کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان
 
 

خاطرات ناطق نوری از ورود امام به میهن در 12 بهمن 57

خبرگزاری فارس: خاطرات ناطق نوری از ورود امام به میهن در 12 بهمن 57

خبرگزاری فارس: به خیابان ولیعصر و امیریه که آمدیم. مردم تمام خیابان‌ها را آب و جارو کرده و گل چیده بودند تااین که به راه‌آهن رسیدیم. اطراف راه‌آهن را مردم خیلی زیبا تزیین کرده بودند. واقعا اگر بگویم بعضی از جوانان از فرودگاه تا بهشت‌زهرا دستشان به دستگیره‌ی ماشین امام بود و فریاد می‌کشیدند، حقیقت دارد.

اختلاف بر سر نحوه‌ی استقبال از امام در نوفل لوشاتو برنامه‌ریزی کرده بودند که اداره‌ی مراسم به دست مجاهدین خلق باشد و آن‌ها تریبون‌دار باشند و مادر رضایی و پدر ناصر صادق و حنیف‌نژاد نیز به امام خیرمقدم بگویند و صحبت کنند. وقتی از این برنامه خبردار شدیم در تلفن خانه ی مدرسه‌ی رفاه، آقای مطهری و کروبی و انواری و معادیخواه و بنده جمع شدیم. همه عصبانی بودیم که اگر فردا این‌ها بهشت زهرا بیایند و تریبون دست این‌ها بیفتد چه می‌شود؟ آقای کروبی تلفن زد به احمد آقا در پاریس و با احمد‌آقا با عصبانیت صحبت کرد و نسبت به این کار اعتراض کرد و تلفن را با عصبانیت پرت کرد و قهر کرد. سپس آقای معادیخواه گوشی تلفن را برداشت و با حاج احمدآقا صحبت کرد. ایشان هم عصبانی شد و گوشی را زمین زد. توی این ها تنها کسی که عصبانی نمی‌شد، بنده بودم. گوشی را برداشتم و یک خرده صحبت کردم که اگر این‌ها بخواهند با آن سوابق و اعلان مواضع داخل زندانشان، اداره‌ی امور را بگیرند، دیگر نمی‌شود جلوی آن‌ها را گرفت. در همین لحظه، آقای مطهری فرمود: « تلفن را به من بده» ایشان تلفن را گفت و با عصبانیت (علامت عصبانیت مرحوم مطهری حرکت زیاد سر ایشان بود) به حاج احمد آقا گفت: «آقای حاج احمد آقا این که من می‌گویم ضبط کن و ببر به آقا بده». احمد آقا گویا به ایشان گفته بود ما داریم حرکت می‌کنیم. امام هم راه افتاده و سوار ماشین شده است. مرحوم مطهری گفت:«من نمی‌دانم، این جمله‌ای را که من می‌گویم را به امام بگو». احمد آقا گفت: «چیست؟» گفت:« به امام بگو مطهری می‌گوید اگر فردا شما بیایید و تریبون بهشت زهرا دست مجاهدین خلق باشد، من دیگر با شما کاری نخواهم داشت.» تا این جملات را شهید مطهری گفت، حاج احمد آقا جا خورد و ایشان خطاب به مرحوم مطهری گفت: «آقا هرکاری شما کردید قبول است. فردا تریبون را خود شما اداره کنید». بعد از این ماجرا تمام بساط مجاهدین خلق را به هم ریختیم و تریبون ار از دست آنان گرفتیم و آقای بادامچیان و معادیخواه جزو گردانندگان تریبون شدند و‌ آقای مرتضایی فر هم قرار شد شعار بدهد. من جزو برنامه ی آنجا نبودم و بعدا در آن جا قرار گرفتم. ورود امام توزیع کارت استقبال بیشتر دست بچه‌های نهضت آزادی بود که با روحانیت خوب نبودند. یک عدد کارت مثل همه‌ی مهمانان به من دادند. من هم صبح با ماشین پیکان آبی خود راه افتادم و جلوی بیمارستان امام خمینی آمدم که جای پارک ماشین در آن‌جا نبود. ماشین را در کوچه‌ای داخل آن خیابانی که منتهی به بیمارستان امام خمینی می‌شود، پارک کردم. با اتوبوس‌هایی که تدارک دیده شده بود، مثل همه‌ی مردم به فرودگاه رفتم. در سالن فرودگاه ، هر قسمتی را برای اصناف و گروه‌های مختلف در نظر گرفته بودند. درست مثل نمایشگاه اقلیت‌های مذهبی، خانم‌ها، کارمندان دولت، روحانیت، اصناف هر کدام یک قسمت فرودگاه بودند. وقتی هواپیمای حامل امام در فرودگاه نشست، مرحوم مطهری از طرف جامعه‌ی روحانیت به عنوان خیرمقدم به امام، داخل هواپیما رفت. از باند فرودگاه تا سالن، امام را با یک بنزی آوردند. در عکس‌های مربوط به استقبال، آقای صباغیان دیده می‌شود. این آقایان همه جا را قبضه کرده بودند، لذا پریدم و تریبون را گرفتم و با بلندگو مردم را هدایت کردم تا امام بتواند صحبت کند و سپس گروه سرودی که توسط آقای اکبری (1) آموزش دیده بودند در طبقه دوم سالن سرود خودشان را اجرا کردند. بعد از پایان مراسم، وقتی امام خواست تا سوار بلیزر شود، دید یکی از این آقایان، نمی‌دانم یزدی یا صباغیان، داخل ماشین نشسته است. امام خطاب به او فرمود که بفرمایید پایین. هوشیاری و دقت امام در مسایل، خیلی عجیب و غریب بود. آدم احساس می‌کرد که امام قبلا یک دوره در عالم، رهبری کرده بودند و این دومین باری است که رهبری می‌کند. امام به عنوان کسی که چندین سال در خارج کشور در تبعید بوده، حالا به عنوان فاتح وارد کشور شده بود و همه‌ی هم و غم ایشان این بود که چطور اوضاع را جمع و جور کند. این آقا به امام گفت: «ما باید مراسم را اداره کنیم». امام فرمود: «تشریف بیاورید پایین.» لذا امام جلوی بلیزر نشست و احمد آقا هم عقب و آقای رفیق‌دوست هم به عنوان راننده در کنار ایشان قرار گرفت تا عده‌ای نتوانند از قرار گرفتن کنار امام استفاده‌ی ابزاری و بهره‌برداری بکنند. امام که حرکت کردند،‌ دیدم وضعیت غیرعادی است لذا من هم سوار ماشین جیپ توانیر که بی‌سیم هم د اشت شدم و به سمت ماشین امام حرکت کردم. فاصله‌ی ما با ماشین امام یک ماشین بود و آن هم ماشین فیلمبرداری تلویزیون بود. جمعیت در طول مسیر مانند اقیانوس موج می‌زد. برنامه این بود که امام بیاید جلوی دانشگاه آن‌جا سخنرانی کند و سپس ادامه‌ی مسیر بدهد. وقتی که نزدیک دانشگاه شدند، دیدند اصلا سخنرانی و برنامه‌های سابق عملی نیست؛ بنابراین برنامه بهم ریخت. ماشین در اثر هجوم جمعیت جلوی دانشگاه، توقف زیادی کرد و خیلی معطل شدیم. از بهشت زهرا تا بیمارستان امام خمینی (ره) به خیابان ولیعصر و امیریه که آمدیم. مردم تمام خیابان‌ها را آب و جارو کرده و گل چیده بودند تااین که به راه‌آهن رسیدیم. اطراف راه‌آهن را مرمد خیلی زیبا تزیین کرده بودند. واقعا اگر بگویم بعضی از جوانان از فرودگاه تا بهشت‌زهرا دستشان به دستگیره‌ی ماشین امام بود و فریاد می‌کشیدند، حقیقت دارد. نزدیکی بهشت زهرا از طریق بی‌سیم سؤال کردیم که جلو چه خبر است؟ خب ردادند که اوضاع خوب است بیایید جلو. معنای آن این بود که صف درست شده، ماشین می‌تواند عبور کند. انتظامات کمیته‌ی استقبال هفتاد هزار نیروی انتظاماتی در منزل مرحوم پوراستاد (2) سازماندهی کرده بود. ماشین امام از در شرقی و رسمی وارد بهشت زهرا شد. کی خرده که جلو آمدیم ماشین تلویزیون میان جمعیت گیر کرد. از ماشین پایین پریدم، دیدم اصلا ماشین امام د رمیان جمعیت دیده نمی‌شود. این همه نیرو که کمیته‌ی استقبال سازماندهی کرده بودند، به کار نیامد. اصلا ماشینی در آن کار نبود. کوهی از آدم بود که هم دیگر را هل می‌دادند. امام داخل ماشین با دست تکان دادن به مردم اظهار محبت می‌کرد و به دنبال آن مردم بیشتر تحریک می‌شدند. آقای رفیق دوست می‌گفت که در آن هنگام امام می‌خواست از ماشین پیاده بشود. ولی من قفل مرکزی ماشین را زده بودم هر چه امام تلاش می‌کرد در ماشین را باز کند، نمی‌توانست . هجوم جمعیت باعث نگرانی من شده بود تا این که شما را روی کاپوت ماشین دیدم و پس از آن مقداری خیالم راحت شد. در نتیجه فشار جمعیت، ماشین امام خراب شده بود. استارت نمی‌خورد، جوش آورده بود. این ماشین شده بود یک تکه آهن قراضه و نمی‌شد ماشین را هل داد. اصلا یک سناریوی عجیبی بود . یک وقت دیدیم یک هلی‌کوپتر آمد و نزدیک ما نشست. چون در کمیته‌ی استقبال بحث آماده کردن هلی‌کوپتر مطرح بود لذا من منتظر بودم که هلی‌کوپتر بیاید و در واقع هلی کوپتر جزو برنامه بود . فاصله‌ی ماشین امام تا هلی‌کوپتر حدود 100 متر بود. شاید یکساعت و نیم طول کشید تا با هل دادن، ماشین حامل امام به نزدیک هلی‌کوپتر رسید. علت آن هم این بود که به پشت سری‌ها داد می‌زدیم که به جلو هل بدهند جلویی‌ها هم به عقب هل می‌دادند. در نتیجه ماشین جای اولش بود. آقای محمدرضا طالقانی (3) از کشتی‌گیران خوب در این موقع آن جا بود. او خیلی کمک کرد تا از این مخمصه نجات پیدا کردیم. نکته‌ی جالب این بود که من روی بلیزر بودم و پروانه‌ی هلی‌کوپتر هم کار می‌کرد. هیچ حواسم نبود که ممکن است هلی‌کوپتر سرم را ببرد. به هرحال ماشین امام به نحوی در کنار هلی‌کوپتر، در سمت راننده بغل هلی‌کوپتر واقع شد. آقای رفیق دوست در را که باز کرد در اثر ضربه‌ای که خورد بی‌هوش شد. او را بردند و بنده تا مدتی آقای رفیق دوست را ندیدم. امام هم طرف شاگرد نشسته بود و نمی شد که پیاده بشود لذا پریدم داخل هلی‌کوپتر، دست امام را گرفتم و از پشت فرمان همین طوری امام را کشیدم به داخل هلی‌کوپتر و گفتم: «ببخشید آقا چاره‌ای دیگر نیست». احمد آقا هم پرید داخل هلی‌کوپتر. از خصوصیات ایشان این بود که در هیچ شرایطی امام را تنها نمی‌گذاشت آقای محمدرضا طالقانی هم سوار شد. جمعیت هم ریختند که سوار شوند که نگذاشتیم. خلبان هم سرگرد سیدین از نیروی هوایی بود. نه ما او را می‌شناختیم نه او ما را می‌شناخت. به این دلیل که هلی‌کوپتر جزو برنامه بوده است مطمئن بودیم. هلی‌کوپتر می‌خواست بپرد، امام مردم به آن آویزان شده بودند. وضعیت خیلی خطرناک بود خلبان گفت: «ممکن است هلی‌کوپتر منفجر بشود، نمی توانم بپرم. امام مگر می‌شود بگویی مردم آویزان نشوید.» گفتم: «‌آقا ببین هر کاری که خودت می‌خواهی بکن ما که بلد نیستیم». خلاصه با زحمت هلی‌کوپتر پرید. امام و احمد آقا و آقای محمد طالقانی و بنده داخل‌ هلی‌کوپتر بودیم. بعد از این که آمدیم روی آسمان، نمی‌دانستیم چه کار کنیم و برنامه‌ای هم نداشتیم. خلبان یک دوری بالای قطعه‌ی 17 جایگاه سخنرانی زد و گفت: «خیلی شلوغ است، نمی‌شود بنیشینیم. می‌شود به مدرسه‌ی رفاه برویم.» گفتم: «آقا امام اصلا از فرانسه به خاطر شهدای 17 شهریور این جا را انتخاب کرده، حالا تو می‌گویی نمی‌توانم بنشینم برویم رفاه! چاره‌ای دیگر نیست باید بنشینی». چند بار دور زد و مردم هم نگاه می‌کردند و نمی‌أانستند که چه کسی داخل هلی‌کوپتر است. سرانجام هلی‌کوپتر در محوطه‌ای باز نشست. به امام عرض کردم: « شما پیاده نشوید.» خودم پیاده شدم؛ در حالیکه نه عمامه داشتم و نه عبا. نیروهای انتظامات ریختند و گفتند که آقای ناطق جریان چیست؟ گفتم:« یک جو غیرت می‌خواهم غیرت به خرج بدهید. دست‌هایتان را به هم بدهید تا به شما بگویم که جریان چیست.» در همین لحظه در هلی‌کوپتر باز شد. یک دفعه مردم حضرت امام را دیدند و ریختند که شلوغ کنند، لذا از مسیری که تعیین شده بود امام را نبردم. از زیر یک داربستی رفتیم و به جایی رسیدیم که باید خم می‌شدیم لذا به امام عرض کردم:« آقا خم شوید باید از زیر برویم چاره‌ای نداریم.» موقع ورود امام (ره) به جایگاه، مشکل خاصی نداشتیم، امام در جایگاه قرار گرفت، مرحوم شهید مطهری یک سخنرانی کوتاهی کرد. امانی، پسر شهید امانی، به عنوان فرزند شهید، برنامه‌ای اجرا کرد و حضرت امام سخنرانی تاریخی خود را شروع کرد. من هم بدون عمامه و عبا تلاش می‌کردم تا مردم ساکت شوند. حتی احمد آقا گفت:«بدون عمامه و عبا بغل دست امام هستی بد است». گفتم:«مرد حسابی در این کشمکش از کجا عمامه و عبا پیدا کنم.» آقایان مرحوم شهید صدوقی، مرحوم شهید مفتح، شهید دانش منفرد و آقای معادیخواه و بادامچیان و حمیدزاده و انواری در جایگاه حضور داشتند. سخنرانی امام که تمام شد به آقایان گفتم: «یک دالان درست کنید تا به طرف هلی‌کوپتر برویم.» هنوز به هلی‌کوپتر نرسیده بودیم که هلی‌کوپتر بلند شد، این جا نه راه پیش داشتیم و نه راه پس. در اثر کثرت جمعیت به جایگاه هم نمی‌توانستیم برگردیم. به قول معروف جنگ مغلوبه شد، هر کس زورش بیشتر بود دیگری را پرت می‌کرد. آقایان مفتح و انواری حالشان بد شد و افتادند. من و حاج احمد آقا ماندیم. پهلوانان زیادی آن جا بودند، هر کدامشان عبای امام را می‌گرفتند و به سمت خودشان می‌کشیدند. عمامه‌ی امام ا زسرش افتاد. یک عکس قشنگی از امام از این جا گرفته شد که چشم‌های امام به طرف آسمان است و بنده می‌فهمم که امام دیگر تسلیم حق و تن به قضای الهی داده بود. آقای رفیق دوست می‌گفت که در طی مسیر فرودگاه تا بهشت زهرا د راثر ازدحام جمعیت خیلی نگران امام شدم. امام فرمود: «نگران نباش هیچ حادثه‌ای رخ نمی‌دهد». در این لحاظت حساس از بس که مردم را هل می‌دادم مچ‌های دستم ا زکار افتاد و یقین حاصل کردم که امام زیر پای جمعیت از دنیا می‌رود و مأیوسانه فریاد می‌کشیدم:« رها کنید، امام را کشتید». کار از دست همه خارج شده بود. یک وقت دیدم امام به جایگاه برگشت. هنوز برایم مبهم است که در این شلوغی چطور شد که ایشان به جایگاه بازگشت. واقعا عنایت خدا و دست غیب ایشان را از داخل جمعیت برداشت و در جایگاه گذاشت‌!‌ خودم را به جایگاه رساندم. دیدم امام نشسته و در اثر خستگی عبایش را روی سرش کشیده و بی‌حال سرش را به طرف پایین برده شاید 20 دقیقه امام دراین حالت بود، حالا ماندیم چه کار کنیم. یک آمبولانس مربوط به شرکت نفت ری آن جا بود. گفتیم: «آمبولانس را بیاورید دم جایگاه» عقب آمبولانس سمت جایگاه واقع شد. احمد آقا دست امام را گرفت و سوار آمبولانس شدند. باز هم عبای امام گیر کرد عبا را کشیدم و فگتم: «آقا عبا نمی‌خواهید». عبای امام را زیر بغلم گرفتم و خیلی سریع بغل راننده نشستم و گفتم: «برو» گفت: «کجا؟» گفتم: « از بهشت زهرا بیرون برو.» کمک ماشین را زد و از پستی و بلندی سنگ‌های قبر ماشین حرکت کرد و آژیر می‌کشید و از بلندگوی آمبولانس می‌گفتم: «بروید کنار حال یکی ا زعلما به هم خورده ، باید او را به بیمارستان برسانیم». اگر می‌فهمیدند امام داخل آمبولانس است، آمبولانس را تکه تکه می‌کردند. از بهشت زهرا که بیرون آمدیم بدنه‌ی ماشین از بس که به این نرده و سنگ‌ها خورده بود له شده بود. یک مقداری که به سمت تهران آمدیم، هلی‌کوپتر از بالا آمبولانس را دیده بود و در یک فرعی که واقعا گل بود نشست، ماهم با آمبولانس خودمان را به هلی کوپتر رساندیم. مجددا جمعیت به ما هجوم آورد؛ ولی با زحمت توانستیم امام را سوار هلی کوپتر کنیم. درحین حرکت می‌گفتیم، کجا برویم؟ و احمد آقا گفت:«برویم جماران». چون جماران نزدیک کوه بود و درخت زیاد داشت، هلی کوپتر نمی‌توانست بنشیند. خلبان برگشت با یک شوقی گفت: «آقا برویم نیروی هوایی». گفتم «می‌خواهی ما را داخل لانه‌ی زنبور ببری». گفت:«پس کجا برویم؟» یک دفعه به ذهنم زد، صبح که آمدم ماشین را نزدیک بیمارستان امام خمینی پارک کردم و حالا از آسمان پایین بیایم و در زمین تصمیم بگیریم که کجا برویم. به خلبان گفتم:« جناب سرگرد می‌توانی بیمارستان هزار تخت خوابی بروی؟» گفت: «هر جا بگویی پایین می‌روم.» گفتم:«پس برویم بیمارستان» خلبان گفت:«اتفاقا این بیمارستان به اسم خود آقاست» (4) فرود در بیمارستان امام خمینی هلی‌کوپتر در محوطه‌ی بیمارستان نشست. در اثر صدای تق تق هلی‌کوپتر تمام پزشک‌ها و پرستارها بیرون دویدند تا ببینند چه اتفاقی افتاده است. تصور می‌کردند درگیری و کشتاری شده و عده‌ای را آورده‌اند. وقتی پیاده شدم پزشکان می‌پرسیدند: « چه اتفاقی افتاده است؟» من سریعا درخواست آمبولانس کردم. یکی از پزشکان گفت: « این جا بیمارستان است آمبولانس برای چه می‌خواهی؟ « گفتم : «خیر نمی‌شود بیمار ما این جا باشد، باید او را را ببریم.» آقایان رفتند یک برانکارد آوردند من آن را پرت کردم و گفتم: «ما آمبولانس می‌خواهیم، شما برانکارد می‌آورید؟ پزشکی به نام دکتر صدیقی گفت:« آقا من یک ماشین پژو دارم، بیاوریم ؟« گفتم:« بیاور.» ایشان ماشین را آورد نزدیک هلی‌کوپتر در هلی کوپتر را که باز کردیم. تا پرستارها و پزشکان امام را دیدند همه فریاد کشیدند و با هجوم آن‌ها بساط ما به هم ریخت. خانمی دست امام را گرفته بود و می‌کشید و گریه می‌کرد. با زحمت خانم را جدا کردیم. امام و احمد آقا و آقای محمد طالقانی سوار شدند و ماشین حرکت کرد. من خودم را روی سقف پرت کردم و ماشین تند می‌رفت. گفتم:« آقا این قدر تند نروید.» احمد آقا که فکر می‌کرد جا مانده‌ام، گفت: «تو هستی؟!» گفتم: «پس چه؟ من که رها نمی‌کنم.» راننده ماشین را نگه داشت و سوار شدم. پس از مدتی رسیدیم به بن‌بستی که صحب ماشینم را پارک کرده بودم. از آقای دکتر عذرخواهی و تشکر کردیم. امام را سوار ماشین پیکانم کردم. دیگر خودم راننده بودم و احمد آقا هم پهلوی من نشست. سه نفری در خیابان‌های تهران راه افتادیم. همه جا خلوت بود، چون همه در بهشت زهرا دنبال امام بودند؛ اما امام داخل پیکان در خیابان‌های خلوت تهران بود. احمد آقا گفت:«برویم جماران». امام فرمود: «خیر» عرض کردم: «آقا برویم منزل ما». فرمود: «خیر» سؤال کردیم:«پس کجا برویم؟» امام فرمود: «منزل آقای کشاورز» من قبلا یک منبری برای این خانواده رفته بودم و معروف بود که این ها را فامیل‌های امام هستند. آدرس منزل ایشان را نیز نداشتیم. فقط احمد آقا می‌دانست که در جاده قدیم شمیران و خیابان اندیشه زندگی می‌کند. به جاده قدیم شمیران جلوی سینمای صحرا آمدیم. ماشین را کنار زدم. امام هم داخل ماشین بودند. احمد آقا دنبال آدرس منزل کشاورز رفت. بالاخره پرسان پرسان جلوی منزل آقای کشاورز در خیابان اندیشه آمدیم. احمد آقا گفت: « همین خانه است». در منزل را زدیم، پیرزنی در را باز کرد، پیرزن اصلا داشت که سکته می‌کرد و باورش نمی‌شد خواب می‌بیند یا بیدار است و قصه چیست؟ وارد منزل شدیم. امام داخل آشپزخانه رفت و جویای احوال تمام فامیل‌ها بود. از شدت خستگی زیر چشم‌های امام کبود شده بود. ما نمازظهر و عصر را با امام به جماعت خواندیم. یک غذای ساده‌ای این پیرزن آورد. در موقع غذا خوردن امام برگشت به احمد آقا گفت: «این آقای ناطق فامیل ماست.» احمد آقا گفت: «چه فامیلی؟» امام گفت: «ایشان داماد آقای رسولی است.» (5) حواسش خیلی جمع بود که پس از چند سال تبعید می‌دانست چه کسی با کی ازدواج کرده است. پس از صرف غذا امام فرمودند: «یک عبایی برای من پیدا کنید.» لذا من رفتم جماران منزل آقای امام جمارانی و سه عبا گرفتم؛ یکی برای خودم، یکی برای احمد آقا و یکی هم برای امام آوردم. جالب این جاست که همه‌ی اقایان علما و اعضای کمیته‌ی استقبال امام را گم کرده بودند و خیلی نگران بودند که امام را با هلی‌کوپتر کجا برده‌اند. نگران بود که رژیم آقا را برده باشد. هیمن نهضت آزادی‌ها از طریق دولت پیگیری کرده بودند. ساواک جواب داده بودند که بیمارستان هزار تخت خوابی و سوار شدن ایشان بر یک پژوی نقره‌ای را خبر داریم ، اما بعد رد آن‌ها را گم کرده‌ایم. این خیلی عجیب است که ساواک هم رد ما را گم کرده بود، لذا احمد آقا به کمیته‌ی استقبال تلفن زد و گفت:«حسین آقا را بگویید بیاید تلفن را بردارد.» حسین آقا نیز آمده بود و احمد اقا از خوف این که ممکن است تلفن در کنترل ساواک باشد، به حسین آقا گفت: «ما منزل کسی هستیم که در بهشت زهرا بغل دست تو ایستاده بود.» احمد آقا آقای کشاورز را در بهشت زهرا بغل دست حسین آقا دیده بود. سه ربعی نگذشته بود که آقای پسندیده هم آمد. من هم در اثر خستگی و فشارهای زیاد نزدیک غروب به منزل رفتم . شب ، مرحوم عراقی و دیگر آقایان هم آمده بودند و امام را از منزل آقای کشاورز به مدرسه ی رفاه بردند. فراموش نمی‌کنم مرحوم حاج احمد آقا بعد از فوت امام به من گفت: «آقای ناطق، شما هم در زمان ورود امام همراه ایشان بودید و در میان ازدحام جمعیت عمامه از سرتان افتاد، هم در فوت و دفن امام حضور داشتید و در این ا هم عمامه از سرتان افتاد.» پاورقی 1ـ ایشان الان در ستاد نمازجمعه‌ی تهران مشغول فعالیت است. 2ـ مرحوم حاج اکبر پوراستاد از فداییان اسلام بودکه در سال‌های اخیر به رحمت خدا رفت . (راوی) 3ـ محمدرضا طالقانی در سال 1331 در خانواده‌ای مذهبی در تهران به دنیا آمد. وی از همان دوران کودکی به کشتی روی آورد و در دوران جوانی در مسابقات دای و بین‌المللی مقام قهرمانی آورد. وی هم زمان با اوج‌گیری مبارزات اسلامی مردم ایران مسابقات بین‌المللی جام آریامهر را در تهران به هم ریخت. سپس تحت تعقیب و مراقبت‌ ساواک قرار گرفت و چندین روز به زندان افتاد. ایشان از همان لحظات اول ورود حضرت امام (ره) به ایران به عنوان محافظ امام (ره) معروف شد. وی هم اکنون رییس فدراسیون کشتی جمهوری اسلامی است. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، خاطرات محمدرضا طالقانی، جلسه‌ی اول 4ـ در آستانه‌ی پیروزی انقلاب بیمارستان هزار تخت‌خوابی به بیمارستان امام خمینی تغییر نام یافت. 5ـ به دلیل این که پدر آقای رسولی محلاتی سابقه‌ی دوستی دیرینه با حضرت امام داشند؛ لذا ایشان را فامیل می‌دانستند (راوی) ....................................................................................... منبع:کتاب خاطرات حجت الاسلام ناطق نوری - انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
http://barrudkariz.shblog.ir
 
 
http://barrud.rasekhoonblog.com

 

 شکلک های محدثه

احمداسماعیلی کریزی/"استان خراسان رضوی،

 


ادامه مطلب



[ شنبه 9 بهمن 1395  ] [ 12:25 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
 

گزیده بیانات امام خمینی(ره)ومقام معظم رهبری(حفظه الله)درخصوص دهه فجر

 

گزیده بیانات امام خمینی(ره)ومقام معظم رهبری(حفظه الله)

 

 

درخصوص دهه فجروپیروزی انقلاب اسلامی ایران

 


باسمه تعالی



مدیرکل/ریاست محترم سازمان.....استان خراسان.......


سلام علیکم





پس ازحمدخداوندودرودوصلوات برمحمدوآل محمد(ص)

بااحترام،ضمن گرامیداشت یادوخاطره شهدای انقلاب اسلامی ،شهدای جنگ تحمیلی وهشت سال دفاع

مقدس ،شهدای مدافع حرم ،امام شهدا،یادگاران امام ،شفای عاجل جانبازان ،پیروزی رزمندگان اسلام برکفرجهانی وآرزوی طول

عمرباعزت وبرکت همراه باصحت وسلامت برای مقام عظمای ولایت وپیشوای مسلمانان جهان حضرت

آیت الله العظمی امام خامنه ای عزیز(حفظه الله)وعرض تبریک سی وهشتمین سالگردپیروزی

شکوهمندانقلاب اسلامی ایران به رهبری بنیانگذارکبیرانقلاب حضرت امام خمینی رحمت الله علیه

،بدینوسیله گزیده ای ازبیانات امام ورهبری درموردمعنونه بحضورتقدیم میگردد،لذاخواهشمنداست

دستورفرماییدنسبت به درج آن درسربرگ مکاتبات اداری اقدام فرمایند./



احمداسماعیلی کریزی



دبیرخانه/امورایثارگران /روابط عمومی سازمان /اداره کل

 



سخنانی درباره ی دهه ی فجر از امام خمینی (ره):

 

انقلاب ماانفجارنوربود.


انقلاب اصیل ماجلوه ای از نهضت پر عظمت حضرت رسول ا… (ص ) است .


رمز پیروزی شما ایمان و وحدت کلمه بود


این انقلاب با تائیدات غیبی الهی پیروز گردید


چشم دنیا به انقلاب ما معطوف است


*پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به مملکت نرسد .


نهضت ایران ، نهضتی بود که خدای تبارک و تعالی در آن نقش داشت


پیروزی انقلاب مرهون فداکاریهای دلاورانه ملت ، خصوصاً شهیدان است .


این انقلاب با تائیدات غیبی الهی پیروز گردید


ولایت فقیه برای شما یک هدیه الهی است .


نهضت ایران ، نهضتی بود که خدای تبارک و تعالی در آن نقش داشت


*هرچه انقلاب اسلامی دارد از برکت مجاهدت شهدا و ایثارگران است







سخنانی درباره ی دهه ی فجر از ایت الله خامنه ای(حفظه الله)


زنده نگه داشتن یاد شهدای انقلاب باعث تداوم حرکت انقلاب است


انقلاب اسلامی با اتکاء به قدرت مردم ، آسیب ناپذیر است


این انقلاب ، بی نام خمینی (ره ) در هیچ جای جهان شناخته شده نیست


دهه فجر عیدی است که یک تاریخ سر تا پا ظلم و طغیان را قطع کرد


خط انقلاب ، خط عظمت اسلام و مسلمین و دفاع از مظلومین و مستضعفین است .


وحدت کلمه و حضور خود را در صحنه حفظ کنید و یاد امام و انقلاب را زنده نگه دارید


ما میراث بزرگ امام خمینی (ره ) و همه ارزشها و اصول آن را حفظ خواهیم کرد .


وحدت ، کلید موفقیت و رمز پیروزی انقلاب ما بوده است .


ما استقلال را ارزان به دست نیاورده ایم ، می‌خواهیم آن را حفظ کنیم


دهه فجر مظهر شکوه و عظمت و فداکاری ملت ایران است.


دهه فجر آئینه ای است که خورشید اسلام در آن درخشید و به ما منعکس شد.

 

 

http://barrud.rasekhoonblog.com

 

 شکلک های محدثه
احمداسماعیلی کریزی/"استان خراسان رضوی،"

barrud.rasekhoonblog.com

kariz.mizbanblog.com

 

barrud.persianblog.ir

 


ادامه مطلب



[ شنبه 9 بهمن 1395  ] [ 12:24 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
 

مراسم معارفه رئیس جدید سازمان تعزیرات امروز برگزار می‌شود+سوابق صدرآبادی

شناسه خبر: 1307100 سرویس: اجتماعی
ایرج حسینی صدرآبادی

مراسم معارفه رئیس جدید سازمان تعزیرات قرار است امروز در وزارت دادگستری برگزار شود.

به گزارش خبرنگار قضایی خبرگزاری تسنیم،علیرضا جمشیدی رئیس فعلی سازمان تعزیرات حکومتی قرار است تا عصر امروز جای خود را به ایرج صدری‌حسین‌آبادی بدهد.

قرار است مراسم تودیع و معارفه این دو، عصر امروز در وزارت دادگستری برگزار شود اما احتمال این مراسم بدون حضور خبرنگاران برگزار خواهد شد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم،‌مدیرکلی حقوقی وزارت جهاد کشاورزی، فعالیت در سازمان بسیج حقوق‌دانان، مدیرکلی آموزش و پژوهش سازمان بازرسی، مدیرکلی بازرسی استان‌های خوزستان و بوشهر و ریاست دانشکده اقتصاد و علوم اجتماعی دانشگاه شهید چمران در سوابق وی به چشم می‌خورد.

حسینی‌صدرآبادی، دارای لیسانس علوم قضایی از دانشگاه علوم قضایی، فوق‌لیسانس حقوقی از دانشگاه تهران، و دکتری حقوق عمومی گرایش دادرسی اداری از فرانسه است. وی همچنین از اساتید دانشگاه‌های تهران، الزهرا و شهید چمران است.

انتهای پیام/

R1014142/P1014142/S2,20/CT1

 

 

http://barrud.rasekhoonblog.com

 

 شکلک های محدثه
احمداسماعیلی کریزی/"استان خراسان رضوی،"

barrud.rasekhoonblog.com

kariz.mizbanblog.com

 

barrud.persianblog.ir

 


ادامه مطلب



[ شنبه 9 بهمن 1395  ] [ 12:23 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
 

جلسه تودیع و معارفه رئیس سازمان تعزیرات حکومتی لغو شد

شناسه خبر: 1307375 سرویس: اجتماعی
۰۶ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۲:۳۱
تعزیرات حکومتی

جلسه تودیع و معارفه رئیس سازمان تعزیرات حکومتی که قرار بود عصر امروز برگزار شود، لغو شد.

به گزارش خبرنگار قضایی خبرگزاری تسنیم،  قرار بود عصر امروز مراسم تودیع و معارفه روُسای سابق و جدید سازمان تعزیرات حکومتی در محل وزارت دادگستری برگزار شود اما با ارسال نامه‌ای جدید به میهمانان اعلام شد که این جلسه فعلا منتفی است و زمان بعدی برگزاری مراسم متعاقبا اعلام خواهد شد.

به گزارش تسنیم این در حالی است که علیرضا جمشیدی روز گذشته در جلسه‌ای، با همکاران خود در سازمان تعزیرات حکومتی خداحافظی کرده بود

انتهای پیام/


ادامه مطلب



[ شنبه 9 بهمن 1395  ] [ 12:23 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
 

اختصاصی تسنیم/

جمشیدی از سازمان تعزیرات حکومتی می‌رود

شناسه خبر: 1306087 سرویس: اجتماعی
جمشیدی

جمشیدی از سازمان تعزیرات حکومتی رفتنی شد.

   به گزارش خبرنگار قضایی خبرگزاری تسنیم،پنجم اردیبهشت سال 94 بود که علیرضا جمشیدی معاون حقوقی اسبق و سخنگوی سابق قوه‌قضاییه با حکم پورمحمدی وزیر دادگستری به عنوان رئیس سازمان تعزیرات حکومتی منصوب شد.

اکنون که 20 ماه از ریاست جمشیدی در سازمان تعزیرات می‌گذرد، با تصمیم پورمحمدی قرار است وی جای خود را به شخص دیگری بدهد.

طبق اخبار به دست آمده، جلسه تودیع جمشیدی فردا برگزار می‌شود.

 

 

 

 

 

 

http://barrud.rasekhoonblog.com

 

 شکلک های محدثه
احمداسماعیلی کریزی/"استان خراسان رضوی،"

barrud.rasekhoonblog.com

kariz.mizbanblog.com

 

barrud.persianblog.ir

 


ادامه مطلب



[ شنبه 9 بهمن 1395  ] [ 12:20 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

صدرآبادی جایگزین احتمالی جمشیدی در تعزیرات حکومتی

شناسه خبر: 1306124 سرویس: اجتماعی
مراسم تودیع و معارفه معاونین سازمان تعزیرات حکومتی

احتمالا حسینی‌صدرآبادی، جایگزین جمشیدی برای ریاست سازمان تعزیرات حکومتی خواهد شد.

به گزارش خبرنگار قضایی خبرگزاری تسنیم جمشیدی که از اردیبهشت سال 94 عهده‌دار ریاست سازمان تعزیرات حکومتی شده بود، فردا و در مراسم تودیع، جای خود را به فرد دیگری خواهد داد.

طبق اطلاعات به دست آمده،  احتمالا حسینی صدرآبادی قائم‌مقام حسینعلی امیری معاون امور مجلس ریاست‌جمهوری که پیش‌تر معاون حقوقی سازمان تعزیرات هم بوده است، جایگزین جمشیدی خواهد شد.

انتهای پیام/


ادامه مطلب



[ شنبه 9 بهمن 1395  ] [ 12:18 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۸۳۳۷۰

 

شعر/ کریمی و نظاره بر لیاقتم نمی‌کنی

 

شعر انتظار این هفته را در سروده «محمد‌جواد شیرازی» بخوانید.

 عقیق:از آنجایی که روز جمعه متعلق به آقا امام زمان (عج) است، بر آن شدیم تا جمعه هایمان را به اشعاری با مضمون انتظار پیوند بزنیم. شعر انتظار این هفته را در سروده «محمد‌جواد شیرازی» بخوانید.

زمانِ لطف، صحبت از حقارتم نمی کنی
کریمی و نظاره بر لیاقتم نمی کنی
تو را ز یاد می برم زمانِ معصیت ولی
مرا مؤاخذه برای غفلتم نمی کنی
دلم شکسته و کسی به دادِ من نمی رسد
میانِ راه مانده ام، حمایتم نمی کنی؟!
چه نذرها نکرده ام که زیر و رو شود دلم
به هر دری که می زنم اجابتم نمی کنی
اسیر ظلمتِ دلم شدم؛ "عزیز فاطمه"
به یک دعا مرا غریق رحمتم نمی کنی؟!
اگر بناست سهم من همیشه دوری ات شود
چرا مرا نمی کشی و راحتم نمی کنی؟!
کسی منِ خراب را به سوریه نمی برد
در این بساط عاشقی ضمانتم نمی کنی؟!

منبع:باشگاه خبرنگاران

http://barrudkariz.shblog.ir
 
 
http://barrud.rasekhoonblog.com

 

 شكلك هاي محدثه

احمداسماعيلي كريزي/"استان خراسان رضوي،

 


ادامه مطلب



[ جمعه 8 بهمن 1395  ] [ 3:43 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

کد خبر: ۸۳۲۱۹

 

پلارک؛ شهید عطریِ قطعه 26

 

می گویند شهید پلارک مثل یکی از سربازان پیامبر (ص)؛ «غسیل الملائکه» بوده است و به همین علت مزار او همیشه خوشبو و عطرآگین است.

 عقیق:فرمانده آرپی چی زن‌های گردان عمار لشکر 27 محمد رسول الله، همان شهیدی است که مزار عطرآگینش مورد توجه بسیاری از افراد بوده و زیارتگاه مراجعه کنندگان به گلزار شهدای تهران شده است. نام اصلی این شهید بزرگوار «منوچهر پلارک» است که نزد بیشتر افراد به «سید احمد پلارک» شهرت دارد. وی در 7 اردیبهشت 1344 دیده به جهان گشود و اصالتی تبریزی داشت.

شهید سید احمد پلارک در زمان جنگ در یکی از پایگاه های شلمچه، به عنوان یک سرباز معمولی همیشه مشغول نظافت توالت های آن پایگاه بود، به طوری که بوی بدی بدن او را فرا می گرفت. تا اینکه در سال 66 در یک حمله هوایی هنگامی که او به مانند سایر روزها در حال نظافت بود، موشکی به آنجا برخورد کرده و او شهید و در زیر آوار مدفون می شود. پس از این اتفاق هنگامی که امدادگران در حال جمع آوری زخمی ها و شهیدان بودند، متوجه بوی شدید گلاب از زیر آوار می شوند، پس آوار را کنار زده و با پیکر پاک این شهید که غرق در بوی گلاب بود؛ مواجه می شوند.

پیکر پاک شهید پلارک در بهشت زهرای تهران (قطعه 26، ردیف 32، شماره 22) به خاک سپرده شده است، اما نکته قابل توجه درباره این شهید که آن را از سایر شهدا متمایز می کند، بوی گلابی ست که از مزار مطهرش به مشام می رسد. همچنین سنگ قبر این شهید همواره نمناک بوده، به طوری که اگر سنگ قبر وی را خشک کنیم، از سمت دیگر خیس شده و از گلاب سرشار خواهد شد. به همین دلیل او را «شهید عطریِ قطعه 26» لقب داده اند. می گویند شهید پلارک مثل یکی از سربازان پیامبر (ص) در صدر اسلام، «غسیل الملائکه» بوده است. «غسیل الملائکه» به کسی می گویند که ملائکه غسلش داده‌ باشند و به همین علت مزار او همیشه خوشبو و عطرآگین است.

پلارک؛ شهید عطریِ قطعه 26


* خاطراتی از شهید پلارک:

«قبل از عملیات کربلای 8 با گردان رفته بویم مشهد. یک روز صبح دیدم سید احمد از خواب بیدار شده ولی تمام بدنش می لرزد. گفتم: "چی شده؟" گفت: "فکر کنم تب و لرز کردم." بعد از یکی دو ساعت به من گفت: "امروز باید حتما برویم بهشت رضا (ع)." اتفاقا برنامه آن روز گردان هم بهشت رضا (ع) بود. از احمد پرسیدم: "چی شده که حتما باید بریم بهشت رضا (ع)؟" او به اصرار من گفت: "دیشب خواب یک شهید را دیدم که به من گفت: تو در بهشت همسایه منی. من خیلی تعجب کردم تا به‌ حال او را ندیده بودم، گفتم: تو کی هستی الان کجایی؟ گفت: در بهشت رضا (ع)". احمد آن ‌روز آنقدر گشت تا آن شهید را که حتی نام او را نمی‌دانست پیدا کرد و بالای مزار آن شهید با او حرف‌ها زد.
*
یکی از آشنایان خواب شهید سید احمد پلارک را می‌بیند. او از شهید تقاضای شفاعت می‌کند. که شهید پلارک به او می‌گوید: "من نمی‌توانم شما را شفاعت کنم. تنها وقتی می‌توانم شما را شفاعت کنم که شما نماز بخوانید و به آن توجه وعنایت داشته باشید. همچنین زبان‌هایتان را نگه دارید. در غیر اینصورت هیچ کاری از دست من برنمی‌آید."


آخرین مسئولیت شهید پلارک، فرماندگی دسته بود. در والفجر 8 از ناحیه دست و شکم مجروح شد، اما کمتر کسی می‌دانست که او مجروح شده است. اگر کسی درباره حضورش در جبهه سوال می‌کرد؛ طفره می‌رفت و چیزی نمی‌گفت. یکدفعه در منطقه خواستیم از یک رودخانه رد شویم، زمستان بود و هوا به شدت سرد. شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت: "اگر یک نفر مریض بشود، بهتر از این است که همه مریض شوند."یکی یکی بچه‌ها را به دوش کشید و به طرف دیگر رودخانه برد. آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده و پاهایش خونی شده بود.

 

پلارک؛ شهید عطریِ قطعه 26


قسمتی از وصیتنامه شهید سید احمد پلارک:

«مادر! توجه کن! اگر من به زیارت امام رضا (ع) می رفتم، مگر شما نگران بودید، بلکه خوشحال بودید که به زیارت و پابوس امام خویش رفتم. حال شما اصلا نباید نگران باشید، چراکه من به زیارت خدایم و خالق و معشوقم می روم. پس همچون مادران شهیدپرور، استوار و محکم باش و هر کس خواست کار خلافی بر ضد انقلاب انجام دهد، جلویش بایست، حتی اگر از نزدیکترین کسان باشند.» (ظهر عاشورا 1406 - 65/6/24)

روحش شاد و یادش گرامی

منبع:باشگاه خبرنگاران

http://barrudkariz.shblog.ir
 
 
http://barrud.rasekhoonblog.com

 

 شكلك هاي محدثه

احمداسماعيلي كريزي/"استان خراسان رضوي،

 


ادامه مطلب



[ جمعه 8 بهمن 1395  ] [ 3:42 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

 
صفحه اینستاگرام سردار سلیمانی تصویر دیده نشده از وی را منتشر کرد.
۶۳۶۱۱۹۰۱۷۵۲۵۵۸۶۷۲۱

به گزارش مشهد پیام  به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان، سردار قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس به تازگی با انتشار تصویری از خود درکنار سردار صدفی رئیس تبلیغات لشکر ۴۱ ثار الله صفحه اینستاگرام خود رابه روزرسانی کرد.

در این صفحه نوشته شده است؛

“انتشار نخستین بار در معیت سردار صدفی (رئیس تبلیغات لشگر ۴١ ثارالله و بعد از جنگ نیز معاون فرهنگی سردار سلیمانی)

انشاءالله به مرور در این حساب تصاویری برای نخستین‌بار منتشر خواهد شد.”

عکسی کمتر دیده شده از سردار سلیمانی
 
 
 
 
http://barrudkariz.shblog.ir
 
 
http://barrud.rasekhoonblog.com

 

 شكلك هاي محدثه
احمداسماعيلي كريزي/"استان خراسان رضوي،"

ادامه مطلب



[ جمعه 8 بهمن 1395  ] [ 12:44 AM ] [ احمد ]
نظرات 0


کد مطلب: 435588
ادیب‌یزدی: نه محروم کردن هاشمی عاقلانه بود نه در هر شبکه نشان دادنش
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۵ ساعت ۰۹:۰۴

مرتضی ادیب یزدی می‌گوید: هفت سال آقای هاشمی را نشان ندادند اما چند روز است که هر شبکه تلویزیونی را می بینیم موضوع برنامه حرف درباره آقای هاشمی است. این انفعال است این تصمیمات بر مبنای حکمت نیست.

مرتضی ادیب یزدی در گفتگو با خبرآنلاین گفت: وقتی خبر فوت آقای هاشمی را شنیدم کمرم تیرکشید، احساس کردم سرمایه بسیار بزرگی را از دست دادم. مثل کسی که خبر مرگ برادرش را شنیده باشد. یک حالت بهت و اندوه عمیق به من دست داد. چون من با این چهره نورانی سال ها در قبل انقلاب آشنا بودم و نام او همیشه در محافل مبارزاتی یعنی بعد از نام امام مطرح می شد. آن روزها امام تشریف نداشتند در عراق تبعید بودند لذا نام های آقای هاشمی و آقای منتظری مطرح بود آقای منتظری بیشتر جنبه فقاهت، آقای هاشمی جنبه مبارزه و مقابله با دستگاه پهلوی.

وی افزود: آقای هاشمی از همان قبل انقلاب خیلی با وفا و محکم سر ایده های انقلابی ایستاد واقعا به هیچ عنوان از ایشان کرنشی جایی ندیدیم و یک انسان حکیم بود، مواضع او در هر مقطعی مبتنی بر مصلحت نظام و انقلاب اتخاذ شد. دنبال تداوم و ماندگاری جمهوری اسلامی ایران بود می خواست این نظام که به برکت زحمات حضرت امام و شهدای بسیار عزیزی مثل شهیدان بهشتی و مطهری به دست آمد بماند.

این استاد حوزه و دانشگاه تأکید کرد: حضرت آیت الله هاشمی دنبال ماندگاری نظام بود اگر حرفی می زد و موضعی می گرفت می خواست مردم راضی باشند و ما در پهنه بین الملل مقبولیت حداکثری داشته باشیم. متأسفانه برخی ها اهداف مبارک آقای هاشمی را بر نمی تافتند یعنی نتوانستند به تفکر آقای هاشمی نزدیک شوند.

وی ادامه داد: باید ببنیم این خناسانی که حضرت آقا در اطلاعیه خودشان اشاره کردند چه کسانی بودند که نمی خواستند آقای هاشمی با توده های مردم ارتباط عمیق برقرار کند.

ادیب یزدی یادآور شد: در هر صورت آنچه مهم است که ما عاشق ایران، آبادی کشور و رضایت و آسایش ملت ایران هستیم. ما دنبال آن هستیم که این ملت سرفراز باشد و انشاءالله فصل جمهوری اسلامی نورانی ترین فصل تاریخ ایران باشد. می خواهیم بگوییم جمهوری اسلامی لایق ترین حاکمیت به برکت ولایت را دارد و هر کس به این مملکت خدمت کند و حتی یک سنگ را از جلوی پای مردم بردارد پیش چشم ما عزیز است و ما دست او را می فشاریم و به او کمک می کنیم.

وی افزود: جناب آقای هاشمی انصافا در صدر شخصیت های خدوم و فهیم بود مرگ جانگدازش چون بدون مقدمه اتفاق افتاد یعنی این طور نبود که مدتی ناخوش احوال شود یا در بیمارستان بستری باشد خبر فوت او مثل آوار شدن دنیا برسرمان بود.

این استاد حوزه و دانشگاه تأکید کرد: امیدوارم احساسات مردم را درک کنیم بر وفق احساسات مردم حرکت کنیم حرکت های انفعالی و تصمیمات درجایی خیلی نمی تواند حکیمانه باشد ما از دستگاه ها، از وفاداران به ولایت و نظام توقع داریم اتاق فکر داشته باشند با اندیشه کار کنند با دلسوزها مشورت کنند. خودشان رأسا تصمیماتی نگیرند که مردم را در یک دوگانگی قرار دهند.

وی افزود: هفت سال آقای هاشمی را نشان ندادند اما چند روز است که هر شبکه تلویزیونی را می بینیم موضوع برنامه حرف درباره آقای هاشمی است. این انفعال است این تصمیمات بر مبنای حکمت نیست. نه آن وقت که مطلق محرومش کردند عاقلانه بود و نه الان که هر شبکه ای را می بینیم برنامه درباره آقای هاشمی است. باید ما عقل مان را به کار بیاندازیم. دلمان بسوزد و بدانیم مردم هم دلسوز نظام هستند.

ادیب یزدی اظهار کرد: بعضی ها فکر می کنند فقط خودشان دلسوز انقلاب هستند خیر این طور نیست. این ملتی که برای وداع با پیکر آقای هاشمی آمدند همه انقلابی هستند اینها همه فداییان حضرت امام و مقام معظم رهبری هستند امیدوارم این وقایع برخی ها را سرعقل بیاورد و تصمیمات صحیح بگیرند که بتوانیم جمعیت های مردم را کنار هم داشته باشیم. مردم را از دست ندهیم چون تنها پشتوانه مان بعد از لطف الهی، مردم است. انشاءالله امیدواریم خدا توفیق دهد بتوانیم مسیری که اینها برای ما تسهیل کردند و راه را باز کردند ما با کمال افتخار و اقتدار جلو ببریم.

الف*

 
http://barrudkariz.shblog.ir
 
 
http://barrud.rasekhoonblog.com

 
 شكلك هاي محدثه
احمداسماعيلي كريزي/"استان خراسان رضوي،"

 


ادامه مطلب



[ جمعه 8 بهمن 1395  ] [ 12:39 AM ] [ احمد ]
نظرات 0


کد مطلب: 435689
خاطرات هاشمي در يكشنبه نوشته نشد/ جمع آوري وسايل شخصي آيت الله از مجمع
تاریخ انتشار : دوشنبه ۲۷ دی ۱۳۹۵ ساعت ۱۲:۵۷

 غلامعلي رجايي مشاور مرحوم ايت الله هاشمي در يادداشتي كه براي انتخاب ارسال كرده، آورده است؛ روز و روزهایی تلخ چهارشنبه ،سه روز پس از ارتحال هاشمی بزرگ ،بعد از حضور در حسینیه امام خمینی درحضور رهبری به مجمع رفتم.
 
فاطمه خانم با بعضی نوه ها آمده بودند تا وسایل شخصی پدرشان را جمع کنند.تمام وسایل عزیزما در عقب یک  وانت جمع شد. دو تابلو یک میز کوچک و چند کارتن کتاب.همه وسایلی بود که از شیخ ما از مجمع بیرون برده شد.
 
البته چندهزار جلدکتاب هنوز در اتاق ملاقات بالا و پایین  هست که باید بتدریج بیرون برده شوند.
 
ادب و بزرگ منشی این خانواده را ببینید.گفتند فعلا اینها باشند تا رییس بعدی مجمع اگر بخواهد در روزهای اول در دفترکارش حاضرشود ، اتاق بدون کتاب نباشد.
 
طاقت نیاوردم به این صحنه نگاه کنم .غمزده به اتاقم برگشتم.
 
 در رفسنجان
 
ازعماد نوه هاشمی بزرگ پرسیدم : دفتر روز نوشتها را دیدی؟ حاج آقا خاطرات را تا چه روزی نوشته؟ گفت : تا یک روز قبل_ شنبه _نوشته است.
 
خاطرات یک شنبه هاشمی نوشته نشد .
 
دیروز هم که به مجمع رفتم تا پس از نماز راهی حرم امام برای مراسم هفتم بشوم فضای مجمع  را بی روح دیدم.روح مجمع رفته است و اینجا دیگر جای....
 
هرچند هر آغازی را پایانی است اما مردان بزرگ تاریخ ملتها بی پایانند و هاشمی از این مردان بزرگ تاریخ کشور ماست.
 
بزرگ زاده شد ،بزرگ زیست و بزرگ رفت.
 
سلام خدا بر او و بر امامی که درجوار ش آرمید.

الف*


ادامه مطلب



[ جمعه 8 بهمن 1395  ] [ 12:35 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

 
 الف*

 
 
کد مطلب: 435624

 
در پی واکنش‌های گوناگون به بیان خاطره بیان شده درباره اسلحه اهدا شده از سوی مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی به شاخه مسلحانه موتلفه اسلامی در سال ۱۳۴۳ و تکذیب این موضوع از سوی برخی افراد و انتشار فیلمی از سوی مرکز اسناد انقلاب اسلامی در این خصوص، اسدالله بادامچیان طی یادداشتی توضیحاتی تکمیلی را در این خصوص بیان کرد.

به گزارش ایسنا به نقل از روابط عمومی حزب مؤتلفه اسلامی متن این یادداشت بدین شرح است:

«فوت ناگهانی مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، در ذهنیت عمومی و فضای سیاسی کشور تاثیری خاص و گسترده داشت. هدایت مدبرانه مقام معظم رهبری و سوابق آن مرحوم و تأکیدات مکرر او بر اصل ولایت فقیه و عشق به امام خامنه‌ای و هوشمندی مردم، هوای تازه‌ای در جامعه ایجاد کرد و وحدت امام و امت صفحه تازه‌ای را گشود که ان‌شاءالله از آن برای تعالی و اتحاد مردمی استفاده بهینه به عمل آید.

نکته‌ای که در مصاحبه‌ صبح فردای درگذشت ایشان گفتم – که یکی از اسلحه‌هایی که توسط شهید بخارایی و همرزمانش در عملیات اجرای حکم الهی علیه عامل به رسمیت بخشیدن کاپیتولاسیون نظامی مستشاران آمریکا در ایران یعنی حسنعلی منصور استفاده شد و حنجره خائنی که به مجتهد جامع‌الشرایط و مرجع تقلید اهانت می‌کرد را درید، تا آمریکا و مزدورانش بدانند سروکارشان با چه ملت شجاع و خداخواهی است، توسط آیت‌الله هاشمی در اختیار جهاد مسلحانه مؤتلفه اسلامی گذاشته شده بود – بازتاب گسترده‌ای در داخل و خارج داشت.

بدیهی بود لیبرال‌ها و غربزده‌ها که می‌خواستند آقای هاشمی را به نفع خود مصادره کنند از این اطلاع‌رسانی خوششان نیاید، لکن قرار ما با مرحوم آقای هاشمی این بود که تا ایشان در حیات هستند آن را نگوییم. (اگرچه در نقل قول خاطره از آیت‌الله انواری -که بدون اذن ایشان بود- این مطلب چند سال قبل مطرح شد و موجب بازتاب‌هایی هم گشت)

چند سال قبل عده‌ای از شورای مرکزی مؤتلفه اسلامی از جمله مرحوم عسگراولادی، مرحوم حاج حیدری و آقایان حبیبی و امانی و… به دیدار آقای هاشمی رفته بودیم. در آن دیدار صحبت از شهدای ۲۶ خرداد و جریان کاپیتولاسیون و اجرای حکم الهی مرجع تقلید بر منصور به میان آمد. مرحوم حاج حیدری گفت اسلحه‌اش را که شما داده بودید و آقای هاشمی با خنده گفت «اگر الان شما این را بگویید من تکذیب می‌کنم». و من گفتم تا شما زنده هستید آن را نخواهیم گفت.

اینک از دفتر مرحوم آیت‌الله هاشمی که این مطلب را تکذیب و از مرکز اسناد انقلاب اسلامی که خاطره‌گویی آن مرحوم را منتشر کرده است، تشکر دارم که موجب شدند اصل ماجرا را به عنوان همرزم آن شهیدان از آن روزگار برای ثبت در تاریخ و اطلاع ملت بزرگ ایران منتشر نمایم.

پس از کشتار بیرحمانه و قتل ‌عام واقعه ۱۵ خرداد ۴۲ و روزهای پس از آن و دستگیری امام و علماء در تهران و سراسر کشور اکثر مبارزان از جمله مؤتلفه اسلامی به این تحلیل رسیدند که دیگر بیانیه مراجع و علماء و تذکر و نصیحت و تظاهرات، نمی‌تواند بازدارنده رژیم طاغوت، از اجرای توطئه پلید براندازی اسلام در ایران باشد و نیاز به حرکت مسلحانه هست.

در فروردین ۴۳ که امام آزاد شدند و به قم آمدند موضوع جهاد مسلحانه و سازمان مسلح جهادی با امام مطرح شد. شهیدان بهشتی و عراقی، مرحوم آیت‌الله انواری و مرحوم آیت‌الله هاشمی از یارانی بودند که این موضوع را برای امام تحلیل کردند و مخصوصاً آقای هاشمی با توجه به اطلاعات در باره فلسطین و سازمانهای فلسطینی در این امر اصرار داشت.

ابتدا امام به مرحوم عسگراولادی فرمودند که دیگران هستند که این کارها را انجام دهند، شما به کارهای خودتان برسید. لکن پس از مدتی معلوم شد که آن دیگران نتوانسته‌اند و نمی‌توانند کاری بکنند و امام اجازه دادند سازمان جهاد مسلح مؤتلفه اسلامی تشکیل شود و شرط گذاشتند بشرط آنکه سلاح از جایی و کسی نگیرید یا بخرید یا بسازید. که شهید عراقی با مرحوم حاج عزیز اله ریخته‌گر و کمک‌ آقای حمید ایپکچی در صدد ساختن نارنجک‌های دستی برآمدند که تا زمان دستگیری موفق نشدند.

۷ اسلحه کمری هم خریداری شد و تمرین اسلحه برای اعضای جهاد مسلح نیز با نظارت شهیدان امانی و عراقی شروع شد و (سازمان مبارزه مثبت) که عنوان کار مسلحانه بود شکل گرفت و بعدا چند اسلحه به این تعداد اضافه شد، از جمله اسلحه ای که موضوع بحث است.

مرحوم آیت‌الله هاشمی با مرحوم «حاج ابوالفضل تولیت» در قم که فرد متمکن و مخالف رژیم شاه بود، ارتباطات گوناگونی داشت و کمک‌های مالی می‌گرفت. تولیت یک قبضه سلاح کمری نو داشت که آن را به آقای هاشمی داد و آقای هاشمی آن را به عراقی داد و عراقی خواست به حاج صادق امانی تحویل دهد که شهید امانی نپذیرفت و گفت امام فرموده‌اند که سلاح از کسی نگیرید؛ یا بخرید یا بسازید.

عراقی این مساله را به آقای هاشمی گفت و او خواست اسلحه را به تولیت برگرداند. تولیت گفت می‌فروشم و پولش را با آقای هاشمی حساب کرد، بنابراین اسلحه جزو اسلحه‌های گروه جهاد مسلح قرار گرفت.

در جریان دستگیری آقای هاشمی به علت همین ارتباطات، وی شدیداً شکنجه شد. ولی استوار و مقاوم ماند و اعتراف نکرد. شهید عراقی نیز با همه شکنجه شدید و کشیدن ناخن‌هایش، مقاومت کرد و گفت اسلحه را من داده‌ام اما آن را از نواب صفوی گرفته بودم. شهید عراقی خود نیز در خاطراتش به آن اشاره داشته است. در خاطرات ضبط شده از وی در پاریس و در شرایطی که نهضت هنوز پیروز نشده بود و بیان اسامی برای کسانی که در داخل ایران بودند، می توانست خطرساز شود و او تحفظ های آشکاری در بیان خاطرات دارد، پس از آنکه شرح می دهد چگونه پوسته تهیه شده برای ساخت نارنجک را به یک فرد فوت شده در ۶ ماه قبل، نسبت داده بود، درباره این سلاح نیز چنین می گوید «از اسلحه هایی که موجود بود، یک اسلحه اش آمد و به ما رسید، باز از ما خواستند که این اسلحه را از کجا آورده ای؟ ما در اینجا باز اسلحه را ربط دادیم به مرحوم نواب …» (ناگفته ها، خاطرات شهید مهدی عراقی، صفحه ۲۲۹)

در مصاحبه مرکز اسناد انقلاب اسلامی با مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی نیز، هم به آقای تولیت و هم اینکه شهید عراقی گفته اسلحه را از نواب گرفته، اشاره شده است و تأکید می‌کند که «این حرفها را هم نمی توان خیلی حقیقی تصور کرد، چون طبیعی است که کسانی که در این راه‌ها بودند، آن آدم واقعی را نگویند چراکه می‌خواستند ساواک را گمراه کنند». مرحوم هاشمی در این مصاحبه می‌گوید «اینها اسلحه داشتند، گروه مسلحی که در موتلفه شکل گرفت، بعدا تعداد زیادی اسلحه از اینها گرفتند و این طور نیست که بگوییم اینها همین یک اسلحه را داشتند و از یک فرد معینی گرفتند». مرحوم آقای هاشمی در پایان این مصاحبه نیز درباره اسلحه ای که با آن عملیات انجام شد تصریح می کند: «من واقعا نمی دانم این اسلحه ای را که استفاده کردند، از چه کسی گرفتند.»

مرحوم آیت‌الله هاشمی در باره فتوای مرحوم آیت‌الله العظمی میلانی در باره مهدورالدم بودن شاه و منصور نیز تکذیب می‌کند که وی فتوا را از آقای میلانی گرفته است.

این کاملاً صحیح است زیرا فتوا را مرحوم «حاج سید تقی خاموشی» و نیز «عباس مدرسی» که راهش را از مؤتلفه اسلامی جدا کرد از مرحوم میلانی دریافت کردند و متن فتوا را خاموشی بیان کرده است.

اما آقای هاشمی که کاملاً در جریان فتوا و جهاد مسلحانه مؤتلفه اسلامی بود و می‌دانست که در کنار فتوای شهیدان مطهری و بهشتی -که نمایندگان امام در شورای روحانیت موتلفه اسلامی بودند- آیت‌الله العظمی میلانی که مرجع تقلید با تقوا و سیاستمداری است آن فتوا را داده است. مرحوم آقای هاشمی در این مصاحبه تاکید می‌کند که «این کار بدون فتوا نبوده است»؛ وی در ادامه مصاحبه از چگونگی رضایت امام(ره) نسبت به  این نوع فعالیت‌ها می‌گوید و اینکه یارانی که با ما کار می‌کردند بدون حکم شرعی اقدام به کاری مخصوصاً کشتن فردی نداشته‌اند. البته او از ماجراها با خبر بوده است، کما اینکه چند سال قبل در سالگرد شهید مطهری چنین گفته بود: «آیت‌الله مطهری در یک حرکت سری، فتوای ترور منصور را داده بودند و این خیلی سری بود. من هم آن روز [اول بهمن ۱۳۴۳، روز اجرای عملیات حکم حسنعلی منصور] به مدرسه مروی رفتم و قیافه آقای مطهری را دیدم. هیچ‌گاه از ایشان این خوشحالی و خنده‌های بی ‌اختیار را ندیده بودم، طوری که می‌دانست موفق بوده و کار اصیلی انجام شده است.» که این نشان دهنده اطلاع کامل ایشان در روز عملیات از موضوع است؛ لکن موقعیت خاص ایشان پس از انقلاب، مصالحی را ایجاب می‌کرد که در زمان حیاتشان برخی مطالب گفته نشود.

حالا که او در محضر پروردگار حاضر است بهتر است حقایق تاریخی از بیان راویان معدودی که باقی مانده‌اند و خود شاهد و حاضر یا مطلع هستندبیان گردد تا حق ایشان تضییع نشود.

غفرالله لنا و له

۲۶/ ۱۰/ ۹۵
 
 
 
http://barrudkariz.shblog.ir
 
 
http://barrud.rasekhoonblog.com

 
 شكلك هاي محدثه

احمداسماعيلي كريزي/"استان خراسان رضوي،
 


ادامه مطلب



[ جمعه 8 بهمن 1395  ] [ 12:32 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
 

 

 قصه ام معبد:

photo_2017-01-18_04-44-44.jpg

 

    درحین  سفر و هجرت ،در بين راه مکه به مدینه ، پيامبر(ص) از كنار خيمه زنی به نام ام معبد  گذشتند، خواستند چيزي (گوشت و...) از وی بخرند ، اما این خانم در آن گوشه بیابان چیزی به همراه نداشت، فقط یک گوسفند لاغر از گله مانده اي  که توان رفتن با دیگر گوسفندان را نداشت بجا مانده بود، پیامبر (ص)  سئوال كردند، این گوسفند، شير دارد ؟جواب داد نه ، بعد پيامبر(ص) اجازه دوشيدن خواستند و آنرا دوشيدند همه همراهان سير شدند و براي ام معبد هم شير ماند واین معجزه  ای است که شیعه وسنی آنرا در کتب خود نقل کرده اند .[1]    

حديبيه  :                                                          

یکی از اماکن تاریخی اسلام، منطقه حدیبیه است که در چند کیلومتری مکه قرار دارد جائی که یاد آور یک از وقایع مهم تاریخ اسلام یعنی صلح حدیبیه است، در مورد نام گذاری حدیبیه نقل های مختلفی وجود دارد از جمله اینکه :  از خطابی در امالی خودش نقل شده است : علت نام گذاری حدیبیه این است که درختی به نام حدباء در این مکان وجود داشته است.[2]

 سپس به یاد بود صلح حدیبیه که در این مکان واقع شده است  مسجدی ساخته شده به نام مسجد حدیبیه ، ونام دیگر این  مسجد شمیسی است ، به جهت این که در کنار چاهي  احداث شده است به نام ، بئر شمیس ، واین مکان شاهد بیعت رضوان بوده است ،و مسجد را بنام مسجد رضوان نیز نامیده اند وچون این بیعت زیر درختی به نام سمره انجام شده است مسجد شجره (درخت) نیز به این مسجداطلاق شده است خليفه دوم در زمان حكومت خود اين درخت را از ريشه بركند.[3]                      

 عمره پيامبر(ص)وصلح حدیبیه :                             

پيامبر اكرم در ذيقعده سال ششم هجري همراه تعدادي از مسلمانان براي انجام فريضه حج از مدينه خارج شده و به سمت مكه رهسپار شدند( فاصله مدينه تا مكه با شتر 117 ساعت راه است و فاصله مكه تا جحفه با شتر 56 ساعت )ابتدا در مسجد شجره ده کیلومتری مدینه ، محرم شده و هفتاد شتر براي قرباني همراه آوردند . در بين راه كفار قريش با اعزام سپاهيان مسلح از ورود پيامبر (ص) جلوگيري كردند و تهديد نمودند و نماينده پيامبر (ص) براي گفتگو با سران مكه را بنام عثمان اسير كردند و مسلمين در زير درخت سمره با پيامبر(ص) تا پاي جان پيمان بستند و بيعت كردند و بنام بيعت رضوان مشهور شد و پيامبر(ص) فرمودند كسانيكه با من اينجا بيعت كردند به آتش نخواهند سوخت و آيه : لقد رضي الله عن المؤمنين اذيبا يعونك تحت الشجره .....نازل شد.[4]

در این منطقه نوزده  روز پيامبر (ص)در حال احرام باقی ماندند، در نهايت قريش صلح را پذيرفتند، بشرط اينكه امسال حج نيايند. لذا شتران را قرباني كردند و سر تراشيدند و باز گشتند،اين پيمان دو سال بعد توسط مشركان نقض و پيامبر( ص) به قصد تسخير مكه با سپاه عظيمي حركت كردند و فتح مكه انجام شد ،اين مكان مسجدي ساخته شد بنام مسجد رضوان در 20كيلومتري شرق مكه بطرف جده است.[5]                                        

  قبل از حركت سال 6هجري پيامبر(ص) خوابي ديده بود كه با مسلمين وارد مسجد الحرام مي شوند و حلق و تقصير مي كنند ، وآیه شریفه گواه براین مطلب است :

 لقد صدق الله رسوله الرؤيا بالحق لتد خلن المسجد الحرام انشاء الله آمنین محلقين رؤسكم و مقصرين لا تخافون.[6] یعنی هرآینه خداوند به حق تصدیق نمودرسول خودش را به خوابی که دیده بود ،به اینکه انشاء الله ایمن وارد مسجدالحرام خواهید شد درحالی که سرهایتان رابتراشید وموهایتان را کوتاه کنیدوترسی نداشته باشید. و اين خبر پخش شده بود بعد كه جريان حديبيه پيش آمد، مشكل شد، وبرخی از  افرادی که ایمان قوی نداشتند به پیامبر اسلام (ص) انتقاد کردند وحرف ها بی ربطی زدند، لکن تفسيرآيه شریفه مبنی بر ورود به مسجد الحرام وانجام مناسک حج باآرامش  براي دوسال بعد يعني سال هشتم هجري تحقق یافت  منابع اهل سنت تعداد بيعت كننده ها 1300 نفر يا بيشتر نقل کرده اند. /همان منبع                                            

 

[1] - تاریخ اسلام ص 415

[2] - قال :عن الخطابي في اماليه سميت الحديبيه به شجره الحدباءكانت في ذالك الموضع /تاريخ الامین  ص 175

[3] - آثار اسلامی مکه ومدینه ص 148

[4] - فتح آیه 17

[5] - تاریخ آثار مکه ومدینه ص 172

[6] - فتح آیه 27

 

 

http://barrudkariz.shblog.ir
 
 
http://barrud.rasekhoonblog.com

 

 شكلك هاي محدثه

احمداسماعيلي كريزي/"استان خراسان رضوي،

 

 

تاریخ اماکن مکه ومدینه(56): ازکتاب حرمین شریفین نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی

 

 

ادامه مطلب



[ جمعه 8 بهمن 1395  ] [ 12:29 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

       هجرت:                                                                                                                                  

http://www.pro.uploadpa.com/?file=1431600910167824_1%20124.jpg

 

 

 

       یکی از حوادث مهم تاریخ اسلام هجرت پیامبر( ص) اسلام از مکه مکرمه به مدینه منوره است، حادثه ای به نام هجرت ، واقعه ای که  جنبش وحرکت را به همه انسان های آزاده وفرهیختگان تاریخ  آموخت ،وبه همه آنانی که درراه مبارزه باظلم وفساددر تنگنا قرار می گیرند آموزش داد، که چگونه حصر آنهارا باهجرت بشکنند ،وحرکتی بود، که  آغاز تاریخ هجر ی را برای مسلمین ، به ارمغان آورد . پس از پیمان شوم مشرکین مکه مبنی بر قتل پیغمبر گرامی اسلام( ص) جبرئیل موضوع را به امر خداوند متعال به  پیامبر گرامی اسلام( ص)  اطلاع داد ، از نزدیکی های غروب آفتاب نیروهای  مرئی ونامرئی مشرکین محل سکونت پیامبر(ص) وجایگاه خواب ایشان که از قبل شناسائی کرده بودند را زیر نظر داشتند وهرگونه رفت وآمدی را کنترل می کردند ومراقب بودند پیغمبر(ص) از حلقه محا صره آنها خارج نشود،رسول اکرم( ص)نیز جریان را به علی بن ابی طالب فرمود ، این خطر عظیم را علی( ع) باجان ودل پذیرفت وبرای نجات نبی گرامی (ص) از مهلکه ،جوانمردانه به جایگاه خواب ایشان رفت ،پس از استقرار علی( ع) در رختخواب پیامبر( ص) حلقه محاصره کفار از منطقه مسکونی به محل خواب تغییر یافت واز حسا سیت تردد اشخاص درکوچه و محله کاسته شد وتمام توجه مشرکین به نقطه خواب پیامبر (ص) معطوف گردید ،پبغمبر اکرم( ص) نیز از  این فرصت طلائی استفاده کرده ودر تاریکی شب از محل خارج گردیده ،راه بیابان را در پیش گرفتند،راهی در خلاف جهت مدینه منوره که هدف هجرت بود،راهی منتهی به غار ثور،  .پیامبر(ص) می رفت ودر بین راه ابوبکر را دید ، دست اورا گرفت وباخود برد تا به غار ثور رسیدند وداخل غار شد.[1]                                                                                                                                                                                                                                                                    شب از نیمه گذشته بود مشرکین توطئه شوم خود را به مرحله اجرا در آوردند ،باصورت های بسته و شمشیرهای کشیده در یک هجوم همزمان به رختخواب پیامبر(ص) حمله کردند ، علی (ع) با آرامش از جا بلند شد ،وخود را معرفی کرد ،شمشیر ها شل شد ودست ها  افتاد ،تازه فهمیدند که چه کلاهی سرآنها رفته است ، اما حالا نقشه بر ملا شده است وباید جهت اجرای آن تلاش کرد واین آبرو ریزی را باتعقیب وقتل پیامبر(ص) جبران نمود،شب به پایان رسید ،مشرکین دوباره دور هم جمع شدند وبااستفاده از کارشناسان ماهر در امر رد یابی ،به تعقیب پیامبر( ص) پرداختند ،رد یاب ها جای پای ایشان را تاجلو غار ثور آوردند لکن به امر خداوند تار عنکبوتی درب ورودی غار  را فرا گرفته  بود طوری که رد یاب ها به یک دیگر گفتند این تار ها را ببینید ،مشخص است که  از ماه ها قبل کسی داخل این غار نشده است ،  گفتگوی آنهارا پیامبر ص) و ابوبکر داخل غار می شنیدند ،وابوبکر ناراحت بود پیامبر(ص) به او دلداری دادند وفرمودند نترس خدا باما است . مشرکین از پیدا کردن پیامبر (ص) نا امید شدند،  پس از چند روز  اوضاع تاحدی آرام شد ،زمینه خروج از غار آماده  گردید ،  پیغمبر (ص) از غار  خارج شدند ،  ابوبكر و غلام او عبدالله اريقط هم،بعنوان راهنما،  از مكه بطرف مدينه هجرت كردند و علي (ع) که جاي ايشان خوابيد بود ، بعد از سه روز به آنها ملحق شد ،                                                                                                                                                         

  وبنا به نقل دیگری کسی که باپیامبر (ص ) از مکه به مدینه هجرت کرد : ابوبکر بود وعامر بن فهیره وراهنمای آنها عبدالله بن اریقط لیثی وپیامبر( ص) علی (ع) را پشت سر گذاشت همراه با امانت ها وچون  امانت هارا تسلیم به صاحبان آنها کرد به پیغمبر (ص) ملحق شد. از مکه بطرف غار خارج شد واز آنجا بطرف مدینه وبنا به روایتی در قبا به پیامبر (ص) رسید.[2]   

 

[1] - فمر رسول الله و تلقاه ابوبكر في الطريق فاخذ بيده و مر به فلما انتهي الي الثور و دخل الغار / اعلام الوري ص63 

[2] - من هاجر معه من مكه الي المدينه ابوبكر و عامربن فهيره و دليلهم عبدالله بن اريقط الليثي و خلف عليا مع الودایع فلما سلمها الي اصحابها لحق به فخرج  الي الغارو منها الي المدينه و في روايه انه ادرك النبي (ص) به قبا / مناقب ج1 ص164  :

 

 تاریخ اماکن مکه ومدینه(55): ازکتاب حرمین شریفین نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی

http://barrudkariz.shblog.ir
 
 
http://barrud.rasekhoonblog.com

 

 شكلك هاي محدثه
احمداسماعيلي كريزي/"استان خراسان رضوي،

ادامه مطلب



[ چهارشنبه 6 بهمن 1395  ] [ 5:26 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

بنام خداوندبخشنده مهربان:
    سروده حاج مرتضی طاهری در رثای شهدای آتش نشان
چون که به مهمانی معبود رفت
رقص کنان در وسط دود رفت
پای به خاموشی آتش نهاد
شعله به دلهای مشوش نهاد
شعله چنان سرکش وبیتاب شد
شعله نشان دردل آن آب شد
آه چه عشقی است در آتش نشان
کز خود او هیچ نماند نشان
عاشقی و سوختن و ساختن
بردل بی رحم شرر تاختن
تابرهاندزشرر خسته ای
خسته بر طائفه دلبسته ای
خود زهمه طائفه اش دل گسست
رفت و در آن شعله سرکش نشست
آتش بی رحم پی انتقام
سوخت زپاتا به سر او تمام
هیچ نمانده‌است از او غیر نام
 
معنی عشق است همین والسلام
 
 
 
  http://barrudkariz.shblog.ir
   
   
  http://barrud.rasekhoonblog.com
 
 
   
احمداسماعيلي كريزي/"استان خراسان رضوي،
 

ادامه مطلب



[ چهارشنبه 6 بهمن 1395  ] [ 5:25 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 11 :: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4060333 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب