کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان

  اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

بیتوته*

 

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

 

 

«اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)»

 

یا حضرت معصومه، ای یادگار زهرا

بزم عزا به پا کن امشب برای بابا

ای شیعیان بیارید عطر و گلاب و قرآن

موسی بن جعفر آزاد، گردد ز کنج زندان

شهادت غریبانه ی امام کاظم-ع تسلیت باد

 

 

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

 

تاکه ما همسفر عشق به افلاک شویم / بارالها!مددی کن که همه پاک شویم

دست تقدیر چنان کن که پس از دادن جان / درجوارحرم عشق همه خاک شویم

شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت

 

 

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

 

پشت غزل شکست و قلم شد عصای او

هرجا که رفت، رفت قلم پا به پای او

شاعر «سکوت ـ ضجّه» زد و خُرد شد، ولی

نشنیده مانْد مثل همیشه صدای او

شهادت امام موسی کاظم تسلیت

 

 

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

 

کسی که روح الامین است طایر حرمش

هجوم حادثه بر هم زد آشیانش را

به حبس و بند و شهادت اگر چه راضی شد

به جان خرید بلاهای شیعیانش را . . .

شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت باد

 

 

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

 

کن روان اشک غم ای شیعه به دامان امروز

تسلیت ده به شهنشاه خراسان امروز

کشته شد موسی بن جعفر ز جفای هارون

زیر زنجیر بلا، گوشه ی زندان امروز

 

 

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

 

ای بنای حرم عدل و امان را بانی

وی ز رخسار تو آفاقْ همه نورانی

که گمان داشت که با آن همه تشریف و جلال

یوسف فاطمه یک عمر شود زندانی؟

شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت باد

 

 

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)


امام کاظم-ع:

هر که خشم خود را از مردم باز دارد،

خداوند عذاب روز قیامت را از او باز می دارد.

 

 

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

 

سخنی گهربار از هفتمین امام همام و نهمین معصوم مظلوم:

کم گویى ، حکمت بزرگى است، بر شما باد به خموشى

که شیوه اى نیکو و سبک بار و سبب تخفیف گناه است.

شهادتش تسلیت و تعزیت

 

 

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

 

امشب شب عزای امام عالمین است

دل را هوای قبر غریب کاظمین است

باب الحوائج امشب حاجت روا گردیده

مهدی به یاد جدش، صاحب عزا گردیده

آجرک الله یا بقیة الله

 

 

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

 

از جهان رفته با قلب خسته / نزد زهرای پهلو شکسته

راحت از جور و زنجیر کین شد / خاک غم بر سر مسلمین شد

 

 

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

 

چهار چوب نگاهت به چهار دیواری / اگر چه روز نداری، همیشه بیداری

مکیده است توان تو را لب زنجیر / برای دادن جان، جان من توان داری؟

شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت باد

 

 

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

 

امام کاظم-ع:

بدانید که بهاى تن شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان مفروشید.

شهادت مظلومانه ی هفتمین مولای غریب شیعیان تسلیت باد.

شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت باد

 

 

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)

اس ام اس شهادت امام موسی کاظم(ع)


کی میام به کاظمین / تا کنم شیون و شین
بعد از اون یه سر برم / سر تربت حسین

 

شهادت امام موسی کاظم(ع) تسلیت باد

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  ] [ 6:22 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

شهادت امام موسی کاظم(ع)

 
کلمات کلیدی ماشینی : امام موسی کاظم، امام، شهادت امام موسی کاظم، موسی، موسی کاظم ( ع )، امام کاظم ( ع )، شهادت، کاظم ( ع )،
198

شنبه

27 تیر 1388

25 رجب 1430

2009.Jul . 18

یک جرعه آفتاب

- اشاره

گفتار مجری

چراغ راه

زلال قلم

شعر

کوتاه و گویا

آورده اند که...

نظر شما چیه؟

کتابستان

یک جرعه آفتاب

لاتَمْنِحُوا الْجُهّالَ الْحِکْمَةَ فَتَظْلِمُوها، وَ لا تَمْنَعُوها أهْلَها فَتَظْلِمُوهُمْ.[1]

حکمت را به افراد نادان نیاموزید؛ زیرا به آن ستم می کنید و از اهلش دریغ ندارید که به آن ستم روا داشته اید.

عَلَیْکَ بِالرِّفْقِ، فَأِنَّ یُمْنٌ وَ الرِّفْقَ شَوْمٌ اِنَّ الرِّفْقَ وَ الْبَّرَ و حُسْنَ الْخَلْقَ یَعمُرُ الدِّیارَ وَ یَزِیدُ فِی الرِّزْق. [2]

نرم خو و ملایم باش؛ زیرا نرمش، نیکو و کج خلقی، شوم و مذموم است، به درستی که نرمش و نیکوکاری و خوش اخلاقی، خانه را آباد می کند و بر روزی می افزاید.

فضلُ یُتَقَرَّبُ به العبدُ الی اللهِ بعدَ المعرفة بِه الصلاةٌ و برُّ الوالدینِ و ترکُ الحسِد و العجبِ و الفخر. [3]

برترین چیزی که بنده به وسیله آن به خداوند نزدیک می شود، پس از شناخت خدا نماز و نیکی به پدر و مادر و ترک حسد و خودپسندی و تکبر است.[4]

من لَمْ یَکنْ لهُ من نفسِهِ واعظٌ تَمَکَن منهُ عَدّوهُ. [5]

هرکس در وجودش پنددهنده ای نداشته باشد، دشمنش بر او مسلط می شود.

اذا وَعَدتُمُ الصبیانَ فَفوا لهم، فاِنّهم یَرَونُ اَنَکم الذین ترزقونهم، انّ الله عزوجلَ لیس یغضِبُ یشیءِ کغضبه النّساء و الصبیان. [6]

وقتی به کودکان وعده ای دادید، وفا کنید؛ زیرا می پندارند شما روزی دهنده آنها هستید. خداوند برای هیچ چیز به اندازه تجاوز به حقوق زنان و کودکان خشمگین نمی شود.

ایاک و الضجر و الْکَسَلَ، فاِنهما یَمَنعانِ خطَّک من الدنیا و الاخرة.[7]

از سستی و بی حوصلگی بپرهیز؛ زیرا این دو خصلت، تو را از بهره وری از نعمت های دنیا و آخرت باز می دارد.

انَّ العاقل لایکذبُ و ان کان فیه هواهُ.[8]

انسان خردمند دروغ نمی گوید؛ اگرچه دروغ وسیله برآمدن خواهش های نفسانی او باشد.

اشاره

مراحل زندگی امام کاظم(ع)

رقیه ندیری

براساس طبیعت، محیط و شرایط زندگی امام کاظم(ع) بررسی زندگی آن حضرت به سه مرحله تقسیم می شود.

مرحله نخست

از ولادت آن حضرت در سال 128 ه .ق تا شهادت امام جعفرصادق(ع) در سال 148 ه .ق را دربردارد. در این مدت، او شاگرد پدر بزرگوارش بود. در این دوره بیست ساله، علم الهی و توانایی بالایی امام در مناظره و گفت و گوهای علمی تبلور یافت، تا آنجا که هنوز پنج سال از زندگی خود را پشت سر نگذاشته بود که ابوحنیفه را با ادله و برهان محکم به سکوت واداشت.

مرحله دوم

این مرحله پس از شهادت امام صادق(ع) و رهبری دینی، علمی، سیاسی و تربیتی امام کاظم(ع) آغاز شد. در این فضا و شرایط سخت سیاسی، بیم آن می رفت که جان امام در معرض خطر قرار گیرد. به همین علت، امام ششم در زمان حیات خود، امام کاظم(ع) را یکی از پنج جانشین خود معرفی کرد. به این ترتیب، برنامه منصور را برای از میان برداشتن فیزیکی امام هفتم خنثی کرد. این مرحله تا زمان مرگ منصور (158 ه .ق) ادامه داشت. پس از او مهدی و هادی به قدرت رسیدند. در زمان آنها که بیش از بیست سال به درازا کشید، فضای باز و آزادی نسبی، به ویژه در روزگار مهدی، برای اهل بیت و پیروان ایشان فراهم شد.

مرحله سوم

این مرحله از زندگی امام کاظم(ع) با حکومت هارون الرشید هم زمان بود. هارون در سال (170 ه .ق) به قدرت رسید. او در کینه توزی و دشمنی با اهل بیت(ع) و علویان، پس از برادرش هادی و پدرش مهدی، شهره بود. امام در این دوره از زندگی خود با تنگناها و سختی های فراوانی روبه رو شد. هنوز هارون الرشید در آغاز راه بود که امام را در سیاه چال ها به بند کشید. گاهی حضرت را در بصره و زمانی در بغداد به زندان می سپرد. این سال های طاقت فرسا، با دیگر سال ها متفاوت بود؛ زیرا هارون همواره درصدد کوچک کردن امام و کاستن از منزلت آن حضرت بود.

اگر موضع گیری امام را در قبال منصور و مهدی در نظر بگیریم، می بینیم که فعالیت خود را علیه حکومت هارون فزونی می بخشید، اما با وجود اینکه علویان از اقدام های انقلابی علیه هارون الرشید پرهیز می کردند، هارون اهل بیت(ع) و پیروان آنان و به ویژه امام کاظم(ع) را در تنگنا قرار داد.

حضرت کاظم(ع) در آن شرایط و نیز در پی سخت گیری حاکمیت بر علویان، تمام توان خود را برای رسیدن به هدف های الهی و انجام دادن وظایفی که بر دوش داشت، به کار بست. او سیاست های هارون را به خوبی می شناخت و می دانست که تصمیم نهایی هارون، از میان برداشتن اوست. امام این مطلب را نیز دریافته بود که هارون، حتی میانجیگری اطرافیان خود را دراین باره نمی پذیرد. بنابراین، با ایستادگی در برابر خواسته های هارون، همه سختی ها را به جان خرید.

آن بزرگوار، وظایف خود را با دقت و ژرف نگری به انجام رساند و به امامت فرزندش علی بن موسی الرضا(ع) وصیت کرد. سرانجام در زندان سندی بن شاهک، در روز 25 رجب سال 183 ه .ق به شهادت رسید و در گورستان قریش در بغداد به خاک سپرده شد.[9]

گفتار مجری

1. از ویژگی های ذاتی موسی بن جعفر(ع)، فرو بردن خشمه. همه مورخان نوشتن، در برابر بدی، خوبی می کرد و از خطاهای دیگران می گذشت. روش او مثل سیره جدش پیامبر بود، تا آنجا که به کاظم، یعنی فرو خورنده خشم معروف شد.[10]

2. امام موسی کاظم(ع)، پس از شهادت پدرش، با همت و سرسختی تمام، مکتب علمی و فکری عظیم امام صادق(ع) رو ادامه داد و از هیچ کوششی دریغ نکرد. امام کاظم(ع) در تکامل جنبش علمی و شخصیت فرهنگی اسلامی، گام های بزرگی برداشت و صدها دانشمند و مفسر و محدث تربیت کرد که در میان آنها شخصیت های سرشناسی چون علی بن یقطین، محمد بن ابی عُمیر، هشام بن حکم، هشام بن سالم، یونس بن عبدالرحمن و سعد بن سعد قمی دیده می شه.[11]

حضرت موسی بن جعفر(ع) در روزگار پایانی حکومت امویان به دنیا اومد. دو دهه از عمر مبارک خود رو کنار پدرش جعفر بن محمد الصادق(ع) زندگی کرد و از دانش او بهره ها برد.

پس از 25 شوال 148 ه .ق، درحالی که جامعه دستخوش بحران بود و خطر مرگ تهدیدش می کرد، امامت رو بر عهده گرفت و با سختی هایی روبه رو شد که هیچ یک از امامان در روزگار امویان و در زمان خلفای پیشین عباسی با آن روبه رو نبودند. زندان های طولانی، طرح های پیاپی برای از میان برداشتن امام و سرانجام کشته شدن به دست کارگزاران هارون که به نام خدا و پیامبر فرمانروایی می کرد، تنگناهایی بود که حضرت امام کاظم(ع) با آن روبه رو شد.[12]

تلاوت قرآن

قرآن کریم، همیشه همدم تنهایی ها و مونس خلوت امام کاظم(ع) بود. قرآن را بهتر و خوش نواتر از هرکس می خواند و وقتی به خواندن قرآن مشغول بود، اندوهگین می شد، آن گونه که هرکس تلاوت او را می شنید، می گریست. حفص می گوید: «امام کاظم(ع) وقت تلاوت قرآن، گویا با مخاطبی گفت گو می کند».[13]

لقب ها

حضرت موسی بن جعفر(ع) را صابر، الزاهر یعنی درخشنده، عبد صالح، الوفی به معنای وفاکننده به عهد، سید و امین خطاب می کردن، ولی آخرین لقبی که حضرت امام کاظم(ع) با آن خوانده می شد، باب الحوائجه. این لقب در واگویه های مردم شهرت زیادی داره. عموم مردم و حتی خواص معتقدن که هر غم زده ای اون حضرت رو واسطه قرار بده، خداوند گرفتاریش رو برطرف می کنه. شیعیان آن حضرت، بلکه تمام مسلمانان با همه گرایش ها و اختلاف سلیقه های اجتماعی و علمی، به باب الحوائج بودن موسی بن جعفر(ع) ایمان دارن. ابوعلی خلال، پیشوای حنبلیان می گه:

در هر گرفتاری سختی که برای برطرف شدن آن نزد قبر موسی بن جعفر رفتم، خداوند آن گونه که دوست می داشتم، گره از کارم باز کرد.

از امام شافعی نیز نقل شده: «قبر موسی کاظم، نوش داروی آزموده شده است».[14]

رخنه در نظام

امام کاظم(ع) با تربیت افرادی شایسته و اثرگذاری مثبت بر اندیشه برخی کارگزاران حکومتی، از وجود آنان در پیشبرد هدف های الهی خویش بهره می جست.

علی بن یقطین یکی از عوامل نفوذی امام در نظام حکومتی هارون بود که تا مقام نخست وزیری پیش رفت. او به لطف خداوند و یاری رهنمودهای امام و بصیرت و تیزهوشی خود، کارهای مهمی را به نفع شیعیان انجام می داد. یادآوری دیدگاه های حضرت کاظم(ع) به شکل نامحسوس در جدال داخلی هیئت حاکمه، گزارش اخبار داخلی و تصمیم های حکومت غاصب به امام، ارسال کمک های مالی به امام و شیعیان، تشکیل گروه های حج از شیعیان بی بضاعت و خدمات اجتماعی و اداری به یاران امام هفتم، برخی دستاوردهای نفوذ علی بن یقطین در حکومت هارون بود. یکی دیگه از شیعیان مخلص، مسیّب بن زهیر بود که به ظاهر در سمت جانشینی سندی بن شاهک، به فرماندهی نیروهای نظامی هارون منصوب شده بود. او در کنار رساندن پیام های امام از داخل زندان به دوستان و شیعیان موسی بن جعفر(ع)، معجزه ها و کراماتی هم از آن حضرت نقل می کرد که در بیداری برخی افراد تأثیر داشت.[15]

چراغ راه

«درود خدا و فرشتگان و حاملان عرش او و تمام آفریدگان زمین و آسمان، بر درخت [کوه] طور.

درود بر کتابی که در کوه طور نازل شد. سلام بر خانه آبادی که زیارتگاه فرشتگان است. سلام بر آسمان برافراشته. سلام بر راز پوشیده. سلام بر اقیانوس خروشان و سلام بر آینه نور؛ او که موسای کلیم وادی ایمن امامت است».[16]

محی الدین بن عربی

«موسی بن جعفر امین، بسیار راست گو و یکی از پیشوایان مسلمانان است که به عبادت و بندگی مشهور شده».[17]

ابوحاتم رازی

«قبر موسی کاظم نوش داروی آزموده شده است».[18]

امام شافعی

جعلتک حسبی فی اموری کلْها و ما خاب من أضحی و أنت له حسب

در تمام گرفتاری هایم تو را تنها وسیله نجات یافتم و هرکس چنین باشد، ضرر نکرده است و تو او را کفایت می کنی.[19]

ابونواس شاعر بلندپایه دوران عباسی

«فرزندم موسی نظیر عیسی بن مریم است».[20]

امام صادق(ع)

«علم حکمت، درک و فهم، بخشش و بینش آنچه را مردم در موارد اختلاف امور دینی خود نیازمندند حسن خلق و وفای به عهد، در او (موسی بن جعفر(ع)) جمع است. او دری از درهای رحمت خداست».[21]

امام صادق(ع)

«امام موسی بنده شایسته، بخشنده و بردبار، ارجمند و در اعتقاد شیعه، یکی از دوازده امام معصوم است. او را به خاطر عبادت و کوشش در راه خدا عبد صالح می گفتند».[22]

عبدالله بن اصعد یافی

«موسی بن جعفر بزرگی از بزرگان بنی هاشم و امامی پیشرو در علم و دیانت بود».[23]

دکتر زکی مبارک

«اما مناقب و کرامات ظاهری و فضایل و صفات روشن و آشکارش، گواه بر آن است که او قله شرف و اوج بزرگواری را برگزیده و تا اوج امتیازات بالا رفته و به بلندترین مرتبه آن رسیده است. مرکب سیادت، تا آخرین مرحله برای او رام شده و بر غنایم بزرگی حاکم بوده و ارزشمندترین آنها را برگزیده است».[24]

علی بن مالکی

زلال قلم

سلام بر کاظم!

رقیه ندیری

سلام بر فرزند کعبه و منا، سلام بر فرزند نور که هیچ زندانی فروغش را نکاست.

سلام بر فرزند دانش و بینش که درایتش، رهبر مردم بود و سخنانش کلیدواژه های چگونه زیستن؛ سخنانی که از تاریک ترین سیاه چال ها برمی آمد و تیرگی قلب ها را می زدود.

سلام بر کسی که بندگی اش مؤثرترین روش آرام کردن دل های رمیده از رستگاری بود و بسیار بودند کسانی که بنده بندگی اش می شدند.

درود فراوان خداوند بر او که خشم خود را می خورد و بردباری را به اوج می رساند؛ او که زندان های طولانی و شکنجه های بی حد و اندازه را با متانت و بزرگ منشی می آراست و دل سنگ زندانبانان را با صبر خود حیرت زده می کرد.

سلام بر امامی که آرامگاهش دروازه گشایش و رحمت است که دل های شکسته در هوای ملکوتی اش التیام می یابند، دست ها از آستانه اش حاجت روا بازمی گردند و قلب ها به راحتی و آسایش می رسند.

خلفای پیشین، سیاه چال را تنها راه آسایش از او می دانستند. حتی در زمان یکی از آنها به این شرط آزادش کردند که کاری به حکومت نداشته باشد.

هرچند تنها مرد شایسته دنیای خویش بود که به جای پیامبر بنشیند، به خلیفه گفته بود: بزرگوارتر از آن است که به حکومت چشم طمع بدوزد و آزاد شده بود.

ولی زندان، پیشانی نوشت او بود؛ به تلافی جرم های نکرده اش، به سبب دستی که از درماندگان می گرفت و راهی که بر گمراهان می گشود، برای محدود کردن و زیرنظر داشتن هوادارانش و نیز به سبب اینکه دین او کاخ های سر به فلک کشیده و جواهرنشان عباسیان را، هزارهزار کنیزک زیباروی و آوازخوان را، بخشش های بی اندازه از خزانه بیت المال را، قتل و غارت های بی شمار و نیرنگ های پشت پرده حکومت را جایز نمی شمرد.

زندان، پیشانی نوشت او بود

امام، مردم شهرهای دور و نزدیک را با ترفندهای گوناگون از تباهی می رهانید. گاه نامه یا سفارشی، گاهی فرد مورد اعتمادی و روزی معجزه و کرامتی از او به داد دل مردم می رسید. محبوس بود و در محاصره غل و زنجیر، ولی منش نیکویش، زندانبانان را آن چنان به راه می آورد که از مریدان او می شدند.

سکوت زندان را به خاطر عبادت، خوش می داشت و عبادت او اوج معرفت و بینش بود. هرچند درهای زندان به رویش کم گشوده می شد، او را باب الحوائج روزهای سخت و مبادا می خواندند؛ چه مصیبت بزرگی بود شهادتش.

اگر سر از تنش جدا می کردند، شورش علویان خاموش شدنی نبود، درحالی که آنها با وسیله قرار دادن فرزندان پیامبر، به اوج رسیده بودند. پس باید باز هم در لباس دوست پیش می آمدند و آمدند، با طبقی میوه یا جامی شربت، و سفر ابدی را برای حجت در بند رقم زدند.

باز هم از بیم علویان، هشتاد مرد بزرگ زاده را به گواهی طلبیدند که امامتان با مرگ طبیعی رفته است، ولی او که می دانست، اوج فاجعه را می دانست و او که نمی دانست کافی بود قدری در حوادث پیش آمده درنگ کند و حقیقت را دریابد.

شعر

ستاره درخشان

نیاز به روزنه ای نداشت

او خود ستاره بود

که گاهی باید

از پس ابری می درخشید

سنگین بود

هوای تاریک زندانش

غل و زنجیری که او را در محاصره داشت

و سرش

از هجوم بلایای کوچک و بزرگ

او اما

سبک بود

با یاد خدایی که نزدیک است

رقیه ندیری

ستاره ها می درخشند

هرچند ابرها

قاب آسمان را

از پنجره بگیرند

کوتاه و گویا

1. شهادت می دهم که تو ای امام هفتم بر تمام آزارها در راه خدا صبر کردی و آن گونه که سزاوار بود، در راه حق کوشیدی.

2. وقتی هارون چون مهره ای تیره و بی ارزش بر تخت پادشاهی تکیه زده بود، امام هفتم چون الماسی در زندان تاریک می درخشید.

3. «کاظم» کلمه نبود، بلکه یک جهان مقاومت و ایستادگی در برابر جباران شکنجه گر بود.

4. ای همنام کلیم! به درگاه تو شتافتم، درحالی که سوار بر مرکب عشقم و ره توشه ام، دوستی توست.

5. تو باران رحمتی برای دل های تفتیده.

6. امام کاظم(ع) از دودمانی است که دوستی ایشان، دین و دشمنی شان، کفر و نزدیکی به آنها مایه نجات است.

7. امام کاظم(ع)، بخشی از زندگی اش را در دانشگاه پدر بزرگوارش گذراند و خود، یکی از دانشمندان ارجمند بود.

8. موسی بن جعفر(ع) از شخصیت های تاریخ ساز جهان اسلام و از روشنگران نهضت علمی و فکری جهان تشیع است.

9. امام هفتم نماد مقاومت و شهید مقاومت است.

آورده اند که ...

گزارش

رقیه ندیری

روزی هارون الرشید به وزیر خود، علی بن یقطین، هدایای گرا ن قیمتی بخشید که یکی از باارزش ترین آنها، لباسی طلاکاری شده بود. از آنجا که وزیر، علاقه شدیدی به امام کاظم(ع) داشت، این هدیه فاخر را به خدمتکار خود داد تا به امام برساند و به او تقدیم کند.

امام هدیه را گرفت، ولی در فرصتی مناسب آن را به دست کس دیگری پس فرستاد و به علی بن یقطین سفارش کرد لباس را نزد خود نگه دارد. وزیر از این کار امام ناراحت شد، ولی لباس را در صندوقچه ای گذاشت.

مدتی از آن ماجرا گذشت و وزیر، خدمتکارش را به سبب نافرمانی از خانه بیرون کرد. خدمتکار که از راز شیعه بودن علی بن یقطین باخبر بود، به قصر هارون رفت و گفت که وزیر خائن تو اموال و خمس شیعیان را به موسی بن جعفر می رساند.

هارون وزیر را خواست و آن هدیه را طلب کرد. علی بن یقطین پاسخ داد: چون آن لباس، هدیه مخصوص خلیفه بود، آن را عطرآگین کرده و در بقچه ای در خانه گذاشته ام و هرازگاهی به آن نگاه می کنم. هارون گفت: لباس را بازگردان.

وزیر به یکی از غلامانش دستور داد به منزل برود و آن هدیه را بیاورد. بعد از آمدن غلام و آوردن لباس، خشم هارون الرشید فروکش کرد و هدیه دیگری به علی بن یقطین بخشید و دستور داد آن خدمتکار خبرچین را هزار تازیانه بزنند. وقتی تازیانه زدن به نیمه رسید، خدمتکار جان داد. هارون رو به وزیر گفت: دیگر هیچ گزارش خلافی را در مورد تو نخواهم پذیرفت. [25]

خواب

پس از آنکه مهدی عباسی، امام هفتم شیعیان را از مدینه به بغداد دعوت کرد و او را به زندان انداخت، شبی امام علی(ع) را در خواب دید که این آیه را تلاوت می کند:

فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی اْلأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ. (محمد: 22)

آیا گمان می کنید هنگامی که حاکم امور مردم شدید، آنگاه می توانید در زمین تباهی پدید آورید و از ارحام خویش قطع رابطه کنید؟

خلیفه وحشت زده از خواب برخاست. به سراغ ربیع فرستاد. ربیع که از این دعوت نابهنگام شگفت زده و نگران شده بود، به قصر خلیفه رفت. خلیفه آیه را خواند و ماجرای خوابش را تعریف کرد. سپس گفت: هم اکنون می روی و موسی بن جعفر را به قصر می آوری. وقتی امام را حاضر کردند، مهدی عباسی دست در گردن او حلقه کرد و امام را در کنار خود بر تخت نشاند و با او با مهربانی رفتار کرد. در آخر به او گفت: اگر اطمینان داشتم علیه حکومتم و فرزندانم شورش نمی کنی، آزادت می کردم. امام کاظم(ع) فرمود: به خدا سوگند، چنین نمی کنم و این کارها شایسته من نیست.

آنگاه خلیفه از ربیع خواست به خزانه قصر برود و سه هزار دینار برای امام بیاورد و او را به مدینه بازگرداند.[26]

علی بن یقطین می گوید: هارون مرد ساحری را دعوت کرده بود تا در جلسه ای با حضور خلیفه و دیگران با کارهای سحرآمیز و خارق العاده خویش، حضرت موسی بن جعفر(ع) را خوار و شرمنده سازد.

هنگامی که غذا را آوردند، آن مرد جادویی به کار برد که وقتی خادم امام می خواست برای حضرت کاظم نان بردارد و نزد ایشان بگذارد، نان از دست او می پرید و دور می شد. هارون از این عمل چنان به وجد آمده بود که در پوست خود نمی گنجید و به شدت می خندید.

امام وقتی احساس کرد این نقشه برای اهانت به حجت خدا طراحی شده است، با صلابت و قاطعیت، سرش را بلند کرد و به عکس شیری که روی پرده کشیده شده بود، اشاره کرد. پس آن تصویر به صورت شیر درنده ای مجسم شد و در یک لحظه آن مرد ساحر را درید و به کام مرگ فرستاد. سپس به جای خود بازگشت.

هارون از ترس غش کرد و به رو افتاد. وقتی به هوش آمد، از امام خواست که آن مرد را دوباره زنده کند و از شکم شیر بیرون آورد.

امام فرمود: اگر عصای حضرت موسی(ع) ریسمان ها و دیگر لوازم ساحران را برگردانده بود، این تصویر نیز آن مرد را برمی گرداند.[27]

مرد زشت

سید محمدصادق میرقیصری

«مرد زشتی بود، چنان زشت که همه از او کناره می گرفتن. او با اینکه قلب مهربونی داشت، اما مردم وقتی چهره شو می دیدن، فرار می کردن. چقدر دلش می خواست که رفتار مردم باهاش عادی باشه. چقدر دلش می خواست که با یکی حرف بزنه و درد دل کنه، اما همه از او کناره می گرفتن و تنهایِ تنها بود.

حالا که همه از او فراری بودن، اونم سعی می کرد جلوی چشم مردم ظاهر نشه، اما زندگی و نیازهای روزمره باعث می شد نتونه زیاد از دیگرون دور بمونه. روزی در حال عبور از کوچه ای بود که دید چند نفری به طرفش می آن. بعضی از مردم وقتی اونو دیدن، بدجوری روشونو برمی گردوندن، اما اون چند نفر این کارو نکردن. یکی از اون ها به مرد زشت چهره نگاه کرد و با مهربونی گفت: سلام!

مرد، با تردید جواب سلام را داد و با خودش فکر کرد که آیا رهگذر می خواد مسخرش کنه؟ اما در چهره گندمگون و زیبای رهگذر، اثری از تمسخر نبود. مرد با تعجب رهگذر را نگاه کرد. با خودش گفت: اون کی بود؟ چرا مثل دیگران اَزم روگردان نشد؟ چنان غافل گیر شده بود که نتونست چیزی بگه. رهگذر و همراهانش گذشتند، مرد زشت مدتی سر جا ماتش زد و بعد یادش اومد که اسم رهگذر رو نپرسیده است. جرئتی به خودش داد و گفت: صبر کنید، وایستید.

یکی از رهگذرا برگشت و گفت: کاری داشتی برادر؟ مرد زشت گفت: نه، فقط می خواستم بدونم این همراه شما که آن قدر مهربون با من حرف زد، کیه؟ مرد رهگذر گفت: او رو نشناختی؟ او مولایم امام کاظم(ع) هست.

مرد زشت آهی از ته دل کشید و گفت: جانم به فدای او![28]

نظر شما چیه؟

1. امام کاظم(ع) در چه شرایطی به امامت رسید؟

2. موسی بن جعفر(ع) با چند تن از خلفای عباسی معاصر بود؟

3. زندگی امام هفتم در عصر منصور، خلیفه عباسی چگونه بود؟

4. مهدی عباسی با علویان و امام کاظم(ع) چگونه برخورد می کرد؟

5. شیوه حکومتی هادی عباسی چگونه بود؟

6. سیاست های مالی هارون را شرح دهید.

7. شعوبیه چه فرقه ای بودند و موضع امام کاظم(ع) در برابر این فرقه چگونه بود؟

8. فرقه های گوناگون زمان امام هفتم را به طور مختصر معرفی کنید.

9. چند تن از اصحاب امام کاظم(ص) را به طور خلاصه معرفی کنید.

10. علل زندانی شدن امام هفتم را بیان کنید.

11. امام کاظم(ع) در چه شهرهایی و به وسیله کدام خلیفه عباسی زندانی شد؟

12. وضعیت امام هفتم در زندان های خلفای عباسی چگونه بود؟

13. تعیین وکلا از سوی امام کاظم(ع) چه دلایلی داشت؟

14. امام کاظم(ع) در چه سالی و به دست چه کسی به شهادت رسید؟

15. مسیب بن زهیر که بود و امام کاظم(ع) چه تأثیری در روند زندگی او داشت؟

16. چرا سندی بن شاهک پس از شهادت امام، افرادی را برای گواهی طلبید و این گواهی چه مزیتی برای او داشت؟

17. آرامگاه امام هفتم در کجاست؟

18. القاب امام کاظم(ع) را برشمارید.

19. چند تن از فرزندان موسی بن جعفر(ع) را به اختصار معرفی کنید.

کتابستان

1. احمدی، حبیب الله، امام کاظم(ع) الگوی زندگی، انتشارات فاطیما، چاپ اول، 1386.

2. حکم، سید منذر و سید عبدالرحیم موسوی، پیشوایان هدایت، باب الحوائج حضرت امام موسی کاظم(ص)، ترجمه: سید حسین اسلامی اردکانی، مجمع جهانی اهل بیت، چاپ اول، 1385.

3. روز شمار عترت (زندگانی امام موسی کاظم(ع) و یاران آن حضرت) گردآورنده: احمد عیسی فر، رایحه عترت، 1384.

4. زندگانی امام موسی کاظم(ع) (گزیده ای از منتهی الامال محدث قمی)، به کوشش: رضا استادی، دفتر نشر برگزیده، چاپ اول، تابستان 1380.

5. شریف قرشی، باقر، تحلیلی از زندگانی امام کاظم، ترجمه: محمدرضا عطایی، کنگره جهانی حضرت رضا(ع)، 1368.

این کتاب دو جلدی یکی از بهترین و معتبرترین منابعی به شمار می رود که پژوهشگران را در زمینه زندگانی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی امام کاظم(ع) یاری می رساند. مؤلف محترم با ریزنگری، عصر امام کاظم(ع) را بررسی کرده است و اطلاعات ارزشمندی از دربار عباسیان، اوضاع برامکه، گروه های شیعه و سلسله راویان و اصحاب امام ارائه می کند.

6. قائمی، علی، در مکتب اسوه صلابت امام موسی کاظم(ع)، امیری، چاپ اول، بهار 1378.

7. قربانی، علی اصغر، امام کاظم(ع) از دیدگاه اهل سنت، مرکز پژوهش های اسلامی صداوسیما، چاپ اول، آذر 1385.

8. قیومی اصفهانی، جواد، صحیفه امام کاظم، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، 1381.

این کتاب شامل ادعیه و سخنانی است که از امام موسی کاظم(ع) بر جای مانده است. ترجمه روان یکی از ویژگی های کتاب محسوب می شود.

9. موسوی کاشانی، سید محسن، بر امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) چه گذشت، دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول، بهار 1379.

پی نوشتها:

[1]. جواد قیومی اصفهانی، صحیفه امام کاظم(ع)، دفتر نشر اسلامی، 1381، چ 1، ص 452.

[2]. همان.

[3]. همان، ص 455.

[4]. همان، ص 456.

[5]. همان، ص 462.

[6]. همان، ص 464.

[7]. همان، ص 472.

[8]. همان، ص 476.

[9]. سید منذر حکیم و سید عبدالرحیم موسوی، پیشوایان هدایت، باب الحوائج امام موسی کاظم(ع)، ترجمه: سید حسین اسلامی اردکانی، مجمع جهانی اهل بیت، 1385، چ 1، ص 60.

[10]. باقر شریف قرشی، تحلیلی از زندگانی امام کاظم(ع)، ترجمه: محمدرضا عطایی، نشر کنگره جهانی حضرت رضا(ع)، 1368، ج 1، ص 19.

[11]. صحیفه امام کاظم(ع)، ص 6.

[12]. پیشوایان هدایت، باب الحوائج امام موسی کاظم(ع)، ص 20.

[13]. همان، ص 36.

[14]. همان، ص 56.

[15]. tebyan. net

[16]. علی اصغر قربانی، امام کاظم(ع) از دیدگاه اهل سنت، مرکز پژوهش های اسلامی صداوسیما، آذر 1385، چ 1، ص 14.

[17]. همان، ص 15.

[18]. پیشوایان هدایت باب الحوائج امام موسی کاظم(ع)، ص 56.

[19]. المناقب، قم، انتشارات علامه، ج 4، ص 317.

[20]. تحلیلی از زندگانی امام کاظم، ج 1، ص 191.

[21]. همان.

[22]. همان، ص 193.

[23]. همان، 195.

[24] . همان، ص 196.

[25]. الارشاد فی معرفة حجج الله، قم، واحد تحقیق مؤسسه آل البیت، 1413، چ 1، ص 225.

[26]. ربیع بن یونس، حاجب و بعد وزیر منصور

کشف الغمه: با ترجمه فارسی به نام المناقب علی بن عیسی الاربلی نشر ادب الحوزه و کتاب فروشی اسلامیه، ص 3.

[27]. المناقب، ج 4، ص 299.

[28]. نک: همشهری، (حکایت هایی از زندگی امام موسی کاظم(ع))، حسن حاجیلو، نشر روزنامه همشهری، بهمن 1386، ش 55، ص 170.

حوزه نت*

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  ] [ 6:21 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۴۱۶۲۶۱
تاریخ انتشار: ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۴:۰۳

 

اشعار شهادت امام کاظم(ع)

 
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)


عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را
خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را
روزی ما کرده خدا باب الحوائج را
از ما نگیرد کاش "یا باب الحوائج " را

هرکس صدایش کرد بیچاره نخواهد شد
کارش به یک مو هم رسد پاره نخواهد شد

یادش بخیر آن روزها که مادر خانه
گه گاه میزد پرچمی را سردر خانه
پر می شد از همسایه ها دور و بر خانه
یک سفره ی نذری ، قدر وسع شوهر خانه

مادر پدرهامان همین که کم میاوردند
یک سفره ی موسی بن جعفر نذر می کردند

عصر سه شنبه خانه ی ما رو به را میشد
یک سفره می افتاد و درد ما دوا میشد
با اشک وقتی چشم مادر آشنا میشد
آجیل های سفره هم مشکل گشا میشد

آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود
نان و پنیر سفره ی موسی بن جعفر بود

گاهی میان روضه ی ما شور می آمد
پیرزنی از راه خیلی دور می آمد
با دختری از هر دو چشمش کور ... می آمد
بهر شفای کودک منظور میِ آمد

یک بار در بین دعا مابین آمینم
برخاست از جا گفت دارم خوب می بینم

آنکه توسل یاد چشمم داد مادر بود
آنکه میان روضه می زد داد مادر بود
آنکه کنار سفره می افتاد مادر بود
گریه کن زندانی بغداد مادر بود

حتی نفس در سینه ی او گیر می افتاد
هر بار که یاد غل و زنجیر می افتاد

می گفت چیزی بر لبش جز جان نیامد ... آه
در خلوت او غیر زندانبان نیامد ... آه
این بار یوسف زنده از زندان نیامد ... آه
پیراهنش هم جانب کنعان نیامد ... آه

از آه او در خانه ی زنجیر شیون ماند
بر روی آهن تا همیشه ردّ گردن ماند

این اتفاق انگار که بسیار می افتاد
نه نیمه ی شب موقع افطار می افتاد
هر شب به جانش دست بد کردار می افتاد
انقدر میزد دست او از کار می افتاد

وقتی که فرقی بینشان در چشم دشمن نیست
صد شکر که مرد است زیر دست و پا زن نیست

(محسن عرب خالقی)
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)

در گوشه ای شکسته ز آوار بی کسی
تنها اسیر و خسته و بی آشنا منم

یلدا ترین شب است شب این سیاه چال
پیر و نحیف و بی کس و بی همصدا منم

با خشت های سنگی و با میله های خویش
زندان به حال و روز دلم گریه می کند

خون می چکد زِ حلقه و می سوزم از تبم
زنجیر هم به سوز تبم گریه می کند


پوسیده پیکرم که در این چهارده بهار
در تنگنای سرد و نموری افتاده ام

از بار حلقه های ستم خرد گشته ام
دور از شعاع کوچک نوری فتاده ام

چشمم هنوز خیره به در باز مانده است
خونابه بر لبم پی هر آه آمده

گویی فرشته است که در باز می کند
اما نه باز قاتلم از راه آمده

اینبار هم به ناله من خنده می زند
دستی به زخم تازه ای زنجیر می كشد

با هر نفس به کنج لبم خون نشسته است
با هرتپش تمام تنم تیر می کشد

چشمم به میله های قفس خو گرفته است
کی می شود که خنده به روی رضا زنم

کو دخترم که باز بخندد برابرم
کو قوتی که شانه به موی رضا زنم

ای بی حیا ترین که مرا زجر می دهی
در زیر تازیانه چنین ناروا مگو

خواهی بزن دوباره مرا یا بکش مرا
اما بیا به مادر من ناسزا مگو

(حسن لطفی)
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)

همیان بدوش اگر بشوند آفتاب ها
سرریز میشوند زساغر شراب ها

از خوشه های گندم روی کریمشان
چرخش گرفت باز زنو آسیاب ها

میخواستم که شرح دهم معجزات تو..
یک فصه ی شطیطه ی تو شد کتاب ها..

ما فی الضمیر خلق برای تو آشکار
پامنبری خطبه ات عالیجناب ها..

بر قطره های اشک مناجات هر شبت
لبریز حسرت اند تمامی آب ها

شب تا به صبح کار تو راز و نیاز بود
داغ دو چشم باز تو بر قلب خواب ها

شوق شقیق و ناجی یقطین ز مهلکه
ذکر خلاصی از همه ی اضطراب ها..

ای روضه ی همیشگی مادران ما
هستی تو از قدیم دلیل ثواب ها..

جمع بشر ز توبه ی بشرت به حیرت اند
تواب ساز شد ز لب تو عتاب ها

در راه بود تا برساند به تو سوال
دادی میان راه به قاصد جواب ها..

نسل تو خیر محض برای خلائق اند
ذریه ی تواند رضی ها مجاب ها..

ما منتخب شدیم گداییتان کنیم..
تا حشر جاودان شود این انتخاب ها..

زندانی همیشه ی بغداد رحم کن
بر اشک ما قبیله ی خانه خراب ها

وقتی دعای حضرت موسی بن جعفریم
پس خوش بحال و طالع ما مستجاب ها

موسای آل فاطمه نیل است چشم من..
از آنچه آمده به سرت از عذاب ها..

چسبیده پیرهن به تن پاره پاره ات..
از زخم تازیانه و از پیچ و تاب ها..

لاغر شدی شکسته شدی آب رفته ای
افتاده بر محاسن و رویت خضاب ها..

یکسال نه دو سال نه عمری معذبی..
زیر لگد به یاد ربابی و زینبی..

(سید پوریا هاشمی)
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)

بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست
غیر از خدا ، غیر از خدا، غیر از خدا نیست

زنجیر ها راه گلویت را گرفتند
در این نفس بالا که می آید صدا نیست

چیزی نمانده از تمام پیکر تو
انگار که یک پوستی بر استخوانی است

زخم گلوی تو پذیرفته است اما
زخم دهانت کار این زنجیر ها نیست

این ایستادن با زمین خوردن مساوی است
از چه تقلا میکنی ؟ این پا که پا نیست

اصلا رها کن این پلید بد دهان را
از چه توقع میکنی وقتی حیا نیست

نامرد ! زندان بان ! در این زندان تاریک
اینکه کنارش میزنی با پا عبا نیست

این تخته ی در که شده تابوت حالا
بهتر نباشد بدتر از آن بوریا نیست

اما تو را با نیزه ها بالا نبردند
پس هیچ روزی مثل روز کربلا نیست

(علی اکبر لطیفیان)
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)

هر شاعری ست در تب تضمین چشم تو
از بس سرودنی ست مضامین چشم تو

چشم جهان به مقدمت ای عشق روشن است
از اولین دقایق تکوین چشم تو

ما را اسیر صبح نگاه تو کرده است
آقا کرشمه های نخستین چشم تو

از ابتدای خلقت عالم از آن ازل
شیعه شدم به شیوۀ آئین چشم تو

می شد چه خوب نور خدا را نگاه کرد
از پشت پلکت از پس پرچین چشم تو

امشب شکوه خلد برین دیدنی شده
وقتی شده ست منظر و آئینه چشم تو

گل کرده بر لب غزلم باغی از رطب
امشب به لطف لهجۀ شیرین چشم تو

چشم تو آسمان سخا و کرامت است
آقا خوشا به حال مساکین چشم تو

حالا دو خط دعا به لبم نقش بسته است
در انتظار لحظۀ آمین چشم تو

«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشۀ چشمی به ما کنند»

چه عالمی ست عالم باب الحوائجی
با توست نورِ اعظم باب الحوائجی

مهر تو است حلقۀ وصل خدا و خلق
داری به دست خاتم باب الحوائجی

در عرش و فرش واسطۀ فیض و رحمتی
بر دوش توست پرچم باب الحوائجی

در آستانۀ تو کسی نا امید نیست
آقا برای ما همه باب الحوائجی

بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو
در رستخیز واهمه باب الحوائجی

دیوانۀ سخای ابا الفضلی توام
مانند ماه علقمه باب الحوائجی

صحن و سرات غرق گل یاس می شود
وقتی که میهمان تو عباس می شود

(یوسف رحیمی)
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)

هر لحظه ای که آمد و از من خبر گرفت
حالات سجده های مرا در نظر گرفت

می دید عاشقانه مناجات می کنم
اغلب سراغی از من عاشق، سحر گرفت

نفرین به ضربه ای که نماز مرا شکست
رویم ز ضرب دست یهودی اثر گرفت

پاره شده عبا به تنم بسکه با شتاب
این تازیانه حلقه به دور کمر گرفت

جا خورده دنده ام به گمانم که پهلویم
چون پهلوی مدینه به تیزی در گرفت

فهمیده بود غیرت ما روی مادر است
با حرف بد قرار مرا بیشتر گرفت

دانستم از چه کودک جاماندۀ حسین
وقت فرار دست خودش روی سر گرفت

در شام دختری که خودش ضربه خورده بود
دامن برای روی کبود پدر گرفت

تیزی نیزه ای نرسیده به حنجرم
سیلی نخورده دختر من در برابرم

(قاسم نعمتی)
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)

مهر و مه گرچه رو به شاه نکرد
روز را از شب اشتباه نکرد

به کدامین گنه به زندان رفت
 او که در عمر خود گناه نکرد

رگ به رگ شد تمام پیکر او
  رگ غیرت ولی تباه نکرد

زن رقاصه مو پریشان شد
 سر مویی ولی نگاه نکرد

واقعاً موی او خضاب نداشت
 خلق را هیچ گه سیاه نکرد

غل از او رخصت جدایی خواست
شه به حرفش ولی نگاه نکرد

به همه سینه ی پناه گشود
کس به او صحبت از پناه نکرد

چهارده سال آفتاب نخورد
رشد جایی چنین گیاه نکرد

رد شلاق مانده بر بدنش
  بر تنش رخت راه راه نکرد

چار غل بست و چار قل وا کرد
 لیک قطع دل از اله نکرد

جز دو ابرو و خیل مژگانش
هیچ گه رغبت سپاه نکرد
 
روزه اش را به اشک دیده ی خود
 گاه افطار کرد و گاه نکرد

(محمد سهرابی)
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)

وقتی زبان عاطفه ها لال می شود
زنجیر ها در آینه ات بال می شود

در فصل گل بهار تو از دست می رود
بر شاخه میوه های تو پامال می شود

دیگر کسی ز ناله ات آهی نمی کشد
در این سیاهچال صدا چال می شود

آقا سنان سبز سیادت به دوش توست
غل ها به روی شانه تا شال می شود

همواره مرد،زینتش از جنس دیگری ست
زنجیر ها به پای تو خلخال می شود

دشمن به قصد جان تو آماده می شود
این طرح در دو مرحله دنبال می شود :

اول به شأن شامخت شلاق می زنند
دیرگ زبان به هتک تو فعال می شود

شعرم بدون ذکر مصیبت نمی شود
حالا گریز روضه گودال می شود

دعواست بر سر زره و جامه و سری
دارد میان معرکه جنجال می شود

(جواد محمد زمانی)
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)

زیر سنگینی زنجیر سرش افتاده
خواست پرواز کند دید پرش افتاده

میشود گفت کجا تکیه به دیوار زده ست
بسکه شلاق به جان کمرش افتاده

آدم تشنه عجب سرفه ی خشکی دارد
چقدر لخته ی خون دور و برش افتاده

گریه پیوسته که باشد اثراتی دارد
چند تاری مژه از پلک ترش افتاده

هر کس ایام کهنسالی عصا میخواهد
پسرش نیست ببیند پدرش افتاده

آنکه از کودکی اش مورد حرمت بوده ست
سر پیری به چه جایی گذرش افتاده!

به جراحات تنش ربط ندارد اشکش
حتم دارم که به یاد پسرش افتاده

(حسين رستمي)
اشعار شهادت امام کاظم(ع)

یا موسی بن جعفر (علیه السلام)

بیهوده قفس را مگشایید پری نیست        
جز مُشتِ پری گوشه ي زندان اثری نیست

در دل اثر از شادی و امّید مجویید  
از شاخه ي  بشکسته ي امّید ثمری نیست

گفتم به صبا دردِ دل خویش بگویم    
امّا به سیه چال، صبا را گذری نیست

گیرم که صبا را گذر افتاد، چه گويم؟    
ديگر ز من و دردِ دل من خبری نیست

امّید رهایی چو از این بند محال است    
ناچار بجز مرگ، نجاتِ دگری نیست

ای مرگ کجایی که به دیدار من آیی    
در سینه دگر جز نفس مختصری نیست

تا بال و پری بود قفس را نگشودند   
امروز گشودند قفس را که پری نیست

(حاج علی انسانی)
 
 
 
مشرق*

ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  ] [ 6:19 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

  شهادت امام موسی کاظم(ع)



 

 

شهادت امام موسی کاظم,امام موسی کاظم,سالروز شهادت امام موسی کاظم

بیست و پنجم رجب سالروز شهادت امام موسی کاظم(علیه السلام)، امام هفتم شیعیان جهان در سال 183 هجری است.

 

 

درباره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشید شیخ مفید در ارشاد روایت می كند كه علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن بر مك بوده است زیرا هارون فرزند خود امین را به یكی از مقربان خود به امام جعفربن محمد ابن اشعث كه مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت كه اگر خلافت به امین برسد جعفربن محمد را همه كاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و بر مكیان از مقام خود بیفتند.

 

جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قایل به امامت موسی (ع) و یحیی این معنی را به هارون اعلام می داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی كند. گویند امام هنگام حركت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار كرد و از او خواست كه از این سفر منصرف شود. و اگر ناچار می خواهد برود از او سعایت نكند. علی قبول نكرد و نزد یحیی رفت و بوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالك اسلامی مال به او می دهند تا آنجا كه ملكی را توانست به هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در قبر حضرت رسول (ص) گفت یا رسول الله از تو پوزش می خواهم كه می خواهم موسی بن جعفر را به زندان افكنم زیرا او می خواهد امت ترا برهم زند و خونشان بریزد. آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزدوالی آن عیسی بن جعفربن منصور بردند.

 

عیسی پس از مدتی نامه ای به هارون نوشت وگفت كه موسی بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز كاری ندارد یا كسی بفرست كه او را تحویل بگیرد یا من او را آزاد خواهم كرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست كه امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمكی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد و آخر الامر یحیی امام را به سندی بن شاهك سپرد و سندی آن حضرت را در زندان مسموم كرد و چون آن حضرت از سم وفات یافت سندی جسد آن حضرت را به فقها و اعیان بغداد نشان داد كه ببیند در بدن او اثر زخم یا خفگی نیست. بعد او را در باب التبن در موضعی به نام مقابر قریش دفن كردند. تاریخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر یا پنجم یا بیست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگی گفته اند.

 

نجمه همسر امام:

نجمه، مادر بزرگوار امام رضا (ع) و از زنان مومنه، پارسا، نجیب و پاكیزه بود. حمیده، همسر امام صادق (ع)، او را كه كنیزى از اهالى مغرب بود، خرید و به منزل برد.

 

نجمه در خانه امام صادق (ع)، حمیده خاتون را بسیار احترام مى كرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچ گاه نزدش نمى نشست! روزى حمیده در عالم رویا، رسول گرامى اسلام (ص) را دید كه به او فرمودند: «اى حمیده! نـجـمـه را به ازدواج فرزند خود موسى درآور زیرا از او فرزندى به دنیا خواهد آمد كه بهترین فرد روى زمین باشد».

 

پس از این پیام، حمیده به فرزندش امام كاظم (ع) فرمود: «پسرم! نـجـمـه بانویى است كه من هرگز بهتر از او را ندیده ام، زیرا در زیركى و محاسن اخلاق، مانندى ندارد.من او را به تو مى بخشم، تو نیز در حق او نیكى كن».

 

ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر (ع) و نجمه، نورى شد كه در شكم مادر به تسبیح و تهلیل مـشـغـول بـود و مـادر از آن، احـسـاس سنگینى نمى كرد و چون به دنیا آمد، دست ها را بر زمین گذاشت، سر را به سوى آسمان بلند كرد و لب هاى مباركش را به حركت درآورد: گویا با خدایش رازو نیازمى كرد. پس از تولد امام هشتم (ع)، این بانوى مكرمه با تربیت گوهرى تابناك، ارزشى فراتر یافت.

 

فرزندان امام:

بنا به گفته شیخ مفید در ارشاد امام موسی كاظم (ع) سی و هفت فرزند پسر و دختر داشت كه هیجده تن از آنها پسر بودند و علی بن موسی الرضا (ع) امام هشتم افضل ایشان بود از جمله فرزندان مشهور آن حضرت احمد بن موسی و محمد بن موسی و ابراهیم بن موسی بودند. یكی از دختران آن حضرت فاطمه معروف معصومه سلام الله علیها است كه قبرش در قم مزار شیعیان جهان است. عدد اولاد آن حضرت را كمتر و بیشتر نیز گفته اند.

 

تأثیر علمی آن بزرگوار:

امام هفتم (ع) با جمع روایات و احادیث و احكام و احیای سنن پدر گرامی و تعلیم و ارشاد شیعیان، اسلام راستین را كه با تعالیم و مجاهدات پدرش جعفر بن محمد (ع) نظم و استحكام یافته بود حفظ و تقویت كرد و علی رغم موانع بسیار در راه انجام وظایف الهی تا آنجا پایداری كرد كه جان خود را فدا ساخت.

 

سخنان برگزیده

* امام رضاعلیه السلام: زیارَةُ قَبرِ أبی مِثلُ زِیارَةِ قَبِر الحُسَینِ؛

زیارت قبر پدرم، موسى بن جعفرعلیه السلام، مانند زیارت قبر حسین‏علیه السلام است.

 

* روایت شده است: أنّهُ (الكاظِم َ‏علیه السلام) كانَ یَبِكی مِن خَشیَةِ اللَّهِ حَتّى‏ تَخضَلَّ لِحیَتُهُ بِالدُّمُوعِ؛

امام كاظم همواره از بیم خدا مى‏گریست، چندان كه محاسنش از اشك تر مى‏شد.

 

* امام كاظم ‏علیه السلام: ثَلاثٌ مُوبِقاتٌ: نَكثُ الصَّفَقَةِ و تَركُ السُّنَّةِ و فِراقُ الجَماعَةِ؛

سه چیز تباهى مى‏آورد: پیمان شكنى، رها كردن سنّت و جدا شدن از جماعت.

 

* امام كاظم ‏علیه السلام: عَونُكَ لِلضَّعیفِ أفضَلُ الصَّدَقَةِ؛

كمك كردن تو به ناتوان، بهترین صدقه است.

 

* امام كاظم‏ علیه السلام: لَو كانَ فِیكُم عِدَّةُ أهلِ بَدرٍ لَقامَ قائمُنا؛

اگر به تعداد اهل بدر (مؤمن كامل) در میان شما بود، قائم ما قیام مى‏ كرد.

 

* امام كاظم‏ علیه السلام: لَیسَ مِنّا مَن لَم یُحاسِب نَفسَهُ فی كُلِّ یَومٍ؛

كسى كه هر روز خود را ارزیابى نكند، از ما نیست.

 

* امام كاظم ‏علیه السلام: ما مِن شَى‏ءٍ تَراهُ عَیناكَ إلّا و فیهِ مَوعِظَةٌ؛

در هر چیزى كه چشمانت مى‏بیند، موعظه‏اى است.

 

* امام كاظم ‏علیه السلام: مَن كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَف َّ اللَّهُ عَنهُ عَذابَ یَومِ القِیامَة؛

هر كس خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب خود را در روز قیامت از او باز مى‏دارد.

 

* امام كاظم ‏علیه السلام: إذا كانَ ثَلاثَةٌ فی بَیتٍ فَلا یَتَناجى‏ إثنانِ دونَ صاحِبِهِما فَإنَّ ذلِكَ مِمّایَغُمُّهُ؛

هر گاه سه نفر در خانه ‏اى بودند، دو نفرشان با هم نجوا نكنند؛ زیرا نجوا كردن، نفر سوم را ناراحت مى‏ كند.

 

* امام كاظم‏ علیه السلام: إیّاكَ أن تَمنَعَ فی طاعَةِ اللَّهِ فَتُنفِقُ مِثلَیهِ فی مَعصِیَةِ اللَّهِ؛

مبادا از خرج كردن در راه طاعت خدا خوددارى كنى، و آن‏گاه دو برابرش را در معصیت خدا خرج كنى.

 

* امام كاظم ‏علیه السلام: لاتُذهِبِ الحِشمَةَ بَینَكَ و بَینَ أخیكَ وَأبْقِ مِنها فَإنَّ ذَهابَها ذَهابُ الحَیاءِ؛

مبادا حریم میان خود و برادرت را (یكسره) از میان ببرى؛ چیزى از آن باقى بگذار؛ زیرا از میان رفتن آن، از میان رفتن شرم و حیا اس ت.

 

* امام كاظم ‏علیه السلام: أبلِغ خَیراً و قُل خَیراً ولا تَكُن أمُّعَةً؛

خیر برسان و سخن نیك بگو و سست رأى و فرمان‏برِ هر كس مباش.

 

* امام كاظم ‏علیه السلام: المُصیبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ و لِلجازِعِ اثنَتانِ؛

مصیبت براى شكیبا یكى است و براى ناشكیبا دوتا.

 

* امام كاظم‏ علیه السلام: الصَّبرُ عَلَى العافِیَةِ أعظَمُ مِنَ الصَّبرِ عَلَى البَلاءِ؛

شكیبایى در عافیت بزرگ‏تر است از شكیبایى در بلا.

 

منبع:aftabnews.ir
 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  ] [ 6:18 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

عکس/شتر پناهنده به حرم امام رضا(ع)

کد خبر : 1891292
تاریخ انتشار : ۳ بهمن ۱۳۹۴در ۱۱:۱۳ ق.ظ
 

عکس/شتر پناهنده به حرم امام رضا(ع)

شتر پناهنده به حرم امام رضا(ع) در روز سه شنبه 27 آذر1352

index

 

ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  ] [ 6:15 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

» مصطفی خاکسار قهرودی معاون امداد مستضعفین آستان قدس رضوی شد

کد خبر : 1895243
 
با حکم‌ حجت‌الاسلام و‌المسلمین رئیسی‌

مصطفی خاکسار قهرودی معاون امداد مستضعفین آستان قدس رضوی شد

طی حکمی از سوی حجت‌الاسلام و‌المسلمین رئیسی‌، مصطفی خاکسار قهرودی به سمت معاون امداد مستضعفین آستان قدس رضوی منصوب شد.
۱۳۹۵۰۲۱۱۲۲۱۲۰۴۵۸۵۷۶۱۲۳۷۴

به گزارش  مشهدپیام به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی آستان قدس رضوی، با صدور حکمی از سوی حجت‌الاسلام و‌المسلمین رئیسی‌ تولیت آستان قدس رضوی، مصطفی خاکسار قهرودی به سمت معاون امداد مستضعفین آستان قدس رضوی منصوب شد.

 

خاکسار قهرودی مسئولیت‌هایی همچون ریاست سازمان حج و زیارت، معاونت مشارکت‌های مردمی کمیته امداد امام خمینی (ره) و فرماندهی سپاه سیستان و بلوچستان را بر‌عهده داشته است.

 

انتهای پیام/

 

ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  ] [ 6:12 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

» کمک به مردم در فرهنگ استکباری جایگاهی ندارد/ عطوفت محور گفتمان رضوی است

کد خبر : 1895249
تاریخ انتشار : ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۵در ۹:۴۷ ب.ظ
تولیت آستان قدس رضوی:

کمک به مردم در فرهنگ استکباری جایگاهی ندارد/ عطوفت محور گفتمان رضوی است

تولیت آستان قدس رضوی گفت: امروز استکبار جهانی و دنیای غرب، رسما اعلام می‌کند که اگر دست ملتی را می‌گیرد، اول به دنبال منافع خودش است.
۱۹۸۸۴۶۲

به گزارش مشهدپیام، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی شهرداری مشهد حجت‌الاسلام والمسلمین ابراهیم رئیسی در دیدار با مددکاران اجتماعی اظهار داشت: این نوع نگاه به مددکاری، الهام گرفته از آموزه‌های دینی و سیره معصومین علیهم السلام است که مددکار در برابر آن مزد و پاداشی جز رضایت و قربت الهی نمی‌خواهد.

 

وی تصریح کرد: در دنیای غرب مباحثی همچون مددکاری، دیگرخواهی و حقوق بشر با اهداف مادی و برای تحکیم موقعیت یا جلب توجه دیگران و … صورت می‌گیرد؛ در حالی که در فرهنگ دینی ما، نگاه به مددجویان و ناتوانان تفاوت‌های مبنایی و اساسی دارد و بر اساس قرب الهی صورت می‌گیرد.

 

وی با بیان اینکه الگوی دینی ما در دیگرخواهی، علی و فاطمه علیهم السلام و منزل کوچک ایشان است، افزود: در آیه ۸ سوره مبارکه انسان (و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا) بدیع‌ترین جلوه‌های دیگرخواهی در شأن این بزرگواران و فرزندان آنان آمده و در آیه بعدی، به جلوه خدایی آن اشاره می‌کند.

 

رئیسی اظهار داشت: امروز استکبار جهانی و دنیای غرب، رسما اعلام می‌کند که اگر دست ملتی را می‌گیرد، اول به دنبال منافع خودش است. ربی‌ها امکان ندارد یک دلار هزینه کنند، بدون اینکه منافع‌شان تأمین نشود. بحث کمک به مردم، اصلاً در فرهنگ استکباری جایی ندارد.

 

وی با اشاره به سفر این گروه به مشهد مقدس، تأکید کرد: حضرت رضا علیه‌السلام، مظهر رأفت و عطوفت هستند و توجه به دیگران و دیگرخواهی و مددکاری در سیره ایشان بسیار پررنگ است. از روح بلند این امام رئوف مدد بگیرید تا بتوانید مددکار جامعه اسلامی و بندگان خداوند متعال باشید.

 

تولیت آستان قدس رضوی با اشاره به حضور خانواده معزز شهدا در جمع میهمانان، گفت: امام خمینی(ره) فرمود که شهید نظر می‌کند به وجه الله و امام رضا علیه‌السلام، وجه‌الله است. اصلا رمز ماندگاری ایشان، همین وجه‌اللهی بودن است، زیرا همه چیز غیر از وجه الله از بین رفتنی است. اگر انسان می‌خواهد کار، فکر و اخلاقش ماندگار شود، باید وجه‌اللهی شود و شهیدان این‌گونه ماندگار شدند.

 

وی افزود: کمک شما مددکاران به خانواده‌های شهدا و توجه‌تان به همسر و فرزندان ایشان، به نوعی ایفای نقش قائم مقامی شهید در یاری رساندن به اعضای خانواده است. پس مددکاری کردن، شنیدن درد دل‌ها، تسکین دادن و… از بهترین کارهاست و آنچه از سیره ائمه معصومین علیهم‌السلام داریم این است که قدر خود را در آرامش دادن به خانواده‌های شهدا بدانید و خدا را شاکر باشید.

 

وی با بیان اینکه در جنگ تحمیلی، خانواده‌های بسیاری بی‌سرپرست و داغدار شدند، گفت: هرچند در همه جای جهان، بیشترین آسیب‌های اجتماعی متوجه خانواده‌های بی‌سرپرست است، اما خانواده‌های معزز شهدای ما، نه تنها در نبود عزیزانشان میدان را خالی نکردند، بلکه خود مرهم دل‌های دیگران و الهام‌بخش جامعه اسلامی شدند و بحمدالله پایین‌ترین ناهنجاری‌های اجتماعی در جامعه متوجه این خانواده‌ها شد. از یک طرف دلدادگی به دین، انقلاب و ارزش‌ها و از طرف دیگر، تشکیل بنیاد شهید انقلاب اسلامی به دستور امام راحل(ره) و نیز هدایت‌های رهبر معظم انقلاب کاری کرد که این سرمایه‌های انقلاب اسلامی در مقابل آسیب‌ها مصون باشند.

 

وی ضمن تبریک ایام رجب المرجب که ولادت حضرت علی‌(ع) و روز ملی مددکار اجتماعی را در خود جای داده است، گفت: شما در محضر بزرگ مددکار عالم بشریت هستید و بدانیم اگر می‌خواهیم به دیگران مدد کنیم، ابتدا باید خود از امام رضا(ع) مدد بگیریم. اگر می‌خواهیم کلام‌مان نافذ و اعمال‌مان مقبول باشد، باید از ایشان استمداد بطلبیم؛ مددی که اثرگذار باشد و به کاهش آسیب‌های اجتماعی منجر شود.

 

انتهای پیام/

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  ] [ 6:08 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۳۲۴۴۶۰
تاریخ انتشار: ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۳:۰۸

آیت الله هاشمی: حالا می توانم راحت سر بر بالین مرگ بگذارم  

 
درحالیکه برخی رسانه ها امروز با انتشار سخنانی از آیت الله هاشمی مبنی بر اینکه «حالا که مملکت را از دست احمدی‌نژاد نجات دادم، می‌توانم راحت بمیرم»، سعی در تحریف اظهارات او داشتند، یک منبع حاضر در مراسم رونمایی از کتاب «روایت زندگی و زمانه» توضیحاتی در این زمینه به «انتخاب» ارائه داد.
 
پایگاه خبری انتخاب: یک منبع آگاه اظهارات منتسب به آیت الله هاشمی كه امروز در برخی رسانه ها منتشر شده را تحریف شده خواند.

درحالیکه برخی رسانه ها امروز با انتشار سخنانی از آیت الله هاشمی مبنی بر اینکه «حالا که مملکت را از دست احمدی‌نژاد نجات دادم، می‌توانم راحت بمیرم»، سعی در تحریف اظهارات او داشتند، یک منبع حاضر در مراسم رونمایی از کتاب «روایت زندگی و زمانه» توضیحاتی در این زمینه به «انتخاب» ارائه داد.

وی گفت: آیت الله هاشمی در اين مراسم با اشاره به انتخابات ٩٢ و ٩٤ گفتند «حالاکه مملکت به اینجا رسیده و مردم به اين سطح از اگاهي رسيده اند، الحمدلله می توانم راحت سر بر بالین مرگ بگذارم».

این منبع آگاه در ادامه خواستار رعایت شان و جايگاه بزرگان شد و گفت: اینکه برخی از رسانه ها در مورد بزرگان از عبارات نامناسبی استفاده مي كنند كه در شان ارکان انقلاب نيست، باعث تاسف است و می توان آن ها را از مصاديق بی اخلاقی سياسي دانست.

وی همچنین بخش هایی دیگر از سخنان منتسب به آیت الله هاشمی که توسط این رسانه ها منتشر شده را نیز تحریف شده خواند.

برخی از رسانه ها امروز از قول آیت الله هاشمی نوشته بودند: در دوره احمدي نژاد به ويژه پس از سال 88 انقلاب داشت منحرف مي‌شد و به سمت اختناق مي‌رفت، من موفق شدم در بدترين شرايط تا حدودي اين وضع را عوض کنم و مردم با همان مردانگي که انقلاب کردند سال 92 هم پيروز شدند. در سال 94 هم بزرگان را نگذاشتند وارد ميدان شوند و چند چهره رده سوم و چهارم توانستند ژنرال‌هاي رقيب را کنار بزنند. اکنون ديگر مي‌توانم راحت بميرم زيرا مردم تصميماتشان را خودشان مي‌گيرند و در اين نزديکي پايان عمر که راه انقلاب را مسدود کرده بودند آن را باز کردم.

برترینها*


ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  ] [ 6:06 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

یورش صهیونیست ها به مقبره یوسف نبی (ع)

 
در ادامه هتک‌حرمت‌های متوالی به مقدسات فلسطینی، صدها شهرک‌نشین صهیونیست به مقبره یوسف نبی (ع) در نابلس یورش بردند.
پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی: صدها شهرک‌نشین صهونیست صبح امروز (دوشنبه) به مقبره حضرت یوسف (ع) در نابلس واقع در شمال کرانه باختری یورش بردند.
«غسان دغلس» مسئول پرونده شهرک‌سازی در شمال کرانه باختری اعلام کرد: اتوبوس‌های اسرائیلی، صدها شهرک‌نشین را به نابلس منتقل کردند و این شهرک‌نشینان با حمایت ارتش رژیم صهیونیستی به مقبره مذکور یورش بردند و آیین‌های تلمودی در آن به جا آوردند.
وبگاه فلسطینی «صفا» در این باره اعلام کرد نظامیان رژیم صهیونیستی در اطراف مقبره حضرت یوسف (ع) مستقر شدند و برخی از آنها از سقف منازل نزدیک به این مقبره بالا رفتند.
بر اساس گزارش مذکور، درگیری‌های شدیدی میان جوانان فلسطینی و شهرک‌نشینان صهیونیست در این منطقه رخ داد؛ نظامیان اسرائیلی اقدام به شلیک بمب صوتی و گاز اشک‌آور به سمت فلسطینی‌ها کردند و در مقابل فلسطینی‌ها نیز به سمت صهیونیست‌ها سنگ پرتاب کردند و لاستیک آتش زدند.




د
کد مطلب: 331601
مرجع : فارس

ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  ] [ 6:05 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

تمهیدات ویژه آستان قدس برای زائران کم بضاعت

 
تمهیدات ویژه آستان قدس برای زائران کم بضاعت
 
تولیت آستان قدس رضوی گفت: به منظور رفاه حال زائران حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) 12 زائرسرای ارزان قیمت در مشهد مقدس احداث می‌شود.
پایگاه تحلیلی خبری هم اندیشی: حجت الاسلام سید ابراهیم رئیسی که به منظور دیدار با مراجع تقلید به شهر مقدس قم سفر کرده است، قبل از ظهر یکشنبه در دیدار با آیت الله مکارم شیرازی طی سخنانی با اشاره به زحمات آیت الله طبسی در بخش‌های مختلف بر ادامه این اقدامات تأکید کرد و افزود: اقدامات فرهنگی به شکل جدی دنبال می‌شود.
وی به مطالبی که مقام معظم رهبری در حکم ایشان تأکید کرده بودند اشاره کرد و افزود: ساز و کار‌ها و برنامه‌ها به گونه‌ای پیش می‌رود که اجرای خواسته‌های مقام معظم رهبری در اولویت باشد.
تولیت آستان قدس رضوی با تأکید بر اینکه تمام برنامه‌های این آستان با محوریت زائران دنبال می‌شود، افزود: همه چیز فرع بر زیارت است و توسعه‌های اقتصادی و زیرساختی نیز بر اساس توجه به زائران پیگیری می‌شود.
وی با تأکید بر اینکه توجه به زائر از مبدأ تا مبدأ مد نظر است، گفت: بسیاری از دستگاه‌ها باید در این زمینه مساعدت داشته باشند تا شرایط زیارت آسان فراهم شود.
حجت الاسلام رئیسی با اشاره به اینکه در مسئله زیارت باید به افرادی که زیر خط فقر هستند نیز توجه شود، عنوان کرد: باید به لحاظ مالی گام‌های اساسی در این زمینه برداشته شود.
وی با اشاره به اینکه زائران امام رضا(ع) نباید در چادرهای مسافرتی اقامت داشته باشند، گفت: باید به دنبال ساخت زائرسراهای ارزان قیمت باشیم تا از این طریق مشکل زائران مرتفع شود.
تولیت آستان قدس رضوی افزود: به منظور رفع این مشکل هشت زائر سرای ارزان قیمت در اطراف حرم مطهر امام رضا(ع) و ۴ زائرسرا بین راهی ساخته می‌شود.
وی همچنین توجه به فقرا و نیازمندان جزو سیره اهل بیت(ع) دانست و گفت: دستگاه‌هایی در کشور هستند که متولی کمک به فقرا و نیازمدان هستند اما این دستگاه‌ها نقش التیامی برای آلام دارند.
حجت الاسلام رئیسی ادامه داد: رفع فقر به شکل اساسی نیازمند همکاری نهادهای دولتی است زیرا این نهادها باید ساز و کارهای اقتصادی را به گونه‌ای فراهم کند که فقر از میان برود.
وی ادامه داد: در این رابطه آستان قدس رضوی کمک به فقرا و مستمندان مشهد و سپس استان‌های همجوار را دنبال می‌کند.

م
 
کد مطلب: 331603
مرجع : مهر

ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  ] [ 6:03 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
تاریخ: ۱۳۹۵/۰۲/۱۳
نوع: خبر

 

یادداشت/

 

ماجرای کنایه رهبر انقلاب به آمریکایی‌ها درباره خلیج خوک‌ها
فرمانده معظم کل قوا تاکید کردند: (دشمن) از آن طرف دنیا می‌آید رزمایش برگزار می‌کند؛ خب بروید همان خلیج‌ خوک‌ها، اینجا چه می‌کنید؟ خلیج فارس خانه‌ی ما است.
ماجرای کنایه رهبر انقلاب به آمریکایی‌ها درباره خلیج خوک‌ها

حضرت آیت الله خامنه‌ای فرمانده معظم کل قوا امروز در دیدار جمعی از فرهنگیان سخنانی پیرامون حضور نظامی ایران در خلیج فارس مطرح کردند.

ایشان فرمودند: وقتی مقابل دشمن از نشان دادن قدرت بترسیم، دشمن پررو می‌شود، می‌گویند ایران در خلیج‌فارس رزمایش نداشته باشد؛ چه غلط ها!

رهبر معظم انقلاب تاکید کردند: از آن طرف دنیا می‌آید رزمایش برگزار می‌کند؛ خب بروید همان خلیج‌ خوک‌ها، اینجا چه می‌کنید!؟ خلیج فارس خانه‌ی ما است. جای حضور ملت ایران است، این‌طور باید باقدرت‌های زیاده‌خواه مواجه شد.

به گزارش فارس، اشاره فرمانده معظم کل قوا به خلیج خوک‌ها کنایه‌ای به ضعف ارتش آمریکا و عملیات ناموفق «خلیج خوک‌ها» در کوبا بود.

خلیج خوک‌ها بخش کوچکی از دریای کارائیب در جنوب کوباست که در 30 کیلومتری جنوب خاگوئی گرانده، 70 کیلومتری غرب سینفوئگوس و 150 کیلومتری جنوب شرقی هاوانا، پایتخت کوبا، قرار دارد.

خلیج خوکها در کوبا

این خلیج در 17 آوریل 1961 شاهد عملیات موسوم به خلیج خوک‌ها به‌منظور براندازی دولت فیدل کاسترو در کوبا بود.

در آن زمان حدود 1500 تبعیدی کوبایی که توسط آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) سازمان‌یافته و مسلح شده‌ بودند در این منطقه فرود آمدند.

اما فیدل کاسترو از نقشه عملیات مطلع شد و نیروهای طرفدار او، با غافلگیر کردن ضد انقلابیون کوبایی، ظرف 48 ساعت، نیروهای شرکت کننده در عملیات خلیج خوک‌ها را دستگیر، زندانی و اعدام کردند.

 

شکست آمریکا در عملیات خلیج خوک‌ها

 

انتهای پیام/


ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  ] [ 6:02 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

کد خبر: ۷۳۸۴۲
تاریخ انتشار: ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۷:۲۳
 

نواب مرحوم قاضی چه کسانی بودند؟  

کسی از مرحوم آقا میرزا علی قاضی سوال نمود که پس از خود چه کسی را جانشین خود قرار می‌دهید؟ ایشان فرموده بود: «این سفره‌ای بود که بر چیده شد، حال اگر کسی را می‌خواهید، آقا سیّد محمّد حسین طباطبایی تبریزی فرد شایسته‌ای است.»

عقیق:آیت الله شیخ محمد حسن معزّی تهرانی نقل کرد که کسی از مرحوم آقا میرزا علی قاضی سوال نمود که پس از خود چه کسی را جانشین خود قرار می‌دهید؟ ایشان فرموده بود: «این سفره‌ای بود که بر چیده شد، حال اگر کسی را می‌خواهید، آقا سیّد محمّد حسین طباطبایی تبریزی فرد شایسته‌ای است.»
 

توضیح: البته این امر با وصی قرار دادن مرحوم آیت الله شیخ عباس هاتف قوچانی از جانب آقا قاضی منافاتی ندارد؛ چنانکه از این قضیه و دیگر قرائن معلوم بود که مرحوم علامه طباطبایی شایسته‌ترنی فرد نیابت مقام آقای قاضی است ولی به جهت انتقال ایشان به تبریز و سپس قم باید کس دیگری در نجف باقی می‌ماند و تربیت نفوس مستعدّه را در آن دیار قدسی ادامه می‌داد و آن شخص مطابق وصیّت آقای قاضی مرحوم هاتف قوچانی بود.

 

پی نوشت:

کتاب اسوه عارفان – ص 161

منبع:تسنیم


ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  ] [ 6:00 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

کد خبر: ۷۳۸۳۰
تاریخ انتشار: ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۲:۱۴
 

سه خصلت منافق از منظر پیامبر اکرم(ص)  

پیغمبر اکرم(ص) فرمود: هر که سه خصلت در او باشد منافق است، اگر چه نماز بخواند و روزه بگیرد و خیال کند مسلمان است.
عقیق:پیغمبر اکرم(ص) فرمود: هر که سه خصلت در او باشد منافق است، اگر چه نماز بخواند و روزه بگیرد و خیال کند مسلمان است.
1. کسی که به او امانتی بدهند و خیانت کند.
2. هر گاه حدیث کند به دروغ ( یعنی به دروغ سخن گوید).
3. اگر وعده دهد، خلاف کند.
خداوند در قران کریم می‌فرماید به درستی که خدای تعالی دوست ندارد خیانتکاران را و نیز می‌گوید لعنت خدا بر دروغگویان باد و می‌فرماید به یاد آور اسماعیل(ع) را که پیغمبری درست پیمان بود.
 
 
پی نوشت:
زبده الاحادیث، جلد2، ص102
نصایح، نوشته مرحوم ایت الله مشکینی
المواعظ العددیه
پند تاریخ، جلد2، ص32
وسائل، کتاب جهاد، ص513
منبع:باشگاه خبرنگاران

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  ] [ 5:58 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
   کد خبر: 88389 شنبه، 11 اردیبهشت 1395 - 11:02
 
 
همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!
 
همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!شهیدخبر(شهیدنیوز): یک سال و دو ماه است که از شهادت همسرم می گذرد. خیلی ها می‌گویند مدافعان حرم به خصوص آنهایی که مهاجر افغانستانی هستند به دلیل حل شدن موضوع اقامتشان می‌روند و ایران قول‌هایی در این زمینه به آنها داده. یا حقوق آنچنانی می‌گیرند.
  

         زهرا بختیاری: سید مرتضی که سایه قلمش بر نوشته های ما مستدام باد از مهاجرین حق اینگونه می نویسد: «مردان خدا را سزاوار نیست که سر و سامان اختیار کنند و دل به حیات دنیا خوش دارند.

مگر نه اینکه کمال ایمان در هجرت و جهاد در راه خداست؟

هجرت بریدن از خانه و شهر و دیار و زن و فرزند و هر آنچه که آدمی را اسیر و زمین گیر می‌کند و جهاد دل کندن از خویش است، یعنی آخرین حجابی که میان بنده و محبوب حائل می شود آنکه هنوز اسیر تعلقات و دلبسته عادات است کجا می‌تواند بال در فضای عالم قدس بگشاید؟»

و من همه ی این توصیفات را در مردانی از خاوران یافتم که هر قطره از خون به نا حق ریخته شان چراغی خواهد بود و غربت نهضت حضرت خمینی(ره) را بیشتر می نمایاند.

یکی از این مهاجرین نعمت الله است که در هرات متولد شد، در ایران زیست و در شام جاودان شد.

در این مرقومه او را زنی روایت می‌کند که سالها در کنارش زندگی کرد و هر باره کوله بار مردش را خودش بست. چرا که زندگی برای آنها در سفر بودن را رقم زده بود و آخرین بار نعمت الله نجفی مسافر سرزمینی شد که می‌دانست برگشتی نخواهد داشت و رفت تا شرفی دیگر بر گمنامی و مردانگی فاطمیون باشد.

ثریا نجفی اکنون با چهار فرزند خود که حاصل بیست سال زندگی با شهید نجفی است در منطقه ای حومه شهر مشهد با کمترین امکانات زندگی می کند و مشکلات نبود همسر را در تنهایی به دوش می کشد بی آنکه خم به ابرو بیاورد. می گوید هر گاه که بی تاب می شوم دلم را می گذارم در کنار دل حضرت زینب(س) و آرام می شوم.

آنچه می خوانید گفت‌وگویی است در مجالی اندک با همسر شهید مدافع حرم نعمت الله نجفی.

همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!

 

*مهاجرینی از هرات

ثریا نجفی هستم همسر نعمت الله نجفی شهید مدافع حرمین شریفین خانم ها حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س). سال 1358 در شهر هرات افغانستان متولد شدم اما به دلیل مشکلاتی که در کشورمان وجود داشت حدودا سه سال داشتم که به ایران مهاجرت کرده و در جوار علی بن موسی الرضا(ع) ساکن شدیم. البته طی این سال‌ها در شهرهای مختلفی زندگی کردیم اما اغلب در جوار امام هشتم بودیم.

همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!

 

*اولین بار در 9 سالگی خواستگاری کردند

نعمت الله پسر عمویم بود و او هم در هرات به دنیا آمد اما در ایران بزرگ شد. خانواده عمو از نه سالگی دوست داشتند مرا عروس خود کنند اما نه خودم و نه پدرم راضی نبودیم و حتی پدرم می گفت وقتی ناراحت می شود حرفش را هم نزنید. با اینکه سن کمی داشتم اما می گفتم می خواهم درسم را بخوانم. می خواستم آنقدر به تحصیلاتم ادامه بدهم تا دکتر قلب شوم.

بعد از اینکه چندباری موضوع خواستگاری را مطرح کردند و جواب منفی شنیدند عازم تهران شدند و شهرری سکونت پیدا کردند. حدود 5 سالی تقریبا خبر زیادی از هم نداشتیم تا اینکه 15 ساله شده بودم که خانواده عمو آمدند منزل ما و مجددا مرا خواستگاری کردند. این بار ته قلبم راضی بود و پدرم هم که این موضوع را حس کرد قبول کرد. البته شرط کردم و گفتم قبل از هر جوابی باید پسر عمویم را ببینم چون چند سال است او را ندیدم و نمی دانم الان چه تغییراتی کرده.

بسیار دنبال این بودم که اطلاعات عمومی‌ام بالا رود و به شدت کتاب خوان بودم. به قدری که اگر کتاب دستم می افتاد زمین نمی گذاشتم تا تمام شود. ظرف نهایت سه شب تمامش می کردم. اهل شعر خواندن هم بودم و با بسیاری از مسائل به همین دلیل آشنا شده بودم. اتفاقا همیشه این بیت شعر در ذهنم بود که «تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد» با اینکه سنم کم بود اما متوجه بودم که مسئله یک عمر زندگی است و مردی که می خواهد با من ازدواج کند باید از جهات مختلف به هم بیاییم و من هم او را قبول داشته باشم. خلاصه شرط ملاقات مرا قبول کردند. شوهرم شهرستان داشت زهتابی می کرد که تماس گرفتند بر گردد.

همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!

 

*آیا شما از ازدواج با من راضی هستید؟

پدرم می گفت اصل دخترم هست هر چه بگوید من هم قبول می‌کنم. وقتی نعمت‌الله  آمد رفتیم داخل اتاق. من یک طرف نشستم او هم یک طرف. به خودم می گفتم نکند زن عموم از طرف خودش خواستگاری می کند و پسرش نمی خواهد و اجباری است. فکر می کردم بعد از عروسی نکند نعمت الله بگوید من که تو را نمی خواستم مادرم به زور گرفت.

اولین سوالی که از او پرسیدم این بود که آیا شما از ازدواج با من راضی هستید؟ یاد میآید نعمت الله خندید و درجا گفت: بله.

خیالم راحت شد. با اینکه خیلی خجالت می کشیدم و هیجان داشتم اما می‌گفتم الان جای خجالت نیست. من شئونات را رعایت می کنم و حرفم را می زنم. پرسیدم کجا قرار است زندگی کنیم؟ گفت: من کارت مهاجرتم برای تهران است اما هر جا شما بخواهید ساکن می شویم. حین صحبت واقعا متوجه شدم آدم با صفایی است.

البته آن جلسه برای سال 73 است و خیلی جزئیات یادم نیست. در مورد امرار معاش هم پرسیدم که خب ایشان مشکلات دیگر هم در این زمینه داشت. او در بچگی پدرش را از دست داده بود و مادرش با عموی کوچکترم ازدواج کرد. 5 خواهر کوچکتر هم داشت. مجبور بود برای کمک به خانواده کار بکند و از شش سالگی می رود سر کار. برایم تعریف می کرد که در یک کارگاه کار می کرده که تفنگ بادی درست می کردند و یکی دو سال آن هم به مشقت در حالی که نصف روز کار می کرده توانسته درس بخواند.

همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!

 

*آرزو داشتم به دبیرستان بروم

در خلال صحبت‌هایمان شرط کردم و گفتم اجازه می دهید درسم را ادامه بدهم؟ که قبول کرد. هر چند واقعا امکانش فراهم نشد ولی خیلی دلم می خواست لااقل دبیرستان بروم. قرار شد یکسال در عقد بمانیم. نعمت الله گفت در این یکسال که من برای کار به شهرستان می روم تا مخارج عروسی را فراهم کنم تو هم می توانی اول دبیرستان را بخوانی. تابستان سال بعد هم با مهریه 200 هزار تومن با هم ازدواج کردیم. 

البته بعد از 12 سال مهریه ام را بخشیدم. حدیث های زیادی شنیده بودم که سه زن مورد شفاعت حضرت زهرا قرار می گیرد و با ایشان محشور و وارد بهشت می شوند. اول زنی که در سختی ها با همسرش بسازد، دوم زنی که بداخلاقی شوهرش را تحمل کند و سوم زنی که مهریه اش را ببخشد.

همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!

 

*نوشته ای که به دیوار خانه زدیم

بعد از ازدواج ساکن شهرک شهید رجایی مشهد شدیم و کنار خانواده شوهرم زندگی کردیم. مشکلات مادی ما ابتدای زندگی واقعا زیاد بود اما من دلم به شوهرم خوش بود واقعا می‌دانستم مرد زندگی است. بسیار افتاده حال بود و همیشه تبسمی روی لب داشت.

گاهی سختی‌ها واقعا مرا به تنگ می آورد و نمی دانستم چکار کنم. شوهرم گفت: بیا آیه «الیس الله بکاف عبده» را با معنی بنویسیم و بزنیم به دیوار خانه‌مان. یک کاغذ مقوایی را آورد و گفت خط تو قشنگ‌تره، بنویس. تأکید کرد معنی آن را هم بنویسیم تا بهتر متوجه شویم. وقتی مستأصل می‌شدم آن را نشان می داد و می‌گفت: آیا خدا برای شما کافی نیست؟ می گفتم: راست می‌گویی.

همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!

 

*سه صلوات بفرست بعد بنشین

نعمت الله با اینکه سواد زیادی نداشت اما از فهم دینی بالایی برخوردار بود و مسائل دینی را به خوبی بیان می کرد. می گفت: از 15 سالگی مقلد آقای سیستانی شدم و تعریف می‌کرد با اینکه معنی بعضی کلمات را نمی دانستم اینقدر می خواندم و فکر می‌کردم تا متوجه شوم.

خواندن را به خوبی انجام می داد و به شدت پایبند احکام دینی بود. سعی می کرد علاوه بر واجبات مستحبات و مکروهات را نیز انجام دهد. مثلا وقتی سوار اتوبوس می شدیم و خانمی بلند می شد و او می خواست جایش بنشیند چند لحظه صبر می کرد تا گرمی جا از بین برود، به قول خودش می گفت: آیت اللهی گفته سه صلوات بفرستید بعد بنشینید جای کسی که به شما نامحرم است.

*نیمه شعبان اولین فرزندمان متولد شد

اولین پسرم حدود یکسال بعد از ازدواجمان به دنیا آمد که چون نیمه شعبان بود اسمش را گذاشتیم مهدی. شوهرم خیلی به امام زمان علاقه داشت. روی کارت عروسی هم نوشته یا قائم آل محمد. وقتی پسرم دنیا آمد به خنده گفتم: چون در کارت عروسی یاد امام زمان(عج) کردیم ایشان پیش خودش نگذاشت و شب تولدش یک پسر به ما عنایت کرد.

همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!

 

*روز هفتم از غرورم گذشتم

گاهی با هم بحث می کردیم اما هیچ وقت نظرش را به من تحمیل نمی کرد، صبر می کرد من خودم به نتیجه برسم. مثلا سر قضیه اسم گذاری دخترم فاطمه زهرا. من سه پسر دارم و فرزند چهارم‌مان دختر شد. خیلی خوشحال بودیم. می خواستم اسم دخترم را بگذارم «نازنین زهرا» و دلیلم هم این بود که «زهرا» نام مبارک حضرت فاطمه(س) است و نازنین هم یعنی ایشان در زیبایی و وجنات در حد کمال هستند. ولی نعمت‌الله می گفت: نه باید بگذاریم «فاطمه زهرا». من که اصرار می کردم این خوب است می خندید، می گفت: باشه.

تا اینک دخترمان به دنیا آمد. ما مردم هرات رسمی داریم و آن این است که روز هفتم تولد فرزند کارت‌هایی را تهیه می کنیم و نام فرزند را رویش می نویسیم و با شکلات بسته می کنیم و بین اقوام پخش می کنیم تا متوجه شوند نام بچه چه هست. وقتی دخترم هفت روزه شد کارت اسم ها را آورد و گفت: خب بنویس. با ذوق و شوق گفتم: می نویسم «نازنین زهرا». گفت: چرا؟ گفتم: برای اینکه این مدت هر کسی گفته اسم دخترت را چه می خواهی بگذاری گفتم: «نازنین زهرا». انگار که برای خودم تمام شده بود. آنجا حس کردم نه او هم روی حرفش هست، فهمیدم هیچ رقمه کوتاه نمی‌آید. البته دلیل هم داشت. می گفت: اگر بگذاریم «نازنین زهرا» کم‌کم همه صدایش می‌زنند «نازنین» بعد هم نازی صدا می‌کنند و اسم خانوم حضرت زهرا(س) کلا از دهن می افتد. حس می کردم او راست می گوید اما غرورم اجازه نمی داد قبول کنم.

نعمت الله بسیار اهل حدیث و روایت و اهل منبر و جلسه بود. اتفاقا آن روز موقع بحث ما تلوزیون روشن بود و شبکه قرآن برنامه پخش می‌کرد. شوهرم که اصرار مرا دید گفت: باشه هر دو اسم را می نویسیم می گذاریم لای قرآن، هر کدام که درآمد همان را می گذاریم. به خنده گفتم: نمی خواهم الان اسم مورد نظر شما در می آید. حین این مباحث یک پسری همان لحظه شروع کرد با صوت بسیار زیبایی سوره کوثر را خواندن و این از تلویزیون پخش می‌شد. همان لحظه همه حواسم رفت سمت صدا و کلمه به کلمه که او می‌خواند در دلم یه حالی می شد.

به خودم گفتم: اگر چه این سوره بر پیامبر نازل شده اما این دفعه خدا دارد با من صحبت می کند و می‌گوید: حالا که من به تو دختر و خیر کثیر دادم تو داری روی لج و لج بازی  او را آلوده به نفس می کنی و می دانی حرف شوهرت درست است اما نمی خواهی قبول کنی. ناگهان دلم لرزید اشکم همانجا جاری شد. جنگ شد بین دل و عقل. یاد بیتی از اشعار سعدی افتادم که می‌گوید: «اگر لذت ترک لذت بدانی دگر لذت شهوت نفس لذت نخوانی» پیش خودم گفتم: اسم «فاطمه زهرا» بهتره و من از نفسم می گذرم. به شوهرم گفتم: اصلا دیگر قرعه نمی خواهد، همین اسم را نوشتم روی کارت ها و با شکلات بسته بندی کردم.

همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!

فاطمه زهرا دختر شهید نجفی در حال دیدن فیلم‌های پدرش در سوریه بعد از شهادت

 

* 45 روز بی‌خبری در کمپ

همانطور که گفتم ما سختی زیاد کشیدیم. مثلا دو ماه از عروسی مان می گذشت که یک روز هر چه منتظر شدم شهید نجفی خانه نیامد. زنگ زدم به صاحب کارش و گفت: مأموران وقتی آمدند دیدند کارتش برای تهران هست اما ساکن مشهد شده با لباس کار او را بردند اردوگاه. بدون اینکه به ما خبر دهند، 45 روز در کمپ بود. آنقدر پول خرج کردیم تا توانستیم بیاوریمش بیرون. در این مدت خیلی رفتیم زیر بار قرض. وقتی آمد گفت باید بروم شهرستان مدتی کار کنم تا از عهده مخارج برآیم. بعد از حدود 5 شب رفت گیلان غرب و سه ماه هم آنجا کار کرد. من هم شب و روز کارم گریه بود.

یک روز تلویزیون سرود «همه جا بروم به بهانه تو» را در وصف امام زمان(عج) پخش می‌کرد. عشق را آنجا درک کردم. به خودم گفتم: من عاشق یک نفرم اما عاشقان واقعی امام زمان چه می کشند. و واقعا از ته دل برای ظهور حضرت حجت(عج) دعا کردم.

همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!

 

* آدم در کشور خودش بیشتر احساس آزادی می کند

سال 83 بود که برگشتیم افغانستان. آن زمان هر کسی داوطلب بود می توانست برگردد. شوهرم گفت: بیا بر گردیم کشور خودمان. تا کی سربار اینجا باشیم؟ جنگ هم تمام شده. آدم در کشور خودش بیشتر احساس آزادی می کند البته کارت هم داشتیم و کارتمان را داوطلبانه پس دادیم و برگشتیم. چهار سال افغانستان ماندیم و خیلی سختی کشیدیم. شوهرم از ارثیه پدری‌اش یک خانه 65 متری ساخت. مدتی نگهبان ساختمان بود و مدتی هم همان شغل زهتابی را انجام داد. خودم هم معلم قرآن بودم و امرار معاش مان به سختی می‌گذشت اما گذران بود. تا اینکه هوای زیارت امام رضا(ع) به سرم زد. برای گرفتن ویزا اقدام کردم اما جور نشد. چهار سال بود که نتوانسته بودم حرمشان را زیارت کنم. دو ماه همش اشک چشمم از دلتنگی می‌آمد.  

تا اینکه یک روز شوهرم آمد گفت: می خواهی بری مشهد؟ پرسیدم برای زیارت؟ گفت: نه برای زندگی. گفتم: من که از خدا می‌خواهم. گفت: پس باید خانه و اثاثیه را بفروشیم‌. گفتم: من هیچ کدام را نمی خواهم زیارت امام رضا(ع) به همه چیز می ارزد. خانه را گذاشتیم برای فروش و هفت میلیون 220 هزار تومن فروختیم. اثاث را هم زیر قیمت فروختم به همسایه ها.

همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!

 

*من در اقرار خویش صادقم

برای خانه مشتری می آمد و با قیمت بالا هم می خریدند اما شهید نجفی می خواست حتما به شیعه ها خانه را بفروشد. یک شیعه پیدا شد به اسم سید رضا اما پولش خیلی کمتر از مبلغ خانه بود. ما هم این خانه را با خون دل ساخته بودیم و پولش را هم برای مهاجرت احتیاج داشتیم. اما شوهرم گفت: او سید اولاد پیغمبر است و شاید ما در ظاهر کمی ضرر کنیم اما سود آخرتی خواهیم برد. گفتم: چطور؟ گفت: طبق احادیث هر سید یک خانه در بهشت دارد. حالا که ما می خواهیم ارزان خانه را به او بفروشیم در قرار داد قید می کنیم که باید نصف خانه اش را در بهشت به ما بدهد. آن سید وقتی ماجرا را شنید تعجب کرد و قبول کرد و نوشت: «من اقرار می دارم اگر خدا چنین خانه ای در بهشت بدهد نصف ان را به آقای نعمت الله نجفی می دهم و در اقرار خویش صادق هستم.»

*در خانه مادرم زندگی می‌کردیم

سال 87 بعد از چهار سال که برگشتیم ایران نعمت‌الله نگهبان یک ساختمان شد و چون پول رهن خانه کم داشتیم دو اتاق در خانه مادرم گرفتیم در خیابان امام رضا مشهد و همانجا زندگی کردیم. سه سال مشهد بودیم اما مشکل اقتصادی به قدری بود که مجبور شدیم یکسال در قم ساکن شویم و بعد دوباره برگشتیم مشهد و شهید نجفی شغل زهتابی را مجددا شروع کرد.

همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!

عکس یادگاری شهید نعمت الله نجفی در کنار فرزندانش

 

*چهار حرم رفت تا من راضی شوم

«فاطمه زهرا» سه چهار ماهه بود که زمزمه جنگ سوریه بلند شد. نعمت الله که از اوضاع آنجا با خبر شد دل دل می‌کرد خود را برساند دمشق. می گفت: طاقت ندارم این بی حرمتی ها را ببینم.

وقتی حرف رفتن می‌زد می گفتم: نرو! اگر شهید شوی من با چهارتا بچه چکار کنم؟ راستش را بخواهید اصلا راضی نبودم. تا اینکه حدود هشت ماه بعد به به صورت ناگهانی برای پیاده روی اربعین عازم کربلا شدیم. شوهرم صبح از سر کار زنگ زد گفت: می آیی برویم کربلا؟ گفتم: اره. گفت: ساکت را ببند شب میایم برویم. نصفه شب راه افتادیم و 12 روز رفتیم کربلا.

وقتی از کربلا آمدیم شهید نجفی گفت: می روم مقدمات سفرم به سوریه را فراهم کنم و رفت پرونده تشکیل داد و یک ماه بعد از آمدنمان عازم سوریه شد.

گفت راضی شدی بروم؟ گفتم: اره، اما به شرطی که قول بدی جلو نری و همین در آشپزخانه ای جایی خدمت کنی. رفت حرم امام رضا(ع) استخاره گرفت که جوابش خیلی خوب آمده بود. گفت آیه آمد که خدا خطاب به حضرت موسی(ع) می‌گوید: ای موسی تو به جنگ با فرعونیان می روی و پیروز می شوی». وقتی این آیه را برای من خواند قلبم ارام شد و گفتم پس می رود پیروز می شود و زنده بر می گردد.

همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!

 

*بهش گفتم فقط قول بده زنده بر می گردی

روزی که می خواست بره گفت: می دانی چه شد که تو راضی شدی بروم؟ گفتم: چطور؟ گفت روزی که رفتیم کربلا من چهار حرم را زیارت کردم، اول حرم امام حسین(ع) رفتم و گفتم: یا امام حسین(ع) کاری کنید همسرم اجازه دهد من بروم از حرم خواهر بزرگوارتان دفاع کنم. بعد رفتم حرم حضرت عباس(ع) همین دعا را کردم بعد رفتم نجف همین دعا را کردم بعد آمدم مشهد هم همین دعا را کردم.

گفتم: شما همان کاری را کردی که امام حسین(ع) روز عاشورا با حضرت زینب(س) کرد. خانوم از شدت علاقه اجازه رفتن نمی دادند اما امام حسین(ع) از نیروی امامتش استفاده کرد و صبری را در دل خانوم انداخت. نعمت الله خندید و رفت. بهش گفتم فقط قول بده زنده بر می گردی. دو سه ماه برو بجنگ اما باز برگردد مدتی پیش ما باش خوشحال باشیم دوباره برو. بالاخره ما که همش دم از امام زمان(عج) می زنیم باید در عمل نشان دهیم.

همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!

 

*غروب روز چهلم

سال 93 بود اعزام شد سوریه و سر 40 روز به شهادت رسید. هیچ وقت فکر نمی کردم یکبار برود و دیگر بر نگردد. در این چهل روز دوبار تماس گرفت. اولین بار بعد از 22 روز بود، ساعت ده صبح زنگ زد وقتی صدایش را شنیدم خیلی خوشحال شدم و بچه ها را فوری صدا کردم. گفت: دو سه دقیقه دیگه قطع میشه. بچه ها بعد از 22 روز صدای پدرشان را شنید. یکی گفت: بابا برایم قطار بگیر، یکی گفت تبلت بگیر.

دفعه دوم دور وز قبل از شهادت زنگ زد و گفت: به مادرم بگو مرا حلال کند. گفت: رفتم زیارت دعایت کردم. گفتم: باز هم برو و همه حاجاتم را بخواه.

یک ساعت بعد از غروب به شهادت رسیده بود. آن روز همین در حیاط را باز کردم چشمم افتاد به موتورش و حس کردم کنار موتور وایساده. نمی دیدمش ولی کاملا حسش می کردم. گفته بود 80 روزه می روم. حساب کردم دیدم دقیقا چهلمین روز رفتنش است. با خودم گفتم: خب تا حالا از یک تا چهل شمردم حالا از چهل تا یک بر عکس می شمارم تا برگردد. وقتی رفت دخترمان هنوز راه نیافتاده بود. نعمت الله می گفت: ایشالا تا برگردم او هم راه می رود. متوجه شدم فاطمه زهرا دستش را گرفته به دیوار و محکم می کوبد به دیوار. خب او هم خیلی بابایی بود. دو دستی می زد توی سرش و می‌گفت عمه عمه. هر کار می کردم آرام نمی‌شد انگار به دل بچه افتاده بود.

همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!

 

*تا خبر را شنیدم زدم توی سرم

دوشنبه ظهر تماس گرفته بودند با برادر بزرگم و خبر را دادند. خانم برادرم تماس گرفت با من و گفت: برادرت با چند نفر قرار بیایند خانه شما. اصلا چیزی به فکرم نرسیده بود. به پسر بزرگم هم خبر داده بودند او متوجه شده بود و و سریع خودش را رساند خانه. به من گفت بابا شهید شده لابد. گفتم: نه مجروح شده حتما. خلاصه عده زیادی آمدند خانه ما که در بین شان همسر چند شهید هم بود. یک روحانی همراهشان بود تا رسید، گفت: «انا لله و انا الیه راجعون».

تا این را شنیدم زدم توی سرم و دیگر نفهمیدم چه شد. همسر بقیه شهدا منو گرفتند و گفتند صبر کن، خودت را بگذار جای حضرت زینب(س). از همان وقت صبر پیشه کردم. به خودم گفتم درسته شوهرم خیلی عزیز بود اما من چهار فرزند دارم و باید صبر کنم. می گفتم شوهرم به خاطر خدا رفته اگر صبر نکنم هم زجر می کشم و هم پاداشی نخواهم گرفت.

همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!

 

*شناسایی

فردای آن روز مرا بردند برای شناسایی پیکرش. حسینیه ای بود در بهشت رضا. وقتی دیدمش سوختم! اشکم آمد اما صبر کردم. با تیر قناسه ای که به پیشانی اش خورده بود مغزش متلاشی شده و بالای سرش را پنبه گذاشته بودند اما ابروهایش و تمام بدنش سالم بود. یکی از خواهر شوهرهایم گفت: نه او برادرم نیست اما من گفتم: خودش است. پسر دایی شوهرم گفت: نشانی ای دارد؟ روی شکم نعمت الله یک جای سالک بود. یکبار پرسیدم اینجا سوخته؟ گفت: نه در افغانستان که بودم سالک زده. به خنده می گفتم: یعنی تو پیراهنت را زدی بالا سالک همانجا را بزند؟! یکدفعه یاد سالک افتادم و آدرس را که روی بدنش دادم نگاه کردند دیدند درست است.

همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!

 

*اولین بار که احساس کردم عاشقش شده ام

اولین بار که احساس کردم عاشق نعمت الله شده ام در دوران عقدمان بود، با اینکه تنها یکبار در آن مدت به منزل آمد. اما صفای و صمیمیت دلنشینی داشت. جمعا 19 سال و شش ماه با هم زندگی کردیم.

همیشه سالگرد ازدواجمان را به یاد داشت و بهم تبریک می‌گفت. نوزدهمین سالگرد تصمیم گرفتم جشن کوچکی بگیرم و برادر خواهر ها را دعوت کنم اما بعد فکر کردم بیستمین سالگرد بهتر است. بیستمین سالگرد ازدواجمان را جشن گرفتم اما دیگر نعمت الله کنارم نبود. اقوام نزدیک را آن روز دعوت کرد و همه کنار تصویرش عکس یادگاری گرفتیم. 

همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!

 

*از تهمت‌ها نمی‌گذریم

یک سال و دو ماه است که از شهادت همسرم می گذرد. خیلی ها می‌گویند مدافعان حرم به خصوص آنهایی که مهاجر افغانستانی هستند به دلیل حل شدن موضوع اقامتشان می‌روند و ایران قول‌هایی در این زمینه به آنها داده. یا حقوق آنچنانی می‌گیرند. تا وقتی نعمت الله کنار ما بود مشکل اقامت و مخارج زندگی را داشتم اما حالا که او رفته نه تنها آن مشکلات سر جای خودش هست بلکه فرزندانم تا همیشه باید در حسرت نبود پدرشان بسوزند.

تحمل همه این مشکلات را خدا به ما عنایت کرده اما هرگز از کسانی که اخلاص و جهاد مدافعین حرم را ناجوانمردانه زیرسوال می‌برند نخواهیم گذشت.

همسر شهید مدافع حرم : از تهمت‌ها نمی‌گذریم!

مزار شهید مدافع حرم نعمت الله نجفی در بهشت رضای مشهد

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  ] [ 5:51 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
   کد خبر: 88916 دوشنبه، 13 اردیبهشت 1395 - 07:58
 
پیاده آمده بودند، بال گشودند و رفتند...
تنها دارایی شهید افغانی در وصیت نامه اش
 
تنها دارایی شهید افغانی در وصیت نامه اششهیدخبر(شهیدنیوز): برادران عزیز همانطور که می‌دانید من غریبم و پدر و مادر ندارم و همچنین برادر و خواهری، از شما عزیزان تقاضا دارم گاه گاهی که به سر قبرم حاضر می‌شوید فاتحه‌ای بخوانید و اگر ممکن بود یک شب جمعه دعای کمیل بر سر مزارم برگزار کنید. ان شاءالله
  

باشگاه ایثار شهادت شهیدخبر/ تلنگر - چند وقت پیش به حسب اتفاق به وصیت‌نامه‌ای از یک نوجوان افغانستانی که در جنگ هشت ساله ایران به شهادت رسیده بود برخوردم؛ وصیتی که صفای باطن و روشنی ضمیرِ شهید در تک تک واژه‌های آن متبلور بود. برای برخی شاید این معادلات به هیچوجه حل شدنی نباشد... کسانی که در خط‌خطی‌های نقشه جغرافیا گیر کرده‌اند و در میان حصارهایی که نام آن را مرزهای جغرافیایی نهاده‌اند محصور گشته‌اند، به هیچ روی قادر نیستند درک کنند که چگونه یک نوجوان حاضر است جان شیرینش را برای دفاع از سرزمینی که آنان «کشور بیگانه» میخوانندش فدا کند و در وصیت خویش بخواهد که تمام دارایی‌ش یعنی موتورش را وقف جبهه‌ها کنند. آیا آنها می‌توانند این معادله را درک کنند؟

 

شبه هنرمندانی که در سریالی به اصطلاح طنز، افغانستان و مردمان سختکوش آن را به بدترین شکل ممکن به سخره می‌گیرند و آنها را افرادی بدسگال و سوءاستفاده‌گر و نمک‌خور و نمکدان شکن معرفی می‌کنند؛ چه؟ آیا می‌فهمند اینها را؟ کسانی که اکنون خود را به صورتی تهوع‌آور "وطن پرست" می‌نامند و می‌نمایانند، و در هنگامه‌ای که "وطن"شان 8 سال گرفتار سخت‌ترین اوضاع و شرایط ناشی از جنگ خارجی بود هر یک به دنبال سوراخ موشی مانند موش می‌گریختند، چه اندازه از دفاع یک نوجوان افغانستانی از کشوری که آنها بیگانه می‎‌نامندش و او در وصیتش آن را «دفاع از مملکت اسلامی» خوانده است، را می‌توانند فهم کنند؟ تا چه حد؟

آنانی که روی زمینِ خدا خط‌کش می‌گذارند و خاکها را بر اساس خط‌کشیها به «وطن» و «غیروطن»، به «مقدس» و «غیرمقدس»، به «ما» و «آنها»، به «خودی» و «غیرخودی» تقسیم می‌کنند به هیچ میزان قادر به درک این معادلات نیستند! اینها وقتی وصیتنامه شهدا را میخوانند واژه‌ها و تعابیر برایشان گنگ و نامفهوم است. چون فراتر از یک مشت خاک و فراتر از چند غریزه که در میان تمام حیوانات مشترک است، تیر اندیشه و فکرشان رها نمی‌گردد و معانیِ دیگر برایشان معنا و مفهوم خاصی را تداعی نمی‌کند. همه چیز را در مشتی خاک محصور کرده‌اند؛ کسانی که در خطوط کج و معوج نقشه، حیرانِ این بازی‌اند و عمری‌ست در پیچ و تاب آن گم کرده‌اند راه را، هرگز نمی‌فهمند و نخواهد فهمید که آرمان‌های یک ملت در میان حصارهای مجعول انگلیسی محدود نخواهد شد؛ این آرمانها جهانی‌ست و متعلق به هر کسی است که دلش برای تحقق آنها می‌تپد. مستضعفین و فرزندان غیور اسلام در هیچ حصاری نمی‌گنجند و حیطه جهاد مقدس آنان در هیچ حد و مرزی محصور نخواهد گشت...

تنها دارایی شهید افغانی در وصیت نامه اش

بر این وصیتنامه و بر شهدای افغانستانی که علی‌رغم دیدن بی‌مهری‌ها و بدرفتاریها از اغلب مردمان ایران، به دفاع از کشور آنان برخاستند باید ساعتها گریست. باید گریست به درازای مثنوی تلخ آن شاعر افغان، که درد و رنج و مرارت بی‌حدِ هجرت و مهاجران را از عمق جان به تصویر کشیده بود... مهاجرانی که پیاده آمده بودند؛ و سفره‌های پر از گرسنگی‌شان و سکوت شب سردشان گواه غربت بی‌حدِ آنان بود...2

متن وصیتنامه شهید رجب غلامی را با هم میخوانیم:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

«من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً»
بعضی از مؤمنان بزرگانی هستند که به عهدی که با خدا بسته‌اند کاملاً وفادارند، پس برخی بر آن عهد ایستادگی کردند تا براه خدا شهید شدند.

سپاس و ستایش حی سبحان را که بر بندگان گنهکار خود منت نهاد و صراط مستقیم الهی را برایش رهنمون شد.

السلام علیک یا ابا عبدالله، السلام علیک یا ثارالله، سلام بر تو ای امام که چگونه زیستن و چگونه مردن را به ما آموختی و سلام بر شهیدان عزیز که با حرکت خود درس آزادگی را به ما آموختند.

این جانب رجب غلامی افغانی بر حسب وظیفه شرعی که بر گردن خود احساس می‌کنم و عشق سوزانی که در اثر ارادت به حسین(ع) تمام وجودم را می‌سوزاند، اینک به یاری خدا و همت شما ملت شهید پرور بجستان لباس رزم به تن می‌کنم و بر آنم که تا نابودی کامل استکبار از پای ننشینم. جرأت جسارت سخن گفتن در برابر شما سروران عزیز را ندارم ولی بعنوان برادری کوچک لازم می‌دانم نکاتی را متذکر شوم، سزاوار نیست که پس از گذشت چهار سال از جنگی که به مملکت اسلامی ایران تحمیل کرده‌اند همچنان بی تفاوت بمانیم.

اگر در خانه ماندن را به جهاد کردن ترجیح دهیم و به این منوال حرکت کنیم اعوذبالله که سخت در خسرانیم.

پدران و مادران عزیزی که در تشییع جنازه‌ام شرکت کرده‌اید برایم افسوس نخورید بلکه بجای این افسوس خوردن خواسته فرزندانتان را جواب


مثبت دهید و آنها را روانه جبهه کنید که امروز خط سرخ حسینی خون می‌طلبد.

اگر جسدم به دست دوستان افتاد در کنار دیگر برادران و عزیزان شهید بجستان به خاک بسپارید.

برادران عزیز همانطور که می‌دانید من غریبم و پدر و مادر ندارم و همچنین برادر و خواهری، از شما عزیزان تقاضا دارم گاه گاهی که به سر قبرم حاضر می‌شوید فاتحه‌ای بخوانید و اگر ممکن بود یک شب جمعه دعای کمیل بر سر مزارم برگزار کنید. ان شاءالله

ضمناً موتورم را هم بفروشید و پولش را به جبهه واریز کنید.

در پایان از کلیه برادران و خواهران بجستان امید عفو و بخشش دارم و اگر خطایی از من مشاهده کرده‌اند خواهند بخشید.

از برادران عزیزم احمد باغبان و علی ‌پور اسماعیل می‌خواهم که بجای برادرم جنازه‌ام را بخاک بسپارند.

والسلام علیکم- العبدالحقیر: رجب غلامی افغانستانی

 

تنها دارایی شهید افغانی در وصیت نامه اش

 

   

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 14 اردیبهشت 1395  ] [ 5:49 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 75 :: 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4062424 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب