![[تصویر: 39040111544260364927.gif]](http://www.ayehayeentezar.com/gallery/images/39040111544260364927.gif)
























































[ بازدید : 0 ] [ نظر شما : 1 2 3 4 5 6 ]
چشمه سلطان ولی کریز
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
|
تصاویرمتحرک هفته دفاع مقدس
![]() ![]() ![]()
سردار شهید محمّدیزدانی کریزی /قائم مقام گردان کوثر لشگر21امام رضا(ع)خراسان،محل شهادت شلمچه /عملیات کربلای 5/نوزدهم دیماه سال یکهزاروسیصدوشصت وپنج هجری شمسی
![]()
سردار شهید حاج محمّدعلی صادقی/ فرمانده گردان کوثرلشگر21امام رضا(ع)خراسان، محل شهادت شلمچه عملیات کربلای5 /،نوزدهم دیماه سال یکهزاروسیصدوشصت وپنج هجری شمسی
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
[ بازدید : 0 ] [ نظر شما : 1 2 3 4 5 6 ] دانلود مجموعه سرود و آهنگ به مناسبت هفته ی دفاع مقدس
بزرگداشت هفته ی دفاع مقدس، یادآوری و مرور مداوم و مستمر آن غنای فرهنگی است که در یک دوره ی سخت هشت ساله برای کشور ما به دست آمد و می تواند پشتوانه ی عملی و نظری استواری برای آینده این ملت باشد. مشخصات
فرمت صوتی: Mp3 ![]()
| جمعه سیزدهم شهریور ۱۳۹۴ ||
اس ام اس های جدید به مناسبت هفته دفاع مقدسای دوست به حنجر شهیدان صلوات / بر قامت بی سر شهیدان صلوات خدا می داند اگر پیام شهدا و حماسه های انها را به پشت جبهه منتقل نکنیم گنه کاریم . . . . . . شکر لله شیعه ای نامی شدیم / اهل جمهوری اسلامی شدیم از خمـینی درس عشق آموختیم / در تنور جنگ و جبهه سوختیم بیعتی کردیم با سید علی / راه حق در قول و فـعلش منجلی . . . . . . چفیهی من بوی شبنم میدهد / عطر شبهای محرم میدهد چفیهی من، سفرهی دل میشود / جمعه، با مهدی، مقابل میشود . . . . . . عشق یعنی یک استخوان و یک پلاک سالهای سال تنهای تنها زیر خاک . . . هفته دفاع مقدس گرامی باد . . . چشم پاک دختری از جملهای تر مانده است / چشمهای پاکش اما خیره بر در مانده است روی دیوار اتاق کوچک تنهاییاش / عکس بابایش کنار شعر مادر مانده است . . . یاد و خاطره شهیدان گرامی باد . . . باز هم در دل جنون آغاز شد / زخم میدانهای مین ابراز شد باز هم مجنون لیلایی شدیم / بعد عمری باز شیدایی شدیم . . . هفته دفاع مقدس مبارک . . . باید بهشتی وار در راه خدا رفت / اینگونه در راه حسین سر جدا رفت باید چو چمران رفت تا اوج رهایی / در باغ آتش سوختن همچون رجایی . . . . . . روییده زتربت شهیدان، گل سرخ / پیغام شهید است به دوران، گل سرخ تا جان دگر فدا کند رهبر را / روییده هزار باغ و بستان، گل سرخ . . . . . . رفت و برنگشت و این رسم روزگار ماند / چشم جاده ها هنوز، محو در غبار ماند این همه شب است و باز، این همه حضور تلخ / فصلهای محکم خالی از بهار ماند . . . . . . ای روشنای خانه امید، ای شهید / ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است / ای برتر از سراچه خورشید ای شهید یاد شهیدان دفاع مقدس گرامی باد . . . ای شهیدان ، عشق مدیون شماست / هرچه ما داریم از خون شماست ای شقایق ها و ای آلاله ها / دیدگانم دشت مفتون شماست . . . . . . شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند . . . . . . دید در معرض تهدید دل و دنیش را / رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر / چفیه و قمقمه اش کوله و پوتینش را . . . . . . رفتن به جهاد نفس راهی است بزرگ / از جبهه گریختن گناهی است بزرگ ما بر سر پست انقلابیم اکنون / خفتن سر پست اشتباهی است بزرگ . . . ادامه اس ام اس ها در لینک زیر . . . کبوتر و دو پلاک و دو ساک خالی تو / دلم دوباره گرفته زبیخیالی تو تو التماس نگاه کدام پنجرهای / که نقش بسته نگاهم به طرح قالی تو . . . . . . سری که هیچ سرآمدن نداشت، آمد / بلند بود ولیکن بدن نداشت آمد بلند شد سر خود را به آسمان بخشید / سری که بر تن خود، خویشتن نداشت آمد . . . . . . گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است ، وگرنه همه اجرها در گمنامیست. محکمه خون شهداء محکمه عدلیست که ما را در آن به محاکمه می کشند . . . . . . در سینهام دوباره غمی جان گرفته است « امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است » تا لحظهای پیش دلم گور سرد بود اینک به یمن یاد شما جان گرفته است . . . تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟ / ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد آن باد که آغشته به بوی نفس توست / از کوچه ما کاش گذر داشته باشد . . . . . . ای دشمن حق ما دلیر و حق پرستیم / برگرد ! تا سربند یا زهـرا (س) نبستیم . . . برچسبها: اس ام اس های جدید به مناسبت هفته دفاع مقدس
| جمعه سیزدهم شهریور ۱۳۹۴ ||
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
[ بازدید : 0 ] [ نظر شما : 1 2 3 4 5 6 ]
دانلود/آهنگ بی سیم چی با صدای حامد زمانی برای هفته دفاع مقدس
دانلود/آهنگ بی سیم چی با صدای حامد زمانی برای هفته دفاع مقدس این آلبوم متشکل از ۵ آهنگ است که خواننده یکی از این قطعات حامد زمانی است و چهار قطعه دیگر توسط چهار استعداد و پدیده های نوظهور موسیقی انقلاب اسلامی از جمله علی اکبر قلیچ، سید حمزه موسوی، پیمان بیات و حسین سلیمی در موسسه دل صدا تولید شده است.
ادامه مطلب دانلود مداحي دفاع مقدس
دانلود مداحي دفاع مقدس
در صورتي كه با كليك بر روي آيكون دانلود فايل صوتي پخش شد، بر روي آيكون دانلود راست كليك كرده و گزينه
ادامه مطلب دانلود مجموعه سرود و آهنگ به مناسبت هفته ی دفاع مقدس![]()
بزرگداشت هفته ی دفاع مقدس، یادآوری و مرور مداوم و مستمر آن غنای فرهنگی است که در یک دوره ی سخت هشت ساله برای کشور ما به دست آمد و می تواند پشتوانه ی عملی و نظری استواری برای آینده این ملت باشد. مشخصات
فرمت صوتی: Mp3 لینک های دانلودگزارش خرابی
[ بازدید : 0 ] [ نظر شما : 1 2 3 4 5 6 ]
تعداد 63 عدد از مداحي هاي معروف و به ياد ماندني دفاع مقدس كه هر كدام از آن ها تداعي گر ياد جبهه و جنگ و شهيدان است را به شما عزيزان هديه مي كنيم، تا باشد مورد توجه حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) قرار بگيرد. شما مي توانيد هر كدام از مداحي ها را كه خواستيد با توجه به عنوان آن به صورت آنلاين گوش كنيد و يا آن را دانلود كرده و بعدا مورد استفاده قرار دهيد. دانلود مداحي دفاع مقدسعناوين مداحي ها: دو كوهه السلام اي خانه عشق || سبكبالان خراميدند و رفتند || ممد نبودي ببيني شهر آزاد گشته || زيارت عاشورا (حداديان) || چه دشوار است پيمودن(كويتي پور) || چنگ دل آهنگ دلكش ميزند || اي لشكر حسيني (آهنگران) || ياران جه غريبانه (كويتي پور) || يادامام و شهداء (حداديان) || آندم كه من از ناقه (كويتي پور) || در خاطرم شد زنده ياد فاطميون || در خاطرم شد زنده ياد فاطميون- مطيعي || ياران چه غريبانه || يادش بخير آن جبهه || يا حسين بر جبين ها بسته || تويي آن غرق به خون || رو به سوي خيمه ها || بار ديگر با اجازه از تفنگ || سرزمين نينوا يادش بخير || مناجات شهيد چمران1 || مناجات شهيد چمران2 || سفر به چزابه || سرو شهيد جوان || رو به سوي كعبه دلها كنيم || آهنگ نينوا || ميان خيمه ها زينب صدا مي زد حسين جانم || نواهنگ ايثار || مارش جنگ1 || مارش جنگ2 || مارش جنگ3 || نواي تسنيم || كجاييد اي شهيدان خدايي || خواهم امشب خون ز چشم تر بگريم || دعاي كميل حاج منصور ارضي || آذري-كرب و بلا عطري گلير || جاده و اسب مهياست بيا تا برويم || هنگام پيكاره || حسين آيت كبري || ما ياوران قرآن || هر يكي از خيمه اي || گلچين خاطرات جبهه || آذري-اي نور عينيم || اي مهدي صاحب زمان || قدمگاه شهيدان است اينجا || اي لشگر صاحب زمان1 || اي لشگر صاحب زمان2 || چنگ دل آهنگ دل || بگير اين طفل را || دمادم از عطش غش مي نمايد || بنشين تا به تو گويم زينب || برخيزيد برخيزيد || از كرخه تا راين || با نواي كاروان || بپا ايا دلاوران || السلام اي سرزمين كربلا || دوكوهه (شهيد آويني) || دوكوهه قدمگاه شهداء(حاج منصور) || روايت فتح شهيد آويني || شب است وسكوت وماه است ومن || شهيد علمدار || كجاييد اي شهيدان خدايي(سازور) || يادامام و شهداء || يارب بكربلاآب روان قيمت جان شد || دانلود مداحي دفاع مقدس
( 29 رأي ) دانلود مداحي دفاع مقدس
ادامه مطلب تصاویرمتحرک هفته دفاع مقدس![]() ![]() ![]()
سردار شهید محمّدیزدانی کریزی /قائم مقام گردان کوثر لشگر21امام رضا(ع)خراسان،محل شهادت شلمچه /عملیات کربلای 5/نوزدهم دیماه سال یکهزاروسیصدوشصت وپنج هجری شمسی
![]()
سردار شهید حاج محمّدعلی صادقی/ فرمانده گردان کوثرلشگر21امام رضا(ع)خراسان، محل شهادت شلمچه عملیات کربلای5 /،نوزدهم دیماه سال یکهزاروسیصدوشصت وپنج هجری شمسی
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
ادامه مطلب
نگاهي تحليلي به زندگينامه ي شهيد دكتر چمران ؛ تك سوار وادي خلوص
" ويژه نامه سالگرد شهادت دكتر مصطفي چمران "
نگاهي تحليلي به زندگينامه ي شهيد دكتر چمران ؛ تك سوار وادي خلوص
دكتر مصطفي چمران در 18 اسفند سال 1311 در تهران، خيابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولك متولد شد. وي تحصيلات خود را در مدرسه انتصاريه، نزديك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشكده فني دانشگاه تهران ادامه تحصيل داد و در سال 1336 در رشته الكترومكانيك فارغ التحصيل شد و يك سال به تدريس در دانشكده فني پرداخت.
چمران نيوز: سخن گفتن از شهيدي با ابعاد گوناگون، از اسوه اي كه جمع اضداد بود، از آهن و اشك، از شير بيشه نبرد و عارف شبهاي قيرگون، از پدر يتيمان و دشمن سرسخت كافران، بسيار سخت بلكه محال است. سخن گفتن از شهيد دكتر مصطفي چمران، اين مرد عمل و نه مرد سخن، اين نمونه كامل هجرت، جهاد و شهادت، اين شاگرد مكتب علي(عليه السلام)، اين مالك اشتر جنوب لبنان و حمزه كربلاي خوزستان سخت و دشوار است. چرا كه حتي نمي توان يكي از ابعاد وجودي او را آنگونه كه هست، توصيف كرد، چه رسد به اينكه بتوان در اين مختصر تمامي ابعاد شخصيتي او را به تصوير كشيد. آنچه در پي مي آيد مروري است گذرا و سريع، بر حيات كوتاه اما پرحادثه و سراسر تلاش، ايثار، عشق و فداكاري شهيد دكتر مصطفي چمران.
تولد و تحصيلات دكتر مصطفي چمران در 18 اسفند سال 1311 در تهران، خيابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولك متولد شد. وي تحصيلات خود را در مدرسه انتصاريه، نزديك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشكده فني دانشگاه تهران ادامه تحصيل داد و در سال 1336 در رشته الكترومكانيك فارغ التحصيل شد و يك سال به تدريس در دانشكده فني پرداخت.وي در همه دوران تحصيل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصيلي شاگردان ممتاز به امريكا اعزام شد و پس از تحقيقات علمي در جمع معروف ترين دانشمندان جهان در دانشگاه كاليفرنيا و معتبرترين دانشگاه امريكا - بركلي- با ممتازترين درجه علمي موفق به اخذ دكتراي الكترونيك و فيزيك پلاسما گرديد. از تفسير قرآن تا جنگهاي پارتيزاني مصر از 15 سالگي در درس تفسير قرآن مرحوم آيت الله طالقاني، در مسجد هدايت، و درس فلسفه و منطق استاد شهيد مرتضي مطهري و بعضي از اساتيد ديگر شركت مي كرد و از اولين اعضاي انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سياسي دوران دكتر مصدق (از مجلس چهاردهم تا ملي شدن صنعت نفت) شركت داشت و از عناصر پرتلاش و كشمكش هاي مرگ و حيات اين دوره بود. بعد از كودتاي ننگين 28 مرداد سخت ترين مبارزه ها و مسئوليت هاي او عليه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ايران، بدون خستگي و با همه قدرت خود، عليه نظام طاغوتي شاه جنگيد و خطرناكترين مأموريت ها را در سخت ترين شرايط با پيروزي به انجام رسانيد.در امريكا، با همكاري بعضي از دوستانش، براي اولين بار انجمن اسلامي دانشجويان امريكا را پايه ريزي كرد و از مؤسسين انجمن دانشجويان ايراني در كاليفرنيا و از فعالين انجمن دانشجويان ايراني در امريكا به شمار مي رفت كه به دليل اين فعاليت ها، بورس تحصيلي شاگرد ممتازي وي از سوي رژيم شاه قطع مي شود. پس از قيام 15 خرداد سال 1342 و سركوب ظاهري مبارزات مردم مسلمان به رهبري امام خميني(ره) دست به اقدامي جسورانه و سرنوشت ساز مي زند و همه پلها را پشت سر خود خراب مي كند و به همراه بعضي از دوستان مؤمن و هم فكر، رهسپار مصر مي شود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سخت ترين دوره هاي چريكي و جنگ هاي پارتيزاني را مي آموزد و به عنوان بهترين شاگرد اين دوره شناخته مي شود و فوراً مسئوليت تعليم چريكي مبارزان ايراني به عهده او گذارده مي شود. به علت برخورداري از بينش عميق مذهبي، از ملي گرايي وراي اسلام گريزان بود و وقتي در مصر مشاهده كرد كه جريان ناسيوناليسم عربي باعث تفرقه مسلمين مي شود، به جمال عبدالناصر اعتراض كرد و ناصر ضمن پذيرش اين اعتراض گفت كه جريان ناسيوناليسم عربي آنقدر قوي است كه نمي توان به راحتي با آن مقابله كرد و با تأسف تأكيد مي كند كه ما هنوز نمي دانيم كه بيشتر اين تحريكات از ناحيه دشمن و براي ايجاد تفرقه در بين مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و يارانش اجازه مي دهد كه در مصر نظرات خود را بيان كند. پايگاه چريكي لبنان بعد از وفات عبدالناصر، ايجاد پايگاه چريكي مستقل، براي تعليم مبارزان ايراني، ضرورت پيدا مي كند و لذا دكتر چمران رهسپار لبنان مي شود تا چنين پايگاهي را تأسيس كند.او به كمك امام. موسي صدر، رهبر شيعيان لبنان، حركت محرومين و سپس جناح نظامي آن، سازمان «امل» را بر اساس اصول و مباني اسلامي پي ريزي نموده كه در ميان توطئه ها و دشمني هاي چپ و راست، با تكيه بر ايمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستين اسلام انقلابي را پياده مي كند و علي گونه در معركه هاي مرگ و حيات به آغوش گرداب خطر فرو مي رود و در طوفان هاي سهمناك سرنوشت، حسين وار به استقبال شهادت مي تازد و پرچم خونين تشيع را در برابر جبارترين ستمگران روزگار، صهيونيزم اشغال گر و همدستان خونخوار آنها، راست گرايان «فالانژ»، به اهتزاز در مي آورد و از قلب بيروت سوخته و خراب تا قله هاي بلند كوه هاي جبل عامل و در مرزهاي فلسطين اشغال شده، از خود قهرماني ها به يادگار گذاشته؛ در قلب محرومين و مستضعفين شيعه جاي گرفته و شرح اين مبارزات افتخارآميز با قلمي سرخ و به شهادت خون پاك شهداي لبنان، بر كف خيابانهاي داغ و بر دامنه كوه هاي مرزي اسرائيل براي ابد ثبت گرديده است.
بيست و سه سال هجرت دكتر چمران با پيروزي شكوهمند انقلاب اسلامي ايران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز مي گردد. همه تجربيات انقلابي و علمي خود را در خدمت انقلاب مي گذارد؛ خاموش و آرام ولي فعالانه و قاطعانه به سازندگي مي پردازد و همه تلاش خود را صرف تربيت اولين گروه هاي پاسداران انقلاب در سعدآباد مي كند. سپس در سمت معاونت نخست وزير در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر مي اندازد تا سريع تر و قاطعانه تر مسئله كردستان را فيصله دهد تا اينكه بالاخره در قضيه فراموش ناشدني «پاوه» قدرت ايمان و اراده آهنين و شجاعت و فداكاري او بر همگان ثابت مي گردد.از خرابه هاي پاوه تا وزارت دفاع در آن شب مخوف پاوه، همه اميدها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دل شكسته در ميان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اكثريت پاسداران قتل عام شده بودند و همه شهر و تمام پستي و بلندي ها به دست دشمن افتاده بود و موج نيروهاي خونخوار دشمن لحظه به لحظه نزديك تر مي شد. باران گلوله مي باريد و مي رفت تا آخرين نقطه مقاومت نيز در خون پاسداران غرق گردد. ولي دكتر چمران با شهامت و شجاعت و ايثارگري فراوان توانست اين شب هولناك را با پيروزي به صبح اميد متصل كند و جان پاسداران باقي مانده را نجات دهد و شهر مصيبت زده را از سقوط حتمي برهاند. آنگاه فرمان انقلابي امام خميني(ره) صادر شد. فرماندهي كل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهي منطقه نيز به عهده دكتر چمران واگذار شد.رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حركت درآمدند و همه تجارب انقلابي، ايمان، فداكاري، شجاعت، قدرت رهبري و برنامه ريزي دكتر چمران در اختيار نيروهاي انقلاب قرار گرفت و عالي ترين مظاهر انقلابي و شكوهمندترين قهرماني ها به وقوع پيوست و در عرض 15 روز شهرها و راه ها و مواضع استراتژيك كردستان به تصرف نيروهاي انقلاب اسلامي درآمد و كردستان از خطر حتمي نجات يافت و مردم مسلمان كرد با شادي و شعف به استقبال اين پيروزي رفتند. دكتر چمران بعد از اين پيروزي بي نظير به تهران احضار شد و از طرف رهبر عاليقدر انقلاب، امام خميني(ره)، به وزارت دفاع منصوب گرديد. در پست جديد، براي تغيير و تحول ارتش از يك نظام طاغوتي، به يك سلسله برنامه هاي وسيع بنيادي دست زد كه پاك سازي ارتش و پياده كردن برنامه هاي اصلاحي از اين قبيل است تا به ياري خدا و پشتيباني ملت، ارتشي به وجود آيد كه پاسدار انقلاب و امنيت استقلال كشور باشد و رسالت مقدس اسلامي ما را به سر منزل مقصود برساند. نماينده دور اول مجلس دكتر مصطفي چمران در اولين دور انتخابات مجلس شوراي اسلامي، از سوي مردم تهران به نمايندگي انتخاب شد و تصميم داشت در تدوين قوانين و نظام جديد انقلابي، بخصوص در ارتش، حداكثر سعي و تلاش خود را بكند تا ساختار گذشته ارتش به نظامي انقلابي و شايسته ارتش اسلامي تبديل شود. در يكي از نيايش هاي خود بعد از انتخاب نمايندگي مردم در مجلس شوراي اسلامي، اينسان خدا را شكر مي گويد: «خدايا، مردم آنقدر به من محبت كرده اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار كرده اند كه به راستي خجلم و آنقدر خود را كوچك مي بينم كه نمي توانم از عهده آن به درآيم. خدايا، تو به من فرصت ده، توانايي ده تا بتوانم از عهده برآيم و شايسته اين همه مهر و محبت باشم.»وي سپس به نمايندگي رهبر كبير انقلاب اسلامي در شوراي عالي دفاع منصوب شد و مأموريت يافت تا بطور مرتب گزارش كار ارتش را ارائه كند. ستاد جنگهاي نامنظم در خوزستان گروهي از رزمندگان داوطلب، به گرد او جمع شدند و او با تربيت و سازماندهي آنان، ستاد جنگهاي نامنظم را در اهواز تشكيل داد. اين گروه كم كم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زيادي انجام داد. تنها كساني كه از نزديك شاهد ماجراهاي تلخ و شيرين، پيروزيها و شكستها، شهامت ها و شهادتها و ايثارگريهاي آنان بودند، به گوشه اي از اين خدمات كه دكتر چمران شخصاً مايل به تبليغ و بازگويي آنها نبود، آگاهي دارند.ايجاد واحد مهندسي فعال براي ستاد جنگهاي نامنظم يكي از اين برنامه ها بود كه به كمك آن، جاده هاي نظامي به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپهاي آب در كنار رود كارون و احداث يك كانال به طول حدود بيست كيلومتر و عرض يك متر در مدتي حدود يك ماه، آب كارون را به طرف تانكهاي دشمن روانه ساخت، به طوري كه آنها مجبور شدند چند كيلومتر عقب نشيني كنند و سدي عظيم مقابل خود بسازند و با اين عمل فكر تسخير اهواز را براي هميشه از سر به دور دارند. يكي از كارهاي مهم و اساسي او از همان روزهاي اول، ايجاد هماهنگي بين ارتش، سپاه و نيروهاي داوطلب مردمي بود كه در منطقه حضور داشتند. بازده اين حركت و شيوه جنگ مردمي و هماهنگي كامل بين نيروهاي موجود، تاكتيك تقريباً جديد جنگي بود؛ چيزي كه ابرقدرتها قبلاً فكر آن را نكرده بودند. متأسفانه اين هماهنگي در خرمشهر بوجود نيامد و نيروهاي مردمي تنها ماندند. او تصميم داشت به خرمشهر نيز برود، ولي به علت عدم وجود فرماندهي مشخص در آنجا و خطر سقوط جدي اهواز، موفق نشد ولي چندين بار نيروهايي بين دويست تا يك هزار نفر را سازماندهي كرده و به خرمشهر فرستاد و آنان به كمك ديگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگي نابرابر مقابل حملات پياپي دشمن تا مدت ها مقاومت كنند. سوسنگرد، قادسيه نيست پس از يأس دشمن از تسخير اهواز، صدام سخت به فتح سوسنگرد دل بسته بود تا روياي قادسيه را تكميل كند و براي دومين بار به آن شهر مظلوم حمله كرد و سه روز تانكهاي او شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم تعدادي از آنان توانستند به داخل شهر راه يابند.دكتر چمران كه از محاصره تعدادي از ياران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، با فشار و تلاش فراوان خود و آيت الله خامنه اي، ارتش را آماده ساخت كه براي اولين بار دست به يك حمله خطرناك و حماسه آفرين نابرابر بزند و خود نيز نيروهاي مردمي و سپاه پاسداران را در كنار ارتش سازماندهي كرد و با نظمي نو و شيوه اي جديد از جانب جاده اهواز- سوسنگرد به دشمن يورش بردند. شهيد چمران پيشاپيش يارانش، به شوق كمك و ديدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوي اين شهر مي شتافت كه در محاصره تانكهاي دشمن قرار گرفت. او ساير رزمندگان را به سوي ديگري فرستاد تا نجات يابند و خود را به حلقه محاصره دشمن انداخت؛ چون آنجا خطر بيشتر بود و او هميشه به دامان خطر فرو مي رفت. در اين هنگام بود كه نبرد سختي در گرفت؛ نيروهاي كماندوي دشمن از پشت تانكها به او حمله كردند و او همچون شيري در ميدان، در مصاف با دشمن متجاوز از نقطه اي به نقطه اي ديگر و از سنگري به سنگري ديگر مي رفت. كماندوهاي دشمن او را زير رگبار گلوله خود گرفته بودند، تانكها به سوي او تيراندازي مي كردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شديد آنها سريع، چابك، برافروخته و شادان از شوق شهادت در ركاب حسين(عليه السلام) و در راه حسين(عليه السلام). در روز قبل از تاسوعا، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغيير مي داد. در همين اثناء، همرزم با وفايش به شهادت رسيد و او يك تنه به نبرد حسين گونه خود ادامه مي داد و به سوي دشمن حمله مي برد. هر چه تنور جنگ گرم تر مي شد و آتش حمله بيشتر زبانه مي كشيد، چهره ملكوتي او، اين مرد راستين خدا و سرباز حسين(عليه السلام)، گلگون تر و شوق به شهادتش افزون تر مي شد تا آنكه در حين «رقصي چنين ميانه ميدان» از دو قسمت پاي چپ زخمي شد. خون گرم او با خاك كربلاي خوزستان درهم آميخت و نقشي زيبا از شجاعت و عشق به شهادت و تلاش خالصانه در راه خدا آفريد و هنوز هم گرمي قطرات خون او گرمي بخش رزمندگان با وفاي اسلام و سرخي خونش الهام بخش پيروزي نهايي و بزرگ آنان است. با پاي زخمي بر يك كاميون عراق حمله كرد. سربازان صدام از يورش اين شير ميدان گريخته و او به كمك جوان چابك ديگري كه خود را به مهلكه رسانده بود، به داخل كاميون نشست و با لباني متبسم، ديگران را نويد پيروزي مي داد. خبر زخمي شدن سردار پرافتخار اسلام، در نزديكي دروازه سوسنگرد، شور و هيجاني آميخته با خشم و اراده و شجاعت در ياران او و ساير رزمندگان افكند كه بي محابا به پيش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صد تن رزمنده مؤمن را از چنگال صداميان نجات بخشيدند. دكتر چمران با همان كاميون كه خود را به بيمارستاني در اهواز رسانيد و بستري شد، اما بيش از يك شب در بيمارستان نماند و بعد از آن خود را به مقر ستاد جنگهاي نامنظم رساند و دوباره با پاي زخمي و دردمند به ارشاد ياران وفادار خود پرداخت. جالب اينجا بود كه در همان شبي كه در بيمارستان بستري بود، جلسه مشورتي فرماندهان نظامي (تيمسار شهيد فلاحي، فرمانده لشگر 92، شهيد كلاهدوز، مسئولان سپاه و سرهنگ محمد سليمي كه رئيس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نماينده امام در سپاه پاسداران (شهيد محلاتي) در كنار تخت او در بيمارستان تشكيل شد و در همان حال و همان شب، پيشنهاد حمله به ارتفاعات الله اكبر را مطرح كرد. فاجعه هويزه به رغم اصرار و پيشنهاد مسئولان و دوستانش، حاضر به ترك اهواز و ستاد جنگهاي نامنظم و حركت به تهران براي معالجه نشد و تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در حالي كه در كنار بسترش و در مقابلش نقشه هاي نظامي منطقه، مقدار پيشروي دشمن و حركت نيروهاي خودي نصب شده بود و او كه قدرت و ياراي جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها مي نگريست و مرتب طرحهاي جالب و پيشنهادات سازنده در زمينه هاي مختلف نظامي، مهندسي و حتي فرهنگي ارائه مي داد. كم كم زخمهاي پاي او التيام مي يافت و او ديگر نمي توانست سكون را تحمل كند و با چوب زيربغل به پا خاست و باز هم آماده رفتن به جبهه شد.به دنبال نبرد بيست و هشتم صفر (پانزدهم دي ماه 59) كه منجر به شكست قسمتي از نيروهاي ما شد و فاجعه هويزه به بار آمد، ديگر تاب نشستن نياورد، تعدادي از رزمندگان شجاع و جان بركف را از جبهه فرسيه انتخاب كرد و با چند هليكوپتر كه خود فرماندهي آنها را بر عهده داشت، با همان چوب زير بغل دست به عملي بي سابقه و انتحاري زد. او در حالي كه از درد جنگ به خود مي پيچيد و از ناراحتي مي خروشيد، آماده حمله به نيروهاي پشت جبهه و تداركاتي دشمن در جاده جفير به طلايه شد كه به خاطر آتش شديد دشمن، هليكوپترها نتوانستند از سد آتش آنها از منطقه هويزه بگذرند و حمله هوايي دشمن هليكوپترها را مجبور به بازگشت ساخت كه وي از اين بازگشت سخت ناراحت و عصباني بود.
ديدار با امام، فتح ارتفاعات الله اكبر و دهلاويه بالاخره در اسفند 59 چوب زيربغل را نيز كنار گذاشت و با كمي ناراحتي راه مي رفت و همراه با همرزمانش از يكايك جبهه هاي نبرد در اهواز ديدن كرد.پس از زخمي شدن، اولين بار، براي ديدار با امام امت و عرض گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسيد و حوادثي را كه اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عمليات و پيشنهادات خود را ارائه داد. امام امت(ره) پدرانه و با ملاطفت خاصي به سخنانش گوش مي داد، او و همه رزمندگان را دعا مي كرد و رهنمودهاي لازم را ارائه مي داد. دكتر چمران از سكون و عدم تحركي كه در جبهه ها وجود داشت دائماً رنج مي برد و تلاش مي كرد كه با ارائه پيشنهادات و برنامه هاي ابتكاري حركتي بوجود آورد و اغلب اين حركتها را توسط رزمندگان شجاع و جان بر كف ستاد نيز عملي مي ساخت. او اصرار داشت كه هر چه زودتر به تپه هاي الله اكبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه كه نزديكي مرز است، برساند تا ارتباط شمالي و جنوبي نيروهاي عراقي و مرز پيوسته آنان قطع شود. بالاخره در سي و يكم ارديبهشت ماه سال شصت، با يك حمله هماهنگ و برق آسا، ارتفاعات الله اكبر فتح شد كه پس از پيروزي سوسنگرد بزرگترين پيروزي تا آن زمان بود. شهيد چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولين كساني بود كه پاي به ارتفاعات الله اكبر گذاشت؛ در حالي كه دشمن زبون هنوز در نقاطي مقاومت مي كرد. او و فرمانده شجاعش ايرج رستمي، دو روز بعد، با تعدادي از جان بركفان و ياران خود مي توانستند با فداكاري و قدرت تمام تپه هاي شحيطيه (شاهسوند) را به تصرف درآوردند، در حالي كه ديگران در هاله اي از ناباوري به اين اقدام جسورانه مي نگريستند. پس از پيروزي ارتفاعات الله اكبر، اصرار داشت نيروهاي ما هر چه زودتر، قبل از اينكه دشمن بتواند استحكاماتي براي خود ايجاد كند، به سوي بستان سرازير شوند كه اين كار عملي نشد و شهيد چمران خود طرح تسخير دهلاويه را با ايثار و گذشت و فداكاري جان بركفان ستاد جنگهاي نامنظم و به فرماندهي ايرج رستمي عملي ساخت. فتح دهلاويه، در نوع خود عملي جسورانه و خطرناك و غرورآفرين بود. نيروهاي مؤمن ستاد پلي بر روي رودخانه كرخه زدند، پلي ابتكاري و چريكي كه خود ساخته بودند. از رودخانه عبور كردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاويه را به ياري خداي بزرگ فتح كردند. اين اولين پيروزي پس از عزل بني صدر از فرماندهي كل قوا بود كه به عنوان طليعه پيروزيهاي ديگر به حساب آمد. در سي ام خردادماه سال شصت، يعني يكماه پس از پيروزي ارتفاعات الله اكبر، در جلسه فوق العاده شوراي عالي دفاع در اهواز با حضور مرحوم آيت الله اشراقي شركت و از عدم تحرك و سكون نيروها انتقاد كرد و پيشنهادات نظامي خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد. اين آخرين جلسه شوراي عالي دفاع بود كه شهيد چمران در آن شركت داشت و فرداي آن روز، روز غم انگيز و بسيار سخت و هولناكي بود. بوي شهادت در سحرگاه سي و يكم خردادماه شصت، ايرج رستمي فرمانده منطقه دهلاويه به شهادت رسيد و شهيد دكتر چمران به شدت از اين حادثه افسرده و ناراحت بود. غمي مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمي را فرا گرفته بود. دسته اي از دوستان صميمي او مي گريستند و گروهي ديگر مبهوت فقط به هم مي نگريستند. از در و ديوار، از جبهه و شهر، بوي مرگ و نسيم شهادت مي وزيد و گويي همه در سكوتي مرگبار منتظر حادثه اي بزرگ و زلزله اي وحشتناك بودند. شهيد چمران، يكي ديگر از فرماندهانش را احضار كرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاويه به جاي رستمي معرفي كند و در لحظه حركت وي، يكي از رزمندگان با سادگي و زيبايي گفت: «همانند روز عاشورا كه يكايك ياران حسين (عليه السلام) به شهادت رسيدند، عباس علمدار او (رستمي)هم به شهادت رسيد و اينك خود او همانند ظهر عاشوراي حسين (عليه السلام) آماده حركت به جبهه است.»همه اطرافيانش هنگام خروج از ستاد با او وداع مي كردند و با نگاه هاي اندوه بار تا آنجا كه چشم مي ديد و گوش مي شنيد، او و همراهانش را دنبال مي كردند و غمي مرموز و تلخ بر دلشان سنگيني مي كرد. دكتر چمران، شب قبل در آخرين جلسه مشورتي ستاد، يارانش را با وصاياي بي سابقه اي نصيحت كرده بود و خدا مي داند كه در پس چهره ساكت و آرام و ملكوتي او چه غوغا و چه شور و هيجاني از شوق رهايي، رستن از غم و رنجها، شنيدن دروغ و تهمت ها و دم برنياوردنها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسيار ياران باوفاي او به شهادت رسيده بودند و اينك او خود به قربانگاه مي رفت. سال ها ياران و تربيت شدگان عزيزش در مقابل چشمانش و در كنارش شهيد شدند و او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتياق شهادت سوخت، ولي خداي بزرگ او را در اين آزمايش هاي سخت محك مي زد و مي آزمود، او را هرچه بيشتر مي گداخت روحش را صيقل مي داد تا قرباني عالي تري از خاكيان را به ملائك معرفي نمايد و بگويد: اني اعلم مالا تعلمون:«من چيزهايي مي دانم كه شما نمي دانيد.» به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بين راه مرحوم آيت الله اشراقي و شهيد تيمسار فلاحي را ملاقات كرد. براي آخرين بار يكديگر را بوسيدند و بازهم به حركت ادامه داد تا به قربانگاه رسيد. همه رزمندگان را در كانالي پشت دهلاويه جمع كرد، شهادت فرمانده شان، ايرج رستمي را به آنها تبريك و تسليت گفت و با صدايي محزون و گرفته از غم فقدان رستمي، ولي نگاهي عميق و پرنور و چهره اي نوراني و دلي مالامال از عشق به شهادت و شوق ديدار پروردگار، گفت:«خدا رستمي را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، مي برد.» خداوند ثابت كرد كه او را دوست مي دارد و چه زود او را به سوي خود فرا خواند. سخنش تمام شد، با همه رزمندگان خداحافظي و ديده بوسي كرد، به همه سنگرها سركشي نمود و درخط مقدم، در نزديكترين نقطه به دشمن، پشت خاكريزي ايستاد و به رزمندگان تأكيد كرد كه از اين نقطه كه او هست، ديگر كسي جلوتر نرود، چون دشمن به خوبي با چشم غيرمسلح ديده مي شد و مطمئناً دشمن هم آنها را ديده بود. آتش خمپاره اي كه از اولين ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمي قرباني هاي ديگري نيز گرفته بود، باريدن گرفت و دكترچمران دستور داد رزمندگان به سرعت از كنارش متفرق شوند و از هم فاصله بگيرند. يارانش از او فاصله گرفتند و هريك در گودالي مات و مبهوت در انتظار حادثه اي جانكاه بودند كه خمپاره ها در اطراف او به زمين خورد و با اصابت يكي از خمپاره هاي صداميان، يكي از نمونه هاي كامل انساني كه مايه مباهات خلقت است، يكي از شاگردان متواضع علي (عليه السلام) و حسين (عليه السلام)، يك از عارفان سالك راه حق و حقيقت و يكي از ارزشمندترين انسان هاي علي گونه زمان ما و يكي از ياران با وفاي امام خميني (ره) از ديار ما رخت بربست و به ملكوت اعلي پيوست. تركش خمپاره دشمن به پشت سر دكتر چمران اصابت كرد و تركشهاي ديگر صورت و سينه دو يارش را كه در كنارش ايستاده بودند شكافت و فرياد و شيون رزمندگان و دوستان و برادران با وفايش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاري بود و چهره ملكوتي و متبسم و در عين حال متين و محكم و موقر آغشته به خاك و خونش، با آنكه عميقاً سخن ها داشت، ولي ظاهراً ديگر با كسي سخن نگفت و به كسي نگاه نكرد. شايد در آن اوقات، همانطوري كه خود آرزو كرده بود، حسين (عليه السلام) بر بالينش بود و او از عشق ديدار حسين (عليه السلام) و رستن از اين دنياي پر از درد و پيوستن به حق، به زيبايي، به ملكوت اعلي و به ديار مصفاي شهيدان، فرصت نگاهي و سخني با ما خاكيان را نداشت. در بيمارستان سوسنگرد كه بعداً به نام شهيد دكتر چمران ناميده شد، كمك هاي اوليه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولي افسوس كه فقط جسم بي جانش به اهواز رسيد و روح او سبكبال و با كفني خونين كه لباس رزم او بود، به ديار ملكوتيان و به نزد خداي خويش پرواز كرد و نداي پروردگار را لبيك گفت كه:«ارجعي الي ربك راضيه مرضيه». از شهادت انسان ساز سردار پر افتخار اسلام، اين فرزند هجرت و جهاد و شهادت و اسوه حركت و مقاومت، نه تنها مردم اهواز و خوزستان بلكه امت مسلمان ايران و شيعيان محروم لبنان به پا خاستند و حتي ملل مستضعف غرق در حسرت و ماتم شدند. امواج خروشان مردم حق شناس ما، خشمگين از اين جنايت صدام و اندوهبار و اشك آلود، پيكر پاك او را در اهواز و تهران تشييع كردند كه «انا لله و انا اليه راجعون». بلي، اين چنين زندگي سراسر تلاش و مبارزه خالصانه و عارفانه در راه خداي او آغاز گشت و اين چنين در كربلاي خوزستان در جهاد و نبرد روياروي عليه باطل، حسين گونه به خاك شهادت افتاد و به ملكوت اعلي عروج كرد و به آرزوي ديرين خود كه قرباني شدن عاشقانه در راه خدا بود، نايل گشت. خدايش رحمت كند و او را با حسين (عليه السلام) و شهداي كربلا محشور گرداند. پس از چمران حال پرسش اينجاست كه ما پس از چمران و بزرگاني چون او چه كرده ايم؟تا چه اندازه توانسته ايم به پيام افلاكيان زمين توجه كنيم و آن را در سطح جامعه تسري بخشيم. انصاف بايد داد كه چنين انسان هايي سال ها در كوره هاي عشق به وطن و اسلام و باورهاي عميق والاي اخلاق و كرامت هاي انساني، گداخته و آبديده شدند تا رسم ظلم ستيزي مولا و مقتدايان خود را پيش روي آيندگان بگذارند. رهروان چنين راههاي پرپيچ و خمي را زمان و خلوص و پايمردي بسيار بايد تا به حق نايل آيند و خود پوينده صديق اين راه شوند.
ادامه مطلب رحلت حضرت خدیجه (س)
سالروز وفات زوجه رسول الله و ام الزهراء حضرت خدیجه کبری تسلیت باد
ولادت و خانواده
خديجه (س) 68 سال قبل از هجرت بدنيا آمد . خانواده اي که خديجه را پرورش داد ، از نظر شرافت خانوادگي و نسبتهاي خويشاوندي ، در شمار بزرگترين قبيله هاي عرب جاي داشت . اين خاندان در همه حجاز نفوذ داشت . آثار بزرگي و نجابت و شرافت ازکردار و گفتار خديجه پديدار بود .
خديجه از قبيله هاشم بود و پدر و اقوامش از ثروتمندان قريش بودند . پدرش خويلدبن اسد قريشي نام داشت . مادرش فاطمه دخترزائد بن اصم بود .
اخلاق خديجه (س) خديجه در بين اقوام خود يگانه و ممتاز و ميان اقران کم نظيربود . او به فضيلت اخلاقي و پذيراي هاي شايان بسيار معروف بود وبدين جهت زنان مکه به وي حسد مي ورزيدند .
دخترت خويلد در سجايا و کمالات اخلاقي زبانزد و نمونه بود و به حق ايشان کفو خوبي براي پيامبر (ص) بود . بي ترديد مي توان گفتکه اين سجايا و فضايل اخلاقي سبب شد تا خديجه براي همسري پيامبراکرم (ص) شايسته شمرده شود . طبق روايات ، او براي پيامبراکرم (ص) ياوري صادق بود .
آيا خديجه (س) قبل از پيامبر (ص) ازدواج کرده بود؟
معروف است اولين کسي که به خواستگاري خديجه آمد يکي ازبزرگان عرب به نام «عتيق بن عائذ مخزومي» بود . او پس ازازدواج با خديجه ، در جواني در گذشت و اموال بسياري براي خديجه ارث گذاشت . پس از او «ابيهاله بن المنذر الاسدي» که يکي ازبزرگان قبيله خود او بود ، با وي ازدواج کرد . ثمره اين پيوندفرزندي به نام «هند» بود که در کودکي در گذشت . ابيهاله نيز پس از چندي ، وفات يافت و ثروت بسيار از خويش بر جاي نهاد.
هرچند اين مطلب که پيامبر اکرم (ص) سومين همسر خديجه بود وجز عايشه با دوشيزهاي ازدواج نکرد ، نزد عامه و خاصه معروف است; ولي مورد تاييد همگان نيست . جمعي از مورخان و بزرگان ، نظرمخالف دارند ; براي مثال «ابوالقاسم کوفي» ، «احمد بلاذري» ، «علم الهدي» ، (سيدمرتضي) در کتاب «شافي» و «شيخ طوسي» در «تلخيص شافي» آشکارا ميگويند که خديجه ،هنگام ازدواج با پيامبر ، «عذرا» بود . اين معنا را علامه مجلسي نيز تاييد کرده است . او مينويسد : «صاحب کتاب انوارو البدء» گفته است که زينب و رقيه دختران هاله ، خواهر خديجه بودند .
برخي از معاصران نيز چنين ادعا کرده اند و براي اثبات ادعاي خود کتابهايي نوشته اند .
آشنايي با حضرت محمد (ص) فضايل اخلاقي خديجه ، بسياري از بزرگان و صاحب منصبان عرب رابه فکر ازدواج با وي مي انداخت . ولي خاطرات همسر پيشين به وي اجازه نمي داد شوهري ديگر انتخاب کند . تا اينکه با مقامات معنوي حضرت محمد (ص) آشنا شد و آن دو غلامي که براي تجارت همراه پيامبر (ص) فرستاده بود ، مطالب و معجزاتي که از ويديده بودند ، براي خديجه نقل کردند . خديجه فريفته اخلاق و کمالو مقامات معنوي پيامبر (ص) شد . البته او از يکي ازدانشمندان يهود و نيز ورقه بن نوفل ، که از علماي بزرگ عرب وخويشان نزديک خديجه به شمار مي رفت ، در باره ظهور پيغمبرآخرالزمان و خاتم الانبيا (ص) مطالبي شنيده بود . همه اين عوامل موجب شد تا خديجه حضرت محمد (ص) را به همسري خودانتخاب کند .
ازدواج خديجه
زفاف خديجه با حضرت محمد (ص) 2 ماه و یا 75 روز پس از بازگشت از سفر تجارت شام تحقق يافت . در آن زمان ، حضرت محمد (ص) 25سال داشت و خديجه چهل ساله بود . ابن عباس سن ايشان را 28 سال نقل مي کند . هرچند بعضي از مورخان اهل سنت سعي مي کنند اين سخن را رد کنند ; چون راوي آن محمد بن صائب کلبي از شيعيان است وآنها او را ضعيف ميدانند .
خديجه به سبب علاقه به حضرت محمد (ص) و مقام معنوي او بارسول خدا ازدواج کرد و تمام دارايي و مقام و جايگاه فاميلي خودرا فداي پيشرفت مقاصد همسرش ساخت .
در عقد ازدواج حضرت محمد (ص) و خديجه ، عبدالله بن غنم به آنها چنين تبريک گفت:
هنيئا مريئا يا خديجه قد جرت لک الطيرفيما کان منک باسعد
تزوجتخير البريه کلها و من ذا الذي في الناس مثل محمد ؟
و بشر به البران عيسي بن مريم و موسي ابن عمران فياقرب موعد
اقرت به الکتاب قدما بانه رسول من البطحاء هادو مهتد
گوارا باد بر تو اي خديجه که طالع تو سعادتمند بوده و بابهترين خلايق ازدواج کردي . چه کسي در ميان مردم همانند محمد (ص) است . محمد (ص) کسي است که حضرت عيسي و موسي به آمدنش بشارت داده اند و کتب آسماني به پيامبري او اقرار داشتند .
رسولي که سر از بطحاء (مکه) در مي آورد و او هدايت کننده وهدايت شونده است .
احترام پيغمبر خدا (ص) به خديجه
احترام حضرت محمد (ص) به خديجه ، به خاطر عقيده و ايمان اوبه توحيد بود .
خصال خديجه (س) خديجه از بزرگترين بانوان اسلام به شمار ميرود . او اولين زني بود که به اسلام گرويد ; چنان که علي بن ابيطالب (ع) اولين مردي بود که اسلام آورد . اولين زني که نماز خواند ، خديجه بود. او انساني روشن بين و دور انديش بود . با گذشت ، علاقهمند به معنويات ، وزين و با وقار ، معتقد به حق و حقيقت و متمايل به اخبار آسماني بود. همين شرافت براي او بس که همسر رسول خدا (ص) بود و گسترش اسلام به کمک مال و ثروت او تحقق يافت.
خديجه از کتب آسماني آگاهي داشت و علاوه بر کثرت اموال و املاک، او را «ملکه بطحاء» ميگفتند . از نظر عقل و زيرکي نيزبرتري فوق العاده اي داشت و مهمتر اينکه حتي قبل از اسلام وي را«طاهره» و «مبارکه» و «سيده زنان» ميخواندند .
جالب اين است او از کساني بود که انتظار ظهور پيامبر اکرم (ص) مي کشيد و هميشه از ورقه بن نوفل و ديگر علما جوياي نشانه هاي نبوت ميشد . اشعار فصيح و پر معناي وي در شان پيامبر اکرم (ص) از علم و ادب و کمال و محبت او به آن بزرگوار حکايت ميکند .
نمونهاي از اشعار خديجه در باره پيامبراکرم (ص) چنين است :
فلوانني امسيت في کل نعمه و دامت لي الدنيا و تملک الاکاسره
فما سويت عندي جناح بعوضه اذا لم يکن عيني لعينک ناظره
اگر تمام نعمتهاي دنيا از آن من باشد و ملک و مملکت کسراها وپادشاهان را داشته باشم ، در نظرم هيچ ارزش ندارد زماني که چشمبه چشم تو نيافتند .
ديگر خصوصيت خديجه اين است که او داراي شم اقتصادي و روح بازرگاني بود و آوازه شهرتش در اين امر به شام هم رسيده بود .
البته سجاياي اخلاقي حضرت خديجه چنان زياد است که قلم از بيانآن ناتوان است . پيامبر اکرم (ص) ميفرمايد : «افضل نساء اهل الجنه خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمد ومريم بنت عمران و آسيه بنت مزاحم .»
چه ميتوان گفت در شان کسي که مايه آرامش و تسلاي خاطر رسولخدا (ص) بود ؟ ! در تاريخ ميخوانيم : «حضرت محمد (ص) هر وقت از تکذيب قريش و اذيتهاي ايشان محزون و آزرده مي شدند ، هيچ چيز آن حضرت را مسرور نميکرد مگرياد خديجه ; و هرگاه خديجه را ميديد مسرور مي شد»
ذهبي ميگويد : مناقب و فضايل خديجه بسيار است ; او از جمله زنان کامل ، عاقل ، والا ، پايبند به ديانت و عفيف و کريم و ازاهل بهشت بود . پيامبر اکرم (ص) کرارا او را مدح و ثنا مي گفت و بر ساير امهات مومنين ترجيح ميداد و از او بسيار تجليل ميکرد. به حدي که عايشه ميگفت : بر هيچ يک از زنان پيامبر (ص) به اندازه خديجه رشک نورزيدم و اين بدان سبب بود که پيامبر (ص)بسيار او را ياد کرد .
درود خدا بر خديجه
خديجه کبربي چنان مقام والايي داشت که خداوند عزوجل بارها براو درود و سلام فرستاد . طبق روايتي از حضرت امام محمد باقر (ص) : پيامبر اکرم (ص) هنگام باز گشت از معراج ، به جبرئيل فرمود : «آيا حاجتي داري ؟»
جبرئيل عرض کرد : خواسته ام اين است که از طرف خدا و من به خديجه سلام برساني»
در روايتي ديگر ميخوانيم : روزي خديجه به طلب رسول خدا (ص) بيرون آمد . جبرئيل به صورت مردي با وي رو به رو شد و از خديجه احوال رسولخدا (ص)را پرسيد . خديجه نمي توانست بگويد رسول خدا (ص) در کجا به سرميبرد . او ميترسيد اين مرد از کساني باشد که قصد کشتن پيغمبر(ص) را دارد . وقتي که خدمت آن حضرت رسيد و قصه باز گفت ،حضرت محمد (ص) فرمود : «آن جبرئيل بود و امر کرد که از خداتو را سلام برسانم .»
نقش خديجه در پيشبرد اسلام
وقتي حضرت خديجه دريافت که سعادتمند شده ، هرچه داشت در راه پيشرفت و موقعيت پيغمبر اسلام (ص) انفاق کرد . او تمام اموال خويش را به پيامبر (ص) بخشيد و در راه نشر اسلام به مصرف رساند . تا جايي که هنگام ارتحال ، پارچه اي براي کفن نداشت .
ابن اسحاق جمله اي در شان خديجه دارد که گوياي همکاري وصداقت او در پيشبرد اسلام است . او ميگويد : «خديجه ياور صادق و با وفايي براي پيامبر (ص) بود و مصيبتها در پي رحلت خديجه و ابوطالب بر پيامبر (ص) سرازير شد .»
گويا اين دو ، در برابر هجوم ناملايمات بر پيامبر اکرم (ص)، سدي بلند و مستحکم بودند .
اين جمله ، معروف که اسلام رهين اخلاق پيامبر (ص) ، شمشيرعلي (ع) ، و اموال خديجه است از نهايت همکاري و صداقت خديجه پرده بر ميدارد .
فرزندان خديجه در تعداد فرزندان حضرت خديجه ، ميان مورخان اختلاف است . به گفته مشهور : ثمره ازدواج رسول خدا و خديجه ، شش فرزند بود .
1- هاشم . 2- عبدالله . به اين دو «طاهر» و «طيب»ميگفتند . . 3- رقيه . 4- زينب 5- ام کلثوم . 6- فاطمه .
رقيه بزرگترين دخترانش بودو زينب ، ام کلثوم و فاطمه به ترتيب پس از رقيه قرار داشتند . پسران خديجه پيش از بعثت پيامبر (ص) ، بدرود زندگي گفتند . ولي دخترانش ، نبوت پيامبر(ص) را درک کردند .
گروهي از محققان معتقدند : قاسم و همه دختران رسول خدا (ص)پس از بعثت به دنيا آمدند و چندروز پس از پيامبر خدا (ص) به مدينه هجرت کردند .
وصيت خديجه حضرت خديجه (س) سه سال قبل از هجرت بيمار شد . پيغمبر (ص) به عيادت وي رفت و فرمود : اي خديجه ، «اما علمت ان الله قد زوجني معک في الجنه» ; آيا ميداني که خداوند تو را دربهشت نيز همسرم ساخته است ؟!
آنگاه از خديجه دل جويي و تفقد کرد ; او را وعده بهشت داد ودرجات عالي بهشت را به شکرانه خدمات او توصيف فرمود .
چون بيماري خديجه شدت يافت ، عرض کرد : يا رسول الله ! چندوصيت دارم : من در حق تو کوتاهي کردم ، مرا عفو کن .
پيامبر (ص) فرمود : هرگز از تو تقصيري نديدم و نهايت تلاش خود را به کار بردي . در خانه ام بسيار خسته شدي و اموالت را درراه خدا مصرف کردي .
عرض کرد : يا رسول الله ! وصيت دوم من اين است که مواظب اين دختر باشيد . و به فاطمه زهرا (س) اشاره کرد . چون او بعد ازمن يتيم و غريب خواهد شد . پس مبادا کسي از زنان قريش به او آزار برساند . مبادا کسي به صورتش سيلي بزند . مبادا کسي بر او فرياد بکشد . مبادا کسي با او برخورد غير ملايم و زنندهاي داشته باشد .
اما وصيت سوم را شرم ميکنم برايت بگويم . آن را به فاطمه عرض ميکنم تا او برايت بازگو کند . سپس فاطمه را فراخواند و به وي فرمود : «نور چشمم ! به پدرت رسول الله بگو :مادرم ميگويد : من از قبر در هراسم ; از تو ميخواهم مرا درلباسي که هنگام نزول وحي به تن داشتي ، کفن کني .»
پس فاطمه زهرا (س) از اتاق بيرون آمد و مطلب را به پيامبر(ص) عرض کرد . پيامبر اکرم (ص) آن پيراهن را براي خديجه فرستاد و او بسيار خوشحال شد . هنگام وفات حضرت خديجه ، پيامبراکرم (ص) غسل و کفن وي را به عهده گرفت . ناگهان جبرئيل درحالي که کفن از بهشت همراه داشت ، نازل شد و عرض کرد : يا رسول الله ، خداوند به تو سلام ميرساند و ميفرمايد : «ايشان اموالش را در راه ما صرف کرد و ما سزاوارتريم که کفنش را به عهده بگيريم .»
وفات خديجه (س)
خديجه در سن 65 سالگي در ماه رمضان سال دهم بعثت در خارج ازشعب ابوطالب جان به جان آفرين تسليم کرد . پيغمبر خدا (ص)شخصا خديجه را غسل داد ، حنوط کرد و با همان پارچه اي که جبرئيل از طرف خداوند عزوجل براي خديجه آورده بود ، کفن کرد . رسولخدا (ص) شخصا درون قبر رفت ، سپس خديجه را در خاک نهاد و آنگاه سنگ لحد را در جاي خويش استوار ساخت . او بر خديجه اشک ميريخت ، دعا ميکرد و برايش آمرزش ميطلبيد . آرامگاه خديجه درگورستان مکه در «حجون» واقع است .
رحلت خديجه براي پيغمبر (ص) مصيبتي بزرگ بود ; زيرا خديجه ياور پيغمبر خدا (ص) بود و به احترام او بسياري به حضرت محمد(ص) احترام ميگذاشتند و از آزار وي خودداري ميکردند .
ياد خديجه
رسول خدا (ص) با اين که بعد از رحلت حضرت خديجه (س) بازناني چند ازدواج کرد ; ولي هرگز خديجه را از ياد نبرد . عايشه ميگويد : هر وقت پيغمبرخدا (ص) ياد خديجه ميافتاد ، ملول وگرفته ميشد و براي او آمرزش مي طلبيد . روزي من رشک ورزيدم وگفتم : يا رسول الله ، خداوند به جاي آن پيرزن ، زني جوان وزيبا به تو داد .
پيغمبر (ص) ناگهان بر آشفت و خشمگينانه دست بر دست من زد وفرمود : خدا شاهد است خديجه زني بود که چون همه از من رومي گردانيدند ، او به من روي ميکرد ; و چون همه از من ميگريختند، به من محبت و مهرباني ميکرد ; و چون همه دعوت مرا تکذيب ميکردند ، به من ايمان مي آورد و مرا تصديق ميکرد . در مشکلات زندگي مرا ياري ميداد و با مال خود کمک ميکرد و غم از دلم ميزدود .
حضرت امام صادق (ع) فرمود : «وقتي خديجه از دنيا رفت ،فاطمه کودکي خردسال بود ، نزد پدر آمد و گفت : «يا رسول الله امي» ; مادرم کجاست ؟ پيامبر (ص) سکوت کرد . جبرئيل نازل شد و گفت : خدايت سلام ميرساند و ميفرمايد : به زهرا بفرما ، مادرت در بهشت و در کاخ طلايي که ستونش از ياقوت سرخ است و اطرافش آسيه و مريم هستند ،جاي دارد. موسسه درراه حق*
ادامه مطلب رمضان - وفات حضرت خديجه كبري(س)
imamatjome.com/Occasions/OccasionsList.aspx?Id=44
سال دهم بعثت: وفات حضرت خديجه كبري(س).
اُمّ المؤمنين، حضرت خديجه كبري(س) دختر خويلد بن اسدبن عبدالعزي نخستين همسر رسول خدا(ص)، از زنان شريف، اصيل و نامدار عرب و اسلام مي باشد. وي با اين كه در عصر جاهليت، در مكه معظمه ديده به جهان گشود و در آن شهر قبيله گرا و طايفه مدار رشد و كمال يافت، در عفت، نجابت، طهارت، سخاوت، حسن معاشرت، صميميت، صداقت، مهر و وفا با همسر، كم نظير بود و وي را در آن عصر، طاهره و سيده نساء قريش مي خواندند و در اسلام يكي از چهار بانويي كه بر تمام بانوان بهشت فضيلت و برتري دارند، شناخته شد و جز دختر ارجمندش حضرت فاطمه زهرا(س)، هيچ بانويي اين مقام و فضيلت را نيافت.(1)
وي پيش از ازدواج با رسول خدا(ص)، در آغاز با هند بن بناس تميمي، معروف به "ابوهاله" و پس از وي با عتيق بن عابد مخزومي ازدواج كرد و از هر دوي آن ها داراي فرزند شد. پس از مرگ همسر دوم، خديجه كبري(س) با درايت و خردمندي خويش صاحب دارايي فراوان شد و كاروان هاي متعددي براي بازرگاني به راه انداخت.
حضرت محمد(ص) كه پيش از بعثت، بنا به سفارش عمويش ابوطالب(ع) در يكي از سفرهاي كارگزاران خديجه شركت كرد و سود فراواني نصيب وي نموده بود، علاقه خديجه را به خويش جلب و زمينه ازدواج با وي را فراهم كرد.
خديجه كبري(س) در چهل سالگي با امين قريش، حضرت محمد(ص) كه در سنّ بيست و پنج سالگي بود ازدواج كرد(2) و زندگي شرافتمندانه و اصيلي را پايه ريزي كردند، كه در تاريخ بشريت بي همتا و بي مانند است.
خديجه كبري(س) به پيامبر(ص) عشق و علاقه ويژه اي داشت و هنگامي كه آن حضرت مبعوث به رسالت شد، تمام توان و دارايي هاي خويش را در اختيار آن حضرت گذاشت، تا در راه اسلام و باروري آن هزينه كند. او نخستين زني بود كه به آن حضرت ايمان آورد و در اين راه مشقت ها و آزارهاي فراواني از سوي قريش و اهالي مكه متحمل گرديد.(3)
وي تا زنده بود، در تمام صحنه ها يار و ياور رسول خدا(ص) و موجب تسلي قلب شريف آن حضرت بود و در روزگار سخت تبعيد در شعب ابي طالب، هيچ گاه آن حضرت را تنها نگذاشت و با تمام وجود از وي پشتيباني و نگه باني مي كرد.
سرانجام اين بانوي فداكار، پس از يك عمر تلاش و كوشش و 25 سال خدمت به رسول گرامي(ص) و دين مبين اسلام، پس از بازگشت از محاصره قريش در شعب ابي طالب به مكه معظمه، در دهم رمضان سال دهم بعثت، جان به جان آفرينان تسليم و روح مطهرش به اعلي عليين عروج نمود.
پيامبراكرم(ص) در مدت كوتاهي، دو يار و پشتيبان خويش، يعني عمويش ابوطالب و پس از وي، خديجه كبري(س) را از دست داد و از اين باب، بسيار اندوهگين و ماتم زده بودو روزگار سختي را پشت سر مي گذاشت. به همين جهت، آن سال را "عام الحزن" ]سال اندوه[ ناميدند.
پس از غسل و كفن بدن مطهر خديجه كبري(س)، پيامبر(ص) وي را در حجون مكه به خاك سپرد.(4)
خديجه(س) در خانه پيامبر(ص) داراي دو پسر به نام هاي قاسم و عبدالله ]معروف به طيب و طاهر[ و چهار دختر به نام هاي زينب، رقيه، ام كلثوم و حضرت فاطمه زهرا(س) گرديد.(5)
پيامبراكرم(ص) در شأن همسرش خديجه(س) فرمود: سوگند به خدا، پروردگار كسي را بهتر از خديجه نصيبم نكرد. زيرا در حالي كه مردم، كفر مي ورزيدند، او به من ايمان آورد؛ در حالي كه مردم تكذيبم مي كردند، او مرا تصديق كرد؛ در حالي كه مردم محرومم كرده بودند، او با دارايي هاي خود با من مساوات كرد و خداوند از او به من فرزنداني عطا كرد، كه از ساير همسرانم چنين موهبتي نصيبم نشد.(6)
1- رمضان در تاريخ (لطف الله صافي گلپايگاني)، ص 66
2- تذكره الخواص (ابن جوزي)، ص 271؛ كشف الغمه (علي بن عيسي اربلي)، ج2، ص 79
3- رمضان در تاريخ، ص 72
4- رمضان در تاريخ، ص 64؛ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص 35؛ المنتخب من ذيل المذيل (طبري)، ص 86؛ البدايه و النهايه (ابن كثير)، ج3، ص 156؛ كشف الغمه، ج2، ص 79
5- منتهي الآمال (شيخ عباس قمي)، ج1، ص 108؛ زندگاني چهارده معصوم(ع) (ترجمه اعلام الوري)، ص 211 6- تذكره الخواص، ص 273؛ رمضان در تاريخ، ص 76؛ كشف الغمه، ج2، ص78
ادامه مطلب اشعار ویژه وفات حضرت خدیجه کبری(س)
کدخبر: ۵۶۵۵۹
تاریخ انتشار: ۰۵ تير ۱۳۹۴ -
عقیق به منظور استفاده ی ذاکرین منتشر می کند
اشعار ویژه وفات حضرت خدیجه کبری(س)
به مناسبت ایام وفات حضرت خدیجه ی کبری س عقیق جدیدترین اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت ع منتشر می کند
سرویس شعر آیینی عقیق:به مناسبت ایام وفات حضرت خدیجه ی کبری (سلام الله علیها) عقیق جدیدترین اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند.
![]()
محمد فردوسی: والا مقام ! ای مادر زهرا خدیجه مادربزرگ زینب کبری خدیجه خرج خدا شد ثروتت یکجا خدیجه کوری چشم شور بعضیها خدیجه ... .. انگشتر عشق پیمبر را نگینی الحق و الانصاف اُمّ المؤمنینی هم گوهر نابی و هم گوهرشناسی ای تاجر خوش ذوق ! پبغمبرشناسی تنها نه در مکّه ، در عالم سرشناسی از بیعتت پیداست که حیدر شناسی عطر علی دارد سراپای وجودت بانو! مِی کوثر گوارای وجودت بوی نبوّت را که استشمام کردی بهر رواج دین حق اقدام کردی اسلام را با همتت اسلام کردی کفّار را با ثروتت ناکام کردی بوده اساس دین و آیین پیمبر اخلاق او ، اموال تو ، شمشیر حیدر عیسی غلام همسرت تا روز محشر مریم کنیز دخترت تا روز محشر عصمت نخی از معجرت تا روز محشر باقی ست نسل کوثرت تا روز محشر مِهرت برای آسمانها و زمین بس داماد تو حیدر شده ، فخرت همین بس ای طاهره ! بانوی باتقوای مکّه سنگ صبور و حامی آقای مکّه بی اعتنا به طعنه ی زنهای مکّه ای کاش نیشابور بودی جای مکّه شعب ابی طالب تو را از پا نینداخت آزار اهل شرک از تو « شیرزن » ساخت بانو سلامت میکنم از دور و نزدیک پیش حبیب خود در این شبهای تاریک راحت برو راحت بیا " اُمّ الصعالیک" مکّه ندارد کوچههای تنگ و باریک مکّه مدینه نیست آتش پا بگیرد میخی درون سینه ی تو جا بگیرد رفتی ندیدی رکن حیدر را شکستند الواط های بی حیا در را شکستند نامردها ، پهلوی کوثر را شکستند قلب پر از مِهر پیمبر را شکستند رفتی ندیدی باغ تو بی یاسمن شد ای باکفن ! آخر حسینت بی کفن شد
مهدی مقیمی : یا حضرت خدیجه سلام خدا به تو بی انتها درود فراوان ما به تو تو مادر ائمه ای ، ای مادر وجود دلهای اهل بیت همه مبتلا به تو اسلام زیر دین فداکاری شماست کرده پیامبر همه عمرش دعا به تو از این قضیه قدر تو معلوم می شود وقتی که دل سپرده چنین مصطفی به تو در لحظه های سخت در آن روزهای سخت کرده پیامبر همه اش اتکا به تو هر جا ز غصه های زمانه دلش گرفت یا درد دل به حیدر خود گفت یا به تو مدیون توست ماندن اسلام تا ابد زنده است در دل همه این نام تا ابد بغضی است در گلو که پریشان فاطمه است اشکی است در دو دیده که لرزان فاطمه است چشم از نگاه مادر خود بر نداشته مادر یک امشبی است که مهمان فاطمه است زهرا گرفته دست به دامان مادرش عالم اگر چه دست به دامان فاطمه است چشمان فاطمه شده گریان مادر و چشمان نه فلک همه گریان فاطمه است دستی که دست دختر خود را فشرده بود بی جان ولی هنوز به دستان فاطمه است پروانهء شکسته پر او محمد و شمع فراق او دل سوزان فاطمه است شمعی که ذره ذره دلش آب تر شده لحظه به لحظه فاطمه بی تاب تر شده در ماتم فراق تو بایست سر شکست وقتی نبی ز غصهء تو بال و پر شکست آیینه ها زغصه شکستند یک به یک در آن میانه فاطمه ات بیشتر شکست یک سال و داغ هجر ابوطالب و شما در زیر این دو داغ پیمبر کمر شکست با رفتن تو تازه مصیبت شروع شد از آن به بعد فاطمه ات مستمر شکست روزی رسید پشت در خانهء علی گل بود پشت در که لگد خورد و در شکست دیوار و میخ و در همه با هم یکی شدند در آن میانه سینهء زهرا اگر شکست بر قلب خانوادهء حیدر شرر زدند وقتی که ضربه پشت سر هم به در زدند حق است جان فدای شما بارها شود وقتی که دوستدار شما مصطفی شود دارو ندار خویش به پایش که ریختی میخواستی فقط کفنت یک عبا شود سهم از عبای یار به هر کس نمی رسد این افتخار بلکه نصیب شما شود ای با کفن که شد کفنت افتخار تو دلها غمین بی کفن کربلا شود ای وای اگر سری شود از پیکری جدا ای وای اگر کسی کفنش بوریا شود ای وای اگر تنی شود عریان به روی خاک ای وای اگر سری به روی نیزه ها شود مجلس همیشه مجلس دلبند فاطمه است پایان روضه روضهء فرزند فاطمه است غلامرضا سازگار: ای خو گرفته با نفست عطر احمدی ای پیشتر ز بعثت احمد محمّدی ای بارها سلام تو را بر رسول خود ابلاغ کرده ذات خداوند سرمدی چون شمع با فروغ نبوّت گداختی پیش از نزول وحی نبی را شناختی ای بر تو لحظه لحظه سلام پیمبران خاک در تو سجده گه خیل سروران پیش از پیمبری پیمبر به روی او چشم تو دید آنچه ندیدند دیگران در قلب تو کتاب کمالش نوشته بود سر خط مادریت به آلش نوشته بود بی دامن تو خنم رسل کوثری نداشت نخل بلند آرزوی او بری نداشت حتی علی که جان عزیز محمّد است در ملک بی حدود خدا همسری نداشت ای همدم رسول خدا در نزول وحی ای دامن تو مرکز نور بتول وحی تو وصل بر رسول و زهستی جدا شدی تو آفتاب بیت سراج الهدی شدی نیزار وحی مثل علی شیر مرد داشت ای شیر زن تو تالی شیر خدا شدی دارائی تو هدیه به پروردگار شد در جنگ اقتصاد نبی ذوالفقار شد تو دیگر و زنان جهان جمله دیگرند سادات عالمت پسرانند و دخترند دارائی تو تیغ علی، خلق مصطفی در پیشبرد فتح نبّوت برابرند دامان پاک تو ثمرش یازده ولی است این رتبه ات بس است یازده ولی است این رتبه ات بس است که داماد تو علی است در دور بت پرستی و تاریکی حجاز بودت رخ نیاز به درگاه بی نیاز پیش از نزول وحی الهی تو و علی خواندید با رسول خدا در حرم نماز چون تو که با رسول خدا همسری کند؟ دُرّ یتیم آمنه را مادری کند ای تکیه گاه خواجه لولاک شانه ات ای لحظه لحظه ذکر محمِّد ترانه ات بر یازده ستاره توحید آسمان روی منیر فاطمه خورشید خانه ات در بیت آفتاب مه تام کیست، تو اوّل زن مجاهد اسلام کیست، تو پیغمبر خدا به تو عرض ارادتش زهراست هم کلام تو پیش از ولادتش گوئی که با تو گرم سخن بود فاطمه حتی به لحظه های غروب شهادتش با آنکه سالها زجهان چشم بسته ای انگار دور بستر زهرا نشسته ای ای ام پاک نبی، ام مؤمنین ای مادر بزرگ امامان راستین روزی که یار هر دو جهان یاوری نداشت روزی که آن معین بشر بود بی معین مردانه ایستادی و کردی حمایتش تا ماند جاودانه چراغ هدایتش ای قامتت به قائم توحید قائمه دشمن شدند با تو دغل دوستان همه از هست خویش دست کشیدی و ذات حق بخشید گوهری به تو مانند فاطمه الحق توئی توئی تو که کفو پیمبری شایسته ای که بهر نبی کوثر آوری آزرد ای فرشته حق اهرمن تو را زخم زبان زدند به هر انجمن تو را از بس که ریخت عطر قداست پیکرت پیراهن رسول خدا شد کفن تو را از بس بلند بود مقام و جلال تو گردید سال حزن نبی ارتحال تو روح مقدّست چو به پرواز می شود درهای غم به قلب نبی باز می شود در فصل خردسالی و آغاز زندگی بی مادریِّ فاطمه آغاز می شود اشک نبی برای تو ای جان پاک، ریخت با دست خویش بر تن پاک تو خاک، ریخت با رفتن تو یار محمّد زدست رفت خورشید روزگار محمّد زدست رفت شد حمله ور به گلبن دین لشکر خزان تو رفتی و بهار محمّد زدست رفت زیبد که با هزار زبان در ثنای تو «میثم» دُرِ قصیده بریزد به پای تو
قاسم نعمتی : همسنگربی مثل و مانندم خدیجه بر عشق تویک عمرپابندم خدیجه ای در تمام عرصه هاسنگ صبورم ای یاوردیرینه ام کوه غرورم ای تکیه گاه شانه زخمی احمد ای هرقدم تصدیق تو یارمحمد شدپشت گرمی ام همیشه همت تو ترویج دین آغاز شد با ثروت تو سرمایه اصلی آئین پیمبر مال حلالت بوده وشمشیر حیدر تو اولین زن دردیار مسلمینی منصوب حق برنام ام المومنینی توپابه پایم دردومحنت می کشیدی باررسالت رابه دوشت می کشیدی توآبروی سرزمین های مجازی هم سفره ی من بو ده ای درعشق بازی توحامی زحمت کش دین خدائی تنهاپرستارمناجات حرائی درمهربانی ووفا غوغاتو هستی الگوی همسرداری زهراتوهستی حالادگرگیسو سپیدوقد کمانی درهرنوائی اشهدخودرابخوانی دستان پرمهرتودیگرپینه بسته گردغریبی برسرورویت نشسته هی پلک های بسته راوامی کنی تو رخسارزهراراتماشامی کنی تو دراین دیار بی کسی جان می سپاری سرروی خاک سرد قبرستان گذاری توواسطه کردی به سویم دخترت را تابین پیراهن بپیچم پیکرت را برآبرویت حق دررحمت گشوده ازاسمان بهرت کفن نازل نموده اماکجائی تاببینی نور دیده درکربلایک پیکری راسربریده جزگیسوی زینب پریشان را نفهمد هرگز کسی معنای عریان را نفهمد
علی اکبر لطیفیان : شب گذشته کمی خوب شد سخن می گفت برایم از خودش از حال خویشتن می گفت از اینکه سنگ گرفته به معجرش به سرش و یک به یک همه اش را برای من می گفت به اهل بیت پیمبر چقدر ایمان داشت کنار ما سه تن از پنج تن می گفت برایم از همه اموال و مال داشتنش برایم از کفنی هم نداشتن می گفت درست مثل کسی که خودش خبر دارد فقط حسین حسین و حسن حسن می گفت کفن رسید به دستش ولی نشد خوشحال برایم از پسرم " شاه بی کفن" می گفت بباف دختر من پیرهن برای غریب به فاطمه ز حسین و ز پیرهن می گفت
داود رحیمی: ماهی و دلگرمی خورشید از تو بوده پشت و پناه وحی و توحید از تو بوده توفیق دین بی شک و تردید از تو بوده کمتر سخن در مدح و تمجید از تو بوده بانوی با خیر و فضیلت یا خدیجه! ای دست و بازوی نبوت یا خدیجه! تو اولین بنیانگذار عشق بودی عشقت محمد بود و یار عشق بودی پروانه ای دور مدار عشق بودی از جان و از دل پای کار عشق بودی سرمایه ات را در دکان عشق دادی ادامه مطلب تصاویرکمتردیده شده:حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی رییس سازمان قضایی نیروهای مسلح خراسان رضوی
ادامه مطلب بسم الله الرحمن الرحيم: تصاويركمترديده شده /چشمه ي سلطان ولي روستاي كريز
||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
تصاويركمترديده شده /چشمه ي سلطان ولي كريز استان خراسان رضوي،شهرستان كاشمر،بخش كوهسرخ روستاي كريز/ حاوي تعدادي درخت بيد،درخت توت،درخت گردووجنگل وهمچنين يك چشمه ي آب كه درلابلاي علفها پنهان شده است وديده نمي شود/احمداسماعيلي كريزی
ادامه مطلب اعتراف خواندنی فرمانده ارتش صهیونیستی!
کد خبر: ۷۴۶۸۴
تاریخ انتشار: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۰:۲۱
اعتراف خواندنی فرمانده ارتش صهیونیستی!
اخبار سیاسی ، اعتراف خواندنی فرمانده ارتش صهیونیستی! : فرماندهان سابق ارتش صهیونیستی دیروز از فرماندهان حزب الله تا مدارس ، مساجد ، بیمارستان ها در
اخبار سیاسی ، اعتراف خواندنی فرمانده ارتش صهیونیستی! : فرماندهان سابق ارتش صهیونیستی دیروز از فرماندهان حزب الله تا مدارس ، مساجد ، بیمارستان ها در غزه و لبنان را تهدید کردند اما همه این تهدیدها اعتراف به ترس بود تا جاییکه دان حالوتس رییس اسبق ستاد ارتش صهیونیستی گفت که « سربازان ما از رویارویی با نیروهای حزب الله می ترسند».
![]() به گزارش ایران مطلب به نقل از ایرنا، عوزی دیان مدیرکل موسسه صهیونیستی الیانصیب در گفت و گو با روزنامه صهیونیستی ژروزالیم پست تهدید کرد که « حزب الله لبنان و رهبران آن را هدف می گیریم و آنها را شکست می دهیم». دیان که قبلا در رده های فرماندهی ارتش اشغالگر صهیونیستی بوده، ادعا کرد که «حزب الله را در جنگ آینده شکست می دهیم اگر جرئت کند و به اسراییل حمله کند». وی افزود: این جنگ بی سابقه خواهد بود مگر در یک صورت و آن اینکه حزب الله به اسراییل حمله نکند. ** گانتس : در جنگ آینده به مدارس و بیمارستان ها هم رحم نمی کنیم از دیگر افسران صهیونیست که حزب الله را دیروز تهدید کردند ، بنی گانتس ریییس سابق ستاد ارتش صهیونیستی بود که از شهرک الخیام در جنوب لبنان به عنون اولین نامزد تخریب کامل در جنگ آینده یاد کرد. وی همچنین تهدید کرد که ارتش اسراییل در جنگ آینده ، بیمارستان ها ، مدارس ، مساجد و مناطق مسکونی را با همه موجودات زنده داخل آنها در غزه و یا لبنان از جمله شهرک الخیام نابود می کند. گانتس که سخنانش بیشتر بوی ترس و نگرانی تا تهدید می داد، مدعی شد که همه مکان ها زرادخانه سلاح و سکوی پرتاب موشک هستند و در غزه و لبنان شهروندان عادی هدف جنگ آینده ما خواهند بود. وی در ادامه ادعای خود آورد که این جنایات برای حمایت از صهیونیست ها صورت خواهد گرفت. ** تهدید با چاشنی اعتراف به ترس اما دان حالوتس رییس اسبق ستاد ارتش صهیونیستی تهدید خود را با اعتراف به یک ترس در جریان جنگ سال 2006 علیه حزب الله(جنگ 33 روزه) شروع و فاش کرد:با شروع جنگ زمینی مخالفت کردم زیرا سربازان ما از رویارویی با نیروهای حزب الله واهمه وترس داشتند و وحشت زده شده بودند. وی به شبکه دهم تلویزیون رژیم صهیونیستی گفت که هنوز از سطح آمادگی نیروهای زمینی ارتش صهیونیستی برای رویارویی با رزمندگان حزب الله می ترسد و به همین دلیل هموازه از اجرای نقشه اشغال گسترده لبنان واهمه داشته است. حالوتس در عین حال تایید کرد که در نهایت مجبور هستیم مداخله زمینی کنیم و این کار برای تحمیل شروط بهتر به منظور برقراری آتش بس خواهد بود. این فرمانده سابق ارتش صهیونیستی پا را از این فراتر گذاشت و فاش کرد که همه نخست وزیران اسراییل در دهه هایا اخیر از اسحاق رابین تا بنیامین نتانیاهو از حمله زمینی واهمه داشته و دارند و با آن مخالفت می کنند زیرا می دانند اسراییل خسارت های زیادی خواهد دید و سربازان زیادی به هلاکت خواهند رسید. حالوتس گفت که گادی ایزنکوت رییس کنونی ستاد ارتش صهیونیستی که هنگام جنگ 33 روزه رییس شعبه عملیات ستاد بوده، هشدار داده بود که نیروها به ویژه در مقابل فرمان حمله زمینی می ایستند و دستورات را اطاعت نخواهند کرد. وی افزود: مشخص شد که ایزنکوت درست گفته و حق با او بوده و نظامیان ما ترسیده اند. ایهود اولمرت نخست وزیر پیشین رژیم صهیونیستی هم به همین کانال صهیونیستی گفت : در بحبوحه جنگ فهمیدم که اگر نیروهای نظامی وارد خاک لبنان شوند، خسارت ها زیاد خواهد بود و تعداد زیادی از سربازان در میدان جنگ کشته می شوند ، بدون اینکه به موفقیتی دست یابیم. ادامه مطلب خاطره آیت الله امینی از برخورد تند امام با آقای هاشمی!
کد خبر: ۷۴۵۳۶
تاریخ انتشار: ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۲:۴۷
خاطره آیت الله امینی از برخورد تند امام با آقای هاشمی!
اخبار سیاسی ، خاطره آیت الله امینی از برخورد تند امام با آقای هاشمی! : عدهای مدعی شدهاند آقای هاشمی تنها کسی است که از امام توبیخ نگرفته و
اخبار سیاسی ، خاطره آیت الله امینی از برخورد تند امام با آقای هاشمی! : عدهای مدعی شدهاند آقای هاشمی تنها کسی است که از امام توبیخ نگرفته و همیشه بر اساس خواستههای امام رفتار کرده است.
![]() به گزارش ایران مطلب به نقل از جهان، سایت تاریخ انقلاب نوشت: ماجرای نصب آیتالله منتظری به قائم مقامی رهبری توسط چه کسی مدیریت شده است؟ آیا در این مسئله مهم و حیاتی از حضرت امام(ره) مشورت گرفته شد؟ آیا سند یا مدرکی مبنی بر رضایتِ امام(ره) با این موضوع وجود دارد؟ آیا شخصِ آیتالله منتظری با این ماجرا موافق بوده است؟ چرا عزلِ وی –مانند انتصابش- از مجرای خبرگان رهبری اتفاق نیفتاد و امام(ره) شخصاً وارد ماجرا شد؟ اینها، تنها بخشی از سوالاتی است که میتوان از مسئله نصب و عزل آیتالله منتظری پرسید. در نوشتار زیر، از زبان برخی شاهدانِ عینی خواهید خواند که اصلِ ماجرا به مدیریتِ شخص آقای هاشمی اتفاق افتاد و علی رغمِ نهیِ صریح امام از انتخاب آیتالله منتظری و اطلاعِ آقای هاشمی از عدم رضایت امام، وی بر این ماجرا اصرار ورزید و آن را در خبرگان مطرح و به رأی گذاشت. در ماجرای عزل هم با آنکه امام(ره) بارها تلاش کرد این ماجرا از ناحیه خبرگان مطرح شود، ولی آقای هاشمی مدتها از انجام خواستِ امامِ طفره رفت تا آنجاکه امام شخصاً اقدام به عزل کرد. نکته مهم، برخوردِ تند و تشرِ بیسابقهی امام به آقای هاشمیِ رفسنجانی است که برخی از حاضران در این جلسه خصوصی –در خاطراتشان- از آن خبر دادهاند. در سالهای اخیر بسیار مشاهده شده که برخی طرفداران آیتالله هاشمی رفسنجانی با استفاده از برخی تعابیر امام و رهبری در مورد ایشان، به نوعی اعتماد ابدی و عصمت سیاسی برای ایشان ساختهاند؛ تا جایی که عدهای مدعی شدهاند آقای هاشمی تنها کسی است که از امام توبیخ نگرفته و همیشه بر اساس خواستههای امام رفتار کرده است. به عنوان نمونه، در مصاحبه حجتالإسلام طباطبایی با روزنامه جمهوری اسلامی اینگونه آمده است: «من اینجا باید یک کلمه درباره آیتالله هاشمی رفسنجانی آنروز و امروز بگویم؛ آیتالله هاشمی رفسنجانی یکی از مطیعترین و فرمانپذیرترین اشخاص در اطراف حضرت امام(ره) بود. بنده تمامی اطرافیان امام(ره) در آن زمان را به طور کامل میشناختم؛ اما آیتالله هاشمی امکان نداشت اقدامی خلاف نظر حضرت امام انجام دهد و یا خدای نکرده ذرهای شبهه در ذهن خودش نسبت به امام داشته باشد. تا جایی که ذهن یاری میکند و تاریخ نشان میدهد، ایشان مشاور امینی برای امام بوده و هیچ توبیخی هم از امام نداشتهاند.»[۱] به نظر میرسد بازخوانی داستان نصب و عزل آیتالله منتظری با محوریت خاطرات آیتالله ابراهیم امینی -از همشهریان و دوستان نزدیک آیتالله منتظری- میزان صحت این گزاره را بهتر مشخص میکند.[۲] طرح موضوع قائممقامی در خبرگان بدون مشورت با امام و علیرغم عدم رضایت ایشان وقتی در جلسه ۲۶ تیرماه ۱۳۶۴، مجلس خبرگان طرح تعیین قائم مقام برای رهبری را به تصویب رساند و آیتالله منتظری را مصداق این عنوان تشخیص داد، «بعضی خبرگان همین طرح را «بدون قید» [تعیین مصداق] امضاء کردند؛ ولی چند نفر آن را با اضافهی قید «معظمله مصداق قسمت اول اصل ۱۰۷ میباشد» امضاء کردند.»[۳] این موضوع نشان میدهد که بزرگانی در مجلس خبرگان، انتخاب ایشان را به صلاح نمیدانستهاند. جالب آنکه بعد از این انتخاب، اعضای مجلس «خبرگان در پایان همین اجلاس خدمت امام رسیدند و حضرت امام برای آنان سخنرانی کرد، ولی در رابطه با انتخاب آقای منتظری نفیاً و اثباتاً سخنی نداشت.»[۴] این برخورد و بیاعتنایی امام پیام روشنی برای فعالان و صحنهگردانان ماجرای قائممقامی داشته و نشان از ناراحتی ایشان از این ماجرا دارد. آیتالله امینی با تحلیل ماجرای انتخاب آقای منتظری، از عدم مشورت خبرگان با امام در این موضوع مهم پرده برداشته و به این مهم اشاره میکند که «شاید خبرگان با این همه دقت و کنجکاوی از یک امر غفلت کرده باشند، و آن مشورت و استجازه از امام خمینی(ره) بود. باید در این مسئله بسیار حیاتی و مهم که از بزرگترین مسائل نظام اسلامی و مربوط به شخص حضرت امام بود، قبل از انجام عمل مشورت میشد، چنانکه خود امام بعداً در نامهاش به آقای منتظری نوشت: والله قسم من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم...»[۵] جالبتر آنکه خود آیتالله منتظری نیز قبل از نهاییشدن انتصابش به این مقام، طی نامهای به خبرگان اعلام میکند که بهتر است بحث در حول محور اصل جایگاه قائممقامی شکل بگیرد و «بحث شخص ظاهراً به مصلحت نیست» و با این وسیله ظاهرا خود را کنار میکشد؛ ولی اصرار برخی از طراحان -مانند آقای هاشمی رفسنجانی- بر فضای جلسه غالب میشود. آیتالله امینی در این زمینه میگوید: «مخصوصاً با توجه به نامه آقای منتظری به مجلس خبرگان، که از آنان خواست از انتخاب او به قائممقامی صرف نظر کنند، جاداشت خبرگان مسئله را با امام در میان میگذاشتند و اگر چنین شده بود، با عواقب و آثار این انتخاب، آن هم در زمانهای آغازین انقلاب مواجه نمیشدیم.»[۶] انتقاد اساسی به عملکرد خبرگان و خصوصاً عملکرد آقای هاشمی، تنها عدم مشورت با امام نیست بلکه فراتر از این، بیاعتنایی به خواست و نهی صریح امام در این موضوع است. لذا نکته اساسی اطلاع آیتالله هاشمی از عدم رضایت امام از انتخاب آقای منتظری و نهی صریح امام در این موضوع است که با توجه به اسناد موجود، مستقیماً با هاشمی مطرح شده، و وی باوجود چنین نهی صریحی، اقدام به برنامهریزی برای انتخاب آقای منتظری به قائممقامی کرده است. این موضوع در خاطرات حجتالاسلام ریشهری از زبان آیتالله محمدی گیلانی به طور مبسوط نقل شده است که پس از اطلاع امام از ماجرا توسط آیتالله گیلانی، آقای هاشمی برای تذکر به عدم برگزاری خبرگان به جماران فراخوانده میشود، ولی با این توجیه که دعوت خبرگان انجام شده و دیگر نمیتوان جلوی این اقدام را گرفت، حرف امام را زمین می گذارد.[۷] حجتالاسلام ریشهری وزیر اطلاعات وقت و مسئول مستقیم پیگیری پرونده سیدمهدی هاشمی، در کتاب خاطرات خود با عنوان «سنجه انصاف» در این زمینه به نقل قولی از مرحوم آیتالله محمدی گیلانی -که در آن زمان عضو فقهای شورای نگهبان بوده است- اشاره کرده است، که آن مرحوم در سخنرانی خود در تاریخ ۶/۹/۱۳۷۹ در منزل آقای رازینی گفته است: یک روز قبل از مطرح شدن قائممقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان (۲۵ تیر ۱۳۶۴) من ضمن تماس با دفتر امام کتباً از ایشان درخواست ملاقات کردم... امام اجازه دادند. خدمتشان رسیدم. گفتم: «فردا قرار است موضوع قائممقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان مطرح شود. خواستم به عرضتان برسانم به آقای هاشمی [که در آن موقع رئیس مجلس خبرگان بوده است] بگویید مطرح نشود. من به آقای منتظری ارادت دارم، خدمتشان درس خواندهام، ایشان را عابد و زاهد میدانم، ولی این خصوصیات کافی نیست. او از عهده این کار برنمیآید...» امام گلههای سوزانی از آقای منتظری را آغاز کرد که کجا چه کرده و کجا چه. اضافه نمودند: «احمد هم از او دفاع میکند. از منزل سیدمهدی هاشمی دستنویسهای او را آوردهاند. من دیدهام نامههای آقای منتظری از نوشتههای مهدی هاشمی الهام گرفته. این را من برای ایشان نوشتم.»... عرض کردم: «بفرمایید که فردا ایشان به عنوان قائممقام رهبری مطرح نشود». امام قدری فکر کرد و فرمود: «احمد نیست. شما زحمت بکشید و به آقای هاشمی بگویید بعد از ظهر من ایشان را ببینم». عرض کردم: «بله. اما به آقای هاشمی نفرمایید که من آمدم [و این جریان را به شما گفتم]. به هیچ کس نگویید. میترسم مرا هم شمسآبادی کنند [که گروه مهدی هاشمی او را کشتند] یا مثل شیخ قنبر در چاه بیاندازند». این را که گفتم، امام خندید و سه بار فرمود: «خاطرت جمع باشد»... . رفتم خدمت آقای هاشمی و گفتم صبح خدمت امام رسیدم. کاری داشتم. فرمودند به آقای هاشمی بگویید که من ایشان را ببینم. پس از این ماجرا، روزی آقای هاشمی در حضور جمعی گفت: «من بعدازظهر رفتم خدمت امام. امام فرمودند: «موضوع قائممقامی آقای منتظری را فردا مطرح نکن.» گفتم: «چرا؟ ما در اجلاسیهی قبل به آقایان گفتهایم که ایشان را به عنوان قائممقام مطرح کنیم.» فرمودند: «نه. یکی از دوستان آمده و چنین گفته... .» گفتم: «ما اعلام کردهایم. نمیشود.» ... فردای آن روز، آقای هاشمی موضوع قائممقامی آقای منتظری را در مجلس خبرگان مطرح کرد.» ری شهری سپس اضافه میکند: «تامل در آنچه از آقای محمدی گیلانی نقل کردیم، نشان میدهد که امام در مورد طرح قائممقامی آقای منتظری در مجلس خبرگان، در مقابل کاری انجامشده قرار گرفته بود. ... بیتردید اگر [اعضای مجلس] خبرگان نظر امام را میدانستند، آقای منتظری را به عنوان جانشین او تعیین نمیکردند.» ماجرای مخالفت امام با انتخاب آقای منتظری، از طریق آقای محمدی گیلانی و البته با عدم تصریح به اینکه شخص امام این ناراحتی را به ایشان ابراز کرده است، به گوش آقای هاشمی میرسد و واکنش وی به این مسئله شاید بتواند گویای مشی ایشان در برخود با فرامین امام باشد. آیتالله امینی در این مورد میگوید: «در آن زمان که خبرگان در اجلاس فوقالعاده در رابطه با انتخاب آقای منتظری به قائممقامی در حال مذاکره بودند، آقای محمدی گیلانی در بیخ گوش من گفت: من در جماران بودم، در بیت امام گفته میشد که امام با انتخاب آقای منتظری به قائممقامی موافق نیست. من نیز همین مطلب را آهسته به آقای هاشمی رفسنجانی گفتم، ایشان گفتند امام که نهی نکرده، به علاوه، در شرایط فعلی طرح این مطلب به مصلحت نیست، تا ببینیم چه پیش میآید.»[۸] برخورد آیتالله هاشمی در رد خواستهی امام با تعبیر «طرح این مطلب [نارضایتی امام] به مصلحت نیست» واقعیت تلخی را به اثبات میرساند. هاشمی رفسنجانی در روزنوشت خاطرات، به اطلاع خود از نارضایتی حضرت امام(ره) اذعان میکند. او در یادداشتهای مربوط به سال ۶۴ مینویسد: «آقای محمدی گیلانی به دفترم آمد و پیام امام را درباره برنامه مجلس خبرگان آورد... گفت که امام با انتخاب آقای منتظری موافق نیستند.»[۹] عزل منتظری اتفاقی غیر منتظره آیتالله امینی در خاطراتش، پس از تبیین فضای دوران قائممقامی و بعد از اشاره به برخی از اقدامات انتقادبرانگیز آقای منتظری، به تلاشهای امام راحل برای اصلاح رویه آقای منتظری و خصوصاً اصلاح بیت ایشان، به خبری غیر منتظره در این مورد اشاره میکند: «من و دوستان بهویژه سران عالیرتبهی کشور از نگرانیهای امام نسبت به موضعگیریهای آقای منتظری اجمالا باخبر و ناراحت بودیم؛ ولی با توجه به اوضاع و شرایط زمان، احتمال عزل ایشان را از قائممقامی، آنهم باسرعت و قاطعیت اصلا نمیدادیم، و تحقق آن برایمان یک امر غیر منتظره و شگفتآور بود. تصمیم جدی امام به عزل آقای منتظری اینگونه به اطلاع ما رسید: در روزهای اول فروردین ۶۸ آیتالله مشکینی به من زنگ زد که امام به وسیلهی حاجاحمدآقا پیام مهمی را برای هیئت رئیسه خبرگان فرستاده. شما و آقای مومن و آقای طاهری خرمآبادی هرچه زودتر به منزل من بیایید تا در اینباره مشورت کنیم. من به اتفاق آقایان به منزل آقای مشکینی رفتیم. ایشان گفتند حاجاحمدآقا به وسیلهی تلفن با من تماس گرفت و گفت: امام به من فرموده که به شما بگویم خبرگان را برای تشکیل اجلاس دعوت کنید و هیئت رئیسه هم نزد من بیایند تا بگویم چه کنند؟ منظور امام برای ما روشن بود، و از شنیدن آن و عواقبش وحشتزده شدیم. پس از بحث و مشورت بدین نتیجه رسیدیم که باید در این امر مهم و حساس با آقای هاشمی رفسنجانی تماس بگیریم و مشورت کنیم.»[۱۰] از مجموعه مطالب پیشگفته چند نکته قابل برداشت است. اول اینکه طرح مسئله قائممقامی بدون اطلاع امام برنامهریزی شده است؛ دیگر آنکه آقای هاشمی به هر دلیلی، امام را در برابر عمل انجامشده قرار داده و هزینه هایی را برای نظام ایجاد کرد. ضمنا هراس آیتالله محمدی گیلانی از افشای جلسهاش با امام و ترس از ترور حتی در صورت اطلاع آقای رفسنجانی، خود مسئله مهمی است. جلسه هیئت رئیسه خبرگان با هاشمی رفسنجانی پیرامون عزل آقای منتظری آیتالله امینی ادامه میدهد: «از همانجا با آقای هاشمی تماس گرفتیم و جریان پیام امام را با ایشان در میان گذاشتیم و کسب تکلیف کردیم. آقای هاشمی گفت: «من در این رابطه حرف دارم. شما بیایید تهران تا موضوع را در جلسهی هیئت رئیسه مطرح کنیم و تصمیم بگیریم.» برای تشکیل جلسهی هیئت رئیسه، روزی را تعیین کردیم. در آن زمان آیتالله خامنهای در مشهد مقدس بودند. آقای هاشمی جریان تصمیم امام را به ایشان اطلاع دادند. آن جناب پس از اطلاع بلافاصله به تهران مراجعت کردند و در دفتر آقای هاشمی حضور یافتند. بنده هم به اتفاق آقای مشکینی و آقایان محمد مومن و طاهری خرمآبادی در زمان مقرر در دفتر آقای هاشمی حاضر شدیم و تشکیل جلسه دادیم. ما جریان پیام امام را در امر به دعوت خبرگان برای تشکیل اجلاسیه خبرگان مطرح کردیم. آقای هاشمی رفسنجانی گفت چندی است که امام در رابطه با عزل آقای منتظری از قائممقامی تصمیم گرفته و یکیدو مرتبه به من فرموده که مسئلهی آقای منتظری را تمام کنید؛ ولی من چون از عواقب آن میترسیدم، با التماس و خواهش از ایشان خواستم در این اقدام عجله نکند، شاید در آینده راه حل بهتری پیدا شود. ولی امام قبول نکرد و فرمود من تصمیم خودم را گرفتهام، هر چه زودتر قضیه را تمام کنید. تا اینکه امروز (۶/۱/۱۳۶۸) خبردار شدم، خودش شخصا وارد عمل شده و در رابطه با عزل آقای منتظری نامهای نوشته و برای من فرستاده تا به همراه آقای خامنهای ببریم قم و تحویل آقای منتظری بدهیم. یک نسخهی آن را هم به صداوسیما فرستاده تا در رادیو خوانده شود؛ ولی من به حاجاحمدآقا گفتم: «به صداوسیما بگویید نامه را نخواند تا ما خدمت امام برسیم و حرفمان را بزنیم. خواندن نامه دیر نمیشود.» پس از توضیحات آقای هاشمی، جلسه وارد دستور شد. موضوع بحث انگیزهی امام از نوشتن نامهی عزل و آثار و عواقب احتمالی این عمل، ضرورت یا عدم ضرورت پخش فوری نامه، لزوم یا عدم لزوم تشکیل اجلاس خبرگان، و دیگر مسائل از این قبیل بود. این بحثوگفتوگوها چندین ساعت طول کشید. در نهایت بدین نتیجه رسیدیم که لازم است قبل از هر اقدامی خدمت امام برسیم، نظراتمان را عرضه بداریم و کسب تکلیف کنیم. آنچه قرار بود خدمت امام عرض کنیم عبارت بود از: ۱- تقاضای انصراف امام از این اقدام ولو به صورت موقت، در صورت امکان؛ ۲- تقاضای عدم پخش نامه به وسیلهی صداوسیما؛ ۳- تقاضای انصراف از تشکیل اجلاس خبرگان و حداقل اجازهی تاخیر آن؛ ۴- تقاضای ملایمترکردن لحن نامه به گونهای که به جنبهی حوزوی ایشان لطمه وارد نسازد.» جلسه هیئت رئیسه خبرگان با حضرت امام(ره) و برخورد تند ایشان با هاشمی آیتالله امینی در مورد جلسهشان با امام میگوید: «آقای هاشمی، آقای خامنهای، آقای مشکینی و من به سوی جماران حرکت کردیم و در حدود ساعت نه شب به بیت امام رسیدیم. حاجاحمدآقا گفت: «گمان نکنم در این موقع شب امام اجازهی ملاقات بدهد؛ ولی خدمت ایشان عرض میکنم.» در این موقع آقای هاشمی در پاکت را باز کرد و متن نامه را برای ما خواند. با شنیدن نامهی عاطفی و اندوهبار و قاطع امام که از عمق جانش نشئت میگرفت، حالتی وحشتناک و غیر قابل توصیف بر جانم عارض شد که تلخی آن را هنوز فراموش نکردهام. بعد از چند دقیقه آقای حاجاحمدآقا از نزد امام برگشت و گفت: «فرمودند چون آقایان آمدهاند تشریف بیاورند.» در حدود ساعت ۹:۳۰ بود که خدمت امام مشرف شدیم. در ابتدا آقای هاشمی سخن را آغاز کرد، با لحن ملتمسانه گفت: «ما همیشه به هنگام بروز مشکلات و معضلات، خدمت شما شرفیاب میشدیم و در حل آن از جناب عالی کمک میگرفتیم. اکنون در رابطه با نامهای که برای آقای منتظری نوشتهاید و امکان دارد برای نظام مشکلاتی به وجود بیاورد، شرفیاب شدهایم. تقاضای ما این است که در پخش آن عجله نکنید، شاید در آینده راه حل بهتری پیدا شود. در تشکیل مجلس خبرگان هم تعجیل نفرمایید؛ اجازه بدهید اطراف و جوانب کار را خوب بررسی کنیم و خدمت شما عرضه بداریم، آنگاه هر چه بفرمایید عمل میکنیم.» بعد از آن آقای خامنهای، سپس آقای مشکینی دربارهی همین مطلب سخنانی را عرضه داشتند. امام که آثار اندوه بر چهرهی ربانیاش آشکار بود، فرمود: «من در اطراف و جوانب این کار خوب فکر کردهام و تصمیم گرفتهام. دیگر حرف ندارد. من از اول با انتخاب ایشان مخالف بودم، ولی نخواستم در کار خبرگان دخالت کنم. من گفته بودم نامه را در اخبار بخوانند، ولی در اینباره کوتاهی شد. اگر اصرار کنید میگویم همین حالا بخوانند. من گفتهام عکس او را از ادارات پایین بیاورند. تشکیل مجلس خبرگان هم ضرورتی ندارد، من خودم او را خلع میکنم؛ چون اگر خبرگان او را عزل کنند معنایش این است که انتخاب سابق آنها کار درستی بوده، در صورتی که من از اول مخالف این کار بودم.» آنگاه به آقایان خامنهای و هاشمی فرمود: «شما هم لازم نیست نامه را برای ایشان به قم ببرید، آن را به وسیلهی شخص دیگری میفرستم. شما هم دیگر برای دیدار ایشان به قم رفتوآمد نکنید.». در همین جلسه آقای هاشمی از امام درخواست کرد: «لحن نامه طوری باشد که به جنبهی حوزوی آقای منتظری لطمهای وارد نشود.» امام در جواب، سخنان تندی فرمود که با توجه به برخی مصالح و ملاحظات از ذکر آنها معذورم. بدین صورت جلسه با یاس و نگرانی پایان یافت.[۱۱] منابع : [۱]. ر.ک: روزنامه جمهوری اسلامی، سه شنبه ۲۵ آذرماه ۱۳۹۳؛ مصاحبه با سیدمهدی طباطبائی؛ و همچنین، بنگرید به: سایت هاشمی رفسنجانی، کد خبر: ۷۱۸۵۹. http://hashemirafsanjani.ir/taxonomy/term/۲۴۸۰ [۲]. برای اطلاع از متن کامل خاطرات ایشان در این موضوع، رجوع شود به؛ خاطرات آیتالله ابراهیم امینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، صص۲۵۳-۲۶۷. [۳]. همان، ص۲۵۵. [۴]. همان،۲۵۶. [۵]. همان، ص ۲۵۸. [۶]. همان، صص ۲۵۸و۲۵۹. [۷]. ر.ک: ری شهری. سنجه انصاف. نشر دارالحدیث. تهران. صفحه ۱۶. [۸]. خاطرات آیت الله ابراهیم امینی، ص ۲۶۰. [۹]. سایت هاشمی رفسنجانی. یادداشت مربوط به روز ۱۴ آبان سال ۱۳۶۴. [۱۰]. خاطرات آیتالله ابراهیم امینی، ص ۲۶۳. [۱۱]. همان، صص۲۶۴-۲۶۷.
ادامه مطلب شیوه احوالپرسی حضرت آقا (عکس)
کد خبر: ۷۴۵۶۴
تاریخ انتشار: ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۸:۰۶
شیوه احوالپرسی حضرت آقا (عکس)
اخبار سیاسی ، شیوه احوالپرسی حضرت آقا : ضرغامی نوشت: رهبری عزیز در هر جلسهای که وارد میشوند پس از استقرار، به چهرهی تک تک افراد جلسه نگاه کرده و احوالپرسی میکنند.
اخبار سیاسی ، شیوه احوالپرسی حضرت آقا : ضرغامی نوشت: رهبری عزیز در هر جلسهای که وارد میشوند پس از استقرار، به چهرهی تک تک افراد جلسه نگاه کرده و احوالپرسی میکنند.
![]() به گزارش ایران مطلب به نقل از فارس ، عزتالله ضرغامی، رئیس پیشین سازمان صدا و سیما عکسی از خودش در کنار رهبر انقلاب را منتشر کرد. وی ضمن انتشار عکس زیر در اینستاگرامش نوشت: رهبری عزیز در هر جلسهای که وارد میشوند پس از استقرار، به چهرهی تک تک افراد جلسه نگاه کرده و احوالپرسی میکنند. این عمل ایشان بعضاً تا چند دقیقه طول میکشد ولی براى مهمانان خیلى خوشایند است. کسی هم که بعد از آقا وارد جلسه شود، از این عنایت رهبری استثناء نمیشود؛ حتی اگر به خاطر شرم دیر آمدن از نگاه مستقیم به چهره رهبری پرهیز کند.
ادامه مطلب ای سالار زینب
کد خبر: ۷۴۴۹۳
ای سالار زینب
گر تو آخرین نفس های رسول الله را دیدی، منِ زینب هم آنجا بودم و دیدم،اگر تو فریادهای مادرمان در پشت در را شنیدی، من هم فریادها را شنیدم
پرده اول:
ای سالار زینب! اگر تو آخرین نفس های رسول الله را دیدی، منِ زینب هم آنجا بودم و دیدم. اگر تو فریادهای مادرمان در پشت در را شنیدی، من هم فریادها را شنیدم. اگر تو خزانِ صورتِ ضربت خورده پدرمان را دیدی، من هم آن صورت را دیدم. اگر تو کنار تَشت، پـاره های جگر برادرمان را دیدی، من هم پـاره ها را دیدم. اگر تو از بدن مطهّر علی اکبر، دانه های تسبیحِ روی زمین ریخته ای را دیدی، من هم دیدم. ای أبوالمصائب حسین! اگر تو برای کودکت جرعه ای آب می خواستی، من هم آنجا تشنه ی قطره آبی برای شش ماهه ات بودم. اگر تو یکی یکی بدن های به خون شده ی فرزندان پیامبر و آخرین یارانت را دیدی، من هم دیدم. اگر تو منتظر بازگشت ساقیِ لب تشنگان بودی، من هم منتظر بودم و به چشم خویش دیدم. امّا حسینِ زینب! من صحنه ای دیدم که تو ندیدی. من از اول این راه، سر مطهر پر فروغ تو را جلوی چشمانم دیدم اما تو ندیدی. من از ابتدای این چهل منزل، موهای پریشانت را در میان گرد و خاک این صحرا دیدم اما تو ندیدی. من، هرگاه سرم را از میان کجاوه بیرون آوردم، چشمان شرمنده ات را دیدم، اما تو ای پاره جگرم، هیچ گاه در زندگی ات، چنین صحنه ای ندیدی... تو آخر چگونه می توانستی آنچه را من می بینم ببینی، حال آن که خودت مرکز نگاه من بودی. تو چگونه می توانستی خودت را ببینی حال آنکه «خودت» موضوع دردهای جانسوز من بودی. دیگر گذشته بود روزهائی که به دستور امیر مومنان علیه السلام می دویدند و قندیل های مسجد را خاموش می کردند. که چه؟ که «زینب» می خواهد به مسجد بیاید. زینب. زینبِ این روزها که گویند أشبَه الناس به مادرش شده بود پرده دوم: گویند که شوهر حضرت زینب سلام الله علیها مرد بسیار متموّلی بوده و باغهای زیادی در اختیار داشته است. وقتی اسارت بانوی رنج ها به پایان رسید و آن حضرت به شهر همسرش ـ عبدالله ـ بازگشت؛ تازه پس لرزه های آن جنایت هولناک در بدن زینب سلام الله علیها خود را نشان داد. آیا می شد این بانوی به خاک نشسته، همان خطیب با صلابت کوفه و شام باشد؟ آیا کسی باور می کرد که این بانوی بی نَفَس، همان ستاره هم نفس حسین علیه السلام و اسطوره ی مقاومت روزهای اسارت باشد؟ کم کم اثرات آن فشارها زیاد و زیادتر شد. - زینب جان! خاک بر سر من که شما را به این وضع ببینم. شما باید به فکر خود باشید و الّا بیماریتان شدت می گیرد و به زودی زود از دست خواهید رفت. بیائید با هم در این باغ ها قدمی بزنیم تا کمی حال شما بهتر شود. عبدالله، سعی می کرد برای آرام کردن مصیبت های زینب سلام الله علیها، راهی پیدا کند. تا عاقبت زینب قبول کرد زمان کوتاهی به باغ عبدالله بیاید و قدمی بزند. اما تا به باغ رسید و نگاهش به آن گل های زیبا افتاد، تکه زمینی خشک و خاکی گیر آورد و روی آن نشست و آهی کشید: «من هم شانزده گل و یک غنچه داشتم که در اوج زیبائی بودند. اما یکی یکی گل های مرا گرفتند و غنچه ام را نشکفته پژمردند. عبدالله! مرا به خانه برگردان، که دیدن زیبائی های دنیا برایم سخت شده است.» حضرت زینب عبدالله خیلی سعی میکرد که حال و هوای عقیله ی بنیهاشم را عوض کند امّا دردهای زینب بیش از آن بود که کاری بتوان کرد... شاید بگوئید داستانِ باغ رفتن های زینب، اصلاً در تاریخ وجود ندارد. خودتان را خیلی اذیت نکنید. برخی از صاحب نظران واقعاً چنین نظری دارند. و گویند که: سند و قرینه ای برای داستان «زینب و باغ»، وجود ندارد. راحتتان کنم. من هم سندی برای آن پیدا نکردهام. اما... مگر نشنیدهاید از رسیدن زینب سلام الله علیها به شهر «مدینه» و ناله های بی پایان او. مگر نشنیده اید که عمه ام زینب سلام الله علیها، در یکی از منزلگاه های بازگشت، نماز شبش را نشسته خواند؟! و بعد معلوم شد که سه روز است غذائی به دهان مبارکش نرسیده؛ و اینکه سهمیه ی غذایش را به کودکان می داده. برای اینکه یتیمان آل الله از گرسنگی نمیرند! اینها که دیگر صحت دارد! سند دارد! حال اگر بعد از آن، باغی بوده یا نبوده اشکالی ندارد. تو بگو رملهای صحرا یا زمینِ آفتاب خورده ی خانه یا کوچه ای. چه فرقی دارد؟ زینب سلام الله علیها، کناری مینشست و با یادآوری آن مصائب، روز به روز رنجورتر و رنگ پریده تر می شد. دیگر گذشته بود روزهائی که به دستور امیر مومنان علیه السلام می دویدند و قندیل های مسجد را خاموش می کردند. که چه؟ که «زینب» می خواهد به مسجد بیاید. زینب. زینبِ این روزها که گویند أشبَه الناس به مادرش شده بود؛ چه مانعی دارد که خاک نشین شده باشد. مگر مادرش از درد، روی این خاک ها ننشست؟ مگر پدرش ـ عبا به دور پا پیچیده ـ روی همین خاک نیافتاد؟ کسی اشک های زینب سلام الله علیها را ندید که برایمان تعریف کند و از حالش برایمان بگوید. فقط گفته شد که موی سیاهی در سرش نمانده است که آن را هم ندیده می شد فهمید! شاید هم اجازه ورود به کسی نمی داد که احوالی از حضرتش بپرسد پرده سوم: بعد از مدت کوتاهی، زندگی زینب سلام الله علیها هم به پایان رسید. چهار ماه و هشتاد روز بعد از عاشورا. اما اینکه کجا از دنیا رفت و چگونه و چه روزی؟ تاریخ نویسان در این زمینه خیلی اختلاف دارند و هر کسی چیزی می گوید. میدانید چرا؟ برای اینکه اگر روز عاشورا صد مورّخ و سی هزار شاهد، جریان را دیدند و ثبت کردند، اما بعد از اسارت، دیگر کسی زینب سلام الله علیها را ندید. یعنی کسی نمی دانست که زینب کجاست و حالش چگونه است؟ کسی اشک های زینب سلام الله علیها را ندید که برایمان تعریف کند و از حالش برایمان بگوید. فقط گفته شد که موی سیاهی در سرش نمانده است که آن را هم ندیده می شد فهمید! شاید هم بی بی اجازه ورود به کسی نمی داد که احوالی از حضرتش بپرسد. چه می دانم؟!! مگر من علم غیب دارم! فقط بگویم که ای کاش فرزند تنهای برادرش زودتر بیاید و آخرین لحظات زینب سلام الله علیها را، او برایمان بگوید. و از روزهای آخر زینب سلام الله علیها روضه ای بخواند برایمان. همین
ایران مطلب*
منبع :tebyan.net
ادامه مطلب روايت امام جعفر صادق(ع) از سيره امام محمدباقر(ع)
کد خبر:
۷۳۳۸۰
ایران مطلب*
روايت امام جعفر صادق(ع) از سيره امام محمدباقر(ع)
امام صادق(ع) در احاديث زيادی عباراتی چون «کان أبی يفعل کذا» يا «کان ابی يقول کذا» به کار می برد که اين جمله ها نشان دهنده استمرار و تداوم رفتار يا گفتار است.
![]() امام صادق(ع) در احاديث زيادی عباراتی چون «کان أبی يفعل کذا» يا «کان ابی يقول کذا» به کار می برد که اين جمله ها نشان دهنده استمرار و تداوم رفتار يا گفتار است. صدای شیعه:یکی از واژه هایی که در فرهنگ اسلامی کاربرد فراوانی دارد، واژه «سیره» است. سیره از منظر واژه شناسان و پژوهشگران حوزه دین، نوع رفتار و کردار یک شخصیت برجسته همچون پیامبر اعظم و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است. شناخت سیره معصومان، اهمیت به سزایی دارد و یکی از منابع شناخت معارف دین اسلام است. روشن است که عنوان «سیره» بیشتر معطوف به روش عملی است، اما در این مقاله به سخنانی که امام محمد باقر(ع) بارها بر زبان جاری می فرمودند نیز پرداخته میشود. اگر «سخن» را بخشی از «عمل» انسان بدانیم، آن را نیز می توان در مفهوم «سیره» جای داد. امام صادق(ع) در احادیث زیادی عباراتی چون «کان أبی یفعل کذا» یا «کان ابی یقول کذا» به کار می برد که بی تردید این جمله ها ظهور، بلکه صریح در استمرار و تداوم رفتار یا گفتار است و پر روشن است که استمرار، نشان دهنده اهمیت آن رفتار و گفتار است. از این زاویه که این رفتارها و گفتارها از «حجت خدا» صادر شده است، مسئولیت آفرین خواهد بود و در خودسازی تأثیر زیادی دارد. اما چرا امام صادق(ع) عنایت بر بیان سیره پدر بزرگوارش داشت؟ این امر، دو دلیل می تواند داشته باشد: 1. این کار نوعی تعظیم و حرمت نهادن به جایگاه رفیع امام باقر(ع) است؛ 2. بعد از عصر خفقان و حاکمیت جنایتکاران بنی امیه که با امامان شیعه و تفکر و عقاید آنان سر ستیز داشتند، این امام باقر(ع) بود که در دوره افول قدرت بنی امیه از فرصتها بهره جست و در بیان معارف اسلام ناب و آموزه های آن کوشید و حقایق ناب اسلام را به شکلهای مختلف، به شیفتگان و رهپویان راه اهل بیت(ع) و سایر مسلمانان بازگو کرد. از این رو، نقش امام محمد باقر(ع) در نشر و توسعه و بالندگی و معرفی «دین» و بنیانگذاری و ایجاد تحول و انقلاب فرهنگی در گستره جهان اسلام، بی بدیل است. اینک برخی از گفتارها و رفتارهای آن حضرت را ذکر می کنیم. بیم و امید در آموزه های دینی به این نکته سفارش شده است که انسان مؤمن لازم است در پیوند خود با خدای تبارک و تعالی، هم به رحمت و لطف حضرت حق امیدوار باشد و هم از غضب و خشم پروردگار، ترس و بیم داشته باشد. امام صادق(ع) می فرماید: «کان أبی یقول: انّه لیس من عبد مؤمن إلا و فی قلبه نوران، نورُ خیفةٍ و نور رجاءٍ لو وُزنَ هذا لم یزد علی هذا(1)؛ پدرم بارها می فرمود: نیست بنده مؤمن و خداشناسی، مگر اینکه در جان او دو نور بدرخشد: نور بیم از خدا- عقاب و خشم خدا- و امید به لطف حضرت پروردگار. باید این دو، همسان باشند، به گونه ای که اگر سنجیده شوند، یکی بر دیگری افزون نشود.» شتاب در کارهای نیک کاری را که انسان اراده می کند به سامان برساند، پسندیده است که ابتدا درباره آن بیندیشد تا صلاح و صواب یا فساد و زیان آن آشکار گردد. اما در کارهایی که خوبی و نیکی آنها کاملاً روشن است، انسان باید سریع اقدام کند و فرصت سوزی نکند؛ چون امکان دارد که حادثه ها و عواملی، او را از انجام آن کار خیر بازدارند. امام صادق(ع) می فرماید: «کان أبی یقول: إذا هممت بخیرٍ فبادر فإنک لا تدری ما یحدثُ(2)؛ پدرم مکرر سفارش می کرد: هنگامی که می خواهی کار نیکی را انجام دهی، سریع به آن اقدام کن؛ چون تو نمی دانی که در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد.» تأثیر گناه بر روح بی تردید یکی از عوامل انحطاط آفرین در اندیشه و روح انسان، گناه و شکستن حریمها و بی اعتنایی به بایدها و نبایدهای الهی است. آثار گناه، جبران ناپذیر است و گناه، سرنوشت انسان را در مسیر انحراف رقم می زند. امام صادق(ع) می فرماید: «کان أبی یقول: ما من شی افسدُ للقلب من خطیئةٍ(3)؛ پدرم بارها می گفت: بدترین چیزی که قلب و جان را فاسد و تاریک می کند، گناهان است.» لحظه های برتر نیایش دعا و نیایش به درگاه خداوند و رو آوردن به او در مشکلات و دشواری های زندگی، بی تردید یکی از ریشه دارترین نیازهای روح و جان انسان هاست و نیایش، تأثیر شگرفی در ساختار روحی و معنوی بشر دارد. نیایش با معبود بی همتا در هر جا و هر زمان مطلوب است؛ ولی در لحظه ها و مکان های خاص، مطلوب تر و به اجابت دعا نزدیک تر است. امام صادق(ع) نقل می کند: «کان أبی إذا طلب الحاجة طلبها عند زوال الشمس فاذا اراد ذلک قدّم شیئاً فتصدق به و شمَّ من طیبٍ و راح الی المسجد دعا فی حاجته بماشاء(4)؛ راه و روش پدرم بدین سان بود: هر زمان که حاجتی داشت، آن را در موقع زوال خورشید- ظهر شرعی- طلب می کرد، به این گونه که نخست، چیزی را صدقه می داد و عطر استعمال می کرد و راهی مسجد می شد و در آنجا دعا می کرد و از خداوند برآورده شدن آن را درخواست می کرد.» گردهمایی برای نیایش نیایش جمعی به درگاه حق، امری پسندیده است و سفارش شده که نیایش کنندگان گردهم آیند و دعا کنند که این، به اجابت دعا نزدیک تر است. حضرت صادق (ع) می فرماید: «کان أبی إذا حزنه امرٌ جمع النساء و الصبیانَ ثم دعا و امنوا(5)؛ پدرم سیره اش این بود که هرگاه پدیده ای ناگوار رخ می نمود که حضرت را غم و اندوه فرا می گرفت، زن ها و کودکان خویش را جمع و سپس به پیشگاه خدا دعا می کرد و آنان آمین می گفتند.» ذکر حضرت حق ذکر و یاد خدا، یکی از برترین شیوه های خودسازی است و مردان و زنان دین باور به این اصل مهم توجه ویژه دارند. در سراسر قرآن - که خود، نوعی ذکر و یاد خداست - با تعبیرهای زیبا انسان ها را به یاد کردن خدا، فرا می خواند. یاد خدا جان را نورانی می کند و صفا می بخشد و از ابتلا به خودفراموشی باز می دارد. حضرت صادق (ع) روش پدر بزرگوارش را چنین بازگو می کند: «کان أبی کثیر الذکر، لقد کنتُ امشی معه و إنه لیذکرالله و آکل معه الطعام و انه لیذکر الله و کان یحدّث القوم و ما یشغله عن ذکر الله و کنت أری لسانه لازقاً بحنکه یقول لا اله الا الله و کان یجمعنا و یأمرنا بالذکر(6)؛ روش پدرم بدین سان بود که خدا را بسیار یاد می کرد. من با او گاهی راه می رفتم و او مشغول ذکر بود. غذا می خورد و در آن حال به یاد خدا بود. با مردم سخن می گفت و در آن حال از ذکر حق غافل نمی شد. او دائماً زبانش به کامش چسبیده بود و ذکر لا اله الا الله را بر زبان جاری می کرد. گاهی ما را جمع می کرد و دستور می داد که به ذکر خدا بپردازیم.» اهمیت سوره اخلاص امام صادق(ع) می فرماید: «کان أبی یقول: قل هو الله احد، ثلثُ القرآن و قل یا ایها الکافرون، ربع القرآن؛ (7) پدرم بسیار می فرمود: شأن و منزلت سوره قل هو الله احد، همانند یک سوم قرآن و سوره قل یا ایها الکافرون، به اندازه یک چهارم قرآن است.» آری، به دلیل اهمیت سوره توحید است که سفارش شده در نمازهای واجب، همواره خوانده شود. نافله نماز عشاء در شریعت اسلام، هفده رکعت نماز در شبانه روز بر مسلمانان فریضه و واجب و 34 رکعت نماز، مستحب است. از نمازهای مستحبی، دو رکعت نماز نافله عشا است که بعد از نماز عشاء به حالت نشسته خوانده می شود. ششمین اختر امامت، حضرت صادق(ع) می فرماید: «کان أبی یصلیهما قاعداً؛ (8) پدرم آن دو رکعت را همواره به شکل نشسته به جای می آورد.» پرهیز از ظلم و ستم یکی از بدترین گناهان، ستم و ستمگری به ویژه ظلم به انسان است. قبح و زشتی این پدیده شوم به گونه ای است که تمام عقلای عالم و همه ادیان آسمانی، آن را محکوم می کنند. حضرت صادق(ع) می فرماید: «کان أبی یقول: اتقّوا الظلم، فانّ دعوة المظلوم تصعد الی السماء(9)؛ پدرم بارها هشدار می داد: از ظلم کردن بپرهیزید؛ چون دعا و ناله و فریاد ستمدیده، به آسمان بالا می رود(به اجابت می رسد)». تأثیر برخی از گناهان امام صادق(ع) بازگو می کند: «کان أبی یقول: نعوذ بالله من الذنوب التی تعجل الفناء و تقرب الآجال و تخلی الدیار و هی قطیعة الرحم، و العقوق و ترکُ البرّ(10)؛ پدرم همواره تأکید می فرمود: به خدا پناه می بریم از گناهانی که به هلاکت انسان سرعت می بخشد و نابودی و مرگ را نزدیک می کند و سبب کوچ کردن مردم از سرزمین خود و هلاکت آنان می گردد. آن گناهان عبارت اند از: بریدن پیوند با خویشاوندان، اذیت و آزار دادن به پدر و مادر، و ترک نیکی به کسانی که استحقاق آن را دارند.» صدقه یکی از امور پسندیده و دینی، کمک رسانی و خدمت به قشر محروم جامعه اسلامی است. البته پر روشن است که انفاق و صدقه دادن باید در مسیر رفع محرومیت از جامعه باشد. از منظر دین، هر کار خیری که انسان انجام می دهد، صدقه است. امام باقر(ع) در صدقه دادن به افراد فقیر، روش جالبی داشت که فرزندش امام صادق(ع) این چنین بازگو می کند: «کان أبی اذا تصدق بشیء وضعه فی ید السائل ثم ارتدّه منه فقبله و شمّه ثمّ ردّه فی ید السائل(11)؛ هرگاه پدرم چیزی را صدقه می داد، آن را نخست در دست شخص سائل قرار می داد، سپس آن را از او باز پس می گرفت، آن گاه آن چیز را می بوسید و می بویید و مجدداً در دستان سائل می نهاد.» ثواب و پاداش حج یکی از مناسک عبادی که در اسلام جایگاه ویژه ای دارد، حج است. این مراسم بین المللی اسلامی که هر سال انجام می پذیرد، اگر چنان که اسلام می خواهد، انجام پذیرد، آثار معنوی و مادی فراوانی دارد و در ایجاد وحدت و همگرایی و همفکری مسلمانان بی نظیر است. امام صادق(ع) می فرماید: «کان أبی یقول: من أمّ هذا البیت حاجاً او معتمراً من الکبر، رجع من ذنوبه کهیئته یوم ولدته امُه؛ (12) پدرم بارها می فرمود: هرکس قصد و اراده خانه خدا کند، چه برای انجام مناسک حج و چه برای انجام عمره، و خویش را از غبار کبر و برتری طلبی پاک و پیراسته کند، از آثار زیان بار و آلودگی های روحی که دامن گیر او شده، پاک و پاکیزه می شود، به سان روزی که از مادر متولد شده است.» اعتدال در زندگی یکی از اصول بنیادین اسلامی که در تمام مقررات دینی بروز دارد، اصل اعتدال و پرهیز از زیاده روی و تفریط در تمام امور است. در عصر امام باقر(ع) نگرش منفی زهدگرایانه ای از سوی جماعتی از زهدفروشان و مقدسان نادان، ترویج و تبلیغات گسترده ای برای آن می شد. به عنوان نمونه، خوردن گوشت را تحریم و از آن اجتناب می کردند و این، به نام دین انجام می گرفت! ولی حضرت باقر (ع) با این انحراف برخورد و مبارزه کرد و منحرفان را رسوا ساخت و تصویر درستی از اسلام ارائه کرد. عبدالاعلی مولی آل سام می گوید: من به امام جعفر صادق(ع) گفتم: روایتی از رسول الله(ص) میان مسلمانان زبان به زبان نقل می شود که آن حضرت فرمود: خداوند تبارک و تعالی از خانه ای که در آن گوشت خورده می شود، بدش می آید. حضرت صادق (ع) فرمود: آنان که چنین خبری را منتشر می سازند، دروغ گویان اند. حضرت رسول الله چنین فرموده: خداوند از آن خانه ای متنفر است که در آن مسلمانان و برادران و خواهران دینی خود را غیبت می کنند و گوشت آنان را می خورند. (اشاره به آیه قرآن که غیبت مسلمان را به خوردن گوشت دیگری تشبیه کرده). سپس امام صادق(ع) افزود: «کان أبی لحماً، لقد مات یوم مات او فی کمّ أمُ ولده ثلاثون درهماً للّحم(13)؛ زندگی پدرم بدین سان بود که به خوردن گوشت میل و علاقه داشت، حتی قبل از اینکه از دنیا برود، پولی را به همسرش داده بود تا با آن گوشت بخرد.» پینوشتها: 1. کافی، ج2، ص 67، باب «خوف و رجاء» 2. همان، ص 142. 3. همان، ص 273. 4. همان، ص 577. 5. همان، ص 487. 6. همان، ص 498. 7. همان، ص 631. 8. همان، ج 3، ص 446. 9. همان، ج2، ص 525. 10. همان، ص 448. 11. همان، ج4، ص 8. 12. همان، ص 253. 13. همان. منبع : صدای شیعه
ادامه مطلب
|
|