کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان
 
 

 

 
 
 
 
 
 
 
رئیس سازمان قضایی خراسان رضوی: شالوده همه کارها نظم و انضباط است

 

1395/2/1 چهارشنبه

 
رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح استان خراسان رضوی گفت: نظم و انضباط نباید منحصر به یک هفته باشد بلکه باید در تمام ایام سال در دستور کار قرار گیرد زیرا که شالوده همه کارها است.

 حجت الاسلام علی اسماعیلی در جمع کارکنان تیپ 21 زرهی امام‌رضا (ع) افزود:  انسان مومن کسی است که در همه امور معنوی، اقتصادی و غیره دارای نظم و انضباط ‌باشد.
وی در بخش دیگری از سخنان خویش بابیان اینکه ماه رجب ماه توبه و استغفار است، گفت: پیامبر اکرم (ص) فرموده است که ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را "أصب" مى‏گویند زیرا که رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مى‏شود.
وی تصریح کرد: همه‌ی کارها را باید نیت  قربت الی الله انجام داد تا هم ثواب آن را ببریم و هم بتوانیم به نحو احسن و با خلوص آن را انجام دهیم.
رئیس سازمان قضایی نیروهای مسلح استان خراسان رضوی گفت: علت اینکه مقام معظم رهبری، روحانیون را در یگان‌های مسلح به عناوین عقیدتی سیاسی یا نمایندگان ولی فقیه منصوب کرده‌اند این است که در کنار آموزش‌های نظامی به آموزش‌های عقیدتی و دینی پرداخته شود.
وی سپس به تشریح جرم جعل و مصادیق آن از منظر قانون مجازات نیروهای مسلح  پرداخت و در پایان به سوالات حاضران پاسخ داد.
حجت الاسلام اسماعیلی سپس با حضور بر مزار فرماندهان شهید تیپ 21 از جمله سردار قاجاریان که به تازگی به خیل شهدا مدافع حرم پیوسته با قرائت فاتحه و صلوات، یاد این شهیدان بزرگوار را گرامی داشت.

 
 
 
 
 
 
 
 
منبع:سازمان قضایی نیروهای مسلح استان خراسان رضوی

ادامه مطلب



[ دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  ] [ 4:24 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۳۲۱۹۵۷
تاریخ انتشار: ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۵:۵۷

علوی گرگانی: برخی باعث انحراف شدند  

 
یکی از مراجع تقلید شیعه در قم گفت:‌ برخی با به وجود آوردن مسیرهای انحرافی، باعث انحراف در دین و جامعه شدند.
 

خبرگزاری ایلنا: یکی از مراجع تقلید شیعه در قم گفت:‌ برخی با به وجود آوردن مسیرهای انحرافی، باعث انحراف در دین و جامعه شدند.

آیت الله علوی گرگانی پیش از ظهر امروز در دیدار تعدادی از مسلمانان و اندیشمندان روسی، با بیان اینکه خدای تعالی برای هدایت بشر پیامبرانی را فرستاده تا آنها را هدایت کنند اظهار داشت: مهمترین رسالت پیامبران رساندن پیام الهی و دعوت به دین است.

وی گفت: پیامبران مبعوث شدند تا همه را دعوت به دین کنند و در این میان پیامبر خاتم(ص) رسالت جهانی را بر عهده  دارد.

این استاد حوزه علمیه قم با بیان این که  پیامبر(ص) در حالی به سمت مردم رفتند که در یک دست شمشیر و در دست دیگر کتاب هدایت گری داشتند، خاطرنشان کرد: پیامبراسلام(ص) ۲۳ سال تلاش کردند تا همه به دین واحد روی بیاورند، اما بعضی ها در این وسط کارشکنی کردند و نگذاشتند همه مردم به سمت دین و اسلام بیایند و با به وجود آوردن مسیرهای انحرافی، باعث انحراف در دین و جامعه شدند.


ادامه مطلب



[ دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  ] [ 4:23 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۳۲۱۹۵۹
تاریخ انتشار: ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۱۶:۰۶

پیام انتخاباتی آیت الله موحدی کرمانی  

 
دبیر جامعه روحانیت مبارز به مناسبت مرحله دوم انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی پیامی صادر کرد.
 
خبرگزاری ایسنا: دبیر جامعه روحانیت مبارز به مناسبت مرحله دوم انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی پیامی صادر کرد.

متن پیام محمد علی موحدی کرمانی در این باره به شرح است:

ملت شریف و مومن ایران

اکنون که قرار است مرحله دوم انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی در تعدادی از حوزه‌ها در تاریخ دهم اردیبهشت ماه برگزار شود جا دارد از جانب خود و نیز از سوی شورای مرکزی ائتلاف اصولگرایان از حضور آگاهانه شما در مرحله اول این انتخابات و نتایج دلگرم کننده و امیدبخش آن در سطح کشور سپاسگزاری نمایم و از عموم کسانی که در مرحله دوم واجد شرایط رای دادن هستند دعوت کنم تا با حضور مجدد در پای صندوق‌های رای و انتخاب کسانی که افکار و عقاید آنها در مسیر مصالح و منافع ملی و حفظ استقلال کشور و تقویت اسلام و انقلاب اسلامی قرار دارد، دین خود را نسبت به امام راحل و شهیدان ادا کند و با یادآوری تجربه تلخ رفتارهای قانون‌شکنانه بعضی جریانات سیاسی مانع تکرار آن تجربه‌ها شوند. از مسئولان دولتی نیز می‌خواهم با پرهیز از دخالت در انتخابات از هرگونه اقدامی که سلامت انتخابات را مخدوش سازد خودداری نمایند.

از خداوند قادر متعال مسئلت می‌کنم نتیجه انتخابات دوره دهم، مجلسی باشد که بتواند به دور از حاشیه سازی‌های ملال‌آور و تفرقه انگیز،‌ حل مشکلات واقعی مردم را وجهه همه خود قرار دهد.

محمد علی موحدی کرمانی

دبیر جامعه روحانیت مبارز

 


ادامه مطلب



[ دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  ] [ 4:20 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
رحیم‌پور ازغدی:
در جامعه اسلامی در برابر دشمن باید کاملاً بدبین بود/ جامعه‌ای که وحدت و انسجام نداشته نباشد شکست خواهد خورد
تاریخ انتشار : ۰۶ اردیبهشت ۱۳۹۵ در ۸:۲۸ ق٫ظ
 
 
عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی گفت: اگر جامعه‌ای پیچیده‌ترین سلاح‌ها و تجهیزات را داشته باشد ولی قلب‌ها با یکدیگر متحد و منسجم نباشند و خودشان را برادر ندانند، شکست خواهد خورد.
رحیم پور

به گزارش صبح توس، به نقل از فارس، حسن رحیم‌پور ازغدی در دومین روز از همایش آموزشی

بهداشت و سلامت سربازان سپاه امام رضا(ع) که روز گذشته در مجتمع فرهنگی آیه‌ها برگزار شد با تأکید بر نقش وحدت در تأمین امنیت گفت: یکی از پایه‌های اصلی امنیت، مسئله وحدت است؛ اگر جامعه‌ای پیچیده‌ترین سلاح‌ها و تجهیزات را داشته باشد ولی قلب‌ها با یکدیگر متحد و منسجم نباشند و خودشان را برادر ندانند، شکست خواهد خورد.

وی اختلاف‌نظر را طبیعی خواند و تأکید کرد: باید اختلاف‌نظرها را مدیریت کرد، هیچ جایی نیست که اختلاف‌نظر نباشد اما این اختلاف‌نظرها نباید موجب درگیری و نزاع شود. خداوند در قرآن می‌فرماید “انما المومنون اخوه”، یعنی مؤمنان برادر و اگر جایی برادری نیست ایمان هم نیست؛ برادری و خواهری به برادر و خواهر گفتن نیست، رسومات و ملزومات دارد.

این استاد دانشگاه در توضیح نوع نگاه افراد به همدیگر در جامعه اسلامی خاطرنشان کرد: در جامعه اسلامی در برابر دشمن باید کاملاً بدبین بود وگرنه کلاه سرتان می‌رود، حتی اگر دشمن به شما لبخند می‌زند باید احتمال بدهید که نقشه و پروژه‌ای دارد. اما در برابر مؤمنین هر چه دیدیم باید حمل بر صحت و درستی و بهترین وجه ممکن نمود.

رحیم‌پور ازغدی با اشاره به جنگ تحمیلی و نقش اتحاد و انسجام رزمندگان در پیروزی بر صدام،‌ افزود: الان نیز نظامیان آمریکایی‌ها، بهترین تجهیزات را دارند اما اصلاً نمی‌توانند بجنگند، این‌ها فقط در سینما و فیلم‌ها خوب می‌جنگند، در زمین مطلقاً قدرت جنگ ندارند، همه این جنگ‌ها در افغانستان و عراق یا به وسیله موشک و بمباران است یا به‌وسیله خرید نیروهای داخلی.

وی با تشریح برادری و اتحاد در دفاع مقدس خاطرنشان کرد: تلاش‌ها و زحمات بسیاری که رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس به خاطر این بود که قلب‌ها با هم بود طوری که اگر رزمنده‌ها چند ساعت همدیگر را نمی‌دیدند، معانقه و دیده‌بوسی می‌کردند.

عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی بابیان دو حدیث از امیرالمؤمنین (ع) بر ضرورت وحدت میان نیروهای مؤمن و انقلابی تأکید کرد و گفت: هرکس دست خود را از این ریسمان جدا کند، غرق خواهد شد؛ نگذارید رشته وحدت باز شود که شکست می‌خورید و آوازه و شهرتتان از بین می‌رود.

رحیم‌پور ازغدی با تأکید بر اینکه نباید به دشمن پیام دهیم که با هم درگیریم و نفوذپذیریم، تصریح کرد: وحدت به زبان آسان است اما در عمل و هنگامی‌که منافع افراد با هم تقابل پیدا می‌کند، دشوار است و آنجاست که وحدت باید خود را نشان دهد.

وی در بخش دیگری از سخنان خود به فرمایش امام علی (ع) اشاره کرد که می‌فرماید: “چرا به تاریخ درست نگاه نمی‌کنید، تاریخ ضابطه دارد، تاریخ گذشته را عقلانی مطالعه کنید ببینید نهضت‌های پشت سر شما چرا شکست خوردند؟ آن کار را نکنید، ببینید کسانی که به دشمن اعتماد کردند و تسلیم دشمن شدند، چه شدند؟”

این استاد دانشگاه ادامه داد: امام علی (ع) فرمودند: “زمانی که خواست‌های جامعه با یکدیگر متحد و همساز شد و دست‌های مردم و جریان‌ها در ردیف هم قرار گرفت، در آن زمان پیروزی‌های دنیوی هم به دنبال می‌آید.”

رحیم‌پور ازغدی با اشاره به اینکه اگر وحدت به خطر افتد امنیت هم به مخاطره می‌افتد، گفت: در افغانستان و عراق اگر مردم به جان هم نمی‌افتادند، هیچ نیروی خارجی به خود جرأت حضور نظامی و تعرض به این کشورها نمی‌داد. آنجایی درگیری شروع شد که مسئله کرد و ترک و شیعه و سنی و تاجیک و هزاره و امثالهم موجب اختلاف بین مردم این کشورها شد.

وی در توضیح آیه مبارکه “انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم”، تصریح کرد: خداوند خالق همه انسان‌هاست و مرد و زن بودن و نژاد و قبیله، نه پارامتر مثبتی است و نه پارامتر منفی، این مهم است که انسان باشیم. از دیدگاه اسلام هرکه بنده‌تر است بهتر است، هرکس بین شما تقوایش بیشتر باشد، ارزشش بیشتر است.

این محقق و پژوهشگر در توضیح این بخش از سخنان خود، به حدیثی از پیامبر اکرم (ص) اشاره کرد و گفت: بهترین و بزرگوارترین شما کسی است که تقوایش بیشتر و نسبت به خدا مطیع‌تر باشد. عربیت یک زبان است و نباید موجب فخر و برتری باشد.

انتهای پیام/

کد مطلب: 328890

 


ادامه مطلب



[ دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  ] [ 4:12 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
   کد خبر: 87147 دوشنبه، 6 اردیبهشت 1395 - 16:00
 
 
توضیحات سردار سلامی درباره سلامت پرسنل
 
توضیحات سردار سلامی درباره سلامت پرسنل شهیدخبر(شهیدنیوز): جانشین فرمانده کل سپاه با تأکید بر اهمیت سلامت افراد گفت: موضوع حفظ و نگهداری انسان‌ها یک خلأ در نظام مدیریتی ما است؛ که باید برای آن اهمیت خاصی قائل شویم؛ در این رابطه سرباز و سردار هیچ تفاوتی با هم ندارند.
  

سردار حسین سلامی جانشین فرمانده کل سپاه صبح امروز در چهارمین همایش فرماندهان بهداشت و درمان کل سپاه اظهار داشت: انسان بازتابی از فطرت و اوج تکامل خلقت است؛ به همین دلیل خداوند برای انسان آن قدر ارزش قائل شده که احیای یک انسان را احیای همه بشریت الی الابد می‌داند؛ حتی مطالعات غربی‌ها هم به این نتیجه رسیده که انسان دارای فطرت الهی است.

وی افزود: ما برای نگهداری تجهیزات، تانک، توپ و سلاح‌ها برنامه داریم و کاملا نظام‌یافته و سازماندهی شده نظام نظارت و بازخوردگیری و فعالیت‌های مستمری برای نگاه داری آنها داریم؛ با وجود اینکه آنها سرمایه اصلی سازمان ما نیست؛ اما آیا به آن اندازه نسبت به حفظ و نگهداری انسان‌ها هم حساس هستیم؟ احتمالا جواب منفی است.

جانشین فرمانده کل سپاه ادامه داد: پس این یک خلأ در نظام مدیریتی ما است؛ که باید برای آن اهمیت خاصی قائل شویم؛ در این رابطه سرباز و سردار هیچ تفاوتی با هم ندارند؛ یعنی در حفظ سلامت افراد هیچ تفاوتی نباید قائل شویم.

سردار سلامی تأکید کرد: تجهیزات باید با سلامت افراد مرتبط باشد؛ به‌عنوان مثال جوانانی که در نیروی دریایی در حال انجام ماموریت هستند، اگر شناورهای آنها جاذب امواج سینوسی دریاها نباشند، این نیروها سریع فرسوده می‌شوند.
 

 


ادامه مطلب



[ دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  ] [ 4:07 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: 165290
تاریخ انتشار: 13:33 - 06 ارديبهشت 1395 - 2016 April 25
 
پس از گذشت چهار ماه

  شهادت "الیاس چگینی" و "زکریا شیری" در سوریه محرز شد 

 خبرگزاری میزان- باتوجه به گذشت چهار ماه، شهادت زکریا شیری و الیاس چگینی از مدافعان حرم

استان قزوین در سوریه که در عملیات مدافعان حرم در استان حلب پیکرشان به جای مانده بود، محرز شد.

 
شهادت
 
 
به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری میزان،
شهید مدافع حرم الیاس چگینی از پاسداران تیپ 82 سپاه صاحب الامر(عج) قزوین، ۳۰ شهریور۱۳۵۳ در روستای امیرابادنو شهرستان بوین زهرا متولد شد و در چهارم آذر 1394 در جریان عملیات مدافعان حرم قزوین در دفاع از حرم حضرت زینب(س) در استان حلب سوریه به شهادت رسید و تا کنون اثری از پیکرش بدست نیامده است.
 
شهید الیاس چگینی دارای دو فرزند به نام های فاطمه 9 ساله و محمد 3 ساله می باشد.
 
مدافع حرم، شهید ذکریا شیری از پاسداران تیپ 82 سپاه صاحب الامر(عج) قزوین، نهم فروردین ماه سال 1365 در خدابنده‌ زنجان به دنیا آمد و در دفاع از حرم حضرت زینب(س) آذر ماه سال گذشته در استان حلب سوریه به درجه رفیع شهادت رسید و پیکر مطهر این شهید گرانقدر در منطقه به جا مانده و تاکنون به کشور بازنگشته است.
 
از شهید ذکریا شیری، یک دختر 4 ساله و یک پسر 2 ماهه به یادگار مانده است.
 
انتهای پیام/

ادامه مطلب



[ دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  ] [ 4:05 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

تشییع پیکر جان باخته حادثه منا در کاشمر

شناسه خبر: 886832 سرویس: فرهنگی
تشییع شهدای منا

محمد حکیمی‌راد فرزند شهید در حادثه امسال منا به دیدار حق شتافت. پیکر مطهر او در کاشمر تشییع شد.

     به گزارش خبرگزاری تسنیم، مرحوم «محمد حکیمی‌ راد» از کارکنان سازمان حج استان خراسان رضوی و فرزند شهید «علی حکیمی راد» از شهدای گرانقدر نیروی انتظامی در فاجعه منا در روز عید سعید قربان ندای حق را لبیک گفت. پیکر او بر روی دستان مردم شهرستان کاشمر تشییع و در مزار شهدای امامزاده سید حمزه این شهرستان به خاک سپرده شد.

در مراسم تشییع این فرزند شهید خراسانی، مسئولین، خانواده شهدا و ایثارگران و آحاد مردم کاشمر نیز حضور داشتند.

انتهای پیام/

Image result for ‫عکس از تشيع جنازه محمد حکيمي راد کاشمر‬‎

||||||||||||||||||||||||||||||||||

||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||

Image result for ‫عکس از تشيع جنازه محمد حکيمي راد کاشمر‬‎

|||||||||||||||||||||||||||||||||||||

Image result for ‫عکس از تشيع جنازه محمد حکيمي راد کاشمر‬‎

 


ادامه مطلب



[ دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  ] [ 3:50 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
تصاویرکمتردیده شده حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی
 
 
 
1452549245226.jpg
 
 
 
64518859378587922147.jpg;
 
 
 

 

 

img-20150911-wa0001....1 051.jpg

 

 

img-20150911-wa0001.jpg

 

|||||||||||||||||||||||||||

 

1 051.jpg
92273340983977878820.jpg
18399187374049543056.jpg
 
 
 
 
 
 
 
dsc_0223.jpg
 
 
 
 
 
تصاویرکمتردیده شده حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی
dsc_0220.jpg
 
 


 


ادامه مطلب



[ دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  ] [ 6:31 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۳۲۱۵۵۸
تاریخ انتشار: ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۰:۴۹
برترینها

رهبر انقلاب: جمهوری اسلامی ایران نشان داده كه می‌تواند اسوه ای برازنده برای همه باشد  

 
رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رئیس جمهوری آفریقای جنوبی تاكید كردند: منافع كشورهای مستقل در افزایش تعاون و همكاری در عرصه‌های مختلف است و باید با موانعی كه برخی قدرتها در برابر این همكاریها ایجاد می‌كنند، مقابله كرد.
 
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری: رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار رئیس جمهوری آفریقای جنوبی تاكید كردند: منافع كشورهای مستقل در افزایش تعاون و همكاری در عرصه‌های مختلف است و باید با موانعی كه برخی قدرتها در برابر این همكاریها ایجاد می‌كنند، مقابله كرد.

حضرت آیت الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی عصر امروز (یكشنبه) در دیدار آقای «جاكوب زوما» رئیس‌جمهوری افریقای جنوبی، با تأكید بر ضرورت افزایش همكاریهای متنوع اقتصادی و سیاسی، خاطرنشان كردند: كشورهای مستقل باید هر چه بیشتر به یكدیگر نزدیك شوند و همكاریهای خود را برغم اخلالگریهای بعضی از قدرتهای استكباری افزایش دهند.

حضرت آیت الله خامنه‌ای به قطع رابطه با رژیم تبعیض نژادی آفریقای جنوبی پس از پیروزی انقلاب اسلامی اشاره كردند و گفتند: جمهوری اسلامی به‌صورت تقریباً همزمان، هم با رژیم صهیونیستی و هم با رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی قطع رابطه كرد.

رهبر انقلاب با یادآوری نقش برجسته نلسون ماندلا در ساقط كردن رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی و سابقه روابط دیرین و صمیمی او با جمهوری اسلامی، افزودند: با استمرار مبارزات ماندلا و مردم افریقای جنوبی، آن رژیم ظالم و ضد بشری از بین رفت و ماندلا با این كار، در واقع روح تازه‌ای به صحنه مبارزاتی كل افریقا دمید.

ایشان، نگاه جمهوری اسلامی به آفریقای جنوبی را نگاهی مثبت و سازنده خواندند و گفتند: روابط ایران و آفریقای جنوبی بسیار گرم، و همكاریهای دو كشور در مجامع جهانی با یكدیگر بسیار كارساز و مؤثر است اما باید مبادلات اقتصادی و تجاری نیز متناسب با ظرفیتهای دو كشور افزایش یابد.

حضرت آیت الله خامنه‌ای تعامل دو كشور در جنبش غیرمتعهدها را یكی دیگر از زمینه‌های همكاری برشمردند و افزودند: این همكاریها به نفع همه كشورهای غیرمتعهد خواهد بود.

رهبر انقلاب تأكید كردند: منافع كشورهای مستقل در افزایش تعاون و همكاری در عرصه‌های مختلف است و باید با موانعی كه برخی قدرتها در برابر این همكاریها ایجاد می‌كنند، مقابله كرد.

**رئیس جمهور افریقای جنوبی: كشورهای عضو شورای امنیت از ساز و كار نامناسب این شورا برای صدمه زدن به كشورهای دیگر استفاده می‌كنند

در این دیدار كه آقای روحانی رییس جمهور نیز حضور داشت، آقای جاكوب زوما رییس‌جمهوری آفریقای جنوبی با قدردانی از حمایتهای جمهوری اسلامی ایران از مردم كشورش در مبارزه با رژیم آپارتاید، گفت: مردم افریقای جنوبی هیچگاه این حمایتها را فراموش نخواهند كرد و سفر ماندلا به ایران نیز در قدردانی عملی از همین حمایتها بود.

آقای زوما با بیان اینكه ما همواره مخالف تحریمهای غرب علیه ایران بوده‌ایم، گفت: زمینه‌های فراوان و بِكری برای افزایش همكاریهای دو كشور وجود دارد و ما تلاش می‌كنیم آغازی دوباره در روابط اقتصادی و تجاری داشته باشیم.

رییس‌جمهوری آفریقای جنوبی با اشاره به سخنان رهبر انقلاب در خصوص ضرورت همكاری كشورهای مستقل، افزود: برخی قدرتها با بهانه‌های غیر موجه، مانع شكل‌گیری روابط كشورهای مستقل هستند ولی ما با اتحاد و همصدایی در مسائل جهانی، می‌توانیم بسیاری از مشكلات را حل كنیم.

آقای زوما، تلاش برای تغییر ساختار سازمان ملل و شورای امنیت را یكی از عرصه‌های همكاری دانست و افزود: كشورهای عضو شورای امنیت بدون توجه به افكار عمومی جهان و مصوبات مجمع عمومی، از ساز و كار نامناسب این شورا برای صدمه زدن به كشورهای دیگر استفاده می‌كنند.

رییس‌جمهوری آفریقای جنوبی با تجلیل از تفكر روشن و مقاومت رهبری و ملت ایران، افزود: جمهوری اسلامی ایران نشان داده است كه می‌تواند با اتكا به خود در محیط خصمانه دنیا، مسائلش را حل كند و اسوه‌ای برازنده برای همه باشد.

ادامه مطلب



[ دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  ] [ 5:48 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۳۲۱۵۷۰
تاریخ انتشار: ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۲:۳۹
تعداد بازدید: ۸۴۲۱
  برترینها

سردار نقدی خطاب به اوباما: احمق! تو همان کارتر احمق 1358 هستی  

 
رئیس سازمان بسیج مستضعفین گفت: امروز دولت آمریکا دوستانه اموال ملت ایران سرقت می کند دلیل این امر ناشی از نبود شناخت از انقلاب اسلامی و مردم ایران است.
 
پایگاه خبری انتخاب: رئیس سازمان بسیج مستضعفین گفت: امروز دولت آمریکا دوستانه اموال ملت ایران سرقت می کند دلیل این امر ناشی از نبود شناخت از انقلاب اسلامی و مردم ایران است.

سردار محمدرضا نقدی ظهر امروز طی سخنانی در مراسم شکست مفتضحانه آمریکا در صحرای طبس اظهار داشت: گرامی می‌داریم یاد شیر مرد کویر و مجاهد، پاسدارمخلص اسلام شهید محمد منتظر قائم را که سال 95 بسیج با نام او در میدان است.

وی در ادامه در جمع مردمی که برای گرامیداشت این روز تاریخی در مسجد شکر در صحرای طبس گرد هم آمده بودند افزود :  پنجم اردیبهشت یوم الله است روزی که خدای متعال قدرت خود را به دنیا نشان داد و در شب تاریک در میان کویر دور افتاده ترین نقطه کشور بزرگترین قدرت نظامی شیطان شکست خورد . عملیاتی را که شش ماه تمرین کرده و برای همه ثانیه‌های آن برنامه ریزی کرده بودند . آن را با زنجیره ای از اقدامات کاملا محاسبه شده و بدون اشکال به اجرا گذاشتند و در این عملیات دقیق و کاملا کنترل شده تحت اشراف شخص فرماندهی کل نیروهای مسلح آمریکا مفتضحانه شکست خوردند .

سردار نقدی افزود: در آن ساعات نیمه شب در تاریکی عمق کویر چه کسی آنها را شکست داد؟  بادها و شن‌ها، باد و شنی که به گفته امام راحل(ره) مامور خدا بودند.

وی در ادامه گفت: این واقعه نشان داد اگر دشمنان‌ حقیقت،برترین سلاح‌ها را داشته باشند اگر دقیقترین برنامه ریزی را بکنند اگر پیچیده‌ترین ترفندها را با ظریف ترین حسابگری به اجرا بگذارند مادام که با اخلاص در مسیر حق بایستیم در مبارزه با دشمن صادق و جدی باشیم خدا با ماست و دشمنی را که هیچ خبری از او نداریم شکست خواهد داد و وعده خود را که فرمود : " ان الله یدافع عن الذین آمنوا " خدا خود از اهل ایمان دفاع می‌کند را به نمایش خواهد گذاشت.

رئیس سازمان بسیج مستضعفین گفت : این واقعه نه فقط نمایش قدرت الهی بود بلکه نمایش اراده الهی هم بود و اراده مصمم الهی بر پیروزی مستضعفین بر مستکبرین هم به نمایش گذاشته شد. خدای متعال فرموده است: "و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین" خدا اراده کرده که مستضعفان را برمستکبران پیروز کند و پنجم اردیبهشت تبلور این اراده الهی است.

سردار نقدی تصریح کرد: "این پیامهای واضح و روشن خدا را ملت‌ها گرفتند و درک کردند اما استراتژیست‌های مدعی ولی سبک مغز امریکائی با وجود این شکست‌های عبرت انگیز از آن درس نگرفتند. امام راحل بزرگوار ما در پیام خودشان به این مناسبت رئیس جمهور آمریکا را احمق نامیدند و می‌بینیم که این حماقت در رئیس جمهورهای آمریکا تا امروز ادامه دارد و هنوز هم عبرت نگرفته‌اند.

 وی در ادامه گفت:  37 سال است دارند با انقلاب اسلامی مبارزه می‌کنند هر اقدامی کرده‌اند با تودهنی و شکست‌های مفتضحانه مواجه شده‌اند ولی هنوز نفهمیده‌اند که این انقلاب با اراده الهی شکل گرفته و  مشیت الهی پیروزی نهائی اسلام بر کفر است.

وی با اشاره به داستان قرآنی موسی و فرعون افزود: درست مثل فرعون خواب دید که یکی از فرزندان بنی اسرائیل به دنیا می‌آید و او را سرنگون میکند. مامور گذاشت و هر نوزاد پسر بنی اسرائیلی را که به دنیا می‌آمد می‌کشت با وجود این کشتار بی‌رحمانه خودش دید که فرزند بنی اسرائیل به دنیا آمد و در خانه خود بزرگ شد عبرت نگرفت،خواست موسی را بکشد نتوانست ،عبرت نگرفت و باز نفهمید که نمی تواند مقابل اراده الهی بایستد . ساحران را جمع کرد و وعده ها به  آنها داد سحرشان را انداختند و مفتضحانه شکست خوردند بازهم فرعون عبرت نگرفت. ساحران را تهدید به اعدام کرد ولی آنها ایمان آوردند و حاضر به برگشت از ایمان خود نشدند باز هم فرعون نفهمید در هفت بلای طبیعی که خدا به جود آورد هر بار به بن بست رسید و دست به دامان موسی شد و حضرت موسی با دعای خود بلاها را دفع کرد ولی باز هم عبرت نگرفت و حتی وفتی که به چشم خودش دید که چگونه عصای موسی دریا  را برای عبور بنی اسرائیل بدون سلاح  و محاصره شده شکافته شد و آنها از آن عبور کردند باز هم فرعون نفهمید و عبرت نگرفت.

وی در ادامه افزود: چه وقت فرعون عبرت گرفت؛ وقتی که وارد شکاف‌های دریا شد و وقتی دریا او را دربرگرفت فریاد زد که خدای بنی اسراویل ایمان آوردم . خدا هم جواب او را داد حالا دیگر فایده ندارد خدا فرمود امروز جسد تو را نجات می‌دهم تا این جسد بماند و برای آیندگان عبرت باشد و جسد فرعون به بیرون آب پرتاب شد مومیایی شد و برابر وعده الهی تا امروز هم مانده است تا نشانه‌ای باشد برای هم نسل‌ها.

سردار نقدی با اشاره به این داستان قرآنی اظهار داشت: فرعون آمریکا هم همین حال فرعون مصر را دارد 37 سال است با انقلاب اسلامی ستیز می‌کند هر بار شکستی سخت‌تر از قبل می‌خورد ولی عبرت نمی‌گیرد از شکست ژنرال هایزر در 22 بهمن 1357 ؛ شکست کارتر در 5 اردیبهشت 1359 تا شکست کودتای نوژه تا شکست صدام آمریکائی از شهریور 1359 تا شکست منافقین در خرداد 1360 و تا تجاوز به سرزمین لبنان در 1363 و تا این سالهای اخیر و حمله به عراق و افغانستان برای محاصره ایران. تا همین امروز در سوریه در ده‌ها واقعه بزرگ و ماندگار آمریکا از انقلاب اسلامی شکست خورده ولی باز هم عبرت نمی‌گیرد. بیچاره رهبران آمریکا بعد از هر شکست تصور می‌کنند اگر روش را عوض کنند پیروز می‌شوند و نمی‌فهمند که "چراغی را ایزد که برفروزد هر آنکس پف کند ریشش بسوزد".

 سردار نقدی با بیان این آیه قرآنی که می‌فرماید: " یریدون لیطفئو نورالله بافواههم و الله متم نوره و لو کره المشرکون " ادامه داد : این هم مکر خداست  که ظالمان را مغرور می‌کند فکر حسابگر را از آنها می‌گیرد آنها را گیج میکند نمی‌فهمند چه کار می‌کنند؟

رئیس سازمان بسیج مستضعفین گفت : امروز سالگرد این حادثه عبرت انگیز باز هم مواجه با همین سبک مغزی رئیس جمهور و رهبران امریکا هستیم آنها که از اینهمه کارنامه ی پرشکست درس نگرفته‌اند باز هم می‌خواهند انقلاب اسلامی را تجربه کنند. با وقاحت تمام در روز روشن به بهانه حادثه‌ای که در 32 سال پیش اتفاق افتاده اموال ایران را دزدی می‌کنند و دو میلیارد دلار ثروت ملت ما را دستبرد می‌زنند.

وی خطاب به اوباما افزود : احمق! تو همان کارتر احمق 1358 هستی که یک ذره از آن حماقتت بیرون نیامده‌ای. همه صاحب نظران به تو گفته‌اند به مردم ایران احترام بگذار با آنها با زبان خوش صحبت کن تا بتوانی مردم  ایران را فریب بدهی بر اساس همین جمع بندی‌ها وادارت کرده‌اند سفره هفت سین در کاخ  سفید بیاندازی و پیام نوروزی بدهی، ابراز محبت کنی و با این کارها بعضی ساده لوح‌ها را هم گول زدی. پس این دزدی چه بود؟! اینجا همین است که می‌بینیم خدا چطور شما را گیج کرده است و نمی‌فهمید چکار دارید می‌کنید.

سردار نقدی در ادامه افزود: فکر کردید ملت ایران اجازه چنین تجاوز و تعدی را به شما می‌دهد چند نفر نفوذی درست کرده‌اید چند تا روزنامه توسط غارتگران بیت المال راه انداخته‌اید که برای شما تیتر بزنند فکر کرده‌اید می‌توانید ایران را با این چند نفر به تمسخر بکشانید با یاری پروردگار ملت ایران تا آخرین ریال اموال خود را از حلقوم شما بیرون خواهد کشید.

رئیس سازمان بسیج مستضعفین اظهار داشت: نه تنها این پول بلکه پولهایی را که شاه غارت کرده و به امریکا آورده بلکه غرامت جنایات‌ها، کودتاها وتجاوزات، بلکه غرامت 330 هزار شهیدی که همه با فرمان مستقیم و غیر مستقیم آمریکا به خون نشسته‌اند را تا آخرین ریال از شما خواهیم گرفت.

وی با طرح یک سؤال و با خطاب به دولتمردان امریکائی گفت: به اموال بیت المال ایران دست درازی می‌کنید؟ ملت ایران را نشناخته‌اید پرونده نرمش قهرمانانه مال هسته‌ای بود وقتی موقعش برسد این ملت چنان طوفانی علیه ظالمان و سلطه گران بر پا خواهد کرد که تا آزادی قدس و فروپاشی رژیم جنایتکار ‌آمریکا فرو نخواهد نشست.

سردار نقدی گفت: آمریکا با این اعمال خود دارد ملت ایران و مسلمانان منطقه را به جایی می‌رساند که همه باور کنند بجز نابودی آمریکا هیچ راهی برای آزادی و زندگی سعادتمند بشر وجود ندارد. ما که بر این باور بوده‌ایم. شما با این خیانت‌های زشت همه ملت ما و ملت‌های منطقه و دنیا  را به این باور نزدیکتر می‌کنید که جز نابودی آمریکا راهی برای رهائی بشر از ظلم و تجاوز وجود ندارد. فکر کردیم ذره‌ای عقل پیدا کرده‌اید لااقل به کسانی که به شما خوشبین هستند جایزه می‌دادید ولی معلوم شد هر کس به شما خوش بین‌تر است بیشتر تحقیرش می‌کنید.

رئیس سازمان بسیج مستضعفین در بخش دیگری از صحبت‌های خود در مسجد شکر صحرای طبس افزود:  مردم عقل دارند از خودشان می‌پرسند چرا آمریکا در این  سی وچند سال که چنین ادعایی دارد اموال ما را مصادره نکرد؟ چرا در این سی و چند سال که ایران اهل گفتگو و تعامل با آمریکا نبودند چنین جسارتی نکرد؟ ولی امروز 2 میلیارد دلار را غارت می‌کند. مردم می‌پرسند چرا آمریکا در این سالهای طولانی که دولتهای ما با صلابت جلوی او ایستاده بودند بودجه میلیاردی رسمی براندازی نظام جمهوری اسلامی تصویب نکرد و درست بعد از مذاکره و تفاهم هسته‌ای در بودجه سال 2016 بودجه میلیاردی برای براندازی نظام تصویب کرد؟

سردار نقدی افزود: مردم ایران و ملت‌ها عقل دارند از خود می‌پرسند چطور شد در این سالهای طولانی که دوست‌های ما سخت ترین مواضع را علیه آمریکا می‌گرفتند رفت و آمد مردم کشورهای دیگر  برای آنها تبعاتی نداشت ولی درست بعد از نرمش مقابل آمریکا قانون تصویب شد که از 48 کشور اروپائی و پیشرفته دنیا اگر به ایران سفر کنند تا پنج سال ممنوع الورود به آمریکا می‌شوند؟ مردم ایران عقل دارند می‌پرسند چطور بود که وقتی ایران شدیدترین مواضع را علیه آمریکا و غرب گرفت و حتی کشورهای اروپائی سفرایشان را از ایران فراخواندند کشورهای سازمان همکاری‌های اسلامی، ایران را با اجماع آرا به ریاست خود برگزید ولی امروز که روی خوش به امریکا نشان می‌دهد به اجماع آرا علیه ایران بیانیه صادر می‌کنند و رئیس جمهور ما مجمع را ترک نمی‌کند؟

وی در ادامه اظهار داشت: این سوالهای فراوان که آخرین آن غارت 2 میلیارد دلاری ثروت ملت ماست و باز هم ادامه خواهد داشت ملت ما را به حقیقت سوق می‌دهد. حقیقتی که بیداری مجدد منطقه را به دنبال خواهد داشت و انشالله طومار ظالمان را در هم خواهد پیچید.

سردار نقدی ادامه داد: حقیقتی که باز هم به ما یادآور می شود این است که پیشرفت ایران اسلامی جز با ایستادگی مقابل آمریکا ممکن نیست امروز دیگر برای همه ملت ایران ثابت شد که همه پیش بینی‌های رهبری در مورد مذاکرات هسته‌ای کاملا درست بوده. هسته‌ای فقط یک بهانه بود می‌بینیم که آمریکا با وجود توافقات هسته‌ای چه رفتاری دارد. آنها به جز نابودی ملت ایران به هیچ چیز راضی نیستند.

رئیس سازمان بسیج مستضعفین در بخش دیگری از صحبت خود گفت: آمریکا می‌خواهد با چپاول اموال ایران و ممانعت از تبادل تجاری دیگر کشورها با ایران و واداشتن نفوذیهای خود به رها کردن اقتصاد و افزایش واردات، اقتصاد مولد ایران را به نابودی بکشاند و مردم ایران را مثل شوروی سابق به فقر و فلاکت بکشاند تا به خیال خام خودشان ملت ایران خسته شود و در مقابل بازگشت سلطه امریکا و چپاول نفت ایران سر تعظیم فرود آورد.

وی افزود: ولی ملت ایران را نشناخته اند. مردم ایران باهوشند. عملکرد آمریکا پرونده خوش بینی به مذاکره با آمریکا را برای همیشه به زباله دان تاریخ فرستاد و آنها که برای بهبودی اقتصاد به مذاکره با آمریکا دلخوش کرده بودند اگر با این حوادث هم بیدار نشوند انها هم به این خواهند پیوست.

وی در پایان گفت: برای این پیشرفت کشور راهی جز اعتماد به ملت و ایستادن روی پای خودمان نداریم. برای پیشرفت کشور راهی جز فعال کردن نعمت‌های عظیم خدادادی که پروردگار معجزه آسا به ملت ما عنایت فرموده است نداریم و این همان اقتصاد مقاومتی است. ملت ایران برای اقتصاد مقاومتی باید منتظر کسی نباشد. باید بسیجی‌وار خودمان به صحنه بیاییم و جنگ اقتصادی و چپاولگری آمریکا را به شکست بکشانیم.

ادامه مطلب



[ دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  ] [ 5:43 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
   

  چرا وقت شنیدن نام امام زمان(عج) می ایستیم و دست روی سر میگذاریم؟


شنبه 28 فروردین 1395  12:28 ق.ظ

 

 

چرا وقت شنیدن نام امام زمان(عج) می ایستیم و دست روی سر میگذاریم؟

پاسخ :

میرزای نوری می نویسد:

"در خبری از امام صادق نقل شده روزی در مجلس امام صادق نام حضرت مهدی برده شد امام صادق به سبب تعظیم واحترام از جا برخاست"نجم الثاقب،ص444


در روایتی آمده است که دعبل خزاعی بعد از آنکه ابیاتی راجع به حضرت مهدی نزد امام رضا خواند حضرت از جا برخاست منتخب الاثر،ص505

از امام صادق سوال شد چرا هنگام شنیدن نام مهدی از جای خود بر میخیزیم حضرت فرمود:

"چون غیبتش طولانی است وامام از شدت محبتی که به دوستان خود دارد هرزمان که شخصی اورا یاد کند نگاهی به او میکند وسزاوار است که یاد کننده به جهت احترام از جای خود برخیزد واز خدا تعجیل فرج ایشان را خواهد"(منتخب الاثرص640

امام صادق عليه السلام فرموده است :
«سمّي القائم لقيامه بالحق»(
ارشاد، شيخ مفيد، ص 364) ؛

«قائم ناميده شده، به جهت اينكه قيام به حق خواهد كرد».
امام رضاعليه السلام نيز فرموده است :
«تمام الامر بقائم آل محمد»(
توحيد، صدوق، ص 232، ج 1) ؛

«تمام امر به دست قائم آل محمدصلي الله عليه وآله است».

از امام جوادعليه السلام نيز سؤال شد : چرا او را قائم مي نامند؟ امام فرمود :
«لأنّه يقوم بعد موتِ ذكرِه و ارتدادِ اكثرِ القائلين بأمامته»(
كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 378، ح 3.) ؛

 «چون پس از آن قيام مي كند كه از يادها رفته است و بيشتر معتقدان به امامتش برگشته اند».


اما اينكه موقع سلام به امام زمان(عج) و رسيدن به نام مبارك «قائم» مي ايستيم ؛ به جهت ابراز احترام و بزرگداشت نام و ياد آن حضرت و اظهار پيوند و انتظار ظهور او است ؛ يعني، اين كار در زمان امام صادق عليه السلام در ميان شيعيان معمول بوده ؛ حتي نقل شده است : در حضور امام رضاعليه السلام كلمه قائم ذكر شد، آن حضرت برخاست و دست بر سر نهاد و فرمود : «اللهم عجّل فرجه و سهّل مخرجه»( بحار الانوار، ج 51، ص 30.).
امام صادق عليه السلام نيز فرموده است : «سزاوار است كه وقت برده شدن نام قائم (براي احترام)، به پاخيزند و از خداوند تعجيل در فرجش را بخواهند»(الزام الناصب، ج 1، ص 271.).


پس به هنگام یادآوری وجود مبارک حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه و ذکر و یاد او و دعای برای آن حضرت، این عمل به تأسی از عمل معصومین علیهم السلام و برای ابراز احترام و بزرگداشت خاص انجام می‏گیرد. همچنانکه در روایت نقل شده است که در حضور امام رضا (ع) اسم مبارک امام زمان (ع) برده شد، آن حضرت برای احترام برخاستند و دست بر سر نهادند. ضمن آن که این عمل نوعی استغاثه به آن حضرت است.

 اگر چه در این زمینه مستندا روایتی از حضرات معصومین علیهم السلام وارد نشده است ؛ اما از آنجا علاوه بر قول و تقریر معصوم، فعل او نیز حجیت دارد لذا می توان به روایتی اشاره کرد که علامۀ مامقانی رضوان الله تعالی علیه در تنقیح المقال در ترجمۀ دعبل خزاعی از مشكواة الأنوار، شیخ محمد بن عبد الجبار نقل می‌كند و آن روایت این است:

" لما قرأ دعبل قصیدته المعروفة التی أولها ( مدارس آیات ) على الرضا علیه السلام و ذكره عج الله تعالى فرجه وضع الرضا علیه السلام یده على رأسه وتواضع قائما ودعا له بالفرج "(تنقیح المقال ، ج1 ،‌ ص418)

 یعنی: زمانی كه دعبل قصیدۀ معروفش را كه اولش (مدارس آیات ) بود بر امام رضا علیه السلام خواند و در آن نامی از حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف برده شد ، امام رضا علیه السلام دست بر سر نهاد و متواضعانه ایستاد و برای تعجیل در فرج آن حضرت دعا كرد.

 مرحوم محدث نوری رحمت الله علیه در باره قیام و دست گذاردن بر سر می‌نویسد:

 هذا القیام والتعظیم خصوصا عند ذكر ذلك اللقب المخصوص سیرة تمام أبناء الشیعة فی كل البلاد من العرب والعجم والترك والهند والدیلم وغیرها ، بل وعند أبناء أهل السنة والجماعة أیضا . (النجم الثاقب ، ص 605 )

 این نوع قیام تعظیم در هنگام ذكر لقب مخصوص حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف ، از قدیم الأیام در میان تمام شیعیان ؛ اعم از عرب و عجم و ترك و دیلم ، در تمام شهرها و كشورها ؛ بلكه حتی در نزد اهل سنت نیز مرسوم بوده است . البته در باره اصل ایستادن و قیام در زمان ذكر نام شریف آن حضرت ، روایات دیگری نیز وجود دارد ؛ اما از آن‌جایی كه سؤال شما در باره « دست بر سر گذاشتن » بود ، ما فقط به همین مورد اشاره كردیم .

 مرحوم شیخ عباس قمی نیز می‏نویسد: روایت شده که دعبل خزاعی وقتی که قصیده تائیّه خود را برای حضرت امام رضا (ع) سرود چون به این شعر رسید:

خروج امام لا محاله خارج

 یقوم علی اسم اللَّه بالبرکات

 امام رضا (ع) چون نام قائم را شنید، برخاست و سر خود را به سوی زمین خم کرد، پس از آن کف دست راست خود را بر سر گذاشت و فرمود: «اللهم عجل فرجه و مخرجه و انصرنا به نصراً عزیزاً».(منتهی الامال، ج 2، ص 488 - 489)

حکمت دست روی سر گذاشتن در میان عرب

در عرب و نیز در میان عقلای عالم رسم است که هرگاه گره ناگشودنی در کار بیافتد به نشانه ناچاری و اضطرار دست خود را بر سر می گذارد. معنای این کار در هنگام قرائت دعای فرج این است که دوری و غیبت امام برای ما بسیار دشوار و طاقت فرسا است. 
همچنین باید گفت که دست بر سرگذاشتن هنگام بردن نام امام زمان(عج) و یا سلام بر آن حضرت نوعی احترام و تعظیم برای ایشان و نیز اعلام تسلیم بودن برای آن حضرت و آماده بودن برای خدمت به ایشان و پا در رکاب بودن ایشان است. آنچه به عنوان مستند برای بلند شدن هنگام ذکر نام حضرت نقل شده، روایتی است از امام رضا(ع)که: نام "قائم" نزد آن حضرت برده شد حضرت ایستادند و دست خود را بر بالای سر نهادند و فرمودند: "اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه". (مستدرک سفینه 8/629) از این روایت می توان استحباب ایستادن هنگام برده شدن کلمه "قائم" را استفاده کرد. حتی از این روایت می توان استفاده کرد که قیام حضرت رضا(ع) به جهت خصوص لفظ قائم نبوده بلکه به احترام نام آن حضرت بوده که در این صورت هر نامی برده شود، ایستادن و دست روی سر نهادن خوب است.(
برای توضیح بیشتر ر.ک: ابراهیم امینی دادگستر جهان، ثفق، چاپ 16، 1376، ص 125.)

راسخون


ادامه مطلب



[ دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  ] [ 5:41 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

دعای ام داود با نوای استاد محسن فرهمند

دعای ام داود با نوای استاد محسن فرهمند
• زمان : 24:09
مجموعه ادعیه و زیارات با نوای استاد محسن فرهمند آزاد
دعای ام داود با نوای استاد محسن فرهمند

جهت پخش صوت یا فیلم در سایت یا وبلاگ خود کد زیر را copy و در محل مورد نظر خود paste کنید:

دریافت فایل

دعای ام داود با نوای استاد محسن فرهمند


http://rasekhoon.net/media/download/321027/دعای-ام-داود-با-نوای-استاد-محسن-فرهمند

 

راسخون


ادامه مطلب



[ دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  ] [ 5:41 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

کد خبر: ۷۳۶۳۲
تاریخ انتشار: ۰۵ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۲۱:۳۳
 
سخنرانی امام موسی صدر درباره حضرت زینب(س)

چگونه می توانیم زینب (س) را یاری کنیم؟  

امام موسی صدر در سخنانی تلاش برای داشتن اخلاق نیکو و تربیت فرزندان را یکی از راه‌های یاری رساندن به حضرت زینب (س) می‌داند.

عقیق:امام موسی صدر در مراسمی که در باشگاه فرهنگی امام صادقِ شهر صور لبنان برگزار شده بود، از نقش حضرت زینب (س) در حادثه کربلا و پس از آن می‌گوید. در این سخنرانی که برای جمعی از بانوان ایراد شده، نقش والای زنان در جامعه بررسی می شود.

به مناسبت سالروز وفات حضرت زینب (س) بخشی از این سخنرانی را مرور می کنیم.

او درباره الگوی راستین یک زن مسلمان می‌گوید: «شما زنان باید دائماً زینب را در پیش چشم داشته باشید. او سرور و رهبر و اسوۀ زندگی شماست و اوست که حق را به شما می‌آموزد. آن که به شما می‌گوید اسلام گوشه گیری و فرار است، حرف نادرست می‌زند. اسلام راستین در زینب مجسم می‌شود: زینب را در دارالاماره ببینید، در برابر یزید ببینید، در جنگ ببینید. این است زن مؤمن، این است زن مسلمان [...] باب ایمان در برابر شما مفتوح است. هر کدام از شما می‌تواند زنی مؤمن و صالح باشد. اما چگونه می‌توانیم مؤمن شویم؟ آن هنگام که گناهان کوچک را ترک می‌کنیم و آن هنگام که وقتمان را عملاً در راه تقویت ایمان به کار می‌گیریم.»

امام صدر سپس می‌گوید: «اکنون ما در ۲۴ ساعت چه می‌کنیم؟ آیا برنامۀ روزانۀ خود را ملاحظه کرده‌اید؟ چگونه آن را سپری می‌کنیم؟ چند ساعت را صرف شکممان و خودمان می‌کنیم؟ چند ساعت را در راه تقویت ایمانمان صرف می‌کنیم؟ مشکل اینجاست. ما باید آماده شویم. زینب پیش روی ماست. حسین پیش روی ماست. ما باید یاریگر آنان باشیم. ما باید زینب و حسین را در راه تحقق اهدافشان یاری کنیم.»

او در ادامه درباره چگونگی یاری کردن برای تحقق اهداف حسینی و زینبی عنوان می‌کند: «پیشنهادی به شما می‌کنم. اگر حسین برای دین کشته شد و دین و آموزه‌های دینی اکنون در پیش ماست، هر کدام از ما، چه بزرگ و چه کوچک، می‌تواند در تحقق هدف دینی حسین و زینب را یاری کند. اگر کسی نماز نمی‌گزارد، برای اکرام حسین و زینب نماز بخواند. من قول می‌دهم که نام او در فهرست یاری کنندگان و همراهان حسین و زینب درج می‌شود. اگر کسی غیبت می‌کند و برای تکریم حسین این کار را ترک کند، حسین او را در شمار یاران و سپاهش می‌گذارد. اگر کسی وجدان مریضی دارد و آن را پاک می‌گرداند، اگر کسی با بستگانش اختلافی دارد و آن را رفع می‌کند، اگر کسی به همسایه‌اش کمکی کند، اگر کسی مشکلی دارد و آن را حل کند، اگر کسی فرزندش را نیکو تربیت کند، اگر کسی در لباس و زندگی و زبان و نماز و خانه‌اش نقصی دارد و آن را برطرف کند، این شخص از جملۀ یاران حسین و یاران زینب است. و از خداوند می‌خواهیم که اینگونه باشیم.»

متن کامل سخنرانی

متن کامل این سخنرانی که از سوی موسسه فرهنگی تحقیقانی امام موسی صدر منتشر شده در ادامه می آید:

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیک یا أبا عبدالله

و علی الأرواح التی حلت بفنائک

علیک منی سلام الله أبداً ما بقیت و بقی اللیل و النهار

و لاجعله الله آخر العهد منی لزیارتک.

السلام علی الحسین

و علی علی بن الحسین

و علی أولاد الحسین

و علی أصحاب الحسین.

اکنون در عصر عاشورا و در لحظات پایانی این بزرگداشت مبارک به سر می‌بریم. بزرگداشتی که آمال هایی بزرگ را به آن گره زد‌هایم. امید که با سودی سرشار این روز‌ها را پشت سر بگذاریم. برآنیم تا حسینی و یاور زینب این ایام را پشت سر بگذاریم و این آخرین فرصت ماست. آنچه بر امید ما برای نیل به این مقصود می‌افزاید، این است که امروز جمعه است... عصر جمعه... ساعات استجابت دعا. فاطمۀ زهرا (س) همۀ این ساعات را صرف دعا می‌کرد و منتظر می‌ماند تا ساعات پایانی روز جمعه، پیش از غروب، را درک کند. پس این ساعات اولاً، ساعات استجابت دعا در روز جمعه است. ثانیاً، ساعات پایانی خاطرات حسین و زینب با یکدیگر است. نیازی نیست که عنایت خاصی به ما شود، لختی اندیشه به این ساعاتِ حسین و زینب، ما را به خدا نزدیک می‌کند و احساساتمان را برمیانگیزاند و ما را وا می دارد که برای اصلاح اموراتمان بکوشیم و در راه یاری حسین (ع) و زینب (س) تلاش کنیم.

می‌دانیم که حسین (ع) عصر عاشورا کشته شد و می‌توانیم چگونگی مواجهۀ دشمنان را با خانواده او دریابیم. پیش از کشتن امام، عدهای از سپاهیان یزید به حرم امام حمله ور شدند. امام افتاده بر زمین خطابشان داد:‌ ای پیروان ابی سفیان، من با شما نبرد می‌کنم و شما با من. زنان را با این نبرد کاری نیست. امام بر آنان تأکید کرد که تا وقتی زنده است، اهل بیتش را‌‌ رها کنند. آنان بازگشتند و در قتل حسین (ع) شتاب کردند.

پس از قتل حسین و نیل به اهدافشان، ده‌ها هزار نفر، از گرگ های بیابان، از آنان که نه عهدی داشتند و نه نجابت و بزرگ منشی، به طمع مال به حرم امام و خیمه‌ها حمله ور شدند. اینان گمان می‌بردند که در این خیام به طلا و زیرانداز و لباسی دست می‌یابند. اینان برای کشتن حسین آمده بودند و کف دستی خرما (ضربالمثل عربی) عایدشان شده بود. به خیمه‌ها حمله کردند. بیشک، هجوم آنان به فرار فرزندان حسین (ع) و زنان اهل بیت و یارانش انجامید. در صحرا و در هر مکانی پراکنده شدند. به کجا‌ها متفرق شدند؟ سال گذشته ماجرایی را نقل کردم و امسال هم بی نیاز از نقل آن نیستیم تا ببینیم، آن کودکان کجا رفتند.

یکی از مقتل نویسان نقل می‌کند که عصر روز عاشورا دختربچه ای از اهل بیت را دیدم که می‌دود و جامه اش می‌سوزد و آتش دارد. (خواهش می‌کنم با صدای بلند گریه نکنید. کسی که می‌خواهد گریه کند، با صدای آهسته هم می‌تواند گریه کند.) به او نزدیک شدم تا آتش را خاموش کنم. از من گریخت. گمان می‌برد که من هم از کسانی ام که برای به غارت بردن لباس و چیزی از این دست او را می‌خواهم. دوید تا اینکه او را گرفتم. بلافاصله گفت:‌ای فلانی، قرآن خوانده ای؟

گفتم: بله.

- این آیه را خوانده ای: «فَأَمّا الیَتیمَ فَلَا تَقهَر»؟

- بله.

- به خدا سوگند من یتیم حسینم.

سکوت کردم و به او گفتم: دخترم من قصد سوئی به تو ندارم. می‌خواهم این آتش را فرونشانم تا بدنت را نسوزاند.

پس از آنکه از آتش رهایی یافت، گفت:‌ای فلانی، تو با مایی یا از دشمنان مایی؟

- نه با شمایم و نه با دشمنانتان... من ناظرم...

- سؤالی دارم.

- بپرس...

- نجف کجاست؟ کوفه کجاست؟

- از نجف و کوفه چه می‌خواهی؟

- عمه ام زینب گفته که ما در نجف بارگاهی داریم که آوارگان و بی پناهان بدان پناه برند. می‌خواهم بدانجا پناه برم و از مصیبتمان و ستم اینان بر ما شِکوه کنم.

- دخترکم، نجف و کوفه از اینجا فاصله بسیار دارند و رفتن به آنجا برایت آسان نیست.

این ماجرا را نقل کردم تا ذهنیت کودک را دریابید. ذهنیت کودک این است که اگر دشمن بر آنان هجوم برد، می‌تواند به نجف پناه ببرد. یک کیلومتر... بیشتر... کمتر... به مقدار نفَسش. مهاجمان بسیار بودند. ده‌ها هزار نفر به خیمه‌ها حمله ور شدند و کودکان فرار می‌کردند.

مسئولیت زینب سلام الله علیها پس از واقعه عاشورا

این نکته را گفتم تا برسیم به مسئولیت زینب (س). شب که فرارسید، او مسئول تنهاست که باید فرزندان و کودکان را گرد آورد و به آنان آب و نان دهد و آنان را لباس بپوشاند. از این رو، پس از آنکه سپاهیان متفرق شدند و اوضاع آرام شد، زینب ده‌ها کودک و زن را جمع کرد تا وظیفۀ خود را در برابر آنان ادا کند.

صبح هنگام، سپاه عمر سعد مشغول دفن کشته شدگانشان شدند. بالطبع، کشته های آنان بسیار بود، یاران حسین ارزان کشته نشدند، زیرا هریک از آنان بیش از یک نفر را می‌کشتند. سپاهیان عمر بر کشته شدگان خود نماز خواندند و آنان را دفن کردند و هنگامی که به اجساد حسین و اهل بیت و یارانش رسیدند، آنان را در صحرا‌‌ رها کردند و عزم کوفه کردند. سرهای پاک در این هنگام، یعنی عصر عاشورا، فرستاده شدند و اهل بیت را هم اسیر گرفتند تا تقدیم ابن زیاد کنند.

آنان تصمیم گرفتند که اهل بیت و زنان و کودکان را از مسیری ببرند که اجساد کشته شدگان و پدران خود را ببینند. من هربار که تلاش می‌کنم که سبب این کار و گذراندن اسیران و زنان و کودکان را از کنار اجساد کشته شدگان دریابم، چیزی دستگیرم نمی‌شود، جز اینکه این اقدام برای تسلی خاطر و فرونشاندن کینۀ عمر سعد و جماعتش بوده باشد. آنان چه کسانی را به اسارت گرفتند؟ کودکان خردسال و زنان را از کنار اجساد فرزندان و پدران و برادران و نزدیکانشان گذراندند. اجساد صورت عادی ندارند؛ در جنگ قطعه قطعه شده اند، بسیاری بی‌سر هستند، بسیاری بی‌دست هستند، بسیاری پاره پاره اند. با این حال، آنان را واداشتند که جسدهای عزیزانشان را ببینند.

چه شد؟ من تنها یک صحنه را ذکر می‌کنم تا دریابید که مقصود از شهادت حسین (ع) چه بود و زینب چه نقشی در موفقیت و تحقق این مقصود داشت. اگر زینب زنی عادی بود، به مانند دیگر زنان مویه می‌کرد و ناله سر می‌داد. اما زینب نمی‌خواهد بگرید، او درصدد تکمیل رسالت حسین (ع) است.

رسالت حسین (ع) چگونه ادا می‌شود؟ با عزت و کرامت. حسین نمی‌پذیرد که خواهرش و زنانش ناله و جزع و فزع کنند، بلکه می‌خواهد آنان استوار باشند و سبب شماتت دشمنانشان نباشند. زینب آمد و دیگر زنان نیز همراهش بودند و بالطبع، کودکان نیز در پی او روان بودند. آمدند تا رسیدند به اجساد پاک... به مقتل. زینب به پیکر پاک حسین نزدیک شد. می‌دانیم که ده‌ها بلکه صد‌ها نفر در قتل حسین مشارکت داشتند. بی شک، پیکر حسین پاره پاره بود، پوشیده از تیر و نیزه و سنگ بود. زینب، خواهر حسین، بر سر پیکر پاک رسید و در برابر دیدگان شماتت کنندگان و دشمنان و همه، پیکر را به آسمان برد و گفت: «پروردگارا، این قربانی را از ما بپذیر.»

خواهش می‌کنم توجه کنید به معنی این کلمه: «پروردگارا، این قربانی را از ما بپذیر.» این «ما» که از خدا می‌خواهد قربانیاش را بپذیرد، کیست؟ مقصود آل البیت است. مقصود زینب این است که ما حسین را در محراب آزادی قربانی کردیم تا از دین پاسداری کنیم، از کرامت انسان پاسداری کنیم. قتل حسین و شهادت حسین بر ما تحمیل نشده است. شهادت امری اجتناب ناپذیر بود و ما آن را تقدیم کردیم. از این روست که زینب در این موضع و اتفاق از رسالت حسین پاسداری کرد. همۀ مردم و همۀ دشمنان دریافتند که زینب (س) با همۀ توان و با ‌‌نهایت عزت ادامه دهندۀ رسالت است و نمی‌خواهد ضعف و ناتوانی نشان دهد و تسلیم شود. او هم در موضع حسینی ثابت قدم است که می‌گوید: «دست خواری به شما نمی‌دهم و چون بیمایگان نمی‌گریزم.»

اهل بیت رسول خدا بدین سان راهی کوفه شدند. این اولین موضع زینب بود و بیشک، در راه مواضع مشابه دیگری هم داشت.

به دومین موضع او در برابر ابن زیاد در کوفه می‌رسیم. مردم کوفه جشن گرفتند و با شادی و سرور از کاروان اسیران استقبال کردند. اما به سرعت اسیران را شناختند. زینب دختر علی است و علی امیرالمؤمنین بود و مرکز خلافتش کوفه. پنج سال در کوفه حاکم بود و از این شهر جهان وسیع اسلام را اداره می‌کرد. در آن دوره، همسر امیرالمؤمنین (ع)، فاطمۀ زهرا (س)، فوت شده بود. بنابراین، می‌توانیم بگوییم که زینب نقش خانم خانه را داشت. زنان کوفه و همۀ اهل کوفه غیر زینب را نمی‌شناختند. پس در واقع زینب در اسارت وارد مرکز خود، حکومت خود، محل خلافت پدر خود شد. مردم زینب را می‌شناسند. زینب با چه وضعیتی وارد کوفه می‌شود؟ اسیر وارد می‌شود. جماعت دشمن کوچک‌تر از آن بودند که بخواهند زینب را خوار کنند. درست است، زینب اسیرِ نشسته بر پشت شتر است و برادرانش به قتل رسیده، اما نیروی ایمانِ زینب، او را از این مسائل دور می‌کند و او را در اسارت پیروز حس می‌کنی. گویا در حالت غلبه و قدرت است.

زینب به کوفیان که می‌رسد، سخن آغاز می‌کند. اهل کوفه صدای زینب را می‌شنوند و می‌شناسند، یا به تعبیر برخی مورخان صدای علی بن ابیطالب را می‌شنوند. گویا زینب با دهان علی (ع) سخن می‌گوید. صدای او به صدای امیرالمؤمنین می‌مانست، صدایی که همچنان در گوش کوفیان بود. در این هنگام اهل کوفه گریه آغاز کردند و غم به دامان گرفتند. زینب آنان را نکوهید و گفت: باید بسیار بگریید و خنده کم کنید. چرا گریه می‌کنید؟ از گریه‌تان چه سود؟ آیا می‌دانید چه خونی از رسول خدا ریختید؟ آیا می‌دانید کدامین جگرگوشۀ رسول خدا را دریدید؟ شما فرزند دخت پیامبر را کشتید و اینگونه آسان گریه می‌کنید؟ گریه درمان این مصیبت نیست، زیراکه شما در قتل حسین مشارکت کردید. آنان که به قتل حسین آمدند، مردان شما بودند. شما آنان را به این کار تشویق کردید. با گریه مسئله تمام نمی‌شود. زینب با این کار برای انقلاب زمینهسازی می‌کند، برای حرکت، برای تغییر وضع موجود. او وجدان های خواب و بی توجه را نکوهش می‌کند و می‌کوشد تا آنان را بیدار کند. هدف او فرونشاندن کینۀ خود نبود. او بر آن است که مسئولیتشان را به آنان گوشزد کند.

پاسخهای قاطعانه حضرت زینب(س) به ابن زیاد

اهل بیت را به کاخ ابن زیاد بردند. زینب وارد کاخ شد و طبعاً، سلام نکرد. بنابر عادت، بر قاتلان برادرش و فرزندانش سلام نکرد و در گوش های از کاخ نشست. ابن زیاد پرسید: این متکبر کیست؟

- (پاسخ دادند:) زینب دخت علی.

-‌ای زینب، چگونه یافتی آنچه را خدا با برادرت کرد؟ (می‌خواست زینب را شماتت کند.)

- جز زیبایی ندیدم. آنان مردانی بودند که خدا کشته شدن را برایشان مقدر کرده بود و به سوی آرامگاه‌شان رفتند.

- ستایش خدای را که شما را رسوا کرد و سخناننتان را تکذیب کرد.

- همانا که فاجر رسوا می‌شود و منافق تکذیب، و ما از اینان نیستیم. کشته شدن عادت ماست و شهادت کرامت ماست نزد خداوند.

پس از این، میان زینب و ابن زیاد سخنان بسیاری رد و بدل شد. ابن زیاد خشمگین شد و خواست علی بن حسین را بکشد که زینب (س) مانع او شد. خواست زینب را بکشد که افکار عمومی اجازه نداد. بنابراین، زینب نقش خود را در کوفه هم ایفا کرد، به گونه ای که هنگام خروج اهل بیت و اسرا از کوفه، جو این شهر سنگین بود. کوفه ای که مرکز قتل حسین (ع) بود، به شهری دیگر بدل شد. پس از مدتی کوتاه، از این شهر کوفه جماعتی به نام توابین با چهارهزار نفر خروج می‌کنند. اینان در راه خون حسین طلب مرگ می‌کردند و همه‌شان کشته شدند. مختار ثقفی نیز پس از اندک زمانی از این کوفه خروج می‌کند و بیشتر افرادی را که حسین را به قتل رساندند، می‌کشد. این همه نتیجۀ مواضع و اقدامات حضرت زینب است. این مواضع از کوفه به شام منتقل شد. آنگونه که پیش از این گفتم، کاروان از کوفه به موصل و از آنجا به نسیبین و سپس، به حمص و حماه و حلب و بعلبک رفت و در آخر به شام رسید. این مسیر را انتخاب کردند، زیرا در گذشته نمی‌توانستند از صحرا عبور کنند. همانگونه که می‌دانید، میان عراق و شام بیابان وسیعی قرار دارد و امکانات گذشته اجازۀ عبور از بیابان را نمی‌داد، زیرا وسایل معیشت در آنجا نبود. پس باید بیابان را دور می‌زدند: موصل در شمال عراق، نسیبین در ترکیۀ امروزی، حماه و حمص در شمال سوریه، تا به شام برسند.

از سوی دیگر، یزید و دستگاه او بر آن بودند که اهل بیت را به گوشه گوشۀ جهان اسلام ببرند تا در مردم رعب و وحشت ایجاد کنند و به آنان نشان دهند که خلیفه می‌کشد و نابود می‌کند تا تسلیم شوند و قیام نکنند. اما نتیجه کاملاً برعکس شد، زیرا کاروان به هر شهری که می‌رسید با شادی و سرور و نمادهای زینت استقبال می‌شد. اما پس از آنکه از چرایی ماجرا و نَسَب و اوضاع می‌پرسیدند و از موضوع آگاه می‌شدند، گریه می‌کردند و ناله سر می‌دادند و توبه می‌کردند. در بسیاری از این شهر‌ها مسجد یا مقامی به نام «رأس الحسین» در محل قرارگرفتن سر حسین در این اماکن است. وگرنه سر امام حسین در این مقام‌ها نیست. در حلب و حماه و نسیبین و موصل مساجدی به نام رأس الحسین مشاهده می‌کنید. در این اماکن سر امام حسین نهاده شده است. در شام و در شرق مسجد اموی هم مکانی به نام رأس الحسین هست که محل دفن سر امام حسین نیست. سر حسین در این مکان مدتی قرار گرفت، زیرا نزدیک دارالخلافه بود.

به‌‌ همان شکل به شام رسیدند و به‌‌ همان شیوه در بازار سخن گفتند و مردم شروع به حرکت کردند [...] پس از مدتی زینب بر یزید وارد شد. طبیعتاً، یزید استقبال عمومی اعلام کرده بود و می‌خواست آن روز را جشن بگیرد. آن روز را روز پیروزی بزرگ و آشکار می‌دانست. مردم به استقبال آمده بودند... نمایندگانی از بلاد بیگانه... نمایندگانی از مناطق مختلف. یزید نشست و سر حسین در برابر او. اهل بیت و زینب و علی بن حسین وارد شدند. زنان با این منظره مواجهه شدند. طبعاً، گمان می‌بریم کار بیاندازه دشوار شده است. سلام بر حسین و فرزندانش و اهل بیتش که همانند حسین بودند در استواری و عزم و تلاش. به گرفتاری‌ها و سختی‌ها اعتنایی ندارند. نگاه زینب متوجه برخی دختران حسین است. یزید با چوبی از خیزران به دندان های سر امام حسین می‌زند و برخی اشعار شعرای ملحد را شاهد می‌گیرد. یزید ذات نژادپرست خود را هنگام پیروزی نمایان می‌کند و این اشعار را می‌خواند:

لیـت أشـیاخـی ببـدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الأسل

لأهـلـوا و اسـتهــلـوا فـرحـاً

و لقـالـوا یـا یـزیــد لاتـشــل

(ای کاش پدران من در جنگ بدر می‌دیدند که ایل خزرج از زخم نیزههای ما به آه و فغان آمده است.

تا شادی از سر و رویشان می‌ریخت، آن وقت می‌گفتند: یزید دیگر بس است.)

تا اینکه در بیت آخر می‌گوید:

لعبت هاشم بالملک فلا

خبـر جـاء و لا وحی نزل

(هاشمیان با حکومت بازی کردند، نه خبری از آسمان آمد و نه وحی نازل شد.)

یزید می‌گوید که هرآنچه در گذشته، از زمان رسول خدا، رخ داد، همه بازی بود. مقصود از بازی این است که آنان به حکومت برسند و بر مردم مسلط شوند و اکنون ما آمد‌هایم و بازی می‌کنیم و حکومت را از آنان می‌ستانیم و انتقاممان را هم می‌گیریم. آنان که کُشتیم، خون ما را در بدر ریخته بودند. جد یزید و عموی یزید و پسرعمویش در جنگ بدر کشته شده بودند. این واقعه نتیجۀ خونخواهی است. در منطق یزید اسلام هیچ جایگاهی ندارد. اگر اسلام در منطق یزید کمترین جایگاهی داشت، او مرتکب این کار‌ها نمی‌شد.

سخنرانی حضرت زینب در کاخ یزید

این منظره بر زینب و دیگران بی‌‌نهایت سنگین است. جو آماده است و گروه های بسیاری منتظرند و از کاخ نشینان قصر یزید می‌خواهند که حقیقت امر را دریابند. افراد حاضر در خیابان از زینب و علی بن حسین چیزهایی شنیده اند. اما آنان که در کاخ خلیفه اند - خلیفهای که در آن هنگام بر نیمی از زمین حکم می‌راند - مانند سفرا و نمایندگان اقشار مختلف، همگی، منتظرند که حقیقت را بدانند. در این هنگام زینب (س) سخن آغاز می‌کند. باید متوجه باشیم که سخنان زینب سخنان کسی است که اسیر و خسته است، زیرا از کربلا تا شام، این راه دراز، در حرکت بوده است و این سفر طولانی نیازمند توان و شکیبایی فراوان است. وسایل سفر در گذشته مثل امروز راحت فراهم نبوده است. باید بدانیم که زینب روز‌ها و ماه های جانکاهی داشته است و خواب درست نداشته است و استراحت مناسب نکرده است. همچنین، مصیبت های فراوان دیده و عهده دار مسئولیت های فراوان بوده است و اکنون نیز مسئول سلامت و حیات علی بن حسین و دیگر فرزندان حسین است. افزون بر همۀ این‌ها، پادشاهی مغرور و پیروز در برابرش است. زینب با همۀ این‌ها سخن آغاز می‌کند. اکنون بخش هایی از خطبۀ حضرت زینب را برایتان می‌خوانم تا اولاً، عظمت زینب، ثانیاً، ادای رسالت، و ثالثاً، وظیفۀ خود را در برابر این فداکاری بزرگ دریابیم.

در ابتدا می‌گوید: «الحمد لله ربّ العالمین و صلی الله علی رسوله و آله أجمعین صدق الله کذلک یقول: ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُون» این آیه دربارۀ کسانی است که مرتکب معاصی می‌شوند و می‌گویند که بر ما واجب است که فقط در قلب ایمان به خدا داشته باشیم و معصیت اثری در ایمان ندارد. امروز، متأسفانه، این منطق در میان ما رایج است. می‌گویند که ایمان قلبی کافی است و انسان در اعمالش آزاد است؛ هرگونه بخواهد سخن می‌گوید، عمل می‌کند، لباس می‌پوشد. آدمی در اعمالش آزاد است و ایمان در قلبش است. این منطق نادرست است، زیرا قرآن تأکید می‌کند که ارتکاب معاصی به انکار خدا و کفر خدا و استهزای خدا می‌انجامد: «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُون» آنکه مرتکب معصیت می‌شود و اعمال ناشایست انجام می‌دهد، در پایان به انکار آیات خدا می‌رسد. خواهران، فساد و انحراف مرزی ندارد. گمان مبرید که آدمی امروز اندکی منحرف می‌شود و فردا برمیگردد. هر اندازه که انسان راه انحراف را ادامه می‌دهد، اهمیت مسئله فزونی می‌یابد و توقف دشوار‌تر می‌شود. انسان در مسیر معصیت به تمامی مانند خودرویی است که در سرازیری است. خودرویی که به حرکت درمیآید، هرچه پیش‌تر می‌رود، متوقف کردن آن دشوار‌تر می‌شود. اگر امروز از گناه دست شستیم و متوجه خدا شدیم، آسان‌تر از فرداست. اگر جوانی بازگشت آسان‌تر از پیری است. بازگشت، به خدا در جوانی سهل‌تر است.

زینب (س) به یزید توضیح می‌دهد تو که بدینجا رسیده ای که می‌گویی:

لعبت هاشم بالملک فلا

خبـر جاء و لا وحـی نزل

(هاشمیان با حکومت بازی کردند، نه خبری (از آسمان غیب) آمده و نه وحی نازل شده است.)

این مسئله نتیجۀ طبیعی فسق و فجور است، زیراکه یزید در اعمال خود به شرع ملتزم نبود: شرب خمر می‌کرد، بازی می‌کرد، آبروی مردم را محترم نمی‌داشت. بنابراین، یزید فاسق بود و فسقش به این نتایج انجامید. هرکه منحرف شود و به مسیر منحرف خود ادامه دهد، ناگزیر روزی به اینجا می‌رسد. هرکدام از ما - هیچکداممان خالی از نقص و به دور از معصیت و خطا نیستیم- بهتر است که خطاهای خود را هرچه زود‌تر جبران کنیم.

زینب در ادامه می‌گوید: «أظننت یا یزید حیث أخذت علینا أقطار الأرض و آفاق السماء.» یعنی راه هر جانبی را بر ما بستی و ما نتوانستیم به جایی برویم. «أخذت علینا أقطار الأرض و آفاق السماء فأصبحنا نساق کما تساق الأساری.» (گمان بری چون گسترۀ زمین و آفاق آسمان را بر ما بستی، چون اسیران به هرسو می‌رویم.) زینب به یزید می‌گوید که‌ای یزید، گمان می‌بری که تو بر ما پیروز شدی و ما را بدین شکل گرفتار کردهای و ما اسیر تو شد‌ه ایم. گمان می‌بری: «أن بنا هواناً علی الله وبک علیه کرامة.» (ما نزد پروردگار خواریم و تو صاحب کرامت.) گمان می‌بری اینکه ما اسیر شد‌ه ایم، فضیلتی است برای تو. اسارت ما خواری و نقصی نیست و پیروزی تو کرامتی از جانب خدا برای تو نیست.

«و أن ذلک لعظیم خطرک عنده، فشمخت بأنفک و نظرت فی عطفک جذلان مسروراً.» (پس خود را بزرگ پنداشتی و کبر ورزیدی و شادمان و مسرور گشتی.) زینب یزید را وصف می‌کند که پیروز متکبر است. انسان متکبر با حالتی خاص گردن خود را می‌گیرد و به اطراف نگاه می‌کند. خود و سینه را بالا می‌گیرد و گردنش را حرکت می‌دهد. خلاصه، حرکات خاصی دارد. زینب انسان متکبر را اینگونه وصف می‌کند که شادمانی از اینکه بر ما پیروز شده ای، به گونه ای که: «رأیت الدنیا لک مستوسقة و الأمور متسقة و حین صفا لک ملکنا و سلطاننا.» (دیدی که دنیا در دستان توست، کار‌ها بر وفق مرادت است و حکومتی که حق ما بود، در اختیار تو قرار گرفته است.) در این هنگام تو احساس قوت و فخر و غلبه داری. «مهلاً مهلاً أنسیت قول الله تعالی: «وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِینٌ» زینب می‌گوید که اندکی درنگ کن، آنچه می‌بینی امتحانی از جانب خداوند است؛ زیرا خداوند پیروزی را مختص نیکوکاران نکرده است. هرکس که تلاش کند و هرکس که بجنگد، اگر از راه درست اسباب و مسبب قدم بردارد، به نتیجه خواهد رسید. (لطفاً توجه کنید، اشکالی ندارد. این‌ها کودک هستند و هوا گرم است.) باید به این نکته التفات داشته باشیم که خداوند الزاماً انسانی را که در راه خیر قدم برمیدارد، بلافاصله پیروز نمی‌کند. خواهرم، گمان مبر که به مجرد اینکه نمازت را خواندی، مشکلاتت حل می‌شود؛ یا به محض اینکه انسان خوبی بودی و روزهات را گرفتی، فوراً خداوند کمکت می‌کند و مشکلاتت حل می‌شود؛ یا اینکه اگر مقداری به دین توجه کردی، بدهی‌هایت پرداخت می‌شود و مالی به دست می‌آوری. نه، این مسائل مردود است.

خیرِ حقیقی در مال نیست، در دنیا نیست. چه بسا آدمی در این دنیا متمکن و راحت نباشد. ممکن است زنی در این دنیا راحت نباشد، اما اجر عظیمی در آخرت داشته باشد. اگر بگوییم که انسان اگر در راه خیر قدمی برداشت، بلافاصله، در عوضش مالی کسب می‌کند، در این صورت، دین ارزشی ندارد. آیا اینگونه نیست؟ اگر فرض بگیریم که خداوند به هر نمازگزاری پولی عطا می‌کند و تارک نماز از دریافت این پول محروم می‌شود، همۀ مردم نمازگزار می‌شوند. اما نمی‌توان برای نماز قیمتی گذاشت. اگر خداوند هر دروغگو و منافقی را فوراً تنبیه کند، مردم دیگر جرئت عمل شر نخواهند داشت. در این صورت، همه خوب می‌شوند. اما: «لِّیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَى مَنْ حَیَّ عَن بَیِّنَةٍ» انسان نیکوکار نباید لزوماً در انتظار مال و احترام و جاه باشد.‌گاه انسان در راه خیر متحمل سختی‌ها و مشکلات می‌شود. دنیا چه ارزشی دارد، اگر همۀ دنیا را به ما دهند و اجر اخروی را از ما گیرند و کمال نفس را از ما گیرند و آرامش روان را از ما گیرند، چه ارزشی دارد؟

زینب چه مقام و جایگاهی نزد خدا دارد، و حسین مقامی ارجمند نزد خدا دارد، در عین حال، آنان به مشکلات جانکاهی دچار شدند. چرا؟ زیرا بنیان جهان اینگونه نیست که اگر انسانی کار خیری صورت داد، خداوند بی درنگ اجرش را به او بدهد. انسانی که کار خیر می‌کند، احساس آرامش درون دارد، در آینده آرامش به دست می‌آورد و‌ گاه این آینده بسیار دور است. این انسان به راحتی می‌رسد و جزای بر‌تر او نزد خداست. معقول نیست که تو بدهکار و خسته و گرفتار مشکلات باشی و بگویی نماز می‌خوانم و فوراً دیونت پرداخت و مشکلاتت حل بشود. بله، بی شک ادعیه در حالات مشخص و با شروط معین و در وضعیت معینی مستجاب خواهد شد. زینب این قاعده را به یزید تذکر می‌دهد و به او و همۀ جهانیان و آنان که در آن مجلس بودند و آنان که بعد‌ها، حتی تا آخر زمان، پا به این جهان می‌گذارند، با صدایی بلند می‌گوید: «وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ» اگر ما اموال و مقام و پیروزی دادیم به آنان که کفر می‌ورزند، این عطا خیری برای آنان نیست: «أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِینٌ» این‌ها آزمایش و امتحانی برای آنان است.

در ادامه زینب می‌گوید: «أمِنَ العدلِ یابنَ الطلقاء». «ابن الطلقاء» یعنی فرزند طلیق یا کسی که آزاد شده است. طلیق شخصی است که دیگری او را آزاد ساخته است. همانگونه که می‌دانید، در گذشته عبد و اماء داشتیم. هرکس که عبدی را می‌خرید و آزادش می‌کرد، فضلی بر او داشت. زینب به یزید می‌گوید که‌ ای خلیفه،‌ای پادشاه پیروز،‌ای چیره بر ما،‌ای کسی که دنیا در کمند قدرت توست، اگر ما بخواهیم پرده از حقیقت برکشیم، تو فرزند آزادشدگانی. آنگاه که پیامبر ظفرمندانه وارد مکه شد، بر اساس نظام عربی قدیم، این حق را داشت که مکیان را به بندگی و کنیزی بگیرد. اما وارد مکه شد و در مجمعی همگانی گفت: فکر می‌کنید چگونه با شما رفتار بکنم؟ گفتند: تو برادری کریم و فرزند برادری کریم هستی. پیامبر به آنان گفت: بروید، شما آزادشدهاید. زینب به این ماجرا اشاره می‌کند که اگر جد من اراده کرده بود، جد تو و پدرت را به بندگی می‌گرفت و تو اکنون بندهای خرد بودی. من با این چشم به تو می‌نگرم، هرچند اکنون بر مسند خلافت و حکومت باشی.

«أمِنَ العدل یا ابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و إمائک» (ای فرزند آزادشدگان، آیا عادلانه است که زنان و کنیزکان خود را در پس پرده داری.) آیا عدالت است که زنان و خواهران و حتی بندگان و کنیزان خود را در پس پرده بنشانی و «سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و أبدیت وجوههن تحدو بهن الأعداء من بلد إلی بلد و یستشرفهن أهل المناهل و المناقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الدنی و الشریف لیس معهن من رجالهن و لی و لا من حماتهن حمی» (دختران رسول خدا را در اسارت به این سو و آن سو بکشانی و رو از آنان آشکار کنی و دشمنان آنان را از سرزمینی به سرزمینی بکشانند و بیگانه و آشنا و شریف و پست چشم به آنان خیره کنند. از مردانشان کسی با آنان نیست و پرستاری در کنارشان نیست.) سپس، زینب بر کوبندگی این موضع می‌افزاید: «کیف ترتجی؟» من از تو این عدل را انتظار نمی‌برم و تو در جایگاهی نیستی که امید به تو برد، زیرا «و کیف ترتجی مراقبة من لفظ فوه أکباد الأزکیاء و نبت لحمه من دماء الشهداء» زینب به واقعۀ احد اشاره می‌کند؛ هنگامیکه هند جگرخوار حمزه را کشت و جگر او را درآورد و در دهانش گذاشت. هند‌‌ همان مادر معاویه، پدر توست. زینب می‌گوید تو فرزند‌‌ همان هستی که: «لفظ فوه أکباد الأزکیاء و نبت لحمه من دماء الشهداء و کیف یستبطأ فی بغضنا أهل البیت من نظر إلینا بالشنف و الشنآن و الإحن و الأضغان ثم یقول غیر متأثم و لا مستعظم:

لأهـلوا و اسـتـهلوا فرحاً

ثم قالوا یا یزید لا تشل.»

(چه امیدی به فرزند کسی بریم که جگر پاکان را به دندان گرفت و گوشتش با خون شهدا رویید. و چگونه از دشمنی بر ما بکاهد، کسی که با کینه و دشمنی به ما می‌نگرد و بیآنکه خود را گنهکار بداند و گناهش را بزرگ بدارد، می‌گوید: کاش نیاکانم بودند و شادی می‌کردند و به من دست مریزاد می‌گفتند.)

زینب ادامه می‌دهد تا می‌گوید: «فوالله ما فریت ألا جلدک و لا جزرت إلا لحمک.» تو با این کار قبر خود و بنیامیه را به دست خودت می‌کَنی، زیرا کشتن حسین برای تو و جماعتت گران تمام خواهد شد و اینگونه هم شد.

«فوالله ما فریت إلا جلدک و ما جزرت إلا لحمک و لتردن علی رسول الله بما تحملت من سفک الدماء ذریته و انتهکت من حرمته فی عترته و لحمته حیث یجمع الله شملهم و یلم شعثهم و یأخذ بحقهم: «وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاء عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» و حسبک بالله حاکماً و بمحمد خصیماً و بجبریل ظهیراً و سیعلم من سول لک و مکنک رقاب المسلمین: «بئس للظالمین بدلاً» و «أیکم شر مکاناً و أضعف جنداً.» (به خدا سوگند، جز پوست خود را پاره پاره نکردی و جز گوشت خود را نشکافتی و بر رسول خدا وارد می‌شوی در حالی که ریختن خون خاندانش و هتک حرمتشان بر ذمۀ توست، در هنگامی که خداوند جمع می‌کند پراکندگی ایشان را، و می‌گیرد حق ایشان را: «کسانى را که در راه خدا کشته شده اند مرده مپندار، بلکه زنده ‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند.» تو را بس که حاکم خداوند است و محمد دشمن توست و جبرئیل یاریگر ماست. کسی که تو را فریفت و بر گردۀ مردم سوار کرد، به زودی خواهد فهمید که: «برای ظالمان بد عوضی است» و «کدام یک از شما جایگاهی بد‌تر و لشکریانی ضعیف‌تر دارد.»

در ادامه، زینب این کلمات شگفت را می‌گوید: «و لئن جرت علی الدواهی مخاطبتک» (مصیبتهاست که مرا واداشته با تو سخن گویم.) «دواهی» به معنای مصیبت است. این مصائبِ جانکاه است که مرا به همسخنی با تو واداشته است. «إنی لأستصغر قدرک» (تو را ناچیز می‌شمارم.) من زینب اسیر به پادشاه پیروز می‌گویم که تو را ناچیز می‌دانم. «و أستعظم تقریعک و أستکثر توبیخک» (ملامتت را فزونی می‌دهم و بر توبیخت می‌افزایم.) اگر بخواهم تو را سرزنش کنم، یعنی تو را بزرگ دانسته ام و سرزنش و ملامت تو در شأن من نیست. «لکن العیون عبری و الصدور حری و ألا فالعجب کل العجب لقتل حزب الله النجباء بحزب الشیطان الطلقاء و فهذه الأیدی تنطف من دمائنا و الأفواه تتحلب من لحومنا و تلک الجثث الطواهر الزواکی تنتاب‌ها العواسل و تعفر‌ها أمهات الفراعل» (اما چشم‌ها پر اشک و سینه‌ها داغدیده است. و شگفتا که نجیبان حزب خدا را آزادشدگان حزب شیطان کشته اند. خون ما از سرپنجه‌ها می‌ریزد و گوشت های ما از دهان‌ها می‌افتد و پیکرهای پاک خوراک گرگ هاست و چنگال کفتر‌ها آن‌ها را به خاک افکندهاست.)‌ای یزید، تو خود دانی اجساد پاکی که در کربلا و در صحرا‌‌ رها کردی، اجساد آل رسولاند. توفان‌ها و باد‌ها هر روز بر آنان می‌وزرند. «و لئن اتخذتنا مغنماً لتجد بنا وشیکاً مغرماً» (اگر ما را به غنیمت گرفتهای، درخواهی یافت که سبب زیان تو بود‌ه ایم.) تو گمان بری که ما را به غنیمت گرفته ای. این کار بر تو دشوار است و از سر تو زیاد است. همۀ این کار‌ها خسرانی است برای تو، «حین لاتجد الا ما قدمت: «و ما ربک بظلام للعبید» فإلی الله المشتکی و علیه المعول فکد کیدک واسع سعیک و ناصب جهدک فوالله لا تمحو ذکرنا و لا تمیت وحینا و لا تدرک أمدنا و لا یرحض عنک عار‌ها و هل شأنک إلا فند و أیامک إلا عدد و جمعک إلا مدد یوم ینادی المنادی ألا لعنة الله علی الظالمین.» (آن هنگام که نمی‌بینی جز آنچه پیش فرستادهای: «و خداوند به بندگانش ستم نمی‌کند.» شکایت نزد خدا می‌برم و بر او توکل می‌کنم. هر نیرنگی می‌خواهی بزن و تلاشت را بکن و هر کاری می‌خواهی بکن، به خدا سوگند نتوانی یاد ما را محو کنی و وحی ما را بمیرانی و به ‌‌نهایت ما برسی، و هرگز ننگ این ستم را از خود نتوانی زدود. رأی تو سست و روز‌هایت اندک و جمعت پراکنده است، آن روز که منادی ندا دهد: زنهار که لعنت خدا بر ستمکاران است.»

پایان خطابه حضرت زینب(س)

سپس خطبه را به پایان می‌برد: «والحمد لله رب العالمین الذی ختم لأولنا بالسعادة و المغفرة و لآخرنا بالشهادة و الرحة و نسأل الله أن یکمل لهم الثواب و یوجب لهم المزید و یحکم علینا الخلافة إنه رحیم ودود و حسبنا الله و نعم الوکیل.»

زینب در این موضع اینگونه خطبه اش را به پایان می‌رساند. او تأکید می‌کند و از خدا می‌خواهد که خلافتش را استوار سازد. یعنی او خود را خلیفه و استمرار حسین قلمداد می‌کند. آنچه دربارۀ زینب گفتیم، برخی از ابعاد زینب بود و نه همۀ زینب. تا آن هنگام که زینب در مدینه بود، اهل مدینه می‌شوریدند تا اینکه بنی امیه مجبور شدند که وی را به مصر یا شام تبعید کنند تا در مدینه نباشد، زیرا وجود او سبب انقلاب دائمی و جنبش های مستمر بر ضد بنیامیه بود. این زن مسئولیت خود را ادا کرد و به جهانیان رساند آنچه را بر حسین رفت و در عمل و پس از شهادت حسین، رسالت حسین را تمام کرد.

نخستین کسی که حرکت کرد، زنی از بنی بکر بن وائل در لشکریان عمر سعد بود. این زن به پاخاست و بدینگونه انقلاب‌ها از مکانی به مکان دیگر منتقل شد تا اینکه حکومت بنی امیه به سرانجام رسید. رفتند... قبورشان کجاست؟ آثارشان کجاست؟ اما حسین و اهل بیتش هر روز در حال شناخته شدن و فزونی یافتناند.

ما در این ساعات پایانی روز عاشورا حوادث این واقعه را مرور می‌کنیم... چه شد؟ چگونه انتقال یافت؟ و خود را در برابر این صحنه می‌یابیم. موضع ما چگونه باید باشد؟ چه باید بکنیم؟ آیا ما فقط مکلف به تماشا و مرور واقعه هستیم؟ خواهش می‌کنم فکر کنید و پاسخ مرا دهید که امروز وظیفۀ ما چیست؟ آیا وظیفۀ ما بیش از تماشای واقعه نیست؟ حسین به عبیدالله بن حر جعفی می‌گوید: «به خدا سوگند آنکه [...] خداوند او را در آتش جهنم می‌اندازد.» یعنی فریاد و ندای حسین آن هنگام که می‌گوید: «آیا یاریگری هست مرا، آیا...» حسین می‌گوید آنکه «هل من ناصر ینصرنی» را بشنود و یاری نرساند، در آتش جهنم است. خب، ما صدای حسین را شنید‌ه ایم. نگویید که حسین کشته شد و همه چیز تمام شد. حسین برای چه چیزی کشته شد؟ برای دین کشته شد، برای حق، و برای اهداف حق. بنابراین، اهداف حسین پابرجاست. حسین ابداً به طور عموم از این موضع ما در منطقه و کشور راضی نیست. آیا حسین می‌پذیرد که موضع ما در برابر یهود خواری و سستی باشد؟ آیا حسین می‌پذیرد که سرزمین فلسطین و قدس جولانگاه توطئه و فساد یهود باشد؟ طبیعتاً، خیر. حسین برای اهدافش بر ما فریاد می‌کشد و یاری می‌طلبد. موضع ما چیست؟

ای بانوان، بدانید که وظیفۀ ما در حال و آینده فقط بر عهدۀ مردان نیست. زینب در گرفتاری‌ها و دشواری‌ها با حسین بود. شما نیز باید در گرفتاری‌ها و دشواری‌ها کنار مردان باشید. ببینید در برابر جراحت‌ها و خطر‌ها و مشکلات چگونه اید؟ ببنید در برابر هجوم دشمن و ویرانی چه حالی دارید؟ آیا ترس و فرار و جزع و فزع دارید و فراری هستید یا پایدار و قهرمانید. حسین (ع) به زینب می‌گوید که نمی‌خواهم هنگام نبرد با دشمن صدای ناله و فغان بانوان را بشنوم، زیراکه ناله و فغان نقص و ضعف است. چگونه حسین از ما می‌پذیرد که به گریه بسنده کنیم و هیچ فداکاری و جهادی تقدیم نکنیم؟

ای خواهران، باید آماده باشیم. چه بسا، حوادث متأثرکننده و آیندهای سخت پیش رو باشد. شاید دشمن متعرض سرزمین ما شود و در معرض خطر قرار بگیریم. باید آماده باشید، باید احساس قدرت بکنید، باید بدانید که زندگی در ذلت مطلقاً ارزشی ندارد. مرگ بهتر از زندگی ذلیلانه است. اگر انسان به مرگ بی توجه باشد، قدرتمند‌ترین می‌شود و در قدرت نظیری نخواهد داشت. همۀ ناتوانی ما ناشی از ترسمان از مرگ است. هرگاه که از مرگ می‌هراسیم، تسلیم می‌شویم و به خواری تن می‌دهیم. اگر از مرگ هراسی نداشته باشیم، چه کسی می‌تواند کاری با ما داشته باشد. حرفت را بزن، داستانت را بگو، حقت را بخواه، بدون ترس بر جایت بایست و موضع خود را روشن بیان کن. چرا بدون ترس؟ زیرا چه می‌خواهند با تو بکنند؟ چه می‌توانند از تو بگیرند؟ هیچ.

ما باید آماده باشیم، چه در گذشته و چه اکنون و چه در آینده ممکن نیست که زنان وظیفه ای نداشته باشند و اگر زنان در ادای وظایفشان مشارکت نکنند، نمی‌توانیم این وظایف را ادا کنیم.‌ ای خواهران، افزون بر مواضع عمومی و تأیید، بر شماست که خود آماده باشید. اکنون و در این اوضاع برماست که از جنبۀ شخصی و معنوی آماده شویم و به آنچه برای ما گفته می‌شود، گوش فرا دهیم. ما باید مواضعی استوار و نیرومند داشته باشیم و امروز نباید غیر از این باشد. نمی‌شود به محض بلند شدن صدای تفنگ و شلیک گلوله و فرود آمدن بمب، همۀ مردم ناله و فریاد کنند و پا به فرار بگذارند. این شایسته نیست.

شما زنان باید دائماً زینب را در پیش چشم داشته باشید. او سرور و رهبر و اسوۀ زندگی شماست و اوست که حق را به شما می‌آموزد. آنکه به شما می‌گوید اسلام گوشه گیری و فرار است، حرف نادرست می‌زند. اسلام راستین در زینب مجسم می‌شود: زینب را در دارالاماره ببینید، در برابر یزید ببینید، در جنگ ببینید. این است زن مؤمن، این است زن مسلمان [...] باب ایمان در برابر شما مفتوح است. هر کدام از شما می‌تواند زنی مؤمن و صالح باشد. اما چگونه می‌توانیم مؤمن شویم؟ آن هنگام که گناهان کوچک را ترک می‌کنیم و آن هنگام که وقتمان را عملاً در راه تقویت ایمان به کار می‌گیریم.

اکنون ما در ۲۴ ساعت چه می‌کنیم؟ آیا برنامۀ روزانۀ خود را ملاحظه کرده اید؟ چگونه آن را سپری می‌کنیم؟ چند ساعت را صرف شکممان و خودمان می‌کنیم؟ چند ساعت را در راه تقویت ایمانمان صرف می‌کنیم؟ مشکل اینجاست. ما باید آماده شویم. زینب پیش روی ماست. حسین پیش روی ماست. ما باید یاریگر آنان باشیم. ما باید زینب و حسین را در راه تحقق اهدافشان یاری کنیم. در ساعات پایانی امروز و در لحظات آخر هستیم و به زودی این اجتماع را ترک می‌کنیم. ما چه کرد‌ه ایم خواهران؟ ده روز مجلس گرفتیم. این فرصت به ما عطا شد و چه بسا سال آینده آن را نداشته باشیم. آیا اندیشده اید که چگونه به حسین یاری برسانید؟ غیر از گریه چه کردهاید؟ بسیاری بر حسین گریه می‌کنند اما او را یاری نمی‌رسانند. ابن سعد اول کسی بود که بر حسین گریه کرد و حسین را یاری نکرد. زنهار که گریه کافی نیست، باید حسین را یاری کنید. چه مهیا کردهاید برای یاری حسین؟

همه ما می توانیم حضرت زینب(س) را یاری کنیم

پیشنهادی به شما می‌کنم. اگر حسین برای دین کشته شد و دین و آموزه های دینی اکنون در پیش ماست، هر کدام از ما، چه بزرگ و چه کوچک، می‌تواند در تحقق هدف دینی حسین و زینب را یاری کند. اگ کسی نماز نمی‌گزارد، برای اکرام حسین و زینب نماز بخواند. من قول می‌دهم که نام او در فهرست یاری کنندگان و همراهان حسین و زینب درج می‌شود. اگر کسی غیبت می‌کند و برای تکریم حسین این کار را ترک کند، حسین او را در شمار یاران و سپاهش می‌گذارد. اگر کسی وجدان مریضی دارد و آن را پاک می‌گرداند، اگر کسی با بستگانش اختلافی دارد و آن را رفع می‌کند، اگر کسی به همسایه اش کمکی کند، اگر کسی مشکلی دارد و آن را حل کند، اگر کسی فرزندش را نیکو تربیت کند، اگر کسی در لباس و زندگی و زبان و نماز و خانه اش نقصی دارد و آن را برطرف کند، این شخص از جملۀ یاران حسین و یاران زینب است. و از خداوند می‌خواهیم که اینگونه باشیم.

ای دختران زینب، شما زینب را محبوب می‌دارید. شما با قلب و رگ و خون خود با زینب پیوند دارید. و هرکدام از شما مدعی است که با هرچه در توان دارد آمادۀ دفاع از زینب است؛ بر این اساس یاری زینب، امروز، یاری او برای تحقق اهدافش و یاری او در استمرار اعمالش و یاری او در حقایق دینی و اموری است که او و حسین برای آن‌ها به پاخاستند.

از خداوند می‌خواهیم که در این لحظات پایانی روز به ما توفیق عطا کند. این آیۀ مبارک را چند بار با من بخوانید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ. أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ» این آیه امید فراوان ما به خداوند سبحان را روشن می‌کند: خداوندا ما در مشکلات و بدی‌ها و محنت‌ها به سر می‌بریم، از تو می‌خواهیم که به برکت حسین در این ساعات پایانی روز جمعه، ساعات استجابت دعا، و به ارزش خون حسین، به ما فرج عطا کنی.

اللهم ادخل علی اهل القبور السرور، اللهم اغن کل فقیر، اللهم اشبع کل جائع، اللهم اکس کل عریان، اللهم اقض دین کل مدین، اللهم فرج ان کل مکروب، اللهم رد کل غریب، اللهم فک کل اسیر، اللهم اصلح کل فاسد من امور المسلمین، اللهم اشف کل مریض، اللهم سد فقرنا بغناک، اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک، اللهم اقض عنا الدین و اغننا من الفقر.

 

منبع:حوزه

 


ادامه مطلب



[ دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  ] [ 5:37 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
کد خبر: ۷۳۶۱۱

 

سبک زندگی آیت‌الله شاه‌آبادی به روایت همسر  

من را درک می‌کرد. شاید زمانی از کسی ناراحتی داشت، اما بروز نمی‌داد. یادم هست می‌گفت: «الان تنها آرامش من شما هستید. هرکسی به نحوی به من ضربه می‌زند، اما تنها کسی که من را درک می‌کند شما هستید که من را می‌فهمی و شما هستید که روحیات من را می‌شناسید».

عقیق:آیت الله مهدی شاه آبادی، در سال 1309 در قم به دنیا آمد. دروس خارج فقه و اصول را از محضر آیات عظام: امام خمینی ، بروجردی، گلپایگانی و اراکی تحصیل کرد. در سن 27 سالگی در سال 1336 جهت تشکیل خانواده تصمیم به ازدواج گرفته و با خانواده آیت الله العظمی میرزای شیرازی وصلت کرد. فعالیت سیاسی وی پس از کودتای ننگین 28 مرداد 1332 شروع شد. چندین مرحله توسط مأموران طاغوت دستگیر شد که از این میان 5 بار اسیر زندان های مخوف رژیم گشته و 1 بار هم تبعید شد. اداره بیت امام هنگام استقبال از امام، نقش ویژه شهید بود که بسیار حساس و قابل توجه است. ابلاغ و اعلام فرمان امام مبنی بر لغو حکومت نظامی در 21 بهمن 1357 به مردم نقش دیگر شهید بود که به همراه شهید مطهری ، اقدام کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آیت الله شاه آبادی در آغاز دوره اول مجلس شورای اسلامی به عنوان کاندیدای مشترک جامعه روحانیت مبارز و حزب جمهوری اسلامی و دیگر گروه‌های اسلامی بود که با رای بالای مردم تهران به نمایندگی مجلس شورای اسلامی انتخاب شد و در طی 4 سال خدمت در این سنگر ، اثرات عمیقی از خود به جای گذاشت. ایشان در کمیسیون قضایی، یک عضو صاحب نظر فعال بود و در دوره دوم کسب 5/1 برابر بیشتر رای به نمایندگی مجلس انتخاب شد و همین دلیل بر افزایش محبوبیت او در بین مردم بود.

نمایندگی امام در بنیاد مستضعفان از سال 1359 و همکاری با اوقاف و امور خیریه از فعالیت های قابل توجه جانبی دیگر آیت الله شاه آبادی بود. در طول مدت دفاع و جنگ تحمیلی در فرصت‌های به دست آمده در جمع رزمندگان اسلام و در کنار آنان در جبهه‌ها حضور می‌یافت. بالاخره در واپسین مرحله‌ای که آیت الله از مناطق جنگی جنوب بازدید می‌کرد، در منطقه عملیاتی جزیره مجنون در اثر انفجار و اصابت ترکش در ششم اردیبهشت ماه سال 63  در حالی که در جمع رزمندگان اسلام حضور داشت به شهادت رسید.

فرازهایی از سبک زندگی این شهید والامقام به روایت همسر بزرگوارش در ادامه می‌آید:

خواستگاری

پدرم برای انتخاب همسر من سخت می‌گرفت. نه اینکه از نظر ثروت و مال و این ها نَه. سخت می‌گرفت که طرف واقعیت داشته باشد.متدین باشد، خلاصه اصلِ مَن زاده باشد. مثلا هر کسی که یک عمامه گذاشته روی سرش، رفته در یک مدرسه ای درس داده یا یک کاری کرده و این ها، اسم خودش را گذاشت روحانی، زیاد قبول نبود. می‌گفتند: این واقعیتی باید در زندگی اش باشد. پدرم با خود آقای شاه آبادی، تقریبا هم افق بودند، هم فکر بودند. یعنی برای هیچ چیزش سخت نمی‌گرفت. یعنی نمی‌گفت اگر عقد فردا باشد، چرا خرید نرفتیم؟ این چیزها برایش مسئله نبود. آن چیزی که خیلی مسئله بود و تکیه داشت، ایمان و رفتار و اخلاق و این چیزها بود. به محتوا خیلی می‌پرداخت. هم پدرم وهم خود آقای شاه آبادی.

شروع زندگی مشترک

عقد بدون تشریفات،چشم پوشی از سهم امام

تا زمانی که آقای شاه آبادی برای خواستگاری از من به منزل ما تشریف آورد.، ایشان بی معطّلی جواب مثبت دادند اصلا برای ما یک مسئله بود که ایشان از همه ایراد می گرفت و حالا چطور شده که موافقت کرد، بار اول که ایشان را دیدم واقعا خلوص ایشان و حالت ایشان چنان مرا جذب کرد که در دل من جای گرفت، و شبی که ایشان برای خواستگاری تشریف آورد، صحبت ها را کردند و روز بعد گفتند: «برادر من ، حاج آقا نصرالله می‌خواهند به نجف مشرف شوند و می‌خواهم زودتر عقد کنم.» پدر من یک ماه جواب نداد، وقتی که آمد، آقای شاه آبادی گفت: «ما فردا نه پس فردا می‌خواهیم عقد کنیم و پدرم قبول کرد.» در شروع زندگیش وضع اقتصادی و مالی خوبی نداشت به طوری که حتی خرید هم نکردیم ، حتی مهریه، سنگین هم نداشتم ، برای مهریه خودشان هفت هزار تومان نوشت و کوچک ترین حرفی زده نشد. بدون تشریفات عقد کردند و دو ، سه هفته بعد ما را به قم در منزل استیجاری برد. با اینکه آقا از نظر امکانات زندگی تهی بود و از نظر مادی حد پایینی بود اما در آن منزل که رفتیم، لطف و صفا و محبت موج می‌زد ایشان اصلا سهم امام را مصرف نمی‌کرد. منزل مادری که ایشان سهمی در آن داشت و آن را اجاره می‌داد و از مال الاجاره آن منزل، زندگی را می‌چرخاند.

بنده شاکر خدا، یاور مونس همسر

یادم است جایی مهمانی رفته بودم و من مشکی پوشیده بودم و صاحبخانه گفت: «چرا مشکی پوشیدی؟» گفتم : «پدرم تازه از دنیا رفته و خیلی برایم عزیز بوده و یا مجید پسرم...» تا من این حرف را زدم، حاج آقا گفت : «ناشکری نکنید!» طوری صحبت می‌کردند که انگار خودشان فهمیده بودند که باز هم قرار است من داغدار شوم. من هم خیلی ضربه خورده بودم و تنها بودم فقط ایشان را داشتم بنابراین خیلی جذب ایشان شده بودم و خیلی از این بابت ناراحت بودم، در اوایل انقلاب شب‌ها از فراق پدرم و برادرهایم خوابم نمی‌برد درعرض دو سه سال حدود ده نفر از نزدیکانم را از دست داده بودم بنابراین علاقۀ من نسبت به ایشان بیشتر شده بود چون وقتی انسان تنها می‌شود روی تنها کسی که باقی مانده متمرکز می‌شود. ایشان هم من را بیشتر درک می‌کرد. شاید زمانی از کسی ناراحتی داشت اما بروز نمی‌داد. یادم هست می‌گفت: «الان تنها آرامش من شما هستید! هرکسی به نحوی به من ضربه می‌زند اما تنها کسی که من را درک می‌کند شما هستید که من را می‌فهمی و شما هستید که روحیات من را می‌شناسید!»

ایجاد تناسب بین مشغله‌های بیرون وخانه

همسری شایسته، پدری نمونه

معمولاً وقتی آقایون گرفتاری پیدا می‌کنند، مخصوصاً کارهای دولتی دیگر وقت یا حوصله ای ندارند که به دیگران کمکی کنند یا توجهی به آن‌ها داشته باشند و می‌گویند روال عادی زندگی در حال گذشتن است. اما حاج آقا شاه آبادی برعکس همۀ این افراد وقتی گرفتاریشان زیادتر می‌شد هیچ کوتاهی در باقی کارها نمی‌کرد. وقتی به منزل می‌آمد، دوست داشت از ساعت‌هایی که در منزل نبود مطلع باشد و می‌پرسید که: «چه کار کردید؟ چطور زندگی کردید؟ این بچه‌ها کجاها رفته و چه کار کرده‌اند؟» و تلاش می‌کرد که متوجه شود و کمک کند. زمان غذا هم که می‌گفتیم بچه‌ها بیایید غذا! ایشان از همه زودتر می‌آمد و می‌گفت: «چه کار دارید که من کمک کنم؟» و از همه بهتر کمک می‌کرد و بچه‌ها را به شوق می آورد که بیایند و تلاش کنند و کمک کنند و خودش هم آن قدر کمک می‌کرد که من شرمنده می‌شدم که با این همه گرفتاری چرا وقتش را برای کمک به من در منزل می‌گذاشت که بعداً متوجه شدیم که این برای ما درسی بوده است.

توجه به احکام اسلامی در خانواده

ایشان دوست داشت اسامی ائمه را روی بچه‌ها بگذاریم اما من دوست داشتم اسم‌هایی را که از بچگی در ذهنم بود، روی بچه‌ها بگذارم. ایشان هم با من مخالفت نمی‌کرد. مثلاً سعید را ایشان محمدعلی گذاشته بود، چون اسم پدرشان محمدعلی بود، تا چند وقت هم محمدعلی بود اما دیدم همۀ پسرها و برادرها اسم پسرشان را محمدعلی گذاشتند و گفتم: «من اصلاً نمی‌خواهم اسم بچه‌ام را محمدعلی بگذارم می‌خواهم اسمش را عوض کنم و سعید بگذارم که از کوچکی در ذهنم بود.» ایشان هم مخالفتی نکرد. زهرا خانم که الان اسمش زهرا است، آن زمان اسمش نسرین بود که آن اسم را من به همراه دختر خواهرش (عفت الشریعه) گذاشتیم که ایشان مرا به این اسم تشویق کرد چون من می‌خواستم اسمش را سعیده بگذارم چون اسم پسرم سعید بود، اما در نهایت نسرین گذاشتیم. حاج آقا خیلی سختش بود اما تحمل کرد و چیزی نگفت.

چند سالی هم گذشت و دخترم هم چنان اسمش نسرین بود آن زمان که به بانه تبعیدشان کرده بودند برای سخنرانی به مسجد رفته بود و در مسجد دربارۀ اسم صحبت کرده بود که اسم فرزند حقّ گردن پدر و مادر است. وقتی صحبتش تمام شد به خانه آمد و گفت: «خیلی شرمنده شدم از این که این اسم را به دخترم دادم و ما هم چیزی نگفتیم.» زمانی که در تبعید به سر می‌برد و نسرین مدتی پیش آقاجنش ماند اسمش را ایشان زهرا صدا می زد و به مرور دیگر اسم زهرا انتخاب و به کار برده شد. وقتی اسم پسر اوّل را سعید گذاشتیم هماهنگ و هم ردیف با آن اسم‌های دیگر را گذاشتیم: مسعود، حمید و ... ولی ایشان در دلش مصطفی، مجتبی و مرتضی و از این دست اسم‌ها دوست داشت. در گوش چپ فرزندان اذان می‌گفت و خیلی مقیّد بود که مثلاً وقتی بچه در منزل هست نوار قرآن همیشه در منزل پخش شود. می‌گفت: «ما فکر می‌کنیم که بچه نمی‌فهمد درصورتی که او می‌فهمد.» در کل به مسائل ریز خیلی توجه داشت.

ساده زیستی

بعد از عقد، اولین صحبتش این بود که: «من می‌خواهم با مادرم زندگی کنم. من دوست دارم با مادرم باشم، شما مخالف نیستید؟» گفتم: «نَه، من خیلی هم دوست دارم.» و خلاصه بنا شد که ما با مادرشان زندگی کنیم. یک منزل در قم داشت. کوچک بود و دو اتاق داشت، که مادرشان آنجا بود، یک اتاقش هم داد به من. من را برد آنجا. من آنجا بودم و  آنجا زندگی می‌کردیم. چهار مردان قم بودیم. آنجا بودیم تا وقتی که دیگر بوی انقلاب در آمد.

سفرحج

ریزبینی و ذکاوت درک مسائل خاص، همراهی همسر

در سفر مکه وقتی به حرم می‌رسیدیم ایشان از من جدا می‌شد و خودش تنها می‌رفت اما دربرگشت قراری می‌گذاشتیم و با هم برمی‌گشتیم. ایشان حالت خاشعانه و خاصّ داشت که دوست نداشت با کسی باشند و می‌خواست تنها باشند. بعضی ها ایراد می‌گرفتند که چرا خانمش را با خودشان می‌برد البته خیلی طول نکشید و دو سفر بیشتر با هم نرفتیم. اعتراض داشتند که وقتی مردم نیاز دارند چرا این ها به حج می‌روند در صورتی که ایشان برای تبلیغ می‌رفت، من هم به عنوان رابط بین ایشان و خانم‌ها بودم. دوست داشت من همیشه کنارش باشم تا مردم برایش حرف درنیاورند چون مردم نسبت به روحانیون سخن چینی می‌کردند و ایشان هم خیلی رعایت می کرد. هرجا که با خانم‌ها جلسه داشت من را با خودش می برد که مبادا کسی برچسبی به ایشان بزند. البته خودش چیزی نمی‌گفت من این طوری برداشت می‌کردم . در مکه هم رابط ایشان بودم برای کسانی که مسئله داشتند و از ایشان سؤال داشتند.

انتخاب داماد

آموزش ساده‌زیستی به فرزندان

ایشان نسبت به خواستگاران دخترمان حساسیت داشت که از نظر فهم و درک نسبت به انقلاب و .... خوب باشند. آقای عسگری قبلاً در زندان بود، و حاج‌ آقا ایشان را در زندان دیده بود و بنابراین ایشان را شناخته بود. البته به آقای عسگری تمایل داشت. در ابتدا من کمی مخالفت کردم و بعد ایشان با زهرا خانم صحبت کرد، زهرا خیلی حرف آقاجانش را قبول داشت و آقا هم به علی آقا قول داده بود که ما را راضی کنند اما ایشان را منتظر گذاشته بود تا همه راضی شوند. و بعد قرار شد ازدواج کنند اما برنامۀ خاصی درکار نبود و تنها و بدون برنامه برای خرید حلقه ازدواج رفتند و بعد یک خانه با دو اتاق اجاره کردند.

منبع:تسنیم
 


ادامه مطلب



[ دوشنبه 6 اردیبهشت 1395  ] [ 5:35 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 75 :: 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4071361 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب