کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان

 

گزیده بیانات امام ورهبری درخصوص فاجعه هفتم تیر

 

بسمه تعالی

 

 

برادرگرامیم جناب آقای...

 

 

مدیرکل /ریاست سازمان محترم .... خراسان ....

 

 

باسلام واحترام

 

 

پس ازحمدخداوندوسلام وصلوات برمحمدوآل محمد(ص)

 

ضمن آرزوی توفیق روزافزون برای شما وهمه خدمتگزاران صدیق وشایسته نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران وگرامیداشت یادوخاطره بنیانگذار کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره)،یادگاران امام،شهدای معظم انقلاب اسلامی وهشت سال دفاع  مقدس ،و شفای عاجل جانبازان معزز و آرزوی طول عمر با عزت و برکت برای مقام عظمای ولایت حضرت  آیت الله العظمی  امام خامنه ای   (مدظله العالی) وباتوجه به سالروزفاجعه هفتم تیروشهادت آیت الله دکتربهشتی و72تن ازیاران صدیق،شایسته ووفادارحضرت امام(ره)وعرض تبریک هفته قوه قضاییه،خواهشمنداست دستورفرماییدنسبت به درج گزیده ای ازبیانات حضرت امام ورهبرمعظم انقلاب بشرح ذیل الذکردرسربرگ مکاتبات اداری اقدام نمایند.

 

 

 

بيانات حضرت امام خميني (ره)در خصوص فاجعه هفتم تير

 

 

 

 

بهشتی، مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام بود.

 

مراتب فضل ایشان و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعهد ایشان برمن معلوم بود.


بهشتی، یک ملت بودبرای ملت ما


من بیش‏تر از بیست سال است که آقای بهشتی را می‏شناسم و در این مدت، حتی ندیدم یک کلمه ازکسی غیبت کند.


شهيد بهشتي حقيقتاً مثل سنگ آسياي گراني بود كه با گردش خود، دهها كار انجام مي داد؛ توليد انرژي مي كرد، كار راه مي انداخت، پيش مي رفت و فكر توليد مي كرد."


«بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود.»

 

* آنچه من راجع به ايشان متأثر هستم، شهادت ايشان در مقابل آن ناچيز است و آن مظلوميت ايشان در اين كشور است."

من شهيد بهشتي را يك فرد مجتهد, متدين, علاقمند به ملت, علاقمند به اسلام و بدرد بخور براي جامعه خودمان مي دانستم."


امروز، هم حادثه هفتم تير زنده است، هم بهشتي زنده است." *


آنقدري كه من آنها را مي شناسم از ابرار بودند و در رأس آنها مرحوم شهيد بهشتي (ره) است."


شهيد بهشتي پايه گذار ومعمار نوين قضايي كشور است."

 


از تظاهر و رياكاري و از كارهايي كه خلاف صميميت و خلوص است شديداً روي گردان بود."


بيانات مقام معظم رهبري در خصوصفاجعه هفتم تير

 

شهید بهشتی از دیدگاه مقام معظم رهبری
بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد، به خاطر این‏که در دوران زندگی‏اش کسی به عمق و والایی شخصیت این مرد پی نبرد.

 

شهید بهشتی واقعا یک انسان برجسته‏ای بود در همه ابعاد. 

 

شهيد بهشتي مظهر و نشانه خصوصيات 72 تن بود

 

 

 

شهيد بهشتي پيشتاز انقلاب و معمار دستگاه قضاء اسلامي در كشور بود.

 

 

 

حادثه هفتم تير ثابت كرد كه شعله انقلاب خاموش شدني نيست."

 

 

 

* ريشة حادثة هفتم تير را به بن بست رسيدن خط نفاق و التقاط مي بينيم


مرحوم بهشتي جنبه داشت و از ظرفيت روحي فوق العاده اي برخوردار بود و خيلي دير بر مي آشفت *

 

حادثه هفتم تير ثابت كرد كه شعله انقلاب خاموش شدني نيست."

 

ريشة حادثة هفتم تير را به بن بست رسيدن خط نفاق و التقاط مي بينيم

 

ويژگي خاص ايشان به كارگيري عقل، سرعت و دقت جمع بندي مسايل بود *

 

 

 

آقاي بهشتي فردي اعجاب انگيز بود و توانايي هاي وافري داشت *

 

 

به امیدپیروزی رزمندگان اسلام برکفرجهانی

 

 

احمداسماعیلی کریزی

 

 

دبیرخانه،امورایثارگران،روابط عمومی اداره کل،سازمان

 

 

 


ادامه مطلب



[ جمعه 10 اردیبهشت 1395  ] [ 9:33 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

زندگینامه آیت الله دکتر شهید بهشتی  از تولد تا شهادت

 


شهید سید محمدحسین بهشتی در دوم آبان 1307 هجری شمسی در اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش از روحانیان اصفهان و امام جماعت مسجد لومبان بود. وی از چهار سالگی به مکتب رفت و در اندک زمانی قرائت قرآن و خواندن و نوشتن را آموخت و با ورود به دبیرستان به دلیل علاقه به تحصیل علوم­دینی، مدرسه را رها و در سال 1321 وارد حوزه علمیه شد. به سال 1325 یعنی در هجدهمین بهار زندگی خود به قم عزیمت کرد و در کنار تحصیل علوم دینی، در سال 1327 موفق به دریافت دیپلم ادبی در امتحانات متفرقه شد. در همان سال، وارد دانشکده الهیات معقول و منقول شد و در سال 1330 با دریافت درجه لیسانس به قم بازگشت و در دبیرستان حکیم نظامی مشغول تدریس زبان انگلیسی شد. در سال 1331 ازدواج نمود که حاصل این پیوند، دو پسر و دو دختر بود. وی در سال 1333، دبیرستان دین و دانش قم را تأسیس نمود و تا سال 1342 سرپرستی آن را برعهده داشت. در فاصله سال‏های 1335 تا 1338، دوره دکترای فلسفه الهیات را گذراند سپس، با شرکت فعال در مبارزات سال‏های 41 و 42 از سوی ساواک مجبور به عزیمت از شهر قم به تهران گردید. این شهید راست­قامت تاریخ به پیشنهاد و درخواست آیت‏الله حائری‏ رحمه­الله و آیت‏الله میلانی ‏رحمه­الله به هامبورگ عزیمت و سرپرستی مسجد و تشکل مذهبی جوانان آن شهر را عهده‏دار و به فعالیت‏های عمیق دینی و فرهنگی پرداخت. در طی این مدت سفرهایی به عربستان، سوریه، لبنان، ترکیه و عراق(به منظور دیدار امام ‏رحمه­الله) انجام داد.

سرانجام در سال 1349، به ایران بازگشت و به فعالیت‏های علمی، فرهنگی و سیاسی روی آورد. در این مدت، چندین بار توسط ساواک دستگیر و روانه زندان شد. در آذرماه 1357 به فرمان امام خمینی ‏رحمه­الله شورای انقلاب را تشکیل داد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی همواره به عنوان ایدئولوگ و لیدر در صحنه‏های سیاسی، اجتماعی به فعالیت می‏پرداخت. حزب جمهوری اسلامی را با هدف تربیت و شناسایی نخبگان سیاسی فرهنگی پایه‏گذاری نمود. در تدوین قانون اساسی به عنوان نایب رئیس مجلس خبرگان ایفای نقش می‏کرد. پس از استعفای دولت موقت در سال 1358، مدتی به عنوان وزیر دادگستری و سپس، از سوی امام خمینی‏ رحمه­الله به ریاست دیوان عالی کشور منصوب گردید. وی سرانجام در حین انجام وظیفه در این سمت ‏بود که در شامگاه 7 تیر سال 1360 در حین سخنرانی در تالار حزب جمهوری اسلامی بر اثر انفجار ساختمان حزب توسط منافقین به همراه کاروان 72 نفره خود به خیل عظیم شهدای کربلا پیوست. (2)

 


ادامه مطلب



[ جمعه 10 اردیبهشت 1395  ] [ 8:59 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

شهید بهشتی از دیدگاه امام خمینی وررهبری

پیام امام خمینی به مناسبت فاجعه هفتم تیرماه
ملت ایران در این فاجعه بزرگ 72 تن بی‏گناه به عدد شهدای کربلا از دست داد. (3)

«می‏خواهید با شهادت رساندن عزیزان ما، این ملت فداکار را از صحنه بیرون کنید. شما تا توانستید به فرزندان اسلام، چون شهید بهشتی و شهدای عزیز مجلس و کابینه با حربه ناسزا و تهمت‏های ناجوان‏مردانه حمله کردید که آن‏ها را از ملت جدا کنید و اکنون که آن حربه از کار افتاده و کوس رسوایی همه‏تان بر سرِ بازارها زده شد، در سوراخ‏ها خزیده و دست به جنایاتی ابلهانه زده‏اید که به خیال خام خود، ملت شهید پرور و فداکار را با این اعمال وحشیانه بترسانید و نمی‏دانید که در واژه شهادت، واژه وحشت نیست» (4)

 

 

 

امام خمینی

 

بهشتی، مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام بود.

مراتب فضل ایشان و مراتب تفکر ایشان و مراتب تعهد ایشان برمن معلوم بود.

 

من بیش‏تر از بیست سال ایشان را می‏شناختم و برخلاف آن چه این بی‏انصاف‏ها در سراسر کشور تبلیغ کردند و مرگ بر بهشتی گفتند، من او را یک فرد متعهد، مجتهد، مدیر، علاقه‏مند به ملت، علاقه‏مند به اسلام و به درد بخور برای جامعه خودمان می‏دانستم.

 

بهشتی، یک ملت بود.

 

من بیش‏تر از بیست سال است که آقای بهشتی را می‏شناسم و در این مدت، حتی ندیدم یک کلمه ازکسی غیبت کند.

 

 

شهید بهشتی از دیدگاه مقام معظم رهبری
بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد، به خاطر این‏که در دوران زندگی‏اش کسی به عمق و والایی شخصیت این مرد پی نبرد. (6)

شهید بهشتی واقعا یک انسان برجسته‏ای بود در همه ابعاد. (7)

 

 

 


ادامه مطلب



[ جمعه 10 اردیبهشت 1395  ] [ 8:54 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

بسمم الله الرحمن الرحیم

 جناب حجة الاسلام آقای حاج سید علی خامنه ای، دامت افاضاته

 خداوند متعال را شکر که دشمنان اسلام را از گروه ها و اشخاص احمق قرار داده است و خداوند را شکر که از ابتدای انقلاب شکوهمند اسلامی هر نقشه که کشیدند و هر توطئه که چیدند و هر سخنرانی که کردند ملت فداکار را منسجم تر و پیوندها را مستحکم تر نمود و مصداق «لازال یوید هذا الدین بالرجل الفاجر» تحقق پیدا کرد. اینان هرجا سخن گفتند خود را رسواتر کردند و چه مقاله نوشتند ملت را بیدارتر نمودند و هرچه شخصیت ها را ترور نمودند، قدرت مقاومت را در صفوف فشرده ملت بالاتر بردند. اکنون دشمنان انقلاب با سوء قصد به شما که از سلاله رسول اکرم و خاندان حسین بن علی هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعت و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب می باشید، میزان تفکر سیاسی خود و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رسانند. اینان با سوء قصد به شما عواطف میلیون ها انسان متعهد را در سراسر کشور، بلکه جهان جریه دار نمودند. اینان آنقدر از بینش سیاسی بی نصیبند که بی درنگ پس از سخنان شما در مجلس و جمعه و پیشگاه ملت به این جنایات دست زدند و به کسی سوء قصد کردند که آوای دعوت او به صلاح سواد در گوش مسلمین جهان طنین انداز است. اینان در این عمل غیر انسانی به جای برانگیختن و رعب ، عزم ملیونها مسلمان را مصمم تر و صفوف آنان را فشرده تر نمودند. آیا با این اعمال وحشیانه و جرایم ناشیانه وقت آن نرسیده است که جوانان عزیز فریب خورده از دام خیانت اینان رها شوند و پدران و مادران، جوانان عزیز خود را فدای امیال جنایتکاران کنند و آنان را از شرکت در جنایات آنان بر حذر دارند؟ آیا نمی دانند که دست زدن به این جنایات، جوانان را به تباهی کشیده و جان آنان به دنبال خود خواهی مشتی تبهکار از دست می رود؟ ما در پیشگاه خداوند متعال و ولی برحق او، حضرت بقیة الله ارواحنا فداه افتخار می کنیم به سربازانی که در جبهه و در پشت جبهه که شبها را در محراب عبادت و روزها را در مجاهدت در راه حق تعالی به سر می برند. من به شما خامنه ای عزیز، تبریک می گویم که در جبهه های نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نموده و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته. روح الله الموسوی الخمینی (صحیفه امام خمینی، ج 14، ص 504 و 503).


ادامه مطلب



[ جمعه 10 اردیبهشت 1395  ] [ 8:50 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

بیانات امام ورهبری درخصوص شهیدبهشتی

 

 

 

امام خمینی(ره) در پیامی که به این مناسبت فرمودند: «این کوردلان مدعی مجاهدت برای خلق، گروهی را از خلق گرفتند که از خدمتگزاران فعال و صدیق خلق بودند. امام تأکید کردند «بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود.»

 

 

شهید بهشتی

مظلومیت شهید بهشتی از منظر امام خمینی رحمه الله

از دیدگاه امام خمینی رحمه الله ، مظلوم زیستن شهید بهشتی، بیش از شهادت ایشان متأثر کننده بود. این مظلومیت به سبب تهمت های ناروایی بود که دشمنان به او می زدند. امام بر این عقیده بود که دشمنان شهید بهشتی در تلاش بودند او را انسانی ستم کار و دیکتاتورمآب معرفی کنند؛ در حالی که چنین نبود. ایشان در جایی فرموده است: «شهید بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام بود».

 

 

 

آیت اللّه بهشتی در نگاه مقام معظم رهبری

مقام معظم رهبری در مورد شهید بهشتی می فرماید: «شهید بهشتی یکی از آن شخصیت هایی بود که یک حالت استثنایی در آنها مشاهده می شود. می دانید آدم ها دو جور هستند. یکی آدم هایی که هیچ ویژگی استثنایی در آنها نیست. با استعدادند، بافکرند، ارزشمندند، ولی عادی و معمولی اند. لکن بعضی هستند که از معمول انسان ها یک چیزی بیشتر دارند، یک برجستگی در اینها وجود دارد. این برجستگی خیلی زود فهمیده نمی شود، در گذشت زمان مشهود می شود و بهشتی از این قبیل بود. او دارای فکر بلندی بود. مغز قوی و فعالی داشت. علاوه بر این، دارای اراده و روحیه ممتازی بود. بر خود و احساسات خویش شدیداً غالب بود. بیشتر یک فرد متفکر بود تا احساساتی؛ اگرچه گاهی اوقات احساسات او یک جمعیت میلیونی را به جوش می آورد».

 

 

 

 


ادامه مطلب



[ جمعه 10 اردیبهشت 1395  ] [ 8:44 PM ] [ احمد ]
نظرات 0


 

گزیده ی بيانات امام و رهبري پيرامون شهداي هفتم تير

 

 

 

حضرت امام خميني(ره) درباره شهيد آيت الله بهشتي فرمودند: بهشتي يك فرد نبود بهشتي يك ملت بود يراي ملت ما. همچنين مقام معظم رهبري در خصوص اين شهيد بزرگوار فرموده اند: شهيد بهشتي يك شخصيت ممتاز بود و هيچكس را نمي شود با او مقايسه كرد."

 

 

بيانات حضرت امام خميني (ره)در خصوص فاجعه هفتم تير

 

 

 

 

 

 

 

ملت ايران در اين فاجعه بزرگ 72 تن بي گناه به عدد شهداي كربلا از دست داد.

 

* دست آمريكا از آستين اين خائن ها بيرون آمد و يك همچو جنايتي به مسلمين وارد كردند و كساني كه جز به مصلحت مسلمين انديشه نمي كردند از وكلاي مجلس و از دولت؛ وزرايي كه بسيار انديشمند بودند، وكلايي كه انديشمند بودند و از قوه ي قضاييه هم مثل آقاي بهشتي كه از اول شكل گرفتن جمهوري اسلامي مورد هدف بود

 

* اين آقاي بهشتي مسلمان، متعهد، اين چه كرده بود كه توي تاكسي مي نشيني مي بيني كه دو نفر به هم مي رسند، يك حرفشان فحش به اوست، توي اجتماعات يك دسته مرگ بر كي، طالقاني را توكشتي، شما ببينيد چه ظلمي به همچنين موجود فعالي كه يك ملت بود براي ملت ما، با چه حيله هايي مي خواستند او را بيرون كنند. * يك جرياني بود كه اين روحانيون شاخص را پيش ملت رسوا كنند، با دروغ و حيله آقاي بهشتي(قدس سره) كه يك نفر آدمي بود كه مجاهد براي اسلام بود، به درد مي خورد، فعال بود، دانشمند بود، مدبّر بود، ديديد كه در صحنه كشور چه فضاحت ها درآوردند، اشرار، مردم را منحرف كردند، مردم يك وقت بيدار شدند كه بهشتي در كار نبود *

 

 

من شهيد بهشتي را يك فرد مجتهد, متدين, علاقمند به ملت, علاقمند به اسلام و بدرد بخور براي جامعه خودمان مي دانستم."

 

* بهشتي يك فرد نبود بهشتي يك ملت بود يراي ملت ما."

 

* آنچه من راجع به ايشان متأثر هستم، شهادت ايشان در مقابل آن ناچيز است و آن مظلوميت ايشان در اين كشور است."

 

 

* من بيشتر از بيست سال است آقاي بهشتي را مي شناسم و در اين مدت حتي نديدم يك كلمه از كسي غيبت كند."

 

* بهشتي مظلوم زيست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود."

 

 

* آنقدري كه من آنها را مي شناسم از ابرار بودند و در رأس آنها مرحوم شهيد بهشتي (ره) است."

 

* شهيد بهشتي حقيقتاً مثل سنگ آسياي گراني بود كه با گردش خود، دهها كار انجام مي داد؛ توليد انرژي مي كرد، كار راه مي انداخت، پيش مي رفت و فكر توليد مي كرد."

 

* امروز، هم حادثه هفتم تير زنده است، هم بهشتي زنده است." *

 

 

شهيد بهشتي پايه گذار ومعمار نوين قضايي كشور است."

 

 

* شخصيت عظيم القدري مثل شهيد بهشتي را از يك انقلاب گرفتن، شوخي نيست."

 

* اين مرد، مردي شديداً معتقد و متعبد بود يعني دين و شريعت را به درستي از بن دندان قبول داشت....

 

 

از تظاهر و رياكاري و از كارهايي كه خلاف صميميت و خلوص است شديداً روي گردان بود."

 

 

* بهشتي مظلوم زيست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود. * آ

 

نقدري كه من آنها را مي شناسم از ابرار بودند و در رأس آنها مرحوم شهيد بهشتي (ره) است. *

 

من شهيد بهشتي را يك فرد مجتهد, متدين, علاقمند به ملت, علاقمند به اسلام و بدرد بخور براي جامعه خودمان مي دانستم. *

 

بهشتي يك فرد نبود بهشتي يك ملت بود يراي ملت ما.

 

* آنچه من راجع به ايشان متأثر هستم، شهادت ايشان در مقابل آن ناچيز است و آن مظلوميت ايشان در اين كشور است.

 

 

* من بيشتر از بيست سال است آقاي بهشتي را مي شناسم و در اين مدت حتي نديدم يك كلمه از كسي غيبت كند.

 

 

 

بيانات مقام معظم رهبري در خصوصفاجعه هفتم تير

 

 

 

 

شهيد بهشتي مظهر و نشانه خصوصيات 72 تن بود

 

شهيد بهشتي پيشتاز انقلاب و معمار دستگاه قضاء اسلامي در كشور بود.

 

حادثه هفتم تير ثابت كرد كه شعله انقلاب خاموش شدني نيست."

 

* ريشة حادثة هفتم تير را به بن بست رسيدن خط نفاق و التقاط مي بينيم

 

آقاي بهشتي به معناي حقيقي كلمه حليم بود. معادل اين واژه را مي توان جنبه داشتن و ظرفيت نفساني داشتن ذكر كرد.

 

 

شخصيت و حيثيت آقاي بهشتي در پيشگاه الهي براي انقلاب ما ذخيره شد و ما مي توانيم براي هميشه بگوييم كه چنين فردي داشتيم و انقلاب ما با وجود چنين انسان هايي شكل گرفته است.

 

مرحوم بهشتي جنبه داشت و از ظرفيت روحي فوق العاده اي برخوردار بود و خيلي دير بر مي آشفت *

 

ظرفيت نفساني شهيد بهشتي فقط در مقابل اهانت ها نبود، بلكه ايشان در مقابل ستايش و تمجيد هم حليم بود و خود را گم نمي كرد

 

 

ويژگي خاص ايشان به كارگيري عقل، سرعت و دقت جمع بندي مسايل بود *

 

آقاي بهشتي فردي اعجاب انگيز بود و توانايي هاي وافري داشت *

 

 

كساني كه در حادثه هفتم تير به شهادت رسيدند و خونشان ريخته شد، نفوس زكيه اي از افراد بشر و انسانهاي ممتاز جامعه بودند.

 

* در فاجعه هفتم تير، حقيقتاً شهادت آنها مظلومانه بود

 

 

شهداي هفتم تير در موقعيت بسيار حساس هدف تهاجم كينه ورزانه دشمنان انقلاب قرار گرفتند."

 

وقتي به حادثه هفتم تير نگاه مي كنيم، معناي بزرگي در اين واقعة تلخ وجود دارد، كه با همة تلخي، آن معنا شيرين است؛ و آن عبارت است از زنده بودن، پويا بودن، بالنده بودن انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي"

 

 

فاجعة هفتم تير حقيقتاً سند مظلوميت ملت ايران و جمهوري اسلامي بود." * فاجعة هفتم تير نشانه اقتدار و استحكام اين نظام بود."

 

 

فاجعه 7تير ادامه جريان پانزدهم خرداد است."

 

 

* ما هرچه به اهداف انقلاب نزديك مي شويم به آرمانهاي شهيد بهشتي (ره) نيز دست مي يابيم."

 

حادثة هفتم تير مانند حادثة كربلا عكس العمل، عاطفي وسيع و عميقي بوجود آورد."

 

* شهيد بهشتي يك شخصيت ممتاز بود و هيچكس را نمي شود با او مقايسه كرد."

 

* حادثة هفتم تير باعث شناساندن هر چه بيشتر حقانيت مطلق جريان خط امام(ره) شد."

 

* حادثه هفتم تير ثابت كرد كه شعله انقلاب خاموش شدني نيست."

 

* ريشة حادثة هفتم تير را به بن بست رسيدن خط نفاق و التقاط مي بينيم."

 

* شهيد بهشتي پيشتاز انقلاب و معمار دستگاه قضاء اسلامي در كشور بود.

 

* شهيد بهشتي مظهر و نشانه خصوصيات 72 تن بود.

 


ادامه مطلب



[ جمعه 10 اردیبهشت 1395  ] [ 8:43 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
 

مهدی(عج)بیا...

 

 

ای داغداراصلی این روضه هابیا،

 

 

 

صاحب عزای ماتم کرب وبلابیا،

 

 

 

تنهاامیدخلق جهان یابن فاطمه،

 

 

 

 

ای منتهی آرزوی اولیابیا*

 

 


ادامه مطلب



[ جمعه 10 اردیبهشت 1395  ] [ 8:20 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
بیانات امام ورهبری پیرامون شهدای هفتم تیر

بيانات امام و رهبري پيرامون شهداي هفتم تير

نويد شاهد: حضرت امام خميني(ره) درباره شهيد آيت الله بهشتي فرمودند: بهشتي يك فرد نبود بهشتي يك ملت بود يراي ملت ما. همچنين مقام معظم رهبري در خصوص اين شهيد بزرگوار فرموده اند: شهيد بهشتي يك شخصيت ممتاز بود و هيچكس را نمي شود با او مقايسه كرد."

بيانات حضرت امام خميني (ره) در خصوص فاجعه هفتم تير * ملت ايران در اين فاجعه بزرگ 72 تن بي گناه به عدد شهداي كربلا از دست داد. * دست آمريكا از آستين اين خائن ها بيرون آمد و يك همچو جنايتي به مسلمين وارد كردند و كساني كه جز به مصلحت مسلمين انديشه نمي كردند از وكلاي مجلس و از دولت؛ وزرايي كه بسيار انديشمند بودند، وكلايي كه انديشمند بودند و از قوه ي قضاييه هم مثل آقاي بهشتي كه از اول شكل گرفتن جمهوري اسلامي مورد هدف بود * اين آقاي بهشتي مسلمان، متعهد، اين چه كرده بود كه توي تاكسي مي نشيني مي بيني كه دو نفر به هم مي رسند، يك حرفشان فحش به اوست، توي اجتماعات يك دسته مرگ بر كي، طالقاني را توكشتي، شما ببينيد چه ظلمي به همچنين موجود فعالي كه يك ملت بود براي ملت ما، با چه حيله هايي مي خواستند او را بيرون كنند. * يك جرياني بود كه اين روحانيون شاخص را پيش ملت رسوا كنند، با دروغ و حيله آقاي بهشتي(قدس سره) كه يك نفر آدمي بود كه مجاهد براي اسلام بود، به درد مي خورد، فعال بود، دانشمند بود، مدبّر بود، ديديد كه در صحنه كشور چه فضاحت ها درآوردند، اشرار، مردم را منحرف كردند، مردم يك وقت بيدار شدند كه بهشتي در كار نبود * من شهيد بهشتي را يك فرد مجتهد, متدين, علاقمند به ملت, علاقمند به اسلام و بدرد بخور براي جامعه خودمان مي دانستم." * بهشتي يك فرد نبود بهشتي يك ملت بود يراي ملت ما." * آنچه من راجع به ايشان متأثر هستم، شهادت ايشان در مقابل آن ناچيز است و آن مظلوميت ايشان در اين كشور است." * من بيشتر از بيست سال است آقاي بهشتي را مي شناسم و در اين مدت حتي نديدم يك كلمه از كسي غيبت كند." * بهشتي مظلوم زيست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود." * آنقدري كه من آنها را مي شناسم از ابرار بودند و در رأس آنها مرحوم شهيد بهشتي (ره) است." * شهيد بهشتي حقيقتاً مثل سنگ آسياي گراني بود كه با گردش خود، دهها كار انجام مي داد؛ توليد انرژي مي كرد، كار راه مي انداخت، پيش مي رفت و فكر توليد مي كرد." * امروز، هم حادثه هفتم تير زنده است، هم بهشتي زنده است." * شهيد بهشتي پايه گذار ومعمار نوين قضايي كشور است." * شخصيت عظيم القدري مثل شهيد بهشتي را از يك انقلاب گرفتن، شوخي نيست." * اين مرد، مردي شديداً معتقد و متعبد بود يعني دين و شريعت را به درستي از بن دندان قبول داشت.... از تظاهر و رياكاري و از كارهايي كه خلاف صميميت و خلوص است شديداً روي گردان بود." * بهشتي مظلوم زيست و مظلوم مرد و خار چشم دشمنان اسلام بود. * آنقدري كه من آنها را مي شناسم از ابرار بودند و در رأس آنها مرحوم شهيد بهشتي (ره) است. * من شهيد بهشتي را يك فرد مجتهد, متدين, علاقمند به ملت, علاقمند به اسلام و بدرد بخور براي جامعه خودمان مي دانستم. * بهشتي يك فرد نبود بهشتي يك ملت بود يراي ملت ما. * آنچه من راجع به ايشان متأثر هستم، شهادت ايشان در مقابل آن ناچيز است و آن مظلوميت ايشان در اين كشور است. * من بيشتر از بيست سال است آقاي بهشتي را مي شناسم و در اين مدت حتي نديدم يك كلمه از كسي غيبت كند. بيانات مقام معظم رهبري در خصوص فاجعه هفتم تير * شخصيت و حيثيت آقاي بهشتي در پيشگاه الهي براي انقلاب ما ذخيره شد و ما مي توانيم براي هميشه بگوييم كه چنين فردي داشتيم و انقلاب ما با وجود چنين انسان هايي شكل گرفته است. * آقاي بهشتي به معناي حقيقي كلمه حليم بود. معادل اين واژه را مي توان جنبه داشتن و ظرفيت نفساني داشتن ذكر كرد. مرحوم بهشتي جنبه داشت و از ظرفيت روحي فوق العاده اي برخوردار بود و خيلي دير بر مي آشفت * ظرفيت نفساني شهيد بهشتي فقط در مقابل اهانت ها نبود، بلكه ايشان در مقابل ستايش و تمجيد هم حليم بود و خود را گم نمي كرد * ويژگي خاص ايشان به كارگيري عقل، سرعت و دقت جمع بندي مسايل بود * آقاي بهشتي فردي اعجاب انگيز بود و توانايي هاي وافري داشت * كساني كه در حادثه هفتم تير به شهادت رسيدند و خونشان ريخته شد، نفوس زكيه اي از افراد بشر و انسانهاي ممتاز جامعه بودند." * در فاجعه هفتم تير، حقيقتاً شهادت آنها مظلومانه بود." * وقتي به حادثه هفتم تير نگاه مي كنيم، معناي بزرگي در اين واقعة تلخ وجود دارد، كه با همة تلخي، آن معنا شيرين است؛ و آن عبارت است از زنده بودن، پويا بودن، بالنده بودن انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي" * شهداي هفتم تير در موقعيت بسيار حساس هدف تهاجم كينه ورزانه دشمنان انقلاب قرار گرفتند." * فاجعة هفتم تير حقيقتاً سند مظلوميت ملت ايران و جمهوري اسلامي بود." * فاجعة هفتم تير نشانه اقتدار و استحكام اين نظام بود." * فاجعه 7تير ادامه جريان پانزدهم خرداد است." * ما هرچه به اهداف انقلاب نزديك مي شويم به آرمانهاي شهيد بهشتي (ره) نيز دست مي يابيم." * حادثة هفتم تير مانند حادثة كربلا عكس العمل، عاطفي وسيع و عميقي بوجود آورد." * شهيد بهشتي يك شخصيت ممتاز بود و هيچكس را نمي شود با او مقايسه كرد." * حادثة هفتم تير باعث شناساندن هر چه بيشتر حقانيت مطلق جريان خط امام(ره) شد." * حادثه هفتم تير ثابت كرد كه شعله انقلاب خاموش شدني نيست." * ريشة حادثة هفتم تير را به بن بست رسيدن خط نفاق و التقاط مي بينيم." * شهيد بهشتي پيشتاز انقلاب و معمار دستگاه قضاء اسلامي در كشور بود. * شهيد بهشتي مظهر و نشانه خصوصيات 72 تن بود." منبع: شوراي هماهنگي تبليغات اسلامي

ادامه مطلب



[ جمعه 10 اردیبهشت 1395  ] [ 8:18 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
سالروز شهادت آیت الله دکتر بهشتی و72تن ازیاران و فادار امام راحل
 
07 تير  |  آیت‌الله بهشتی و اعضای حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند

تاریخ ایرانی: در روز ۷ تیر ۱۳۶۰ آیت‌الله سیدمحمد حسینی بهشتی، رییس وقت دیوان عالی کشور و بیش از ۷۰ نفر از مقامات و چهره‌های برجسته سیاسی از جمله چهار وزیر، چند معاون وزیر، ۲۷ نماینده مجلس و جمعی از اعضای حزب جمهوری اسلامی در جریان انفجار مقر اصلی این حزب به شهادت رسیدند.

 

این حادثه شش روز پس از عزل بنی‌صدر از ریاست‌جمهوری صورت گرفت. سه روز قبل از وقوع این حادثه، محمد جواد قدیری، عضو کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق و طراح اصلی انفجار مسجد ابوذر که در آن آیت‌الله خامنه‌ای، امام جمعه وقت تهران مورد سوءقصد قرار گرفت، به دوستان خود با اطمینان خبر داده بود که «روز هفتم تیر» کار یکسره خواهد شد.

 

روزنامه کیهان فردای آن روز در گزارشی نوشت: «حدود ساعت ۲۱ دیشب دو بمب بسیار قوی در محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی منفجر شد که بر اثر شدت انفجار قسمت‌هایی از ساختمان فروریخت و موجب شهادت ده‌ها تن از مقامات مملکتی و نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی و چند تن از وزرا گردید.»

 

این روزنامه سپس ماجرای انفجار را به نقل از خبرنگار کشیک خود که نیم ساعت پس از انفجار به محل حادثه رسیده بود، چنین روایت کرده است: «بیش از نیم ساعت از انفجار گذشته بود که دوان‌دوان خودم را به محل حادثه رساندم. صد‌ها نفر از مردم تهران خود در خیابان‌های اطراف دفتر مرکزی حزب اجتماع کرده بودند و آمبولانس‌ها بی‌امان در رفت و آمد بودند. وقتی به چند قدمی محل انفجار رسیدم امدادگران نخستین افرادی را که زیر آوار مانده بودند به آمبولانس‌ها انتقال داده بودند. سقف بتونی دفتر مرکزی حزب بر اثر انفجار فروریخته بود و ده‌ها نفر در زیر آوار مدفون شده بودند.

 

اکثر مجروحین و شهدا که به آمبولانس‌ها حمل می‌شدند غرق در خون بودند و به هیچ وجه شناخته نمی‌شدند. یکی از شاهدان عینی انفجار که شدیداً می‌گریست گفت: آقایان دکتر باهنر، نبوی، محمد هاشمی، میرسلیم و طاهری نماینده کازرون در مجلس شورای اسلامی چند لحظه قبل از انفجار بمب سالن را ترک کردند. در این لحظه بسیاری از مردم در جستجوی آیت‌الله بهشتی بودند و یکی از پاسداران گفت که آخرین بار ایشان و حجت‌الاسلام محمد منتظری را در مقابل سالن دیده است، لیکن نیم ساعت بعد گفته شد که شیخ محمد منتظری به شهادت رسیده‌اند.»

 

روزنامه اطلاعات هم نوشت: «گزارش خبرنگاران از محل انفجار به نقل از شاهدان عینی حاکی است که احتمالا دو بمب بسیار قوی منفجر شده که صدای انفجار آن تا شعاع حداقل یک کیلومتر به وضوح شنیده شده است. این انفجار به هنگامی روی داده است که جلسه هفتگی حزب با حضور اعضای حزب، نمایندگان مجلس شورای اسلامی و احتمالا چند تن از وزیران در این محل تشکیل شده بود. گزارش خبرنگاران در ساعت ۲۳ دیشب از مقابل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ایران حاکی بوده است که در زمان مخابره خبر ۲۰ مجروح به وسیله آمبولانس به بیمارستان‌های مختلف تهران از جمله بیمارستان طرفه و سینا انتقال یافتند و از بیمارستان طرفه خبر رسید که تا آن ساعت ۸ شهید که پیکر آن‌ها به کلی متلاشی شده را به این بیمارستان آورده‌اند. یکی از این شهدا آقای طباطبایی نماینده مجلس بود اما هویت هفت نفر دیگر هنوز مشخص نشده است. خبرنگاران در گزارش خود اضافه کرده‌اند که در فاصله ساعت‌های ۲۳ تا ۲۴ دیشب ۲۴ جسد را از زیر آوار خارج کرده‌اند.»

 

روزنامه اطلاعات همچنین خبر از آن داد که «حجت‌الاسلام هادی غفاری که از این حادثه جان سالم بدر برده بود به اتفاق چند تن از روحانیون کار امداد و نجات آسیب‌دیدگان را به عهده داشته است.» به نوشته این روزنامه، کسانی که به هنگام انفجار در حیاط ساختمان مرکزی حزب بودند گفته‌اند این واقعه زمانی رخ داد که دکتر بهشتی در حال سخنرانی بود.

 

بعد از این واقعه، ابتدا از سرنوشت دکتر بهشتی اطلاعی در دست نبود و برخی امیدوار بودند نام وی در میان شهدا نباشد اما حوالی صبح ۸ تیر خبر رسید که وی نیز در میان شهداست. در پی واقعه انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی، از اولین ساعات صبح فردای آن روز عده زیادی از مردم در مقابل ساختمان انتقال خون در خیابان ویلای تهران اجتماع کردند تا با اهدای خون به مجروحین این حادثه یاری برسانند.

 

روزنامه اطلاعات در این باره نوشت که گزارش‌ها حاکی‌ است مجروحین احتیاج شدید به خون گروه «او» منفی دارند. حدود ساعت دو و نیم بامداد هشتم تیر بود که مشخص شد بمب‌ها در سطل زباله نزدیک سن سالن اصلی حزب کار گذاشته شده بود.

 

 

اسامی شهدا و مجروحان واقعه هفتم تیر

 

بعد از واقعه انفجار دفتر حزب در شامگاه هفتم تیرماه، کار تهیه آمار دقیق از اسامی کشته‌شدگان و مجروحان حادثه دو روز به طول انجامید تا اینکه اسامی نهایی شهدا و مجروحان این واقعه دو روز بعد در مطبوعات منتشر شد:

 

شهدا:

 

۱- آیت الله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی – رییس دیوان عالی کشور

۲- رحمان استکی – نمایندهٔ مردم شهرکرد

۳- دکتر سید محمد باقری لواسانی – نمایندهٔ مردم تهران

۴- دکتر سید رضا پاک‌نژاد – نمایندهٔ مردم یزد

۵- علیرضا چراغ‌زاده دزفولی – نمایندهٔ مردم رامهرمز

۶- حجت‌الاسلام غلامحسین حقانی – نمایندهٔ مردم بندرعباس

۷- حجت‌الاسلام محمد علی حیدری – نمایندهٔ مردم نهاوند

۸- حجت‌الاسلام سید محمدتقی حسینی طباطبایی – نمایندهٔ مردم زابل

۹- عباس حیدری – نمایندهٔ مردم بوشهر

۱۰- دکتر سید شمس‌الدین حسینی نایینی – نمایندهٔ مردم نایین

۱۱- سید محمد کاظم دانش – نمایندهٔ مردم شوش و اندیمشک

۱۲- علی اکبر دهقان – نمایندهٔ مردم تربت‌جام

۱۳- دکتر عبدالحمید دیالمه – نمایندهٔ مردم بوشهر

۱۴- حجت‌الاسلام دکتر غلامرضا دانش آشتیانی – نمایندهٔ مردم تفرش و آشتیان

۱۵- حجت‌الاسلام سید فخرالدین رحیمی – نمایندهٔ مردم ملاوی لرستان

۱۶- سید محمد جواد شرافت – نمایندهٔ مردم شوشتر

۱۷- میربهزاد شهریاری – نمایندهٔ مردم رودباران

۱۸- حجت‌الاسلام محمدحسین صادقی – نمایندهٔ مردم درود و ازنا

۱۹- دکتر قاسم صادقی – نمایندهٔ مردم مشهد

۲۰- حجت‌الاسلام سید نورالله طباطبایی‌نژاد – نمایندهٔ مردم اردستان

۲۱- حجت‌الاسلام حسن طیبی – نمایندهٔ مردم اسفراین

۲۲- سیف‌الله عبدالکریمی – نمایندهٔ مردم لنگرود

۲۳- حجت‌الاسلام عبدالوهاب قاسمی – نماینده مردم ساری

۲۴- حجت‌الاسلام عمادالدین کریمی – نمایندهٔ مردم نوشهر

۲۵- حجت‌الاسلام محمد منتظری – نمایندهٔ مردم نجف‌آباد

۲۶- عباسعلی ناطق نوری – نمایندهٔ مردم نور

۲۷- مهدی نصیری لاری – نمایندهٔ مردم لارستان

۲۸- حجت‌الاسلام علی هاشمی سنجانی – نمایندهٔ مردم اراک

۲۹- دکتر حسن عباسپور – وزیر نیرو

۳۰- دکتر محمد علی فیاض‌بخش – وزیر مشاور و سرپرست سازمان بهزیستی کشور

۳۱- دکتر محمود قندی – وزیر پست و تلگراف و تلفن

۳۲- موسی کلانتری – وزیر راه و ترابری

۳۳- دکتر جواد اسدالله‌زاده – معاون بازرگانی خارجی وزارت بازرگانی

۳۴- عباس ارشاد - معاون دفتر آموزش سازمان بهزیستی

۳۵- مهدی امین‌زاده – معاون بازرگانی داخلی وزارت بازرگانی

۳۶- محمد صادق اسلامی – معاون پارلمانی و هماهنگی وزارت بازرگانی

۳۷- مهندس محمد تفویضی زواره – معاون وزارت راه و ترابری

۳۸- دکتر هاشم جعفری معیری – معاون امور مالی وزارت بهداری

۳۹- ایرج شهسواری – معاون وزارت آموزش و پرورش

۴۰- عباس شاهوی – معاون وزارت بازرگانی

۴۱- دکتر حسن عضدی – معاون وزارت فرهنگ و آموزش عالی

۴۲- حبیب‌الله مهمانچی – معاون امور پارلمانی و هماهنگی وزارت کار

۴۳- غلامعلی معتمدی – معاون رفاه تعاون وزارت آموزش و پرورش

۴۴- سید کاظم موسوی – معاون وزارت آموزش و پرورش

۴۵- حسن اجاره‌دار (حسنی) – عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی و سردبیر نشریهٔ عروة‌الوثقی

۴۶- عباس ابراهیمیان – عضو حزب جمهوری اسلامی

۴۷- حجت‌الاسلام علی‌اکبر اژه‌ای – عضو دفتر سیاسی حزب جمهوری اسلامی

۴۸- علی اصغر آقازمانی – عضو حزب جمهوری اسلامی

۴۹- محمود بالاگر – عضو حزب جمهوری اسلامی

۵۰- حسن بخشایش – عضو حزب جمهوری اسلامی

۵۱- محمد پورولی – عضو حزب جمهوری اسلامی

۵۲- رضا ترابی – عضو حزب جمهوری اسلامی

۵۳- مهندس مهدی حاجیان‌مقدم – مسوول آموزش واحد مهندسین حزب جمهوری اسلامی

۵۴- محمد خوش‌زبان – عضو حزب جمهوری اسلامی

۵۵- علی درخشان – عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی

۵۶- جواد سرافراز – عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی

۵۷- حجت‌الاسلام حسین سعادتی – عضو حزب جمهوری اسلامی (مسوول آموزش شهرستان‌ها)

۵۸- حبیب‌الله مهدی‌زاده طالعی – عضو حزب جمهوری اسلامی

۵۹- سید محمد موسوی‌فر – عضو حزب جمهوری اسلامی

۶۰- محسن مولایی – عضو حزب جمهوری اسلامی

۶۱- جواد مالکی – عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی

۶۲- حجت‌الاسلام عبدالحسین اکبری مازندرانی ساروی – عضو هیات پنج نفرهٔ کشاورزی منطقهٔ مازندران

۶۳- مهندس حسین اکبری – مدیرعامل بانک کشاورزی

۶۴- مهندس هادی امینی – عضو واحد مهندسین حزب مهندسین اسلامی

۶۵- سید محمد پاک‌نژاد – عضو هیات مدیرهٔ چوب و کاغذ

۶۶- محمد رواقی – مدیر شرکت فرش ایران

۶۷- مهندس توحید رزمجو – عضو هیات مدیرهٔ گروه صنعتی ملی

۶۸- علی‌اکبر سلیمی ‌جهرمی – دبیر کل سازمان امور اداری و استخدامی

۶۹- جواد سرحدی – مدیرعامل سازمان تعاون مصرف شهر و روستا

۷۰- محمد حسن محمد عینی

۷۱- حبیب مالکی – فرماندار ایرانشهر

۷۲- مهندس محمد علی مجیدی – مشاور عمرانی وزارت کشور

 

 

مجروحان:

 

۱- علی‌اصغر باغانی – نمایندهٔ سبزوار

۲- بهرام تاج گردون – نمایندهٔ گچساران و کهکیلویه

۳- ایرج صفاتی دزفولی – نمایندهٔ آبادان

۴- مرتضی فضلعلی – نمایندهٔ گرمسار

۵- اسماعیل فردوسی‌پور – نمایندهٔ فردوس و طبس

۶- سید محمد کیاوش – نمایندهٔ اهواز

۷- محمد مروی سماورچی – نمایندهٔ طرقبه و چناران

۸- مرتضی محمودی – نمایندهٔ قصر شیرین

۹- قدرت‌الله نجفی – نمایندهٔ شهرضا

۱۰- حسین کاظم‌زاده اردبیلی – وزیر بازرگانی

۱۱- سید جلال سادتیان – معاون سازمان بهزیستی

۱۲- مسعود صادقی – معاون وزارت بهزیستی

۱۳- محمد حسن اصغرنیا – استاندار سمنان

۱۴- حجت‌الاسلام والمسلمین مسیح مهاجری – (سردبیر روزنامه جمهوری اسلامی)

۱۵- مسعود موسوی – کارمند حزب جمهوری

۱۶- علی موسوی – کارمند حزب جمهوری

۱۷- محمود جمالی – کارمند حزب جمهوری

۱۸- زین‌العابدین رییسی – کارمند حزب جمهوری

۱۹- حیدرعلی علیزاده – کارمند حزب جمهوری

۲۰- هدایت عبدی – کارمند حزب جمهوری

۲۱- دانش مهر – کارمند حزب جمهوری

۲۲- مسعود صادقی آزاد – کارمند نخست‌وزیری

۲۳- ابراهیم عبدی – واحد دانشجویی حزب جمهوری

۲۴- محمد غریب – واحد دانشجویی حزب جمهوری

۲۵- مهدی فاضلی – واحد دانشجویی حزب جمهوری

۲۶- ابراهیم فردوسی - واحد دانشجویی حزب جمهوری

 

 

عامل واقعه هفتم تیر چه کسی بود؟

 

عامل انفجار هفتم تیر، فردی به نام محمد‌رضا کلاهی، دانشجوی رشته برق دانشگاه علم و صنعت بود که پس از پیروزی انقلاب به سازمان مجاهدین خلق پیوست و با حفظ این عضویت، ابتدا پاسدار کمیته انقلاب اسلامی خیابان پاستور شد و بعد با هدایت سازمان، به داخل حزب جمهوری اسلامی راه پیدا کرد. او در حزب ارتقاء یافت و مسوول دعوت‌ها برای کنفرانس‌ها و میزگرد‌ها و جلسات شد. ضمن آنکه مسوول حفاظت حزب نیز گردید.

 

او بمب را با کیف دستی خود به داخل جلسه حزب جمهوری اسلامی واقع در نزدیکی چهارراه سرچشمه تهران انتقال داد و دقایقی قبل از انفجار، از ساختمان حزب خارج شد. پس از انفجار نیز مدتی در منزل یکی از اعضای سازمان متبوع خود مخفی شد و نهایتا از طریق مرزهای غربی کشور به عراق منتقل گردید. او در عراق با یکی از اعضای سازمان ازدواج کرد. اما در ۱۳۷۰ در فهرست اعضای «مسئله‌دار» سازمان قرار گرفت، در ۱۳۷۲ از سازمان جدا شد و در ۱۳۷۳ از عراق رهسپار آلمان گردید.

 

 

امام خمینی: بهشتی مظلوم زیست

 

در پی شهادت آیت‌الله بهشتی و یارانش در جریان انفجار هفتم تیر، بنیانگذار جمهوری اسلامی فردای آن روز در دیدار با اقشار مختلف مردم در رابطه با این واقعه بیاناتی ایراد کردند: «من این ضایعه بزرگ را به ملت ایران و شما آقایان که نزدیک بودید با آقای بهشتی و مطلع بودید از افراد دیگری که شهید شدند، به همه شما آقایان و ملت‌مان تسلیت عرض می‌کنم. بنای دشمن‌های شما بر این است که افرادی که لیاقتشان بیشتر است بیشتر مورد حمله قرار بگیرند. آن‌ها افرادی را هدف قرار می‌دهند که از آن‌ها خوف دارند که مبادا یک وقتی به آن‌ها صدمه بزنند. و این را من کرارا گفته‌ام که مرحوم آقای بهشتی در این مملکت مظلوم زیست. تمام مخالفین اسلام و مخالفین این کشور حمله مسقیمشان را به ایشان و بعضی دوستان ایشان کردند. کسی را که من بیشتر از بیست سال می‌شناختم و روحیاتش را مطلع بودم و می‌دانستم چه جور مرد صالحی و مرد به درد بخوری برای این کشور است، مخالفین او را در کوچه و بازار و محله و صحبت‌هایی که همه می‌کردند، آن طور جلوه دادند. یک مرد صالحی را به صورت یک دیکتاتور درآوردند! و شما باید مهیا[ی] این جور مسائل باشید؛ یعنی، کشوری که نهضت کرده برای آزاد شدن و برای مستقل بودن و برای اینکه وابسته نباشد به هیچ قدرتی از شرق و غرب، باید خودش را مهیا کند برای توابعی که پیش می‌آید. یا باید انسان تن در بدهد به همه ذلت‌ها و به همه زیر بار بودن‌ها و تحت سلطه بودن‌ها و یا اگر بخواهد مستقل باشد، باید عوارض و لوازمش را بپذیرد. و ملت ما چون خواسته است مستقل باشد و خواسته است که آزاد باشد و خواسته است که دست جنایتکاران را از این کشور قطع کند لابد در این پیامد‌ها هم ایستادگی می‌کنید. این جنایتکاران اشتباه‌شان این است که خیال می‌کنند ایران با این وضعی که از اول داشته تا حالا، در زمان انقلاب داشت، این مثل جاهای دیگری [است] که اگر چند تا بمب در چند جا منفجر کنند و چند نفر از عزیزانشان را از بین ببرند و به شهادت برسانند، ملت عقب می‌نشیند. در صورتی که این‌ها تجربه کردند از اول نهضت تا حالا؛ اشخاص سر‌شناس ما، دانشمندان ما، متفکران ما را ترور کردند و ملت به‌‌‌ همان استقامتی که داشت بیشتر و مصمم‌تر جلو رفت و از این به بعد هم همین طور است. این طور نیست که اگر چند نفر را شهید کردند، دیگران کنار بنشینید. این سنتی بوده است که از صدر اسلام بوده است که در مقابل همه ناامنی‌ها و همه ناراحتی‌ها و همه گرفتاری‌ها، اولیای خدا ایستادند. شاید کسی مثل رسول خدا – صلی‌الله علیه و آله و سلم - رنج نبرد در تمام عمر؛ از جوانی و کودکی تا وقتی که رحلت فرمود آن قدر که او رنج برد و آن قدر که او در مقابل قدرت‌ها، در مقابل جنایتکاران ایستاد شاید کس دیگری در تمام عمرش این طور نبود و این یک ارثی است که به دست ما رسیده است از اولیا.»

 

 

تلگرام امام خمینی به آیت‌الله منتظری به مناسبت شهادت فرزندش

 

یکی از افرادی که در واقعه انفجار دفتر حزب به شهادت رسید حجت‌الاسلام محمد منتظری فرزند آیت‌الله منتظری بود. به دنبال شهادت شهید منتظری، تلگرامی از سوی امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی بدین شرح برای آیت‌الله منتظری مخابره شد:

بسم‌ الله‌ الرحمن‌ الرحیم

حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین آقای منتظری دامت برکاته

گرچه تمام شهیدان انقلاب و شهیدان عزیز و معظم یکشنبه (هفتم تیر) شب از برادران ما و شما بودند و ملت قدر‌شناس برای آنان به سوگ نشستند و دشمنان اسلام در شهادت آنان شاد و اسلام عزیز سرافراز است لکن از فرزند عزیز شما شناختی دارم که باید به شما با تربیت چنین فرزندی تبریک بگویم. او از وقتی که خود را شناخت و در جامعه وارد شد ارزش‌های اسلامی را نیز شناخت و با تعهد و انگیزه حساب شده وارد میدان مبارزه علیه ستمگران گردید. او با دید وسیعی که داشت سعی در گسترش مکتب و پرورش اشخاص فداکار می‌نمود – محمد شما و ما خود را وقف هدف و برای پیشبرد آن سر از پا نمی‌شناخت. شما فرزندی فداکار و متعهد و متفکر و هدف‌دار تسلیم جامعه کردید و تقدیم خداوند متعال. او فرزند اسلام و فرزند قرآن بود – او عمری در زجر‌ها و شکنجه‌ها و از آن بد‌تر شکنجه‌های روحی از طرف بدخواهان به سر برد – او جوار خداوند متعال شتافت و با دوستان و برادران خود راه حق را طی کرد. خدایش رحمت کند و با موالیانش محشور فرماید. از خداوند متعال برای جنابعالی و بازماندگان آن فرزند برومند اسلام صبر و اجر خواهانم.

والسلام علیکم و رحمة‌الله

روح‌الله الموسوی الخمینی / ۸ تیر ماه ۱۳۶۰

 

 

پیام شورای موقت ریاست‌جمهوری

 

در پی انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، شورای موقت ریاست‌جمهوری که پس از عزل بنی‌صدر اداره دولت را به دست گرفته بود، پیامی به این شرح صادر کرد:

«بسم ‌الله الرحمن الرحیم

دیشب نهال نوپای انقلاب اسلامی یک بار دیگر با خون جمعی از رشید‌ترین سربازان اسلام آبیاری شد. خاک گلگون میهن اسلامی از خون فداکار‌ترین یاران امام و امت رنگ گرفت، از آنان که پیمان با خدا بسته بودند جمعی عهد و پیمان خویش را به انجام رساندند و جمعی منتظرند تا فرمان خدا کی فرا رسد و اینک یا ثارالله پیروان راه خونین تو ایستاده‌اند تا خون خویش بر شمشیر کفر، شرک و استکبار پیروز شوند و پیروز می‌شوند. دیشب دشمنان انقلاب اسلامی بارز‌ترین نشانه تا امیدی و ورشکستگی خود را به نمایش گذاشت و چهره پلید کفر و نفاق دیشب نمایان‌تر شد.

شما ای امت مسلمان ایران می‌دانید که انقلاب بزرگ و خونبار شما را خدا به پیروزی رساند و خدا نگهبان انقلاب اسلامی شماست.

 

و بدانید که با شهادت شخصیت‌ها سیل خروشان انقلاب شما باز نمی‌ایستد حضور مداوم شما در صحنه انقلاب عظیم و عزیزتان را به پیروزی کامل خواهد رساند هوشیاری دشمن را نابود خواهد ساخت و هیچ قدرتی در جهان وجود ندارد که بتواند ملتی مصمم و راسخ را که با پشتوانه ایمان به خدا به جنگ با کفر و ظلم و زور قیام کرده است شکست دهد. آنان که برای میهن اسلامی ما خواب حمام خون دیده‌اند بدانند که ما با خون خویش وضو ساخته‌ایم تا در مهراب عشق الهی قربانی شویم که شهادت در راه خدا سرنوشت مردان خدا است و این راه از کربلای حسین به کربلای همه زمان‌ها منتهی می‌شود. دشمنان انقلاب، فرزندان شیطان، مخالفان قرآن بدانند که محرومان و مستضعفان میهن اسلامی ما جز به پیروزی نمی‌اندیشند. انقلاب باز نمی‌ایستد. اسلام بی‌یاور نمی‌ماند و پرچم خونین مبارزه بر خاک نمی‌افتد و بانگ تکبیر خاموش نمی‌شود. اینک ای جوانان وطن ای علمداران اسلام، ‌ای محرومان جامعه، نگاه دشمن به شما است دشمن گمان برده است که اگر شخصیت‌های جامعه شما شهید شوند مبارزه پایان یافته است پرچم مبارزه را برافرازید، مشت‌ها را گره کنید، صفوف خود را فشرده و واحد کنید، اینک ما هستیم و دشمن رودررو برای آخرین نفس جنگ احد پایان یافت، غزوه خندق را آغاز می‌کنیم.

بنام خدا و به یاد محمد – انالله و انا الیه راجعون

شهادت یاران حسین (ع) بر امام و امت مبارک باد – شورای موقت ریاست‌جمهوری»

 

 

منابع:

 

روزنامه‌های کیهان، اطلاعات و جمهوری اسلامی، تیرماه ۱۳۶۰

سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، مؤسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی

 


ادامه مطلب



[ جمعه 10 اردیبهشت 1395  ] [ 8:17 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
شهدای هفتم تیر
 
 
 

بازخوانی فاجعه هفتم تیر+ زندگینامه شهدا

» سرویس: سياسي - سياست داخلي
100-532.jpg

حزب جمهوری اسلامی، جلسات هفتگی خود را یکشنبه‌ها برگزار می‌کرد. روز یکشنبه هفتم تیرماه 1360 نیز یکی از جلسات هفتگی حزب در دفتر مرکزی حزب واقع در سرچشمه تهران با حضور جمعی از اعضای حزب، نمایندگان مجلس و وزرای دولت برگزار شد.

 

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) منافقین سعی کرده بودند تا توسط عامل نفوذی خود «محمدرضا کلاهی» تا آن‌جا که ممکن است، مسوولان و شخصیت‌های برجسته نظام جمهوری اسلامی را به این قتلگاه بکشانند و در این انفجار از بین ببرند. اما برخی از مسوولان و شخصیت‌های برجسته نظام از جمله محمدعلی رجایی (نخست وزیر)، دکتر محمد جواد باهنر، آیت الله هاشمی رفسنجانی، حجت‌الاسلام علی‌اکبر ناطق‌نوری، آیت‌الله مهدوی‌کنی، آیت‌الله علی قدوسی، حبیب‌الله عسگر اولادی و ... به دلایلی در جلسه حضور نداشتند یا قبل از انفجار جلسه را ترک کرده بودند.

 

حدود ساعت 21 درحالی که دکتر بهشتی در حال سخنرانی بود، دو بمب بسیار قوی در دفتر مرکزی حزب منفجر شد که بر اثر شدت انفجار قسمت‌هایی از ساختمان فرو ریخت و یک محوطه به ابعاد 10 در 10 متر در هم ریخت و آوار 2 متر از سطح زمین برجسته بود. شیشه‌های ساختمان‌های اطراف نیز کاملاً خرد شد. در نخستین ساعت پس از انفجار، صدها نفر از مردم تهران در خیابان‌های اطراف دفتر مرکزی حزب اجتماع کردند و آمبولانس‌ها بی‌امان در رفت و آمد بودند. سقف بتونی دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی بر اثر انفجار بمب به کلی فرو ریخته بود و ده‌ها نفر زیر آوار مدفون شده بودند. اکثر مجروحین و شهدا که به آمبولانس‌ها حمل می‌شدند، غرق در خون بودند و به هیچ وجه شناخته نمی‌شدند.

 

کلیه بیمارستان‌هایی که شهدا و مجروحین این حادثه به آن‌ها انتقال یافته بود، به شدت از طرف مامورین کمیته‌ها کنترل می‌شد.

 

ساعت 30 /22 از بیمارستان طرفه خبر رسید: تا این ساعت هشت شهید که پیکر آن‌ها به کلی متلاشی شده به این بیمارستان برده شده‌اند و یکی از شهدا آقای طباطبایی نماینده مجلس شورای اسلامی است و هویت هفت نفر دیگر هنوز مشخص نشده است. در این بیمارستان همچنین 20 مجروح بستری است که حال مزاجی هشت نفر از آنان وخیم است.

 

در فاصله ساعت 23 تا 24، بیست و چهار جسد از زیر آور خارج شدند و ساعت 24 در حالی که نیروهای امدادگر مرکب از ارتش، سپاه، پلیس و کمیته در محل حادثه بودند. محوطه دفتر حزب پر از افرادی بود که برای امداد و کمک رسانی از لحظات اول حادثه خود را به محل رسانده بودند و این ازدحام سبب ناهماهنگی هایی در امر کمک رسانی شده بود.

 

ساعت 24 با اعلام نیاز به خون از سوی بیمارستان‌های تهران که مصدومین و مجروحین را پذیرفته بودند، عده‌ای از مردم در مقابل بیمارستان‌ها اجتماع کردند تا خون اهداء کنند.

 

در عملیات نجات مجروحین و مصدومین، اورژانس تهران حدود یکصد نفر از مجروحین را به بیمارستان‌های سینا،انقلاب، طرفه و فیروزگر انتقال داد و نیز عده‌ای توسط سایر ارگان‌ها به دیگر بیمارستان‌ها انتقال یافتند. عده‌ای از مجروحین هم به بیمارستان‌های دیگری چون جرجانی، نجمیه، بازرگانان، شفا، یحیائیان، سوانح شماره 5 و امیراعلم انتقال داده شدند.

 

ساعت نیم بامداد هشتم تیر ماه، ده‌ها تن از ماموران کمیته‌های انقلاب اسلامی 9 و 10، سپاه پاسداران، ارتش، دژبان و ماموران نجات و امداد آتش نشانی به همراه گروهی از مردم با تلاش زیادی و با بیل و کلنگ و حتی دست، مشغول کنار زدن خروارهاخاک و تیرآهن و تکه‌های بتون و آسفالت سقف بودند تا اجساد شهیدان راه انقلاب اسلامی و مجروهان را بیرون بیاورند.

 

ضمن این تلاش کسانی که مربوط به ارگان‌ها و نهادهای مختلف بودند، سعی می‌کردند که بتوانند آیت‌الله بهشتی را پیدا کنند. خیلی‌ها برای اطلاع از سرنوشت این مرد بزرگ، بی‌تاب بودند. حتی آن‌ها که مجروح بودند و تنشان زیر آوار بود، در همان حال اولین سوال‌شان از کسانی که به کمک آن‌ها آمده بودند، وضعیت دکتر بهشتی بود.

 

با تمام تلاشی که شده بود تا ساعت 5 /1 بامداد هشتم تیر، اطلاعی از وضعیت آیت‌الله بهشتی در دست نبود. عده‌ای می‌گفتند ایشان جان سالم به در برده است و فقط قسمتی از سرشان مجروح شده که به بیمارستان منتقل شده است و عده‌ای عقیده داشتند که ایشان قبل از انفجار از محل سالن خارج شده است، اما هشت صبح، رادیو خبر شهادت آیت‌الله بهشتی را اعلام کرد.

 

مردم تهران در ساعت هشت صبح، پزشکی قانونی را چون نگینی در میان گرفته بودند و پاسداران و افراد کمیته‌ها حفاظت از پزشکی قانونی را به عهده داشتند و کنترل عبور و مرور خیابان‌های اطراف را زیر نظر داشتند. جمعیت انبوه نوحه‌خوان و سینه‌زنان شعار می‌دادند که « عزا، عزاست، امروز – روز عزاست امروز – خمینی بت شکن، صاحب عزاست امروز». « می‌کُشم، می‌کشم، آن‌که برادرم کشت»، «مرگ بر آمریکا،مرگ بر اسرائیل، مرگ بر منافق».

 

ساعت 9 صبح (8 /4 /1360) اطراف پزشکی قانونی تا میدان سپه و از خیابان امیرکبیر تا میدان بهارستان مملو از مردمی بود که ناباورانه رادیوهای ترانزیستوری خود را به گوش چسبانده و یا گروه گروه دور یک روزنامه صبح حلقه زده و مشغول شنیدن و یا خواندن خبر این فاجعه دلخراش بودند.

 

در ساعت 5 /9 صبح، گروهی از پاسداران انقلاب، در حالی که مچ پای آیت‌الله بهشتی را روی دست‌های خود بلند کرده بودند، خود را به موج جمعیت عزادار و گریان رساندند و غریو شیون ده‌ها هزار نفر از حاضران در خیابان‌های اطراف پزشکی قانونی با دیدن مچ پای این مرد بزرگ که در جریان حادثه انفجار قطع شده بود، بلند شد.

 

روز سه‌شنبه 9 تیرماه 1360، مراسم تشییع پیکرهای پاک شهدای واقعه بمبگذاری دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی از مقابل مجلس شورای اسلامی آغاز شد. دیوارهای مجلس با پارچه سیاه پوشیده شده بود و مزین به شعار و تصاویر شهدا و امام خمینی بود. از نخستین ساعات بامداد جمعیت عزادار در مقابل مجلس گرد آمده و این عمل غیرانسانی مزدوران آمریکایی را محکوم کردند. انبوه مردم به حدی بود که گذر به سوی مجلس امکان نداشت و تعدادی از وزراء و نمایندگان که می‌خواستند به مجلس بروند، موفق نشدند. لحظاتی پس از ساعت 8 صبح، آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجلس شورای اسلامی به یکی از بالکن‌های ساختمان مجلس آمد. جمعیت با دیدن او یکپارچه شور شد و شعار « عزا، عزاست امروز، روز عزاست امروز، بهشتی قهرمان پیش خداست امروز»، « هاشمی، هاشمی، بگو برادرت کو» و...سر دادند و رییس مجلس ضمن تبریک و تسلیت این فاجعه به خانواده‌های شهدا و عموم مردم عزادار، گوشه‌ای از خصوصیات شهیدان از جمله شهید بهشتی را برشمرد. پس از اتمام سخنان آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، مراسم تشییع آغاز شد. دسته موزیک که از قبل در جلوی مجلس قرار گرفته بود، شروع به نواختن مارش عزا کرد و جمعیت گریه‌کنان و بر سر زنان شروع به شعار دادن کردند و جمعیت داغدار همراه آمبولانس‌ها رهسپار بهشت زهرا شدند.

 

مردم از ساعت‌ها قبل در بهشت زهرا حضور پیدا کرده بودند و در سوگ عزیزان از دست رفته عزاداری می‌کردند. با ورود ماشین‌های حامل پیکرهای شهیدان، غریو یا حسین، یا حسین، بهشت زهرا را پوشاند. پیکرهای شهیدان را به غسالخانه بردند و هر لحظه بر شدت شیون و زاری جمعیت افزوده می‌شد و مردم در دسته‌های مختلف به عزاداری و سینه‌زنی پرداخته بودند و شعار می‌دادند برای دفن شهدا، مهدی بیا، مهدی بیا. در قطعه 24 بهشت زهرا، 81 قبر کنده شده بود که جایگاه شهید آیت الله بهشتی در وسط قرار داشت. پیکرها را در حالی که ده‌ها تن زیر هر کدام « لا اله الا الله » گویان حرکت می‌کردند به طرف قطعه 24 آوردند. فشار جمعیت هر لحظه بیشتر می‌شد و جمعیت مانند دریای خروشانی به حرکت درآمده بود. همه می‌خواستند برای آخرین بار با یاران امام و امت دیدار کنند. فشار بیش از حد جمعیت، امکان دفن پیکرهای شهدا را نمی‌داد و این مساله به روز بعد موکول شد.

 

روز چهارشنبه 10 تیر 1360، با آن که اعلام قبلی نشده بود از صبح زود صدها هزار نفر از مردم تهران در بهشت زهرا حضور پیدا کردند و در میان شدیدترین تاثرات و اندوه مردم، پیکرهای شهدای مظلوم فاجعه هفتم تیر به خاک سپرده شد.

 

روز چهارشنبه 10 تیرماه، در فضایی آکنده از تاثر و تالم و در حالی که گل‌های سرخ در صندلی‌های 27 نماینده شهید قرار داشت، مجلس تشکیل جلسه داد. وجود تعدادی از نمایندگان مجروح بر روی برانکاد و صندلی چرخدار در مجلس به تمام ایادی و دشمنان انقلاب ثابت کرد که هیچ جنایت و خدعه‌ای از جانب آنان مانع حرکت امت انقلابی ایران نمی‌شود.

 

در رابطه با شهادت آیت الله بهشتی و 72 تن از یاران با وفای امام شخصیت‌ها، احزاب و گروه‌ها و نهادهای انقلابی، تلگرام‌ها و اطلاعیه‌هایی صادر کردند. همچنین مجالس متعدد سوگواری از سوی جمعیت‌های مختلف در سراسر کشور برپا شد. روز 13 تیرماه نیز از سوی امام خمینی مجلس ترحیم و تحلیل از شهید آیت‌الله بهشتی و 72 تن از یارانش با حضور نخست‌وزیر و اعضای دولت، فرزند امام، نمایندگان مجلس و هزاران تن از مردم در مدرسه عالی شهید مطهری برگزار شد.

 

انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در تاریخ هفتم تیرماه 1360 منجر به شهادت آیت‌الله دکتر محمد حسینی بهشتی دبیرکل حزب و 72 تن از یاران امام که اکثر آن‌ها مسوولیت‌هایی را در اداره امور کشور بر عهده داشتند به شهادت رسیدند که از آن جمله 4 وزیر و 27 نماینده مجلس بودند. عده‌ای نیز مجروح شدند.

 

در این بخش به معرفی مختصری از شهدای این فاجعه خواهیم پرداخت.

 

1- علی اصغر آقازمانی: در سال 1331 در قصبه نراق محلات متولد شد . فوق لیسانس حسابداری را از دانشگاه صنعت نفت اخذ کرد و با مطالعات مذهبی که داشت، مبارزاتش را شروع کرد. کلاس‌های درس شناخت شهید بهشتی در منزل ایشان دایر شد و در پیروزی انقلاب نقش فراوانی داشت و در همان روزهای اول به سازماندهی کمیته‌ها پرداخت و سپس جهاد سازندگی و نهضت سواد آموزی را نیز همراهی کرد. اندکی بعد مسوول دفتر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی شد و هماهنگی‌های ایشان را با مسوولین نظام و مجلس شورای اسلامی به انجام می‌رساند. وی در هفتم تیرماه 1360 در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.

 

2- جواد اسدالله‌زاده: در سال 1329 در مشهد به دنیا آمد. فوق لیسانس و دکترای مدیریت را در آمریکا دنبال کرد. با اعلان عزیمت امام به ایران رساله دکترای خود را نیمه تمام رها کرد و به فرانسه رفت. تا رهبرش را همراهی کند. در دوران اقامتش در آمریکا در پنج شهر، انجمن اسلامی دانشجویان را پایه گذاری کرد. پس از بازگشت امام به ایران او اقامت کوتاهی در سوریه داشت و به همراهی چند دانشجو و یک روحانی، سفارت ایران را در سوریه پاکسازی کرد.

 

پس از ورود به ایران به تدریس اقتصاد اسلامی در دبیرستان‌های مشهد پرداخت و اندکی بعد به مدیریت عالی صندوق ضمانت صادرات برگزیده شد و به تهران آمد و همزمان در مدرسه عالی بازرگانی تدریس را شروع کرد. در پی فعالیت‌های ارزنده‌اش به معاونت بازرگانی خارجی در دولت شهید رجایی منصوب شد و عاقبت در هفتم تیر 1360 به دیار جاودانه شتافت.

 

3- رحمان استکی: در سال 1329 در شهرکرد به دنیا آمد. در رشته علوم تربیتی فارغ التحصیل شد و در جلسات درسی استاد محمد تقی جعفری و درس خصوصی شهید بهشتی حضور یافت. سازماندهی راهپیمایی زادگاهش با نظارت و هدایت او صورت می گرفت و طی یک سند محرمانه به عنوان عامل تحریک دانش‌آموزان استان به ساواک معرفی شد.

 

پس از پیروزی انقلاب به عنوان معاون آموزش و سرپرست اداره کل آموزش و پرورش استان چهارمحال و بختیاری انتخاب شد و اندکی بعد با رای قاطع مردم به مجلس شورای اسلامی راه یافت و سرانجام در فاجعه هفتم تیر به شهادت رسید.

 

4- هادی امینی: در سال 1332 در تهران متولد شد. مهندسی مکانیک و تاسیسات را از دانشگاه تهران اخذ کرد. با پیروزی انقلاب و در پی عضویت در حزب جمهوری اسلامی، یکی از سرپرستان بنیاد مستضعفان شد و پس از آن فعالیت وسیعی را برای آبرسانی به دهات اطراف تهران آغاز کرد. مدتی را در واحد مهندسین استانداری تهران خدمت کرد. در افشای منافقین و بنی‌صدر کوشش فراوانی داشت و یک بار نیز تا مرز شهادت پیش رفت اما عاقبت نام او در کنار شهید بهشتی و در هفتم تیر 1360 در دفتر شهادت ثبت شد.

 

5- حسن اجاره‌دار: در سال 1329 در تهران متولد شد. کار و تحصیل را با هم انجام می‌داد و موفق به گرفتن دیپلم ریاضی شد. مبارزه را از سال 1349 آغاز کرد و در سال 1355 دستگیر شد. وی که از یاران شهید بهشتی و دکتر مفتح بود، با پیروزی انقلاب به گسترش کتابخانه‌های مساجد تهران پرداخت و فعالیت‌های قوی سیاسی خود را در سطوح دانشجویی پی‌گرفت. در اسفند ماه 1357 به عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی درآمد و در 7 تیر 1360 به جمع شهیدان پیوست.

 

6- عباس ابراهیمیان: پس از پیروزی انقلاب، نخستین کارش را در کمیته امداد خمینی آغاز کرد و سپس به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد. در روابط عمومی حزب و واحد شهرستان‌ها نهایت همت خود را صرف کرد و از آن‌جا به واحد تشکیلات رفت.

 

از آن‌جایی که بعضی از اعضاء خانواده‌اش جذب گروهک منافقین شده بودند با آن‌ها قطع رابطه کرد و به همین علت سخت مورد آزار و اهانت واقع شد و سرانجام در فاجعه هفتم تیرماه 1360 به شهادت رسید.

 

7- محمدصادق اسلامی: در سال 1311 در تهران متولد شد. کار و تحصیل را با هم دنبال کرد و در سال 1330 به همراه حاج صادق امانی، گروه شیعیان را بنیاد نهاد. پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور، 2 سال در زندان ماند و در سال 1355 با شهید اندرزگو، یک گروه ضربت علیه رژیم شاه را سامان داد. با شهادت اندرزگو، مجدداً زندانی شد و بعد از آزادی برای نخستین بار در یک سخنرانی در حرم حضرت عبد العظیم از بنیانگذار جمهوری اسلامی به عنوان امام خمینی یاد کرد. وی از رهبران راهپیمایی‌های بزرگ و از مسوولین کمیته استقبال و حفاظت اقامتگاه امام بود. در دولت شهید رجایی به عنوان معاون هماهنگی و پارلمانی وزارت بازرگانی برگزیده شد و در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

 

8- علی اکبر اژه‌ای: در سال 1331 در اصفهان به دنیا آمد. پدرش آیت‌الله اژه‌ای از مجتهدین عالیقدر اصفهانی بود. وی در حوزه و دبیرستان تحصیلاتش را ادامه داد و لیسانس روانشناسی و فلسفه از دانشگاه اصفهان دریافت کرد. یکی از شاگردان خصوصی شهید بهشتی بود و بعدها در کانون علمی تربیتی جهان اسلام و مسجد امام علی(ع) اصفهان به فعالت پرداخت. «فرصت در غروب» و «نقد گزارشی بر شناخت» از دستاوردهای همین فعالیت‌هاست.

 

وی به اتفاق علی‌اکبر پرورش، شهید هاشمی‌نژاد و شهید محمد منتظری به لیبی سفر کرد و با معمر قزافی و چهره‌های انقلاب لیبی آشنا شد.

 

از آثار علی‌اکبر اژه‌ای، «ایمان از دیدگاه قرآن»، «صبر از دیدگاه قرآن»، «انسان از دیدگاه قرآن»، «دومین رمضان»، «شب قدر»، «فقه از دیدگاه اسلام»، «توحید برای جوانان»، «روانشناسی و فلسفه» و ... را می‌توان نام برد. وی در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به جمع شهدای انقلاب پیوست.

 

9- حسین اکبری: در سال 1323 در تهران متولد شد. در رشته دامپروری از دانشگاه تهران، دانشنامه گرفت و به استخدام بانک تعاون کشاورزی در آمد. در حادثه 17 شهریور به همراه پسر کوچکش به طرز معجزه آسایی از مرگ نجات یافت.

 

پس از پیروزی انقلاب، در اکثر ارگان‌ها از جمله جهاد سازندگی، دادستانی انقلاب، حزب جمهوری اسلامی و ستاد تبلیغات شورای عالی دفاع همکاری داشت. وی از بانیان انجمن‌های اسلامی کارکنان دولت و جامعه اسلامی فارغ التحصیلان دانشگاه‌های کشور بود. وی در فروردین 1360 به سمت مدیر عامل بانک کشاورزی منصوب شد و چند ماه بعد در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر ماه به شهادت رسید.

 

10 مهدی امین‌زاده: در سال 1328 متولد شد و خیلی زود به مدارج عالی تحصیل دست یافت. او پس از اخذ درجه فوق لیسانس در رشته اقتصاد، تحصیلات خود را در رشته دکترای برنامه‌ریزی اقتصاد در تگزاس دنبال کرد و با ورود امام به پاریس، عازم آنجا شد.

 

با ورود به ایران ابتدا در کمیته‌های مشهد شروع به کار کرد و در مهر ماه 1358 به عضویت هیات مدیره شرکت گسترش خدمات بازرگانی منصوب شد. در بهمن 1358 به معاونت بازرگانی داخلی وزارت بازرگانی برگزیده شد و همت خود را صرف رفع تنگناهای اقتصادی کشور کرد و در هفتم تیر 1360 به کاروان شهدای سرچشمه پیوست.

 

12حسن بخشایش: در سال1366 درتهران متولدشد. درسال1355 به دانشگاه علوم تبریز راه یافت و مبارزاتش را در تبریز و همزمان با انقلاب اسلامی شروع کرد و کانون نهضت اسلامی را در آن‌جا بنیان گذاشت.

 

در آشوب حزب منحله خلق مسلمان به سختی مقاومت کرد و برنامه‌های فراوانی برای رادیو و تلوزیون تبریز ساخت. دفتر جهادسازندگی تبریز به همت او راه‌اندازی شد. سپس دردانشگاه تبریز فعالیت‌های فرهنگی را آغاز کرد و در مهرماه 1359 عضوحزب جمهوری اسلامی شد و در فاجعه هفتم تیر به شهادت رسید.

 

13- محمد بالاگر: در سال 1328 در اراک متولد شد. خانواده‌ای مستضعف اما پایبند داشت. زندگی سیاسی‌اش را در سال آخر دبیرستان و با پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی، شروع کرد.

 

در روزهای پیروزی و تسخیر پادگان‌های ارتش با فریادهای الله‌اکبر پیشاپیش فاتحان می‌جنگید. بعد از پیروزی به خدمت سربازی در سومار و قطور رفت، سپس به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد و مسوول واحد سمعی و بصری حزب شد و در فاجعه هفت تیر به جمع شهدا پیوست.

 

14- آیت‌الله سیدمحمد حسینی بهشتی: در سال 1307 در اصفهان و یک خانواده روحانی به دنیا آمد. از چهار سالگی، تحصیلاتش را در مکتب خانه آغاز کرد. در سال 1321 تحصیلات دبیرستانی را رها کرد و در مدرسه صدر اصفهان مشغول تحصیل علوم دینی شد. در سال 1325 عازم تهران شد و به تحصیل در دانشکده معقول و منقول مشغول گردید و در سال 1330 موفق به اخذ لیسانس از این دانشکده شد. از سال 1333 تا 1342 با تاسیس دبیرستان دین و دانش در قم به نزدیک ساختن حوزه و دانشگاه پرداخت و طی همین سال‌ها در تاسیس و فعالیت هیات‌های مؤتلفه نقش مهمی ایفا کرد. پس از ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر وقت ایران، به وسیله این گروه، با استفاده از این موقعیت دعوتی که آیات عظام قم از ایشان برای هدایت مسجد هامبورگ به عمل آوردند، عازم آلمان شد و در سال 1349 به ایران بازگشت اما رژیم پهلوی مانع مسافرت مجدد وی به آلمان شد. دکتر بهشتی در سال 1354 به دلیل اشاعه مفاهیم سیاسی قرآن طی جلساتی که از چهار سال پیش از آن شروع شده بود، بازداشت شد اما پس از مدتی آزاد شد و در تشکیل جامعه و روحانیت مبارز به همراه آقایان مطهری، مفتح، ملکی، امامی کاشانی و جمعی دیگر از علمای مبارز، نقش فعالی ایفا کرد. او همچنین نقش موثری در هدایت انقلاب اسلامی در داخل کشور داشت و پس از عاشورای 1357 مدتی دستگیر شد. با عزیمت امام خمینی(ره) به فرانسه، وی نیز عازم پاریس شد و به امر امام(ره) هسته اولیه شورای انقلاب را با همکاری افراد دیگری چون آیت‌الله مطهری و آیت‌الله موسوی اردبیلی و حجج الاسلام رفسنجانی و باهنر تشکیل داد.

 

پس از پیروزی انقلاب، آیت‌الله بهشتی به ترتیب سمت‌های ریاست شورای انقلاب، نیابت رییس مجلس خبرگان و ریاست دیوان عالی کشور را بر عهده داشت. وی از موسسان حزب جمهوری اسلامی و اولین دبیرکل این حزب بود. از آثار وی می‌توان کتاب‌های «خدا از دیدگاه قرآن»، «نماز چیست؟»، «روحانیت در اسلام»، « شناخت دین»، «مالکیت» و ... را نام برد.

 

آیت‌الله بهشتی سرانجام در هفتم تیر 1360 به همراه 72 تن از یارانش در جریان انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.

 

15- محمد پورولی: در سال 1335 در تهران متولد شد. خانواده مستضعف اما متدین او در جنوب شهر تهران سکونت داشتند. وی در سال 1355 در رشته بازرگانی و مدیریت دانشگاه غزالی قزوین پذیرفته شد و انجمن اسلامی این دانشگاه را بنیان نهاد. بعد از پیروزی انقلاب به عضویت بخش سیاسی و سپس دانش‌آموزی حزب جمهوری اسلامی درآمد و تمام همت و تلاش خود را صرف گسترش سلاح عقیدتی و سیاسی دانش آموزان کرد. وی در شامگاه هفتم تیر 1360 به جمع شهیدان انقلاب پیوست.

 

16- سیدرضا پاک‌نژاد: در سال 1303 در شهرستان یزد متولد شد. پس از اخذ دیپلم به مکه مشرف شد و سپس به دانشکده پزشکی دانشگاه تهران راه یافت. رساله دکترای خود را با عنوان «تمام برنامه‌های دانشکده پزشکی در اسلام» نوشت و با درجه ممتاز فارغ التحصیل شد. وی به زبان عربی آشنا بود؛ لذا مقدمات را نزد اساتید حوزوی آموخت و بیش از صد و ده جلد کتاب در معارف و پزشکی تحریر کرد که معروفترین آن‌ها، «اولین دانشگاه و آخرین پیامبر» بود. ایشان علاوه بر مکه و عراق به سوئیس، پاریس، لندن و برلین سفر کرد و تحقیقات فراوانی در این سفرها انجام داد.

 

او پس از انقلاب، به عنوان نماینده مردم یزد به مجلس شورای اسلامی راه یافت و همراه برادرش سید محمد در 7 تیر 1360 به شهادت رسید.

 

17- سیدمحمد پاک‌نژاد: در سال 1318 در یزد متولد شد. اجدادش از علمای طراز اول شهر و حوزه علمیه یزد بودند. وی دوره ابتدایی را در دبستان ملی اسلام و تحصیلات متوسطه را در یزد و تهران طی کرد. پس از اخذ دیپلم با توجه به علاقه‌ای که به مذهب داشت، لبنان را برای ادامه تحصیل و گذراندن دوره دانشگاهی انتخاب کرد. در لبنان همچنین از محضر امام موسی صدر کسب فیض کرد و برای ادامه تحصیل به آلمان و سوئیس رفت. دکترای خود را در رشته اقتصاد و پایان نامه ای تحت عنوان «مسائل اقتصادی در اسلام» اخذ کرد.

 

پس از پیروزی انقلاب به عنوان عضو هیئت مدیره کاغذ و چوب منصوب و خدمات صادقانه‌ای در جهت تهیه طرح‌های اقتصادی برای وزارت بازرگانی انجام داد و در فاجعه هفت تیر 1360 به شهادت رسید.

 

18- رضا ترابی: در سال 1336 در تهران متولد شد. خانواده‌ای فقیر در یکی از محلات جنوب شهر داشت و هنوز بیش از 13 سال نداشت که پدرش را از دست داد. در سال 1356 به دانشگاه صنعتی شریف راه یافت و در رشته برق به تحصیل پرداخت و عضو انجمن اسلامی دانشگاه شد.

 

پس از پیروزی انقلاب عضو حزب جمهوری اسلامی شد و مسوولیت تبلیغات شاخه دانشجویی حزب را بر عهده گرفت و در شامگاه هفتم تیر در انفجار دفتر مرکزی حزب به شهادت رسید.

 

19- محمود تفویضی: در سال 1326 در تهران متولد شد. خانواده‌ای متدین داشت و در رشته مهندسی راه و ساختمان از دانشکده پلی تکنیک فارغ‌التحصیل شد. در دوران رژیم طاغوت، از استخدام در دستگاه‌های دولتی اجتناب کرد و همگام با امت مسلمان ایران در جریانات انقلاب شرکت می‌کرد.

 

پس از پیروزی انقلاب به خدمت وزارت راه و ترابری درآمد و در استان خوزستان انجام وظیفه کرد و در دی‌ماه 1358 به معاونت وزارت راه و ترابری انتخاب شد. وی در هفتم تیر 1360 در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.

 

20- عباس جهانبخشی: در سال 1323 در تهران متولد شد. پس از 17 شهریور خونین، به همراه چند تن از همفکرانش، انجمن اسلامی مددکاران را به وجود آورد و رسیدگی به امور خانواده‌های شهدا، مجروحین و معلولین را دنبال کرد و در افشاگری علیه رژیم پهلوی، عزمی راسخ داشت.

 

پس از پیروزی انقلاب به ریاست دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران منصوب شد و به دعوت سازمان بهزیستی کشور، معاونت آموزش آن سازمان را بر عهده گرفت. وی سرپرستی ستاد تداوم امداد جبهه را نیز به عهده داشت و سرانجام در جمع شهدای هفت تیر، دعوت حق را لبیک گفت.

 

21- علیرضا چراغزاده دزفولی: در سال 1332 در اهواز به دنیا آمد. پدرش درودگری ساده بود و او کار و تحصیل را با هم دنبال کرد. پس از اخذ لیسانس در رشته حسابداری به استخدام شرکت نفت درآمد و یک سال بعد استعفاء نمود. نخستین مسوولیت او پس از انقلاب، بخشداری هفتگل بود و یک سال بعد در 27 سالگی به عنوان نماینده مردم هفتگل و رامهرمز به مجلس شورای اسلامی راه یافت. مقالات فراوانی در زمینه روش مطالعه و برداشت و روش سخنرانی از او را در دست است که یادگار دوران تحصل و تحقق اوست. وی در هفتم تیر 1360 در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.

 

22- حجت‌الاسلام غلامحسین حقانی: در سال 1320 در شهر قم متولد شد. همراه علوم دینی، تحصیلات متوسطه را به پایان برد و به قصد افشای رژیم و بیداری مردم عازم شهرها و روستاهای کشور شد. بعد از رسیدن به اجتهاد، موسسه فرهنگی «در راه حق» و «اصول دین» را بنیان گذارد و کتاب «اسلام پیشرو نهضت‌ها» را در همین ایام تالیف کرد. سپس به سازماندهی هسته‌های مبارزه در شهرهای مختلف کشور پرداخت و ساواک را از این کار به وحشت انداخت. مخفیانه به عراق و به دیدار امام شتافت و در بازگشت توسط ساواک دستگیر و ابتدا به اعدام و سپس به 12 سال زندان محکوم شد. او در طول زندان هرگز تقاضای ملاقات با خانواده‌اش را نکرد و عاقبت با اوج‌گیری انقلاب از زندان آزاد شد.

 

وی از جمله روحانیونی بودکه در دانشگاه تهران تحصن کرد و کمیته استقبال از امام را همراهی نمود، با ورود امام به ایران، دفتر تبلیغات اسلامی قم را تاسیس کرد و در اسفند1357به عنوان نماینده امام و ریاست دادگاه و حاکم شرع استان‌های هرمزگان و سیستان و بلوچستان عازم جنوب شد و به درخواست مردم از سوی امام(ره) امامت جمعه بندرعباس را پذیرفت. چندی بعد، طی حکمی از سوی امام، عضو شورای عالی تبلیغات اسلامی شد و اولین سرپرست و بنیانگذار سازمان تبلیغات اسلامی گردید. و عاقبت به همراه شهید مظلوم بهشتی در 7 تیر1360 به شهادت رسید.

 

23- سیدمحمد باقر حسینی لواسانی: در سال 1322 در تهران متولد شد. خانواده‌ای روحانی ساکن یکی ازمحلات جنوب تهران – سنگلج – داشت. اجدادش از علما و مدرسین حوزه‌های علمیه بودند و مادرش او را حسین صدا می‌زد. در سال 53 بود که تخصص گوش و حلق و بینی را به پایان رساند و در شمیرانات به طبابت پرداخت. همزمان با تحصیل طب، دوره تربیت معلم را گذراند و علوم فقهی و فلسفه را نزد علمای بزرگ آموخت. از محل کار به علت فعالیت‌های مذهبی به دادگاه اداری فراخوانده شد و تا پیروزی انقلاب از کار منفصل گردید. وی همراه با دکتر واعظی به درمان مجروحین 17 شهریور پرداخت و اندکی بعد در 21 بهمن 1357 عازم تسخیر کلانتری‌ها شد. در 22 بهمن به اتفاق برادرش دکتر جعفر حسینی لواسانی، به بیمارستان رویال رفت و مداوای مجروحین نبردهای خیابانی را به عهده گرفت.

 

پس از پیروزی انقلاب به معاونت بهزیستی وزارت بهداشت برگزیده شد و با شهید فیاض بخش طرح سازمان بهزیستی را پی‌ریزی کرد و عاقبت در حالی که نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود، در فاجعه هفت تیر به شهادت رسید.

 

24- حجت الاسلام محمدعلی حیدری: در سال 1315 در قم به دنیا آمد. پدرش از علمای برجسته و مورد احترام منطقه غرب بود. در سن سی سالگی به درجه اجتهاد رسید و همگام با روحانیون در خرداد 1342 مبارزاتش را شروع کرد و دستگیر شد و به زندان قزل قلعه منتقل گردید. پس از فوت پدرش، به نهاوند رفت و در سال 1355 از سوی امام ماموریتی به لبنان داشت و با امام موسی صدر ملاقات کرد. در بازگشت دستگیر شد و به شهر بابک تبعید گردید.

 

در بازگشت از تبعید، با استقبال بی‌سابقه مردم نهاوند مواجه شد و مجدداً دستگیر و به زندان افتاد. در زمان بختیار در دانشگاه تهران تحصن کرد و پس از پیروزی انقلاب از سوی امام به عنوان امام جمعه نهاوند برگزیده شد. همزمان سرپرستی کمیته‌های انقلاب و حاکمیت شرع دادگاه‌های همدان را بر عهده گرفت. کمی بعد با آرای قاطع مردم همدان به مجلس رفت و عاقبت در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر 1360 به شهادت رسید.

 

25- عباس حیدری: در سال 1323 در یکی از روستاهای شیراز به دنیا آمد. با پایان بردن دوره دبیرستان به عنوان تکنسین مخابرات در وزارت پست و تلگراف استخدام شد. مبارزاتش را علیه رژیم پهلوی از همان روستا شروع کرد و با تعقیب و آزار ساواک به بوشهر منتقل شد.

 

در دوران پیروزی انقلاب، نقش مهمی در مخابره پیام‌های امام خمینی داشت و پس از پیروزی از سوی مردم بوشهر به نمایندگی مجلس شورای اسلامی برگزیده شد. وی در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

 

26- دکتر سیدشمس‌الدین حسینی نائینی: در سال 1312 در سلطان نصیر نائین متولد شد. تحصیلاتش را در حالی که از نعمت پدر محروم بود، ادامه داد و فوق لیسانس خود را از دانشکده الهیات و معارف اسلامی گرفت. برای نگارش رساله خود به هندوستان رفت و موضوعی تحت عنوان «فلسفه دعا و مقایسه ادعیه اسلام با سایر ادیان» را انتخاب و نوشت. وی با شهید رجایی و دیگر مبارزین در دبیرستان قدس آشنا شد و فعالیت‌های فرهنگی خود را با موسسه رفاه آغاز کرد. سپس با دکتر باهنر و شهید بهشتی در سازمان تحقیقات و برنامه‌ریزی آموزش و پرورش همکاری داشت و موسسه خیریه ولی‌عصر، صندوق جاوید و جلسات تفسیر قرآن را راه‌اندازی کرد.

 

پس از پیروزی انقلاب به عنوان کارشناس امور دینی در وزارت آموزش و پرورش آغاز به کار کرد و سپس با رای قاطع مردم نتئین به مجلس شورای اسلامی رفت و سرانجام در شامگاه هفتم تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.

 

27- حجت‌الاسلام سیدمحمدتقی حسینی طباطبایی: در سال 1307 در زابل به دنیا آمد. پس از تحصیلات ابتدایی به قم و نجف مشرف شد و از محضر علمای بزرگ بهره گرفت. آنگاه به زابل بازگشت و اداره مدرسه علمیه امامت جماعت مسجد آن‌جا را پذیرفت. وی تلاش‌های فراوانی برای وحدت شیعه و سنی کرد و نقش مهمی در فرار مبارزان متعهد داشت. بارها ساواک به ضرب و شتم و اهانت نسبت به ایشان پرداخت و به تهران احضارش کرد.

 

وی در پیروزی انقلاب و هدایت مردم زابل، نقش ویژه‌ای داشت و پس از پیروزی به نمایندگی از مردم زابل به مجلس شورای اسلامی رفت و در آن‌جا یکی از ائمه جماعت مجلس بود و در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

 

28- مهندس حاجیان مقدم: در سال 1333 در تهران متولد شد. در خانی‌آباد در خانواده‌ای متدین و مبارز بزرگ شد. پدرش از همرزمان نواب صفوی بود. لیسانس مدیریت اقتصاد را از ایران و کارشناسی مدیریت مهندسی را از آمریکا گرفت. همراه با دانشجویان مسلمان در ایران و آمریکا بر علیه رژیم پهلوی فعالیت داشت، به طوری که در آمریکا دستگیر و در زندان اعتصاب غذا کرد. در سال 1359 در حالی که تحت تعقیب بود به کمک سازمان‌های آزادیبخش به میهن برگشت و خدمات خود را در ستاد کمک به مناطق جنگ زده آغاز کرد. بسیج اقتصادی کشور و دفتر طرح‌ها و بررسی‌های نخست‌وزیری از دیگر مراکز فعالیت او بودند. در حزب جمهوری اسلامی، مسوول آموزش واحد مهندسین حزب جمهوری اسلامی بود و همراه با شهید بهشتی و دیگر یاران امام در هفتم تیر 1360 جاودانه شد.

 

29- محمد خوش زبان: در سال 1340 در تهران متولد شد. در یک خانواده مذهبی بزرگ شد و تحصیلاتش را تا دیپلم ادامه داد و از دانش‌آموزان ممتاز و صاحب مطالعه دبیرستان بود. زندگی سیاسی اش را از همان زمان آغاز کرد و بعدها در جریان پیروزی انقلاب نقش پرشوری را عهده دار شد و در درگیری های بهمن 1357 به رزمندگان انقلاب، مهمات می رساند و در سقوط کلانتری‌ها مؤثر بود. بعد از پیروزی انقلاب به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد و به ترتیب سرپرستی منطقه، سرپرستی تبلیغات استان و مسوولیت انتظامات نماز جمعه و راهپیمایی را پذیرفت و در فاجعه هفتم تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.

 

30- عبدالحمید دیالمه: در سال 1332 در تهران متولد شد. فلسفه و منطق را نزد استاد شهید مطهری و تحصیلات جدید را در رشته پزشکی دانشگاه مشهد ادامه داد. در دوران دانشجویی، کتابخانه اسلامی خوابگاه دانشگاه مشهد را راه‌اندازی کرد و برای نخستین بار جلسات دعای کمیل را در کنار مبارزات سیاسی رایج ساخت. او جلسات سخنرانی پر باری با عنوان «صراط مستقیم» داشت که دانشجویان و مردم عادی با اشتیاق از آن استقبال می‌کردند.

 

بعد از اخذ دکتری، «مجمع تفکرات شیعی» را در تهران پایه‌گذاری کرد و مبارزات مؤثری را در برابر خطوط و تفکرات انحرافی پی‌گرفت. فعالیت‌های سیاسی‌اش در مشهد، او را به عنوان یک چهره مبارز و محبوب در میان مردم مشهور کرد و در حالی که تنها 29 سال داشت با اکثریت قاطع آراء مردم مشهد به مجلس شورای اسلامی راه یافت. او در شامگاه هفتم تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.

 

31- حجت الاسلام سید محمد کاظم دانش: در سال 1318 در دزفول متولد شد. در خانواده‌ای روحانی بزرگ شد و بعد از تحصیلات ابتدایی به قم رفت. از آن‌جا برای تبلیغ تفکر سرخ شیعی به سراسر کشور سفر کرد. بارها به علت افشاگری‌هایش علیه رژیم ممنوع‌المنبر شد. با گروه‌های مبارز ارتباط تنگاتنگ داشت و دو کتاب «سیمای فداکاران» و «غازهای مهاجر» را به تحریر درآورد. پس از پیروزی انقلاب به شوش رفت و سرپرست کمیته و امام جمعه آن‌جا شد. با درایت و توان مدیریتی خاص در آن منطقه مرزی تفاوت‌های قوی و اختلافات گروهی مردم را حل و فصل کرد و سلاح‌هایی که در جریانات انقلاب به دست مردم افتاده بود، جمع آوری و در خدمت توان نظامی سپاه و کمیته در آورد. پس از مدتی از سوی مردم شوش و اندیمشک به مجلس شورای اسلامی راه یافت و در شامگاه 7 تیر 1360 به فیض شهادت نائل آمد.

 

32- حجت‌الا سلام دکتر غلامرضا دانش: در سال 1309 در آشتیان به دنیا آمد. دروس حوزوی و دانشگاهی را باهم ادامه داد و در حوزه در حجره شهید بهشتی و دکتر مفتح اقامت داشت. دکترای خود را در الهیات تحصیل کرد و پس از آن به معلمی مشغول شد. وی از بنیانگذاران موسسه فرهنگی قدس و مدیر دبیرستان جهان‌آرا بود. مبارزاتش را از همان دوران طلبگی شروع کرد و بارها توسط ساواک دستگیر و تعقیب شد. پیش از پیروزی انقلاب و در 17 شهریور، دخترش محبوبه دانش، در جریان تظاهرات به شهادت رسید.

 

او بعد از پیروزی انقلاب برای ایجاد تغییر و دگرگونی در مدارس ایرانی خارج از کشور به ترکیه و سپس امارات متحده عربی سفر کرد و در بازگشت، از طرف مردم تفرش و خلجستان به مجلس شورای اسلامی راه یافت. وی عاقبت در شامگاه هفتم تیر 1360 به فیض شهادت نائل آمد.

 

33- علی اکبر دهقان: در سال 1327 در تربت جام زاده شد. در خانواده‌ای کارگر و مهاجر که از یزد به آن‌جا آمده بود، بزرگ شد و دیپلم طبیعی و فوق دیپلم ریاضی را اخذ و بلافاصله به تدریس در دبیرستان‌های شهرش پرداخت. در همان ایام انجمن مبارزه با بهائیت را پایه‌گذاری کرد و در کنار آن صندوق قرض الحسنه المهدی(عج) را به گونه‌ای آبرومند تاسیس و اداره کرد.

 

بارها از سوی ساواک مورد هجوم واقع شد و در جریانات انقلاب به عنوان پیشرو و خط دهنده شهرت یافت. با برگزاری نخستین دوره مجلس شورای اسلامی به نمایندگی از مردم تربت جام به مجلس رفت و در شامگاه هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

 

34- علی درخشان: در سال 1319 در تهران متولد شد. پس از تحصیلات ابتدائی و متوسطه به ضرورت مبارزه علیه رژیم پی برد و از با سابقه‌ترین مبارزین انقلاب بود. سی سال در کار تدارکات و تهیه امکانات برای مبارزین متعهد و تامین هزینه اقدامات علیه حکومت پهلوی بود. بخش اعظم مخارج راهپیمایی‌های عظیم سال 1357 و اغلب خیریه‌های سیای و خدماتی اجتماعی را به عهده داشت و بسیار مورد اعتماد شهید بهشتی، استاد مطهری و آیت‌الله طالقانی بود. با این همه تمکن مالی، هرگز خانه‌ای برای خود تهیه نکرد و با شروع فعالیت حزب جمهوری اسلامی، انجام مسوولیت امور مالی حزب را بر عهده گرفت. وی سرانجام در فاجعه هفت تیر به جمع شهدا پیوست.

 

35- حجت الاسلام سیدفخرالدین رحیمی: در سال 1323 در شهر خرم‌آباد به دنیا آمد. جدش از علمای بزرگ شهر بود و او به همراه برادرش برای کسب علوم حوزوی به قم رفت. در سال 1341 و در ماجرای فیضیه قم در حالی که مشغول چسباندن اعلامیه بود، دستگیر و به زندان رفت. پس از آزادی مبارزاتش را پی‌گرفت و برای بار دوم به جرم کندن تابلوی خیابان ششم بهمن، به زندان رفت. او یک بار دیگر نیز به جرم اهانت به اشرف پهلوی زندانی شد و مجموعاً 18 ماه در حبس به سر برد. او هر بار پس از آزادی، کار مبارزه را جدی‌تر آغاز می‌کرد و عاقبت ممنوع‌المنبر و از آنجا به ایرانشهر و از آن‌جا به اقلید فارس تبعید شد. در بازگشت از تبعید فعالیت‌های مذهبی و مبارزاتی را در مسجد علوی ادامه داد که بعدها آن‌جا مقر کمیته‌های انقلاب شد.

 

در اولین دوره مجلس شورای اسلامی به نمایندگی از مردم ملاوی به مجلس راه یافت و در هفتم تیر 1360 به فیض شهادت نائل آمد.

 

36- محمد رواقی: در سال 1328 در شهر مقدس مشهد به دنیا آمد. پس از پایان تحصیلات متوسطه، وارد مدرسه عالی بازرگانی شد. در اوج خفقان و حکومت زور، انجمن اسلامی دانشکده را تاسیس کرد و تحت تعقیب ساواک قرار گرفت. بر اثر شکنجه‌های فراوان، شنوایی‌اش مختل شد و در همان حال و به محض آزادی برای اخذ فوق لیسانس مدیریت و بازرگانی به دانشگاه ایالتی ادموند آمریکا رفت.

 

پس از پیروزی انقلاب به ایران آمد و نخست عضو هیات مدیره و سپس مدیر عامل شرکت فرش ایران شد. وی سرانجام در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

 

37- مهندس توحید رزمجومین: در سال 1330 در تهران متولد شد. در حالی که خانواده‌اش از نظر اقتصادی در تنگنا بود، کار و تحصیل را با هم دنبال کرد و در سال 1356 موفق به اخذ لیسانس صنایع شد. به علت عقاید و مبارزاتی که داشت به عنوان سرباز صفر به «چهل ذختر» تبعید شد و در دوران انقلاب از پادگان فرلر کرد.

 

پس از پیروزی انقلاب، مدیر داخلی شرکت سار اول شد و با سمت عضویت در هیات مدیره گروه صنعتی ملی به آن‌جا رفت. او بر اثر یک طرح از پیش تعیین شده توسط گروهک‌ها به گروگان گرفته شد اما با دخالت کمیته و سپاه آزاد گردید و سرانجام در شامگاه هفتم تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.

 

38- حجت الاسلام حسن سعادتی: در سال 1335 در نیشابور متولد شد. در یک خانواده روحانی پرورش یافت و برای کسب علوم حوزوی ابتدا به مشهد و سپس به قم عزیمت کرد. در مشهد با روحانیون جوان و مبارز آشنا گشت و در اعتراض به تعطیل کردن حوزه درسی آیت‌الله خامنه‌ای، دستگیر شد.

 

در روزهای پیروزی انقلاب، با رژیم به مبارزه پرداخت و از اعضای کمیته استقبال از حضرت امام بود. در تابستان 1358 به حزب جمهوری اسلامی پیوست و برای مدتی به مازندران رفت و در بهمن 1359 به همراه هیاتی از ایران به کشورهای فیلیپین و مالزی سفر کرد. وی عاقبت در هفتم تیرماه 1360 در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.

 

39- جواد سرحدی: در سال 1317 در سنقر کلیائی متولد شد. پدری کاسب و خانواده ای مذهبی داشت. او کار و تحصیل را با هم دنبال کرد و پس از اخذ دیپلم مبارزاتش را علیه رژیم آغاز کرد. وقتی تحت تعقیب قرار گرفت به خارج از کشور رفت و در آن‌جا تهدید به مرگ شد. ساواک تمام اموال و دارایی‌اش را در داخل ضبط کرد. به سختی و در حالی که به شدت محدود شده بود، لیسانس اقتصاد را از دانشگاه هوستون آمریکا گرفت و پس از پیروزی، امین دولت جمهوری اسلامی در کنسولگری آنجا شد.

 

در مراجعت به ایران، طی حکمی از سوی نخست وزیر، شهید رجایی به سمت مدیر عامل سازمان تعاون شهر و روستا منصوب شد و سرانجام در 7 تیرماه 1360 در فاجعه هفت تیر به شهادت رسید.

 

40- جواد سرافراز: در سال 1332 در تهران متولد شد. پدرش مؤسس دبستان اسلامی ولی عصر و دبیرستان جهان آراء و از روحانیون مبارزی بود که سالها در زندان رژیم شکنجه و مورد اهانت واقع شده بود.

 

سرافراز در دانشگاه‌های انگلیس و هند در رشته جامعه‌شناسی ادامه تحصیل داد و انجمن‌های اسلامی را در آن‌جا پایه‌گذاری کرد و به عنوان نماینده انجمن‌های اسلامی مقیم بنگلور هند به خدمت امام در پاریس رسید. در سال 1357 همراه با مردم در نبردهای خیابانی علیه رژیم شرکت کرد و در تسخیر کلانتری ها نقش برجسته‌ای داشت.

 

بعد از پیروزی انقلاب، عضو حزب جمهوری اسلامی شد و همچون بازویی برای شهید بهشتی بود. وی سرپرستی منطقه 11، ریاست و مسوولیت آموزش و عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری را بر عهده داشت. به علاوه، مدیر مسوولی شرکت رایانه و مسوولیت روابط عمومی شرکت «ایزایران» وابسته به وزارت دفاع را نیز بر عهده گرفت و سرانجام در هفتم تیرماه 1360 به شهادت رسید.

 

41- علی‌اکبر سلیمی جهرمی: در سال 1317 در جهرم به دنیا آمد. پس از اخذ دیپلم، به معلمی پرداخت و کمی بعد لیسانس زبان انگلیسی خود را از دانشگاه تهران اخذ کرد. در تظاهرات معلمان و اعتصابات معلمان (به رهبری شهید دکتر خانعلی) شرکت نمود و در همین رابطه از طرف ساواک به دزفول تبعید شد و سال‌ها مجبور بود برای ادامه تحصیل در دانشگاه تهران، هر هفته سه روز به تهران بیاید. وی مبارزات سیاسی خود را همراه با گروه شهید رجائی، دستغیب و دکتر اسدی لاری ادامه داد و در سال 1357 در سفری به پاریس، توفیق ملاقات با امام (ره) را پیدا کرد.

 

بعد از پیروزی به عنوان مدیر کل آموزش و پرورش تهران و ریاست سازمان پژوهش و برنامه‌ریز، شروع به خدمت کرد و بعد به عنوان دبیرکل سازمان امور اداری و استخدامی کشور برگزیده شد. وی عاقبت در هفتم تیر ماه 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.

 

42- سیدمحمد جواد شرافت: در سال 1306 در شوشتر و در خانواده‌ای متدین به دنیا آمد. پس از پایان تحصیلات به معلمی و تدریس مشغول شد و به دنبال درگیری و مبارزه با رژیم به اهواز تبعید شد و در 15 خرداد 1342 و در پی یک سخنرانی دستگیر و به تهران فرستاده شد. پس از ورود به دانشگاه تهران، در سال 1345 با همکاری جمعی از معلمان متعهد آموزش و پرورش همچون شهید رجائی، برنامه تظاهرات و اعتصابات معلمان ایران را تدارک دید که باعث تبعید وی به بیدخت گناباد و سپس چالوس، کرج و دوباره تهران شد. یکبار هم ساواک نقشه قتل او را طرح ریزی کرد که با بیماری او عقیم ماند.

 

پس از پیروزی انقلاب، ابتدا مشاور وزیر آموزش و پرورش و عضو هیات رییسه بنیاد فرهنگی البرز و سپس از سوی مردم شوشتر به نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب شد. دو کتاب «فاطمه (ع)» و «مردگان با ما سخن می‌گویند» از او به یادگار مانده است. وی سرانجام در فاجعه هفت تیر 1360 به شهادت رسید.

 

43- مهندس عباس شاهوی: در سال 1332 در محله قنات آباد تهران متولد شد. با علاقه و استعداد فراوانی تحصیل را شروع کرد و پس از اخذ دیپلم، ابتدا تصمیم گرفت به حوزه علمیه برود اما بعد به دانشگاه رفت و سرانجام فوق لیسانس مدیریت بازرگانی را از آمریکا اخذ کرد.پس از پیروزی انقلاب، ابتدا در کمیته‌های انقلاب و بعد مدیریت گروه صنعتی فولاد ایران و نیز مدیرعامل مرکز تهیه و توزیع فلزات، خدماتش را آغاز کرد. کنترل شدید ارز و کمک به تحقق عصل 44 قانون اساسی از جمله خدمات ارزنده او بود. وی سرانجام در هفتم تیر 1360 به همراه 72 تن از یاران امام جاودانه شد.

 

44- میربهزاد شهریاری: در سال 1333 در بهشهر متولد شد. در خانواده‌ای روحانی پرورش یافت. تحصیلات عالی خود را در دانشگاه مشهد و در رشته الهیات و معارف اسلامی پی گرفت. همزمان در حوزه از محضر اساتیدی چون حضرت آیت‌الله خامنه‌ای استفاده کرد و در دوران سربازی نقش ویژه‌ای در ارشاد افسران و سربازان داشت و همراه عده‌ای از پادگان فرار کرد و به قم رفت. در بازگشت به زادگاهش، راهپیمایی عظیمی را ترتیب داد.

 

پس از پیروزی به آموزش و پرورش رفت و اندکی بعد به عنوان نماینده مردم رودباران به مجلس راه یافت. وی سرانجام در هفتم تیر 1360 در حالی که تنها 27 سال داشت به جمع شهدای انقلاب پیوست.

 

45- ایرج شهسواری: در سال 1325 در بیجار متولد شد. تحصیلات خود را در بیجار و سنندج تا پایان سیکل ادامه داد و بیجار به عنوان معلم روزمزد به تدریس مشغول شد. پس از اخذ دیپلم، تحصیلات دانشگاهی را تا اخذ فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی ادامه داد.

 

پس از پیروزی انقلاب و در شهریور 1358 ابتدا معاون آموزش و پرورش منطقه 12 و سپس رییس ناحیه 13 شد. اندکی بعد به معاونت اداری مالی وزارت آموزش و پرورش منصوب شد و در هفتم تیر 1360 در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.

 

46- حجت الاسلام دکتر قاسم صادقی: در سال 1315 در گرمه بجنورد متولد شد. در 12 سالگی به حوزه علمیه مشهد رفت و همزمان تحصیلات کلاسیک را تا دکترای فقه و حقوق اسلامی ادامه داد و سپس به عنوان استاد در دانشگاه تدریس را شروع کرد. بارها به مکه، عتبات عالیات، سوریه و لبنان رفت و دو کتاب «مبداء» و «معاد» از آثار به جای مانده از اوست.

 

با پیروزی انقلاب اسلامی، به نمایندگی از سوی مردم مشهد به مجلس شورای اسلامی راه یافت و در هفتم تیرماه 1360 به همراه 72 تن از یاران امام به شهادت رسید.

 

47- حجت الاسلام محمدحسین صادقی: در سال 1302 در لرستان متولد شد. در 18 سالگی به حوزه علمیه قم رفت و در قیام 15 خرداد 1342، شرکت فعالانه داشت. فریادهای «ما پیرو قرآنیم – رفراندوم نمی‌خواهیم» او و نطق پرشوری که ایراد کرد، سبب شد، همان روز دستگیر و راهی زندان شود. پس از آزادی از زندان، پیام‌های امام خمینی(ره) را به روستاهای اطراف می‌برد و همین باعث دستگیری مجدد وی شد.

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسوولیت کمیته‌های ازنا را بر عهده گرفت و به ریاست دادگاه انقلاب انتخاب شد. در انتخابات مجلس شورای اسلامی با کسب آرای مردم ازنا به مجلس راه یافت و عاقبت در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

 

48- حجت‌الاسلام محمدحسن طیبی: در سال 1310 در روستای روئین اسفراین به دنیا آمد. در ده سالگی پدرش را که یک روحانی بود، از دست داد و به مشهد عزیمت کرد. پس از طی مراحل سطح به اسفراین برگشت. مبارزاتش را از سال 1356 گسترش داد و ساواک به شدت برنامه‌های او را تحت کنترل گرفت و یک بار هم بطور مسلحانه به او حمله کرد.

 

پس از پیروزی انقلاب، به نمایندگی از طرف مردم اسفراین به مجلس شورای اسلامی راه یافت و در هفتم تیر 1360 به فیض شهادت نائل آمد.

 

49- حجت‌الاسلام حاج سیدنورالله طباطبائی‌نژاد:در سال 1319 در ظفرقند اردستان متولد شد. پدرش از علمای حوزه بود و او معارف و علوم اولیه را نزد ایشان آموخت. سپس به قم رفت و در آن‌جا بیش از بیست سال به تحصیل و تدریس پرداخت، حاصل این ایام هشت جلد تفسیر نمونه بود که به اتفاق جمعی از طلاب فاضل به چاپ رساند. در سال 1349 ممنوع‌المنبر شد و یک سال قبل از انقلاب دستگیر و به زندان افتاد. آزادی او همزمان با اوج تظاهرات و قیام مردم بود. وی به شهرهای مختلفی سفر و سخنرانی‌های پرشوری ایراد کرد.

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از سوی مردم اردستان به نمایندگی مجلس شورای اسلامی برگزیده شد و سرانجام در هفتم تیر 1360 به فیض شهادت نائل شد.

 

50- سیف‌الله عبدالکریمی: در سال 1312 در کومله متولد شد. خانواده‌ای کشاورز و متدین داشت از همین رو، پس از دبستان به قم رفت و علوم حوزوی را پی گرفت. همزمان تحصیلات دبیرستانی و سپس دانشگاهی را دنبال کرد و درجه فوق لیسانس در رشته فلسفه و حکمت اخذ کرد. به علت نپذیرفتن بورسیه رژیم به بدترین نقاط کشور به عنوان سرباز فرستاده شد. بعد از خدمت دو سال در مدرسه عالی مدیریت گیلان، معارف اسلامی و تاریخ فرهنگ و تمدن ایران را تدریس کرد و سپس به مشهد انتقال یافت و در آن‌جا به علت مبارزات سیاسی‌اش از دانشگاه اخراج شد.

 

در روزهای پیروزی انقلاب و با سقوط کلانتری‌ها، از سلاح و تجهیزات شهربانی حفاظت کرد و پس از پیروزی انقلاب، مسوول کمیته شهر لنگرود شد. چندی بعد از طرف مردم لنگرود به نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و در فاجعه هفتم تیر 1360 به فیض شهادت نائل شد.

 

51- دکتر حسن عباسپور: در سال 1323 در تهران متولد شد. پس از اتمام تحصیلات متوسطه و لیسانس، فوق لیسانس الکترومکانیک را از دانشگاه تهران و دکترای برنامه‌ریزی و مدیریت سیستم‌های انرژی زا را از دانشگاه لندن اخذ کرد. پس از بازگشت به ایران، شبکه ارتباطی میان اساتید متعهد دانشگاه‌ها و مدارس عالی را به وجود آورد و به همراه دانشجویان مسلمان، مبارزاتش را علیه رژیم آغاز کرد. وی از استادان هسته اولیه سازمان ملی دانشگاهیان و موسس جامعه اسلامی دانشگاهیان بود. با پیروزی انقلاب، از سوی شورای انقلاب به سمت وزارت نیرو منصوب شد و اعضاء حزب جمهوری اسلامی بود که در هفتم تیر ماه 1360 به شهادت رسید.

 

52- دکتر حسن عضدی: در سال 1325 در رشت متولد شد. عالی‌ترین مدارج علمی را در دانشگاه‌های معتبر دنیا کسب کرد به گونه‌ای که لیسانس روزنامه‌نگاری، روابط عمومی و تبلیغات، فوق لیسانس دانشکده علوم سیاسی، لیسانس مدیریت بازرگانی با تخصص مدیریت بین‌المللی از دانشگاه داگلاس آمریکا و دکترای اقتصاد سیاسی همان دانشگاه را اخذ کرد و عضو افتخاری انجمن مدیران شد.

 

پس از پیروزی انقلاب، در دانشگاه گیلان به تدریس مشغول شد و به عنوان نماینده استان گیلان در مجلس خبرگان انتخاب شد و در آن‌جا عضو هیات رییسه بود. شاخه گیلان حزب جمهوری اسلامی را پایه‌گذاری کرد و سرپرستی مدرسه عالی ترجمه را به عهده گرفت و سپس سرپرست مجتمع دانشگاهی ادبیات و علوم انسانی شد. او همچنین مسوولیت‌های فرهنگی و آموزشی فراوانی را به طور همزمان عهده‌دار شد و شورای وحدت حوزه و دانشگاه را فعال کرد. معاونت وزارت فرهنگ و آموزش عالی از دیگر مسوولیت‌های او بود و سرانجام در شامگاه هفت تیر 1360 به شهادت رسید.

 

53- علی اکبر فلاح: در سال 1319 در قزوین به دنیا آمد. در خانواده‌ای متدین پرورش یافت و پس از تحصیلات متوسطه، فوق دیپلم تاسیسات گرفت و مبارزات سیاسی خود را در واقعه 15 خرداد 1342 آغاز کرد و در تمام سال‌های اختناق رژیم پهلوی به اعتراض و ابراز حقایق می‌پرداخت.

 

پس از پیروزی انقلاب، دبیر دبیرستان کامران شد و در تعطیلات نوروزی 1360به جبهه رفت و در بازگشت از جبهه، در هفتم تیر 1360 در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.

 

54- دکتر محمدعلی فیاض بخش: در سال 1316 در تهران به دنیا آمد. خانواده‌ای خیر و مذهبی داشت. و پس از اتمام تحصیلات متوسطه، تحصیلات عالی خود را تا اخذ دکترا در تخصص جراحی ادامه داد و چهار سال رایگان طبابت کرد. پیش از 17 شهریور کمک‌های اولیه پزشکی را به انقلابیون آموزش می‌داد و در جمعه خونین به مداوای مجروحین می‌پرداخت.

 

پس از پیروزی انقلاب، در آبان 1358 کمیته آسایشگاه معلولین انقلاب را تاسیس کرد و مدتی بعد مدیرکل توانبخشی وزارت بهداری شد و لایحه سازمان بهزیستی را به کمک شهید لوسانی به شورای انقلاب برد. کمیته امداد امام خمینی از دیگر یادگارهای اوست. وی یکی از سه پزشک گروه هفت نفره منتخب و رابط امام در انقلاب فرهنگی بود و سرانجام در فاجعه هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

 

55- دکتر محمود قندی: در سال 1323 در تهران متولد شد. تحصیلات خود را تا درجه دکترای مهندسی برق و الکترونیک و با رتبه عالی از آمریکا ادامه داد و از موسسین انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا و یکی از شاگردان علامه طباطبایی و استاد مطهری بود. وی دروس حوزوی را نیز تا خارج از فقه دنبال کرد. در بازگشت به ایران، تدریس در دانشگاه تهران و دانشکده مخابرات را شروع کرد هنگام اوج‌گیری انقلاب به علت پخش اعلامیه‌های حضرت امام دستگیر و به زندان افتاد.

 

پس از پیروزی انقلاب به ریاست دانشکده مخابرات منصوب شد و سپس از سوی شورای انقلاب به وزارت پست و تلگراف انتخاب شد و سرانجام در هفتم تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.

 

56- حجت‌الاسلام عبدالوهاب قاسمی: در سال 1312 در سوادکوه به دنیا آمد. پدرش روحانی بود و علوم حوزوی را از همان جا آغاز کرد. سپس در محضر اساتید بزرگتحصیل کرد و به درجه اجتهاد رسید. نطق‌های کوبنده او در زمان انقلاب و پیش از آن به سبکی خاص و جاذب مشهور بود. در 15 خرداد 1342 دستگیر شد و به خدمت اجباری فرستاده شد. در پادگان یک افسر پزشک به علت ضعف چشم معافش کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به نمایندگی از طرف مردم‌ساری به مجلس شورای اسلامی راه یافت و سرانجام در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

 

57: موسی کلانتری: در سال 1327 در مرند متولد شد. با پایان دوره متوسطه به دانشگاه راه یافت و فوق لیسانس راه و ساختمان را از دانشگاه تهران اخذ کرد. درسال 1357 در حالی که تظاهرات و اعتراض مردم در اوج خود قرار داشت، کار را رها کرد و به مبارزه مسلحانه علیه رژیم پرداخت.

 

پس از پیروزی انقلاب، در کمیته‌های شهر، عهده‌دار حراست و نگهبانی از دستاوردهای نهضت شد و در سال 1358 اداره راه خوزستان و سپس آذربایجان غربی را فعال کرد. اندکی بعد از سوی شورای انقلاب به وزارت راه و ترابری برگزیده شد و سرانجام در هفتم تیر 1360 در جمع یاران امام به شهادت رسید.

 

58- حجت الاسلام عماد الدین کریمی: در سال 1311 در حوالی نوشهر به دنیا آمد. پدرش روحانی بود و او پس از اخذ دیپلم به حوزه‌های مشهد و قم رفت و مدارج علوم اسلامی را به سرعت گذراند. ارشاد و افشاگری‌های او مردم نوشهر را به اعتراض و شورش علیه رژیم فاسد آن‌ها وا داشت، لذا ساواک او را تعقیب، دستگیر و بازجوییکرد و او ناگزیر شبانه از منطقه هجرت کرد.

 

پس از پیروزی انقلاب، از سوی مردم نوشهر به نمایندگی اولین دوره مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و سرانجام در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

 

59- محسن مولائی: در سال 1339 در تهران متولد شد و در خانواده‌ای مذهبی و ساکن جنوب شهر پرورش یافت. تحصیل و کار را با هم دنبال کرد و از همان آغاز به ضرورت مبارزه با رژیم وقوف یافت. فعالیت‌های فرهنگی‌اش را با ایجاد نمازخانه در دبیرستان و راه‌اندازی گروه تئاتر و نمایشگاه عکس آغاز کرد.

 

پس از پیروزی در کمیته‌های انقلاب فعالانه شرکت کرد و با عضویت در حزب جمهوری اسلامی، دفتر منطقه هشت را تاسیس نمود. وی سرانجام در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیرماه 1360 به شهادت رسید.

 

60- حجت الاسلام محمد منتظری: در سال 1323 در نجف‌آباد اصفهان به دنیا آمد.از محضر اساتیدی چون آیت‌الله داماد، آیت‌الله مشکینی و حضرت امام بهره گرفت و در سال 1344 به خاطر مبارزاتش علیه رژیم به زندان قزل قلعه رفت و پس از آزادی به تدریس در حوزه پرداخت. در یک رویارویی با ماموران حکومت از دست آن‌ها گریخت و از ایران خارج شد. ده سال دور از ایران بود و در نجف به محضر امام(ره) رسید و از آن‌جا به لبنان رفت و در پایگاه الفتح، آموزش‌های مدرن چریکی دید سپس با امام به پاریس رفت و از آن‌جا به ایران بازگشت. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از ابتکارات اوست. وی مجله عربی زبان «الشهید» را برای صدور انقلاب به کشورهای خلیج فارس منتشر کرد. در اولین دوره مجلس شورای اسلامی به نمایندگی از مردم نجف آباد انتخاب شد و سرانجام در فاجعه هفت تیر 1360 به شهادت رسید.

 

61- مهندس علی محمد مجیدی: در سال 1325 در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. در پنج سالگی پدرش را از دست داد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در شهرهای کرمانشاه و خرم‌آباد به پایان رساند و در سال 1349 از دانشگاه تهران، مهندسی راه و ساختمان خود را اخذ کرد. در سال 1357 در تظاهرات مردمی شرکت کرد و با پیروزی انقلاب به عضویت حزب جمهوری اسلامی در آمد. در مهر ماه 1358 معاون عمرانی استاندار تهران شد و در شهریور 1359 مدتی به جبهه‌های غرب رفت و پس از مراجعت به تهران از تاریخ 13 /2 /60 به عنوان مشاور عمرانی وزارت کشور مشغول به کار شد و سرانجام در فاجعه هفت تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.

 

62- حبیب‌الله مهدیزاده طالعی: در سال 1330 در یک خانواده متوسط مذهبی در تبریز به دنیا آمد. دوران ابتدایی خود را در مدرسه ایرانشهر و دوره دبیرستان را در دبیرستان‌های ثقة الاسلام و فردوسی تبریز به پایان رساند و در سال 1350 در رشته مدیریت اقتصاد از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. پس از فاجعه 17 شهریور تنفرش نسبت به رژیم پهلوی بیشتر شد و با دوستانش شروع به فعالیت‌هایی علیه رژیم کرد.

 

پس از پیروزی انقلاب، مدتی در کمیته جمشیدآباد فعالیت کرد و سپس به جهاد سازندگی رفت و سرانجام در هفتم تیرماه 1360 به شهادت رسید.

 

63- غلامعلی معتمدی: در سال 1327 در شیراز متولد شد. در خانواده ای مذهبی پرورش یافت. وی نوه دختری آیت‌الله سیدعبد الحسین آیت‌اللهی از علمای بزرگ فقاهت بود. تحصیلات خود را تا اخذ مهندسی مکانیک از دانشکده فنب دانشگاه تهران ادامه داد و در تمام دوران تحصیل مبارزه علیه رژیم را دنبال کرد.

 

پس از پیروزی انقلاب، به عنوان مشاور اقتصادی استانداری اصفهان منصوب شد . بعد به سرپرستی وزارت کار رسید. بنی صدر با وزارت او مخالفت کرد و سرانجام به معاونت رفاه و تعاون وزارت کار منصوب شد و بلافاصله طرح رفاه کارگران را تهیه و به وزارتخانه پیشنهاد داد. در هفتم تیرماه 1360 وی نیز همراه 72 تن از یاران امام به شهادت رسید.

 

64- جواد مالکی: در سال 1315 در تهران متولد شد و در خانواده‌ای مذهبی در جنوب تهران پرورش یافت. پس از اتمام تحصیلات متوسطه، در سال 1350 وارد دانشگاه تربیت معلم شد و در رشته فیزیک به تحصیل پرداخت. در مبارزاتش علیه رژیم پهلوی، همراه شهید دکتر مفتح در مسجد جاوید به فعالیت های مذهبی و روشنگرانه پرداخت و در برگزاری نماز عید فطر 1357 نقش مؤثر و اساسی داشت. در کمیته استقبال از امام نیز عضویت داشت.

 

پس از پیروزی انقلاب در ایجاد هسته های اولیه کمیته های شهری، تلاش فراوانی کرد. اندکی بعد عضو حزب جمهوری اسلامی شد و به شورای مرکزی حزب راه یافت و سرانجام در شامگاه هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

 

65- حبیب الله مالکی: در سال 1334 در تهران متولد شد. خانواده مذهبی وی در محله قدیمی و معروف بازارچه نایب السلطنه سکونت داشتند. وی پس از اخذ دیپلم به مراکز مذهبی و جلسات درسی شهید بهشتی قدم گذاشت و از آن پس با جریان مبارزه آشنا شد.

 

در نماز عید فطر 1357 و کمیته استقبال از امام(ره) فعالیت مستقیم داشت و بعد از پیروزی انقلاب و در جریان انتخابات مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری بازوی توانایی برای وزارت کشور بود. اندکی بعد به فرمانداری ایرانشهر منصوب شد و حدود شش ماه در این مسوولیت خدمت کرد و عاقبت در کنار 72 تن از یاران امام در فاجعه هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.

 

67- سید محمد موسوی فر: در سال 1337 در نیشابور متولد شد. پدری روحانی و متقی داشت و نخستین درسهای علمی و اخلاقی را از او آموخت. در 13 سالگی وارد حوزه علمیه مشهد شد و کمی بعد به صف طلاب مبارز پیوست. در تظاهرات روزهای نخست انقلاب شرکت داشت و خطابه های فراوانی در روستاهای اطراف مشهد ایراد کرد.

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت حزب جمهوری اسلامی در آمد و فعالیتهای ارزنده ای در این تشکیلات ارائه داد و سرانجام در انفجار دفتر مرکزی حزب در هفتم تیرماه 1360 به شهادت رسید.

 

68- محمدحسین محمد عینی: در سال 1330 در قم متولد شد. در خانواده ای کم درآمد پرورش یافت و کار و تحصیل را با هم دنبال کرد و دیپلم گرفت. با مشاهده سیاستهای جابرانه رژیم، به مبارزه روی آورد. در کمیته استقبال از حضرت امام عضویت داشت و انتظامات بهشت زهرا را به عهده گرفت. سپس حفاظت و نگهداری از انبارهای اسلحه زمان انقلاب را به خوبی انجام داد.

 

پس از پیروزی انقلاب، به استخدام سازمان گسترش صنایع و معاون در آمدو از آنجا به بخش اداری مجلس شورای اسلامی رفت و در آنجا به خدمت پرداخت. سرانجام در شامگاه هفتم تیر 1360 به همراه دیگر یاران امام به شهادت رسید.

 

69- حجت الاسلام سید کاظم موسوی: در سال 1314 در حسین آباد میامی از توابع شاهرود به دنیا آمد. نخستین دروس حوزه را نزد جدش اموخت و در 13 سالگی برای ادامه تحصیل به مشهد رفت و در محضر آیت الله میلانی حضور یافت. در 24 سالگی به تصحیح و تحشیه «بهار الانوار و ارشاد» شیخ مفید و «مقنیات الدور و ادب الغس و شواهد» و «مجمع البیان» پرداخت. از سال 1342 مجلات «عربی آسان» برای طلاب و دانشجویان منتشر کرد و در سال 1350 فوق لیسانس زبان عربی را گرفت و همان زمان مدرسه راهنمایی و دبیرستان دخترانه روشنگر را تاسیس کرد.

 

پس از پیروزی انقلاب، نماینده امام در وزارت آموزش و پرورش و مشاور عالی این وزارت خانه و عضو دادگاه تجدید نظر اداری شد و سرانجام به معاونت پژوهش وزارت آموزش و پرورش انتخاب شد و شامگاه هفتم تیر 1360 در جمع یاران امام به شهادت رسید.

 

70- حبیب الله مهمانچی: در مرداد 1329 در تهران متولد شد. در خانواده ای مذهبی و متعهد پرورش یافت و تحصیلات خود را تا گرفتن فوق لیسانس مدیریت بازرگانی از آمریکا دنبال کرد. در آنجا با دانشجویان مذهبی ارتباط نزدیک داشت و در مبارزاتش علیه رژم شرکت می کرد.

 

پس از بازگشت به ایران و پیروزی انقلاب در بنیاد مستضعفان شروع به کار کرد و سپس به نهادهای دیگر در امور فرهنگی کمک رساند. اندکی بعد به عنوان معاون پارلمانی و هماهنگی وزارت کار برگزیده شد و سرانجام در هفتم تیر ماه 1360 به همراه جمعی از یارن امام به شهادت رسید.

 

71- عباسعلی ناطق نوری: در سال 1314 متولد شد. اگرچه مدتی از آموختن علم به دور بود اما عاقبت به علوم حوزوی و تحصیل در امور دینی رو آورد و مدرس قرآن شد. با گروه های موتلفه و همراه شهید بهشتی و استاد مطهری فعالیت سیاسی اش را شروع کرد و با برادرش در راه اندازی شبکه های ده نفره نقش موثر داشت.

 

بارها با اسم مستعار سخنرانی کرد و عاقبت توسط ساواک دستگیر و زندانی شد. در سال 1357 به یکی از مخفیگاه های گروهی که با آنها کار می کرد، حمله کردند و عده ای از جمله فرزندش را به زندان بردند که مدتی بعد از زندان گریخت و رژیم حکم تیرش را صادر کرد.

 

پس از پیروزی انقلاب، از سوی مردم نور به نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و سرانجام در هفتم تیرماخ 1360 به شهادت رسید.

 

72- مهدی نصیری لاری: در سال 1312 در سیرجان متولد شد. با از دست دادن پدر تحصیلات را به سختی دنبال کرد و از دانشسرای عالی تربیت معلم فارغ التحصیل شد. با پایان تحصیلات به تعلم و تدریس در مساجد و مدارس پرداخت و مبارزاتش را از همان زمان آغاز کرد. رژیم او را به اصفهان تبعید و عاقبت بازنشسته‌اش کرد.

 

پس از پیروزی انقلاب، فرماندار سیرجان شد و اندکی بعد در اولین دوره مجلس شورای اسلامی به نمایندگی از مردم لارستان انتخاب شد و سرانجام در هفتم تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.

 

73- حجت الاسلام علی هاشمی سنجابی: درسال 1290 در سنجان متولد شد. پدرش کشاورز بود. او از کودکی به حوزه علمیه روی آورد و به عالمی متفکر، دانشمندی متعهد، عارفی کامل و شاعری توانا تبدیل شد.

 

از آیات عظام حجت، ابوالحسن اصفهانی، بروجردی، حکیم، شیرازی، گلپایگانی و امام خمینی اجازه اجتهاد گرفت و به تدریس در حوزه های علمیه پرداخت. مبارزاتش با رژیم سبب شد تحت تعقیب ساواک قرار گیرد و چند سال از منبر رفتن منبع شود. با پیروزی انقلاب از طرف مردم اراک به نمایندگی انتخاب شد و در هفتم تیر 1360 همراه شهید بهشتی و دیگر یاران امام به شهادت رسید.

 

در فاجعه هفتم تیر ماه علاوه بر شهدایی که ذکر شد، تعدادی از حاضران در جلسه هفتم تیر ماه حزب جمهوری اسلامی، مجروح شدند که اسامی آنها به این شرح می باشد: ابوالفضل اجاره دار، حجت الاسلام علی اصغر باغانی، ابراهیم تاج گردون، علی موسی رضا، سید منصور رضوی، ایرج صفاتی دزفولی، سید جلال ساداتیان، سید محمد سجادی، محمد حسن اصغرنیا، حسین صادقی، مسعود صادقی آزاد، حجت الاسلام اسماعیل فردوسی پور، مرتضی فضلعلی، جعفر لواسانی، عبد العظیم هاشمی نیک، محمد شجاعیان، ناصر آقا علیخان، حسین کاظم پور اردبیلی، دکتر محمد خان، حجت الاسلام قدرت الله نجفی، حجت الاسلام محمود مروی (سماورچی)، مرتضی محمودی، حجت الاسلام مسیح مهاجری، سید محمد کیاوش، مهدی فاضلی، مسعود موسوی، علی موسوی، محمود جمالی، زین العابدین رئیسی، حیدرعلی علیزاده، هدایت عبدی، دانش مهر، ابراهیم عبدی، فتوت، محمد غریب، مهدی فاضلی، ابراهیم فردوسی، عباس شاهوری.

 

گزارش از: حسین کاوشی - مرکز اسناد انقلاب اسلامی

 

انتهای پیام

 


ادامه مطلب



[ جمعه 10 اردیبهشت 1395  ] [ 8:15 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 

آوینی//

 

زندگی و مبارزات تعدادی از شهدای هفتم تیر

 

 شهید مهندس محمود تفویضی ، معاون وزرات راه و ترابری

در سال 1326 در تهران متولد شد . خانواده ای متدین داشت و در رشته مهندسی راه و ساختمان از دانشکده پلی تکنیک فارغ التحصیل شد .

در دوران رژیم طاغوت از استخدام در دستگاه های دولتی اجتناب کرد و همگام با امت مسلمان ایران در جریانات انقلاب شرکت جست . پس از پیروزی انقلاب، به خدمت وزارت راه و ترابری درآمد و در استان خوزستان انجام وظیفه کرد .

در دیماه 58 به معاونت وزارت راه و ترابری انتخاب شد .

او در هفتم تیرماه شصت همراه شهید بهشتی در رکوعی عاشقانه به خدا پیوست .

 

 شهید حجة الاسلام حاج شیخ عبد الوهاب قاسمی ، نماینده مردم ساری

در سال 1312 در سواد کوه متولد شد .

پدرش روحانی بود و علوم حوزوی را از همانجا آغاز کرد .

سپس در محضر اساتید بزرگ تحصیل کرد تا به اجتهاد رسید . نطق های کوبنده او در زمان انقلاب و پیش از آن به سبکی خاص و جاذب مشهور بود در 15 خرداد دستگیر شد و به خدمت اجباری رفت در پادگان یک افسر پزشک به علت ضعف چشم معافش کرد و او دوباره در خدمت مردم قرار گرفت . سخنرانی های پر شورو حرارت او هرگز از یاد مردم ساری نخواهد رفت . آنها او را به نمایندگی خود به مجلس شورای اسلامی فرستادند . و سرانجام شهادت او در هفتم تیرماه شصت با شهادت در کنار سید مظلومان انقلاب رقم خورد.

 

شهید علی اکبر فلاح

در سال 1319 در قزوین زاده شد .

خانواده ای متدین و پدری کاسب داشت . پس از تحصیلات متوسطه موفق به اخذ فوق دیپلم تاسیسات شد و مبارزات جدی خود را با واقعه 15 خرداد 42 آغاز کرد . در تمام سال های اختناق رژیم پهلوی، زبان اعتراضش گشاده بود وازابراز حقایق باکی نداشت .

بعد از پیروزی انقلاب دبیر دبیرستان کامران شد ، در تعطیلات نوروزی به جبهه رفت و در دفاع مقدس و مظلومانه ملت ما شرکت کرد . در بازگشت از جبهه و به شوق زیارت شهید بهشتی به کربلای سرچشمه رفت. و در هفتم تیرماه شصت مزد عاشقی اش را گرفت .

 

شهید رحمان استکی ، نماینده مردم شهرکرد

در سال 1329 در شهرکرد به دنیا آمد .

در رشته علوم تربیتی فارغ التحصیل شد و در جلسات درسی استاد محمد تقی جعفری و درس خصوصی شهید بهشتی حضور یافت .

سازماندهی راهپیمائی های زادگاهش با نظارت و هدایت او صورت می گرفت و طی یک سند محرمانه به عنوان عامل تحریک دانش آموزان استان به ساواک معرفی شد .

پس از پیروزی انقلاب، به عنوان معاون آموزش و سرپرست اداره کل آموزش و پرورش استان چهارمحال و بختیاری انتخاب شد و اندکی بعد با رأی قاطع مردم به مجلس شورای اسلامی راه یافت . او نیز جزء عاشقان ابا عبدالله و شهیدان هفتم تیرماه شصت است.

 

شهید مهندس هادی امینی

در سال 1332 در تهران متولد شد .

مهندس مکانیک و تاسیسات را از دانشگاه تهران اخذ کرد .

با پیروزی انقلاب و در پی عضویت در حزب جمهوری اسلامی، یکی از سرپرستان بنیاد مستضعفان شد و پس از آن فعالیت وسیعی را برای آب رسانی به دهات اطراف تهران آغاز کرد . مدتی را در واحد مهندسین استانداری تهران خدمت کرد . و در افشای منافقین و بنی صدر کوشش فراوانی کرد .

یک بار نیز تا مرز شهادت پیش رفت اما عاقبت نام او در کاروان شهدای ایران و در کنار شهید مظلوم بهشتی، در دفتر شهادت ثبت شد .

 

شهید چراغزاده دزفولی ، نماینده مردم رامهرمز

در سال 1332 در اهواز به دنیا آمد .

پدرش درودگری ساده بود او کار و تحصیل را از پی هم دنبال می کرد. پس از اخذ لیسانس در رشته حسابداری به استخدام شرکت نفت درآمد و یک سال بعد استعفا نمود .

نخستین مسئولیت او پس از انقلاب بخشداری هفتگل بود و یک سال بعد در 27 سالگی به عنوان اولین نماینده مردم به مجلس شورای اسلامی رفت .

مقالات فراوانی در زمینه روش مطالعه و برداشت و روش سخنرانی از او در دست است که یادگار دوران تحصیل وتحقیق است.او نیزیکی از کاروانیان قافله عاشورای تیر ماه شصت بود.

 

شهید حسن اجاره دار

در سال 1329 در تهران متولد شد. کار و تحصیل را از پی هم دنبال کرد و دیپلم ریاضی گرفت. مبارزه را در سال 1349 آغاز کرد و در سال 55 دستگیر شد . از یاران شهید مظلوم بهشتی و دکتر مفتح بود.

با پیروزی انقلاب به گسترش کتابخانه های مساجد تهران پرداخت و فعالیت های قوی سیاسی خود را در سطح دانشجویی پی گرفت.

در اسفند 57 به عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری درآمد و در هفتم تیر شصت به صف شهیدان کربلا پیوست.

 

شهید عباس ابراهیمیان

نخستین کارش را پس از پیروزی در کمیته امداد امام خمینی آغاز کرد و سپس به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد. در روابط عمومی حزب و واحد شهرستان ها نهایت همت خود را صرف کرد واز آنجا به واحد تشکیلات رفت.

از آنجایی که بعضی از اعضاء خانواده جذب گروهک منافقین شده بودند با آنها قطع رابطه کرد و به همین علت سخت مورد آزار و اهانت واقع شد.

او یکی از سربازان واقعه سرچشمه و از شهیدان مظلوم هفت تیر ماه 1360 است.

 

شهید دکتر سید محمد باقر حسینی لوا سانی نماینده مردم تهران

در سال 1322 در تهران متولد شد. خانواده ای روحانی و ساکن یکی از محلات جنوب تهران – سنگلج – داشت اجدادش از علما و مدرسین حوزه های علمیه بودند و مادرش او را حسین صدا می زد. در سال 53 بود که تخصص گوش و حلق و بینی را به پایان رساند و در شمیرانات به طبابت پرداخت. همزمان با تحصیل طب، دوره تربیت معلم را گذراند و علوم فقهی و فلسفه را نزد علمای بزرگ آموخت. از محل کار به علت فعالیت های مذهبی به دادگاه اداری فراخوانده شد و تا پیروزی انقلاب از کار منفصل گردید.

همراه با دکتر واعظی به درمان مجروحین 17 شهریور پرداخت و اندکی بعد در 21 بهمن 57 عازم تسخیر کلانتری های تهران شد. فردای همان روز به اتفاق برادرش دکتر جعفر به بیمارستان رویال رفت و مداوای مجروحین نبردهای خیابانی را به عهده گرفت.

بعد از پیروزی به معاونت بهزیستی وزارت بهداشت برگزیده شد و با شهید فیاض بخش طرح سازمان بهزیستی را پی ریزی کرد و عاقبت در حالی به صف شهدای هفتم تیر پیوست که عهده دار نمایندگی مردم تهران نیز بود.

 

شهید دکتر محمد علی فیاض بخش وزیر مشاور و سرپرست سازمان بهزیستی

در سال 1316 در تهران به دنیا آمد. خانواده ای خیر و مذهبی داشت. تحصیلات عالی را تا اخذ تخصص در جراحی ادامه داد و چهار سال رایگان طبابت کرد.

پیش از 17 شهریور کمک های اولیه پزشکی را به انقلابیون آموزش می داد ودر جمعه خونین به مداوای مجروحین پرداخت.

در آبان 58 کمیته آسایشگاه معلولین انقلاب را تأسیس کردو بعد از پیروزی، برای نخستین بار کار دولتی را پذیرفت. ابتدا مدیر کل توانبخشی وزارت بهداری شد و لایحه سازمان بهزیستی را به کمک شهید لواسانی به شورای انقلاب برد. کمیته امداد امام خمینی، از یادگارهای اوست. یکی از سه پزشک گروه 7 نفره منتخب و رابط امام در انقلاب فرهنگی بود. نام او عاقبت در هفتم تیم ماه شصت به مقربین درگاه الهی اضافه شد و به شهادت دست یافت.

 

شهیدحجةالاسلام محمد علی حیدری نماینده مردم نهاوند

در سال 1315 در قم به دنیا آمد. پدرش از علمای برجسته و مورد احترام منطقه غرب بود.

در سن 30 سالگی به درج اجتهاد رسید و همگام با روحانیون در خرداد 42 مبارزاتش را شروع کرد.

در سال 42 دستگیر شد و به زندان قزل قلعه منتقل شد. پس از فوت پدر به نهاوند رفت و در سال 55 از سوی امام مأموریتی به لبنان داشت، با امام موسی صدر ملاقات کرد در بازگشت دستگیر شد و به شهر بابک تبعید گردید.

در بازگشت از تبعید با استقبال بی سابقه مردم نهاوند مواجه شد و مجددا دستگیر و به زندان افتاد. در زمان بختیار در دانشگاه تهران تحصن کرد و پس از پیروزی انقلاب از سوی امام به عنوان امام جمعه نهاوند برگزیده شد. همزمان سرپرستی کمیته های انقلاب و حاکمیت شرع دادگاه های همدان را به عهده گرفت.

کمی بعد با آرای قاطع مردم همدان به مجلس رفت و در انفجار مرکز حزب جمهوری در هفتم تیر ماه شصت به شهادت رسید.

 

شهید محمد خوش زبان

در سال 1340 در تهران متولد شد.

در یک خانواده مذهبی بالید و بزرگ شد. تحصیلاتش را تا دیپلم ادامه داد و یکی از دانش آموزان ممتاز و صاحب مطالعه دبیرستان شد. زندگی سیاسی اش را از همان زمان آغاز کرد و بعدها در جریان پیروزی انقلاب نقش پرشوری را عهده دار شد، در درگیری های بهمن 57 به رزمندگان انقلاب مهمات می رساند و در سقوط کلانتری ها موثر بود.

بعداز پیروزی انقلاب به عضویت «حزب جمهوری اسلامی» در آمد و به ترتیب سرپرست منطقه، سرپرستی تبلیغاتی استان و مسئولیت انتظامات نمازجمعه و راهپیمایی ها را پذیرفت.

وقتی خبر شهادتش را در عاشورای هفتم تیر ماه شصت به مادرش دادند گفت: او را امام زمان (عج) به من هدیه داد بود امام زمان (عج) هم پس گرفت.

 

شهید غلامعلی معتمدی معاون رفاه و تعاون وزارت کار

در سال 1327 در شیراز متولد شد. در خانواده ای مذهبی و مقید به مبانی دینی پرورش یافت. جد مادری اش عالم بزرگواری بود که به فقاهت و ولایت شهرت داشت.

تحصیلات عالی را تا اخذ مهندسی مکانیک از دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه داد و در تمام دوران تحصیل، مبارزه علیه رژیم را مجدانه دنبال کرد.

پس از پیروزی به عنوان مشاور اقتصادی استانداری اصفهان منصوب شد و بعد به سرپرستی وزارت کار رسید. بنی صدر با وزارت ایشان مخالفت کرد و عاقبت به عنوان معاون رفاه و تعاون وزارت کار انتخاب شد. او بلافاصله طرح رفاه کارگران را تهیه کرد و به وزارتخانه پیشنهاد داد.

نام این شهید عزیز اینک در قاموس شهادت و همردیف کاروانیان هفتم تیر ماه شصت می درخشد.

 

شهید عباس حیدری نماینده مردم بوشهر

در سال 1323 در یکی از روستاهای شیراز به دنیا آمد. با پایان بردن دوره دبیرستان به عنوان تکنیسین مخابرات در وزارت پست و تلگراف استخدام شد. مبارزاتش را علیه رژیم پهلوی از همان روستا شروع کرد و با تعقیب و آزار ساواک به بوشهر منتقل شد.

در دوران پیروزی، نقش مهمی در مخابره پیام های امام خمینی داشت و پس از پیروزی از سوی مردم بوشهر به نمایندگی مجلس شورای اسلامی برگزیده شد.

او در شامگاه هفتم تیر ماه شصت و در همدستی منافقین و آمریکا همراه دیگر کاروانیان عاشورای ایران به شاهدت نائل آمد.

 

شهید دکتر سید عبدالحمید دیالمه، نماینده مردم مشهد

در سال 1332 در تهران متولد شد. فلسفه و منطق را نزد استاد شهید مطهری و تحصیلات جدید را در رشته پزشکی دانشگاه مشهد ادامه داد. در دوران دانشجویی، کتابخانه اسلامی خوابگاه دانشگاه مشهد را راه اندازی کرد وبرای نخستین بار جلسات دعای کمیل را در کنار مبارزات سیاسی رایج ساخت.

او جلسات سخنرانی پرباری با عنوان «صراط مستقیم» داشت که دانشجویان و مردم عادی با اشتیاق از آن استقبال می کردند.

بعد از اخذ دکتری «مجمع تفکرات شیعی» را در تهران پایه گذاری کرد و مبارزات موثری را در برابر خطوط و تفکرات انحرافی پی گرفت.

فعالیت های سیاسی اش در مشهد او را به عنوان یک چهره مبارز و محبوب در میان مردم مشهور کرد و در حالی که تنها 29 سال داشت با اکثریت قاطع آراء مردم به مجلس شورای اسلامی راه یافت. او نیز در واپسین امتحان الهی اش به جمع شهدای هفتم تیر ماه شصت پیوست و کربلایی شد.

 

شهید محمد صادق اسلامی معاون پارلمانی وزارت بازرگانی

در سال 1311 در تهران زاده شد. کار و تحصیل را از پی هم دنبال کرد. و در سال 1330 به اتفاق شهید حاج صادق امانی، گروه شیعیان را بنیان نهاد. پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور 2 سال در زندان ماند و در سال 1355 با شهید اندرزگو یک گروه ضربت علیه رژیم شاه را سامان داد.

با شهادت اندرزگو، مجددا به زندان افتاد و بعد از آزادی برای نخستین بار در یک سخنرانی در حرم حضرت عبدالعظیم از بنیانگذار جمهوری اسلامی به عنوان «امام خمینی» یاد کرد.

از رهبران راهپیمایی های بزرگ و از مسئولین کمیته استقبال و حفاظت اقامتگاه امام بود. در دولت شهید رجایی به عنوان معاون هماهنگی و پارلمانی وزارت بازرگانی برگزیده شد. و در هفتم تیر ماه شصت به شهدای کربلای ایران پیوست.

 

شهید حجةالاسلامعلی ا کبراژه ای

در سال 1331 در اصفهان زاده شد. فرزند آیت الله اژه ای از مجتهدین عالیقدر اصفهان بود، در حوزه و دبیرستان تحصیلاتش را ادامه داد و لیسانس روانشناسی و فلسفه از دانشگاه اصفهان دریافت کرد. یکی از شاگردان خصوصی شهید بهشتی بود و بعدها در کانون علمی تربیتی جهان است و مسجد امام علی (ع) اصفهان به فعالیت پرداخت.

"فرصت در غروب" و" نقد گذرایی بر شناخت" از دستاوردهای همین فعالیت ها است.

به اتفاق علی اکبر پرورش، شهید هاشمی نژاد و شهید محمد منتظری به لیبی سفر کرد و با معمر قذافی و چهره های انقلاب لیبی آشنا شد.

از آثار او «ایمان از دیدگاه قرآن» ، «صبراز دیدگاه قرآن»، «انسان از دیدگاه قرآن»، «دومین رمضان»، «شب قدر»، «فقیه از دیدگاه اسلام»، «توحید برای جوانان»، «روانشانسی و فلسفه» و ... را می توان نام برد. نام این استاد ارجمند نیز در قاموس شهدای هفتم تیر ثبت شده است.

 

شهید مهندس حسین اکبری مدیر عامل بانک کشاورزی

در سال 1323 در تهران متولد شد.

در رشته دامپروری از دانشگاه تهران دانشنامه گرفت و به استخدام بانک تعاون کشاورزی درآمد.

در حادثه 17 شهریور به همراه یادگار عزیزش شرکت داشت و برای پیروزی انقلاب زحمات فراوان کشید.

جهاد سازندگی، دادستانی انقلاب، حزب جمهوری و ستاد تبلیغات شورای عالی دفاع از جمله سنگرهای فعالیت او بودند.

انجمن اسلامی بانک کشاورزی، اتحادیه انجمن های اسلامی کارکنان دولت و جامعه اسلامی فارغ التحصیلان دانشگاه های کشور از یادگارهای این عزیز شهیدند.

در فروردین شصت به سمت مدیر عامل بانک کشاورزی انتخاب و در هفتم تیر ماه 1360 به کاروان شهادت پیوست.

 

شهید دکتر مهدی امی زاده معاون بازرگانی داخلی وزارت بازرگانی

در سال 1328 متولد شد. و خیلی زود به مدارج عالی تحصیل دست یافت، انجمن اسلامی دانشگاه های داخل و خارج نخستین پایگاه های مبارزاتی او بود . دکترای برنامه ریزی اقتصاد از دانشگاه تگزاس گرفت و با ورود امام به پاریس عازم آنجا شد.

با ورود به ایران، ابتدا در کمیته های مشهد شروع به کار کرد و در مهر ماه 58 به عضویت هیات مدیره شرکت گسترش خدمات بازرگانی منصوب شد.

در بهمن 58 به معاونت بازرگانی داخلی وزارت بازرگانی برگزیده شد و همت خود را صرف رفع تنگناهای اقتصادی کشور کرد.

در هفتم تیر ماه شصت آخرین امتحان خود را در محضر پروردگار بزرگ به خوبی پشت سر گذاشت و در بهشت برین جای گرفت.

 

شهید حجةالاسلام دکتر قاسم صادقی نماینده مردم مشهد

در سال 1315 در گرمه بجنورد متولد شد. در دوازده سالگی به حوزه مشهد رفت و همزمان تحصیلات کلاسیک را تا دکترای فقه و حقوق اسلامی ادامه داد. سپس به عنوان استاد تدریس در دانشگاه را شروع کرد و بارها به دیدار مکه، عتبات، سوریه و لبنان رفت. دو کتاب به نام های «مبدا» و «معاد» از او به یادگار مانده است که بسیار ارزشمند و خواندنی است.

با پیروزی انقلاب به نمایندگی از سوی مردم مشهد به اولین دوره از مجلس شورای اسلامی راه یافت و در آنجا منشأ اثرات فراوانی شد.

او در شامگاه هفتم تیرماه شصت، در جوار رحمت حق جای گرفت و بر براق شهادت نشست.

 

شهید جواد مالکی

در سال 1315 در تهران متولد شد. در جنوب تهران و در خانواده ای مذهبی پرورش یافت.

مبارزاتش علیه رژیم در سال 50 و با ورود او به دانشگاه تربیت معلم شروع شد. همراه شهید دکتر مفتح در مسجد جاوید به فعالیت های مذهبی و روشنگرانه پرداخت و در برگزاری نماز عید فطر 57 نقش موثر و اساسی داشت. در کمیته استقبال حضرت امام عضویت داشت و پس از پیروزی انقلاب در ایجاد هسته های اولیه کمیته های شهری تلاش فراوانی کرد. اندکی بعد عضو حزب جمهوری اسلامی شد و به شورای مرکزی حزب گردید. او نیز یکی از شهدای گرانقدر انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری در هفتم تیرماه شصت است.

 

شهید حبیب الله مالکی فرماندار ایرانشهر

در سال 1334 در تهران متولد شد. خانواده مذهبی و اصیل او در محله قدیمی و معروف بازارچه نایین السلطنه سکونت داشتند. او پس از اخذ دیپلم به مراکز مذهبی و جلسات درسی شهید بهشتی قدم گذاشت و از آن پس با جریان مبارزه آشنا شد.

در نماز عید فطر دکتر مفتح و کمیته استقبال حضرت امام، فعالیت مستقیم داشت. بعد از پیروزی انقلاب و در جریان انتخابات مجلس و ریاست جمهوری، بازوی توانایی برای وزارت کشور بود. اندکی بعد به فرمانداری ایرانشهر منصوب شد و حدود شش ماه در این مسئولیت خدمت کرد. و عاقبت در همسایگی ستاره های سرچشمه در روز هفتم تیر ماه شصت به آسمان بال گشود و مدال شهادت را به سینه زد.

 

شهید دکتر حسن عباسپور وزیر نیرو

در سال 1323 در تهران متولد شد. تحصیلاتش دبیرستان را به سرعت پشت سرگذاشت و فوق لیسانس الکترومکانیک را از دانشگاه تهران و دکترای برنامه ریزی و مدیریت سیستم های انرژی ز را از دانشگاه لندن اخذ کرد.

در بازگشت به میهن، شبکه ارتباطی میان اساتید متعهد دانشگاه ها و مدارس عا لی را به وجود آورد و به همراه دانشجویان مسلمان، مبارزاتش را علیه رژیم آغاز کرد.

از استادان هسته اولین سازمان ملی دانشگاهیان و مؤسس جامعه اسلامی دانشگاهیان بود. با پیروزی نهضت از سوی شورای انقلاب به سمت وزارت نیرو منصوب گردید و از اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی بود، زندگی سراسر شور و شوقش در هفتم تیر ماه شصت در حال که به لبخند ربوبی لبیک می گفت خاتمه یافت و نامش در دفتر شهادت پر نور ماند.

 

شهید علی اکبر دهقان نماینده مردم تربت جام

در سال 1327 در تربت جام زاده شد. در خانواده ای کارگر و مهاجر که از یزد به آنجا آمده بود بزرگ شد و دیپلم طبیعی و فوق دیپلم ریاضی را دریافت کرد و بلافاصله به تدریس در دبیرستان های شهرش پرداخت. در همان ایام انجمن مبارزه با بهائیت را پایه گذاری کرد و در کنار آن صندوق قرض الحسنه المهدی (عج) را به گونه ای آبرومند تأسیس و اداره کرد.

بارها از سوی ساواک مورد هجوم واقع شد و در جریانات انقلاب به عنوان پیشرو و خط دهنده شهرت یافت. با برگزاری نخستین دوره مجلس شورای اسلامی به نمایندگی از مردم تربت جام به مجلس رفت و در میثاق خونین به جمع شهدای هفت تیر ماه شصت پوست.

 

شهید دکتر هاشم معیری معاون امور درمانی وزارت بهداشت

در سال 1309 در تبریز زاده شد. تحصیلات عالی را تا اخذ دکترا در طب ادامه داد سپس در جراحی عمومی تخصص گرفت و خدمات درمانی خود را در اختیار مردم خلخال، آذرشهر، دماوند و میانه قرار داد. در جریان انقلاب با حمایت از مبارزین و شرکت در اعتراض مردم به رژیم ، مشارکت خود را در نهضت اعلام کرد و پس از پیروزی به عنوان مدیرعامل سازمان تأمین اجتماعی، شروع به کار نمود.

اندکی بعد به معاونت امور درمانی وزارت بهداشت برگزیده شد وهمراه شهدای هفت تیر ماه شصت از این جهان فانی به سرزمین شهدای جاوید کوچید.

 

شهید حجت الاسلام سید محمد کاظم دانش نماینده مردم شوش و اندیمشک

در سال 1318 در دزفول متولد شد. در خانواده ای روحانی شخصیت گرفت و بعداز تحصیلات ابتدایی به قم رفت و از آنجا برای تبلیغ تفکر سرخ شیعی به سراسر کشور سفر کرد. بارها به علت افشاگری هایش علیه رژیم، ممنوع المنبر شد. با گروه های مبارز، ارتباط تنگاتنگ داشت . دو کتاب «سیمای فداکاران» و «غارهای مهاجر» را به تحریر درآورد. پس از پیروزی انقلاب به شوش رفت و سرپرست کمیته و امام جمعه آنجا شد.

با درایت و توان مدیریتی خاصی در آن منطقه مرزی، تفاوت های قومی و اختلافات گروهی مردم را حل و فصل کرد و سلاحهائی که در جریانات انقلاب به دست مردم افتاده بود جمع آوری و در خدمت توان نظامی سپاه وکمیته در آورد.

پس از مدتی از سوی مردم شوش و اندیمشک به مجلس شورای اسلامی راه یافت. و در شامگاه هفتم تیر ماه شصت به فیض عظمای شهادت نائل آمد.

 

شهید حجةالاسلام دکتر غلامرضا دانش نماینده مردم تفرش و آشتیان

در سال 1309 در آشتیان زاده شد.

دروس حوزوی و دانشگاهی را از پی هم فرا گرفت و در حوزه،هم حجره شهید بهشتی و دکتر مفتح بود. دکترای خود را در الهیات تحصیل کرد و به معلمی پرداخت،از بنیان گذاران موسسه فرهنگی قدس و مدیر دبیرستان جهان آرا بود. مبارزاتش را از همان طلبگی شروع کرد و بارها توسط ساواک دستگیر و تعقیب شد.

پیش از پیروزی انقلاب و در 17 شهریور دخترش محبوبه دانش در جریان تظاهرات به شهادت رسید. او بعدازپیروزی انقلاب برای ایجاد تغییر و دگرگونی در مدارس ایرانی خارج از کشور به ترکیه و سپس امارت متحده عربی سفر کرد و در بازگشت، از طرف مردم تفرش و خلجستان به مجلس شورای اسلامی راه یافت . این سرباز امام حسین در هفتم تیر ماه شصت، دل از جهان کند و به دیار آقایش شتافت.

 

شهید علی درخشان مسئول امور مالی حزب جمهوری اسلامی

در سال 1319 در تهران متولد شد. پس از تحصیلات ابتدایی و متوسطه به ضرورت مبارزه علیه رژیم پی برد و از باسابقه ترین مبارزین انقلاب بود. سی سال تمام در کار تدارک و تهیه امکانات برای مبارزین متعهد و تأمین هزینه اقدامات علیه حکومت جور بود.

بخش اعظم مخارج راه پیمایی های عظیم سال 57 و اغلب خیریه های سیاسی و خدمات اجتماعی را به عهده داشت و بسیار مورد اعتماد شهید بهشتی ، استاد مطهری و آیت الله طالقانی بود. با این همه تمکن مالی هرگز خانه ای برای خود تهیه نکرد و با شروع فعالیت حزب جمهوری، به انجام مسئولیت امور مالی حزب همت گماشت.

نام درخشان این شهید همراه هفتاد تن دیگر در هفتم تیر ماه شصت در آسمان ایران جاودانه شد.

 

شهید سید محمد موسوی فر

در سال 1337 در نیشابور متولد شد. پدری روحانی و متقی داشت و نخستین درس های علمی و اخلاقی را ازاو آموخت . در 13 سالگی وارد حوزه علمیه مشهد شد و کمی بعد به صف طلاب مبارز پیوست.

در تظاهرات روزهای نخست انقلاب شرکت داشت و خطابه های فراوانی در روستاهای اطراف مشهد ایراد کرد . با پیروزی انقلاب به عضویت حزب جمهوری اسلامی در آمد و فعالیت های ارزنده ای در این تشکیلات ارائه داد. این سید عزیز،عاقبت در هفتم تیر ماه شصت به جدش اباعبدالله پیوست و نامش در تاریخ انقلاب درخشان شد


ادامه مطلب



[ جمعه 10 اردیبهشت 1395  ] [ 8:13 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
اسامی شهدای هفتم تیر+زندیگنامه
پنجشنبه ، 6 تیر 1392 ، 11:40

 

حزب جمهوری اسلامی، جلسات هفتگی خود را یکشنبه‌ها برگزار می‌کرد. روز یکشنبه هفتم تیرماه 1360 نیز یکی از جلسات هفتگی حزب در دفتر مرکزی حزب واقع در سرچشمه تهران با حضور جمعی از اعضای حزب، نمایندگان مجلس و وزرای دولت برگزار شد.
 

به گزارش رویش نیوز به نقل از ایسنا، منافقین سعی کرده بودند تا توسط عامل نفوذی خود

«محمدرضا کلاهی» تا آن‌جا که ممکن است، مسوولان و شخصیت‌های برجسته نظام جمهوری اسلامی را به این قتلگاه بکشانند و در این انفجار از بین ببرند. اما برخی از مسوولان و شخصیت‌های برجسته نظام از جمله محمدعلی رجایی (نخست وزیر)، دکتر محمد جواد باهنر، آیت الله هاشمی رفسنجانی، حجت‌الاسلام علی‌اکبر ناطق‌نوری، آیت‌الله مهدوی‌کنی، آیت‌الله علی قدوسی، حبیب‌الله عسگر اولادی و ... به دلایلی در جلسه حضور نداشتند یا قبل از انفجار جلسه را ترک کرده بودند.
 
حدود ساعت 21 درحالی که دکتر بهشتی در حال سخنرانی بود، دو بمب بسیار قوی در دفتر مرکزی حزب منفجر شد که بر اثر شدت انفجار قسمت‌هایی از ساختمان فرو ریخت و یک محوطه به ابعاد 10 در 10 متر در هم ریخت و آوار 2 متر از سطح زمین برجسته بود. شیشه‌های ساختمان‌های اطراف نیز کاملاً خرد شد. در نخستین ساعت پس از انفجار، صدها نفر از مردم تهران در خیابان‌های اطراف دفتر مرکزی حزب اجتماع کردند و آمبولانس‌ها بی‌امان در رفت و آمد بودند. سقف بتونی دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی بر اثر انفجار بمب به کلی فرو ریخته بود و ده‌ها نفر زیر آوار مدفون شده بودند. اکثر مجروحین و شهدا که به آمبولانس‌ها حمل می‌شدند، غرق در خون بودند و به هیچ وجه شناخته نمی‌شدند.
 
کلیه بیمارستان‌هایی که شهدا و مجروحین این حادثه به آن‌ها انتقال یافته بود، به شدت از طرف مامورین کمیته‌ها کنترل می‌شد.
 
ساعت 30 /22 از بیمارستان طرفه خبر رسید: تا این ساعت هشت شهید که پیکر آن‌ها به کلی متلاشی شده به این بیمارستان برده شده‌اند و یکی از شهدا آقای طباطبایی نماینده مجلس شورای اسلامی است و هویت هفت نفر دیگر هنوز مشخص نشده است. در این بیمارستان همچنین 20 مجروح بستری است که حال مزاجی هشت نفر از آنان وخیم است.
 
در فاصله ساعت 23 تا 24، بیست و چهار جسد از زیر آور خارج شدند و ساعت 24 در حالی که نیروهای امدادگر مرکب از ارتش، سپاه، پلیس و کمیته در محل حادثه بودند. محوطه دفتر حزب پر از افرادی بود که برای امداد و کمک رسانی از لحظات اول حادثه خود را به محل رسانده بودند و این ازدحام سبب ناهماهنگی هایی در امر کمک رسانی شده بود.
 
ساعت 24 با اعلام نیاز به خون از سوی بیمارستان‌های تهران که مصدومین و مجروحین را پذیرفته بودند، عده‌ای از مردم در مقابل بیمارستان‌ها اجتماع کردند تا خون اهداء کنند.
 
در عملیات نجات مجروحین و مصدومین، اورژانس تهران حدود یکصد نفر از مجروحین را به بیمارستان‌های سینا،انقلاب، طرفه و فیروزگر انتقال داد و نیز عده‌ای توسط سایر ارگان‌ها به دیگر بیمارستان‌ها انتقال یافتند. عده‌ای از مجروحین هم به بیمارستان‌های دیگری چون جرجانی، نجمیه، بازرگانان، شفا، یحیائیان، سوانح شماره 5 و امیراعلم انتقال داده شدند.
 
ساعت نیم بامداد هشتم تیر ماه، ده‌ها تن از ماموران کمیته‌های انقلاب اسلامی 9 و 10، سپاه پاسداران، ارتش، دژبان و ماموران نجات و امداد آتش نشانی به همراه گروهی از مردم با تلاش زیادی و با بیل و کلنگ و حتی دست، مشغول کنار زدن خروارهاخاک و تیرآهن و تکه‌های بتون و آسفالت سقف بودند تا اجساد شهیدان راه انقلاب اسلامی و مجروهان را بیرون بیاورند.
 
ضمن این تلاش کسانی که مربوط به ارگان‌ها و نهادهای مختلف بودند، سعی می‌کردند که بتوانند آیت‌الله بهشتی را پیدا کنند. خیلی‌ها برای اطلاع از سرنوشت این مرد بزرگ، بی‌تاب بودند. حتی آن‌ها که مجروح بودند و تنشان زیر آوار بود، در همان حال اولین سوال‌شان از کسانی که به کمک آن‌ها آمده بودند، وضعیت دکتر بهشتی بود.
 
با تمام تلاشی که شده بود تا ساعت 5 /1 بامداد هشتم تیر، اطلاعی از وضعیت آیت‌الله بهشتی در دست نبود. عده‌ای می‌گفتند ایشان جان سالم به در برده است و فقط قسمتی از سرشان مجروح شده که به بیمارستان منتقل شده است و عده‌ای عقیده داشتند که ایشان قبل از انفجار از محل سالن خارج شده است، اما هشت صبح، رادیو خبر شهادت آیت‌الله بهشتی را اعلام کرد. 
 
مردم تهران در ساعت هشت صبح، پزشکی قانونی را چون نگینی در میان گرفته بودند و پاسداران و افراد کمیته‌ها حفاظت از پزشکی قانونی را به عهده داشتند و کنترل عبور و مرور خیابان‌های اطراف را زیر نظر داشتند. جمعیت انبوه نوحه‌خوان و سینه‌زنان شعار می‌دادند که « عزا، عزاست، امروز – روز عزاست امروز – خمینی بت شکن، صاحب عزاست امروز». « می‌کُشم، می‌کشم، آن‌که برادرم کشت»، «مرگ بر آمریکا،مرگ بر اسرائیل، مرگ بر منافق».
 
ساعت 9 صبح (8 /4 /1360) اطراف پزشکی قانونی تا میدان سپه و از خیابان امیرکبیر تا میدان بهارستان مملو از مردمی بود که ناباورانه رادیوهای ترانزیستوری خود را به گوش چسبانده و یا گروه گروه دور یک روزنامه صبح حلقه زده و مشغول شنیدن و یا خواندن خبر این فاجعه دلخراش بودند.
 
در ساعت 5 /9 صبح، گروهی از پاسداران انقلاب، در حالی که مچ پای آیت‌الله بهشتی را روی دست‌های خود بلند کرده بودند، خود را به موج جمعیت عزادار و گریان رساندند و غریو شیون ده‌ها هزار نفر از حاضران در خیابان‌های اطراف پزشکی قانونی با دیدن مچ پای این مرد بزرگ که در جریان حادثه انفجار قطع شده بود، بلند شد.
 
روز سه‌شنبه 9 تیرماه 1360، مراسم تشییع پیکرهای پاک شهدای واقعه بمبگذاری دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی از مقابل مجلس شورای اسلامی آغاز شد. دیوارهای مجلس با پارچه سیاه پوشیده شده بود و مزین به شعار و تصاویر شهدا و امام خمینی بود. از نخستین ساعات بامداد جمعیت عزادار در مقابل مجلس گرد آمده و این عمل غیرانسانی مزدوران آمریکایی را محکوم کردند. انبوه مردم به حدی بود که گذر به سوی مجلس امکان نداشت و تعدادی از وزراء و نمایندگان که می‌خواستند به مجلس بروند، موفق نشدند. لحظاتی پس از ساعت 8 صبح، آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی رییس مجلس شورای اسلامی به یکی از بالکن‌های ساختمان مجلس آمد. جمعیت با دیدن او یکپارچه شور شد و شعار « عزا، عزاست امروز، روز عزاست امروز، بهشتی قهرمان پیش خداست امروز»، « هاشمی، هاشمی، بگو برادرت کو» و...سر دادند و رییس مجلس ضمن تبریک و تسلیت این فاجعه به خانواده‌های شهدا و عموم مردم عزادار، گوشه‌ای از خصوصیات شهیدان از جمله شهید بهشتی را برشمرد. پس از اتمام سخنان آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، مراسم تشییع آغاز شد. دسته موزیک که از قبل در جلوی مجلس قرار گرفته بود، شروع به نواختن مارش عزا کرد و جمعیت گریه‌کنان و بر سر زنان شروع به شعار دادن کردند و جمعیت داغدار همراه آمبولانس‌ها رهسپار بهشت زهرا شدند.
 
مردم از ساعت‌ها قبل در بهشت زهرا حضور پیدا کرده بودند و در سوگ عزیزان از دست رفته عزاداری می‌کردند. با ورود ماشین‌های حامل پیکرهای شهیدان، غریو یا حسین، یا حسین، بهشت زهرا را پوشاند. پیکرهای شهیدان را به غسالخانه بردند و هر لحظه بر شدت شیون و زاری جمعیت افزوده می‌شد و مردم در دسته‌های مختلف به عزاداری و سینه‌زنی پرداخته بودند و شعار می‌دادند برای دفن شهدا، مهدی بیا، مهدی بیا. در قطعه 24 بهشت زهرا، 81 قبر کنده شده بود که جایگاه شهید آیت الله بهشتی در وسط قرار داشت. پیکرها را در حالی که ده‌ها تن زیر هر کدام « لا اله الا الله » گویان حرکت می‌کردند به طرف قطعه 24 آوردند. فشار جمعیت هر لحظه بیشتر می‌شد و جمعیت مانند دریای خروشانی به حرکت درآمده بود. همه می‌خواستند برای آخرین بار با یاران امام و امت دیدار کنند. فشار بیش از حد جمعیت، امکان دفن پیکرهای شهدا را نمی‌داد و این مساله به روز بعد موکول شد.
 
روز چهارشنبه 10 تیر 1360، با آن که اعلام قبلی نشده بود از صبح زود صدها هزار نفر از مردم تهران در بهشت زهرا حضور پیدا کردند و در میان شدیدترین تاثرات و اندوه مردم، پیکرهای شهدای مظلوم فاجعه هفتم تیر به خاک سپرده شد. 
 
روز چهارشنبه 10 تیرماه، در فضایی آکنده از تاثر و تالم و در حالی که گل‌های سرخ در صندلی‌های 27 نماینده شهید قرار داشت، مجلس تشکیل جلسه داد. وجود تعدادی از نمایندگان مجروح بر روی برانکاد و صندلی چرخدار در مجلس به تمام ایادی و دشمنان انقلاب ثابت کرد که هیچ جنایت و خدعه‌ای از جانب آنان مانع حرکت امت انقلابی ایران نمی‌شود.
 
در رابطه با شهادت آیت الله بهشتی و 72 تن از یاران با وفای امام شخصیت‌ها، احزاب و گروه‌ها و نهادهای انقلابی، تلگرام‌ها و اطلاعیه‌هایی صادر کردند. همچنین مجالس متعدد سوگواری از سوی جمعیت‌های مختلف در سراسر کشور برپا شد. روز 13 تیرماه نیز از سوی امام خمینی مجلس ترحیم و تحلیل از شهید آیت‌الله بهشتی و 72 تن از یارانش با حضور نخست‌وزیر و اعضای دولت، فرزند امام، نمایندگان مجلس و هزاران تن از مردم در مدرسه عالی شهید مطهری برگزار شد.
 
انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در تاریخ هفتم تیرماه 1360 منجر به شهادت آیت‌الله دکتر محمد حسینی بهشتی دبیرکل حزب و 72 تن از یاران امام که اکثر آن‌ها مسوولیت‌هایی را در اداره امور کشور بر عهده داشتند به شهادت رسیدند که از آن جمله 4 وزیر و 27 نماینده مجلس بودند. عده‌ای نیز مجروح شدند. 
 
در این بخش به معرفی مختصری از شهدای این فاجعه خواهیم پرداخت.
 
1- علی اصغر آقازمانی: در سال 1331 در قصبه نراق محلات متولد شد . فوق لیسانس حسابداری را از دانشگاه صنعت نفت اخذ کرد و با مطالعات مذهبی که داشت، مبارزاتش را شروع کرد. کلاس‌های درس شناخت شهید بهشتی در منزل ایشان دایر شد و در پیروزی انقلاب نقش فراوانی داشت و در همان روزهای اول به سازماندهی کمیته‌ها پرداخت و سپس جهاد سازندگی و نهضت سواد آموزی را نیز همراهی کرد. اندکی بعد مسوول دفتر آیت‌الله هاشمی رفسنجانی شد و هماهنگی‌های ایشان را با مسوولین نظام و مجلس شورای اسلامی به انجام می‌رساند. وی در هفتم تیرماه 1360 در انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.
 
2- جواد اسدالله‌زاده: در سال 1329 در مشهد به دنیا آمد. فوق لیسانس و دکترای مدیریت را در آمریکا دنبال کرد. با اعلان عزیمت امام به ایران رساله دکترای خود را نیمه تمام رها کرد و به فرانسه رفت. تا رهبرش را همراهی کند. در دوران اقامتش در آمریکا در پنج شهر، انجمن اسلامی دانشجویان را پایه گذاری کرد. پس از بازگشت امام به ایران او اقامت کوتاهی در سوریه داشت و به همراهی چند دانشجو و یک روحانی، سفارت ایران را در سوریه پاکسازی کرد.
 
پس از ورود به ایران به تدریس اقتصاد اسلامی در دبیرستان‌های مشهد پرداخت و اندکی بعد به مدیریت عالی صندوق ضمانت صادرات برگزیده شد و به تهران آمد و همزمان در مدرسه عالی بازرگانی تدریس را شروع کرد. در پی فعالیت‌های ارزنده‌اش به معاونت بازرگانی خارجی در دولت شهید رجایی منصوب شد و عاقبت در هفتم تیر 1360 به دیار جاودانه شتافت.
 
3- رحمان استکی: در سال 1329 در شهرکرد به دنیا آمد. در رشته علوم تربیتی فارغ التحصیل شد و در جلسات درسی استاد محمد تقی جعفری و درس خصوصی شهید بهشتی حضور یافت. سازماندهی راهپیمایی زادگاهش با نظارت و هدایت او صورت می گرفت و طی یک سند محرمانه به عنوان عامل تحریک دانش‌آموزان استان به ساواک معرفی شد.
 
پس از پیروزی انقلاب به عنوان معاون آموزش و سرپرست اداره کل آموزش و پرورش استان چهارمحال و بختیاری انتخاب شد و اندکی بعد با رای قاطع مردم به مجلس شورای اسلامی راه یافت و سرانجام در فاجعه هفتم تیر به شهادت رسید.
 
4- هادی امینی: در سال 1332 در تهران متولد شد. مهندسی مکانیک و تاسیسات را از دانشگاه تهران اخذ کرد. با پیروزی انقلاب و در پی عضویت در حزب جمهوری اسلامی، یکی از سرپرستان بنیاد مستضعفان شد و پس از آن فعالیت وسیعی را برای آبرسانی به دهات اطراف تهران آغاز کرد. مدتی را در واحد مهندسین استانداری تهران خدمت کرد. در افشای منافقین و بنی‌صدر کوشش فراوانی داشت و یک بار نیز تا مرز شهادت پیش رفت اما عاقبت نام او در کنار شهید بهشتی و در هفتم تیر 1360 در دفتر شهادت ثبت شد.
 
5- حسن اجاره‌دار: در سال 1329 در تهران متولد شد. کار و تحصیل را با هم انجام می‌داد و موفق به گرفتن دیپلم ریاضی شد. مبارزه را از سال 1349 آغاز کرد و در سال 1355 دستگیر شد. وی که از یاران شهید بهشتی و دکتر مفتح بود، با پیروزی انقلاب به گسترش کتابخانه‌های مساجد تهران پرداخت و فعالیت‌های قوی سیاسی خود را در سطوح دانشجویی پی‌گرفت. در اسفند ماه 1357 به عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی درآمد و در 7 تیر 1360 به جمع شهیدان پیوست.
 
6- عباس ابراهیمیان: پس از پیروزی انقلاب، نخستین کارش را در کمیته امداد خمینی آغاز کرد و سپس به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد. در روابط عمومی حزب و واحد شهرستان‌ها نهایت همت خود را صرف کرد و از آن‌جا به واحد تشکیلات رفت.
 
از آن‌جایی که بعضی از اعضاء خانواده‌اش جذب گروهک منافقین شده بودند با آن‌ها قطع رابطه کرد و به همین علت سخت مورد آزار و اهانت واقع شد و سرانجام در فاجعه هفتم تیرماه 1360 به شهادت رسید.
 
7- محمدصادق اسلامی: در سال 1311 در تهران متولد شد. کار و تحصیل را با هم دنبال کرد و در سال 1330 به همراه حاج صادق امانی، گروه شیعیان را بنیاد نهاد. پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور، 2 سال در زندان ماند و در سال 1355 با شهید اندرزگو، یک گروه ضربت علیه رژیم شاه را سامان داد. با شهادت اندرزگو، مجدداً زندانی شد و بعد از آزادی برای نخستین بار در یک سخنرانی در حرم حضرت عبد العظیم از بنیانگذار جمهوری اسلامی به عنوان امام خمینی یاد کرد. وی از رهبران راهپیمایی‌های بزرگ و از مسوولین کمیته استقبال و حفاظت اقامتگاه امام بود. در دولت شهید رجایی به عنوان معاون هماهنگی و پارلمانی وزارت بازرگانی برگزیده شد و در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.
 
8- علی اکبر اژه‌ای: در سال 1331 در اصفهان به دنیا آمد. پدرش آیت‌الله اژه‌ای از مجتهدین عالیقدر اصفهانی بود. وی در حوزه و دبیرستان تحصیلاتش را ادامه داد و لیسانس روانشناسی و فلسفه از دانشگاه اصفهان دریافت کرد. یکی از شاگردان خصوصی شهید بهشتی بود و بعدها در کانون علمی تربیتی جهان اسلام و مسجد امام علی(ع) اصفهان به فعالت پرداخت. «فرصت در غروب» و «نقد گزارشی بر شناخت» از دستاوردهای همین فعالیت‌هاست.
 
وی به اتفاق علی‌اکبر پرورش، شهید هاشمی‌نژاد و شهید محمد منتظری به لیبی سفر کرد و با معمر قزافی و چهره‌های انقلاب لیبی آشنا شد.  از آثار علی‌اکبر اژه‌ای، «ایمان از دیدگاه قرآن»، «صبر از دیدگاه قرآن»، «انسان از دیدگاه قرآن»، «دومین رمضان»، «شب قدر»، «فقه از دیدگاه اسلام»، «توحید برای جوانان»، «روانشناسی و فلسفه» و ... را می‌توان نام برد. وی در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به جمع شهدای انقلاب پیوست.
 
9- حسین اکبری: در سال 1323 در تهران متولد شد. در رشته دامپروری از دانشگاه تهران، دانشنامه گرفت و به استخدام بانک تعاون کشاورزی در آمد. در حادثه 17 شهریور به همراه پسر کوچکش به طرز معجزه آسایی از مرگ نجات یافت.
 
پس از پیروزی انقلاب، در اکثر ارگان‌ها از جمله جهاد سازندگی، دادستانی انقلاب، حزب جمهوری اسلامی و ستاد تبلیغات شورای عالی دفاع همکاری داشت. وی از بانیان انجمن‌های اسلامی کارکنان دولت و جامعه اسلامی فارغ التحصیلان دانشگاه‌های کشور بود. وی در فروردین 1360 به سمت مدیر عامل بانک کشاورزی منصوب شد و چند ماه بعد در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر ماه به شهادت رسید.
 
10- مهدی امین‌زاده: در سال 1328 متولد شد و خیلی زود به مدارج عالی تحصیل دست یافت. او پس از اخذ درجه فوق لیسانس در رشته اقتصاد، تحصیلات خود را در رشته دکترای برنامه‌ریزی اقتصاد در تگزاس دنبال کرد و با ورود امام به پاریس، عازم آنجا شد.  با ورود به ایران ابتدا در کمیته‌های مشهد شروع به کار کرد و در مهر ماه 1358 به عضویت هیات مدیره شرکت گسترش خدمات بازرگانی منصوب شد. در بهمن 1358 به معاونت بازرگانی داخلی وزارت بازرگانی برگزیده شد و همت خود را صرف رفع تنگناهای اقتصادی کشور کرد و در هفتم تیر 1360 به کاروان شهدای سرچشمه پیوست.
 
12-حسن بخشایش: در سال1366 درتهران متولدشد. درسال1355 به دانشگاه علوم تبریز راه یافت و مبارزاتش را در تبریز و همزمان با انقلاب اسلامی شروع کرد و کانون نهضت اسلامی را در آن‌جا بنیان گذاشت.
 
در آشوب حزب منحله خلق مسلمان به سختی مقاومت کرد و برنامه‌های فراوانی برای رادیو و تلوزیون تبریز ساخت. دفتر جهادسازندگی تبریز به همت او راه‌اندازی شد. سپس دردانشگاه تبریز فعالیت‌های فرهنگی را آغاز کرد و در مهرماه 1359 عضوحزب جمهوری اسلامی شد و در فاجعه هفتم تیر به شهادت رسید.
 
13- محمد بالاگر: در سال 1328 در اراک متولد شد. خانواده‌ای مستضعف اما پایبند داشت. زندگی سیاسی‌اش را در سال آخر دبیرستان و با پخش اعلامیه‌های حضرت امام خمینی، شروع کرد.  در روزهای پیروزی و تسخیر پادگان‌های ارتش با فریادهای الله‌اکبر پیشاپیش فاتحان می‌جنگید. بعد از پیروزی به خدمت سربازی در سومار و قطور رفت، سپس به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد و مسوول واحد سمعی و بصری حزب شد و در فاجعه هفت تیر به جمع شهدا پیوست.
 
14- آیت‌الله سیدمحمد حسینی بهشتی: در سال 1307 در اصفهان و یک خانواده روحانی به دنیا آمد. از چهار سالگی، تحصیلاتش را در مکتب خانه آغاز کرد. در سال 1321 تحصیلات دبیرستانی را رها کرد و در مدرسه صدر اصفهان مشغول تحصیل علوم دینی شد. در سال 1325 عازم تهران شد و به تحصیل در دانشکده معقول و منقول مشغول گردید و در سال 1330 موفق به اخذ لیسانس از این دانشکده شد. از سال 1333 تا 1342 با تاسیس دبیرستان دین و دانش در قم به نزدیک ساختن حوزه و دانشگاه پرداخت و طی همین سال‌ها در تاسیس و فعالیت هیات‌های مؤتلفه نقش مهمی ایفا کرد. پس از ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر وقت ایران، به وسیله این گروه، با استفاده از این موقعیت دعوتی که آیات عظام قم از ایشان برای هدایت مسجد هامبورگ به عمل آوردند، عازم آلمان شد و در سال 1349 به ایران بازگشت اما رژیم پهلوی مانع مسافرت مجدد وی به آلمان شد. دکتر بهشتی در سال 1354 به دلیل اشاعه مفاهیم سیاسی قرآن طی جلساتی که از چهار سال پیش از آن شروع شده بود، بازداشت شد اما پس از مدتی آزاد شد و در تشکیل جامعه و روحانیت مبارز به همراه آقایان مطهری، مفتح، ملکی، امامی کاشانی و جمعی دیگر از علمای مبارز، نقش فعالی ایفا کرد. او همچنین نقش موثری در هدایت انقلاب اسلامی در داخل کشور داشت و پس از عاشورای 1357 مدتی دستگیر شد. با عزیمت امام خمینی(ره) به فرانسه، وی نیز عازم پاریس شد و به امر امام(ره) هسته اولیه شورای انقلاب را با همکاری افراد دیگری چون آیت‌الله مطهری و آیت‌الله موسوی اردبیلی و حجج الاسلام رفسنجانی و باهنر تشکیل داد.
 
پس از پیروزی انقلاب، آیت‌الله بهشتی به ترتیب سمت‌های ریاست شورای انقلاب، نیابت رییس مجلس خبرگان و ریاست دیوان عالی کشور را بر عهده داشت. وی از موسسان حزب جمهوری اسلامی و اولین دبیرکل این حزب بود. از آثار وی می‌توان کتاب‌های «خدا از دیدگاه قرآن»، «نماز چیست؟»، «روحانیت در اسلام»، « شناخت دین»، «مالکیت» و ... را نام برد.
 
آیت‌الله بهشتی سرانجام در هفتم تیر 1360 به همراه 72 تن از یارانش در جریان انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.
 
15- محمد پورولی: در سال 1335 در تهران متولد شد. خانواده مستضعف اما متدین او در جنوب شهر تهران سکونت داشتند. وی در سال 1355 در رشته بازرگانی و مدیریت دانشگاه غزالی قزوین پذیرفته شد و انجمن اسلامی این دانشگاه را بنیان نهاد. بعد از پیروزی انقلاب به عضویت بخش سیاسی و سپس دانش‌آموزی حزب جمهوری اسلامی درآمد و تمام همت و تلاش خود را صرف گسترش سلاح عقیدتی و سیاسی دانش آموزان کرد. وی در شامگاه هفتم تیر 1360 به جمع شهیدان انقلاب پیوست.
 
16- سیدرضا پاک‌نژاد: در سال 1303 در شهرستان یزد متولد شد. پس از اخذ دیپلم به مکه مشرف شد و سپس به دانشکده پزشکی دانشگاه تهران راه یافت. رساله دکترای خود را با عنوان «تمام برنامه‌های دانشکده پزشکی در اسلام» نوشت و با درجه ممتاز فارغ التحصیل شد. وی به زبان عربی آشنا بود؛ لذا مقدمات را نزد اساتید حوزوی آموخت و بیش از صد و ده جلد کتاب در معارف و پزشکی تحریر کرد که معروفترین آن‌ها، «اولین دانشگاه و آخرین پیامبر» بود. ایشان علاوه بر مکه و عراق به سوئیس، پاریس، لندن و برلین سفر کرد و تحقیقات فراوانی در این سفرها انجام داد.
 
او پس از انقلاب، به عنوان نماینده مردم یزد به مجلس شورای اسلامی راه یافت و همراه برادرش سید محمد در 7 تیر 1360 به شهادت رسید.
 
17- سیدمحمد پاک‌نژاد: در سال 1318 در یزد متولد شد. اجدادش از علمای طراز اول شهر و حوزه علمیه یزد بودند. وی دوره ابتدایی را در دبستان ملی اسلام و تحصیلات متوسطه را در یزد و تهران طی کرد. پس از اخذ دیپلم با توجه به علاقه‌ای که به مذهب داشت، لبنان را برای ادامه تحصیل و گذراندن دوره دانشگاهی انتخاب کرد. در لبنان همچنین از محضر امام موسی صدر کسب فیض کرد و برای ادامه تحصیل به آلمان و سوئیس رفت. دکترای خود را در رشته اقتصاد و پایان نامه ای تحت عنوان «مسائل اقتصادی در اسلام» اخذ کرد.
 
پس از پیروزی انقلاب به عنوان عضو هیئت مدیره کاغذ و چوب منصوب و خدمات صادقانه‌ای در جهت تهیه طرح‌های اقتصادی برای وزارت بازرگانی انجام داد و در فاجعه هفت تیر 1360 به شهادت رسید.
 
18- رضا ترابی: در سال 1336 در تهران متولد شد. خانواده‌ای فقیر در یکی از محلات جنوب شهر داشت و هنوز بیش از 13 سال نداشت که پدرش را از دست داد. در سال 1356 به دانشگاه صنعتی شریف راه یافت و در رشته برق به تحصیل پرداخت و عضو انجمن اسلامی دانشگاه شد.
 
پس از پیروزی انقلاب عضو حزب جمهوری اسلامی شد و مسوولیت تبلیغات شاخه دانشجویی حزب را بر عهده گرفت و در شامگاه هفتم تیر در انفجار دفتر مرکزی حزب به شهادت رسید.
 
19- محمود تفویضی: در سال 1326 در تهران متولد شد. خانواده‌ای متدین داشت و در رشته مهندسی راه و ساختمان از دانشکده پلی تکنیک فارغ‌التحصیل شد. در دوران رژیم طاغوت، از استخدام در دستگاه‌های دولتی اجتناب کرد و همگام با امت مسلمان ایران در جریانات انقلاب شرکت می‌کرد.  پس از پیروزی انقلاب به خدمت وزارت راه و ترابری درآمد و در استان خوزستان انجام وظیفه کرد و در دی‌ماه 1358 به معاونت وزارت راه و ترابری انتخاب شد. وی در هفتم تیر 1360 در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.
 
20- عباس جهانبخشی: در سال 1323 در تهران متولد شد. پس از 17 شهریور خونین، به همراه چند تن از همفکرانش، انجمن اسلامی مددکاران را به وجود آورد و رسیدگی به امور خانواده‌های شهدا، مجروحین و معلولین را دنبال کرد و در افشاگری علیه رژیم پهلوی، عزمی راسخ داشت.
 
پس از پیروزی انقلاب به ریاست دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران منصوب شد و به دعوت سازمان بهزیستی کشور، معاونت آموزش آن سازمان را بر عهده گرفت. وی سرپرستی ستاد تداوم امداد جبهه را نیز به عهده داشت و سرانجام در جمع شهدای هفت تیر، دعوت حق را لبیک گفت.
 
21- علیرضا چراغزاده دزفولی: در سال 1332 در اهواز به دنیا آمد. پدرش درودگری ساده بود و او کار و تحصیل را با هم دنبال کرد. پس از اخذ لیسانس در رشته حسابداری به استخدام شرکت نفت درآمد و یک سال بعد استعفاء نمود. نخستین مسوولیت او پس از انقلاب، بخشداری هفتگل بود و یک سال بعد در 27 سالگی به عنوان نماینده مردم هفتگل و رامهرمز به مجلس شورای اسلامی راه یافت. مقالات فراوانی در زمینه روش مطالعه و برداشت و روش سخنرانی از او را در دست است که یادگار دوران تحصل و تحقق اوست. وی در هفتم تیر 1360 در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.
 
22- حجت‌الاسلام غلامحسین حقانی: در سال 1320 در شهر قم متولد شد. همراه علوم دینی، تحصیلات متوسطه را به پایان برد و به قصد افشای رژیم و بیداری مردم عازم شهرها و روستاهای کشور شد. بعد از رسیدن به اجتهاد، موسسه فرهنگی «در راه حق» و «اصول دین» را بنیان گذارد و کتاب «اسلام پیشرو نهضت‌ها» را در همین ایام تالیف کرد. سپس به سازماندهی هسته‌های مبارزه در شهرهای مختلف کشور پرداخت و ساواک را از این کار به وحشت انداخت. مخفیانه به عراق و به دیدار امام شتافت و در بازگشت توسط ساواک دستگیر و ابتدا به اعدام و سپس به 12 سال زندان محکوم شد. او در طول زندان هرگز تقاضای ملاقات با خانواده‌اش را نکرد و عاقبت با اوج‌گیری انقلاب از زندان آزاد شد.
 
وی از جمله روحانیونی بودکه در دانشگاه تهران تحصن کرد و کمیته استقبال از امام را همراهی نمود، با ورود امام به ایران، دفتر تبلیغات اسلامی قم را تاسیس کرد و در اسفند1357به عنوان نماینده امام و ریاست دادگاه و حاکم شرع استان‌های هرمزگان و سیستان و بلوچستان عازم جنوب شد و به درخواست مردم از سوی امام(ره) امامت جمعه بندرعباس را پذیرفت. چندی بعد، طی حکمی از سوی امام، عضو شورای عالی تبلیغات اسلامی شد و اولین سرپرست و بنیانگذار سازمان تبلیغات اسلامی گردید. و عاقبت به همراه شهید مظلوم بهشتی در 7 تیر1360 به شهادت رسید.
 
23- سیدمحمد باقر حسینی لواسانی: در سال 1322 در تهران متولد شد. خانواده‌ای روحانی ساکن یکی ازمحلات جنوب تهران – سنگلج – داشت. اجدادش از علما و مدرسین حوزه‌های علمیه بودند و مادرش او را حسین صدا می‌زد. در سال 53 بود که تخصص گوش و حلق و بینی را به پایان رساند و در شمیرانات به طبابت پرداخت. همزمان با تحصیل طب، دوره تربیت معلم را گذراند و علوم فقهی و فلسفه را نزد علمای بزرگ آموخت. از محل کار به علت فعالیت‌های مذهبی به دادگاه اداری فراخوانده شد و تا پیروزی انقلاب از کار منفصل گردید. وی همراه با دکتر واعظی به درمان مجروحین 17 شهریور پرداخت و اندکی بعد در 21 بهمن 1357 عازم تسخیر کلانتری‌ها شد. در 22 بهمن به اتفاق برادرش دکتر جعفر حسینی لواسانی، به بیمارستان رویال رفت و مداوای مجروحین نبردهای خیابانی را به عهده گرفت.
 
پس از پیروزی انقلاب به معاونت بهزیستی وزارت بهداشت برگزیده شد و با شهید فیاض بخش طرح سازمان بهزیستی را پی‌ریزی کرد و عاقبت در حالی که نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود، در فاجعه هفت تیر به شهادت رسید.
 
24- حجت الاسلام محمدعلی حیدری: در سال 1315 در قم به دنیا آمد. پدرش از علمای برجسته و مورد احترام منطقه غرب بود. در سن سی سالگی به درجه اجتهاد رسید و همگام با روحانیون در خرداد 1342 مبارزاتش را شروع کرد و دستگیر شد و به زندان قزل قلعه منتقل گردید. پس از فوت پدرش، به نهاوند رفت و در سال 1355 از سوی امام ماموریتی به لبنان داشت و با امام موسی صدر ملاقات کرد. در بازگشت دستگیر شد و به شهر بابک تبعید گردید.
 
در بازگشت از تبعید، با استقبال بی‌سابقه مردم نهاوند مواجه شد و مجدداً دستگیر و به زندان افتاد. در زمان بختیار در دانشگاه تهران تحصن کرد و پس از پیروزی انقلاب از سوی امام به عنوان امام جمعه نهاوند برگزیده شد. همزمان سرپرستی کمیته‌های انقلاب و حاکمیت شرع دادگاه‌های همدان را بر عهده گرفت. کمی بعد با آرای قاطع مردم همدان به مجلس رفت و عاقبت در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر 1360 به شهادت رسید.
 
25- عباس حیدری: در سال 1323 در یکی از روستاهای شیراز به دنیا آمد. با پایان بردن دوره دبیرستان به عنوان تکنسین مخابرات در وزارت پست و تلگراف استخدام شد. مبارزاتش را علیه رژیم پهلوی از همان روستا شروع کرد و با تعقیب و آزار ساواک به بوشهر منتقل شد.  در دوران پیروزی انقلاب، نقش مهمی در مخابره پیام‌های امام خمینی داشت و پس از پیروزی از سوی مردم بوشهر به نمایندگی مجلس شورای اسلامی برگزیده شد. وی در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.
 
26- دکتر سیدشمس‌الدین حسینی نائینی: در سال 1312 در سلطان نصیر نائین متولد شد. تحصیلاتش را در حالی که از نعمت پدر محروم بود، ادامه داد و فوق لیسانس خود را از دانشکده الهیات و معارف اسلامی گرفت. برای نگارش رساله خود به هندوستان رفت و موضوعی تحت عنوان «فلسفه دعا و مقایسه ادعیه اسلام با سایر ادیان» را انتخاب و نوشت. وی با شهید رجایی و دیگر مبارزین در دبیرستان قدس آشنا شد و فعالیت‌های فرهنگی خود را با موسسه رفاه آغاز کرد. سپس با دکتر باهنر و شهید بهشتی در سازمان تحقیقات و برنامه‌ریزی آموزش و پرورش همکاری داشت و موسسه خیریه ولی‌عصر، صندوق جاوید و جلسات تفسیر قرآن را راه‌اندازی کرد.
 
پس از پیروزی انقلاب به عنوان کارشناس امور دینی در وزارت آموزش و پرورش آغاز به کار کرد و سپس با رای قاطع مردم نتئین به مجلس شورای اسلامی رفت و سرانجام در شامگاه هفتم تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.
 
27- حجت‌الاسلام سیدمحمدتقی حسینی طباطبایی: در سال 1307 در زابل به دنیا آمد. پس از تحصیلات ابتدایی به قم و نجف مشرف شد و از محضر علمای بزرگ بهره گرفت. آنگاه به زابل بازگشت و اداره مدرسه علمیه امامت جماعت مسجد آن‌جا را پذیرفت. وی تلاش‌های فراوانی برای وحدت شیعه و سنی کرد و نقش مهمی در فرار مبارزان متعهد داشت. بارها ساواک به ضرب و شتم و اهانت نسبت به ایشان پرداخت و به تهران احضارش کرد.
 
وی در پیروزی انقلاب و هدایت مردم زابل، نقش ویژه‌ای داشت و پس از پیروزی به نمایندگی از مردم زابل به مجلس شورای اسلامی رفت و در آن‌جا یکی از ائمه جماعت مجلس بود و در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.
 
28- مهندس حاجیان مقدم: در سال 1333 در تهران متولد شد. در خانی‌آباد در خانواده‌ای متدین و مبارز بزرگ شد. پدرش از همرزمان نواب صفوی بود. لیسانس مدیریت اقتصاد را از ایران و کارشناسی مدیریت مهندسی را از آمریکا گرفت. همراه با دانشجویان مسلمان در ایران و آمریکا بر علیه رژیم پهلوی فعالیت داشت، به طوری که در آمریکا دستگیر و در زندان اعتصاب غذا کرد. در سال 1359 در حالی که تحت تعقیب بود به کمک سازمان‌های آزادیبخش به میهن برگشت و خدمات خود را در ستاد کمک به مناطق جنگ زده آغاز کرد. بسیج اقتصادی کشور و دفتر طرح‌ها و بررسی‌های نخست‌وزیری از دیگر مراکز فعالیت او بودند. در حزب جمهوری اسلامی، مسوول آموزش واحد مهندسین حزب جمهوری اسلامی بود و همراه با شهید بهشتی و دیگر یاران امام در هفتم تیر 1360 جاودانه شد.
 
29- محمد خوش زبان: در سال 1340 در تهران متولد شد. در یک خانواده مذهبی بزرگ شد و تحصیلاتش را تا دیپلم ادامه داد و از دانش‌آموزان ممتاز و صاحب مطالعه دبیرستان بود. زندگی سیاسی اش را از همان زمان آغاز کرد و بعدها در جریان پیروزی انقلاب نقش پرشوری را عهده دار شد و در درگیری های بهمن 1357 به رزمندگان انقلاب، مهمات می رساند و در سقوط کلانتری‌ها مؤثر بود. بعد از پیروزی انقلاب به عضویت حزب جمهوری اسلامی درآمد و به ترتیب سرپرستی منطقه، سرپرستی تبلیغات استان و مسوولیت انتظامات نماز جمعه و راهپیمایی را پذیرفت و در فاجعه هفتم تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.
 
30- عبدالحمید دیالمه: در سال 1332 در تهران متولد شد. فلسفه و منطق را نزد استاد شهید مطهری و تحصیلات جدید را در رشته پزشکی دانشگاه مشهد ادامه داد. در دوران دانشجویی، کتابخانه اسلامی خوابگاه دانشگاه مشهد را راه‌اندازی کرد و برای نخستین بار جلسات دعای کمیل را در کنار مبارزات سیاسی رایج ساخت. او جلسات سخنرانی پر باری با عنوان «صراط مستقیم» داشت که دانشجویان و مردم عادی با اشتیاق از آن استقبال می‌کردند.
 
بعد از اخذ دکتری، «مجمع تفکرات شیعی» را در تهران پایه‌گذاری کرد و مبارزات مؤثری را در برابر خطوط و تفکرات انحرافی پی‌گرفت. فعالیت‌های سیاسی‌اش در مشهد، او را به عنوان یک چهره مبارز و محبوب در میان مردم مشهور کرد و در حالی که تنها 29 سال داشت با اکثریت قاطع آراء مردم مشهد به مجلس شورای اسلامی راه یافت. او در شامگاه هفتم تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.
 
31- حجت الاسلام سید محمد کاظم دانش: در سال 1318 در دزفول متولد شد. در خانواده‌ای روحانی بزرگ شد و بعد از تحصیلات ابتدایی به قم رفت. از آن‌جا برای تبلیغ تفکر سرخ شیعی به سراسر کشور سفر کرد. بارها به علت افشاگری‌هایش علیه رژیم ممنوع‌المنبر شد. با گروه‌های مبارز ارتباط تنگاتنگ داشت و دو کتاب «سیمای فداکاران» و «غازهای مهاجر» را به تحریر درآورد. پس از پیروزی انقلاب به شوش رفت و سرپرست کمیته و امام جمعه آن‌جا شد. با درایت و توان مدیریتی خاص در آن منطقه مرزی تفاوت‌های قوی و اختلافات گروهی مردم را حل و فصل کرد و سلاح‌هایی که در جریانات انقلاب به دست مردم افتاده بود، جمع آوری و در خدمت توان نظامی سپاه و کمیته در آورد. پس از مدتی از سوی مردم شوش و اندیمشک به مجلس شورای اسلامی راه یافت و در شامگاه 7 تیر 1360 به فیض شهادت نائل آمد.
 
32- حجت‌الا سلام دکتر غلامرضا دانش: در سال 1309 در آشتیان به دنیا آمد. دروس حوزوی و دانشگاهی را باهم ادامه داد و در حوزه در حجره شهید بهشتی و دکتر مفتح اقامت داشت. دکترای خود را در الهیات تحصیل کرد و پس از آن به معلمی مشغول شد. وی از بنیانگذاران موسسه فرهنگی قدس و مدیر دبیرستان جهان‌آرا بود. مبارزاتش را از همان دوران طلبگی شروع کرد و بارها توسط ساواک دستگیر و تعقیب شد. پیش از پیروزی انقلاب و در 17 شهریور، دخترش محبوبه دانش، در جریان تظاهرات به شهادت رسید.
 
او بعد از پیروزی انقلاب برای ایجاد تغییر و دگرگونی در مدارس ایرانی خارج از کشور به ترکیه و سپس امارات متحده عربی سفر کرد و در بازگشت، از طرف مردم تفرش و خلجستان به مجلس شورای اسلامی راه یافت. وی عاقبت در شامگاه هفتم تیر 1360 به فیض شهادت نائل آمد.
 
33- علی اکبر دهقان: در سال 1327 در تربت جام زاده شد. در خانواده‌ای کارگر و مهاجر که از یزد به آن‌جا آمده بود، بزرگ شد و دیپلم طبیعی و فوق دیپلم ریاضی را اخذ و بلافاصله به تدریس در دبیرستان‌های شهرش پرداخت. در همان ایام انجمن مبارزه با بهائیت را پایه‌گذاری کرد و در کنار آن صندوق قرض الحسنه المهدی(عج) را به گونه‌ای آبرومند تاسیس و اداره کرد.
 
بارها از سوی ساواک مورد هجوم واقع شد و در جریانات انقلاب به عنوان پیشرو و خط دهنده شهرت یافت. با برگزاری نخستین دوره مجلس شورای اسلامی به نمایندگی از مردم تربت جام به مجلس رفت و در شامگاه هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.
 
34- علی درخشان: در سال 1319 در تهران متولد شد. پس از تحصیلات ابتدائی و متوسطه به ضرورت مبارزه علیه رژیم پی برد و از با سابقه‌ترین مبارزین انقلاب بود. سی سال در کار تدارکات و تهیه امکانات برای مبارزین متعهد و تامین هزینه اقدامات علیه حکومت پهلوی بود. بخش اعظم مخارج راهپیمایی‌های عظیم سال 1357 و اغلب خیریه‌های سیای و خدماتی اجتماعی را به عهده داشت و بسیار مورد اعتماد شهید بهشتی، استاد مطهری و آیت‌الله طالقانی بود. با این همه تمکن مالی، هرگز خانه‌ای برای خود تهیه نکرد و با شروع فعالیت حزب جمهوری اسلامی، انجام مسوولیت امور مالی حزب را بر عهده گرفت. وی سرانجام در فاجعه هفت تیر به جمع شهدا پیوست.
 
35- حجت الاسلام سیدفخرالدین رحیمی: در سال 1323 در شهر خرم‌آباد به دنیا آمد. جدش از علمای بزرگ شهر بود و او به همراه برادرش برای کسب علوم حوزوی به قم رفت. در سال 1341 و در ماجرای فیضیه قم در حالی که مشغول چسباندن اعلامیه بود، دستگیر و به زندان رفت. پس از آزادی مبارزاتش را پی‌گرفت و برای بار دوم به جرم کندن تابلوی خیابان ششم بهمن، به زندان رفت. او یک بار دیگر نیز به جرم اهانت به اشرف پهلوی زندانی شد و مجموعاً 18 ماه در حبس به سر برد. او هر بار پس از آزادی، کار مبارزه را جدی‌تر آغاز می‌کرد و عاقبت ممنوع‌المنبر و از آنجا به ایرانشهر و از آن‌جا به اقلید فارس تبعید شد. در بازگشت از تبعید فعالیت‌های مذهبی و مبارزاتی را در مسجد علوی ادامه داد که بعدها آن‌جا مقر کمیته‌های انقلاب شد.
 
در اولین دوره مجلس شورای اسلامی به نمایندگی از مردم ملاوی به مجلس راه یافت و در هفتم تیر 1360 به فیض شهادت نائل آمد.
 
36- محمد رواقی: در سال 1328 در شهر مقدس مشهد به دنیا آمد. پس از پایان تحصیلات متوسطه، وارد مدرسه عالی بازرگانی شد. در اوج خفقان و حکومت زور، انجمن اسلامی دانشکده را تاسیس کرد و تحت تعقیب ساواک قرار گرفت. بر اثر شکنجه‌های فراوان، شنوایی‌اش مختل شد و در همان حال و به محض آزادی برای اخذ فوق لیسانس مدیریت و بازرگانی به دانشگاه ایالتی ادموند آمریکا رفت.
 
پس از پیروزی انقلاب به ایران آمد و نخست عضو هیات مدیره و سپس مدیر عامل شرکت فرش ایران شد. وی سرانجام در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.
 
37- مهندس توحید رزمجومین: در سال 1330 در تهران متولد شد. در حالی که خانواده‌اش از نظر اقتصادی در تنگنا بود، کار و تحصیل را با هم دنبال کرد و در سال 1356 موفق به اخذ لیسانس صنایع شد. به علت عقاید و مبارزاتی که داشت به عنوان سرباز صفر به «چهل ذختر» تبعید شد و در دوران انقلاب از پادگان فرلر کرد.
 
پس از پیروزی انقلاب، مدیر داخلی شرکت سار اول شد و با سمت عضویت در هیات مدیره گروه صنعتی ملی به آن‌جا رفت. او بر اثر یک طرح از پیش تعیین شده توسط گروهک‌ها به گروگان گرفته شد اما با دخالت کمیته و سپاه آزاد گردید و سرانجام در شامگاه هفتم تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.
 
38- حجت الاسلام حسن سعادتی: در سال 1335 در نیشابور متولد شد. در یک خانواده روحانی پرورش یافت و برای کسب علوم حوزوی ابتدا به مشهد و سپس به قم عزیمت کرد. در مشهد با روحانیون جوان و مبارز آشنا گشت و در اعتراض به تعطیل کردن حوزه درسی آیت‌الله خامنه‌ای، دستگیر شد.
 
در روزهای پیروزی انقلاب، با رژیم به مبارزه پرداخت و از اعضای کمیته استقبال از حضرت امام بود. در تابستان 1358 به حزب جمهوری اسلامی پیوست و برای مدتی به مازندران رفت و در بهمن 1359 به همراه هیاتی از ایران به کشورهای فیلیپین و مالزی سفر کرد. وی عاقبت در هفتم تیرماه 1360 در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.
 
39- جواد سرحدی: در سال 1317 در سنقر کلیائی متولد شد. پدری کاسب و خانواده ای مذهبی داشت. او کار و تحصیل را با هم دنبال کرد و پس از اخذ دیپلم مبارزاتش را علیه رژیم آغاز کرد. وقتی تحت تعقیب قرار گرفت به خارج از کشور رفت و در آن‌جا تهدید به مرگ شد. ساواک تمام اموال و دارایی‌اش را در داخل ضبط کرد. به سختی و در حالی که به شدت محدود شده بود، لیسانس اقتصاد را از دانشگاه هوستون آمریکا گرفت و پس از پیروزی، امین دولت جمهوری اسلامی در کنسولگری آنجا شد.
 
در مراجعت به ایران، طی حکمی از سوی نخست وزیر، شهید رجایی به سمت مدیر عامل سازمان تعاون شهر و روستا منصوب شد و سرانجام در 7 تیرماه 1360 در فاجعه هفت تیر به شهادت رسید.
 
40- جواد سرافراز: در سال 1332 در تهران متولد شد. پدرش مؤسس دبستان اسلامی ولی عصر و دبیرستان جهان آراء و از روحانیون مبارزی بود که سالها در زندان رژیم شکنجه و مورد اهانت واقع شده بود.  سرافراز در دانشگاه‌های انگلیس و هند در رشته جامعه‌شناسی ادامه تحصیل داد و انجمن‌های اسلامی را در آن‌جا پایه‌گذاری کرد و به عنوان نماینده انجمن‌های اسلامی مقیم بنگلور هند به خدمت امام در پاریس رسید. در سال 1357 همراه با مردم در نبردهای خیابانی علیه رژیم شرکت کرد و در تسخیر کلانتری ها نقش برجسته‌ای داشت.
 
بعد از پیروزی انقلاب، عضو حزب جمهوری اسلامی شد و همچون بازویی برای شهید بهشتی بود. وی سرپرستی منطقه 11، ریاست و مسوولیت آموزش و عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری را بر عهده داشت. به علاوه، مدیر مسوولی شرکت رایانه و مسوولیت روابط عمومی شرکت «ایزایران» وابسته به وزارت دفاع را نیز بر عهده گرفت و سرانجام در هفتم تیرماه 1360 به شهادت رسید.
 
41- علی‌اکبر سلیمی جهرمی: در سال 1317 در جهرم به دنیا آمد. پس از اخذ دیپلم، به معلمی پرداخت و کمی بعد لیسانس زبان انگلیسی خود را از دانشگاه تهران اخذ کرد. در تظاهرات معلمان و اعتصابات معلمان (به رهبری شهید دکتر خانعلی) شرکت نمود و در همین رابطه از طرف ساواک به دزفول تبعید شد و سال‌ها مجبور بود برای ادامه تحصیل در دانشگاه تهران، هر هفته سه روز به تهران بیاید. وی مبارزات سیاسی خود را همراه با گروه شهید رجائی، دستغیب و دکتر اسدی لاری ادامه داد و در سال 1357 در سفری به پاریس، توفیق ملاقات با امام (ره) را پیدا کرد.
 
بعد از پیروزی به عنوان مدیر کل آموزش و پرورش تهران و ریاست سازمان پژوهش و برنامه‌ریز، شروع به خدمت کرد و بعد به عنوان دبیرکل سازمان امور اداری و استخدامی کشور برگزیده شد. وی عاقبت در هفتم تیر ماه 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.
 
42- سیدمحمد جواد شرافت: در سال 1306 در شوشتر و در خانواده‌ای متدین به دنیا آمد. پس از پایان تحصیلات به معلمی و تدریس مشغول شد و به دنبال درگیری و مبارزه با رژیم به اهواز تبعید شد و در 15 خرداد 1342 و در پی یک سخنرانی دستگیر و به تهران فرستاده شد. پس از ورود به دانشگاه تهران، در سال 1345 با همکاری جمعی از معلمان متعهد آموزش و پرورش همچون شهید رجائی، برنامه تظاهرات و اعتصابات معلمان ایران را تدارک دید که باعث تبعید وی به بیدخت گناباد و سپس چالوس، کرج و دوباره تهران شد. یکبار هم ساواک نقشه قتل او را طرح ریزی کرد که با بیماری او عقیم ماند.
 
پس از پیروزی انقلاب، ابتدا مشاور وزیر آموزش و پرورش و عضو هیات رییسه بنیاد فرهنگی البرز و سپس از سوی مردم شوشتر به نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب شد. دو کتاب «فاطمه (ع)» و «مردگان با ما سخن می‌گویند» از او به یادگار مانده است. وی سرانجام در فاجعه هفت تیر 1360 به شهادت رسید.
 
43- مهندس عباس شاهوی: در سال 1332 در محله قنات آباد تهران متولد شد. با علاقه و استعداد فراوانی تحصیل را شروع کرد و پس از اخذ دیپلم، ابتدا تصمیم گرفت به حوزه علمیه برود اما بعد به دانشگاه رفت و سرانجام فوق لیسانس مدیریت بازرگانی را از آمریکا اخذ کرد.پس از پیروزی انقلاب، ابتدا در کمیته‌های انقلاب و بعد مدیریت گروه صنعتی فولاد ایران و نیز مدیرعامل مرکز تهیه و توزیع فلزات، خدماتش را آغاز کرد. کنترل شدید ارز و کمک به تحقق عصل 44 قانون اساسی از جمله خدمات ارزنده او بود. وی سرانجام در هفتم تیر 1360 به همراه 72 تن از یاران امام جاودانه شد.
 
44- میربهزاد شهریاری: در سال 1333 در بهشهر متولد شد. در خانواده‌ای روحانی پرورش یافت. تحصیلات عالی خود را در دانشگاه مشهد و در رشته الهیات و معارف اسلامی پی گرفت. همزمان در حوزه از محضر اساتیدی چون حضرت آیت‌الله خامنه‌ای استفاده کرد و در دوران سربازی نقش ویژه‌ای در ارشاد افسران و سربازان داشت و همراه عده‌ای از پادگان فرار کرد و به قم رفت. در بازگشت به زادگاهش، راهپیمایی عظیمی را ترتیب داد.
 
پس از پیروزی به آموزش و پرورش رفت و اندکی بعد به عنوان نماینده مردم رودباران به مجلس راه یافت. وی سرانجام در هفتم تیر 1360 در حالی که تنها 27 سال داشت به جمع شهدای انقلاب پیوست.
 
45- ایرج شهسواری: در سال 1325 در بیجار متولد شد. تحصیلات خود را در بیجار و سنندج تا پایان سیکل ادامه داد و بیجار به عنوان معلم روزمزد به تدریس مشغول شد. پس از اخذ دیپلم، تحصیلات دانشگاهی را تا اخذ فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی ادامه داد.  پس از پیروزی انقلاب و در شهریور 1358 ابتدا معاون آموزش و پرورش منطقه 12 و سپس رییس ناحیه 13 شد. اندکی بعد به معاونت اداری مالی وزارت آموزش و پرورش منصوب شد و در هفتم تیر 1360 در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.
 
46- حجت الاسلام دکتر قاسم صادقی: در سال 1315 در گرمه بجنورد متولد شد. در 12 سالگی به حوزه علمیه مشهد رفت و همزمان تحصیلات کلاسیک را تا دکترای فقه و حقوق اسلامی ادامه داد و سپس به عنوان استاد در دانشگاه تدریس را شروع کرد. بارها به مکه، عتبات عالیات، سوریه و لبنان رفت و دو کتاب «مبداء» و «معاد» از آثار به جای مانده از اوست.  با پیروزی انقلاب اسلامی، به نمایندگی از سوی مردم مشهد به مجلس شورای اسلامی راه یافت و در هفتم تیرماه 1360 به همراه 72 تن از یاران امام به شهادت رسید.
 
47- حجت الاسلام محمدحسین صادقی: در سال 1302 در لرستان متولد شد. در 18 سالگی به حوزه علمیه قم رفت و در قیام 15 خرداد 1342، شرکت فعالانه داشت. فریادهای «ما پیرو قرآنیم – رفراندوم نمی‌خواهیم» او و نطق پرشوری که ایراد کرد، سبب شد، همان روز دستگیر و راهی زندان شود. پس از آزادی از زندان، پیام‌های امام خمینی(ره) را به روستاهای اطراف می‌برد و همین باعث دستگیری مجدد وی شد.
 
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسوولیت کمیته‌های ازنا را بر عهده گرفت و به ریاست دادگاه انقلاب انتخاب شد. در انتخابات مجلس شورای اسلامی با کسب آرای مردم ازنا به مجلس راه یافت و عاقبت در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.
 
48- حجت‌الاسلام محمدحسن طیبی: در سال 1310 در روستای روئین اسفراین به دنیا آمد. در ده سالگی پدرش را که یک روحانی بود، از دست داد و به مشهد عزیمت کرد. پس از طی مراحل سطح به اسفراین برگشت. مبارزاتش را از سال 1356 گسترش داد و ساواک به شدت برنامه‌های او را تحت کنترل گرفت و یک بار هم بطور مسلحانه به او حمله کرد.  پس از پیروزی انقلاب، به نمایندگی از طرف مردم اسفراین به مجلس شورای اسلامی راه یافت و در هفتم تیر 1360 به فیض شهادت نائل آمد.
 
49- حجت‌الاسلام حاج سیدنورالله طباطبائی‌نژاد: در سال 1319 در ظفرقند اردستان متولد شد. پدرش از علمای حوزه بود و او معارف و علوم اولیه را نزد ایشان آموخت. سپس به قم رفت و در آن‌جا بیش از بیست سال به تحصیل و تدریس پرداخت، حاصل این ایام هشت جلد تفسیر نمونه بود که به اتفاق جمعی از طلاب فاضل به چاپ رساند. در سال 1349 ممنوع‌المنبر شد و یک سال قبل از انقلاب دستگیر و به زندان افتاد. آزادی او همزمان با اوج تظاهرات و قیام مردم بود. وی به شهرهای مختلفی سفر و سخنرانی‌های پرشوری ایراد کرد.
 
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از سوی مردم اردستان به نمایندگی مجلس شورای اسلامی برگزیده شد و سرانجام در هفتم تیر 1360 به فیض شهادت نائل شد.
 
50- سیف‌الله عبدالکریمی: در سال 1312 در کومله متولد شد. خانواده‌ای کشاورز و متدین داشت از همین رو، پس از دبستان به قم رفت و علوم حوزوی را پی گرفت. همزمان تحصیلات دبیرستانی و سپس دانشگاهی را دنبال کرد و درجه فوق لیسانس در رشته فلسفه و حکمت اخذ کرد. به علت نپذیرفتن بورسیه رژیم به بدترین نقاط کشور به عنوان سرباز فرستاده شد. بعد از خدمت دو سال در مدرسه عالی مدیریت گیلان، معارف اسلامی و تاریخ فرهنگ و تمدن ایران را تدریس کرد و سپس به مشهد انتقال یافت و در آن‌جا به علت مبارزات سیاسی‌اش از دانشگاه اخراج شد.
 
در روزهای پیروزی انقلاب و با سقوط کلانتری‌ها، از سلاح و تجهیزات شهربانی حفاظت کرد و پس از پیروزی انقلاب، مسوول کمیته شهر لنگرود شد. چندی بعد از طرف مردم لنگرود به نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و در فاجعه هفتم تیر 1360 به فیض شهادت نائل شد.
 
51- دکتر حسن عباسپور: در سال 1323 در تهران متولد شد. پس از اتمام تحصیلات متوسطه و لیسانس، فوق لیسانس الکترومکانیک را از دانشگاه تهران و دکترای برنامه‌ریزی و مدیریت سیستم‌های انرژی زا را از دانشگاه لندن اخذ کرد. پس از بازگشت به ایران، شبکه ارتباطی میان اساتید متعهد دانشگاه‌ها و مدارس عالی را به وجود آورد و به همراه دانشجویان مسلمان، مبارزاتش را علیه رژیم آغاز کرد. وی از استادان هسته اولیه سازمان ملی دانشگاهیان و موسس جامعه اسلامی دانشگاهیان بود. با پیروزی انقلاب، از سوی شورای انقلاب به سمت وزارت نیرو منصوب شد و اعضاء حزب جمهوری اسلامی بود که در هفتم تیر ماه 1360 به شهادت رسید.
 
52- دکتر حسن عضدی: در سال 1325 در رشت متولد شد. عالی‌ترین مدارج علمی را در دانشگاه‌های معتبر دنیا کسب کرد به گونه‌ای که لیسانس روزنامه‌نگاری، روابط عمومی و تبلیغات، فوق لیسانس دانشکده علوم سیاسی، لیسانس مدیریت بازرگانی با تخصص مدیریت بین‌المللی از دانشگاه داگلاس آمریکا و دکترای اقتصاد سیاسی همان دانشگاه را اخذ کرد و عضو افتخاری انجمن مدیران شد.
 
پس از پیروزی انقلاب، در دانشگاه گیلان به تدریس مشغول شد و به عنوان نماینده استان گیلان در مجلس خبرگان انتخاب شد و در آن‌جا عضو هیات رییسه بود. شاخه گیلان حزب جمهوری اسلامی را پایه‌گذاری کرد و سرپرستی مدرسه عالی ترجمه را به عهده گرفت و سپس سرپرست مجتمع دانشگاهی ادبیات و علوم انسانی شد. او همچنین مسوولیت‌های فرهنگی و آموزشی فراوانی را به طور همزمان عهده‌دار شد و شورای وحدت حوزه و دانشگاه را فعال کرد. معاونت وزارت فرهنگ و آموزش عالی از دیگر مسوولیت‌های او بود و سرانجام در شامگاه هفت تیر 1360 به شهادت رسید.
 
53- علی اکبر فلاح: در سال 1319 در قزوین به دنیا آمد. در خانواده‌ای متدین پرورش یافت و پس از تحصیلات متوسطه، فوق دیپلم تاسیسات گرفت و مبارزات سیاسی خود را در واقعه 15 خرداد 1342 آغاز کرد و در تمام سال‌های اختناق رژیم پهلوی به اعتراض و ابراز حقایق می‌پرداخت.  پس از پیروزی انقلاب، دبیر دبیرستان کامران شد و در تعطیلات نوروزی 1360به جبهه رفت و در بازگشت از جبهه، در هفتم تیر 1360 در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسید.
 
54- دکتر محمدعلی فیاض بخش: در سال 1316 در تهران به دنیا آمد. خانواده‌ای خیر و مذهبی داشت. و پس از اتمام تحصیلات متوسطه، تحصیلات عالی خود را تا اخذ دکترا در تخصص جراحی ادامه داد و چهار سال رایگان طبابت کرد. پیش از 17 شهریور کمک‌های اولیه پزشکی را به انقلابیون آموزش می‌داد و در جمعه خونین به مداوای مجروحین می‌پرداخت.
 
پس از پیروزی انقلاب، در آبان 1358 کمیته آسایشگاه معلولین انقلاب را تاسیس کرد و مدتی بعد مدیرکل توانبخشی وزارت بهداری شد و لایحه سازمان بهزیستی را به کمک شهید لوسانی به شورای انقلاب برد. کمیته امداد امام خمینی از دیگر یادگارهای اوست. وی یکی از سه پزشک گروه هفت نفره منتخب و رابط امام در انقلاب فرهنگی بود و سرانجام در فاجعه هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.
 
55- دکتر محمود قندی: در سال 1323 در تهران متولد شد. تحصیلات خود را تا درجه دکترای مهندسی برق و الکترونیک و با رتبه عالی از آمریکا ادامه داد و از موسسین انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا و یکی از شاگردان علامه طباطبایی و استاد مطهری بود. وی دروس حوزوی را نیز تا خارج از فقه دنبال کرد. در بازگشت به ایران، تدریس در دانشگاه تهران و دانشکده مخابرات را شروع کرد هنگام اوج‌گیری انقلاب به علت پخش اعلامیه‌های حضرت امام دستگیر و به زندان افتاد.
 
پس از پیروزی انقلاب به ریاست دانشکده مخابرات منصوب شد و سپس از سوی شورای انقلاب به وزارت پست و تلگراف انتخاب شد و سرانجام در هفتم تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.
 
56- حجت‌الاسلام عبدالوهاب قاسمی: در سال 1312 در سوادکوه به دنیا آمد. پدرش روحانی بود و علوم حوزوی را از همان جا آغاز کرد. سپس در محضر اساتید بزرگتحصیل کرد و به درجه اجتهاد رسید. نطق‌های کوبنده او در زمان انقلاب و پیش از آن به سبکی خاص و جاذب مشهور بود. در 15 خرداد 1342 دستگیر شد و به خدمت اجباری فرستاده شد. در پادگان یک افسر پزشک به علت ضعف چشم معافش کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به نمایندگی از طرف مردم‌ساری به مجلس شورای اسلامی راه یافت و سرانجام در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.
 
57: موسی کلانتری: در سال 1327 در مرند متولد شد. با پایان دوره متوسطه به دانشگاه راه یافت و فوق لیسانس راه و ساختمان را از دانشگاه تهران اخذ کرد. درسال 1357 در حالی که تظاهرات و اعتراض مردم در اوج خود قرار داشت، کار را رها کرد و به مبارزه مسلحانه علیه رژیم پرداخت.  پس از پیروزی انقلاب، در کمیته‌های شهر، عهده‌دار حراست و نگهبانی از دستاوردهای نهضت شد و در سال 1358 اداره راه خوزستان و سپس آذربایجان غربی را فعال کرد. اندکی بعد از سوی شورای انقلاب به وزارت راه و ترابری برگزیده شد و سرانجام در هفتم تیر 1360 در جمع یاران امام به شهادت رسید.
 
58- حجت الاسلام عماد الدین کریمی: در سال 1311 در حوالی نوشهر به دنیا آمد. پدرش روحانی بود و او پس از اخذ دیپلم به حوزه‌های مشهد و قم رفت و مدارج علوم اسلامی را به سرعت گذراند. ارشاد و افشاگری‌های او مردم نوشهر را به اعتراض و شورش علیه رژیم فاسد آن‌ها وا داشت، لذا ساواک او را تعقیب، دستگیر و بازجوییکرد و او ناگزیر شبانه از منطقه هجرت کرد.  پس از پیروزی انقلاب، از سوی مردم نوشهر به نمایندگی اولین دوره مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و سرانجام در هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.
 
59- محسن مولائی: در سال 1339 در تهران متولد شد و در خانواده‌ای مذهبی و ساکن جنوب شهر پرورش یافت. تحصیل و کار را با هم دنبال کرد و از همان آغاز به ضرورت مبارزه با رژیم وقوف یافت. فعالیت‌های فرهنگی‌اش را با ایجاد نمازخانه در دبیرستان و راه‌اندازی گروه تئاتر و نمایشگاه عکس آغاز کرد.  پس از پیروزی در کمیته‌های انقلاب فعالانه شرکت کرد و با عضویت در حزب جمهوری اسلامی، دفتر منطقه هشت را تاسیس نمود. وی سرانجام در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیرماه 1360 به شهادت رسید.
 
60- حجت الاسلام محمد منتظری: در سال 1323 در نجف‌آباد اصفهان به دنیا آمد.از محضر اساتیدی چون آیت‌الله داماد، آیت‌الله مشکینی و حضرت امام بهره گرفت و در سال 1344 به خاطر مبارزاتش علیه رژیم به زندان قزل قلعه رفت و پس از آزادی به تدریس در حوزه پرداخت. در یک رویارویی با ماموران حکومت از دست آن‌ها گریخت و از ایران خارج شد. ده سال دور از ایران بود و در نجف به محضر امام(ره) رسید و از آن‌جا به لبنان رفت و در پایگاه الفتح، آموزش‌های مدرن چریکی دید سپس با امام به پاریس رفت و از آن‌جا به ایران بازگشت. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از ابتکارات اوست. وی مجله عربی زبان «الشهید» را برای صدور انقلاب به کشورهای خلیج فارس منتشر کرد. در اولین دوره مجلس شورای اسلامی به نمایندگی از مردم نجف آباد انتخاب شد و سرانجام در فاجعه هفت تیر 1360 به شهادت رسید.
 
61- مهندس علی محمد مجیدی: در سال 1325 در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. در پنج سالگی پدرش را از دست داد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در شهرهای کرمانشاه و خرم‌آباد به پایان رساند و در سال 1349 از دانشگاه تهران، مهندسی راه و ساختمان خود را اخذ کرد. در سال 1357 در تظاهرات مردمی شرکت کرد و با پیروزی انقلاب به عضویت حزب جمهوری اسلامی در آمد. در مهر ماه 1358 معاون عمرانی استاندار تهران شد و در شهریور 1359 مدتی به جبهه‌های غرب رفت و پس از مراجعت به تهران از تاریخ 13 /2 /60 به عنوان مشاور عمرانی وزارت کشور مشغول به کار شد و سرانجام در فاجعه هفت تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.
 
62- حبیب‌الله مهدیزاده طالعی: در سال 1330 در یک خانواده متوسط مذهبی در تبریز به دنیا آمد. دوران ابتدایی خود را در مدرسه ایرانشهر و دوره دبیرستان را در دبیرستان‌های ثقة الاسلام و فردوسی تبریز به پایان رساند و در سال 1350 در رشته مدیریت اقتصاد از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. پس از فاجعه 17 شهریور تنفرش نسبت به رژیم پهلوی بیشتر شد و با دوستانش شروع به فعالیت‌هایی علیه رژیم کرد.  پس از پیروزی انقلاب، مدتی در کمیته جمشیدآباد فعالیت کرد و سپس به جهاد سازندگی رفت و سرانجام در هفتم تیرماه 1360 به شهادت رسید.
 
63- غلامعلی معتمدی: در سال 1327 در شیراز متولد شد. در خانواده ای مذهبی پرورش یافت. وی نوه دختری آیت‌الله سیدعبد الحسین آیت‌اللهی از علمای بزرگ فقاهت بود. تحصیلات خود را تا اخذ مهندسی مکانیک از دانشکده فنب دانشگاه تهران ادامه داد و در تمام دوران تحصیل مبارزه علیه رژیم را دنبال کرد.
 
پس از پیروزی انقلاب، به عنوان مشاور اقتصادی استانداری اصفهان منصوب شد . بعد به سرپرستی وزارت کار رسید. بنی صدر با وزارت او مخالفت کرد و سرانجام به معاونت رفاه و تعاون وزارت کار منصوب شد و بلافاصله طرح رفاه کارگران را تهیه و به وزارتخانه پیشنهاد داد. در هفتم تیرماه 1360 وی نیز همراه 72 تن از یاران امام به شهادت رسید.
 
64- جواد مالکی: در سال 1315 در تهران متولد شد و در خانواده‌ای مذهبی در جنوب تهران پرورش یافت. پس از اتمام تحصیلات متوسطه، در سال 1350 وارد دانشگاه تربیت معلم شد و در رشته فیزیک به تحصیل پرداخت. در مبارزاتش علیه رژیم پهلوی، همراه شهید دکتر مفتح در مسجد جاوید به فعالیت های مذهبی و روشنگرانه پرداخت و در برگزاری نماز عید فطر 1357 نقش مؤثر و اساسی داشت. در کمیته استقبال از امام نیز عضویت داشت.
 
پس از پیروزی انقلاب در ایجاد هسته های اولیه کمیته های شهری، تلاش فراوانی کرد. اندکی بعد عضو حزب جمهوری اسلامی شد و به شورای مرکزی حزب راه یافت و سرانجام در شامگاه هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.
 
65- حبیب الله مالکی: در سال 1334 در تهران متولد شد. خانواده مذهبی وی در محله قدیمی و معروف بازارچه نایب السلطنه سکونت داشتند. وی پس از اخذ دیپلم به مراکز مذهبی و جلسات درسی شهید بهشتی قدم گذاشت و از آن پس با جریان مبارزه آشنا شد.
 
در نماز عید فطر 1357 و کمیته استقبال از امام(ره) فعالیت مستقیم داشت و بعد از پیروزی انقلاب و در جریان انتخابات مجلس شورای اسلامی و ریاست جمهوری بازوی توانایی برای وزارت کشور بود. اندکی بعد به فرمانداری ایرانشهر منصوب شد و حدود شش ماه در این مسوولیت خدمت کرد و عاقبت در کنار 72 تن از یاران امام در فاجعه هفتم تیر 1360 به شهادت رسید.
 
67- سید محمد موسوی فر: در سال 1337 در نیشابور متولد شد. پدری روحانی و متقی داشت و نخستین درسهای علمی و اخلاقی را از او آموخت. در 13 سالگی وارد حوزه علمیه مشهد شد و کمی بعد به صف طلاب مبارز پیوست. در تظاهرات روزهای نخست انقلاب شرکت داشت و خطابه های فراوانی در روستاهای اطراف مشهد ایراد کرد.  پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت حزب جمهوری اسلامی در آمد و فعالیتهای ارزنده ای در این تشکیلات ارائه داد و سرانجام در انفجار دفتر مرکزی حزب در هفتم تیرماه 1360 به شهادت رسید.
 
68- محمدحسین محمد عینی: در سال 1330 در قم متولد شد. در خانواده ای کم درآمد پرورش یافت و کار و تحصیل را با هم دنبال کرد و دیپلم گرفت. با مشاهده سیاستهای جابرانه رژیم، به مبارزه روی آورد. در کمیته استقبال از حضرت امام عضویت داشت و انتظامات بهشت زهرا را به عهده گرفت. سپس حفاظت و نگهداری از انبارهای اسلحه زمان انقلاب را به خوبی انجام داد.  پس از پیروزی انقلاب، به استخدام سازمان گسترش صنایع و معاون در آمدو از آنجا به بخش اداری مجلس شورای اسلامی رفت و در آنجا به خدمت پرداخت. سرانجام در شامگاه هفتم تیر 1360 به همراه دیگر یاران امام به شهادت رسید.
 
69- حجت الاسلام سید کاظم موسوی: در سال 1314 در حسین آباد میامی از توابع شاهرود به دنیا آمد. نخستین دروس حوزه را نزد جدش اموخت و در 13 سالگی برای ادامه تحصیل به مشهد رفت و در محضر آیت الله میلانی حضور یافت. در 24 سالگی به تصحیح و تحشیه «بهار الانوار و ارشاد» شیخ مفید و «مقنیات الدور و ادب الغس و شواهد» و «مجمع البیان» پرداخت. از سال 1342 مجلات «عربی آسان» برای طلاب و دانشجویان منتشر کرد و در سال 1350 فوق لیسانس زبان عربی را گرفت و همان زمان مدرسه راهنمایی و دبیرستان دخترانه روشنگر را تاسیس کرد.
 
پس از پیروزی انقلاب، نماینده امام در وزارت آموزش و پرورش و مشاور عالی این وزارت خانه و عضو دادگاه تجدید نظر اداری شد و سرانجام به معاونت پژوهش وزارت آموزش و پرورش انتخاب شد و شامگاه هفتم تیر 1360 در جمع یاران امام به شهادت رسید.
 
70- حبیب الله مهمانچی: در مرداد 1329 در تهران متولد شد. در خانواده ای مذهبی و متعهد پرورش یافت و تحصیلات خود را تا گرفتن فوق لیسانس مدیریت بازرگانی از آمریکا دنبال کرد. در آنجا با دانشجویان مذهبی ارتباط نزدیک داشت و در مبارزاتش علیه رژم شرکت می کرد.  پس از بازگشت به ایران و پیروزی انقلاب در بنیاد مستضعفان شروع به کار کرد و سپس به نهادهای دیگر در امور فرهنگی کمک رساند. اندکی بعد به عنوان معاون پارلمانی و هماهنگی وزارت کار برگزیده شد و سرانجام در هفتم تیر ماه 1360 به همراه جمعی از یارن امام به شهادت رسید.
 
71- عباسعلی ناطق نوری: در سال 1314 متولد شد. اگرچه مدتی از آموختن علم به دور بود اما عاقبت به علوم حوزوی و تحصیل در امور دینی رو آورد و مدرس قرآن شد. با گروه های موتلفه و همراه شهید بهشتی و استاد مطهری فعالیت سیاسی اش را شروع کرد و با برادرش در راه اندازی شبکه های ده نفره نقش موثر داشت.
 
بارها با اسم مستعار سخنرانی کرد و عاقبت توسط ساواک دستگیر و زندانی شد. در سال 1357 به یکی از مخفیگاه های گروهی که با آنها کار می کرد، حمله کردند و عده ای از جمله فرزندش را به زندان بردند که مدتی بعد از زندان گریخت و رژیم حکم تیرش را صادر کرد.  پس از پیروزی انقلاب، از سوی مردم نور به نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و سرانجام در هفتم تیرماخ 1360 به شهادت رسید.
 
72- مهدی نصیری لاری: در سال 1312 در سیرجان متولد شد. با از دست دادن پدر تحصیلات را به سختی دنبال کرد و از دانشسرای عالی تربیت معلم فارغ التحصیل شد. با پایان تحصیلات به تعلم و تدریس در مساجد و مدارس پرداخت و مبارزاتش را از همان زمان آغاز کرد. رژیم او را به اصفهان تبعید و عاقبت بازنشسته‌اش کرد.  پس از پیروزی انقلاب، فرماندار سیرجان شد و اندکی بعد در اولین دوره مجلس شورای اسلامی به نمایندگی از مردم لارستان انتخاب شد و سرانجام در هفتم تیر 1360 به جمع شهدای انقلاب پیوست.
 
73- حجت الاسلام علی هاشمی سنجابی: درسال 1290 در سنجان متولد شد. پدرش کشاورز بود. او از کودکی به حوزه علمیه روی آورد و به عالمی متفکر، دانشمندی متعهد، عارفی کامل و شاعری توانا تبدیل شد.
 
از آیات عظام حجت، ابوالحسن اصفهانی، بروجردی، حکیم، شیرازی، گلپایگانی و امام خمینی اجازه اجتهاد گرفت و به تدریس در حوزه های علمیه پرداخت. مبارزاتش با رژیم سبب شد تحت تعقیب ساواک قرار گیرد و چند سال از منبر رفتن منبع شود. با پیروزی انقلاب از طرف مردم اراک به نمایندگی انتخاب شد و در هفتم تیر 1360 همراه شهید بهشتی و دیگر یاران امام به شهادت رسید.
 
در فاجعه هفتم تیر ماه علاوه بر شهدایی که ذکر شد، تعدادی از حاضران در جلسه هفتم تیر ماه حزب جمهوری اسلامی، مجروح شدند که اسامی آنها به این شرح می باشد: ابوالفضل اجاره دار، حجت الاسلام علی اصغر باغانی، ابراهیم تاج گردون، علی موسی رضا، سید منصور رضوی، ایرج صفاتی دزفولی، سید جلال ساداتیان، سید محمد سجادی، محمد حسن اصغرنیا، حسین صادقی، مسعود صادقی آزاد، حجت الاسلام اسماعیل فردوسی پور، مرتضی فضلعلی، جعفر لواسانی، عبد العظیم هاشمی نیک، محمد شجاعیان، ناصر آقا علیخان، حسین کاظم پور اردبیلی، دکتر محمد خان، حجت الاسلام قدرت الله نجفی، حجت الاسلام محمود مروی (سماورچی)، مرتضی محمودی، حجت الاسلام مسیح مهاجری، سید محمد کیاوش، مهدی فاضلی، مسعود موسوی، علی موسوی، محمود جمالی، زین العابدین رئیسی، حیدرعلی علیزاده، هدایت عبدی، دانش مهر، ابراهیم عبدی، فتوت، محمد غریب، مهدی فاضلی، ابراهیم فردوسی، عباس شاهوری

 


ادامه مطلب



[ جمعه 10 اردیبهشت 1395  ] [ 8:11 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
انفجار حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیر

 

شرح ماجرای انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی

 

7 تیر 1360

چگونگی تشكیل حزب جمهوری اسلامی

شرح ماجرای انفجار بمب

اسامی شهدای انفجار دفتر مركزی حزب جمهوری اسلامی

اسامی مجروحان حادثه هفتم تیر

چگونگی تعطیل فعالیت های حزب جمهوری اسلامی

 

چگونگی تشكیل حزب جمهوری اسلامی

در دنیای سیاه و ظلمانی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، چند اصل مهم و پر نقش استعماری در فرهنگ جوامع عقب نگهداشته شده یا مستضعف جای خود را باز كرده بود كه در واقع ستون های امپراتوری بزرگ جهانخوارگی و استكبار به حساب می آمد.

یكی از این اصول، این بود كه به مردم تلقین شده بود كه هیچ ملتی نمی تواند، بدون تكیه بر یكی از قدرت های شرق یا غرب روی پای خود بایستد. هر وقت و هر جا انقلابی می شد، می گفتند: حتماً دست یكی از این دو، پشت پرده كار می كند. این كه در بسیاری از این انقلاب ها گرایش های شرقی و غربی وجود داشته جای انكار نیست، اما آنچه مهم است، این است كه از همین نكته یك اصل ساخته بودند و به ملّت ها باورانده بودند كه «هرگز امكان ندارد انقلابی بشود و متكی به این دو قدرت نباشد.»

نتیجه ی چنین طرز تفكر و برداشتی، خطرناك بود و انقلابیون را دچار تردید می نمود كه آیا بدون تكیه به یكی از دو بلوك، غرب یا شرق می توانند انقلاب را به جایی برسانند یا نه؟

انقلاب اسلامی كه بدون تكیه بر شرق  یا غرب پیروز شد و راه خود را با پیاده كردن عملی شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» ادامه داد، سستی این اصل خطرناك را كه یكی از ستون های امپراتوری جهانخواران بود، به اثبات رساند و به ملت ها فهماند كه با تكیه بر خدا و نیروی ایمان و اراده می توان بر قدرت های مادی شرق و غرب پیروز شد؛ و بدون تردید، این یكی از ره آوردهای مهم انقلاب اسلامی برای ملت های تحت استضعاف به شمار می آید. اصل دیگر این بود كه هر تشكلی باید در پی تأمین خواسته های شخصی اعضای همان تشكل باشد و اصولاً هیچ تشكلی نمی تواند جز تأمین اهداف گروهی خود، كار دیگری صورت دهد.

تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، تشكل هایی كه توانسته باشند فراتر از خواسته های گروهی خود اندیشیده و عمل كرده باشند بسیار كم بودند. به همین دلیل اصل بدبینی نسبت به هر تشكل سیاسیتوانسته بود، جای خود را در اذهان ملل باز نماید. این اصل انحرافی و خطرناك توانست در طول سالیان دراز به مسلمانان خیانت، و به جهانخواران خدمت كند. بنابراین در هر نقطه از كشورهای اسلامی، از جمله ایران هر گاه جمعی خداجو درصدد ایجاد یك تشكل صد در صد اسلامی بر می آمدند، همین اصل شوم موجب می شد كه آن خداجویان تنها بمانند و در ایجاد تشكل اسلامی توفیقی نیابند.

جمعی از یاران صادق و لایق و وفادار امام (ره) كه چهره های شناخته شده دوران طولانی مبارزه علیه طاغوت بودند و همواره با جمع همفكران درد آشنای خود تلاش سازنده ای برای ایجاد یك تشكل صد در صد اسلامی داشتند، در 30 بهمن 1357، یعنی یك هفته پس پیروزی، موجودیت حزب جمهوری اسلامی را اعلام نمودند.

عملكرد صحیح و دقیق حزب توانست پوچی این اصل انحرافی را كه هیچ تشكلی نمی تواند جز تأمین اهداف گروهی خود، كاری صورت دهد عملاً به اثبات رساند و افق جدیدی را در برابر چشمان ملت های مسلمان كشورها باز كند و به آنها بفهماند كه می توان با حفظ معیارهای اسلامی از تشكل و انسجامی برخوردار بود كه همچون سنگری، برای دفاع از یكپارچگی امت اسلامی، و برای پاسداری از اسلام عزیز باشد.

شرح ماجرای انفجار بمب

ساعت 30 : 20 روز یكشنبه 7 تیر 1360، تعدادی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی، هیأت دولت و …) به تدریج به سالن اجتماعات دفتر مركزی حزب جمهوری اسلامی ایران واقع در سرچشمه ی تهران وارد شدند. نوای ملكوتی قرآن كریم در فضای سالن طنین انداخته بود و صالحان را بشارت تحقق وعده ی الهی می داد. پس از پایان قرائت قرآن كریم و اعلام برنامه، آیت الله بهشتی آغاز سخن نمود. بحث درباره ی تورم بود، اما عده ای از اعضا خواسته بودند كه راجع به انتخابات ریاست جمهوری نیز صحبت شود. دكتر بهشتی سخنانش را با این جملات آغاز كرد:

«ما بار دیگر نباید اجازه دهیم، استعمارگران برای ما مهره سازی كنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند. تلاش كنیم كسانی را كه متعهد به مكتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمی گیرند، انتخاب شوند.» این كلمات كه از لبان حقگوی ایشان بیرون تراوید. ناگهان برقی جهید و نوری خیره كننده و صدایی مهیب برخاست. زمین تكان سختی خورد و دیوارها به شدّت لرزید. در كمتر از ثانیه ای از سالن جز تلی از خاك چیزی باقی نماند. بیش از هفتاد تن از بهترین عزیزان انقلاب، زیر خروارها خاك مدفون شدند و روح فرزندان رشید اسلام و معلمان بزرگ شهادت و ایثار در ملكوت اعلی به پرواز درآمد. همگان ذكر خدا بر لب به سوی وعده گاه الهی رهسپار شدند و بدین ترتیب جنایتی كه تاریخ بشری شبیه بدان را در صفحات خود ثبت نكرده و به یاد نداشت، به وقوع پیوست و توحش غربی و نفاق داخلی، همگام با هم به جشن شهادت فرزندان امام خمینی (ره) پایكوبی كردند.

عامل بمب گذاری، منافق نفوذی به نام «محمّدرضا كلاهی» بود كه خود جزء نیروهای خدماتی حزب به حساب می آمد و پس از انفجار موفق به فرار گردید و راهی فرانسه شد.

 

اسامی شهدای انفجار دفتر مركزی حزب جمهوری اسلامی

1- آیت الله دكتر سید محمد حسینی بهشتی – رئیس  دیوان عالی كشور

2- رحمان استكی – نماینده ی مردم شهركرد

3- دكتر سید محمد باقر حسینی لواسانی – نماینده ی مردم تهران

4- دكتر سید رضا پاك نژاد – نماینده ی مردم یزد

5- علیرضا چراغ زاده دزفولی – نماینده ی مردم رامهرمز

6- حجة الاسلام غلامحسین حقانی – نماینده ی مردم بندرعباس

7- حجة الاسلام محمد علی حیدری – نماینده ی مردم نهاوند

8- حجة الاسلام سید محمد تقی حسینی طباطبایی – نماینده ی مردم زابل

9- عباس حیدری – نماینده ی مردم بوشهر

10- دكتر سید شمس الدین حسینی نایینی – نماینده ی مردم نایین

11- سید محمد كاظم دانش – نماینده ی مردم شوش و اندیمشك

12- علی اكبر دهقان – نماینده ی مردم تربت جام

13- دكتر عبدالحمید دیالمه – نماینده ی مردم بوشهر

14- حجة الاسلام دكتر غلامرضا دانش آشتیانی – نماینده ی مردم تفرش و آشتیان

15- حجة الاسلام سید فخرالدین رحیمی – نماینده ی مردم ملاوی لرستان

16- سید محمد جواد شرافت – نماینده ی مردم شوشتر

17- میربهزاد شهریاری – نماینده ی مردم رودباران

18- حجة الاسلام محمد حسین صادقی – نماینده ی مردم درود و ازنا

19- دكتر قاسم صادقی – نماینده ی مردم مشهد

20- حجة الاسلام سید نور الله طباطبایی نژاد – نماینده ی مردم اردستان

21- حجة الاسلام حسن طیبی – نماینده ی مردم اسفراین

22- سیف الله عبدالكریمی – نماینده ی مردم لنگرود

23- حجة الاسلام عبدالوهاب قاسمی – نماینده مردم ساری

24- حجة الاسلام عمادالدین كریمی – نماینده ی مردم نوشهر

25- حجة الاسلام محمد منتظری – نماینده ی مردم نجف آباد

26- عباسعلی ناطق نوری – نماینده ی مردم نور

27- مهدی نصیری لاری – نماینده ی مردم لارستان

28- حجة الاسلام علی هاشمی سنجانی – نماینده ی مردم اراك

29- دكتر حسن عباسپور – وزیر نیرو

30- دكتر محمد علی فیاض بخش – وزیر مشاور و سرپرست سازمان بهزیستی كشور

31- دكتر محمود قندی – وزیر پست و تلگراف و تلفن

32- موسی كلانتری – وزیر راه و ترابری

33- دكتر جواد اسداله زاده – معاون بازرگانی خارجی وزارت بازرگانی

34- عباس ارشاد  - معاون دفتر آموزش سازمان بهزیستی

35- مهدی امین زاده – معاون بازرگانی داخلی وزارت بازرگانی

36- محمد صادق اسلامی – معاون پارلمانی و هماهنگی وزارت بارزگانی

37- مهندس محمد تفویضی زواره – معاون وزارت راه و ترابری

38- دكتر هاشم جعفری معیری – معاون امور مالی وزارت بهداری

39- ایرج شهسواری – معاون وزارت آموزش و پرورش

40- عباس شاهوی – معاون وزارت بازرگانی

41- دكتر حسن عضدی – معاون وزارت فرهنگ و آموزش عالی

42- حبیب الله مهمانچی – معاون امور پارلمانی و هماهنگی وزارت كار

43- غلامعلی معتمدی – معاون رفاه تعاون وزارت آموزش و پروش

44- سید كاظم موسوی – معاون وزارت آموزش و پرورش

45- حسن اجاره دار (حسنی) – عضو شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی و سردبیر نشریه ی عروة الوثقی

46- عباس ابراهیمیان – عضو حزب جمهوری اسلامی

47- حجة الاسلام علی اكبر اژه ای – عضو دفتر سیاسی  حزب جمهوری اسلامی

48- علی اصغر آقا زمانی – عضو حزب جمهوری اسلامی

49- محمود بالاگر – عضو حزب جمهوری اسلامی

50- حسن بخشایش – عضو حزب جمهوری اسلامی

51- محمد پور ولی – عضو حزب جمهوری اسلامی

52- رضا ترابی – عضو حزب جمهوری اسلامی

53- مهندس مهدی حاجیان مقدم – مسؤول آموزش واحد مهندسین حزب جمهوری اسلامی

54- محمد خوش زبان – عضو حزب جمهوری اسلامی

55- علی درخشان – عضو شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی

56- جواد سرافراز – عضو شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی

57- حجة الاسلام حسین سعادتی – عضو حزب جمهوری اسلامی (مسؤول آموزش شهرستان ها)

58- حبیب الله مهدی زاده طالعی – عضو حزب جمهوری اسلامی

59- سید محمد موسوی فر – عضو حزب جمهوری اسلامی

60- محسن مولایی – عضو حزب جمهوری اسلامی

61- جواد مالكی – عضو شورای مركزی حزب جمهوری اسلامی

62- حجة الاسلام عبدالحسین اكبری مازندرانی ساروی – عضو هیأت پنج نفره ی كشاورزی منطقه  مازندران

63- مهندس حسین اكبری – مدیرعامل بانك كشاورزی

64- مهندس هادی امینی – عضو واحد مهندسین حزب مهندسین اسلامی

65- سید محمد پاك نژاد – عضو هیأت مدیره ی چوب و كاغذ

66- محمد رواقی – مدیر شركت فرش ایران

67- مهندس توحید رزمجو – عضو هیأت مدیره ی گروه صنعتی ملی

68- علی اكبر سلیمی جهرمی – دبیر كل سازمان امور اداری و استخدامی

69- جواد سرحدی – مدیرعامل سازمان تعاون مصرف شهر و روستا

70- محمد حسن محمد عینی

71- حبیب مالكی – فرماندار ایرانشهر

72- مهندس محمد علی مجیدی – مشاور عمرانی وزارت كشور

 

اسامی مجروحان حادثه هفتم تیر

1- علی اصغر باغانی – نماینده ی سبزوار

2- بهرام تاج گردون – نماینده ی گچساران و كهكیلویه

3- ایرج صفاتی دزفولی – نماینده ی آبادان

4- مرتضی فضلعلی – نماینده ی گرمسار

5- اسماعیل فردوسی پور – نماینده ی فردوس و طبس

6- سید محمد كیاوش – نماینده ی اهواز

7- محمد مروی سماورچی – نماینده ی طرقبه و چناران

8- مرتضی محمودی – نماینده ی قصر شیرین

9- قدرت اله نجفی – نماینده ی شهرضا

10- حسین كاظم زاده اردبیلی – وزیر بازرگانی

11- سید جلال سعادتیان – معاون وزارت بهداری

12- مسعود صادقی – معاون وزارت بهریستی

13- محمد حسن اصغرنیا – استاندار سمنان

14- حجة الاسلام والمسلمین مسیح مهاجری – (سردبیر روزنامه جمهوری)

15- مسعود موسوی – كارمند حزب جمهوری

16- علی موسوی – كارمند حزب جمهوری

17- محمود جمالی – كارمند حزب جمهوری

18- زین العابدین رئیسی – كارمند حزب جمهوری

19- حیدرعلی علیزاده – كارمند حزب جمهوری

20- هدایت عبدی – كارمند حزب جمهوری

21- دانش مهر – كارمند حزب جمهوری

22- مسعود صادقی آزاد – كارمند نخست وزیری

23- ابراهیم عبدی – واحد دانشجویی حزب جمهوری

24- محمد غریب – واحد دانشجویی حزب جمهوری

25- مهدی فاضلی – واحد دانشجویی حزب جمهوری

26- ابراهیم فردوسی - واحد دانشجویی حزب جمهوری

 

چگونگی تعطیل فعالیت های حزب جمهوری اسلامی

در سال 1366، آیات عظام آقایان خامنه ای و هاشمی رفسنجانی، به رهبر كبیر انقلاب امام خمینی«قدس سره» پیشنهاد می كنند كه فعالیت های حزب جمهوری اسلامی را در صورت موافقت معظم له تعطیل نمایند.

امام (ره) نیز در پیامی به شرح زیر به این پیشنهاد پاسخ مثبت می دهند:

بسمه تعالی

جنابان حجج اسلام آقای خامنه ای و آقای هاشمی دام توفیقهما موافقت می شود.

لازم است، تذكر دهم كه حضرات آقایان مؤسسین محترم حزب، مورد علاقه ی این جانب می باشند. امیدوارم همگی در این موقع حساس با اتفاق و اتحاد در پیشبرد مقاصد عالیه ی اسلام و جمهوری اسلامی كوشا باشید.

ضمناً تذكر می دهم كه اهانت به هر مسلمانی چه عضو حزب باشد یا نه، برخلاف اسلام، و تفرقه اندازی در این موقع از بزرگترین گناهان است.

والسلام علیك و رحمة الله

روح الله الموسوی الخمینی


ادامه مطلب



[ جمعه 10 اردیبهشت 1395  ] [ 8:10 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
شهدای هفتم تیر


 

سالروز شهادت مظلومانه دكتر بهشتي و 72 تن از ياران باوفايش تسليت باد

 

سيد"محمدحسين بهشتي" در دوم آبان ماه سال ‪ ۱۳۰۷‬در محله لومبان اصفهان در يك خانواده روحاني و در خانه‌ي ساده‌اي كه به نور آيات منور و با عطر احاديث معطر بود، چشم به جهان گشود.
پدرش از روحانيون اصفهان و امام جماعت مسجد لومبان بود و به كارهاي مذهبي مردم، مي‌پرداخت.
ايشان تحصيلات خود را در مكتب خانه‌اي آغاز كرد و به سرعت خواندن و نوشتن و روخواني قرآن را فرا گرفت تا اينكه بعدها به دبستان دولتي رفت.

هنگامي كه از او امتحان ورودي گرفته شد به اين نتيجه رسيدند كه محمد بايد به كلاس ششم برود، اما اين مساله با مخالفت مسوولان مدرسه روبه رو شد و او در كلاس چهارم پذيرفته شد.

"شهيد بهشتي"، در امتحان پايه ششم ابتدايي شهر اصفهان نفر دوم شد و براي ادامه تحصيل به دبستان "سعدي"، رفت.

وي در سن ‪ ۱۴‬سالگي و هنگامي كه در كلاس سوم دبيرستان مشغول به تحصيل بود، در سال ‪ ۱۳۲۱‬تحصيلات دبيرستان را نيمه تمام گذاشت و به يكباره مسير زندگي‌اش را تغيير داد.

شهيد بهشتي، در آن سن كم، شوقي را براي حضور در حوزه نور احساس كرد و به جرگه حوزويان درآمد و معتقد بود با استفاده از فضاي معنوي حوزه، اين پايگاه پاك، راه سعادت را در پيش مي‌گيرد.

وي بر اين باور بود كه با مناجات‌هاي شبانه خويش در آن محيط روحاني مي‌تواند در هواي دوست و معبود خويش پر و بالي بزند.

شهيد مظلوم ، چهار سال در حوزه علمي اصفهان و در مدرسه "صدر" به تحصيل علوم ديني، ادبيات عرب، فقه و اصول و فلسفه پرداخت و دراين مدت با پشتكار فراوان و استعداد درخشاني كه داشت، دروسي را كه بايد در مدت هشت سال خوانده شود، در ظرف چهار سال به پايان رساند.

وي در سال ‪ ۱۳۲۵‬و در سن ‪ ۱۸‬سالگي براي تكميل تحصيلات عاليه و بدست آوردن دانستني‌هاي تازه به شهر قم عزيمت كرد و در مدرسه "حجتيه" اقامت نمود تا در جوار پر بركت حضرت فاطمه معصومه (س) و در محضر استادان گرانقدر كسب فيض، كند.

شهيد بهشتي در مدرسه حجتيه به درس و بحث مشغول گشت و با دوستاني چون "شهيد مرتضي مطهري" و " امام موسي‌صدر" آشنا شد و در سال ‪ ۱۳۲۶‬در درس خارج فقه و اصول شركت كرد و در همين سال به توصيه آيت الله "بروجردي" و با همفكري دوستانش برنامه‌اي را به منظور تبليغ مذهبي در روستاهاي دورافتاده شهر قم تنظيم كردند.

هرچه كه بيشتر مي‌آموخت انديشه او تشنه‌ترو بر عشقش به آموختن افزوده‌تر مي‌گشت و با اينكه در سال دوم دبيرستان تحصيلاتش را نيمه تمام گذاشته بود، دوباره تصميم گرفت كه همزمان با يادگيري دروس حوزوي، فراگيري دروس ناتمام گذشته را نيز ادامه دهد.

وي در سال ‪ ۱۳۲۷‬موفق به اخذ ديپلم ادبي و در سال ‪ ۱۳۳۰‬موفق به اخذ دانشنامه كارشناسي در رشته فلسفه شد.

هنگامي كه سردمداران وابسته به غرب در صدد بودند كه جامعه اسلامي ايران را به يك جامعه مادي غربي تبديل كنند، دكتر بهشتي با همكاري دكتر " محمد باهنر" در بخش برنامه‌ريزي كتاب‌هاي وزارت آموزش و پرورش به تهيه و تدوين كتاب ديني براي مدارس، اقدام كرد.

او با اين اقدام نگذاشت، گرد غربت بر روي اين گوهر گرانبها( دين مبين اسلام) بنشيند و نسل جوان را با فرهنگ غني اسلام، آشنا ساخت.

نخستين حركت فرهنگي ايشان در زمان رژيم منحوس پهلوي، تاسيس دبيرستان "دين و دانش" بود كه به كمك برخي از دوستانش شكل گرفت و خود مسووليت آن را عهده‌دار گشت.

در سال ‪ ،۱۳۴۴‬براي انجام رسالت تبليغي به آلمان سفر كرد تا امامت، تكميل ساختمان مسجد و اداره امور مسلمانان فارسي زبان و رسيدگي به دانشجويان مسلمان مقيم آلمان را به عهده گيرد.

پس از آنكه انقلاب اسلامي در آستانه پيروزي قرار گرفت، رهبر فقيد ايران اسلامي، در پاريس پايه‌هاي حكومت اسلامي را طرح ريزي نموده و بدين منظور شوراي انقلاب تشكيل شد.

اين شورا در راستاي تنظيم قوانين كشور بر اساس موازين اسلام و قرآن تشكيل شد و دكتر بهشتي، اولين فردي بود كه از سوي امام راحل به عضويت اين شورا انتخاب شد.

وي پس از مدتي به عنوان دبير شوراي انقلاب برگزيده شد و به خاطر آشفته بودن اوضاع و نبودن قوه مقننه نقش قانوگذاري را به عهده، داشت.

در آن زمان، شهيد بهشتي كه همواره معتقد به نظم و برنامه‌ريزي و تشكيلات بود با صلاحديد امام خميني (ره) در فروردين سال ‪ ،۵۸‬حزب جمهوري اسلامي را با همفكري و همكاري مقام معظم رهبري تشكيل داد و تا هنگام شهادت به عنوان دبير كل حزب جهموري اسلامي انجام وظيفه نمود.

"دكتر بهشتي" و ‪ ۷۲‬تن از ياران باوفايش در هفتم تير ماه سال ‪۱۳۶۰‬ پروازي سرخ را تجربه كردند و و در بهشت زهرا(س)، آرام گرفتند.

آري، او اسطوره‌اي ماندگار و خار چشم دشمنان انقلاب اسلامي بود كه انديشه هايش پس از شهادتش بر افق ديد انسان‌ها، تابيد.

 

فاجعه هفت تير و شهادت آيه الله بهشتي و ياران باوفايش
در ساعت 7 و 21 دقیقه هفت تیر سال 1360، بیش از 72 تن از شخصیت های برجسته کشور، از جمله نمایندگان مجلس و اعضای هیئت دولت در انفجاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند.

شهید بهشتی

مظلومیت شهید بهشتی از منظر امام خمینی رحمه الله

از دیدگاه امام خمینی رحمه الله ، مظلوم زیستن شهید بهشتی، بیش از شهادت ایشان متأثر کننده بود. این مظلومیت به سبب تهمت های ناروایی بود که دشمنان به او می زدند. امام بر این عقیده بود که دشمنان شهید بهشتی در تلاش بودند او را انسانی ستم کار و دیکتاتورمآب معرفی کنند؛ در حالی که چنین نبود. ایشان در جایی فرموده است: «شهید بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام بود».

آیت الله بهشتی در نگاه مقام معظم رهبری

مقام معظم رهبری در مورد شهید بهشتی می فرماید: «شهید بهشتی یکی از آن شخصیت هایی بود که یک حالت استثنایی در آنها مشاهده می شود. می دانید آدم ها دو جور هستند. یکی آدم هایی که هیچ ویژگی استثنایی در آنها نیست. با استعدادند، بافکرند، ارزشمندند، ولی عادی و معمولی اند. لکن بعضی هستند که از معمول انسان ها یک چیزی بیشتر دارند، یک برجستگی در اینها وجود دارد. این برجستگی خیلی زود فهمیده نمی شود، در گذشت زمان مشهود می شود و بهشتی از این قبیل بود. او دارای فکر بلندی بود. مغز قوی و فعالی داشت. علاوه بر این، دارای اراده و روحیه ممتازی بود. بر خود و احساسات خویش شدیداً غالب بود. بیشتر یک فرد متفکر بود تا احساساتی؛ اگرچه گاهی اوقات احساسات او یک جمعیت میلیونی را به جوش می آورد».

صلابت شهید بهشتی

شهید بهشتی، این فرزند راستین امیرمؤمنان علی علیه السلام ، با آن همه تعبّد به خداوند، صفای باطن، پاکی روح و فداکاری گسترده ای که در مورد امت مسلمان داشت، دشمن سرسخت معاندان اسلام و مسلمانان بود. شهید بهشتی در یکی از سخنرانی هایش می گوید: «ما زیر بار سختی ها، مشکلات و دشواری ها قد خم نمی کنیم. ما راست قامتان جاودان تاریخ خواهیم ماند. تنها موقعی سرپا نیستیم که یا کشته شویم یا زخم بخوریم و بر خاک بیفتیم و در غیر این صورت، هیچ قدرتی نمی تواند پشت ما را خم کند».

متانت و فروتنی شهید بهشتی

همسر شهید بهشتی نقل می کند: «چیزی که در 29 سال زندگی مشترکمان دیدم، ملایمت و صبر ایشان بود. به قدری صبر و متانت و خون سردی به خرج می داد که انسان را خجالت زده می کرد. در سراسر زندگی مشترکمان به یاد ندارم این مرد مبارز و باتقوا لحظه ای عصبانیت بی مورد داشته باشد. رفتار و منش دکتر به گونه ای بود که با اعضای خانواده و فرزندان یک الفت و دوستی برقرار کرده بود».

ایشان در جایی دیگر می گوید: «در سفری که به کاشان رفته بودیم، شهید بهشتی بعد از سخنرانی وقتی می خواستند سوار ماشین شوند، یکی از پاسدارها خواست در خودرو را ببندد که نزدیک بود دست پیرمردی لای در برود. دکتر پیاده شدند و دست آن مرد سالخورده را بوسیدند و حلالیت طلبیدند و دوباره سوار ماشین شدند».

هفت تير از ايام الله است، در آن روز چهره پليد منافقين افشاء‌شد و بغض و كينه دروني آنها بيرون ريخت. يك مشت جوان جيغوله بي سروپا كه دم از خلق ميزدند و چهره زشت خود را زير ريا و دورويي پنهان ميكردند،‌در هفت تيرپرده از نقابشان برافتاد و پليديشان بر مردم هويدا شد. هزينه سنگين بود چون بهشتي ديگر در بين ملت نبود، اما دستاورد هم بزرگ بود. كشور ايران و انقلاب اسلامي سرمايه اي عظيم مثل شهيد بهشتي را هزينه كرد،اما سود بزرگي هم بدست آورد.البته هيچ سود ومنفعتي با مردي چون بهشتي برابري نميكند، چون بهشتي يك ملت بود براي ملت ايران. اگر بهشتي شهيد نميشد و فاجعه هفت تير اتفاق نمي‌افتاد ، منافقين شرم و دروغگو تا سالهاي سال زير پرده ريا و دورويي به انقلاب اسلامي و كشور ايران خيانت مي‌كردند .شايد تا مدتها طولاني مردم مثل هفت تير، ماهيت كثيف آنها را نمي‌شناختند. آن نامردان پست كه با تبليغات گمراه كننده و جوان پسند، جوانان خام ملت را به بيراهه ميكشاندندو عليه خود ملت بكار ميگرفتند، به اين زوديها دست از سر ملت وجوانان ملت برنميداشتند و هنور بايد خسارت ميداديم.اما لطف خدا بخاطر خون شهيد بهشتي و يارانش نصيب ملت گرديد وحقيقت پليد آنها براي ملت آشكار شد. اين كم دستاوردي نبود، اگر چه خسارت غيرقابل جبران بود.
البته واضح و مبرهن است كه همه هدف دشمن در هفت تير بهشتي بود، ديگران هم مؤثر بودند ، اما بهشتي خار چشم ، و سر راه آنها براي رسيدن به مقاصد كثيفشان بود. چون تا آن زمان هيچ شخصيتي به اندازه شهيد بهشتي مورد تهمت و افتراء‌ واقع نشده بود. كم شخصيتي به اندازه او مظلوم بود . شهيد بهشتي يكي از استوانه هاي مؤثر و مفيد انقلاب و نظام بود. او افشاء كننده چهره‌هاي منافقي بود كه خود را با سالوسي و دروغگويي به مدارج عالي نظام جمهوري اسلامي رسانده بودند.
شهيد بهشتي بازوي تواناي امام (ره) ، ومغز متفكر انقلاب بود. دشمن بزعم باطل خود ، با هدف قرار دادن بهشتي ميخواست امام را تضعيف ، و دوروبر او را خالي كند آنگاه به امام حمله نمايد.اما به لطف خداوند، با شهادت بهشتي ،هزاران بازو براي حمايت امام (ره) برخاستند ، دستان نا‌پاك دشمنان را از ساحت مقدس امام دور كردند.
امروز بعد از ساليان دراز ، فراق شهيد بهشتي و يارانش ،هنوز خلأ وجود او به روشني احساس ميشود . با اين همه، بركات خون شهيد بهشتي، مدام نصيب ملت ما شده وميشود. نكبت وخاري هم گريبان قاتلينش را گرفت. بهشتي مظلومانه و خيلي زود از ميان رفت، اما همين عمر كوتاهش فوق العاده پربركت بود. اورسالت خود را نسبت به خدا وامام وملتش ادا كرد . تمام عمرش را صرف برپايي حكومت اسلامي نمود.ملت ايران در فاجعه هفت تير، هفتاد و دو مبارز فداكار را از دست داد و به اندازه هفتاد ودوسال گريست. نامشان سربلند و راهشان پر رهرو باد.

سخنان امام (ره) درباره واقعه هفت تير و شهادت شهيد بهشتي:

1 – مگر شهادت ارثي نيست كه از مواليان ما كه حيات را عقيده و جها ميدانستند و در راه مكتب پرافتخار اسلام با خون خود وجوانان عزيز خود از آن پاسداري مي‌كردند، به ملت شهيد پرور ما
رسيده است.
«صحيفه نور جلد 15 صفحه51»
2 – مگر عزت و شرف وارزشهاي انساني، گوهرهاي گرانبهايي نيستند كه اسلاف صالح اين مكتب ، عمر خود وياران خود را در راه حراست و نگهباني از آن وقف نمودند.
«صحيفه نور جلد 15 صفحه51»
3 – مگر ما پيروان و پاكان سرباخته در راه هدف نيستيم كه از شهادت عزيزان خود ، به دل ترديدي راه دهيم.
«صحيفه نور جلد 15 صفحه51»
4 – مگر دشمن ما قدرت آن را دارد كه با جنايت خود مكارم و ارزشهاي انساني شهيدان عزيز ما را از آنان سلب كند.
«صحيفه نور جلد 15 صفحه51»
5 – مگر دشمن هاي فضيلت ميتوانند جز اين خرقه خاكي را از دوستان خدا وعاشقانه حقيقت بگيرند.
«صحيفه نور جلد 15 صفحه51»
6 – ملت ايران در اين فاجعه بزرگ 72 تن بي‌گناه، به عدد شهداي كربلا از دست داد.
«صحيفه نور جلد 15 صفحه52»
7 – ملت ايران سرافراز است كه مرداني را به جامعه تقديم مي‌كند كه خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمين كرده بودند و دشمنان خلق گروهي را شهيد نمودند كه براي مشورت در مصالح كشور گرد هم آمده بودند.
«صحيفه نور جلد 15 »
8 – شما مي‌بينيد كه در زماني كه مرحوم بهشتي زنده بودند، چه وضعيتي پيش آوردند، اين اراذل ايشان را يك چهره ديگري نشان داده بودند كه آن روز در خيابانها هم بر ضد ايشان تظاهر ميكردند، صحبت ميكردند و نمي‌دانستند قصه را، شهادت ايشان سبب اين شد كه يك بهره بزرگي ما داشتيم و آن اينكه ثابت شد كه آن انحراف بوده است.
«صحيفه نور جلد 15 صفحه138»
9 – شهادت آقاي بهشتي و اين هفتاد نفر مظلوم، يكدفعه متحول كرد مردم را به اينكه كم كم بيدار شدند.
«صحيفه نور جلد 15 صفحه139»
10 – آقاي بهشتي رحمه الله عليه يك نفر آدمي بود كه مجاهد براي اسلام بود، بدرد مي‌خورد ، فعال بود، دانشمند بود،مدير بود،مدبر بود.
«صحيفه نور جلد 15 صفحه222»
11- مردم يك وقت بيدار شدند كه بهشتي‌اي در كار نبود.
«صحيفه نور جلد 15 صفحه44 »
12 – شهات شهيد بهشتي در برابر مظلوميت او ناچيز است.
«صحيفه نور جلد 15 صفحه 44»
13 – بهشتي مظلوم زيست،مظلوم مْرد و خار چشم دشمنان اسلام بود.
«صحيفه نور جلد 15 صفحه 52»

بيانات مقام معظم رهبري درباره فاجعه هفت تير و شهيد بهشتي:

1 – فاجعه هفتم تير نقش مؤثري در ايجاد هيجانهاي عظيمي كه به تنبه وبيداري مردم منتهي شده است،داشت.
«پيام انقلاب 4/4/1362 شماره 87 صفحه36 »
2 - شهيد بهشتي از آن قبيل انسانهايي بود كه در اوج احساساتش هم آدم ميدانست كه دارد منطقي و متين و محاسبه شده ،حرف ميزند.
«پيام انقلاب 4/4/1362 شماره 87 صفحه37 »
3 – از خصوصيات شهيد بهشتي اين بود كه كارها را از بنيان شروع ميكرد.
«پيام انقلاب 4/4/1362 شماره 87 صفحه37 »
4 – مردم در فاجعه هفتم تير وغوغايي كه اين حادثه بوجود آورده، واقعيتهاي اين انقلاب را هرچه بيشتر درك كردند ولمس نمودند.
«پيام انقلاب 4/4/1362 شماره 87 صفحه39 »
5 – من احساس ميكنم كه مردم ما بهشتي را بعنوان يك معيار، يك ميزان شناخته‌اند و امروز بعنوان يك معيار در جامعه ما اين شخصيت مطرح است.
«پيام انقلاب 4/4/1362 شماره 87 صفحه 38 »
6 – شهداي عزيز فاجعه هفتم تير، نقش بزرگي در حفظ و تداوم انقلاب دارند.
«روزنامه اطلاعات 12/4/67»
7 – فاجعه هفت تير را با هيچ قلمي نمي‌توان نوشت وتنها بايد با ثبت وضبط و بيان حادثه مقطعي از تاريخ انقلاب اسلامي و جايگاه والاي اين شهدا ترسيم شود.
«روزنامه اطلاعات 12/4/67»
8 – ما به شهداي فاجعه هفتم تير افتخار مي كنيم چرا كه متعلق به انقلاب وكل نظام هستند.
«روزنامه اطلاعات 12/4/67»

شهید موسی کلانتری، وزیر راه و ترابری

شهید مهندس موسی کلانتری، در سال 1327 در شهر مرند به دنیا آمد و در همان شهر به تحصیلات خود تا پایان دوره متوسطه ادامه داد. ایشان سپس در رشته راه و ساختمان از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. در سال 1357 و در اوج تظاهرات و اعتراض مردم، کار را رها کرد و به مبارزه مسلحانه برضد رژیم پرداخت. با پیروزی انقلاب اسلامی، در کمیته های شهر، عهده دار نگهبانی از دستاوردهای نهضت اسلامی شد. در سال 1358، اداره راه خوزستان و سپس آذربایجان غربی را فعال کرد. او پس از خدمات فراوان، از سوی شورای انقلاب به وزارت راه و ترابری برگزیده شد و همه همت و تلاش خود را در این راه بسیج کرد و در نهایت راهی کاروان کربلا شد و در هفتم تیر 1360، جام شهادت را نوشید.


وزیر با مرد عادی فرقی ندارد!

مادر شهید موسی کلانتری، از شهدای واقعه هفت تیر در خاطره ای نقل می کند: «در آن زمان که موسی وزیر راه بود، گذرنامه به دست ایشان امضا می شد. یک روز از او خواستم که خروجیِ مرا امضا کند تا نزد دخترم به ترکیه بروم، ولی موسی خواست که مثل مردم عادی توی صف بایستم و خروجی بگیرم. وقتی هم من از این موضوع ناراحت شدم، با حالت برافروخته گفت: بروید در صف ها بایستید تا مشکلات مردم را ببینید. بعد آن مشکلات را به ما منتقل کنید تا کشور را درست اداره کنیم. انقلاب به وجود آمده تا بین شما که پسرتان وزیر است، با کسی که هیچ کس را در نظام ندارد، فرقی نباشد».

شهید دکتر حسن عباس پور، وزیر نیرو

شهید دکتر حسن عباس پور، در سال 1323 در تهران به دنیا آمد. او پس از پایان تحصیلات دبیرستان، بلافاصله در دانشگاه تهران دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد را در رشته الکترومکانیک گذراند و برای ادامه تحصیل راهی انگلستان شد و دکترای برنامه ریزی مدیریت سیستم های انرژی زا را از دانشگاه لندن دریافت کرد. ایشان در بازگشت به میهن، شبکه ارتباطی میان اساتید متعهد دانشگاه ها و مدارس عالی را به وجود آورد و به همراه دانشجویان مسلمان، مبارزاتش را بر ضد رژیم آغاز کرد. شهید عباس پور از استادان هسته اولیه سازمان ملی دانشگاهیان و مؤسس جامعه اسلامی دانشگاه بود.

با پیروزی انقلاب اسلامی، شورای انقلاب او را به سمت وزیر نیرو منصوب کرد و از اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی شد. سرانجام زندگی سراسر تلاش و مبارزه این شهید والامقام، در هفت تیر سال 1360 خاتمه یافت و نامش در دفتر شهادت پر نور ماند.

عشق خدمت به مردم

شهید دکتر حسن عباس پور از شهدای واقعه هفت تیر، الگویی از یک متخصص متعهد بود. همسر ایشان می گوید: «شهید عباس پور بسیار معتقد به تحصیل بود و می گفت اگر بخواهیم مملکتمان را بسازیم، باید بدانیم چه کار داریم می کنیم. باید دانش آن را داشته باشیم. زمانی که او دوره دکتری خود را در انگلستان می گذرانْد، از وزارت نیروی انگلستان دعوت نامه ای به دستش رسید مبنی بر این که ایشان پس از پایان تحصیل می تواند در انگلستان بماند. گفته بودند ما این جا همه نوع امکانات به شما می دهیم. ایشان نیز در جواب گفته بود زمانی که بخواهم از پایان نامه دفاع کنم، پاسخ شما را می دهم. روزی که قرار بود ایشان از پایان نامه خود دفاع کند، در سالنی که عده زیادی هم آن جا جمع بودند، این طور جواب داد: من این جا درس خوانده ام و زحمت کشیده ام به خاطر این که برگردم به وطن و به مردم کشورم و به مسلمانان خدمت کنم و یک روز بیشتر هم نمی توانم این جا بمانم. وظیفه من این است که برگردم ایران. من عاشق خدمت به مردم کشورم هستم».

شهید دکتر محمدعلی فیاض بخش

دکتر محمدعلی فیاض بخش، مشاور وزیر و سرپرست سازمان بهزیستی، در سال 1316 در خانواده ای مذهبی در تهران به دنیا آمد. ایشان تحصیلاتش را تا دریافت تخصص در جراحی ادامه داد. دکتر فیاض بخش پیش از انقلاب، مبارزات فراوانی بر ضد رژیم انجام داد. پیش از رویداد هفده شهریور، کمک های اولیه پزشکی را به انقلابی ها آموزش می داد و در آن جمعه خونین، به مداوای مجروحان پرداخت. پس از پیروزی انقلاب، به فعالیت های دولتی روی آورد. او در سال 1358 کمیته آسایشگاه معلولین انقلاب را تأسیس کرد. سپس مدیر کل توان بخشی وزارت بهداری شد و لایحه سازمان بهزیستی را به کمک شهید لواسانی به شورای انقلاب برد. شهید فیاض بخش یکی از سه پزشک گروه هفت نفره منتخب و رابط امام در انقلاب فرهنگی بود. نام او عاقبت در هفت تیر سال 1360 به مقربان درگاه الهی اضافه شد و به شهادت رسید.

مردی بی همت

«او تک و بی همتا بود». این نخستین جمله ای است که همسر شهید دکتر محمدعلی فیاض بخش در وصف او می گوید و می افزاید: «ایشان از وزرایی بود که به جای تحویل گرفتن خودروی ضدگلوله برای امنیت جانش، خودروی شخصی خود را به دولت داد تا راننده ای برایش تعیین شود. دکتر با ماشین شخصی، کارهای سازمان را انجام می داد».

هدفمندی در زندگی

همسر شهید فیاض بخش در مورد شیوه رفتاری آن شهید والامقام می گوید: «رفتار، حرکات و حرف های دکتر، هدفمند بود. دکتر حتی در خرید هدیه، چه برای من و چه برای بچه ها، هدفی را دنبال می کرد. سیاست دکتر برای پرورش بچه ها در محیطی که از نظر اخلاقی مضر بود، فقط منع کردن نبود، بلکه جای گزین مناسبی نیز فراهم می کرد تا حقی ضایع نشود و فرزندان به کمال برسند».

توصیه کننده من خداست

همسر شهید فیاض بخش درباره ایشان می گوید: «زمانی که دکتر برای دوره تخصص در بیمارستان پذیرفته شد، مسئول رسیدگی به پرونده ایشان گفت: برای شروع دوره باید از یک مقام مملکتی یا ارتشی، توصیه نامه ای بیاورید. دکتر توضیح داد که من در دستگاه پهلوی به کسی ارادت ندارم. در آخر وقتی اصرار آنها را برای توصیه نامه دید، گفت: من فقط می توانم از طرف خدا توصیه نامه بیاورم. این سخن شهید فیاض بخش، باعث منقلب شدن مسئول پرونده شد و او موافقت خود را با شروع کار دکتر اعلام کرد».

دستگیری از نیازمندان در خف

همسر شهید فیاض بخش در خاطره ای نقل می کند: «پس از شهادت دکتر، صاحب داروخانه ای که نزدیک مطب ایشان بود و صاحب مرغ فروشی محله، به منزل ما آمدند و هر کدام مقداری پول آوردند. از آنها پرسیدم: این پول برای چیست؟ گفتند: این پول ها به دکتر تعلق دارد. وقتی ماجرا را پرسیدم، متوجه شدم دکتر وقتی به بی بضاعتیِ بیماران پی می برد، در نسخه علامتی به خصوص می زد که معنایش تحویل رایگان دارو به مراجعه کننده بود. دکتر به بعضی ها هم سفارش می کرد از مغازه مرغ فروشی محله، مرغ مجانی بگیرند. شهید فیاض بخش قیمت دارو و مرغ ها را اول هر ماه پرداخت می کرد».

نفس کشیدن در هوای فقر

«دکتر با فقرا نفس می کشید، با آنها می خندید، درد دل می کرد و می گریست.» این جملات همسر شهید فیاض بخش درباره دکتر است. او می گوید: «با اینکه منزل ما در شمال تهران بود، ولی دکتر مطب خود را در جنوبی ترین نقطه تهران دایر کرده بود تا در هوای فقرا تنفس کند و هم دم آنها باشد. ایشان متخصص جراحی بود، ولی از بیماران در حد پزشک های عمومی حق ویزیت می گرفت. پرداخت ویزیت در مطب ایشان به این صورت بود که بر روی یک تکه مقوا، یادداشتی با خط خود نوشته بود که: حداکثر ویزیت سیصد ریال است، ولی شما به نسبت توانتان می توانید پرداخت کنید. دکتر شبانه روزِ خود را وقف مردم می کرد. گاهی شب ها خستگی مفرط در چهره اش می دیدم و برای اینکه استراحت کند، تلفن را قطع می کردم. وقتی دکتر از این ماجرا باخبر می شد، به شدت گله می کرد و می گفت: من قسم خورده ام در خدمت این مردم باشم و آن موقع که قسم یاد کردم، ساعتی را برای انجام این کار تعیین نکردم».

منبع:hawzah.net

شهادت مظلومانه آیت الله دکتر بهشتی و 72 تن از یاران امام خميني (ره) را تسلیت عرض نموده و روز قوه قضائيه را گرامي ميداريم

 


ادامه مطلب



[ جمعه 10 اردیبهشت 1395  ] [ 8:08 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
شهدای هفتم تیر

 ویژه نامه شهید بهشتی

 

اشاره

در ساعت 7 و 21 دقیقه هفت تیر سال 1360، بیش از 72 تن از شخصیت های برجسته کشور، از جمله نمایندگان مجلس و اعضای هیئت دولت در انفجاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند. در این مقاله، به زندگی و بیان خاطراتی از برخی شهیدان والامقام هفت تیر می پردازیم.

شهید بهشتی

مظلومیت شهید بهشتی از منظر امام خمینی رحمه الله

از دیدگاه امام خمینی رحمه الله ، مظلوم زیستن شهید بهشتی، بیش از شهادت ایشان متأثر کننده بود. این مظلومیت به سبب تهمت های ناروایی بود که دشمنان به او می زدند. امام بر این عقیده بود که دشمنان شهید بهشتی در تلاش بودند او را انسانی ستم کار و دیکتاتورمآب معرفی کنند؛ در حالی که چنین نبود. ایشان در جایی فرموده است: «شهید بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام بود».

آیت اللّه بهشتی در نگاه مقام معظم رهبری

مقام معظم رهبری در مورد شهید بهشتی می فرماید: «شهید بهشتی یکی از آن شخصیت هایی بود که یک حالت استثنایی در آنها مشاهده می شود. می دانید آدم ها دو جور هستند. یکی آدم هایی که هیچ ویژگی استثنایی در آنها نیست. با استعدادند، بافکرند، ارزشمندند، ولی عادی و معمولی اند. لکن بعضی هستند که از معمول انسان ها یک چیزی بیشتر دارند، یک برجستگی در اینها وجود دارد. این برجستگی خیلی زود فهمیده نمی شود، در گذشت زمان مشهود می شود و بهشتی از این قبیل بود. او دارای فکر بلندی بود. مغز قوی و فعالی داشت. علاوه بر این، دارای اراده و روحیه ممتازی بود. بر خود و احساسات خویش شدیداً غالب بود. بیشتر یک فرد متفکر بود تا احساساتی؛ اگرچه گاهی اوقات احساسات او یک جمعیت میلیونی را به جوش می آورد».

صلابت شهید بهشتی

شهید بهشتی، این فرزند راستین امیرمؤمنان علی علیه السلام ، با آن همه تعبّد به خداوند، صفای باطن، پاکی روح و فداکاری گسترده ای که در مورد امت مسلمان داشت، دشمن سرسخت معاندان اسلام و مسلمانان بود. شهید بهشتی در یکی از سخنرانی هایش می گوید: «ما زیر بار سختی ها، مشکلات و دشواری ها قد خم نمی کنیم. ما راست قامتان جاودان تاریخ خواهیم ماند. تنها موقعی سرپا نیستیم که یا کشته شویم یا زخم بخوریم و بر خاک بیفتیم و در غیر این صورت، هیچ قدرتی نمی تواند پشت ما را خم کند».

متانت و فروتنی شهید بهشتی

همسر شهید بهشتی نقل می کند: «چیزی که در 29 سال زندگی مشترکمان دیدم، ملایمت و صبر ایشان بود. به قدری صبر و متانت و خون سردی به خرج می داد که انسان را خجالت زده می کرد. در سراسر زندگی مشترکمان به یاد ندارم این مرد مبارز و باتقوا لحظه ای عصبانیت بی مورد داشته باشد. رفتار و منش دکتر به گونه ای بود که با اعضای خانواده و فرزندان یک الفت و دوستی برقرار کرده بود».

ایشان در جایی دیگر می گوید: «در سفری که به کاشان رفته بودیم، شهید بهشتی بعد از سخنرانی وقتی می خواستند سوار ماشین شوند، یکی از پاسدارها خواست در خودرو را ببندد که نزدیک بود دست پیرمردی لای در برود. دکتر پیاده شدند و دست آن مرد سالخورده را بوسیدند و حلالیت طلبیدند و دوباره سوار ماشین شدند».

شهید موسی کلانتری، وزیر راه و ترابری

شهید مهندس موسی کلانتری، در سال 1327 در شهر مرند به دنیا آمد و در همان شهر به تحصیلات خود تا پایان دوره متوسطه ادامه داد. ایشان سپس در رشته راه و ساختمان از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. در سال 1357 و در اوج تظاهرات و اعتراض مردم، کار را رها کرد و به مبارزه مسلحانه برضد رژیم پرداخت. با پیروزی انقلاب اسلامی، در کمیته های شهر، عهده دار نگهبانی از دستاوردهای نهضت اسلامی شد. در سال 1358، اداره راه خوزستان و سپس آذربایجان غربی را فعال کرد. او پس از خدمات فراوان، از سوی شورای انقلاب به وزارت راه و ترابری برگزیده شد و همه همت و تلاش خود را در این راه بسیج کرد و در نهایت راهی کاروان کربلا شد و در هفتم تیر 1360، جام شهادت را نوشید.

وزیر با مرد عادی فرقی ندارد!

مادر شهید موسی کلانتری، از شهدای واقعه هفت تیر در خاطره ای نقل می کند: «در آن زمان که موسی وزیر راه بود، گذرنامه به دست ایشان امضا می شد. یک روز از او خواستم که خروجیِ مرا امضا کند تا نزد دخترم به ترکیه بروم، ولی موسی خواست که مثل مردم عادی توی صف بایستم و خروجی بگیرم. وقتی هم من از این موضوع ناراحت شدم، با حالت برافروخته گفت: بروید در صف ها بایستید تا مشکلات مردم را ببینید. بعد آن مشکلات را به ما منتقل کنید تا کشور را درست اداره کنیم. انقلاب به وجود آمده تا بین شما که پسرتان وزیر است، با کسی که هیچ کس را در نظام ندارد، فرقی نباشد».

شهید دکتر حسن عباس پور، وزیر نیرو

شهید دکتر حسن عباس پور، در سال 1323 در تهران به دنیا آمد. او پس از پایان تحصیلات دبیرستان، بلافاصله در دانشگاه تهران دوره کارشناسی و کارشناسی ارشد را در رشته الکترومکانیک گذراند و برای ادامه تحصیل راهی انگلستان شد و دکترای برنامه ریزی مدیریت سیستم های انرژی زا را از دانشگاه لندن دریافت کرد. ایشان در بازگشت به میهن، شبکه ارتباطی میان اساتید متعهد دانشگاه ها و مدارس عالی را به وجود آورد و به همراه دانشجویان مسلمان، مبارزاتش را بر ضد رژیم آغاز کرد. شهید عباس پور از استادان هسته اولیه سازمان ملی دانشگاهیان و مؤسس جامعه اسلامی دانشگاه بود.

با پیروزی انقلاب اسلامی، شورای انقلاب او را به سمت وزیر نیرو منصوب کرد و از اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی شد. سرانجام زندگی سراسر تلاش و مبارزه این شهید والامقام، در هفت تیر سال 1360 خاتمه یافت و نامش در دفتر شهادت پر نور ماند.

عشق خدمت به مردم

شهید دکتر حسن عباس پور از شهدای واقعه هفت تیر، الگویی از یک متخصص متعهد بود. همسر ایشان می گوید: «شهید عباس پور بسیار معتقد به تحصیل بود و می گفت اگر بخواهیم مملکتمان را بسازیم، باید بدانیم چه کار داریم می کنیم. باید دانش آن را داشته باشیم. زمانی که او دوره دکتری خود را در انگلستان می گذرانْد، از وزارت نیروی انگلستان دعوت نامه ای به دستش رسید مبنی بر این که ایشان پس از پایان تحصیل می تواند در انگلستان بماند. گفته بودند ما این جا همه نوع امکانات به شما می دهیم. ایشان نیز در جواب گفته بود زمانی که بخواهم از پایان نامه دفاع کنم، پاسخ شما را می دهم. روزی که قرار بود ایشان از پایان نامه خود دفاع کند، در سالنی که عده زیادی هم آن جا جمع بودند، این طور جواب داد: من این جا درس خوانده ام و زحمت کشیده ام به خاطر این که برگردم به وطن و به مردم کشورم و به مسلمانان خدمت کنم و یک روز بیشتر هم نمی توانم این جا بمانم. وظیفه من این است که برگردم ایران. من عاشق خدمت به مردم کشورم هستم».

شهید دکتر محمدعلی فیاض بخش

دکتر محمدعلی فیاض بخش، مشاور وزیر و سرپرست سازمان بهزیستی، در سال 1316 در خانواده ای مذهبی در تهران به دنیا آمد. ایشان تحصیلاتش را تا دریافت تخصص در جراحی ادامه داد. دکتر فیاض بخش پیش از انقلاب، مبارزات فراوانی بر ضد رژیم انجام داد. پیش از رویداد هفده شهریور، کمک های اولیه پزشکی را به انقلابی ها آموزش می داد و در آن جمعه خونین، به مداوای مجروحان پرداخت. پس از پیروزی انقلاب، به فعالیت های دولتی روی آورد. او در سال 1358 کمیته آسایشگاه معلولین انقلاب را تأسیس کرد. سپس مدیر کل توان بخشی وزارت بهداری شد و لایحه سازمان بهزیستی را به کمک شهید لواسانی به شورای انقلاب برد. شهید فیاض بخش یکی از سه پزشک گروه هفت نفره منتخب و رابط امام در انقلاب فرهنگی بود. نام او عاقبت در هفت تیر سال 1360 به مقربان درگاه الهی اضافه شد و به شهادت رسید.

مردی بی همت

«او تک و بی همتا بود». این نخستین جمله ای است که همسر شهید دکتر محمدعلی فیاض بخش در وصف او می گوید و می افزاید: «ایشان از وزرایی بود که به جای تحویل گرفتن خودروی ضدگلوله برای امنیت جانش، خودروی شخصی خود را به دولت داد تا راننده ای برایش تعیین شود. دکتر با ماشین شخصی، کارهای سازمان را انجام می داد».

هدفمندی در زندگی

همسر شهید فیاض بخش در مورد شیوه رفتاری آن شهید والامقام می گوید: «رفتار، حرکات و حرف های دکتر، هدفمند بود. دکتر حتی در خرید هدیه، چه برای من و چه برای بچه ها، هدفی را دنبال می کرد. سیاست دکتر برای پرورش بچه ها در محیطی که از نظر اخلاقی مضر بود، فقط منع کردن نبود، بلکه جای گزین مناسبی نیز فراهم می کرد تا حقی ضایع نشود و فرزندان به کمال برسند».

توصیه کننده من خداست

همسر شهید فیاض بخش درباره ایشان می گوید: «زمانی که دکتر برای دوره تخصص در بیمارستان پذیرفته شد، مسئول رسیدگی به پرونده ایشان گفت: برای شروع دوره باید از یک مقام مملکتی یا ارتشی، توصیه نامه ای بیاورید. دکتر توضیح داد که من در دستگاه پهلوی به کسی ارادت ندارم. در آخر وقتی اصرار آنها را برای توصیه نامه دید، گفت: من فقط می توانم از طرف خدا توصیه نامه بیاورم. این سخن شهید فیاض بخش، باعث منقلب شدن مسئول پرونده شد و او موافقت خود را با شروع کار دکتر اعلام کرد».

دستگیری از نیازمندان در خف

همسر شهید فیاض بخش در خاطره ای نقل می کند: «پس از شهادت دکتر، صاحب داروخانه ای که نزدیک مطب ایشان بود و صاحب مرغ فروشی محله، به منزل ما آمدند و هر کدام مقداری پول آوردند. از آنها پرسیدم: این پول برای چیست؟ گفتند: این پول ها به دکتر تعلق دارد. وقتی ماجرا را پرسیدم، متوجه شدم دکتر وقتی به بی بضاعتیِ بیماران پی می برد، در نسخه علامتی به خصوص می زد که معنایش تحویل رایگان دارو به مراجعه کننده بود. دکتر به بعضی ها هم سفارش می کرد از مغازه مرغ فروشی محله، مرغ مجانی بگیرند. شهید فیاض بخش قیمت دارو و مرغ ها را اول هر ماه پرداخت می کرد».

نفس کشیدن در هوای فقر

«دکتر با فقرا نفس می کشید، با آنها می خندید، درد دل می کرد و می گریست.» این جملات همسر شهید فیاض بخش درباره دکتر است. او می گوید: «با اینکه منزل ما در شمال تهران بود، ولی دکتر مطب خود را در جنوبی ترین نقطه تهران دایر کرده بود تا در هوای فقرا تنفس کند و هم دم آنها باشد. ایشان متخصص جراحی بود، ولی از بیماران در حد پزشک های عمومی حق ویزیت می گرفت. پرداخت ویزیت در مطب ایشان به این صورت بود که بر روی یک تکه مقوا، یادداشتی با خط خود نوشته بود که: حداکثر ویزیت سیصد ریال است، ولی شما به نسبت توانتان می توانید پرداخت کنید. دکتر شبانه روزِ خود را وقف مردم می کرد. گاهی شب ها خستگی مفرط در چهره اش می دیدم و برای اینکه استراحت کند، تلفن را قطع می کردم. وقتی دکتر از این ماجرا باخبر می شد، به شدت گله می کرد و می گفت: من قسم خورده ام در خدمت این مردم باشم و آن موقع که قسم یاد کردم، ساعتی را برای انجام این کار تعیین نکردم»


ادامه مطلب



[ جمعه 10 اردیبهشت 1395  ] [ 8:05 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 75 :: 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4063460 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب