کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان

شهیدمحمد یزدانی کریزی

مجموعه : فرهنگنامه, پلاک های سرخ

راهي است راه عشق كه هيچش كناره نيست

آن­جا جز آن­كه جان بسپارند چاره نيست

(ديوان حافظ)

در اوایل فروردین در سال 1343 در کتاب تقدیر الهی، نام محمد يزداني كريزي را بر گل‌برگ­های ایران نوشتند. این گُل در شهر کاشمر به دنیا آمد.

دوران ابتدایی و راهنمايي را در كاشمر گذراند. در دوران پُر تب و تاب انقلاب، در فعالیت‌های انقلاب اسلامی ‌و گردهم‌آیی‌ها و جلسه‌های مذهبی شرکت می‌کرد و چند مرتبه توسط مأموران رژيم ستم­شاهي پهلوي مورد ضرب و شتم قرارگرفت.

در سال 1361 جذب سپاه پاسداران شد و در جرگه­ ي سبز پوشان انقلاب اسلامی درآمد، سپس به ندای رهبرش لبیک گفت و از طرف سپاه به جبهه اعزام شد. او دریافته بود که عشق را با خون رقم زده‌اند و باید سوار بر موج خون تا بی­کران اقیانوس عشق سفر کرد. چهارده ماه فرمانده گروهان بود. پس از بازگشت به زادگاهش، مسؤول خدمات پرسنلی سپاه کاشمر گرديد. دیگر بار به جبهه­ ي نبرد شتافت و فرماندهي يكي از گردان­هاي تیپ امام صادق(ع) را برعهده گرفت. در عملیات­­هاي: رمضان، فاو، والفجر1 و2، کربلای 1، 3، 4 و 5 شرکت جست و چند بار مجروح گردید.

سرانجام در 1365/10/19 در جريان عملیات کربلای5 ، نسیم عطر یار، جبهه‌ی جان اين سردار مخلص سپاه اسلام را نوازش داد و توفیق آن را یافت تا خود را در جمع افلاکیان خاکی جای دهد.

« روحش شاد و يادش گرامي باد.»

نام: محمد نام خانوادگی: یزدانی کریزی نام پدر: جواد
تاریخ تولد: 1343 محل تولد: کاشمر
شغل: پاسدار ارگان اعزام کننده: سپاه محل شهادت: شلمچه
عملیات: کربلای5 تاریخ شهادت: 1365/10/19 گلزار: کاشمر-آرامگاه شهیدمدرس(ره)

 

 

 

b17

 

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  ] [ 6:01 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

شهیدمحمد یزدانی کریزی

مجموعه : فرهنگنامه, پلاک های سرخ

راهي است راه عشق كه هيچش كناره نيست

آن­جا جز آن­كه جان بسپارند چاره نيست

(ديوان حافظ)

در اوایل فروردین در سال 1343 در کتاب تقدیر الهی، نام محمد يزداني كريزي را بر گل‌برگ­های ایران نوشتند. این گُل در شهر کاشمر به دنیا آمد.

دوران ابتدایی و راهنمايي را در كاشمر گذراند. در دوران پُر تب و تاب انقلاب، در فعالیت‌های انقلاب اسلامی ‌و گردهم‌آیی‌ها و جلسه‌های مذهبی شرکت می‌کرد و چند مرتبه توسط مأموران رژيم ستم­شاهي پهلوي مورد ضرب و شتم قرارگرفت.

در سال 1361 جذب سپاه پاسداران شد و در جرگه­ ي سبز پوشان انقلاب اسلامی درآمد، سپس به ندای رهبرش لبیک گفت و از طرف سپاه به جبهه اعزام شد. او دریافته بود که عشق را با خون رقم زده‌اند و باید سوار بر موج خون تا بی­کران اقیانوس عشق سفر کرد. چهارده ماه فرمانده گروهان بود. پس از بازگشت به زادگاهش، مسؤول خدمات پرسنلی سپاه کاشمر گرديد. دیگر بار به جبهه­ ي نبرد شتافت و فرماندهي يكي از گردان­هاي تیپ امام صادق(ع) را برعهده گرفت. در عملیات­­هاي: رمضان، فاو، والفجر1 و2، کربلای 1، 3، 4 و 5 شرکت جست و چند بار مجروح گردید.

سرانجام در 1365/10/19 در جريان عملیات کربلای5 ، نسیم عطر یار، جبهه‌ی جان اين سردار مخلص سپاه اسلام را نوازش داد و توفیق آن را یافت تا خود را در جمع افلاکیان خاکی جای دهد.

« روحش شاد و يادش گرامي باد.»

نام: محمد نام خانوادگی: یزدانی کریزی نام پدر: جواد
تاریخ تولد: 1343 محل تولد: کاشمر
شغل: پاسدار ارگان اعزام کننده: سپاه محل شهادت: شلمچه
عملیات: کربلای5 تاریخ شهادت: 1365/10/19 گلزار: کاشمر-آرامگاه شهیدمدرس(ره)

 


ادامه مطلب



[ دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  ] [ 5:55 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
[ دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  ] [ 5:49 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
[ دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  ] [ 5:45 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

» تولیت آستان قدس رضوی عزادار شد

کد خبر : 1895259
تاریخ انتشار : ۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۵در ۱۰:۱۹ ق.ظ
در پی درگذشت همشیره حجت الاسلام رئیسی؛

تولیت آستان قدس رضوی عزادار شد

در پی درگذشت همشیره حجت الاسلام رئیسی، تولیت آستان قدس رضوی عزادار شد.
download (15)

به گزارش مشهدپیام، همشیره گرامی حجت الاسلام ابراهیم رئیسی تولیت آستان قدس رضوی و والده مداح اهل البیت استاد سید مجتبی رئیس الساداتی دار فانی را وداع گفت.

 

انتهای پیام/

 


ادامه مطلب



[ دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  ] [ 5:35 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

به مناسبت برپایی نمایشگاه کتاب؛ نگاهی به آثار کارکنان سازمان قضایی نیروهای مسلح

1395/2/13 دوشنبه

 
کارکنان فرهیخته سازمان قضایی نیروهای مسلح طی سال های اخیر کتب مختلفی را به ویژه در حوزه حقوق به زیور طبع آراسته اند که به مناسبت برپایی بیست و نهمین نمایشگاه بین المللی کتاب، به این آثار نگاهی می اندازیم.


حقوقی

  • نوآوری های قانون جدید آیین دادرسی کیفری با آخرین اصلاحات مصوب 1394، دکتر محمد مصدق، انتشارات جنگل، 1395
  • قرارهای تامین کیفری، نظارت قضایی و قرارهای نهایی با رویکرد کاربردی، دکتر محمد مصدق، انتشارات جنگل، 1395 
  • اخلاق و آداب قضاوت، محمدکاظم بهرامی، انتشارات معارف، 1394
  • آیین دادرسی کیفری برمبنای قانون جدید مصوب1392 و آخرین اصلاحات مصوب 1394، دکتر محمد مصدق، 1394
  • شرح قانون مجازات اسلامی مصوب 1392 با رویکرد کاربردی، دکتر محمد مصدق، انتشارات جنگل، چاپ هشتم، 1394
  • ضابطان قضایی(وظایف، اختیارات و مسئولیت ها)، دکتر جعفرصادق منش، انتشارات جنگل، 1394 
  • ادله اثبات دعوی در امور کیفری، محمد رضا واعظی نژاد، انتشارات جاودانه، 1394   
  • شورای حل اختلاف قضاوت یا داوری، حمزه رحیمی، انتشارات خوزستان،1394  
  • اصول حقوق مالیات در ایران، سید علی اصغر میرشجاعی، انتشارات راشدین، 1394
  • نگرشی بر حقوق کارگران معلول، سید علی اصغر میرشجاعی، انتشارات پارسینه، 1394
  • آیین دادرسی کیفری،دکتر محمد مصدق، انتشارات جنگل، 1393  
  • وظایف و اختیارات اینترپل با تاکید بر استرداد مجرمان، بهروز میر علیزاده، انتشارات نگین سبلان، 1393 
  • آیین دادرسی هیأت های رسیدگی به تخلفات انضباطی پایوران نیروهای مسلح و موجبات قانونی اخراج از خدمت، عبدالکریم کارمزدی، انتشارات خرسندی، 1392
  •  

مذهبی

  • عزت و اقتدار در رفتار و گفتار، سید محمود شفیعی، نشر ناجی جزایری، 1394
  • یا حسین کربلا، علی اسماعیلی، انتشارات کاتبان، 1393 
  • منشور ولایت (ترجمه خطبه غدیر)، سید محمود شفیعی، نشر ناجی جزایری، 1393   
  • حرمین شریفین، علی اسماعیلی، انتشارات کاتبان، 1392     
  • تحلیل و بررسی صلح امام حسن(ع)، محمد مصدق، انتشارات فکر سازان، 1391 
  • خاطرات زیبا، علی اسماعیلی، نشر کاتبان، 1389      
  • نخستین امام در بهترین کلام، سید محمود شفیعی، انتشارات خوزستان، 1388  
  • آخرین امام در بهترین کلام، سید محمود شفیعی، انتشارات خوزستان، 1385 

سیاسی

  • گفتمان(گفت و گو) در تاریخ تمدن اسلامی، علیرضا عنایتی، انتشارات سپهر اندیشه، 1393
  • مثلث صهیون، عباس گیسویی، نشر چاف، 1390

داستان       

  • بیدار شده، عباس گیسویی، نشر ملینا، 1391
  • یاس، عباس گیسویی، نشر عصر جوان، 1391
  • وداع طولانی، فاطمه مقدسی، ناشر: ماهنامه دادرسی، 1385
 
 
   

 


ادامه مطلب



[ دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  ] [ 5:29 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۷۷۱
تاریخ انتشار: ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۷:۰۵
 
مراسم هفتگی هیئت الرضا(ع) با مداحی حاج مهدی سلحشور و حاج عبدالرضا هلالی برگزار شد

حجت الاسلام صدری: سه چیز که خیر دنیا و 

آخرت در آن جمع است چیست؟+گزارش تصویری

وقتی ذهن انسان از کار بیفتد دشمن دست به کار می شود و ابزار انسان را به دست می گیرد. همین دشمن می آید خواب شب را مختل می کند و اینها همه با برنامه است. این را بدانید کسی که عقل دارد انسان دینداری است، و می بینید با عقل ترین انسان ها اهل بیت (ع) هستند.

گزارش تصویری


عقیق: مراسم هفتگی هیئت الرضا(ع) با سخنرانی حجت الاسلام سیدامیر صدری و مداحی حاج مهدی سلحشور و حاج عبدالرضا هلالی در حسینیه موسی بن جعفر(ع) برگزار شد.

در ادامه گزیده ای از سخنان حجت الاسلام صدری را بخوانید:

ماه رجب ماه دعا است. دعا در لغت عربی می شود خواندن، صدا زدن. وقتی که می گویند دعا کنید یعنی صدا بزنید. لذا دعا در ماه رجب خیلی سفارش شده است. در این ماه همه دعاهابسیار هم است و یکی از آنها این دعا است که از خدا می خواهیم که خدا خیر دنیا و آخرت را به ما بدهد. حالا ممکن یک سوال برای ما پیش بیاید که خیر دنیا و آخرت در چه چیز جمع شده است؟ یک انسانی مثل امیرالمومنین(ع) که عقل کل هستند این را برای ما تفسیر کردند. ایشان می فرمایند: خیر در سه چیز جمع شده است: یک: نگاه کردن، دو: سکوت کردن، و سه: صحبت کردن. امیرالمومنین(ع) می فرماید هرنگاهی که در آن عبرت نباشد این نگاه بیهوده است. ما عرض کردیم در قرآن بسیاری از داستان هایی که دارد برای ما نقل می کند برای این است که ما عبرت بگیریم. بهترین داستان هم داستان حضرت یوسف هست که خدا در آخرش می گوید ما این را برای عبرت به شما گفتیم.

امیرالمومنین(ع) دومین مطلبی که گفتند در او خیر است، سکوت است. اما این کدام سکوت است. می گویند دو نفر نشسته بودند و یک ساعت سکوت کرده بودند و دیگری گفت موافقی موضوع سکوت را عوض کنیم. آیا این سکوت را می گوید؟ امیرالمومنین (ع) می گویند: سکوتی که در او فکری نباشد این غفلت است. در کتاب چهل حدیث حضرت امام(ره) می گویند: اول قدم مجاهده با نفس شرطش تفکر است.

پیغمبر اکرم(ص) می فرمایند : هیچ نعمت عظیمی مثل تفکر را خدا به انسان عطا نکرده است. البته باید این را هم در نظر داشته باشید که خروجی فکر ما چه می شود. به کجا کشیده می شود. این فکری که قرآن می گوید اینگونه است که تفکر کنید در شب و روز و به خدا برسید. نه اینکه با فکر سر همسایه و دیگران را کلاه بگذاریم. این فکر باید ما را به خدا و رشد برساند. در حالات ائمه داریم که این ها خیلی استفاده می کردند از نعمت فکر و توصیه هم می کردند که دیگران نیز استفاده کنند. اما ما این را دست نخورده نگه می داریم و برای رضایت نفسمان به کار می اندازیم. اینکه ما چقدر از نیروی فکرمان استفاده می کنیم این بر می گردد به توانایی ما.

وقتی ذهن انسان از کار بیفتد دشمن دست به کار می شود و ابزار انسان را به دست می گیرد. همین دشمن می آید خواب شب را مختل می کند و اینها همه با برنامه است. این را بدانید کسی که عقل دارد انسان دینداری است، و می بینید با عقل ترین انسان ها اهل بیت (ع) هستند.

خیلی از دعاها توسط خوبان دارد انجام می گیرد مخصوصا خود امام زمان(عج) برای ما دعا می کنند. ما خیلی کوتاهی داریم ولی امیدواریم این جلسات و هیئت ها از ما دستگیری کنند انشاءالله.

 


ادامه مطلب



[ دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  ] [ 5:26 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۷۶۶
تاریخ انتشار: ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۹:۳۳
 

چهار پند طلایی از امام صادق(ع)  

حضرت امام صادق(ع) به اصحاب خود فرمودند: سخنی را از من بشنوید که از اسبان نشان دار (قیمتی) برای شما بهتر و ارزشمندتر است...

عقیق:حضرت امام صادق(ع) به اصحاب خود فرمودند: سخنی را از من بشنوید که از اسبان نشان دار (قیمتی) برای شما بهتر و ارزشمندتر است.

1. هیچ یک از شما سخنی را که به کار او نیاید نگوید، و بسیاری از سخنانی هم که به کارش آید رها کند تا اینکه جای آن را بیابد؛ زیرا بسا گوینده ای که نابجا سخنی را بگوید و با آن سخن بر خود جرم و جنایتی به وجود آورد.
2. هیچ یک از شما با مردمان نابخرد و یا انسان های بردبار مجادله و ستیزه جویی نکند که هر کس با شخص بردبار ستیزه کند، او را از خویش رانده است و کسی که با جاهلی ستیزه کند او را به هلاکت انداخته است.
3. یاد کنید از برادر دینی خود در غیاب او به بهترین وجهی که دوست دارید او در غیابتان شما را یاد کنید.
4. عمل و رفتار شما همانند رفتار کسی باشد که می داند در برابر احسان و نیکی پاداش گیرد، و در برابر جرم وگناه بازداشت شود.
 
 
 
پی نوشت:
جامع احادیث شیعه، جلد13، ص508
وسائل الشیعه، جلد12، ص194
امالی شیخ طوسی، ص224
احادیث الطلاب، ح2866
مستدرک سفینه، جلد9، ص165
بحارالانوار، جلد2، ص130
بحارالانوار، جلد78، ص196
منبع:باشگاه خبرنگاران
 

ادامه مطلب



[ دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  ] [ 5:25 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۸۴۳
تاریخ انتشار: ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵:۳۳
 

میزان معرفت به امام در کلام آیت الله بهجت  

مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرمود: درباره معرفت و اعتقاد به امام(ع) أدنی المعرفه کافی است.
عقیق: مرحوم حضرت آیت الله العظمی بهجت می فرمود: درباره معرفت و اعتقاد به امام(ع) أدنی المعرفه کافی است و آن این است که فقط معتقد باشیم که او امام مفترض الطاعه و وصی پیغمبر(ص) است ولو اسم او و این که مثلا او همان کسی است که با معاویه و یا با مروان و طلحه جنگید را ندانیم. هم چنین دانستن ترتیب آن‌ها و این که امام چندم است، لازم نیست. خدا کند آن چه را که از ما می‌خواهند انجام دهیم و آن چه را که می‌خواهند انجام ندهیم، انجام ندهیم.

 

پی نوشت:

کتاب در محضر حضرت آیت ا.... العظمی بهجت – ص 62
محمد حسین رخشاد

منبع:تسنیم

 


ادامه مطلب



[ دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  ] [ 5:23 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۷۷۲
تاریخ انتشار: ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۳:۳۴
 
به مناسبت ۲۲رجب

درخواست جالب«شیخ جعفر»درخانۀخدا+تصاویر 

شیخ جعفر داخل بیت‌الله الحرام شد و چنین دعا کرد: «خدایا، خاندان و ذریه‌‏ام را بی‌فقیه مگذار!» سیدبحرالعلوم به او گفت: ای شیخ! خدا دعایت را مستجاب خواهد کرد.

عقیق:22رجب سال 1228 هجری قمری سالروز وفات بزرگ مردی از تبار ابراهیم پسر مالک اشتر نخعی، شیخ جعفر بن خضر مالکی، معروف به «شیخ اکبر» و «کاشف‌الغطاء» یکی از بزرگ‌ترین علما و مراجع اوایل قرن سیزدهم هجری در جهان تشیع است، وی شاگرد وحید بهبهانی و سیدمهدی بحرالعلوم بوده است، این مجاهد و فقیه نستوه پس از گذراندن عمری سرشار از خدمت به مکتب و امت اسلام در روز چهارشنبه 22 یا 27 رجب سال 1228 هجری قمری پس از 74 سال زیستن پر برکت در دنیا به لقای خدا شتافت و زندگی جاودان خود را آغاز کرد.

از نکات جالب زندگانی وی می‌توان به دعای شیخ جعفر در کنار خانه خدا اشاره کرد، این ماجرا در کتاب «قصص العلما» تنکابنی و «عبقات العنبریة لطبقات الجعفریة» شیخ محمد حسین کاشف‌الغطاء  و «روضات الجنات» خوانساری آمده است.

همراهان ایشان، مرحوم سیدمهدی بحرالعلوم و سیدمحمدجواد عاملی (صاحب مفتاح الکرامه) نقل می‏‌کنند که شیخ جعفر داخل بیت‌الله الحرام شد و چنین دعا کرد: «خدایا، خاندان و ذریه‌‏ام را بی‌فقیه مگذار!»، سیدبحرالعلوم به او گفت: ای شیخ! خدا دعایت را مستجاب خواهد کرد.

اکنون و با گذشت بیش از دو قرن از این موضوع خاندان کاشف‌الغطاء علمای برجسته‌ای را تربیت کرده که عبارتند از:

1-«موسی بن جعفر آل کاشف الغطاء» فقیه، اصولی، ادیب و شاعر و فرزند ارشد «شیخ جعفر کاشف الغطاء»

2-«علی بن جعفر آل کاشف الغطاء» فقیه، ادیب و شاعر

3-«حسن بن جعفر آل کاشف الغطاء» فقیه، اصولی، اصولی، ادیب و شاعر

4-«مهدی بن علی آل کاشف الغطاء» فقیه، اصولی، مرجع تقلید، ادیب و شاعر

5-«عباس بن علی آل کاشف الغطاء» فقیه، اصولی، ادیب و شاعر

6-«محمد بن علی آل کاشف الغطاء» فقیه، اصولی و شاعر

7-«محمدرضا بن موسی آل کاشف الغطاء» فقیه و عالم

8-«موسی بن محمدرضا آل کاشف الغطاء» فقیه و ادیب

9-«عباس بن حسن آل کاشف الغطاء» فقیه، اصولی، ادیب و شاعر

10-«احمد بن علی آل کاشف الغطاء» فقیه و مرجع تقلید

11-«مرتضی بن عباس آل کاشف الغطاء» فقیه، اصولی، متکلم، نویسنده و شاعر

12-«علی بن محمدرضا آل کاشف الغطاء» عالم، ادیب، مورخ و شاعر

13-«هادی بن عباس آل کاشف الغطاء» فقیه، مورخ، محقق، ادیب و شاعر

14-«محمدرضا بن هادی آل کاشف الغطاء» فقیه، ادیب و شاعر

15-«محمد حسین بن علی آل کاشف الغطاء» پس از مبارزه با اشغالگران انگلیسی در عراق به مسجدالاقصی رفت،‌ فلسطینیان به اقتدا کرده و وی را «امام» خطاب کردند. کاشف‌الغطاء همچنین با ارسال پیامی به مردم بحرین، فتنه بین سنی و شیعه را خاتمه داد.

این خاندان عالم‌پرور همچنان به فعالیت‌های علمی دینی خود ادامه می‌دهد و اکنون دو دهه‌ای است مؤسسه «کاشف الغطاء العامة» با هدف احیای یادگارهای اهل‌بیت(ع) در شهر مقدس نجف تأسیس شده است.

در ادامه تصاویر برخی از فرزندان و نوادگان شیخ جعفر کاشف الغطاء می‌آید:

 

شیخ علی بن محمدرضا ال کاشف الغطاء

شیخ محمدحسین بن علی ال کاشف الغطاء

شیخ محمدرضا ال کاشف الغطاء

شیخ عبدالرضا ال کاشف الغطاء

شیخ احمد مولى کاشف الغطاء

شیخ هادی کاشف الغطاء

شیخ عبدالکریم الشیخ محمدحسین کاشف الغطاء

 

تصاویری از مزار منور بزرگ عالم شیعه شیخ جعفر کاشف‌الغطاء

 


منبع:فارس


ادامه مطلب



[ دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  ] [ 5:22 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

کد خبر: ۷۳۸۵۲
تاریخ انتشار: ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵:۱۲
 

حاج سعید حدادیان/کربلایی محمدحسین حدادیان/شهادت امام موسی کاظم(ع)  

عقیق
 
 
 
 

 


ادامه مطلب



[ دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  ] [ 5:20 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۸۵۱
تاریخ انتشار: ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۴:۲۳
 

شهادت امام موسی کاظم(ع)/حاج حسین سیب سرخی/احد قدمی/کربلایی حسین طاهری 

عقیق:  
 
حاج حسین سیب سرخی/آن کس که عاشق تو نشد اشتباه کرد
 
 
 
حاج حسین سیب سرخی/نوای زیارت عاشور
 
 
 
حاج حسین سیب سرخی/کجایی مادرم تو لحظه های آخرم
 
 
 
حاج احد قدمی/لادواء الاکربلا
 
 
 
حاج حسین سیب سرخی/هستگ گدای موسی ابن جعفر(ع)
 
 
 
کربلایی حسین طاهری/غلامم غلامم غلامم
 
 
 
حاج احد قدمی/چه قدر خوبه که چشمای من به چشم حرم بی افته
 
 
 
حاج احد قدمی/سر به دارم و بی قرار تو
 
 
 
حاج حسین سیب سرخی/هوا هوای کربلا
 
 
 
حاج حسین سیب سرخی/شعر
 
 
 
 

احمداسماعیلی کریزی


ادامه مطلب



[ دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  ] [ 5:16 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۸۴۰
تاریخ انتشار: ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۴:۳۷
 
گزارشی از مراودات علمی آیت‌الله خامنه‌ای و شهید مرتضی مطهری؛

ما کمتر نمونه ارزنده‌ای چون خامنه‌ای داریم  

عقیق:هردو مبارز بودند و در مسیر معیّن امام (رضوان‌الله‌علیه). «علامه مرتضی مطهری»، مبلغ بزرگ و مدرس مشهور دانشگاه بود و «استاد سیدعلی خامنه‌ای» عالم مبارز و محقق حوزه علمیه مشهد و جمع‌های مشتاق دانشجویی. در این مسیر از خرداد ۱۳۴۲، جهاد فکری بخشی از مبارزه و پرده‌ای از قیام یاران امام برای یک تجدیدنظرطلبی بزرگ بود. علامه مطهری و آیت‌الله خامنه‌ای، اگرچه جزئی از این جمع بودند و هر کدام در سنگر انقلابی خود مجدانه فعالیت می‌کردند، مراودات «صمیمانه و مهربانانه‌ای» هم با یکدیگر داشتند. بخش اعظم این مراودات، روابط علمی آن‌ها بود که تا واپسین روزهای حیات استاد شهید ادامه یافت.
* از مدرسه مروی تا رُزهتل
آنچه معلوم است، نقطه آغاز این روابط، شهرت علمی وافر علامه مرتضی مطهری بود که پیش از همه در میان حوزویان و دانشجویان علوم دینی زبانزد شده بود. آیت‌الله خامنه‌ای، چندسالی از  آیت‌الله مطهری کوچکتر بود و جویای دیدار او. حوزه‌ها محملی شد برای آشنایی و به‌ویژه دیدارهای «مدرسه مروی» تهران بر صمیمیت این آشنایی افزود:
 
«ایشان در تهران تدریس مى‌کردند در مدرسه‌ مروى، مدرسه‌ مروى هم پاتوق ما بود. هر وقت از قم مى‌آمدیم، حتما مدرسه مروى سرى مى‌زدیم. طبعا علاقه‌مند بودیم که با ایشان آشنا بشویم؛ آشنا هم شدیم خیلى زود، بعد که با آقاى مطهرى آشنا شدیم، دوستی‌مان خیلى صمیمى و گرم شد، به طورى که بعدها خیلى از اوقات ایشان مشهد که مى‌آمدند منزل من مى‌آمدند و من تهران که مى‌آمدم، حتما ایشان را مى‌دیدم و بعضى کارهاى مشترکى هم با هم داشتیم؛ کارهاى علمى مشترک.» [۱]
 
بنابراین سفرهای سالانه شهید مطهری به مشهد، یک سوی دیگر این دیدارها بود. این دیدارها یا در رز هتل مشهد انجام می‌شد که محل اقامت آیت‌الله مطهری بود و یا منزل آیت‌الله خامنه‌ای. موضوع بخش عمده‌ای از آنچه در این دیدارها و روابط مطرح می‌شد، به مباحثات و تعاملات علمی اختصاص داشت.
 
* تالیف مشترک!
نمونه این همکاری‌ها زمانی بود که شهید مطهری می‌خواست یادداشت‌های «اسلام و مقتضیات زمان» خود را به اثری تالیفی تبدیل کند. آیت‌الله خامنه‌ای، گزینه اصلی او برای این تحقیق و تالیف بود:
«ایشان یک مقدار سخنرانى کرده بودند گمانم یک ماه رمضان، درباره‌ى اسلام و مقتضیات زمان. یک وقتى به من گفتند که من یک چنین سخنرانى‌ای کردم و مایلم شما این را تحصیل کنید، یعنى پخته و تکمیل کنید، اگر آماده باشید. گفتم باشد. البته مرد بزرگوارى بود آقاى مطهرى، واقعاً براى کارهایش هدف‌هاى معنوى در نظر داشت، نه هدف‌هاى ظاهرى. وقتى که این را به من محول مى‌کردند، گفتند که شما این را وقتى که تحریر کردید به هر نامى خواستید منتشر کنید، به عنوان تألیف، تألیف مطهرى، تألیف خامنه‌اى، تألیف مشترک، هر چى خواستید بگذارید که خب طبیعى بود که این تراوش شهید مطهرى بود و اگر من هم همچنین کارى مى‌کردم، نقش اولى و اصلى مربوط به ایشان بود، به من ارتباطى نداشت، درعین‌حال ایشان با این سعه‌ صدر و بزرگوارى این حرف را مى‌زد. من این را گرفتم از ایشان، یک مقدارى مطالعه کردم، دیدم ابتدایى است یعنى خیلى رویش کار لازم است انجام بگیرد و به ایشان گفتم، ایشان یک مقدارى یادداشت در آوردند براى من فرستادند، یادداشت‌هاى زیادى بود به قدر یک کتاب بود خودش، یادداشت‌هاى گوناگونى بود که ایشان فرستادند براى من و گفتند این‌ها هم هست. من دیدم ایشان مبالغ زیادى یادداشت در این زمینه از این جا، آن‌جا جمع کرده‌اند و مطالبى به ذهنشان رسیده، واردات فکریشان را به مرور نوشتند، مبالغى. البته من همان اوقات ظاهراً زندان افتادم یادم نیست که یک همچنین حادثه این جورى بود، سال ۴۹ بود به نظرم افتادم یا ۵۰ بود که کار لنگ ماند و بعد هم این‌ها فرستاده شد براى خود ایشان، یعنى من یک مقدار شروع کرده بودم خلاصه‌گیرى بکنم و اینها که به این مانع دچار شدیم و اینها را فرستادیم براى خود ایشان.» [۲]
 
مجموعه این روابط نشان از قرابتی فکری میان آیت‌الله خامنه‌ای و شهید مطهری داشت: «یک وقتی مرحوم آقای مطهری از من پرسیدند نظر شما راجع به مثنوی چیست، همین را گفتم. گفتم به نظر من مثنوی همین است که خودش گفته: و هو اصول ... ایشان گفت کاملاً درست است، من هم عقیده‌ام همین است.» [۳]
 
* عمده کار من با استفاده از افکار مطهری است!
با این حال، آیت‌الله خامنه‌ای، هنوز خود را طلبه و جستجوگری می‌دانست که امثال مطهری‌ها جهانی از آموختنی‌ها را در اختیار او قرار می‌دادند. ایشان دو سال پس از شهادت استاد، به گفتگویی جالب توجه که در همین باره با یکدیگر داشتند اشاره می‌کنند:
 
«من خودم را شاگرد آقاى مطهرى مى‌دانم؛ یک وقتى به ایشان گفتم. با ایشان مى‌دانید، ما خیلى دوستى صمیمى و نزدیکى داشتیم؛ یعنى دوستى ما از پیش از انقلاب خیلى گرم و صمیمانه و مهربانانه بود. بارها اتفاق مى‌افتاد که در منزل یکدیگر، من در منزل ایشان در تهران، و ایشان در منزل ما در مشهد، مى‌آمدند و ساعت‌ها، روزها، شب‌ها با هم بودیم. من به ایشان گفتم که من شاگرد شما هستم. ایشان تعجب کرد، گفت تو هیچ‌وقت پیش من درس نخواندى؛ حقیقت هم این بود که من پیش ایشان درس نخوانده بودم؛ اما یکى از عناصرى که بنیه‌ اصلى فکر اسلامى من را پایه‌گذارى کرده، سخنرانى‌هاى آقاى مطهرى است در مثلا بیست سال پیش. این سخنرانی‌ها چاپ مى‌شد و منتشر مى‌شد.» [۴]
 
برای همین، اشتیاق و علاقه آیت‌الله خامنه‌ای به شخصیت و آثار شهید مطهری به‌اندازه‌ای بود که گاه مایه شگفتی آن عالم فرزانه می‌شد: «بنده، حقیر خودم در طول مدت زندگیم که من کار فکرى داشتم، خیلى‌هایتان مى‌دانید، شاید بعضى‌هایتان بودید توى بحث‌هاى بنده در مشهد که داشتم، عمده‌ کار بنده با استفاده‌ى از افکار آقاى مطهرى است؛ این یادتان باشد. بنده از افکارم - به خود ایشان هم مى‌گفتم من همیشه، با ایشان ما خیلى رفیق بودیم. - من مى‌گفتم که من غالب کارهایم با استفاده‌ از حرف‌هاى شماست، کتابهایى را اسم مى‌آوردم ایشان تعجب مى‌کرد، مى‌گفت عجب این کتاب‌ها اینقدر خوب است من نمى‌دانستم؟» [۵]
 
یکی از همراهان آیت‌الله خامنه‌ای در مشهد، خاطره جالبی از ایشان درباره آثار و کلام شهید مطهری نقل کرده است: «علمای‌ برجسته‌ و شخصیت‌های‌ متفکر، دائماً به‌ دلیل‌ وجود حضرت‌ رضا (علیه‌السلام‌) به‌ مشهد می‌آمدند. این‌ها را نگه‌ می‌داشتیم‌. مرحوم‌ آقای‌ مطهری‌ را در مسجد النبی‌ نگه‌ می‌داشتیم‌ که‌ تقدیر و سرنوشت‌ را آنجا گفتند. یادم‌ است‌ که‌ آقای‌ خامنه‌ای‌ خودشان آنجا شرکت‌ می‌کردند، آخر نیمکت‌ می‌نشستند و آقای‌ مطهری‌ پای‌ تخته‌ صحبت‌ می‌کردند. بعد ما به‌ آقای‌ خامنه‌ای‌ می‌گفتیم‌ که‌ «نظر شما راجع‌ به‌ آقای‌ مطهری‌ چیست‌؟» می‌فرمودند «ایشان‌ استاندارد است‌ کلام‌ او». این‌ اولین‌ بار بود در عمر من‌ استاندارد را قبل‌ از انقلاب‌ از آقای‌ خامنه‌ای‌ برای‌ یک‌ مبحث‌ دینی‌ می‌شنیدیم‌.» [۶]
 
* ما کمتر نمونه ارزنده‌ای چون خامنه‌ای داریم
با این وجود، این شوق و علاقه، میلی دوسویه بود. علامه مطهری، همداستان خراسانی خود را به دانشوری می‌شناخت و به مراتب فضیلت و اثرگذاری «استاد خامنه‌ای» واقف بود. مطهری، جلسات درس و بحث آیت‌الله خامنه‌ای در مشهد را موثر و سودمند می‌دانست و برای همین، وقتی که آگاه شد نیروهای امنیتی طاغوت جلسات مسجد کرامت را به تعطیلی کشانده‌اند به‌شدت متاسف شد:
 
«خبر تعطیلی فعالیت‌های آقای خامنه‌ای، خیلی‌زود در میان محافل مذهبی و آشنایان او پیچید. آقای مرتضی مطهری که از موضوع باخبر شد «به شدت ناراحت شده و اظهار داشته، همه مراکز حساس را که اثری دارد می‌بندند. انسان متحیر می‌ماند چه کند و چه بگوید. وی گفت: سیدعلی خامنه‌ای از نمونه‌های ارزنده‌ای است که برای آینده موجب امیدواری است و در این مدت کوتاه در مشهد کارهای پرثمری انجام داده که یکی از آنها جمع کردن جوانان روشنفکر و بیدار بوده و به همین جهت وی مورد توجه [امام]خمینی هم واقع‌شده و [امام]خمینی دستور داده که هواخواهان وی [آیت‌الله] خامنه‌ای را حمایت کنند.» [۷]
 
این احساس تاسف زمانی عمیق‌تر شد که خبر دستگیری آیت‌الله خامنه‌ای به گوش علامه رسید: «آقای مطهری چهار روز بعد [از دستگیری] در دانشکده الهیات تهران در جمعی که احتمالاً کم‌شمار یا خصوصی بود با ابراز تاسف از این خبر، جملاتی در توصیف آقای خامنه‌ای گفت. وی پیش از این، چنین تعابیری را پس از تعطیلی حلقه تفسیر قرآن او به زبان آورده بود: «ما کمتر نمونه ارزنده‌ای چون خامنه‌ای داریم. و این نیروها هم باید به این گونه هدر و در گوشه‌های زندان تلف گردند. مطهری پس از ستودن خامنه‌ای او را از عوامل موثر در روشن کردن افکار اجتماع دانست.» [۸]
* دعوت به سخنرانی در حسینه ارشاد
حضور آیت‌الله خامنه‌ای در حسینیه ارشاد هم با دعوت شهید مطهری آغاز شد. [۹]  کوشش ایشان در رفع اختلافات میان علامه مطهری و روحانیت انقلابی با دکتر علی شریعتی یکی از نقش‌آفرینی‌های مهم آیت‌الله خامنه‌ای در این زمینه است.
 
سخنرانی‌ها و آثار آیت‌الله خامنه‌ای هم مورد توجه و تقدیر علامه بود. هنگام انتشار کتاب «مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان»، شهید مطهری این اثر آیت‌الله خامنه‌ای را فراوان ستود: «[کتاب مسلمانان در نهضت آزادی هندوستان]کتاب خوبی درآمد از کار. کتاب مفیدی بود. در ایران جای این کتاب خالی بود، زیرا در ایران راجع به هندوستان هر چه بحث می‌شد یک‌جانبه حرف‌های مؤلفان ضدمسلمان نقل می‌شد. حتی مولفی که خودش مسلمان هم بود، مثل ابوالکلام آزاد، قضاوتش به نفع مسلمان‌های هند نبود، بلکه به زیان مسلمان‌های هند بود... هر چه در ایران نوشته یا ترجمه می‌شد در این روال بود. این کتاب اول بار نقش مسلمان‌ها را برجسته کرد و خیلی در محافل اسلامی و روشنفکری اسلامی... جا افتاد. مرحوم مطهری بارها این کتاب را در سخنرانی‌هایش معرفی کرد به مردم... مسلمان‌های هند هم علاقمند شدند و بردند، پخش کردند.» [۱۰]
 
* خامنه‌ای؛ انتخاب مطهری
مجموعه جلساتی که دهه چهل شمسی در تهران تشکیل می‌شد و قرار بود به تهیه «منشور» و  طرحی کلی از جهان‌بینی اسلامی بیانجامد، جای دیگری بود که نزدیکی دیدگاه‌های آیت‌الله مطهری و آیت‌الله خامنه‌ای را روشن‌ کرد. در این جلسات افرادی چون آقایان طالقانی، بهشتی، باهنر، هاشمی رفسنجانی، فارسی، بازرگان، علی شریعتی و جمعی دیگر حضور داشتند. در پایان جلسه اول قرار شد که اعضا، با «طرحی پیشنهادی» به جلسه دوم بیاید و شهید مطهری درباره طرح‌ها قضاوت کند و نظر بدهد:
 
«چهل و پنج روز برای این موضوع زمان گذاشتند. در نشست دوم آقایان خامنه‌ای، احمدزاده، طالقانی،‌ بازرگان، سحابی و فارسی نظرات مکتوب خود را همراه داشتند. در گفتگوهای این جلسه مقرر شد نوشته‌ها به جمعی که آقای مرتضی مطهری یکی از آنها بود سپرده شود تا نظر بدهند. در گردهم‌آیی بعدی، آقای مطهری از ماهیت نوشته‌های آقایان صحبت کرد. روشن شد که تضاد اسلام با پدیده‌های استثمار، استکبار، استعمار، ستم‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی وجه مشترک یادداشت‌های ارائه شده است، اما آقای مطهری از موضوع مبارزه با الحاد به عنوان وجه ممیز نوشته آقای خامنه‌ای یاد کرد و آن را به عنوان امتیاز بر دیگر نگاشته‌ها مطرح نمود. مهندس بازرگان نیز بعدها گفت: «در میان آن‌ها متن پیشنهادی آقای خامنه‌ای جزو برجسته‌ترین‌ها بود.» [۱۱]
 
با پیروزی انقلاب، شورای انقلاب به کانون مراودات آیت‌الله خامنه‌ای و شهید مطهری تبدیل شد. جایی که باز هم محملی بود برای نزدیکی بیشتر میان آن دو  و البته بحث‌های طلبگیشان: «یک روز از این جلسات شورای انقلاب میآمدیم بیرون ـ آن جلسات هفت هشت ساعته آن اوایل کار ـ همان طور از یک خانهای ـ به نظرم هم نمیدانم کجا بودیم ـ میآمدیم، یک صفی بودند، پنج شش نفری میآمدیم بیرون، ایشان قبل از من، برگشت گفت یک گعدهای درست کن فلانی، خفه شدیم! این جوری بود. یعنی واقعاًها. من هم توی آن مجموعه، اگر بنا بود با کسی گعدهیی به معنای آخوندیش درست کنم و داشته باشیم جز با آقای مطهری با کس دیگری نبود. یعنی واقعاًها هر وقت با ایشان دو به دو ـ اتفاق افتاده بود فراوان ـ دو نفری توی اتاق ایشان در تهران یا منزل ما در مشهد یک ساعت، دو ساعت نشسته بودیم، صحبت، همه جور صحبتی بین ما رواج داشت. از خاطره گرفته ـ ایشان هم میدانید، خاطره و داستان و قصه و فلان خیلی زیاد، یک صندوقچهای بود از این گونه چیزها ـ بنده هم بیورود نبودم توی این چیزها. من هم خیلی از این چیزها توی ذهنم هست. این قدر بحث میکردیم. بحث علمی میشد، بحث اعتقادی میشد، بحث سیاسی میشد. یعنی واقعاً یک به هم بستگیای وجود داشت.» [۱۲]
 
* سنگر خالی دانشگاه
۱۱ اردی‌بهشت ۱۳۵۸، اما، پایانی بود بر حیات دنیایی آیت‌الله شهید مطهری و خاتمه‌ای برای دوستی چندین ساله او با آیت‌الله خامنه‌ای. اگرچه شهادت، نام مطهری را پرآوازه‌تر کرد و آثارش را نام‌آشناتر اما به‌زودی جای خالی او در تنویر دل‌ها و اندیشه‌های مشتاق احساس شد. این فقدان، بیش از هر جا خود را در «دانشگاه»، سنگر اصلی شیخ شهید، نشان داد. با این حال، امام آگاه امت، با آنکه مُهر پذیرشی بر آثار معلم شهید زد و همگان را به بهره‌برداری از این ثمرات ارزشمند فراخواند، پیشنهادی هم برای پر کردن جای خالی او در دانشگاه داشت. دیدار دانشجویان با امام، از این پیشنهاد قدسی، آن هم در کوران جنجال‌های دانشگاه پرده برداشت:
 
«البته باید اشخاصی هم که گوینده هستند بیایند در دانشگاه و من پیشنهاد می‌کنم که آقای آقا سید علی آقا بیایند، خامنه‌ای. شما ممکن است که بروید پیش ایشان از قول من بگویید ایشان بیایند به جای آقای مطهری. بسیار خوب است ایشان، فهیم است؛ می‌تواند صحبت کند؛ می‌تواند حرف بزند.» [۱۳] آیت‌الله خامنه‌ای موظف شده بود که راه علمی استاد شهید و یار محبوبش را ادامه دهد. دانشگاه، اکنون، میزبان میهمان خراسانی‌اش شده بود تا بانگ گفتارهای مطهری‌وار او را به جان بشنود.


پی نوشتها:
۱. مصاحبه با روزنامه کیهان،  ۱۳۶۱/۰۲/۰۷
۲. دیدار با اعضاى ستاد بزرگداشت استاد شهید مطهرى، ۱۳۶۲/۰۲/۰۳
۳. بیانات در دیدار شاعران در ماه مبارک رمضان، ۱۳۷۸/۰۶/۲۵
۴. مصاحبه با روزنامه اطلاعات پیرامون شهید مطهرى،  ۱۳۶۱/۰۲/۰۸
۵. دیدار با مسؤولان سیاسى ایدئولوژیک ارتش،  ۱۳۶۲/۰۳/۱۲
۶. گفتگوی آقای نوراللهیان با دفتر حفظ و نشر آثار آیت‌الله خامنه‌ای
۷. شرح اسم،هدایت‌الله بهبودی، موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی، ۱۳۹۱، صص ۴۹۶و ۴۹۷
۸. شرح اسم، صص ۵۳۰ و ۵۳۱
۹. شرح اسم، ص۳۲۲
۱۰. مرکز اسناد انقلاب اسلامی، خاطرات سیدعلی خامنه‌ای، شمـ بازیابی ۱۲۲۷، و شرح اسم، ص۲۴۲
۱۱. شرح اسم، ص۳۲۷
۱۲. بیانات در دیدار خانواده آیت‌الله مطهری، ۱۳۷۴/۰۲/۱۱
۱۳. امام خمینی (ره)، صحیفه نور، جلد ۸، ص ۱۳۴
منبع:khamenei.ir
مطالب مرتبط

 


ادامه مطلب



[ دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  ] [ 5:15 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

کد خبر: ۷۳۸۵۳

تاریخ انتشار: ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵:۵۶
 
عقیق به منظور استفاده ذاکرین اهل بیت منتشر می کند

اشعار ویژه شهادت امام موسی کاظم (ع) 

به مناسبت سالروز شهادت جانسوز حضرت موسی بن جعفر امام کاظم (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور بهره مندی شاعران اهل بیت (ع) منتشر می کند.
سرویس شعر آیینی عقیق:  به مناسبت سالروز شهادت جانسوز حضرت موسی بن جعفر امام کاظم (ع) عقیق تعدادی از اشعار آیینی را به منظور بهره مندی شاعران اهل بیت (ع) منتشر می کند.


مهدی رحیمی :

یکی کم است هزاران کفن اضافه کنید

سه تا سه تا به تنش پیرهن اضافه کنید

کمی خیال کنید و ضریحی از زنجیر

به شکل پنجره بر این بدن اضافه کنید

به سوی این همه زخمی که زیر زنجیر است

به سینه کوفته زنجیر زن اضافه کنید

چهار سال به بند است از او چه می ماند؟

به این حدود اگر که زدن اضافه کنید

پس از سه روز حسینی به بام خواهد ماند

اگر به زخم تن او دهن اضافه کنید

حسینیان غم آقا به دست می آید

به این حسین اگر که حسن اضافه کنید

غریب کوچه غریب مدینه از امشب

به ذکر سینه غریب وطن اضافه کنید

 

میلاد حسنی:

رشته‌ی دلهای عاشق پشت این در بسته شد

رزق ما از سفره‌ی موسی ابن جعفر بسته شد

تا خبر آمد غروب از خانه بیرون می‌زند

با هجوم سائلان از صبح معبر بسته شد

مشت ما را وا نخواهد کرد وقتی از کرم

مشت مسکین درش با کیسه‌ی زر بسته شد

آنکه از کار پیمبرها گره وا می‌کند

دست و پایش در غل و زنجیر آخر بسته شد

ای خدا آزاد بودن پیشکش این ظلم چیست؟

در قفس حتی پر و بال کبوتر بسته شد

یک نفر با تازیانه آمد و در باز شد

یک نفر با تازیانه آمد و در بسته شد

تازیانه رفت بالا چشم مادر تار گشت

تازیانه خورد بر تن چشم مادر بسته شد

آه روی تخته پاره ساق پایش بند نیست

بیش از این حرفی ندارم روضه ها سربسته شد

 

غلامرضا سازگار:

ﺩﺭ ﺩﻝ ﺗﺎﺭﯾﮏ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻨﻢ

ﻟﺤﻈﻪ ﻟﺤﻈﻪ، ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻄﺮﻩ، ﺁﺏ ﮔﺮﺩﯾﺪﻩ ﺗﻨﻢ

ﺑﺲ ﮐﻪ ﻻ‌ﻏﺮ ﮔﺸﺘﻪ ﺍﻡ ﭼﻮﻥ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ

ﺧﺼﻢ ﭘﻨﺪﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻢ

ﺩﺭ ﺳﯿﻪ ﭼﺎﻝ ﺑﻼ‌ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺧﻠﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ

ﺍﯾﻦ ﻧﻤﺎﺯ، ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺵ، ﺍﯾﻦ ﺍﺷﮓ ﺩﺍﻣﻦ ﺩﺍﻣﻨﻢ

ﻫﺮ ﮐﻪ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﺷﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻼ‌ﻗﺎﺗﺶ ﺭﻭﻧﺪ

ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﻟﻤﻼ‌ﻗﺎﺕ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﺍﻥ، ﻣﻨﻢ

ﻗﺎﺗﻞ ﺩﻝ ﺳﻨﮓ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﺩ ﺑﻪ ﺍﺷﮓ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻡ

ﺣﻠﻘﻪ ﯼ ﺯﻧﺠﯿﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﯾﺪ ﺑﻪ ﺯﺧﻢ ﮔﺮﺩﻧﻢ

ﺑﺲ ﮐﻪ ﺟﺴﻤﻢ ﺁﺏ ﮔﺸﺘﻪ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻊ ﺳﻮﺧﺘﻪ

ﻣﺤﻮ ﮔﺸﺘﻪ ﺟﺎﯼ ﻧﻘﺶ ﺗﺎﺯﯾﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﺗﻨﻢ

ﺭﻭﺯﻩ ﺩﺍﺭﻡ، ﻭﻗﺖ ﺍﻓﻄﺎﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻮﯾﯽ ﻗﺎﺗﻠﻢ

ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎ ﺧﺮﻣﺎﯼ ﺯﻫﺮ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻗﺼﺪ ﮐُﺸﺘﻨﻢ

ﮔﺎﻩ ﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺳﺎﻕ ﭘﺎﯼ ﻣﻦ ﺧﻮﻥ ﻣﯽ ﭼﮑﺪ

ﺑﺲ ﮐﻪ ﭘﺎ ﺳﺎﯾﯿﺪﻩ ﮔﺸﺘﻪ ﺑﯿﻦ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺁﻫﻨﻢ

ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ! ﺍﺯ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﻣﻦ ﺣﺒﺲ ﻫﻢ ﺁﻣﺪ ﺑﻪ ﺗﻨﮓ

ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻧﮑﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺩﺷﻤﻨﻢ

ﯾﺎﺩ ﺍﺯ ﺟﺴﻢ ﻣﻦ ﻭ ﺍﺯ ﺗﺨﺘﻪ ﺩﺭ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ

ﻫﺮ ﮐﻪ ﮔﺮﺩﺩ ﺯﺍﺋﺮ ﻭ ﺁﯾﺪ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺪﻓﻨﻢ

ﯾﺎﺑﻦ ﺯﻫﺮﺍ «ﻣﯿﺜﻢ» ﺍﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮﻻ‌ّﯼ ﺷﻤﺎ

ﮔﺮ ﺑﻪ ﺩﻭﺯﺥ ﻫﻢ ﺭﻭﻡ ﺍﺯ ﻫُﺮﻡ ﺁﺗﺶ ﺍﯾﻤﻨﻢ

 

محمد بیابانی :

 

پربسته بود و وقت پریدن توان نداشت

مرغی که بال داشت ولی آسمان نداشت

خوکرده بود با غم زندان خود ولی

دیگر توان صبر در آن آشیان نداشت

جز آه زخم های دهن باز کرده اش

در چارچوب تنگ قفس همزبان نداشت

آنقدر زخمی غل و زنجیر بود که

اندازه ی کشیدن یک آه جان نداشت

زیر لگد صداش به جایی نمیرسید

زیر لگد شکست و توان فغان نداشت

با تازیانه ساخت که دشنام نشنود

دیگر ولی تحمل زخم زبان نداشت

هرچند میزبان تنش تخته پاره شد

هرچند روی پل بدنش سایبان نداشت

دیگر تنش اسیر سم اسب ها نشد

دیگر سرش به خانۀ نیزه مکان نداشت

 

علی اکبر لطیفیان:

 

پربسته بود و وقت پریدن توان نداشت

مرغی که بال داشت ولی آسمان نداشت

خوکرده بود با غم زندان خود ولی

دیگر توان صبر در آن آشیان نداشت

جز آه زخم های دهن باز کرده اش

در چارچوب تنگ قفس همزبان نداشت

آنقدر زخمی غل و زنجیر بود که

اندازه ی کشیدن یک آه جان نداشت

زیر لگد صداش به جایی نمیرسید

زیر لگد شکست و توان فغان نداشت

با تازیانه ساخت که دشنام نشنود

دیگر ولی تحمل زخم زبان نداشت

هرچند میزبان تنش تخته پاره شد

هرچند روی پل بدنش سایبان نداشت

دیگر تنش اسیر سم اسب ها نشد

دیگر سرش به خانۀ نیزه مکان نداشت

 

محمد جواد پرچمی :

ناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم

سفرۀ ذكر مرا بد دهنی ریخت به هم

رویِ این ساقِ ترك خورده بلندم كردند

استخوانم پَسِ هر پا شدنی ریخت به هم

كار من از همه مجذوبِ خدا ساختن است

نظری كرده ام و قلب زنی ریخت به هم

دید حساس شدم آمد و دشنامم داد

پسر فاطمه را با سخنی ریخت به هم

كار تشییع مرا لنگه دری عهده گرفت

از غم من دلِ هر سینه زنی ریخت به هم

 

علی انسانی:

ندارد هیچ کس در این دل زندان نشان از من

نه من دارم خبر از خانه ام نی خانمان از من

نسیمی گر گذر میکرد،دل چون غنچه وا میشد

ولی آن هم گریزانست،چون تاب و توان از من

تن من با دل زندان و زندانبان شده همرنگ

پذیرائی کند با تازیانه میزبان از من

به حال من دل آن آهن زنجیر می سوزد

نمی خواهد که گردد دور، زنجیر گران از من

سرم را جز سر زانو کسی در بر نمی گیرد

صبا لطفی! خبر بر غمگسارانم رسان از من

در زندان به رویم بازخواهد شد ولی روزی

که نَبوَد هیچ باقی غیر مشتی استخوان از من

بر سیل ستم استاده و نستوه چون کوهم

نمی یابند عجز و لابه،هرگز دشمنان از من

الهی من هم از تو همچو زهرا مرگ میخواهم

به لب آورده ام جان؛ گیر ای جانانه جان از من

 

محمد حسن بیاتلو:

کنج زندان چه بلائی به سرت آوردند؟
چه بلائی به سر چشم ترت اوردند ؟
شدی  آزاد  دگر از  قفس  تاریکت
ولی افسوس که بی بال وپرت اوردند

دخترانت همگی چشم به راهت بودند
آخر از گوشه ی زندان خبرت اوردند

عجبی نیست که چیزی زتنت باقی نیست
حمله بر زانو و ساق و کمرت اوردند

تاکه برتخته ی در جسم تو را میبردند
 آن در سوخته را در نظرت اوردند

 

سید نیما نجاری:

نگاه خسته ی تان ماتمی به دل انداخت
برای سینه ی ما روضه ی محرم ساخت
دوباره پیرُهن مشکی عزای شما
و باد می وزد از مشهد رضای شما


بخواه تا که کمی روضه خوان شوم آقا
فدای آن تن مجروحتان شوم آقا
چقدر برف نشسته است روی گیسویت
شبیه مادرتان گشته است پهلویت
امام گوشه نشینم ، نگو تو را زده اند
نه نه نذار ببینم ، نگو تو را زده اند
تو را به جان رضایت نگو چه بد زده است
نگو که پای پلیدی تو را لگد زده است
چقدر رنگ کبودی گرفته بازویت!!!؟
چقدر فاصله افتاده بیـن زانویت !؟
تکان مخور ز پرت خون تازه می آید
از این شکاف سرت…خون تازه می آید
فدای آن همه زخم نشسته بر بدنت
فدای ساق شکسته…فدای آن دهنت
امام یکسره مظلوم ! امام زندانی
امام گمشده در ازدحام زندانی
خمیده…تشنه…شکسته…غریب گردیدی
شبیه حضرت "شیب الخضیب” گردیدی
دوباره حرف عطش ، حالمان پریشان شد
دوباره نوبت یک روضه از "حسین جان” شد ؛
نه سیدالاسرا تاب راه رفتن داشت
نه این قلم جگر قتلگاه رفتن داشت
و باز بر جگرم آه ِ بی شمار آمد
صدای ؛ عمه ! علیکن بالفرار آمد
فدای صبر شما ، من کمی کم آوردم
به قلب قائمتان باز هم غم آوردم…!.

 

قاسم احمدی :

گرچه در اینجا دست و پا، زنجیر هستی
گرچه ز کنج این قفس،رستن محال است
خورشیدی و هرجا که باشی می درخشی
خاموشی نور تو با بستن محال است

سبز است جامه بر تنت یا سرخ رنگ است
بر شاخه هایت رد پایی از کبودی ست
محکم تو را، مانند ریشه بسته زنجیر
از صبح تا شب حالت جسمت عمودی ست

اهل خدا کردی زن رقاصه ای را
از ندبه هایت معجزه جریان گرفته
وقت مناجاتت چه درد دل نمودی
هارونیان گفتند که طوفان گرفته

جا خوش نموده روی گلبرگ تن تو
خط می کشد روی دو کتفت، تازیانه
اما امان از ناسزا، زخم زبانها
خنجر شده، قلب تو را رفته نشانه

شهد رطب جاری ست از کنج لبانت
یا خون سرازیر است بر پیراهن تو
معصومه ات هم نیست تا تشتی بگیرد
پاره جگرها می چکد از دامن تو

پیش تو مه رفته بساطش جمع کرده
بر آسمان شب طلوعی تازه کردی
اینگونه تشیع جنازه علتی داشت
بر شب نشینان لطف بی اندازه کردی

زنجیرهای دست و پایت مویه کردند
اشعار غربت در رثای تو سرودند
دیگر نیازی نیست به مرثیه خوان ها
چون قفل دلها را همین غل ها گشودند

 

محسن عرب خالقی:


عمری زدیم از دل صدا باب الحوائج را
خواندیم بعد از ربنا باب الحوائج را
روزی ما کرده خدا باب الحوائج را
از ما نگیرد کاش "یا باب الحوائج " را

هرکس صدایش کرد بیچاره نخواهد شد
کارش به یک مو هم رسد پاره نخواهد شد

یادش بخیر آن روزها که مادر خانه
گه گاه میزد پرچمی را سردر خانه
پر می شد از همسایه ها دور و بر خانه
یک سفره ی نذری ، قدر وسع شوهر خانه

مادر پدرهامان همین که کم میاوردند
یک سفره ی موسی بن جعفر نذر می کردند

عصر سه شنبه خانه ی ما رو به را میشد
یک سفره می افتاد و درد ما دوا میشد
با اشک وقتی چشم مادر آشنا میشد
آجیل های سفره هم مشکل گشا میشد

آنچه همیشه طالبش چندین برابر بود
نان و پنیر سفره ی موسی بن جعفر بود

گاهی میان روضه ی ما شور می آمد
پیرزنی از راه خیلی دور می آمد
با دختری از هر دو چشمش کور ... می آمد
بهر شفای کودک منظور میِ آمد

یک بار در بین دعا مابین آمینم
برخاست از جا گفت دارم خوب می بینم

آنکه توسل یاد چشمم داد مادر بود
آنکه میان روضه می زد داد مادر بود
آنکه کنار سفره می افتاد مادر بود
گریه کن زندانی بغداد مادر بود

حتی نفس در سینه ی او گیر می افتاد
هر بار که یاد غل و زنجیر می افتاد

می گفت چیزی بر لبش جز جان نیامد ... آه
در خلوت او غیر زندانبان نیامد ... آه
این بار یوسف زنده از زندان نیامد ... آه
پیراهنش هم جانب کنعان نیامد ... آه

از آه او در خانه ی زنجیر شیون ماند
بر روی آهن تا همیشه ردّ گردن ماند

این اتفاق انگار که بسیار می افتاد
نه نیمه ی شب موقع افطار می افتاد
هر شب به جانش دست بد کردار می افتاد
انقدر میزد دست او از کار می افتاد

وقتی که فرقی بینشان در چشم دشمن نیست
صد شکر که مرد است زیر دست و پا زن نیست

 

علی اکبر لطیفیان:

بر روی لب هایت به جز یا ربنا نیست
غیر از خدا ، غیر از خدا، غیر از خدا نیست

زنجیر ها راه گلویت را گرفتند
در این نفس بالا که می آید صدا نیست

چیزی نمانده از تمام پیکر تو
انگار که یک پوستی بر استخوانی است

زخم گلوی تو پذیرفته است اما
زخم دهانت کار این زنجیر ها نیست

این ایستادن با زمین خوردن مساوی است
از چه تقلا میکنی ؟ این پا که پا نیست

اصلا رها کن این پلید بد دهان را
از چه توقع میکنی وقتی حیا نیست

نامرد ! زندان بان ! در این زندان تاریک
اینکه کنارش میزنی با پا عبا نیست

این تخته ی در که شده تابوت حالا
بهتر نباشد بدتر از آن بوریا نیست

اما تو را با نیزه ها بالا نبردند
پس هیچ روزی مثل روز کربلا نیست

 

یوسف رحیمی :

هر شاعری ست در تب تضمین چشم تو
از بس سرودنی ست مضامین چشم تو

چشم جهان به مقدمت ای عشق روشن است
از اولین دقایق تکوین چشم تو

ما را اسیر صبح نگاه تو کرده است
آقا کرشمه های نخستین چشم تو

از ابتدای خلقت عالم از آن ازل
شیعه شدم به شیوۀ آئین چشم تو

می شد چه خوب نور خدا را نگاه کرد
از پشت پلکت از پس پرچین چشم تو

امشب شکوه خلد برین دیدنی شده
وقتی شده ست منظر و آئینه چشم تو

گل کرده بر لب غزلم باغی از رطب
امشب به لطف لهجۀ شیرین چشم تو

چشم تو آسمان سخا و کرامت است
آقا خوشا به حال مساکین چشم تو

حالا دو خط دعا به لبم نقش بسته است
در انتظار لحظۀ آمین چشم تو

«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا شود که گوشۀ چشمی به ما کنند»

چه عالمی ست عالم باب الحوائجی
با توست نورِ اعظم باب الحوائجی

مهر تو است حلقۀ وصل خدا و خلق
داری به دست خاتم باب الحوائجی

در عرش و فرش واسطۀ فیض و رحمتی
بر دوش توست پرچم باب الحوائجی

در آستانۀ تو کسی نا امید نیست
آقا برای ما همه باب الحوائجی

بی شک شفیع ماست نگاه رئوف تو
در رستخیز واهمه باب الحوائجی

دیوانۀ سخای ابا الفضلی توام
مانند ماه علقمه باب الحوائجی

صحن و سرات غرق گل یاس می شود
وقتی که میهمان تو عباس می شود

 

 

 

منبع: حدیث اشک ، حسینیه ، اشعار ارسالی

 


ادامه مطلب



[ دوشنبه 13 اردیبهشت 1395  ] [ 5:12 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 75 :: 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4062942 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب