کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان

سیاسی‌کاری دولت در پرداخت یارانه‌ها

 
نماینده مردم همدان در مجلس شورای اسلامی گفت: متأسفانه دولت یازدهم در بیان مطالب صداقت را رعایت نمی‌کند و ادامه این مسیر از سوی دولت یازدهم کشور را دچار مشکلات جدی می‌کند.
پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی: محمد ابراهیم کارخانه‌ای نماینده مردم همدان در مجلس شورای اسلامی، با اشاره به مخالفت دولت با حذف یارانه اقشار ثروتمند جامعه در بودجه سال ۹۵، اظهار داشت: فلسفه وجودی پرداخت یارانه‌ها، هدفمندسازی در پرداخت‌ها است و اینکه یارانه‌ها به‌صورت مساوی بین تمام اقشار جامعه تقسیم شود خلاف قانون هدفمندی یارانه‌ها است.

وی با بیان اینکه یارانه باید به اقشار نیازمند تعلق بگیرد، تصریح کرد: نحوه توزیع یارانه‌ها باید به‌شکلی باشد که کسانی که استحقاق بیشتری دارند، دریافتی بیشتری داشته باشند اما وضعیت فعلی کاملاً ناعادلانه است.

نماینده مردم همدان در مجلس ادامه داد: اگر پرداخت یارانه‌ها به‌شکل عادلانه صورت بگیرد گامی در جهت مقاوم‌سازی اقتصاد برداشته می‌شود و خانوارهایی که با مشکلات جدی معیشتی مواجه هستند می‌توانند با دریافتی مناسب، زندگی بهتری داشته باشند اما اینکه اقشار ثروتمند یارانه ۴۵ هزار و پانصد تومانی دریافت کنند و با آن قبض تلفن همراه خودشان را پرداخت کنند چه مشکلی حل خواهد شد؟ آیا این شیوه خلاف اقتصاد مقاومتی نیست؟

کارخانه‌ای با ابراز اینکه سیاسی‌کاری دولت درباره موضوع پرداخت یارانه‌ها خلاف شعارهای انتخاباتی دولت تدبیر و امید است، خاطرنشان کرد: متأسفانه برخی دولت‌مردان در بیان مطالب صداقت را رعایت نمی‌کنند و ادامه این مسیر از سوی دولت یازدهم کشور را دچار مشکلات جدی می‌کند.




د
کد مطلب: 329838
مرجع : تسنیم

ادامه مطلب



[ شنبه 28 فروردین 1395  ] [ 6:21 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
لاریجانی در تجمع وحدت و امنیت:

نقش رهبرمعظم انقلاب در جنگ 33 روزه و مقابله با ترویست‌ها در سوریه بی‌بدیل است/ دست‌هایی در کار است تا بیماری امنیتی منطقه را مزمن کند

 
نقش رهبرمعظم انقلاب در جنگ 33 روزه و مقابله با ترویست‌ها در سوریه بی‌بدیل است/ دست‌هایی در کار است تا بیماری امنیتی منطقه را مزمن کند
 
رئیس مجلس شورای اسلامی نقش رهبر انقلاب در مقابله و خنثی کردن سیاست‌های استکباری در منطقه را بسیار مهم دانست و گفت: نقش ایشان در جنگ 33 روزه و مقابله با ترویست‌ها در منطقه و سوریه بی‌بدیل است.
پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی: علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی صبح امروز در تجمع بزرگ وحدت و امنیت که در آخرین روز رزمایش پیامبر اعظم برگزار شد با بیان اینکه این مانور قدرت بزرگ وحدت در این منطقه را نشان می‌دهد اظهار داشت: یک نگاه کلی به اوضاع منطقه نشان‌دهنده این است که بیماری ناامنی در منطقه به‌وجود آمده است.
 
لاریجانی ادامه داد: متاسفانه دست‌هایی در کار است که می‌خواهد این بیماری باقی بماند چراکه اگر مسلمانان با هم متحد شوند، در برابر آمریکا می‌ایستند.
 
رئیس مجلس شورای اسلامی با اشاره به فعالیت‌های گروهک‌های تروریستی در منطقه که سبب ایجاد تفرقه در میان فرق مختلف مسلمانان شده است، گفت: اتحاد مسلمانان منافع عظیمی برای اسلام و شکست بزرگی برای آمریکا خواهد بود.
 
وی رهبری آیت‌الله سیستانی را در ایجاد وحدت در عراق بسیار موثر دانست و خاطرنشان کرد: تروریست‌ها به‌دنبال ایجاد فتنه و برهم زدن این و
 
لاریجانی افزود: مساله مهم دیگر عقب‌افتادگی کشورهای اسلامی است و به طور طبیعی در این کشورها سرمایه‌گذاری صورت نمی‌گیرد؛ یک کشوری اگر مشکل امنیتی پیدا کرد مسائلی همچون پیشرفت تکنولوژی و علم در آن انجام نخواهد شد.
 
رئسی مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه باید خیلی هوشیار بود که امنیتی که در ایران است با چشم باز در آن سرمایه‌گذاری کنیم ادامه داد: اینکه سپاه در سیستان است نشان می دهد که سیستان برای ما عزیز بوده و ما مهمترین سرمایه خود را به اینجا آورده‌ایم.
 
وی با تاکید بر اینکه ما برای سیستان امنیت را ایجاد کردیم تا زمینه توسعه آن در برنامه پنجم به خوبی فراهم شود یادآور شد: نقش فرماندهی کل قوا و رهبر انقلاب در ساماندهی استراتژی امنیت‌ساز برای منطقه و ایران بی‌بدیل است.
 
لاریجانی نقش فرماندهی کل قوا در مقابله و خنثی کردن سیاست‌های استکباری در منطقه از جمله تفرقه و بی‌سامان کردن کشورهای اسلامی را بسیار مهم عنوان کرد و گفت: نقش ایشان در جنگ 33 روزه و مقابله با ترویست‌ها در منطقه و سوریه بی‌بدیل و به‌سزاست. 
 
رئیس مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه ایران اکنون از ظرفیت خوبی در درون خود و منطقه برخوردار است اظهار داشت: امنیت سیستان و بلوچستان آنقدر برای ما پرقیمت بوده که نیروی زمینی سپاه به این منطقه آمده است و البته نقش نیروهای بومی در تامین امنیت کلیدی بوده است.
 
وی خاطر نشان کرد: ساماندهی یک راه روشن برای آینده سیستان و بلوچستان مطرح است و مساله منطقه آزاد در سیستان نیز در مجلس مطرح بوده و بایگانی نشده است و ما هم راضی هستیم این منطقه ایجاد شود.
 
لاریجانی تاکید کرد: باید زیربناهای اساسی در سیستان تکمیل شود و مساله گاز بسیار مهم است و باید سرمایه‌گذاری عظیمی صورت می گرفت که این کار در حال انجام بوده و ظرف سال آینده تکمیل می‌شود.
 
رئیس مجلس شورای اسلامی همچنین افزود: پروژه راه‌آهن شمال به جنوب یک پروژه استراتژیک است که باید انجام شود و زمینه‌هایی برای سرمایه‌گذاری خارجی در این استان در حال انجام است بنابراین توسعه امنیت پایدار باید حتما عقبه عمیق داشته باشد و ما باید این مساله را تقویت کرده و اولویت بدهیم.
 
وی در پایان خاطرنشان کرد: سواحل مکران و مرز طولانی با کشورهای همسایه یک مزیت است و با داد و ستدهای مالی می‌توان باعث پیشرفت شد.

م
کد مطلب: 329846
مرجع : فارس

ادامه مطلب



[ شنبه 28 فروردین 1395  ] [ 6:20 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
اقتصاد مقاومتی از نظریه تا عمل(1)

واکاوی اقتصاد مقاومتی در آیات و روایات اسلامی

 
 
با آنکه بیش از دو سال از ابلاغ سیاست‌های اقتصاد مقاومتی از سوی رهبر معظم انقلاب می‌گذرد، اما هنوز چارچوب مستدلی از سوی دولتمردان درباره‌ی این موضوع تدوین و طراحی نشده است. دکتر پیمان فلسفی و برخی همکاران او در مقاله‌ای که قسمت نخست آن امروز منتشر می‌شود، به واکاوی اقتصاد مقاومتی در آیات و روایات اسلامی پرداخته‌اند.

پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی: واژه‌ی اقتصاد در لغت به‌معنای اعتدال و میانه‌روی است. آن‌گونه که فیروزآبادی می‌گوید: «القصد، استقامه الطریق... و ضد الافراط کالاقتصاد: قصد یعنی مستقیم و هموار بودن راه... و ضد افراط.»3

 
در قرآن آمده است: «و اقصد فی مشیک: در راه رفتن اعتدال بورز.»4
«و علی الله قصد السبیل... بر خداست که راه اعتدال را بنمایاند...»5
 
«فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد... پس بعضی از آن‌ها به خویشتن ستم کردند و بعضی از آن‌ها اعتدال ورزیدند...»6
وقتی از اقتصاد اسلامی سخن می‌گوییم، مقصود سیستم اقتصادی است که در این سیستم، روشی که اسلام در تنظیم حیات اقتصادی دارد، مجسم می‌گردد.7
 
مقاومت مصدر از باب مفاعله است و مصدر دیگر آن قوام است. واژه‌ی مقاومت اشاره دارد به جایگاه مال از دیدگاه اسلام. در فرهنگ اسلام، مال وسیله‌ای است که معیار ارزشمندی آن بستگی دارد به نوع استفاده‌ای که از آن می‌شود. خاصیت و کارایی مال، مقاومت بخشیدن به تلاش‌ها و حرکت‌های انسان و پیش بردن او به‌سوی مقاصد برتر و قدرت دادن به او برای اهداف عالی‌تر است. این چیزی است که قرآن مجید با صراحت به آن توجه فرموده است و مترجمان وحی هم آن را تفسیر و تشریح کرده‌اند که فرمود: «و لا تؤتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما: اموال خود را که خداوند قوام زندگی شما را به آن مقرر داشته، به سفیهان مدهید.»8
 
بنابراین درصورتی‌که از مال برای قوام و برپایی جامعه و اصلاح مشکلات آن و ایجاد قدرت و حرکت و رشد استفاده شود، استفاده‌ی صحیح شده است، لیکن اگر استفاده از مال در جهت «ضد قوام و برپایی و قدرت و حرکت و رشد جامعه» باشد، آن‌گونه استفاده از مال، از نظر اسلام باطل و غلط است.
در منابع اسلامی، با نگاه توحیدی به جهان که طبق آن همه‌چیز ملک خداوند شناخته می‌شود، مال از مظاهر فضل خدا بر خلق، عامل قیام مردم، عامل بقای اسلام و مسلمانان، وسیله‌ی قدرتمندی، وسیله‌ی خیر و برکات، زینت زندگی دنیا و... شمرده شده است. برخی از این آیات چنین‌اند:
 
جایگاه مال در آیات قرآن
 
 - مال خیر است:
 
آیه‌ی وصیت: «کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت إن ترک خیرا الوصیه: بر هریک از شما فرض و لازم است که اگر خیری باقی می‌گذارد (یعنی مالی باقی می‌گذارد)، در هنگام مرگ وصیت کند.»9
 «و انه لحب الخیر لشدید: انسان شدیداً خیر (مال) را دوست دارد.»10
 
- مال زینت زندگی است:
 
«المال و البنون زینه الحیاه الدنیا: مال و فرزندان زینت زندگی دنیا هستند.»11
 
- مال وسیله‌ی قدرت است:
 
«و قال لهم نبیهم ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا قالو أنی یکون له الملک علینا و نحن احق بالملک منه و لم یؤت سعه من المال قال ان الله اصطفاه علیکم و زاده بسطه فی العلم و الجسم والله یؤتی ملکه من یشاء والله واسع علیم: وقتی طالوت از طرف خدا به سلطنت بر بنی‌اسرائیل منصوب شد، مردم گفتند او چگونه می‌تواند بر ما حاکم باشد. و حال آنکه مال گسترده ندارد.»12
 
«و قال موسی ربنا انک ءاتیت فرعون و ملأه زینه و اموالا فی الحیاه الدنیا ربنا لیضلوا عن سبیلک ربنا اطمس علی اموالهم و اشدد علی قلوبهم فلا یؤمنوا حتی یروا العذاب الألیم:موسی گفت پروردگارا تو به فرعون و دارودسته‌ی وی زیبایی دنیا و اموال دادی. در نتیجه با این امکانات مردم را از راه تو منحرف و گمراه می‌سازد. خدایا نابود کن اموال آن‌ها را.» 13
«ثم رددنا لکم الکره علیهم و امددناکم باموال و بنین و جعلناکم اکثر نفیرا: ای بنی‌اسرائیل در نوبت دوم پیروزی شما بر دشمنانتان، شما را به‌وسیله‌ی اموال و فرزندان کمک کردیم و شما را پرجمعیت‌تر نمودیم.»14
 
«فقلت استغفروا ربکم إنه کان غفارا*یرسل السماء علیکم مدرارا* و یمددکم باموال و بنین ویجعل لکم جنات و یجعل لکم انهارا: نوح پیامبر به مردم گفت: از پیشگاه پروردگارتان آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است. تا به این کار برایتان آسمان را می‌باراند و شما را به‌وسیله‌ی اموال و فرزندان مدد و یاری می‌رساند.»15
- مال عامل قیام و برپایی جامعه است:
 
به نظر می‌رسد برترین و عمیق‌ترین و رساترین تعبیر در رابطه با مال، تعبیر دیگری است که خداوند حکیم فرموده است: «و لا تؤتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما: اختیار امور مالی خودتان را که خداوند وسیله‌ی قیام و برپایی شما قرار داده است، به دست سفیهان قرار ندهید.»16
 
خطاب آیه‌ی فوق جمعی و همگانی است و به همه‌ی مسلمانان دستور می‌دهد که زمام امور مالی خودتان را به دست سفیهان و نابخردان (کسانی که سود و زیان شما را مراعات نمی‌کنند) ندهید، زیرا مال عامل قیام و برپایی شماست و وقتی به دست سفیهان افتاد، آن را نابود می‌کنند و شما را از پا می‌افکنند. برتری و عمق این تعبیر آن وقت هویدا می‌شود که همانند این تعبیر در رابطه با کعبه و مرکز عالم خاک که مورد توجه جهان اسلام است، آمده است که فرمود: «جعل الله الکعبه البیت الحرام قیاما للناس: خدای عزوجل کعبه و بیت‌الله الحرام را عامل برپا ماندن و استواری شما قرار داده است.»17
 
با دقت در این آیات، این حقیقت را درمی‌یابیم که اهمیت مال و ثروت از نظر اقتصادی، همتای اهمیت حج و توجه به خانه‌ی خدا از نظر عبادی است و نیز پایبندی و مراعات امور مربوط به مال، مثل پایبندی و مراعات امور مربوط به حج خانه‌ی خداست.
 
جایگاه اقتصاد مقاومتی در قرآن مجید
 
اقتصاد اسلامی برخلاف اقتصاد غربی، بر قناعت و پرهیز از مصرف‌گرایی تأکید دارد. اقتصاد غربی نیازهای انسان را نامحدود و منابع و امکانات جهان را محدود می‌داند، درحالی‌که در اسلام منابع و امکانات نامحدود معرفی شده‌اند (وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا).18
اسلام مسئله‌ی اقتصاد را (براساس اصالت انسان) به‌عنوان جزئی از مجموعه‌ی قوانین خود که تنها می‌تواند قسمتی از نواحی حیات انسانی را تنظیم کند، مورد توجه قرار داده و حل مشکلات اقتصادی را در اصلاح مبانی عقیدتی و اخلاقی مردم می‌داند (اقتصاد در مکتب اسلام، امام موسی صدر، مقدمه و پاورقی: علی حجتی کرمانی، مقدمه، ص13): «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الأْرْضِ»19
 
اسلام اقتصاد را در جهت اهداف عالیه‌ی بشر دانسته و بر این اساس، نگرش سوسیالیستی یا سرمایه‌داری را که اقتصاد را مبنا قرار می‌دهند، رد می‌کند. هدف اسلام این است که امت اسلامی، در همه‌ی ابعاد زندگی از بیگانگان مستقل باشد. در این میان، استقلال اقتصادی اهمیت خاص دارد و مطالعه‌ی تاریخ نشان می‌دهد که کشورهای استعمارگر نیز به‌طور عمده از همین طریق توانسته‌اند به مقاصد سیاسی-فرهنگی خود در کشورهای دیگر دست یابند. در قرآن کریم نیز آیاتی وجود دارد که مسلمانان را از اینکه به هر شکلی تحت سلطه‌ی بیگانگان قرار گیرند، نهی کرده است. از جمله آیه‌ی شریفه‌ی «و لن یجعل الله للکافرین علی المسلمین سبیلاً: خداوند هرگز راهی برای کافران بر مؤمنان قرار نداده است.»20
 
بر این اساس، اهم آیاتی که می‌توان به آن‌ها درباب اقتصاد مقاومتی استناد کرد، با ترتیب دادن مقدمات و مؤخرات، به قرار زیر است:
 
-         «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه...»21 کلمه‌ی «قوه: نیرو و امکانات» عام است و فقط شامل نیروی نظامی نیست، بلکه نیروهای سیاسی و اقتصادی را نیز شامل می‌شود؛ چه آنکه قدرت اقتصادی برتر یکی از دو طرف جنگ، در سرنوشت جنگ سرد یا گرم، نقش تعیین‌کننده‌ای دارد. چنان‌که امام صادق (ع) می‌فرماید: «سیاه کردن موی سر و صورت پیرمردان رزمنده‌ی مسلمان، از مصادیق قوه است: الخضاب بالسواد»22
 
-         «انتم الاعلون ان کنتم مومنین: شما برترید اگر مؤمن باشید.»23
برتری بر دشمنان در همه‌ی عرصه‌ها، از جمله اقتصاد را می‌توان از این آیه برداشت کرد.
 
-         «و لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلا: خداوند برای کافران بر مؤمنان راه تسلطی قرار نداده است.»24
یعنی خداوند راضی نیست که کافران بر مؤمنان سلطه‌ی سیاسی، اقتصادی یا فرهنگی پیدا کنند. پس مؤمنان باید کاری کنند که کفار شرق و غرب بر آنان مسلط نشوند و هر تصمیم و قرارداد و عملی که موجب سلطه‌ی کفار و برتری آنان شود، نامشروع و حرام است. یکی از این سلطه‌ها، سلطه‌ی اقتصادی است.
 
-         «کزرع أخرج شطئه فآزره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع لیغیظ بهم الکفار: همانند زراعتی که جوانه‌های خود را خارج ساخته، سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و برپای خود ایستاده و به‌قدری رشد و نمو کرده که کشاورزان را به شگفتی وامی‌دارد. این مثل برای آن است که کافران را به خشم آورد.»25
مفاد آیه‌، قدرت یافتن مسلمانان و رسیدن آنان به تمدن و شکوه و عظمتی است که دشمنان اسلام تاب تحمل آن را ندارند، مانند اقتدار سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی. در تفاسیر توضیح بیشتری آمده است.
 
-         «و لو أنهم أقاموا التوراة و الإنجیل و ما أنزل الیهم من ربهم لاکلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم: و اگر آنان تورات و انجیل و آنچه از سوی پروردگارشان بر آنان نازل شده (قرآن) را برپا دارند، از آسمان و زمین روزی خواهند خورد.»26
یعنی از برکات آسمانی و برکات زمینی هر دو برخوردار خواهند شد. آیا چنین امت‌های مؤمنی هرگز با کمبود منابع اقتصادی مواجه خواهند شد؟ خیر. آیا اقتصاد مقاومتی جز این است؟
 
آیات دیگری هستند که مؤمنان را از دوستی و تکیه کردن و وابستگی به کفار، یهود و نصاری نهی می‌کنند. از این آیات نیز می‌توان در تأیید اقتصاد مقاومتی بهره گرفت؛ چه آنکه وابستگی اقتصادی به دشمن، وابستگی سیاسی و غیره را نیز در پی دارد و اگر مؤمنان با آن‌ها دوستی نکنند و از اصول و خط‌قرمزهای خود دست برندارند، آنان که قدرت برتر اقتصادی و سیاسی جهان نیز هستند، مؤمنان را با تحریم‌ها و حربه‌های دیگر از پا درخواهند آورد. چنان‌که امروزه این موضوع را لمس می‌کنیم. برخی از این آیات به قرار زیرند: سوره‌ی نساء: 144، سوره‌ی مائده: 51 و 57 و سوره‌ی ممتحنه: 1.
 
از سوی دیگر، از دیدگاه قرآن کریم، سعی و تلاش موتور محرکه‌ی انسان‌هاست، لکن هر انسانی متناسب با میزان سعی و تلاش خود بهره می‌برد:
 
1. «و آن لیس للانسان الا ما سعی: برای آدمی آنچه خود انجام داده است، چیز دیگری نخواهد بود.» به عبارت دیگر، در دنیا و آخرت، انسان مهمان سفره‌ی خویش است. از جای دیگر بی‌حساب برای او نخواهد رسید. البته این امر هم در بُعد مادی و اقتصاد صدق می‌کند، هم در بُعد معنوی.
در قرآن صدها کلمه و ده‌ها آیه در زمینه‌ی کار و تلاش که اشاره به اقتصاد مقاومتی دارد، آمده است، کلماتی همچون «جهد»، «جهاد»، «سعی» و «تلاش» که همواره انسان را به‌سوی جهاد اقتصادی سوق می‌دهد، از جمله آیه‌ی فوق که متضمن کلمه‌ی سعی است و سعی به نهایت تلاش در اقتصاد و معنویات اشاره دارد.
2. در سوره‌ی هود، آیه‌ی «هو انشاکم من الارض و استعمرکم فیها: خداوند شما را از زمین ایجاد کرد و اراده نمود که توسط انسان‌ها زمین آباد گردد.» قطعاً یکی از مصداق‌های بارز اقتصاد مقاومتی در حوزه‌ی زمین و کشاورزی است که مورد تأکید مقام معظم رهبری است.
3. «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا: آن‌هایی که در راه ما تلاش کنند، آن‌ها را به راه خویش هدایت کنیم.» قطعاً مجاهده اعم از مادی و معنوی است.
 
همچنین در قرآن کریم سفارش شده است: بخورید و بیاشامید، ولی اسراف نکنید که خداوند اسراف‌کاران را دوست ندارد و در آیات ذیل نیز به مضمون اقتصاد مقاومتی اشاره شده است:
 
سوره‌ی ذاریات: 56
سوره‌ی بقره: 30، 38، 102، 255
سوره‌ی آل‌عمران: 19، 79، 135
سوره‌ی شوری: 13
سوره‌ی نحل: 89
سوره‌ی نساء: 5
سوره‌ی مائده: 76
سوره‌ی مجادله: 10
سوره‌ی واقعه: 63، 64
 
* تدوین و تنظیم: دکتر پیمان فلسفی1 و همکاران2
 
پی‌نوشت‌ها:
1.      مدیرکل دفتر حوزه‌ی نمایندگی ولی‌فقیه در وزارت جهاد کشاورزی
2.      مسئولان حوزه‌های نمایندگی ولی‌فقیه در وزارت جهاد کشاورزی:
·        حجت‌الاسلام‌والمسلمین عبدالرضا دغاغله
·        حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدمحمد موسوی
·        حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدمجتبی موسوی
·        حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدمجتبی حسینی
·        حجت‌الاسلام‌والمسلمین سیدمحمدعلی سجادی
·        حجت‌الاسلام‌والمسلمین حسین سعیدیان
·        حجت‌الاسلام‌والمسلمین یوسف پرویزپور
·        حجت‌الاسلام‌والمسلمین امین رضایی دولت
·        تقی‌پور متقی مدیر مطالعات حوزه‌ی نمایندگی ولی‌فقیه
 
3.       القاموس المحیط، واژه‌ی قصد.
4.       لقمان، 19.
5.       نحل، 9.
6.        فاطر، 32.
7.       شهید صدر، اقتصاد ما، ج1، ص7.
8.       نساء، 5.
9.       بقره، 180.
10. عادیات، 8.
11. کهف، 46.
12. بقره، 247.
13. یونس، 88.
14. اسراء، 6.
15. نوح، 10-12.
16. نساء، 5.
17. مائده، 97.
18. ابراهیم، 34.
19. اعراف، 96.
20. نساء، 141.
21. انفال، 60.
22. بحار، ج61، ص158.
23. آل‌عمران، 138.
24. نساء، 141.
25. فتح، 92.
26. مائده، 66.

 




منبع:برهان


ادامه مطلب



[ شنبه 28 فروردین 1395  ] [ 6:19 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

خاطره وزیر بهداشت از آیت الله واعظ طبسی

 
وزیر بهداشت،درمان و آموزش پزشکی همزمان با چهلمین روز درگذشت آیت الله واعظ طبسی، خاطره‌ای از وی منتشر کرد
پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی:سید حسن هاشمی روز جمعه در یادداشتی که در صفحه کانال تلگرام خود منتشر کرد، نوشت: چهلمین روز رحلت آیت‌الله واعظ طبسی فرا رسید. خاطرات فراوانی از آیت‌الله دارم که یکی از آنها پر رنگ‌تر از بقیه است و مرور هر بار آن، مرا به سال 1359 می‌برد؛ به روزهای بی تکرار جهاد سازندگی.
«دکتر حسن فیروز آبادی، رئیس فعلی ستاد کل نیروهای مسلح، در آن زمان عضو شورای مرکزی جهاد سازندگی و مسئول امور شهرستان‌های جهاد خراسان بود. یکی از طلبه‌های جوان هم به عنوان نماینده آیت‌الله طبسی در جهاد خراسان منصوب شده بود. قرار شد او همراه با حسن فیروزآبادی به چند شهر استان سفر و امور را بررسی کنند؛ سفری که پر ماجرا شد.
ماجراهایی که باور آن برای جوانان امروز چندان ساده نیست؛ اما آن روزها و همچنان با گذشت بیش از 30 سال هنوز بخشی از دغدغه‌ نیروهای مخلص انقلاب بوده و هست.»
هاشمی نوشت: روزی در دفتر کارم در جهاد بودم؛ تلفن زنگ زد؛ آقای فیروزآبادی بود؛ از اسفراین تماس می‌گرفت. لب به شکایت گشود؛ آن هم از رفتار طلبه جوانی. از من خواست وقت ملاقاتی از آقای طبسی بگیرم و موضوع را با ایشان در میان بگذاریم. تلفن را که قطع کردم با آیت‌الله تماس گرفتم؛ موضوع را برایشان توضیح دادم و قرارمان شد ساعت 9 و نیم روز بعد در طبقه پنجم کمیته انقلاب اسلامی.
فردای آن روز هنگام ورود به اتاق آیت‌الله، در کمال تعجب با طلبه جوان روبه‌رو شدیم. یکی از صفات نیک مرحوم واعظ طبسی، آن بود که در هیچ مجلسی به هیچ فردی اجازه بدگویی و غیبت نمی‌داد. به همین دلیل گفته بود طرف مقابل هم بیاید تا حرف‌ها در حضور هر دو نفر بیان شود.
وزیر بهداشت در ادامه این یادداشت نوشت: جلسه با شکوائیه آقای فیروزآبادی شروع شد. ایشان با حرارت و ‌ضمن اشاره به طلبه جوان گفت:« با ایشان به چند شهر سر زدیم؛ به نیشابور که رسیدیم، گفت هوس (نارنجک) شیرینی خامه‌ای به زبان مشهدی، کرده‌ام؛ خریدیم و خورد. موقع ناهار در سبزوار، غذای جهاد را نپسندید. چلوکباب خواست، آن هم با نوشابه!»
البته دکتر فیروزآبادی حق داشت و این موضوع برای ما بسیار عجیب بود؛ اکثرا دانشجویانی حساس و آرمانخواه بودیم و حرکات طلبه جوان را هم سخت زیر نظر داشتیم. در جهاد با 16 ساعت کار روزانه، ناهار ما اغلب نان و پنیری بود که شاید گاهی با هندوانه‌ای همراه می‌شد. عجیب‌تر آنکه، طلبه جوان، شب هم در بجنورد محل جهاد را مناسب ندیده و اتاقی در یک مهمانخانه برای او گرفته بودند.
هاشمی افزود: حرف‌های فیروزآبادی که به پایان رسید، سکوت بر جلسه چهار نفره ما حاکم شد. خودم هم در دلم می‌گفتم این طلبه دیگر به درد جهاد نمی‌خورد؛ راستش وقتی در نگاه آیت الله طبسی دیدم که ایشان هم چنین نظری دارند، خوشحال شدم. آیت‌الله اما چیزی نگفتند؛ سری تکان دادند و همه را مرخص کردند. چند روز بعد حجت الاسلام و المسلمین ناطق نوری که نماینده حضرت امام(ره) در جهاد سازندگی بودند، روحانی عزیز و محترمی را در جهاد خراسان منصوب کردند.
این خبر در تمام مراکز جهاد پیچید که به دلیل خوردن شیرینی خامه‌ای و چلوکباب، آن هم با نوشابه و البته به دلیل هزینه از بیت‌المال، نماینده امام در جهاد خراسان عزل شد. آن طلبه جوان هم ظاهرا سال‌ها بعد به دلیل پاره‌ای تخلفات دیگر نه تنها در جهاد که در کسوت روحانیت نیز باقی نماند.
«نسل جوان ما باید از این زوایای گاه پنهان سال‌های نخست انقلاب اسلامی هم آگاه باشد و بداند هنوز هم افرادی از آن نسل در میان ما هستند که از فراموشی ارزش‌ها غصه می‌خورند و بر بعضی رفتارهای به ظاهر انقلابی، تأسف.»
وزیر بهداشت نوشت: در نخستین جمعه ماه رجب همه از درگاه پروردگار مهربان بخواهیم یاری مان کند تا آن گونه بگوییم و عمل کنیم که در پایان کار، او خشنود باشد و ما رستگار. آمین.
کد مطلب: 329881
 

ادامه مطلب



[ شنبه 28 فروردین 1395  ] [ 6:17 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

رئوفیان در گفت‌وگو با تسنیم:

تصمیم مجلس در حذف یارانه اقشار ثروتمند، کمک به دولت است

شناسه خبر: 1049193 سرویس: سیاسی
رئوفیان

دبیرکل حزب اسلامی ایران زمین گفت: تصمیم مجلس در حذف یارانه اقشار ثروتمند، کمک به دولت یازدهم و در جهت تحقق عملی اقتصاد مقاومتی بود و بهتر بود که دولت برخورد بهتری با تصمیم کارشناسی مجلس می‌کرد.

ابوالقاسم رئوفیان دبیرکل حزب اسلامی ایران زمین، در گفت‌وگو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، با اشاره به مخالفت دولت با قطع یارانه اقشار ثروتمند جامعه اظهار داشت: درباره اقدام مجلس در خصوص حذف یارانه افراد پردرآمد جامعه باید از نمایندگان تشکر کرد؛ در آخرین روزهای عمر مجلس دهم این اقدام بسیار ارزشمند بود.

وی تصریح کرد: تصمیم مجلس در حذف یارانه اقشار ثروتمند، کمک به دولت یازدهم و در جهت تحقق عملی اقتصاد مقاومتی بود و بهتر بود که دولت برخورد بهتری با تصمیم کارشناسی مجلس می‌کرد.

دبیرکل حزب اسلامی ایران زمین با بیان اینکه دریافت یارانه از سوی برخی افراد هیچ ضرورتی ندارد، خاطرنشان کرد: ادامه روند فعلی پرداخت یارانه، برای کشور تنگنا و خسارت ایجاد می‌کند و امیدواریم در این خصوص تجدید نظر صورت بگیرد؛ اگر بخواهیم اقتصاد مقاومتی در حد حرف باقی نماند لازم است درباره پرداخت یارانه‌ها و شیوه فعلی که مطلوب نیست، تجدیدنظر انجام شود.

انتهای پیام/


ادامه مطلب



[ شنبه 28 فروردین 1395  ] [ 6:00 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۲۴۷۳
تاریخ انتشار: ۲۱ اسفند ۱۳۹۴ - ۱۸:۰۹
 
کرسی خارج فقه آیت الله‌ العظمی‌ تبریزی

وقت فضیلت و پایان وقت نماز شب  

آخر وقت صلاة لیل، طلوع فجر صادق است، یعنی جزء آخر صلاة لیل که به آن صلاة وتر می ‌گویند، باید قبل از طلوع فجر تمام بشود....

عقیق:در ادامه انتشار سلسله درس های خارج فقه مرحوم آیت الله العظمی تبریزی، تقریر درس این مرجع فقید شیعه با موضوع: «وقت فضیلت و پایان وقت نماز شب» را منتشر می کند.

قول بعضی این است که شب مقابل روز است، چون ما بین شب و روز حد توسط نیست و متقابلین هستند. قهراً ما بین غروب خورشید از افق در این بقعه تا آن وقتی که خورشید از افق شرقی طلوع کند، شب است. در مقابل این قول، قول دیگر است که صاحب جواهر [جواهرالکلام/7/220] و غیر صاحب جواهر، نسبت به مشهور داده ‌اند، این است که شب از حین غروب خورشید شروع می ‌شود؛ تا طلوع فجر طلوع خورشید غایت شب نیست؛ وقتی که از افق شرقی، فجر صادق طلوع کرد، شب تمام شده است. پس مبدأ شب، غروب و منتهایش طلوع فجر است. آن ‌هایی که غایت شب را طلوع فجر می ‌دانند، دو فرقه هستند: یک فرقه می ‌گویند: از طلوع فجر تا طلوع خورشید جزء روز است، چون روز از طلوع فجر تا غروب خورشید است. و بعضی می ‌گویند: از طلوع فجر تا طلوع خورشید نه شب و نه روز است، بلکه مقابل شب و روز است، آن ساعت نه از شب و نه از روز است، بلکه مابین طلوع فجر تا طلوع خورشید است. [رجوع گردد به موسوعة ‌الامام‌الخویی/11/191] 

* مسئله 8: «وقت نافلة ‌اللیل مابین نصفه و‌الفجر‌الثانی، و‌الافضل اتیانها فی وقت ‌السحر و هو‌الثلث ‌الأخیر من ‌اللیل، و أفضله ‌القریب من ‌الفجر». [عروة الوثقی/1/525]

* انتهای وقت نماز شب

معروف و مشهور این است که می ‌گویند: صلاة ‌‌اللیل تا طلوع فجر صادق، وقت دارد. این ‌که مثلاً می ‌گوییم: صلاة ظهرین تا غروب شمس است، معنایش این نیست که صلاة ظهر را عند غروب شمس می ‌خوانند، بلکه معنایش تقسیط است کما ذکرنا سابقاً که رکعت أخیره عصر باید قبل از غروب شمس تمام بشود. این‌ جا هم همین ‌طور است که آخر وقت صلاة لیل طلوع فجر صادق است، یعنی جزء آخر صلاة لیل که به آن صلاة وتر می ‌گویند، باید قبل از طلوع فجر تمام بشود. لکن سید مرتضی (ره) فرموده است: وقتی که طلوع فجر اول شد که مسمی به فجر کاذب است، وقت صلاة لیل تمام می ‌شود.

از روایات، این معنا استفاده نمی ‌شود که وقتی فجر اول طلوع کرد، وقت صلاة ‌اللیل تمام می ‌شود. البته در صحیحه اسماعیل ‌بن سعد‌الاشعری [وسایل ‌الشیعه/4/272/ح4] دارد: «و عنه» یعنی محمد‌الحسن باسناده عن احمد‌بن محمد «عن اسماعیل ‌بن سعد‌الاشعری» که از اجلاء و از اصحاب امام رضا علیه ‌السلام است «قال: سألت أبالحسن ‌الرضا علیه ‌السلام عن ساعات‌ الوتر» ساعاتی که صلاة وتر خوانده می ‌شود «قال: أحبّها الیّ ‌الفجر‌الاوّل» یعنی تا فجر اول صلاة ‌الوتر خوانده شود. صلاة‌ وتر در روایات ما دو اطلاق دارد: یکی: مجموع صلاة ‌الشفع و‌الوتر است، به این سه رکعت صلاة وتر گفتند. و دومی هم: تنها رکعت اخیره است که یک رکعت است. سائل می‌ دانسته که وقت وتر وسیع است، لذا از افضل ‌الساعات می ‌پرسد. امام هم در جوابش همین را می ‌فرماید: «احبّها الیَّ الفجر‌الاول» احب آن تا فجر اوّل است.

نکته این عبارت را دو گونه می ‌شود خواند؛ اول: احبها إلی ‌الفجر‌الاول دوم احبها ألیّ، الفجرالاول (الی+یاء متکلم وحده) قرائت حدیث به ما نرسیده است، بلکه یک نسخه است، در صورت اول دلالت می ‌کند که در فجر اول، وقت تمام شود. و در صورت دوم در فجر ثانی وقت تمام می ‌شود که احب اوقات آن، فجر اول است. منتهی کدام یک از این ‌ها معین است؟ این‌ که ایشان فرموده است: «الی الفجر‌الاول» تمام شود، وجهی ندارد؛ مگر این ‌که در این روایت «الی» باشد، یعنی الی ‌الفجر‌الاول». اگر این‌ جوری باشد دلالت می ‌کند که وقت صلاة‌ اللیل با آن تمام می ‌شود. ولی این صورت، چند اشکال دارد.

* اشکال وارده بر قول سید مرتضی (ره) به ‌وجود «الی» در روایت

یک اشکال این است که این افضل بودن، نه این‌ که قضاء می ‌شود. لو فرض هم اگر «الی» باشد، اگر این «افضل ‌الاوقات» و «أحب‌ الاوقات» می ‌شود، نه این ‌که بعدش قضاء می‌ شود، به این معنا دلالتی ندارد. و ثانیاً این است که این «الی» نیست، بلکه «الیّ» است، «الفجرالاول» یعنی در خود فجر اول خوانده شود «احبّها الیّ‌ الفجر‌الاول»؛ یعنی قبل ‌از آن ‌که فجر اول داخل شد، قبل از این‌ که طلوع فجر بشود خوانده شود. قرینه بر این‌ که در مانحن فیه «الی» نیست، صحیحه معاویة ‌بن وهب [وسایل ‌الشیعه/4/271/ح1] روایت اول این باب است: «محمد‌بن یعقوب عن ‌الحسین‌ بن محمد‌الاشعری، عن عبدالله ‌بن عامر، عن علی ‌بن مهزیار، عن فضالة ‌بن أیوب، و حماد‌بن عیسی، عن معاویة ‌بن وهب، قال سألت أباعبدالله علیه ‌السلام عن أفضل ساعات ‌الوتر، فقال: الفجر اول ذلک» فجر اول افضل و أحب اوقات است. در مانحن فیه، روایت با خطاب شرعی که از آن چنین استفاده بشود، نیست. ولکن آن‌ که مشهور گفته ‌اند، و اصحاب قدیماً و حدیثاً ملتزم شده ‌اند که آخر وقت صلاة لیل طلوع فجر صادق است،‌ یعنی وقت صلاة لیل تمام می ‌شود. این مستفاد از روایاتی است که ذکر می ‌کنم:

الف: روایات داله بر انتهای وقت نماز شب تا فجر صادق

یکی صحیحه معاویة ‌بن وهب [وسایل ‌الشیعه/4/255/ح1و2] است که صحیحه با برکتی است: «محمد‌بن علی ‌بن الحسین باسناده عن معاویة ‌بن وهب» هم صدوق (ره) و هم کلینی (ره) و هم شیخ (ره) نقل کرده‌ اند، اسناد صدوق به معاویة ‌بن وهب معتبر است «عن معاویۀ ‌بن وهب، عن ابی ‌عبدالله علیه ‌السلام أنه قال: قلت له: إنّ رجلاً من موالیک من صلحائهم» مردی از موالی شما که از صلحاء است «شکی الیّ ما یلقی من ‌النوم» به من شکایت کرد، آن‌ چه را که از نوم به او می ‌رسد «و قال: انّی ارید (للصلاة) القیام باللیل فیغلبنی النوم حتی أصبح» تا این‌ که صبح طلوع فجر می ‌شود، نوم بر من غلبه می ‌کند «فربما قضیت صلاتی ‌الشهر‌المتتابع و‌الشهرین أصبر علی ثقله» فرض کرده است بعداز این‌ که طلوع فجر شد، دیگر صلاة ‌لیل وقت اداء ندارد. از این ‌که می‌ گوید: «فیغلبنی ‌النوم حتی أصبح» اصبح یعنی طلوع فجر می‌ شود، در این صورت فربما قضیت صلاتی» مفروغٌ عنه است که دیگر وقت صلاة لیل تمام شده است «قضیت صلاتی ‌الشهر‌المتتابع و‌الشهرین أصبر علی ثقله، فقال: قرّة عین والله، قرة عین والله، ولم یرخص فی‌ النوافل (الصلاة) أول ‌اللیل و قال: القضاء بالنهار افضل» قضاء کردن بعداز طلوع فجر که نهار است، افضل است. قضاء در روز افضل است. روایات هم خواهد گفت که بعداز طلوع فجر قضاء می ‌شود. بعد از این ‌که انسان نماز صبح را خواند یا قبل از نماز صبح قضاء می ‌شود.

 این دلالت می ‌کند که هم نزد او و هم پیش آن شخص که مسأله را از امام می ‌پرسد، مسلم بود به هنگام طلوع فجر، وقت تمام شده است. امام هم تقریر فرمودند: قضاء کند، اول لیل نخواند، ولو غرضش این بود که ترخیص به اول لیل بگیرد، امام ترخیص ندادند و فرمودند: قضایش بهتر است. بدان ‌جهت این دلالت می‌ کند. دلالة معتبره کالصریحة که صلاة لیل بعد از طلوع فجر، وقت اداء ندارد. همچنین صحیحه جمیل [وسایل ‌الشیعه/4/273/ح1] «محمد‌بن الحسن باسناده عن محمد‌بن احمد‌بن یحیی، عن ابراهیم» ابراهیم ‌بن هاشم است که از محمد‌بن عَمْروٍالزّیّات زیات نقل می‌ کند، آن ابراهیم‌ بن هاشم پدر علی ‌بن ابراهیم است. در این نسخه «عن محمدبن عُمَرَ‌الزَّیّات» نوشته است این درست نیست. محمد‌بن عَمرٍوالزّیّات شخص ثقه ‌ای است، ولی راوی بودن محمد‌بن عُمَر معلوم نیست. در بعضی از نسخ «عَمرو زیات» را عُمَر زیات نوشته ‌اند، این هم یکی از آن موارد است. به قرینه‌ این ‌که، آن‌که از ابراهیم‌ بن هاشم روایت نقل می ‌کند، محمد‌بن عمرو زیات است که همان «محمد‌بن عمرو‌بن سعید‌الزیات» است. جدش سعید زیات است، که شخص ثقه جلیلی است «عن جمیل ‌بن دراج قال: سألت أبالحسن ‌الاول علیه ‌السلام عن قضاء صلاة ‌اللیل بعد‌الفجر الی طلوع ‌الشمس» انسان صلاتش را قضاء کند، قضاء در مقابل اداء است، آیا بعداز طلوع فجر قضاء می‌ شود؟ «فقال: نعم» عیب ندارد. در ذهن نیاید که قضاء به دو معنا اطلاق می ‌شود: یکی «قضی ‌العمل یعنی أتی بالعمل» و یکی هم قضاء در مقابل اداء اطلاق می ‌شود؛ این قضاء در مقابل اداء است، نه قضاء به معنای اتیان «عن قضاء صلاة ‌‌الیل بعد‌الفجر الی طلوع ‌الشمس؛ فقال: نعم و بعد‌العصر الی ‌اللیل»‌ امام تفضلاً اضافه فرمودند: بعداز عصر تا شب قضاء کند «فهو من سر‌ّ آل ‌محمد‌ المخزون» چون عامه ملتزم هستند که بعداز صلاة فجر تا طلوع شمس نافله خوانده نمی ‌شود، ‌و هکذا بعداز صلاه عصر تا غروب نافله خوانده نمی‌ شود. [ر.ک: الخلاف/1/520/مسئله263] امام می ‌فرمایند: این پیش ما مخزون است که قضای آن ‌را بخواند.

اگر آن روایت را به این صحیحه منضم کنید، این‌ ها دلالت واضحه دارند، علاوه بر سایر روایاتی که در آن‌ ها صلاة لیل اطلاق شده است که صلاة لیل اگر گفتیم: لیل آخرش طلوع فجر است. و اما اگر گفتیم: لیل تا طلوع شمس است، این دو تا صحیحه با روایات دیگر که مدلول آن این ‌جور است، دلیل قطعی و دلالت صریحه دارند بر این‌ که طلوع فجر که شد، وقت ادایی صلاة لیل تمام می ‌شود. بنابراین معلوم شد در روایاتی که وارد شده، امر شده است به اتیان صلاة‌ لیل بعداز طلوع فجر، آن ‌ها حمل بر قضاء می‌ شوند؛ بعداز این‌ که دلالت پیدا کرد این دو صحیحه خصوصاً آن صحیحه معاویة ‌بن وهب که صریح در قضاء، در مقابل اداء است، ‌که از امام علیه ‌السلام آن شخص پرسید صبح کرده،‌ طلوع فجر شده است، می ‌تواند قضاء کند؛ این هم ثقیل است چه کار کند؟ امام فرمودند: «قرّة عین والله» قضاء کند، این کارش بهتر است؛ در ذیلش هم فرمودند قضاء کردن افضل است. اگر بعد طلوع فجر صلاة‌ لیل اداء بود، قضا که افضل نمی ‌شد، این‌که امام می‌ فرمایند: قضایش بهتر است معنایش این است که وقت اداء صلاة لیل تمام شده است. آن روایاتی را که برخی را می‌ خوانیم در آن‌ ها امر شده است به اتیان صلاة‌ لیل، یا به اتیان صلاة‌ وتر بعداز طلوع فجر صادق که وتر را اتیان کند، نماز از آن ‌ها قضاء می ‌شود. نگویید امام نفرمود قصد قضاء کند.

نکته: قصد اداء، قصد قضاء، در آن‌ جایی که تکلیف یکی است،‌ لازم نیست. آن ‌جایی که انسان هم مکلف به اداء و هم مکلف به قضاء است، هم صلاة ظهر دیروز را نخوانده است، امروز که صلاة‌ ظهر وقت ظهر است، بعداز ظهر صلاة‌ ظهر دارد. اگر او بخواهد صلاة‌ قضاء ظهر بخواند باید قصد قضا کند، چون واجب دوتا است. لذا تعیین نمی ‌شود الا بالنیّه،‌ دلیل بر این‌ که در این موارد صلاة ‌قضاء عنوان قصدی است، روایات عدول به قضاء است. [وسایل ‌الشیعه/4/290/ باب63] اگر به ظهر شروع کرد، متذکر شده که ظهر قضایی دارد «یعدل ‌الیها» ـ عدول مستحب است، واجب نیست. چون وقت قضاء موسع است، ‌به قرینه توسعه وقت، عدول در این روایات حمل بر استحباب می ‌شود. ـ معلوم می ‌شود «یعدل» یعنی باید چه کار کند.

اگر عنوان قصدی نباشد عدول ندارد، این همان قضاء حساب می‌ شود. از این روایات استفاده می ‌شود در جایی که تکلیف متعدد است به یک فعلی، آن ‌جا باید قصد کند، اگر دو تا قضاء دارد، به قصد قضاء اتیان می ‌کند. اما تکلیف قضاء با تکلیف به اداء، ‌دوتا جمع شده است باید قصد کند. از این روایات عدول استفاده می ‌شود که «یعدل ‌الیها» معلوم می شود آن صلاتی که قصد کردی که با عدول، (قصد کردن قضاء) صحیح شد، از اول باید آنجایی که از او متذکر است و می ‌دانید که قضاء دارد، بخواهد قضاء را اتیان کند باید قصد کند، و اما در موردی که یک تکلیف بیشتر نیست، مثل این‌ که انسان از خواب بلند شده است، نمی ‌داند شمس طلوع کرده و صلاة صبح قضاء شده است یا نه؟ می‌ گوید: صلاة‌ صبح را که تکلیف امروزی من است، اتیان می‌ کنم؛ اگر قضاء است، قضاء می ‌شود. اداء باشد، اداء می‌ شود. آن روایاتی که امام علیه ‌السلام در آن‌ ها فرمودند: صلاة ‌لیل را بعداز فجر بخوان، چون قصد قضاء لزومی ندارد. برای این ‌که بعداز فجر است، صلاة‌ بعداز فجر را اگر اتیان کرد، مشروع است و یک تکلیف بیشتر نیست، و آن هم می‌شود قضاء؛ بدان ‌جهت اگر کسی ادعا کند این روایات متعدده‌ را نمی ‌شود حمل بر قضاء کرد، حمل کردن آن قضاها علی ‌القاعده است. چون یک تکلیف بیشتر نیست، عنوان قصدی نیست، اتیان آن تکلیف فعلی را قصد می ‌کند.

* روایات دال بر استحباب نماز شب بعداز فجر و قبل از نماز صبح

روایاتی که دلالت می ‌کند بر این معنا، عبارتند از: در وسایل «باب استحباب صلاة ‌اللیل والوتر مخففة قبل صلاة ‌الصبح لمن انتبه بعد‌الفجر» [وسایل ‌الشیعه/4/261/باب48]

صحیحه سلیمان‌ بن خالد [وسایل ‌الشیعه/4/262/ح3] می‌ گوید: «و عنه» یعنی و باسناد الشیخ عن احمد‌بن محمد، «عن ‌البرقی عن صفوان» از صفوان ‌بن یحیی نقل می ‌کند «عن أبی أیوب» الخزاز «عن سلیمان ‌بن خالد، قال: قال لی أبوعبدالله علیه ‌السلام : ربما قمت و قد طلع ‌الفجر» بعضی از اوقات بلند می ‌شوم در حالی‌ که طلوع فجر شده است، یعنی صلاة ‌الیل تمام شده است «فأصلی صلاة ‌اللیل و‌الوتر و‌الرکعتین قبل ‌الفجر» این ‌ها را قبل از فجر می ‌خوانم «ثم أصلی ‌الفجر» بعد صلاة لیل را می ‌خوانم. این هم دلیل قطعی است که قضاء کردن صلواة ما لم یتضیق وقت ‌الحاضره اشکالی ندارد. «قال: قلت» سلیمان ‌بن خالد می ‌گوید‌ که عرض کردم «أفعل انا ذا؟» این‌ که شما می ‌فرمایید، من هم انجام بدهم؟ امام علیه ‌السلام به جهت این‌ که حکم را اصلاً قبول کنند، مردم به خودشان نسبت می‌دهند، و نسبت آن ‌هم صحیحه است و ممکن است که امام علیه ‌السلام در یک شبی بعداز طلوع ‌الفجر بلند شود، و صلاة لیل را این‌ جوری بخواند، این بُعدی ندارد، صلاة‌ اللیل که به امام واجب نیست، مستحب است. امام می ‌فرمایند: «ربما قمت و قد طلع ‌الفجر فاصلی صلاة ‌اللیل والوتر و‌الرکعتین قبل ‌الفجر» این‌ ها را بعداز فجر می ‌خوانم، «رکعتین قبل ‌الفجر» که صلاة صبح است بعداز فجر می‌ خوانم. «قال: قلت: أفعل أنا ذا؟» من این کار را بکنم؟ «قال: نعم و لا یکون منک عادة» این اشاره به قضاء است، ‌این را عادت قرار نده. اگر اتفاقی شد عیبی ندارد، نه این ‌که وقت صلاة لیل اوسع است، بدان جهت این «لایکون» قرینه است که این وقت نیست، ولکن جایز است، چون قضاء حساب می ‌شود.

روایت دومی [وسایل ‌الشیعه/4/261/ح2]: «و باسناده عن أحمد‌بن محمد، عن اسماعیل ‌بن سعد‌الاشعری فی حدیث قال: سألت أبالحسن ‌الرضا علیه ‌السلام عن‌الوتر بعد‌الصبح» صلاة وتر یا یک رکعت و یا سه رکعت است، بعداز فجر بخوانیم؟ «قال: نعم قد کان أبی ربما أوتر بعد ما انفجر‌الصبح» بسا اوقات این را انجام می‌ داد. فعل این‌ ها هم به جهت این است که حجت بر مردم بشوند. بدانند که این فعل،‌ جایز و مشروع است، در مقابل عامه که می ‌گویند: وقت صلاة صبح، صلاة صبح با نافله ‌اش اول خوانده می ‌شود و بعد چیزی دیگری خوانده نمی‌ شود. نه، من این کار را می ‌کنم. ائمه‌ علیهم ‌السلام به فعل و قول خودشان این احکام را به ما ابلاغ کرده ‌اند. چون مفروض این است که امام فرمودند: «القضاء بالنهار افضل» و الا اگر وقت بود، به معاویة ‌بن وهب می ‌گفت: ای معاویه، زود برو پیش آن مرد بگو: وقتی که صبح بلند شدی آن وقت بخوان، اداء است قضاء نمی ‌شود. این ‌که امام این را نفرمودند، فرمودند: قضاء احب است، این معنایش دلیل بر این است که جمعش همین است. جمعی که به ملاک فقاهت لاغبار علیه بعداز این ‌که به دلالت صریح آن ‌ها توقیت تمام شد، و صلاة قابل اداء نیست، قضاء شده است، این امر در روایات حمل می ‌شود بر این ‌که عیب ندارد اتیان کنید؛ چون قضاء آن مشروع است، و لازم نیست که در قضاء هم نیت بکند. سرّش این است که عنوان قصدی نیست. در جایی که قضاء متعدد بشود، فعل واحد دو تکلیف قضایی داشته باشد، با فعل ادایی جمع بشود، حتی قضاء هم یکی باشد، با فعل ادائی جمع بشود، قضاء عنوان قصدی است و باید قصد کند، یا به قصد «ما فی ‌الذمه» بیاورد؛ آن ‌چه که در لوح محفوظ تکلیف من است، اگر اداء است، اداء را می ‌آورم؛ قضاء است، قضاء را می ‌آورم. اگر بخواهد نیت تفصیلی کند، آن‌ جا باید نیت قضاء و یا اداء کند، یکی را باید تعیین کند، لذا در مانحن فیه هیچ اشکالی ندارد.

افضلیت وقت نماز شب

کلام در وقت فضیلت صلاة ‌اللیل واقع می ‌شود، صاحب عروه (ره) می ‌فرماید: افضل اوقات آن، سحر است؛ و سحر را تفسیر می‌ کند به «ثلث ‌الاخیر من ‌اللیل». چون آخر لیل، تا طلوع فجر و یا طلوع شمس که طلوع شمس که ظاهر آن همان طلوع فجر است، وقت سحر است «وهو ثلث‌الاخیر» ولکن بعد اشکال کرد، گفت: ممکن است تا طلوع فجر بشود ثلث ‌الاخیر من ‌اللیل». چون آخر لیل، تا طلوع فجر و یا طلوع شمس که ظاهر آن همان طلوع فجر است، وقت سحر است «و هو ثلث ‌الاخیر» ولکن بعد اشکال کرد، گفت: ممکن است تا طلوع فجر بشود ثلث ‌الاخیر، یعنی لیل را بعداز غروب شمس تقسیم به سه قسم کنیم: ثلث اول، ثلث ثانی و ثلث اخیر که با طلوع فجر تمام می ‌شود. بعد می ‌فرماید: این ثلث اخیر هم، فرد افضل دارد «و افضله» یعنی افضل این ثلث اخیر «ما قرب من طلوع ‌الفجر» هر قدر به طلوع فجر صادق نزدیک‌ تر بشود،‌ افضل ‌تر می ‌شود. اما وقت افضل صلاة‌ لیل ثلث اخیر است؛ در صحیحه اسماعیل ‌بن سعد [وسایل ‌الشیعه/4/272/ح2] می ‌فرماید: «عنه» یعنی عن محمد‌بن الحسن باسناده عن أحمد‌بن محمد «عن اسماعیل ‌بن سعد‌الاشعری، قال: سئلت أبالحسن‌ الرضا علیه ‌السلام عن ساعات ‌الوتر، قال: أحبها الی‌ الفجر‌الاول، و سألته عن أفضل ساعات ‌اللیل» ساعات لیل کدامیک افضل است؟ ایشان فرمود: «قال الثلث ‌الباقی» ثلث باقی لیل افضل است. این ‌که خداوند متعال در قرآن مجید فرموده: «و بالاسحار هم یستغفرون» (ذاریات/18) ایشان با ضم این روایت و آن آیه شریفه که اسحار را فرموده است، می ‌فرماید: سحر همان ثلث اخیر است. عنوان سحر در صحیحه ابی ‌بصیر وارد شده است.

در صحیحه أبی ‌بصیر [وسایل‌ الشیعه/4/59/ح2] می ‌فرماید: «عن حماد‌بن عیسی، عن شعیب عن أبی ‌بصیر» شعیب عقرقوفی است، که قوم و خویش ابی ‌بصیر است و از أبی ‌بصیر نقل می ‌کند ثقه و جلیل ‌القدر است؛ ابی ‌بصیر، یحیی ‌بن قاسم است «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنِ التَّطَوُّعِ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ فَقَالَ الَّذِي يُسْتَحَبُّ أَنْ لَا يُقْصَرَ عَنْهُ ثَمَانُ رَكَعَاتٍ عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ»‌ کمتر از هشت رکعت نافله، نافله ظهر کم نشود «وَ بَعْدَ الظُّهْرِ رَكْعَتَانِ وَ قَبْلَ الْعَصْرِ رَكْعَتَانِ» که چهار رکعت هم نافله عصر می ‌شود، بعداز ظهر و قبل از عصر «وَ بَعْدَ الْمَغْرِبِ رَكْعَتَان»‏؛ گفتیم: نافله صلاة مغرب را می ‌شود تخفیف داد و دو رکعت خواند «وَ قَبْلَ الْعَتَمَةِ رَكْعَتَانِ» قبل از این ‌که عشاء را بخواند، دو رکعت بخواند که مجموع آن چهار رکعت می‌ شود. یکی هم «و من (فی) السحر ثمان رکعات» در سحر هشت رکعت بخواند «ثم یوتر» بعداز آن ‌که هشت رکعت را خواند، چون صلاة ‌اللیل 13رکعت است، وتر را می ‌خواند «والوتر ثلاث رکعات مفصولة» این سه رکعت را نمی ‌شود متصل خواند، باید دو رکعت را جدا و یک رکعت را جدا خواند «ثمّ رکعتان قبل صلاة ‌الفجر». ما روایاتی خواندیم که صلاة ‌لیل بعد از انتصاف ‌اللیل داخل می ‌شود. این روایات که می ‌گوید: «و من‌ السحر ثمان رکعات» این حمل به افضل می ‌شود، که افضل وقت صلاة‌ اللیل، سحر است. بعد امام علیه ‌السلام می ‌فرمایند: «و أحب صلاة ‌‌اللیل الیهم آخر‌اللیل» احب صلاة لیل، حتی از این سحری که گفتیم، همان آخر لیل است که مؤمنین آخر لیل بخوانند.

نتیجه این می ‌شود که وقت صلاة لیل بعداز انتصافِ لیل است، افضل آن سحر و ثلث اخیر، چون ثلث اخیر را تعیین کرد، افضل از این ثلث اخیر هم آخر لیل است. ظاهر این است که سحر اخص از ثلث ‌الاخیر است. اگر مراد از ثلث اخیر هم آخر لیل است. منتهی ظاهر این است که سحر اخص از ثلث ‌الاخیر است. اگر مراد از ثلث ‌الاخیر طلوع فجر شد، سحر اخص است، اضیق از ثلث اخیر است.

 بدان ‌جهت سحر به آخر شب می‌ گویند، که آن آخر شب ثلث نمی ‌شود، کمتر از ثلث می ‌شود. سحر اضیق از ثلث اخیر لیل است، سحر افضل ‌الوقت است و افضل از سحر، آخر‌اللیل است که قریب طلوع فجر می ‌باشد. آن‌ چه در عروه ذکر کرده است فقط یک کلمه ‌اش مناقشه دارد، که سحر «و هو ثلث ‌الاخیر» اگر مراد ثلث اخیری تا طلوع شمس بشود، عیب ندارد. سحر سدس ‌اللیل می ‌شود، آن عیب ندارد اگر مرادش تا طلوع فجر باشد که ثلث آن ثلثی بشود که در طلوع ‌الفجر تمام بشود، نه، سحر أخص از آن است. بدان ‌جهت در مانحن فیه مسئله اشکالی ندارد.

تحقیق و تنظیم: حجت الاسلام داود دهقانی

منبع: هفته نامه «افق حوزه»


ادامه مطلب



[ شنبه 28 فروردین 1395  ] [ 5:59 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۲۳۷
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردين ۱۳۹۵ - ۲۲:۱۷
 
روز دوشنبه با حضور شاعران آیینی در حسینیه سادات

هفتاد و سومین حلقه شعر ولایی فرات  

هفتاد و سومین شعر ولایی فرات با حضور شاعران آیینی تهران و قم و استاد اخلاق حاج آقا نیکنام روز دوشنبه 23 فروردین 95 در حسینیه سادات برگزار شد.

 

        سرویس شعر آیینی عقیق: هفتاد و سومین شعر ولایی فرات با حضور سید مهدی حسینی ، جواد هاشمی ، محسن غلامحسینی ، حسن ملکان ، هادی ملک پور ، سید امیر هاشمی ، میثم کریمی ، عالیان ، سجاد عادلی و دیگر شاعران آیینی تهران و قم و استاد اخلاق حاج آقا نیکنام روز دوشنبه 23 فروردین 95 در حسینیه سادات برگزار شد.

 

ابتدای جلسه به درخواست استاد حسینی ، آقای مصطفی فاطمیان قصیده ای از فیاض لاهیجی از شعرای سبک هندی را قرائت کرد. در کتاب صیادان معنی از استاد قهرمان جزء سی شاعر مطرح سبک هندی نام فیاض لاهیجی را آورده است که ایشان داماد ملاصدرا بوده است. ایشان فقیه فیلسوف عارف و کلامی بوده که کتاب کلام ایشان  مورد توجه است.جزء علمای بسیار شاخص شیعه است دیوان اشعار ایشان در در انتشارات یکی علمی فرهنگی و دیگری دانشگاه تهران که هیچ یک کامل نیست . برای هر یک از ذوات مقدسه قصیده ای سروده برای برخی دو قصیده سروده ، ترکیب بند عاشورایی نیز در آثار ایشان دیده می شود در ادامه  یک بند از ترکیب بند ایشان در منقبت مولای متقیان  را می خوانید:

السلام  ای گوهرت  دریای عدل  و  داد و  دین

ذات  پاکت   نسخۀ   اوصاف    رب   العالمین

السلام ای در شرف بر رفته تا جایی که هست

جلوه گاه   نقش  پایت  دوش  خیر المرسلین

السلام  ای  آنکه   باشد   تا  قیامت  عقل   را

گفته ات علم الیقین  و  کرده ات حق  الیقین

حجت    فضل  تو  بس  شاگردی   خیر  البشر

شاهد  علم   تو   بس   استادی  روح الامین

قادری برهر چه خواهی زانکه درتحقیق هست

دست   قدرت  قدرت   دست  ترا  در آستین

کس  نمی داند  ترا ور زانکه داند مشکل است

فرق   کردن ر نگ  و بوی  یاسمن از یاسمین

گر دو عالم  منکر  فضل  تو  گردد  باک نیست

شاهد  عدلست  در  فضل   تو   قران  مبین

گر   دو   عالم    ابر   گردد    آفتابی     آفتاب

فیض   پرتو   کم   نگردد  روز  ابر  اندر   زمین

هرکسی مهر تو دارد خواه دشمن خواه  دوست

کرده ای  هر  ذرّه  را  نقش  آفتابی بر  جبین

گربه دشمن فیض بخشی دم زدن راجای نیست

رحمة      للعالمینی       رحمة       للعالمین

 

محسن غلامحسینی :

نسیم هم ز نسیم شما وزیدن داشت
به خاک بوسی پایت سر دویدن داشت
بهار منتظر عطری از نفسهایت
به رخصت دم تو فرصت رسیدن داشت
از اوج بام فلک جبرئیل با تنزیل
پی زیارتتان شوق پر کشیدن داشت
از آن شبی که گرفت فطرس ملک بالش
به گرد حجره تو مقصد پریدن داشت
مدرس همه انبیا علی بوده ست
ولی به اذن شما حق برگزیدن داشت
به ناله های تو فریاد ناله ها میکرد
چگونه گوش زمان طاقت شنیدن داشت
فقط به بستر آغوش گرم دستانت
حسین مادریت میل آرمیدن داشت
شب وداع تو با غنچه های خاموشت
سرشک باغ نظر جرات چکیدن داشت
فزون تر از همه عمر بعد تو ، زهرا
علی ز خاک جهان عزم دل بریدن داشت

نقد استاد : شعر خوبی بود

سه بیت اول شما از نظر زبان خیلی سالم بود . این تمرین سالم سازی زبان را مدتهاست داریم با شما مرور می کنیم و بحمدلله نتیجه داده است.نکته مهم در این شعر از نظر زبان این است که دو سه به بیت آخر، زبان و  فضا را تغییر دادید.

مثلا این بیت اصلا با زبان تان سازگار نیست.

فقط به بستر آغوش گرم دستانت
حسین مادریت میل آرمیدن داشت

 

 

نکات دیگر:

در مصرع دوم مطلع، تکرار نسیم مناسب نیست؛ باید چیزی مثل نفس تو ، یا همراه با ترکیب می آوردید مثل نسیم عبادت .

در بیت : مدرس همه انبیا علی بوده ست
ولی به اذن شما حق برگزیدن داشت

ارتباط بین دو مصرع محکم نیست ، و مصرع دوم پشتوانه ی روایی ندارد.

در مصراع: به ناله های تو فریاد ناله ها میکرد

فریاد یک مفهوم حسی و ملموس نیست «فریاد زناله های  تو ناله ها می کرد» ذهنی است  مثلا اگر صاعقه می آوردید یا هر پدیده ی طبیعی دیگری، بهتر بود تا فضای « حسن تعلیل ایجاد شود.

مثال:

تویی بهانه آن ابرها که می گریند...(امین پور)

در اینجا برای باران دلیل شاعرانه تعریف شده است که حسی وباور پذیرست.

 

 

سجاد عادلی :

گرد و غبار عشق به رویش نشسته بود

ماهی درون تنگ ز تقدیر خسته بود

باد بهار باغ شهادت وزید و آه

بختش بلند و عاقبت او خجسته بود

می خواست تا که مثل کبوتر پری زند

اما چه حیف  بال و پر او شکسته بود

مادر همیشه فکر پسرهای خویش هست

تنها نبود حضرت زهرا نشسته بود

آنجا صدای ناله به افلاک می رسید

بند دل تمام خلایق گسسته بود

مادر اگر برای تو نامه نداده است

دلخور مشو که دست عزیز تو بسته بود

و چند رباعی: 

این چرخ، شبیه تو به خود دید؟ ندید

هر درد که بعد فاطمه بود خرید

او وارث درد پنج تن بود ولی

با موی سیاه آمد و رفت سپید

 

نام و ادب شما عجین خواهد بود

حالا که خدا خواست چنین خواهد شد

آنقدر به اولاد علی کرد ادب

تا هست خدا ام بنین خواهد بود

 

آرامش روح و تن ندارد مادر

اینجا غم خویشتن ندارد مادر

آه ای پسران رفته ام بنین

از بعد شما وطن ندارد مادر

 

از عاقبت کار خبر داشت ولی...

ایام گذشت و او سحر داشت ولی...

حالا که نیاز داشت مردم گفتند

ای کاش که او چار پسر داشت ولی...

 

نقد استاد:

خلا بزرگ در غزل شما عدم یکدستی فضاست نمونه در بیت اول دو مصرع با هم تناسب فضا و نیز معنایی ندارد.

« گسسته بود» باید عبارت " از هم" داشته باشد. یعنی از هم گسسته بود.

اصطلاحا ضعف تالیف دارد

رباعی سوم شما خیلی بهتر از رباعی دیگر بود خیلی حسی و زیبا بود

 مصراع چهارم رباعی چهارم نیز بسیار برجسته است. به نظرم باید بازسازی شود.

 

 

عالیان :

سوزاند به طعنه دل غمدیده ی ما را

آورد به لب جان هراسیده ی مارا

سرخوش سر آن کس که سر نیزه سوار است

این خرقه نیفتد سر شوریده ی ما را

من شعله ی موی تو به صد بوسه نشاندم

آتش مزن این دامن پوسیده ی ما را

چوبی که قرار است سراغ لبت آید

بهتر که ببوسد لب خشکیده ی مارا

یک چله فراق تو بس است این دم آخر

خشنود کن از خود دل رنجیده ی ما ر ا

نقد استاد:

شعرنگاه های تازه و زبان شیوایی داشت

 اما هر جا از روش های زبانی گذشتگان مثل استفاده از «را» فک اضافه و یا نقش نمای اضافه  بهره بردید زبان کهنه شده و مفهوم متکلفانه ارائه شده است .

مثل این نمونه ها:

این خرقه نیفتد سر شوریده ی ما را(؟)

 

به نظر من بوسیدن برای تیر و چوب خیزران و.. خوب نیست و هرچند در ادبیات عاشورایی پرکاربرد شده است؛ اما مضمون بوسیدن خیزران اصلا بار مرثیه ندارد و مناسب شعر بزمی است که از ساحت شعر عاشورایی به دور است.

 

 

هادی ملک پور:

درحسرت تو خون شده چشم نگارها

ای انتظار آخر چشم انتظار ها

هر لحظه زجر می دهد و تازه می شود
زخم فراق بر جگر بیقرار ها

ای آشنا تر از همه این دیده کور باد
نشناخته اگرچه تو را دیده بارها

خار طمع به چشم و به پا ریسمان ترس
افتاده ایم بی تو در این گیر و دارها

جز اشک ناشیانه و جز آه پشت آه
دیگر چه انتظار زما تازه کارها!؟

کار دل از ترحم دلدار هم گذشت
زنگار دارد آینه جای غبار ها

پاییزمان شدند و گلاویزمان شدند
سرمی رسند بی تو یکایک بهار ها

مشتی پیاده در دل این جاده مانده ایم
رحمی به ما نکرد کسی از سوارها

دل کاش جز مسیر تو راهی بلد نبود
شد درد سر برای من این اختیارها

تاری ز موی یار دل زار را بس است
این ما و این گلوی مهیای دارها

برگرد!  تا به دور تو گردم مرید وار
در دور نامرادی این روزگارها

 

میثم کریمی:

روبند به مژه، گرد از این درگاه

حوران حریم حرمت قدس اله

ای شبزدگان به سامرا روی کنید

کآنجا حرم دو آفتاب است و دوماه

*****

سوگند به رمز شفق و راز پگاه

آباد تر از پیش شود این درگاه

تا روز پی شب رسد و شب پی روز

اینجا حرم دو آفتاب و است دو ماه

 

بخش پایانی جلسه سخنان استاد ارجمند حاج آقا نیکنام

الهام گرفتن از گل برای یافتن فضیلت:

می گویند با یک گل بهار نمی شود اما  با یک گل بهار آغاز می گردد و ما می توانیم آغاز گر بهار فضیلت باشیم در آن فضا که ظلمت  از در و دیوار می رویید یک گل در غار حرا رویید الان 2 میلیلیارد نفر نام او را فریاد می زنند .

گل چند ویژگی دارد دلش از خارهایی که در دست و پا دارد خون است اما لبخند از لبانش نمی رود.

مولا می فرماید المومن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه . گل هر چه از طبیعت می گیرد زیبا تر تحویل می دهد .

گلبوته  می خورد گِل و گُل می دهد به باغ       من می خورد گلاب چه می باشم ثمر؟

سخت ترین سیلی باد خزان به گوش گل می خورد اما اولین نسیم بهار که می وزد گل دوباره همه چیز را فراموش کرده و کینه خزان را به دل نمی گیرد. این شعری هم که در ابتدای جلسه از مرحوم فیاض لاهیجی خوانده شد انگار فراز به فراز جامعه کبیره را در قالب شعر بیان کرده بود.

 


ادامه مطلب



[ شنبه 28 فروردین 1395  ] [ 5:56 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۲۵۸
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردين ۱۳۹۵ - ۲۲:۵۴
 
کرسی خارج فقه آیت الله‌ العظمی‌ تبریزی

چه کسانی می توانند نماز شب را قبل از نیمه شب بخوانند؟  

صاحب عروه، حکم کلی فرمود: تقدیم صلاة لیل در سفر جایز است، و نیز کسی که خوف فوت دارد؛ بعد فرمود: «و کذا کل ذی عذر» می‌ تواند تأخیر کند.

عقیق:در ادامه انتشار سلسله درس های خارج فقه مرحوم آیت الله العظمی تبریزی، تقریر درس این مرجع فقید شیعه با موضوع: «تقدیم نماز شب قبل ‌از نیمه شب برای صاحب عذر» را منتشر می کند.

جایز است تقدیم نماز شب بر نصف شب برای مسافر و نیز جوانی که برای او به ‌جا آوردن نماز شب در وقت آن سخت باشد و همچنین برای هر صاحب عذر مثل شخص پیر و مریض و کسی که از سرما یا احتلام خوف دارد و سزاوار است که هرگاه مقدم داشته نیت تعجیل کند در آن نه نیت ادا. [ترجمه عروة الوثقی/1/321]

* اثبات موارد تقدیم صلاة لیل از نیمه شب برای زن

تقدیم صلاة لیل قبل ‌از نیمه شب مختص به رجال نیست؛ زن هم همین‌ طور است. مثلاً اگر در سفر باشد و بترسد که صلاة‌ لیل از او فوت بشود، می ‌تواند اول لیل بخواند، و هکذا اگر در غیر سفر از سرما یا از جنابت بترسد، می‌ تواند صلاة ‌لیل را در اول لیل بخواند. این مسأله مثل سایر موارد است که نوعاً در خطابات، مخاطب «رجل» قرار می ‌گیرد و یا سؤال از رجل می‌ شود «إن رجلاً من موالیک» که در صحیحه معاویة ‌بن وهب بود. [وسایل ‌الشیعه/4/255/ح1] این سؤال از مرد می ‌شود ولکن اختصاص به مرد ندارد.

* دلالت صحیحه معاویة ‌بن وهب بر عدم اختصاص تقدیم صلاة به مرد

اگر کسی گفت: من یقین نمی‌ کنم که در این حکم زن هم مثل مرد باشد، صحیحه معاویة ‌بن وهب که هم صدوق و هم شیخ و هم کلینی (ره) نقل کرده ‌اند، چنین دارند ولکن در نقل کلینی (ره) و نقل شیخ ‌الطایفه، ذیلی دارد، و آن ذیل را صدوق (ره) نقل نکرده است. آن ذیل، قرینه قطعیه است. حکمی که ما سابقاً گفتیم، اختصاص به مرد ندارد، زن هم همین ‌طور است. اگر در حضر، عذری باشد، صلاة‌ لیل را اول می ‌خواند؛ ولکن قضا افضل از آن صلاة ‌است که در حضر در اول لیل می‌ خواند، و اگر در سفر باشد، مثل مرد است که گفتیم، صدر صحیحه معاویة ‌بن وهب این‌ جور بود که «انّ رجلاً من موالیک من صلحائهم شکی الیّ ما یلقی من ‌النوم و قال: انی ارید ‌القیام باللیل فیغلبی ‌النوم حتی اصبح فربما قضیتُ صلاتی‌ الشهر‌المتتابع و‌الشهرین اصبر علی ثقله، فقال: قرة عین والله، قرة عین و‌الله، و لم یرخص فی ‌النوافل اول ‌اللیل و قال: القضاء بالنهار افضل».

در ذیل دارد: «و رواه ‌الکلینی عن عدة‌ من اصحابنا عن احمد‌بن محمد،‌عن ‌الحسین ‌بن سعید، عن حماد‌بن عیسی، عن معاویة ‌بن وهب، ‌رواه ‌الشیخ، باسناده عن حماد‌بن عیسی مثله، و زادا» این دو نفر زیادتی در متن دارند «قلت: فانّ من نسائنا ابکاراً‌ الجاریة» از نساء ما، دخترهایی هستند که هنوز باکره هستند. می ‌دانید که دختر کار می‌ کند؛ تا مادامی که در خانه است کارهای خانه را می ‌کند «تحب ‌الخیر و اهله» هم خیر را دوست دارد و هم اهلش را که به آن ‌ها خدمت کند «و تحرص علی‌ الصلاة» حرص دارد که نماز بخواند «فیغلبها‌النوم حتی ربما قضت» شب نمی ‌تواند بیدار بشود خسته شده است، لذا نمازش قضا می ‌شود «و ربما ضعفت عن قضائه» بسا اوقات دیگر حال قضا هم ندارد،‌ کار خیلی سنگین است. در این صورت می ‌فرماید: «و هی تقوی علیه اول ‌اللیل» جاریه می ‌تواند صلاة لیل را اول لیل بخواند، ‌نماز عشاء را که می ‌خواند این را هم بخواند. در این صورت «فرخص لهن»‌ امام (ع) رخصت داد «فی ‌الصلاة اول ‌اللیل  اذا ضعفن و ضیعن ‌القضاء» وقتی که ضعیف بشوند و قضاء را نتوانند اتیان کنند، با این‌که قضاء افضل است، می ‌تواند اول لیل اتیان کنند. این همان حکمی بود که در مرد ذکر کرده بود. به جهت این‌ که معاویة ‌بن وهب یقین کند که این حکم اختصاصی به مرد ندارد،‌ سؤال کرد و امام (ع) هم این‌ طور جواب فرمود. این که امام (ع) تعلیق کرد بر این‌ که اگر ضعیف قضاء نمی ‌تواند بکند، در آن وقت بخواند عیب ندارد. منتها می ‌تواند قضا کند، می ‌خواهد اول لیل بخواند. جواز این از صدر فهمیده می ‌شود. چون امام (ع) در صدر فرمود: صلاة ‌لیل را در اول‌ لیل ترک کند، و بعد او را بعد از طلوع شمس قضاء کند، افضل است. از او معلوم می ‌شود که عیب ندارد مع‌ العذر اول لیل بخواند، ولکن قضایش افضل است. این معنا از این جهت استفاده می ‌شود.

* اثبات تقدیم صلاة لیل برای کل ذی عذر

امر ثانی این است که: صاحب عروه، حکم کلی فرمود: تقدیم صلاة لیل در سفر جایز است، و نیز کسی که خوف فوت دارد؛ بعد فرمود: «و کذا کل ذی عذر» می‌ تواند تأخیر کند. بعد فرمود: «کالشیخ و خائف‌ البرد او ‌الاحتلام والمریض» این‌ ها را از باب مثال فرمود، یعنی خصوصیتی ندارند. هر کسی عذری داشته باشد، می‌ تواند صلاة ‌را مقدم کند. مثل برخی کارگرها که خستگی نمی‌ گذارد بعداز نصف شب نماز شب را بخواند و یا این ‌که قبل ‌از فجر باید آماده برای کار گردد، این شخص می ‌تواند مقدم کند، جزء «کل ذی عذر» است.

کلام در این است که این کبرای کلی از کجا استفاده شده؟ اگر کسی گفت: این حکم علی خلاف قاعده است در روایات هم که حکم کلی ذکر نشده است، پس باید‌ اکتفا به همان موارد نص ‌شود. چون حکم فی اصله خلاف قاعده است، وقت صلاة‌ لیل بعداز انتصاف ‌اللیل داخل می ‌شود و تقدیمش احتیاج به دلیل دارد. پس چه باید بگوییم؟

* وجه اثبات تقدیم صلاة لیل برای کل ذی عذر 

برای صاحب عروه دو وجه می‌ شود گفت؛ یکی آن وجهی است که قبلاً گفتیم، مراد از عذر در مانحن فیه، عذر عقلی و شرعی نیست. کسی که عقلاً معذور است، مثل این ‌که در خواب مانده، یا شرعاً معذور است که اگر غسل کند فرض کنید مریض می ‌شود. گفتیم: آن ‌جا نه عذر عقلی است،‌ نه عذر شرعی؛ مثلاً‌ محتلم شده است، بعداز نصف شب بلند می ‌شود، اگر توانست غسل کند و اگر از سرما می ‌ترسد، تیمم می ‌کند و نمازش را می ‌خواند. و لازم نیست قبل ‌از انتصاف لیل بخواند؛ چون هنوز وقت نشده است. پس چرا خائفاً عن ‌الاحتلام تجویز شده است؟ گفتیم: چون عادتاً این ‌جور است، کسی که جنب می ‌شود و قبل ‌از طلوع فجر بیدار می‌ گردد داعی بر ترک صلاة لیل دارد، این عذر عرفی است. در موارد عذر عرفی، شارع ترخیص کرده است و هکذا من خاف من‌ البرد، هم این ‌جور است. [ر.ک. وسایل ‌الشیعه/4/249/ باب44]

بعداز این‌ که امام (ع) به این خائف اعلام فرمود: اتیان کن، ‌می ‌فهمیم بر این که مرادش عذر عرفی است، عذر شرعی و عقلی موضوع حکم نیست. لذا در مانحن فیه از این ‌ها می ‌فهمیم که شارع نمی ‌خواهد از مکلف صلاة‌ لیل فوت بشود. این وجهی است که صاحب عروه می ‌تواند، کل ذی عذر را استفاده کند. عذر که عرفی شد، در آن‌ ها هم هست. اگر عذر، عقلی و شرعی بود قابل تعدی به عذر نبود، ولکن شارع خودش معذور عرفی را این‌ جور قرار داده است، می ‌فهمیم که غرض شارع این است که صلاة‌ لیل در لیل از مکلف ترک نشود؛ لذا در مانحن فیه در مواردی عذر عرفی را ترخیص داده است. آیا نمی ‌بینید که جماعتی از فقها این ‌جور گفته ‌اند: شخصی که از دنیا رفته بر پسر بزرگش واجب است آن صلواتی را که «عن عذر» از او فوت شده است، آن ‌را قضاء کند. [ر.ک موسوعة الامام ‌الخویی/16/268] آن عذر، کدام عذر است که فوت شده است؟ آن مختص به عذر شرعی یا عذر عقلی نیست. چون عذر شرعی در ترک صلاة نیست ‌الصلوة لاتسقط بحال، لذا نادر است که عذر شرعی داشته باشد که متمکن از طهارت مائیه و ترابیه نباشد.

بدان ‌جهت در مانحن فیه آن‌ که عرفاً و عادتاً داعی بر ترک می ‌شود،‌ مثل همین مواردی است که ذکر کردیم.

وجه ثانی: در صحیحه ابی ‌بصیر [وسایل ‌الشیعه/4/252/ح12] وارد است بر این ‌که «اذا خشیت ان لاتقوم آخر‌اللیل أو کانت بک علة» گفته ‌اند [التنقیح/الصلاة/409] علة یعنی «سببی»، که موجب ترک بشود. این ‌را ما نفهمیدیم این درست نیست. چون علت ظهور در مرض است کما این‌که سابقاً گفته ‌ایم، ‌مرض هم آن عذر عرفی است، شاهد آن وجه اول می ‌شود. چون مرض در شخص عادتاً داعی بر ترک مستحب می‌ شود می ‌گوید: انشاء‌الله خوب می ‌شوم می ‌خوانم،‌ الان حال ندارم مریضم، این ‌جور زبان حال او است، از این ‌که در حال مرض، شارع تقدیم را تجویز کرد، معلوم می ‌شود که موضوع همان عذر عرفی است که ما گفتیم، نه این ‌که خصوص عذر عرفی است. بلکه مراد اعم از عذر عرفی است.

علت در لغت به معنای مرض است. به مریض می ‌گویند علیل. ما گفتیم:‌ معذورین اول لیل بخوانند. در بعضی گفتیم: توسعه در وقت است، در بعضی گفتیم:‌ تعجیل است، توسعه در وقت نیست.

* مراد از اول لیل

امر ثالث: مراد از اول لیل چیست؟ مراد از اول لیل، یعنی وقتی که اذان مغرب شد، لیل داخل شد، انسان صلاة مغرب را نخوانده، ‌می ‌گوید: بگذار اول نماز شبم را بخوانم، بعد صلاة مغرب و عشایم را می‌ خوانم. یک خرده امام جماعت دیر می‌ آید می ‌خواهد نماز جماعت بخواند، می ‌گوید: من که زود آمده ‌ام بگذار نماز شبم را بخوانم. خوابم خیلی است، جوان هستم یا کارگر هستم، یا فرض بفرمایید «خائف من‌ الاحتلام» هستم، بگذار همین ‌جا بخوانم. آیا مراد از اول لیل در این روایات «مابین دخول ‌اللیل الی انتصاف ‌اللیل» است؟ یا مراد بعداز صلاة عشاء «الی انتصاف ‌اللیل» است که انسان بعداز صلاة‌ عشاء می ‌تواند بخواند، کدام یک از این ‌ها است؟ و از روایات چه استفاده می ‌شود؟

یکی از آن ‌ها روایت موثقه سماعه [وسایل ‌الشیعه/4/252/ح9] است. این موثقه دیگری برای سماعه است «و عنه»‌ باز محمد‌بن الحسن باسناده عن ‌الحسین ‌بن سعید، «عن محمد‌بن ابی ‌عمیر، عن جعفر‌بن عثمان» جعفر‌بن عثمان برادر حسین ‌بن عثمان است، این ‌ها همه ‌شان جلیل هستند. «عن سماعة» سماعه واقفی است، پس روایت ‌می ‌شود موثقه «عن ابی ‌عبدالله (ع) قال: لابأس بصلاة ‌اللیل فیما بین اوله الی آخره الا انّ افضل ذلک بعد انتصاف ‌اللیل» منتها اطلاق صدر را تقیید کردیم به روایات که بلا عذر نمی ‌شود قبل ‌از انتصاف خواند؛ این معنایش چنین می ‌شود، «لابأس للمعذور بصلاة ‌اللیل ما بین اول ‌اللیل الی آخر‌اللیل» این معنایش این است که تا امام جماعت نیامده، بعداز این‌ که اذان مغرب گفته شد، لیل داخل شد و حمره مشرقیه زایل شد یا غروب شمس حاصل شد، علی‌ المسلکین صلاة لیل را می ‌تواند بخواند.

در مقابل این ‌ها سماعة‌ بن مهران موثقه دیگری دارد [وسایل ‌الشیعه/4/251/ح5] «أنه سأل اباالحسن ‌الاول (ع) عن وقت صلاة ‌اللیل فی ‌السفر، فقال: من حین تصلی ‌العتمة الی أن ینفجر‌الصبح» تا این ‌که صبح منفجر بشود. عتمه، همان صلاة عشاء ‌است، به صلاة‌ عشاء که عُتَمَه می ‌گفته ‌اند، چون عرب ‌ها رسمشان این بود که بعداز صلاة عشاء می ‌رفتند ابل ‌ها را می ‌دوشیدند. لذا به صلاة‌ عشاء عتمه گفته شد.

* دو وجه برای جمع موثقه سماعه

این با آن موثقه جمعش چطور است؟ میزان علمی چیست؟ دو وجه جمع دارد:

اول، یک احتمال این است که بگوییم: وقت صلاة لیل به دخول لیل داخل می ‌شود، ولکن شرط صلاة لیل قبل ‌از انتصاف لیل این است که بعد از عتمه واقع شود که شرط صحت است، مثل دخول وقت صلاة‌ مغرب و عشاء که هر دو معاً داخل می ‌شود، ولی شرط صلاة‌ عشاء این است که بعداز مغرب واقع شود. این ‌جا هم در موارد عذر و در مواردی که شخص مسافر است، مثلاً وقت داخل می ‌شود، یا مشروعیت اتیان حاصل می ‌شود، ولکن شرط صحت صلاة‌ لیل بعداز عشاء واقع شدن است. لذا باید عشاء را بخواند بعد صلاة لیل را بخواند. این، جمع عرفی است. و این شرطیت در صورتی است که قبل ‌از انتصاف ‌اللیل باشد.

وجه دوم، وجه جمع دیگر این است که امام (ع) در موثقه فرمود: بعد‌العتمه، در مقام شرطیت نیست؛ مثل صلاة عشاء و عصر نمی ‌باشد که الا أن هذه قبل هذه، باید بعداز مغرب و ظهر خوانده شود. این در مقام بیان شرطیت نیست. این به جهت این است، وقتی که فریضه داخل شد، انسان غیر از نافله آن فریضه را نخواند؛ نافله آن فریضه مستثنی است. مثل این ‌که «انما جعل‌ الذراع و‌الذراعان» [وسایل ‌الشیعه/4/148/ح28] تا نافله صلاة‌ ظهر ترک نشود، نافله صلاة‌ عصر ترک نشود. جاهایی که وقت فریضه شد، نافله خود فریضه عیب ندارد، اما اتیان کردن نافله غیر آن فریضه، نهی دارد «اذا دخلت ‌الفریضة فلاتطوع» [وسایل ‌الشیعه/4/227/ح3] البته آن روایات حمل بر کراهت می شود، نه کراهت اصطلاحی.

* مراد از کراهت در عبادات

کراهت در عبادت، کراهت اصطلاحی نیست. کراهت اصطلاحی این است که فعلش منقصت دارد، اگر ترک کنید بهتر است؛ ترک، اولی از فعل است. در عبادت باید مصلحت و حسن ‌الفعل باشد که محبوب خدا بشود، چه واجب و چه مستحب. لذا در عبادت اگر گفتند: این مکروه است، در بعضی موارد صلاة‌ مکروه است، در بعضی اوقات صوم مکروه است؛ این معنایش اقل ثواباً است، چون مشروعیت دارد. امام (ع) که می‌ فرمایند: «من حین تصلی ‌العتمة الی أن ینفجر‌الصبح» اشاره است که در این وقت دیگر کراهت ندارد. آن کراهت نافله که عند حضور وقت ‌الفریضه هست، یعنی تأخیر فریضه موجب قلت ثواب می ‌شود، امام (ع) می ‌فرمایند: نه، بعداز عتمه که خواندی بخوان، آن ‌که به دل می ‌چسبد کدام است؟ این وجه ثانی است. چون روایات تطوع قرینه ‌اش شرطیت در صلاة که کدام صلاة مترتبتین است، معهود و مسلم در اذهان است، لذا متعین می ‌شود حمل بر وجه ثانی، ولکن احوط بعد عتمه خواندن است. چون احتمال اشتراط هست، اما احوط استحبابی ‌است.

و‌الله ‌العالم بحقیقة ‌الحال

تنظیم و تحقیق: حجت الاسلام داود دهقانی

هفته نامه «افق حوزه»

منبع:حوزه


ادامه مطلب



[ شنبه 28 فروردین 1395  ] [ 5:54 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۲۶۶
تاریخ انتشار: ۲۸ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۵:۳۹
 
درس تفسیر آیت الله وحید خراسانی؛

راز اهمیت ویژه نماز صبح  

در این زمان فرشتگان شب و روز در هنگام تعویض پست هستند که هر دو مشاهده گر عمل نیک از انسان هستند و هر دو در این زمینه شهادت دهنده و ثبت کننده هستند و در این لحظات نورانیت عجیبی از این عمل منعکس می شود.

عقیق:حضرت آیتالله‏ وحید خراسانی در درس تفسیر خود در مسجد اعظم گفتند: خداوند در سوره یاسین به مباحث اعتقادی خاصی از جمله حساب بندگان در معاد می پردازد.

ایشان افزودند: خداوند متعال در سوره یاسین بیان می کند که «فَالْيَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» یعنی از ما هیچ ظلمی به بندگان نمی رسد و بندگان نتیجه اعمال خود را می بینند.

این مرجع تقلید با استفاده از روش تفسیر قرآن به قرآن افزودند: اگر بخواهیم معنی این آیه را بهتر متوجه شویم باید به اوایل سوره یاسین برگردیم که خداوند چنین خطابی را به بندگان می دهد.

ایشان گفتند:کتاب اعمال انسان دارای فصل مبسوطی است که همه انسان ها نتیجه اعمال خود را می بینند و این اعمال ثبت شده در مقابل انسان قرار می گیرد.

معظم له بیان کردند: هیچ صغیره و کبیرهای نیست که انسان انجام داده باشد و در این کتاب ثبت و ضبط نشده باشد؛ در واقع انسان در این کتاب به اعمال خود می نگرد.

ایشان گفتند: در این روز اعمال بد ما به علاوه اعضا و جوارح علیه ما شهادت می دهند که زبان از مهمترین این اعضا است زیرا زبان یکی از مهمترین عوامل سنگین کننده بار اعمال است.

ایشان تصریح کردند: چونانکه بزرگان سلف، ما را به کم گفتن و گزیده گفتن و به ضرورت سخن گفتن توصیه کردهاند باید این روش را در پیش گیریم و تنها بالضروره سخن بگوییم و از سخنان لغو و بی جا و بی خاصیت دوری کنیم.

این مرجع تقلید بیان کردند: یکی از اعمالی که نورانیت و روشنی بخش اعمال انسان است نماز است که این نماز نیز در برخی اوقات افضل نمازهای دیگر می شود که این نماز همان نماز در فجر صادق است.

ایشان در بیان دلیل افضلیت نماز صبح در فجر صادق گفتند: در این زمان فرشتگان شب و روز در هنگام تعویض پست هستند که هر دو مشاهده گر این عمل نیک از انسان هستند و هر دو در این زمینه شهادت دهنده و ثبت کننده هستند و در این لحظات نورانیت عجیبی از این عمل منعکس می شود.

معظم له بیان کردند: این کتاب اعمال نهایی برای ما خوانده میشود و به مضمون آن نیز عمل می ‏شود و غیر از صغیر و مجنون و خوابیده، همگان باید پاسخگوی اعمال خود باشند.

 

منبع:حوزه


ادامه مطلب



[ شنبه 28 فروردین 1395  ] [ 5:53 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۲۴۵
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردين ۱۳۹۵ - ۱۸:۴۷
 

این دعابرای رفع چشم زخم توصیه شده است  

دعاهایی که در ادامه این گزارش آمده، از کتاب «مکارم الاخلاق» برای رفع چشم زخم نقل می‌شود.

عقیق:چشم زخم یا شوری چشم از جمله مسائلی است که در احادیث و روایات به طور مستقیم به آن اشاره شده است. در جلد 63 بحارالانوار حدیثی از پیامبر اکرم(ص) روایت شده که در آن می فرمایند: «چشم زخم واقعیت دارد و مرد را در قبر و شتر را در دیگ قرار می‌دهد.»

 
دعاهایی که در ادامه این گزارش آمده، از کتاب «مکارم الاخلاق» برای رفع چشم زخم نقل می‌شود.
 
زراره گفت: چهار مرتبه در سوراخ راست بینی و سه مرتبه در سوراخ چپ بینی بدمد و بگوید:
 
«بِسْمِ اللهِ لَا بَأْسَ اَذْهِبِ الْبَأْسَ رَبَّ النَّاسِ وَ اشْفِ أَنْتَ الشَّافِی لَا یَکْشِفُ الْبَأسَ إِلا أَنتَ» 
 
ای پروردگار مردم بیماری را بر طرف کن، که شفاء تنها بدست تست و جز تو کسی رفع بلا نتواند.
 
امام صادق (ع) فرمود: اگر چیزی بتواند بر قدر الهی سبقت بگیرد چشم زخم است.
 
کسی که چشم زخم به او رسیده سوره حمد را بخواند و این را بنویسد:
 
«بِسمِ اللهِ اُعِیذُ فُلَانَ بْنَ فُلَانَهَ (نام شخص و مادرش) بِکَلِمَاتِ اللهِ التَّامَّاتِ مِن شَرَّ مَا خَلَقَ وَ ذَرّأَ وَ بَرَأَ وَ مِنْ کُلِّ عَیْنٍ نَاظِرَهٍ وَ أُذُنٍ سَامِعَهٍ وَ لِسَانٍ نَاطِقٍ إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُستقیمٍ وَ مِن شَرَّ الشَّیْطانِ وَ عَمَلِ الشَّیطانِ وَ خَیْلِهِ وَ رِجِلِهِ (وَقَالَ يَا بَنِيَّ لاَ تَدْخُلُواْ مِن بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُواْ مِنْ أَبْوَابٍ مُّتَفَرِّقَةٍ)» (آیه 67 سوره یوسف)
 
برای رفع چشم زخم این را بگوید:
 
«اللَّهُمَّ رَبِّ مَطَرٍ حَابِسٍ وَ حَجَرٍ یَابِسٍ وَ لَیْلٍ دَامِسٍ وَ رَطْبٍ وَ یَابِسٍ رُدَّ عَیْنَ الْعَیْنِ فِی کَیْدِهِ وَ نَحْرِهِ وَ مَالِهِ (فَارْجِعِ الْبَََصَرَ هَلْ تَری مِن فُطُور* ثم ارجع البصر کرتین ینقلب الیک البصر خاسئا و هو حسیر)» (آیات 3 و 4 سوره ملک)
 
«اللهمَّ ربّ مَطَرٍ حابسٍ وَ حَجَرٍ یابسٍ و لیلٍ دامسٍ و رطْبٍ یابِسٍ رُدَّ الْعَینِ علیهِ فی کَیدِهِ و نَحْرِهِ و مالِهِ» بار دیگر نگاه کن، آیا هیچ شکاف و خللی مشاهده می‌کنی؟! بار دیگر ( به عالم هستی) نگاه کن، سرانجام چشمانت (در جستجوی خلل و نقصان ناکام مانده) به سوی تو باز می‌گردد در حالی که خسته و ناتوان است!
 
منبع:باشگاه خبرنگاران

 


ادامه مطلب



[ شنبه 28 فروردین 1395  ] [ 5:52 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۲۶۳
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردين ۱۳۹۵ - ۲۰:۴۴
 

اقدام تحسین برانگیزتولیت جدیدآستان قدس  

مطلع شديم حجت السلام و المسلمین ابراهیم رئيسي توليت آستان قدس رضوي ساعاتی قبل به عيادت اين جانباز سرافراز رفته و ...
عقیق: مدتی قبل، گزارشی کوتاه و تکان دهنده پيرامون وضعيت ناگوار يكي از جانبازان قطع نخاع مدافع حرم در فضاي مجازي منتشر شد. به دنبال انتشار آن متن دردناک، بسياري از هم وطنان براي كمك به اين قهرمانِ از پا افتاده، ابراز آمادگی نمودند. مطلع شديم «حجت اسلام رئيسي» توليت «آستان قدس رضوي» ساعاتی قبل به عيادت اين جانباز سرافراز رفته و ضمن دل‌جويی از خانواده‌ی وی، فورا ترتیب انتقال اين مدافعِ زخم خورده را به بيمارستان رضوي براي ادامه دادند.
در معاينات اوليه مشخص گرديده آبسه عفوني بر اثر وضعيت غير استاندار نگهداري بيماربراي او بوجود آمده و نياز است قبل انتشار عفونت سريعا جراحي شوند .
اين حركت حجت السلام رئيسي فضاي بسيار دلگرم كننده‌اي را در ميان مدافعان حرم ايجاد نموده است و بی شک یکی از آزمون هایی است که تولیت جدید آستان در نخستین روزهای تصدی خود، از آن سربلند بیرون آمد.





ادامه مطلب



[ شنبه 28 فروردین 1395  ] [ 5:51 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۲۵۶
تاریخ انتشار: ۲۷ فروردين ۱۳۹۵ - ۲۳:۲۹
 
تحلیل نظریه شهادت امام مهدی از دیدگاه روایات - بخش اول

روایت شهادت امامان معصوم(ع)  

شأن تلاش‌های فراوان صالحان در برپایی زندگی‌ای بر پایه عدل و امنیت از سویی و رشد خرد انسان‌ها از سوی دیگر، اصولاً، انگیزه‌ای برای از بین‌بردن منجی موعود را برجای نمی‌گذارد.

عقیق:چکیده

این نوشتار در پی بازنمایی یکی از دیدگاه‌های مربوط به پایان زندگی امام مهدی (عج) است؛ دیدگاهی که به استناد برخی سخنان و روایات، پایان زندگی حضرت را «شهادت» دانسته است.  این دیدگاه بر روایاتی مبتنی شده که به صورت کلّی فرجام پیشوایان معصوم : را شهادت دانسته‌ و نیز برخی سخنان که در باب چگونگی شهادت وی نکاتی به میان آورده‌اند.

بررسی‌ها ضمن ناتمام‌ دانستن این روایات و حکایات برای استدلال به شهادت امام مهدی (عج)، با توجه به تفاوت‌های بنیادین بین دوران یازده امام نخست وآخرین امام، بر این اتفاق دلیلی نمی‌بیند؛ زیرا شأن تلاش‌های فراوان صالحان در برپایی زندگی‌ای بر پایه عدل و امنیت از سویی و رشد خرد انسان‌ها از سوی دیگر، اصولاً، انگیزه‌ای برای از بین‌بردن منجی موعود را برجای نمی‌گذارد.

این پژوهش، با تحلیل مستندات این دیدگاه، در پاسخ به این پرسش که چگونه می‌توان دیدگاه شهادت مهدی موعود(عج)  را نقد کرد؛ ‌کوشیده است روایات مطرح را از نگاه منبع، سند و محتوا بررسی کند.

ره‌آورد این بررسی آن‌که مستندات بر شهادت آن حضرت ناکافی است و از آن‌جا که روال معمول فرجام انسان‌‌ها، مرگ طبیعی است؛ وقتی نتوان با دلیل قطعی شهادت را اثبات کرد، ناگزیر فرجام زندگی آن امام همام ـ متفاوت از فرجام زندگی پدران بزرگوارشان که شهادت بوده است؛ مرگ طبیعی است.

واژگان کلیدی: امام مهدی (عج)، شهادت امام مهدی (عج)، رحلت امام مهدی (عج)،روایات شهادت.

مقدمه

زندگی در یک نظام فراگیر جهانی با محوریّت عدل، آرمانی است که در فطرت و درون انسان­ها ریشه دارد و از دیرباز ذهن بشر را به خود درگیر کرده است. نیز تقریباً تمامی مکتب‌های پرآوازه­ای که در درازای تاریخ پدید آمده‌اند، چه الاهی و غیر الاهی به نسبت، به برپایی یک حکومت یگانه جهانی بر اساس آموزه‌های انسانی با محوریّت «عدالت» امید داشته‌اند.

اسلام نیز، در پاسخ به این نیاز درونی و همگانی، در رسیدن جامعه بشری به بهترین روش سامان‌دهی زندگی برای رشد و تکامل؛ یگانه راه را برپایی یک حکومت جهانی بر پایه آموزه‌های اسلام دانسته است.

بی‌گمان این دوران دارای ویژگی­هایی است که پاسخی به آرمان همه پیامبران و شایستگان طول تاریخ است. در پرتو این حکومت واحد جهانی، انسان­های کره زمین، روزگاری را سپری خواهند کرد که هرگز پیش از آن مانند آن را نگذرانده‌اند.

از برجسته‌ترین ویژگی­های این دوران، رهبری آن است که این رهبری به دست انسانی الاهی، آگاه و معصوم است که بر اساس باورهای شیعه هم اکنون زنده است و خداوند او را برای آن انقلاب بزرگ نگه خواهد داشت تا با برافراشتن پرچم هدایت در سراسر گیتی، پس از انتقام از ستمگران تاریخ، نویدبخش دورانی روشن باشد.

پس از سپری شدن دوران حکومت وی، سرانجام او نیز مانند همه انسان‌ها فرجامی خواهد داشت.

اندیشیدن در زمینه پایان زندگی آن نویدبخشِ نورانی‌ترین فصل زندگی انسان، ناگوار است؛ اما ارتباط آن به دیگر مباحث و عرضه دیدگاه‌های ناهمگون در این باره، پرداختن به آن را امری مطلوب و بایسته می‌نماید.

پایان زندگی مهدی موعود

درباره فرجام زندگی آخرین حجّت الاهی‌، مهدی موعود (عج)، دیدگاه‌های گوناگون و گاهی ناهمگون ارائه شده است.

یکی از این دیدگاه‌ها آن است که برخی پایان عمر آن حضرت را به‌طور لزوم کشته‌شدن و شهادت دانسته‌اند. در این دیدگاه به دلیل‌هایی استناد شده است:

1. فضیلت شهادت

بی‌گمان شهادت، از نگاه آموزه‌های اسلامی فیض بسیار بزرگی است که نصیب انسان‌هایی با صفات خاص می‌شود و شهدا در برابر پروردگار از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند. (آل عمران: 169) امیر مؤمنان علی(ع) فرمود:

انَّ أَفْضَلَ الْخَلْقِ بَعْدَ الْأَوْصِیَاءِ الشُّهَدَاء؛ همانا برترین خلق پس از اوصیا، شهدا هستند (کلینی، 1365،ج1: ص450).

برخی با پافشاری بر این نکته که شهادت فیضی بزرگ است، محروم‌شدن انسان‌های بزرگ از آن را، ناروا دانسته‌اند. از این رو بر این باورند که ناگزیر امام مهدی (عج)، به شهادت خواهد ‌رسید تا از این فیض بزرگ محروم نشود. از منظر این افراد، شخصیت قدسی امام مهدی (عج) اقتضای آن را دارد که با شهادت به لقای خدا برود.

یکی از نویسندگان معاصر در این باره نوشته است:

می‌گویم شهادت و به اطمینان می‌گویم بله چه کسی در فضیلت شهادت نسبت به امام اولویت دارد؟ (جعفر البیاتی، بی‌تا، بی‌جا).

در نقد این سخن می‌توان گفت، فضلیت شهادت بر حتمیت بهره‌مندی انسان‌های بزرگ از آن دلالتی ندارد؛ چراکه در باره بسیاری از پیامبران بزرگ الاهی کسی ادعای شهادت نکرده است؛ ضمن این‌که در روایت یادشده جایگاه اوصیا، از جایگاه شهدا بالاتر دانسته شده است و حضرت مهدی (عج) خاتم الاوصیا است (شیخ طوسی، 1411: 246).

و البته به برخی دلیل‌های نقلی نیز استدلال می‌کنند که از این قرار است:

2. روایت شهادت امامان معصوم:

پس از دلیل کلی نخست، مستند این دیدگاه روایاتی است که پایان عمر امامان : را شهادت (مرگ غیر طبیعی) ذکر کرده‌اند. این روایات در منابع روایی این‌گونه آمده است:

 اخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدٍ الْخُزَاعِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الْعَزِیزِ بْنُ یَحْیَى الْجَلُودِیُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَکَرِیَّا الْغَلَانِیُّ (در برخی نسخه‌ها: ” العلانی” و در برخی «الغلالی» آمده است). قَالَ حَدَّثَنَا عُتْبَهُ بْنُ الضَّحَّاکِ عَنْ هِشَامِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ رَقِیَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ  (در برخی نسخه‌ها: المنبر) فَأَرَادَ الْکَلَامَ فَخَنَقَتْهُ الْعَبْرَهُ فقد [فَقَعَدَ] سَاعَهً ثُمَّ قَامَ فَقَال :… مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ أَوْ مَسْمُوم  … ؛ چون امیر مؤمنان علی(ع) به شهادت رسید، حسن بن علی ]به منبر[ بالا رفت و چون خواست سخن بگوید، بغض گلویش را فشرد. لحظاتی آرام نشست؛ سپس ایستاد و فرمود:…هیچ یک از ما امامان نیست، جز آن‌که کشته یا مسموم شود (خزاز قمی، 1401: 162).

آنچه در بررسی این روایت، قابل تأمل است:

یک ـ از نگاه منبع

بدون هیچ داوری در باره نقص‌بودن یا نبودنِ نقل یک روایت در منبعی با فاصله زمانی قابل توجه از صدور آن، و نیز فاصله بین منبع نخستین و پس از آن، این روایت، نخستین بار در کفایه الاثر، نوشته علی‌ بن محمد خزاز قمی، از دانشمندان قرن چهار و پنج هجری و از شاگردان شیخ صدوق(سبحانی، 1418،ج 2: 213)، نقل شده و پیش از آن در هیچ‌یک از کتاب‌ها نقل نشده است ملاحظه می‌شود که نزدیک 400سال از زمان صدور روایت تا نقل آن از خزاز فاصله است. پس از آن، نخستین کسی که (پس از حدود 600 سال) آن را با تفاوت‌هایی نقل کرده، محمد بن حسن حر عاملی (01104ه‍ . ق) است (عاملی، 1425: 344). سپس منابعی مانند بحارالانوار که در دو جا (مجلسی، 1403، ج 27: 217؛ ج 43: 364) با اندک تفاوت‌هایی آن را نقل کرده است.

بنابراین، ضمن این‌که نقصی بر کتاب و مؤلف وارد نیست، یگانه تأمل در این است که این فاصله غیر متعارف و نیز نقل‌نشدن روایت در آثار مشهور و منابع شناخته‌شده، چگونه توجیه می‌شود؟

دو ـ از نگاه سند

در باره سند روایت در کفایه الاثر و نیز در بحار الانوار با اندکی تفاوت (در جلد 27، به جای "محمد بن زکریا الغلانی،” شخصی با پسوند "الجوهری” آمده و در جلد 43 "الجوهری” جایگزین "عبد العزیز بن یحیى الجلودی و محمد بن زکریا الغلانی” شده است) با بهره از منابع رجالی، این اوصاف دیده می‌شود:

1. أبو عبد الله الحسین بن محمد بن سعید الخزاعی: نا شناخته است (نه فقط در منابع رجالی که با این ترکیب در هیچ منبعی دیده نشد)؛

2. عبد العزیز بن یحیى الجلودی: إمامی و ثقه است (ابن داود حلی، 1383:  116)؛

3. محمد بن زکریا الغلانی: با این پسوند کسی یافت نشد. ایشان ظاهرا محمد بن زکریا الغلابی است که نجاشی وی را وصف کرده است (نجاشی، 1407:  347)؛

4. الجوهری: بر اساس آنچه در بحار الانوار آمده است، ناشناخته است؛

5. عتبه بن الضحاک: در هیچ منبع و روایت دیگری از او نامی به میان نیامده است؛ لذا ناشناخته است؛

6. هشام بن محمد: ناشناخته است؛

7. أبیه  (پدر هشام بن محمد): در کتاب رجال مرحوم شیخ طوسی، شش نفر با نام محمد از اصحاب امیرالمؤمنین (ع) شمرده شده‌اند که از میان آنان شخص مورد اشاره در سند تشخیص داده نشد.

این بررسی نشان می‌دهد که حتی اگر محمد ثقه باشد، به دلیل وجود چند راوی ناشناس در طریق این متن، روایت فاقد اعتبار سندی است.

البته صاحب کفایه الاثر روایتی شبیه روایت بالا با سندی متفاوت در جایی دیگر نقل کرده است. در آن‌جا در حکایتی متفاوت چنین می‌خوانیم:

حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ الْبَصْرِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی دَاوُدُ بْنُ الْهَیْثَمِ بْنِ إِسْحَاقَ النَّحْوِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی جَدِّی إِسْحَاقُ بْنُ الْبُهْلُولِ بْنِ حَسَّانَ قَالَ حَدَّثَنِی طَلْحَهُ بْنُ زَیْدٍ الرَّقِّیُّ عَنِ الزُّبَیْرِ بْنِ عَطَا عَنْ عُمَیْرِ بْنِ هَانِی العیسی [الْعَبْسِیِ ] عَنْ جُنَادَهَ بْنِ أَبِی أمید [أُمَیَّهَ] قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ع فِی مَرَضِهِ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ طَشْتٌ یُقْذَفُ فِیهِ الدَّمُ وَ یَخْرُجُ کَبِدُهُ قِطْعَهً قِطْعَهً مِنَ السَّمِّ الَّذِی أَسْقَاهُ مُعَاوِیَهُ (لَعَنَهُ اللَّهُ) فَقُلْتُ یَا مَوْلَایَ مَا لَکَ لَا تُعَالِجُ نَفْسَکَ فَقَالَ یَا عَبْدَ اللَّهِ بِمَا ذَا أُعَالِجُ الْمَوْتَ قُلْتُ  إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ  ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیَّ وَ قَالَ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لِعَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ  أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ یَمْلِکُهُ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً مِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ  وَ فَاطِمَهَ مَا مِنَّا إِلَّا مَسْمُومٌ أَوْ مَقْتُولٌ ثُمَّ رُفِعَتِ الطَّشْتُ وَ اتَّکَأ…؛ جناده می‌گوید: بر حسن بن علی در مریضی که از دنیا رفت، وارد شدم. در برابر او تشتی بود که در آن خون بود. تکه‌های جگر او از سمی که معاویه به وی خورانده بود، خارج می‌شد. پس گفتم: آقای من! چرا به درمان خود نمی‌رسید؟ فرمود: به چه چیز مرگ را مداوا کنم؟ گفتم: انا لله و انا الیه راجعون. سپس به من نگاه کرد و فرمود: به خدا سوگند این عهدی است که پیامبر با ما بسته است. این امر را دوازده امام از فرزندان علی و فاطمه8، بر عهده می‌گیرند. نیست از ما مگر اینکه مسموم یا کشته شود. سپس تشت را برداشت و تکیه زد…. (خزاز قمی، 1401: 226).

در نقد این روایت نیز چنین می‌توان گفت:

این سند که از هفت راوی تشکیل شده، در بحار الانوار با اندکی تفاوت آمده است. در جلد 27، صفحه 217، با 9 راوی: مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ هَیْثَمٍ عَنْ جَدِّهِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ طَلْحَهَ بْنِ زَیْدٍ عَنِ الزُّبَیْرِ بْنِ عَطَا عَنْ عُمَیْرِ بْنِ هَانِی عَنْ جُنَادَهَ بْنِ أَبِی أُمَیَّهَ قَالَ قَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا… و در جلد 44، صفحه 138، با این طریق 8 نفر ذکر شده است: مُحَمَّدُ بْنُ وَهْبَانَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْهَیْثَمِ عَنْ جَدِّهِ إِسْحَاقَ بْنِ بُهْلُولٍ عَنْ أَبِیهِ بُهْلُولِ بْنِ حَسَّانَ عَنْ طَلْحَهَ بْنِ زَیْدٍ الرَّقِّیِّ عَنِ الزُّبَیْرِ بْنِ عَطَاءٍ عَنْ عُمَیْرِ بْنِ مَانِی الْعَبْسِیِّ عَنْ جُنَادَهَ بْنِ أَبِی أُمَیَّهَ قَالَ دَخَلْتُ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ.

بنابراین، در نقد روایت همچون روایت پیشین می‌توان گفت:

یک ـ از نگاه منبع

اگرچه منبع و نویسنده از اعتبار کافی برخوردار است؛ همچنان این روایت مانند روایت پیشین، نخست در کتاب کفایه الاثر نقل شده و همه کسانی که آن را نقل کرده‌اند، از این کتاب نقل است. روشن نیست در مدت حدود چهار قرن به چه دلیل کسی این روایت را نقل نکرده است.

گفتنی است این نقل‌نشدن هرگز برای نسبت جعل به این روایات مجوز نمی‌شود؛ اما چگونه ممکن است در این مدت طولانی، هیچ‌یک از بزرگان شیعه به آن توجه نداشته باشد؟ بنابراین، این پرسش را وارد می‌دانیم که چگونه در منابع فراوان پیش از آن، از این تعبیر اثری نیست؟

فراموش نشود مؤلف کتاب از شاگردان شیخ صدوق (جعفر سبحانی، 1418، ج 2: 213) است و استاد وی دارای آثاری فراوان، برجسته و گسترده‌ ‌در زمینه سخنان معصومین : است. افزون برآن، پیش از او آثار پرشماری نگاشته شده، که در هیچ‌یک چنین مطلبی نیامده است؛ آثاری مانند  کتاب منسوب به سلیم بن قیس هلالی (80 ه‍.ق)؛ محاسن احمد بن خالد برقی (274 یا 280ق)؛ بصائر الدرجات صفار قمی (290 ه‍.ق)؛ تفسیر عیاشی، تفسیر علی بن ابراهیم قمی، کافی مرحوم کلینی(329 ه‍.ق)؛ الامامه و التبصره من الحیره اثر علی بن الحسین بن موسی بن بابویه قمی (329 ه‍.ق)؛ کتاب الغیبه ابن ابی زینب نعمانی؛ اثبات الوصیه اثر علی بن حسین مسعودی (346 ه‍.ق)؛ شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار علیه السلام، نوشته قاضی ابوحنیفه نعمان بن محمد تمیمی(363 ه‍.ق).

دو ـ از نگاه سند

بررسی رجال سند بر اساس نقل جلد 27 بحار الانوار که بیش‌ترین راوی را در طریق این روایت آورده است، در 9 کتاب رجال کشی، نجاشی، ابن غضائری، برقی، شیخ طوسی، ابن داود و فهرست شیخ طوسی، خلاصه علامه حلی و معجم رجال الحدیث مرحوم آیت الله خوئی، نشان می‌دهد که غیر از محمد بن وهبان البصری دیگر راویان با رعایت اختلاف نسخه‌هایی که در کتاب‌ها دیده می‌شود، یا وثاقتشان ثابت نشده و یا به‌طور اساسی ناشناخته‌اند:

1٫محمّد بن وهبان: الدبیلی الهنائی : إمامی، ثقه معرفی شده است (نجاشی، 1407:  397)؛

2٫داود بن الهیثم: الأزدی أبو خالد الکوفی: من أصحاب الصادق (ع) (خوئی، 1413، ج8: 137)؛ 3٫جدّه: نا معلوم؛ 4٫ إسحاق بن بهلول: نا شناخته؛ 5٫ بهلول بن حسّان: نا شناخته؛ 6٫ طلحه بن زید الرّقّی: اگر همان طلحه بن زید الشامی  باشد که قرینه‌ای در دست نیست؛ عامی(نجاشی، 1407: 207) یا  بتری(طوسی، 1415:  138) معرفی شده؛  لکن  کتابتش  مورد اعتماد و ثقه عنوان شده است (طوسی، 1415:  86) و اگر دیگری باشد، از او هیچ وصفی نشده است؛

7. الزّبیر بن عطاء: نا شناخته؛ 8٫عمیرِ بنِ هانی العیسی: ناشناخته؛ و یا عمیر بن مانی العبسی: ناشناخته؛ 9٫ جناده بنِ أَبِی أمیَه: الأزدی، ساکن مصر (طوسی، 1415:  34، ش 159ـ 27) من أصحاب الرسول9 و از اصحاب پیامبر9 (خوئی، 1413،ج 5: 137).

بنابراین، بر فرض واردنبودن اشکال، نقل منفرد این روایات در اثر یادشده، از جهت سند، سبب تضعیف آن می‌شود.

سه ـ از نگاه محتوا

از نگاه محتوایی نیز نکاتی قابل تأمل است:

1ـ شمار امامان بر اساس این روایت سیزده نفر می‌شود: «أَنَّ هَذَا الْأَمْرَ یَمْلِکُهُ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً مِنْ وُلْدِ عَلِیٍّ(ع) وَ فَاطِمَهَ 3».

اگرچه ممکن است توجیهاتی شود مانند این‌که اشتباه در استنساخ بوده است؛ دست‌کم این‌که این خود، دلیلِ عدم دقّت لازم در روایت است.

2ـ در روایت نسبت داده شده تکه‌های جگر امام بر اثر سم از دهان آن حضرت بیرون ریخت: «وَ یَخْرُجُ کَبِدُهُ قِطْعَهً قِطْعَهً مِنَ السَّمِّ الَّذِی أَسْقَاهُ مُعَاوِیَهُ.» ضمن این‌که با توجه به معنای لغوی، حمل آن بر خون بسته غیر قابل قبول است؛ از نظر علمی نیز پذیرفته نیست؛ چرا که با توجه به قرینه (قِطْعَهً قِطْعَهً) مقصود بخشی از اعضای داخلی انسان است که در معنای لغوی آن گفته شده است: الاکباد جمع کبد و هی الشمه السوداء فی البطن (فراهیدی، 1410، ج5: 332؛ ابن منظور، 1405، ج3: 374).

3ـ در ادامه روایت نخست گفته شده است امام مجتبی(ع) ابن ملجم را خواست آن‌گاه با شمشیر یکی از انگشتان وی را قطع کرد (فَاسْتَقْبَلَ السَّیْفَ بِیَدِهِ فَقَطَعَ خِنْصِرَه ) سپس با شمشیر ضربه‌ای به وی وارد کرد. روشن نیست قطع انگشت به چه منظور بوده است.

 این مضمون نیز در روایات دیگر نیامده است.

ناگفته نماند آنچه در باره منبع، سند و محتوای روایات یادشده، گفته شد؛ لزوماً به معنای اثبات جعل حدیث نخواهد بود و فقط برای اسقاط اعتبار آن به عنوان مستند این ادعا کافی است و آنچه در این‌جا مورد نظر است، این‌که با اشکالات وارد شده نمی‌توان با این دو روایت ادعای شهادت آخرین امام را به عنوان امری قطعی اثبات کرد.

بنابراین، ما در پی اثبات فرجام حضرت به مرگ طبیعی نیستیم؛ این نکته به دلیل نیازی ندارد؛ زیرا اصل در همه انسان‌ها رفتن از دنیا با مرگ طبیعی است، مگر این‌که با دلیل معتبری خلاف آن که کشته‌شدن است، اثبات شود. از این رو اگر دلیل‌های مدعیان شهادت ناکافی نمود و احتمال شهادت منتفی شد، مرگ طبیعی خود به خود اثبات می‌شود.

روایتی که شیخ صدوق به نقل از اباصلت از امام رضا(ع) در سه جا نقل کرده است:

یک ـ شیخ صدوق به نقل از اباصلت هروی در کتاب من لایحضره الفقیه، به صورت مرسل (بدون ذکر کامل سند) از امام رضا (ع) آورده است که شنیدم آن حضرت فرمود:

وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ شَهِیدٌ؛ به خدا سوگند! نیست از ما مگر کشته شده به شهادت رسیده است (صدوق، 1413،ج 2: 585).

دو ـ وی روایت را در کتاب عیون اخبار الرضا (ع) با ذکر سند این‌گونه نقل کرده است:

حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ تَمِیمٍ الْقُرَشِیُّ قَالَ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ أَبِی الصَّلْتِ الْهَرَوِیِّ قَالَ:… وَمَامِنَّاإِلَّامَقْتُول  (صدوق، 1378،ج 2: 203).

یک بررسی روایت از نظر سند:

1. تمیم بن عبد الله بن تمیم القرشی: ضعیف (حلی، 1383: 209)؛

2. ابی (عبد الله بن تمیم القرشی): نا شناخته؛

3. أحمد بن علی الأنصاری: بن  عبیدالله؛ مجهول؛

4. أبوالصلت الهروی: ثقه،صحیح الحدیث (نجاشی،1407:  245، ش 643).

پس این روایت هم فاقد سندی بی عیب است.

پس از گذشت بیش از یک قرن، محمد بن احمد فتال نیشابورى (508 ه‍.ق) بدون ذکر سند روایت را در کتاب روضه الواعظین و بصیره المتعظین (نیشابورى، ج1: 233)، نقل کرده است.

البته برخی مانند ابن شهرآشوب (588 ه‍.ق) (شهرآشوب، 1379، ج2: 209) و علی بن عیسی اربلی (اربلی، 1381،ج 2: 430) روایت را بدون سند به امام صادق (ع) نسبت داده‌اند که البته فقدان سند برای این روایت آن را از درجه اعتبار ساقط می‌کند.

سه ـ و نیز روایت را در کتاب امالی با ذکر سند این‌گونه نقل کرده است.

حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی الصَّلْتِ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِیِّ قَالَ: سَمِعْتُ الرِّضَا ع یَقُول  وَاللَّهِ مَامِنَّاإِلَّامَقْتُولٌ شَهِید… (شیخ صدوق، 1376: 63، ح8).

بررسی روایت از نظر سند:

1 ـ محمد بن موسى بن المتوکل: ثقه (حلی، 1383: 337)؛

2 ـ علی بن إبراهیم: امامی، ثقه فی الحدیث، ثبت، معتمد، صحیح المذهب (نجاشی،1407:  260، ش 68)؛

3ـ ابراهیم بن هاشم: والأرجح قبول قوله (حلی، 1411: 5)؛

4ـ أبی الصلت عبد السلام بن صالح الهروی (روایت قبل).

بنابراین، این نقل دارای سندی صحیح و معتبر است و می‌تواند نقص اسناد نقل‌های پیشین را جبران کند.

 

پی نوشت:

قرآن کریم.

1. ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی(1379ق). مناقب آل أبی طالب(ع) ، قم، مؤسسه انتشارات علامه،.

2. ابن منظور (1405). لسان العرب، بی‌جا، نشر ادب الحوزه.

3. أحمدبن حنبل(بی‌تا). مسندأحمد، بیروت، دار صادر.

4. اربلی، علی بن عیسی (1381ق). کشف الغمه فی معرفه الائمه:،تبریز، مکتبه بنی هاشمی.

5. البیاتی، جعفر (بی‌تا). شهادهالأئمه:، بی‌جا، بی‌تا.

6. حائری،علی (1422). الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب، مصحح علی عاشور، بیروت، مؤسسه الاعلمی.

7. حر عاملی، محمد بن حسن (1425ق). اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، بیروت، اعلمی.

8. حلى، ابن داود (1383). رجال ابن داود، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.

9. حلی، حسن بن یوسف(1411ق). رجال العلامه الحلی، نجف، دار الذخائر.

10. حلى، حسن بن سلیمان بن محمد (1421ق). مختصر البصائر، قم، مؤسسه النشر الإسلامی.

11. خزاز قمی، علی بن محمد (1401ق). کفایه الأثر فی النصّ على الأئمه الإثنی عشر، محقق/ مصحح: حسینى کوهکمرى، عبد اللطیف، قم، انتشارات بیدار.

12. خوئی، ابو القاسم(1413ق). معجم رجال الحدیث، قم، مرکزنشرالثقافهالإسلامیه.

13. صدر، سید محمد صدر (1389). تاریخ پس از ظهور، تهران، موعود عصر.

14. سبحانی، جعفر (1418ق). موسوعه طبقات الفقهاء، قم، مؤسسه الإمام الصادق(ع)٫

15. صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1376). الامالی، تهران، کتابچى .

16. صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1378ق). عیون اخبار الرضا(ع)، محقق: لاجوردى، مهدى ، تهران، نشر جهان  .

17. صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1395). کمال الدین و تمام النعمه، قم، دارالکتب الاسلامیه.

18. صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1413ق). من لایحضره الفقیه، محقق: غفارى، على اکبر، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

19. طبرسى، فضل بن حسن (1417ق) . إعلام الورى بأعلام الهدى ، قم، ال البیت :.

20. ــــــــــــــــــــــ (1406ق). تاج الموالید، قم، مکتب آیت‌الله العظمى المرعشی النجفی.

21. طوسی، محمد بن الحسن (1415ق). رجال شیخ طوسی، قم، انتشارات اسلامى جامعه مدرسین.

22. ــــــــــــــــــــــ ، بی‌تا، الفهرست، نجف اشرف، المکتبهالمرتضویه.

23. ــــــــــــــــــــــ ، (1411ق). الغیبه، مؤسسه معارف اسلامی.

24. عُکبری، محمد بن محمد بن النعمان (1413ق). الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید.

25. ـــــــــ (1414ق). تصحیح اعتقادات الإمامیه، تحقیق: حسین درگاهی، بیروت، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع.

26. فتال نیشابوری، محمّدبن حسن بن علی (بی‌تا). روضهالواعظین، قم، انتشارات رضی.

27. فراهیدی، خلیل بن احمد (1410ق). العین، بی‌جا، مؤسسه دار الهجره.

28. ق‍زوینی‌، م‍ح‍م‍د ک‍اظم‌، (1376). ام‍ام‌ م‍ه‍دی‌(عج) از ولادت‌ ت‍ا ظه‍ور، ت‍رج‍م‍ه‌ و تحقیق:‌ علی‌ ک‍رمی‌ و م‍ح‍م‍د ح‍سینی‌، ق‍م‌، انتشارات ال‍ه‍ادی‌.

29. کلینی، محمّدبن یعقوب (1365). الکافی، چاپ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه.

30. مجلسی، محمّدباقر (1403ق). بحارالانوار، بیروت،دار احیاء التراث العربی.

31. مجلسی، محمّدباقر (1404ق). مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تهران، دار الکتب الاسلامیه.

32. مسلم نیشابوری(بی‌تا). صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر.

33. مقدسی، یوسف بن یحیى (1399). عقدالدرر فی أخبار المنتظر، تحقیق: دکترعبدالفتاح محمد الحلو، قاهره، مکتبه عالم الفکر.

34. نجاشی، احمد بن علی (1407ق). رجال النجاشی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجامعه المدرسین.

35. نعمانی، محمّد بن ابراهیم (1397ق). الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق.

خدامراد سلیمیان: استادیار علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی قم

مجله انتظار موعود شماره 43.

منبع:فارس

ادامه دارد...


ادامه مطلب



[ شنبه 28 فروردین 1395  ] [ 5:48 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۲۶۱
تاریخ انتشار: ۲۸ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۰:۰۳
 

اشکهای اسیرعراقی بادیدن بسیجی۱۵ساله  

موسی رضا نوری از فرماندهان هشت سال دفاع مقدس با ارسال خاطره کوتاهی از دوران جنگ تحمیلی و به اسارت در آوردن نیروهای ارتش بعث، ماجرای گریه کردن افسر عراقی که توسط نیروهای بسیجی اسیر شده بود را این گونه روایت می کند.
عقیق:شرح خاطره این فرمانده دفاع مقدس را منتشر می کند.

در حین عملیات «فتح5» در منطقه عمومی «ماووت» در شمال سلیمانیه عراق، ساعت 1/45 روز 25 فروردین 1366دستور یورش به خطوط تماس نیروهای دشمن، مستقر در ارتفاع شوشمی،  گلان وگمو صادرشد.

آزاد سازی  ارتفاع استراتژیک وسوق الجیشی گمو به تیپ قایم واگذار شده بود که متاسفانه با زخمی شدن فرمانده گردان عمل کننده، این نبرد ناکام ماند وتیپ قایم با انهدام کمین ونیروهای تامین وخطوط تماس دشمن در دامنه گمو زمین گیر شد.

یگان ما در اولین ساعت های درگیری توانست، ضمن انهدام مواضع دشمن،به اهداف خود دست یابد.

با سپیده صبح علیرغم سرمای سوزان از برف های باقی مانده از زمستان مجروحین وشهدا به منطقه امن انتقال یافتند.

کاروان اسرا نیز به کمپ منتقل شدند، درمیان آنها سرگرد عراقی نیز حضور داشت، وی هنگامی که یکی از بسیجیان خردسال (علی رشیدیان که کمتر از 15 سال سن و با جثه ای ضعیف) مشاهده کرد، دست به جیب شد و یک ورق اسکناس 5 دیناری به وی هدیه داد، از این عمل سرگرد عراقی متعجب شدم (چون مبلغ بسیار قابل توجهی بود، دینار در آن زمان 75 تومان بود) پرسیدم چرا به این بسیجی هدیه دادی، اشک برگونه هایش جاری شد و گفت؛ فرزندم، هم سن ایشان است بیاد او افتادم.

یاد و خاطره همه دلاورمردان هشت سال دفاع مقدس را گرامی می داریم و آرزو داریم همه شهدای جنگ تحمیلی، میهمان ارباب شان حضرت امام حسین(علیه السلام) شوند.

 

منبع:حوزه

 


ادامه مطلب



[ شنبه 28 فروردین 1395  ] [ 5:47 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۲۵۷
تاریخ انتشار: ۲۸ فروردين ۱۳۹۵ - ۰۲:۳۹
 
تحلیل نظریه شهادت امام مهدی از دیدگاه روایات - بخش دوم و پایانی

حکایت شهادت حضرت مهدی (عج)  

شأن تلاش‌های فراوان صالحان در برپایی زندگی‌ای بر پایه عدل و امنیت از سویی و رشد خرد انسان‌ها از سوی دیگر، اصولاً، انگیزه‌ای برای از بین‌بردن منجی موعود را برجای نمی‌گذارد.

عقیق:بررسی محتوایی روایت صدوق


در کتاب عیون اخبار الرضا (ع)، در صدر روایت، سخنی به امام نسبت داده شده که طبق دیدگاه برخی از بزرگان شیعه، روایت از اعتبار ساقط می‌شود و آن "سهو النبی” است. در ابتدای روایت، هروی از امام می‌پرسد: گروهی در کوفه گمان می‌کنند بر پیامبر 9، در نماز سهوی عارض نشده است و این پاسخ به امام نسبت داده شده که فرمود: «کَذَبُوا لَعَنَهُمُ اللَّهُ إِنَّ الَّذِی لَا یَسْهُو هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُو؛ دروغ گفتند؛ خداوند لعنتشان کند! همانا آن‌که سهو نمی‌کند، خداوندی است که جز او خدایی نیست.

با پذیرش نقل بدون ایراد این روایت، ضمن این‌که پس از این روایت، معارضی با آن بیان خواهد شد؛ این احتمال که مقصودِ حضرت فقط امامان پیش از خود است و شهادت امامان پس از آن حضرت به دلیل نیاز دارد؛ استدلالِ قطعی آن بر همه امامان: را نیز ناتمام خواهد ساخت.

این احتمال زمانی قوّت پیدا می‌کند که به ادامه روایت توجه شود. در ادامه می‌خوانیم:

فَقِیلَ لَهُ فَمَنْ یَقْتُلُکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ شَرُّ خَلْقِ اللَّهِ فِی زَمَانِی؛ چه کسی شما را به قتل می‌رساند؟ فرمود: بدترین خلق خداوند در زمان من.

از سیاق روایت و پرسش پس از آن به دست می‌آ‌ید که امام می‌خواهد پیشاپیش، توطئه خلیفه جائر وقت مبنی بر درگذشت خود به مرگ طبیعی را خنثی نماید و در مقام بیان درگذشت امامان پس از خود نیست.

ضمن این‌که در بخش پایانی روایت برای زیارت آن حضرت پاداشی بیان شده که سبب تردید در این گونه روایات شده است.

البته کسی در فضل خداوند مبنی بر دادن پاداش هرآنچه بخواهد، تردیدی ندارد؛ اما این‌که برای زیارت حضرت ـ اگرچه فیض بزرگی است ـ این مقدار پاداش تأمل برانگیز است. در ادامه می‌خوانیم:

أَلَا فَمَنْ زَارَنِی فِی غُرْبَتِی کَتَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ أَجْرَ مِائَهِ أَلْفِ شَهِیدٍ وَ مِائَهِ أَلْفِ صِدِّیقٍ وَ مِائَهِ أَلْفِ حَاجٍّ وَ مُعْتَمِرٍ وَ مِائَهِ أَلْفِ مُجَاهِدٍ وَ حُشِرَ فِی زُمْرَتِنَا وَ جُعِلَ فِی الدَّرَجَاتِ الْعُلَى مِنَ الْجَنَّهِ رَفِیقَنَا؛ کسی که مرا در غربت زیارت کند، پاداشی دارد برابر با پاداش یکصد هزار شهید، یکصدهزار صدیق، یکصدهزار حاجی، یکصدهزار عمره‌گذار، یکصدهزار مجاهد ومحشور ‌شدن در زمره اهل بیت و در درجات برتر بهشت.

بنابراین یگانه روایتی که از جهت سند بی اشکال بود، از نظر محتوا قابل تأمل است.

 صرف نظر از پذیرفتن یا نپذیرفتن، یادآوری می‌شود شخصیت بزرگی چون شیخ مفید، شهادت سه امام پس از امام رضا (ع) و پیش از حضرت مهدی (عج) را نیازمند دلیل روشن می‌داند.

وی در باره امام جواد (ع) می‌نویسد:

وَ قِیلَ إِنَّهُ مَضَى مَسْمُوماً وَ لَمْ یَثْبُتْ بِذَلِکَ عِنْدِی خَبَرٌ فَأَشْهَدُ بِهِ؛ و گفته شده مسموم از دنیا رفت اما چنین چیزی نزد من ثابت نشده تا بر آن گواهی دهم (شیخ مفید،1413، ج2: ص295)

و نیز در باره امام هادی(ع) می‌نویسد:

وَ تُوُفِّیَ وَ سِنُّهُ یَوْمَئِذٍ عَلَى مَا قَدَّمْنَاهُ إِحْدَى وَ أَرْبَعُونَ سَنَه؛ و از دنیا رفت و سن او در آن روز چهل و یک سال بود (همان: 312).

و در باره امام عسکری (ع)می‌نویسد:

وَ مَرِضَ أَبُو مُحَمَّدٍ ع فِی أَوَّلِ شَهْرِ رَبِیعٍ الْأَوَّلِ سَنَهَ سِتِّینَ وَ مِائَتَیْنِ وَ مَاتَ فِی یَوْمِ الْجُمُعَه؛ ابو محمد در اول ماه ربیع الاول سال 260 مریض شد و روز جمعه از دنیا رفت (همان: 336).

روشن است کسی نمی‌تواند اتهام عدم فحص به شیخ مفید زده و بگوید شیخ اگر تلاش می‌کرد، نکته جدیدی به دست می‌آورد؛ چراکه بزرگی و جامعیت دانش وی جایی برای این تردید نخواهد گذاشت.

البته شیخ مفید، جایی دیگر در نقد سخن شیخ صدوق دلیل‌های شهادت همه امامان :، را یقین‌آور ندانسته می‌نویسد:

آنچه را شیخ صدوق در مورد درگذشت پیامبر و امامان معصوم(ع) به سم و قتل گفته، برخی از آن‌ها ثابت است و برخی ثابت نشده است… و برای رسیدن به یقین به آن راهی نیست (مفید،1414: 132).

یادآوری این نکته لازم است که شیخ مفید منکر شهادت این امامان : نیست؛ بلکه ادله در دست را برای اثبات قطعی آن ناکافی می‌داند. بنابراین، اگر برای کسی ادله قطعی به دست بیاید با قول مرحوم مفید منافاتی ندارد.

علامه مجلسی پس از آن که روایاتی را زیر عنوان «أنَّهُم: لایَمُوتُونَ اِلاّ بِالشَّهادَه» آورده است؛ در بیان پایانی خود بر روایات، دیدگاه شیخ مفید را این‌گونه نقد و بررسی کرده است و می‌نویسد:

با توجه به اخبار فراوان دال بر شهادت امامان معصوم:، و نیز روایات خاصی که بر شهادت بیش‌تر آنان و چگونگی شهادت آنان وجود دارد ـ که در ابواب تاریخ وفات آن‌ها خواهد آمد ـ نمی‌توان آن را نفی کرد. البته غیر از علی(ع) و فاطمه3 و حسن(ع) و حسین(ع) و موسی بن جعفر(ع) و علی بن موسی الرضا(ع) که بر شهادت آنان دلیل قطعی داریم؛ در مورد دیگر ائمه: چنین دلیل قطعی نداریم؛ اما بر نفی هم دلیل نداریم و قرائن زندگی آنان و مخالفان گواه بر این است؛ به‌ویژه در باره امامانی که در زندان و زیر نظر آن‌ها از دنیا رفته‌اند. شاید مقصود شیخ مفید هم نفی قطع و تواتر است، نه ردّ روایات (مجلسی، 1403، ج 27:  26).

البته این برداشت آخر از کلام شیخ مفید خلاف ظاهر سخن ایشان است.

پس از شیخ مفید، برخی به این نکته اشاره کرده‌اند؛ مانند شیخ طبرسی که در این باره می‌نویسد:

گروهی از اصحاب ما گفتند که امامان حسن عسکری(ع)، هادی(ع)، جواد(ع)، صادق(ع)، باقر(ع)، سجاد(ع) مسموم شدند و به شهادت رسیدند و برای این کلام خود به لحن امام صادق(ع) و امام رضا(ع) استدلال آوردند که فرمودند وَاللهِ ما مِنّا اِلاّ شَهِیدٌ مَقْتُولٌ این در حالی است که دلیل قاطعی بر صحت کلام آنان و روایتی از اهل‌بیت که موجب علم شود وجود ندارد (طبرسی، 1406: 59).

قابل ذکر است نفی شهادت امامان:، بر فرض اثبات با دلایل قطعی، هیچ‌گونه نقصی بر آن‌ها وارد نمی‌سازد که برخی گویا سبب تضعیف مقام امامت ایشان پنداشته‌اند؛ چه این‌که یکی از نویسندگان معاصر با اشاره به روایات یادشده می‌نویسد:

هنگامی که به تاریخ بنگریم می‌بینیم، کتاب‌های تاریخی این روایت را تأیید می‌کند؛ چرا که تاریخ، گویای آن است که امیرمؤمنان(ع) با شمشیر به شهادت رسید، امام حسن(ع) به‌وسیله سم خیانت، امام حسین(ع) با شمشیر استبداد و امام سجاد(ع) نیز با سم.

همین‌گونه کتاب‌های تاریخی، گواه این مطلب است و لذا به برشمردن امامان نور یکی پس از دیگری نیازی نمی‌نگریم چرا که تا حضرت عسکری(ع) همگی در فشار استبداد حاکم بر عصر و زمانشان بودند و از سوی حکومت‌های بیدادگر اموی و عباسی نقشه خیانت‌کارانه‌ای برای شهادت آنان طرح و به اجرا درآمد.

وی ادامه می‌دهد:

نگارنده بر این باور است که تردید در این امور، تردید در حقایق مسلم و مسایل قطعی است و هر کس در این‌ها تردید کند به آفت کوته‌فکری که آفتی علاج‌ناپذیر است، گرفتار است.

البته مناسب بود توجه داشته باشد شخصیت‌هایی که تردید کرده‌اند چه کسانی بوده‌اند.

نویسنده، آن‌گاه بدون ارائه هیچ دلیلی نتیجه می‌گیرد که:

امام مهدی (عج) یکی از امامان راستین و آخرین آن‌هاست. از این رو روایت مورد بحث شامل حال آن گران‌مایه عصرها و نسل‌ها نیز می‌گردد.

آن حضرت، طبق این روایت، به‌طور طبیعی جهان را بدرود نمی‌گوید؛ بلکه با شمشیر ستم و یا به‌وسیله سم خیانت به شهادت می‌رسد.

در پایان نیز اشاره می‌کند:

نگارنده در منابع موجود، چیزی که دلالت بر شهادت آن گرانمایه جهان هستی داشته باشد، جز عبارت الزام الناصب نیافته است (‌ق‍زوی‍نی‌، 1376: 784).

البته روشن نیست چرا نویسنده پس از نقل سخن الزام الناصب، از بیان قاطع پیشین مبنی بر شهادت آن حضرت دست برداشته می‌نویسد:

… به هر حال، به نظر ما، این مطلب سربسته و نارسا و بدون دلیل است، از این رو پذیرفتن شهادت آن حضرت بدین صورت مشکل است. شهادت او به‌وسیله «سم» نیز در روایات تصریح نشده است. بنابراین، چگونگی رحلت آن گرامی را تنها خدا می‌داند و بس (همان: 785).

البته اگر ایشان به طور قطع دلالت روایات "ما مِنّا” را بر حضرت پذیرفته بود، حکم وی بر شهادت لازم می‌بود و جای هیچ‌گونه تردید باقی نمی‌ماند.

برخی دیگر از نویسندگان معاصر، پس از ذکر روایات، خواسته‌اند مؤیداتی نیز ارائه دهند و لذا گفته‌اند:

پیامبر و امامان با بنیه جسمانی بسیار قوی آفریده شده‌اند که قابل مردن نیستند، مگر به یک عارض خارجی. پس اگر عارضی بر او وارد نشد، قابلیت بقا را دارد؛ ولکن چون طبق قانون عمومی مرگ که هر کس مرگ را می‌چشد؛ ناگزیر باید عارضی بر آن‌ها وارد شود؛ مانند کشته شدن؛ و این دیدگاه، امام مهدی (عج) را هم شامل می‌شود (البیاتی، بی تا: 94).

از این دست نوشته‌های بی‌پایه و اساس در برخی کتاب‌ها و نوشته‌های معاصر فراوان به چشم می‌آید که بدون هیچ استدلال قطعی ادعاهایی را مطرح می‌کنند.

3. حکایت شهادت حضرت مهدی (عج)

افزون بر روایات یادشده، قائلین به شهادت حضرت مهدی (عج) به حکایتی استناد می‌کنند. که به نظر می‌رسد، نخستین کسی که چنین ادعایی را به گونه گسترده‌ای مطرح کرده، صاحب کتاب الزام الناصب بود. او در بخشی از کتاب خود آورده است:

پس چون هفتاد سال گذشت، مرگ حضرت حجت (عج) فرا خواهد رسید. پس او را زنی از بنی‌تمیم که نامش سعیده و دارای ریشی همچون مردان است، با انداختن سنگی ]و طبق برخی نقل‌ها سنگی که برای آردکردن گندم استفاده می‌شود[ از بام بر آن حضرت به قتل خواهد رساند؛ در حالی که آن حضرت، از راه عبور می‌کند. چون از دنیا رفت، امام حسین(ع)، امور مربوط به وی را انجام خواهد داد (حائری، 1422، ج2: 139).

صاحب الزام الناصب البته، در پایان این داستان و سخنان پراکنده و درهم آمیخته و ناهمگون، این‌گونه نوشته است:

وَ ما ذَکَرناهُ هُنا مَلْتَقِطٌ مِنْ رِوایاتِ الأئِمَّهِ الأطْهار:…؛ و آنچه آوردیم در این‌جا برگرفته از روایات امامان معصوم: است (همان: 169).

ای کاش به طور روشن می‌گفت این سخنان از کدام منبع، راوی و روایت و یا روایات به دست آمده است!

همه منابع نوشتاری و غیر نوشتاری که به این بحث پرداخته‌اند، به منبعی جز "الزام الناصب"و یا "تاریخ پس از ظهور" شهید سید محمد صدر (که از الزام الناصب نقل کرده است) اشاره نکرده‌اند.

البته نویسنده تاریخ ما بعدالظهور، به قصد نقد و ابطال، سخنان الزام الناصب را می‌آورد و این خلاف آن استفاده‌ای است که به عمد یا خطا به تاریخ ما بعدالظهور ارجاع داده می‌شود.

مرحوم صدر به طور مشخص در باره سخن الزام الناصب چنین نوشته است:

در مطلبى که از الزام الناصب نقل کردیم به صراحت از کشته‌شدن امام مهدى (عج) و چگونگى آن سخن رفته است. آیا این سخن به تنهایى براى اثبات کشته شدن ایشان کافى نیست؟ پاسخ آن است که نقل الزام الناصب اساساً شایستگى اثبات تاریخى ندارد؛ زیرا نه از معصوم، بلکه از شخص ناشناسى نقل شده است. حتى اگر این سخن به مضامین روایات اشاره داشته باشد، باز در این صورت روایتى مرسل و بدون سند مى‌باشد که گویندۀ فرضاً معصوم آن شناخته شده نیست. علاوه آن که این گونه روایات معمولا ضعیف السند و داراى مضامینى غریب مى‌باشند و بالطبع از قابلیت اثبات تاریخى نیز ساقط مى‌گردند.

اما در باره این سخن، باید توجه داشت:

یک ـ از جهت منبع، تا قبل از قرن چهاردهم و کتاب الزام الناصب در هیچ منبعی چنین سخنی و مانند آن، نقل نشده است.

دو ـ از جهت سند: این سخن هیچ گونه سندی ندارد و گوینده آن نیز ناشناخته است و صرف این‌که گفته شده از روایات گرفته شده است، اعتباری به آن نمی‌دهد.

سه ـ از لحاظ متن: به‌طور کامل منفرد است و هیچ گونه مشابه و مؤید مستقیمی برای آن یافت نشد.

افزون بر الزام الناصب، در کتاب عقد الدرر به شهادت آن حضرت اشاره شده است. آن هم سخنی از شخصیت شناخته شده کعب الاحبار که می‌گوید:

اَلْمَنْصُورُ المَهْدی یُصَلّی عَلیهِ أهْلُ الأرْض، وَطَیِر السَّماءِ، یَبْتَلى بِقَتْلِ الرُّومِ وَالْمَلاحِمِ عِشْرِینَ سَنَهً،ثُمَّ یُقْتَلُ شَهِیداً هُوَ وَألفان مَعَهُ، کُلُّهُمْ أمِیرٌ صاحِبُ رایَهٍ، فَلَمْ تَصِبِ المُسْلِمینَ مُصِیبَهٌ بَعْدَ رَسُولٌ اللهِ6 أعْظَمُ مِنْها؛ منصور این امّت مهدی است وساکنان زمین وپرندگان آسمان بر او درود می‌فرستند. اوست که در جنگ با روم وجنگ‌های بزرگ مورد آزمایش قرار می‌گیرد واین آزمایش بیست سال طول می‌کشد وحضرتش به همراه دو هزار نفر از فرماندهان پرچم دار، به شهادت می‌رسند؛ سپس هیچ مصیبتی پس از مصیبت فقدان رسول اللَّه6 بر مسلمانان گران‌تر از آن نخواهد بود (یوسف بن یحیی المقدسی، 1399: 149).

البته در باره اعتبار این روایت به این سخن نیازی نیست که نزد ما هیچ اعتباری ندارد. افزون بر گوینده آن، که محتوا به روشنی با عموم روایات مهدویت ناسازگار است.

مهم‌ترین اشکال این‌که طول جنگ حضرت بیست سال دانسته شده و از برپایی حکومت عدل جهانی بر زمین سخنی به میان نیامده است.

نتیجه‌گیری

اصل در عموم انسان‌ها مردن به مرگ طبیعی است؛ مگر این‌که دلیلی ثابت کند که به مرگ غیر طبیعی از دنیا رفته‌اند.

بر فرض پذیرفتن روایات یادشده، این روایات به امام‌هایی مربوط است که در زمان خلفای جور زندگی می‌کرده‌اند. از این رو برای اثبات شهادت آن حضرت به دلیلی محکم و روشن نیازمند هستیم و با توجه به این‌که هنوز آن اتفاق نیفتاده گزارش تاریخی نیز در آن باره بی‌معنا است.

شهادت آن حضرت، با روایاتی که بر اصلاح کامل جامعه در عصر ظهور دلالت دارد، در تعارض است.

از آنچه یاد شد، به دست می‌آید که برای اثبات شهادت حضرت مهدی (عج) دلیل‌هایی قطعی فراتر از آنچه ذکر شده، نیاز است و در نبود آن دلیل‌ها بر اساس روال طبیعی درگذشت انسان‌ها فرجام آن حضرت بر اساس مرگ طبیعی خواهد بود؛ مگر این‌که کسی مستندات قطعی بر شهادت آن حضرت ارائه نماید.

 

پی نوشت:

قرآن کریم.

1. ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی(1379ق). مناقب آل أبی طالب(ع) ، قم، مؤسسه انتشارات علامه،.

2. ابن منظور (1405). لسان العرب، بی‌جا، نشر ادب الحوزه.

3. أحمدبن حنبل(بی‌تا). مسندأحمد، بیروت، دار صادر.

4. اربلی، علی بن عیسی (1381ق). کشف الغمه فی معرفه الائمه:،تبریز، مکتبه بنی هاشمی.

5. البیاتی، جعفر (بی‌تا). شهادهالأئمه:، بی‌جا، بی‌تا.

6. حائری،علی (1422). الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب، مصحح علی عاشور، بیروت، مؤسسه الاعلمی.

7. حر عاملی، محمد بن حسن (1425ق). اثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، بیروت، اعلمی.

8. حلى، ابن داود (1383). رجال ابن داود، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.

9. حلی، حسن بن یوسف(1411ق). رجال العلامه الحلی، نجف، دار الذخائر.

10. حلى، حسن بن سلیمان بن محمد (1421ق). مختصر البصائر، قم، مؤسسه النشر الإسلامی.

11. خزاز قمی، علی بن محمد (1401ق). کفایه الأثر فی النصّ على الأئمه الإثنی عشر، محقق/ مصحح: حسینى کوهکمرى، عبد اللطیف، قم، انتشارات بیدار.

12. خوئی، ابو القاسم(1413ق). معجم رجال الحدیث، قم، مرکزنشرالثقافهالإسلامیه.

13. صدر، سید محمد صدر (1389). تاریخ پس از ظهور، تهران، موعود عصر.

14. سبحانی، جعفر (1418ق). موسوعه طبقات الفقهاء، قم، مؤسسه الإمام الصادق(ع)٫

15. صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1376). الامالی، تهران، کتابچى .

16. صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1378ق). عیون اخبار الرضا(ع)، محقق: لاجوردى، مهدى ، تهران، نشر جهان  .

17. صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1395). کمال الدین و تمام النعمه، قم، دارالکتب الاسلامیه.

18. صدوق، محمد بن علی بن حسین بن بابویه (1413ق). من لایحضره الفقیه، محقق: غفارى، على اکبر، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.

19. طبرسى، فضل بن حسن (1417ق) . إعلام الورى بأعلام الهدى ، قم، ال البیت :.

20. ــــــــــــــــــــــ (1406ق). تاج الموالید، قم، مکتب آیت‌الله العظمى المرعشی النجفی.

21. طوسی، محمد بن الحسن (1415ق). رجال شیخ طوسی، قم، انتشارات اسلامى جامعه مدرسین.

22. ــــــــــــــــــــــ ، بی‌تا، الفهرست، نجف اشرف، المکتبهالمرتضویه.

23. ــــــــــــــــــــــ ، (1411ق). الغیبه، مؤسسه معارف اسلامی.

24. عُکبری، محمد بن محمد بن النعمان (1413ق). الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید.

25. ـــــــــ (1414ق). تصحیح اعتقادات الإمامیه، تحقیق: حسین درگاهی، بیروت، دار المفید للطباعه والنشر والتوزیع.

26. فتال نیشابوری، محمّدبن حسن بن علی (بی‌تا). روضهالواعظین، قم، انتشارات رضی.

27. فراهیدی، خلیل بن احمد (1410ق). العین، بی‌جا، مؤسسه دار الهجره.

28. ق‍زوینی‌، م‍ح‍م‍د ک‍اظم‌، (1376). ام‍ام‌ م‍ه‍دی‌(عج) از ولادت‌ ت‍ا ظه‍ور، ت‍رج‍م‍ه‌ و تحقیق:‌ علی‌ ک‍رمی‌ و م‍ح‍م‍د ح‍سینی‌، ق‍م‌، انتشارات ال‍ه‍ادی‌.

29. کلینی، محمّدبن یعقوب (1365). الکافی، چاپ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه.

30. مجلسی، محمّدباقر (1403ق). بحارالانوار، بیروت،دار احیاء التراث العربی.

31. مجلسی، محمّدباقر (1404ق). مرآه العقول فی شرح اخبار آل الرسول، تهران، دار الکتب الاسلامیه.

32. مسلم نیشابوری(بی‌تا). صحیح مسلم، بیروت، دارالفکر.

33. مقدسی، یوسف بن یحیى (1399). عقدالدرر فی أخبار المنتظر، تحقیق: دکترعبدالفتاح محمد الحلو، قاهره، مکتبه عالم الفکر.

34. نجاشی، احمد بن علی (1407ق). رجال النجاشی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجامعه المدرسین.

35. نعمانی، محمّد بن ابراهیم (1397ق). الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق.

خدامراد سلیمیان: استادیار علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی قم

مجله انتظار موعود شماره 43.

منبع:فارس


ادامه مطلب



[ شنبه 28 فروردین 1395  ] [ 5:44 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
   کد خبر: 84831 جمعه، 27 فروردین 1395 - 23:59
 
 
سرباز کوچک آقا
 
شهیدخبر(شهیدنیوز): کودک است دیگر،قلب پاکش می شناسد امام زمانش را
  

سرباز کوچک آقا

 

 


ادامه مطلب



[ شنبه 28 فروردین 1395  ] [ 5:43 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 90 :: 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4060126 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب