیه ۳۰
۲- امام حاضر،مدیرناظر صص۷۶-۷۵
۳-مصباح کفعمی ص۵۳۴ حاشیه بر دعای ام داوود
۴-کافى،ج ۳،ص ۱۴۱
۵-تاریخ غیبت کبری ،محمدصدر ص۱۹۵ به نقل ازغیبت طوسی ص۱۰۲
۶- اعراف /۲۰۱
۷- امام حاضر ، مدیر ناظر ص
۸- مصباح کفعمى،ص ۷۰۴؛بحار الانوار،ج ۵۳،ص ۳۰۱
۹-فوائد الاصول، ص ۶۹
۱۰-المعجم الکبیر، ج ۱، ص ۲۲۴
۱۱-فردوس الاخبار، ج ۲، ص ۸۴
۱۲-حلیه الاولیاء ج ۱، ص ۸
۱۳-معجم الکبیر، ج ۱۰، ص ۲۲۴
۱۴- بامداد بشریت پ۴۴
۱۵-همان
۱۶-امام حاضر، مدیرناظر ص۸۵

 
 
 
 

 
 
 
   
   

راسخون

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 13 اسفند 1394  ] [ 5:58 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
 
 
عیادت فرزند رهبر انقلاب و اسحاق جهانگیری از آیت الله واعظ طبسی
 
 
 
کد خبر : 1893204
تاریخ انتشار : ۱۰ اسفند ۱۳۹۴در ۹:۰۰ ب.ظ
با حضور در مشهد مقدس و به صورت جداگانه؛

عیادت فرزند رهبر انقلاب و اسحاق جهانگیری از آیت الله واعظ طبسی

فرزند مقام معظم رهبری و معاون اول رییس جمهور با حضور در بیمارستان امام رضا(ع) از آیت الله واعظ طبسی عیادت کردند.
۱۹۹۴۶۴۷

به گزارش مشهدپیام، حجت الاسلام سید مجتبی خامنه ای فرزند مقام معظم رهبری عصر امروز با حضور در بیمارستان امام رضا(ع) از آیت الله واعظ طبسی عیادت کرد.

 

همچنین اسحاق جهانگیری دقایقی قبل به عنوان نماینده رییس جمهور با حضور در بخش اورژانس عدالتیان بیمارستان امام رضا(ع) در جریان روند درمانی تولیت آستان قدس رضوی قرار گرفت.

 

آیت الله واعظ طبسی روز جمعه( ۷ اسفند ماه) به دلیل حمله تنفسی در بیمارستان امام رضا(ع) بستری شده است.

 

انتهای پیام/

 


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 13 اسفند 1394  ] [ 5:51 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

چند دعای مهم برای افزایش روزی  

 

دعای رزق و روزی افزایش رزق و روزی دعا جهت زیاد شدن رزق و روزی رزق و روزی فراوان رزق و روزی در قرآن رزق و روزی زیاد شدن رزق و روزی
 

دعا جهت فراخی روزی

از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام منقول است : هر کس با ایمان را روزی تنگ شود هفت بار سوره مبارکه مریم را با نیت خالص و توجه به خدا و معنی آن بخواند ان شاء الله تعالی روزی بر وی فراخ شود.

(خواص آیات قرآن کریم ص 106)
 
دعایی خاص جهت برکت مغازه و خانه

این دعا را جهت برکت مغازه یا خانه بخوانید یا با خود دارید و یا بر در دکان و خانه بیاویزید ان شاء الله دولت و جمعیت و روشنایی پدید  آید.
 
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏
اللَّهُمَّ انّى‏ أَسْئَلُكَ یا قَریبَ الْفَتْحُ وَ الْفَرْجُ وَ سَهِّلَ الْفَتْحُ وَ الْفَرْجُ یا فَتّاحَ الْفَتْحُ وَ الْفَرْجُ یا مِفتاحَ الْفَتْحُ وَ الْفَرْجُ یا صادِقَ الْفَتْحُ وَ الْفَرْجُ یا رازِقَ الْفَتْحُ وَ الْفَرْجُ یا مُفَتِّحَ الاَبوابِ
(مجمع الدعوات ص 155 حاشیه)

دعا برای وسعت رزق و روزی

در عدة الداعی از امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند برای طلب رزق زیاد بگویید

 يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ أَسْأَلُكَ بِحَقِ‏ مَنْ‏ حَقُّهُ‏ عَلَيْكَ‏ عَظِيمٌ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَرْزُقَنِي الْعَمَلَ بِمَا عَلَّمْتَنِي مِنْ مَعْرِفَةِ حَقِّكَ وَ أَنْ تَبْسُطَ عَلَيَّ مَا حَظَرْتَ مِنْ رِزْقِكَ‏.
 (عدة الداعی ص 276 و 277)

 آیه جهت خیر و برکت پیدا کردن مغازه و منزل

اگر کسی آیه ۵۹ سوره انعام را بر صفحه از قلع بنویسد و در دکان یا منزل خود آویزد خیر و برکت آن بسیار شود.


وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لایَعْلَمُها اِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرَّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ اِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّهٍ فِی ظُلُماتِ الْاَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ اِلاّ فی کِتابٍ مُبین


 آیه به جهت زیادی رزق

به تجربه رسیده آن که در هر روز بخواند آیه مبارکه و من یتق الله تا آخر آیه ۳ سوره طلاق را سه مرتبه بعد از نمازهای واجب با سه مرتبه صلوات در اول آن و سه مرتبه صلوات در آخر آن بخواند موجب وسعت رزق خواهد بود. ان شاء الله.


وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکِّلْ عَلَی الله فَهُوَ حَسْبُهُ اِنَّ اللهَ بالغُ اَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرا.

ایران مطلب


ادامه مطلب



[ پنج شنبه 13 اسفند 1394  ] [ 5:44 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

سخن امام کاظم(ع)درباره چهار نیاز اساسی برای سلامتی بدن

 
مگر نمى‏‌بينى غذا به معده در مى‌آيد و آن‏جا، معده آن را مى‌‏پرورَد تا نرم و آن‏گاه، ناب شود و طبيعت، افشره آن را به عنوان خون می‌گيرد.
پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی: امام موسی كاظم عليه‏‌السلام فرمودند:
سرشت آدم، بر چهار چيز نهاده است: يكى از آنها هواست كه شخص، جز بدان و به نسيم آن، زنده نمى‏‌ماند و هر درد و عفونتى را هم كه در جسم است، بيرون مىر‏‌اند.

ديگرى خاك است كه ممكن است خشكى و حرارت را پديد آورد. ديگرى خوراك است كه خون از آن پديد مى‏آيد.
 
و خوراک، که خون از آن پدید می آید، مگر نمى‏‌بينى غذا به معده در مى‌آيد و آن‏جا، معده آن را مى‌‏پرورَد تا نرم و آن‏گاه، ناب شود و طبيعت، افشره آن را به عنوان خون مى‏گيرد و سپس، كُنجاره به پايين بدن سرازير مى‏شود. و چهارم ، آب است كه بلغم را مى‏سازد.

متن حدیث:

الإمام الكاظم عليه‌‏السلام:
طَبائِعُ الجِسمِ عَلى أربَعَةٍ: فَمِنهَا الهَواءُ الَّذي لا تَحيَا النَّفسُ إلاّ بِهِ وبِنَسيمِهِ، ويُخرِجُ ما فِي الجِسمِ مِن داءٍ و عُفونَةٍ، وَ الأَرضُ الَّتي قَد تُوَلِّدُ اليُبسَ وَ الحَرارَةَ، وَ الطَّعامُ ومِنهُ يَتَوَلَّدُ الدَّمُ. ألا تَرى أنَّهُ يَصيرُ إلَى المَعِدَةِ فَتُغَذّيهِ حَتّى يَلينَ، ثُمَّ يَصفُوَ فَتَأخُذُ الطَّبيعَةُ صَفوَهُ دَما، ثُمَّ يَنحَدِرُ الثُّفلُ، وَالماءُ وهُوَ يُوَلِّدُ البَلغَمَ.



 
«كافي، ج 8، ص230 -بحار الأنوار، جلد61، صفحه 306 - دانش نامه احاديث پزشكي : 1 /412 »

م
کد مطلب: 326404
مرجع : مشرق

ادامه مطلب



[ پنج شنبه 13 اسفند 1394  ] [ 5:43 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 59 :: 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4079121 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب