کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان

در محضر اهلبیت سلام الله علیهم اجمعین

  چهل حدیث گوهر بار امام محمد باقر علیه السلام 

قال الامام ابو جعفر محمد بن علی الباقر علیه السلام:

1. دقت در حساب به اندازه عقول در دنیا

انما يداق الله العباد في الحساب يوم القيامة علي قدر ما اتاهم من العقول في الدنيا. (1)

خدا در روز قيامت نسبت به حساب بندگانش به اندازه عقلي كه در دنيا به آنها داده است باريك بيني مي كند.

 

2. در زمان غیبت باید چنین باشیم

اِصبِروا عَلي اداء الفَرائضِ، وَ صابِرو عَدُوُّكم ، وَ رابِطوا امامَكمُ المُنتَظَرِِ (2)

صبر كنيد برگزاردن احكام شرع و شكيبايي ورزيد در برابر دشمنتان و آماده و حاضر باشيد براي امامتان كه در انتظار او هستيد.

3. سخن نیک را از هرکس بگیرید

 

خُذُوا الكلِمَةَ الطَّيبَةَ مِمَّن قالَها و إن لَم يعمَل بِها (3)

سخن طيب و پاكيزه را از هر كه گفت بگيريد،‌ اگر چه او خود،‌ بدان عمل نكند.

 

4. نافرمان خداشناس نیست

 

ما عَرَفَ اَللهَ مَن عَصاهُ. (4)

خدا را نشناخته آن كه نافرماني اش كند.

 

5. حسد و تحقیر با دانش نمی سازد

 

لا يكونُ اَلعَبدُ عالِماً حَتّي لا يكونَ حاسِداً لِمَن فَوقَهُ و لا مُحَقِّراً لِمَن دُونَهُ. (5)

هيچ بنده اي عالم نباشد تا اينكه به بالا دست خود حسد نبرد و زير دست خود را خوار نشمارد.

 

6. جهادی مانند مبارزه با نفس نیست

 

لا فَضيلَةَ كالجِهادِ ، ولا جِهادَ كمُجاهَدَةِ اَلهَوي . (6)

فضيلتي چون جهاد نيست ، و جهادي چون مبارزه با هواي نفس نيست.

 

7. ترک جماعت مبطل نماز

 

من ترك الجماعة رغبة عنها و عن جماعة المسلمين من غير علة فلا صلاة له. (7)

كسي كه از روي بي ميلي ،بدون عذر و علت نمازجماعت را كه اجتماع مسلمانان است ترك كند، نمازي براي او نيست.

 

8. گفتار بگونه ای که دوست داریم بشنویم

 

قولوا للناس احسن ما تحبون ان يقال لكم. (8)

بهترين چيزي را كه دوست داريد درباره شما بگويند ، درباره مردم بگوييد.

 

9. حفظ زبان سبب مصونیت از گناه

 

لا يسلم احد من الذنوب حتي يخزن لسانه. (9)

هيچ كس از گناهان سالم نمي ماند ، مگر اينكه زبانش را نگه دارد.

 

10.   صله رحم سریعترین طاعت

 

ان اعجل الطاعة ثوابا لصلة الرحم. (10)

نزديكترين و سريعترين طاعت در ثواب ، پيوند با خويشان است.

 

11.   مدارا قفل ایمان است

 

ان لكل شيءٍ قفلاً و قفل الايمان الرفق. (11)

هر چيزي قفلي دارد و قفل ايمان مدارا كردن و نرمي است

 

12.   غضب فرونشان تا عذاب فرونشیند

 

ومن كف غضبه عن الناس كف الله تبارك وتعالى عنه عذاب يوم القيامة. (12)

كسي كه خشمش را از مردمان باز دارد خداوند نيز در روز قيامت عذابش را از او باز مي دارد

 

13.   حق بندگی ادا کن تو خدا ترا کفایت کند

 

من عَبَد الله حق عبادته آتاه الله فوق امانيه و كفايته. (13)

هر كه خدا را، آنگونه كه سزاوار اوست، بندگى كند، خداوند بيش ازآرزوها و كفايتش به او عطا مى كند.

 

14.   شوخی کننده بدون ناسزاگویی محبوب خدا است

 

 ان الله عزوجل يحب المداعب في الجماعه بلا رفث. (14)

خداوند عزوجل كسي را كه در ميان جمع ، بدون ناسزاگويي شوخي كند ، دوست دارد .

 

15.   مبارزه با نفس مانند مبارزه با دشمن

 

جَاهِد هَوَاك كمَا تُجَاهِدُ عَدُوَّك. (15)

با هواي نفساني خود مبارزه كن همانگونه كه با دشمنت مبارزه مي كني

 

16.   خوش نیتی باعث افزایش رزق

 

من حسنت نيته ، زيد في رزقه (16) 

هر كه خوش نيت باشد ، روزي اش افزايش مي يابد .

 

17.   دوست داشتن میزان محبوبیت

 

اعرف المودة في قلب اخيك بما له في قلبك (17)

دوستي قلبي برادرت را از اندازه دوستي قلبي خودت نسبت به او بفهم.

 

18.   بهترین آمیزه

 

ما شيب شي ء بشي ء احسن من حلم بعلم. (18)

چيزي با چيزي نياميخته است كه بهتر از حلم با علم باشد.

 

19.   دعا درپشت سر برادر دینی

 

اَوشَك دَعوَهُ و اَسرَعُ اِجابَه دُعاءَ المَرءِ لِاَخيهِ بِظَهرِ الغَيبِ. (19)

دعاي انسان پشت سر برادر ديني اش ، نزديكترين و سريعترين دعا به اجابت است .

 

20.   بهترین نیکی در دنیا

 

مَا حَسَنَةُ الدُّنيا إلّا صِلَةُ الإخوانِ وَالمَعارِفِ. (20)

خوبي دنيا جز در پيوند با برادران و آشنايان نيست.

 

21. مدارا کننده صاحب ایمان

 

مَن قُسِمَ لَهُ الرَّفقُ قَسِمَ لَهُ الإيمانُ. (21)

كسي كه برايش مدارا تقسيم شده ايمان براي وي تقسيم گرديده

 

22.   احیاء علم چیست؟

 

رحم الله عبدا أحيا العلم قال: قلت: وما إحياؤه؟ قال: أن يذاكر به أهل الدين وأهل الورع. (22)

فرمود خدا رحمت کند بنده ای را که علم را احیاء کند، أبي الجارود می گوید عرض کردم احیاء علم چیست؟ فرمود: مذاکره با اهل علم و پرهیزکاران احیاء علم است

 

23.   بدزبان بیهوده گوی دشمن خدا است

 

إنَّ اللهَ يبغِضُ الفَاحِشَ المُتَفَحِّشَ. (23)

راستي كه خداوند شخص بد زبان بيهوده گوي را دشمن مي داردي

 

24.   محبوبترین بنده خدا

 

مِن أحَبِّ عِبادِ اللهِ إلَي اللهِ المُحسِنُ التَّوَّابُ. (24)

يكي از محبوبترين بندگان خدا در نزد خداوند كسي است كه نيكوكار و بسيار توبه كننده باشد

 

25.   ره آورد تقوی

 

اِنَّ اللّه‏َ عَزَّوَجَلَّ يقى بِالتَّقوى عَنِ العَبدِ ما عَزُبَ عَنهُ عَقلُهُ وَ يجَلّى بِالتَّقوى عَنهُ عَماهُ وَ جَهلَهُ. (25)

خداوند به وسيله تقوا بنده را حفظ مي ‏كند از آنچه كه عقلش به آن نمى ‏رسد و كور دلى و نادانى او را بر طرف مى ‏سازد.

 

26.   ره آورد نماز اول وقت

 

ايّما مؤمن حافظ علي الصلوات المفروضة فصلاها لوقتها فليس هذا من الغافلين. (26)

هر مؤمني  محافظت برنمازش نمايد، و او را در وقتش به جا آورد، از انسانهاي غافل شمرده نمي شود.

 

27.   ره آورد شوم ستم در دنیا

 

 الظُلمُ فِي الدُّنيا هُوَ الظُلُمَاتُ فِي الاَخِرَه. (27)

ظلم در دنيا همان ظلمتها و تاريكي هاي آخرت است.

 

28.لباس بردباری

اَلحِلمُ لِباسُ العالِمِ فَلا تَعرَينَّ مِنهُ. (28)

بردبارى لباس عالم است، پس تو خود را از آن عريان مدار.

 

29.    ارزش اشک ریختن از خوف خدا

 

ما مِن قَطرَةٍ احَبَّ الي اللهِ عَزَّوَجَلَّ مِن قَطرَةٍ دُمُوعٍ في سََوَادِ اللَّيلِ مَخَافَةً مِنَ اللهِ لا يریدُ بِها غَيرهُ. (29)

هيچ قطره اي در نزد خداوند عزوجل دوست داشتني تر و محبوب تر از قطره ي اشكهايي كه در تاريكي شب و از خوف خدا با اخلاص كامل ريخته مي شود نيست.

 

 
30.   خدا اهل مدارا را دوست دارد

 

اِنَّ اللهَ رَفيقٌ يحِبُّ الرِّفقَ ويعطى على الرفق ما لا يعطى على العنف. (30)

خداوند اهل مدارا است و مدارا را دوست دارد و به اهل عطا می کند آنچه را که به اهل عتاب و رفتار خشن عطا نمی کند.

 

 
31.   نیکو بودن نیکی و زشت بودن بدی

 

مَا اَحسَنَ الحَسَنَاتِ بَعدَ السَّيئاتِ وَ مَا اَقبَحَ السَّيئاتِ بَعدَ الحَسَنَاتِ

چه نيكوست نيكي ها بعد از بديها و چه زشت است بديها پس از نيكي ها

 

 
32.    بردباری لباس دانشمندان

 

اَلحِلمُ لِباسُ العالِمِ فَلا تَعرَينَّ مِنهُ. (32)

بردبارى لباس عالم است، پس تو خود را از آن عريان مدار.

 

 
33.    کبر سواری آتش

 

الكبرُ مَطَايا النَّارِ. (33)

كبر و بزرگي نمودن(به منزله ي) مركبي است كه سوار خود را به سوي آتش مي برد.

 

 
34.    اهل حیاء و عفت محبوب خدا

 

قال (ع): قال رسول الله صلى الله عليه وآله: ان الله يحب الحيئ الحليم العفيف المتعفف. (34)

همانا خداوند انسان با حيا و بردبار را دوست دارد.خداوند دوست مي دارد كسي را كه با حيا، بردبار، پاكدامن، و باز ايستنده ي از حرام باشد.

 

 
35.    آرایش خویشتن برای خداوند

 

تَزَين للَّهِ‏ِ بِالصِّدقِ فِي الاعمالِ. (35)

با راست كردارى، خود را براى خدا بياراى

 

 
36.    مشورت با چه کسی؟

 

اِستَشِر في أمرِك الَّذينَ يخشَونَ اللَّهَ. (36)

در كار خود، [فقط] با كسانى مشورت كن كه از خدا مي ‏ترسند

 

 
37.    صبر چیست و کدام صبر افضل است؟

 

الصَّبرُ صَبرانِ: صَبرٌ عَلي البَلاءِ حَسَنٌ جَميلٌ وَ أفضَلُ الصَّبرَين الوَرَعُ عَن المَحارم. (37)

صبر بر دو گونه است: صبر بر بلا كه نيكو و زيباست و برترين اين دو قسم پرهيز نمودن از حرامهاي الهي است.

 

 
38.    بهترین عبادت چیست؟

 

مَا مِن عِبَادَة أفضَلَ عِندَ اللهِ مِن عِفَّةِ بَطن وَ فَرج. (38)

هيچ عبادتي در نزد خدا برتر از ترك شهوات شكم و فرج نيست.

 

39.   بهار قرآن

 

لِكلِّ شَيءٍ رَبِيعٌ، وَرَبِيعُ القُرآنِ شَهرُ رَمَضَانَ. (39)

هر چيزي بهاري دارد و بهار قرآن ماه رمضان است

 

40.    چگونگی منزل کردن در دنیای فانی

 

فَانزِل نَفسَكَ مِنَ الدُّنيا كَمَثَلِ مَنزِلٍ نَزَلتَهُ ساعَةً ثُمَّ ارتَحَلتَ عَنهُ. (40)

خود را در دنيا چنان منزل ده كه گويى ساعتى در آن منزل دارى وسپس از آن كوچ مي كني.

 

منابع :

1. غررالحكم جلد2 - حديث3260 – خاتمةالمستدرك ميرزاحسين نوري- ج1 ص47. معاني الاخبار شيخ صدوق ص 2.

2. غيبه النعماني، ينابيع المودة.

3. تحف العقول، ص391. بحارالانوار ج 110 ص160، ج75 ص 170.

4. تحف العقول ص294. الانوار البهیه شیخ عباس قمی ص 143.

5. تحف العقول ص293

6. تحف العقول ص 286. مستدرک الوسائل میرزا حسین نوری ج 11 ص 143.

7. امالي شيخ صدوق،ص290.

8. بحارالانوار،ج65،ص152. الکافی ج2 ص 165 محاضرات ج 1 ص 251.

9. بحارالانوار،ج75،ص178 – تحف العقول - حسن بن على بن حسين بن شعبة الحرانى- ص 298

10. تحف العقول،ص303.

11. جهاد النفس، ح271. الکافی ج2 ص 118.

12. جهادالنفس،ح532. الکافی ج2 ص 305.

13. بحارالانوار،ج۷۱ص۱۸۳.

14. الكافي،ج2،ص663.

15. عيون اخبار الرضا2،ص51.

16. بحارالانوار ، دار احياء التراث العربي ، ج 75 ، ص 175.

17. تحف العقول ، ص 304.

18. بحارالانوار ، دار احياء التراث العربي ، ج 75 ، ص 172 .

19. الكافي ، ج 2 ، ص 507.

20. بحار الأنوار، ج 46، ص291.

21. جهاد با نفس، ح 272. وسائل الشیعه ج11 ص213.

22. الكافي ، ج 1 ، ص 41.

23. جهاد با نفس، ح 677. وسائل الشیعه الاسلامیه. ج11 ص327.

24. جهاد با نفس، ح 836. وسائل الشیعه ج16 ص76.

25. الكافي، ج 8 ، ص 52، ح 16.

26. وسائل الشيعه ، ج 3، ص 79 .

27. جهاد با نفس، ح 733. وسائل الشیعه الاسلامیه. ج11 ص340 ح20.

28. الكافي، ج 8، ص 55.

29. جهاد با نفس، ح 137 . وسائل الشیعه الاسلامیه. ج8 ص524.

30. جهاد با نفس، ح 283. وسائل الشیعه الاسلامیة. ج11 ص212.

31.جهاد با نفس، ح 880 . وسائل الشیعه الاسلامیة. ج11 ص384- المجالس: ص 153- الکافی ج2 ص 458.

32. الكافي، ج 8، ص 55.

33.جهاد با نفس، ح 578 . وسائل الشیعه الاسلامیة. ج11 ص 301.

34. جهاد با نفس، ح259 - وسائل الشيعة الإسلامية. ج11 ص211.

35. تحف العقول، ص 285 . بحار الانوار ج 75 ص164.

36. تحف العقول، ص 293. بحار الانوار ج 75 ص172.

37. جهاد با نفس ،ح 163- وسائل الشيعه آل البيت ع.. شيخ حرعاملي ج15 ص237 حديث 20372

38. الكافي، ج2 ، ص 630

39. جهاد با نفس ، ح205 . وسائل الشيعه آل البيت ع.. شيخ حرعاملي ج15 ص250 حديث 20421.

40. بحارالأنوار، ج 75، ص 165

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

RSS


   

   
   

 


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 4:26 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
زندگینامه امام محمدباقر(ع)

امام پنجم، امام محمد باقرعلیه السلام در روز دوشنبه سوم صفر و بنا به قولى، اول رجب سال 57 هجرى در مدینه متولد شدند .

والده آن حضرت، "فاطمه" دختر امام حسن مجتبى علیه السلام بود و از زنان با کمال محسوب مى‏شد .

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که در شأن آن بانوى بزرگوار فرمود: "جده‏ام زن بسیار راستگویى بود و در خاندان امام حسن علیه السلام زنى به درجه و مقام او نرسید .

نام آن حضرت "محمد"، کنیه ایشان "ابوجعفر" و القاب ایشان "باقر"، "شاکر" و "هادى" است .

لقب "باقر" را پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آن حضرت داده بود و فرموده بود: "او علم دین را خواهد شکافت." (باقر: شکافنده)

بسیارى از روایات فقهى و غیر فقهى شیعه از آن حضرت روایت شده ‏است.

آن حضرت به جابربن عبدالله انصارى فرمود: "اى جابر! به خدا قسم، خداوند، علم تمامى آنچه را که قبلا واقع شده و آنچه را که بعداً واقع ‏خواهد شد به من اعطا کرده است! "

لقب "باقر" را پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آن حضرت داده بود و فرموده بود: "او علم دین را خواهد شکافت."

آن حضرت در اعلى درجه صفات کریمه انسانى بود و از این جهت، هم‏ردیف پدران گرامى خویش و هم‏دوش آنان به شمار مى‏آمد .

حیات آن حضرت مقارن با حکومت امویان بود. هشام بن عبدالملک، ایشان و فرزندشان امام جعفر صادق علیه‌السلام را از مدینه به دمشق احضار کرد و چون آنان وارد دمشق شدند، هشام به منظور تحقیر آن بزرگواران سه روز به آنان اجازه ملاقات نداد .

روز چهارم چون امام داخل شد، مشاهده کرد که هشام بر تخت نشسته و لشکریان مسلح وى اطراف او حضور دارند و محلى را به ‏عنوان هدف تیراندازى معین کرده بودند که بزرگان سپاه به طرف آنان تیراندازى مى‏کردند.

هشام براى این که امام را تحقیر کند و عجز ایشان را آشکار و قدرت خود را هر چه بیشتر جلوه دهد، از امام خواست که به طرف هدف، تیراندازى کنند .

اصرار امام براى خوددارى از این عمل مؤثر واقع نشد و به ناچار تیرى را در کمان گذاشتند و به طرف هدف پرتاب کردند .

تیر به هدف نشست .

آنگاه تیر دومى به کمان گذاشتند و به طرف هدف پرتاب کردند که تیر اولى را شکافت و به هدف نشست .

9 تیر توسط آن حضرت زده شد و هر تیر، تیر قبلى را مى‏شکافت و به هدف مى‏نشست .

نقشه شوم هشام خنثى شد، و همگان متوجه اقتدار امام و توانایى ایشان شدند .

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید: "هشام بسیار خشمگین شد و هر تیرى که به هدف مى‏خورد، رنگ او را دگرگون مى‏کرد .

او از این که امام را به چنین کارى وادار کرده بود پشیمان شد، ولى تصمیم گرفت پدرم را به قتل برساند .

" در آن مجلس گفتگوهایى بین امام و هشام بن عبدالملک رد و بدل شد .

آن حضرت در ضمن سفارش سودمندى به "جابر بن یزید جُعْفى"، از یاران خود، چنین فرمود: "به خدا قسم کسى شعیه ما نیست مگر آن که خدا را اطاعت کند و تقوا داشته باشد . قبل از این، شیعه را نمى‏شناختند مگر به تواضع و فروتنى و کثرت یاد خدا و فراوانى نماز و روزه و تعهد نسبت به همسایگان فقیر و مسکین و مقروضین و به صداقت در گفتار و تلاوت قرآن و خوددارى از سخن گفتن درباره مردم مگر نسبت به خوبی‌هاى آنان .

چون امام از آن مجلس خارج شدند، جمعى از قسیسین و راهبان یهود را مشاهده کردند که گرد یکى از دانشمندان بزرگِ خود را گرفته‏اند و با او ملاقات مى‏کنند .

امام به طور ناشناس نزد آن عالم رفتند .

چون نظر آن دانشمند مسیحى بر امام افتاد، پرسش‌هایى از امام کرد و پاسخ همه را شنید .

آنگاه گفت: "مردى را همراه خود آورده‏اند که از من داناتر است" و به روایتى، شب بعد نزد امام آمد و مسلمان شد.

خبر این مناظره به هشام رسید؛ لذا امام را زندانى کرد .

ولى در زندان نیز عده‏اى مجذوب شخصیت ایشان شدند و به امام گرویدند .

به ناچار هشام، امام را به مدینه بازگرداند و براى این که آن حضرت را از مردم دور نگه دارد و نگذارد پرتو پرفروغ علم و دانش و هدایت ایشان دل‌ها را تسخیر کند، دستور داد که مردم شهرهاى بین راه، ایشان را به شهر خود راه ندهند .

چون امام باقرعلیه السلام به شهر "مدین" رسیدند و مشاهده کردند که مردم مانع ورود ایشان مى‏شوند، بالاى کوهى رفتند و این آیه را تلاوت فرمودند: "بقیةُ اللهِ خَیرٌ لکُم إن کُنتم مُؤمنین؛ بازمانده خدا و بقیة الله براى شما بهتر است اگر ایمان دارید ."

شهر "مدین" شهرى است که حضرت شعیب علیه السلام، پیامبر الهى بر مردم آنجا مبعوث شد و قرآن در این زمینه مى‏فرماید: "و إلى مَدینَ أخاهُم شُعیباً" و آیه‏اى که امام تلاوت فرمودند، سخنى است که پروردگار متعال از قول حضرت شعیب علیه السلام نقل مى‏کند .

پیرمردى از اهالى مدین چون این آیه را شنید و آن واقعه را مشاهده نمود، به مردم گفت: "به خدا قسم، شعیب پیامبر، روى همین کوه این جمله را گفت و من مى‏ترسم اگر او را راه ندهید، مثل عذاب قوم شعیب بر شما نازل مى‏شود!" مردم از این سخن هراسان شدند و امام باقر علیه السلام را پذیرفتند .

چون این خبر به هشام رسید، دستور داد آن پیرمرد را بکشند و همچنین دستور شهادت آن حضرت را نیز صادر کرد .

امامان معصوم ما - گرچه از جهات عدیده در محاصره خلفا بودند و در حال تقیه بسر مى‏بردند - از هر فرصتى استفاده مى‏کردند تا حقانیت خود و مقامات الهى و معنوى خود را به مردم بفهمانند و آنان را از جهل و بى‏خبرى ساخته و پرداخته زمامداران خودسر برهانند و حتى در برابر خلفاى جور نیز با اقتدار ظاهر مى‏شدند و به راستى اگر این جهات نبود و اگر خوف خلفاى ستمگر از گسترش اسلام راستین به دست پیشوایان بر حق الهى نبود، چه دلیل منطقى دیگرى براى به شهادت رساندن آنان مى‏توان یافت .

بنا به قولى، امام باقر علیه السلام روز دوشنبه 7 ذى حجه سال 114 هجرى قمرى در مدینه با زهر مسموم شدند و به شهادت رسیدند و در "بقیع"، در جوار بارگاه پدر گرامى و جد خود امام مجتبى علیهماالسلام مدفون گردیدند .

آن حضرت در ضمن سفارش سودمندى به "جابر بن یزید جُعْفى"، از یاران خود، چنین فرمود: "به خدا قسم کسى شعیه ما نیست مگر آن که خدا را اطاعت کند و تقوا داشته باشد. قبل از این، شیعه را نمى‏شناختند مگر به تواضع و فروتنى و کثرت یاد خدا و فراوانى نماز و روزه و تعهد نسبت به همسایگان فقیر و مسکین و مقروضین و به صداقت در گفتار و تلاوت قرآن و خوددارى از سخن گفتن درباره مردم مگر نسبت به خوبی‌هاى آنان .

جابر عرض کرد: " یَابن رسولِ الله! ما در این زمان کسى را با این اوصاف نمى‏شناسیم!" حضرت فرمودند: "اى جابر! با این خیالات و اوهام از راه بیرون مرو! مگر آدمى را همین مقدار کفایت مى‏کند که ادعاى محبت على علیه‌السلام را بکند؟ اگر بگوید رسول خدا را دوست دارم - حال آن که ایشان از امیرالمؤمنین بهتراست - و به اعمال آن حضرت عمل نکند، محبت او هیچ سودى براى او ندارد .

ما براى شما امان‏نامه از آتش جهنم نداریم و هیچ کسى را بر خدا حجتى نیست .

هر که مطیع خداوند است، ولى ما و دوست ماست و هر که او را معصیت کند، دشمن ماست و به ولایت ما نمى‏توان رسید، مگر با پرهیزکارى و عمل شایسته .

 

 شمه‌اى از اخلاق، صفات و کرامات امام پنجم

 

 

-از ابوبصیر آمده است که مىگوید: در مسجد رسول خدا صلى الله علیه وآله خدمت امام باقر علیه السلام نشسته بودیم و هنوز زمان چندانى از رحلت على بن حسین علیه السلام نگذاشته بود. ناگهان منصور با داود بن على وارد شدند.(این قضیه پیش از رسیدن سلطنت به بنى العباس بود)، فقط داود بن على نزد امام باقر علیه السلام آمد و نشست. امام علیه السلام فرمود: چه باعث شد که منصور دوانیقى نزد ما نیامد؟ داود گفت: او یک نوع بد خلقى دارد، امام باقر علیه السلام فرمود: طولى نخواهد کشید که زمام امر این مردم را به دست خواهد گرفت و همه مردم را تحت فرمان خود در مىآورد و شرق و غرب عالم را مالک مىشود و عمرى طولانى خواهد کرد تا آن قدر گنجینه‌هاى ثروت را جمع آورى کند که هیچ کس پیش از او نکرده باشد. پس داودبرخاست و رفت و جریان را به اطلاع دوانیقى رساند. او خدمت امام علیه السلام آمد و گفت: تنها عظمت شما مانع نشستن من در خدمت شما شد، حال بفرمایید آنچه داود خبر داد چگونه است؟ فرمود: وقوع آن حتمى است .

عرض کرد: آیا پیش از آن که شما به قدرت برسید، ما مىرسیم؟ فرمود: آرى. عرض کرد: کسى از اولاد من هم بعد از من به قدرت مىرسد؟ فرمود: آرى . عرض کرد: آیا مدت حکومت بنى امیه بیشتر است یا مدت حکومت ما؟ فرمود: مدت حکومت شما بیشتر است و کودکان شما به حکومت مىرسند و همچون گوى با آن بازى مىکنند، این عهد و پیمانى است از پدرم به من . وقتى که منصور دوانیقى به سلطنت رسید از گفته هاى امام باقر علیه السلام تعجب کرد.(29)

 

وارث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

-از ابوبصیر نقل شده که مىگوید: روزى به امام باقر علیه السلام عرض کردم: شما وارثان رسول خدایید؟ فرمود: آرى.

عرض ‍ کردم: رسول خداصلی الله علیه و آله وارث تمام انبیا بود؟ فرمود: آرى او تمام علوم انبیا را به ارث برده بود.

گفتم: شما تمام علوم رسول خدا صلى الله علیه وآله را به ارث برده اید؟ فرمود: آرى . عرض کردم: شما مى توانید مردگان را زنده کنید و کور مادرزاد و پیس را بهبود بخشید و مردم را از آنچه مىخورند و در خانه هایشان اندوخته مىکنند، خبر دهید؟ فرمود: آرى به اذن خدا.

سپس ‍فرمود: ابوبصیر جلوتر بیا! نزدیک آن حضرت رفتم دستش را به صورت من کشید. دریافتم که کوه و دشت و آسمان و زمین را مىبینم . دوباره دست به صورتم کشید، به حال اول برگشتم، چیزى را نمىدیدم . ابوبصیر مىگوید: امام باقر علیه السلام به من فرمود: اگر مایلى همچنان بینا بمانى مىتوانى و حسابت با خداست و اگر هم دوست دارى چنان که بودى نابینا باشى، پاداشت بهشت است. عرض کردم: همچنان نابینا مىمانم زیرا بهشت را بیشتر دوست مىدارم .(30)

 

 بصیرت امام

-از جابر آمده است که مىگوید: حدود پنجاه نفر خدمت امام باقر علیه السلام بودیم. ناگاه مردى به نام کثیر النواء، که فردی قمار باز بود، وارد شد. سلام داد و نشست، سپس گفت: مغیرة بن عمران در شهر ما یعنى کوفه معتقد است که همراه شما فرشته اى است که کافر را از مومن و شیعیان شما را از دشمنانتان براى شما جدا مىسازد و معرفى مىکند. امام علیه السلام فرمود: شغل تو چیست؟ عرض کرد: خرید و فروش گندم. فرمود: دروغ گفتى، عرض کرد: گاهى جو نیز خرید و فروش ‍مىکنم. فرمود: چنان نیست که تو مىگویى، بلکه تو هسته خرما خرید و فروش مى کنى.

عرض کرد: چه کسى به شما خبر داده ؟ فرمود: همان فرشته الهى که شیعیان ما را از دشمنانمان جدا مىکند و به ما مى شناساند و تو نخواهى مُرد مگر آن که پریشان عقل شوى، جابر مىگوید: وقتى که به کوفه برگشتیم جمعى به جستجوى آن مرد رفتیم و از افراد بسیارى سراغ او را گرفتیم؛ ما را به پیرزنى راهنمایى کردند و به او گفت: سه روز پیش در حالى که پریشان عقل شده بود، از دنیا رفت. (31)

-به نقل از عاصم بن حمزه آمده است - و من به اختصار نقل مىکنم - مىگوید: روزى امام باقر علیه‌السلام به قصد رفتن به باغ خود سوار بر مرکبى شد و من با سلیمان بن خالد همراه آن حضرت بودیم . قدرى که راه رفتیم، دو مرد را دیدیم، امام علیه السلام فرمود: اینها دزد هستند، آنها را بگیرید. غلامان آن دو مرد را گرفتند. فرمود: آنها را محکم نگه دارید. آنگاه رو به سلیمان کرد و فرمود: با این غلام به آن کوه برو و بالاى سرت را نگاه کن، در آن جا غارى مىبینى، داخل آن برو، هر چه بود از آن بیرون آور و بده غلام بیاورد که آن را از دو مرد دزدیده اند. سلیمان رفت و دو صندوقچه آورد. فرمود: صاحب این صندوق‌ها یکى حاضر و دیگرى غایب است که بهزودى حضور خواهد یافت و صندوقچه دیگرى را از جاى دیگر غار بیرون آورد و به مدینه برگشت . صاحب آن دو صندوق وارد شد در حالى که گروهى را متهم کرده بود و حاکم مىخواست آنها را مجازات کند، امام باقر علیه السلام به حاکم فرمود: آنها را مجازات نکن و آن دو صندوق را به صاحبش بازگردانید، و دست هر دو دزد را برید. یکى از آنها گفت: به حق دست ما را برید؛ سپاس خداى را که توبه ما و بریدن دست ما به دست پسر رسول خدا صلى الله علیه وآله انجام گرفت، امام علیه السلام فرمود: دست تو بیست سال جلوتر از خودت به بهشت رفت. و آن مرد بیست سال پس از بریدن دستش زنده بود. بعد از سه روز از آن جریان، صاحب صندوق دیگر حضور یافت. امام باقر علیه السلام به او فرمود: به تو خبر دهم که داخل صندوق چه دارى؟ میان صندوق هزار دینار از تووهزار دینار از دیگرى است و جامه هایى چنین و چنان داخل آن است، آن مرد گفت: اگر بفرمایید که صاحب آن هزار دینار کیست و اسمش چیست و در کجاست، مىفهمم که تو امامى و اطاعتت واجب است. فرمود: وى محمد بن عبدالرحمن، مردى صالح است که صدقه زیاد مىدهد و نماز بسیار مىگذارد و هم اکنون بیرون منزل منتظر شماست. آن مرد که از طایفه بریر و نصرانى مذهب بود، گفت: به خدایى که جز او خدایى نیست؛ به محمد، بنده و رسول خدا ایمان آوردم و مسلمان شدم. (32)

-نقل است که حسین بن راشد مىگوید: من در حضور امام صادق علیه السلام از زید بن على نام بردم و از او بدگویى کردم، امام علیه السلام فرمود: این حرف‌ها را نزن، خدا عمویم زید را بیامرزد، زیرا او نزد پدرم آمد و گفت: من قصد خروج بر این ظالم را دارم، پدرم فرمود: زید! این کار را نکن زیرا مىترسم تو آن کشتهاى باشى که در بیرون شهر کوفه به دار آویخته مى شود. زید! مگر نمىدانى که هر کس از فرزندان فاطمه بر هر یک از پادشاهان پیش از خروج سفیانى خروج کند کشته مىشود. و فرمود: اى حسین بن راشد! بهراستى که فاطمه کمال عفت را داشت از این رو خداوند اولاد او را بر آتش دوزخ حرام کرده و درباره آنان این آیه را نازل فرموده است:"ثم اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منه مقتصد و منهم سابق بالخیرات." (33) بنابراین آن که به خود ستم مىکند کسى است که امام شناس نباشد و مقتصد کسى است که عارف به حق امام باشد، و پیشى گیرنده به سوى خیرات، خود امام است. سپس ‍ فرمود: اى حسین! ما اهل بیت از دنیا نمىرویم تا وقتى که براى هر صاحب فضیلتى به فضیلتش اقرار نماییم .(34)

- ابوبصیر از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که فرمود:"همانا من مردى را مىشناسم که اگر کنار دریا بایستد، جانداران آبزى را با مادران، عمه ها و خاله هایشان مىشناسد."(35)

- گروهى از امام باقر علیه السلام اجازه ورود خواستند و گفتند: وقتى که وارد راهرو خانه شدیم صداى خواندن کسى به زبان سریانى به گوش مىرسید که با صداى خوش مىخواند و مىگریست، به گونه اى که بعضى از ما نیز گریه کردیم اما نمىفهمیدیم که چه مىگوید. گمان بردیم که کسى از پیروان تورات و انجیل خدمت امام علیه السلام است و اجازه یافته تا بخواند. اما همین که صدا قطع شد و ما وارد شدیم کسى را نزد آن حضرت ندیدم. عرض کردیم: ما صداى قرائت کسى را به زبان سریانى با صوتى غم انگیز شنیدیم، فرمود:"من به یاد مناجات الیاس پیامبر افتاده بودم که مرا به گریه واداشت."(36)

 انتخاب همسر برای امام صادق علیه السلام

 

-از جمله روایتى است که عیسى بن عبدالرحمن به نقل از پدرش که مىگوید: ابن عکاشة بن محصن اسدى بر امام باقر علیه السلام وارد شد. امام صادق علیه السلام نیز در نزد ایشان ایستاده بود. انگورى خدمتش آوردند، فرمود: پیرمرد، بزرگسال و کودک خردسال از این انگور دانه دانه مىخورند و کسى که گمان مىبرد سیر نخواهد شد سه دانه و چهار دانه مىخورد، شما دو دانه، دو دانه میل کنید که مستحب است. سپس ابن عکاشه، به امام باقر علیه‌السلام عرض کرد: چرا ابوعبدالله (امام صادق ) را داماد نمىکنید که وقت دامادى اش فرا رسیده است. در جلو امام کیسه پول سربسته اى بود، فرمود:"برده فروشى از طایفه بریر به زودى مىآید و به محل دار میمون وارد مى شود." سپس مدتى گذشت، بار دیگر ما خدمت امام باقر علیه السلام رسیدیم، فرمود: آیا راجع به آن برده فروش شما را خبر دهم که او آمده است؟ بروید با این کیسه کنیزى از او بخرید. این بود که ما نزد برده فروش رفتیم، او گفت هر چه کنیز بوده فروخته ام جز دو کنیز که یکى زیباتر از دیگرى است. گفتیم: آنها را بیاور تا ببینیم؛ آنها را آورد. گفتیم: این که بهتر است چند مىفروشى؟ گفت: هفتاد دینار، گفتیم: تخفیف بده، گفت: از هفتاد دینار کمتر نمىدهم، گفتیم: به همین کیسه هر مبلغى که هست مىخریم و ما نمىدانیم چقدر است؟ مردى با سر و ریش سفید نزد او بود، گفت: سر کیسه را باز کنید و بشمرید، برده فروش گفت: باز نکنید که اگر کمتر از هفتاد دینار باشد به شما نخواهم داد. آن پیرمرد گفت: باز کنید! ما باز کردیم و پول ها را شمردیم دیدیم بدون کم و زیاد، هفتاد دینار است، پس کنیز را گرفتیم و خدمت امام باقر علیه السلام آوردیم و جعفر علیه السلام نزد وى بود. آنگاه ما آنچه اتفاق افتاده بود براى امام علیه السلام بازگو کردیم . پس ‍ حمد خدا را گفت و از آن کنیز پرسید: اسمت چیست؟ گفت: حمیده. فرمود: در دنیا حمیده و در آخرت محموده اى. بگو ببینم باکره اى یا نه؟ گفت: باکره ام . فرمود: چگونه؟ در حالى که اگر کسى به دست این برده فروشان بیفتد، فاسدش مىکنند؟ گفت: برده فروش تا نزدیک من مىآمد و مى نشست؛ خداوند مردى را با سر و ریش سفید بر او مسلط مى کرد و او را سیلى مى زد تا از نزد من برمى خاست . چندین بار این اتفاق افتاد و آن پیرمرد همان کار را کرد! پس امام باقر علیه السلام رو به جعفر علیه السلام کرد و فرمود: او را براى خودت بگیر. پس بهترین اهل زمین، موسى بن جعفر علیه السلام از او به دنیا آمد. (37)

-روایتى است که ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که فرمود:"روزى پدرم در انجمنى که داشت ناگهان سر به زیر انداخت و بعد سرش را بلند کرد و فرمود: چگونه خواهید بود وقتى که مردى با چهار هزار نفر وارد شهر شما شود و سه روز شمشیر به روى شما بکشد و مبارزان شما را بکشد و شما از او ستم ببینید و نتوانید دفاع کنید و این کار از سال آینده خواهد شد. شما احتیاط لازم را بکنید و بدانید این که گفتم حتما روى خواهد داد." مردم مدینه توجهى به سخن آن حضرت نکردند و گفتند هرگز چنین چیزى اتفاق نمىافتد و احتیاط لازم را نکردند؛ جز گروه اندکى بهویژه بنىهاشم به آن دلیل که مىدانستند سخن امام علیه السلام حق است. همین که سال بعد فرا رسید امام باقر علیه السلام خانواده خود و بنىهاشم را کوچ داد و از مدینه بیرون برد. (چندى بعد) نافع بن ازرق آمد، مدینه را اشغال کرد، مبارزان را کشت و زنهایشان را بى ناموس کرد. مردم مدینه گفتند: پس از آنچه ما دیدیم و شنیدیم هرگز سخنى را که از امام باقر علیه السلام بشنویم، رد نخواهیم کرد، زیرا ایشان از اهل بیت نبوتند و به حق سخن مى رانند. این آخرین روایتى است که از کتاب راوندى نقل شده است ."(38)

-از کتابى که وزیر سعید مؤید الدین ابوطالب محمدبن احمدبن محمدبن على علقمى - رحمة الله - گرد آورده است،نقل شده است که: مرد بزرگوار ابوالفتح یحیى بن محمد بن حباء کاتب به نقل از بعضى از بزرگان مىگوید: بین مکه و مدینه بودم، ناگاه چشمم به سیاهی اى افتاد که از دور نمودار شد، گاهى پیدا و گاهى ناپیدا، تا این که نزدیک ما رسید. خوب نگاه کردم دیدم پسر بچه اى هفت یا هشت ساله است. همین که رسید به من سلام داد، جواب سلامش را دادم و پرسیدم: از کجا مىآیى؟ گفت: از جانب خدا، گفتم: به کجا مىروى؟ گفت: به سوى خدا. مىگوید: پرسیدم براى چه مىروى؟ گفت: براى خدا. گفتم: توشه سفرت چیست؟ گفت: تقوا. پرسیدم از کدام قبیله‌اى؟ گفت: من مرد عربى هستم . گفتم: توضیح بده ! گفت: مردى از قریشم . گفتم: بیشتر توضیح بده! گفت: هاشمى هستم، گفتم: باز هم واضح تر بگو! گفت: مردى علوى هستم، سپس این شعر را خواند و گفت:

فنحن على الحوض ذواده

تذود و یسعد وراده

 

فما فاز من فاز الابنا

و ما خاب من حبنا زاده

 

فمن سرنا نال منا السرور

و من ساء ناساء میلاده

 

و من کان غاصبنا حقنا

فیوم القیامة میعاده  (39)

 
سپس فرمود: منم محمد بن على بن حسین بن على بن ابى طالب علیه السلام. بعد که صورتم را برگردانم او را ندیدم، نفهمیدم به آسمان بالا رفت یا به زمین فرو رفت

 


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 4:23 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

21 فروردین؛ ترور شهید علی صیاد شیرازی  

آفتاب :علی صیادشیرازی در سال ۱۳۲۳ در روستای کبودگنبد شهرستان درگز از توابع استان خراسان رضوی متولد شد. 

مادرش شهربانو و پدرش زیاد نام داشت. پدرش، که از عشایر فارس بود، به استخدام ژاندارمری در آمد و سپس به ارتش منتقل شد. او از جاذبه‌ای خاص برخودار بود، از این رو علی تحت تأثیر پدر از کودکی به ارتش علاقه مند شد.او به همراه پدر و خانواده، مانند دیگر خانواده‌های نظامیان، از شهری به شهری مهاجرت می‌کرد. شهرهای مشهد، گرگان، شاهرود، آمل، گنبد و سرانجام گرگان محلّ پرورش وی شدند.

علی صیاد شیرازی، در سال ۱۳۴۰ براى ادامه تحصيل به تهران آمد و سال ششم متوسطه را در تهران گذراند و در سال ۱۳۴۲ موفق به اخذ دیپلم گردید.در سال ۱۳۴۳ در کنکور دانشکده افسری شرکت کرد و پذیرفته شد و سرانجام در مهرماه ۱۳۴۶ در رسته توپخانه دانش آموخته شد و با درجه ستوان دومی وارد ارتش گردید. 

پس از طی دوره آموزشی در شیراز و اصفهان به لشگر تبریز و سپس لشگر زرهی کرمانشاه منتقل شد.

او در سال ۱۳۵۰ برای گذراندن دوره آموزش زبان انگلیسی به تهران آمد و پس از پایان کلاس و جدیت در تحصیل سرانجام خود از استادان زبان انگلیسی شد. ستوان یک علی صیاد شیرازی تصمیم گرفت با دختر عمویش، خانم عفت شجاع ازدواج کند اما به دلیل این که محمود، عموی علی، از مخالفان شاه بود، ساواک با این ازدواج موافقت نکرد، اما سرانجام در اثر اصرار علی، ارتش با این وصلت موافقت کرد.

علی صیاد شیرازی به دلیل لیاقت ها و دقت هایش در کار، در سال ۱۳۵۲ برای تکمیل تخصص‌های توپخانه از طرف ارتش به آمریکا اعزام شد تا دوره هواسنجی بالستیک را بگذراند. او این دوره آموزشی را در شهر فورت سیل در ایالت اوکلاهما، در منطقه‌ای نظامی، با موفقیت طی کرد و پس از گذراندن دوره، با تخصصی جدید به ایران مراجعت کرد.

ارتش برای استفاده از دانش نظامی ستوان، او را در سال ۱۳۵۳ به اصفهان ـ مرکز توپخانه ـ منتقل کرد.
علی در اصفهان با یافتن دوستان جدید مطالعات مذهبی خود را پی گرفت و شخصیت سیاسی خویش را در این دوره قوام بخشید و در نامه‌ای که برای سرگرد محمد مهدی کتیبه، یکی از افسران مذهبی، ارسال کرد این جمله را نوشت: «در مورد برنامه‌های مذهبی بحمدالله پیش می رویم مخصوصاً در آن قسمت که می دانید». این جمله حساسیت ضد اطلاعات را برانگیخت و از آن پس وی تحت مراقبت قرار گرفت. آنها پس از تحقیق و مراقبت متوالی، او را «متعصب مذهبی» معرفی کردند و مراقبت از وی را شدت بخشیدند. سروان صیاد در اواخر حکومت پهلوی به دلیل این که در بین افسران، تبلیغات ضد رژیم می‌کرد و از مخالفان شاهنشاهی پهلوی بود، ضد اطلاعات از قرار دادن جنگ افزار در اختیار وی ممانعت کرد و اعلام نمود که از واگذاری مشاغل حساس به او خودداری شود. سرانجام سروان در ۱۹ بهمن دستگیر و زندانی شد و در آستانه پیروزی انقلاب، در بهمن ۱۳۵۷ آزاد گردید. 

صیاد شیرازی پس از پیروزی انقلاب با رحیم صفوی و شخصی به نام حجت الاسلام سالک آشنا می‌شود و با یکدیگر از پادگانهای اصفهان حفاظت می‌نمایند.

صیاد شیرازی در سازماندهی نیروهای انقلابی ارتش نقش بسزایی داشت. و پس از پیروزی انقلاب، در بحبوحهٔ غائله سال ۱۳۵۸ ضد انقلاب در کردستان، به فرماندهی عملیات شمال غرب کشور برگزیده شد و در پاکسازی کردستان به همراه شهید دکتر چمران نقش مهمی ایفا نمود.

پس از حوادث کردستان، صیاد با درجه سرگردی به همراه سردار صفوی به غرب اعزام می‌گردد. و با هماهنگی ارتش و سپاه سنندج را آزاد می‌کنند. این عملیات در کردستان موجب می‌گردد تا با درجه سرهنگی به فرماندهی عملیات غرب منصوب گردد. اختلافات سرهنگ علی صیاد شیرازی با بنی صدر موجب خلع دو درجه و برکناری صیاد شیرازی می‌گردد. 

پس از خلع بنی صدر، با حضور محمدعلی رجایی در سمت ریاست جمهوری، صیادشیرازی بار دیگر با دریافت دو درجه، به ارتش بازگشت و برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش تحت عنوان قرارگاه حمزه سید الشهداءرا راه اندازی کرد.

سرهنگ با تأسیس قرارگاه حمزه سیدالشهداء لشگرهای ۶۴ ارومیه و ۲۸ کردستان و تیپ‌های ۲۳ نیروی ویژه هوا برد و تیپ ۳۰ گرگان شهرهای بوکان و اشنویه را آزاد کرد.

پس از کشته شدن سرلشکر ولی الله فلاحی در ۹ مهر ۱۳۶۰، سرلشکر ظهیرنژاد (فرماندهٔ وقت نیروی زمینی) به سمت رییس ستاد مشترک ارتش منصوب و صیاد شیرازی ( با درجه سرهنگی) به درخواست رییس شورای عالی دفاع (اکبر هاشمی رفسنجانی) و با حکم امام به عنوان فرمانده نیروی زمینی ارتش منصوب شد.

او با مشارکت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، در عملیات طریق القدس، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، مسلم بن عقیل، مطلع الفجر، محرم، والفجر ۱، ۲، ۳، ۴، ۸، ۹، عملیات خیبر و بدر و قادر شرکت نمود و پیروزی‌های بزرگی را برای ایران به ارمغان آورد. سرهنگ علی صیاد شیرازی در مرداد سال ۱۳۶۵ از فرماندهی نیروی زمینی استعفا داد و با پیشنهاد ریاست جمهوری وقت و تصویب امام خمینی به سمت نمایندگی امام در شورای عالی دفاع منصوب شد.

وی در تیر ماه ۱۳۶۵ با پيشنهاد آيت الله خامنه اى به فرمان امام (ره) به عضویت شورای عالی دفاع منصوب شد و در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ به درجه سرتیپی ارتقاء یافت. 

سرتیپ صیاد شیرازی در سال ۶۷ در عملیات مرصاد که مرزهای غرب ایران مورد هجوم قرار گرفته بود ارتش عراق به همراه گروهی از سازمان مجاهدین خلق ایران را در عملیاتی تحت عنوان مرصاد شکست داد.

در مهر ۱۳۶۸، بنا به درخواست رئیس ستاد کل نیروهای مسلح، و با موافقت و حکم فرماندهی کل قوا به سمت معاونت بازرسی ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد.
 
در شهریور ۱۳۷۲ به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و در ۱۶ فروردین، ۱۳۷۸ همزمان با عید غدیرخم از سوی فرمانده کل قوا به درجه سرلشگری نائل آمد که این درجه پس از ترور وی به سپهبدی ارتقاء یافت. 

صیاد شیرازی نقش حساسی در آزادسازی خرمشهر ایفا نمود و حضور او در هشت سال جنگ ایران و عراق پیروزی‌های متعددی را برای ایران به همراه داشت.

سرانجام صیاد شیرازی در بامداد ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ به وسیله عوامل مسلح سازمان مجاهدین خلق ایران در پوشش رفتگر، مقابل درب منزل مسکونی‌اش واقع در تهران و در برابر دیدگان فرزندش ترور شد. 

تشييع پيكر صياد كه مقام معظم رهبری بر آن بوسه زد، با حضور هزاران نفر از مردم در تهران انجام و پیکرش در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

در ملاقات مسعود رجوی با سپهبد طاهر حبوش مسئول سرویس اطلاعات عراق که در اواسط سال ۲۰۰۱ صورت می‌گیرد وی با تشریح مناسبات سازمان و سرویسهای اطلاعاتی عراق آشکارا اعتراف می‌کند که دستور ترور صیاد شیرازی را به مجاهدین خلق صادر کرده است.


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 10:36 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
نحوه شهادت ووصیت نامه ا میرسپهبد شهیدعلی صیادشیرازی
نحوه شهادت

صیاد,صیاد شیرازی,شهید صیاد,ویژه نامه صیاد,علی صیاد شیرازی,سپهبد علی صیاد شیرازی,شهید شیرازی,وصیت نامه صیاد,شهادت صیاد,شهادت

شهيد علي صيادشيرازي روز شنبه 21 فروردين ماه 1378 در حوالي خانه اش مورد سوء قصد عوامل تروريست قرار گرفت و به شهادت رسيد.

ساعت 6 و 45 دقيقه صبح اين روز كه تيمسار صيادشيرازي با اتومبيل خود به قصد عزيمت به محل كارش از خانه خارج شده بود، مورد هجوم مرد ناشناسي قرار گرفت و به شدت مجروح شد.

اهالي محل كه از اين حادثه مطلع شده بودند بلافاصله او را به بيمارستان فرهنگ انتقال دادند كه متأسفانه بر اثر شدت جراحات وارده، تلاش پزشكان براي نجات وي بي نتيجه بود و او در بيمارستان به شهادت رسيد.

به گفته شاهدان مرد تروريست با پوشش لباس رفتگر در حوالي خانه شهيد به كمين نشست و تيمسار را هنگام خروج از خانه به رگبار بست. در اينحال شهيد صياد كه سوار بر خودرو تويوتاي سفيد رنگ خود بود مورد اصابت سه گلوله تروريست واقع شد.

در پي اين حادثه يك سخنگوي گروهك تروريستي منافقين در تماس با خبرگزاري فرانسه در نيكوزيا مسؤوليت اين جنايت را بر عهده گرفت.

قسمت هایی از وصیت نامه ی شهید سپهبد صیاد شیرازی

صیاد,صیاد شیرازی,شهید صیاد,ویژه نامه صیاد,علی صیاد شیرازی,سپهبد علی صیاد شیرازی,شهید شیرازی,وصیت نامه صیاد,شهادت صیاد,شهادت

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و سلم.

انالله و انا الیه راجعون

هذا ما وعدنا الله و رسوله و صدق الله و رسوله. اللهم زدنا ایماناً و ارحمنا. اشهد ان لااله الا الله وحده لا شریك له و أن محمّداً عبده و رسوله ارسله بالهدی و دین الحق و ان الصدیقة الطاهرة فاطمة الزهرا، سیدة نساء العالمین و أن علیاً أمیرالمؤمنین و الحسن و الحسین و علی بن الحسین و محمّد بن علی و جعفر بن محمّد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمّد بن علی و علی بن محمّد و الحسن بن علی و الحجة القائم المنتظر صلواة الله و سلامه علیهم ائمتی و سادتی و موالی بهم اتولی و من اعدائهم اتبرء و أن الموت و النشور حق و الساعة آتیة لا ریب فیها و أن الجنة و النار حق.

اللهم أدخلنا جنتك برحمتك و جنّبنا و احفظنا من عذابك بلطفك و احسانك یا لطیفاً بعباده یا أرحم الراحمین.

خداوندا! این تو هستی كه قلبم را مالامال از عشق به راهت، اسلامت، نظامت و ولایت قرار دادی؛

خدایا! تو خود می دانی كه همواره آماده بوده ام آن چه را كه تو خود به من دادی در راه عشقی كه به راهت دارم نثار كنم. اگر جز این نبودم آن هم خواست تو بود.

پروردگارا رفتن در دست توست، من نمی دانم چه موقع خواهم رفت ولی می دانم كه از تو باید بخواهم مرا در ركاب امام زمانم قرار دهی و آن قدر با دشمنان قسم خورده دینت بجنگم تا به فیض شهادت برسم.

خداوندا ولی امرت حضرت آیت الله خامنه ای را تا ظهور حضرت مهدی(عج)، زنده، پاینده و موفق بدار. آمین یا رب العالمین – من الله التوفیق

علی صیاد شیرازی، 19 دی ماه 1371 – 15 رجب 1413

روحش شاد راهش پر رهروباد


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 10:34 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
 
کد خبر: ۱۸۶۰۰۵
۲۳ فروردين ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۳
فرارو- پانزده سال پیش در چنین روزهایی گروهک منافقین در عملیاتی تروریستی جانشین ستادکل نیروهای مسلح را ر مقابل درب منزلش به شهادت رساندند.
 
به گزارش سرویس تاریخ فرارو، در 21 فروردین ماه سال 1378 عضو گروهک منافقین در پوشش رفتگر، مقابل درب منزل مسکونی شهید صیاد شیرازی واقع در تهران و در برابر دیدگان فرزندش این فرمانده جنگ را هدف گلوله قرار داد.
 
گرچه رژیم عراق دست داشتن در ترور صیادشیرازی را رد کرد اما گفته می شود، برنامه ترور این فرمانده مشترکا توسط گروهک تروریستی منافقین و رژیم بعث عراق طرح ریزی شده بود.
 
او از فرماندهان تاثیرگذار جنگ به شمار می رفت که در سال ۱۳۶۷ در عملیات مرصاد که در خلال آن مرزهای غربی ایران مورد هجوم منافقین قرار گرفته بود توانست با طراحی عملیاتی تحت عنوان عملیات مرصاد آنان را شکست دهد. 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 


 


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 10:33 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

  مروری بر زندگی شهید سپهبد صياد شیرازی 

شهید صیاد شیرازی نقش بسزایی در همکاری و نزدیکی ارتش و سپاه داشت. وی پس از خلع بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا، برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه در آن دوران، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش را راه‌اندازی کرد و به عنوان فرمانده ارشد در آن قرارگاه مشغول به فعالیت شد.

به گزارش خبرنگار حوزه دفاعی - امنيتی گروه سياسي باشگاه خبرنگاران ، شهید سپهبد "علی صیاد

شیرازی" در روز چهارم خرداد ۱۳۲۳ در شهرستان "درگز" از توابع استان خراسان به دنیا آمد. در خرداد 1342 از دبیرستان امیر کبیر در تهران در رشته ریاضی دیپلم متوسطه گرفت. یک سال بعد در آزمون ورودی دانشکده افسری پذیرفته شد و به تحصیل علوم نظامی پرداخت و سه سال بعد در مهر 1346 با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه فارغ‌التحصیل شد.



شهید صیاد شیرازی پس از فراغت از تحصیل در شیراز، دوره رنجر و چتربازی را با رتبه عالی گذراند، در اصفهان دوره تخصصی توپخانه را طی کرد و از سال ۱۳۴۸ به لشکر زرهی تبریز پیوست و خدمت رسمی خود را در نیروی زمینی آغاز کرد. پس از انحلال لشکر تبریز در اسفند ماه سال ۱۳۴۹، به لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه منتقل و در گردان ۳۱۷ توپخانه به عنوان «فرمانده آتشبار» مشغول به خدمت شد.

وی در سال ۱۳۵۰ با دختر عموی خود ازدواج کرد و در اوایل سال ۱۳۵۱ با قبولی در آزمون اعزام به خارج دانش آموختگان دانشکده افسری برای تکمیل تخصص توپخانه به آمریکا اعزام شد. این شهید بزرگوار، دوره سه ماهه تخصص «هواسنجی بالستیک» را در شهر «فورت سیل» ایالت «اوکلاهما» با نمره عالی و احراز رتبه نخست از میان ۲۰ افسر آمریکایی و ایرانی به پایان رساند.

شهید صیاد شیرازی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، چندین سال در بخش‌های مختلف ارتش به ویژه در غرب کشور به پاسداری از کشور پرداخت و در سازماندهی و فعالیت نیروهای انقلابی در ارتش تلاشی گسترده داشت.

وی از ابتدای پیروزی انقلاب تا مهر ماه ۱۳۵۸ در اصفهان بود و در این مدت با همکاری نیروهای نظامی و دوستان انقلابی خود - که بعداً پاسدار شدند - گروه ۳۰ نفره‌ای را تشکیل داده و به حفظ و حراست از پادگان پرداخت. تلاش‌های وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ساماندهی ارتش و ساختار نیروهای مسلح متجلّی شد.

از مهم‌ترین اقدامات او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، می‌توان به تهیه طرح‌های عملیاتی که منجر به شکستن حصر شهرهای سنندج و پادگان‌های مریوان، بانه و سقز شد، اشاره کرد.

شهر سنندج با تشکیل ستاد عملیات مشترک ارتش و سپاه پاسداران پس از ۲۱ روز مقاومت مدافعان این شهر، کاملاً از تصرف و تسلط نیروهای ضد انقلاب خارج شد. پس از تحقق و اجرای موفق این طرح‌ها، شهید صیاد شیرازی، با ۲ درجه ارتقاء، با درجه سرهنگ تمامی به فرماندهی عملیات غرب کشور منصوب شد.

این شهید والامقام در آخرین ماه های ریاست جمهوری بنی صدر به دلیل برخورداری از روحیه انقلابی و مقابله با خیانت‌های او از سمت مذکور عزل شد و پس از آن تا عزل بنی صدر و فرار مفتضحانه او به فرانسه، به دعوت شهید کلاهدوز در ستاد مرکزی سپاه پاسداران به خدمت پرداخت.

شهید صیاد شیرازی نقش به سزایی در همکاری و نزدیکی ارتش و سپاه داشت. وی پس از خلع بنی صدر از فرماندهی کل قوا، برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه در آن دوران، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش را راه اندازی کرد و به عنوان فرمانده ارشد در آن قرارگاه مشغول به فعالیت شد.

فرماندهی نيروی زمینی ارتش

وی در مهر ماه سال ۱۳۶۰ به پیشنهاد رئیس شورای عالی دفاع از سوی امام خمینی به فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی منصوب شد که در این منصب، فرماندهی نیروهای ارتش اسلام در عملیات‌های پیروزمند ثامن‌الائمه، طریق‌القدس، فتح‌المبین و بیت‌المقدس را بر عهده داشت؛ عملیاتی که سرنوشت جبهه های اسلام علیه کفر را به پیروزی رقم زد و روند جنگ تحمیلی را در مسیر پیروزی ارتش اسلام قرار داد.

شهید صیاد شیرازی پس از حدود پنج سال انجام وظیفه در مسئولیت خطیر فرماندهی نیروی زمینی، در ۲۳ تیر ۱۳۶۵ از سمت خود استعفا داد و سپس با پیشنهاد حضرت آیت الله خامنه ای - ریاست جمهوری وقت- و تصویب امام راحل به سمت نمایندگی حضرت امام خمینی(ره) در شورای عالی دفاع منصوب شد.

وی در ۱۸ اردیبهشت ۱۳۶۶ به همراه تعدادی دیگر از فرماندهان ارتش با پیشنهاد رئیس شورای عالی دفاع و موافقت امام خمینی به درجه سرتیپی ارتقای مقام یافت و در مهر ۱۳۶۸ به درخواست رئیس ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح و موافقت فرماندهی معظم کل قوا به سمت معاونت بازرسی ستاد فرماندهی کل نیروهای مسلح منصوب شد.

این شهید بزرگوار در شهریور ۱۳۷۲ با حکم فرماندهی معظم کل قوا به سمت جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح منصوب شد و سپس در ۱۶ فروردین ۱۳۷۸ همزمان با عید غدیر با حکم مقام معظم فرماندهی کل قوا به درجه سرلشکری ارتقاء یافت.

شهادت امیر سرافراز ارتش اسلام

شهید سپهبد علی صیاد شیرازی، روز شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۷۸ در حالی که به قصد عزیمت به محل کار خود از منزل، خارج شده بود مورد سوء قصد یکی از اعضای گروهک تروریستی منافقین قرار گرفت و به شدت مجروح شد. اهالی محل که از این حادثه مطلع شده بودند بلافاصله او را به بیمارستان انتقال دادند اما متأسفانه بر اثر شدت جراحات وارده، تلاش پزشکان برای نجات او بی نتیجه ماند و امیر سرافراز ارتش اسلام پس از عمری مجاهدت در راه خدا به فیض عظیم شهادت نایل آمد.

بخشی از پیام رهبر معظم انقلاب به مناسبت شهادت امیر سپهبد صیاد شیرازی

«... امیر سرافراز ارتش اسلام و سرباز صادق و فداکار دین و قرآن، نظامی مؤمن و پارسا و پرهیزکار، سپهبد علی صیاد شیرازی امروز به دست منافقین مجرم و خونخوار و روسیاه به شهادت رسید.

این نه اولین و نه آخرین باری است که دلی نورانی و سرشار از عشق و ایمان و وفاداری به آرمان‌های بلند الهی، هدف تیر خشم و عناد و عصبیت از سوی زمره جنایتکار و فاسدی که ادامه حیات خود را در خدمتگزاری به دشمنان اسلام دانسته است، قرار می‌گیرد و دست خائن خودفروخته‌ای، نهال ثمربخش انسان والایی را قطع می‌کند. او مانند دیگر مردان حق از روزی که قدم در راه انقلاب نهادند، همواره سر و جان خود را برای نثار در راه خدا روی دست داشتند.

سرزمین‌های داغ خوزستان و گردنه‌های برافراشته کردستان، سال‌ها شاهد آمادگی و فداکاری این انسان پاک نهاد و مصمم و شجاع بوده و جبهه های دفاع مقدس صدها خاطره از رشادت و از خودگذشتگی او حفظ کرده است.

خطر مرگ کوچک‌تر از آن است که بندگان صالح خدا را از راه او بازگرداند و عشق به منال دنیوی حقیرتر از آن است که در دل نورانی شایستگان جایی بیابد، کوردلان منافق بدانند که با این جنایت‌ها روز به روز نفرت ملت ایران از آنان بیشتر خواهد شد و خون مردان پاکدامن و پارسا هم چون صیاد شیرازی و شهید لاجوردی، بدنامی و سیاهرویی آنان را در تاریخ و در دل این ملت همیشگی خواهد کرد...»

گزارش از: شهاب الدین شعبانی‌نیا

انتهای پیام/

 


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 10:31 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
زندگینامه ی حضرت امام محمد باقر ( ع )

 


 

نام مبارک امام پنجم محمد بود . لقب آن حضرت باقر يا باقرالعلوم است ، بدين جهت که : دريای دانش را شکافت و اسرار علوم را آشکارا ساخت . القاب ديگری مانند شاکر و صابر و هادی نيز برای آن حضرت ذکر کرده اند که هريک باز گوينده صفتی از صفات آن امام بزرگوار بوده است . کنيه امام " ابوجعفر " بود . مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبی ( ع ) است . بنابراين نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اکبر حضرت امام حسن ( ع ) و از سوی پدر به امام حسين ( ع ) مي رسيد . پدرش حضرت سيدالساجدين ، امام زين العابدين ، علی بن الحسين ( ع ) است . تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57هجری در مدينه اتفاق افتاد . در واقعه جانگداز کربلا همراه پدر و در کنار جدش حضرت سيد الشهداء کودکی بود که به چهارمين بهار زندگيش نزديک مي شد . دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95هجری که سال درگذشت امام زين العابدين ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114ه . يعنی مدت 19سال و چند ماه ادامه داشته است . در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) مسائلی مانند انقراض امويان و بر سر کار آمدن عباسيان و پيدا شدن مشاجرات سياسی و ظهور سرداران و مدعيانی مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانی  و ديگران مطرح است ، ترجمه کتابهای فلسفی و مجادلات کلامی در اين دوره پيش مي آيد ، و عده ای از مشايخ صوفيه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پيدا مي شوند . قاضيها و متکلمانی به دلخواه مقامات رسمی و صاحب قدرتان پديد مي آيند و فقه و قضاء و عقايد و کلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراکز قدرت خلافت شرح و تفسير مي نمايد ، و تعليمات قرآنی - به ويژه مسأله امامت و ولايت را ، که پس از واقعه عاشورا و حماسه کربلا ، افکار بسياری از حق طلبان را به حقانيت آل علی ( ع ) متوجه کرده بود ، و پرده از چهره زشت ستمکاران اموی و دين به دنيا فروشان برگرفته بود ، به انحراف مي کشاندند و احاديث نبوی را در بوته فراموشی قرار مي دادند . برخی نيز احاديثی به نفع دستگاه حاکم جعل کرده و يا مشغول جعل بودند و يا آنها را به سود ستمکاران غاصب خلافت دگرگون مي نمودند . اينها عواملی بود بسيار خطرناک که بايد حافظان و نگهبانان دين در برابر آنها بايستند . بدين جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وی امام جعفر صادق ( ع ) از موقعيت مساعد روزگار سياسی ، برای نشر تعليمات اصيل اسلامی و معارف حقه بهره جستند ، و دانشگاه تشيع و علوم اسلامی  را پايه ريزی نمودند . زيرا اين امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقيقی تعليمات پيامبر ( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند ، و مي بايست به تربيت شاگردانی عالم و عامل و يارانی شايسته و فداکار دست يازند ، و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوين و تدريس کنند . به همين جهت محضر امام باقر ( ع ) مرکز علماء و دانشمندان و راويان حديث و خطيبان و شاعران بنام بود . در مکتب تربيتی امام باقر ( ع ) علم و فضيلت به مردم آموخته مي شد . ابوجعفر امام محمد باقر ( ع ) متولی صدقات حضرت رسول ( ص ) و اميرالمؤمنين ( ع ) و پدر و جد خود بود و اين صدقات را بر بنی هاشم و مساکين و نيازمندان تقسيم مي کرد ، و اداره آنها را از جهت مالی به عهده داشت . امام باقر ( ع ) دارای خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامی بود . سيرت و صورتش ستوده بود . پيوسته لباس تميز و نو مي پوشيد . در کمال وقار و شکوه حرکت مي فرمود . از آن حضرت مي پرسيدند : جدت لباس کهنه و کم ارزش مي پوشيد ، تو چرا لباس فاخر بر تن مي کنی ؟ پاسخ مي داد : مقتضای تقوای جدم و فرمانداری آن روز ، که محرومان و فقرا و تهيدستان زياد بودند ، چنان بود . من اگر آن لباس بپوشم در اين انقلاب افکار ، نمي توانم تعظيم شعائر دين کنم . امام پنجم ( ع ) بسيار گشاده رو و با مؤمنان و دوستان خوش برخورد بود . با همه اصحاب مصافحه مي کرد و ديگران را نيز بدين کار تشويق مي فرمود . در ضمن سخنانش مي فرمود : مصافحه کردن کدورتهای درونی  را از بين مي برد و گناهان دو طرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - مي ريزد . امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامی مانند دستگيری از نيازمندان و تشييع جنازه مؤمنين و عيادت از بيماران و رعايت ادب و آداب و سنن دينی ، کمال مواظبت را داشت . مي خواست سنتهای جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بين مردم زنده کند و مکارم اخلاقی  را به مردم تعليم نمايد . در روزهای گرم برای رسيدگی به مزارع و نخلستانها بيرون مي رفت ، و با کارگران و کشاورزان بيل مي زد و زمين را برای  کشت آماده مي ساخت . آنچه از محصول کشاورزی - که با عرق جبين و کد يمين - به دست مي آورد در راه خدا انفاق مي فرمود . بامداد که برای ادای نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) مي رفت ، پس از گزاردن فريضه ، مردم گرداگردش جمع مي شدند و از انوار دانش و فضيلت او بهره مند مي گشتند . مدت بيست سال معاويه در شام و کارگزارانش در مرزهای ديگر اسلامی در واژگون جلوه دادن حقايق اسلامی - با زور و زر و تزوير و اجير کردن عالمان خود فروخته - کوشش بسيار کردند . ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز کربلا و ستمهای  بي سابقه آل ابوسفيان ، که مردم به حقانيت اهل بيت عصمت ( ع ) توجه کردند ، در اصلاح عقايد مردم به ويژه در مسأله امامت و رهبری ، که تنها شايسته امام معصوم است ، سعی بليغ کردند و معارف حقه اسلامی را - در جهات مختلف - به مردم تعليم دادند تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جايی رسيد که فرزند گرامی  آن امام ، حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهی با چهار هزار شاگرد پايه گذاری  نمود ، و احاديث و تعليمات اسلامی را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد . امام سجاد ( ع ) با زبان دعا و مناجات و يادآوری از مظالم اموی و امر به معروف و نهی از منکر و امام باقر ( ع ) با تشکيل حلقه های درس ، زمينه اين امر مهم را فراهم نمود و مسائل لازم دينی  را برای مردم روشن فرمود . رسول اکرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بين و با روشن بينی وحی الهی  وظايفی را که فرزندان و اهل بيت گرامي اش در آينده انجام خواهند داد و نقشی  را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت ، ضمن احاديثی  که از آن حضرت روايت شده ، تعيين فرموده است . چنان که در اين حديث آمده است : روزی جابر بن عبدالله انصاری که در آخر عمر دو چشم جهان بينش تاريک شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفياب شد . صدای کودکی  را شنيد ، پرسيد کيستی ؟ گفت من محمد بن علی بن الحسينم ، جابر گفت : نزديک بيا ، سپس دست او را گرفت و بوسيد و عرض کرد : روزی خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم . فرمود : شايد زنده بمانی و محمد بن علی بن الحسين که يکی از اولاد من است ملاقات کنی . سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حکمت دهد . علم و دين را نشر بده . امام پنجم هم به امر جدش قيام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دينی و تعليم حقايق قرآنی  و احاديث نبوی ( ص ) پرداخت . اين جابر بن عبدالله انصاری همان کسی است که در نخستين سال بعد از شهادت حضرت امام حسين ( ع ) به همراهی عطيه که مانند جابر از بزرگان و عالمان با تقوا و از مفسران بود ، در اربعين حسينی به کربلا آمد و غسل کرد ، و در حالی  که عطيه دستش را گرفته بود در کنار قبر مطهر حضرت سيدالشهداء آمد و زيارت آن سرور شهيدان را انجام داد . باری ، امام باقر عليه السلام منبع انوار حکمت و معدن احکام الهی بود . نام نامی آن حضرت با دهها و صدها حديث و روايت و کلمات قصار و اندرزهايی همراه است ، که به ويژه در 19سال امامت برای ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شايسته خود بيان فرموده است . بنا به رواياتی که نقل شده است ، در هيچ مکتب و محضری  دانشمندان خاضعتر و خاشعتر از محضر محمد بن علی ( ع ) نبوده اند . در زمان اميرالمؤمنين علی ( ع ) گوئيا ، مقام علم و ارزش دانش هنوز - چنان که بايد - بر مردم روشن نبود ، گويا مسلمانان هنوز قدم از تنگنای حيات مادی بيرون ننهاده و از زلال دانش علوی جامی  ننوشيده بودند ، و در کنار دريای  بيکران وجود علی ( ع ) تشنه لب بودند و جز عده ای  معدود قدر چونان گوهری را نمي دانستند . بي جهت نبود که مولای متقيان بارها مي فرمود : سلونی قبل از تفقدونی  پيش از آنکه من را از دست بدهيد از من بپرسيد . و بارها مي گفت : من به راههای آسمان از راههای زمين آشناترم . ولی کو آن گوهرشناسی که قدر گوهر وجود علی را بداند ؟ اما به تدريج ، به ويژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم کم کم لذت علوم اهل بيت و معارف اسلامی را درک مي کردند ، و مانند تشنه لبی  که سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و يا قدر آن را ندانسته باشد ، زلال گوارای دانش امام باقر ( ع ) را دريافتند و تسليم مقام علمی امام ( ع ) شدند ، و به قول يکی از مورخان : " مسلمانان در اين هنگام از ميدان جنگ و لشکر کشی  متوجه فتح دروازه های علم و فرهنگ شدند " . امام باقر ( ع ) نيز چون زمينه قيام بالسيف ( قيام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و کمبود حماسه آفرينان - فراهم نبود ، از اين رو ، نشر معارف اسلام و فعاليت علمی را و هم مبارزه عقيدتی و معنوی با سازمان حکومت اموی را ، از اين طريق مناسب تر مي ديد ، و چون حقوق اسلام هنوز يک دوره کامل و مفصل تدريس نشده بود ، به فعاليتهای ثمر بخش علمی در اين زمينه پرداخت . اما بدين خاطر که نفس شخصيت امام و سير تعليمات او - در ابعاد و مرزهای مختلف - بر ضرر حکومت بود ، مورد اذيت و ايذاء دستگاه قرار مي گرفت . در عين حال امام هيچگاه از اهميت تکليفی  شورش ( عليه دستگاه ) غافل نبود ، و از راه ديگری  نيز آن را دامن مي زد : و آن راه ، تجليل و تأييد برادر شورشي اش زيد بن علی بن الحسين بود . رواياتی در دست است که وضع امام محمد باقر ( ع ) که خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فکری و فرهنگی بوده و نقش مهمی در نشر اخلاق و فلسفه اصيل اسلامی  و جهان بينی خاص قرآن ، و تنظيم مبانی فقهی و تربيت شاگردانی " مانند امام شافعی " و تدوين مکتب داشته ، موضع انقلابی برادرش " زيد " را نيز تأييد مي کرده است چنانکه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) مي فرمود : خداوندا پشت من را به زيد محکم کن . و نيز نقل شده است که روزی زيد بر امام باقر ( ع ) وارد شد ، چون امام ( ع ) زيد بن علی  را ديد ، اين آيه را تلاوت کرد : " يا ايها الذين آمنوا کونوا قوامين بالقسط شهداء لله " . يعنی : " ای  مؤمنان ، بر پای دارندگان عدالت باشيد و گواهان ، خدای را " . آنگاه فرمود : انت و الله يا زيد من اهل ذلک ، ای زيد ، به خدا سوگند تو نمونه عمل به اين آيه ای . مي دانيم که زيد برادر امام محمد باقر ( ع ) که تحت تأثير تعليمات ائمه ( ع ) برای اقامه عدل و دين قيام کرد . سرانجام عليه هشام به عبدالملک اموی ، در سال ( 120يا 122) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج کرد و دستگاه جبار ، ناجوانمردانه او را به قتل رساند . بدن مقدس زيد را سالها بر دار کردند و سپس سوزانيدند . و چنانکه تاريخ مي نويسد : گرچه نهضت زيد نيز به نتيجه ای  نينجاميد و قيامهای ديگری نيز که در اين دوره به وجود آمد ، از جهت ظاهری به نتايجی نرسيد ، ولی اين قيامها و اقدامها در تاريخ تشيع موجب تحرک و بيداری  و بروز فرهنگ شهادت عليه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاک شيعه را در جوشش و غليان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاريخ شيعه ادامه داده است . امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به اين قيامها دست نيازيدند ، که زمينه را مساعد نمي ديدند ، ولی  در هر فرصت و موقعيت به تصحيح نظر جامعه درباره حکومت و تعليم و نشر اصول اسلام و روشن کردن افکار ، که نوعی  ديگر از مبارزه است ، دست زدند . چه در اين دوره ، حکومت اموی رو به زوال بود و فتنه عباسيان دامنگير آنان شده بود ، از اين رو بهترين فرصت برای نشر افکار زنده و تربيت شاگردان و آزادگان و ترسيم خط درست حکومت ، پيش آمده بود و در حقيقت مبارزه سياسی به شکل پايه ريزی  و تدوين اصول مکتب - که امری  بسيار ضروری بود - پيش آمد . اما چنان که اشاره شد ، دستگاه خلافت آنجا که پای مصالح حکومتی پيش مي آمد و احساس مي کردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برمي گيرد و خط صحيح را در شناخت " امام معصوم ( ع ) " و امامت که دنباله خط " رسالت " و بالاخره " حکومت الله " است تعليم مي دهد ، تکان مي خوردند و دست به ايذاء و آزار و شکنجه امام ( ع ) مي زدند و گاه به زجر و حبس و تبعيد ... برای شناخت اين امر ، به بيان اين واقعه که در تاريخ ياد شده است مي پردازيم : " در يکی از سالها که هشام بن عبدالملک ، خليفه اموی ، به حج مي آيد ، جعفر بن محمد ، امام صادق ، در خدمت پدر خود ، امام محمد باقر ، نيز به حج مي رفتند . روزی در مکه ، حضرت صادق ، در مجمع عمومی  سخنرانی مي کند و در آن سخنرانی تأکيد بر سر مسأله پيشوايی و امامت و اينکه پيشوايان بر حق و خليفه های  خدا در زمين ايشانند نه ديگران ، و اينکه سعادت اجتماعی و رستگاری در پيروی  از ايشان است و بيعت با ايشان و ... نه ديگران . اين سخنان که در بحبوحه قدرت هشام گفته مي شود ، آن هم در مکه در موسم حج ، طنينی بزرگ مي يابد و به گوش هشام مي رسد. هشام در مکه جرأت نمي کند و به مصلحت خود نمي بيند  که متعرض آنان شود . اما چون به دمشق مي رسد ، مأمور به مدينه     مي فرستد و از فرماندار مدينه مي خواهد که امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق   روانه کرد ، و چنين مي شود . حضرت صادق ( ع ) مي فرمايد : چون وارد دمشق شديم ، روز چهارم ما را به مجلس خود طلبيد . هنگامی که به مجلس او درآمديم ، هشام بر تخت پادشاهی خويش نشسته و لشکر و سپاهيان خود را در سلاح کامل غرق ساخته بود ، و در دو صف در برابر خود نگاه داشته بود . نيز دستور داده بود تا آماج خانه ای ( جاهايی که در آن نشانه برای تيراندازی مي گذارند ) در برابر او نصب کرده بودند ، و بزرگان اطرافيان او مشغول مسابقه تيراندازی بودند . هنگامی  که وارد حياط قصر او شديم ، پدرم در پيش مي رفت و من از عقب او مي رفتم ، چون نزديک رسيديم ، به پدرم گفته : " شما هم همراه اينان تير بيندازيد " پدرم گفت : " من پير شده ام . اکنون اين کار از من ساخته نيست اگر من را معاف داری بهتر است " . هشام قسم ياد کرد : " به حق خداوندی که ما را به دين خود و پيغمبر خود گرامی داشت ، تو را معاف نمي دارم " . آنگاه به يکی از بزرگان بنی  اميه امر کرد که تير و کمان خود را به او ( يعنی امام باقر - ع - ) بده تا او نيز در مسابقه شرکت کند . پدرم کمان را از آن مرد بگرفت و يک تير نير بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بکشيد و بر ميان نشانه زد . سپس تير ديگر بگرفت و بر فاق تير اول زد ... تا آنکه نه تير پياپی افکند . هشام از ديدن اين چگونگی خشمگين گشت و گفت : " نيک تير انداختی ای ابوجعفر ، تو ماهرترين عرب و عجمی در تيراندازی . چرا مي گفتی من بر اين کار قادر نيستم ؟ ... بگو : اين تيراندازی را چه کسی به تو ياد داده است " . پدرم فرمود : " مي دانی که در ميان اهل مدينه ، اين فن شايع است . من در جوانی چندی  تمرين اين کار کرده ام " . سپس امام صادق ( ع ) اشاره مي فرمايد که : هشام از مجموع ماجرا غضبناک گشت و عازم قتل پدرم شد . در همان محفل هشام بر سر مقام رهبری و خلافت اسلامی  با امام باقر ( ع ) سخن مي گويد . امام باقر درباره رهبری رهبران بر حق و چگونگی  اداره اجتماع اسلامی و اينکه رهبر يک اجتماع اسلامی بايد چگونه باشد ، سخن مي گويد . اينها همه هشام را - که فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام - بيش از پيش ناراحت مي کند . بعضی نوشته اند که : امام باقر را در دمشق به زندان افکند . و چون به او خبر مي دهند که زندانيان دمشق مريد و معتقد به امام ( ع ) شده اند ، امام را رها مي کند و به شتاب روانه مدينه مي نمايد . و پيکی  سريع ، پيش از حرکت امام از دمشق ، مي فرستد تا در آباديها و شهرهای سر راه همه جا عليه آنان ( امام باقر و امام صادق - ع - ) تبليغ کنند تا بدين گونه ، مردم با آنان تماس نگيرند و تحت تأثير گفتار و رفتارشان واقع نشوند . با اين وصف امام ( ع ) در اين سفر ، از تماس با مردم - حتی مسيحيان - و روشن کردن آنان غفلت نمي ورزد . جالب توجه و قابل دقت و يادگيری است که امام محمد باقر ( ع ) وصيت مي کند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) که مقداری  از مال او را وقف کند ، تا پس از مرگش ، تا ده سال در ايام حج و در منی  محل اجتماع حاجيها برای سنگ انداختن به شيطان ( رمی جمرات ) و قربانی کردن برای  او محفل عزا اقامه کنند . توجه به موضوع و تعيين مکان ، اهميت بسيار دارد . به گفته صاحب الغدير  زنده ياد علامه امينی - اين وصيت برای آن است که اجتماع بزرگ اسلامی ، در آن مکان مقدس با پيشوای حق و رهبر دين آشنا شود و راه ارشاد در پيش گيرد ، و از ديگران ببرد و به اين پيشوايان بپيوندد ، و اين نهايت حرص بر هدايت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهی .

شهادت امام باقر ( ع )
حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زين العابدين ( ع ) زندگی کرد و در تمام اين مدت به انجام دادن وظايف خطير امامت ، نشر و تبليغ فرهنگ اسلامی  ، تعليم شاگردان ، رهبری  اصحاب و مردم ، اجرا کردن سنتهای جد بزرگوارش در ميان خلق ، متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحيح رهبری و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعی و امام معصوم ، که تنها خليفه راستين خدا و رسول ( ص ) در زمين است ، پرداخت و لحظه ای  از اين وظيفه غفلت نفرمود . سرانجام در هفتم ذيحجه سال 114هجری در سن 57سالگی در مدينه به وسيله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست . پيکر مقدسش را در قبرستان بقيع - کنار پدر بزرگوارش - به خاک سپردند .

زنان و فرزندان
فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشته اند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق ( ع ) و عبدالله که مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابی بکر بود . ابراهيم و عبيدالله که از ام حکيم بودند و هر دو در زمان حيات پدر بزرگوارشان وفات کردند . علی و زينب و ام سلمه که از ام ولد بودند .

 


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 10:29 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

  نمایى از زندگانى امام محمد باقر علیه السلام



امام محمد باقر,زندگینامه  امام محمد باقر

امام محمد باقر

 

امام محمد باقر

ولادت امام محمد باقر

تبار والاى امام باقر (ع)

همسران امام محمد باقر

فرزندان امام محمد باقر

 

ابو جعفر، امام محمد باقر (ع) پنجمین آفتابى است كه بر افق امامت، جاودانه درخشید.زندگیش سراسر دانش و ارزش بود، از این رو باقر العلوم نامیده شد، یعنى شكافنده دشواریهاى دانش و گشاینده پیچیدگیهاى معرفت.

 

خصلت آفتاب است كه هماره گام بر فرق ظلمت مى‏نهد و در لحظه‏هاى تاریك، بر افق زمان مى‏روید تا ارزشهاى مهجور و نهان شده در سیاهى جهل و جور را، دوباره جان بخشد و آشكار سازد.

 

او نیز در عصر حاكمیت جور و تشتت اندیشه‏هاى دینى امت اسلام، تولد یافت تا پیام آور معرفت و احیاگر اسلام ناب محمدى (ص) باشد.

 

ولادت امام محمد باقر

حضرت ابو جعفر، باقر العلوم، در شهر مدینه تولد یافت.و بر اساس نظریه بیشتر مورخان و كتابهاى روایى، تولد آن گرامى در سال 57 هجرى بوده است. (1) این نقل، با روایاتى كه نشان مى‏دهد امام باقر (ع) به هنگام شهادت جد خویش ـ حسین بن على (ع) ـ در سرزمین طف حضور داشته و سه سال از عمرش مى‏گذشته است هماهنگى دارد. (2)

 

در روز و ماه ولادت آن حضرت نیز نقلهاى مختلفى یاد شده است:

 

الف ـ سوم صفر 57 هجرى. (3)

ب ـ پنجم صفر 57 هجرى. (4)

ج ـ جمعه اول رجب 57 هجرى. (5)

د ـ دوشنبه یا سه شنبه اول رجب 57 هجرى. (6)

 

بیشتر محققان با ترجیح نظریه نخست، یعنى سوم صفر آن را پذیرفته‏اند.

 

تبار والاى امام باقر (ع)

امام محمد باقر (ع) از جانب پدر و نیز مادر، به شجره پاكیزه نبوت منتهى مى‏گردد.

 

او نخستین مولودى است كه در خاندان علویان از التقاى دو بحر امامت (نسل حسن بن على و حسین بن على علیهما السلام) تولد یافت: (7)

 

پدر: على بن الحسین، زین العابدین (ع) .مادر: ام عبد الله، فاطمه، دختر امام حسن مجتبى (ع) (8)

 

مادر گرامى امام باقر (ع) نخستین علویه‏اى است كه افتخار یافت فرزندى علوى به دنیا آورد . (9) براى وى كنیه‏هایى چون ام الحسن و ام عبده آورده‏اند، اما مشهورترین آنها، همان ام عبد الله است.

 

در پاكى و صداقت، چنان نمونه بود كه صدیقه‏اش لقب دادند. (10)

 

امام باقر (ع) مادر بزرگوار خویش را چنین توصیف كرده است:

«روزى مادرم كنار دیوارى نشسته بود، ناگهان دیوار ریزش كرد و در معرض ویرانى قرار گرفت، مادرم دست بر سینه دیوار نهاد و گفت، به حق مصطفى (ص) سوگند، اجازه فرو ریختن ندارى.دیوار بر جاى ماند تا مادرم از آن جا دور شد.سپس دیوار فرو ریخت. (11)

 

نام و كنیه امام محمد باقر

نام آن حضرت محمد است.این نامى است كه رسول خدا (ص) از دیر زمان براى وى برگزیده بود .

 

جابر بن عبد الله انصارى یار دیرین پیامبر (ص) افتخار دارد كه سلام رسول خدا را به امام باقر (ع) ابلاغ كرده است.از بیان او ـ كه به تفصیل خواهد آمد ـ استفاده مى‏شود كه نامگذارى امام باقر (ع) به وسیله پیامبر اكرم (ص) صورت گرفته است.كنیه آن گرامى ابو جعفر (12) است و جز این كنیه‏اى براى وى نقل نكرده‏اند. (13)

 

القاب امام محمد باقر

براى امام باقر (ع) این القاب یاد شده است:

 

1 ـ باقر.

این لقب مشهورترین القاب آن حضرت بشمار مى‏آید و بیشتر منابع بدان تصریح كرده‏اند. (14)

در بیان فلسفه تعیین این لقب براى وى، آمده است:

 

ـ شكافنده معضلات علم و گشاینده پیچیدگیهاى دانش بود. (15)

 

ـ به دلیل گستردگى معارف و اطلاعاتى كه در اختیار داشت، باقر نامیده شد. (16)

 

ـ بدان جهت كه در نتیجه سجده‏هاى بسیار، پیشانیش فراخ گشته بود. (17)

 

ـ احكام را از متن قوانین كلى، استنباط و استخراج مى‏كرد. (18)

 

2 ـ شاكر

 

3 ـ هادى

 

4 ـ امین ـ شبیه، به جهت شباهت آن حضرت به رسول خدا (ص) (19) .

 

همسران امام محمد باقر

در منابع تاریخى، براى امام باقر (ع) دو همسر و دو «ام ولد» (20) نام برده‏اند.

همسران عبارتند از:

 

1 ـ ام فروة دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر.

او هر چند از نسل ابو بكر بود، اما همانند پدرش قاسم بن محمد حق امامان را مى شناخت و اهل ولایت معصومین (ع) بود، چنان كه در روایتى از امام رضا (ع) آمده است كه روزى نام قاسم بن محمد نزد آن حضرت برده شد، امام فرمود: او به ولایت و امامت اعتقاد داشت. (21)

 

2 ـ ام حكیم دختر اسید بن مغیره ثقفى.

 

فرزندان امام محمد باقر

براى امام باقر (ع) هفت فرزند یاد كرده‏اند، پنج پسر و دو دختر.

 

1 ـ جعفر بن محمد الصادق (ع) .

وى مشهورترین، ارجمندترین و با فضیلت ترین فرزند امام باقر (ع) مى‏باشد كه از ام فروة زاده شد و نسل امامت از طریق او استمرار یافت.

 

2 ـ عبد الله بن محمد.او یگانه برادر امام صادق (ع) بشمار مى‏آید كه هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر با آن حضرت متحد است.مورخان وى را صاحب فضل و صلاح دانسته‏اند و متذكر شده‏اند كه فردى از بنى امیه به او سم خورانید و او را به شهادت رساند. (22)

 

3 ـ ابراهیم بن محمد، از ام حكیم.

 

4 ـ عبید الله بن محمد، از ام حكیم.

 

5 ـ على بن محمد.

 

6 ـ زینب بنت محمد، این دو (یعنى زینب و على) از یك مادرند كه ام ولد بوده است.

 

7 ـ ام سلمه، مادر وى را نیز ام ولد دانسته‏اند. (23)

 

برخى از منابع، تنها شش فرزند براى امام باقر (ع) نام برده‏اند و بر این باورند كه امام باقر فرزندى به نام عبید الله نداشته است. (24)

 

گروهى دیگر گفته اند: امام باقر (ع) دو دختر نداشته است، بلكه زینب و ام سلمه در حقیقت دو نام براى یك دختر است. (25)

 

پى‏نوشت‏ها:

1 ـ در سال تولد امام باقر (ع) جهار نقل وجود دارد كه عبارتند از: سالهاى 56، 57، 58، 59 هجرى در این میان نقل دوم، یعنى سال 57 از پشتوانه تاریخى و حدیثى بیشترى برخوردار است.برخى از منابعى كه سال 57 را یاد كرده‏اند عبارتند از: دلائل الامامة 194 اصول كافى 2/372، ارشاد مفید 2/56، مصباح المتهجد 557، اعلام الورى 259، مناقب ابن شهر آشوب 4/210، روضة الواعظین 1/207، كفایة الطالب 455، وفیات الاعیان 4/..174.و منابعى كه سال 58 را سال ولادت امام باقر (ع) دانسته‏اند عبارتند از: اثبات الوصیة 150 ـ 153، عیون المعجزات 75 و منابعى كه سال 59 را نقل كرده اند چنینند: فرق الشیعة 61، عمدة الطالب 138 ـ 139، بحار 46/217 به نقل از مصباح كفعمى.

2 ـ ر.ك: سبائك الذهب 74، عیون المعجزات 75، اخبار الدول و آثار الاول .11

3 ـ كشف الغمة 2/318، الفصول المهمة 211، مصباح كفعمى 522، نور الابصار شبلنجى 142، و...

4 ـ تذكرة الائمة، لاهیجى .125

5 ـ دلائل الامامة 94، مصباح المتهجد 557، اعلام الورى .259

6 ـ اعیان الشیعة 1/ .650

7 ـ انه اول من اجتمعت له ولادة الحسن و الحسین (ع) .رك: مناقب ابن شهر آشوب 4/208، عمدة الطالب 138 ـ 139، نور الابصار، مازندرانى .51

8 ـ برخى منابع، ام عبد الله، فاطمه را فرزند حسن مثنى (حسن بن حسن) دانسته اند مانند : تذكرة الخواص 302، وفیات الاعیان 4/174.اما بیشتر منابع وى را فرزند بى واسطه امام حسن مجتبى (ع) به شمار آورده‏اند مانند: تاریخ یعقوبى 2/320، فرق الشیعة، نوبختى 61، دلایل الامامة 95، اصول كافى 2/372، اثبات الوصیة 150، اعلام الورى 259، تذكرة الخواص 302، البدایة و النهایة 9/309، اخبار الدول و آثار الاول ...111

9 ـ هى اول علویة ولدت علویا.دلائل الامامة .95

10 ـ همان.

11 ـ عیون المعجزات 75، اثبات الهداة 5/270، بحار 46/217، نور الابصار، مازندرانى 44، الانوار البهیة .115

12 ـ مثیر الاحزان، جواهرى 237، تاریخ ابن خلكان 2/23، تاج الموالید، طبرسى/39، المعارف 215، سیر اعلام النبلاء، 4/401 و...

13 ـ الفصول المهمة 211، بحار 46/216، سیرة الائمة الاثنى عشر 2/ .200

14 ـ سبائك الذهب 74، عیون الاخبار، ابن قتیبه 1/312، ارشاد مفید 2/156، تذكرة الخواص 302، مرآة الجنان 1/248، تاریخ ابن وردى 1/248، روض الریاحین 67، الصواعق المحرقة 210، شذرات الذهب 1/ .149

15 ـ تاریخ یعقوبى 2/302، سیر اعلام النبلاء 4/402، الفصول المهمة 211، شذرات الذهب 1/ .149

16 ـ تاج الموالید 39، كشف الغمة 2/318، تذكرة الخواص 302، اعیان الشیعة 1/ .650

17 ـ تذكرة الخواص 302، اعیان الشیعة 1/ .650

18 ـ البدایة و النهایة 9/ .309

19 ـ این القاب در منابع زیر آمده است: دلائل الامامة 94، تاج الموالید 39، كشف الغمة 2/318، تذكرة الخواص 5/302، احقاق الحق 12/165 و...

20 ـ ام ولد به كنیزى گفته مى‏شود كه از مولاى خود صاحب فرزند شده باشد.

21 ـ ذكر عند الرضا (ع) القاسم بن محمد...و سعید بن المسیب فقال: كانا على هذا الامر ...قرب الاسناد 210، بحار 46/ .366

لازم به یادآورى است كه در متن حدیث قاسم بن محمد دایى امام موسى بن جعفر (ع) یاد شده كه جد مادرى به جاى آن صحیح است و آنچه مى‏نماید كه مراد از قاسم بن محمد همان جد مادرى است، ذیل حدیث مى‏باشد.

22 ـ الفصول المهمة .221

23 ـ برخى از منابع كه این هفت تن را یاد كرده‏اند عبارتند از: ارشاد مفید 2/172، تاج الموالید 118، مناقب 4/210، تذكرة الائمة .216

24 ـ طبقات ابن سعد 5/236، تذكرة الخواص .306

25 ـ اعلام الورى 265، كشف الغمة 2/322، الفصول المهمة 221، بحار 46/ .365

منبع:

احمد ترابى،  زندگى سیاسى امام باقر (ع)، ص 15

 

منبع:forums.mihandownload.com

 


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 10:27 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
قم؛

  زندگی نامه امام محمد باقر از ولادت تا شهادت 

امام محمد باقر (ع) پنجمین آفتابى است كه بر افق امامت، جاودانه درخشید.زندگیش سراسر دانش و ارزش بود، از این رو باقر العلوم نامیده شد.
 
به گزارش گروه استان های باشگاه خبرنگاران جوان  از قم؛خصلت آفتاب است
 
 كه همواره گام بر فرق ظلمت می‏نهد و در لحظه‏ هاى تاریك، بر افق زمان می ‏روید تا ارزشهاى مهجور و نهان شده در سیاهى جهل و جور را، دوباره جان بخشد و آشكار سازد.
 
او نیز در عصر حاكمیت جور اندیشه‏ هاى دینى امت اسلام، تولد یافت تا پیام آور معرفت و احیاگر اسلام ناب محمدى (ص) باشد.
 
ولادت امام محمد باقر
 
حضرت ابو جعفر، باقر العلوم، در شهر مدینه تولد یافت.و بر اساس نظریه بیشتر مورخان و كتابهاى روایى، تولد آن گرامى در سال 57 هجرى بوده است. (1) این نقل، با روایاتى كه نشان مى‏دهد امام باقر (ع) به هنگام شهادت جد خویش ـ حسین بن على (ع) ـ در سرزمین طف حضور داشته و سه سال از عمرش مى‏گذشته است هماهنگى دارد. (2)
 
در روز و ماه ولادت آن حضرت نیز نقلهاى مختلفى یاد شده است:
 
 ـ سوم صفر 57 هجری 
 ـ پنجم صفر 57 هجرى
 ـ جمعه اول رجب 57 هجرى
 ـ دوشنبه یا سه شنبه اول رجب 57 هجرى 
 
بیشتر محققان با ترجیح نظریه نخست، یعنى سوم صفر آن را پذیرفته‏اند.
 
تبار والاى امام باقر (ع)
 
امام محمد باقر (ع) از جانب پدر و نیز مادر، به شجره پاكیزه نبوت منتهى مى‏گردد.
 
او نخستین مولودى است كه در خاندان علویان از التقاى دو بحر امامت (نسل حسن بن على و حسین بن على علیهما السلام) تولد یافت 
 
پدر: على بن الحسین، زین العابدین (ع) .مادر: ام عبد الله، فاطمه، دختر امام حسن مجتبى (ع) 
 
مادر گرامى امام باقر (ع) نخستین علویه‏اى است كه افتخار یافت فرزندى علوى به دنیا آورد براى وى كنیه‏هایى چون ام الحسن و ام عبده آورده‏اند، اما مشهورترین آنها، همان ام عبد الله است.
 
در پاكى و صداقت، چنان نمونه بود كه صدیقه‏اش لقب دادند.
 
امام باقر (ع) مادر بزرگوار خویش را چنین توصیف كرده است:
روزى مادرم كنار دیوارى نشسته بود، ناگهان دیوار ریزش كرد و در معرض ویرانى قرار گرفت، مادرم دست بر سینه دیوار نهاد و گفت، به حق مصطفى (ص) سوگند، اجازه فرو ریختن ندارى.دیوار بر جاى ماند تا مادرم از آن جا دور شد.سپس دیوار فرو ریخت.
 
نام و كنیه امام محمد باقر
 
نام آن حضرت محمد است.این نامى است كه رسول خدا (ص) از دیر زمان براى وى برگزیده بود .
 
جابر بن عبد الله انصارى یار دیرین پیامبر (ص) افتخار دارد كه سلام رسول خدا را به امام باقر (ع) ابلاغ كرده است.از بیان او ـ كه به تفصیل خواهد آمد ـ استفاده مى‏شود كه نامگذارى امام باقر (ع) به وسیله پیامبر اكرم (ص) صورت گرفته است.كنیه آن گرامى ابو جعفر  است و جز این كنیه‏اى براى وى نقل نكرده‏اند. 
 
القاب امام محمد باقر
 
براى امام باقر (ع) این القاب یاد شده است:
 
ـ باقر.
این لقب مشهورترین القاب آن حضرت بشمار مى‏آید و بیشتر منابع بدان تصریح كرده‏اند.
در بیان فلسفه تعیین این لقب براى وى، آمده است:
 
شكافنده معضلات علم و گشاینده پیچیدگی هاى دانش بود وبه دلیل گستردگى معارف و اطلاعاتى كه در اختیار داشت، باقر نامیده شد.
 
از طرفی نتیجه سجده‏هاى بسیار، پیشانیش فراخ گشته بود واحكام را از متن قوانین كلى، استنباط و استخراج می ‏كرد. 
 
 ـ شاكر
 
ـ هادى
 
 ـ امین ـ شبیه، به جهت شباهت آن حضرت به رسول خدا (ص) 
 
همسران امام محمد باقر
 
در منابع تاریخى، براى امام باقر (ع) دو همسر و دو «ام ولد»  نام برده‏ اند.
 
همسران عبارتند از:
 
 ـ ام فروة دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر.
او هر چند از نسل ابو بكر بود، اما همانند پدرش قاسم بن محمد حق امامان را مى شناخت و اهل ولایت معصومین (ع) بود، چنان كه در روایتى از امام رضا (ع) آمده است كه روزى نام قاسم بن محمد نزد آن حضرت برده شد، امام فرمود: او به ولایت و امامت اعتقاد داشت.
 
ـ ام حكیم دختر اسید بن مغیره ثقفى.
 
فرزندان امام محمد باقر
 
براى امام باقر (ع) هفت فرزند یاد كرده‏اند، پنج پسر و دو دختر.
 
 ـ جعفر بن محمد الصادق (ع) .
وى مشهورترین، ارجمندترین و با فضیلت ترین فرزند امام باقر (ع) است كه از ام فروة زاده شد و نسل امامت از طریق او استمرار یافت.
 
 ـ عبد الله بن محمد.او یگانه برادر امام صادق (ع) بشمار می ‏آید كه هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر با آن حضرت متحد است.مورخان وى را صاحب فضل و صلاح دانسته‏اند و متذكر شده‏اند كه فردى از بنى امیه به او سم خورانید و او را به شهادت رساند.
 
 ـ ابراهیم بن محمد، از ام حكیم.
 
 ـ عبید الله بن محمد، از ام حكیم.
 
ـ على بن محمد.
 
 ـ زینب بنت محمد، این دو (یعنى زینب و على) از یك مادرند كه ام ولد بوده است.
 
 ـ ام سلمه، مادر وى را نیز ام ولد دانسته‏ اند.
 
برخى از منابع، تنها شش فرزند براى امام باقر (ع) نام برده‏ اند و بر این باورند كه امام باقر فرزندى به نام عبید الله نداشته است.
 
گروهى دیگر گفته اند: امام باقر (ع) دو دختر نداشته است، بلكه زینب و ام سلمه در حقیقت دو نام براى یك دختر است.
 
شهادت آن حضرت
 
سرانجام در هفتم ذيحجه سال 114  هجری در سن 57 سالگی در مدينه با توطئه هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست . پيکر مقدسش را در قبرستان بقيع - کنار پدر بزرگوارش - به خاک سپردند.
 
انتهای پیام/پ

 


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 10:24 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

زندگینامه امام محمد باقر(ع)

نام مبارك امام پنجم محمد بود .

لقب آن حضرت باقر يا باقرالعلوم است ,بدين جهت كه : درياى دانش را شكافت و اسرار علوم را آشكارا ساخت .

القاب ديگرى مانند شاكر و صابر و هادى نيز براى آن حضرت ذكر كردهاند كه هريك بازگوينده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است .

كنيه امام ابوجعفر بود .

مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى ( ع )است .

بنابراين نسبت آن حضرت از طرف مادر به سبط اكبر حضرت امام حسن ( ع )و از سوى پدر به امام حسين ( ع ) ميرسيد .

پدرش حضرت سيدالساجدين , امام زين العابدين , على بن الحسين ( ع ) است .

تولد حضرت باقر ( ع ) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدينه جانگداز كربلا همراه پدر و در كنار جدش حضرت سيدالشهداء كودكى بود كه به چهارمين بهار زندگيش نزديك ميشد .

دوران امامت امام محمد باقر ( ع ) از سال 95 هجرى كه سال درگذشت امام زين العابدين ( ع ) است آغاز شد و تا سال 114 ه . يعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است .

در دوره امامت امام محمد باقر ( ع ) و فرزندش امام جعفرصادق ( ع ) مسائلى مانند انقراض امويان و بر سر كار آمدن عباسيان و پيدا شدن مشاجرات سياسى و ظهور سرداران و مدعيانى مانند ابوسلمه خلال و ابومسلم خراسانى و ديگران مطرح است , ترجمه كتابهاى فلسفى و مجادلات كلامى در اين دوره پيش ميآيد , و عدهاى از مشايخ صوفيه و زاهدان و قلندران وابسته به دستگاه خلافت پيدا ميشوند .

قاضيها و متكلمانى به دلخواه مقامات رسمى و صاحب قدرتان پديدميآيند و فقه و قضاء و عقايد و كلام و اخلاق را - بر طبق مصالح مراكز قدرت خلافت شرح و تفسير مينمايد , و تعليمات قرآنى - به ويژه مسأ له امامت و ولايت را , كه پس از واقعه عاشورا و حماسه كربلا , افكار بسيارى از حق طلبان را به حقانيت آل على ( ع ) متوجه كرده بود , و پرده از چهره زشت ستمكاران اموى ودين به دنيا فروشان برگرفته بود , به انحراف ميكشاندند و احاديث نبوى را دربوته فراموشى قرار ميدادند .

برخى نيز احاديثى به نفع دستگاه حاكم جعل كرده ويا مشغول جعل بودند و يا آنها را به سود ستمكاران غاصب خلافت دگرگون مينمودند .

اينها عواملى بود بسيار خطرناك كه بايد حافظان و نگهبانان دين در برابر آنهابايستند .

بدين جهت امام محمد باقر ( ع ) و پس از وى امام جعفر صادق ( ع )از موقعيت مساعد روزگار سياسى , براى نشر تعليمات اصيل اسلامى و معارف حقه بهره جستند , و دانشگاه تشيع و علوم اسلامى را پايهريزى نمودند .

زيرا اين امامان بزرگوار و بعد شاگردانشان وارثان و نگهبانان حقيقى تعليمات پيامبر( ص ) و ناموس و قانون عدالت بودند , و ميبايست به تربيت شاگردانى عالم و عامل و يارانى شايسته و فداكار دست يازند , و فقه آل محمد ( ص ) را جمع و تدوين و تدريس كنند .

به همين جهت محضر امام باقر ( ع ) مركز علماء ودانشمندان و راويان حديث و خطيبان و شاعران بنام بود .

در مكتب تربيتى امام باقر ( ع ) علم و فضيلت به مردم آموخته ميشد .

ابوجعفر امام محمد باقر ( ع )متولى صدقات حضرت رسول ( ص ) و اميرالمؤمنين ( ع ) و پدر و جد خود بود واين صدقات را بر بنى هاشم و مساكين و نيازمندان تقسيم ميكرد , و اداره آنهارا از جهت مالى به عهده داشت .

امام باقر ( ع ) داراى خصال ستوده و مؤدب به آداب اسلامى بود .

سيرت و صورتش ستوده بود .

پيوسته لباس تميز و نوميپوشيد .

در كمال وقار و شكوه حركت ميفرمود .

از آن حضرت ميپرسيدند : جدت لباس كهنه و كم ارزش ميپوشيد , تو چرا لباس فاخر بر تن ميكنى ؟ پاسخ ميداد : مقتضاى تقواى جدم و فرماندارى آن روز , كه محرومان و فقرا و تهيدستان زيادبودند , چنان بود .

من اگر آن لباس بپوشم در اين انقلاب افكار , نميتوانم تعظيم شعائر دين كنم .

امام پنجم ( ع ) بسيار گشادهرو و با مؤمنان و دوستان خويش برخورد بود .

با همه اصحاب مصافحه ميكرد و ديگران را نيز بدين كار تشويق ميفرمود .

در ضمن سخنانش ميفرمود : مصافحه كردن كدورتهاى درونى را از بين ميبرد و گناهان دوطرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - ميريزد .

امام باقر ( ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگيرى از نيازمندان و تشييع جنازه مؤمنين وعيادت از بيماران و رعايت ادب و آداب و سنن دينى , كمال مواظبت را داشت .

ميخواست سنتهاى جدش رسول الله ( ص ) را عملا در بين مردم زنده كند و مكارم اخلاقى را به مردم تعليم نمايد .

در روزهاى گرم براى رسيدگى به مزارع و نخلستانها بيرون ميرفت , و باكارگران و كشاورزان بيل ميزد و زمين را براى كشت آماده ميساخت .

آنچه ازمحصول كشاورزى - كه با عرق جبين و كد يمين - به دست ميآورد در راه خدا انفاق ميفرمود .

بامداد كه براى اداى نماز به مسجد جدش رسول الله ( ص ) ميرفت , پس از گزاردن فريضه , مردم گرداگردش جمع ميشدند و از انوار دانش و فضيلت اوبهرهمند ميگشتند .

مدت بيست سال معاويه در شام و كارگزارانش در مرزهاى ديگر اسلامى درواژگون جلوه دادن حقايق اسلامى - با زور و زر و تزوير و اجير كردن عالمان خودفروخته - كوشش بسيار كردند .

ناچار حضرت سجاد ( ع ) و فرزند ارجمندش امام محمد باقر ( ع ) پس از واقعه جانگداز كربلا و ستمهاى بيسابقه آل ابوسفيان , كه مردم به حقانيت اهل بيت عصمت ( ع ) توجه كردند , در اصلاح عقايد مردم به ويژه در مسأ له امامت و رهبرى , كه تنها شايسته امام معصوم است , سعى بليغ كردندو معارف حقه اسلامى را - در جهات مختلف - به مردم تعليم دادند ; تا كار نشر فقه و احكام اسلام به جايى رسيد كه فرزند گرامى آن امام , حضرت امام جعفر صادق ( ع ) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پايهگذارى نمود , و احاديث و تعليمات اسلامى را در اكناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد .

امام سجاد ( ع )با زبان دعا و مناجات و يادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى از منكرو امام باقر ( ع ) با تشكيل حلقههاى درس , زمينه اين امر مهم را فراهم نمود ومسائل لازم دينى را براى مردم روشن فرمود .

رسول اكرم اسلام ( ص ) در پرتو چشم واقع بين و با روشن بينى وحى الهى وظايفى را كه فرزندان و اهل بيت گرامياش در آينده انجام خواهند داد و نقشى را كه در شناخت و شناساندن معارف حقه به عهده خواهند داشت , ضمن احاديثى كه از آن حضرت روايت شده , تعيين فرموده است .

چنان كه در اين حديث آمده است : روزى جابر بن عبدالله انصارى كه در آخر عمر دو چشم جهان بينش تاريك شده بود به محضر حضرت سجاد ( ع ) شرفياب شد .

صداى كودكى را شنيد , پرسيد كيستى ؟ گفت من محمد بن على بن الحسينم , جابر گفت : نزديك بيا , سپس دست او راگرفت و بوسيد و عرض كرد : روزى خدمت جدت رسول خدا ( ص ) بودم .

فرمود : شايد زنده بمانى و محمدبن على بن الحسين كه يكى از اولاد من است ملاقات كنى .سلام من را به او برسان و بگو : خدا به تو نور حكمت دهد .علم و دين را نشر بده .

امام پنجم هم به امر جدش قيام كرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف دينى و تعليم حقايق قرآنى و احاديث نبوى ( ص ) پرداخت .

اين جابر بن عبدالله انصارى همان كسى است كه در نخستين سال بعد از شهادت حضرت امام حسين ( ع ) به همراهى عطيه كه مانند جابر از بزرگان و عالمان باتقوا و از مفسران بود , در اربعين حسينى به كربلا آمد و غسل كرد , و در حالى كه عطيه دستش را گرفته بود در كنار قبر مطهر حضرت سيدالشهداء آمد و زيارت آن سرور شهيدان را انجام داد .

بارى , امام باقر عليه السلام منبع انوار حكمت و معدن احكام الهى بود .

نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حديث و روايت وكلمات قصار و اندرزهايى همراه است , كه به ويژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش اندوزان و شاگردان شايسته خود بيان فرموده است .

بنا به رواياتى كه نقل شده است , در هيچ مكتب و محضرى دانشمندان خاضعتر و خاشعتر ازمحضر محمد بن على ( ع ) نبودهاند .

در زمان اميرالمؤمنين على ( ع ) گوئيا , مقام علم و ارزش دانش هنوز -چنان كه بايد - بر مردم روشن نبود , گويا مسلمانان هنوز قدم از تنگناى حيات مادى بيرون ننهاده و از زلال دانش علوى جامى ننوشيده بودند , و در كنار درياى بيكران وجود على ( ع ) تشنه لب بودند و جز عدهاى معدود قدر چونان گوهرى رانميدانستند .

بي جهت نبود كه مولاى متقيان بارها ميفرمود : سلونى قبل از تفقدونى پيش از آنكه من را از دست بدهيد از من بپرسيد .

و بارها ميگفت : من به راههاى آسمان از راههاى زمين آشناترم .

ولى كو آن گوهرشناسى كه قدر گوهر وجودعلى را بداند ؟ اما به تدريج , به ويژه در زمان امام محمد باقر ( ع ) مردم كم كم لذت علوم اهل بيت و معارف اسلامى را درك ميكردند , و مانند تشنه لبى كه سالها از لذات آب گوارا محروم مانده و يا قدر آن را ندانسته باشد , زلال گواراى دانش امام باقر ( ع ) را دريافتند و تسليم مقام علمى امام ( ع ) شدند , و به قول يكى از مورخان : مسلمانان در اين هنگام از ميدان جنگ و لشكر كشى متوجه فتح دروازههاى علم و فرهنگ شدند .

امام باقر ( ع ) نيز چون زمينه قيام بالسيف ( قيام مسلحانه ) در آن زمان - به علت خفقان فراوان و كمبودحماسه آفرينان - فراهم نبود , از اين رو , نشر معارف اسلام و فعاليت علمى راو هم مبارزه عقيدتى و معنوى با سازمان حكومت اموى را , از اين طريق مناسبترميديد , و چون حقوق اسلام هنوز يك دوره كامل و مفصل تدريس نشده بود , به فعاليتهاى ثمر بخش علمى در اين زمينه پرداخت .

اما بدين خاطر كه نفس شخصيت امام و سير تعليمات او - در ابعاد و مرزهاى مختلف - بر ضرر حكومت بود , مورد اذيت و ايذاء دستگاه قرار ميگرفت .

در عين حال امام هيچگاه از اهميت تكليفى شورش ( عليه دستگاه ) غافل نبود , و از راه ديگرى نيز آن را دامن ميزد : و آن راه , تجليل و تأ ييد برادر شورشياش زيد بن على بن الحسين بود .

رواياتى در دست است كه وضع امام محمد باقر ( ع ) كه خود - در روزگارش - مرزبان بزرگ فكرى و فرهنگى بوده و نقش مهمى در نشر اخلاق و فلسفه اصيل اسلامى و جهان بينى خاص قرآن , و تنظيم مبانى فقهى و تربيت شاگردانى مانند امام شافعى و تدوين مكتب داشته , موضع انقلابى برادرش زيد را نيز تأ ييدميكرده است چنانكه نقل شده امام محمد باقر ( ع ) ميفرمود : خداوندا پشت من را به زيد محكم كن .

و نيز نقل شده است كه روزى زيد بر امام باقر ( ع ) وارد شد , چون امام ( ع ) زيد بن على را ديد , اين آيه را تلاوت كرد : يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط شهداء لله .

يعنى : اى مؤمنان , بر پاى دارندگان عدالت باشيد و گواهان , خداى را .

آنگاه فرمود : انت و الله يا زيد من اهل ذلك , اى زيد , به خدا سوگندتو نمونه عمل به اين آيهاى .

ميدانيم كه زيد برادر امام محمد باقر ( ع ) كه تحت تأ ثير تعليمات ائمه ( ع ) براى اقامه عدل و دين قيام كرد .

سرانجام عليه هشام به عبدالملك اموى ,در سال ( 120 يا 122 ) زمان امامت امام جعفر صادق ( ع ) خروج كرد و دستگاه جبار , ناجوانمردانه او را به قتل رساند .

بدن مقدس زيد را سالها بر دار كردند و سپس سوزانيدند .

و چنانكه تاريخ مينويسد : گرچه نهضت زيد نيز به نتيجهاى نينجاميد و قيامهاى ديگرى نيز كه در اين دوره به وجود آمد , از جهت ظاهرى به نتايجى نرسيد , ولى اين قيامها و اقدامها در تاريخ تشيع موجب تحرك و بيدارى و بروز فرهنگ شهادت عليه دستگاه جور به شمار آمده و خون پاك شيعه را درجوشش و غليان نگهداشته و خط شهادت را تا زمان ما در تاريخ شيعه ادامه داده است .

امام باقر ( ع ) و امام صادق ( ع ) گرچه به ظاهر به اين قيامها دست نيازيدند , كه زمينه را مساعد نميديدند , ولى در هر فرصت و موقعيت به تصحيح نظر جامعه درباره حكومت و تعليم و نشر اصول اسلام و روشن كردن افكار , كه نوعى ديگر از مبارزه است , دست زدند .

چه در اين دوره , حكومت اموى رو به زوال بود و فتنه عباسيان دامنگير آنان شده بود , از اين رو بهترين فرصت براى نشرافكار زنده و تربيت شاگردان و آزادگان و ترسيم خط درست حكومت , پيش آمده بود و در حقيقت مبارزه سياسى به شكل پايهريزى و تدوين اصول مكتب - كه امرى بسيار ضرورى بود - پيش آمد .

اما چنان كه اشاره شد , دستگاه خلافت آنجا كه پاى مصالح حكومتى پيش ميآمدو احساس ميكردند امام ( ع ) نقاب از چهره ظالمانه دستگاه برميگيرد و خط صحيح را در شناخت امام معصوم ( ع ) و امامت كه دنباله خط رسالت و بالاخره حكومت الله است تعليم ميدهد , تكان ميخوردند و دست به ايذاء و آزار وشكنجه امام ( ع ) ميزدند و گاه به زجر و حبس و تبعيد ... براى شناخت اين امر , به بيان اين واقعه كه در تاريخ ياد شده است ميپردازيم : در يكى از سالها كه هشام بن عبدالملك , خليفه اموى , به حج ميآيد , جعفر بن محمد , امام صادق , در خدمت پدر خود , امام محمد باقر , نيز به حج ميرفتند .

روزى در مكه , حضرت صادق , در مجمع عمومى سخنرانى ميكند و در آن سخنرانى تأ كيد بر سر مسأ له پيشوايى و امامت و اينكه پيشوايان بر حق و خليفههاى خدا در زمين ايشانند نه ديگران , و اينكه سعادت اجتماعى و رستگارى در پيروى از ايشان است و بيعت با ايشان و ... نه ديگران .

اين سخنان كه در بحبوحه قدرت هشام گفته ميشود , آن هم در مكه در موسم حج , طنينى بزرگ مييابد و به گوش هشام ميرسد .

هشام در مكه جرأ ت نميكند و به مصلحت خود نميبيند كه متعرض آنان شود .

اما چون به دمشق ميرسد , مأ مور به مدينه ميفرستد و از فرماندارمدينه ميخواهد كه امام باقر ( ع ) و فرزندش را به دمشق روانه كرد , و چنين ميشود .

حضرت صادق ( ع ) ميفرمايد : چون وارد دمشق شديم , روز چهارم ما را به مجلس خود طلبيد .

هنگامى كه به مجلس او درآمديم , هشام بر تخت پادشاهى خويش نشسته و لشكر و سپاهيان خود را در سلاح كامل غرق ساخته بود , و در دو صف دربرابر خود نگاه داشته بود .

نيز دستور داده بود تا آماج خانهاى ( جاهايى كه درآن نشانه براى تيراندازى ميگذارند ) در برابر او نصب كرده بودند , و بزرگان اطرافيان او مشغول مسابقه تيراندازى بودند .

هنگامى كه وارد حياط قصر او شديم , پدرم در پيش ميرفت و من از عقب او ميرفتم , چون نزديك رسيديم , به پدرم گفته : شما هم همراه اينان تير بيندازيد پدرم گفت : من پير شدهام .

اكنون اين كار از من ساخته نيست اگر من را معاف دارى بهتر است .

هشام قسم ياد كرد : به حق خداوندى كه ما را به دين خود و پيغمبر خود گرامى داشت , تورا معاف نميدارم .

آنگاه به يكى از بزرگان بنى اميه امر كرد كه تير و كمان خود را به او ( يعنى امام باقر - ع - ) بده تا او نيز در مسابقه شركت كند .

پدرم كمان را از آن مرد بگرفت و يك تير نير بگرفت و در زه گذاشت و به قوت بكشيد و بر ميان نشانه زد .

سپس تير ديگر بگرفت و بر فاق تير اول زد ... تاآنكه نه تير پياپى افكند .

هشام از ديدن اين چگونگى خشمگين گشت و گفت : نيك تير انداختى اى ابوجعفر , تو ماهرترين عرب و عجمى در تيراندازى .

چراميگفتى من بر اين كار قادر نيستم ؟ ...

بگو : اين تيراندازى را چه كسى به توياد داده است .

پدرم فرمود : ميدانى كه در ميان اهل مدينه , اين فن شايع است .

من در جوانى چندى تمرين اين كار كردهام .

سپس امام صادق ( ع ) اشاره ميفرمايد كه : هشام از مجموع ماجرا غضبناك گشت و عازم قتل پدرم شد .

در همان محفل هشام بر سر مقام رهبرى و خلافت اسلامى با امام باقر ( ع ) سخن ميگويد .

امام باقر درباره رهبرى رهبران بر حق و چگونگى اداره اجتماع اسلامى و اينكه رهبر يك اجتماع اسلامى بايد چگونه باشد , سخن ميگويد .

اينها همه هشام را - كه فاقد آن صفات بوده است و غاصب آن مقام -بيش از پيش ناراحت ميكند .

بعضى نوشتهاند كه : امام باقر را در دمشق به زندان افكند .

و چون به او خبر ميدهند كه زندانيان دمشق مريد و معتقد به امام ( ع ) شدهاند , امام را رها ميكند و به شتاب روانه مدينه مينمايد .

و پيكى سريع , پيش از حركت امام از دمشق , ميفرستد تا در آباديها و شهرهاى سر راه همه جا عليه آنان ( امام باقر و امام صادق ع ) تبليغ كنند تا بدين گونه ,مردم با آنان تماس نگيرند و تحت تأ ثير گفتار و رفتارشان واقع نشوند .

با اين وصف امام ( ع ) در اين سفر , از تماس با مردم - حتى مسيحيان - و روشن كردن آنان غفلت نميورزد .

جالب توجه و قابل دقت و يادگيرى است كه امام محمد باقر ( ع ) وصيت ميكند به فرزندش امام جعفر صادق ( ع ) كه مقدارى از مال او را وقف كند , تاپس از مرگش , تا ده سال در ايام حج و در منى محل اجتماع حاجيها براى سنگ انداختن به شيطان ( رمى جمرات ) و قربانى كردن براى او محفل عزا اقامه كنند .

توجه به موضوع و تعيين مكان , اهميت بسيار دارد .

به گفته صاحب الغدير -زنده ياد علامه امينى - اين وصيت براى آن است كه اجتماع بزرگ اسلامى , در آن مكان مقدس با پيشواى حق و رهبر دين آشنا شود و راه ارشاد در پيش گيرد , واز ديگران ببرد و به اين پيشوايان بپيوندد , و اين نهايت حرص بر هدايت مردم است و نجات دادن آنها از چنگال ستم و گمراهى .

شهادت امام باقر ( ع )

حضرت امام محمد باقر ( ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام زين العابدين ( ع ) زندگى كرد و در تمام اين مدت به انجام دادن وظايف خطير امامت , نشر و تبليغ فرهنگ اسلامى , تعليم شاگردان , رهبرى اصحاب و مردم , اجرا كردن سنتهاى جد بزرگوارش در ميان خلق , متوجه كردن دستگاه غاصب حكومت به خط صحيح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت رهبر واقعى و امام معصوم , كه تنها خليفه راستين خدا و رسول ( ص ) در زمين است , پرداخت و لحظهاى از اين وظيفه غفلت نفرمود .

سرانجام در هفتم ذيحجه سال 114 هجرى در سن 57 سالگى در مدينه به وسيله هشام مسموم شد و چشم از جهان فروبست .

پيكر مقدسش را در قبرستان بقيع - كنارپدر بزرگوارش - به خاك سپردند .

زنان و فرزندان

فرزندان آن حضرت را هفت نفر نوشتهاند : ابوعبدالله جعفر بن محمد الصادق ( ع ) و عبدالله كه مادرشان ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر بود .

ابراهيم و عبيدالله كه از ام حكيم بودند و هر دو در زمان حيات پدر بزرگوارشان وفات كردند .

على و زينب و ام سلمه كه از ام ولد بودند .


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 10:23 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

شهادت امام محمد باقر علیه السلام»+ پیامک

 

 

 

 

یک عمر سوخت قلب تو از کینه هشام آن دشمن سیاه دل بى حیاى تو

تنها نه در عزاى تو چشم بشر گریست آن دشمن سیاه دل بى حیاى تو

اى خفته همچو گنج، به ویرانه بقیع پر مى‏ زند کبوتر دل، در هواى تو

در را به روى امت اسلام بسته‏ اند آن گمرهان که بى خبرند از صفاى تو

 

############################

 

السلام علیک یا ابا جعفر یا محمد بن علی ایها الباقر یابن رسول الله انا توجهنا واستشفعنا وتوسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله


############################


بـه سر مـی پـرورانم من هوای حضرت بـاقر (ع)
بـه دل باشد مرا شوق لقای حضرت باقر (ع)
زعشقش جان من بر لب رسیده کس نمی دانـد
کـه نبود چاره ساز من سوای حضرت باقر (ع)

 

############################


دلم پر مى ‏زند امشب براى حضرت باقر
که گویم شرحى از وصف و ثناى حضرت باقر
ندیده دیده ى گیتى به علم و دانش و تقوا
کسى را برتر و اعلم به جاى حضرت باقر


############################

 

گوهر آل رسولی
به جهان نور دو عینی
پسر کرب و بلائی
نوه‌ی پاک حسینی


############################

 

نه طاقت است زبان را به وصف غم‌هایش
نه قدرت است قلم را که تا کند مرقوم
بگو به امت اسلام، این سخن (میثم)
به مرگ حضرت باقر یتیم گشت علوم


############################

 

کسی که بود شکافنده‌ی تمام علوم
هزار حیف که از زهر کینه شد مسموم
سر تو باد سلامت یا رسول ‌الله
وصّی پنجم تو کشته شد، ولی مظلوم


############################

 

باقر علم جهان را تو ملقب باشی

تو به یادآور هر ناله‌ی زینب باشی
دل شیعه نگرانت
زهر کین برده توانت


############################

 

تو شفای دل زارت
همه جا فکر حسین است
به لبِ غرق به خونت
همه دم ذکر حسین است


############################

 

نظرت می رسد آن لحظه اسیرت کردند
سمّ اسبان عدو یکسره زیرت کردند
عطش آمد به سراغت
علی اصغر شده داغت


############################

 

ای که از زهر و عطش ناله زنان می سوزی
از غم شام بلا، گریه کنان می سوزی

 

 

############################

 

به غربت علی و خاندان او سوگند

امام ما ز جهان رفت با دلی مغموم

هماره قصه مظلومی‌اش به خاک بقیع

بود ز غربت قبرش برای ما معلوم


############################

 

گهی به زخم زبان قلب حضرتش خستند
گهی به خانه‌اش از کینه خصم برد هجوم
بسان مادر و آباء رنج دیده‌ی خویش
همیشه بود ز حقّ و حقوق خود محروم

 

############################

 

ای خدای باقر !علم نیست آنچه در نزد مردمان است.

علم آن است که مظهرش باقر العلوم است.

ما را سنگریزه ای از سلسله جبال علوم باقری عنایت کن!

شهادت حضرت امام محمد باقر( ع) تسلیت باد

 

############################

 

سالروز شهادت جانسوز نهال گلشن دین،

 

نور دیده زهرا، سپهر دانش و بینش،

 

 

امام محمد باقر(ع) تسلیت باد

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 10:12 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 90 :: 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4081129 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب