کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان
   کد خبر: 73224 شنبه، 8 اسفند 1394 - 19:20
 
 
ماندگارترین تصویر حاج همت چگونه خلق شد؟
 
شهیدخبر(شهیدنیوز): شاید همه دیده باشند عکسی را که شهید همت در فضای کوهستانی، با اورکت خاکی رنگ، انگشت شست باندپیچی‌شده، دست روی سینه گذاشته و تبسم زیبایی کرده. خالق این اثر «اباصلت بیات» است که در عملیات «والفجر 4» حضور پیدا کرده و برای نخستین بار حاج همت را در آنجا دیده است.
  

شاید همه دیده باشند عکسی را که شهید همت در فضای کوهستانی، با اورکت خاکی رنگ، انگشت شست باندپیچی‌شده، دست روی سینه گذاشته و تبسم زیبایی کرده. خالق این اثر «اباصلت بیات» است که در عملیات «والفجر 4» حضور پیدا کرده و برای نخستین بار حاج همت را در آنجا دیده است.

«اباصلت بیات» نحوه حضور در منطقه و اولین دیدار با فرمانده لشکر 27 محمدرسول‌الله(ص) را این گونه روایت می‌کند: قبل از اجرای عملیات «والفجر4» در منطقه پنجوین عراق، به ما مأموریت دادند که به غرب کشور برویم. من هم طبق معمول آماده شدم و با هماهنگی لازم با ستاد تبلیغات جنگ به منطقه مورد نظر رفتم و سپس به مریوان اعزام شدم.

مرکز فرماندهی مریوان نامه‌ای به من داد و بعد از 2 روز وقتی به منطقه عملیاتی رسیدم که هوا رو به تاریکی می‌رفت؛ پیرمرد خوش‌سیمایی که حدود 60 سال داشت، را در آنجا دیدم؛ بعد از سلام و احوالپرسی گرم با بنده گفت «پسرم چرا با لباس شخصی آمده‌ای؟» گفتم «عکاس و خبرنگار هستم».

آن شب را در سنگر این پیرمرد بودم که بعد فهمیدم ایشان «عمو حسن» از اهالی نازی‌آباد منطقه جنوب تهران هستند که تدارک و تبلیغات لشکر 27 محمدرسول‌الله(ص) را برعهده دارند. عموحسن یک دست لباس نظامی به من داد. از او پرسیدم «می‌خواهم حاج آقا همت را ببینم» او گفت «دیدن او خیلی مشکل است، امشب را در اینجا بمان تا ان‌شاءالله ببینم فردا خدا چه می‌خواهد» به جز من و عموحسن، محمد که 16 سال داشت و حمزه 25 ساله در سنگر بودند.

آن شب برای من بسیار فراموش نشدنی است؛ ساعت 12 شب خوابیدم؛ ساعت 2 بامداد با صدای قرائت قرآن کریم از خواب بیدار شدم و بیرون رفتم. دیدم در فاصله 10 متری از سنگر، بچه‌ها چاله‌ای را کندند و به شکل قبر بود و در آنجا تضرع و نیایش می‌کردند. آرام آرام جلو رفتم و دیدم «حمزه» با یک شمع کوچک در داخل قبر، نشسته و قرآن می‌خواند و گریه می‌کند. این صحنه برای من تکان دهنده بود.

صبح از خواب بیدار شدم از عمو حسن پرسیدم «جریان دیشب چه بود؟» عمو حسن گفت «این مسئله تازه‌ای نیست؛ اینجا خیلی از بچه‌ها همین کار را می‌کنند، همین محمد 16 ساله نماز شب را در خلوت می‌خواند؛ یک شب خیلی دلم گرفته بود. از خواب بیدار شدم و دیدم محمد نیست. از سنگر بیرون زدم و دیدم «محمد» در داخل قبر دعا و گریه و زاری می‌کند و می‌گوید: خدایا! من بدون اجازه پدر و مادرم آمدم؛ پدر و مادرم را از من راضی کن. محمد در ادامه حضرت امام(ره) و مردم پشت جبهه را دعا می‌کرد. او طوری گریه می‌کرد که فکر نکنم کسی در عزای عزیزترینش این گونه گریه کند. یکبار که از او پرسیدم: پسرم تو که خیلی کم سن و سالی این گونه نماز شب می‌خوانی و در قبر گریه می‌کنی من از تو بزرگترم این کارها را نمی‌کنم؛ تو هنوز بهشتی هستی و گناهی مرتکب نشده‌ای؛ محمد نگاهی به من کرد و تا چند روز با من سر سنگین رفتار می‌کرد. یک روز آمد و گفت: مرا ببخشید. گفتم: چه کار کردی که ببخشمت؟ گفت: شما راز مرا با خدا افشا کردید؟ گفتم: من گناهکارم که راز تو را افشا کردم تو باید مرا ببخشی».

 

بعد از این گفت‌وگو، «عمو حسن» آدرس داد تا به فرماندهی بروم. قبلاً حاج همت را ندیده بودم؛ در فرماندهی چشمم به یک رزمنده‌ای افتاد در کنار یک تانکر آب ایستاده بود و می‌خواست وضو بگیرد. چهار نفر در اطرافش بودند. ایستادم تا وضو گرفتنش تمام شود، نزدیک رفتم و پرسیدم «ببخشید من با حاج همت فرمانده لشکر 27 محمدرسول‌الله(ص) کار دارم» آن جوان خوشرو گفت «با همت چه کار دارید؟» گفتم «منظورم این است که می‌خواهم ایشان را ببینم». او گفت «من ابراهیم همت هستم» گفتم «شوخی می‌کنید؟» گفت «نخیر، من همت هستم اما فرمانده نیستم، فرمانده تمام این رزمندگان 14 ساله تا 75 ساله هستند که شما اینها را قطعاً دیده‌اید، من هم خدمتگزار کوچک برای آنها هستم». 

 

دوربین در دستم بود؛ حاج همت ادامه داد «خبرنگار هستی؟» گفتم «بله؛ اگر اجازه بدهید یک عکس هم از شما بگیرم» حاج همت گفت «این همه بچه‌های خوش تیپ و خوب در این جبهه است؛ چرا از من می‌خواهی عکس بگیری؟» در حالی که حاج همت تبسمی زدند آن عکس بسیار زیبا را از وی گرفتم که جزو تصاویر برجسته تاریخ دفاع مقدس است.

 

 

در ادامه از حاج همت پرسیدم «برای مردم پشت جبهه حرفی دارید؟» او گفت «من فقط یک جمله می‌گویم، مردم ولی نعمت ما هستند و ما هم سرباز کوچک آنها هستیم و از وجب به وجب خاکمان دفاع می‌کنیم و نمی‌گذاریم در دست دشمن باشد.»

فردای همان روز، رزمندگان 17 تا 20 ساله و پیرمردان 60 تا 80 ساله هم بین آنها دیده می‌شد که «حاجی بخشی» و «عمو حسن» هم بین رزمنده‌ها بودند و شیرینی پخش می‌کردند. بعد از قرائت قرآن کریم، رزمنده‌های منتظر بودند تا فرمانده لشکر 27 محمدرسول‌الله(ص) برای سخنرانی بیاید.

 

حاج همت آمد و بعد از نیایش خدا و خواندن دعای فرج گفت «به شما برادران عزیزانم با اطمینان می‌گویم که تاریخ، تا این مقطع زمانی مثل شما انسان‌ها پاک‌سرشت، شجاع، ایثارگر و شهادت‌طلب به خود ندیده است و نخواهد دید. قدرت طلبی انسان را در دنیا و آخرت به تباهی می‌کشد و بدانید که نسل‌های آینده به شما غبطه خواهند خورد؛ در حال حاضر که من حقیر با شما بزرگواران صحبت می‌کنم، مردم در گوشه و کنار کشور عزیزمان دست به دعا گرفته‌اند و از خداوند متعال می‌خواهند در عملیاتی که در پیشرو داریم، پیروزی بزرگی را برای ملت عزیزمان به ارمغان بیاوریم. بله عزیزانم، به زودی راه درازی را در پیش داریم عملیاتی با رمز نام خداوند باری تعالی «یا الله» اجرا خواهد شد. برادران عزیزم، من مخلص تک تک جوانان و پیرمردان 70 ساله هستم که الان حضور دارید و ان‌شاءالله مرا حلال کنید».

صحبت‌های حاج همت ساعت پنج ونیم عصر تمام شد و ساعت 6، رزمنده‌ها آماده رزم شدند. هر رزمنده‌ای باید 4 ساعت راه می‌رفت تا به منطقه عملیاتی می‌رسید.

   
  

اضافه نمودن به: Share/Save/Bookmark



نظر شما:
نام:
پست الکترونیکی:
آدرس وب:
نظر
 
   

 


ادامه مطلب



[ شنبه 8 اسفند 1394  ] [ 8:00 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
   کد خبر: 73218 شنبه، 8 اسفند 1394 - 18:38
 
در گفت و گو با دوستان شهید "حجت اسدی"
روایتی از طلبه ی شهید بسیجی مدافع حرم؛"دعا کن عاقبتمان ختم به شهادت شود"
 
روایتی از طلبه ی شهید بسیجی مدافع حرم؛"دعا کن عاقبتمان ختم به شهادت شود"شهیدخبر(شهیدنیوز): غضنفری از دوستان شهید حجت اسدی روایت کرد: حالات روحی این اواخرش خیلی عجیب بود در پیامک هایی که می داد می گفت حاج سعید دعا کن عاقبت بخیر شویم و عاقبتمان ختم به شهادت شود.
  

طلبه شهید «حجت اسدی»؛ یکی از فعالان فرهنگی استان قزوین و یکی از مداحان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بود که در کسوت خادمی شهدا در یادمان‌های مختلف دفاع مقدس به زائران راهیان نور خدمت می‌کرد. او چندی پیش داوطلبانه برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) راهی سوریه شد و توسط تروریست‌های تفکیری در سن 34 سالگی و در شب شهادت حضرت زهرا(س) به شهادت رسید از او سه فرزند13 ساله، 7 ساله و 6 ماهه ی پسر به یادگار مانده است.

غضنفری: می گفت دعا کن عاقبت بخیر شویم و عاقبتمان ختم به شهادت شود

غضنفری از دوستان شهید حجت اسدی در گفت و گویی با اشاره به ویژگی های اخلاقی شهید مطرح کرد: ایشان مصداق کامل یک طلبه ی مجاهد مخلص متواضع بود که علمداری هیئات های استان قزوین را برعهده داشت و در کارهای جهادی عراق و موکب های فرهنگی که در موسم اربعین شکل می گرفت از فعالین بود.

وی ادامه داد: مداح بسیار خوبی بود و ارتباط خوبی با بدنه نسل سوم و چهارم انقلاب در قزوین داشت. حدود 150 تا 200 نفر از بچه هایی که زیر بال و پر ایشان رشد کردند الان مشغول به انجام کارهای فرهنگی هستند و از امروز به بعد موجی که از نفحات این شهید در کشور و خصوصا استان قزوین جاری و ساری می شود را خواهیم دید.

دوست شهید حجت اسدی از انگیزه های حضور شهید در سوریه سخن گفت و افزود: یکی از انگیزه های شهید در اواخر حضورش پیوستن به خیل مدافعان حرم بود و تمام تلاش خود را به کار گرفته بود تا هر طور شده راهی عراق و سوریه شود و بین مدافعان حرم جای بگیرد که خیلی زود این اتفاق افتاد و از ما جدا شد و به شهدا پیوست.  

وی به مدت حضور شهید حجت اسدی در سوریه اشاره کرد و گفت: قریب به هفته بود که به سوریه رفتند. ایشان در دفاع از حرم های مطهر عراق در سالی که آمریکا به عراق حمله کرده بود نیز جزو مبارزین و مدافعین بود.

غضنفری ادامه داد: سال گذشته در ایام فاطمیه و در نجف اشرف موکبی بنا کردیم که شهید حجت از مسئولین موکب بود و توانستیم برنامه ی دهه فاطمیه را در نجف برگزار کنیم. در 2 سال متوالی در مسوم اربعین نیز ایشان مدیریت چندین موکب را برعهده داشت.

دوست شهید اسدی در توضیح حالات روحی روزهای قبل از سفر شهید گفت و تصریح کرد: حالات روحی این اواخرش خیلی عجیب بود در پیامک هایی که می داد می گفت حاج سعید دعا کن عاقبت بخیر شویم و عاقبتمان به شهادت ختم شود.

بچه های هیئتی با روضه های شهید حجت مانوس بودند

برزگری از دوستان شهید اسدی و داماد خانواده نیز در صحبت هایش به چند سال دوستی با شهید و نسبت فامیلی اش اشاره کرد و گفت: شناخت ما نسبت به شهید به یک روز و دو روز و چند روز برنمی گردد شهید مرا بزرگ کرده. زندگی را وقف کرده بود و در رزومه اش فعالیت در 12 یادمان از یادمان عملیات فتح المبین تا دریاچه زریوار و معراج الشهدا و دیگر یادمان های مناطق عملیاتی هست.

وی ادامه داد: در بحث کارهای فرهنگی یک سال در حرم حضرت معصومه فعالیت فرهنگی انجام داد یک سال در ایام فاطمیه موکبی را بنا کرد و دو سال متوالی در اربعین مسئولیت موکبی را برعهده داشت و وزنه ای که در بحث کارهای فرهنگی دارد وزنه ای سنگین است که می توان فهمید چطور شخصیتی داشت.

برگزری به فعالیت های شهید در استان قزوین اشاره کرد و توضیح داد: هیئت حسین جان از بزرگترین هیئت های استان است که کارها و برنامه های فراتر از استان دارد. شهید حجت جلسه های روضه ی خوبی داشت که بچه ها چندین سال با نفش او آرام گرفته و مانوس بودند. فعالیت های دیگر شهید به فضای اقتصادی و کار فرهنگی توام گره خورده بود. به این معنا که چندین مغازه به صورت شبکه ای ایجاد کرد و بسیاری از بچه های هیئت که اوضاع مالی خوبی نداشتند را به هر بهانه ای بود در این فروشگاه ها مشغول به کار می کرد.

وی تصریح کرد: کسانی که با ایشان همکار بودند می دانند بسیاری از فعالیت های فرهنگی شهید حجت بین المللی بود در بحث عراق و لبنان فعالیت های فرهنگی می کرد و در آخرین مورد در اربعین امسال چنیدن نمونه از تولیدات فرهنگی ایشان در عراف به نمایش گذاشته شد.

ما همه در هیئت خادم هستیم نه مدیر و مسئول!

برزگری با اشاره ای به وصیت نامه و حس و حال نوشته های شهید گفت وصیت نامه شهید وصیت نامه خاصی بود. بعضی قسمت ها خط خوردگی دارد و دوباره نوشته شده که اگرچه ممکن است کار سهوی بوده ولی امروز که به دست ما رسیده و در این شرایط می خوانیم متوجه می شویم بار معنایی زیادی دارد. در ابتدا با قاطعیت نوشته شده هو شهید. در قسمتی از وصیت نامه که شهید با خداوند هم صحبت می شود از الفاظ تکان دهنده ای استفاده می کند. بعداز طلب حلالیت شهید به صراحت در وصیت نامه از خانواده و دل کندن از وابستگی به همسر و سه بچه اش می گوید. از همین جا معلوم می شود که شهید واقعا شهادت را می خواست و در بخش دیگر در اشاره ای به من سفارش می کند که همه ی ما در هیئت خادم اهل هستیم نه مدیر و مسئول.

وی ادامه داد: در انتهای وصیت نامه می گوید به امید دیدار، میبینمت در بهشت، که بهشت را قلم گرفته و به جایش نوشته جنت الحسین. این قلم گرفتگی شاید کار سهوی باشد ولی به من این را نشان می دهد که شهید در کنار حضرت اباعبدالله است. زمانی که شهید در کنار ما بود خیلی چیزها از ایشان یاد گرفتیم اینکه شهید همیشه راه را به ما نشان می داد در این قلم گرفتگی که به جایش جنت الحسین نوشته شده به گونه ای می خواهد راه را نشانمان دهد./ب

دفاع پرس

   
  

اضافه نمودن به: Share/Save/Bookmark



نظر شما:
نام:
پست الکترونیکی:
آدرس وب:
نظر
 
      کد امنیتی:
 
 

ادامه مطلب



[ شنبه 8 اسفند 1394  ] [ 7:59 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
   کد خبر: 73188 شنبه، 8 اسفند 1394 - 17:55
 
 
از بوسه سرباز عراقی تا مانور تبلیغاتیِ کاخ صدام
 
شهیدخبر(شهیدنیوز): وقتی با احمد صحبت می‌کنی، شیرینی لهجه کرمانی‌اش بر تلخی خاطرات روزهای سخت زندگی‌ پرماجرایش غلبه پیدا می‌کند! ماجرایی که از بوسه سرباز عراقی تا رفتن به سرنوشتی نامعلوم و دیدار با صدام همه و همه در آن قرار دارد.
  

وقتی با احمد در حاشیه سفرش به نصف جهان صحبت می‌کنی، شیرینی لهجه کرمانی‌اش بر تلخی خاطرات روزهای سخت زندگی‌ پرماجرایش غلبه پیدا می‌کند! بچه «فاریاب»؛ است؛ جنوبی‌ترین شهرستان و در 350 کیلومتری مرکز استان. 16 سال بیشتر نداشته که در خرمشهر اسیر می‌شود و به قول خودش راهی سرنوشتی نامعلوم!

جوانکی لاغر و استخوانی با گونه‌های فرو رفته و صورتی که هنوز مویی در آن نروییده است. همین سبب می‌شود که سرباز عراقی هم موقعی که اسیرش می‌کند، صورتش را ببوسد؛ و او را «طفل صغیر» صدا کند؛ شاید به بهانه ترحمی کوتاه و موقت! و این‎ آغازی می‌شود بر داستان پرماجرای هشت سال و اندی اسارت «احمد یوسف‌زاده»؛ وقتی که یکی از آن بیست و سه نوجوانی است که پایش به کاخ صدام باز می‌شود...
 
و حالا یوسف‌زاده، مدیرکل امور فرهنگی دانشگاه شهید باهنر کرمان و مدیر مسئول هفته‌نامه محلی «رودبار زمین» است. حضور او در اصفهان فرصتی شد برای یک گپ‌و‌گفت به یادماندنی؛ وقتی به سادگی و بدون هیچ تشریفات و وقت قبلی، دعوت ما را در یکی از هتل‌های شهر پذیرفت.
 
از بوسه سرباز عراقی تا مانور تبلیغاتیِ کاخ صدام
 
چه شد به جبهه رسیدید با این سن و سال کم و جثه کوچک‌تان؟
 
یوسف‌زاده‌:من و بقیه دوستانم به خاطر سن و سال کم، برای رفتن به جبهه مشکلات بسیاری داشتیم و تلاش‌های پی در پی‌مان بی نتیجه می‌ماند. اما خب بالاخره هر کدام‌مان به نحوی خود را به جبهه رسانده و به آرزوی‌مان رسیدیم.
 
از رفتن‌تان به جبهه بگویید. چه سالی عازم شدید؟
 
یوسف‌زاده: آبان سال 60؛ دفعه اولی که رفتم جبهه با دوتا از برادرهام (یوسف و محسن) بودم ولی دفعه دوم تنها و بی خبر رفتم که همان موقع هم اسیر شدم.
 
شما در خرمشهر اسیر شدید؟
 
یوسف‌زاده: بله، در عملیات بیت المقدس. تاریخ شروع مرحله اول عملیات، دهم اردیبهشت 61 بود و ما در همان روز اول عملیات به محاصره دشمن درآمدیم.
 
چه شد که محاصره شدید؟
 
یوسف‌زاده:یکی از تیپ‌های کناری ما، به دلایلی نتوانسته بود به درستی عمل کند. تیپی که قرار بود کنار ما، جلو برود و پاکسازی کند. ولی ما جلو رفتیم و عملیات را شروع کردیم.  عراقی‌ها هم از آن مسیری که آنها جلو نیامده بودند، برگشتند و ما را محاصره کردند. البته ما شب قبل منطقه را کاملا در دست داشتیم، اما به خاطر به موقع عمل نکردن آن تیپ، ساعت‌های 11-10 صبح بود که عراقی‌ها از فرصت پیش آمده استفاده کردند و ما را دور زدند. ما هم تا جایی که مهمات داشتیم به سمت دشمن حمله کردیم ولی هرچه گذشت دشمن حلقه محاصره اش را برای ما تنگ‌تر کرد.
 
دشمن چه زمانی به سراغ‌تان آمد؟ یا اینطور بگویم چه زمانی اسیر شدید؟
 
یوسف‌زاده:وقتی محاصره شدیم؛ من، حسن اسکندری و اکبر؛ دوست زخمی ما که روی دست‌مان مانده بود و به شدت خون از بدنش می‌رفت، تنها و غریب در حلقه دشمن‌گیر افتاده بودیم و هیچ راهی برای فرار نداشتیم. انگار جز ما سه نفر کسی آنجا نمانده و همه شهید شده بودند. آتش دشمن که کم شد، به راهی برای گریز از آن مهلکه فکر می‌کردیم و آرام آرام اکبر را با خودمان می‌بردیم، اما ناگهان سر و کله سربازی عراقی و لوله تفنگی که به سمت ما گرفته بود، پیدا شد.
 
از برخورد سرباز عراقی بگویید!
 
یوسف‌زاده:سرباز عراقی چیزی که برایش خیلی عجیب بود، دیدن من با آن جثه لاغر و نحیف و استخوانی بود! از نگاهش خیلی خوب می‌توانستی متوجه تعجبش بشوی! آن زمان من شانزده ساله بودم ولی خیلی از نظر بدنی ضعیف بودم. در توضیح نحیف بودن جثه‌ام همین قدر بگویم که وقتی 24 سالم بود و از اسارت برمی‌گشتم، 49 کیلو بودم. کمی نگذشت که به من نزدیک شد. به عربی به من گفت: « طفل صغیر!» در ابتدا فکر کردم می‌خواهد مرا اذیت کند! بعد دیدم نه خیلی مهربانانه جلو آمد و صورت مرا بوسید. ولی در عین حال معلوم بود که از دست من عصبانی است.
 
چطور عصبانیتش را نشان داد؟
 
یوسف‌زاده: عصبانیتش را وقتی فهمیدم که با دیدن سربند یازهرا روی کلاه آهنی من، به طرز بدی و با عصبانیت از من خواست آن را بردارم!
 
چه برخورد دوگانه‌ای! از یک طرف شما را بوسیده و از طرف دیگر نسبت به پیشانی‌بند شما واکنش منفی نشان داده است!
 
یوسف‌زاده: بله؛ من هم ترحم او را در آن لحظه دیدم هم عصبانیت و دعوایش را! یک جورایی انگار باورش نمی‌شد ما مسلمانیم! یا شاید به خاطر این که شیعه نبود، از دیدن سربند من عصبانی و ناراحت شد!
 
زمان اسارت چند نفر بودید؟
 
یوسف‌زاده: در آن لحظه‌ای که حالا دارم برای‌تان روایت می‌کنم -زمان اسارتم- من بودم و اکبر دانشی و حسن اسکندری.
 
تحالا شما بودید، حسن، یک دوست زخمی و یک سرباز عراقی!
 
یوسف‌زاده: بله؛ در آن لحظه همه چیز را به خدا سپردیم، دست‌ها را بالا بردیم و به اسارت تن سپردیم!
 
از حال و هوای لحظات اول اسارت بگویید!
 
یوسف‌زاده: لحظه اول اسارت، احساس عجیب و غریبی داشتم. اولین باری بود که دشمن را روبروی خود میدیدی! دشمنی که سال‌ها با او جنگیده‌ای، دشمنی که به طرف او خمپاره پرتاب کرده‌ای؛ او هم با توپ و تفنگ از شما پذیرایی کرده و کشور شما را به خاک و خون کشیده است. به هرحال برای نخستین بار با چنین دشمنی با فاصله دو متری روبرو شدن، حس و حال خاصی داشت. مخصوصاً که زبان او را هم نمی‌فهمی و البته او هم زبان تو را درست نمی‌فهمد؛ حتی بوی ادکلنش هم برایت عجیب است، تن صدایش و ....!
 
آن لحظه، حس کردید که دارید برای همیشه با آزادی خداحافظی می‌کنید؟
 
یوسف‌زاده:بله؛ چون واقعا همه راه‌ها جز راهی که به اسارت ختم می‌شد برای‌مان بسته بود. مجبوری تن به اسارت بدهی و این اولین فکری است که در ذهنت نقش می‌بندد. البته فکرهای زیاد دیگری هم به ذهنم هجوم آورد که الان واقعا وظیفه‌ام چیست؟ دستانم را بالا بگیرم یا بجنگم؟ بخواهم بجنگم گلوله‌ای برایم نمانده، بخواهم دستانم را بالا بگیرم، یعنی این‌که تسلیم شده‌ام. گاهی اوقات تسلیم شدن معنای بدی دارد و حس ناتوانی به انسان می‌دهد و معنای خوبی ندارد. ولی خب گاهی اوقات هم برای زنده ماندن انسان مجبور می‌شود بین بد و بدتر را انتخاب کند. 
 
بد و بدتر آن لحظه برای ما این بود که فرار کنیم در حالی که می‌دانستیم کشته می‌شویم و این خوب نبود. یعنی با علم این‌که کشته می‌شوی، خودت را به کشتن دهی! این افکاری بود که همان لحظه در ذهن من می‌گذشت و به من تلقین می‌کرد که نباید اسیر شوم. چه کار کنم؟ گلوله‌ای هم برای جنگیدن ندارم! فرار کنم تا دشمن مرا بزند و شهید شوم؟ بعد پیش خودم گفتم نه! این کار خوبی نیست و نوعی خودکشی است. شاید هم شهید نشوم...! اگرچه ما یک زخمی هم روی دست‌مان مانده بود و همین موجب شده بود نتوانیم از او جدا شویم. خلاصه آن لحظه و با آن سن و سال کم، انواع و اقسام افکار در مخیله‌مان رژه می‌رفت.
 
حالا دیگه باورتان شده اسیر شده‌اید! از اتفاقات بعدی بگویید.
 
یوسف‌زاده:در گیر و دار همین افکار بودیم که سرباز عراقی دیگری از راه رسید و خواست دوست زخمی ما اکبر را بکشد! من و حسن خیلی التماسش کردم که این کار را نکند تا این‌که سرباز عراقی اولی به کمک ما آمد و مانع او شد! به هرحال ما را سوار یک نفربری کردند و رفتیم. من و حسن اسکندری با هم رفتیم و اکبر را از ما جدا کردند.
 
کجا رفتید؟
 
یوسف‌زاده: رفتیم به سمت سرنوشتی نامعلوم!
 
نامعلوم؟
 
یوسف‌زاده: چون نمی‌دانستیم چه اتفاقی قرار است برای ما بیفتد! حسن به من گفت: «احمد اسیر شدیم و احتمال دارد تا یکسال دیگر اسیر باشیم.» من که اول باورم نمی‌شد! با خودم می‌گفتم: «مگر می‌شود، آدم یکسال اسیر باشد؟!» اما روز آخر اسارت وقتی از اردوگاه بیرون می‌آمدیم، با خودم گفتم: «دیدی یکسال برایت خیلی زیاد بود، چقد زود گذشت؟ 8 سال و سه ماه.» آن موقع من دیگر آن بچه 16 ساله نبودم. یک نوجوان 24، 25 ساله بودم.
 
واقعا زود گذشت؟
 
یوسف‌زاده: بله؛ برای این ادعا دلیل دارم. به عقیده من، تنها اسرایی که بعد از سال‌ها گذر از دوران اسارت، می‌گویند یادش بخیر! اسرای ایرانی هستند. نه به خاطر این که آن دوران، واقعا دورانی خوبی بوده یا آنجایی که ما بودیم، جای خوبی بوده، نه! فقط به خاطر اینکه آنقدر روابط انسانی پاک و منزه بود، آنقدر جمع اسرای ایرانی به دنیای معصومیت و دوری از گناه نزدیک بودند، آنقدر مهربانی در میان‌شان موج می‌زد که همه مشکلات، شکنجه‌ها، گرسنگی‌ها، بی‌لباسی‌ها، سرما، گرما وغیره را پوشش می‌داد. بنابراین اگر شما شنیدید که یک نفر در زندانی مخوف با انواع و اقسام شکنجه‌ها و گرسنگی‌ها وغیره زنده مانده و بعد از گذر زمان از آن دوران به خوبی یاد می‌کند، مطمئن باشید، آن فرد فقط یک اسیر ایرانی می‌تواند باشد. حالا ممکن است یک اسیر عراقی نیز به خاطر داشتن روزهای خوب در ایران هم این حرف را بزند ولی روزهای خوب برای اسرای ایرانی با اسرای عراقی خیلی متفاوت است.
 
در ساعات اولیه اسارت، چه افکاری بیشتر سراغ ذهن یک نوجوان 16 ساله آمده بود؟
 
یوسف‌زاده: چیزی که برای من خیلی جالب بود، حس وطن‌پرستی بود که در لحظه اسارت مرا فراگرفته بود! قاعدتاً در آن لحظه من باید خیلی ناراحت آینده مبهمی که داشتم، می‌بودم. ولی این گونه نبود. من ناراحت بودم چرا هرچه ما را می‌برند ما به سر مرز نمی‌رسیم؟ چرا دشمن این همه وارد خاک ما شده و تا کجا نفوذ کرده است؟ این خیلی مسئله عجیبی است. یعنی شما یک نوجوان 16ساله را اسیر کرده باشید و او در آن شرایط سخت اسارت و آینده نامعلومی که در پیش دارد، به فکر این باشد که چراآن‌قدر دشمن در خاک ما جلو آمده است؟؟ به فکر این نباشد که حالا من چه کار کنم، خانواده ام چه می‌شود؟
 
از بوسه سرباز عراقی تا مانور تبلیغاتیِ کاخ صدام
 
به عقیده من شنیدن و دیدن این حالات و داشتن این خصوصیات برای رزمندگان ما عجیب نیست. آنها همگی انسان‌های خاصی بودند.
 
یوسف‌زاده: درست است. اصلا اسارت اسرای ایرانی چیزی کاملاً متفاوت با اسرای دیگر کشورها بود. این موضوع را حتی ماموران صلیب سرخ به‌زبان می‌آوردند و می‌گفتند ما اصلا چنین اسرایی در دنیا نداریم که این‌گونه خصوصیاتی داشته باشند. مثلاً اگر بخواهند آزادشان کنند دنبال این باشد که این آزادی به نفع کشورشان هست یا نه؟ و اگر به ضرر دیگر اسرا است تن به اسارت دهند.
 
گاهی وقت‌ها ما آن‌قدر سنجیده عمل می‌کردیم که به ما می‎گفتند سیاستمداران کوچولو! خیلی برایشان جالب بود، نحوه برخورد ما. مثلاً وقتی مامور خانم صلیب سرخی به اردوگاه ما می‌آمد و بچه‌ها می‌خواستند مشکلات‌شان را برای او بگویند، اصلا مستقیم به صورتش نگاه نمی‌کردند. این موضوع برای او خیلی جالب بود و می‌گفت: «من زندان کشورهای دیگر که می‌روم، فقط آقایان صلیب سرخ داخل اردوگاه اسرا می‌شوند و ما اصلا آنجا امنیت نداریم. ولی پیش اسرای شما احساس امنیت و آرامش می‌کنم.»
 
فکر می‌کنید چه چیزی زندگی اسرای ایرانی را متفاوت کرده بود؟
 
یوسف‌زاده: اسرای ایرانی، اسرای متفاوتی بودند. زندگی آن‌ها با معنویت همراه بود. مشکلات را با معنویت حل می کردند. اگر اسیری در دوران اسارت متکی به معنویات و ائمه اطهار نبود، اسارت خیلی به او سخت می‌گذشت ولی آنهایی که معتقد بودند، خیلی کمتر آسیب می‌دیدند. این خودش می تواند برای جوانان ما یک مدل باشد.
 
چه مدلی؟ زندگی با معنویت؟
 
یوسف‌زاده:اینکه در جامعه امروز ما هر کسی متکی به معنویات باشد، زندگی‌اش آسوده‌تر می گذرد، ولو اینکه در زندگی پرمشکلی باشد. کلاً معنویات انسان را آرام می‌کند. معنویت اسرا، تحمل آنها را در مقابل مشکلات بیشتر می‌کرد. یک دنیای صددرصد معصومانه! گاهی اوقات اسرا در آستانه معصومیت قرار می‌گرفتند فقط معصوم نبودند، ولی شبیه معصوم می‌شدند. این اتفاق فقط در جنگ ما می‌توانست اتفاق بیفتد! باور کنید فقط در جنگ ما و این هم هیچ عاملی نمی‌تواند داشته باشد، جز معنویات و البته که سلحشوری مردم ایران هم فاکتور مهمی است. ولی من با جرأت می توانم بگویم که در جنگ ما معنویات حرف اول را می‌زد. اول عشق به ائمه اطهار بعد جوانمردی و حس وطن پرستی...!
 
برگردیم به رفتن‌تان به سرنوشت نامعلوم!
 
یوسف‌زاده: بله به هرحال ما اسیر شدیم و بعد از اسارت ما را بردند بصره... رسیدن به بصره و شروع داستانی جدید!
 
داستان آن بیست و سه نفر، چه زمانی آغاز شد؟
 
یوسف‌زاده: داستان آن 23‌نفر زمانی شکل گرفت که صدام حسین فیلم اسرا را در حالی که در بصره داشتند، از یک سبدی نان بر می‌داشتند، دیده بود- درست چهار روز بعد از اسارت‌مان- او وقتی دیده بود در بین اسرا، عده‌ای اسیر کم سن و سال وجود دارد، دستور داده بود که آن‌ها را از بقیه اسرا جدا کنند. در اجرای دستور صدام، از حدود 200 نفر اسیری که در زندان بغداد بودند، 23 اسیر کم سن و سال که یکی از آن‌ها من بودم، را جدا کردند و در واقع داستان 23 نفر از چهار روز بعد از اسارت‌مان آغاز شد. فصل مشترک همه ما کم سن و سالی‌مان بود. به‌طوری که پشت لب هیچ‌کدام‌مان سبز نشده بود. زمانی نگذشت که متوجه شروع ماجرای تبلیغات سنگین و وسیع دشمن شدیم.
 
چه تبلیغاتی؟
 
یوسف‌زاده:آن‌ها از ما خواستند لباس‌های جبهه را در آوریم و به‌جای آن به ما لباس نو و شیک و کفش اسپرت دادند. به طوری که هر روز ما را از زندان نمور بغداد که زندان مخوفی است و قابل وصف نیست، بیرون آورده و به گشت و گذار در شهر می‌بردند. مثلاً یک بار ما را به شهربازی ‌بردند؛ با مدرن‌ترین اسباب‌بازی‌های روز. به زور سوارمان کردند و از ما فیلم و عکس گرفتند. یک روز به زیارت امامین کاظمین و یک روز هم به کاخ صدام!
 
خبر داشتید که قرار است شما را به دیدار صدام ببرند؟
 
یوسف‌زاده: نه؛ آنها به ما گفتند که آماده شوید می‌خواهیم برویم جایی از شما عکس بگیریم تا پرونده‌تان کامل شود و به زودی به ایران برگردید. به جرأت می‌گویم که هیچ‌کس از این خبر خوشحال نشد که قرار است به ایران برگردیم. اما در مورد دیدار، اصلا روح‌مان هم خبر نداشت که قرار است ما را پیش صدام ببرند!
 
از دیدار با صدام بگویید!
 
یوسف‌زاده: صبح روز 16 اردیبهشت 61 بود که ما را به ساختمان مجللی بردند. چیزی که دیدیم سالنی بود با میزی بزرگ که دور تا دور آن صندلی‌های زیادی چیده شده بود و یک صندلی بزرگ و شاهانه در صدر آن قرار داشت. تا آن لحظه فکر می‌کردیم مأموران صلیب سرخ می‌خواهند به دیدن ما بیایند. اما در یک لحظه نگاه همه به یک سمت متوجه شد و نظامیان و خبرنگاران شروع کردند به کف زدن و پا کوبیدن. چیزی که می‌دیدیم یک مرد بلند قامت با لباس نظامی شیک بود و درحالی که دست یک دختربچه 6-5 ساله در دستش بود، به سمت ما نزدیک‌تر می‌شد.
 
در وهله اول خیلی‌ها او را نشناختند ولی من چون عکس صدام را در خانه برادرم دیده بودم، او را شناختم.
 
خوب بعد از حضور صدام در جمع شما، چه اتفاقی افتاد؟
 
یوسف‌زاده:صدام در ابتدا از تعدادی از بچه‌ها خواست خودشان را معرفی کنند. بعد کمی برای ما حرف زد و ابراز تنفر خودش را از جنگ اعلام کرد و اینکه بچه‌های همه دنیا مثل بچه‌های خودش هستند. بعد قول داد که به زودی ما را به ایران می فرستد و هر کدام ما می‌توانیم بعد از برگشت برای او نامه‌ای بنویسیم. در پرانتز می‌گویم که من بعد از 8 سال اسارت این کار را کردم و برای صدام نامه نوشتم که متن آن در کتاب آن بیست و سه نفر موجود است. صدام در آن جلسه با ما عکس یادگاری گرفت و دخترش هم هدایایی را به ما داد.
 
هدف صدام از این بازی تبلیغاتی چه بود؟
 
یوسف‌زاده: صدام می‌خواست که ما بپذیریم رژیم ایران (به تعبیر عراقی‌ها) ما را به زور به جبهه فرستاده و کار زننده انسانی انجام داده است، ضمن اینکه ما بچه هستیم و بی‌خود تفنگ دست گرفته بودیم. ما واقعا نمی توانستیم این ننگ را تحمل کنیم که آزاد شده دست صدام باشیم.
 
صدام برنده این بازی تبلیغاتی شد یا شما؟
 
یوسف‌زاده:وقتی متوجه شدیم که این‌ها ظاهراً دست از این تبلیغات بر نمی‌دارند و مرتب از ما مصاحبه می‌کنند و بعد چیزهایی می‌نویسند که ما نگفته‌ایم، خیلی افسرده، ناراحت و عصبی شدیم.
 
دیگر کارد به استخوان رسیده بود و برای اینکه، آنها به این کار پایان دهند، تصمیم به اعتصاب غذا گرفتیم؛ یک اعتصاب غذای سنگین! پنج روزی هیچ غذایی نخوردیم و تقریباً در حال مرگ بودیم که مجبور شدند، ما بیست و سه نفر را به اردوگاه و پیش دیگر اسرا ببرند. البته در این 5 روز یک چیزی خیلی خوردیم و آن کتک بود. اعتصاب غذا برای این بود که این بازی را تمام کنند ولو به این قیمت تمام شود که ما در اسارت بمانیم. یعنی در واقع شما یک پرنده‌ای را در قفسی نگه داشته‌اید، بعد در قفس را باز می‌کنید، طبیعی است که پرنده می‌رود.
 
از بوسه سرباز عراقی تا مانور تبلیغاتیِ کاخ صدام
 
اگر نرود احتمالاً خیلی به او خوش گذشته است. اما خوب برای ما اینگونه نبود. ما ترجیح دادیم اسیر بمانیم ولی صدام آزادمان نکند که بعد تبلیغات منفی برای کشورمان شود؛ کما اینکه تبلیغات می‌کردند. به هرحال روزهای سختی بود. خیلی شکنجه شدیم که اعتصاب غذا را بشکنیم ولی نشکستیم و بعد از 5 روز عراقی‌ها مجبور شدند که بپذیرند ما کودک نیستیم یا به قول خودشان اطفال ایرانی. بعد ما را بردند در کنار باقی اسرا...!
 
چه مدت از دیگر اسرا جدا بودید؟
 
یوسف‌زاده: 3 ماه از دیگر اسرا جدا بودیم و در بغداد زندگی می‌کردیم.
 
هر 23 نفر کرمانی هستید؟
 
یوسف‌زاده: نه؛ 17 نفر.
 
از سخت‌ترین لحظه‌ای که در دوران اسارت داشتید، بگویید!
 
یوسف‌زاده: سخت‌ترین لحظه اسارت از لحاظ روحی، لحظه‌ای بود که سرباز عراقی با یک روزنامه‌ای وارد اردوگاه شد. یکی از بچه‌ها روزنامه را که دید شروع کرد به گریه‌کردن. خبر فوت امام(ره) را در روزنامه دیده بود. ما تا آن لحظه از رحلت حضرت امام هیچ اطلاعی نداشتیم. از آن لحظه به بعد، یک غم و غصه عجیبی وجودم را فرا گرفت که اگر یک لحظه هم فراموش می‌کردم، بلافاصله وقتی به یادم می‌آمد، دوباره آن غم عمیق، روی دلم می‌نشست.
 
صبح‌ها وقتی چشم باز می‌کردم، آن ماجرا فراموش شده بود، اما به ثانیه نمی‌کشید که یادم می‌آمد که، ای داد بیداد امام خمینی(ره) از دنیا رفته است و دوباره آن غم تکرار می‌شد. خیلی لحظات سختی بود.
 
به‌جرأت می‌توانم بگویم سخت‌ترین لحظات اسارت آن لحظات بود، ولی خوب چند روز بعد که خبر آمد «آیت‌الله خامنه‌ای» رهبر ایران شدند، کم کم از بار آن مصیبت کاسته شد و شروع کردیم به ساختن سرود برای ایشان. یک جورایی از حجم درد کم شد. بعد از آن هم، یکی دو سال نگذشت که آزاد شدیم.
 
چقدر به آزادی فکر می‌کردید؟
 
یوسف‌زاده:خیلی فکر نمی‌کردیم. به‌ویژه که دو سال آخر اسارت‌مان هم در حالی گذشت که ما در حالت نه صلح و نه جنگ بودیم. یادم می‌آید یک روز نشستم برای خود برنامه‌‍‌ریزی کردم که مثلا 20 سال آینده چه کارهایی انجام دهم! حالا هشت سال از اسارت را گذرانده بودم. گفتم اگر این اسارت 20 سال یا تا آخر عمرم طول کشید، من چه کارهایی انجام دهم؟ برنامه‌ریزی کردم دو سالش را قرآن حفظ کنم، دو سالش را نهج البلاغه، بعد زبان فرانسه، بعد ... روزی اینقدر ورزش...! این‌ها نشان می‌داد که ما خیلی امیدوار به آزادی نبودیم.
 
یعنی اینقدر از فکر آزادی و آزاد‌شدن دور بودید!
 
یوسف‌زاده:بله؛ چون کسی که ما در زندانش بودیم؛ خیلی آدم غیرمعمولی بود. یک آدمی بود که هر کاری از دستش برمی‌آمد. به‌خاطر همین احتمال اینکه یک روز از دست او آزاد شویم را نمی‌دادیم.
 
ولی این آزادی اتفاق افتاد!
 
یوسف‌زاده: بله؛ یک روز در کمال ناباوری، تلویزیون عراق اعلام کرد که به زودی پیام مهمی را پخش خواهد کرد. در ابتدا فکر کردیم شاید آن پیام در مورد قطعنامه است ولی بعد دیدیم از قول صدام گفت: «ما همه شرایط پیشنهادی ایران را پذیرفتیم و از چند روز آینده تبادل اسرا آغاز می‌شود.» طبیعی است که در چنین شرایطی ما خوشحال شویم، بالا و پایین بپریم و داد بزنیم. بالاخره 8 سال اسارت تمام شده و قرار است به‌کنار خانواده‌ات بروی! در شرایط طبیعی هر انسانی با شنیدن این خبر خوشحال می‌شود ولی این اتفاق برای ما طعم شیرینی نداشت.
 
چرا طعم این آزادی برای‌تان شیرین نبود؟
 
یوسف‌زاده:نه اینکه مشکل خاصی داشته باشیم، نه! فقط به خاطر این بود که ما به آن چیزی که ایده‌آل‌مان بود، نرسیده بودیم.
 
ایده‌آل شما برای آزادی چه بود؟
 
یوسف‌زاده:ایده‌آل ما این بود که صدام کاملاً از بین رود. رژیم بعثی رو دست بخورد. و به نحوی، کشور عراق آزاد شود و حکومت دست شیعیان بیافتد. همان شعار آرمانی که یک روز از کربلا به قدس برویم، محقق شود. ولی  خوب این اتفاق نیفتاده بود و همه آن چیزهایی که در ذهن ما بود، در نیمه راه قطع شده بود. ما کمی هم نگران بودیم.
 
نگران چه چیزی؟
 
یوسف‌زاده: نگران این‌که مثلاً برگردیم، مادر فلان دوست‌مان که شهید شده، نگاهی توی صورت ما بکند و می‌گوید: بالاخره چه شد؟ صدام هم که شکست نخورد. کربلا هم که آزاد نشد، بچه ما هم که شهید شد و ....! فکر کردن به این موضوعات عذاب‌مان می‌داد. 
 
اکنون هم همان حس را نسبت به روزی که آزاد شدید، دارید؟
 
یوسف‌زاده: نه اصلاً؛ آن روز فکر می‌کردیم که دشمن ما را شکست داده است، ولی الان باور کرده‌ایم که پیروزی همیشه کوبیدن نیزه روی سنگر دشمن نیست! گاهی اوقات پیروزی به شکل دیگری به دست می‌آید. الان کجاست صدام؟ صدام نیست، ولی کشور ما هست، رهبر ما هست، عزت و سربلندی برای ملت هست. الان امنیت را کجای کشور عراق می‌توان پیدا کرد در حالی که مردم در کشور ما در کمال آرامش زندگی می‌کنند... این‌ها دلیلش همین ایستادگی‌ها است.
 
البته این شرایط را در شرایط فعلی کشور در مذاکره با 6‌کشور زورگو هم داریم. اگر شما مثل جوانان آن روز، خیلی آرمانی به موضوع نگاه کنید، می‌گویید نباید زیر بار این توافق می‌رفتیم و می‌پذیرفتیم. ما هم دقیقاً آن روزها همین را می‌گفتیم. اما مسئله اینجاست که گاهی اوقات، پیروزی به شکل دیگری به دست می‌آید. ‌
 
چه شد به حرفه روزنامه نگاری مشغول شدید؟
 
یوسف‌زاده: من به نوشتن علاقه داشتم. در اسارت هم که بودم، هرگاه که فرصتی پیش می‌آمد، داستان می‌نوشتم.
 
چه خوب! آن داستان‌ها را دارید؟
 
یوسف‌زاده: نه متاسفانه؛ عراقی‌ها در تفتیش با خود بردند. اتفاقاً خیلی هم دوست‌ داشتم داستان‌هایی را که آن دوران نوشته بودم. استقبال خوبی هم از داستان‌هایم در اردوگاه می‌شد و خواننده‌ زیادی داشت.
 
از بوسه سرباز عراقی تا مانور تبلیغاتیِ کاخ صدام
 
الان چیزی از آن داستان‌ها خاطرتان نیست؟
 
یوسف‌زاده: چرا؛ یکی از آن داستان‌ها، داستان پرستویی بود که آماده بود داخل راهرو اردوگاه و برای خودش لانه درست کرده بود. من در داستانم از زبان او صحبت می‌کردم. داستان دیگر، داستان نامه‌ای بود که می‌خواست برود ایران و بعد عراقی‌ها به او اجازه ندادند که برود. داستان خیلی قشنگی شد که اسمش را هم گذاشتم؛ قالیچه سلیمان.
 
واکنش‌تان در قبال شنیدن خبر مرگ صدام چه بود؟
 
یوسف‌زاده:بیشتر برایم یک اتفاق عبرت‌آموز بود تا یک اتفاق خوشحال‌کننده. می‌دانستم صدام عاقبت بهتر از این ندارد. نه اینکه بگویم چون من اسیرش بودم و من را شکنجه کرده بود؛ نه! شاید به جای خانواده شهدا خوشحال شدم که جلاد بچه‌های‌شان کشته شد و یا بچه‌های حلبچه ولی به جای خودم اصلا خوشحال نشدم؛ چون می‌دانستم سرنوشت و انتهای این آدم چیزی جز این نیست!
 
وقتی این خبر را شنیدید، سال‌های اسارت از جلوی چشمان‌تان رد نشد؟
 
یوسف‌زاده:چرا قطعاً رد شد. من حتی یک‌بار در اسارت خواب صدام را دیدم.
 
خواب صدام؟!
 
یوسف‌زاده: بله؛ من یک بار در اسارت خواب صدام را دیدم. به من گفت: «اگر یک روزی قرار باشد از این کشور بروم و شکست بخورم، شماها را هم اعدام می‌کنم.» سال دوم اسارت این خواب را دیدم!
 
شکنجه‌های روحی بیشتر اثرش برایتان مانده یا شکنجه‌های جسمی؟
 
یوسف‌زاده: مسلماً شکنجه‌های روحی! مثلا من فحش‌هایی که از عراقی‌ها خوردم، بیشتر در ذهنم مانده تا کتک‌هایی که می‌خوردم. یا مثلا زجری که از شکنجه کردن دوستم جلوی چشمم می‌کشیدم، بیشتر از زجری بود که خودت را شکنجه کنند.
 
اما جایی در خاطرات‌تان از دوسیلی دردناک در دوران اسارت گفته بودید؛ یکی سیلی که در خاک خودمان خوردید  و یکی سیلی که در خاک عراق... با وجود اینکه در دوران اسارت زیاد شکنجه شده‌اید، چرا طعم این دوسیلی آن‌قدر در خاطر شما مانده است؟
 
یوسف‌زاده: سیلی و اسیری ملازم یکدیگرند و من اسیری را زمانی حس کردم که اولین سیلی را خوردم.
 
کجا اولین سیلی را خوردید؟
 
یوسف‌زاده: در خاک خودمان؛ در همان لحظات اولیه اسارت! سرباز عراقی اولی برای رساندن ما به کاروان اسرا، من و حسن و اکبر را سوار یک نفربری که داشت دو درجه‌دار مجروح عراقی را به عقب منتقل می‌ر، کرد و بعد ما را به سرباز دیگری سپرد و رفت. آن سرباز دومی اولین سیلی را به صورت حسن و سیلی دوم را به صورت من زد. دستانش خیلی سنگین بود!
 
خوردن اولین سیلی چه حسی داشت؟
 
یوسف‌زاده: اولین سیلی حس غریبی دارد. یک‌دفعه ناامیدت می‌کند از نجات و خلاصه همه امیدت به سمت خداوند می‌رود. تحقیر شدنش بدتر است، چرا‌که از دست کسی سیلی می‌خوری که به خاک کشورت تجاوز کرده و روی خاک وطنت راه می‌رود. این سیلی درد مضاعف‌تری دارد از سیلی که در خاک دشمن بخوری. سیلی اول، پردردتر بود و دلم را به درد آورد!
 
و سیلی دوم؟
 
یوسف‌زاده: سیلی دوم را در بصره خوردم! همان لحظات اولیه حضورمان؛ زمانی که مرا به اتاق بازجویی بردند! دومین سیلی دردناک اسارت بود، اما این بار، به جای دلم، گوشم را به درد آورد!
   
  


اضافه نمودن به: 
 

نظر شما:
نام:
پست الکترونیکی:
آدرس وب:
نظر
 
      کد امنیتی:
 
 

ادامه مطلب



[ شنبه 8 اسفند 1394  ] [ 7:57 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
   کد خبر: 73197 شنبه، 8 اسفند 1394 - 17:28
 
 
عکس / سردار سلیمانی در کنار حاج علی فیاض
 
عکس / سردار سلیمانی در کنار حاج علی فیاضشهیدخبر(شهیدنیوز): عکسی از سردار سلیمانی در کنار حاج علی فیاض از فرماندهان ارشد حزب الله در شبکه های اجتماعی منتشر شد.
  

ب/دفاع پرس

   

 


ادامه مطلب



[ شنبه 8 اسفند 1394  ] [ 7:55 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۱۸۴۳
تاریخ انتشار: ۰۸ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۸:۵۹
 

  کاری که مساوی با نافرمانی از خداوند است  

امام رضا(ع) فرمود: خدای متعال سه چیز را همراه سه چیز دیگر دستور داده که مقرون و کنار یکدیگرند...
عقیق:از حضرت امام رضا(ع) روایت شده که فرمود خدای متعال سه چیز را همراه سه چیز دیگر دستور داده که مقرون و کنار یکدیگرند:
 
1. امر کرده به نماز و زکات، کسی که نماز بخواند ولی زکات ندهد نمازش قبول نیست.
2. دستور به شکرگزاری از خود و شکرگزاری از والدین. در سوره لقمان، آیه 14 فرموده «و اشکرلی و لوالدیک» کسی که از والدین خود تشکر و قدردانی نکند، خدای تعالی را شکر نکرده!
3. امر کرده به رعایت تقوا و صله رحم. در سوره نساء، آیه 2 فرموده «و اتقوا الله الذی تساءلون به و الارحام» کسی که صله رحم نکند، از خدای متعال نترسیده و تقوای الهی را رعایت نکرده است. (زیرا فرمان خداوند به انجام صله رحم بوده و او نافرمانی کرده است).
 
پی نوشت:
خصال، ج1، ص 156، باب‌الثلاثه، ح 196
عیون اخبار، ج 1، ص 258
منبع:باشگاه خبرنگاران
 

منبع:باشگاه خبرنگاران

 


ادامه مطلب



[ شنبه 8 اسفند 1394  ] [ 7:54 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

تصویر/ پیرمرد ۱۲۸ساله کرمانی رای داد

635921316953309431

پیرمرد 128ساله

پیرمرد 128 ساله ریگانی از توابع استان کرمان در این شهرستان رای خود را به صندوق انداخت.

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا به نقل از ایرنا، حیدر شهریاری که ساکن روستای دهنه عباسعلی شهرستان ریگان است جمعه هفتم اسفند با حضور در صندوق رحمت آباد در انتخابات پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری و دهمین دوره مجلس شورای اسلامی شرکت کرد.

وی در حاشیه حضورش گفت: با توجه به اینکه امروز تمام مردم پای صندوق های رای حاضر شدند من هم تصمیم گرفتم در انتخابات شرکت کنم و به فرد اصلح رای بدهم.
شهریاری اظهار کرد: فرزندانم را نیز امروز به همراه خود آوردم.
وی سوم خرداد 1266 هجری شمسی در روستاهای دهنه عباسعلی ریگان متولد شد و استفاده از گیاهان دارویی منطقه او را شاداب و سرزنده نگه داشته است.
جنجال شهریاری که پس از پیروزی انقلاب اسلامی نامش را به حیدر تغییر داده، پیرمردی است که دوران جوانی اش، سرباز ارگ قدیم بم بوده و اکنون در روستای رحمت آباد ریگان بم با داشتن ۲همسر، ۱۹ فرزند و بیش از 250 نوه، نتیجه و نبیره در سلامتی کامل زندگی می کند.
رای گیری انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری از ساعت 8 امروز جمعه هفتم اسفند در سراسر کشور آغاز شد و همچنان ادامه دارد.
استان کرمان با 23 شهرستان و 9 حوزه انتخابیه اصلی سه نماینده در مجلس خبرگان رهبری و 10 نماینده در مجلس شورای اسلامی دارد.
مرکز شهرستان ریگان در 285 کیلومتری شرق کرمان است.

ارسال شده در تاریخ شنبه, اسفند ۸ام, ۱۳۹۴
(No Ratings Yet)
 

 


ادامه مطلب



[ شنبه 8 اسفند 1394  ] [ 7:51 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود:

 

سفارش پیامبر(ص) به حضرت زهرا(س)
حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمود: یا رسول الله! به چهار کار دستور دادی که در این حال توان انجامش را ندارم...
سفارش پیامبر(ص) به حضرت زهرا(س)

به گزارش پایگاه اینترنتی بسیج، از حضرت زهرا(س) روایت شده است که فرمودند: حضرت رسول اکرم(ص) به خانه‌ام تشریف آورد، در حالیکه من بستر خود را برای خوابیدن پهن کرده بودم، فرمود  «ای فاطمه! هیچگاه پیش از آنکه چهار کار انجام داده باشی نخواب: قرآن را ختم کن، پیامبران را شفیع خود قرار ده، مومنان را از خود خشنود ساز، حج و عمره انجام بده.»
 

این مطلب را فرمود و مشغول نماز خواندن شد و من صبر کردم تا اینکه نمازش تمام شد.
 
عرض کردم: یا رسول الله! به چهار کار دستور دادی که در این حال توان انجامش را ندارم.
 
رسول خدا(ص) تبسمی کرده و فرمود: هرگاه سوره  اخلاص (قل هو الله احد) را سه مرتبه بخوانی، مثل آنست که قرآن را ختم کرده‌ای و هرگاه بر من و پیامبران پیش از من درود بفرستی، ما شفیعان تو در روز قیامت خواهیم بود و هرگاه برای مومنان استغفار کنی، از تو خشنود خواهند شد و هر گاه بگویی (سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر) حج و عمره انجام داده ای.
 
منابع:
1- فاطمه الزهرا(س)، ص 304
2- حدیث اهل بیت (ع)، ص132
3- زندگانی چهارده معصوم(ع) نوشته علی عطایی اصفهانی
4- زندگیانی و مصائب چهارده معصوم(ع)
 
 
انتهای پیام/


ادامه مطلب



[ شنبه 8 اسفند 1394  ] [ 7:50 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

سروده تقدیمی به رزمندگان لشکر فاطمیون:

 

«فاطمیون لشکر دشمن‌ شکن»
سید محمد شریف حسینی شعری را برای رزمندگان لشکر فاطمیون که در سوریه به دفاع از حریم آل‌الله مشغول هستند سروده و به همه این رزمندگان علی‌الخصوص «شهید سید مجتبی حسینی» تقدیم کرده است.
«فاطمیون لشکر دشمن‌ شکن»

به گزارش پایگاه اینترنتی بسیج، با حمله تکفیری‌ها به سوریه و در خطر قرار گرفتن حرم حضرت زینب(س)، عاشقان اهل‌بیت(ع) به دفاع از حرم بانوی کربلا پرداختند؛ از این رو افغانستانی‌های بسیاری که در سوریه بودند، جانانه از حرم اهل بیت(ع) دفاع کردند. همچنین افغانستانی‌های دیگری که در کشور افغانستان و سایر کشورها بودند به سوریه رفتند. مجاهدان افغانستانی سپاه محمد(ص) که در افغانستان در زمان مبارزه با طالبان در خط مقدم بودند و همچنین نیروهای تیپ ابوذر که در زمان دفاع مقدس در کنار رزمندگان ایرانی به دفاع از اسلام پرداختند هسته اولیه فاطمیون را تشکیل دادند.

در ابتدا این جمع برای تجدید خاطره آن دوران، هیئت مذهبی را تشکیل داده و جمعه هر هفته دعای ندبه برگزار می‌کردند که با آغاز تجاوز به خاک سوریه، در اولین نوبت یک گروه 22 نفره به صورت داوطلبانه به این کشور رفتند. حضور فاطمیون در سوریه حامل این پیام است که برای فاطمیون مرزهای جغرافیایی معنایی ندارد و رزمندگان آن‌ها هرکجا شیعیان و محبان اهل‌بیت(ع) درخطر باشند، به یاری آن‌ها می‌شتابند.

شهیدان ابوحامد و فاتح از جمله فرماندهان برجسته میان رزمندگان فاطمیون بودند که طی مبارزات و درست چند کیلومتر مانده به مرزهای اسرائیلی‌ها به شهادت رسیدند. همسر ابوحامد با تکیه بر گزارشات همرزمان او معتقد بود که او با سلاح صهیونیست‌ها به شهادت رسیده است و داعشی‌ها بعد از عقب‌نشینی به سرزمین‌های اشغالی متواری شده بودند. درحال حاضر به جهت استقبالی که از شرکت داوطلبانه افراد در این گروه شده است و افزایش تعداد نیروهای آن و توان عملیاتی، از تیپ به لشکر ارتقا پیدا کرده است.

سید محمد شریف حسینی شعری را برای رزمندگان لشکر فاطمیون که در سوریه به دفاع از حریم آل‌الله مشغول هستند سروده و به همه این رزمندگان علی‌الخصوص «شهید سید مجتبی حسینی» تقدیم کرده است. متن این شعر در ادامه می‌آید:

فاطمیون لشکر دشمن شکن
لشکر بی‌ادعا و خط شکن

فاطمیون لشکر عالی مقام
پیرو راه حسین(ع) است در مرام

در نبرد با دشمن دین خدا
عاشقانه سر دهند در رزمگاه

لشکری کز هیبتش در سوریه
داعش کافر بود پُر واهمه

آن شهیدانی که همچون شاهوار
دشمن دین را نمایند شرمسار

عشقشان سرشار از صدق و صفاست
همچو شیران در نبرد بی‌مدعاست

شیر مردانی که افکارش غنی‌ست
پیرو دین رسول و هم ولی‌ست

رهرو راه ولایت از وفا
عاشقان با صفا و با وفا

ترس را در دشمن دین کاشتند
پرتو راه حقیقت یافتند

فاطمیون در دفاع از زینبش
می‌کنند خود را فدای مکتبش

آن فداکاران عشق اندر عمل
بی‌ریا بی‌ادعا و بی‌دغل

مجتبی ای شیر مرد زینبی
تو شهید راه حق گردیده ای

مجتبی عشقت به دلها مانده است
نام تو تا بی‌نهایت زنده است

فاطمیون را نمودی با وقار
دشمن دین را نمودی شرمسار

درس آزادی به دنیا داده‌ای
از ازل با عشق مولا زاده‌ای

در دفاع از دختر شیر خدا
با جوانان رشید گشتی فدا

در شجاعت مقتدای تو علی
پیروی کردی ز عباس علی

فاطمیون عاشق دخت علی‌ست
عاشق شیر خدا و هم نبی‌ست

انتهای پیام/


ادامه مطلب



[ شنبه 8 اسفند 1394  ] [ 7:48 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

منتخبین مردم خراسان شمالی در مجلس شورا و خبرگان رهبری مشخص شدند

منتخبین مردم خراسان شمالی در مجلس شورا و خبرگان رهبری مشخص شدند

رییس ستاد انتخابات خراسان شمالی گفت: منتخبین مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری درخراسان شمالی مشخص شدند.

به گزارش نسیم نیوز، محمدرحیم نوروزیان پیش از ظهر امروز در نشست خبری، آخرین وضعیت انتخابات خراسان شمالی را تشریح کرد.

وی اظهار داشت: خوشبختانه انتخابات هفتم اسفندماه امسال با مشارکت ٧١درصدی مردم استان بدون هیچگونه مشکلی و در کمال صحت و آرامش برگزار شد.

نوروزیان در خصوص ترکیب سنی شرکت کنندگان در این دوره از انتخابات استان گفت: دراین دوره از انتخابات مجلس شورای اسلامی ومجلس خبرگان رهبری، حضور گروه سنی ١٨تا ٢۶سال ۴۶ درصد و ۶٠٢ نفر نیز از شرکت کنندگان بالای ٩٠سال سن داشتند.

وی افزود: بیشترین حضور دراین انتخابات با ۵١ درصد به بانوان و ۴٨درصد به مردان اختصاص یافته است.

نوروزیان با اشاره به اسامی قطعی منتخبان مردم اسفراین و شیروان در مجلس شورای اسلامی افزود: آمار دقیق آرا پس از رفع اشکالات فنی و تطبیق آن با صورت جلسات، متعاقبا اعلام خواهد شد.

رئیس ستاد انتخابات خراسان شمالی اظهار کرد: در حوزه انتخابیه اسفراین و شیروان به ترتیب آقایان هادی قوامی وعبدالرضا عزیزی با کسب اکثریت آرا، به عنوان منتخبین مردم در دهمین مجلس شورای اسلامی انتخاب شدند.

وی افزود: به دلیل رای آوری قطعی منتخبان، انتخابات مجلس شورای اسلامی در خراسان شمالی دو مرحله‌ای نخواهد بود.

نوروزیان با اشاره به کسب بیشترین آرای نامزدهای مجلس شورای اسلامی در شهرستان‌های مختلف استان گفت: در شهرستان شیروان اکثریت آرا به ترتیب مربوط به آقایان عبدالرضا عزیزی، قربانعلی اسدی،علی جدی و محمد رضا روحانی است.

وی ادامه داد: در شهرستان اسفراین به ترتیب آقایان هادی قوامی، امان الله حسین پور، محمد رضا حاتمی، محمد جواد طیبی، محمد قاسمی فرد، سمانه جهانیان و رسول هادیان فرحائز اکثریت آرا شدند.

به گفته نوروزیان در شهرستان جاجرم آقایان رضا وحدانی، علی قربانی، علی اکبری، موسی الرضا ثروتی، قاسم جعفری، محمد پاکمهر، محمد وحیدی بیشترین آرا را به خود اختصاص دادند.

وی افزود: در شهرستان گرمه نیز به ترتیب آقایان موسی الرضا ثروتی، مهدی غلامی، قاسم جعفری، علی قربانی، علی اکبری، رضا وحدانی موفق به کسب اکثریت آرا شدند.

رئیس ستاد انتخابات حائزین اکثریت آرا در شهرستان راز و جرگلان را به ترتیب آقایان علی اکبری، علی قربانی، قاسم جعفری و در مانه و سملقان آقایان علی قربانی، علی اکبری، محمد وحیدی، موسی الرضا ثروتی، میرعلم سیدی اعلام کرد.

نوروزیان افزود: در شهرستان فاروج نیز که حوزه مشترک خراسان شمالی و رضوی است آقایان هادی شوشتری و حجت الاسلام عباسعلی رستمی ثانی بیشترین آرا را به خود اختصاص دادند.

وی با اشاره به مشارکت ٧١درصدی واجدین شرایط رای دادن در این استان نیز گفت: مردم اسفراین بیش از ٧١ درصد، راز و جرگلان٧٠درصد، جاجرم ٨٠ درصد، شیروان ۶٨ درصد، بجنورد۶۶ درصد، مانه و سملقان نیز ٧۶درصد و گرمه بیش از ٧۵ درصد در انتخابات هفتم اسفندماه امسال مشارکت داشتند.

وی در خصوص انتخابات خبرگان رهبری نیز اظهار کرد: در استان خراسان شمالی به ترتیب آیت الله حبیب الله مهمان نواز، آیت الله علی محمدی خراسانی و آیت الله سید حمید حوالی شهریاری بیشترین آرای انتخابات را کسب کردند.

رییس ستاد انتخابات خراسان شمالی خطاب به مردم تاکید کرد: در این پیروزی تمام افراد سهیم بوده‌اند و افرادی که کاندیداهای آنان پیروز انتخابات شدند، دربرگزاری جشن پیروزی، حرمت ایام فاطمیه و احترام به رقبای خود را حفظ کنند.

وی اظهار کرد: اگر افرادی نیز نسبت به انتخابات معترض هستند از طریق مراجع قانونی موضوع را پیگیری کنند.

بر این اساس منتخبین حوزه انتخابیه شهرستان بجنورد آقایان علی اکبری و علی قربانی، در حوزه انتخابیه شیروان آقای عبدالرضا عزیزی، در حوزه انتخابیه اسفراین آقای هادی قوامی و در حوزه مشترک فاروج آقای هادی شوشتری خواهند بود.

خراسان شمالی با دارا بودن هشت شهرستان و جمعیتی بالغ بر 928 هزار نفر چهار کرسی ثابت و یک کرسی مشترک در مجلس شورای اسلامی و یک کرسی در مجلس خبرگان رهبری دارد.

میزان آرای قطعی تمامی نامزدهای شرکت کننده در رقابت‌های انتخابات هفتم اسفند امروز از سوی ستاد انتخابات استان اعلام خواهد شد.

 


ادامه مطلب



[ شنبه 8 اسفند 1394  ] [ 7:35 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

» حضور مردم در انتخابات شعار مرگ بر آمریکا را زنده کرد/ نمایندگان پس از رای آوردن مردم را به حال خود نگذارند

کد خبر : 1893043
تاریخ انتشار : ۷ اسفند ۱۳۹۴در ۴:۰۱ ب.ظ
امام جمعه موقت مشهد:

حضور مردم در انتخابات شعار مرگ بر آمریکا را زنده کرد/ نمایندگان پس از رای آوردن مردم را به حال خود نگذارند

امام جمعه موقت مشهد گفت: مردم نماینده‌ای پیگیر و مصمم می‌خواهند بنابراین نباید نمایندگان دچار غرور رای آوردن شده و مردم را به حال خود بگذارند.
حجت الاسلام فرزانه

به گزارش مشهدپیام، حجت‌الاسلام محمد باقر فرزانه ظهر امروز در خطبه‌های  نماز جمعه که در حرم مطهر رضوی برگزار شد، با تاکید بر حضور حداکثری مردم در انتخابات، اظهار کرد: مردم با حضور حداکثری خود شعار مرگ بر آمریکا را دوباره زنده کرده و لرزه به تن استکبار می‌اندازند.

 

فرزانه مفاسد اخلاقی و بیکاری را از آسیب‌های جامعه برشمرد و افزود: مفاسد اخلاقی می‌تواند شأن انسان را تا حد حیوان پایین آورد و او را به پایین‌ترین و پست ترین درجه برساند.

 

وی ادامه داد: طلاق نیز یکی از آسیب هایی است که اگر گسترش یابد می‌تواند به یک ملت ضربه بزند.

 

امام جمعه موقت مشهد به خطر فقر اشاره کرد و گفت: نمی‌توان به راحتی از کنار فقر عبور کرد چرا که امیرالمومنین حضرت علی(ع) خطاب به فرزندش می‌فرمایند از فقر به خداوند پناه ببر چون اگر فقر بر ملت و کسی چیره شود عقل او را سرگردان و دینش را هم ناتوان می‌کند.

 

فرزانه معضل بعدی را اعتیاد دانست و یادآور شد: اگر این پنج آسیب در جامعه افزایش یابد شود آن جامعه را نابود می کند بنابراین باید با ایمان و اتحاد و مقاومت جلوی این آسیب‌ها و معضلات گرفته شود.

 

خطیب جمعه موقت مشهد تاکید کرد: با این موضوعات از نمایندگان مجلس انتظار می‌رود با وضع قوانین، دولت را مجبور به مبارزه با این معضلات کند و نمایندگان نباید در این رابطه ساکت باشند.

 

وی متذکر شد: مردم نماینده‌ای پیگیر و مصمم می‌خواهند بنابراین نباید نمایندگان دچار غرور رای آوردن شده و مردم را به حال خود بگذارند.

 

انتهای پیام/

 
کلیدواژه ها :

ادامه مطلب



[ شنبه 8 اسفند 1394  ] [ 7:27 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۳۰۱۹۳۲
برترینها

عکس: شرکت آیت الله جنتی در انتخابات  

 
دبیر شورای نگهبان در انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی و پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری شرکت کرد.
 
فرارو: دبیر شورای نگهبان در انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی و پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری شرکت کرد.

 آیت الله جنتی رای خود را برای انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی و پنجمین دوره مجلس خبرگان رهبری در صندوق اخد رای مستقر در شورای نگهبان انداخت.

عکس: شرکت آیت الله جنتی در انتخابات
 
عکس: شرکت آیت الله جنتی در انتخابات

عکس: شرکت آیت الله جنتی در انتخابات

عکس: شرکت آیت الله جنتی در انتخابات

عکس: شرکت آیت الله جنتی در انتخابات

عکس: شرکت آیت الله جنتی در انتخابات

عکس: شرکت آیت الله جنتی در انتخابات

عکس: شرکت آیت الله جنتی در انتخابات

عکس: شرکت آیت الله جنتی در انتخابات

 


ادامه مطلب



[ شنبه 8 اسفند 1394  ] [ 7:23 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۳۰۲۲۵۵
برترینها

ناطق نوری در قاب دوربین عکاس رویترز  

 
ناطق نوری دیروز در حسینیه ارشاد رای داد. فرارو تصویر زیر را به نقل از رویترز منتشر کرد.
 
فرارو: ناطق نوری دیروز در حسینیه ارشاد رای داد. فرارو تصویر زیر را به نقل از رویترز منتشر کرد.

ناطق نوری در قاب دوربین عکاس رویترز
 

ادامه مطلب



[ شنبه 8 اسفند 1394  ] [ 7:21 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۳۰۲۳۲۷
تاریخ انتشار: ۰۸ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۵:۴۶
برترینها

نتایج انتخابات خبرگان در 30 استان کشور  

 
نتایج انتخابات خبرگان در استان های مختلف کشور، به شرح زیر اعلام می شود.
 
عصر ایران: نتایج انتخابات خبرگان در استان های مختلف کشور، به شرح زیر اعلام می شود.
 

ردیف

استان

تعداد کرسی

اسامی منتخبان

لیست

1

کهگیلویه و بویراحمد

1

سیدشرف‌الدین ملک حسینی

مشترک

2

بوشهر

1

سیدهاشم حسینی

مشترک

3

هرمزگان

1

سیدروح الله صدرالساداتی

مستقل

4

خراسان رضوی

6

سید احمد علم الهدی

سیدمحمود هاشمی شاهرودی

جامعتین

جامعتین

5

آذربایجان شرقی

5

محسن مجتهد شبستری

علی ملکوتی

هاشم هاشم‌زاده هریسی

محدتقی پورمحمدی

جامعتین

مشترک

اعتدال

مشترک

6

همدان

2

سیدمصطفی‌موسوی فراز

غیاث‌الدین طه‌محمدی

مستقل

مشترک

7

سیستان و بلوچستان

2

عباسعلی سلیمانی

مولوی نذیر‌احمد سلامی

مشترک

مشترک

8

اصفهان

5

سیدیوسف‌طباطبایی‌نژاد

مرتضی‌مقتدایی

عبدالنبی‌نمازی

سیدابوالحسن‌مهدوی

عبدالمحمودعبداللهی

مشترک

مشترک

جامعتین

جامعتین

جامعتین

9

خراسان جنوبی

1

سیدابراهیم رییس‌الساداتی(رئیسی)

جامعتین

10

قم

1

محمد دانش‌زاده (مومن)

مشترک

11

گلستان

2

سیدکاظم نورمفیدی

عبدالهادی مرتضوی شاهرودی

اعتدال و روحانیت

اعتدال و روحانیت

12

خراسان شمالی

1

حبیب‌الله مهمان نواز

جامعتین

13

سمنان

1

سیدمحمد شاهچراغ

مشترک

14

خوزستان

6

محسن حیدری آل‌کثیری

سیدمحمدعلی موسوی

عبدالکریم فراحانی

عباس کعبی‌نسب

محمدحسین احمدی

سیدعلی شفیعی

جامعتین

مشترک

جامعتین

جامعتین

اعتدال

مشترک

15

مرکزی

2

محسن اراکی

کاظم سپاسی آشتیانی

جامعتین

مستقل

16

یزد

1

ابوالقاسم وافی

مشترک

17

مازندران

4

نورالله طبرسی

صادق اردشیر لاریجانی

سید رحیم توکل

علی معلمی

مشترک

جامعتین

جامعتین

جامعتین

18

چهارمحال و بختیاری

1

علیرضا اسلامیان

جامعتین

19

گیلان

4

علی حسینی اشکوری

زین العابدین قربانی

احمد پروایی

رضا رمضانی

اعتدال و روحانیت

مشترک

مستقل

مشترک

20

کرمانشاه

2

امان نریمانی

محمود محمدی عراقی

اعتدال

مشترک

21

اردبیل

2

سید حسن عاملی

سید فخرالدین ننه کران

مشترک

اعتدال

22

آذربایجان غربی

3

علی اکبر قریشی

عسگر دیرباز

جواد مجتهد شبستری

جامعتین

جامعتین

مستقل

23

فارس

5

اسدالله ایمانی

علی اصغر دستغیب

احمد بهشتی

جامعتین

اعتدال و روحانیت

مشترک

24

ایلام

1

سیدمحسن سعیدی گلپایگانی

جامعتین

25

قزوین

2

علی اسلامی

مجیدتلخابی

جامعتین

اعتدال

26

کرمان

3

سید احمد خاتمی

محمد بهرامی خوشکار

امان الله علیمرادی

جامعتین

جامعتین

جامعتین

27

کردستان

2

سید محمد حسینی شاهرودی

ماموستا انور آدمی

جامعتین

مستقل

28

البرز

2

محسن کازرونی

سید محمدمهدی میرباقری

مشترک

جامعتین

29

لرستان

2

احمد مبلغی

هاشم نیازی

اعتدال و روحانیت

جامعه روحانیت

30

زنجان

1

ابوالقاسم دولابی

جامعتین

 


ادامه مطلب



[ شنبه 8 اسفند 1394  ] [ 7:19 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
کد خبر: ۳۰۲۳۵۱
تاریخ انتشار: ۰۸ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۶:۳۸
برترینها

عکس: واعظ طبسی پیش از بستری شدن  

 
روز گذشته تولیت آستان قدس رضوی به دلیل عارضه تنفسی در بیمارستان بستری شد.
 
فرارو: روز گذشته تولیت آستان قدس رضوی به دلیل عارضه تنفسی در بیمارستان بستری شد.

آیت الله واعظ طبسی، نماینده مقام معظم رهبری در مشهد ساعتی پس از آنکه با حضور در حرم مطهر رضوی رای خود را به صندوق انداخت دچار حمله تنفسی شد و به سرعت به اورژانس بیمارستان امام رضا(ع) انتقال داده شد.

به گفته پزشکان شرایط جسمانی وی مساعد نیست و او اکنون در کمای عمیق به سر می برد. پرتال جامع آستان قدس رضوی عکس هایی از آیت الله واعظ طبسی در حال رای دادن منتشر کرده است که ساعتی قبل از انتقال ایشان به بیمارستان است.

عکس: واعظ طبسی پیش از بستری شدن

عکس: واعظ طبسی پیش از بستری شدن

عکس: واعظ طبسی پیش از بستری شدن

عکس: واعظ طبسی پیش از بستری شدن

عکس: واعظ طبسی پیش از بستری شدن

عکس: واعظ طبسی پیش از بستری شدن

عکس: واعظ طبسی پیش از بستری شدن

عکس: واعظ طبسی پیش از بستری شدن

 


ادامه مطلب



[ شنبه 8 اسفند 1394  ] [ 7:18 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
[ شنبه 8 اسفند 1394  ] [ 7:15 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 59 :: 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4079024 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب