چشمه سلطان ولی کریز
| ||
|
ما منتظریم
ما منتظریم تا محرم گردد هنگامه امتحان فراهم گردد ماائیم و علی و تیغ و حلقوم شما یک مو ز سر "ولی" اگر کم گردد ادامه مطلب
ما شیعه ایم ؛
ما شیعه ایم ؛ ادامه مطلب دلم می شکند!!
آقاجان: حرف رفتن مزن ای یار، دلم می شکند گرنباشی تو علمدار، علم می شکند تو تمامی امید دل مایی آقا حرف رفتت که شود، لوح و قلم می شکند ادامه مطلب
گوارای وجودت
تقدیر چنین بود که با یار بمانی از چشم تو میریخت همیشه نگرانی پرواز به افلاک گوارای وجودت سردار شهید حاج حسین همدانی... التماس دعا سردار ادامه مطلب
از ماجرای عکاسی از شهیدی منتشر کرده است که بعد از 13 سال وقتی از خاک بیرون کشیده شد، صورتش هنوز سالم بود. این ماجرا مربوط به سال 1375 است و باشگاه خبرنگاران هم از وبلاگ حمید داودآبادی آن را نقل کرده است.
باشگاه خبرنگاران گزارشی از ماجرای عکاسی از شهیدی منتشر کرده است که بعد از 13 سال وقتی از خاک بیرون کشیده شد، صورتش هنوز سالم بود. این ماجرا مربوط به سال 1375 است و باشگاه خبرنگاران هم از وبلاگ حمید داودآبادی آن را نقل کرده است. متن این گزارش به این شرح است: ![]()
روزی است مثل روزهای دیگر. هشتصد شهید را مردم تشییع کرده و بردوش میبرند تا محل معراج شهدای تهران. سخنرانی میشود. سینهزنی، مداحی و خداحافظ. من نمیروم. طبق روال همیشگی میمانم تا سوژه شکار کنم. زمزمهای میان بچههای معراج است. میگویند: سه تا از شهدا گوشتی هستند ... بدنشان سالم است ... جا میخورم. خیلی جالب است پس از سیزده سال، بدن سالم باشد. میروم سراغ شان. سراغ حاجی بیرقی مسئول معراج شهدا؛ قبول نمیکند که عکس بگیرم. سراغ همه میروم. سید حسینی، رنگین و هر کس که میشناسم. نمیشود. آخرش حاجی بیرقی میگوید: حالا برو تا بعدا ببینم چی میشه ...
*** چه قدر سخت بود. به هردری زدم، نمیشد. عجیب به سرم افتاده بود بروم تفحص. به هر کسی میگفتم، سریع بهانه میتراشید. نه سابقه جبهه برایشان اهمیت داشت و نه خبرنگاری. دست آخر دوستی و رفاقت و در یک کلام پارتی بازی، کار خودش را کرد و رفتم. محمد شهبازی و سید احمد میرطاهری واسطه شدند تا بروم و چشمم بیفتد به فکه و شهدا.
*** ساعت از یک نیمه شب گذشته است. ساک دوربین را میاندازم دوشم. پسرکوچکم سعید که هنوز بیدار است، بهانه میگیرد. میگویم: - میرم معراج شهدا عکس بگیرم. می گوید: تو که صبح اون جا بودی، دیگه این وقت شب از چی میخوای عکس بگیری؟! ولی میروم. خیابانها خلوت است و سکوت حکم فرما. گاز موتور را میگیرم. ذکریات ومرثیههایی را که در ذهن دارم، با خود زمزمه میکنم. همهاش فکر این هستم که با چه صحنهای روبه رو خواهم شد. چه گونه بدنشان سالم مانده. چه رازی در میان است؟ در همین افکار غوطهورم که یکی دوبار نزدیک است تصادف کنم. به کوچه محل معراج شهدا میرسم. سربازی در را باز میکند و داخل میشوم. کامیونها روشن هستند و منتظر تا شهدا را داخلشان بگذارند. هرکدام متعلق به یک شهر و شهرستان هستند. سراغ حاجی بیرقی را که میگیرم پیدایش میکنم. در حیاط پشت ترتیب قرارگرفتن شهدا را در کامیون وارسی میکند. خیلی دقت دارد تا اشتباهی صورت نگیرد. جلو میروم و خسته نباشید و سلام و علیک. تعجب میکند. چشمش که به ساک دوربین عکاسی روی دوشم میافتد، با خندهای که انبوه خستگی کار چندروزه اخیر از آن سرازیر است، میگوید: - این وقت شبم ول نمیکنی خبرنگار؟ مگه تو خونه و زندگی نداری؟ - خودتون گفتین که بعدا بیام. حالا هم اومدم ... با تعجب میگوید: - برای چی؟ تا میگویم آمدهام تا از آن شهدا عکس بگیرم، خندهای میکند و میگوید: - وقت گیر آوردیها. مگه روز خدا رو ازت گرفتن؟ و نمیشود. سرشان بدجوری شلوغ است. حق هم دارند. اصرارهایم ثمری نمیبخشد، ناکام و شکست خورده برمیگردم خانه. خیلی حالم گرفته میشود. بغض گلویم را میخراشد که نکند نتوانم آنها را ببینم. میگویند دوتای آنها پلاک ندارند، فقط چهرهشان مشخص است. هرکس میتواند باشد. هاتف بوجاریان، طوقانی، دائم الحضور یا ...
*** چه قدر سخت و عذاب آور بود. چشمها زُل زده بودند به محلی که پاکت بیل مکانیکی فرود میآمد. همه را هیجان و اضطراب فراگرفته بود. هرکس میخواست اولین نفری باشد که بدن شهید را میبیند. لبها میجنبیدند. همه ذکر میگفتند. صلوات بازارش در فکّه گرم بود. پرچم سه رنگ جمهوریاسلامی، بر سنگر دیدهبانی پاسگاه30 فکه در اهتزاز بود. خورشید دیگر داشت درپشت تپهها فرو میرفت. سرخِ سرخ شده بود. هربار بیل مکانیکی زمین را میکند، با خود میگفتم: حالا کدام شهید را با چه چهره و مشخصاتی پیدا خواهیم کرد؟ ولی نشد. وقتی سوار ماشین شدیم که برگردیم، دیگر هوا تاریک بود. کسی جز ما، در راه نبود. جاده شنی را زیرپا گذاشتیم تا دوباره فردا صبح به امید خدا، همین راه را باز گردیم.
*** دو روزی از وعدهای که حاجی بیرقی داده، میگذرد. هرچه اصرار میکنم، ثمری نمیبخشد. هزار صلوت نذر میکنم. و این آخرین سلاح درماندگیام است. صبح است و یک راست از سرکار آمدهام معراج شهدا. همه هستند. سیداحمد حسینی را میکشم یک گوشه و میگویم: - پدرآمرزیده بگم جدّت چی کارت کنه؟ مگه خودت نگفتی بعدا؟ می خندد و میگوید: - من که به کسی قول ندادم! - نگین هم میاندازد گردن حاج بیرقی و میگوید: - هر چی که حاجی بگه. آقای آشنا هم که دیگر هیچ؛ تا حاجی بیرقی نگوید اصلا نمیخندد! بدجوری حالم گرفته میشود. دست از پا درازتر میخواهم برگردم. دو سه روز دیگر تاسوعا و عاشوراست. می گویند یکی از آنها را میخواهند روز عاشورا تشییع و دفن کنند. اگر او را نبینم، خیلی بد میشود. حتما باید او را ببینم.
![]()
صورت سالم شهید
*** آفتاب بهاری در فکه با گرمای تابستانی میتابید. عرقِ صورتها با چفیه پاک میشد. کنار سیداحمد میرطاهری ایستاده بودم. علی آقا محمودوند - همان گونه که بچهها صدایش میزنند - پشت بیل مکانیکی نشسته بود و کار میکرد. بر روی بازوی بیل، این شعر با خطی زیبا نوشته شده بود: گُلی گم کرده ام میجویم او را به هر گُل میرسم میبویم او را اگر جویم گلم را در بیابان به آب دیدگان میشویم او را هربار پاکت بیل میان گُلهای کوچک سفید و زرد در سینه سخت زمین فرومی رفت، این شعر را با خود زمزمه میکردم. چشمهایم گرد شده بود به زیر پاکت بیل. در همان حال با آقاسید حرف میزدم. از خاطراتش میگفت ... ناگهان سیاهی پوتینی مرا واداشت تا فریاد بزنم: - علی آقا نگه دار ... علی آقا نگه دار ... به محض این که بیل از حرکت بازایستاد، پریدم وسط چاله. خودش بود، شهید. ذکر صلوات فراگیر شد. آن قدر که نگهبان پاسگاه30 در برجک نگهبانی، سرک کشید تا ببیند چه پیدا کردهایم. آرام و با احتیاط فراوان، پنداری ارزشمندترین چیز را یافته اند، خاکها را با ملایمت تمام کنار زدند. آرام و بدون این که ضربهای به استخوانها و اسکلت بدن شهید وارد شود. چه قدر احساس دل سوزی! انگار بدن انسان زندهای را از زیرخاک بیرون میآورند. به شایعات و چرت و پرتهایی که در شهر و حتی بین بچههای خودی رواج داشت، نمیآمد. باید دید تا فهمید. جمجمه شهید که پیدا شد، همه صلوات فرستادند. آخرش چشمم به جمال آن شهیدی که هرلحظه منتظر آمدنش بودم، روشن شد.
*** گلعلی بابایی هم آمد به معراج. دست آخر او را پُرمی کنم تا به حاجی بیرقی بند کند. حاجی میگوید: - روز تاسوعا بیایید برای دیدن و عکس گرفتن. ساعت شش یا هفت است دیگر آفتاب میخواهد وداع کند. خیلی حالم گرفته میشود. سه چهار روز است میآیم و میروم، ولی سعی میکنم از پا نیفتم. اگر قرار باشد در تهران این گونه زود ناکام و ناامید شوم، پس بچههایی که یک هفته یا ده روز تمام زمین و زمان فکه را میکاوند بلکه یک شهید پیدا کنند، باید چه کنند؟ دیگر واقعا ناامید شدهام. آخرش حاج بیرقی راضی میشود و به آشنا میگوید: اینارو ببر سالن و فقط آن دوتا شهید رو نشونشون بده. بذار اینم عکس بگیره. کلی خوشحال میشوم. باورش برایم مشکل است. داخل سالن میشویم. سر از پا نمیشناسم. آشنا جلوتر میرود و درِ سردخانه را باز میکند. وقتی علت در سردخانه گذاشتن آنها را میپرسم، جواب میگیرم: - از بس بچهها میآیند اینها را نگاه کنند، در سردخانه پنهانشان کردهایم. دو تابوت کوچک شاید هرکدام به طول یک متر، از سردخانه خارج میشوند. در ندارند، فقط رویشان پرچم انداخته اند. با ذکر صلوات جلو میروم. گلعلی بابایی هم فقط ذکر میگوید. پرچم را آرام و با احترام خاص کنار میزنم. اللهاکبر! چهرهای به روشنی خورشید مقابل دیدگانم ظاهر میشود. چه قدر زیباست. هرچه بخواهم بگویم، خود تصویر میگوید. یک لحظه احساس میکنم تابلوی نقاشیای جلویم پرده برداری میشود! گیج و مبهوت میشوم. مقابلش زانو میزنم. جلوتر میروم. گلعلی بابایی میگوید: - مگه نمیخوای عکس بگیری؟ یادم میاندازد! سریع دوربین را آماده میکنم. از پشت ویزور دوربین هم میشود حال کرد! هر چه صورت را در چشم دوربین قرار میدهم، راضی نمیشوم و شاید او هم راضی نیست. هر دفعه دکمه شاتر را میزنم، قدمی جلوتر میروم. و بازعکس دیگر.
![]()
صورت سالم شهید
*** محل کشف بدن را کاملا وارسی نمودیم. خاکهای منطقه را با سَرَند جست وجو کردیم؛ ولی از پلاک شهید هیچ خبری نشد. سرانجام وقتی ناامید از یافتن پلاک خواستیم به مقر برگردیم، سید میرطاهری درحالی که شهید را داخل کیسهای پارچهای سفید بردوش میکشید، رو به محل کشف، ادای برنامههای روایت فتح را درآورد و آوینیوار گفت: -ای شهید، تو خود نخواستی پلاکت را به ما نشان دهی و خودت را به ما بشناسانی، اما چه باک. هر چه خودت میخواهی ... !
*** حاجی بیرقی میگوید: - این دو شهید پلاک ندارند و فعلا مجهول الهویه هستند؛ مگر این که خانوادههایشان از روی چهره آنان را بشناسند. ولی آن یکی "عبدالله علایی کاشانی"، پلاک دارد. آن هم پلاکی که پوسیده و نصفه نیمه است و خیلی سخت توانستیم او را شناسایی کنیم. گلعلی پرچم روی آن یکی را نیز کنار میزند. این چهره اش کامل تر است. نیمه بالایی بدن و یک دستش هم وجود دارد. حال اینها چه گونه مانده اند؟ الله اعلم. ولی آن چهره چیز دیگری است. آرام صورت را برمی دارم. همه بدن اسکلت و استخوان شدهاند و قسمت پشت سر، به طور کامل بر اثر ترکش خمپاره از بین رفته است. فقط جلوی صورت مانده است با چشمان، لبان و سیمای زیبا. عکس پشت عکس. سیر نمیشوم. رویش را میبوسم. محاسن نرم و مژهها برجای خود قراردارند. دستی برپیشانی و ابروهایش میکشم. سرگرم او هستم. سربازها میروند . فقط من میمانم و گلعلی بابایی. کلی صفا میکنیم. سعی میکنم از هر زاویهای عکس بگیریم. نیم ساعتی که میگذرد، آشنا میآید و میگوید: - کارتون تموم نشد؟ بازم میخوای عکس بگیری؟ و من که نگاهم پشت دوربین است، فقط تبسمی تحویلش میدهم. بار دیگر پرچم را کنار میزنم و نگاهی و بوسهای دیگر. هردو را میگذارند داخل سردخانه. میخواهیم برویم که حاجی بیرقی وارد سالن میشود. رو میکند به آشنا و میگوید: - پیکر شهید علایی رو هم بیارید باز کنید. جا میخورم. تابوت را که روی سه تابوت دیگر است، میآورند وسط سالن. پرچم را از روی آن میکشند. همه مینشینند. انگشتها را میگذارند روی تابوت و ... فاتحه. درِ تابوت باز میشود. بدنی به درازای کامل یک انسان، داخل آن قرار دارد. کفن را بیرون میآورند و روی زمین میگذارند. باز که میکنند، مات میمانم. بدنی کامل مقابلم دراز کشیده است. نیمه سالم. میگویند هر سه تای اینها را در منطقه طلائیه، همان جایی که زمستان سال 62 آتش و خون بود، یافتهاند. حاجی میگوید: - هنگامی که بچهها پیکر شهید عبدالله علایی کاشانی رو پیدا میکنند، هنگام درآوردن از خاک، بیل به گردن او اصابت میکند و پنج - شش قطره خون از محل زخم بیرون میزند. قبل از این که درمورد چگونگی پیکر شهید به خانوادهاش چیزی بگیم، چندتایی از بچههای سپاه رفتند خونهشون و از مادرش درباره حال و هوای معنوی عبدالله سوال کردند. او گفته بود هیچ وقت غسل جمعهاش ترک نمیشد، خیلی مقید بود به خواندن زیارت عاشورا و مدام به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) میرفت. نمی دانم چه بگویم. سریع زانو بر زمین میگذارم و برگردنش که خاک روی آن را فراگرفته، بوسه میزنم. چند عکس که میاندازم، فیلم تمام میشود. بدن را داخل پارچهای سفید میگذارند و با یک صلوات به محل قبلی منتقل میکنند. خیلی عجولانه از حاجی بیرقیف آشنا، سیداحمد حسینی، رنگین و همه بچههای معراج شهدا تشکر میکنم. با گلعلی خداحافظی میکنم و سریع میروم به عکاسی در میدان فردوسی تا هرچه زودتر عکسها را ظاهر کنم. خیلی اضطراب دارم که نکند عکسها خراب شده باشند. نکند نور کافی نبوده باشد، نکند ...
ایران مطلب: ادامه مطلب
معاون سیاسی سپاه گفت: در قد و قواره بحرینی ها نمی گنجد که بخواهند حماقت جنگ با ایران را اجرا کنند و ما به آنها توصیه می کنیم که عاقبت صدام را درس عبرتی برای خوا قرار دهند.
خبرگزاری میزان: سردار رسول سنایی راد معاون سیاسی سپاه با بیان اینکه تحلیلگران موضع گیری اخیر پالمان بحرین مبنی بر اعلان جنگ با ایران و حزب الله را به یک جوک و لطیفه سیاسی تشبیه می کنند عنوان کرد: در قد و قواره بحرینی ها نمی گنجد که بخواهند حماقت جنگ با ایران را اجرا کنند و ما به آنها توصیه می کنیم که عاقبت صدام را درس عبرتی برای خوا قرار دهند.
وی افزود: به نظر می رسد آمریکایی ها در ادامه سیاست های منطقه ای خودشان، نقش پلیس بد علیه جمهوری اسلامی در دوره پسابرجام را بر عهده عربستان سعودی گذاشته اند و عربستان برای ایفای این نقش از کشورهای کوچک عربی کمک می گیرد. معاون سیاسی سپاه ادامه داد: کشوری مثل بحرین که خود را همه جانبه مدیون آل سعود می داند و همگان آگاه هستند که چماق آل سعود باعث پابرجا ماندن آل خلیفه تا امروز بوده، سعی دارد بازیگر نقش پلیس بد علیه ایران باشد. سردار سنایی راد با بیان اینکه آل خلیفه از بی ثباتی رنج می برد و برای بقای جکومت متزلزل خود به مداخلات عربستان نیازمند است عنوان کرد: امروز حتی در کشورهای عربی نیز همه می دانند که حزب الله یک قدرت پر توان در برابر رژیم صهیونیستی که تهدید اصلی جهان اسلام می باشد به شمار می رود و موضع گیری پارلمان بحرین در خصوص اعلان جنگ به ایران و حزب الله، کاملا نشان می دهد که آنها تحت لوای آمریکا و عربستان دست به چنین اقدامی زده اند. وی با اشاره به اینکه بحرینی ها امنیت خود را بر دو پایه کمک از انگلیسی ها و حضور مستقیم نیروهای آل سعود می دانند گفت: به همین دلیل است که آل خلیفه سعی دارد با بزرگنمایی یک دشمن خارجی (ایران و حزب الله) ، وضعیت موجود در کشورش را توجیه کند. معاون سیاسی سپاه در ادامه با بیان اینکه ما در تحلیل خود نباید وارد پازلی شویم که دشمنان برای ما تعریف کرده اند عنوان کرد: دشمن سازی و دو قطبی سازی در جهان اسلام به هیچ وجه هدف ما نیست زیرا دشمن اصلی جمهوری اسلامی ایران، استکبار و صهیونیستها هستند. سردار سنایی راد در پایان با بیان اینکه ما از جنگی استقبال نمی کنیم اما بحرینی ها می دانند که اگر دست به حماقتی بزنند با سیلی محکم ایران مواجه خواهند شد گفت: تجربه صدام روبروی سران وابسته کشورهای عربی است که می تواند برای آنها عبرت آموز باشد؛ صدام از نظر آنها سردار قادسیه بود اما دیدیم که به چه سرنوشت شوم و ذلیلانه ای گرفتار شد.
ادامه مطلب
تاریخ: ۱۳۹۵/۰۲/۰۶
نوع: خبر
دریادار فدوی در دانشگاه یزد:
آمریکا سردمدار جبهه کفر است
فرمانده نیروی دریایی سپاه با تاکید بر اینکه دشمن اصلی انقلاب اسلامی ایران آمریکا است گفت: دانشجویان در مطالبههای خود باید به این موضوع توجه ویژه ای داشته باشند، چرا که آمریکا شیطان بزرگ و سردمدار جبهه کفر است.
به گزارش پایگاه اینترنتی بسیج، دریادار علی فدوی در سخنرانی با عنوان "نبرد خلیج فارس" در دانشگاه یزد با بیان اینکه آمریکایی ها در برهه کنونی نیز از روز پنجم اردیبهشت سالروز شکست حمله نظامی به صحرای طبس وحشت دارند، گفت: قدرت بازدارنده ایران طی 37 سال گذشته بارها برای آمریکا به اثبات رسیده و آنها از این بابت هراس دارند. فرمانده نیروی دریایی سپاه افزود: در ادبیات سیاسی و نظامی قدرت بازدارنده زمانی برای یک کشور لحاظ می شود که ضرر اقدام نظامی علیه آن کشور بیشتر از منفعتش باشد. وی اظهار کرد: ایران در طول 37 سال گذشته هیچ گاه ابتدا علیه آمریکایی ها اقدامی انجام نداده است و آنها همواره به توانمندی اقلاب اسلامی پی برده اند. این مسئول ادامه داد: آمریکایی ها در سناریوهای خود در منطقه از جمله در کشورهای لبنان، فلسطین، یمن و سوریه شکست های مفتضحانه ای خورده اند و به اهداف خود نرسیده اند. فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران با اشاره به چهار بار دستگیری تفنگداران متجاوز آمریکایی و انگلیسی به آبهای سرزمینی ایران اظهار کرد: آنها با وجود داشتن ادوات و سلاح های نظامی فراوان در هر چهار بار تسلیم شدند. فدوی خاطرنشان کرد: اثر وضعی دروغ های آمریکا علیه ایران از جمله حامی تروریست دانستن کشورمان روی تفنگداران آمریکایی مشهود بوده به طوری که ترس و وحشت آنها از انقلاب اسلامی در چهره و رفتارشان موج می زد. وی با تاکید بر اینکه دشمن اصلی انقلاب اسلامی ایران آمریکا است ادامه داد: دانشجویان در مطالبه های خود باید به این موضوع توجه ویژه ای داشته باشند، چرا که آمریکا شیطان بزرگ و سردمدار جبهه کفر است. فرمانده نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در این سخنرانی با اشاره به سالروز شکست نظامی آمریکا در صحرای طبس در پنجم اردیبهشت 1359، یاد شهید محمدمنتظرقائم فرمانده وقت سپاه یزد را در واقعه گرامی داشت.
ادامه مطلب
سردبیر نشریه زورست آلمان:
رهبر ایران؛ نخستین کسی که بحران داعش را پیشبینی کرد/ مردم اروپا تقاص سوء تدبیر مقامات خود را پس میدهند
تاریخ انتشار : ۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ در ۱:۱۶ ب٫ظ
سردبیر نشریه زورست آلمان گفت: اولین کسی که به درستی پیش بینی کرد داعش روزی بلای جان کشورهای غربی و حامیان خود خواهد شد، رهبر انقلاب ایران بود.
![]() به گزارش صبح توس و به نقل از فریادها، مانوئلا وکسنریتر فعال سیاسی و سردبیر نشریه زورست آلمان در گفتگوی اختصاصی با این پایگاه، به معضل سازماندهی مهاجران سوری برای اتحادیه اروپا اشاره کرد و اظهارداشت: تعداد زیادی از نیروهای نظامی اتحادیه اروپا از کشورهای مختلف در مرزهای ترکیه با سوریه و خط ساحلی یونان مستقر شده اند تا از ورود کنترل نشده پناهجویان سوری به مرزهای اتحادیه اروپا جلوگیری کنند. مردم اروپا تقاص سوء تدبیر مقامات خود را پس می دهند وی افزود: از زمانی که مقامات اتحادیه اروپا با مساعدت های سیاسی و مالی از داعش و مخالفین اسد حمایت می کردند، زمان زیادی نمی گذرد و به نظر من، آن ها باید در همان زمان فکر چنین روزی را می کردند که سیل آوارگان جنگی سوریه به کشورهایشان سرازیر خواهد شد.
سردبیر نشریه زورست آلمان ادامه داد: انفجارهای تروریستی اخیر اروپا و وضعیت آشفته مناطق مرزی به خوبی مؤید این نکته است که این روزها مردم اروپا تقاص سوء تدبیر مقامات خود را پس می دهند.
همواره از گفته های رهبر ایران الهام می گیریم این فعال سیاسی آلمانی درپاسخ به ادعای برخی از مقامات آمریکایی در خصوص تنش زا بودن اقدامات جمهوری اسلامی در منطقه، خاطرنشان کرد: هنگامی که داعش و مخالفین نظام مردمی سوریه در اوج قدرت خود بودند و کشورهای غربی بیشترین حمایت ها را ـ اعمّ از مجامع بین المللی و عرصه میدانی ـ داشتند، تنها کسی که پیش بینی چنین روزی را می کرد، رهبر ایران بود.
وی ادامه داد: حمایت های تسلیحاتی، اطلاعاتی، مالی و سیاسی آمریکا و متحدان عرب آمریکا در منطقه بود که داعش را به عنوان یک تهدید بین المللی نه فقط برای نظام سوریه بلکه برای جامعه جهانی مطرح کرد. در حقیقت، افرادی که بانیان حوادث تروریستی پاریس، بروکسل و استانبول بودند، همان افرادی بودند که توسط سازمان سیا آموزش دیده، از امکانات درمانی رژیم صهیونیستی استفاده کرده و با تسلیحات آمریکایی تجهیز شده بودند. از این رو، بیش از هر کشور دیگری، خودِ آمریکایی ها در خاورمیانه تنش زایی کرده اند.
سردبیر نشریه آلمانی زورست تصریح کرد: اولین کسی که به درستی پیش بینی کرد داعش روزی بلای جان کشورهای غربی و حامیان خود خواهد شد، رهبر انقلاب ایران بود. مدتهاست هنگام نوشتن سرمقاله ها و یا ارائه تحلیل به رسانه ها، نظر رهبر ایران را قبل از هرچیز مورد بررسی و مطالعه قرار می دهیم و از گفته های ایشان الهام می گیریم.
وی در اظهارنظری جالب درخصوص عملکرد سپاه قدس در سوریه گفت: انقلاب اسلامی ایران همواره از بحران آفرینی های آمریکا در منطقه برای صدور الگوی خود بهره برده است و این امر را به وضوح در جریان تشکیل داعش و گروه های مخالف و تندروی محلی در سوریه و عراق می بینیم؛ تا جایی که امروزه به جای تجزیه عراق و سقوط سوریه، انقلاب اسلامی ایران خود را در این کشورها مشابه سازی کرده است.
وکسنریتر در انتها تاکید کرد: رفتار نیروهای مستشاری ایران در سوریه و عراق نتایج مفید زیادی داشته است و حاصل آن را در تضعیف تروریست ها و اتحاد هرچه بیشتر ملت های منطقه دیده ایم.
انتهای پیام/
کد مطلب: 328890
ادامه مطلب
همزمان با سراسر کشور؛
راهپیمایی «حافظان حجاب» فردا در مشهد برگزار میشود
تاریخ انتشار : ۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ در ۱۰:۲۹ ق٫ظ
دبیر اجرایی طرح حجاب مرکز ریحانه النبی شعبه مشهد گفت: راهپیمایی حافظان حجاب، فردا هفتم اردیبهشتماه از ساعت 9:30 تا 11:30 در بولوار سجاد شروع خواهد شد.
![]() به گزارش صبح توس، جواد حسنزاده، دبیر اجرایی طرح حجاب مرکز ریحانه النبی شعبه مشهد، یکشنبه ۵ اردیبهشت در نشست خبری با رسانههای استان گفت: در شهر مشهد امسال، هشتمین سال اجرایی شدن این طرح و سیزدهمین سال برگزاری آن در کل کشور است که به لطف خدا طرح حجاب مرکز ریحانه النبی در مهرماه سال ۹۵ نیز در تمامی استان های کشور اجرا خواهد شد.
دبیر اجرایی طرح حجاب مرکز ریحانه النبی مشهد در خصوص چگونگی و محوریت شروع به کار این طرح گفت: فعالیتهای مرکز ریحانه النبی با محوریت طلاب خواهر از سال ۸۸ در ۶ استان و ۹ شهر آغاز به کار کرده است.
حسنزاده با اشاره به تربیت محور بودن طرحهای مرکز ریحانه النبی افزود: این طرح آموزشی، به طور کامل تربیت محور بوده و در دوره دوم ابتدایی یعنی در مقاطع سوم، چهارم و پنجم ابتدایی برای دختران دانشآموز اجرا میشود.
وی درباره محل و منبع تدریس این طرح بیان داشت: این طرح با هماهنگی صورت گرفته با آموزشوپرورش در طول هفته بهصورت یک ساعت کلاس درسی در مدارس هدف در حال برگزاری است. کتاب مروارید بهشتی منبع تدریس ما است که بر اساس این کتاب، کاملا بهصورت علمی بحث حجاب به دختران دانشآموز را آموزش میدهیم.
دبیر اجرایی طرح حجاب مرکز ریحانةالنبی مشهد با اشاره به اینکه در کل کشور این مرکز تنها تشکل مردمی است که حجاب را بهصورت علمی، آموزش میدهد، بیان کرد: از برنامههای شاخص این مجموعه، «راهپیمایی شکوه حافظان حجاب» است. این طرح از هفتم تا چهاردهم اردیبهشتماه به مدت یک هفته در ۶ استان و ۹ شهر برگزار میشود. همچنین هماهنگ با کل کشور نیز در مشهد نیز راهپیمایی حافظان حجاب، از ساعت ۹:۳۰ تا ۱۱:۳۰ هفتم اردیبهشتماه ۹۵ در بولوار سجاد شروع خواهد شد.
وی تعداد شرکتکنندگان در طرح ریحانهالنبی در سال تحصیلی ۹۴-۹۵ را بیش از ۴ هزار دانشآموز دختر اعلام و اظهار کرد: در طول سال تحصیلی دختران دانشآموزی که مراحل آموزش را گذرانده اند «حافظان حجاب» و «حامیان حجاب» خوانده میشوند. این نام گذاری به این گونه است که دختران چادری حافظان حجاب نامیده شده و دخترانی که حجاب ابتدایی دارند حامیان حجاب خوانده می شوند.
حسنزاده با پیش بینی شرکت ۵ هزار نفر در این راهپیمایی، هدف از این راهپیمایی را اینگونه اعلام کرد: راهپیمایی شکوه حافظان حجاب، نمایش عمومی شکوه و اقتدار حجاب در سطح جامعه است. این راهپیمایی باعث میشود که دختران محجبه ما، نمایش عمومی حجاب را در سطح جامعه داشته باشند و دانشآموزان دیگر را نیز به رعایت حجاب تشویق کنند. دختران محجبه دانشآموز ما با شرکت در این راهپیمایی، با حضور در اجتماع در کنار دوستان محجبه خود، دیگر احساس نمیکنند که تنها هستند و احساس غرور می کنند.
دبیر اجرایی طرح حجاب مرکز ریحانةالنبی مشهد بیان داشت: «دختران خوش حجاب» مخصوص دختران ۷ تا ۱۴ ساله و «نسیم عفاف» مخصوص دختران ۱۵ تا ۲۰ نیز دو طرح ملی دیگر از این مرکز است که بهصورت پراکنده در مشهد در حال برگزاری است و در آینده قرار است به شیوهای منسجمتر اجرا شود.
وی با اشاره به رشد ۳۴ درصدی سالانه این تشکل، ادامه افزود: طی ۸ سال گذشته تاکنون در سطح کلان حدود ۵۰ درصد رشد داشتهایم.
انتهای پیام/
کد مطلب: 328890
ادامه مطلب
|
|