کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان

میلاد مسعود باقر علم نبی ،

 

امام محمدباقر (ع) را به همه شما

 

عزیزان تبریک و شادباش

 

عرض می کنیم.

بیتوته*

کارت پستال ولادت امام محمد باقر (ع)

کارت پستال ولادت امام محمد باقر, کارت تبریک ولادت

کارت پستال ولادت امام محمد باقر (ع)

کارت پستال ولادت امام محمد باقر, کارت تبریک ولادت

کارت پستال ولادت امام محمد باقر (ع)

کارت پستال ولادت امام محمد باقر, کارت تبریک ولادت

کارت پستال ولادت امام محمد باقر (ع)

کارت پستال ولادت امام محمد باقر, کارت تبریک ولادت

کارت پستال ولادت امام محمد باقر (ع)

کارت پستال ولادت امام محمد باقر, کارت تبریک ولادت

کارت پستال ولادت امام محمد باقر (ع)

کارت پستال ولادت امام محمد باقر, کارت تبریک ولادت

کارت پستال ولادت امام محمد باقر (ع)

کارت پستال ولادت امام محمد باقر, کارت تبریک ولادت

کارت پستال ولادت امام محمد باقر (ع)

کارت پستال ولادت امام محمد باقر, کارت تبریک ولادت

کارت پستال ولادت امام محمد باقر (ع)

کارت پستال ولادت امام محمد باقر, کارت تبریک ولادت

کارت پستال ولادت امام محمد باقر (ع)

کارت پستال ولادت امام محمد باقر, کارت تبریک ولادت


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 10:00 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

وفات حضرت زینب (س)

حوزه*

 

اشاره

_ گفتار مجری

_ چراغ راه

_ زلال قلم

_ کوتاه و گویا

_ شعر

_ نظر شما چیه ؟

_ کتابستان

اشاره

در آمد

حضرت زینب (س) در 15 رجب سال 63 هجری قمری از دنیا رفت. بانوی قهرمانی که پس از شهادت امام حسین، ارائه نهضت عاشورا را به دوش کشید و پرچمدار این قیام بود در ضمن سفری که به همراه همسر گرامی شان عبدالله بن جعفر به شام بودند به لقاءالله پیوستند و بدن مطهر ان بانوی بزرگوار در همان جا دفن گردید. زینب (س) که از همه سو نسبش به معصومین می رسد، مستعلی است که راه پیش روی آنان که می خواهند در راه عقیده شان انقلاب کنند، روشن ساخت. او که روح ظلم ستیزی را از مادرش فاطمه زهرا و پدرش حیدر کرار به ارث می برد، در راه افشای ظلم و احقاق حق، با کلام غرّای خویش از هیچ فداکاری و جانفشانی دریغ نمیورزید.

در تداوم نهضتی که حضرت زهرا در حمایت از امام معصوم زمان خویش و انقلاب علیه باطل در پیش گرفت، حضرت زینب (س) نیز در واقعه کربلا، دوشتادوش امام معصوم حضور داشت و پس از شهادت او نیز پیام قیامش را دبه گوش تمام جهانیان ابلاغ کرد.

حضرت زینب (س) هنگامی که به سال های تشکیل زندگی نزدیک شد، از این امر پسندیده الهی سرباز نزد؛ امّا در ازدواج با پسر عموی خویش شرطی بسیار نیکو قرار داد: اینکه هرگز و در هیچ لحظهای از برادرش اباعبد الله جدا نشود.

نقش آن حضرت در قیام عاشورا، صرفاً نباید از دیدگاه احساسی و روابط نَسَبی تحلیل کرد؛ بلکه در آن واقعه، حضرت زینب خود را فردی می بیند که باید از جان امام خویش محافظت کند و در رکاب او باشد در آن حادثه و مصیبت مهیب که تمام بار غم و اندوه، بر دوش حضرت زینب (س) بود و او باید آغوش تسکین خود را به روی تک تک بازندگان عاشورا می گشود، ودر مقام الگو و مقتدای تمام حاضرین صحنه عاشورا قرارداشت به همین لحاظ، هرگز لحظهای زیر بار غم و ماتم قامت خم نکرد و آزادگی و غرور و حیا و عفت خویش را از یاد نبرد. او بهترینم نمونه برای زنان آزاده و خدا جوی روزگار است.

برای حضرت زینب القاب فراوانی ذکر کرده اند؛ از جمله ان می توان: «عقیله بنی هاشم »، «ام المصائب »، « عارفه»، «عامله »،«زاهده »،«باکیه»، و «صدیقه صغری » را نام برد.

در بیان مقام علمی آن حضرت همین بس که ایشان در زمان اقامت پدر بزرگوارش در کوفه، برای زنان، مجلس تفسیر قرآن بر پا می کرد و در زمان بیماری امام سجاد(ع) مردم برای پاسخ سوالات شرعی خود، مرجعی جز حضرت زینب نداشتند.[164]

پیام عاشورا که توسط حضرت زینب به تمام زنان روزگار ابلاغ می شود، شناخت رسالت سیاسی و پشتیبانی از مبارزه شهیدان،تلاش اجتماعی همراه با عفاف و پاکدامنی و شهید پروری و تربیت نسلی شهادت طلب است.

گفتار مجری

بانوی مهربان و صبوری که در تمام سال ها ی عمرش، در کوچه پس کوچه های اندوه و معصیت دویده بود، پس از عاشورا، پس از رفتن آخرین دلخوشی و آخرین آمیدش حسین(ع) دیگر تاب تحمل دنیا را نداشت. در مدینه قحط سالی فرا رسید و حضرت زینب به همراه همسرش به شام کوچ کردند. روزی از روز ها یماه رجب، حضرت در کوشه حیاط خانه رو به آسمان نشست و برای آخرین بار نام برادرش حسین را عاشقانه زمزمه می کرد و ان گاه رحلت فرمود.

در هر کجایتاریخ که پرسه بزنیم، نام عاشورا را از زبان هر که بشنویم وآن را از هر منظری نظاره کنیم، پا به پای حسین که امام آن واقعه و رهبر آن حماسه بود، نام و حضور زنی را می بینیم که در تمام لحظه ها ی حادثه حاضر است و حتی به قدر چشم برهم زدنی،غفلت و غیبت نمیکند. عاشورا به نام حسین زنده است و به یاری و یاوری زینب.

زینب، ستون خیمه عاشورا است؛ خیمهای که بر فراز شانه های حسین ایستاده است.

شگفت نیست اگر کسی که در خانه وحی و امامت بزرگ شده، اینچنین بلند آوازه و سر افراز بر بلندی تاریخ بایستد. شگفت نیست که زینب، فریاد افشاگرانه جاوید هستی است؛ کسی که درمحفل خاندان آل عبا، چشم به دنیا گشوده و بر زانوان پیغمبر، کودکی اش را سپری کرده؛ کسی که در سایه نفس های امیر مومنان و بانوی جهان نفس کشیده بی شک زینب خواهد شد؛ زینبی که استوره بی شباهت صبر و پایداری و استقامت است.

زینب (س) شبیه ترین مردمان روزگار به اطمه و علی بود؛ و گرنه، آن گونه که در راه روشنگری مکتب امام خویش استقامت نمیورید و برای احقاق حق و افشای باطل آن گونه بلیغ سخن نمیراند. صبر فاطمی و مضاحت غلوی در وجود عاشورا را چون نهال کوچکی بارورکرد و از او درختی ساخت که تا همیشه هستی بر همه جای جهان سایه افکنده بود. به راستی این همه اعجاز از چه کسی جز نواده پیغمبر ساخته بود ؟

چراغ راه

محمدغالب شانعی در جلسه اسلام شماره 27 سال اول می فرماید: « از برزگ ترین زنان اهل بیت از حیث حسب و نسب و از بهترین بانوان پاکدامن که صاحب روح عظیم و اهل تقوی وآینه سر تا پا نمای مقام رسالت و ولایت، سیده زینب دختر عل یبن ابیطالب است که او را به بهترین سبک که نمونه مکارم اخلاق بود پرورش وتربیت دادند واز پستان علم و دانش خاندان نبوت آشامید و از سر چشمه غیبی نوشید تا در نشانه های مضاحت و بلاغت از آیات بزرگ الهی گشت و در حلم و کرم وبصیرت در امور سیاسی مشهور خاندان بنی هاشم و عرب گشت وجا ل وجلال و سیرت وصورت و اخلاق و فضیلت های عالی در او جمع بود چنانچه شبها به عبادت و روزها در روزه بود و معروف به اهل التقی.»

ابن حجر و ابن اشیر در اسدالغابه در مورد حضرت نوشته اند: در حالت ایشان در مجلس یزید این گونه که چنان صحبت می فرمود که دلالت بر قوت قلبش داشت.(یعنی هیچ ترس و واهمهای از دستگاه حکومت اموی نداشت و به راحتی انتقاد می کرد.)

زلال قلم

نام صبور تو

« نه مهر فسون نه ماه جادو کرد

نفرین به سفر که هر چه کرد اوکرد »

از آنروزی که کوله بار سفر به دوش گرفت و به گام های مهربان ولی مظلوم برادرش اقتدا می کرد، از آن روزی که پا جای پای او گذاشت و در پی حج و سرزمین وحی، سر از صحرای خونخوار طف در آورد، از همان روز محنت های بی پایان او آغاز شد... آه ! اما شاید نه... قدری پیشتر بود که پیش چشمان صبورش، پاره های جگر صبر که از مار خانگی زخم خورده بود، چون گدازه های آتشفشان از گلو فرو ریخت. آیا زینب از ان روز به استقبال مصائب رفت ؟ یا نه... از آن هنگام که تمام بیعت های شکستنی حسن مجتبی را رها کردند و اطراف کیسه ها یزر و سفره های رنگین ظلم جمع شدند ؟

یا از انهنگام که وصی پیغمبر خدا در خانه نشست و سکوت کرد تا مثله شدن قرآن و اسلام را با خار در چشم نظاره کند و سرانجام با طاقت از کف رفته، در محراب غرق به خون رمضان، به آغوش رستگاری بشتابد ؟ و یا نه...

آه زینب ! نام صبور تو مگر از کجا آمده ؟ اهل کجاست که هر لحظه و هر جا شنیدنش لرزه بر اندام ستم می افکند و رعشه به زانوان عشق و شکیب ؟ چگونه است که نام صبورتو را شرمنده و خجل، به کنج عزلت می راند و عفت و حیا را ردس می دهد و آغوش به روی تمام داغداران و بی کسان عالم می گشاید ؟ نامت، سلاله صبری است که نسب از خون هتی شهید و اسیران عاشق دارد. نامت قصیده بلندی است که تمام تداوم تاریخ آزادگی را ضمانت میکند و اهنگ کوبنده اش در تمام سکوت های رذیلانه ازل تا ابد روزگار، طنین می افکند.

صبر به نام تو تکیه می کند. ایمان و ستم سوزی، از پس نام تو سر بر می آورد. مهر و عطوفت شکست نا پذیر هر صبح با اذن تو سر از خواب بر می کند و در رگ های هستی جاری می شود.

آه، نامت پیامبر یک تنه استقامت است... نامی که تنها با چهار حرف عاشقانه و دل انگیز، طولانی ترین خطبه ها و خطابه های ایستادگی را تلاوت می کند.

آه زینب ! الفبای رشادت ف بیش از چهار حرف ندارد؛همان چهار حرف آزاده و مشهور که یکدیگر را در آغوش گرفته اند تا تو را به گوش عالم برسانند.

آه ستاره ها ی روشن، از سر راه کنار بروید ! ابرهای شبانه آسمان را خلوت کنید ! فرشتگان مقرب، در را به روی مهمان بزرگی که در راه است بگشایید ! امشب پرستوی خستهای به آغوش خدا می آید تا تمام سالهای رنج وسوگ عمرش را در آغوش پروردگار بیاساید و خستگی در کند.

او خسته است؛ روی برتافته از تمام اهالی زمین با گیسوان سپید رنجیده و گونه های تاول از اشک می آید. چادر سوگ سیاهش را از او بگیرید و لباس سپید عافیت بر تنش کنید. به او پایان تمام محنت هارا مژده دهید و به آغوش محبوب یگانه اش بسپارید. دیگر برایش بس است سوگواری این همه سال.

زینب؛ لحظهای بایست 1 دنیای پس از بی تو، طاقت وشکیب را از کدام آغوش گشوده وام بگیرد؟ دستی بر سر آشفته روزگار بکش تا اندکی از صبر خود را در جانش به ودیعت بگذاری.

برای بعد از این زمین دعا کن؛ برای روزگاران پر فتنهای که در راهند و مردمان را تک و تنها به باد معصیت می گیرند، برای خستگی های زمانه دعا کن زینب !

آه اگر ذرهای از صبر تو را داشتیم....!

زلال قلم

(اگر نبودی عمه...)

آخر تو که هستی که هر کس دردی داردتورا صدا میزند ؟ مگر تو چه قدر توان در زانوانت ذخیره داری که هر که از راه مانده است ودیگر قوتی در زانوانش نمانده از تو استمداد می جوید ؟مگر خانه قلبت برای داغ، چقدر جا دارد که هر لحظه خبری تفدیده ترش کند ؟ آخر با این لبان تشنه و درون گرسنه، چقدر باید تا انتهای این بیابان را برای نوگلی آزرده بدوی؟!

آسمان حیران سینه آسمانی تو شده اند. اهل ملکوتی، انگشت به دهان لحظه لحظه، رفتار خدا گونه تورا می پایند.

آخر مگر تو که هستی که همه این زنان و کودکان غمدیده و رنجور،فقط نام تو را به زبان می آورند حتی ولّی خدا؟! حکم پیامبری را در سینه ات، عفت و پاکدامنی زهرایی را در قلبت، زبان گویا و پر صلابت حیدری را در دهانت، سیاست و پایداری و شجاعت حسنین را در چشمت نگاه داشتهای و بی پروا وبی وقفه به مبارزه ادامه می دهی.

سرباز بی چون وچرای خورشید، پرستار بی وقفه کاروان نور، پدر و مادر و برادر و خواهر و همه کس این یتیمان، عمه جان زینب، کجایی ؟ باز کودکی از کاروان جا مانده است، باز بانویی از شدت گرما و عطش، زیر آوار آفتاب غش کرده است. باز یتیمی خواب آشفتهای دیده و بهانه پدر می گیرد. باز بانوی بارداری از شدت غم و سختی، امانت خود بی موقع را بر زمین نهاده است. عمه جان کجایی که حال برادر زاده ات دوباره دگر گون است. دوباره کودکی، خواستهای داشته و دارند جوابش را با تازیانه می دهد، عمه بیا و مثل همیشه تن نهیفت را سپر بلا کن. عمه بیاو برای سومین روز، سهم اندک غذایت را بین بچه ها تقسیم کن. عمه بیا تا نگاه استوارت، شدت غم را از چهره ها بزداید، گرما بدهد به دلها. عمه بیاتا از آبشار وجودت همه را سیراب کنی در این عطشناک بیابان. اگر نبودی تو عمه چه بر سر ما می آمد. اگر نبودی چه کسی می تواند دنباله این کهکشان را تا عمق ظلمت این خاک تیره، بکشاند. اگر نبودی تو عمه چه بر سر دنیا می امد ؟!

اگر نبودی تو، اگر نبودی ؟!

کوتاه و گویا

اشک های زینب که عمری در سوگ عشق و حق ریخته بود، امشب به لبخند سبز می رسند.

اه زینب، تمام خستگی هایت را از امشب در آغوش خدا از یاد ببر !

کاروان زینب که سال های سال در مسیر اندوه در رفتن بود، امشب به سر منزل آرام رسید.

به دنیا آمده بود تا صبر و شکیبایی را از حضور خویش شرمسار کند.

آه از نماز شب نشسته و قامت نا گهان خمیده ! آه از موی سپید یک شبه !...آه از دل زینب !

چقدر خدا دلتنگ زینب بود ! اینک که به سوی او می شتابد، خدا سخت در آغوشش خواهد گرفت.

زینب، فرزند امام عارفان بود، پس چگونه عقیله بنی هاشم نباشد ؟

آه،ای ام المصائب، تمام داغ ها و سوگ ها، در حضور مصیبت های تو رنگ می بازد و از یاد می روند.

تمام شیر زنان روزگار، هر چه فریاد اعتراض را از حنجره تو وام می گیرند.

تمام زمین وزمان بر کربلا می گریند و تمام کربلا بر زینب.

سلام بر نماز شبی که حسین(ع) از توالتماس دعا دارد !

سلام بر مادری که برتمام شهیدان کربلا مویه کرد جز بر فرزندان خویش!

آنجا که نام صبر بر زبان می آید، انگشت ها، شکیبایی زینب را نشانه می روند.

زینب، دنیای پس از حسین را تاب نیاورد؛ اینک اورا به آسمان ها ببریدای فرشتگان محرم !

شعر

سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود

کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود

چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ

پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود

چشمه فریادمظلومیت لب تشنگان

در کویر تفته جا می ماند اگر زینب نبود

زخمه زخمی ترین فریاد در چنگ سکوت

از طراز نغمه وا می ماند اگرزینب نبود

در طلوع داغ اصغر استخوان اشک سرخ

در گلوی چشمها می ماند اگر زینب نبود

ذوالجناح دادخواهی بی سوارو بی لگام

در بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود

در عبور بستر تاریخ، سیل انقلاب

پشت کوه فتنه جا می ماند اگر زینب نبود

«قادر طهماسبی »

آن روز که آن فتنه به بار آمده بود

خورشید ولا بر سر دار آمده بود

با پای برهنه دشت ها را زینب

دنبال حسین سایه وار آمده بود

«حسین اسرافیلی»

بشکسته دل شکسته می خواند نماز

در سلسله دت بسته می خواند نماز

تا قامتدین خم نشود روح نماز

با قامت خم نشسته می خواند نماز

«محمد علی مردانی »

کیست زینب؟ جان محزون حسین

خواهر هم عهد وهم خون حسین

خلقتی از اصل عشق و اصل نور

طینتی ممزوج از عقل و شعور

باغ دین آباد ز آب چشم او

کاخ کفر آوار سیل خشم او

نور ریزد از جبین نام او

مهر تابد از طنین نام او

عاجزند الفاظ از توصیف او

باز ماند معنی از تعریف او

«ساعد اصفهانی »

پلک صبوری می گشایی

وچشم حماسه ها

روشن می شود

کدام سر انگشت پنهانی

زخمه به تار صوتی تو میزند ؟

که آهنگ خشم صبورت

عیش مغروران را

منغص می کند

می دانیم تو نایب آن حنجره مشبکی

که به تاراج زوبین رفت

و دولت مهمانسرای داغ های رشید است

ای زن !

قرآن بخوان

تا مردانگی بماند

قرآن بخوان

به نیابنت کل آن سی جزء

که با سر انگشت نیزه

ورق خورد

و تجوید تازه را

به تاریخ بیاموز

و ما را

به روایت پانزدهم

معرفی کن قرآن بخوان

تا طبل هلهله

از های و هو بیفتد

خیز ران

عاجز تر ان است

که عصای دست

شکست های بزک شده باشد

شاعران بیچاره

شاعران در مانده

شاعران مضطر

با ام تو چه کردند ؟

تاریخ زن آبرو گیرد

وقتی پلک صبوری می گشایی

و نام حماسه ایت

بر پیشانی دو جبهه نورانی می درخشد:

زینب !

«سید حسن حسینی»

بعد از غروب و فاصله او ماندو شب، سیاه

بر دوش داشت فلسفه خون بی گناه

او از تبار خطبه و حلقوم حیدری

میراث دار زخم فدک های کوثری

ماند و مسیر قافله را برد با خودش

هرچند لحظه لحظه تا خورد با خودش

فریاد کرد و خون خدا را ادامه داد

پرواز را به روزن فردا ادامه داد

هی سخره های قافله پرتاب می شدند

تنها به قصد قربت زهرا ادامه داد

هر چند گرگ ها به دلش پرسه می زدند

هی زخم و نیش و قهقهه را _ هر سه _ می زدند

بانوی استخوان به گلو دست بر نداشت

تکرار خارهای بیابان اثر نداشت

کفتار های شبزده دیدند خم نشد

از ارتفاع و حرمت خورشید کم نشد

موی سپید یک شبه و کوه استوار

یک کاروان پرنده: اسیران داغ دار

هرچند خیمه خیمه دلش سوخت،دود شد

اما مدام سبز و جوان وانمود شد

......

شاید در آن حماسه اگر زینب نبود

دیگر برای گفته شدن مطلبی نبود

شاید تمام واقعه بر باد رفته بود

پرواز و خون و صاعقه را مکتبی نبود

او خطبه خوان صاعقه بود و بدون او

حتی مجال گریه زیر لبی نبود

شاید بدون زینب انسان می شدیم

حتی زمین و گردش روز و شبی نبود

.......

با تو ببخش !در خور شأن شما نشد

زانو به گِل فرو رفت تاب و تبی نبود...

«سودابه مهیجی »

نظر شما چیه ؟

چرا زینب بعد از آنهمه حوادث تلخ فرمود:ما رأیت الا جمیلا؟

در ابتدا باید گفت گاهی زیبایی در چیزی است که به آن نگاه شود و گاهی هم زیبایی در نگاه و دید انسان است. انکس که به چشم نظام احسن به همه هستی می نگرد و همه عالم را از او می داند خیلی چیز ها را که دیگران نمیبینند هم می بیند و هم زیبا می بیند. نگاه کردن با چنین دیدی هم باعث آرامش روح و جان هم موجب صلابت و پایداری می شود. با چنین دیدی نا گواری ها هم زیباست.

کربلا نشان داد که انسان تا کجا می تواند اوج گیرد و در معبود خویش فانی شود. عاشورا نشان داد در واج مظلومیت هم می توان پیروز بود این همان پیروزی خون بر شمشیر است. حضرت زینب چون اینها را می دانست این بود که گفت مارأیت الا جمیلا....

کتابستان

1. ستاره درخشان شام، علی ربانی خلخالی، انتشارات مکتب الحسین.

2. خصائص زینبیه،سید نور الدین جزائری،انتشارات مسجد مقدس جمکران.

3. زینب کبری عقیله بنی هاشم،حسن الهی، مؤسسه فرهنگی آفرینه.

4. زینب فروع تابان کوثر،محمد محمدی اشتهاردی،نشر برهان.

5. زینب عقیله بنی هاشم، سید هاشم رسولی محلاتی، انتشارات مشعر.

6. پیام زینب، عبد الرحمن انصاری، انتشارات زمینه سازان ظهور.

7. پیام آور کربلا حضرت زینب، مرتضی فهیم کرمانی،انتشارات دار السلام.

8. حضرت زینب پیام رسان شهیدان کربلا، محمد محمدی اشتهاردی،نشر مطهر.

9. شیر زن کربلا، ترجمه دکتر سید جعفر شهیدی، نشر مشعر.

10. عقیله بنی هاشم، آیت الله حسین مظاهری، نشضر پیام آزادی.

11. زینب قهرمان، احمد صادق اردستانی، نشر مطهر.

12. مادر مصیبت ها ( سوگنامه حضرت زینب )، علیرضا رجایی تهرانی، انتشارات نبوغ.

13. پیام آور عاشورا، سید عطا اله مهاجرانی، نشر اطلاعات.

14. زینب الکبری، شیخ نقدی، ناشر منشورات الرضی.

15. زیبا ترین شکیب، اکبر اسدی و مهدی رضایی، مرکز تحقیقاتی اسلامی جانبازان.

16. افتاب در حجاب، سید مهدی شجاعی، انتشارات کانون پرورش فکری.

17. بانوی آب و آینه، کمال السید، ترجمه حسین سیدی.

18. سیری کوتاه در زندگی زینب کبری، محمود حکیمی.

19. سیمای حضرت زینب در آینه تاریخ، نشر حوزه علمیه خواهران.

20. جز زیبایی ندیدیم، غلامرضا امامی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.

21. حضرت زینب و حضرت سکینه، شیخ جعفر نقدی، نشر شرکت سهامی طبع کتاب.

22. زینب، بانوی قهرمان کربلا، دکتر عائشه بنت الشاطی، ترجمه آیت اله سید رضا صدر، موسسه بوستان کتاب.

23. حضرت زینب، محمد رضا هادی زاده کاشانی، نشر قصه پرداز.

24. حضرت زینب مصائب و کرامات، عباس عزیزی، انتشارات سلسله.

25. زنان عاشورایی، زهرا یزدان پناه قره تپه، نشر هلال.

1. سیدجلال الدین افتخار زاده،پدر دوستت دارم، چاپخانه بانک بازرگانی،(طبع قدیم )ص 184به نقل از لطائف الطوائف

2. سید اسماعیل گوهری، ارزش پدر و مادر، انتشارات کعبه، چاپ چهارم، 1369،ص158.

3. سید اسماعیل گوهری، ارزش پدر و مادر، ص140.141؛حمید رضا کفاش،110درس زندگی از سیره عملی حضرت علی(ع)ص12

2)بر اساس گفتاری از کتاب اعتکاف،سنتی محمدی(ص)،رحیم نو بهار، انتشارات موسسه عمران مساجد.

3) خصائص زینبیه، جزایری.


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 9:50 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

آغازایام البیض – اعتکاف

حوزه*

 

_ اشاره

_ گفتار مجری

_ چراغ راه

_ زلال قلم

_ شعر

_ آورده اند که......

_کوتاه و گویا

_ نظر شما چیه ؟

_ کتابستان

اعتکاف چیست؟

عبادت: ذات خداوند، شئوناتی دارد. گاهی به صورت فکر و ذکر و شکر است. گاهی به صورت حرکت است و گاهی هم به صورت سکون؛ تا خدا چه دستور دهد و رسول خدا، چه پیامی آورده باشد ادعیه و اذکار فراوانی هست که به «ذکر و شکر » معروفند. طواف به دور کعبه و سعی بین صفا و مروه، از جمله عباداتی است که در حال «حرکت» انجام می شود. وقوف در عرفات و شعر و منا با آن آداب خاص هم عبادتی است که به صرف ماندن و عکوف حاصل می شود. در حقیقت، وقوف و عکوف و اقبال همراه با تعظیم و بزرگداشت شعائر، خود ف یکی از بزرگ ترین عبادت است که حرکت در آن شرط نیست؛ گرچه می تواند همراه حرکت نیز باشد.

کلمه اعتکاف از ریشه «عکف » می باشد. اهل لعنت برای این ریشه، معنای گوناگونی آورده اند: رویکرد به چیزی با توجه و مراقبت، اقبال به چیزی بی آنکه روی از ان بر گردد، التزام به یک مکان و اقامت در آن و... بنا بر این اعتکاف را می توان بدین شکل معنا کرد: اعتکاف به معنی اقامت گزیدن در جایی است؛ به طوری که فرد معتکف خود را محبوس و ملتزم به آن مکان بداند و این التزام ناشی از اهمیت و عظمت آن موضع باشد. »

و با تعریف اصطلاحی امام خمینی (ره) از اعتکاف کرده اند: اعتکاف، ماندن در مسجد و نیت عبادت است و قصد عبادت دیگر ف در آن معتبر نیست. اگر چه احتیاط مستحب _ نیست عبادتی دیگر، در کنار اصل ماندن می باشد. [تحریر الوسیله، ج 1، ص 304]

ارکان اعتکاف:

ارکان عبادت یعنی اجزایی که اگر عمداَ یا سهواَ ترک شوند، ان عبادت باطل می شود. اعتکاف نیز ارکانی دارد که عبارتند از:

1_ نیت و قصد قربت 2_ توقف درمسجد جامع شهر یا مساجد چهار گانه معروف

3_ کمتر از سه روز نبودن اعتکاف 4_ روزه دار بودن معتکف در ایام اعتکاف

روزهای 13و 14و15رجب که به « ایام البیض » معروفند، روزهای فرخندهای برای بجا اوردن این سنت محمدی(ص) به شمار می روند. هر ساله شمار زیادی از مؤمنان، مشتاقانه در این ایام که مصادف با مولود کعبه، فخر عالم امکان ف حضرت علی(ع) هم هست ف به مساجد جامع شهر می روند تا سهمی هم برای خلوت خود با خدا بردارند. ایام اعتکاف اگر چه روز خاصی ندارد؛ اما همان طور که در ایران، 3روز ایام البیض برای اعتکاف معروف شده است ف در بسیاری از کشور های اسلامی دیگر، ده روز آخر ماه مبارک رمضان مساجد جامع برای اعتکاف و پذیرایی از مؤمنان خداجو ف خود را اماده می کنند. چنانچه در سیره پیامبر هم هست که به ده روز آخر ماه مبارک اهمیت فراوانی می دادند. بستر خود را در این ده روز جمع می کردند و ایام خود را تماماَ به عبادت می پرداختند. از طرفی آنقدر این ده روز برایشان مهم بود که به جبران سالی که به خاطر جنگ بدر، نتوانسته بودند مراسم اعتکاف را به جا بیاورند، سال بعدش، بیست روز اعتکاف کردند و این نشان دهنده میزان اهمیت این سنت نیکو در سیره پیامبر است.

امام حسن و امام حسین(ع) نیز هر ساله در مسجد معتکف می شدنند و این سنت را که از جدّ خود آموخته بودند، نسل به نسل منتقل می کردند. امام صادق می فرماید: ثواب زیارت امام حسین(ع) برابر با ثواب یک حج و یک عمره و دو ماه اعتکاف در مسجد الحرام است [بحار الانوار، علامه مجلسی،ج101،ص71]

که در واقع همین حدیث، 0اهمیت و جایگاه بالای اعتکاف را نشان می دهد؛ به گونهای که می شود ثواب آن را با ثواب زیارت امام حسین(ع) مقایسه کرد.

اعتکاف، ظرفی پر و پیمانه

اعتکاف، یعنی وقوف، تنها برای خدا و به قصد قربت. اصل، وقوف است و ماندن در مسجد؛ اما،دل های مؤمن طاقت نمیآورد که تنها بنشیند و به کاری و عبادتی مشغول نشود. اعتکاف، فرصت چند روزهای است که انسان در اختیار دارد تا شیرینی عبادت دیگر را نیز بچشد؛ شیرینی نماز خالص در محضر خدا، شیرینی روزه و لب به دنیا نزدن ف شیرینی ادعیهای که چنان پله های یک نردبان، موجب وصل بنده به پروردگارند.

اعتکاف، فصل خود سازی

حضور پیوسته در عرصه اجتماع و کار و تلاش عملی ف رفته رفته، روحیه عملگرایی را در انسان تقویت می کند؛ ولی از سویی ف چه بسا انسان را از درون تهی کند؛ تا آنجا که چیزی جز عمل بیشتر نیندیشد. شخص عملگرا و عمل زده، حتی فرصت نمییابد نتایج کارها و تلاش های خود را هم به درستی ارزیابی کند.

اعتکاف در مسجد، برای یک مسلمان ف فرصتی است تا او به فراخور توان و مشاغل اجتماعی اش، هر چند گاه برای مدتی از جامه و مردم منقطع شود و به درون روی آورد.

اعتکاف کننده در فضای روحانی مسجد و دوران اعتکاف، فرصتی می یابد با سعود خویش ف هر چه بیشتر انس بگیرد و پیوندش را با مبداءِِِهستی استوار نماید. اعتکاف، زمینه مناسبی است تا اسان به کاوش درباره انگیزه ها و روحیات خویش بپردازد ودر راستای رفع نقص و تکامل آن بکوشد.

از دیگر کارهایی که تلاش برای برپایی اعتکاف و برنامه های همانند آنرا دو چندان می کند،نقش مهم و کارسازی است که این گونه مراسم عبادی و معنوی در رویایی با نفوذ فرهنگ بیگانه ایفا می کند.

جوانی که در مراسم اعتکاف ف طعم شیرین ایمان و انس با خداوند را می چشد، به مرور زمان، لذتهای مادی و شهوانی در دیدگانش حقیر و بی ارزش می شود و به آسانی در گرداب فساد و باورهای ضد دینی گرفتار نمیشود سه روز کامل، در دریای عشق و عبادت الهی غوطه ور شدن وامساک از هر گونه مسائل دنیوی و خلوت با خداوند متعال، نیرویی شگرف در انسان پدید می آورد که می تواند سپر مقاومی در برابر تهاجمات بیگانگان ظاهری و باطنی باشد ف به شرط آن که انسان از این نیرو محافظت کند و در مواقعی که باید، آنرا به کارگیرد.

مراسمی چون اعتکاف، از آنجا که پیامی عملی و درسی عبرت آمیز برای مردم است، حضور مؤمنان در مسجد، حقیقت نوعی دعوت به خداپرستی و دین مداری است و برای آنان که از روز مرگی ها خسته شده اند وبه دنبال گوشه خلوتی در این دنیا می گردند تا به خود و کرده های خود بیاندیشند، معرفی الگوی خوبی به شمار می آید. اعتکاف، این جمله را در ذهن تداعی می کند که یک عمر خوردیم و خوابیدیم تنها برای دل خودمان؛ حالا فقط سه روز نخوردیم و نخوابیدیم فقط برای خود خدا....

اعتکاف و خلوت با خدا در ادیان پیشین

می توان گفت: اعتکاف ف از عبادت های ویژه دین اسلام نیست، بلکه در ادیان دیگر نیز وجود داشته و در اسلام، استمرار یافته است.

برخی از آیات قرآن هم از ریشه دار بودن اعتکاف در ادیان گذشته خبر می دهند. خداوند متعال می فرماید:

[بقره:125 ] به ابراهیم و اسمعیل توصیه نمودیم تا خانه ام را برای طوافکنندگان،معتکفان و نماز گزاران ف تطهیر کنند.»

چنانچه لفظ «عالکین » را به معنای معتکفین تفسیر کنیم، از این آیه استفاده می شود که در زمان حضرت ابراهیم و اسماعیل نیز عبادتی به نام «اعتکاف » وجود داشته و پیروان دین حنیف، گرداگرد کعبه، معتکف می شده اند.

از قرآن مجید همچنین، استفاده می شود کرد که حضرت مریم (س) آن گاه که افختار ملاقات با فرشته دالهی نایل آمد ف از مردم بریده بوده ودر خلوت به سر می برده است. علامه طباطبایی در المیزان، زیل آیه 16و17 سوره مریم، آورده است:« گویا مقصود از دوری مریم از خودم، بریدن از آنان و روی اوردن به اعتکاف برای عبادت بوده است.»

حتی برخی از روایات اهل سنت نشان می دهد که در دوران جاهلیت هم، عملی به عنوان اعتکاف،در میان مردم،رایج بوده است.

علامه حلی در کتاب «تذکرة الفقهاءِ» به مشروعیتاعتکاف در ادیان پیشین تصریح کرده است.

حضرت موسی(ع) باآنکه مسئوولیت سنگین رهبری و هدایت امت رابر دوش داشت ف برای مدت زمانی، آنان را رها کرد وبرای خلوت کردن با محبوب خویش به خلوتگاه کوه طور شتافت. اودر چاسخ به پرسش خداوند که فرمود: چرا قوم خود را رها کردی و با شتاب به سوی ما شتافتی ؟ عرض کرد: پروردگارا به سوی تو آمدم تا از من راضی شوی. [طه.83_84]

گفتار مجری

احیا گران سنت اعتکاف در ایران

سیر اعتکاف در ایران، دارای فراز و نشیب بوده و در هر عصری که عالمان دینی آن، به اعتکاف اهمیت داده اند، مردم مسلمان هم از آنها پیروی کرده و به اعتکاف بها داده اند.

در عصر صفوی، در سایه تلاش های دو عالم بزرگ ان زمان ف شیخ بهایی(953_1030ه ق )و شیخ لطف الله میسی عاملی اصفهانی (متوفای1032_1033ه ق )، اعتکاف رونق خاصی در شهرهای ایران بویژه قزوین و اصفهان یافته است. آثار تلاش های این دو عالم بزرگ بویژه شیخ لطف الله در راستای بر پایی اعتکاف، تا مدت ها باقی مانده است.

کوششهای فراوان شیخ لطف الله در زمینه اعتکاف با عکس العمل منفی برخی ار معاصرانش روبه رو می شود. آنانشبهاتی پیرامون اقدامات شیخ مطرح کردند. شیخ به تدوین رسالهای عربی و با نام «رساله ماءِالحیاهو صافی الفرات فی رفع التوهمات و دفع واهی الشبهات » دست می زدند که از ان به «رساله الاعتکافیه» یاد می شود. شیخ در این رساله آورده است: من پیرو آثار پیامبر و عترت پاک اویم و در گفتار و کردار،دنباله رو آنها هستم. یکی از سنت های اسلامی که نزد همگان اعم از شیعه و سنی معروف و مشهور است، اعتکاف است. برپایی آن بویژه در دهه آخر ماه مبارک رمضان، یک عبادت است. من به این سنت اسلامی در همه جا و بویژه در قزوین و اصفهان، عمل کردم و برادران دینی را نسبت به برپا داشتن آن تشویق نمودم، تااین که به یاری خداوند، اعتکاف به صورت سنتی رایج و زنده در آمد و حسنهای جاریه در میان اهل ایمان شد.

در شهر قم، پرچم دار اعتکاف، مرحوم میرزا محمد بروجردی (1300_1389ه ق ) بوده اند که از ملا زمان و کارپردازان آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی،مؤسس حوزه علمیه قم به شمار می روند. او این کار بزرگ را در زمانی انجام داد که زضا خان، شرایطی بسیار دشوار برای روحانیت و حوزه های علمیه فراهم آورده بود.یکی از شاگردان آیت الله العظمی بروجردی و علامه طباطبایی درباره همت مرحوم میرزا محمد بروجردی می فرماید: «ایشان زمانی به تهنایی در مسجد امام حسن عسگری معتکف می شدند و هیچ کس دیگری با وی نبود. بعدها دوستان دیگری نیز به این جمع پیوستند و به فضل الهی،اعتکاف عمومی شد...در سال های انقلاب، مراسم اعتکاف، قدری رنگ و بوی سیاسی هم به خود گرفته بود؛ زیرا در اعتکاف، از شخصیت های انقلابی و طرف دار امام خمینی (قدس سره) شیخ آیت الله میرزا علی مشکینی دعوت می شد. در سخنرانی ها گاه مطالبی علیه رژیم پهلوی مطرح می شد و معتکفان برای امام خمینی که در آن زمان، از سوی رژیم، به نجف اشرف تبعید شده بود، دعایی کردند که این برای رژیم،بسیار نا خوشایند بود.»[163]

اعتکاف،سیاحتی عرفانی و ضیافتی رحمانی

آثار اخروی اعتکاف

آمرزش گناهان:

توبه در حال اعتکاف،موجب حب رضا و غفران الهی و ورود در صف نیکان است. زیرا خداوند در سوره زمر،(آیه 53) می فرماید: بگوای بندگان من،اب کسانی که بر نفس های خویش اسراف نمودید! مأیوس از رحمت خدا نشوید؛ براستی که خداوند،همه گناهان را می بخشاید و براستی که او غفور و رحیم است.

در کتاب جامع الصغیر (ج2،ص575) هم آمده است: «مَن اِعتَکَفَ ایماناً و احَساناً غُفِرَ لَهُ ما تَقَدَّم مِن ذَنبه؛ اعتکاف از روی ایمان و یقین، موجب مغفرت انسان میشود.

نزدیکی به خدا اعتکاف موجب رسیدن به قرب الهی است،یعنی همان فلدح و رستگاری که انسان به وسیله عبادت، آنرا می جوید.

جلب محبت خدا

یکی از آثار برجسته اعتکاف، حب خداوند تبارک و تعالی است.

(بقره: 165) انان که ایمان آورده اند، شدیداً دوستدار خدا هستند.

آثار دنیوی اعتکاف:

تقویت اراده

از آثار حتمی اعتکاف در زندگی فردی انسان، تقویت اراده آدمی است. کسی که مدتی به رغم خواست درونی خویش، خود را در محلی حبس و از بسیاری از امور چون حرف زدن در غیر امور عبادی که به طور طبیعی، تمایل به انها دارد پرهیز نماید، خود به خود تمرینی است برای اجتناب از بسیاری خواهش های نفسانی دیگر برخورداری انسان از اراده قوی، نه تنها در مسائل اخلاقی و دینی بسیار مهم است، بلکه نقش آن در امور روز مره هم بر کسی پوشیده نیست.

مرد باید که در کشاکش دهر

سنگ زیرین آسیا باشد.

انس با معنویت

در پرتو عالی چون اعتکاف ف کم کم ارتباط روانی خاصی بین انسان و مسجد، قرآن،نماز، نماز شب و ادعیه به وجود می آید؛ به گونهای که انسان مشتاق ارتباط با این امور شده و دوری از انها برایش سخت می شود. انسان معتکف، تلاش می کند محیط پیرامون زندگی اش را به گونهای ترتیب دهد که بتواند از ارتباط با خدا، بیشترین بهره را ببرد؛ لذا دوری از غفلت را جوهر کار خویش قرار می دهد و همه چیز اطراف او به گونهای،نشان دهنده معبود او خواهد بود

تواضع و فروتنی

اگر انسان بتواند در طول اعتکاف، خود را به دروازه های مهرفت الهی برساند و خود را در دایره بی کران هستی، کوچک ببیند، غرور از او رخت بر می بندد و در برابر همه نوع خود، دیگر تکبر نمیورزد؛ بلکه فروتنی را پیشه خود خواهد ساخت.

کاهش جرم و فساد

به عقیده جرم ناسان اجتماعی، سبط و گسترش مسائل معنوی در جامعه، موجب پائین آمدن سطح جرم و فساد خواهد شد و اعتکاف، از آنجا که یک عبادت چند بعدی است، تاثیر بسزایی در این امر دارد.

آشنایی و بر قراری ارتباط دوستانه:

حضور چند روزه مؤمنین در مسجد، مجالی است که آنها همدیگر را بشناسند و از آثار برادری اسلامی برخوردا رشوند. بسیاری از معتکفین، دوستان خوب خود را از میان همراهان خود در مسجد یافته اند؛ کسانی که در دوستی خود با خدا، ثابت قدمند، به یقین دوستان خوبی برای شما خواهند بود.

چراغ راه

اعتکاف در سخنان رهبر معظم انقلاب، آیه الله خامنه ای

«دانشجویان مؤمن و انقلابی ما، می توانند با گسترش فرهنگ عمیق اسلامی، جهان خود را در دانشگاهه به بهترین وجه انجام دهند. توجه به دین و اقبال عباداتی مانند: نمازهای جماعت و مراسم دعا واعتکاف بسیار خوب است. اما دایره تاثیر و مدت محدودی دارد. بنا براین، برای گسترش این دایره و نیز اثر گذاشتن بر دلهایاهل تحقیق، انجام کار عمیق و عملی ف یک ضرورت است.[روزنامه جمهوری اسلامی، 16/5/78.]

در سال گذشته دیدیم که جوانان، حتی جوانان دانشجو، اعتکاف می کنند و تعداد اعتکاف کنندگان، زیاد بود. بنا براین جوانان ما به معنویت توجه کرده اند.[از مجموعه حاظرات مؤسسه عمران مساجد،آبان 1377.]

زلال قلم

«لحظات ناب اندیشه »

«اعتکاف » فرصتی است برای خلوت کردن. فرصتی است برای تفکر و تدبر. فرصتی است برای بریدن از زرقو برق دنیا و حرکت به سوی منشاکمال. بت تفکر و اندیشه، در می یابیم که این دنیا با دست توانمندی ف به حرکت در می آید و این نظم، این ناموس خلقت، بی ناظم، معنی ندارد. و این بودن و نبودن، در پی هدفی چهره می آراید و می یابیم که در این عالم،کسی دیگر نیز هست که با تفاوتی بی نهایت نسبت به ما، همه عالم، جلوهای از ذات اوست و ما در مقایسه با او،هیچ و هیچیم، که: «؛ای مردم. شما نیازمند درگاه خداوند هستید و او موجودی بی نیاز و حمید است »(فاطر:15)

آری تفکر، وجدان آدمی را بیدار و او را به سجده در پیشگاه این بی انتهای هستی وامی دارد: «وَیخِرّونَ لِلاَذقانِ یبکونَ وَ یزیدَهُم خُشوعاً؛و به زمین افتاده وحال گریه و خشیت آنان افزوده می شود » (حشر:19)

باید از فرصت بهره گرفت و کبوتر عقل را به پرواز در آورد تا درآسمان اندیشه، به حقیقت هستی اشراف یابد و ببیند آنچه را که از پایین،یاری تماشای آن نسیت. خداوند می فرماید:«؛ آیا در حقیقت آسمانها و زمین اندیشه نمیکنید.»(اعراف:185)

شعر

اعتکاف در ادب فارسی

در حلقه درویش ندیدم صفایی

در صومعه از او نشنیدم ندایی

در مدرسه از دوست نخواندیم کتابی

در مأذنه از یار ندیدیم صدایی

در جمع کتب، هیچ حجابی ندریدیم

در درس صحف، راه نبردیم به جایی

در بتکده، عمری به بطالت گذراندیم

در جمع حریفان،نه دوایی و نه دایی

در جرگةعشاق روم تا که بیابم

از گلشن دلدار،نسیمی، ردپایی

این ما و منی، جمله ز عقل است وعقال است

در خلوت مستان،نه منی هست ونه مایی

امام خمینی (ره)

آورده اند که.....

غریبه آشن

به تیپ و قیافه اش نمیآمد اهل اینجور کارها باشد

بر عکس بقیه هم نه رحل قرآن جلویش گذاشته بود ونه

جا نمازی مقابلش پهن بود. زانوانش را بغل گرفته بود

خیره خیره چراغ سبز بالای محراب را تما شا می کرد.

پرسیدم :چطوری اخوی ؟ بالا بالا سیر می کنی...!

به خودش آمد. کمی خودش را جمع و جور کرد و گفت:

آره واقعاً.... بعد ادامه داد: وقتی دلم می گرفت

یا بلد بودم به دور و بریهایم غرغر کنم یا بروم توی

اتاق و موسیقی را تا درجه آخر، بلندکنم و خودم را

بزنم به بی خیالی. گاهیهم با بچه هامی رفتیم پارک وخیابان گردی

و اینجور حرف ها...ولی راستش هیچ کدام، آرامم نمیکرد.

بدتر انگار گره کور مرا، کورتر می کرد. اما اینجا.....

کنار این همه آدمی که از خود بی خود شدنشان هم یک جورهایی

آخر هوشیاری است،احساس می کنم سبک شده ام.

احساس می کنم مقدس شده ام. احساس می کنم تازه

آن کسی را که بهش می گفتند« خدا »، دارم می شناسم.

دارم می بینم.

بعد سرش را انداخت پایین. لحظهای توی فکر رفت و گفت:

«به هیچ کس نگفتم این سه روز کجا می روم. اصلاً

نمی دانستم باید با خودم چی بیاورم.همین طوری

دست خالی آمدم.»

گفتم: «همین دست خالی بودنت به همه چی می ارزه.»

داشتم خلوتش را خراب می کردم. تسبیح تربتم را توی دستانش

جا گذاشتم و رفتم...

کوتاه و گوی

«اعتکاف »

اعتکاف ف پشت پا دن به تعلقات نفس است.

انسان معتکف می کوشد تا از فرش نفس، به عرش دل پرواز کند و در آشیانه دوست، منزل گزیند.

اعتکاف، عاشقان را به طواف حرم امن الهی یعنی دل می برد؛زیرا قلب انسان مؤمن، حرم خداست.

اعتکاف، مقدمهای است برای آنان که می خواهند معتکفان دائمی ملکوت م بارگاه قدس الهی باشند.

اعتکاف، به دفتر دل رسیدن و طلسم را گشودن و از سراب غیب آگاه شدن است.

انسان معتکف، در حالی از اعتکاف خارج می شود که به حساب اعمالش،به طور کامل رسیدگی کرده و حسابش را با خودش تسویه کرده است.

اعتکاف، چونان آب گوارایی است برای تشنگان قرب خدا.

اعتکاف، جشن عارفان است در آغوش خدا.

در روزگاری که دنیا و زرق و برق هایش، حرف اول را می زنند، خودمان را در دریای انس با خدا و اعتکاف بیازماییم.

اعتکاف، یعنی خود را به خدا گره زدن. هر چقدر این گره، کورتر باشد بهتر است.

اعتکاف یعنی خداحافظ دنیا !

بعضی سفرها، خاطرات خوشی دارند که فراموش نمیشوند. به یاد یاد ماندنی ترین سفرتان را در اعتکاف تجربه کنید، سفری از خاک به افلاک،سفری که به دیدار خود خدا می روید.

یک عمر برای خودمان کار کردیم، سه روز را مال خدا باشیم. اعتکاف، فرصتی برای وقف روح، در خدمت خدا.

نظر شما چیه ؟

1. در چه روزهایی اعتکاف،جایز نیست ؟ [پاسخ: در روزهایی که روزه در آنها حرام است مثل عید فطر _عید قربان ]

2. داعیه دار اعتکاف در شهر قم چه کسی بود ؟ پاسخ: [مرحوم میرزا محمد بروجردی ]

3. چه کسی سنت فراموش شده اعتکاف را به ایران آورد و در زمان کدام پادشاه می زیست ؟ پاسخ:[شیخ لطف الله میسی عاملی اصفهانی؛ در زمان شاه عباس اول ]

4. در حدیث امام صادق(ع) ثواب زیارت امام حسین با ثواب کدام کدام عبادت دیگر، مقایسه شده است ؟ پاسخ:[یک حج و یک عمره و دو ماه اعتکاف در مسجد الحرام ]

5. ارکان مهم اعتکاف ؟ پاسخ: [ نیت، توقف در مسجد جامع شهر، کمتر از سه روز نباشد، روزه در هر سه روز ]

6. «ایام البیض »به چه روزهایی گفته می شود ؟ پاسخ ک [ روزهای 13، 14،15، رجب ]

کتابستان

1. « حکمت عبادت»، آیةالله جوادی آملی، مرکز نشر اسرار.

2. «اعتکاف، سیاحتی عرفانی و ضیافتی رحمانی » محمد حسن مؤیدی، انتشارات آفرند.

3. « اعتکاف در خلوت انس »، سید حمید محمود زاده حسینی، انتشارات قدس.

4. « اعتکاف، ره توشه سالکان »، سید مهدی شمس الدین، انتشارات قدس.

5. « اثرات و برکات اعتکاف »، معصومه حیدری؛ ناشر: مؤلف.

6. « اعتکاف، تطهیر صحیفه اعمال »، واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران.

7. « باراهیان کوی دوست، اعتکاف »، مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما و مؤ سسه فرهنگی طه.

8. « اعتکاف، سنتی محمدی »، رحیم نوبهار، مؤ سسه عمران مساجد.


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 9:49 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

روز پدر

حوزه*

 

ـ اشاره

ـ گفتار مجری

ـ زلال قلم

ـ آورده­اند که...

ـ کتابستان

اشاره

روز پدر

محمدکاظم بدرالدین

چه ارزشی و مقامی از این بالاتر که فردی در رتبه امانت داری خدا قرار بگیرد و فرزند را که امانت خداوند است، بپروراند و رشد و پرورش دهد؟! مقام پدر، مقام مشارکت فعال در تعیین سرنوشت جامعه است. اگر خیر و صلاحی نصیب امت و جامعه­ای می­­شود، به آن علت است که پدرانی در امر تربیت و صلاح نسل، تلاش­هایی هدفدار انجام داده اند و نسلی شایسته و پاک پرورانده اند و چه سزاوار و مبارک است که روز میلاد مولای پرهیزگاران، امیرمؤمنان علی(ع) که از سلسله بزرگ­ترین، مهربان­ترین و بهترین پدران امت است، به نام «روز پدر» برگزیده شده است.

اسلام و احترام پدر

اصل بر رعایت حکم پدر است و بی اجازه او جز در واجبات نمی­توان گام برداشت.

فرزند، حق اهانت به پدر را ندارد و حتی نمی­تواند به او «اُف» بگوید.

فرزند، وظیفه دارد بال رحمت و عنایت خود را در زیر پای پدر و مادر بگستراند.

فرزند، در رابطه با پدر و مادرش وظیفه دعا و خیرخواهی دارد و باید از خداوند برای آنها طلب رحمت کند.

فرزند، در صورت امر پدر متعهد و مؤمن حتی نمی­تواند به عمل مستحبی مثل زیارت و نوافل بپردازد.

پدر در رابطه با امر تعیین سرنوشت برای فرزند، حق اولویت دارد.

عاق والدین، بوی بهشت را نمی­شنود.

حرمت پدر چون حرمت خداست و نمی­توان آبروی پدر را زیر سؤال برد و شخصیت او را خدشه­دار کرد.[160]

گفتار مجری

این گزارش از «پدر» می­گوید

«آن­که مرا در آغوش می­گرفت و با وجود خستگی پس از کارش به بیرون از خانه می­برد و برایم خوراکی­های رنگارنگ می­خرید، پدرم بود آن­که با بودنش احساس تنهایی نمی­کردیم و نیازهای عاطفی ما را پاسخ می­داد، پدرم بود و آن­که هر زمان نیاز به حمایتش داشتم به یاری­ام می­شتافت، پدرم بود.»

مژگان سعیدی درحالی­که مزار پدرش را با آب و گلاب می­شوید، این مطالب را به زبان می­آورد. او که به پیشواز روز پدر آمده می­گوید: هرچند که امسال پدرم در کنارمان نیست؛ اما یادش همیشه نزد ما زنده است. امروز آمده­ام با هدیه­ای معنوی: «الرحمان» و «صلوات». به گفته دکتر رفیعی، انتخاب روز تولد حضرت علی(ع) به عنوان روز پدر بسیار نیکوست.

این روان­شناس می­گوید: اینکه فکر کنیم فقط بزرگسالان باید به کودکان عشق بورزند، تفکری غلط است چنین ایامی بهترین زمان برای نشان دادن علاقه فرزندان به پدران است.

«حسین،ش» می­گوید: شاید برخی به حال من غبطه بخورند؛ چرا که من پدر دارم و ممکن است عده­ای پدر نداشته باشند؛ اما باید بگویم پدرم مدام به علت خلاف­های متعدد راهی زندان می­شود و آبرویی برای من، مادرم و خواهرم به جا نگذاشته است. ای کاش پدرم در زندگی­اش، علی(ع) را سرمشق خود قرار می­داد تا من هم این روز را چون دیگران برایش جشن می­گرفتم.

علی یوسفی، پدری که 60 سال از بهار عمرش می­گذرد می­گوید: قلب شکسته یک پدر را نمی­توان با مادیات و هدایا بهبود بخشید. پدران عشق و احترام می­خواهند.

لیلیا زمانی، کارمند می­گوید: همیشه باید روز پدر و مادر باشد، نه فقط یک روز خاص. وی می­افزاید: حتی یک گیاه هم نیاز به توجه مستمر و رسیدگی دارد، چه رسد به پدر و مادر که هر چه داریم از آنها داریم. باید بدانیم لحظاتی که کنار آنها هستیم، بسیار گرانبهاست.

آری. امروز روز پدر است. اگر احساس خود را برای چنین روزی مورد ارزیابی قرار دهیم، مسلماً شیوه رفتاری ما نسبت به والدین­مان دچار دگرگونی می­شود.[161]

روزی پسر ز مهر پدر باخبر شود کو نی زخود به حکم طبیعت، پدر شود

زلال قلم

کلیدهای تجربه در درست از سمت تلاش

روز پدر

همیشه از دلشادترین جهت خانه، خنده­تو برمی­خیزد. آن­گاه که ما را به جرعه­ای گوارا از عاطفه مهمان می­کنی، آسمان در اتاق آبی من است. وقتی آغوش گرم تو باشد _ که هست _ سایه آسایش مثل یک غزل دلچسب، همه­جا فراهم است. بارها دیده­ام وقتی می­خندی، خانه به تولدی دوباره از روشنی می­رسد، تا آن­جا که آینه­های تاقچه می­شکفند و گلدان مشعدانی به طراوتی بی­نظیر می­رسد. می­خواهم بگویم که قسمت عمده­ای از زندگی چند نفره ما، با همین خنده­های تو سپری می­شود. با عشق و با تلإلؤ.

کنار پنجره می­آیم و می­دانم این شاخه لطیف در لیوان گذاشته شده، می­داند که تو چقدر گل­تری! پنجره را می­گشایم و می­بینم دنیایی که تو نشانم داده­ای، چقدر مهربان است. الآن کنار آینه آمده­ام _ همان آینه قدیمی _ و خود را درون آن می­بینم4 ایستاده بر بلندای افتخار. پدری چون تو تکیه­گاه من است.

صدای خسته­ات را که با شب به خانه باز می­گردد، به تمامی نورها و عطرهای پیرامون ترجیح می­دهم. آمده­ای به خانه با کلیدهای تجربه در دست، از سمت تلاش­های مردانه و غرورآفرین. آمده­ای به خانه و تویی که تنها و همیشه در خانه اندیشه منی.

حکایات کوهمردی­ات، زمزمه­ای بس طولانی در ذهن زمان است. به اندرز می­خوانمش و چراغی در دست،راه خود پیش می­گیرم تا رفتن. تا رسیدن. پدر! شیوه زندگی را از چشم­هایت باید آموخت که برق محبت در خویش دارند و از دست­هایت باید آموخت که روایت سعی و صبوری­اند.

پدر، ای بهار من! من از تبار سبز توام؛ با بدرقه دعای همیشگی­ات. می­خواهم چیزی بگویم. هرچه می­گذرد دلسوزی­های پیش از اینَت بر من آشکار می­شود. بارها پیش آمده است که من بوده­ام و واقعه­ای دقیق و مقطعی حساس. من بوده­ام و چیزی جز راهنمایی­های تو نبوده است. من بوده­ام و تویی که همیشه­ات در سینه ستوده­ام. من در پناه ملاطفت تو، روز به روز رشد کرده­ام به هر سو نگریسته­ام، حرف­های رهگشای تو بوده است روبه روی ماجرای سختی به نامِ زندگی.

آورده اند که.....

مهرپدری

گویند پدر و پسر را نزد حاکم بردند که چوب بزنند اول پدر را بر زمین انداخته و صد چوب زدند آه نکرد و دم نزد بعد از آن پسرش را انداخته و چون یک چوب زدند پدرش آغاز ناله و فریاد کرد حاکم گفت: «تو صد چوب خوردی و دم نزدی به یک چوب که پسرت خورد این ناله و فریاد چیست؟» گفت:« آن چوب ها که بر تن می آمد تحمل می کردم اکنون که بر جگرم می آید تحمل ندارم». [162]

پدر و پسری مهمان حضرت علی(ع) شدند. بعد از غذا خوردن، حضرت علی(ع) برای آنها آفتابه و لگن و حوله آورد تا دست خود را بشویند حضرت شخصاَََ نزد پدر رفت و آب ریخت تا دستش را بشوید. او خجالت کشید و عذر خواهی می کرد، ولی حضرت علی(ع) با اصرار دست او را شست. سپس علی(ع) آفتابه و لگن را به پسرش محمد حنفیه داد و فرمود:دست این پسر مهمان را بشوی. آنگاه فرمود:«اگر این پسر تنها بود، دستش را خودم می شستم اما خداوند دوست دارد آن جا که پدر و پسری هر دو حاضرند، بین انها در احترامات فرق گذاشته شود.»

کتابستان

معرفی منابع

1)علی قائمی،نقش پدر در تربیت، انتشارات امیری، چاپ اول، مرداد 1366.

2)سید محمد تقی حکیم، پدر و فرزند، انتشارات کتابخانه صدر، چاپ چهارم، خرداد1353.

3)سید جلال الدین افتخار زاده واعظ، پدر دوستت دارم، چاپخانه بانک بازرگانی(طبع قدیم ).

4)محمد راجی قمی، پندهای پدران به فرزندان، چاپخانه حیدری، چاپ اول، پاییز 1373.

5) سید اسماعیل گوهری،ارزش پدر و مادر، انتشارات کعبه، تهران، چاپ چهارم، 1369.

پی نوشت:

[160]. علی قائمی، نقش پدر در تربیت، انتشارات امیری، چاپ اول، مرداد 66، صص 39 – 40.

[161]. از مقاله «فرشته­ای به نام پدر»، روزنامه ابرار، 29/ 7/ 1378؛ (با تلخیص).


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 9:48 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

حوزه*

ولادت حضرت امام علی (ع)

 

 

 

ـ زلال وحی

ـ یک جرعه آفتاب

ـ اشاره

ـ چراغ راه

ـ گفتار مجری

ـ زلال قلم

ـ شعر

ـ کوتاه و گویا

ـ آورده­اند که...

ـ نکته­های ظریف

ـ شکرستان

ـ نظر شما چیه؟

ـ کتابستان

زلال وحی

به کوش: امین عظیمی

«وَ مِنَ النَّاسِ مَن یشری نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللهِ وَ اللهِ رَؤُفٌ بِالعِبادِ. (بقره: 207)؛ گروهی از مردم (با ایمان و فداکار، همچون علی(ع) در «لیلة المبیت» به هنگام خفتن در جایگاه پیغمبر(ص)، جان خود را به خاطر خشنودی خدا می­فروشند و خداوند نسبت به بندگان مهربان است».

نکته: همین که علی(ع) در آن شب خطرناک به جای پیامبر خوابید، خداوند به دو فرشته خود، جبرئیل و میکائیل فرمود: کدام یک از شما حاضرید فدای دیگری شوید؟! هیچ کدام از آنها حاضر نشدند. خداوند فرمود: اینک مشاهده کنیدکه چگونه علی بن ابی طالب(ع) حاضر است جان خود را فدای رسول خدا کند.

پیام­ها

1. در راه خدا، استقبال از خطر و آمادگی برای جان­فشانی، همچون دریافت خطر است. با توجه به شأن نزول آیه، ستایش از کسی استکهجان خود را در مرعض خطر قرار داد، هر چند حادثه­ای اتفاد نیفتاد. «مَن یشرِی نَفسَهُ».[110]

«من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً. (احزاب: 23)؛ در میان مؤمنان مردانی هستندکه بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده­اندبعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارنتد و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند».

نکته: دانشمند معروف اهل سنت، «حاکم ابوالقاسم حسکانی» با سند، از علی(ع) نقل می­کندکه فرمود: فَینا نَزَلَت «رِجالٌ صَدَقوُا ما عَاهَدوُا اللهَ عَلَیهِ»، «فَأَنَا وَ اللهِ المُنتَظَرُ وَ ما بَدَّلَتُ تَبدِیلاً!»؛ آیه رجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللهَ عَلَیهِ درباره ما نازل شده است، و من به خدا همان کسی هستن که انتظار (شهادت) را می­کشم، (و قبلا مردانی از ما همچون حمزه سید الشهدا(ع) شربت شهادت نوشیدند) و من هرگز در روش خود تغییر نداده، بر سر پیمانم ایستاده­ام».[111]

انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین. (آل عمران: 61)؛ هر گاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم».

پیام­ها:

1. علی بن ابی طالب(ع)، جان رسول الله صلی الله علیه و آله است. «أنفسنا» اهل بیت پیامبر(ع) که علی نیز جزء آنان است مستجاب الدعوة هستند. «أبناءنا»، «نساءنا»، «أنفسنا».[112]

عم یتساءلون عن النباء العظیم (نبأ: 1 و 2)؛ آنها از چه چیز از یکدیگر سؤال می­کنند؟! از خبر بزرگ و پراهمیت (رستاخیز)!

نکته

نبا عظیم، به چندمعنی تفسیر شده: قیامت، قرآن، تمام اصول عقاید دینی اعم از مبدأ و معاد، ولی قرائن موجود در مجموعه آیات این سوره نشان می­دهد که تفسیر آن به «معاد» از همه برتری داردغ ولی در روایات زیادی که از اهل بیت(ع) و بعضی از طرق اهل سنت نقل شده، «نبا عظیم» (خبر بزرگ) به مسئله ولایت و امامت امیر مؤمنان علی(ع) که مورد اختلاف و گفت­وگو از سوی جمعی بود، یا به مسئله «ولایت به طور اعم» تفسیر شده است. این روایات گاه از خود علی(ع)، و گاه از امامان دیگر(ع) نقل شده است. روز جنگ صفین مردی از لشکر شام در حالیکه سلاح بر تن پوشیده و قرآنی حمای کرده بود، وارد میدان شد، و سوره عم یتساءلون عن النبإ العظیم را تلاوت می­کرد؛ علی(ع) شخصاً به میدان او آمد و به او فرمود: «أتعرف النبأ العظیم الذی هم فیه مختلفون؛ آیا می­دانی نبا عظیمی که در آن اختلاف دارند چیست؟!» آن مرد در جواب گفت: نه، نمی­دانم! امام فرمود: منم آن نبا عظیم که درباره آن اختلاف دارید و در ولایت او به نزاع برخاسته­اید، شما از ولایت من باز گشتید، پس از آنکه پذیرفتنید، و در قیامت بار دیگر آنچه را قبلا در این زمینه دانسته­اید، خواهید دانست».[113]

و العادیات ضبحاً فالموریات قدحاً فالمغیرات صبحاً فاثرن به نقعاً فوسطن به جمعاً (عادیات: 1 ـ 5)؛ سوگند به اسبان دونده (مجاهدان) در حالی که نفسزنان به پیش می­رفتند، و سوگند به افروزندگان جرقه آتش (در برخورد سمهایشان با سنگ­های بیابان)، و سوگند به هجوم­آوران سپیده­دم که گرد و غبار به هر سو پراکندند، و (ناگهان) در میان دشمن ظاهر شدند».

نکته: در شان نزول این آیات آمده که لشگریان اسلام به فرماندهی حضرت علی(ع) از تاریکی شب استفاده کرده و به سوی میدان نبرد پیش رفته­اند و در نزدیکی قبیله دمن کمین کرده، صبحگاهان همچون صاعقه بر آنها یورش بردند و پیش از آنکه دشمن بتواند عکس­العملی از خود نشان دهد، قدرت آنها را درهم شکستند.[114]

یک جرعه آفتاب

شریف­ترین بی­نیازی، وانهادن آرزوهاست.[115]

گناهی که تو را زشت نماید نزد خدا بهتر است از کار نیکی که پسندت آید.[116]

این دل­ها همچون تن­ها به ستوه آید، پس برای ـ آسایش ـ آن سخنان تازه حکمت باید.[117]

با پاداش دادن به نیکوکار بدکار را بیازار.[118]

ستیز، تدبیر را باطل کند.[119]

در دگرگونی روزگار گوهر مردان است پدیدار.[120]

جوان­مردی مهرآورتر از خویشاونید است.[121]

بزرگ­ترین عیب آن بود که چیزی را زشت انگاری که خود به همانند آن گرفتاری.[122]

بسا سخن که از حمله کارگرتر بود.[123]

اندکی که دوام دارد، به از بسیاری که ملال آرد.[124]

اشاره

محمدکاظم بدرالدین

امام علی(ع)، پیشوای نخست شیعیان، در سیزدهم رجب سال 30 عام الفیل، درون خانه خدا، چشم به جهان گشود. از کودکی، تحت تعلیم وتربیت پیامبر گرامی اسلام، حضرت محمد(ص) قرار گرفت. نخستین مردی بود که اسلام آورد، در همه غزوه­ها و جنگ­های پیامبر(ص) ـ جز غزوه تبوک ـ شرکت داشت و همواره در رنج­ها و دشواری­ها، یاور و حامی رسول خدا بود. «ابوالحسن»، «ابوتراب»، «ابوالحسین» و «ابوالریحانتین» از کنیه­ها و «امیرالمؤمنین»، «ولی الله»، «اسدالله»، «مرتضی»، «وصی»، «یعسوب الدین» و... از القاب ایشان است.

با نهج­البلاغه

از زبان بزرگان

امام خمینی(ره)

«و اما کتاب نهج­البلاغه که نازله روح اوست (علی(ع)) برای تعلیم و تربیت ما خفتگان در بستر منیت و در حجاب خود و خودخواهی، خود معجونی­ست برای شفا و مرهمی­ست برای دردهای فردی و اجتماعی».[125]

«ما مفتخریم که کتاب نهج­البلاغه که بعد از قرآن بزرگ­ترین دستور زندگی مادی ومعنوی و بالاترین کتاب رهایی بخش بشر است و دستورات معنوی و حکومتی آن بالاترین راه نجات است، از امام معصوم ما است».[126]

مقام معظم رهبری(ره)

«امیرالمؤمنین علی(ع) این چهره ناشناخته، این انسان والا، این نمونه کامل مسلمانی که اسلام می­خواهد انسان­ها آنچنان ساخته بشوند، در لابه­لای اوراق و سطور نهج­البلاغه کاملاً شناسایی و تعریف می­شوند».[127]

«نهج البلاغه یک اثر هنری است، یک اثر فوق العاده هنری است از لحاظ زیبایی کلمات و شیوایی معتبر است ما هیچ گوینده فارسی و هیچ نویسنده و هنرمند و هیچ شاعری را در زمان خود و در هیچ زمانی سراغ نداریم که بتواند با زبان شیوای علی(ع) حرف بزند».[128]

«نهج البلاغه مجموعه­ای از عمده­ترین مباحث و معارف اسلامی است. همه آنچه که برای یک انسان مسلمان و یک جامعه سالامی لازم است، در نهج البلاغه آمده است«.[129]

«این انقلاب در سایه آموزش­های امیرالمؤمنین(ع) و با اتکا به قرآن ونهج­البیلاغه، به پیروزی رسیده است. امروز روز استفاده هرچه بیشتر از نهج­البلاغه است».[130]

عدالت شریف­تر است

علی(ع) الگویی کامل در زمینه اجرای عدالت است. بخش عمده­ای از سخنان آن حضرت0ع) نیز درباره تعریف عدل و مبانی عدالت است. روزی فردی از ایشان می­پرسد که آیا «عدالت» شریف­تر و بالاتر است یا «بخشندگی»؟ علی(ع) پاسخی به این مضمون فرمودند: «عدل از بخشندگی شریف­تر است به این دلیلکه عدل جریان­ها را در مجرای طبیع­ خود قرار می­دهد اما بخشندگی اینگونه نیست وجریان­ها را از مجرای طبیعی خود خارج می­کند. عدالت قانونی است عام و کلی اما بخشندگی حالتی استثنائی و غیر کلی است. بنابراین عدل از بخشندگی بالاتر و شریف­تر است».[131]

دو نمونه عملی عدالت­ورزی

علی(ع) نسبت به نحوه عدالت والیان و کارگزارن و دادرسان، دقیق بود. گفته­اند: «ابوالأسود دوئلی» از یاران مخلص و دوستان صمیمی علی(ع) بود. او مردی دانشمند و دارای فضایل اخلاقی بود. به­گونه­ای که علی(ع) در دوران خلافتش او را قاضی منطقه­ای قرار داد ولی پس از مدتی علی(ع) او را عزل کرد. او از علی(ع) سؤال نمود: آیا از من خیانت و انحرافی دیدی؛ حضرت فرمود: «نه، خیانتی از تو ندیدم؛ ولی هنگام قضاوت صدای تو بلندتر از صدای دو نفری است که برای حل اختلاف خود به حضور تو می­آیند».[132]

علی(ع) در مسیر پیاده کردن عدل در جامعه، از کوچک­ترین بی­عدالتی چشم­پوشی نمی­کرد. در سفینة البحار آمده است: علی(ع) به قنبر امر کرد تا مردی را که مرتکب گناه موجب حدّ شده بود را حدّ بزند. قنبر تحت تأثیر قرار گرفت و سه تا زیانه بیشتر زد. علی(ع) آن مرد را وادار کرد تا قنبر را سه تازیانه، برای جبران آنزیادی بزند.[133]

چراغ راه

جرج جرداق (نویسنده معروف مسیحی)

«ای جهان، چه می­شد اگر هر چه قدرت و قوه داری، به کار می­بردی و در هر عصری مانند علی را با آن عقلش، با آن زبانش و با آن ذوالفقارش، به عالم می­بخشیدی».[134]

ایلیا پاولویچ پطروشفسکی (مورخ و خاورشناس روسی)

علی تاسرحدور و عشق، پایبند دین بود. راستگو و در امور اخلاقی بسیار خرده­گیر بود. از مال­پرستی به دور و بی­شک، هم مردی سلحشور بود وهم شاعر».[135]

جبران خلیل جبران (نویسنده مشهور مسیحی)

«علی(ع)، روح کلی بودکه آهنگ ابدیت را در فضای عرب منعکس کرد و چون بزرگ­تر از زمان خودش بود، مردم نه او را شناختند و نه سخنش را درک کردند... علی از دنیا درگذشت؛ در حالی که شهید عظمت خود شد».[136]

جانین (شاعر آلمانی)

«علی را جز آنکه دوست بداریم و شیفته او باشیم، چاره­ای نداریم».[137]

توماس کارلایل (فیلسوف و نویسنده معروف انگلیسی)

«او جوانمردی بلندقدر و بزرگ نفس بود از سرچشمه وجدانش مهر و نیکویی سیل­آسا سرازیر می­گشت. از دلش شعله­های نیرومندی و دلاوری زبانه می­کشید. شجاع­تر از شیرژیان بود؛ اما شجاعتی ممزوج با مهربانی ولطف و رأفت ودل­نرمی ...».[138]

میخائیل نعیمه (نویسنده مسیحی معاصر لبنانی)

«علی تنها در میدان جنگ قهرمان نبود، در همه جا قهرمان بود؛ درصفای دل، پاکی وجدان، جذابیت سحرآمیز بیان، انسانیت واقعی، حرارت ایمان، آرامش شکوهمند، یاری مظلومان، تسلیم حقیقت بودن در هر نقطه و هرجا که رخ بنماید».[139]

بارون کار دایفو (دانشمند فرانسوی)

«علی(ع)، مولود حواث نبود؛ بلکه حوادث را او به وجود آورده بود».[140]

جرجی زیدان (نویسنده معروف مسیحی)

«اگر بگویم مسیح از علی بالاتر است، عقلم اجازه نمی­دهد واگر بگویم علی از مسیح بالاتر است، دینم اجازه نمی­دهد».[141]

گفتار مجری

نخستین­ها

نخستین مسلمان

پیامبر اکرم(ص) فرمود: ای علی! تو نخستین مؤمن در میان مؤمنان، و نخستین مسلمان در میان مسلمانان هستی..؛ یا علی انت اول المؤمنین ایماناً و اول المسلمین اسلاماً[142] و...

نخستین نمازگزار با پیامبر(ص)

پیامبر اکرم(ص) فرمود: نخستین کسی که با من نماز خواند، علی(ع) بود؛ اول من صلی معی علی.[143]

نخستین کسی که جانش را در طبق اخلاص نهاد

امام سجاد(ع) فرمود: نخستین کسی که جانش را برای خداوند فروخت، علی بن ابی­طالب بود؛ اول من شری نفسه للله علی بن ابی­طالب.[144]

نخستین کسی که در روز رستاخیز برمی­خیزد

پیامبر اکرم(ص) فرمود: ... او (علی) نخستین کسی است که در روز رستاخیز برمی­خیزد؛ ... و اول الناس فی القیام یوم القیامة.[145]

نخستین کسی که وارد بهشت می­شود

پیامبر اکرم(ص) فرمود: نخستین کسی که از اهل بهشت وارد بهشت می­شود، علی بن ابی­طالب(ع) است؛ ان اول اهل الجنة دخولاً الیها علی بن ابی­طالب.[146]

زلال قلم

با طنین گام­های امروز، تحولی فراتر از نوروز رسیده است. همه ساعت­ها به رایحه­ای از پرنده و جنگل دعوت شده­اند. غزل­های شاد شاعران، ترجمه­ای رسا از «سیزدهم رجب» است. نگاه­ها به سمت رویش نهج البلاغه چرخیده است.

روزی چنین، خورشیدش بی­نظیر است و ثانیه­هایش، قیمیت. امروز چند درجه سپیدتر از آینه­هاست. علی(ع) آمده است. فقط کعبه می­تواند به گنجایش چنین نوری ببالد. پیامی بر لب امروز است که لهجه بیداری، آن را به قرائت نشسته است: «ها علی بشر کیف بشر». دل­ها به کعبه­ای درخشان اقتدا کرده­اند و به چشم­اندازی از نور و گل. از قبله­گاه یقین، تصنیف سبز ولایت را بشنو!

نفس نور

علی(ع) به دنیا، دنیای دیگری زا شگفتی معرفی کرده است. امروز روز یگانه­ای است. امروز حتی اگر به شب هم برسد، باز احساس می­کنی در حوالی صبح قدم می­زنی. نگاه کن که چگونه در میان بهت و حیرت و در این هوای خورشیدی بر کویر تلخ جهالت، باران گرفته است! در این هوای تازه و دلپذیر، تاریخ هم نفسی تازه کرده استغ آن هم پس از خستگی­های مکرر. مردی از نژاد آسمان، از تبار روشین، نشاط­­آور بزم خاک است. دف زنان ببال ای دل! زمین خودش را تا نفس­های نور کشانده است: تا نزدیک نوزادی در آغوش «فاطمه بنت أسد». همه جا در تسخیر آینه است.

مولودی­خوانی

سبزترین تصویر امروز، چکه­های «می» عرشی از مولودی خوانی فرشتگان است. قامت موزون دین، جلوه­ای دیگر یافت در لباس خوشرنگ ولایت. عدالت، عاشقانه و مظلوم به دنیا آمده است. نسیم تازه شعر می­وزد. به سیمای عشق لبخند شوق می­زنیم و وجودمان پر از آفتاب می­شود. از حس طلایی ایمان، رنگ می­گیریم، همه در باغستان امید، کامیابی می­جوییم و بهروزی می­بینم و دلشادی می­بریم.

همه سهم داریم از بغل بغل آواز بهار. درختان چهار فصل ـ حتی ـ سرزنده­تر از این واقعه را ندیده­اند.

شعر

ترجمه چند بیت از قصائد مختلف سروده «ابن ابی الحدید»

ای علی! تو فراتر از آن هستی که بستانیدت. زبان آورترین سخنوران در مدح تو عاجزترین عاجزان است.

مجد و عظمت تو خواستار آن نیست که کس برایت زبان سپاس و ستایش گشاید که تو از هرچه جز خداست، بی­نیازی و حال آنکه سپاس از دیگرن مدح و ثنای آنان را در پی دارد.

فضیلت تو در اوج جلالت است و هرچه شب از پی روز آید و روز از پی شب، نقصان نپذیرد و حال آنکه هر فضیلت دیگر باگذشت زمان دستخوش نقصان گردد.

ای آنکه در سرزمین دل من جای گرفته­ای؛ دل من مرتع پهناور محبت تو است.

اگر مدرم به اندوختن عبادت­ها و قربانی­ها پردازند، اندوخته من و توسه من محبت تو است و همین مرا بس.

ای برق فروزنده اگر بر سرزمین نجف گذر کردی از جانب من بگوی ای خاک پاک آیا میدانی کیست که در سینه تو غنوده است؟

سوگند به خاک پایش که چشمانم را جز غبار راه او سرمه­ای نیست.

در سراسر عمر مدح او خواهم گفت هر چند ملامت­گران ملامتم کنند.

با آنکه سخنوری نام آورم، زبانم از ذکر مدایح تو عاجز آید.

به خاطر اوست که زمان آفریده شده و ستارگان می­درخشند و غروب می­کنند و شب تاریک می­شود و روز برمیدمد.

آیین «اعتزال» آیین من است و به خاطر تو است که هر کس دعوی تشیع کند، دوستش دارم.[147]

شعر

از جنس کدامین می­نابی

مرتضی علی

ای بر لب هر زمزمه نامت غزلی­تر!

چشمان تو از کوثر و زمزم عسلی­تر

خورشیدتر از روی تو این خاک ندید است

ای تیغه مشرق به جلای تو جلی­تر

تو آخر عشقی و زبان دلی و نیست

از جذبه چشمان تو بین­اللملی­تر!

سرباز کن ای راز که در غربت این چاه

هر چشم به اعجاز لبت خشک، ولی تر!

ای دامنه نور حرا در عرفاتت

تا چون کبوتران حرم از دل قفس

با دست تو پیمان محمد(ص)، عملی­تر

از جنس کدامین می­نابی که به نامت

یک جرعه از نگاه غزل­های تو بس است

لب می­شود از سکر شرابی ازلی­تر

جز نام بلندت چه بخوانم؟ چه بگویم؟

از صولت شمیر خدا کیست علی­تر؟!

ای اولین بهار ولا، مرتضی علی

گل می­کنی به سینه ما مرتضی علی؟

عمری اسیر فاصله­های تنیده­ایم

با خاطرات مانده به جا مرتضی علی

با یاد تو به غربت شب­ها نشسته­ایم

یک شب به خواب ما تو بیا مرتضی علی

یک شب بیا بتاب به چشمان بسته­­ام

بشکن سکوت پنجره را مرتضی علی

پر واکنم به سوی شما مرتضی علی

ای آفتاب عاطفه! یا مرتضی علی!

منصور علی اصغری

کوتاه و گویا

علی(ع)، نامی آسمانی است که از عطوفت و شمشیر، قشنگ­ترین امتزاج ممکن را ساخت است.

همراه با اوقات نقره­ای رنگ «ابوطالب»، برای آغوش گرم پیامبر نیز عطر «برادر» می­آید.

علی(ع) آمده است و همراه خود طلوع تضمین ده را برای کوچه باغ­های انسانیت آورده است.

بیا بر سینه­ها گل سلام و صلوات را بکاریم و گلبانگ میلاد ولایت را در جان­ها بگسترانیم که علی(ع) آمده است.

امروز، میعادگاه ملکوت و مستی است؛ زیباترین نقطه تلاقی مهر و روشنی. پیشوایی آمده است همراه با وقت­های کارساز مکاشفه و ذوالفقار.

تمام تلاش روزگار این بود که به اینجا برسد تا از عشق و خرد بگوید؛ از علی(ع) بگوید.

کدام اتفاق از این سبزتر که کعبه لب بگشاید: نقطه شروع پرتوهای ولایت، منم!

این معنویت نامحدود! / زود است حتی در زمین / نام تو برده ود / زمین فقط / پنج تابستان به عدالت تن داد. ]زنده یاد سلمان هراتی[

زمین اگر چشم داشت / بزرگواری تو این سان غریب نمی­ماند. ]زنده یاد سلمان هراتی[

آن قسمت از زمین / که نام تو را نبرد / یخبندان است. ]زنده یاد سلمان هراتی[

تو آن بهار ناتمامی / که زمین عقیم / دیگر هیچ گاه / به این تجربت سبز تن نداد. آن یک بار نیز / در ظرف تنگ فهم او نگنجیدی. ]زنده یاد سلمان هراتی[

هیچ ستاره نیست که وام دار نگاه تو نیست / لبخند تو، اجازه زندگی است.

]سیدعلی موسوی گرمارودی[

دری که به باغ بینش ما گشوده­ای / هزار بار خیبری تر است / مرحبا به بازوان اندیشه و کردار تو! ]سیدعلی موسوی گرمارودی[

خجسته باد نام خداوند! / که نیکوترین آفریدگاران است / و نام تو، / که نیکوترین آفریدگانی. ]سیدعلی موسوی گرمارودی[

دانه که باشی، به شکفتن محتاجی. نسیم که باشی، به رفتن و انسان که باشی، به علی(ع). ]عرفان نظرآهاری[

آورده­اند که...

هفده شتر میان سه نفر مشترک بود. هر سه نفر خدمت علی(ع) شرفیاب شدند و عرض کردند: نصف (1/2) این شترها از یکی، و ثلث (1/3) آنها از دیگری و (1/9) آنها از سومی است. می­خواهیم آنها را طوری تقسیم کنیم که هیچ باقی نیاید. چگونه شترها را زنده میان خودمان تقسیم کنیم؟

چون هفده شتر قابل قسمت نبود برای آنکه این تقسیم امکان­پذیر شود، علی(ع) یکی از شترهای خود را بر شترهای آنان اضافه کرد تا شماره آنها به هجده برسد. آن­گاه به کسی که 1/2 می­خواست، نصف هجده (یعنی 9 شتر) داد. و به کسی که 1/3 می­خواست ثلث هجده (یعنی شش شتر) داد و به کسی که 1/9 می­خواست، 1/9 از 18 (یعنی دو شتر) داد. و شتر خودش باقی ماند و آن را به خانه بازگردانید.[148]

دعانویس!

صاحب کتاب شریف «الغدیر»، علامه امینی(ره) می­فرمود: در بغداد کنفرانس از علما و شخصیت­های برجسته برپا شد. من نیز به مناسبتی دعوت شدم. وقتی به سالن وارد شدم، همه صندلی­ها اشغال شده بود. عبایم را در وسط سالن پهن کردم و روی آن نشستم ـ گویا می­خواستند که به ایشان اهانت کنند ـ در این میان پسر بچه­ای سراسیمه وارد سالن شد تا مرا دید، گفت: همین است و بی­درنگ ازمحل بیرون رفت. با خود گفتم نکند زیر کاسه نیم کاسه­ای باشد.

ـ بعد معلوم شد ما در آن بچه غش کرده بود و دعانویسی که عمامه­ای شبیه عمامه علامه امینی داشته، برایش دعا نوشت و ما در او خوب شده است و بچه خیال کرده بود آن دعا نویس همین آقا است ـ لحظه­ای بعد شخصی همراه بچه آمد و از من پرسید: آقا شما دعا می­نویسی؟ گفتم: آری! آن گاه کاغذی برداشتم و در آغاز آن «بسم الله الرحمن الرحیم» و سپس آیه­ای از قرآن را نوشتم وکاغذ را پیچیدم و به او دادم و گفتم: ان شاءالله خوب می­شود. وقتی او رفت، گوشه عبایم را به صورتم انداختم. به مولا علی(ع) متوسل شدم و با گریه عرض کردم. «السلام علیک یا مولای یا امیرالمؤمنین(ع)» در این جلسه آبروی مرا در میان این افرادی که حتی اجازه نشستن روی یک صندلی را به من ندادند، حفظ کن. یا علی! دستم به دامانت! همان لحظه آن پسر بچه به داخل سالن پرید و گفت: مادرم خوب شد. آن­گاه اهل مجلس با سلام و صلوات، من را در بهترین جای سالن نشاندند.[149]

نکته­های ظریف

امام باقر(ع) همسری داشت که خیلی به او علاقمند بود؛ ولی پس از مدتی او را طلاق دادو از او جدا شد. افرادی، علت این جدایی را از آن حضرت(ع) پرسیدند. و تعجب کردند که چرا آن حضرت، همسر مورد علاقه­اش را طلاق داده است.

امام باقر(ع) در پاسخ فرمود: «روزی من نام علی(ع) را نزد او بردم، او اخم کرد و ناراحت شد (دریافتم که دشمنی با علی(ع) در دل او وجود دارد)، از این رو او را طلاق دادم و نخواستم سنگی از سنگ­های جهنم با بدن من تماس بگیرد.[150]

از امام صادق(ع) پرسیدند: چرا ذوالفقار را ذوالفقار نامیدند؟ فرمود: به خاطر اینکه امیرالمؤمنین(ع) او را بر هر کس می­زد، ایجاد فقر می­کرد در او در دنیا و آخرت. در دنیا زندگی را از او می­گرفت و در آخرت او را از بهشت محروم می­کرد.[151]

حضرت علی(ع) دید «عاصم بن زیاد» لباس خشن پوشیده و ترک دنیا کرده؛ فرمود: چرا به خود و زن و فرزندت رحم نمی­کنی؟ مگر خداوند به تو طیبات را حلال نکرده است؟ عاصم در جواب گفت: یا علی! مگر شما لباس خشن به تن نکرده­اید؟ نان جوین نمی­خورید؟ فرمود: وای بر تو. من با تو فرق دارم. خداوند بر رهبران عادل واجب کرده که زندگی را همانند ضعیف­ترین مردم عصر خویش قرار دهند تا فقرا به خاطر فقرشان طغیان نکنند.[152]

امام فخر رازی یکی از علمای اهل تسنن است که در تفسیر کبیرش در ذیل آیه مباهله (آل عمران: 60) مطلب مهمی یادآور شده. او می­گوید طبق این آیه، شیعیان علی(ع) می­وانند ثابت کنند که علی بن ابی­طالب از همه انبیاء حتی انبیاء اولوالعزم نیز افضل است. زیرا خداوند در این آیه از علی(ع) تعبیر به نفس محمد(ص) فرموده است همانطور که محمد(ص) اشرف از همه انبیا است، علی هم که نفس اوست، باید از همه انبیاء افضل باشد.[153]

شکرستان

از روی مزاح

یک روز پیامبر(ص) با علی(ع) خرما می­خوردند. پیامبر(ص) از روی مزاح، هسته­های خرماهایی را که می­خورد، پیش روی علی(ع) می­نهاد. وقتی که از خوردن خرما فارغ شدند، همه هسته­ها در نزد علی(ع) جمع شده بود. پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: «یا علی انک لاکول؛ ای علی! تو پر خور هستی!»

علی(ع) در پاسخ از روی مزاح عرض کرد: «الاکول من یأکل الرطب و النوا؛ پر خور کسی است که خرما را با هسته­اش بخورد!»[154]

نظر شما چیه؟

س: خیلی مشتاقیم بدانیم خداوند چگونه است و شما چگونه او را دیده­اید؟

ج: دیده­ها او را آشکار نتوانند دید؛ اما دل­ها با ایمان درست بدو خواهند رسید . به هر چیز نزدیک است. نه بدان پیوسته واز آنها دوراست، نه جدا و گسسته. گوینده است، نه به اندیشه و نگرش. اراده کننده است، نه از روی آرزو و خواهش.

سازنده است، نه با پا و دست. کار با نرمی و پوشیدگی کندو نتوان گفت پوشیده است. بزرگ­قدر است و ستمکار نباشد. بیناست و نیروی بینایی­اش به کار نباشد. مهربان است، نه از روی نازک دلی. سرها در برابر او فرو افتاده وخوار است و دل­ها از بیم او بی قرار.[155]

س: این درست که خوف از خدا باید همیشه در دل ما باشد همان گونه که امید به او؛ اما چه موقع بیشتر باید از عقاب خدا ترسید؟

ج: چون دیدی پروردگارت پی در پی نعمت­های خود به تو می­رساند و تو او را نافرمانی می­کنی، از او بترس.[156]

س: عده­ای از مردم این سؤال را در ذهن دارندکه برای سعادت خود به دنبال جمع مال بروند یا علم بیندوزند و حتی این مسئله، موضوع انشای مدارس نیز شده است؛ نظر شما چیست؟ علم یا ثروت؟

ج: دانش به از مال است؛ که دانش تو را پاسبان است وتو مال را نگهبان. مال با هزینه کردن کم آید و دانش با پراکنده شدن بیفزاید و پرورده مال با رفتن مال ـ با تو ـ نپاید.[157]

س: شهوت­ها از عواملی هستند که در سقوط بشریت سهم به سزایی داشته­اند. چه چیز شهوت انسان را برمی انگیزاند؟

ج: مال، مایه شهوت­هاست.[158]

سوال فرضی از استاد شهید مرتضی مطهری

امروزه در برخی از محافل و بازارها، عکس و پوستر از تمثال مبارک حضرت علی(ع) و شمشیر ذوالفقار و... وجود دارد، نظر شما در خصوص این تصاویر چیست؟

استاد: علی0ع) خصی به این عظمت، در نظر بعضی از ما مردم، یک شخصیت تحریف شده عجیبی است؛ بعضی از مردم علی را فقط و فقط به پهلوانی می­شناسند و بس. و گاهی من نمی­دانم به وسیله چه اخاصی ـ حتماً به وسیله اشخاص بسیار مغرض ـ یک عکس­هایی از علی(ع) منتشر می­شودغ یک شمشیری که مثل زبان مار، دو تا زبانه دارد، بازوها و قیافه­ای که انسان نمی­فهمد آخر این­ها از کجا گرفته شده است؟ اولاً، عکس و مجسمه علی0ع) و پیغمبر(ص) قطعاً در دنی نبوده است. می­آیند و می­گویند در فلان موزه­ای که در پاریس است، پیدا شده است. ثانیاً چون اسلام جلو اینها را گرفته بود، برای این که مبارزه با انسان پرستی کرده باشد، خود مسلمان­ها چجنین کاری نکردهاند. این دنیای اروپایی که شما امروز می­بینید، این طور در تمدن ترقی کرده­اند؛ آن زمان­ها از وحشی ترین ملت­های دنیا بودند. عکس علی کجا بود که کسی بردارد؟ یک قیافه­های عجیب که انسان هیچ باور نمی­کند این همان علی عابد است، این همان علی استکه شب­ها از خوف خدا می­گریسته است. چون سیمای یک عابد، سیمای یک متهجد، سیمای یک حکیم، سیمای یک قاضی، سیمای یک ادیب، یک جور دیگر است. هر یک از بزرگان دینمان را که در نظر بگیریم، سیما و چهره­ای که برای آنان ترسیم می­کنند، غیر از آن چیزی است که بوده است.[159]

کتابستان

1. نهج البلاغه

شیخ عباس قمی، الفصول العلیه، انتشارات نسیم کوثر، چاپ اول، بهار 1383.

حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ترجمه احمد روحانی، انتشارات دارالهدی.

حمیدرضا کفاش، یکصد و ده درس زندگی از سیره عملی حضرت علی(ع)، انتشارات عابد.

فضائل حیدری، انتشارات الماس، چاپ اول، اسفند 1385.

محمدجواد نجفی، ستارگان درخشان، ج 3 (علی بن ابی طالب)، کتابفروشی اسلامیه.

ناصر باقری بیدهندی، دادرسی علوی، انتشارات فداییان اهل بیت(ع)، چاپ اول، 1383.

حسن نجف لو (نجفی) صد منقبت از مناقب علی(ع)، انتشارات عطرآگین، چاپ اول، 1384.

مسلم قلی پور گیلانی، کوثر کلام (گذری بر مفاهیم نهج البلاغه)، انتشارات زائر، چاپ اول، 1380.

مصطفی محمدی اهوازی، چهل داستان از کرامات امام علی(ع)، انتشارات نصر، چاپ اول، 1378.

سیدرضا باقریان موحد، علی(ع) مظهر زیبایی­ها، انتشارات فکرآوران، چاپ اول، 1379.

ستایشگران خورشید (مجموعه شعر شاعران معاصر در مدح مولا(ع)، به کوشش محمدجواد غفورزاده (شفق)، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1380.

پی نوشت ها:

[110]. تقسیر نور، ج 1، ص 326.

[111]. تفسیر نمونه، ج 17، صص 245 و 246.

[112]. تفسیر نور، ج 2، ص 78.

[113]. تفسیر نمونه، ج 26، صص 10 و 11.

[114]. نک: همان، ج 27، ص 244.

[115]. نهج­البلاغه، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی(ره)، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ ششم، تهران، 1373، ص 366؛ کلمات قصار شماره 34.

[116]. همان، صح 369؛ شماره 46.

[117]. همان، صفحه 394؛ شماره 197.

[118]. همان، صفحه 392؛ شماره 177.

[119]. همان، صفحه 392؛ شماره 179.

[120]. همان، صفحه 397؛ شماره 217.

[121]. همان، صفحه 401؛ شماره 217.

[122]. همان، صفحه 423؛ ص شماره 353.

[123]. همان، صفحه 432؛ شماره 394.

[124]. همان، صفحه 440؛ شماره 444.

[125]. نک: «کوثر کلام ـ گذری بر مفاهیم نهج البلاغه»، مسلم قلی­پور گیلانی، انتشارات زائر، چاپ اول، 1380؛ پیام امام(ره) به کنگره نهج­البلاغه.

[126]. وصیت­نامه سیاسی ـ الهی امام خمینی(ره).

[127]. مسلم قلی پور گیلانی، همان، سخنان مقام معظم رهبری در کنگره چهارم نهج البلاغه، 1363.

[128]. همان، مقام معظم رهبری، سال 1365.

[129]. مقام معظم رهبری، کنگره نهج­البلاغه، سال 1365.

[130]. مسلم قلی پور گیلانی، همان، ص 20، مقام معظم رهبری کنگره نهج البلاغه، سال 1363.

[131]. سیدرضا باقریان موحد، علی(ع) مظهر زیبایی­ه، انتشارات فکرآوران، چاپ اول، پاییز 1379، ص 90، با نگاه به نهج البلاغه، حکمت 437.

[132]. هادی قطبی، 63 داستان از زندگانی امام علی0ع)، انتشارات احمدیه، چاپ اول، آبان 1381، ص 67.

[133]. همان، ص 73 ؛ به نقل از سفینة البحار، ج 2، ص 167، ماده عدل.

[134]. عبدالفتاح عبدالمقصود، امام علی بن ابی­طالب، ج 1، ص 18.

[135]. احمد محسن­زاده، آفتاب نجف، انتشارات دارالنور، چاپ اول، 1381، ص 130.

[136]. اکبر اسدعلیزاده، امام علی(ع) از نگاه اندیشمندان غیرشیعه، انتشارات مؤسسه امام صادق(ع)، 1381، صص 77 و 78.

[137]. سید یحیی برقعی، چیکده اندیشه­ها، ص 296.

[138]. صوت العدالة الانسانیة، ص 1229؛ نقل از: چهل داستان از کرامات علی(ع)، مصطفی محمدی اهوازی، ص 123.

[139]. شهید مطهری(ره)، سیری در نهج­البلاغه، ص 19.

[140]. فضل الله کمپانی، علی کیست؟، ص 357.

[141]. علی میرخلف­زاده، کرامات العلویه، انتشارات مهدی یار، چاپ دوم، پاییز 1378، ص 287.

[142]. علی اکبر مهدی پور، «علی، اول...»، نشر موعود، چاپ اول زمستان 1379، نقل از مختصر تاریخ دمق لابن عساکر،ج 17، ص 346.

[143]. همان، به نق از کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج 11، ص 616.

[144]. همان، به نقل از بحارالانوار، ج 36، ص 42.

[145]. همان، به نقل از: ینابیع المودة، ص 83.

[146]. همان، به نقل از: ارجح المطالب، ص 661.

[147]. اقتباس از «علویات سبع»، سروده ابن ابی الحدید معتزلی، ترجمه عبدالمحمد آیتی، انتشارات بشارت، چاپ اول، 1374.

[148]. ناصر باقری بیدهندی، دادرسی علوی، انتشارات فداییان اهل بیت، چاپ اول، 1383، ص 247؛ به نقل از ثمرات الانوار، ج اول.

[149]. مصطفی محمدی اهوازی، چهل داستان از کرامات امام علی(ع)، انتشارات نصر، چاپ اول، 1378، صص 106 ـ 107، به نقل از «داستان­ها و پندها»، ج 9، ص 52.

[150]. محمد محمدی اشتهاردی، حکایت های شنیدنی، انتشارات علامه، چاپ دوم، زمستان 1382، ص 225.

[151]. علی اکبر کرخی، گلبرگ های معرفت، جلد اول، انتشارات حضرت معصومه(س)، چاپ اول، 1383، ص 119.

[152]. حمیدرضا کفاش، یکصد و ده درس زندگی از سیره عملی حضرت علی(ع)، انتشارات عابد، چاپ هجدهم، 1382، صص 91 ـ 92.

[153]. علی میرخلف زاده، کرامات العلویه، انتشارات مهدی یار، چاپ دوم، پاییز 1378، ص 187.

[154]. نک: حمیدرضا کفاش، یکصد و ده درس زندگی از سیره عملی حضرت علی(ع)، انتشارات عابد، چاپ هجدهم، شهریور ماه، 1382، ص 89؛ به نقل از زهرالربیع، ص 7.

[155]. محمدجعفر محمدزاده، گفت­وگویی فراسوی زمان با امام علی(ع)، انتشارات افلاک، چاپ اول، 1380، از: نهج البلاغه، خطبه 79.

[156]. همان، از: نهج­البلاغه، ترجمه شهیدی، کلمات قصار، شماره 25.

[157]. همان، از: نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، کلمات قصار، شماره 147.

[158]. همان، از: نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، کلمات قصار، شماره 58.

[159]. صدوده سؤال از استاد مطهری، تدوین: مجید باقری، انتشارات خادم الرضا(ع)، چاپ ششم، بهار 1383، صص 152 ـ 153.؛ به نقل از حماسه حسینی؛ ص 119.


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 9:47 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

ولادت حضرت امام محمدتقی، جواد الائمه(ع)

 

حوزه*

 

یک جرعه آفتاب

ـ اشاره

ـ گفتار مجری

ـ زلال قلم

ـ شعر

ـ آورده اند که...

یک جرعه آفتاب

در سایه سخنان حضرت جوادالائمه(ع)

تهیه: سیدمحمود طاهری

1. مؤمن به سه ویژگی نیازمند است: توفیق از جانب خدا، واعظی از درون و پذیرش نصحیت از هر کس که او را نصحیت نماید.[79]

2. تأخیر در توبه خود را فریب دادن، و امروز وفردا کردن زیاد، سبب سرگردانی است.[80]

3. کسی که خدا را رها کند و به سراغ غیر او برود، خداوند آن کس را به غیر خدا می سپارد.[81]

4. عزتمندی مؤمن در بی نیازی او از مردم است.[82]

5. اگر آدم نادان سکوت اختیار کند، هیچ اختلافی بین مردم پدید نمی آید.[83]

6. امر به معروف و نهی از منکر دو آفریده خداوند هستند، پس هر که آن دو را یاری کند، عزیز می شود، و هر که آن دو را وانهد خار می شود.[84]

7. اخلاق آدمی به واسطه هم نشینی با کم خردان و نادانان، تباه می شود.[85]

8. سه چیز است که در اثر آن، بنده به مقام رضوان الهی می رسد: استغفار فراوان، فروتنی و زیاد صدقه دادن.[86]

در سایه سخنان حضرت جوادالائمه(ع)

تهیه: امین عظیمی

1. اظهار چیزی قبل از آنکه محکم و قطعی گردد باعث تباهی آن است.[87]

2. هر کس در کاری حضور داشته باشد ولی آن را ناپسند دارد مانند کسی است که در آن کار حضور نداشته است و هر کس در کاری حضور نداشته باشد ولی به آن کار رضایت دهد مانند کسی است که خود در آن کار حضور ]و شرکت[ نموده است.[88]

3. هر کس به گوینده ای گوش سپارد در حقیقت او را پرستیده، اگر آن گوینده از خدا گوید پس خدا را پرستیده و اگر از زبان شیطان سخن گوید، پس شیطان را پرستیده است.[89]

اشاره

درآمد

سیدمحمود طاهری

امام نهم که نامش «محمد» و کنیه اش «ابوجعفر» و لقب او «تقی» و «جواد» است در ماه رجب سال 195 هـ . ق در شهر «مدینه» دیده به جهان گشود.[90] مادر او «سبیکه» ـ که از خاندان «ماریه قبطیه» همسر پیامبر اسلام به شمار می رفت ـ از نظر اخلاقی در درجه والایی قرار داشت و برترین زنان زمان خود بود؛ به گونه ای که امام رضا(ع) از او به عنوان بانویی منزه و پاکدامن و بافضیلت یاد می کرد.[91]

ز القاب دیگر امام جواد(ع)، «زکی»، «مرتضی»، «قانع»، «رضی»، «مختار»، «متوکل» و «منتخب» می باشد.

پیشوای نهم، در همه دوران امامت خویش با دو خلیفه عباسی یعنی «مأمون» و «معتصم» هم عصر بوده است، که هر دو نفر آن حضرت را به اجبار از مدینه به بغداد آوردند، تا آن حضرت را کاملاً زیر نظر داشته باشند.

امام تقی جواد(ع) در سن بیست و پنج سالگی به شهادت رسید و در کنار قبر جدشف موسی بن جعفر(ع)، به خاک سپرده شد.[92]

امام خردسال

برای خداوندی که از قدرت و حکمت بی پایان برخوردار است، ساده و آسان است که به یک کودک، «نبوت» و یا «امامت» عطا فرماید. در سرگذشت حضرت عیسی مسیح(ع) که در قرآن کریم آمده است، می خوانیم که حضرت عیسی(ع) در گهواره به پیامبری رسیدو دارای کتاب آسمانی شد. قرآن مجید در این باره از زبان عیسی مسیح(ع) می فرماید:

«انی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیاً؛ من بنده خدا هستم که به من کتاب داده و مرا پیامبر خدا داده است. (مریم: 30) به تعبیر زیبای عطار نیشابوری:

«طفل را در مهد پیغامبر کند

وز همه پیرانش بالغ تر کند»

همچنین درباره حضرت یحیی(ع) در قرآن کریم آمده است: «وَ آتیناهُ الحُکمَ صَبیاً؛ و از کودکی به او نبوت دادیم». (مریم: 12)

از این رهگذر، جای شگفتنی نیست که امام جواد(ع) در سن خردسالی به امامت رسیده باشد. «صفوان یحیی» می گوید: در زمانی که امام محمدتقی جواد، سه ساله بود، خدمت امام رضا(ع) رسیدم، و عرض کردم: اگر حادثه ای برای شما رخ دهد، امام بعد از شما که خواهد بود؟ فرمود: همین پسر من (امام جواد) گفتم: امام جواد با این سن کم؟! فرمود: چه مانعی دارد؟ مگر عیسی بن مریم(ع) در خردسالی به پیامبری نرسید؟ مقام امامت هم مانند مقام پیامبری است.[93]

همچنین «محمد بن حسن بن عمار» گوید: من دو سال نزد علی بن جعفر بن محمد (عموی امام رضا(ع)) بودم. روزی در مدینه خدمتش نشسته بودم که امام جواد(ع) بر او وارد شد. دراین هنگام علی بن جعفر برجست و بدون کفش و عبا نزد او رفت و دستش را بوسید و احترامش کرد. چون علی بن جعفر به جای خود برگشت، دوستانش او را سرزنش کرده و گفتند: شما عموی پدر او هستید، و با این همه سن و سال، چا این گونه رفتار کردید؟!

او گفت: پناه بر خدا از سخن شما، چگونه من ضیلت او را انکار کنم، در حالی که این خداوند بودکه مرا سزاوار امامت ندانست، اما این کودک را سزاوار امامت دانست.[94]

حیات معنوی امام جواد(ع)

«مأمون» در ستایشی درست ازامام جواد(ع)، می گوید: «او فقیه ترین شما و داناترین شما و داناترین شما به خداوند و رسول او و سنت و احکام اوست؛ و از همه شما بیشتر کتاب خدا را تلاوت می کند و بیش از شما به «محکم» و «متشابه» و «ناسخ» و «منسوخ» و «ظاهر» و «باطن» و «عام» و «خاص» و «تنزیل» و «تأویل» قرآن آگاه است».[95]

«یکی از اصحاب امام جواد(ع) حضرت عبدالعظیم حسنی استکه مقدار قابل توجهی حدیث از آن حضرت نقل کرده است؛ و در اثر فعالیت های او بود که شیعیان ری رو به افزایش گذاشتند.

همچنین علی بن مهزیار، دیگر صحابه امام جواد(ع) و شخصیتی پر ارج و شناخته شده در مین شیعیان است. که از آن حضرت روایاتی نیز نقل کرده است و آن حضرت در بزرگداشت وی عنایت ویژه ای داشته اند.

به نوشته نجاشی، علی بن مهزیار، با علی بن اسباط که فطحی مذهب بود، مناظراتی داشت، که در پی این مناظرات، کار بدانجا کشید که سرانجام، بحث خود را پیش امام جواد(ع) بکشانند، تا آنکه همین امر موجب شد که علی بن اسباط، از عقیده باطل خود دست بردارد و در پرتو امامت امام جواد(ع) راه درست را پیدا نماید».[96]

گفتار مجری

جود امام جواد(ع)

والاترین استعداد معنوی انسان، خدایی شدن اوست. اگر آدمی نفس خویش را از آلودگی ها پیراسته کند، پا از مقام فرشتگان، فراتر می نهد و آینه دار خداوند می شود و به رنگ و بوی پروردگار درمی آید. از آن جمله، چون خداوند، اهل جود و سخاوت می شود. امام جواد(ع)، این گونه بود؛ همانند پروردگارش جواد و سخی.

شخصی به نام ابن حدید می گوید: ما به همراه گروهی از دوستان در سفر حج بودیم که گرفتار دزدان شدیم و همه دارایی ما به سرقت رفت. چون به مدینه وارد شدیم، خدمت امام جواد(ع) رسیدیم و او را از گرفتاری و تهی دستی خود با خبر کردیم و پیش او ابرازنگرانی کردیم.

آن حضرت چون حال ما را دید، دستور داد که لباس و مقدار قابل توجهی دینار به ما بدهند؛ آنگاه فرمود: این پول ها را بین دوستانت به اندازه آ«چه از آنها به سرقت رفت تقسیم کن! من پول ها را بین آنان قسمت کردیم و دیدم به همان اندازه ای است که از من و دیگر دوستانم به سرقت رفته بود.[97]

«نجم صنعانی» می گوید: من در حضور امام رضا(ع) بودم که امام جواد(ع) را آوردند؛ به امام رضا(ع) گفتم: فدایم شوم، این همان مولود مبارک است؟ فرمود: آری، این همان کسی است که در خیر و برکت، همانند او برای شیعیان ما متولد نشده است.[98]

امام جواد(ع) و دانشی ژرف و گسترده

یکی از ویژگی های درخشان امام جواد0ع)، برخورداری ایشان از دانش فراوان، حتی در سن خردسالی بوده است «طبری» در این باره می نویسد: «زمانی که سن امام جواد به شش سال و چند ماه رسیدف پدرش به شهادت رسید و شیعیان در حیرت و سرگردانی فرو رفتند و در میان مردم اختلافنظر پدید آمدغ زیرا سن مام جواد را کم می شمردند، و نسبت به مقام علمی ایشان ناآگاه بودند».[99]

«به همین جهت، شیعیان، اجتماعاتی تشکیل ددند و دیدارهایی با امام جواد(ع) به عمل آوردند و به منظور آزمایش و حصول اطمینان از اینکه او دارای علم امامت است، پرسش هایی را طرح کردند و هنگامی که پاسخ های عالمانه و روشن کننده دریافت کردند، آرامش و اطمینان یافتند».[100]

نقل شده است که: «هشتاد نفر از فقها و علمای بغداد و شهرهای دیگر، رهسپار حج شدند و به انگیزه دیدار با امام جواد(ع) وارد مدینه شدند و به خانه امام صادق(ع) که خالی بود رفتند. در این هنگام عبدالله بن موسی، عموی حضرت جواد0ع) وارد شد و در بالای مجلس نشست. شخصی بپاخاست و گفت: این پسر رسول خداست، هر کس سؤالی دارد از وی بکند. چند نفر از حاضران سؤوال هایی مطرح کردند که عبدالله بن موسی، پاسخ های نادرستی دارد.

شیعیان سرگردان و غمگین شدند، و فقها نیز ناراحت شده، برخاسته و قصد رفتن کردند و گفتند:

اگر ابوجعفر (امام جواد(ع)) می توانست پاسخ سؤال ها را بدهأ، عبدالله بن موسی نزد ما نمی آمد و جواب های نادرست نمی داد. دراین هنگام در اطاق باز شد و شخصی وارد مجلس شدو گفت: این ابوجعفر (امام جواد(ع)) است که می آید. همه بپاخاستندو از وی استقبال کردند. امام وارد شد و نشست و همه ساکت شدند. آن گاه سؤال های خود را با امام(ع) در میان گذاشتند و وقتی که پاسخ های قانع کنند وکاملی شنیدند، شاد شدند و او را دعا کردند و ستودند و عرض کردند: «عموی شما، عبدالله بن موسی، چنین و چنان فتوی داد» حضرت فرمود: «عمو! نزد خدا بزرگ استکه در روز قیامت در پیشگاه او بایستی و به تو بگوید: با آنکه در میان امت، داناتر از تو وجود داشت، چرا ندانسته و به بندگان من، فتوا دادی؟!».[101]

ارتباط شیعیان ایران با امام جواد(ع)

ایرانیان به دوستی با اهل بیت0ع) مشهورند، و همواره با آنان در ارتباط بوده و می باشند. از جمله این امامان، حضرت جواد(ع) می باشد. «شیعیان ایران، افزون بر ارتباط با وکلای آن حضرتف در ایام حج نیز در مدینه با امام(ع) دیدار می کوند. بنابر روایتی، گروهی از شیعیان ری به دیدار آن حضرت شرفیاب شدند. قم نیز یکی از مراکز مهم شیعه بوده که در دوران امام جواد(ع) با آن حضرت در ارتباط بودند و ازوجود آن حضرت استفاده می کردند».[102]

آن حضرت امام جواد از کار فروبسته ایرانیانی که به او پناه می آوردند، گره می گشود. «شخصی از ایران در ایام حج به حضور آن حضرت رسید و گفت: حاکم ما از دوستداران اهل بیت و علاقه مند به شماست؛ من مالیات بدهکارم، اما از عهده پرداخت آن برنمی آیم. نماه ای برای او بنویسدید. تا در این باره با من سخت گیری نکند. حضرت کاغذی گرفت و بر آن چنین نوشت: «آورنده این نامه، عقیده مبارکی را از تو نقل کرد. هر عمل نیکویی که انجام دهی از آن تو خواهد بود. پس بر برادرانت نیکی کن، و بدان که خدا از تک تک اعمال تو خواهد پرسید».

آن شخص می گوید: «من نامه را از آن حضرت گرفتم و پیش از آنکه به وظن خویش برسم، خبر آن به گوش حاکم یعنی «حسین بن عبدالله نیشابوری» رسید، و او در دو فرسخی شهر به استقبالم شتافت. نوشته حضرت را به او دادم؛ آن را بوسیدو بر دیده نهاد و گفت: حاجتت چیست؟ گفتم: مالیات به حکومت بدهکارم، در حالی که توان پرداخت آن را ندارم. آن گها دستور داد که مالیت را بر من بخشودند. سپس ز زندگی ام پرسید، و من تهی دستی و بی چیزی خود را به او گفتم: و او به کارگزارانش دستور داد، تا حقوقی ماهیانه به من پرداخت گردد».[103]

زلال قلم

سیدمحمود طاهری

... قدمش مبارک بود و وجودش پرخیر و رحمت. آینه دار خدایش بود و چون پروردگارش، اهل جود و سخاوت؛ از این روی، «جوادش» لقب دادند.

با حضورش بر روی کره خاکی، نهمین فروغ امامت را به ظهور رسانید و بدین گونه پلی زد بین آسمان و زمین، تا آنان که آسمانی اند، به دامانش درآویزند و به سرچشمه نور راه یابند. و او تنها بیست و پنج سال، در میان خاکیان زیست، و هنوز جوان بود که به سوی معبودش پر کید و در جوارش آرمید.

شعر

ای باد صبا بگشا آن طره پر خم را

آور خبر از زلفش کز دل ببرد غم را

دل های پریشان را در حلقه گیسویش

جمع آر و پریشان ساز آن طره پر خم را

ای مطرب جان! رازی زان ماه حجازی گو

تا شاهد کنعانی بندد ز نوا دم را

زان طلعت سبحانی در عالم روحانی

بر عالم و آدم ریز الطاف دمادم را

وصفیش «جواد» آمد وصیفش «تقی» کان شه

شد مظهر لطف و قهر سلطان دو عالم را

چون زد قلم قدرت نقش رخ زیبایش

مشتاق جمالش کرد عشق، آدم و حاتم را

زود از چمن علام آن مرغ خوش الحان رفت

تنگ این قفس تن بود آن روح مکرم را

شد باغ جهان صد حیف زان نوگل جان محروم

بشکست رقیب از کین سروی خوش و خرم را

صیاد جفا بشکست پر بلبل عرشی را

بر روی خلایق بست باب الله اعظم را[104]

پیشوای اهل ایمان مرکز تقوا تقی

مقتدای اهل ایقان کعبه دل هاستی

حاکم حکم قضا از راه تسلیم و رضا

آمر امر قدر از همت والاستی

با شکوه مرتضی فرزند دلبند رضا

قرة العین نبی نور دل زهراستی[105]

]شکیب اصفهانی[

قاف سیمرغ حقیقت، هستی و بود تقی است

قاف تا قاف جهان در سایه جود تقی است

نیست مقصود تقی جز آنکه مقصود حق است

لاجرم حق می کند آن را که مقصود تقی است

بحر گردون گرچه غرق گوهر آمد سر به سر

قطره ای از آب تیغ گوهر اندود تقی است

گشت طالع آفتاب دولت از دامان او

دولت جاوید گو با بخت مسعود تقی است[106]

امام جواد آن شه ملک بود

که بد عالم علم غیب و شهود

دلش منبع فیض پروردگار

جلال و کمال از رخش آشکار

ز تقوی «تقی» بود آن نور پاک

ز بخشش «جواد» آن مه تابنکا

ابوجعفر آن رهبر انس و جان

فروغ خدا از جمالش عیان[107]

آورده اند که...

«آن گاه که مأمون، به امام جواد(ع): پیشنهاد ازدواج با دخترش «ام الفضل» را داد، بنی عباس پیرامون مأمون، گرد آمدند و به شدت به آن حضرت اعتراض کردند و او را از این کار بازداشتند؛ چرا که این عمل، به منزله خطری برای بنی عباس به شمار می آمد، افزون بر آن، گفتند: این جوان، کم سن و سال است و از دانش، بهره ای ندارد. مأمون گفت: شما این خاندان رانمی شناسید، کوچک و بزرگ آنها بهره بزرگی از علم و دانش دارند، می توانید او را امتحان کنید.

عباسیان از میان دانشمندان، «یحیی بن اکثم» را برگزیدند؛ و یحیی بن اکثم کسی بود کهشهرت علمی او در رشته های گوناگون علوم آن زمان، زبانزد خاص وعام بود. وی در علم فقه چیرگی فوق العاده ای داشت و با آنکه مأمون خود از نظر علمی وزنه بزرگی بود، چنان شیفته مقام علمی یحیی بود که اداره امور مملکت را به عهده ا گذاشت. و بدین گونه مجلسی تشکیل شد، و یحیی بن اکثم از امام جواد(ع) اجازه گرفتو آن گاه پرسید:

«چه می گویید درباره شخصی که محرم بوده ودر آن حال، حیوانی را شکار کرده است؟» امام جواد(ع) فرمود: «آیا این شخص، در حرم شکار کرده است یا خارج از حرم؟ آیا می دانشت که شکار در چنین جایی و چنین حالی حرام است یا نمی دانست؟ یا عمداً شکار کرده است یا سهواً؟ آیا برای اولین بار چنین کاری کرده است یا برای چندمینبار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حج؟»

یحیی بن اکثم که از این همه فروع که امام(ع) برای این مسئله مطرح نمود، متحیر و سرگردان شد، آثار ناتوانی و زبوبی در چهره اش آشکار شد و زبانش به لکنت افتاد؛ به گونه ای که حاضران در مجلس، به طور کامل، ناتوانی و درماندگی او را در برابر امام جواد(ع) دریافتند.»[108] و بدین گونه برگی دیگر از صحیفه دانش فراوان امام جواد(ع) ورق خورد.

«چون یحیی اکثم خواست کان بحر به طرف آرد

موجی زد و سر بکشست آن کتی محکم را

با کاخ فلک کم زن از لانه مرغان دم

ای بی خبر از اسرار در ظرف مکن یم را

گر دم زند از حکمت آن ناطقه رحمت

بر خاک فرود آرد نه چرخ معظم را[109]

]دیوان حکیم الهی قمشه ای، ص 371[

پی نوشت:

[71]. کلمات قصار، امام خمینی(ره)، ص 180.

[79]. حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ترجمه و تحقیق: صادق حسن زاده، قم، آل علی، 1383، چاپ سوم، ص 827.

[80]. همان.

[81]. بحارالانوار، ج 68، ص 155.

[82]. همان، ج 72، ص 109.

[83]. همان، ج 75، ص 81.

[84]. شیخ صدوق، خصال، قم، هادی، 1385، چاپ دوم، ج 1، ص 50.

[85]. بحارالانوار، ج 75، ص 82.

[86]. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381 هـ.ق، ج 2، ص 349.

[87]. تحف العقول، ترجمه صادق حسن زاده، ص 827.

[88]. همان، ص 825.

[89]. همان، ص 824.

[90]. ثقة الاسلام کلینی، اصول کافی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت(ع)، با ترجمه و شرح: حاج سیدجواد مصطفوی، ج 2، ص 412.

[91]. مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، قم، مؤسسه تحقیقاتی و تعلیماتی امام صادق(ع)، 1378، چاپ هشتم، ص 529.

[92]. همان، صص 529 و 530.

[93]. مسعودی، اثبات الوصیه، تهران، اسلامیه، 1362، صص 411 و 412.

[94]. اصول کافی، ج 1، صص 109 و 110.

[95]. رسول جعفریان، حیات فکری و سیاسی امامان شیعه، قم، انصاریان، 1384، چاپ هشتم، ص 471.

[96]. همان، صص 491 ـ 492.

[97]. عباس حسن الموسوی، فی سیرة و آله الاطهار، قم، انصاریان، 1384، چاپ اول، ص 462.

[98]. اثبات الوصیله، ص 410.

[99]. محمد بن جریر بن رستم طبری، دلائل الامامه، نجف، منشورات المطبعة الحیدریه، 1363 هـ. ش، ص204.

[100]. سیره پیشوایان، ص 539.

[101]. اثبات الوصیه، صص 413 و 414؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، تهران، مکتبة الاسلامیه، چاپ دوم، 1395 هـ. ق، ج 50، ص 98.

[102]. همان، ص 493.

[103]. کلینی، کافی، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1388 هـ. ق، ج 5، ص 111.

[104]. دیوان حکیم آیة الله الهی قمشه ای، صص 370 ـ 372.

[105]. حسین حماصیان، زندگانی چهارده معصوم(ع)، تهران، اقبال، 1376، چاپ پنجم، ص 368.

[106]. همان، ص 372.

[107]. همان، ص 377.

[108]. سیره پیشوایان، صص 544 ـ 546.

[109]. دیوان حکیم آیت الله الهی قمشه ای، ص 371.


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 9:46 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
حوزه*
شهادت حضرت امام علی نقی (هادی) (ع)
 
 
 

ـ یک جرعه آفتاب

ـ اشاره

ـ زلال قلم

ـ شعر

ـ کوتاه و گویا

ـ آورده اند که ...

ـ نظر ما اینه...

ـ کتابستان

یک جرعه آفتاب

به کوش: امین عظیمی

1. هر که از خدا پروا نماید، از او پروا کنند و هر که از خدا فرمان برد، از او فرمان برند و هر که از خالق اطاعت کند، از خشم مخلوق ترسی به خود راه ندهد و هر که آفریدگار را خشمگین سازد، پس باید مطمئن باد که به خشم آفریدگان دچار آید.[72]

2. هر که از مکر خدا و مواخذه دردناک او آسوده خاطر باشد، دچار تکبر گردد تا آنکه قضای الهی و امر نافذش بر او جاری شود. هر که خدا را از روی دلیل روشن بشناسد، مصایب دنیا بر او سبک آید، هر چند قطعه قطعه شود و پراکنده گردد![73]

3. هر که دوستی و نظر خود را به طور کامل و صادقانه در اختیارت گذارد، تو نیز با تمام وجود از او اطاعت کن.[74]

4. هر که برای خود شخصیت و ارزشی قائل نشود، از گزند او خاطر جمع مباش.[75]

5. دنیا بازاری است که عده­ای در آن سود برند و عده­ای هم زیان نمایند.[76]

اشاره

درآمد

محمدعلی کعبی

حضرت امام­هادی(ع)، در نیمه ذی حجه سال 212 هجری قمری، در محلی به نام «صریا» ـ از محله­های نزدیک مدینه منوره ـ به دنیا آمد. حدود چهل و یک سال از عمر شریفشان گذشته بود که به شهادت رسید و حدود سی و سه سال از عمر شریفشان را پیشوا و امام مسلمانان و شیعیان بوده­اند. از القاب گرامی حضرت می­توان به «نقی»، «عالم»، «فقیه»، «امین» و... اشاره کرد. حضرت امام­هادی(ع) سرانجام، به دست معتمد عباسی، با زهر، به شهادت رسید؛ در حالی که هنگام شهادت ایشان، کسی جز حضرت امام حسن عسکری(ع) بر بالین حضرت حاضر نبود.

امام­هادی(ع) و زیارت جامعه کبیره

امامان بزرگ ما هنگام زیارت قبور شریف پدران خود و لابه­لای سلام­های عاشقانه و عارفانه، بهترین واژه­ها و جمله­های ممکن را برمی­گزیدند و تنها به یک دیدار و تجدید خاطره بسنده نمی­کردند.

امام­­هادی(ع) نیز درقالب دو زیارت معروف خود، «زیارت جامعه کبیره» و «زیارت غدیر یا امیرالمؤمنین(ع)» به خوبی به ارتقای فهم عمنومی و دانش اعتقادی و کلامی پیروان خود پرداختند.

زیارت جامعه کبیره، جامع و مانع­ترین گفتار امام­شناسی است. حضرت امام خمینی(ره)، هنگام زیارت امام رضا(ع) و حتی خواهر گرامیشان حضرت معصومه(س) با وجود کهولت سن، تمام این زیارت مأثور از امام­هادی(ع) را با خضوع و خشوع خاصی، از حفظ و ایستاده می­خواندند و اهتمام علمای بزرگ دین، به این گرانقدر نور این، نشان از اهمیت مطالب عمیق آن دارد. موسی بن عمران نخعی می­گوید به امام­هادی(ع) گفتم گفتاری به من بیاموز که هنگام زیارت یکی از شما اله بیت(ع) بر زبان جاری کنم و ایشان زیارت جامعه کبیره را خواندند.

زیارت جامعه کبیره، دانشگاه امام­شناسی شیعه است که از تراث ارزشمند امام علی نقی(ع) به شمار می­آید.

با تأمل در زیارت جامعه کبیره، خواهیم دانست که امامان معصوم(ع)، بهترین حرکت وجریان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی وب هترین توری جهانی را به دنیا عرضه کرده اند و کسانی که بر غیر از راه آنان قدم بگذارند، به یقین، گمراه خواهند شد.

پس به اعتراف بخوانیم که:

فَالرَّاغِبُ عَنکُم مارِق و اللّازِمُ لَکُم لاحِقٌ وَ المُقَصِّرُ فِی حَقَّکُم زاهِقٌ

وَ الحَقُّ مَعَکُم وَ فِیکُم وَ مِنکُم وَ إِلَیکُم وَ أَنتُم أَصلُهُ وَ مَعدِنُهُ».

این زیارت ارزشمند، تکرار مطالبی مسلم نیست؛ بلکه با نگاهی گذرا به سیره ارزشمند امام­هادی(ع) پی می­بریم که ایشان با این مطالب، مردم را به سطح قابل توجیه نسبت به حکومت وقت و دارایی­های معنوی و ارزشمند فراموش شده­شان رساندند و اکنون در جهان معاصر و در دنیای خوبی­ها و بدی­های ممزوج شده و در سرزمین­های اسلامی و غیراسلامی، به خوبی می­تواند برای هر فرد حقیقت­جو،­هادی راه سعادت باشد.

زلال قلم

سامرا

محمدعلی کعبی

این در و دیوار، این اتاق قدیمی که در آن به خاک سپرده شده­ای، این خانه که امروز حرم نام دارد، مناجات­های تو را باید به یاد داشته باشد و دردهای بی نهایت امامت را به چم دیده باشد؟

چند بار تفتیش؟ چندبار درهای بسته و چشم­هایی که از در و دیوار، برای یافتن یک مدرک جرم می­باریدند؟ امروز دیگر هیچ حصاری نیست و هیچ محدودیتی.

تو از اول هم عسکری نبوده­ای ونامت از درستکاترین و ای دانشمندترین از اول و از همان نقطه کوچک در محاصره برگذشته و آینده تاریخ شکوهمندانه می­تابید.

پس کجایند قصرهایی که ایستاد، بر قله هیا کوه مغرورانه فخر می­فروشند؟ تا ببینند اکنون کیست که جاودانه است و بارگاه مقدسش از دور و نزدیک زیارت می­شود.

میدنه

آمده بودند جان مدینه را ببرند تا مدتی بعد، بدون او با خبری سهمگین بازگردند.

هرچند وقت یک بار، شعاع آفتابی از مدینه می­روید و خواب آلوده ابرهای تیره را می­شکافد.

پس می­آیند و عاجزانه آفتاب را در محاصره می­گیرند.

یک صبح، یک غروب، یک روز بارانی است. روز وداع

روزی اشک­ها، خورشیدشان را رهسپار طوس کردند و امروز دیگری را رهسپار سامرا.

بعد از تو دیگر می­شکنند تمام درختان تازیانه خورده­ای که بر ابهت کوه تکیه داده بودند.

دیوارها و کوچه­ها، پشت سرت به حرکت درمی­آیند و پنجره­ها بر هم کوبیده می­شوند.

دیگر نان تازه که نه، بوی نان تازه بر دست­های فقرا عبور خواهد کرد.

... و ما

با این شهر چه کرده­ای، ای شهروند صمیمی!

مگر دادی مانده است که به فریادش نرسیده باشی؟! یا درمانده­ای که پناهش نداده باشی؟!

امروز ما سیاه چهره­گان فقیریم و جهان پر دود و دممان امانمان را بریده است بگیر دست ما را از عمق تاریخ، تا جهان را با خو دبر صندلی­های درس آداب شهروندی تو بنشانیم؛ تا زندگی را از تو بیامزیم؛ از تو که زنده­ای و خاک، تنها جسم خاکی­ات را به امانت دارد.

هنوز از دهانت نور می­دوید و هرگاه به زیارت تو می­آییم، با فانوسی در دست به سوی دهکده جهانی باز می­گردیم.

دشداشه مهربانی­ات چه دلپذیر می­وزد!

بارها دفتر را آتش زدند و خاکستر کردند و خاکستر را به دست باد سپردند و هر بار ققنوسی از میان خاکستر متولد شد؛ با کلماتی قدسی در صدایش.

خدا می­خواست تو، سرمشق تکلیف­های ما باشی؛ ولی انسان دوباره خودسرانه شروع به نوشتن کرد و روی سرمشق خط کشید. حالا که دفتر زندگی­مان پر از کلمات خط و خط خوردگی شده است، دنبال سرمشق می­گردیم و پیدا نمی­کنیم.

شعر

دلتنگی

محمدعلی کعبی

مرگ آسمانی خورشید اتفاق افتاد روی زمین

مارهای سمی مرموز و خبرهای بین شک و یقین

باز هم زمین در افتاده است نگران با سوال­های دلش

می روی وب از حکومت شب؛ بی تو، پس چگونه صبح میهن؟

بوی نان تازه می­آید توی کوچه­های دلتنگی

کودکی سراغ گرفت از تو در نگاه مادری غمگین

قصری افتاده است بر قله یاد شهرهای آن شب تو[77]

جام تلخ شراب می­شکند نصف شب­ها، همیشه، بعد از این

لشکری است در محاصره­ات رفته­ای و باز خاطره­ات

تیرها نشانده است در دل شب خواب­ها ربوده است از بالین

غزل 14 از کتاب او

مهدی زارعی

خوابی پلید و پست و پر از رعشه گناه

در یک شب بدون ستاره، بدون ماه

شاعر به هیأت غزلی شد که بعد از او

دفتر سفید بود؛ ولی بیت­ها سیاه

وقتش رسیده بودکه از خود رها شود

راهی شود به سمت و یاری بدون راه

راهی که شد نوشت: قلم، بعد از این بخند!

خطی بکش به هر چه که افسوس، هر چه آه!

شعر تو نور و عمر تو چاهی به عمق گوا

پس با طناب نور، درآی از گلوی چاه

از او بگو که هیچ نمی­گفته­اش زبان

از او بگو که هیچ نمی­دیده­اش نگاه

مردی که ناشناخته بوده است و مانده است

این بیت گنگ نیز بر این گفته­ام گواه:

طوفان ناوزیده بر افلاک سر به زیر

آزاد در محاصره سردار بی­سپاه

مردی که فوق زهد...، ولی برده شد به عهد

در جشن رقص و عربده و خمر و قاه قاه

جایی که شعر خواندنش آوار مرگ شد

بر زرق و برق کاخ و به فر و شکوه شاه

شاهی که با درایت او روبه راه بود

هر کار بس درست، ولی سخت اشتباه!

تا اینکه در ولایت او مرد هر چه مرد

رویید هر چه آفت و خشکید هر گیاه

آنقدر کشت تا قلم و شعر و قافیه

شد «چوب دار» و «ناله تاریخ» و «قتلگاه»...[78]

کوتاه و گویا

غروب غریبانه دهمین آفتاب ولایت، بر رهروان راه مقدسش تسلیت باد!

دهمین فانوس هدایت که شکسته شد و دفتر امامت که به آتش کشیده شد، چه غریبانه سوختند آرزوهای دست یافتنی!

در خون نشسته است آفتابی دیگر و غروب، با حسرت، به همه جهان تسلیت می­گوید پایان دهمین روزش را.

آورده­اند که...

محمدعلی کعبی

دعای مام(ع)

ـ دیدم او سوار بر اسبی آمد. مردم در چپ و راست او به احترام برخاستند و او را تماشا می­کردند. پرسیدم کیست؟ گفتند مردی علوی است که رافضه به امانش عقیده دارند؛ به نظرم برای کشتن و مجازات به درباره می­آورندش.

او در میان مردم فقط به یال اسب خود نگاه می­کردو می­رفت. بی اختیار مهرش به قلبم افتاد شروع به دعا کردم که خداوند شر متوکل را از او دفع کند. وقتی به من رسید، رو به من کرد و فرمود: «اِستَجابَ اللهُ دُعاءُکَ وَطَوَّلَ عُمرَکَ وَ کَثُّرَ مالَکَ وَ وُلدَکَ».

من مردی فقیر بودم؛ خداوند درهای ثروت را بر روی من باز کرد. اینک در خانه یک میلیون درهم نقدینه دارم؛ جز آنچه در بیرون خانه مالک آن هستم و خداوند به من ده فرزند عطا فرموده است و اکنون به سن هفتاد و چند رسیده ام و به امامت او عقیده دارم.

]بحارالانوار، ج 50، ص 142[

فرزند فاطمه

ـ «گوشت فرزندان فاطمه بر درندگان حرام است.» وقتی امام این را گفت، چهره زنی که ادعا می­کرد زینب کبراست، و در هر چهل سال به معجزه پیابمر جوان می­شود، از ترس برافروخته شد. اما ناگهان رو به متوکل کرد و گفت: «او میخواهد مرا از بین ببرد در این مجلس فرزندان حسن و حسین زیادند».

متوکل قاصدانه وجاهلانه به امام گفت: یا ابالحسن ما خود این کار را بکنید. امام(ع) به میان شش شیر وحشی گرسنه رفت. شیران خود را در پیش امام به زمینانداختند بازوان را به زمین چسپانده و سر خود را به زمین گذاشتند. حضرت دست مبارک به سر هر یک از آنها می­کشید و اشاره می­فرمود کنار برود؛ او هم کنار می­رفت تا همه کنار رفته و در مقابل امام ایستادند.

متوکل از بیم شیوع این خبر در میان مردم گفت: خواستیم در مورد آنچه گفتید یقین داشته باشیم خوش دارم بیرون بیایید.

امام برخاست و به سمت نردبان آمد.شیران خود را به لباس­های « حضرت می­کشیدند امام چون پای در اولین پله نربدان گذاشت به شیران اشاره کرد برگردند. برگشتند.

بیرون آمد آن گاه فرمود: هر که می­گوید فرزند فاطمه است در میان آنها بنشیند.

زن گفت: احتیاج وادارم کرد حکایت می­کنند که مادر متوکل در این کار شفاعت کرد، آن زن از مرگ نجات یافت.

]همان، ج 50، ص 149.[

کسی ان مردان را ندید

مردی به محضر امام­هادی(ع) آمد؛ به شدت می­لرزید و ترسیده بود به ایشان گفت: «یا ابن رسول الله! پسر من از محبین شماست؛ امشب او را از فلان بلندی به پایین خواهند انداخت و در آنجا دفنش خواهند کرد».

امام فرمود: «چه می­خواهی؟» عرض کرد:

«آنچه یک پدر و مادر می­خواهند؛ یعنی سلامت و نجات پسرم را.» فرمود: «بر او ضرری نمی­رسد؛ به منزلت برگرد پسرت فردا پیش تو خواهد بود» چون صبح شد، مرد دید که پسرش صحیح وسالم بازگشته است. پدرش گفت: «پسر عزیزم جریانت از چه قرار بود؟»

گفت: پدر جان، وقتی که قبرم را کندند و دست­هایم را بستند تا از بلندی پرتابم کنند، ده نفر انسان پاک و مطهر آمدند و به من گفتند: چرا گریه می­کنی؟ گفتم: می­خواهند مرا بکشند.

گفتند: اگر مانع این کار شویم ملازم قبر رسول الله می­شوی؟ گفتم آری! در این بین آنها حاجب خلیفه را که مأمور کشتن من بود گرفته و از قله کوه پایین انداختند. کسی نعره اور ا نشنید و کسی آن مردان را ندید آنها مرا پیش تو آوردند و منتظر من هستند. این را گفت و با پدرش وداع گفت و بازگشت.

پدرش به محضر امام­هادی(ع) آمد و ماجرا را تعریف کرد در آن موقع اراذل و اوبا می­رفتند و می­گفتند فلانی را از قله کوه پایین انداختند. امام(ع) با شنیدن سخن آنها تبسم می­کرد و می­فرمود آنچه را ما می­دانیم، آنها نمی­دانند.

]همان، ص 174[

نظر ما اینه ...

شایسته است، ارجمندان در ویژه برنامه­های مناسبتی خویش، بر محورهای ذیل، تأکید فراوان­تری داشته باشند.

نزدیک شدن به دوران غیبت در زمان امام­هادی(ع) و فراهم کردن زمینه­های پذیرش این دوران از سوی امام­هادی(ع)

بررسی نظام وکلا وسفرای آن حضرت به سرزمین­های گوناگون اسلامی

ذکر نمونه­های کوتاه و جذاب تفسیر امام­هادی(ع) بر کلام الله مجید

رساندن پیام امامت و به امت اسلامی وحتی نفوذ در دستگاه حکومت، با وجود سخت­گیری روزافزون خلفای عباسی.

امام­هادی(ع) در مراجعه با شبهات و فرقه­هیا گمراه.

امام­هادی(ع)، زبان ناصح و گفتار نیک.

کتابستان

1. خورشید هدایت: سیری در زندگی امام­هادی(ع)، پدیدآورنده: جواد ترابی، بیت الاحزان، 30 تیر 1386.

2. داستان زندگی امام­هادی(ع)، پدید آورنده: محمدحسین صلواتیان، امیرمهدی مرادحاصل، رضا شیرازی، پیام نور، 1383.

3. تاریخ اسلام، در عصر امامت امام­هادی، امام عسکری و امام زمان(ع)، علی رفیعی، تحسین 1383.

4. چهره­های درخشان سامر: حضرت اما­هادی و امام عسکری(ع)، علی ربانی خلخالی، مکتب الحسین(ع)، تیر 1386.

5. سیره پیشوایان: نگرشی بر زندگانی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی امامان معصوم(ع)، مهدی پیشوایی، جعفر سبحانی تبریزی (مقدمه)، مؤسسه تعلیماتی و تحقیقاتی امام صادق(ع)، 31 تیر 1385.

6. در قلمرو آفتاب: داستان­هایی ازسیره اخلاقی پیشوایان معصوم(ع)، ابوالفضل­هادی منش، حبیب مقیمی، (ویراستار)، مرکز پژوهش­های اسلامی صدا و سیما، 21 بهمن 1385.

7. سیره و سخن پیشوایان، زندگانی چهارده معصوم(ع) و از هر معصوم چهل حدیث، محمدعلی کوشا، سوره مهر 1383.

8. مناقب اهل البیت، علی بن محمد ابن مغازلی، محمدکاظم محمودی، مجمع جهانی، تقریب مذاهب اسلامی، 25 دی 1385.

9. دور اهل البیت فی بناء الجماعه الصالحه، سیدمحمدباقر حکیم، نقش، 1382.

اهل البیت(ع): امامتهم، حیاتهم، محمدعلی انصاری، مجمع الفکر الاسلامی، 27 آبان 1386.

10. اهل البیت(ع)، امامتهم، حیاتهم، محمدعلی انصاری، مجمع الفکر الاسلامی، 27 آبان 1386.

11. قضایا عاصره علی ضوء مدرسه اهل البیت(ع)، فواد کاظم مقدادی، آل البیت(ع)، لاحیاء التراث، 1381.

12. الامام علی الهادی(ع) سیره و تاریخ، علی موسی کعبی، دفتر آیت الله العظمی سیستانی 27 آبان 1385.

13. حیاه الامام علی الهادی(ع): دراسه و تحلیل، باقرشریف قرشی، اعتصام، آبان 1385.

14. فرهنگ جامع سخنان امام­هادی(ع) همراه با متن کتاب موسوعه کلمات الامام الهادی(ع)، علی غلامی، محمود شریفی، سیدحسین سجادی تبار، معروف، اردیبهشت 1385.

15. بحارالانوار: الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار: تاریخ الامام الرضا و الامام الجواد و الامام الهادی، محمدباقر بن محمد تقی مجلسی، تیر 1385.

16. شبکه امام­هادی(ع) WWW.IMAM

17. خاندان وحی، علی­اکبر قرشی، دارالکتاب الاسلامیه، 1371.

پی نوشت:

[72]. تحف العقول، ترجمه صادق حسن­زاده، ص 887.

[73]. همان ص 879.

[74]. همان، ص 881.

[75]. همان.

[76]. همان.

[77]. اشاره است به این بیت منسوب به امام هادی(ع):

باتوُا عَلی قَُلِ الجِبالِ تَحرِسُهُم غُلبُ الرِّجالِ فَما أَغنَتهُم القُلَلُ.

[78]. از مجموعه آخرین دقیقه های آخرالزمان.


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 9:44 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

شهادت مظلومانه دکتر بهشتی

 

اشاره/ هم حسینی، هم بهشتی

سید محمدمهدی موسوی

محله لومبان اصفهان، زادگاه فرزندی شد که هم «حسین» بود و هم «بهشتی». سید محمد، چهار بهار، از عمرش گذشته بود که به مکتب­خانه رفت، اما خیلی زود رشد کرد و فقط 12 سال داشت که دانش­آموز دبیرستان سعدی شد.

کم­کم شوق و اشتیاق مدرسه علمیه صدر، وجودش را گرفت. سید محمد در حالی که فقط 14 سالش بود، شده بود طلبه علوم دینی. چهار سال که گذشت، سید تشنه علم، به دریای حوزه قم پا نهاد اما درس کلاسیکش را هم از یاد نبرد.

سال 1327 شمسی دیپلم ادبی گرفت و درس سال 1330 هم در رشته فلسفه از دانشگاه تهران لیسانس گرفت.

خودش را برای اعزام به خارج آماده می­کرد؛ یعنی می­خواست از بورس اعزام استفاده کند که یک حادثه نظرش را عوض کرد. ازاین­رو ماند همین­جا و رفت سراغ آموزش و پرورش حالا دیگر سید دبیر شده بود؛ یک روحانی که زبان انگلیسی تدریس می­کرد!

مدرسه دین­ودانش به سبک جدید برای دانش­آموزان قمی و مدرسه علمیه حقانی برای طلاب، از طرح­هایی بودند که سید را به هدفش نزدیک می­کردند. تدریس و تأسیس مدرسه، مانع تحصیلات وی نبود. سال 39، او از پایان­نامه دکتری خود با عنوان «خدا در قرآن» در رشته فلسفه دفاع کرد.

شروع مبارزات برای خیلی از شاگردان امام، فصل جدیدی در زندگی بود. سید هم که از مهره­های اصلی به حساب می­آمد به فعالیت پرداخت اما از سال 44 تا 49 در ایران نبود، چون در مرکز اسلامی هامبورگ مدیریت آنجا را بر عهده داشت.

بعد از بازگشت به میهن، دوباره رفت سراغ آموزش و پرورش؛ اما این بار به تألیف کتاب­های دینی پرداخت. مبارزات که اوج گرفت و امام به فرانسه رفت، سید هم به پاریس رفت و فرمان تشکیل شورای انقلاب را از امام گرفت.

انقلاب که پیروز شد، مجلس خبرگان قانون اساسی را با درایتی مثال­زدنی اداره کرد؛ دبیر کل حزب جمهوری اسلامی بود و به فرمان امام، رییس دیوان عالی کشور شد. آخرین برگ دفتر زندگانی­اش این بود که: «بهشتی مظلوم زیست؛ مظلوم مرد و خار چشم دشمنان بود».[34]

گفتار مجری

آشنایی با مهم­ترین دیدگاه های شهید بهشتی

شاخصه­های اصول گرایی از نگاه شهید بهشتی

مطالبی که در قسمت ذیل می­آید، اشاره به برخی از مهم­ترین شاخصه­های اصول گرایی انقلابی از دیدگاه شهید بهشتی است که براساس فرمایشات مقام معظم رهبری در سال 85 و در جمع مسؤولان نظام مبنی بر تبیین شاخصه­های اصولگرایی در کشور تنظیم یافته است. دیدگاه­های آن شهید بزرگوار از این جهت می­تواند دارای اهمیت باشد که بی هیچ تردیدی ایشان به عنوان یک اصولگرا و اصلاح طلب واقعی، الگوی همه مسؤولان کشور می­باشند.

ایمان و هویت اسلامی و انقلابی

شهید بهشتی در زمینه هویت اسلامی و انقلابی حرف­هایی دارد که می­تواند چاره­ساز امروز و فردای ما باشد؛

ما آگاهانه در راه با شرف زیستن، سرافراز زیستن، خدایی زیستن، با خود بودن و از آن خود بودن همه این رنج­ها را تا آن افق دور به جان خریده­ایم.

عالی­ترین خواست در انسان، عشق به خدا، عشق به خیر و عدل مطلق است که به دنباله­ی ان علاقه خدمت به انسان­ها، خدمت به خلق در راه رضای خالق را هم می­توان نام برد.

انقلاب ما اسلامی است، ما مسلمانیم، ما برای اسلام مبارزه می­کنیم نه برای سرزمین­ها نه برای قدرت­ها و قدرت طلب­ها.

انسان مسلمان و دست پرورده اسلام دربرابر همه جلوه­های ظلم و فساد حساس است و هرگز بی­تفاوت و خونسرد نیست. ما مجموعه­ای از انسان­های باایمان، مجاهد، پیکارگر حساس لازم داریم.

عدالت

شهید مظلوم دکتر بهشتی اجرای اسلام بدون عدالت را ناقص می­داند و سرچشمه فساد را بی­عدالتی عنوان می­کند؛

در جامعه­ای که به راستی اسلام باشد، هیچ ضد عدلی نباید وجود داشته باشد. این فاصله فراوان درآمدها و زندگی­ها به هیچ عنوان با عدل اسلامی سازگار نیست.

عدالت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و عدالت معنوی در جامعه تنها براساس حاکمیت ضابطه­ها و صداقت­ها به وجود می­آید و نه براساس رفاقت­ها و رودربایستی­ها.

جمهوری اسلامی تا زمانی که موفق به ایجاد عدل اقتصادی و عدل سیاسی و اجتماعی نشود، این بعد از رسالت انبیا را تحقق نداده است.

استقلال طلبی

شهید بهشتی به درستی حفظ استقلال کشور و نظام را خنثی کننده توطئه­های دشمنان می­دانست؛

قرار ما این است که خود بکاریم، خود بخوریم و در زمین خود بنشینیم و باج به هیچ قدرت دیگری ندهیم.

خط قرآن و خط اسلام می­گوید جامعه جمهوری اسلامی باید یک جامعه به تمام معنا مستقل باشد.

همه عربده­کشی­های نوکران آمریکا از همین است که چرا ما خودمان تصمیم می­گیریم و مستقلیم.

تصمیم قاطع اتخاذ کرده­ایم که استقلال پرعظمت خود را به هیچ قیمت و هیچ عنوان و تحت هیچ شرایطی از دست ندهیم.

جهاد علمی

اگر می­خواهید به آن سرزمین مقدس عمران و آبادی، استقلال و آزادی، معنویت و فروغ الهی برسیم باید با شکیبایی و قناعت و استقامت از این طیف و این بیابان اقتصادی سرگردان عبور کنیم.

فرهنگ جامعه ما فرهنگ حرکت، پویایی، آگاهی و قهرمانی است.

باید نظام اجتماعی را طوری درست کنیم که برای مردم سعادت بیاورد. هیچ کس نباید از دست­یابی به سعادت در این نظام ناامید باشد.

سیستم دانشگاه ما باید در خدمت نیازهای جامعه و انقلاب باشد.

جامعه ما می­خواهد این تحصیل­کرده­ها وقتی از دانشگاه بیرون می­آیند به درد مردم برسند.

خودباوری و اعتماد به نفس

دکتر بهشتی معتقد بود هیچ مسلمانی حق یأس و نومیدی ندارد. یک مسلمان باید امید و نشاط باشد؛

انسان موجودی است مسابقه­جو، اگر این مسابقه جویی نبود، علم­ها، هنرها و خیلی چیزهای دیگر نبود.

انسان موجودی خودساز و محیط­ساز است و اسلام انسان را این­طور به ما معرفی نموده است.

ای مسلمان! هیچ وقت خودت را به دست حوادث و جریان­ها مسپار که خدا تو را آفریده است تا به وجود آورنده جریان­ها باشی نه تسلیم شونده در برابر جریان­ها.

اگر در دام سختی­ها گرفتار آمدی، نومید مشو و دست از تلاش مکش، حرکت کن و از خدا بخواه زیرا تو هرگز نمی­توانی پیش­بینی قطعی کنی که راهی به سوی خلاصی از این سختی­ها نداری.

اصلاح طلبی

برای نظارت در اداره جامعه اسلامی به من چه و به تو چه­ای وجود ندارد و برای دخالت البته وجود دارد.

اگر کسی بخواهد جلوی انتقاد سازنده را بگیرد، از اسلام منحرف است. انتقاد سازنده هیچ منافاتی با حمایت ندارد.

برادران و خواهران، صمیمانه می­گویم که حتی هر نقد تلخ صریحی را هم که مطرح کنید، خوشحال می­شویم، عرض کردم ما با کسی تعارف نمی­کنیم البته به شرط اینکه واقعاً انتقاد کردن­هایمان انتقاد مخلصانه باشد نه عجیب­جویی مغرضانه، قصد نیش زدن و هوچی­گری در کار نباشد. قصد بیان کردن نقطه­نظرها و سازندگی باشد.

آزادی و آزاد اندیشی

اسلام، انسان را موجود آزاد می­داند و حتی به این موجود آزاد نهیب می­زند که در هر شرایط اجتماعی هستی، نایست، بمیر یا بمیران یا لااقل هجرت کن، به هر حال تسلیم محیط فساد نشو.

در اسلام آزادی­های فردی، محدودیت­های اجتماعی نیز دارد، انسان آزاد است اما در چهارچوب حدود الله و در چهارچوب قوانین الهی.

کوشش اسلام این است که انسان آزاد تربیت کند، آزاد از بند هوی­وهوس، آزاد از تسلط خشم و شهوت و آزاد از تسلط دیگران تا بتواند راه خویش را آزادانه انتخاب کند.

آزادی و انتخاب آزادانه است که زندگی ما را زندگی و شخصیت ما را شخصیت انسانی می­کند.

شکوفایی اقتصادی

اگر در یک جامعه به هر کس ابزار کار بدهند، حکومت امکانات رشد استعدادها را فراهم کند و در عین حال سرمایه داری و مالکیت شخصی را هم آزاد بگذارد، مالیات­ها را هم بگیرند و بدهند، قانون ارشاد را هم اجرا کنند در چنین جامعه­ای سرمایه­داری بزرگ شخصی پیدا نمی­شود.

- می­خواهیم کشور را رو به غنای اقتصادی بیشتر جلو ببریم اما هیچ اشکالی ندارد که در عین حال که با سرعت به سوی غنای اقتصادی بیشتر جلو می­رویم، در هر مرحله امکانات و مقدوران را عادلانه بر همگان تقسیم کنیم.

چراغ راه

شهید بهشتی از نگاه مقام معظم رهبری

? «مرحوم شهید بهشتی یکی از آن شخصیت­هایی بود که یک حالت استثنایی در آن­ها مشاهده می­شود... او دارای فکر بلندی بود، مغز قوی و فعالی داشت، علاوه بر این این دارای اراده و روحیه ممتازی بود، بر خود و احساسات خویش شدیداً غالب بود، یک فرد بیشتر متفکر بود تا احساساتی، اگرچه آگاهی اوقات احساسات او هم یک جمعیت میلیونی را به جوش می­آورد یعنی این جور احساساتی هم گاهی می­شد اما در همان وقت هم می­توانست مطمئن باشد که دارد منطقی حرف می­زند. از آن قبیل آدم­هایی نبود که احساساتشان آن­ها را بر سوار بر یک اسب سرکشی بکند که مهارش در دستشان نیست بلکه از آن قبیل انسان­هایی بود که در اوج احساساتشان هم آدم می­دانست که دارد منطقی و متین و محاسبه شده حرف می­زند...»

? «بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد، به خاطر اینکه در دوران زندگی­اش کس به عمق و والایی این مرد پی نبرد. شهید بهشتی واقعاً انسان برجسته­ای بود در همه ابعاد.»

? اشخاص درباره شهید بهشتی خیلی صحبت کرده­اند، خیلی چیزها گفته شده و گفتنی­ها گفته شده؛ آن­چه که ما کم داریم شناخته شدن شخصیت این عزیز است، در آثار علمی او، در آثار وجودی او، در مشخص شدن مفاهیم کلمات او در طول زمان»

? «شهید بهشتی بزرگترین تأثیر را داشت. یعنی از شخصیت امام که بگذریم در میان مردم دیگری که در کار مبارزه، رهبری این مبارزه و اداره این انقلاب نقش داشتند از همه مهم­تر و مؤثرتر مرحوم شهید بهشتی بود. طبیعی بود که او را بیشتر مورد تهاجم قرار بدهند.»

زلال قلم

تو را می­شناسم

تا وقتی هفتم تیر فرا برسد و تقویم­هامان را سوگوار کند، استخوان­هایم تیر خواهد کشید. اما تقدیر تو متبرک­تر از آن است که قلم بتواند آن را حک کند. و زبان، به دنیای محاوره ببردش.

تو را می­شناسم؛ از کوچه پس کوچه­های بی­قرار کودکی­ات، از راه­های رویه لاهوت بزرگ­سالی­ات، از دبیرستان دین­ودانش در قم، از مرکز اسلامی هامبورگ، از صدای اسلام، می­شناسمت: از دوستانی که در حوالی تو روبه راه بوده­اند، از امام موسی صدر، استاد مطهری، از مفتح، می­شناسمت؛ از صبح هفتم تیر 1360 که می­گویند برای شهادت می­رفتی و خداحافظی آن روزت در ذهن عزیزانت جاودانه شد. آن روزها، سیاهه خاطرات مرزوبوم من­اند؛ آن روزهای متشنج تلخ که قامت نخل­های کشورم یا تیر می­خورد و یا در انفجاری مهیب می­سوخت. هنوز هم وقتی یادم می­آیند کسانی که داشته­ام و اکنون ندارمشان، دود آن روزها، از سرم بلند می­شود.

? شما همچنان برافراشته­اید.

باید لحن خود را عوض کنم. موید، کار من نیست. باید از سیاهی ظاهری آن روزها بیرون بیایم. تو و امثال تو، نخلی نبوده­اید که بشکنید؛ رویایی صادقه بودید که تعبیرتان شهادت بود. من هنوز هم شما را در بایگانی ذهن کشورم دارم؛ شما را که انبوهِ در دسترس­اید، شما را که زنده­اید و نزد پروردگارتان روزی می­خورید. شما تکه­ای از سرزمین مادری منید که در گوشه و کنار، قدم برافراشته­اید و راهم را روشن کرده­اید؛ قد برافراشته­اید و گذشته­ای پر بار را در پشت سرم به یادگار نهاده­اید. شما به تاراج نیستی نخواهید رفت و در آتشِ نبودن نخواهید سوخت؛ به­رغم میل کسانی که دست به خون شما آلودند. و هوای این آب­وخاک را سوگوار کردند. شما اوج حماسه­اید و حماسه در رگ­های مردم سرزمین من همچنان جریان دارد.

شعر

در محفل عاشقان فرزانه و مست

می­گشت بسوی کربلا دست به دست

ناگاه زخیل ناکسان دستی پست

هفتاد و دو پیمانه به یک سنگ شکست

(محمد­خلیل جمالی)

کوه و در و دشت، سخره نامش بود

جاری نفس سپیده در جامش بود

حق حق گویان گذشت از کوچه ما

مردی که تبار عاشقی نامش بود

***

(سید حسن حسینی)

از کوثر حق باده نابش دادند

هوهو زد و از عرش جوابش دادند

تا مدح سپیده گفت با سرخی خون

تشریف بلند آفتابش دادند

(سید حسن حسینی)

بیدار دلان که به خون در خفتند

خواب همه سفلگان شب، آشفتند

بر دار بلند عاشقی با لب عشق

هفتاد و دو منصور اناالحق گفتند

(حسین اسرافیلی)

آورده­اند که...

با وضو شیر می­دادم

مادر شهید بهشتی می­گفتند در دوران بارداری فرزندم، روزی یک جزء قرآن می­خواندم و احساس آرامشی این قرائت قرآن به من می­داد. در موقع شیر دادن هم رو به قبله می­نشستم و با وضو ایشان را شیر می­دادم و احساس می­کردم هر وقت ناراحتی می­کرد موقع قرآن خواندن آرامش خاصی پیدا می­کرد و به تلاوت من گوش می­کرد.

در ایستگاه راه­آهن آلمان به نماز ایستاد

در سال­های بین 44 تا 49 که آقای بهشتی در آلمان بودند یکی از همراهان ایشان می­گفت در سفری که با آقای بهشتی از هامبورگ به شهر دیگری می­رفتیم اول ظهر به یک ایستگاه راه­آهن رسیدیم و ایشان روی همان سکویی که مسافران سوار قطار می­شوند چند دقیقه که فرصت پیدا کردند چون اول ظهر شده بود قبله­نما را گذاشتند و قبله را مشخص کردند و ایستادند به نماز که اتفاق جالبی هم افتاد. بعضی­ها گفتند این آقا دارد چکار می­کند؟! چون نمی­دانستند دارد چه کار می­کند و این اعمال چیست. پلیس را خبر کردند. پلیس آمد و گفت آقا شما چه کار می­کردید؟ بیایید برویم مرکز پلیس توضیح بدهید و ایشان آن­جا توضیح دادند که من مسلمانم و عبادت مسلمانان این جوری است، چندتا وقت دارد و چون الآن یکی از وقتهایش رسیده بود من ایستادم اینجا و نماز خواندم.

کتاب­های شهید بهشتی

1. آموزش مواضع، انشارات حزب جمهوری اسلامی، تهران، 1360.

2. اقتصاد اسلامی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1374.

3. اهمیت شیوه تعاون، انتشارات وزارت تعاون، تهران، 1374.

4. بانکداری، ربا و قوانین مالی اسلام، نشر بقعه، تهران، 1386.

5. باید و نبایدها، نشر بقعهف تهران، 1379.

6. پنج گفتار، انشارات بی­تا، قم.

7. حج در قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1374.

8. حق و باطل، نشر بقعه، تهران، 1378.

9. خدا از دیدگاه قرآن، بقعه، تهران، 1379.

10. روش برداشت از قرآن، نشر بقعه، 1385.

11. طرح لایحه قصاص، نشر ناصر، قم، 1360.

12. مبارزه پیروز، انتشارات سهامی انتشار، تهران، 1341.

13. مبانی نظری قانون اساسی، بقعه، تهران، 1378.

14. محیط پیدایش اسلام، دفتر نشر فرهنگ، تهران، 1354.

15. موسیقی و تفریح در اسلام، نشر بقعه، تهران، 1386.

16. شب قدر، نشر بقعه، تهران، 1384.

17. ویژگی­های انقلاب اسلامی ایران، دفتر نشر فرهنگ، 1386.

18. شناخت اسلام، نشر بقعه، تهران، 1386.

پی نوشت ها:

[34]. برگرفته از ماهنامه پرسمان، ش 58، ص 24.

حوزه*


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 9:43 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

میلاد حضرت فاطمه زهرا (س)

زلال وحی

به کوشش: امین عظیمی

أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاء: آیا ندیدی چگونه خداوند «کلمه طیبه» (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزه­ای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟ (ابراهیم، 24)

نکته: در روایات و تفاسیر از چند چیز به عنوان مصداق کلمه طیبه یاد شده است: توحید، ایمان، عقاید صحیح، رهبران آسمانی و یاران آنان. آری، توحید، اصل ثابتی است که در فطرت و عمق جان مردم جای دارد. «أَصْلُهَا ثَابِتٌ» و در تمام اعمال و گفتار و افکار انسان اثر می­گذارد. «فَرْعُهَا فِی السَّمَاء» و در همه وقت و در هر فراز و نشیبی می­توان از میوه ایمان بهره­مند شد. درخت توحید، ریشه­ای ثابت دارد. تهدیدها و توطئه­ها و نیش­ها و نوش­ها و طاغوت­ها آن را از پای درنمی­آورند و اگر در روایات این درخت به پیامبر و اهل بیت او علیهم السلام تفسیر شده، به خاطر همین است که دین محمّد صلی الله علیه و آله و راه اهل بیتش در برابر آن همه دشمن، رو به گسترش است و روزی جهانگیر خواهد شد.[1]

حدیث: پیامبر اکرم(ص) فرمود: من آن شجره (طیبه در قرآن) هستم و فاطمه شاخه آن و علی عامل لقاح و باروری آن و حسن و حسین، میوه­های آن و شیعیان ما برگ­های آن درختند. ریشه این درخت در بهشت عدن است و بقیه­اش در جنّت. (به نقل از المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج 3، ص 160 از منابع اهل سنت).[2]

یک جرعه آفتاب

فاطمه از زبان رسول خدا(ص)

«همانا فاطمه پاره تن من است کسی که او را خشمگین سازد مرا خشمگین ساخته.» [بحارالانوار، ج 43، ص 39]

«... دخترم فاطمه، سیده زنان جهان از اولین و آخرین است و او پاره تن من و نور چشم من و میوه دل من و روح من در بدن من است؛ او حوریه­ای است به­صورت انسان؛ هنگامی که در محرابش به عبادت در پیشگاه پروردگارش می­ایستد، نور او برای فرشتگان آسمان می­درخشد؛ همچنان که نور ستارگان برای اهل زمین می­درخشد...». [امالی، شیخ صدوق، صص 99-100]

«بهشت، مشتاق چهار تن از بانوان است: مریم دختر عمران، آسیه همسر فرعون، خدیجه دختر خویله و فاطمه علیها السلام دختر محمد صلی الله علیه وآله وسلم» [بحارالانوار، ج 43، ص 19]

«... روز قیامت، منادی از زیر عرش ندا می­کند: ای اهل محشر! سر به زیر افکنید و چشم­ها را ببندید تا فاطمه علیها السلام از صراط عبور کند: و او عبور می­کند در حالی که هفتاد هزار نفر از حوریان بهشتی همراه اویند.» [امالی صدوق، ص 25]

«فاطمه پاره من است؛ کسی که او را خوشحال سازد مرا خوشحال ساخته و کسی که او را ناراحت کند مرا ناراحت کرده، فاطمه گرامی­ترین مردم نزد من است.» [بحارالانوار، ج 43، ص 39]

«خداوند به خشم فاطمه خشمگین می­شود و به خشنودی او خشنود می­گردد.» [امالی مفید، ص 56]

«هرگاه مشتاق بوی بهشت می­شوم، دخترم فاطمه را می­بویم» [همان، ص 4]

«خداوند، تمام وجود دخترم فاطمه را لبریز از ایمان و یقین کرده است.» [همان، ص 23]

از زبان پیشوایان معصوم

«علی(ع): بخدا قسم او (حضرت زهرا) هیچ­گاه مرا به خشم دربیاورد هیچ­گاه در امری با من مخالفت نکرد و من هر گاه به او نگاه می­کردم، غم­ها و اندوه­ها از من برطرف می­شد.» [وسائل الشیعه، ج 14، ص 16]

امام صادق(ع):

«فاطمه، صدیق کبری است؛ محور حرکت انسان­های گذشته، معرفت و شناخت حضرت فاطمه علیها السلام بوده است.» [بحارالانوار، ج 43، ص 64]

امام کاظم(ع):

«در خانه­ای که اسم محمد یا علی، حسن، حسین، جعفر، عبدالله و از زنان، فاطمه باشد، فقر و تنگدستی وارد نخواهد شد.» [سفینه البحار، ج 4، ص 295]

امام زمان(ع):

«در دختر رسول خدا فاطمه سلام الله علیها برای من سرمشق و الگویی نیکو است.» [بحارالانوار، ج 53، ص 180]

امام صادق(ع):

«هر آن کس که فاطمه علیها السلام را آنگونه که باید بشناسد؛ لیله القدر را درک کرده.» [تفسیر فرات کوفی، ص 581]

امام صادق(ع):

«فاطمه را از آن­رو فاطمه گفته­اند که مردم از شناخت او عاجزند.» [همان]

اشاره

روح الله حبیبیان

«مولود بهشتی»

پیامبر اسلام در سال پنجم بعثت، سخت­ترین فشارها را پشت­سر می­گذاشت که به اذن خدا، حادثه عظیم معراج رخ داد. حضرت، برای مشاهده ملکوت آسمان­ها به معراج رفت. در آن شب، جبرئیل از میوه درخت طوبی به ایشان داد و پیامبر(ص) از آن، تناول کرد. ... و «کوثر»، نعمتی است که از برکت همان میوه بهشتی، به واپسین فرستاده خداوند، اعطا شد؛ مگر نه اینکه پیامبر(ص) همواره دخترش را می­بوسید و می­فرمود: «من بوی بهشت را از او استشمام می­کنم»؟!

چهار بانوی بهشتی

حضرت خدیجه که پس از ازدواج با رسول خدا(ص)، مورد قهر و قطع رابطه زنان مکه قرار گرفته بود، در آستانه وضع حمل، به دنبال این زنان فرستاد تا او را در این امر مهم یاری کنند؛ ولی با پاسخ سرد و زشت آنان روبرو شد: «تو به سخن ما گوش نکردی و با یتیم ابوطالب که مالی نداشت، ازدواج کردی، ما نیز به یاری تو نخواهیم آمد.»

لحظه­های دشوار و بحرانی وضع حمل فرا رسید و خدیجه(س) تنها و بی­یار و یاور بود. ناگهان چهار زن را کنار خود دید. یکی از آنها گفت: «نترس و غمگین مباش؛ پروردگار مهربانت ما را به یاری تو فرستاده است؛ ما خواهران توایم.» به کمک چهار بانوی بهشتی [ساره همسر ابراهیم، آسیه همسر فرعون، مریم دختر عمران، و کُلثم، خواهر موسی]، مولود خجسته مکه، کوثر پیامبر، فاطمه زهرا سلام الله علیها، جهان را با قدوم خویش مزین ساخت... .

عفاف و حجاب

پیامبر(ص) روزی از مردم پرسید بهترین چیز برای زنان چیست؟ امیرالمومنین علی(ع) این سؤال را در منزل از حضرت زهرا پرسید و آن حضرت پاسخ داد: «اینکه مردان را نبینند و مردان نیز ایشان را نبینند.»[3] و هنگامی که این پاسخ به پیامبر عرض شد، حضرت ایشان را تحسین و تصدیق فرمود: در تقسیم کارهای زندگی، وقتی رسول خدا(ص) کارهای بیرون منزل را به علی(ع) و کارهای داخل منزل را به فاطمه سلام الله علیها سپردند، حضرت زهرا فرمود: «جز خدا کسی نمی­داند که چقدر خوشحال شدم که رسول خدا مرا از مواجهه با مردان معاف داشت.»[4]

در منطق فاطمه زهرا سلام الله علیها، ویژگی­های جسمانی زن، فقط و فقط محدود در زندگی زناشویی اوست؛ تا آنجا که حضرت زهرا(س) از اینکه در تشییع جنازه، پارچه­ای روی بدنش افکنده باشد و حجم بدن مبارکش نمایان باشد، ابراز ناراحتی کرد.[5] اما همه اینها، به معنی انزوا و گوشه­گیری زنان نیست؛ بلکه در مقام ضرورت، زن می­تواند، بلکه باید میدان­دار تلاش­های اجتماعی و فرهنگی و دینی باشد؛ چنانکه حضرت زهرا سلام الله علیها، خود در احقاق حق امیرالمونین علی(ع) از هیچ کوششی دریغ نفرمود.»[6]

در جبهه فرهنگی و سیاسی

ایمان و اعتقاد حضرت زهرا سلام الله علیها به حفظ عفت و حجاب مانع از همراهی و مجاهدت در عرصه­های گوناگون دفاع از اسلام و حق نمی­شود. حضور در منطقه نبرد و مداوای زخم­ها و شستن شمشیرها؛ حضور در مسجد برای دفاع از حق و ولایت؛ ایراد خطبه در جمع مردان و زنان و سرکوب کردن دشمنان با استدلال­های متقن و محکم؛ حضور شبانه در منزل گوره زیادی از مهاجرین و انصار و گوشزد کردن ظلمی که بر علی(ع) رفته و تذکر وظیفه آنها و در نهایت، آن­گاه که دست استدلال و برهان و کلام کوتاه شد، اشک­های هر روزه و جهاد فرهنگی آشکار در برابر دشمن، همه و همه، نمونه­هایی از فعالیت­های فرهنگی و سیاسی فاطمه زهرا سلام الله علیها در کنار حفظ عفت و تقوا و بندگی خداست.

تا می­توانی بپرس!

از جمله تلاشهای فرهنگی حضرت پاسخگویی به سؤالات و شبهات زنان و مردان بود؛ چنانکه نقل شده برخی از زنان، خدمت ایشان رسیده، پرسش­های شرعی خویش را مطرح و پاسخ دریافت کردند و آن­گاه که پرسش­گر، بسیاری پرسش­های خود شرمگین می­شد، حضرت با ذکر روایتی که اشاره به فضیلت این گفت­وگوهای علمی داشت، از شرمساری آنها می­کاست و زمینه طرح پرسش­های بیشتر را فراهم می­کرد.

یکی از اصحاب می­گوید پس از درگذشت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، فاطمه را در کنار تربت شهدای احد دیدم که اشک می­ریخت. نزدیک رفته از او اجازه خواستم، حضرت از گریه ساکت شد. (پس از کلامی چند) گفتم: ای سرور زنان، از شما سؤالی دارم که در سینه­ام آشوب کرده! حضرت فرمود: بپرس؛ گفتم: آیا رسول خدا(ص)، پیش از وفاتش بر امامت حضرت علی(ع) تصریح کرده بود؟ حضرت فرمود: عجیب است؛ آیا روز غدیر خم را فراموش کردید؟ [هم، گفت­وگوی مختصری ادامه پیدا کرد] پرسیدم: پس چرا علی از حق خود دست کشیده قیام نکرد؟

حضرت فرمود: از رسول خدا شنیدم که فرمود: «امام، همانند کعبه است که افراد به سوی او می­روند و او به سوی مردم نمی­رود.»[7]

گفتار مجری

فاطمه در عرصه کار و تلاش

در روایتی از امام صادق(ع) از جابر بن عبدالله انصاری صحابی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده «روزی رسول خدا به خانه دخترش فاطمه سلام الله علیها وارد شد و زهرا را در حالتی دید که اشک از چشمانش جاری شد؛ زیرا لباس آن حضرت بسیار نامناسب بود و با آن وضع، از یک­سو مشغول آردکردن جو و تهیه نان و از سویی دیگر، مشغول شیر دادن به کودک خود بود.

پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: ای دختر عزیزم، این گونه تخلی­ها را در دینار برای رسیدن به پاداش و شیرینهای اخروی پذیرا باش و صبر و بردباری را از دست مده...» [بحارالانوار، ج 43، ص 85]

حضرت زهرا سلام الله علیها افزون بر کارهای جاری زندگی، حتی برای اداره زندگی و مقابله با مشکلات، ؟؟ برای اجنبی را نیز می­پذیرفت تا آبرو و حرمت خانواده­اش محفوظ بماند؛ نقل است روزی که گرسنگی بسیار بر خانه علی(ع) فشار آورده بود، حضرت نزد یک یهودی رفته با او قرارداد کرد تا در برابر مقدار جو، حضرت زهرا پشم­های او را برسید و حضرت نیز قرارداد خود را با بانوی دو عالم در میان گذاشت و او نیز پذیرفته، شروع به کار استیجاری کرد. [بحارالانوار، ج 35، ص 137]

نکته­های ظریف

عبادت آن حضرت با همه تلاشهای شبانه روزی و کارهای طاقت­فرسا، آنگونه بود که در روایات بسیاری به آن اشاره شده است. چنانکه نقل شده وقتی به عبادت می­ایستاد، همچون ستاره­ای درخشان برای اهالی آسمان­ها نورافشانی می­کرد. [علل الشرایع، ج 1، ص 215]

حسن بصری از بزرگان اهل سنت تصریح می­کند:

«در میان امت اسلام کسی عابدتر از فاطمه (سلام الله علیها) نبود او آنقدر در نماز می­ایستاد تا جاییکه قدم­هایش ورم می­کرد» [مناقب، ج 3، ص 341]

همچنین نقل شده هنگام نماز، از ترس خدا به نفس نفس می­افتاد. [ارشاد القلوب، ص 105]

یکی عبادات مستحبی آن حضرت، نمازی بود که از جبرئیل آموخته بود. امام صادق(ع) می­فرماید:

مادرم فاطمه سلام الله علیها همواره دو رکعت نماز را که جبرئیل به او آموخته بود می­خواند. در رکعت اول، بعد از حمد، صد مرتبه سوره قدر و در رکعت دوم پس از حمد، صد مرتبه سوره توحید و پس از سلام نماز، تسبیحات حضرت زهرا (س ).

آن حضرت در راه عبادت و بندگی، ابتکاراتی هم داشت؛ از جمله آنکه ابتدا تسبیحی به­وسیله 34 گره روی یک نخ ساخت و از آن استفاده می­کرد؛ ولی پس از شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا، از خاک تربت او تسبیحی ساخته از آن استفاده می­فرمودند که پس از آن، تسبیح در بین مردم رواج یافت.» [وسائل الشیعه، ج 14، ح 1033]

از روایات بی­شمار، برمی­آید که آن حضرت در منزل، محرابی داشت که در آن مشغول به نماز و عبادت می­شد. امام مجتبی(ع) می­فرماید: «شب جمعه­ای مادرم را در محراب عبادتش دیدم که تا صبح به رکوع و سجود اشتغال داشت و پیوسته با ذکر نام برای مردان و زنان مومن، بسیار دعا می­فرمود؛ ولی برای خود دعایی نکرد. گفتم: مادر! چرا همانگونه که برای دیگران دعا می­کنی برای خود دعا نمی­کنی؟ فرمود: پسرم! نخست همسایه و سپس خود. [بحارالانوار، ج 43، ص 82]

حضرت زهرا (س ) عاشق بندگی خدا بود؛ چنانکه روزی رسول خدا به او فرمود: «دخترم، از خدا چیزی بخواه که جبرئیل از جانب خدا، وعده اجابت داده است. فاطمه سلام الله علیها عرض کرد: حاجتی جز توفیق در بندگی خدا ندارم. آرزویم این است که به وجه ؟؟ نظاره کنم و ناظر جمال او باشم.» [کافی، ح 536]

زلال قلم

سید محمود طاهری

بوی عصمت، طعم بهشت

شکوفه­ها، شگفت­زده از طراوات نوزادی شدند که عطر خدا را به همراه داشت و ستارگان، خیره در سیمای طفلی شدند که نور آفریدگار در آن باز تابیده بود و خدیجه شادمان از ولادت دختری که بوی عصمت می­داد و طعم بهشت.

زن­های مکه، خدیجه را در واپسین لحظه­ها و با همه دردهایش وانهادند، تا انتقام همراهی­اش با رسول خدا(ص) را از او بستانند؛ بی­خبر از آنکه زنانی به رنگ خدا و به بوی بهشت، چشم به راه تولد نورند، تا خود را به عطر او متبرّک و دامان خود را قنداقه این نوزاد آسمانی کنند. و این گونه، فاطمه بر روی فرشی از شکوفه­های آسمانی پا به زمین گذاشت تا به هستی رونقی دگر بخشد و خاکیان را به ملکوت پیوند زند.

ناطقه مرا مگر روح قُدس کند مدد

تا که ثنای حضرت سیده نسا کند

فیض نخست و خاتمه، نور جمال فاطمه

چشم دل از نظاره در مبدأ و منتهی کند

«مفتقرا» متاب رو از در او به هیچ رو

زانکه مس وجود را فضّه او طلا کند

[آیت الله اصفهانی، مشهور به کمپانی]

«کوثر» زلال

تو را با کدامین پدیده هستی می­توان سنجید و با کدام انسان، همانند دانست؛ آنجا که «امّ ابیها» لقب گرفتی و اشرف آدمیان بر دستانت بوسه زد.

چه زیبا پدرت اوج تو را به تصویر کشید؛ آنگاه که فرمود: «فَداها اَبوها؛ پدرش به فدایش باد.» تو آن «خیر کثیر» و «کوثر» زلالی که «آب حیات ولایت» از دامان تو تا گستره جاودانگی و فراسوی زمان، جاری است و نغمه خطبه­هایت در دراز نامی تاریخ، طنین­انداز است. تو به دنیا نیامده­ای، که این دنیا بود که به حضرت رسیده، و شایستگی دیدارت، تنها هجده بهار بهره او شد؛ و تو از تبار ملکوتی، و باید که جهان ملکوت به مجلس اُنست راه می­یافت، و به او اجازه دیداری جاودانه می­دادی.

صد تبارک گفت نقاش ازل چون برنگاشت

طلعت زیبا و خوی مشگ بار فاطمه

ایزد یکتا به طاق عرش اعلی بر نگاشت

نام پاک و عزت و شأن و وقار فاطمه

پیش سرو قامتش شرمنده طوبای بهشت

عرشیان تکبیر گویان بر شعار فاطمه

زد «الهی» چنگ در دامان عصمت کز نشاط

مست ناب کوثر است از جویبار فاطمه

[حکیم آیت الله الهی قشمه­ای]

همان هجده بهار کافی بود...

... و خدا این­گونه مقدر بود که نوزادی از جنس زن، به هستی معنا بخشد و آفرینش را با حضور خویش بیاراید؛ آن­که شکوه نامش به بازار زیبایی­ها رونق بخشید و وقار و نجاتش، به پاکی­ها صفایی دگر آموخت؛ کسی که در دعاهای شبانه­اش، همسایه­ها را بر خود و خانواده­اش مقدّم می­داشت و افطار روزه­اش را به تهی­دستان و بینوایان می­بخشید.

برای او تنها هجده بهار، کافی بود تا سر بر چکاد «عصمت» بساید و سیمای راستین یک زن را به نمایش بگذارد. و آن عشق پاکی که او بر آستانش لب سوده بود، وی را از بند «نان» و ننگ «نام» رهانیده بود؛ پس حضرتش را چه باک اگر شأنش نهان مانَد و قبرش ناپیدا:

چه کنم نام و نشان را چه زتو گم نشود کس

چه کنم سیم و دِرم را چو در این گنج فتادم

(مولوی)

آبروی زن

تو آمدی و به زن آبرو بخشیدی و گستره­ای بی­پایان از مقام یک بانو را در برابرش گشودی.

کدام زن چون تو به جهان، نور پاشید و کدام بانو هماند تو بوی خدا می­داد؛ آن سان که خورشید به همه سوی، نور می­پاشید و جایی از زمین را از روشنایی و گرمای خود، تهی نمی­خواهد. تو نیز چنین بودی که سردی و سیاهی و تاریکی دل­ها و جان­ها و افق­ها را بر نمی­تابیدی و از جایگاه بلند خویش، به همه سوی، روشنایی و نور گسترانیدی، تا چون خورشید، گل­ها و بستان­ها، از نور و گرمای تو پرورش یابند و عقل­ها و ذهن­ها شکوفا شوند.

کیست که به دامانت بیاویزد و دستانش از مائده­های آسمانی، لبریز نشود؟! کسیت که نامت را ببرد و بر نهال دلش شکوفه آرامش ننشیند، و کسیت که دریچه دلش را به سوی تو بگشاید و آکنده از عطر دلاویز وجودت نگردد؟!

بانوی هجده ساله! افسوس که واژگان، از نمایش بلندای قامتت ناتوانند، همان گونه که آینه هستی را توان تماشای چهره کاملت نبوده است.

آری! ژرفای سیمای معنوی­ات را تنها در آینه ملکوت باید دید، و مقام ناپیدایت را تنها در جهانی دیگر می­توان به نظاره نشست.

سلام بر تو ای «محدّثه»، ای «زهرا»، ای «زهره»، و ای آن­که تو را نتوان با کسی سنجید؛ جز آنکه بگوییم: «فاطمه، فاطمه است.»

جان عرشیان

از این پس رسول خدا(ص) چه غم دارد؛ که از دامانش چشمه کوثر جوشیده است، تا به چهار سوی آفرینش، جاری شود و همه تشنگان را مهمان خنکای جرعه­هایش نماید. با حضور سبز فاطمه، چه بهانه­ای برای تشنه کامی به جای می­ماند و چه عذری برای خشکسالی دل­ها و جان­ها:

«گر نه اَعطَیناک کوثر خوانده­ای

پس چرا خشکی و تنها مانده­ای»

(مولوی)

گرچه پهلویت شکست، باکی نیست؛ که نامت نخواهد شکست و جاودانه خواهی ماند و آرامگاه تو باید در دل ملکوتیان و جان عرشیان باشد، نه در زیر خاک و در مدینه و بقیع.

گرچه ما همچنان جای جای بقیع را می­کاویم، تا شاید نشانه­ای از تو بیابیم و خاک مزارت را سرمه چشمانمان و مرهم زخم­های کهنه­مان سازیم.

بر سر تربت ما چون برسی همت خواه

که زیارتگه رندان جهان خواهد بود

(حافظ)

آورده­اند که...

امروز نوبت من است

سلمان فارسی، تندتر از همیشه گامی برمی­داشت. نه اینکه در پی کار رسول خدا می­رفت، که آن، خود نیز دل­انگیزترین کارها برای وی بود – بلکه هر گاه رسول خدا او را در بی­کاری، به خانه دخترش زهرا می­فرستاد، چنان شوقی سراپای وجودش را فرا می­گرفت که سرازپا نمی­شناخت.

- «بسم الله»!

صدای ملکوتی و با وقار دختر رسول خدا که اذن ورود به او می­داد، گویی در بهشت را به روی او گشود. آرام و سر به زیر، وارد خانه مولایش علی(ع) شد. هنوز لب به سخن نگشوده بود که دلش از آنچه دید شکست؛ در خانه محقّر علی(ع)، حسین کوچک در گوشه­ای، از گرسنگی بی­تابی می­کرد و دختر برترین مخلوق عالم، مشغول آرد کردن جو با دستاس بود. اشک­های سلمان جاری شد؛ آه، دستان ریحانه رسول خدا(ص) از شدت کار با دستگیره­های خشن دستاس سنگی، ورم کرده و خون­آلود است! سلمان، سکوت را شکست. اندوهگین دلشکسته گفت: ای دختر رسول خدا! چرا از فضه کنیز منزل کمک نمی­گیری که اینگونه...؛ عقده گلو، مانع ادا دادن کلام شد. حضرت لحظه­ای دستاس را متوقف کرد و آنگاه فرمود: «پدرم سفارش او را به من کرده، من نیز کارها را بین خودمان عادلانه تقسیم کردم؛ یک روز او کار می­کند و یک روز من و امروز نوبت استراحت اوست.»[8]

کوتاه و گویا

میلاد حضرت بتول و هدیه آسمانی خدا به رسول، بانوی ملکوت و جبروت، حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها گرامی باد!.

امشب، آسمان مکه آذین­بند قدوم دختر خورشید است و کعبه و زمزم و صفا، سرود خوان آمدن کوثر جاری رسول خدایند.

میلاد زهره زهرا، طاهره مطهره، کوثر رسول، حضرت زهرای بتول بر همه مسلمانان جهان مبارک باد!.

شعر

«شرق حیرت»

«اعظم السادات میرسلیمی»

سمت چشمان شما را شرق حیرت گفته­اند

غربت اندوه ما را غرب حسرت گفته­اند

یازده خورشید نورانی تشعشع کرده­اند

زیر آن چادر که آلاچیق عصمت گفته­اند

ساکنان باغهای آبی هفت آسمان

یک صدا بانوی کوثر را مدیحت گفته­اند

کوچه­های معرفت تا رهگذار گام توست

خاک آن را اصل عرفان مهر طینت گفته­اند

نیستی هم با شعاع هستی تو جان گرفت

پرد و نام تو را آهنگ خلقت گفته­اند

بس که خون باریده­ام از دیده با یاد شما

قلب ما را کربلای داغ غیرت گفته­اند

ای حجاز معرفت بعد از تو یاران علی

از نجف تا کوفه ار اقلیم غربت گفته­اند

آرمان شهر منی ای سرزمین عشق و نور

خانه­ات را تا کجا آباد حکمت گفته­اند

روز دیدار تو رستاخیز احساسات ماست

عالم شیدایی ما را قیامت گفته­اند

«گل محمدی»

نصوره عرب سرهنگی

امشب در این کویر گلی زاده می­شود

دنیا به خاک بوسی­اش آماده می­شود

امشب هزار دسته گل نور از بهشت

بر خانه خدیجه فرستاده می­شود

می­آید او که نو گل پاک محمد است

زهرا که مقتدای هر آزاده می­شود

بوی گلاب می­دهد امشب تمام خاک

امشب در این کویر گلی زاده می­شود

«تولد» یدالله گودرزی

لحظه­ها

لحظه­های ناگوار و تیره بود ناگهان

بر سکوت باستانی زمین یازده ستاره

ظلمتی عمیق چیره بود در ادامه­ات شکفت؛

آمدی

_مثل ماه_

در میان رودی از ترانه و سرود

با تنی کبود

هاتفی

در میان آسمان شب از طلوع روشن تو گفت

پی نوشت ها:

[1]. تفسیر نور: ج 6، ص: 283.

[2]. نهج الفصاحه (تنظیم موضوعی)، ص 401.

[3]. منتهی الآمال، ج 1، ص 133.

[4]. .وسائل الشیعه، ج 14، ص 122.

[5]. الاستیعاب، ص 751.

[6]. لک: علی قائمی، در مکتب فاطمه.

[7]. غایه المرام، ج 1، ص 326.

[8]. بحارالانوار، ج 11، ص 205.

حوزه*


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 9:41 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

ولادت حضرت امام محمد باقر(ع)

 

 

ـ اشاره

ـ چراغ راه

ـ گفتار مجری

ـ زلال قلم

ـ شعر

ـ آورده­اند که...

ـ نظر شما چیه؟

ـ کتابستان

اشاره

درآمد

رقیه ندیری

در روز جمعه، اول ماه رجب سال 1357 هجری، در شهر مدینه، فرزندی متولد شد که او را محمد نامیدند. مادرش فاطمه دختر امام حسن(ع) و پدرش امام سجاد(ع) بود. از این جهت، نخستین امامی بود که هم از نظر پدرو هم از نظر مادر، فاطمی و علوی بود. چند سال از زندگی خود را همراه جد بزرگوار خویش، امام حسین(ع) سپری کرد و در واقعه کربلا، چهر سال و در هنگام وفات پدر بزرگوارش، 39 سال داشت. مدت امامت آن حضرت هجده سال و در ایام امامت خویش، با ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبدالملک و هشام بن عبدالملک هم عصر بود. در زمان خلافت هشام، سال 114 هجری در 57 سالگی به شهادت رسید و در قبرستان بقیع، در کنار پدر و جد مادری خود امام حسن مجتبی(ع) دفن شد.

پایه­گذاری نهضت علمی

با این که آغاز امامت آن حضرت با خلافت ولید بن عبدالملک همراه بود و در شرایط نامساعد اجتماعی قرار داشت، اما توانست نهضتی علمی را پایه گذاری کندکه تا آن زمان، در اسلم بی سابقه بود. معارف پردرج اسلام، به خاطر ممنوعیت نشر احادیث که تا آن زمان نیز ادامه داشت، کم کم به دست فراموشی سپرده می­شدو محصولات وابستگان به خلفای وقت، جایگزین آنها می­شد؛ ولی امام باقر(ع) با دوراندیشی و تحمل مشکلات بسیار، توانست مقدمات تأسیس یک دانشگاه بزرگ اسلامی را پایه­ریزی کند آن حضرت که در تمام صفات والای انسانی، سرآمد روزگار خود بود، توانست شیفتگان علم و فضیلت را سراسر جامعه اسلامی آن روز، دور خود جمع کند و آن­قدر ورایات واحادیث و آثار علمی در زمینه مسائل و احکام و تفسیر و تاریخ اسلم و انواع علوم از ایشان به یادگار مانده که ازهیچ یک از امامان معصوم، جز فرزند بزرگوارش امام صادق(ع) دیده نشده است. گروهی از اصحاب پیامبر(ص) و تابعین و دیگر طالبان علم، از محضر درس او بهره می­گرفتند که شیخ طوسی(ره) در رجال خود، نام 468 نفر از آنان را آورده است. بسیاری از بزرگان اهل سنت، همچون ابوحنیفه، مالک بن انس، حمد بن ادریس شافعی، زیاد بن منذر نهری، اوزاعی زهری و ابن مبارک، از محضر درس آن حضرت، استاده­های فراوان برده­اند. کتاب­ها و نوشته­های دانشمندان و مفسران و مورخان اهل تسنن، همچون طبری، خطیب بغدادی، ابونعیم اصفهانی و کتبی مانند: «موطأ» مالک، سنن»، بن داوود، «مسند»، ابی حنیفه، «مسند» مروزی، «تفسیر نقاش»، «تفسیر زمخشری» و ده­ها کتاب دیگر که از مهم ترین کتب اهل تسنن هستند، سرشار از سخنان ارزشمند آن حضرت می­باشند.[68]

گفتار مجری

نام و نشانه­ها

رقیه ندیری

امام پنجم شیعیان، هم­نام رسول خدا و تنها کنیه­اش ابوجعفر است. نویسندگان، هفت لقب معروف برایمحمد بن علی(ع) ذکر کرده­اند؛ باقرالعلوم، شاکر،­هادی، امین، صابر، اهد وشبیه و از همه معروف­تر باقرالعلم است که این لقب زیبا از سوی خدای سبحان و رسولخدا برای حضرت برگزیده شد. محمد بن علی از نظر دانش به مقامی رسیدکه خدای سبحان، وی را باقرالعلم یعنی شکوفاکننده علم دین و نمایان سازنده دانش نامید . حتی این لقب زیبا رد کتاب­های آسمانی پیش از قرآن نیز دیده می­شود.

1. حبیب الله احمدی، امام باقر(ع) الگوی زندگی، انتشارات فاطیما، چاپ دوم، 1385، ص24.

تربیت

مربیان لایق وشایسته، نقش محوری در افراد ایفا می­کنند. اندیشه­های بلند و عرشی و دامن­های پاک مربیان، همواره تربیت یافتگان را به مراحل اوج انسانی عروج می­دهد. محمد بن علی(ع)، دوران کودکی خویش را افزون بر سایه پر مهر پدری، در جوار حسین بن علی(ع) سپری کرد و از رفتار او، آزادگی وسترگی آموخت. امام باقر(ع) در زمره افرادی استکه حادثه کربلا را از نزدیک مشاهده کرد؛ پس از آن، در آغوش پر مهر سیدالساجدین و مادر پاک دامنش که سرآمد همگان بود، به سر برد.اندیشه­های زلال وحیانی، مقاومت، منش، بزرگی، عزت نفس، پاکی و عبودیت در پیشگاه خدا، درس­هایی است که محمد بن علی(ع) از پدر گرفت و در اندیشه، چنان بلند و تیز پرواز شد که هیچ تیز پروازی به بلندای آن نرسید و در رفتار، آن گونه سترگ و مقاوم بود که هیچ حادثه تلخ و ناگواری، را از صراط مستقیم انحراف نداد.[69]

دانش و آگاهی

امام باقر(ع) از دوران کودکی، شکافنده دانش­ها شناخته شده بود؛ تا آن جا که در ستایش دانش او، شاعران، قصیده­ها سروده و نویسندگان، قلم­فرسایی­ها کرده اند. مردم، به ویپه دانشوران، شیفته نام و آوازه او بوده اند واین علاقه در بین مردم عراق، بیشتر به چم می­خورد. هشام بن عبدالملک ـ خلیفه وقت ـ او را در مسجدالحرام دیدغ در حالی که بر دست غلامش تکیه کرده بود. از او پرسید: آیا او همان کسی است که مردم عراق بهت­زده علم­اش هستند؟ غلام پاسخ داد: آری. خلیفه به غلام دستور داد امام را برای پاسخ به پرسش­های خلیفه فرخواند. خلایفه پرسش­ها را مطرح کرد. امام به گونه­ای پاسخ دادکه هشام خاموش ماند و هیچ نگفت.

بحارالانوار، ج 46، ص 332.

پاسداری از اندیشه­ها

امام باقر(ع) در زمانی زندگی می­کرد که از یک­سو، نقل و کتابت احادیث پیامبر ممنوع شده بود و از سوی دیگر، احادیث ساختگی، دهان به دهان می­گشت.

فرقه­های گوناگون سر برآورده و دین را با سلیقه خود تعریف می­کردند. یهودیان و مسلمانانی که یهودی بوده و ناگزیر، اسلام را پذیرفته بودند، دین را به سمت آموزه­های تحریف شده یهودی بردند. تجمل و خوشی­خواهی در میان مسلمانان رایج شده بود؛ در حالی که بحران اقتصادی گریبان­گیر جامعه بود و فضاهای تنگ سیاسی، مزید بر علت. در این میان، امام باقر(ع) می­کوشید فهم درستی از دین ارائه دهد. احادیث پیامبر و امامان پیشین را احیا کند، از انحرافات جلوگیری نماید و این اهداف، پایه گذاری نهضتی بزرگ را می­طلبیدکه امام باقر(ع) با تربیت شاگردانی فراوان از اقصا نقاط جامعه اسلامی به آن همت گماشت و فرزند بزرگوارش، آن را به بار نشاند.

شبهاتی عظیم درباره خداوند در ذهن مردم بود که درباره او، اندیشه مرئیت، جسمانیت، تشبیه و غیره قائل بودند. بخش مهم از اوقات تدریس و تعلیم امام باقر(ع)، صرف این شد که اعتقادات مربوط به توحید را در مردم اصلاح کند.

علی قائمی، فجر دانش­ها، انتشارات امیری، چاپ اول، زمستان 1376، ص 352.

دستاوردهای زندگی امام باقر(ع)

این امام بزرگوار، مبانی عقیدتی و باورهای دینی جامعه اسلامی را استوار کرد به نقد و تخطئه اندیشه­های انحرافی و باورهای نادرست راه یافته در قلمرو اسلامی پرداخت. فرهنگ فقهی و احکام شریعت را گسترش داد، با رو­های غلط در کار اجتهاد و استنباط احکام فقهی مبارزه کرد، جامعه شیعی را به سوی اندیشه­های ناب اسلامی هدایت فرمود، تشکیلات شیعی را از خطر انهدام و نابود شدن در زیر چرخ­های حاکمیت استبدادی امویان حفظ کرد و به جامعه اسلامی در زمینه­های عبادت، زهد، کار و تلاش، علم، اخلاق و حضور مفید و سازنده در اجتماع، الگوهای عملی را شناساند.

امام باقر، جلوه امامت در افق دانش، تحقیق گروه تاریخ اسلام، نگارش: احمد ترابی، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1375، ص 22.

چراغ راه

در پرتو کلام پیشوای پنجم

رقیه ندیری

«کسی که واعظی درونی نداشته باشد موظعه­های مردم سوید به او نمی­رساند».

بحارالانوار،ج 78، ص 173.

«با راست کرداری، خود را برای خداوند بیارای».

هادی ربانی و سیدمحسن موسوی، آینه یادها، دارالحدیث، قم، 1381، ص 233.

«بردباری توام با پاداش، از هر دو چیزی که با یکدیگر مخلوط شوند بهتر است».

شیخ مفید، الارشاد، ترجمه محمدباقر ساعدی، انتشارات کتاب فروشی اسلامیه، چاپ سوم، 1376، ص 517.

«گرفتاری مردم، برای ما از هر چیزی بزرگتر و دشوارتر است؛ زیرا اگر آنان را به راه حق بخوانیم دعوت ما را نمی­پذیرند و اگر به حال خود بگذاریمشان، دیگران نمی­توانند آنها را هدایت کنند.

همان، ص 518.

«هر کس در هر پنج­شنبه سوره مائده تلاوت کند، هیچ­گاه ایمانش با شرک آمیخته نمی­شود».

بحارالانوار، ج 92، دارالحدیث العربی، بیروت، ص 273.

«فضیلتی چون جهاد نیست و جهادی چون مبارزه با هوای نفس نیست».

محمدعلی کوشا، سیره و سخن پیشوایان، انتشارات سوره، مهر، چاپ چهارم، 1383، ص 197.

«تو را به پنچ چیز سفارش می­کنم: 1. اگر مورد ستم واقع شدی، ستم مکن.

2. اگر به تو خیانت کردند، خیانت مکن،

3. اگر تکذیبت نمودند، خشمگین نشو،

4. اگر مدحت کردند، شاد نباش.

5. اگر نکوهش­ات کردند، بی­تابی مکن!»

همان، ص 198، به نقل از تحف العقول، ص 284.

«دانشمندی که از علمش استفاده شود، از هفتاد هزار عابد بهتر است».

همان، ص 199، به نقل از تحف العقول، ص 294.

چراغ راه

عبدالله ملکی

«همواره علما و دانشمندان را در برابر ابوجعفر محمد(ع)، حقیر و کوچک می­دیدم؛ چنان که حق نفس کشیدن به خود نمی­دادند، یا آنکه آنها را در برابر دیگران این گونه ناتوان مشاهده نمی­کردم».

شیخ مفید، الارشاد، ترجمه محمدباقر ساعدی، انتشارات کتاب­فروشی اسلامیه، چاپ دوم، 1376، ص 510.

ابوزهره ـ از بزرگان اهل سنت ـ

«اوکر خدای از وی خونود باد، مفسر قرآن، مبین فقه اسلامی، درک کننده حکم خدا و امر و نهی او بود».

علی قائمی، فجر دانش­ها، حضرت امام محمدباقر(ع)، انتشارات امیری، چاپ اول، 1376، ص 80.

ابن خلکان

باقر(ع) عالم و آقای بس بزرگی بود، به او باقر می­گفتند؛ زیرا علم را می­شکافت، حقیقتش را آشکار ساخته و آن را توسعه می­داد».

فضایل وس یره چهارده معصوم در آثار استاد علامه حسین زاده آملی

جابر جعفی

«ابوجعفر، هفتاد هزار حدیث برای من روایت کرد».

محمدعلی کوشا، سیره و سخن پیشوایان، انتشارات سوره مهر، چاپ چهارم، 1383، ص192.

زلال قلم

او که می­آید...

رقیه ندیری

مدین، شهر آرزوهای دور و دراز، شهر خاطرات تلخ و شیرین دور و نزدیک، شهر اشهد ان محمد رسول الله و در عین حال، مأمن غریبانه­های تاریخ هجری قمری، امروز دارد نفس تازه می­کند. دارد تازه می­شود این شهر با بشارت میلاد. در دوره­ای که سخنان پیامبر را در پستوها پنهان کرده­اند و یا به دهان شعله­های برافروخته خشم و عناد سپرده­اند. در روزگاری که شهر از اختناق و سیاهی، جان به لب آورده و معصومیت دارد تازیانه بی گناهی خود را می­خورد. مژده میلاد می­آید. ملائک، آمدن کسی را جار می­زنند که هم­نام پیامبر است و فرزند دعا و نیایش، ملائک، به شوق آمدنش، سوره نور را در گوش کوچه پس کوچه­ها زمزمه می­کنند. سلام و درود خدا در کائنات می­پیچد؛ ب بشارتی که: آری مردم! امروز کسی می­آید که جهل شما را به آگاهی می­رساند.

او که بیاید، علم به کمال می­رسد و شک و گمان، جایش را به یقین می­سپارد. او که نامش، ستوده شده کتاب­های پیشین است و اصالت­اش از دو سو به درخت دیرسال طوبی می­رسد و به پیامبری که یک چند در کوچه­های این شهر قدم زد و با شما خندید و گریست.

آی مردم! محمد امروز شهر، از افلاک به خاک می­آید تا شما را به معراج دانش و بینش ببرد محمد امروز شهر، باقرالعلوم قرن­های پس و پیش کائنات است؛ مرد کوچه­های بنی­هاشم و یاس جا مانده در خاطرات. وارث ناله­هایی که در چاه­ها و پای درختان خرما بازمانده­اند. این مرد، وارث غربت شهر است که امروز مژده آمدنش را در گوش آب و خاک می­خوانیم.

نام زلال تو

رقیه ندیری

غریب یعنی تو

که حتی کلمات

غریبگی می­کنند

با نامت

ذهن­های شفاف

هنوز به دخرشش تو نرسیده اند

شاعران امروز

در رثای تو مانده اند

یا باقرالعلوم

و من شعر گفتن نمی­دانم

که تاریک خانه اندیشه ام

تصویر تو را کم می­آورد

کم می­آورم

کلام را

گم می­کنم

و گنگ می­شوم

آورده­اند که ...

کینه توزی که از اصحاب شد

رقیه ندیری

مرد شامی، با این که کینه اهل بیت در سینه اش موج می­زد، همواره در مجلس امام باقر(ع) حاضر می­شد. وی روزی به حضرت گفت: شرکت من در جلسه شما به خاطر علاقه ام به شما نیست که من کینه توزترین فرد نسبت به اهل بیت هستم. اما شیرین سخنی و ادب و اخلاق تو مرا جذب کرده است. امام(ع)، مهربانی و لطف خود را نسبت به او افزود تا این که آن مرد دست از دشمنی برداشت و از دوستان حضرت شد. حتی هنگام مرگ، وصیت کرد که باقرالعلوم بر وی نماز بخواند.

حبیب الله احمدی، امام باقر الگوی زندگی، انتشارات فاطیما، چاپ دوم، 1385، ص 81.

آنها را راضی کن

یکی از بزرگان قبیله نخع به حضور امام باقر آمد و عرض کرد: من از زمان حکومت حجاج، (استان­دار عبدالملک) پیوسته فرماندار حکومت اموی بوده ام؛ آیا توبه من پذیرفت می­شود؟ امام سکوت کردند اما دوباره سوال خود را تکرار کرد. امام فرمود: خیر مگر این که حق صاحبان حق را بپردازی و آنها را راضی کنی.

محمود اکبری، برگ­های زرین، شفق، 1378، ص 82؛ اصول کافی، ج 2، ص 331.

نیکی دنیا، رسیدگی به برادران است

یکی از خدمات­کاران امام می­گوید: برخی از دوستان و آشنایان امام باقر(ع) به میهمانی آن حضرت می­آمدند و از نزد وی بیرونی نمی­شدند مگر این که امام از آنها به نحو احسن پذیرایی می­کرد حتی گاهی به آ«ها پول یا لباس هدیه می­داد.

گاهی من با امام در این باره سخن می­گفتم که خرج خانواده شما سنگین است و از نظر درآمد وضع متوسطی دارید (بهتر این استکه درپذیرایی از دوستان و مهمانان؛ با احتیاط بیشتری رفتار کنید!) اما امام می­فرمود: نیکی دنیا، رسیدگی به برادران و دوستان و آشنایان است.

احمد ترابی، امام باقر(ع)، جلوه امامت در افق دانش، انتشارات آستان قدس رضوی، چ اول، 1373، ص 217.

نظر شما چیه؟

1. موقعیت سیاسی زمان امام باقر را تشریح کنید.

2. نقش مام باقر را در دوران حکومت آخرین خلفای اموی یان کنید

3. چند تن از دانشمندان تربیت شده امام باقر را معرفی کنید.

4. امام باقر(ع) چرا به شام دعوت شد و نتیاج این دعوت چه بود؟

5. روش امام باقر(ع) که در دوران خفقان به سر می­برد در تبلیغ معارف دینی چگونه بود؟

6. بیشتر مناظره­های امام باقر0ع) در حول چه محوری بود؟

7. اگر بخواهیم برای هر یک از پیشوایان ویژگی خاصی در نظر بگیریم که او را از دیگر امامان متمایز می­کند، چه ویژگی غیر از دانش برای امام باقر می­توان بیان کرد؟

8. وضع اقتصادی جامعه اسلامی در زمان امام باقر(ع) چگونه بود و امام بیشتر از چه راهی امرار معاش می­کرد؟

کتابستان

1. راویان مشترک فریقین از امام محمدباقر(ع)، به کوشش مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی وابسته به دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، واحد تاریخ و سیره اهل بیت(ع) تدوین شده است. نکته قابل دقت در این کتاب کم حجم، این استکه آن دسته از راویان شیعه را برگزید که علمای اهل سنت هم آن­ها را توثیق کرده­اند از آنجا که این نکته هدف اصلی برای چاپ این کتاب بوده است سعی شده از اقوال علمای اهل سنت بیشتر استفاده شود. این کتاب در شهریور 1373 به چاپ رسیده است.

2. امام باقر، جلوه امامت در افق دانش، تحقیق از گروه تاریخ اسلام، نگارش: احمد ترابی، چاپ موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ دوم، 1375؛ این کتاب در پنج فصل تدیون شده که سرفصل­های آن: 1. اجمالی از ولادت تا رحلت. 2. زندگی علمی امام. 3. زندگی سیاسی امام زندگی اجتماعی امام. 4. امام باقر(ع) در محراب عبادت و نیایش و 5. حکمت­ها و درس­هایی از امام باقر(ع) می­باشد.

3. در مکتب فجر دانش­ها حضرت امام محمدباقر(ع)، به قلم دکتر علی قائمی، انتشارات امیری، چاپ اول، زمستان 1376، این کتاب در 20 بخش و ریز موضوعات مربوط به هر بخش طراحی و چاپ و در کل، منبع تحقیقی خوبی به شمار می­رود؛ زیرا نویسنده تلاش کرده همه مباحث مربوط به زندگی این امام همان را در آن بگنجاند.

4. زندگانی حضرت امام محمد باقر(ع)، گزیده از منتهی الآمال محدث قمی، به کوشش رضا استادی، ناشر: دفتر نشر برگزیده، چاپ اول، 1380؛ ویژگی این کتاب مختصر و مستند بودن آن است.

این کتاب که در 6 فصل نوشته شده، ولادت، نام و کنیه امام، مختصری از فضایل و مناقب او، پاره­ای از معجزات حضرت، مواعظ و کلمات قصار، وفات و اولاد آن حضرت را بیان می­کند.

پی نوشت:

[68]. جواد قیومی اصفهانی، صحیفه امام باقر(ع)، چاپ و نشر دفتر انتشارات اسلامی، زمستان 1381، صص 9 ـ11.

[69]. همان، صص 26 ـ 27.

حوزه*


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 9:39 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

» مردی که موی خود را در دفاع از انقلاب سفید کرده است/ از تدریس و ارتباط با جوانان تا فرماندهی بر قلب فرهنگی پایتخت معنوی ایران

کد خبر : 1894424
تاریخ انتشار : ۱۸ فروردین ۱۳۹۵در ۱۲:۴۲ ب.ظ
به پاس 11 سال امامت ایت الله علم الهدی در نماز جمعه مشهد؛

مردی که موی خود را در دفاع از انقلاب سفید کرده است/ از تدریس و ارتباط با جوانان تا فرماندهی بر قلب فرهنگی پایتخت معنوی ایران

پس از پایان تعطیلات نوروز 84 و در 17 فرودین ماه همان سال حضرت آیت الله خامنه ای، ایت الله سید احمد علم الهدی را به سمت امام جمعه مشهد انتخاب کردند و وی بعد از 35 سال هجرت با توشه باری از سابقه ی علمی و سیاسی درجهت تبلیغ اسلام ، دوباره به موطن اصلی خود بازگشت.
۱۶۴۶۸۱_۶۲۲

به گزارش مشهدپیام، ۸ اسفند سال ۸۳ بود که رهبر انقلاب در پیامی درگذشت تاسف‌بار روحانی عالیقدر و مجاهد جناب حجه الاسلام و المسلمین آقای حاج سید مهدی عبادی (ره) را تسلیت گفتند.

 

 

امام جمعه ای که امام خامنه ای درباره وی چنین فرمود: این عالم خدمتگزار که شهادت دو جوان برومندش در جبهه‌های دفاع مقدس را صبورانه و شکرگزارانه تحمل می‌کرد، خود از دیرباز در شمار مبارزان راه اسلام و خدمتگزاران به ملت بود و سالهای متمادی پرچم ارشاد و هدایت مردم و جوانان را در سنگر امامت جمعه در مشهد و زاهدان بر دوش داشتند خدمات با ارزش این روحانی پرتلاش فراموش نشدنی است.

 

 

همه مردم مشهد خاطرات خوب و ارزنده ای از خدمات این عالم ربانی در ذهن داشتند و سال ها در پای منبر ایشان در خط ولایت فقیه درس آموخته و پروش پیدا کرده بودند.

 

 

پس از این اتفاق غم انگیز تمام نگاه های شهر به رسانه ها بود تا ببینید رهبر انقلاب چه کس دیگری را در کسوت امام جمعه مشهد منصوب خواهند کرد. کسی که بتواند خاطره خوب امام جمعه فقید سابق را بیش از بیش در ذهن ها تداعی کند.

 

 

پس از پایان تعطیلات نوروز ۸۴ و در ۱۷ فرودین ماه همان سال حضرت آیت الله خامنه ای، آیت الله سید احمد علم الهدی را به سمت امام جمعه مشهد انتخاب کردند و وی بعد از ۳۵ سال هجرت با توشه باری از سابقه ی علمی و سیاسی درجهت تبلیغ اسلام ، دوباره به موطن اصلی خود بازگشت.

 

 

او از همان ابتدای بازگشت به مشهد علاوه بر فعالیت های عمومی در صحنه ی اجتماعی و در سطح کشور، در سه حوزه ی اصلی در مشهد فعالیت داشت.

وی کسی است که در دوران اصلاحات و دوم خردادی ها یکی از منتقدین جدی این جریان دولت آقای سید محمد خاتمی و جریانات سیاسی وابسته به وی همچون حزب مشارکت و جریان اطلاحات بود.

در این سال ها نماز جمعه شهر مشهد از شلوغترین نماز جمعه های کشور بوده و همیشه با خطبه های به روز و ولایتمدارانه آیت الله علم الهدی همیشه در تیتر یک رسانه ها قرار گرفته است.
انتهای پیام/

 


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 9:30 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۲۹۸۶
عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند

اشعار ویژه ولادت امام باقر(ع) و حلول ماه رجب  

به مناسبت حلول ماه رجب المرجب و ولادت با سعادت امام باقر (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند.
سرویس شعر آیینی عقیق :    به مناسبت حلول ماه رجب المرجب و ولادت با سعادت امام باقر (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت (ع) منتشر می کند.



صغیر اصفهانی:

 

اى ز سرو قدّ رعنا بر صنوبر طعنه زن

و اى ز ماه روى زیبا مهر را رونق شکن

همچو من هر کس رخ و قد تو بیند تا ابد

فارغ است از دیدن خورشید و از سرو چمن

گر خرامى صبحدم در طرف باغ اى گل عذار

غنچه از شرم دهانت هیچ نگشاید دهن

اى تو شمع انجمن از فرط حسن و دلبرى

هر کجا دارند خوبان دو عالم انجمن

نسبت حسن تو با یوسف نشاید داد از آنک

صد هزاران یوسفت افتاده در چاه ذقن

چشم جادویت نموده شرح بابل مختصر

بوى گیسویت شکسته رونق مشک ختن

کى توانم کرد وصف و چون توانم داد شرح

ز آنچه عشقت مى کند اى نازنین با جان من

بس بود طبعم پریشان از غم زلفت مگر

با خیال قد رعنایت کنم موزون سخن

در مدیح صادر اول امام پنجمین

کش بود مدّاح ذات ذوالجلال ذوالمنن

شبل حیدر سبط پیغمبر خدیو انس و جان

مخزن علم النبیّین کاشف سرّ و علن

حضرت باقر ضیاى دیده خیرالنسا

حامى شرع رسول الله هوادار سنن

جلّ اجلاله توانایى که گر خواهد کنى

روز، شب، خورشید، مه، افلاک، غبرا، مرد و زن

دى به یک ایماى او گردد بهار و خار، گل

بلبل و قمرى شوند از امر او زاغ و زغن

بى ولاى آن گل گلزار دین نبود، اگر

لاله خیزد در چمن یا سبزه روید از دمن

کوى او چون خانه حق قبله اهل یقین

اسم او چون اسم اعظم دافع رنج و محن

هم به آدم شد مغیث و هم به نوح آمد معین

هم به عیسى گفت: کلّم هم به موسى گفت: لن

من چه گویم وصف ذاتش جز که عجز آرم به پیش

درّ دریاى حقیقت را که مى داند ثمن؟

 

مرحوم حسینجان حیدری گرجی :

 

يا من ارجوه  بگويم،كل خير حاصل آيد

ايمن از شر باشد آنكس، دين و ايمان نايل آيد

ما مطيع خالقيم و عاشق دين مبينيم 

رحمت حق در رجب مانند باران نازل آيد

شد عطا در ماه رحمت مولد كعبه علي

خير دنيا ، آخرت از جانب او حاصل آيد

رب زدني در دعا گوييم براي علم و ايمان

گر نباشد لطف رب ، هم نار و هم شر نايل آيد

كن تضرع در عبادت كبر را از خود رها كن

با تضرع ، التجاء ، انعام خالق نازل آيد

كي شود مومن در اين مه نا اميد از لطف يزدان

كفر نعمت گر كني هم دين و ايمان زايل آيد

قبلگاه مسلمين شد بعد مولود علي در بيت الاحرام 

((حيدري)) دين نبي بي مرتضي بر ما چگونه كامل آيد

 

مرحوم حسین منزوی:

 

اکنون به شوق حجت پنجم ز خود گمم

وآیینه دار طلعت خورشید پنجمم

چون کشتی سپرده به توفان عنان خویش

ازموج موج جذبه ی تو در تلاطمم

آن شمع کوچکم که بیفروزیم اگر

فخر است با چراغ قبولت به انجمم

از آفتاب بیشترم با ولای تو

آیینه ام، فروغ تو را در تجسمم

*

حیران آن اسارت و آن غارتم هنوز

باریک بین فاجعه ی آن تهاجمم

آری سلام بر تو اماما! که می پرد

از لب به یاد آن چه کشیدی تبسمم

طفل چهارساله و طوفان کربلا؟

حیران این تداعی ام و آن تالمم

از آن ستم که سوخت در آن، خاندان تو

هم بر تو عرضه می کنم اینک تظلمم

گنج مراد خویش نجستم ز هیچکس

الا تویی که مدح تو را در تکلمم

هرچند لب به خنده گشایم برابرت

ز اندوه تو نشسته به خون است مردمم

*

ای علم را شکافته و رفته تا به عمق

حیران آنچه یافتی از این تعلمم

آن شاعرم که از سر ایثار عاشقم

بر دوستیت و خصم تو را در تخاصمم

 

رضا اسماعیلی :

 

عطر لبخند خدا پیچید در دنیای من
پنجمین خورشید تا گل کرد در شب های من

 

آیه ای نازل شد از سمت بلوغ آسمان
روشنی پاشید بر آیینه ی سیمای من

 

فصل وصل آمد، زمین پُر شد ز بوی ناب عشق
جلوه گر شد از مدینه، ماه من، مولای من

 

عصمتی روشن تبسّم کرد بر روی زمین
حضرت حق گفت: «او نوری ست با امضای من»

 

وارث بوی بهشت است و خِرَد میراث اوست
سیب شیرینی ست او از شاخه ی طوبای من

 

قاف غیرت، بحر حیرت، کهکشان حکمت ست
باقر نور است، بشنو از لبش آوای من

 

فصل لبخند گل پنجم، امام باقرست
پنجمین خورشید، زد لبخند بر دنیای من

 

تشنه ی یک جلوه از خورشید سیمای توأم
ای طلوع پنجمین! ای حجّت فردای من

 

 

یوسف رحیمی :

مواج می شویم و به دریا نمی رسیم

پرواز می شویم و به بالا نمی رسیم

این بالها شبیه وبالند، ابترند

وقتی به سیر عالم معنا نمی رسیم

این چشمهای خیس و تهی دست شاهدند

بی تو به جلوه زار تماشا نمی رسیم

تا بی کرانه های حضور خدائی ات

پر می کشیم روز و شب اما نمی رسیم

باشد اگر تمام جهان زیر پایمان

حتی به خاک پای تو آقا نمی رسیم

این حرف ها نشانه‌ی تقصیر فهم ماست

حیران شدن میان صفات تو سهم ماست

دنیا تو را چگونه بفهمد؟ چه باوری!

از مرز عقلهای زمینی فراتری

ای بی کرانه! لا یتناهی است وصف تو

آئینه‌ی صفات الهی است وصف تو

مبهوت جلوه های جلالت کمیت ها

کی می رسد به درک کمال تو بیت ها

ای باشکوه از تو سرودن سعادت است

این شعرها بهانه‌ی عرض ارادت است

هفت آسمان به درک حضورت نمی رسد

خورشید تا کرانه‌ی نورت نمی رسد

محراب را که عرصه‌ی معراج می کنی

جبریل هم به گرد عبورت نمی رسد

چشم مدينه مات سلوک دمادمت

بوي بهشت مي وزد از خاک مقدمت

محو خودت تمام سماوات می کنی

از بسکه عاشقانه مناجات می کنی

آقا کلیم طور تمنا شدیم و بعد

دلتنگ چشمهای مسیحا شدیم و بعد

مثل نسيم در به در کوچه ها شديم

با چهره‌ی محمدی ات آشنا شدیم

ای مظهر فضائل پیغمبر خدا

آئینه‌ی شمایل پیغمبر خدا

شايسته‌ی سلام و تحيّات احمدي

احيا کننده‌ی کلمات محمدي

نور علی و فاطمه در تار و پود توست

شور حسین و حلم حسن در وجود توست

قرآن همیشه آینه‌ی تو انیس توست

تفسیر بی کران معانی حدیث توست

قلبش هزار چشمه‌ی نور و معارف است

هر کس به آيه اي ز مقام تو عارف است

روشن ترین ادلّه‌ی علمی است سیره ات

وقتی که حجّتند به عالم عشیره ات

هر کس که تا حضور تو راهی نمی شود

علمش به جز زیان و تباهی نمی شود

هر قطره که به محضر دریا نمی رسد

سر چشمه‌ی علوم الهی نمی شود

بی بهره است از تو و انفاس قدسی ات

اندیشه ای که لا یتناهی نمی شود

جابر شدن زراره شدن با نگاه توست

آقای من اگر تو نخواهی نمی شود

کون و مکان اداره شود با اراده ات

عالم دخیل بسته به نعلین ساده ات

فردوس دل اسیر خیال تو می شود

آئینه محو حسن جمال تو می شود

دریاب با نگاه رحیمت دل مرا

وقتی که بی قرار وصال تو می شود

یک شب به آسمان قنوتت ببر مرا

تا بی کرانی ملکوتت ببر مرا

سائل کنار ساحل لطفت چگونه است

دستان با سخاوت دریا نمونه است

من را که مبتلای خودت می کنی بس است

اصلاً مرا گدای خودت می کنی بس است

قلب مرا ز بند تعلق رها و بعد

دلبسته‌ی خدای خودت می کنی بس است

در خلوت نماز شبت مثل فاطمه

شایسته‌ی دعای خودت می کنی بس است

شبهای جمعه سمت مدینه که می بری

دلتنگ کربلای خودت می کنی بس است

امشب برای ما دو سه خط از سفر بگو

از کاروان خسته و چشمان تر بگو

روزی که بادهای مخالف امان نداد

هفت آسمان به قافله ای سایه بان نداد

خورشید بود و سایه‌ی شوم غبارها

خورشید بود همسفر نیزه دارها

دیدی به روی نیزه سر آفتاب را

دیدی گلوی پرپر طفل رباب را

دیدی عمود با سر سقا چه کرده بود

تیر سه شعبه با دل مولا چه کرده بود

در موج خيز شیون و ناله دویده ای

تا شام پا به پای سه ساله دویده ای

گلزخمهاي سلسله يادت نمي رود

هرگز غروب قافله يادت نمي رود

هم ناله با صحیفه‌ی ماتم گریستی

یک عمر پا به پای محرم گریستی

 

ناشناس :

هلال ماه رجب! نـاز کن بـه ماه تمام
ز یازده مـه دیگر تو را سلام سلام
سلام بر تو که در دامن تـو می‌تـابد
فروغ حسن خدا از جمال چار امام
ولادت دو محـمد، ولادت دو عـلی
کدام ماه، چنینش سعادت است و مقام؟
چه ماه ‌روح‌فزایی که درنخستین شب
امـام پنـجم مـا شـد ولادتش اعـلام
خـدا به فاطمه بنـت حسن گلی بخشـید
که عطر باغِ حسینی از او رسد به مشام
امـام باقـر یعـنی محـمد دوم
امام باقر پنجم وصی خیرالانام
امـام باقـر یعـنی حقیقت قـرآن
امام باقـر یـعنی تـمامی اسلام
امام باقر یعنی بهشت هشت بهشت
امام باقر یعنی نظـامِ هفـت نظـام
امام باقر یعنی امام علم و عمـل
امام باقر یعنی رسول خون و قیام
مگـر امام چـهارم مـدد کـند، ورنـه
که‌ راست زهره که در مدح او کند اقدام؟
زجان ودل ملک و جن و انس و حور اینجا
نفس بـه دوسـتیِ او بـرآورنـد مـدام
اگر از او نستانند جام در صف حشر
می حلال بهشتی بـه انبیاست حرام
به زائران حریمش در آفتاب بقیع
پـر ملائکه گـردیـده حلّۀ احـرام
زتشنگی جگرم شعله می‌کشد ساقی
بیا شراب محبّت مرا بریـز به کـام
به غیر بغض عدویش ره نجاتی نیست
به جـز به دوستی‌اش دل نمی‌شود آرام
عجیب نیست اگر در تمـام حادثه‌ها
شود به امرغلامش سمند گردون، رام
به یک اشارۀ او عالمی «زراره» شوند
به یک نظارۀ او خلق، می‌شوند «هشام»
ستانده ‌روح، زگفتار روح بخشش، روح
گرفته علم، زلب‌های جانفزایش کـام
مگو درِحرمش بسته روز و شب،که زعرش
پی زیـارت قبـرش مـلک شـوند اعـزام
نگو چـراغ ندارد ببین که هر شب، ماه
چگونه از حرمش نـور می‌ستاند وام
کمال اوست بـه چرخ کمال، اوج کمال
کلام اوست بـه کلّ علوم، جان کـلام
پنـاه برده بـه درگاه او صغیر و کبـیر
شفا گرفته زخاک درش ‌خواص‌ و عوام
هنوز پـای بـه ملک وجـود ننهاده
سلام داده محمد بـه آن امـام همام
چهارساله خروشید آن چنان بـه یزید
که شد به دیده او «شام»، تیره‌تر از شام
بـه شاهی دو جهان ناز می کند "میثم"
اگـر غلامِ درش خوانـدش غلام غلام

 

 

رحمان نوازانی:

بر لب ساحلی که جا ماندم

شادم از اینکه که کشتی ام آمد

باید امشب به آسمان بروم

چون که ماه بهشتی ام آمد

***

باید این شهر را مناره کنیم

آسمان را پر از ستاره کنیم

یا من ارجو لکل خیر بیا

تا به سمت شما اشاره کنیم

***

خبر تازه اینکه کفر اینجا

توی این شهر می شود تقدیس

آن طرف عده ای فرشته نما

تازه دارند می شوند ابلیس

***

گرچه خون کرده اند بعضی ها

دل این ماه آسمانی را

ولی این ماه صاحبی دارد

که زمین می زند کسانی را

***

گرچه آغاز شعر امشب را

گله از دست ناکسان کردیم

بگذریم ماه، ماه علی است

به علی واگذارشان کردیم

***

روی بال فرشته های خدا

همصدا با دعای ماه رجب

بفرستید با ملائک عرش

صلواتی به وسعت امشب

***

شب میلادهایمان مثل

شب دلدادگی، شب وصل است

این بهاری که از خدا داریم

یک بهار چهارده فصل است

***

آری امشب که جشن می گیریم

شب میلاد فصل پنجم ماست

گل بریزید روی خاک بقیع

که بقیعش بهشت مردم ماست

علی اکبر لطیفیان :

مردی از خانوادهٔ خورشید

امتداد غم امام شهید

انعکاس صدای عاشوراست

روضه های غروب های مناست

مرد سجاده، مرد نافله ها

مرد شب زنده دار قافله ها

مردی از جنس آیه تطهیر

خستگی های بردن زنجیر

هم سفر با ستارهٔ غم هاست

«کربلا زاده» محرّم هاست

هم نژاد امام بی کفنان

دومین مرد کاروان زنان

راه طی کردهٔ بیابان ها

قدم زخمی مغیلان ها

یاد خون طپندهٔ گودال

خنده های زنندهٔ گودال

زخم بال و پر کبوترها

پا به پای اسارت سرها

غیرت دست بسته محمل

شاهد التماس دخترها

کوچه کوچه؛ گذر گذر، همه جا

هم رکاب صدای حنجرها

برگ سبزی است با نشانهٔ سرخ

کودک زیر تازیانهٔ سرخ

طفل رفته، خمیده برگشته

باغ گل رفته چیده برگشته

آفتاب کمی غروب شده ست

گل یاس بنفشه کوب شده ست

آشنای صدای سلسله هاست

سوزش ناگهان آبله هاست

او که آیینهٔ محرم بود

گریه هایش به رنگ ماتم بود

از ستاره گرفته تا شبنم

از بنفشه گرفته تا مریم

همه محو صدای او هستند

پای مرثیه های او هستند

 

کلامی زنجانی:

صفای طیبه دارد صفای ماه رجب

که عالمی شده مست از دعای ماه رجب

ولادت سه امام و رسالت نبوی

فزوده بربرکات و صفای ماه رجب

مقام و منزلتش نیست کمتر از رمضان

بلند باد شکوه نوای ماه رجب

بخوان ترانه یا ذوالجلال و الاکرام

که مشکلت بگشاید خدای ماه رجب

به روز اول این مه ولادت باقر

شدست موجب عز علای ماه رجب

به روز دهم امام جواد آمده است

به پاسداری رحمت سرای ماه رجب

به سیزدهم مه از فروغ روی علی  

جلا گرفته رخ دلگشای ماه رجب

به بیست و هفتم مه بعثت رسول خدا

به حق شده سبب اعتلای ماه رجب

بخوان نماز و مناجات کن به خلوت شب

که بهرمند شوی از عطای ماه رجب

شبی خوش است(کلامی) برات می بخشند

به حرمت صلوات و دعای ماه رجب

غلامرضا سازگار:

ای داده در ماه جمادی فیض از دست

برخیز کز جام رجب گردیم سر مست

ماه دعا ماه نیایش ماه توحید

هر شام آن شام دعا هر صبح آن عید

برخیز کز نهر رجب آبی بنوشیم

از دست ساقی بادۀ نابی بنوشیم

برخیز تا عمری بُود باقی، کجایی

جام طهورا می دهد ساقی کجایی

برخیز بر زلف عبادت شانه ای زن

پَر در شعاع عشق چون پروانه ای زن

دل بزم توحید آمده برخیز برخیز

عید آمده عید آمده برخیز برخیز

آغاز ماه است و زمین دریای انجم

تابیده از برج ولا خورشید پنجم

میلاد فرزند امام السّاجدین است

در جلوه، روی ماه زین العابدین است

بنت الحسن ای عالمی را کرده گلشن

امشب محمّد زاده ای چشم تو روشن

این چار خورشید ولا را نور عین است

نجل علی مِهر حسن ماه حسین است

نسل امامان همام از باب و مام است

آری امام ابن امام ابن امام است

این یوسف دو فاطمه در انتصاب است

این یادگار احمد ختمی مآب است

این می فروزد نور را در محفل جان

این می شکافد علم را با تیغ برهان

این است خورشید فروزان هدایت

این میوه ها می چیند از نخل ولایت

ذکر خدا باشد همانا ذکر خیرش

وصف از عزیز او کنم یا از عُزیرش

این ماه را نبود به زیبایی قرینه

دور سر او گشته خورشید مدینه

امشب خدا مرآت احمد آفریده

بار دگر بر ما محمّد آفریده

در اوّل ماه رجب مهری درخشید

بر چشم عالم تا قیامت نور بخشید

این نازنین فرزند دلبند حسین است

محو خدا و مات لبخند حسین است

تا ماه رویش را حسین ابن علی دید

چون مصحف ختم رسل بوسید بوسید

این است فرزندی که از جدّ کرامش

آورده جابر با ادب عرض سلامش

رخسار او گلزار هستی را صفا داد

انگشت او چشمان جابر را شفا داد

هفت آسمان خشتی ز ایوان رفیعش

گلبوسۀ جبریل بر باب البقیعش

بیماری دل را طبیب حاذق است این

قرآن صامت را زبان ناطق است این

ای سر به خطّ آل پیغمبر نهاده

قرآن فرا گیرید از این خانواده

اینان همانا مخزن سرّ خدایند

اینان چو پیغمبر به قرآن آشنایند

خواهید از قرآن کلام بکر پرسید

بالله قسم باید ز اهل ذکر پرسید

بالله قسم قرآن بی آل رسالت

خواننده ی خود را کشاند در ضلالت

بی نور عترت علم و دانش نار و دود است

هیزم شکن این نار و دود آل سعود است

اینان که از اسلام و قرآن سر شکستند

اجدادشان دندان پیغمبر شکستند

اینان که از اجداد شیطان را مطیعند

ویرانگر قبر امامان بقیعند

در مذهب شیعه نه تنها خار باشند

ز اینان تمام مسلمین بیزار باشند

پیوسته با اولاد پیغمبر به جنگ اند

قرآن سر نی کرده با حیدر بجنگند

بن بازشان یک عمر عاص حیله گر بود

چشم دلش از چشم کورش کورتر بود

ما شیعه یعنی پیرو آل رسولیم

شاداب عطر ناب گلهای بتولیم

دامان ما دامان عزّت بوده ز آغاز

میزان ما قرآن و عترت بوده ز آغاز

ما از سقیفه نه که از نسل غدیریم

بر سینۀ خصم علی پیوسته تیریم

ما شیر حق را تا ابد از رهروانیم

نه اهل صفّین نه جمل نه نهروانیم

ما بعد موسی راه هارون برگزیدیم

از سامری ها تا قیامت سر بریدیم

هرگز نیفتد نغمۀ توحید از جوش

گوساله های سامری خاموش خاموش

در خشم ما برق ستم غدیر است

میلاد ما امروز نه روز غدیر است

ماییم و آل الله و آیات شریفه

نه شافعی نه حنبلی نه بو حنیفه

دنیای دین آباد قال الباقر ماست

عالم پر از فریاد قال الباقر ماست

با حضرت او الفتی دیرینه داریم

هر شب بقیعی در درون سینه داریم

ما اهل درد و اهل سوز و اهل داغیم

هر یک چراغ چار قبر بی چراغیم

دیدیم یک دریای نور این قبرها را

بوسیده ایم از راه دور این قبرها را

زین چار، گیرد فیض ها بسیار کعبه

تو چار قبرش خوانی و من چار کعبه

"میثم" که دارد نور عترت را به سینه

گوید سلام از دور بر شهر مدینه

 

غلامرضا سازگار:

 

گلشن توحید، آباد امام باقر است

مرغ دل در هر نفس یاد امام باقر است

در تجلّی نور ارشاد امام باقر است

شادی اجداد و اولاد امام باقر است

مژده یاران عید میلاد امام باقر است

کعبه ی دل روح قرآن جان زین العابدین

سر زده در اوّل ماه رجب ماهی تمام

کافتابش آورد هر صبح دم عرض سلام

کنیه بوجعفر لقب یاقر محّد شد به نام

قطره ای از چشمه ی علمش علوم خاص و عام

نجل پیغمبر امام ابن امام ابن امام

رهنمای راستان و پیشوای راستین

کیست این مولود انجم را چراغ انجمن

عارف بودو نبود و واقف سرّ و علن

بحر بی پایان علم ذات حیِّ ذوالمنن

جابر آورده سلامش از رسول مؤتمن

باب او ابن الحسین و مام او بنت الحسن

جدّه اش زهرا و جدّش رحمةٌ للعالمین

روی او رذوی خدا خوی محمّد خوی او

سجده آرند آسمانی ها به خاک کوی او

از حسین و از حسن دارد ملاحت روی او

لاله های باغ جنّت مست عطر بوی او

نخل طوبی سرو رعنای کنار جوی او

طوطی آن نخل، میکاییل و جبریل امین

اختر برج حسن! خورشید سرمد زاده ای

بر علیّ بن الحسین امشب محمّد زاده ای

خود سپهر عصمت و ماه مؤیّد زاده ای

جان، نثار دامنت روح مجرّد زاده ای

احمدی دیگر برای آل احمد زاده ای

آسمان امشب نهاده پای بر چشم زمین

از خداجویان عالم بنده ی درگاه تو

ای صراط مستقیم کلّ خلقت، راه تو

وی فراتر از ثنای خلق قدر و جاه تو

آفتاب وحی روی خوب تر از ماه تو

مخزن اسرار غیب حقّ دل آگاه تو

منطقت علم الکتاب و مکتبت علم الیقین

سنگ اگر خاک تو گردد طوتیایش می کنی

مس چو اکسیر از تو خواهد کیمیایش می کنی

دست گمراهی چو گیری رهنمایش می کنی

هر کجا بیگانه بینی آشنایش می کنی

دشمن ار دشنام گوید تو دعایش می کنی

با کلامی جانفزا و با بیانی دلنشین

گاه از صوت مناجاتت ملایک در خروش

گاه اهل آسمان ها را کلامت دُرّ گوش

گه زاشگ دیده آری بحر رحمت را به جوش

گه جواب نیش دشمن را دهی پاسخ به نوش

گاه مانند کشاورزان بود بیلت به دوش

ریزدت پیوسته مروارید غلطان از جبین

ای گرفته وام خورشید جهان آرا ز تو

ای عیان خُلق رسول و عصمت زهرا زتو

ای مزین کوه و دشت و دامن صحرا زتو

ای هدایت تا قیام محشر کبری زتو

ای زیارتنامه ی جانسوز عاشورا زتو

شور عاشورات پیدا در کلام آتشین

محفل قدّوسیان را از تو باشد ذکر خیر

با تو دائم اُنس دارد جنّ و اِنس و وحش و طیر

کرده ای از دامن سجّاده تا معبود سیر

مست فیضت آشنا و محو گفتار تو غیر

از تو زیبا قصّه ی ناب عزیز است و عُزیر

سینه ات دریای علم اوّلین و آخرین

تا تو را پیوسته در آغوش جان دارد بقیع

از تن پاک تو روح جاودان دارد بقیع

گر چه از خورشید گردون سایبان دارد بقیع

ناز هر شب بر چراغ آسمان دارد بقیع

سایه ی رحمت به فرق انس و جان دارد بقیع

خلق رو آرند سویش از یسار و از یمین

من کی ام مدحت سرای خاندان عصمتم

هر که هستم خاک پای خاندان عصمتم

سر خوش از جام ولای خاندان عصمتم

بلکه مرهون عطای خاندان عصمتم

"میثم" دار بلای خاندان عصمتم

بارالها هستیم را کن فداشان آمّین

 

خلیل کاظمی :

اختر پنجم ز برج آسمان چارمینم

من امام ابن امام ابن امام متقینم

روح عشق و جان دین و زاده حبل المتینم

وارث جانانه و هم نام ختم المرسلینم

باقر العلم نبیم نور چشمان علیم

حجت حقم ولیم من صفیم من سخیم

باز کردم بار دیگر می کشان می خانه ها را

باده کردم مهر کردم ساقیان پیمانه ها را

شرح دادم تاب دادم لوحه افسانه ها را

نور دادم شور دادم گوشه ویرانه ها را

از علوم بی زوالم ازقدوم بی مثالم

از جلال و از جمالم از خصال و از کمالم

چلچلراغ عرش شد روشن زنور ماه رویم

نه رواق نه فلک را کردم عطر آگین  زبویم

چرخش چرخ مدور چرخد از یک تار مویم

خیل حور العین و غلمان محو رخسار نکویم

اسم من در آسمانهاست کوی من در عرش اعلاست

شائق من حق تعالاست مادرم ام ابیهاست

هر که امشب هر چه خواهد من به او اعطا نمایم

هر که سودا هر چه دارد من به او سودا نمایم

هر که مشکل هر چه دارد مشکلش را وا نمایم

هر ویزای بقیع خواهد زمن امضا نمایم

باقرم مشکل گشایم من تجلی خدایم

عالمی را رهنمایم پور شاه کربلایم

 

منبع : حسینیه ، بیتوته

 


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 9:26 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

 
 
صالحی در دیدار مسئولان و مدیران وزارت خارجه:
طرف مقابل بدقلقی کرده/ روحانی روی‌ برجام‌ حساس است
تاریخ انتشار : چهارشنبه ۱۸ فروردين ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۱۳
 
 
رئیس سازمان انرژی اتمی با بیان اینکه اگر طرف مقابل در انجام وظایف خود در برجام سستی کند، واکنش مناسبی نشان خواهیم داد، گفت: انسجام برجام آنقدر قوی است که طرف مقابل به خودش اجازه نخواهد داد مشکلی ایجاد شود.
طرف مقابل بدقلقی کرده/ روحانی روی‌ برجام‌ حساس است
به گزارش جهان، مسئولان و مدیران وزارت امور خارجه با علی‌اکبر صالحی معاون رئیس جمهور و رئیس سازمان انرژی اتمی ایران دیدار و گفت‌وگو کردند.

صالحی در این دیدار در سخنانی کوتاه تحلیلی از مسائل مربوط به برجام و اوضاع سیاسی کشور ارائه کرد.

معاون رئیس جمهور با بیان اینکه سال 95 در بعد اقتصادی سال خوبی خواهد بود، حضور مسئولان و مدیران وزارت امور خارجه در سازمان انرژی اتمی ایران را نشانه همدلی، همزبانی و همراهی دو دستگاه دانست و دستاورد کار مذاکره‌کنندگان هسته‌ای را شاهکاری ارزشمند خواند.

وی افزود: رئیس‌جمهور به‌ درستی در رابطه با برجام حساس است و تلاش زیادی کردند تا برجام به سرانجام برسد.

صالحی با بیان اینکه در برجام و مذاکرات هسته‌ای ممکن است نکاتی باشد که مورد ایراد قرار بگیرد، ادامه داد: از نظر حقوقی هم ممکن است نکته‌ای موجب سوء استفاده طرف مقابل قرار گیرد، اما در عین حال انسجامی که در برجام وجود دارد، آنقدر قوی است که طرف به خودش اجازه نخواهد داد مشکلی ایجاد شود.

معاون رئیس جمهور با تاکید بر پیگیری طرف مقابل به منظور ادامه اجرای صحیح برجام، عنوان کرد: قاطعانه عرض می‌کنم مطابق نظر مقام معظم رهبری به گونه‌ای عمل خواهیم کرد که اگر طرف در انجام وظایف خود سستی کند، عکس‌العمل مناسبی نشان خواهیم داد.

صالحی تصریح کرد: با اینکه آنها مقداری بدقلقی کرده‌اند، اما کارها خوب پیش می‌رود و الحمدلله شرایط مناسب است.

رئیس سازمان انرژی اتمی گفت: انتقادات از طرف دوستان دلواپس هم در جای خود خوب است به شرطی که موجب اختلافات درونی نشود و مجموعاً به سمت منافع ملی حرکت کنیم. عده‌ای در انتقادات خود فقط نگاه سیاسی دارند و هر کاری کنیم قانع نمی‌شوند. عده‌ای دیگر هم از روی ناآگاهی نظر می‌دهند که با استدلال صحیح و اطلاع کافی مجاب خواهند شد. اطلاع‌رسانی کافی در خصوص موضوعات برجام از سوی مسئولان و دست‌اندرکاران و رسانه‌های جمعی موجب آگاهی بیشتر و برداشت صحیح از دستاوردهای فرزندان غیور این ملت خواهد شد.

در این دیدار که سید عباس عراقچی معاون امور حقوقی و بین‌الملل، مجید تخت‌روانچی معاون آمریکا اروپا، حسن قشقاوی معاون امور کنسولی و مجلس، ‌حسین جابری ‌‌انصاری سخنگو، هادی سلیمان‌پور رئیس مرکز آموزش و پژوهش، شمسیان قائم مقام معاون اداری مالی وزارت امور خارجه و تعداد زیادی از مدیران کل این دستگاه حضور داشتند، برخی از مسئولان وزارت امور خارجه از جمله قشقاوی نیز سخنانی ایراد و ضمن تقدیر از تلاش‌های ارزشمند صالحی در خلال مذاکرات، برخی مسائل روز کشور را مورد تجزیه و تحلیل قرار دادند.
منبع:فارس
کد مطلب: 483290
 
 

ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 9:24 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۵۵۳۸۸۲
تاریخ انتشار: ۱۹ فروردين ۱۳۹۵ - ۲۱:۳۸

 

ضربات دردناک تیپ علی‌اکبر(ع) به تروریست‌ها

 
همزمان با ادامه پیشروی نیروهای امنیتی در عملیات آزادسازی شهر هیت، رزمندگان تیپ علی‌اکبر(ع) از نیروهای حشد شعبی توانستند با دفع حمله تروریست‌های داعشی، شمار زیادی از آنها را به هلاکت برسانند.

به گزارش مشرق،   رسانه‌های عراق اعلام کردند رزمندگان تیپ علی الاکبر(ع) تابع آستان مقدس حسینی هجوم تروریست‌های داعشی به مواضع نظامی نیروهای امنیتی در ناحیه الصینیه در 10 کیلومتری شمال شهرستان بیجی را دفع کردند.

بر اساس بیانیه‌ای که در این زمینه منتشر شد، باندهای تروریستی داعش در آخرین ساعات شب گذشته برای سیطره مجدد بر مواضع نظامی نیروهای امنیتی تلاش می‌کردند، اما رزمندگان تیپ علی الاکبر(ع) توانستند ضربات دردناکی به دشمن وارد کنند و در نتیجه خسارت‌ها و تلفات‌ سنگینی به تکفیری‌ها وارد شد.

این  اولین بار نیست که رزمندگان تیپ علی اکبر(ع) تلاش‌های تروریست‌های داعشی برای نفوذ به مناطق تحت کنترل حشد شعبی و نیروهای امنیتی را خنثی می‌کنند.

تحلیلگران نظامی عراقی بر این باورند که باندهای تروریستی داعش پس از شکست در مناطق متعددی در شمال و غرب عراق، در حال حاضر تلاش می‌کنند دست به حملات پراکنده علیه نیروهای نظامی در مناطق آزاد شده بزنند که تمام این حملات و تلاش‌ها چیزی جز ماجراجویی‌های شکست خورده نیست و هدف داعشی‌ها از این حملات تلاش برای ابراز وجودی است که به زودی به زوال و نابودی منجر خواهد شد.جهاز مکافحة الإرهاب یسیطر على ثلاث مناطق فی هیت

آزادی سه منطقه در هیت

از سوی دیگر سرلشکر ستاد عبدالغنی الاسدی فرمانده یگان مبارزه با تروریسم عراق از موفقیت نیروهای این یگان در آزادسازی سه منطقه در شهر هیت واقع در استان الانبار از اشغال تروریست‌های داعشی خبر  داد. بر اساس گزارش الفرات، وی گفت نیروهای امنیتی تقریبا نیمی از شهر هیت را آزاد کرده‌اند و محله‌های المعلمین، الجبانیه و منطقه‌ای را که از میدان ساعت تا محله صنعتی امتداد داد، به کنترل خود درآورده‌اند.

این مقام امنیتی عراق تصریح کرد تلفات و خسارت‌های سنگینی به باند تروریستی داعش در هیت وارد شده است.
منبع:تسنیم

 


ادامه مطلب



[ جمعه 20 فروردین 1395  ] [ 9:21 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 90 :: 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4081802 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب