کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان
دانستنی‌هایی درباره عملیات «خیبر»+عکس و نقشه
جمعه 7 خرداد 1395 :: نويسنده : احمد
   کد خبر: 94930 جمعه، 7 خرداد 1395 - 01:41
 
 
دانستنی‌هایی درباره عملیات «خیبر»+عکس و نقشه
 
دانستنی‌هایی درباره عملیات «خیبر»+عکس و نقشهشهیدخبر(شهیدنیوز): عملیات خیبر یکی از مهمترین عملیات‌های جنگ ۸ ساله بود که چون در اسفندماه ۱۳۶۲ انجام شد و غالبا در این روزها، خانواده‌های ایرانی در حال آماده شدن برای تحویل سال نو هستند، کمتر به آن پرداخته شده است. در این مطلب، سعی کرده‌ایم به نحوی موجز، فضای کشور و جنگ را در اسفند ۶۲ برایتان ترسیم کنیم و در این کار از مطالب، عکس‌ها و نقشه‌های «تاریخ جنگ» هم بهره برده‌ایم.
  

با درود به روح پر فتوح امام شهیدان و سرداران سپاه اسلام که در این عملیات به لقاء الهی شتافتند، این مطلب را به «شهید حاج محمد ابراهیم همت» تقدیم می‌کنیم.

* امیدواری محسن رضایی

قبل از عملیات خیبر، فرمانده سپاه امیدوار بود تا با یک عملیات قدرتمند، هم به رزمندگان در غرب کشور که فکر می‌کردند عملیات در جنوب ناممکن شده، پیامی ‌بدهد و هم برای کسانی که می‌گفتند «جنگ را نباید ادامه داد و راهی برای پیگیری آن نمانده» جواب دندان شکنی داشته باشد.

هر بار که علی‌ هاشمی ‌نتیجه شناسایی‌ها در هورالهویزه را می‌داد، محسن رضایی امیدوارتر می‌شد. رضایی از قرارگاه نصرت، نه به فرماندهانش چیزی گفته بود و نه به ‌هاشمی‌رفسنجانی، فرمانده جنگ. اولین بار که از نتیجه شناسایی‌ها کاملا مطمئن شد، به حضرت امام اطلاع داد. امام هم وقتی رسیدن به دجله را در هدفگذاری او دید، خوشحال شد. طرح عملیات خیبر بعد از آزادسازی خرمشهر خیلی اهمیت داشت و می‌توانست تاثیری جدی در روند جنگ داشته باشد.

زمستان سال ۱۳۶۲ بود که محسن رضایی به فرماندهانش خبر داد که عملیات بعدی در هور انجام می‌شود. اولش شوکه شدند اما وقتی شناسایی‌هایقرارگاه نصرت را دیدند، آرام گرفتند.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
خوزستان/ جاده شط علی / سنگر آر پی جی در روزهای آغازین عملیات خیبر

نیروهای علی ‌هاشمی‌حتی آب راه‌های هور را هم متر کرده بودند و فیلمی‌ که از اتوبان بغداد- بصره گرفته بودند، در دستشان بود.

* خیبر در کجا انجام شد؟

منطقه عملیات خیبر، شمال بصره و مقابل استان‌های العماره و بصره بود. دو محور هم داشت: یکی هور الهویزه و دیگری «زید» که عملیات رمضان در آن بدون موفقیت انجام شده بود.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
عملیات دو محور جنوبیو  شمالی داشت. محور شمالی در هور و محور جنوبی در زید. دو لشکر سپاه و ارتش در جنوب، متوقف شدند.

عراق، انتظار عملیات از هور را نداشت و نیروی کمی ‌را آنجا مستقر کرده بود. در جزایر مجنون فقط یک گردان از نیروهای مردمی‌ عراق بودند و در محور شمالی و جنوبی هم نیروهای مرزی در پاسگاه مستقر بودند. در این میان فقط خططلاییه پر از موانع و کانال‌های فراوان بود. در محور زید هم موانع زیاد و نیروهای بسیاری مستقر بودند. خاکریزهای مثلثی شکل که طرحش را اسرائیل داده بود هم در این منقه قرار داشت. عراق این خاکریزها را قبل از عملیات بیت المقدس ساخته بود تا از بصره دفاع کند.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
خاکریزهای معروف مثلثی شکل

فرمانده ارتش دیرتر از همه از طرح عملیات با خبر شده و کمی‌ هم دلگیر شده بود. بعد ها که فرماندهی محور زید به آن‌ها سپرده شد به حجت‌الاسلام(آیت الله العظمی) خامنه‌ای نامه نوشتند که در این محور با توجه به وضعیتش، احتمال موفقیت کم است.

محسن رضایی معتقد بود پیش‌روی در هور آنقدر برای عراق غافلگیرکننده است که اگر محور جنوبی (طلائیه) هم قوی نباشد، عملیات موفقیت‌آمیز می‌شود. او همچنین یکی از قوی‌ترین لشکر‌هایش یعنی لشکر ۱۴ امام حسین(ع) که متعلق به نیروهای اصفهانی بود را به محور جنوبی مأمور کرد.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
هوانیروز به کم آمد

پشتیبانی نیروهایی که برای جنگیدن به هور می‌رفتند با قرارگاه نوح بود. نبود خشکی و لزوم سرعت بالا در انتقال نیرو و تجهیزات باعث شد که از هوانیروز کمک خواسته شود. فرمانده هوانیروز ارتش به کنار هور آمد و نیروی هوایی هم پیشتیبانی پدافند هوایی را بر عهده گرفت. همچنین هواپیماهای اف ۱۴مأمور شدند تا به جنگ میگ‌های عراقی بروند.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
خوزستان/ دشت جفیر/ ۳ اسفند ۶۲ / انتقال رزمندگان به خط مقدم عملیات / بالگرد شنوک

* فرماندهی‌ هاشمی‌رفسنجانی

عملیات خیبر اولین تجربه حجت الاسلام هاشمی‌رفسنجانی در فرماندهی جنگ بود. او قبل از آمدنش به جبهه به امام قول داده بود تا با یک پیروزی به تهران برگردد تا راهی برای پایان جنگ باشد. حضرت امام هم فقط سکوت کرده بودند.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
اولین حضور هاشمی رفسنجانی در جبهه به عنوان فرمانده جنگ

هاشمی‌رفسنجانی در ذهنش به این فکر کرده بود که می‌توانیم با گرفتن یک منطقه از خاک عراق، پای میز مذاکره و پذیرفتن آتش بس برویم و به بهانه این منطقه، حقمان را از صدام بگیریم. برخی مخالف این نیت بودند و می‌گفتند رزمنده‌هایی که آمده‌اند تا از راه کربلا به قدس بروند را ناامید می‌کند و برخی دیگر هم خوشحال شدند.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
جزیره جنوبی مجنون/۵ اسفند۶۲ / فرماندهان سپاه کمبود قایق را از کاستی های عملیات می دانستند

هاشمی‌رفسنجانی در خاطراتش می‌نویسد: آن‌گونه که انتظار داشتم، عنوان ختم جنگ مقبول نیفتاد. معلوم است مسئله مهم برای بسیاری از رزمندگان، ادامه جنگ است و همه چیز هم همین را نشان می‌دهد. شاید به همین جهت امام موافق طرح ختم جنگ نیستند و اگر در قلبشان هم قبول داشته باشند، بر زبان نمی‌آورند.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
طلائیه/ اسفند ۶۲

* بالاخره عملیات خیبر شروع شد

۳ اسفند ۶۲ بود که عملیات خیبر با رمز یا رسول الله(ص) آغاز شد. در شب و روز اول، نیروها در محور شمالی به جاده بصره – العماره رسیدند. اما در جنوب (محور زید) نیروها نتوانستند از موانع عبور کنند و عملیات در آنجا خیلی زود متوقف شد. با این حال موفقیت محور شمالی امیدوارکننده بود.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
موقعیت هور الهویزه

در مرحله بعدی باید تعدادی از نیروها از راه هور به جزایر مجنون حمله می‌کردند و گروهی هم از طریق طلائیه که تنها راه خشکی در منطقه شمالی عملیات بود این حمله را انجام می‌دادند. عملیات در طلائیه با یک روز تأخیر انجام شد اما نیروهای هور از این موضوع مطلع نشدند و به سمت جزیره جنوبی رفتند. حالا باید از سمت طلائیه حمایت می‌شدند اما کسی آنجا نبود. شرایط سختی پیش آمده بود و به همین خاطر نیروهایی که قرار بود شبانه به خط بزنند را در روز، راهی منطقه کردند. عراق هم هر چه توان داشت بر روی طلائیه متمرکز کرد تا این نیروها به جزیره جنوبی نرسند. عراق می‌دانست که اگر نیروها به جزیره جنوبی برسند، کار عملیات به انجا می‌رسد به همین خاطر از تمام توانش بهره برد تا ایرانی‌ها را زمینگیر کند. یگان‌های ایران در طلائیه و مجنون خیلی شهید دادند.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
حاج محمد ابراهیم همت و بچه های لشکر ۲۷ در دوکوهه آماده بودند تا شبانه به خط بزنند اما مجبور شدند در روز حمله کنند

* نگرانی در تهران

گزارش‌های علی صیاد شیرازی در تهران، امام را نگران کرده بود.‌ هاشمی‌رفسنجانی پیش امام رفت و گزارشی داد. امام هم معتقد بود که قطع جاده بصره – بغداد، ضربه مهلکی به صدام می‌زند.

هاشمی‌رفسنجانی به جنوب برگشت و به محسن رضایی خبر داد که به همه گفته: هر چه در چنته دارید به میدان بیاورید.

محسن رضایی هم دستور داده بود افراد در حد فرمانده لشکر هم باید بجنگند؛ حتی اگر سازمان رزم سپاه مختل شود.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
خوزستان/ دشت جفیر / اسفند ۶۲

* ادامه عملیات

لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) بسیاری از نیروهایش را از دست داد. لشکر ۱۴ امام حسین(ع) که در محور زید (جنوبی) عمل می‌کرد، به کمک رزمنده‌های تهرانی آمد. پیشروی اولیه‌شان موفق بود اما باز هم عراقی‌ها آن‌ها را زمینگیر کردند.

در همین گیر و دار، محمد ابراهیم همت، فرمانده لشکر ۲۷ به شهادت رسید وحسین خرازی را با دست قطع شده و با بدنی پر از تیر و ترکش از منطقه بیرون بردند.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
شهید حمید باکری

هم‌زمان با نبرد طلائیه، عراقی‌ها به ۴ گردان خط‌شکن از لشکر ۸ نجف اشرف (اصفهان) و ۳۱ عاشورا (آذربایجان) حمله کردند. شهادت جانسوز رزمندگان این ۴ گردان، سخت‌ترین لحظات خیبر برای فرماندهان در قرارگاه بود. حمید باکری معاون لشکر ۳۱ عاشورا هم در جزیره شهید شد تا غم این نبرد، کامل شود.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
خوزستان/ دشت جفیر / اسفند ۶۲

* نبرد در مجنون

صلاح نبود نیروهایی که در شمال هورالهویزه به جاده بصره رسیده بودند، در آنجا بمانند و به همین خاطر عقب‌نشینی کردند و به جزایر مجنون آمدند. عراقی‌ها هم که در طلائیه پیروز بودند، به بازپسگیری جزایر امیدوار شدند.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
طلائیه / اسفند ۶۲ / رزمندگان روزهای سخت تری را در پیش رو دارند

عراق در رسانه‌هایش مدام تبلیغ می‌کرد که به زودی جزایر را خواهد گرفت و نام جزایر مجنون، محور خبری رسانه‌های دنیا شده بود.

اگر عراق، جزایر را پس می‌گرفت، نشان می‌داد که می‌تواند همه عملیات‌های ایران را شکست بدهد.

بعدازظهر ۱۴ اسفند ۶۲ از دفتر امام خبر دادند که امام فرموده‌اند: جزایر حتما باید نگهداشته شود. هر طور که شده.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
فرماندهان سپاه قبل از عملیات تا نزدیکی عراقی ها به شناسایی پرداختند تا بدانند بناست نیروهایشان در چه منطقه ای بجنگند

با ابلاغ این پیام به رزمندگان، روحیه تازه‌ای به آنان دمیده شد. محسن رضایی هم ابلاغ کرد که از جزایر بیرون نمی‌رویم؛ حتی اگر سازمان سپاه از بین برود… بسیاری از فرماندهان قرارگاه هم سلاح گرفتند و به خط مقدم رفتند.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
شمال غربی طلائیه / ۴ اسفند ۶۲ / بسیجی ها بیشترین رزمندگان ایران را تشکیل می دادند

از ۱۶ تا ۲۰ اسفند، عراق هر چه داشت رو کرد تا جزایر را پس بگیرد. ۷۲ ساعت جنگ بی‌امان ادامه داشت اما حرف امام زمین نماند. جزایر به سمبل قدرت ایران و ضعف عراق تبدیل شده بود.

* جنگ شیمیایی

عراق با آتش پر حجم، زمین جزایر مجنون را شخم زد. بمب‌های شیمیایی هم تمام آنجا را آلوده کرد. حفظ جزایر غیر ممکن می‌نمود اما رزمندگان غیور این کار را ممکن کرده بودند.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
تانک تی ۷۲ که شوروی به عراق داده بود و آر پی جی آن را از کار نمی انداخت

«افرایم کارش» می‌نویسد: ایرانی‌‌ها در ۵ اسفند مرحله دوم عملیات خیبر را آغاز کردند که تا ۲۸ اسفند ادامه داشت. ایرانی‌ها موفق شدند از باتلاق وسیع بگذرند و جزایر مجنون را تصرف کنند. عراقی‌ها فکر می‌کردند این عمل غیر ممکن است. البته آن‌ها سرانجام با تلاش‌های سخت عراقی‌ها که وحشیانه ازسلاح‌های شیمیایی (گاز خردل و گاز اعصاب) استفاده کردند، کنترل شدند. البته ایرانی‌ها موفق شدند جزایر را حفظ کنند.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
پل خیبر از ابتکارات عملیات خیبر بود

سوم فروردین ۶۳ خبرگزاری فرانسه نوشت: نیروهای ایرانی پلی ۱۳ کیلومتری مثل قایق شناور ساخته‌اند که جزیره شمالی را به مرز ایران وصل می‌کند. این در تاریخ نظامی‌مدرن بی‌سابقه است.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
انتقال مجروحین از طریق پل خیبر به طول ۱۳ کیلومتر

* در جستجوی نقطه پایان

هاشمی‌رفسنجانی بعد از عملیات خیبر از فرماندهان خواست تا راه آینده را ترسیم کنند. او فکر می‌کرد نیروهای ایرانی بیش از ۵۰ کیلومتر را تصرف می‌کنند اما فقط ۱۳ کیلومتر تصرف شده بود. او گفت: در مورد صلح، نظر امام مطرح است و ایشان می‌گوید بدون جنگ، صلح امکان ندارد و اگر ما هم نتوانیم بجنگیم، امام به مردم می‌گویند: بروید و بجنگید.

آمریکایی‌ها همزمان با گسترش روابط‌شان با عراق، عملیات تحریمی‌ علیه ایران با نام «استانچ» را کلید زدند. کشورهای بسیاری از جمله شوروی با این عملیات همراه شدند. شوروی از همراهی ایران درباره حل مشکلاتش در افغانستان ناامید شده بود و پیشنهاد فروش چهار و نیم میلیارد دلار اسلحه را به عراق داد.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
محسن رضایی در حال تشریح فعالیت های جاسوسی حزب توده

ایران هم مبارزه قوی با حزب توده که متعلق به شوروی بود را در دستور کار قرار داد.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
محاکمه اعضای حزب توده

در این شرایط سخت، طرح عملیات عبور از اروند و گرفتن فاو مطرح شد و تمریناتی هم انجام شد، اما ‌هاشمی‌رفسنجانی این طرح را عملی نمی‌دانست و به عملیات «والفجر۸ انجام نشده» معروف شد.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
جزیره مجنون جنوبی / ۸ اسفند ۶۲ / مجروحین منتظرند تا بالگردهای هوانیروز آن ها را به عقب منتقل کند

* یادی از دلاوران شناسایی هور

برای پیگیری امکان عملیات در هور، محسن رضایی کار شناسایی هور را به نحوی کاملا محرمانه به علی‌ هاشمی‌ و افراد بومی‌اش داد.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه
علی‌ هاشمی ‌به همراه نیروهای بومی ‌و غیر بومی‌اش یک سال در هور شناسایی کردند که از آن یک سال ۴۰۰ گزارش باقی مانده است.

باز کردن معبر در هور، گرما، هوای شرجی، امکان شنیدن صدای کنارزدن نی‌ها توسط عراقی‌ها، ابتلا به بیماری‌های پوستی برای نیروهای شناسایی غیر بومی، حمله پشه‌ها، آبگرفتگی درون بلم‌ها و آوردن اطلاعات از خاک عراق، از سختی‌های شناسایی در این منطقه بود.

آنچه باید درباره عملیات «خیبر» بدانیم+عکس و نقشه

اما این کار سخت و جانفرسا به خوبی انجام شد و عملیات خیبر بالاخره با تمام پستی و بلندی‌هایش انجام شد.

پیکر علی‌ هاشمی‌ که در هور به جا مانده بود، چند سال پیش تفحص شد و به تهران آمد و بر دوش مردم تهران و سپس اهواز تشییع شد. اولین بار حمید رمضانی و احمد سوداگر در شناسایی عملیات والفجر مقدماتی، تشخیص دادند که هور قابلیت عملیاتی دارد



 

ادامه مطلب



[ جمعه 7 خرداد 1395  ] [ 6:05 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
جمعه 7 خرداد 1395 :: نويسنده : احمد
   کد خبر: 93945 دوشنبه، 3 خرداد 1395 - 13:40
 
شکست مفتضحانه در طبس و اشک‌های تفنگدارانتان را نیز تعریف کنید
واکنش کاربران ایرانی به توهین جدید «جان کری»
 
شهیدخبر(شهیدنیوز): کاربران ایرانی شبکه‌های اجتماعی در واکنش به توهین جدید «جان کری» به «ظریف» شکست‌های آمریکا در مقابل ایران را به وی یادآوری کردند.
  

بتازگی «جان کری» وزیر خارجه آمریکا در جمع کارمندان سفارت کشورش در وین گفت رسیدن به توافق تاریخی 1+5 و ایران و چگونگی تسلیم شدن وزیر خارجه ایرانی‌ها در مقابل قدرت متقاعدکننده آمریکا، خاطرات ارزشمندی برای بازگو کردن در جمع نسل‌های آینده آمریکاست.

این سخن وزیر خارجه آمریکا واکنش کاربران ایرانی در شبکه‌های اجتماعی را به همراه داشت و موجب شد تا ایرانیان شکست‌های آمریکا در رویارویی با ایران را یادآوری و این کشور استکباری را متوجه جایگاه اصلی خود در برابر قدرت ایران کنند.

 

واکنش کاربران ایرانی به توهین جدید «جان کری»

 

*آقای کری! شکار پهپادتان به دست نیروهای ایرانی را نیز تعریف کنید.

واکنش کاربران ایرانی به توهین جدید «جان کری»

 

*آقای کری! طعم سیلی که 9 دی از مردم خوردید را نیز تعریف کنید.

واکنش کاربران ایرانی به توهین جدید «جان کری»

 

*آقای کری! شکست مفتضحانه‌تان در صحرای طبس را نیز تعریف کنید.

واکنش کاربران ایرانی به توهین جدید «جان کری»

 

*آقای کری! دستگیری و اشک‌های روان تفنگداران‌تان را نیز تعریف کنید.

واکنش کاربران ایرانی به توهین جدید «جان کری»

 

*آقای کری! گل استیلی و شکست مقابل تیم‌ ملی ایران را نیز تعریف کنید.

واکنش کاربران ایرانی به توهین جدید «جان کری»

 

*آقای کری! پیشرفت‌ ایران با وجود تحریم‌های بی‌سابقه را نیز تعریف کنید.

واکنش کاربران ایرانی به توهین جدید «جان کری»

 

*آقای کری! ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایران را نیز تعریف کنید.

واکنش کاربران ایرانی به توهین جدید «جان کری»

 

به گزارش فارس، «جان کری» وزیر خارجه آمریکا 5 روز پیش در حاشیه سفر به وین برای شرکت در نشست صلح سوریه، با کارکنان سفارت کشورش در اتریش دیدار و خاطره‌های دوران مذاکرات هسته‌ای را برای آنها بازگو کرد.

بر اساس گزارش ویکلی استاندارد، کری که معمولاً در سفر به کشورهای گوناگون، با کارمندان سفارتخانه‌های آمریکا در آن کشورها دیدار می‌کند، در دیدار با کارمندان سفارت وین که شاهد روند مذاکرات ایران و 1+5 و اعلام توافق وین بودند، به آنها پیشنهاد کرد که در آینده، خاطرات مربوط به این اتفاق «تاریخی» را برای نوه‌هایشان تعریف کنند.

کری خطاب به کارکنان سفارت گفت: «ما سال گذشته و سال قبل از آن، با نشست‌های بیشماری که اینجا برگزار شد، شما را تحت فشار گذاشتیم. بنابر این شما به واقع بخشی از یک سفر عجیب بودید که به یک نتیجه تاریخی منتهی شد، شما می‌توانید آن را همیشه با خود داشته باشید.»

کری ادامه داد: « ... حتی می‌توانید کمی پیاز داغ قضیه را زیاد کنید و برای نوه‌هایتان تعریف کنید که چگونه در یک اتاق نشستید و ظریف را مجبور کردید که در برابر قدرت متقاعدکننده شما، تسلیم شود.»


ادامه مطلب



[ جمعه 7 خرداد 1395  ] [ 6:04 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
 التزام مرحوم قاضی به غسل جمعه و اسراف نکردن آب 
 

 

کد خبر: ۷۴۶۱۰
تاریخ انتشار: ۰۷ خرداد ۱۳۹۵ - ۱۳:۱۰
 

 

التزام مرحوم قاضی به غسل جمعه و اسراف نکردن آب  

پدرم نقل کرد: روز جمعه‌ای به منزل آقای قاضی رفتم، بعد از اتمام روضه چند نفری نشستند و مشغول صحبت شدیم، نزدیک زوال که شد آقای قاضی فرمود: ببخشید، اگر اجازه بدهید من یک غسل جمعه‌ای بکنم؛ چون من ملتزم به انجام آن هستم.

عقیق:یکی از اشخاصی که به مرحوم آقای قاضی علاقه داشت و رابطه دوستی و رفاقت با هم داشتند مرحوم آیت الله میرزا باقر زنجانی (متوفی 1394ق) بود که از مدرسین ممتاز و مجتهدین نامی نجف به شمار می‌رفت.

فرزند معظم‌له جناب حجة الاسلام شیخ محمود زنجانی نقل کردند: «پدرم صمیمیت زیادی با مرحوم قاضی داشت و از جوانی با هم دوست و رفیق بودند. البته ایشان در سلک و روش عرفانی مرحوم قاضی نبود و چه‌بسا هم به‌طور مطلق قبولش نداشت ولی سیّد را شخصی اهل معنی و بزرگوار می‌دانست. روزهای جمعه که در منزل آقای قاضی روضه برقرار می‌شد، تشریف می‌برد و ایشان هم برای روضه منزل ما می‌آمدند.

پدرم نقل کرد: روز جمعه‌ای به منزل آقای قاضی رفتم، بعد از اتمام روضه چند نفری نشستند و مشغول صحبت شدیم، نزدیک زوال که شد آقای قاضی فرمود: "ببخشید، اگر اجازه بدهید من یک غسل جمعه‌ای بکنم؛ چون من ملتزم به انجام آن هستم". و پس از آن بلند شد و در ایوان منزل عریان شده و لنگی به کمر بست و یک پارچ کوچک را که در حدود دو لیوان آب می‌گرفت پر از آب کرده در کنار خود گذاشت، سپس پارچه‌ای را داخل پارچ کرده و خیس نمود و با آن سر خود را مرطوب کرد پس از آن صورت، بعد بدن و بالاخره تمام بدن را خیس کرد و سپس با حوله پاک نمود و لباسهایش را پوشیده و نزد ما آمد و نشست. ما که متعجبانه به ایشان نگاه می‌کردیم گفتیم: آقای قاضی! غسل شما این بود؟!

قاضی فرمود: "بلی! این غسل سنت {مستحب} است که در آن نباید اسراف بشود". و ما از این رفتار بی‌آلایش و بدون تکلف ایشان بسیار تحت تأثیر قرار گرفتیم».

 

 

پی نوشت:

کتاب اسوه عارفان ــ ص174

منبع:تسنیم


ادامه مطلب



[ جمعه 7 خرداد 1395  ] [ 6:03 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
حزب‌الله، فرماندهان شهید بسیاری را تقدیم خط مقاومت کرده است

پايگاه اطلاع رسانی خبر فوری گزارش می دهد:مسئول روابط خارجی 

حزب‌الله لبنان گفت: حزب‌الله، فرماندهان شهید بسیاری را تقدیم خط مقاومت کرده است.

 
  کد خبر: 64122   تاريخ انتشار: 1395/02/25 - 07:33 ب.ظ

پايگاه اطلاع رسانی خبر فوری گزارش می دهد:حزب‌الله، فرماندهان 

شهید بسیاری را تقدیم خط مقاومت کرده استبه گزارش خبرنگار دفاعی امنیتی گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان؛ شیخ علی دعموش مسئول روابط خارجی حزب‌الله لبنان در حاشیه مراسم بزرگداشت شهید بدرالدین در جمع خبرنگاران با اشاره به خصوصیات این شهید اظهار داشت: شهید بدرالدین از زمان حمله ارتش اسرائیل به جنوب لبنان در خط مقاومت بود و از کیان کشور دفاع کرد.

وی با اشاره به اینکه مقاومت اسلامی لبنان فرماندهان و شهدای بسیاری را در راه مقاومت تقدیم کرده است ، تصریح کرد: این اولین باری نیست که ما فرماندهان بزرگمان را از دست می‌دهیم و حزب‌الله به حرکت پرشتاب خود در خط مقاومت ادامه می‌دهد و ما در گذشته هم شهید عباس موسوی و شهید عماد مغنیه را داشتیم.

وی در پایان خاطر نشان کرد: شهید مصطفی بدرالدین معتقد بود که من برنمی‌گردم الا با پرچم پیروزی یا با شهادت.


ادامه مطلب



[ جمعه 7 خرداد 1395  ] [ 6:19 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

 
 
 

تصاویردیده نشده احمداسماعیلی کریزی
 
 
  • 1like
  • 0comments
  • 1like
  • 0comments
  • 1like
  • 0comments
  • 1like
  • 0comments
  • 2likes
  • 0comments
  • 2likes
  • 0comments
  • 1like
  • 0comments
  • 1like
  • 0comments
  • 2likes
  • 0comments
  • 2likes
  • 0comments
  • 2likes
  • 0comments
  • 1like
  • 0comments
  • 3likes
  • 0comments
مرز مهران،
  • 1like
  • 0comments
  • 1like
  • 0comments
  • 1like
  • 0comments
  • 1like
  • 0comments
  • 2likes
  • 0comments
  • 2likes
  • 0comments
  • 2likes
  • 0comments
  • 2likes
  • 0comments
  • 3likes
  • 0comments
  • 4likes
  • 0comments
  • 6likes
  • 0comments

ادامه مطلب



[ جمعه 7 خرداد 1395  ] [ 6:18 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
  

اشعار ولادت حضرت رقیه بنت الحسین(س) - مهدی نظری

 

عجب شبي ست كه يك ماه منظر آوردند

براي هاشميان باز مادر آوردند

 

زبس حسين دلش تنگ روي مادر بود

شبيه مادرش اينبار دختر آوردند

 

مثال عمه خود كافتخار حيدر بود

به دختران جهان دختري سرآوردند

 

درست مثل زمان تولد زهرا

سه آيه اي به بلنداي كوثرآوردند

 

براي اينكه بگيرند گاهوارش را

هزار مريمُ آسيه از در آوردند

 

عجيب نيست كه عباس ماه هديه كند 

شبي كه حضرت زهراي ديگر آوردند

 

براي اينكه غزلهاي حق شود كامل  

سه بيت از صدُ چارده غزل درآوردند

 

اگرچه حضرت زهرا ز نسل احمد بود

رقيه را ولي از نسل حيدر آوردند

 

از اين به بعد صفادر قبيله رايج شد

رقيه آمد و باب همه حوائج شد     

 

رسيد تاكه شفاعت كند جزا ما را

رسيد تا ببرد تا كوير دريارا

 

نشست در بغل عمه زينبش گويا: 

خديجه دربغلش داشت باز زهرا را   

 

به يوسفي كه ته چاه بود وحي رسيد

بگير دامن شيرين زبان آقا را

 

زبس كه آينه فاطمه ست اين دختر       

رسيدبانفسش جان دهد مسيحارا

 

به خنده هاي قشنگش كه باغ رضوان است

ربوده است دل عمه ها و بابا را

 

به پاي دل برو پشت در امام حسين      

كه بشنوي همه دم نغمه هاي لالا را

 

براي اينكه به افلاك هم سري بزند

مكان بازي خود كرده دوش سقارا

 

نگاه كن به خودت كشته مرده اش هستي ؟

شب ولادت بي بي ست زين جهت مستي

 

ستاره چون گل سر بود روي گيسويش 

حسين فاطمه را مست گرده از بويش

 

ملائكه همه خيل سپاه او هستند     

فرشته ها همه هستند خادم كويش     

 

اگركه عشق علي جاري است در رگهاش

نشان قدرت مولاست روي بازويش      

 

زبان اوست كه دارد نشان تيغ علي

جمال حضرت زهرا نشسته بر رويش

 

رقيه بود كه نامش يزيد را لرزاند

هلال ماه محرم هلال ابرويش 

 

دو گوشواره او هديه علي اكبر      

و هديه هاي عمو بود هر النگويش 

 

بدور ماه رخش جبرئيل مي گرديد

و هركه خورد به چشمش خليل مي گرديد

 

ميان چشم ترش كوهي از حيا دارد  

رقيه است جلالي به ناكجا دارد

 

اگر كه جمله ربند اوست يازهرا

براي اينكه لبش عطر مرتضي دارد

 

ز روز اول ميلاد او مشخص بود  

شبيه عمه ی خود ميل كربلا دارد       

 

به خاطر گل روي حسين فاطمه است 

نگاه مرحمتي هم اگر به ما دارد

 

گدايي در او پادشاهي دلهاست    

گدائيش قد باغ جنان بهادارد

 

شبي كه برسرسجاده مي نشيند او  

زخاك تادل افلاك رد پادارد 

 

اگر كه خادم اويي بناز برنفست

چراكه باغ جنان است قمري قفست

 

سرحسين سر ني گرفت جانش را 

گرفت ضربه سيلي همه توانش را

 

كبوترانه رسيد و اسير بابا شد

فراق روي پدر سوخت آشيانش را 

 

چه شد كه از سرمركب به روي خاك افتاد

گمان كنم كه پليدي بريد امانش را

 

زضرب سيلي دشمن كبود شد اما 

شكست كعب ني آنروز استخوانش را 

 

همان كه بين طبق ديد رأس بابا را

وهديه كرد به سر،‌قامت كمانش را

 

چه شد كه آن زن غساله در شب دفنش

نشُست آن بدن مثل ارغوانش را

 

چه شد كه سهم نگاهش صد آسمان غم شد 

سه سال داشت ولي سرو قامتش خم شد

 

مهدی نظری

 

*******************

 

 اشعار ولادت حضرت رقیه(س) ـ مسعود اصلانی

 

دوره ي غربت دلم سر شد

آسمان و زمين منور شد

 

حال و روز خراب ديروزم

با کرامات عشق بهتر شد

 

دام و دانه نشان من دادند

خود به خود اين دلم کبوتر شد

 

مثل يک آسمان باراني

چشمم از شوق مقدمي تر شد

 

بار ديگر حسين بابا شد

و عروس مدينه مادر شد

 

دختري را که عمه بوسيده

روي دست حسين خوابيده

 

آمده دختري که باباييست

خنده هاي پدر تماشاييست

 

چقدر کودکانه تا دم صبح

عمه گرم نواي لالاييست

 

بين گهواره ي دو دست عمو

چه پري قشنگ زيباييست

 

بي جهت دل نبرده از بابا

چقدر خنده هاش روياييست

 

حضرت فاطمه دوباره رسيد

قد و بالاي او چه زهراييست

 

بايد اين ناز را عمو بخرد

دخترک آمده که دل ببرد

 

ماه شبهاي خانه رويش بود

عطر ياسي ميان مويش بود

 

گل سر داشت از ستاره ي شب

عالمي مست هاي و هويش بود

 

هر زماني که ميل بازي داشت

جاي او شانه ي عمويش بود

 

علي اکبر شبانه مي آمد

پيش خواهر و قصه گويش بود

 

چادرش چه ناز سر مي کرد

بوسه هاي پدر به رويش بود

 

رشته ي جان عمه گيسويش

هديه هاي عمو النگويش

 

دختري که نگار بابا بود

در نگاهش هزار دريا بود

 

صورتش را نسيم مي بوسيد

صورتي را که مثل زهرا بود

 

گيسوانش به دست شانه ي عشق

  هر زماني که پيش بابا بود

 

ساعتي که با عمويش بود

چقدر لحظه هاش زيبا بود

 

کس نديدست که زمين بخورد

جايگاهش هميشه بالا بود

 

غصه با بي کسي تباني کرد

آرزوهاش را خزاني کرد

 

مسعود اصلانی

 

 
*******************
 
 
اشعار ولادت حضرت رقیه(س)

 

هر که از عشق رنگ و بو دارد

هر چه هم باشد آبرو دارد

 

گر چه از عشق بارها گفتند

باز هم جای گفتگو دارد

 

بردن نام عشق جایز نیست

جز بر آنکه لبش وضو دارد

 

کیست این خانم سه ساله ی عشق

که پدر هم هوای او دارد

 

هر چه کردم مرا دمشق نبرد

دل من نیز آرزو دارد

 

نه مگر می شود بغل نشود

نه مگر می شود عمو دارد

**

بال جبریل با پرش خوب است

آسمان با کبوترش خوب است

 

عاشقان مثل ابر بارانند

از همه چشمها ترش خوب است

 

به گرفتاریم نگاه مکن

جاده ی عشق آخرش خوب است

 

گر چه طفل پسر نمک دارد

ولی این بار دخترش خوب است

 

از همه دختران هر آنکس که

رفته باشد به مادرش خوب است

 

بهر بالا نشینی خانم

شانه های برادرش خوب است

**

ای مسیحای آشنای حسین

خنده هایت گره گشای حسین

 

ای که وقت نزول آیه ی عشق

چادرت می شود حرای حسین

 

من چکیده شدم به پای شما

تو چکیده شدی برای حسین

 

آفریده شدم برای شما

آفریده شدی برای حسین

 

عاقبت می شوم فدای شما

عاقبت می شوی فدای حسین

 

من خمیده شدم برای شما

تو خمیده شدی برای حسین

 

من تکیده شدم برای شما

تو تکیده شدی برای حسین

 

هر چه باشد تو عمه ی مایی

زینب دوم سرای حسین

**

یاد تو یاد مادر آورده

کیست اشک تو را در آورده

 

این همه پیش عمه گریه نکن

حاجتت می شود بر آورده

 

ای فرشته بلند شو از خواب

یک نفر آمده سر آورده

 

شوق وصل یتیم گونه ی توست

که طبق را جلوتر آورده

 

آنکه برده است گوشواره ی تو

داد عباس را در آورده

 

دخترم ای فرشته ام چه کسی

گوشوار تو را در آورده

**

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 
******************
 
اشعار ولادت حضرت رقیه(س) - یوسف رحیمی

 

مسیحای قبیله

  

 دختری آمد از قبیله ی نور

 نذر راهش سبد سبد احساس

 صورتش مثل قاب نرگس بود

 سیرتش روح صد گلستان یاس

 *

 هر فرشته که می رسید از راه

 یا اگر جبرئیل می آمد

 به پر روسری گلدارش

 تا ببندد دخیل می آمد

 *

 هر سحر بوسه می گرفتند از

 مقدمش کاروانی از خورشید

 یاسها چلچراغ ایوانش

 با همان بالهای سبز و سپید

 *

 تا که لب را به خنده وا می کرد

 دل هر ماهپاره را می برد

 هر دلی را به لطف لبخندش

 به خدا تا خود خدا می برد

 *

 ساره ، آسیه ، هاجر و مریم

 زائر هر شب نگاه او

 و شکوه تمام این دنیا

 گرد و خاک غبار راه او

 *

  به صفات حمیده اش سوگند

 آینه دار حُسن زهرا بود

 خاک راهش شفای هر دردی

 او مسیحا تر از مسیحا بود

 *

 در میان قبیلهِ ی خورشید

 در دل هر ستاره جایی داشت

 و روی موج آبی دلها

 مثل مهتاب رد پایی داشت

 *

 آسمان است و گوشواره ی او

 خوشه های طلایی پروین

 مستجاب الدعاست این بانو

 عطر سبز قنوت او آمین

 *

 عطر باغ بهشت دارد او ؟

 که شبیه نسیم می آید

 یا به روی قنوت پرواز

 بال هر یاکریم می آید

 *

 خاک بوسش فرشته ، تا می شد

 او برای نماز آماده

 بال پرواز ربنایش بود

 عطر سیب و ضریح سجاده

 *

 آسمان مدینه ی دل را

 مهر و ماه و ستاره ، کوکب بود

 بین این خانواده این دختر

 همه ی عشق عمه زینب بود

 *

 نه فقط عشق حضرت زینب

 آرزو و امید عباس است

 زینت آسمان آبی

 شانه های رشید عباس است

 *

 جلوه دارد میان چشمانش

 همه ی مهربانی ارباب

 گل بریزید آمده از راه

 دختر آسمانی ارباب

 *

 آسمانها ستاره می ریزد

 جبرئیل از جنان به پای او

 دسته گل می فرستد از جنت

 فاطمه مادرش برای او

 *

 مریم است این و یا خود زهراست

 که حریمش پر از کرامات است

 تا قیام قیامت این بانو

 افتخار تمام سادات است

 *

 از ضریح بهشتی اش هر دم

 عطر جانبخش لاله می آید

 تا همیشه صدای جانسوز

 گریه ی یک سه ساله می آید

 *

 اعتکاف بنفشه و لاله

 روی لبهای او چه دیدن داشت

 و حدیث دل شکسته ی او

 از زبانش بسی شنیدن داشت

 *

 کربلا بود و نیزه و شمشیر

 کربلا بود و خنجر و دشنه

 کربلا بود و هرم آن صحرا

 کربلا بود و کودکی تشنه

 *

 کربلا بود و ناله ی طفلی

 که چه غمگین به گوش می آمد

 کودکی که ز هوش می رفت و

 به چه سختی به هوش می آمد

 *

 کربلا بود و مشک خالی و

 دست از تن جدای سرداری

 ماند روی زمین نمناکی

 بیرق خاکی علمداری

 *

 کربلا بود و بین آن گودال

 آیه های شکسته ی یاسین

 جامه ی پاره پاره ی یوسف

 بدن غرق خون بنیامین

 *

 اسبی از سمت سرخی گودال

 خسته و بی سوار می آمد

 و دلم با حقیقت تلخی

 داشت کم کم کنار می آمد

 *

 پیش چشمان خون گرفته مان

 از حرم عطر سیب را بردند

 به روی نیزه ها سر هفتاد

 سینه سرخ غریب را بردند

 *

 دستهای کبود و خسته مان

 بین زنجیر ها که بسته شدند

 بعد با نعل تازه ی مرکب

 سینه ی لاله ها شکسته شدند

 

یوسف رحیمی

 
*******************
 
 
اشعار میلاد حضرت رقیه بنت الحسین(س) - مجید تال
 

کاشف الکرب ابالفضل شدن

 

داشت آن روز زمین قصه ای از سر میخواند

قصه ی دیگری از یاس معطر می خواند

رخ مولود چنان با رخ مادر میخواند

که پدر زیر لبی سوره ی کوثر میخواند

 

خانه غوغا شده ،انگار زمان برگشته

نکند حضرت زهرا به جهان برگشته

 

نه فقط دور و بر خانه ی او همهمه است

عرض تبریک به ارباب برای همه است

زینب آیینه به کف بر لبش این زمزمه است

به خدا خون علی در رگ این فاطمه است

 

دختری که نفسش جلوه ی زهرا دارد

پدرش بوسه به دستش بزند جا دارد

 

فاطمه پر زده اما برکاتش باقی است

راه باز است ببینید صراطش باقی است

هم خدا هست هم این قوم حیاتش باقی است

حال اگر نیست پیمبر صلواتش باقی است

 

کار خورشید به ناخواه درخشندگی است

کار هر لحظه ی این طایفه بخشندگی است

 

تو که بالای سرت نور امامت داری

جزء این طایفه ای دست کرامت داری

محشری گشته به پا باز قیامت داری

چون که بر دوش ابالفضل اقامت داری

 

وقت پرواز تو افلاک به هم می ریزد

تا می آیی به زمین خاک به هم می ریزد

 

آمدی نازترین یاس معطر باشی

در دل خسته ی ما عاطفه پرور باشی

آمدی چند بهاری گل اکبر باشی

نفسی هم شده همبازی اصغر باشی

 

باز لبخند بزن عشق خریدار تو است

کاشف الکرب اباالفضل شدن کار تو است

 

تو که در دلبری ازما مثَل بابایی

اسم بابا که می آری غزل بابایی

چشم بد دور چه شیرین بغل بابایی

ساده،شیرین و صمیمی عسل بابایی

 

دم به دم می وزد از هر نفست بوی بهشت

دختر حضرت اربابی و بانوی بهشت

 

یاد دادید به ما رنج کشیدن زیباست

پس از این فاصله تا شام پریدن زیباست

پابرهنه شدن و جامه دریدن زیباست

بعد هم پای ضریح تو رسیدن زیباست

 

عاشقم عاشق عشقی که تو در آن باشی

عشق من شهر دمشقی که تو در آن باشی

 

زائری آمده در قلب تو جا می خواهد

صحن زیبای تورا دیده، صفا می خواهد

یک نفر آمده و اذن دعا می خواهد

او مسیحی است ولی از تو شفا می خواهد

 

باز باشوق یکی چادر کوچک آورد

دختری نذر نگاه تو عروسک آورد

یاد آن روز می افتم که اسیرت کردند

اول کودک ات بود که پیرت کردند...

 

مجید تال

 

 
*******************
 
 
 
اشعار ولادت حضرت رقیه(س) - محمد بختیاری
 
 

دامن شب ستاره باران است

جلوه‌اي از خدا نمايان است

 

كودكي آمده كه گيسويش

شرح واليل و قدر قرآن است

 

ليلي ايل سبز حورشيد است

آيه‌هاي قدش فراوان است

 

هركسي دل نداده بر دستش

روز محشر بدان پشيمان است

 

برتر از فهم و درك انسان‌هاست

خادم خادمش سليمان است

 

خشت اول به نام او نشود

خانه از پايبست ويران است

 

آمد آيينه‌ي جمال و جلال

دستگير اي محول‌الاحوال

 

محمد بختیاری


ادامه مطلب



[ جمعه 7 خرداد 1395  ] [ 5:32 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
اشعارولادت حضرت رقیه سلام الله علیها ـ مجموعه اول

 

اشعارولادت حضرت رقیه

اشعارولادت حضرت رقیه سلام الله علیها – محمد بختیاری

زنده هستم به عشق دلداری
به امید طلوع دیداری

گاه دنبال زندگی هستم
گاه دنبال چوبه‌ی داری

جرعه‌ای نور ، کاسه‌ای خورشید
مرحمت کن به قلب بیماری

با خیال تو دائم‌الذکرم
موقع خواب و وقت بیداری

ما گرفتار عشق مولائیم
ای به قربان این گرفتاری

شعله‌ی عشق خانمان سوز است
عشق در اصل آتش افروز است

مثل صبح بهار بیدارم
دور تو در مدار تکرارم

لب به لب ابر و باد و بارانم
آسمانم ولی نمی‌بارم

در تکاپوی نور سرزده‌ام
تازه‌ام میل عاشقی دارم

از همان اول تولد ، نه
قبل از آن کرده‌ای گرفتارم

چه بهشتی چه دوزخی باشم
دست از این عشق برنمی‌دارم

خاک عاشق به گریه گِل شده است
دل ما با رقیه دل شده است

موجی از شور و همهمه آمد
دور قنداقه زمزمه آمد

چشم عباس باز روشن شد
دلبر شاه علقمه آمد

کوری چشم دشمنان علی
باز هم بوی فاطمه آمد

فاتح ماجرای کوفه و شام
باعث عزت همه آمد

و برای غرور و غیرت و اشک
معنی و وصف و ترجمه آمد

چه بگویم به وصف این دختر
که هلاکش شده علی‌اکبر

پریِ قصه‌های رؤیایی
چقدر تو شبیه زهرایی

زانوی غم بغل نگیر عشقم
گرچه زخمی ولی مسیحایی

عمه قربان اشک چشمانت
که عزادار مشک سقایی

من که گفتم پدر سفر رفته
از چه در انتظار بابایی

ناگهان یک طبق رسید از راه
با چه شوری و با چه غوغایی…

عکس ولادت حضرت رقیه

 

اشعارولادت حضرت رقیه سلام الله علیها – محمد ناصری

او سفیر نهضت کرب و بلاست
پنجه های کوچکش مشکل گشاست

ناز او را عمه جانش می خرد
خندۀ او از حسین دل می برد

طفل اما بر بزرگی فاطمه ست
پارۀ قلب حسین فاطمه ست

طفل اما مثل زینب شیر بود
گرچه کودک بود اما پیر بود

یک سه ساله دختر اما عالمه
صورتش سیب دو نیم فاطمه

طفل اما نور چشمان حسین
ذکر لالاییش قرآن حسین

طفل اما کوه رنج و درد بود
دختری کوچک ولیکن مرد بود

آسمان مبهوت طنازی اوست
حضرت عباس همبازی اوست

دست زینب شانه بر مویش زده
شاه عالم بوسه بر رویش زده

درد عالم را مداوا می کند
با نگاهش کار عیسی می کند!

ماورای درک و عقل این و آن
عمه ی با غیرت صاحب زمان

من فدای نام دلجویش شوم
کاش روزی زائر کویش شوم…

عکس ولادت حضرت رقیه

اشعارولادت حضرت رقیه سلام الله علیها – محسن عرب خالقی

منم و آسمانِ زیبایی
کهکشانی همه تماشایی
منم و روح های روحانی
صاحبان دَم مسیحایی
منم و خانواده ای که خدا
خلقشان کرده است رویایی
من غلام قبیله ای هستم
که غلامیش، باشد آقایی
هرکدامی که نامشان ببری
قبله هستند خود به تنهایی
پسرانِ قبیله مادری اند
دختران قبیله بابایی

دخترانش اگر چه لیلایند
همه مجنونِ عشق زهرایند

همه آب ها که دریا نیست
همه رنگ ها که زیبا نیست
آسمان گر چه هست بالا لیک
هر کجایی که عرش اعلا نیست
گر چه مجنون زیاد هست اما
هر که معشوق شد که لیلا نیست
گر چه از نسل فاطمه اما
هر کسی که شبیه زهرا نیست

ای شکوهِ مثالی زهرا
چون تو کس نیست تالی زهرا

پدرت باز شوق دختر داشت
در سر خود هوای کوثر داشت
سخت دلتنگ روی مادر بود
دلی عاشق چنان کبوتر داشت
در قنوتی تمام بارانی
تا که سر را بر آسمان بر داشت
تو رسیدی و بعد از آن بابا
در کنارش دوباره مادر داشت
از سر شوقِ دیدنت ارباب
یکسره دیده سوی خواهر داشت

که رسیده است مادر سادات
خواهرم نذر مقدمش صلوات

تا خدا سایه گستر دنیاست
سایه ی تو همیشه بر سر ماست
تو عنایت شدی اگر بر خاک
از عنایات عالم بالاست
چشمه ای از کرامتت خورشید
قطره ای از محبتت دریاست
مادر تو طلیعه ی نور است
پدر تو امام عاشوراست
همه ی عشق حضرت ارباب
از لبانت شنیدن باباست

روز اول تو را خدای حسین
آفریده فقط برای حسین

پلک هایت اگر شده سنگین
خوش بخواب ای حقیقت شیرین
چشم خود را ببند و در رویا
خواب مادربزرگِ خویش ببین
بین رویا به روی زانویِ
جدّ والا مقام خود بنشین
بی تو شیرین زبانِ شهر دمشق
بی نمک هست سفره ی رنگین
بی تو در سفره از گلوی عمو
نرود هیچ آب خوش پایین
من دعا می کنم بیا امشب
این دعای مرا بگو آمین

ای خدا جان دختر جانان
فرج صاحب الزمان برسان

ای همه عشق حضرت باری
شب ز نیمه گذشته بیداری
کاروان می رود بخواب آرام
که در آغوش عمه جا داری
تا که دوش عموست لازم نیست
بر زمین پای خویش بگذاری
ترس دارم خدای نا کرده
به گل پای تو رود خاری
یا که آیینه ی رخ زهرا
به تو سنگی رساند آزاری

تو کجا در خرابه خانه کجا؟
تو کجا ضرب تازیانه کجا؟

عکس ولادت حضرت رقیه

اشعارولادت حضرت رقیه سلام الله علیها – حسین قربانچه

باید سخن جاری شود تا ما بخوانیم
باید خدا روزی کند نوکر بمانیم

باید ز بالا گفت و از بالا مدد خواست
چون نوکر ایل و تبار آسمانیم

با دادن گیسو به دست صاحب خویش
باید اطاعت داشت تا که می توانیم

باید سلوک عشق بازی را بپوئیم
اینگونه در سِلک رقیه جاودانیم

باید دمی محیا تر از عیسی رسد تا
کشتی احساسات مردم را برانیم

عیسی مسیح کوچکِ دنیا رقیه
هذا مقام المستجیر یا رقیه

زرینه خو سیمینه رو ای گوهر عشق
دل را به غارت میبری ای دلبر عشق

زهرا و زینب میشوی تا اینکه باشی
هم مادر و هم خواهر و هم دختر عشق

چون تاجی از یاقوت و مروارید عوض شد
جای تو با عمامهء روی سر عشق

آهِ تو صد تیغ دو دم دارد درونش
ای ذوالفقار بی قرار لشگر عشق

آغوش بابا منتظر مانده بیا و
شیرین زبانی کن به روی منبر عشق

من زندگی را وقف نام عشق کردم
تصمیم دارم تا که دور تو بگردم

با دستهای کوچکت چه دستگیری
سائل هر آنچه باشد آن را می پذیری

دل را روانه کردم از اینجا به کویت
دارم امید امشب تو دستم را بگیری

اسمِ تو را بردم جوابم را خدا داد
فرقی ندارد تو همان جوشن کبیری

چون سنگهایِ بارگاهت رو سپید است
هر بار زائر می شود آنجا فقیری

این گنبدِ کاشی و سنگ اسرار دارد
یک از هزارش این بود که بی نظیری

از آن خرابه که در وادی آن حرم شد
جنگیدن مردانهء تو باورم شد

باید زر اندوده کند بابا تنت را
باید ز خار و خس بگیرد گلشنت را

تکرار کن بابا و عمه دوست دارند
وقتِ نمازت شکل قامت بستنت را

بابا به این امید میبوسد رخت را
تا بنگرد روزی عروسی کردنت را

آغوش عباس است مشتاق تو هر بار
پیش عمو کج مینمایی گردنت را

وقتی سرِ دوش اباالفضلی محال است
خار بیابانها بگیرد دامنت را

تو تا قیامت تا دم محشر بزرگی
در کربلا تو وارث مادربزرگی

آتش زبانه می کشد روزی ز جانت
حق میدهم باشد پدر دل ناگرانت

انگشت دشمن بر دهانت مینشیند
پس روشن است از چیست این لکنت زبانت

آنقدر در خار بیابان میدوی تا
از پیکرت بیرون رود تاب و توانت

وای از زمانی که میوفتی از بلندی
وای از شکاف دنده ات از استخوانت

وای از تماشایِ سری بالایِ نیزه
وای از لباسِ عمه ها و خواهرانت

ای خاک عالم بر سر شاعر چه دیدی
خوابیده بودی با لگد از جا پریدی

عکس ولادت حضرت رقیه

اشعارولادت حضرت رقیه سلام الله علیها – محمدحسین رحیمیان

با فقیران زمین باز خدا راه آمد
مژده ای آمده که سوگلی شاه آمد
آمد از راه شب ذره نوازی حسین (ع)
نمک سفره شاهانه این ماه آمد
به دل سرد زمین باز امیدی داند
یاس خوش عطر و گلاب حرم الله آمد
همه ناخواسته گشتند نمک گیر حسین
پیش از خواهش ما عیدی دلخواه آمد
نیست در هیچ کجایی خبر از تنهایی
قبله بی کسی هر دل آگاه آمد
کوری چشم بخیل همه عایشه ها (…)
همه جا پر شده که فاطمه(س) از راه آمد

حضرت زهره زهرای حرم آمده است
زینت شانه سقای حرم آمده است

رفت خورشید ز رو وقت درخشیدن تو
ماه بیچاره شد از موقع تابیدن تو
کاشف الکرب حسین(ع) بعد عموجان هستی
می رود غم ز دلش در عوض دیدن تو
چه قدر در دل دریای عمو جاداری
نشود خسته ابالفضل(ع) ز بوسیدن تو
خنده بر صورت زهرایی تو می آید
عمه ات هست فقط عاشق خندیدن تو
علی ِ اکبر و عباس و حسین و زینب
آب گردد دلشان موقع رنجیدن تو
مهریان دختر ارباب گدایی به خدا
دست خالی نرود موقع بخشیدن تو
کودک و این همه اوصاف و جلال و جبروت
به خدا نیست غلط معجزه نامیدن تو

محشری ، معجزه ای ، بی بدلی غوغایی
دختری نیست به اندازه تو بابایی

تو طبیبی و به هر درد دوایی داری
مرتضی زاده ای و دست شفایی داری
به خداوند قسم فاطمه در فاطمه ای
چه وقاری چه جلالی چه حیایی داری
هر کسی هست کسی بندگی ات را کرده
هرکجا ملک خدا هست گدایی داری
نام تو معجزه حضرت عیسی دارد
مثل بابا دم انگشت نمایی داری
چشم ها خیره شد از گریه طوفانی تو
مثل زینب دل از ترس رهایی داری
آن قدر ناله زدی تا پدر آمد با سر
همه دیدند به ویرانه خدایی داری

طعنه زد چشم پر از آب تو بر آب فرات
پدر از گریه تو گشت قتیل العبرات

حضرت فاطمه دوم این ایل و تبار
مانده ام من تو کجا چادر پر گرد و غبار !
عاشقی را تو فقط یاد به مجنون دادی
یک شبه پیر شدی پای غم دوری یار
وای من پیر ترین کودک تاریخ تویی
بر یتیمی نشده هیچ کس این قدر دچار
دم افطار به یاد شکم خالی تو
می شود هر رمضان چشم همه ابر بهار
دست سنگین همه شهر به جانت افتاد
تا که آب آور لبهای تو شد نیزه سوار
دلم از بی کسیت آب شده ای بانو
دردل بر و بیابان به تو دادند مزار

هر کجا حرف تو شد سوخت تمام جگرم
اسوه کودک بحرین فدای تو سرم

عکس ولادت حضرت رقیه

اشعارولادت حضرت رقیه سلام الله علیها – توحید شالچیان ناظر

کم نیست گدا اگر کرم بسیار است
تا هست عطای دلبرم بسیار است

از سفره ی با برکت دستان کریم
هر قدر به خورجین ببرم بسیار است

از درگه یار اگر که پا پس بکشم
فهمیده ام الحق ضررم بسیار است

هر چند که در نهایتش وصل خوشست
خار و خس راه لاجرم بسیار است

تا هست نفس به سینه ام میگویم
تا سوریه قصد سفرم بسیار است

عمریست هوای عشق در سر دارم
طوف حرم دمشق در سر دارم

در زمره ی عشاق سرآمد هستیم
خاک کف پای آل احمد هستیم

ای آینه ی بی کم و کسر مادر
تو فاطمه یا او تو؟ مردّد هستیم

با پای برهنه گاه در صحن رضا
زائر به نیابت تو مشهد هستیم

بر لعنت آن کسی که شد منکر تو
تا آخر عمرمان مقید هستیم

بگذار که اَنگ این و آن را بخوریم…
بگذار بگویند که مرتد هستیم

جُرمیست جُرم عشق و ما متهمیم
نزد عقلای شهر نا محترمیم

در بین مسیر بی محابا گریه
پای آبله و درد سراپا گریه

این خاطره ی تلخ زد آتش جگرش
یک مشک…هزار تیر…سقا…گریه…

آموخته درس عاشقی با این ها :
گودال…سرِ بریده…بابا… گریه

سر آمد و سر آمده صبرش از شوق
مانده ست تبسّم بکند یا گریه

میخواست که درد و دل کند با بابا
ناگه نفسش بریده شد با گریه

عکس ولادت حضرت رقیه

اشعارولادت حضرت رقیه سلام الله علیها – مهدی نظری

عجب شبی ست که یک ماه منظر آوردند
برای هاشمیان باز مادر آوردند

زبس حسین دلش تنگ روی مادر بود
شبیه مادرش اینبار دختر آوردند

مثال عمه خود کافتخار حیدر بود
به دختران جهان دختری سرآوردند

درست مثل زمان تولد زهرا
سه آیه ای به بلندای کوثرآوردند

برای اینکه بگیرند گاهوارش را
هزار مریمُ آسیه از در آوردند

عجیب نیست که عباس ماه هدیه کند
شبی که حضرت زهرای دیگر آوردند

برای اینکه غزلهای حق شود کامل
سه بیت از صدُ چارده غزل درآوردند

اگرچه حضرت زهرا ز نسل احمد بود
رقیه را ولی از نسل حیدر آوردند

از این به بعد صفادر قبیله رایج شد
رقیه آمد و باب همه حوائج شد

رسید تاکه شفاعت کند جزا ما را
رسید تا ببرد تا کویر دریارا

نشست در بغل عمه زینبش گویا:
خدیجه دربغلش داشت باز زهرا را

به یوسفی که ته چاه بود وحی رسید
بگیر دامن شیرین زبان آقا را

زبس که آینه فاطمه ست این دختر
رسیدبانفسش جان دهد مسیحارا

به خنده های قشنگش که باغ رضوان است
ربوده است دل عمه ها و بابا را

به پای دل برو پشت در امام حسین
که بشنوی همه دم نغمه های لالا را

برای اینکه به افلاک هم سری بزند
مکان بازی خود کرده دوش سقارا

نگاه کن به خودت کشته مرده اش هستی ؟
شب ولادت بی بی ست زین جهت مستی

ستاره چون گل سر بود روی گیسویش
حسین فاطمه را مست گرده از بویش

ملائکه همه خیل سپاه او هستند
فرشته ها همه هستند خادم کویش

اگرکه عشق علی جاری است در رگهاش
نشان قدرت مولاست روی بازویش

زبان اوست که دارد نشان تیغ علی
جمال حضرت زهرا نشسته بر رویش

رقیه بود که نامش یزید را لرزاند
هلال ماه محرم هلال ابرویش

دو گوشواره او هدیه علی اکبر
و هدیه های عمو بود هر النگویش

بدور ماه رخش جبرئیل می گردید
و هرکه خورد به چشمش خلیل می گردید

میان چشم ترش کوهی از حیا دارد
رقیه است جلالی به ناکجا دارد

اگر که جمله ربند اوست یازهرا
برای اینکه لبش عطر مرتضی دارد

ز روز اول میلاد او مشخص بود
شبیه عمه ی خود میل کربلا دارد

به خاطر گل روی حسین فاطمه است
نگاه مرحمتی هم اگر به ما دارد

گدایی در او پادشاهی دلهاست
گدائیش قد باغ جنان بهادارد

شبی که برسرسجاده می نشیند او
زخاک تادل افلاک رد پادارد

اگر که خادم اویی بناز برنفست
چراکه باغ جنان است قمری قفست

سرحسین سر نی گرفت جانش را
گرفت ضربه سیلی همه توانش را

کبوترانه رسید و اسیر بابا شد
فراق روی پدر سوخت آشیانش را

چه شد که از سرمرکب به روی خاک افتاد
گمان کنم که پلیدی برید امانش را

زضرب سیلی دشمن کبود شد اما
شکست کعب نی آنروز استخوانش را

همان که بین طبق دید رأس بابا را
وهدیه کرد به سر،‌قامت کمانش را

چه شد که آن زن غساله در شب دفنش
نشُست آن بدن مثل ارغوانش را

چه شد که سهم نگاهش صد آسمان غم شد
سه سال داشت ولی سرو قامتش خم شد


ادامه مطلب



[ جمعه 7 خرداد 1395  ] [ 5:31 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

نگاهی به زندگی حضرت رقیه از ولادت تا شهادت

نغحات صبح؛ پنجم صفر برابر با شهادت دردانه آقا اباعبدالله الحسین (ع) حضرت رقیه (س) است .در متن زیر نگاهی اجمالی به زندگانی کوتاه این گل یاش اهل بیت  ایشان پرداخته شده است.

در بعضى روايات آمده است : حضرت سكينه عليها السلام در روز عاشورا به خواهر سه ساله اى (كه به احتمال قوى همان رقيه عليه السلام باشد) گفت : بيا دامن پدر را بگيريم و نگذاريم برود كشته بشود(سلام الله علیها).
امام حسين عليه السلام با شنيدن اين سخن بسيار اشك ريخت و آنگاه رقيه عليها السلام صدا زد : بابا! مانعت نمى شوم . صبر كن تا ترا ببينم (سلام الله علیها) امام حسين عليه السلام او را در آغوش گرفت و لبهاى خشكيده اش را بوسيد. در اين هنگام آن نازدانه ندا در داد كه :
العطش العطش ، فان الظما قدا احرقنى بابا بسيار تشنه ام ، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است . امام حسين عليه السلام به او فرمود
: كنار خيمه بنشين تا براى تو آب بياورمآنگاه امام حسين عليه السلام برخاست تا به سوى ميدان برود، باز هم رقيه دامن پدر را گرفت و با گريه گفت : يا ابه اين تمضى عنا؟
بابا جان كجا مى روى ؟ چرا از ما بريده اى ؟ امام عليه السلام يك بار ديگر او را در آغوش گرفت و آرام كرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد .

آخرين ديدار امام حسين عليه السلام با حضرت رقيه عليه السلام
وداع امام حسين عليه السلام در روز عاشورا با اهل بيت عليهم السلام صحنه اى بسيار جانسوز بود، ولى آخرين صحنه دلخراش و جگر سوز، وداع ايشان با دخترى سه ساله بود كه ذيلا مى خوانيد:
هلال بن نافع ، كه از سربازان دشمن بود، مى گويد: من پيشاپيش صف ايستاده بودم . ديدم امام حسين عليه السلام ، پس از وداع با اهل بيت خود، به سوى ميدان مى آيد در اين هنگام ناگاه چشمم به دختركى افتاد كه از خيمه بيرون آمد و با گامهاى لرزان ، دوان دوان به دنبال امام حسين عليه السلام شتافت و خود را به آن حضرت رسانيد. آنگاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد:
يا ابه ! انظر الى فانى عطشان .
بابا جان ، به من بنگر، من تشنه ام
شنيدن اين سخن كوتاه ولى جگر سوز از زبان كودكى تشنه كام ، مثل آن بود كه بر زخمهاى دل داغدار امام حسين عليه السلام نمك پاشيده باشند. سخن او آنچنان امام حسين عليه السلام را منقلب ساخت كه بى اختيار اشك از ديدگانش جارى شد. با چشمى اشكبار به آن دختر فرمود:
الله يسقيك فانه وكيلى . دخترم ، مى دانم تشنه هستى خدا ترا سيراب مى كند، زيرا او وكيل و پناهگاه من است .
هلال مى گويد: پرسيدم
اين دخترك كه بود و چه نسبتى با امام حسين عليه السلام داشت ؟
به من پاسخ دادند: او رقيه عليها السلام دختر سه ساله امام حسين عليه السلام است . (سرگذشت جانسوز حضرت رقيه عليها السلام ص 22 به نقل از الوقايع و الحوادث محمد باقر ملبوبى ج 3 ص 192)
به ياد لب تشنه پدر آب نخورد!
عصر عاشورا كه دشمنان براى غارت به خيمه ها ريختند، در درون خيمه ها مجموعا 23 كودك از اهل بيت عليه السلام را يافتند. به عمر سعد گزارش دادند كه اين 23 كودك ، بر اثر شدت تشنگى در خطر مرگ هستند. عمر سعد اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتى كه نوبت به حضرت رقيه عليه السلام رسيد آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوى قتلگاه حركت كرد.
يكى از سپاهيان دشمن پرسيد: كجا مى روى ؟ حضرت رقيه عليه السلام فرمود: (سلام الله علیها) بابايم تشنه بود. مى خواهم او را پيدا كنم و برايش آب ببرم (سلام الله علیها)
او گفت : آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهيد كردند!
حضرت رقيه عليها السلام در حالي كه گريه مى كرد، فرمود:
پس من هم آب نمى آشامم
نيز در كتاب مفاتيح الغيب ابن جوزى آمده است كه ، صالح بن عبدالله مى گويد: موقعى كه خيمه ها را آتش زدند و اهل بيت عليهم السلام رو به فرار نهادند، دخترى كوچك به نظرم آمد كه گوشه جامه اش آتش گرفته ، سراسيمه مى گريست و به اطراف مى دويد و اشك مى ريخت . مرا به حالت او رحم آمد. به نزد او تاختم تا آتش جامه اش را فرو نشانم . همين كه صداى سم اسب مرا شنيد اضطرابش بيشتر شد. گفتم : اى دختر، قصد آزارت ندارم . بناچار با ترس ايستاد. از اسب پياده شدم و آتش جامه اش را خاموش ‍ نمودم و او را دلدارى دادم . يكمرتبه فرمود: اى مرد، لبهايم از شدت عطش ‍ كبود شده ، يك جرعه آب به من بده . از شنيدن اين كلام رقتى تمام به من دست داده ظرفى پر از آب به او دادم . آب را گرفت و آهى كشيد و آهسته رو به راه نهاد. پرسيدم : عزم كجا دارى ؟ فرمود: خواهر كوچكترى دارم كه از من تشنه تر است . گفتم مترس ، زمان منع آب گذشت ، شما بنوشيد گفت : اى مرد سوالى دارم ، بابايم حسين عليه السلام تشنه بود ، آيا آبش دادند يا نه ! گفتم : اى دختر نه والله ، تا دم آخر مى فرمود: (اسقونى شربه من الماء) مى فرمود: يك شربت آب به من بدهيد، ولى كسى او را آبش نداد بلكه جوابش را هم ندادند.
وقتى كه آن دختر اين سخن را از من شنيد، آب را نياشاميد، بعضى از بزرگان مى گويند اسم او حضرت رقيه خاتون عليه السلام بوده است . (حضرت رقيه عليها السلام شيخ على فلسفى ص 13)
كناره سجاده ، چشم به راه پدر بود
از كتاب سرور المومنين نقل شده است : حضرت رقيه عليه السلام هر بار هنگام نماز، سجاده پدر را پهن مى كرد، و آن حضرت بر روى آن نماز مى خواند. ظهر عاشورا نيز ، طبق عادت ، سجاده پدر را پهن كرد و به انتظار نشست . ولى پس از مدتى ، ناگهان ديد شمر وارد خيمه شد.
رقيه عليه السلام به او گفت : آيا پدرم را نديدى ؟ شمر بعد از آنكه آن كودك را در كنار سجاده ، چشم به راه پدر ديد، به غلام خود گفت : اين دختر را بزن . غلام به اين دستور عمل نكرد. شمر خود پيش آمد و چنان سيلى به صورت آن نازدانه زد كه عرش خداوند به لرزه در آمد.
محدث خبير، مرحوم حاج شيخ عباس قمى ((قدس سره )) از كامل بهائى (ج 2 ص 179) نقل مى كند كه : زنان خاندان نبوت در حالت اسيرى حال مردانى را كه در كربلا شهيد شده بودند بر پسران و دختران ايشان پوشيده مى داشتند و هر كودكى را وعده مى دادند كه پدر تو به فلان سفر رفته است باز مى آيد، تا ايشان را به خانه يزيد آوردند. دختركى بود چهار ساله ، شبى از خواب بيدار شد و گفت : پدر من حسين عليه السلام كجاست ؟ اين ساعت او را به خواب ديدم . سخت پريشان بود. زنان و كودكان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست . يزيد خفته بود، از خواب بيدار شد و از ماجرا سوال كرد. خبر بردند كه ماجرا چنين است . آن لعين در حال گفت : بروند سر پدر را بياورند و در كنار او نهند. پس آن سر مقدس را بياوردند و دركنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسيد اين چيست ؟ گفتند: سر پدر توست . آن دختر بترسيد و فرياد بر آورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسليم كرد.

دختري كه باسر نوراني پدر در خرابه شام ملاقات كرد

رقيه(س) دختر خورشيد از تبار نور و از جنس آبي آسمان است. رقيه(س) برهان بزرگ ديگري است بر حقانيت قيام امام حسين(ع) که تنها کسي مي‌تواند چنين به مبارزه و مقابله با ستم برخيزد که مقصدي الهي داشته باشد. پنجم ماه صفر61 سالروز شهادت حضرت رقيه(س) دختر سه ساله امام حسين(ع) است. نام شريفش رقيه، فاطمه و زينب است. پدرشان اباعبدالله الحسين و مادرشان ام‌اسحاق است. ولادت آن حضرت در مدينه بود و در سن سه سالگي يا بيشتر در محرم 61 هجري قمري با پدر بزرگوارشان به کربلا آمد.

آن حضرت قبل و بعد از روز عاشورا بارها مورد تفقد و دلجويي ابا عبدالله(ع) قرار گرفت تا آنجا که به خواهرش حضرت زينب(س) در مورد او سفارش فرمودند و بعد از شهادت امام حسين(ع) و اهل بيت و اصحاب، همراه با اسرا به کوفه و شام برده شد و در مسير چهل منزل راه شام رنج هاي فراواني ديد. در شام بعد از ديدن سر نوراني پدر با پيشاني شکسته در خرابه، آنقدر ناله زد و گريست تا به ملکوت اعلا پيوست و بدن شريف آن حضرت را شبانه دفن کردند.

به گواه تاريخ نگاران و مقتل نويسان رحلت شهادت‌ گونه رقيه(س) اندکي پس از واقعه خونين کربلا در سال شصت و يکم هجري رخ داده است و در اين هنگام وي سه يا چهار ساله بوده است و نخستين نکته شگفت درباره حضرت رقيه(س)، شايد همين باشد که با چنين عمر کوتاهي، از مرزهاي تاريخ عبور کرد و به جاودانگي رسيد، آن‌گونه که برادر شيرخوارش علي‌اصغر(ع) به چنين مرتبه‌اي نايل شد.

به عبارت ديگر يکي از جلوه‌هاي رويداد بزرگ عاشورا تنوع سني شخصيت‌هاي آن مي‌باشد که از پايين‌ترين سن آغاز و به بالاترين سنين (حبيب‌ بن مظاهر) ختم مي‌گردد. نکته قابل تأمل ديگر در بررسي اين مهم آن است که در پديد آوردن اين حماسه بي ‌بديل و شکوهمند تنها يک جنسيت سهيم نبوده، بلکه در کنار اسامي مردان و پسران جانباز و ايثارگر اين واقعه، نام زنان و دختران نيز حضوري پررنگ و تابناک دارد.

مصائب و شدائدي را که رقيه(س) از کربلا تا کوفه و از کوفه تا شام متحمل مي‌شود، آنچنان تلخ و دهشتناک است که وجدان هر انسان آزاده و صاحبدلي را مي‌آزارد و قلب و روح را متأثر و مجروح مي‌سازد. تحمل گرماي شديد کربلا همراه با تشنگي، حضور در صحنه شهادت خويشاوندان، اسارت و ناظر رفتارهاي شقاوت آلود بودن، آزار و شکنجه‌هاي جسمي و روحي فراوان، دلتنگي براي پدر در خرابه شام و ... نشانگر مصائب عظمايي است که يک کودک خردسال با جسم و روح لطيف خود با آن مواجه شده است.

رقيه(س) برهان بزرگ ديگري است بر حقانيت قيام امام حسين(ع) که تنها کسي مي‌تواند چنين به مبارزه و مقابله با ستم برخيزد که مقصدي الهي داشته باشد، و رقيه(س) برهان بزرگ ديگري است بر مظلوميت عترت پاک پيامبر(ص) و رسواکننده سياهکاراني است که داعيه جانشيني رسول خدا(ص) را سر دادند. رقيه(س) فاتح شام و سفير بزرگ عاشورا در اين سرزمين است.

* رقيه(س) در کربلا

از لحظه ورود کاروان به کربلا، رقيه لحظه‌اي از پدر جدا نمي‌شد، شريکِ غم ها و مصيبت‌هاي او بود و با ديگر ياران امام از درد تشنگي مي‌سوخت. يکي از افراد سپاه يزيد مي گويد:

من در ميان دو صف لشکر ايستاده بودم، ديدم کودکي از حرم امام حسين عليه السلام بيرون آمد، دوان دوان خود را به امام رسانيد، دامن آن حضرت را گرفت و گفت: اي پدر، به من نگاه کن! من تشنه‌ام. اين تقاضاي جان سوز آن دختر تشنه کام و شيرين زبان، چون نمکي بر زخم‌هاي دل امام بود و او را منقلب کرد، بي اختيار اشک از چشمان اباعبداللّه عليه السلام جاري گرديد و با چشمي اشک بار فرمود: «دخترم، رقيه! خداوند تو را سيراب کند؛ زيرا او وکيل و پناه گاه من است.» پس دست کودک را گرفت و او را به خيمه آورد و او را به خواهرانش سپرد و به ميدان برگشت.

* رقيه و سجاده پدر

گاه سجاده امام حسين عليه السلام ، با دست‌هاي کوچک حضرت رقيه عليهاالسلام باز مي شد و او به انتظار پدر مي‌نشست تا مي آمد و در آن سجاده به نماز مي‌ايستاد و رقيه عليهاالسلام از آن رکوع و سجود امام لذت مي‌برد. در کربلا نيز رقيه عليهاالسلام، هر بار هنگام نماز، سجاده امام را مي‌گشود. ظهر عاشورا به عادت هميشگي منتظر بابا بود، ولي پس از مدتي، شمر وارد خيمه شد و رقيه عليهاالسلام را کنار سجاده پدر ديد که سراغ او را مي‌گرفت، آن ملعون نيز جواب اين سؤال را با سيلي محکمي که به صورت کوچک او نواخت، پاسخ گفت.

* رقيه در راه شام

کاروان کربلا، از کوفه راهي شام شد، همان کارواني که اهل بيت پيامبر بودند و به اسيري از کربلا آورده شده بودند، در بين راه که سختي و مشکلات بر رقيه کوچک فشار آورده بود، شروع به گريه و ناله کرد. يکي از دشمنان چون آن فرياد و ضجه را شنيد، به رقيه عليهاالسلام گفت: اي کنيز، ساکت باش؛ زيرا با گريه تو ناراحت مي‌شوم. آن حضرت بيشتر اشک ريخت، بار ديگر آن نامرد گفت: اي دختر خارجي، ساکت باش. حرف‌هاي زجر دهنده آن مرد، قلب رقيه عليهاالسلام را شکست، رو به سر پدر فرمود: اي پدر! تو را از روي ستم و دشمني کشتند و نام خارجي را هم بر تو گذاردند، پس از اين جمله‌ها، آن دشمن خدا، غضب کرد و با عصبانيت رقيه را از روي شتر بر زمين انداخت.

* رقيه در خرابه شام

بعد از ورود اهل بيت امام حسين عليه السلام به شام، آنان را در خرابه‌اي نزديک کاخ سبز يزيد جاي دادند. روزها آفتاب و شب‌ها، سرما به شدت آنان را اذيت مي‌کرد. علاوه بر آن، نگاه مردم شام که به تماشاي خرابه نشينان مي‌آمدند، داغي جان سوز بود. روزي حضرت رقيه عليهاالسلام ، به جمع شاميان که در حال برگشتن به خانه‌هاي خود بودند، اشاره کرد و ناله‌اي دردناک از دل برآورد و به عمه‌اش گفت: اي عمه، اينان کجا مي روند؟ آن حضرت فرمود: اي نور چشمم اينان ره سپار خانه و کاشانه خود هستند. رقيه گفت: عمه جان مگر ما خانه نداريم، و زينب عليهاالسلام فرمود: نه، ما در اين جا غريبه هستيم و خانه اي نداريم، خانه ما در مدينه است. با شنيدن اين سخن، صداي ناله و گريه رقيه بلند شد.

* رقيه و خواب پدر

سختي‌هاي اسارت، رقيه عليهاالسلام را به شدت مي رنجاند و او يک سره بهانه بابا را مي گرفت، شبي در خرابه شام و در خواب، پدر را ديد، چون از خواب برخاست و چشم گشود، خود را در خرابه يافت و از پدر نشاني نديد. از عمه سراغ پدر را گرفت و زينب عليهاالسلام بسيار گريه کرد و رقيه عليهاالسلام نيز با عمه گريست. آن شب باز صداي عزاداري زنان اهل بيت بلند شد؛ مجلسي که نوحه سرايش رقيه عليهاالسلام بود. از سر و صداي اهل بيت، يزيد از خواب بيدار شد و پرسيد چه خبر است؟ به او خبر دادند که کودکي سراغ پدرش را گرفته است. يزيد دستور داد، سر پدرش را براي او ببرند.

اين دستور يزيد نشان از رذالت و شقاوت طينت او بود و برگي ديگر از دفتر مظلوميت‌هاي بي شمار اهل بيت را گشود.

* پرواز به سوي پدر

وقتي به دستور يزيد، سر پدر را براي رقيه عليهاالسلام آوردند، رقيه سر را در بغل گرفت و عقده‌هاي دل را باز کرد و هر چه مي خواست با سر بابا گفت. آن شب رقيه عليهاالسلام ، گم شده خود را يافته بود، اما بي نوازش و آغوش گرم. پس لب‌هايش را بر لب‌هاي بابا گذاشت و آن قدر گريست تا جان به جان آفرين تسليم کرد. پشت خميده زينب عليهاالسلام شکست، رو به سر برادر فرمود: آغوش بگشا که امانتت را باز گرداندم. ديگر کسي ناله‌هاي شبانه رقيه عليهاالسلام را در فراق پدر نشنيد.

* وداع زينب عليهاالسلام با رقيه عليهاالسلام

وقتي کاروان اسيران کربلا، به مدينه بر مي گشت، غمي جان‌کاه وجود زينب عليهاالسلام را مي‌آزرد؛ چگونه از خرابه و شام دل بکند؟ نو گلي از بوستان حسين عليه السلام در اين خرابه آرميده، شام بوي رقيه عليهاالسلام را مي‌دهد، رقيه‌اي که يادگار برادر بود و نازدانه پدر و در دست زينب عليهاالسلام امانت. زينب عليهاالسلام بي رقيه چگونه به کربلا و مدينه وارد شود؟ غم سراسر شام را گرفته و گريه‌ها، باز هم سکوت شهر را در هم شکسته است.

* شام، حرم يادگار حسين عليه السلام

رقيه کوچک و يادگار حسين عليه السلام ، پس از رحلت در خرابه شام، همان جا مدفون گرديد، کم کم مقبره‌اي به روي قبر بي‌چراغ او ساخته شد و بارگاهي براي عاشقان شد. حرمش، ميعادگاه عاشقان دل سوخته اباعبداللّه است. بوي حسين، از هر گوشه‌اش روح و جان را مي نوازد. نيازمندان، دست حاجت به سويش دراز مي‌کنند و خسته دلان بار سنگين دل را در کنار او مي گشايند. زيارت حرم و بارگاهش آرزوي هر دل داده‌اي است. آرامگاه‎‎‎ ملکوتي دخت سه ساله امام‎‎ سوم شيعيان در شام کنار باب \"الفراديس\"مابين کوچه‌هاي تاريخي و پرازدحام دمشق است‎‎ که‎‎ هر ساله بسياري از شيفتگان اهل بيت(ع) را از مناطق مختلف جهان به سوي خود جلب مي کند.

fatemiyon.ir


ادامه مطلب



[ جمعه 7 خرداد 1395  ] [ 5:26 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

زندگینامه حضرت رقیه سلام الله علیها

زندگینامه حضرت رقیه

 زندگینامه حضرت رقیه خـــــــاتون سلام الله علیها ازولادت تاشهــــادت

میلاد کوثر ثانی

درباره سنّ شریف حضرت رقیه (علیهاالسلام) درمیان تاریخ نگاران اختلاف نظروجوددارد.
اگراصل تولد ایشان رابپذیریم،مشهوراین است که ایشان سه یاچهاربهاربیشتربه خودندیده ودرروزهای آغازین صفرسال ۶۱ ه.ق،پرپرشده است.
براساس نوشته‏ های بعضی کتاب‏های تاریخی،نام مادرحضرت رقیه(علیهاالسلام)،امّ اسحاق است که پیش‏تر همسرامام حسن مجتبی(علیه‏السلام) بوده وپس ازشهادت ایشان،به وصیت امام حسن(علیه‏السلام) به عقدامام حسین (علیه‏السلام) درآمده است.(۱)
 مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار می‏آید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است.(۲) نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) در بعضی کتاب‏ها، ام‏جعفر قضاعیّه آمده است، ولی دلیل محکمی در این باره در دست نیست.
هم چنین نویسنده معالی السبطین، مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) را شاه زنان؛ دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانی، معرفی می‏کند که در حمله مسلمانان به ایران اسیر شده بود. وی به ازدواج امام حسین (علیه‏السلام) درآمد و مادر گرامی حضرت امام سجاد (علیه‏السلام) نیز به شمار می‏آید.(۳) این مطلب از نظر تاریخ نویسان معاصر پذیرفته نشده؛ زیرا ایشان هنگام تولد امام سجاد (علیه‏السلام) ازدنیا رفته وتاریخ درگذشت اورا۲۳ سال پیش ازواقعه کربلا،یعنی در سال ۳۷ ه .ق دانسته ‏اند. از این رو، امکان ندارد او مادر کودکی باشد که در فاصله سه یا چهار سال پیش از حادثه کربلا به دنیا آمده باشد. این مسأله تنها دریک صورت قابل حل می ‏باشد که بگوییم شاه زنان کسی غیرازشهربانو (مادر امام سجاد (علیه‏السلام)) است.

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

نــــام گذاری

رقیه از«رقی» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است.(۴)گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلی ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه درشماردختران
امام حسین(علیه‏السلام) کمتر به چشم می‏ خورد و به اذعان برخی منابع، احتمال این که ایشان همان فاطمه بنت الحسین (علیه‏السلام) باشد، وجود دارد.(۵)
در واقع، بعضی از فرزندان امام حسین (علیه‏السلام) دو اسم داشته‏ اند و امکان تشابه اسمی نیز در فرزندان ایشان وجود دارد. گذشته از این، در تاریخ نیز دلایلی بر اثبات این مدعا وجود دارد. چنانچه در کتاب تاریخ آمده است: «در میان کودکان امام حسین (علیه‏السلام) دختر کوچکی به نام فاطمه بود و چون امام حسین (علیه‏السلام) مادر بزرگوارشان را بسیار دوست می‏ داشتند، هر فرزند دختری که خدا به ایشان می‏داد، نامش را فاطمه می‏ گذاشت.همان گونه که هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علی (علیه‏السلام) وی را علی می ‏نامید».(۶) گفتنی است سیره دیگر امامان نیز در نام گذاری فرزندانشان چنین بوده است.

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

نام رقیــــــه(علیهاالسلام) در تاریخ

این نام ویژه تاریخ اسلام نیست، بلکه پیش از ظهور پیامبر گرامی اسلام (صلی ‏الله ‏علیه ‏وآله) نیز این نام در جزیره العرب رواج داشته است. به عنوان نمونه، نام یکی از دختران هاشم (نیای دوم پیامبر(صلی‏ الله ‏علیه ‏وآله)) رقیه بود که عمه حضرت عبداللّه‏، پدر پیامبر اکرم (صلی‏ الله ‏علیه‏ و آله) به شمار می ‏آید.(۷) نخستین فردی که در اسلام به این اسم، نام گذاری گردید، دختر پیامبر اکرم (صلی ‏الله ‏علیه ‏و آله) و حضرت خدیجه بود. پس از این نام گذاری، نام رقیه به عنوان یکی از نام‏های خوب و زینت بخش اسلامی درآمد. امیرالمؤمنین علی (علیه‏السلام) نیز یکی از دخترانش را به همین اسم نامید که این دختر بعدها به ازدواج حضرت مسلم بن عقیل (علیه‏السلام) درآمد. این روند ادامه یافت تا آن جا که برخی دختران امامان دیگر مانند امام حسن مجتبی (علیه‏السلام)،(۸) امام حسین (علیه‏السلام) و دو تن از دختران امام کاظم (علیه‏السلام) نیز رقیه نامیده شدند. گفتنی است، برای جلوگیری از اشتباه، آن دو را رقیه و رقیه صغری می ‏نامیدند.(۹)

 

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

 

پـــــــــــژوهشـــــــــی در دیدگاه‏های تاریخی در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام)

در بعضی کتاب‏های تاریخی، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) آمده، ولی در بسیاری ازآنها نامی ازایشان برده نشده است. این احتمال وجود دارد که تشابه اسمی میان فرزندان امام حسین (علیه‏السلام)، سبب پیش آمدن این مسأله شده باشد.همچنان که بعضی ازکتابها به این مسأله اذعان دارندوبنابرنقل آنها،حضرت رقیه (علیهاالسلام) همان فاطمه صغری (علیهاالسلام) است. در چگونگی درگذشت ایشان نیز اختلاف نظر وجود دارد که در این جا به این دو مسأله خواهیم پرداخت.

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)
طـــــــــرح بحث
برای روشن شدن این مطلب، بحث را با طرح یک پرسش بنیادین و بسیار مشهور آغاز می‏کنیم که: آیا نبودن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) در شمار فرزندان امام حسین (علیه‏السلام) در کتاب‏های معتبری چون ارشاد مفید، اعلام الوری، کشف الغمه و دلائل الامامه، بر نبودن چنین شخصیتی در تاریخ دلالت دارد؟
با بیان چند مقدمه، پاسخ این پرسش به خوبی روشن می‏شود:
الف) در دوره زندگانی ائمه اطهار (علیهم‏السلام) و در صدراسلام مسائلی مانند کمبود امکانات نگارشی، اختناق شدید حکمرانان اموی، کم توجهی به ثبت و ضبط جزئیات رویدادها، فشار حکومت بر سیره نویسان، جانب داری‏ها و… سبب بروز بعضی اختلافات در نقل مطالب تاریخی می‏شده است.
ب) در اثر تاخت و تازها و وجود بربریت و دانش ستیزی بعضی حکمرانان، بسیاری از منابع ارزشمند از میان رفته است. به همین دلیل، این گمان تقویت می‏شود که چه بسا بسیاری از این اسناد و منابع معتبر، در جریان این درگیری‏ها، از بین رفته و به دست ما نرسیده است.
ج) تعدد فرزندان، تشابه اسمی و به ویژه سرگذشت‏های شبیه در مورد شخصیت‏های گوناگون تاریخی و گاه وجود ابهام در گذشته‏ها و پیشینه زندگی افراد، امر را بر تاریخ نویسان مشتبه کرده است. همان گونه که این مسأله در مورد دیگر شخصیت‏های تاریخی ـ حتی در جریان قیام عاشورا ـ نیز به چشم می‏خورد.
د) همان گونه که پیش‏تر گفته شد، امام حسین (علیه‏السلام) به دلیل شدت علاقه به پدر بزرگوار و مادر گرامی‏شان، نام همه فرزندان خود را فاطمه و علی می ‏گذاشتند. این امر خود منشأ بسیاری از سهوِ قلم‏ها در نگاشتن شرح حال زندگانی فرزندانِ امام حسین (علیه‏السلام) گردیده است. قراین و شواهدی نیز در دست است که رقیه (علیهاالسلام) را فاطمه صغیره می‏خوانده‏اند. احتمال دارد همین موضوع سبب غفلت از نام اصلی ایشان شده باشد.(۱۰)

بنـــــــــــابرایـــــــن

نیامدن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام)، در کتاب‏های تاریخی، اگر چه شک در وجود تاریخی او را بسیار تقویت می‏کند، اما هرگز دلیل بر نبودن چنین شخصیتی در تاریخ نیست. افزون بر آن، مهم‏ترین دلیلِ فراموشی یا کم رنگ شدن حضور این شخصیت، زندگانی کوتاه ایشان است که سبب شده ردّ کمتری از ایشان در تاریخ به چشم بخورد. در مورد حضرت علی اصغر (علیه‏السلام) نیز به جرأت می‏توان گفت: اگر شهادت او بحبوحه نبرد و وجود شاهدان بسیار بر این جریان نبود، نامی از حضرت علی اصغر (علیه‏السلام) نیز امروز در بین کتاب‏های معتبر شیعه به چشم نمی‏خورد؛ زیرا تاریخ‏ نویسی فنی است که با جمع آوری اقوال سر و کار دارد که بسیاری از آن‏ها شاهد عینی نداشته و به صورت نقل قول گرد هم آمده است. تنها موضوعی که در آن مورد بحث و بررسی قرار می‏گیرد، درستی و یا نادرستی آن از حیث ثقه بودن راوی است که البته این موضوع فقط در تاریخ اسلام وجود دارد. اما به عنوان نمونه، در بحث حدیث، معرفه‏ ها و مشخصه‏ های دیگری نیز برای سنجش درستی اخبار، موجود می‏باشد که خبر را با تعادل و نیز تراجیح، علاج معارضه و تزاحم، بررسی دلالت و عملیات‏های دیگر مورد بررسی قرار می‏دهند.

افزون بر مطالب بالا

دو شاهد قوی نیز بر اثبات وجود ایشان در تاریخ ذکر شده است. ابتدا گفتگویی که بین امام و اهل حرم در آخرین لحظات نبرد حضرت سیدالشهدا (علیه‏السلام) هنگام مواجهه با شمر، رخ می‏دهد. امام رو به خیام کرده و فرمودند: “اَلا یا زِینَب، یا سُکَینَه! یا وَلَدی! مَن ذَا یَکُونُ لَکُم بَعدِی؟ اَلا یا رُقَیَّه وَ یا اُمِّ کُلثُومِ! اَنتم وَدِیعَهُ رَبِّی، اَلیَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ“؛ ای زینب، ای سکینه! ای فرزندانم! چه کسی پس از من برای شما باقی می‏ماند؟ ای رقیه و ای ام‏کلثوم! شما امانت‏های خدا بودید نزد من، اکنون لحظه میعاد من فرارسیده است.(۱۱)
هم چنین در سخنی که امام برای آرام کردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان می‏فرماید، آمده است: «یا اُختَاه، یا اُم کُلثُوم وَ اَنتِ یا زَینَب وَ اَنتِ یا رُقَیّه وَ اَنتِ یا فاطِمَه و اَنتِ یا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَیَّ جَیباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَیَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَلیَّ هِجراً»؛ خواهرم ،ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید.(۱۲)
در مورد تشابه اسمی رقیه (علیهاالسلام) و فاطمه صغیره به یک جریان تاریخی اشاره می‏کنیم. مسلم گچ‏کار از اهالی کوفه می‏گوید: «وقتی اهل بیت (علیهم‏السلام) را وارد کوفه کردند، نیزه داران، سرهای مقدس شهیدان را جلوی محمل زینب (علیهاالسلام) می‏بردند. حضرت با دیدن آن سرها، از شدت ناراحتی، سرش را به چوبه محمل کوبید و با سوز و گداز شعری را با این مضامین سرود:

ای هلال من که چون بدر کامل شدی و در خسوف فرورفتی! ای پاره دلم! گمان نمی‏کردم روزی مصیبت تو را ببینم. برادر! با فاطمه خردسال و صغیرت، سخن بگو که نزدیک است دلش از غصه آب شود. چرا این قدر با ما نامهربان شده ‏ای؟ برادرجان! چقدر برای این دختر کوچکت سخت است که پدرش را صدا بزند، ولی او جوابش را ندهد.»(۱۳)
حضرت زینب (علیهاالسلام) در این شعر از رقیه (علیهاالسلام) به فاطمه صغیره یاد می‏کند و این مسأله را روشن می‏کند که فاطمه صغیره که در بعضی از کتاب‏ها از او یاد شده، همان دختر خردسالی است که در خرابه شام جان داده است.

 

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

نمونه هایی در کتاب‏های تاریخی

کامل بهائی

قدیمی‏ ترین کتابی که از حضرت رقیه (علیهاالسلام) به عنوان دختر امام حسین(علیه‏السلام) یاد کرده است و شهادت او را در خرابه شام می‏داند، همین کتاب است. این کتاب، اثر عالم بزرگوارشیخ عمادالدین الحسن بن علی بن محمد طبری امامی است که به امر وزیر بهاءالدین، حاکم اصفهان در روزگار سلطنت هلاکوخان، نوشته شده است. به ظاهر، نام گذاری آن به کامل بهائی از آن روست که به امر بهاءالدین نگاشته شده است.
این کتاب در سال ۶۷۵ هجری قمری تألیف شده و به دلیل قدمت زیادی که دارد، از ارزش ویژه‏ای برخوردار است؛ زیرا به جهت نزدیک بودن تألیف یا رویدادهای نگاشته شده ـ به نسبت منابع موجود در این راستا ـ حایز اهمیت است و منبعی ممتاز به شمار می‏رود و دستمایه تحقیقات بعدی بسیار در این زمینه قرار می‏ گرفته است. شیخ عباس قمی در نفس المهموم و منتهی الامال، ماجرای شهادت حضرت رقیه (علیهاالسلام) را از آن کتاب نقل می‏کند. هم چنین بسیاری از عالمان بزرگوار مطالب این کتاب را مورد تأیید، و به آن استناد کرده‏اند. این نگارنده، کتاب دیگری به نام بشاره ‏المصطفی (صلی ‏الله ‏علیه ‏و آله) لشیعه المرتضی (علیه‏السلام) دارد که در این کتاب نیز به برخی رویدادهای پس از واقعه عاشورا اشاره شده است. اولین منبعی که در آن تصریح شده که اسیران کربلا در اربعین اول، بر سر مزار شهدای کربلا نیامده‏اند، همین کتاب می‏باشد. او جریانی را از عطیه (۱۴) دوست جابربن عبدالله انصاری نقل می‏کند که به اتفاق هم بر سر مزار اباعبدالله الحسین (علیه‏السلام) و شهیدان کربلا حاضر شده، اولین زائرین قبر او در نخستین اربعین حسینی می‏گردند. اما نگارنده سخنی از ملاقات جابر با اسیران کربلا به میان نمی‏آورد و بر خلاف آنچه در برخی مقتل‏ها نگاشته شده، هیچ ملاقاتی در این روز بین او و اسیران کربلا صورت نمی‏گیرد. این موضوع نیز نقطه عطف دیگری در امتیاز و برتری این کتاب می‏باشد.

اللهـــــــوف

یکی دیگر از کتاب‏های کهن که در این زمینه مطالبی نقل نموده، کتاب اللهوف از سیدبن طاووس است. باید دانست احاطه ایشان به متون حدیثی و تاریخی اسلام و شیعه، ممتاز و چشم‏گیر است.
وی می‏ نویسد: «شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء (علیه‏السلام) اشعاری در بی وفایی دنیا می‏خواند، حضرت زینب (علیهاالسلام) سخنان ایشان را شنید و گریست. امام (علیه‏السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم، ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید [و خویشتن دار باشید]
بنابر نقل ایشان، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) بارها بر زبان امام حسین (علیه‏السلام) جاری شده است. این مطلب در مقتل ابومخنف نیز هست که حضرت پس از شهادت علی اصغر (علیه‏السلام)، فریاد برآورد: «ای ام کلثوم، ای سکینه، ای رقیه، ای عاتکه و ای زینب! ای اهل بیت من! خدانگهدار؛ من نیز رفتم». این مطلب را سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی (وفات: ۱۲۹۴ ه .ق) در کتاب ینابیع الموده از مقتل ابومخنف نقل می‏کند.

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

داستانی جانسوز(۱۵)

مرحوم آیه الله حاج میرزا هاشم خراسانى (متوفّاى سال ۱۳۵۲ هجرى قمرى ) در منتخب التواریخ مى نویسد:
عالم جلیل ، شیخ محمّد على شامى که از جمله علما و محصّلین نجف اشرف است به حقیر فرمود: جدّ امّى بلاواسطه من ، جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقى ، که نسبش منتهى مى شود به سیّد مرتضى علم الهدى و سن شریفش از نود افزون بوده و بسیار شریف و محترم بودند، سه دختر داشتند و اولاد ذکور نداشتند.
شبى دختر بزرگ ایشان جناب رقیّه بنت الحسین علیهماالسلام را در خواب دید که فرمود به پدرت بگو به والى بگوید میان قبر و لحد من آب افتاده ، و بدن من در اذیّت است ؛ بیاید و قبر و لحد مرا تعمیر کند.
دخترش به سیّد عرض کرد، و سیّد از ترس حضرات اهل تسنّن به خواب ترتیب اثرى نداد. شب دوّم ، دختر وسطى سیّد باز همین خواب را دید. به پدر گفت ، و او همچنان ترتیب اثرى نداد. شب سوم ، دختر کوچکتر سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت ، ایضا ترتیب اثرى نداد. شب چهارم ، خود سیّد، مخدّره را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: (چرا والى را خبردار نکردى ؟!).
صبح سیّد نزد والى شام رفت و خوابش را براى والى شام نقل کرد. والى امر کرد علما و صلحاى شام ، از سنّى و شیعه ، بروند و غسل کنند و لباسهاى نظیف در بر کنند، آنگاه به دست هر کس قفل درب حرم مقدّس باز شد  همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند و جسد مطهّرش را بیرون بیاورد تا قبر مطهّر را تعمیر کنند.
بزرگان و صلحاى شیعه و سنّى ، در کمال آداب غسل نموده و لباس نظیف در برکردند. قفل به دست هیچ یک باز نشد مگر به دست مرحوم سیّد ابراهیم . بعد هم که به حرم مشرّف شدند، هر کس کلنگ بر قبر مى زد کارگر نمى شد تا آنکه سیّد مزبور کلنگ را گرفت و بر زمین زد و قبر کنده شد. بعد حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند، دیدند بدن نازنین مخدّره میان لحد قرار دارد، و کفن آن مخدّره مکرّمه صحیح و سالم مى باشد، لکن آب زیادى میان لحد جمع شده است .
سیّد بدن شریف مخدّره را از میان لحد بیرون آورده بر روى زانوى خود نهاد و سه روز همین قسم بالاى زانوى خود نگه داشت و متّصل گریه مى کرد تا آنکه لحد مخدّره را از بنیاد تعمیر کردند. اوقات نماز که مى شد سیّد بدن مخدّره را بر بالاى شى ء نظیفى مى گذاشت و نماز مى گزارد. بعد از فراغ باز بر مى داشت و بر زانو مى نهاد تا آنکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند. سیّد بدن مخدّره را دفن کرد و از کرامت این مخدّره در این سه روز سیّد نه محتاج به غذا شد و نه محتاج آب و نه محتاج به تجدید وضو. بعد که خواست مخدّره را دفن کند سیّد دعا کرد خداوند پسرى به او مرحمت فرمود مسمّى به سیّد مصطفى .
در پایان ، والى تفصیل ماجرا را به سلطان عبدالحمید عثمانى نوشت ، و او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف رقیّه و مرقد شریف امّ کلثوم و سکینه علیهماالسلام را به سیّد واگذار نمود و فعلا هم آقاى حاج سیّد عبّاس پسر آقا سیّد مصطفى پسر سیّد ابراهیم سابق الذکر متصدّى تولیت این اماکن شریفه است .
آیه الله حاج میرزا هاشم خراسانى سپس مى گوید: گویا این قضیّه در حدود سنه هزار و دویست و هشتاد اتّفاق افتاده است

مرحوم آیت الله سیّد هادى خراسانى نیز در کتاب معجزات و کرامات ماجرایى را نقل مى کند که مؤ ید قضیّه فوق است . وى مى نویسد:
روى پشت بام خوابیده بودیم که ناگهان مار دست یکى از خویشان ما را گزید. وى مدّتى مداوا کرد ولى سود نبخشید. آخر الا مر جوانى به نام سیّد عبدالامیر نزد ما آمد و گفت : کجاى دست او را مار گزیده است ؟ چون محل مار زدگى را به او نشان داد، بلافاصله دستى به آن موضع زد و بکلّى محل درد خوب شد. سپس گفت من نه دعایى دارم و نه دوایى ؛ فقط کرامتى است که از اجداد ما به ما رسیده است : هر سمّى که از زنبور یا عقرب یا مار باشد اگر آب دهان یا انگشت به آن بگذاریم خوب مى شود. جهتش نیز این است که جدّ ما، در شام موقعى که آب به قبر شریف حضرت رقیّه افتاد جسد حضرت رقیّه علیهاالسلام را سه روز روى دست گرفت تا قبر شریف را تعمیر کردند، و از آنجا این اثر در خود و اولادش نسلا بعد نسل مانده است

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

گــــــــوشه ای ازمصایب حضرت رقیــــــــــــــه(علیهاالسلام)

در بعضى روایات آمده است : حضرت سکینه علیها السلام در روز عاشورا به خواهر سه ساله اى (که به احتمال قوى همان رقیه علیه السلام باشد) گفت : بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود کشته بشود
امام حسین علیه السلام با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آنگاه رقیه علیها السلام صدا زد : بابا! مانعت نمى شوم . صبر کن تا ترا ببینم (سلام الله علیها) امام حسین علیه السلام او را در آغوش گرفت و لبهاى خشکیده اش را بوسید. در این هنگام آن نازدانه ندا در داد که
العطش العطش ، فان الظما قدا احرقنى بابا بسیار تشنه ام ، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است . امام حسین علیه السلام به او فرمود : کنار خیمه بنشین تا براى تو آب بیاورم آنگاه امام حسین علیه السلام برخاست تا به سوى میدان برود، باز هم رقیه دامن پدر را گرفت و با گریه گفت : یا ابه این تمضى عنا؟
بابا جان کجا مى روى ؟ چرا از ما بریده اى ؟ امام علیه السلام یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد . (وقایع عاشورا سید محمد تقى مقدم ص ۴۵۵ و حضرت رقیه علیه السلام تالیف شیخ على فلسفى ص ۵۵۰)

آخرین دیدار امام حسین علیه السلام با حضرت رقیه علیه السلام

وداع امام حسین علیه السلام در روز عاشورا با اهل بیت علیهم السلام صحنه اى بسیار جانسوز بود، ولى آخرین صحنه دلخراش و جگر سوز، وداع ایشان با دخترى سه ساله بود که ذیلا مى خوانید
هلال بن نافع ، که از سربازان دشمن بود، مى گوید: من پیشاپیش صف ایستاده بودم . دیدم امام حسین علیه السلام ، پس از وداع با اهل بیت خود، به سوى میدان مى آید در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکى افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گامهاى لرزان ، دوان دوان به دنبال امام حسین علیه السلام شتافت و خود را به آن حضرت رسانید. آنگاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد

یا ابه ! انظر الى فانى عطشان  
بابا جان ، به من بنگر، من تشنه ام

شنیدن این سخن کوتاه ولى جگر سوز از زبان کودکى تشنه کام ، مثل آن بود که برزخمهاى دل داغدارامام حسین علیه السلام نمک پاشیده باشند. سخن او آنچنان امام حسین علیه السلام را منقلب ساخت که بى اختیار اشک از دیدگانش جارى شد با چشمى اشکبار به آن دختر فرمود:الله یسقیک فانه وکیلى . دخترم ، مى دانم تشنه هستى خدا ترا سیراب مى کند، زیرا او وکیل و پناهگاه من است
هلال مى گوید: پرسیدم این دخترک که بود و چه نسبتى با امام حسین علیه السلام داشت ؟
به من پاسخ دادند: او رقیه علیها السلام دختر سه ساله امام حسین علیه السلام است . (سرگذشت جانسوز حضرت رقیه علیها السلام ص ۲۲ به نقل از الوقایع و الحوادث محمد باقر ملبوبى ج ۳ ص ۱۹۲)

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

به یاد لب تشنه پدر آب نخورد

عصر عاشورا که دشمنان براى غارت به خیمه ها ریختند، در درون خیمه ها مجموعا ۲۳ کودک از اهل بیت علیه السلام را یافتند. به عمر سعد گزارش دادند که این ۲۳ کودک ، بر اثر شدت تشنگى در خطر مرگ هستند. عمر سعد اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتى که نوبت به حضرت رقیه علیه السلام رسید آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوى قتلگاه حرکت کردیکى از سپاهیان دشمن پرسید: کجا مى روى ؟ حضرت رقیه علیه السلام فرمود: (سلام الله علیها) بابایم تشنه بود. مى خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم (سلام الله علیها)او گفت : آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهید کردند.حضرت رقیه علیها السلام در حالی که گریه مى کرد، فرمود: پس من هم آب نمى آشامم.

نیز در کتاب مفاتیح الغیب ابن جوزى آمده است که ، صالح بن عبدالله مى گوید
موقعى که خیمه ها را آتش زدند و اهل بیت علیهم السلام رو به فرار نهادند، دخترى کوچک به نظرم آمد که گوشه جامه اش آتش گرفته ، سراسیمه مى گریست و به اطراف مى دوید و اشک مى ریخت . مرا به حالت او رحم آمد. به نزد او تاختم تا آتش جامه اش را فرو نشانم . همین که صداى سم اسب مرا شنید اضطرابش بیشتر شد. گفتم : اى دختر، قصد آزارت ندارم . بناچار با ترس ایستاد. از اسب پیاده شدم و آتش جامه اش را خاموش ‍ نمودم و او را دلدارى دادم . یکمرتبه فرمود: اى مرد، لبهایم از شدت عطش ‍ کبود شده ، یک جرعه آب به من بده . از شنیدن این کلام رقتى تمام به من دست داده ظرفى پر از آب به او دادم . آب را گرفت و آهى کشید و آهسته رو به راه نهاد. پرسیدم : عزم کجا دارى ؟ فرمود
 خواهر کوچکترى دارم که از من تشنه تر است . گفتم مترس ، زمان منع آب گذشت ، شما بنوشید گفت : اى مرد سوالى دارم ، بابایم حسین علیه السلام تشنه بود ، آیا آبش دادند یا نه ! گفتم : اى دختر نه والله ، تا دم آخر مى فرمود(اسقونى شربه من الماء) مى فرمود: یک شربت آب به من بدهید، ولى کسى او را آبش نداد بلکه جوابش را هم ندادند
وقتى که آن دختر این سخن را از من شنید، آب رانیاشامید،بعضى ازبزرگان مى گوینداسم اوحضرت رقیه خاتون علیه السلام بوده است . (حضرت رقیه علیها السلام شیخ على فلسفى ص ۱۳)

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

کناره سجاده ، چشم به راه پدر بود

از کتاب سرور المومنین نقل شده است : حضرت رقیه علیه السلام هر بار هنگام نماز، سجاده پدر را پهن مى کرد، و آن حضرت بر روى آن نماز مى خواند. ظهر عاشورا نیز ، طبق عادت ، سجاده پدر را پهن کرد و به انتظار نشست . ولى پس از مدتى ، ناگهان دید شمر وارد خیمه شد،رقیه علیه السلام به او گفت :
آیا پدرم را ندیدى ؟ شمر بعد از آنکه آن کودک را در کنار سجاده ، چشم به راه پدر دید، به غلام خود گفت : این دختر را بزن . غلام به این دستور عمل نکرد. شمر خود پیش آمد و چنان سیلى به صورت آن نازدانه زد که عرش خداوند به لرزه در آمد
محدث خبیر، مرحوم حاج شیخ عباس قمى ((قدس سره )) از کامل بهائى (ج ۲ ص ۱۷۹) نقل مى کند که : زنان خاندان نبوت در حالت اسیرى حال مردانى را که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده مى داشتند و هر کودکى را وعده مى دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است باز مى آید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکى بود چهار ساله ، شبى از خواب بیدار شد و گفت : پدر من حسین علیه السلام کجاست ؟ این ساعت او را به خواب دیدم . سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست . یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و از ماجرا سوال کرد. خبر بردند که ماجرا چنین است . آن لعین در حال گفت : بروند سر پدر را بیاورند و در کنار او نهند. پس آن سر مقدس را بیاوردند و درکنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید این چیست ؟ گفتند: سر پدر توست . آن دختر بترسید و فریاد بر آورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد
سپس محدث قمى (ره)  مى فرماید: بعضى این خبر را به وجه ابسط نقل کرده اند و مضمونش را یکى از اعاظم رحمه الله به نظم در آورده و من در این مقام به همان اشعار اکتفا مى کنم . (منتهى الامال ، محدث قمى ، ج ۱ ص ۳۱۷، چاپ علمیه اسلامیه)
بعضى گفته اندوشایداتفاق افتاده باشدکه درشب دفن آن دختر مظلومه اهل بیت اطهار علیه السلام ، جناب ام کلثوم علیه السلام را دیدند که قرار و آرام ندارد و با ناله و ندبه به دور خرابه مى گردد و هر چه تسلى مى دهند آرام نمى یابد. از علت این بیقرارى پرسیدند، گفت : شب گذشته این مظلومه در سینه من بود، چون بیدار شدم دیدم که به شدت گریه مى کند و آرام نمى گیرد، از سببش پرسیدم ، گفت : عمه جان ، آیا در این شهر مانند من کسى یتیم و اسیر و دربدر مى باشد؟ عمه جان ، مگر اینها ما را مسلمان نمى دانند، به چه جهت آب و نان را از ما مضایقه مى نمایند و طعام به ما یتیمان نمى دهند؟ این مصیبت مرا به گریه آورده و طاقت خوابیدن ندارم

بپیچ اى قلم قصه شهر شام
که شد صبح عالم ز غصه چو شام
تو شیخا نمودى قیامت پدید
به مردم عیان گشته یوم الوعید
ز فرط بکا بر حسین شهید

چو یعقوب شد چشم خلقى سفید (مصباح الحرمین ص ۳۷۱)

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

من طاقت شنیدن ندارم

در کتاب «مبکی العیون» آمده است که : در شب شام غریبان حضرت زینب (سلام الله علیها) در زیر خیمه نیم سوخته ، اندکی به خواب فرو رفت.ناگاه درعالم خواب حضرت زینب(سلام الله علیها) مادر خود حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را دید. او به مادر خویش عرض کرد :« مادرجان ! آیا از حال ما خبر داری ؟
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمودند : «من طاقت شنیدن ندارم» . حضرت زینب(سلام الله علیها) عرضه داشت پس من شکوه و شکایت خویش را به چه کسی بگویم ؟
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمودند
آن گاه که سر از تن فرزندم حسین (علیه السلام) جدا کردند ، من حضور داشتم و شاهد این قضیه بودم . اینک از جای برخیز و حضرت رقیه(سلام الله علیها) را پیدا کن» .حضرت زینب(سلام الله علیها) ازخواب برخواست.رقیه(سلام الله علیها) را صدا می کرد ، اما پاسخی نمی شنید . سرانجام با خواهرش حضرت ام کلثوم در حالی که گریه می کردند و ناله سر می دادند ، از خیمه بیرون آمدند و برای پیدا کردن حضرت رقیه(سلام الله علیها) به راه افتادند . ناگاه در نزدیکی قتلگاه صدای حضرت رقیه(سلام الله علیها) را شنیدند . جلوتر آمدند تا اینکه به پیکرهای آغشته به خون رسیدند . در این هنگام مشاهده کردند که حضرت رقیه(سلام الله علیها) خود را بر روی پیکر پاک و مطهر پدر بزرگوارش حضرت امام حسین( ع) انداخته و در حالی که دستهایش را به سینه پدر چسبانده با او درد و دل می کند . حضرت زینب(سلام الله علیها) او را نوازش کرد . در این هنگام حضرت سکینه(سلام الله علیها) آمد و آنها با هم به خیمه گاه برگشتند.دربین راه حضرت سکینه(سلام الله علیها) از حضرت رقیه(سلام الله علیها) پرسید : چگونه پیکر پدر را در این شب تیره و تار پیدا کردی ؟
حضرت رقیه(سلام الله علیها) پاسخ داد : «آنقدر پدر را صدا کردم و پدر پدر گفتم تا اینکه صدای پدرم را شنیدم که فرمود : اینجا بیا ، من اینجا هستم
 . (۲۰۰ داستان از فضایل و کرامات حضرت زینب ، ص ۱۱۳)

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

سر امام حسین علیه السلام با دخترش – رقیه علیه السلام – سخن مى گوید

در کتاب بحر الغرائب ، جلد ۲، قریب به این مضامین مى نویسد: حارث که یکى از لشگریان یزید بود گفت : یزید دستور داد سه روز اهل بیت علیه السلام را در دم دروازه شام نگاه بدارند تا چراغانى شهر شام کامل شود. حارث مى گوید: شب اول من به شکل خواب بودم ، دیدم دخترى کوچک بلند و نگاهى کرد. دید لشگر از خستگى راه خوابیده اند و کسى بیدار نیست ، اما فورا از ترسش بازنشست و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسین علیه السلام که بر درختى که نزدیک خرابه دم دروازه شام آویزان بود. آرى ، به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس ‍ برگشت ، تا چند مرتبه . آخر الامر زیر درخت ایستادوبه سرمقدس امام حسین علیه السلام پایین آمدودرمقابل نازدانه قرارگرفت ورقیه سلام الله علیها گفت : السلام علیک یا ابتاه و امصیبتاه بعد فراقک و اغربتاه بعد شهادتک بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود: اى دختر من ، مصیبت تو و رجز و تازیانه و روى خار مغیلان دویدن تو تمام شد، و اسیریت به پایان رسید. اى نور دیده ، چند شب دیگر به نزد ما خواهى آمد .
حارث مى گوید: من خانه ام نزدیک خرابه شام بود، از اینکه حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهى آمد منتظر بودم کى ازدنیامیرود،تایک شبى شنیدم صداى ناله وفریادازمیان خرابه بلنداست،پرسیدم چه خبراست؟گفتند:حضرت رقیه علیها السلام ازدنیا رفته است . (نقل از کتاب حضرت رقیه ص ۲۶)
نیز حجت الاسلام صدر الدین قزوینى در جلد دوم کتاب شریف ثمرات الحیوه ، به سند خود آورده است
 حضرت رقیه علیه السلام لب خود را بر لب پدرش امام حسین علیه السلام نهاد و آن حضرت فرمود: الى ، الى ، هلمى فانا لک بالانتظار. یعنى اى نور دیده بیا بیا به سوى من ، که من چشم به راه تو مى باشم ، و در اینجا بود که دیدند حضرت رقیه علیها السلام از دنیا رفت .
 (سخن گفتن امام حسین علیه السلام درمحل ص ۵۹-۱۲۰)

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

ستاره درخشان شام پدر را در خواب مى بیند

صاحب مصباح الحرمین  مى نویسد: طفل سه ساله امام حسین علیه السلام شبى از شبها پدر را در عالم رویا دید و از دیدارش شاد گردید و در ظل مرحمتش آرمید و فلک ستیزه جو، این نوع استراحت را براى آن صغیره نتوانست ببیند. چون آن محترمه از خواب بیدار شد پدر خود را ندید. شروع به گریه کردن کرد. هر چه اهل بیت علیه السلام او را تسلى دادند آرام نشد. سبب گریه از او پرسیدند، آن مظلومه در جواب گفت : این ابى ابتونى بوالدى و قره عینى یعنى کجاست پدر من ، بیاورید پدر مرا و نور چشم مرا. پس آن مصیبت زدگان دانستند که آن یتیم پدر را در خواب دیده است ، هر چند تسلى دادند آرام نشد. خود اهل بیت نیز منتظر بهانه براى گریه بودند، لذا گریه سکوت شب را شکست . همه با آن صغیره هم اواز شده مشغول گریه و زارى و ناله شدند. پس موهاى خود را پریشان نموده و سیلى بر صورتها مى زدند و خاک خرابه را بر سر خود مى ریختند، و صداى گریه ایشان چنان بلند گردید که به گوش یزید پلید کافر رسید.
به روایتى دیگر، طاهر بن عبدالله دمشقى گوید: من ندیم آن لعین بودم و اکثر شبها براى او صحبت مى کردم و او را مشغول مى نمودم . شبى نزد آن ملعون بودم و قدرى هم از شب گذشته بود، پس به من گفت : اى طاهر! امشب وحشت بر من غالب است و قلبم در تپش افتاده و دلم از غصه و حزن پر شده ، بسیار اندوه و غصه دارم که حالت نشستن و صحبت کردن ندارم  بیا سر من را در دامن گیر و از افعال ناشایسته و گذشت من صحبت مکن و طاهر گوید: من سر نحس او را در دامن گرفتم . آن لعین به خواب رفت ، و سر نورانى سیدالشهدا علیه السلام در آن وقت در طشت طلا در مقابل ما بود. چون ساعتى گذشت دیدم که ناگهان پرد گیان حرم محترم امام حسین علیه السلام از خرابه بلند شد. آن لعین در خواب و من در اندوه بودم که آیا چه ظلم و ستم بود که یزید بدمآب به اولاد بوتراب نمود؟
به طرف طشت نظر کرده دیدم که از چشمهاى امام حسین علیه السلام اشک جارى شده است ، تعجب کردم ، پس دیدم آن سر انور به قدر چهار ذراع گویا بلند شد و لبهاى مبارکش به حرکت آمده و آواز اندوهناک و ضعیفى از آن دهان معجز بیان بلند گردید که مى گفت : ((اللهم هولا اولادنا و اکبادنا و هولا اصحابنا)) یعنى خداوندا، اینان اولاد و جگر گوشه من هستند و اینها اصحاب منند
طاهر گوید: چون این حال را از آن حضرت مشاهده کردم وحشت و دهشت بر من غلبه کرد. شروع به گریه کردن کردم . به بالاى عمارت یزید آمدم که خرابه در پشت آن عمارت بود، خیال مى کردم شاید یکى از اهل بیت رسول خدا صلى الله علیه و آله فوت شده ، که مرگ او باعث این همه ناله وندبه شده است . وقتى بالاى قصر رسیدم دیدم تمامى اهل بیت اطهار علیه السلام طفل صغیرى را در میان گرفته اند و آن دختر، خاک بر سر مى ریزد و با ناله و فغان مى گوید
((یا عمتى و یا اخت ابى این ابى این ابى )) . یعنى : اى عمه ، واى خواهر پدر بزرگوار من ، کجاست پدر من ؟ کجاست پدر من ؟
آنها را صدا زدم و از ایشان پرسیدم که چه پیش آمده که باعث این همه ناله و گریه شده است ؟ گفتند: اى مرد، طفل صغیر سیدالشهدا علیه السلام پدرش ‍ را در خواب دیده ، و اینک بیدار شده و از ما پدر خود را مى خواهد، هر چه به وى تسلى مى دهیم آرام نمى گیرد
طاهر گوید: بعد از مشاهده این احوال دردناک ، پیش یزید برگشتم . دیدم آن بدبخت بیدار شده به طرف آن سر، سر حسین بن على علیه السلام نگاه مى کند، و از کثرت وحشت و دهشت و خوف و خشیت ، مانند برگ بید بر خود مى لرزد. در آن اثنا سر اطهر آن مولا به طرف یزید متوجه شده فرمود: اى پسر معاویه ، من در حق تو چه بدى کرده بودم که تو با من این ستم و ظلم نمودى و اهل بیتم را در خرابه جا دادى ؟ثم توجه الراس الشریف الى الله الخبیر اللطیف و قال : اللهم انتقم منه بما عامل بى و ظلمنى و اهلى و سیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون  
یعنى سر مبارک شریف آن حضرت به سوى خداوند خبیر و لطیف توجه نموده و گفت : خداوندا، از یزید به کیفر رفتارى که با من کرده و به من و اهل بیت من ظلم نموده انتقام بگیر
وقتى یزید این را شنید بدنش به لرزه در آمد و نزدیک بود که بندهایش از یکدیگر بگسلد پس از من سبب گریه اهل بیت علیهم السلام را پرسید و سر آن حضرت را به خرابه نزد آن صغیره فرستاد و گفت : سر را نزد آن صغیره بگذارید، باشد که با دیدن آن تسلى یابد. ملازمان یزید سر حضرت سیدالشهدا علیه السلام را برداشته به در خرابه آمدند. چون اهل بیت دانستند که سر امام حسین علیه السلام را آورده اند، تماما به استقبال آن سر شتافتند و سر امام حسین علیه السلام را از ایشان گرفته و اساس ماتم را از سر گرفتند، بویژه زینب کبرى علیه السلام که پروانه وار به دور آن شمع محفل نبوت مى گردید. پس ‍ چون نظر آن صغیره بر سر مبارک افتاد پرسید: ((ما هذا الراس ؟)) این سر کیست ؟ گفتند: ((هذا راس ابیک )) این ، سر مبارک پدر توست . پس آن مظلومه آن سر مبارک را از طشت برداشت و در برگرفت و شروع به گریستن نمود و گفت : پدر جان ، کاش من فداى تو مى شدم ، کاش قبل از امروز کور و نابینا بودم ، و کاش مى مردم و در زیر خاک مى بودم و نمى دیدم محاسن مبارک تو به خون خضاب شده است . پس این مظلومه دهان خود را بر دهان پدر بزرگوار خود گذاشت و آن قدر گریست که بیهوش شد.
چون اهل بیت (علیهم السلام) آن صغیره را حرکت دادند، دیدند که روح مقدسش از دنیا مفارقت کرده و در آشیان قدس در کناره جده اش فاطمه زهرا علیه السلام آرمیده است
چون آن بى کسان این وضع را دیدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند، و عزاى غم و زارى را تجدید نمودند
آن دخترى که در خرابه شام از دنیا رحلت فرموده و شاید اسم شریفش رقیه علیه السلام بوده ، و از صبایاى خود حضرت سیدالشهدا علیه السلام بوده چون مزارى که در خرابه شام است منسوب به این مخدره و معروف به مزار رقیه علیها السلام است . منتخب التواریخ ، باب پنجم ، ص ۲۹۹

————————————–
منابع:
۱ ـ الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، بی‏تا، ج۲، ص۲۱۶ ؛ الطبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۹۹ ه .ق، ص۲۵۱٫
۲ ـ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، ۱۳۷۸ ه . ش، ج۲، ص۲۰۰، اعلام الوری، ص۲۵۱٫
۳ ـ  حایری، محمد مهدی، معالی السبطین، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۳ ه . ش، ج۲، ص۲۱۴٫
۴ ـ  ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۶ ه . ق، ج۵، ص۲۹۳٫
۵ ـ نظری منفرد، علی، قصه کربلا، قم، انتشارات سرور، ۱۳۷۹ ه . ش، پاورقی ص۵۱۸٫
۶ ـ ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ ه . ق، ج۴۴، ص۲۱۰٫
۷ ـ همان، ج۱۵، ص۳۹٫
۸ ـ الارشاد، ج۲، ص۲۲٫
۹ ـ همان، ص۳۴۳٫
۱۰ـ محمدی اشتهاردی، محمد، سرگذشت جان سوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، تهران، انتشارات مطهر، ۱۳۸۰ ه . ش، ص ۱۲٫
۱۱ـ جمعی از نویسندگان، موسوعه کلمات الامام الحسین (علیه‏السلام)، قم، دارالمعروف، چاپ اول، ۱۳۷۳ ه . ش، ص ۵۱۱٫
۱۲ ـ ابن طاووس، ابوالقاسم ابوالحسن بن سعدالدین، اللهوف علی قتلی الطفوف، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، ۱۴۱۴ ه . ق، ص ۱۴۱؛ اعلام الوری، ص ۲۳۶،(با اندکی تغییر)
۱۳ـ قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، تهران، مکتبه‏الاسلامیه، ۱۳۶۸ ه . ق، ص ۲۵۲؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۵٫
۱۴ـ در گفتار برخی ذاکران و واعظان مشهور است که عطیه غلام جابربن عبدالله انصاری بوده، در حالی که این مطلب تحریف تاریخ است. عطیه عوفی از رجال کوفه و از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) بوده و حتی نام گذاری او نیز هنگام تولدش توسط امام علی (علیه‏السلام) صورت گرفته است. او پنج امام را درک نموده و در زمان امام باقر (علیه‏السلام) از دنیا رفت (ر.ک: التستری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم، انتشارات جامعه مدرسین)
۱۵-ستاره درخشان شام


ادامه مطلب



[ جمعه 7 خرداد 1395  ] [ 5:24 AM ] [ احمد ]
نظرات 0

زندگینامه حضرت رقیه سلام الله علیها

زندگینامه حضرت رقیه

 زندگینامه حضرت رقیه خـــــــاتون سلام الله علیها ازولادت تاشهــــادت

میلاد کوثر ثانی

درباره سنّ شریف حضرت رقیه (علیهاالسلام) درمیان تاریخ نگاران اختلاف نظروجوددارد.
اگراصل تولد ایشان رابپذیریم،مشهوراین است که ایشان سه یاچهاربهاربیشتربه خودندیده ودرروزهای آغازین صفرسال ۶۱ ه.ق،پرپرشده است.
براساس نوشته‏ های بعضی کتاب‏های تاریخی،نام مادرحضرت رقیه(علیهاالسلام)،امّ اسحاق است که پیش‏تر همسرامام حسن مجتبی(علیه‏السلام) بوده وپس ازشهادت ایشان،به وصیت امام حسن(علیه‏السلام) به عقدامام حسین (علیه‏السلام) درآمده است.(۱)
 مادر حضرت رقیه(علیهاالسلام) از بانوان بزرگ و با فضیلت اسلام به شمار می‏آید. بنا به گفته شیخ مفید در کتاب الارشاد، کنیه ایشان بنت طلحه است.(۲) نام مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) در بعضی کتاب‏ها، ام‏جعفر قضاعیّه آمده است، ولی دلیل محکمی در این باره در دست نیست.
هم چنین نویسنده معالی السبطین، مادر حضرت رقیه (علیهاالسلام) را شاه زنان؛ دختر یزدگرد سوم پادشاه ایرانی، معرفی می‏کند که در حمله مسلمانان به ایران اسیر شده بود. وی به ازدواج امام حسین (علیه‏السلام) درآمد و مادر گرامی حضرت امام سجاد (علیه‏السلام) نیز به شمار می‏آید.(۳) این مطلب از نظر تاریخ نویسان معاصر پذیرفته نشده؛ زیرا ایشان هنگام تولد امام سجاد (علیه‏السلام) ازدنیا رفته وتاریخ درگذشت اورا۲۳ سال پیش ازواقعه کربلا،یعنی در سال ۳۷ ه .ق دانسته ‏اند. از این رو، امکان ندارد او مادر کودکی باشد که در فاصله سه یا چهار سال پیش از حادثه کربلا به دنیا آمده باشد. این مسأله تنها دریک صورت قابل حل می ‏باشد که بگوییم شاه زنان کسی غیرازشهربانو (مادر امام سجاد (علیه‏السلام)) است.

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

نــــام گذاری

رقیه از«رقی» به معنی بالا رفتن و ترقی گرفته شده است.(۴)گویا این اسم لقب حضرت بوده و نام اصلی ایشان فاطمه بوده است؛ زیرا نام رقیه درشماردختران
امام حسین(علیه‏السلام) کمتر به چشم می‏ خورد و به اذعان برخی منابع، احتمال این که ایشان همان فاطمه بنت الحسین (علیه‏السلام) باشد، وجود دارد.(۵)
در واقع، بعضی از فرزندان امام حسین (علیه‏السلام) دو اسم داشته‏ اند و امکان تشابه اسمی نیز در فرزندان ایشان وجود دارد. گذشته از این، در تاریخ نیز دلایلی بر اثبات این مدعا وجود دارد. چنانچه در کتاب تاریخ آمده است: «در میان کودکان امام حسین (علیه‏السلام) دختر کوچکی به نام فاطمه بود و چون امام حسین (علیه‏السلام) مادر بزرگوارشان را بسیار دوست می‏ داشتند، هر فرزند دختری که خدا به ایشان می‏داد، نامش را فاطمه می‏ گذاشت.همان گونه که هرچه پسر داشتند، به احترام پدرشان امام علی (علیه‏السلام) وی را علی می ‏نامید».(۶) گفتنی است سیره دیگر امامان نیز در نام گذاری فرزندانشان چنین بوده است.

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

نام رقیــــــه(علیهاالسلام) در تاریخ

این نام ویژه تاریخ اسلام نیست، بلکه پیش از ظهور پیامبر گرامی اسلام (صلی ‏الله ‏علیه ‏وآله) نیز این نام در جزیره العرب رواج داشته است. به عنوان نمونه، نام یکی از دختران هاشم (نیای دوم پیامبر(صلی‏ الله ‏علیه ‏وآله)) رقیه بود که عمه حضرت عبداللّه‏، پدر پیامبر اکرم (صلی‏ الله ‏علیه‏ و آله) به شمار می ‏آید.(۷) نخستین فردی که در اسلام به این اسم، نام گذاری گردید، دختر پیامبر اکرم (صلی ‏الله ‏علیه ‏و آله) و حضرت خدیجه بود. پس از این نام گذاری، نام رقیه به عنوان یکی از نام‏های خوب و زینت بخش اسلامی درآمد. امیرالمؤمنین علی (علیه‏السلام) نیز یکی از دخترانش را به همین اسم نامید که این دختر بعدها به ازدواج حضرت مسلم بن عقیل (علیه‏السلام) درآمد. این روند ادامه یافت تا آن جا که برخی دختران امامان دیگر مانند امام حسن مجتبی (علیه‏السلام)،(۸) امام حسین (علیه‏السلام) و دو تن از دختران امام کاظم (علیه‏السلام) نیز رقیه نامیده شدند. گفتنی است، برای جلوگیری از اشتباه، آن دو را رقیه و رقیه صغری می ‏نامیدند.(۹)

 

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

 

پـــــــــــژوهشـــــــــی در دیدگاه‏های تاریخی در مورد حضرت رقیه (علیهاالسلام)

در بعضی کتاب‏های تاریخی، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) آمده، ولی در بسیاری ازآنها نامی ازایشان برده نشده است. این احتمال وجود دارد که تشابه اسمی میان فرزندان امام حسین (علیه‏السلام)، سبب پیش آمدن این مسأله شده باشد.همچنان که بعضی ازکتابها به این مسأله اذعان دارندوبنابرنقل آنها،حضرت رقیه (علیهاالسلام) همان فاطمه صغری (علیهاالسلام) است. در چگونگی درگذشت ایشان نیز اختلاف نظر وجود دارد که در این جا به این دو مسأله خواهیم پرداخت.

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)
طـــــــــرح بحث
برای روشن شدن این مطلب، بحث را با طرح یک پرسش بنیادین و بسیار مشهور آغاز می‏کنیم که: آیا نبودن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) در شمار فرزندان امام حسین (علیه‏السلام) در کتاب‏های معتبری چون ارشاد مفید، اعلام الوری، کشف الغمه و دلائل الامامه، بر نبودن چنین شخصیتی در تاریخ دلالت دارد؟
با بیان چند مقدمه، پاسخ این پرسش به خوبی روشن می‏شود:
الف) در دوره زندگانی ائمه اطهار (علیهم‏السلام) و در صدراسلام مسائلی مانند کمبود امکانات نگارشی، اختناق شدید حکمرانان اموی، کم توجهی به ثبت و ضبط جزئیات رویدادها، فشار حکومت بر سیره نویسان، جانب داری‏ها و… سبب بروز بعضی اختلافات در نقل مطالب تاریخی می‏شده است.
ب) در اثر تاخت و تازها و وجود بربریت و دانش ستیزی بعضی حکمرانان، بسیاری از منابع ارزشمند از میان رفته است. به همین دلیل، این گمان تقویت می‏شود که چه بسا بسیاری از این اسناد و منابع معتبر، در جریان این درگیری‏ها، از بین رفته و به دست ما نرسیده است.
ج) تعدد فرزندان، تشابه اسمی و به ویژه سرگذشت‏های شبیه در مورد شخصیت‏های گوناگون تاریخی و گاه وجود ابهام در گذشته‏ها و پیشینه زندگی افراد، امر را بر تاریخ نویسان مشتبه کرده است. همان گونه که این مسأله در مورد دیگر شخصیت‏های تاریخی ـ حتی در جریان قیام عاشورا ـ نیز به چشم می‏خورد.
د) همان گونه که پیش‏تر گفته شد، امام حسین (علیه‏السلام) به دلیل شدت علاقه به پدر بزرگوار و مادر گرامی‏شان، نام همه فرزندان خود را فاطمه و علی می ‏گذاشتند. این امر خود منشأ بسیاری از سهوِ قلم‏ها در نگاشتن شرح حال زندگانی فرزندانِ امام حسین (علیه‏السلام) گردیده است. قراین و شواهدی نیز در دست است که رقیه (علیهاالسلام) را فاطمه صغیره می‏خوانده‏اند. احتمال دارد همین موضوع سبب غفلت از نام اصلی ایشان شده باشد.(۱۰)

بنـــــــــــابرایـــــــن

نیامدن نام حضرت رقیه (علیهاالسلام)، در کتاب‏های تاریخی، اگر چه شک در وجود تاریخی او را بسیار تقویت می‏کند، اما هرگز دلیل بر نبودن چنین شخصیتی در تاریخ نیست. افزون بر آن، مهم‏ترین دلیلِ فراموشی یا کم رنگ شدن حضور این شخصیت، زندگانی کوتاه ایشان است که سبب شده ردّ کمتری از ایشان در تاریخ به چشم بخورد. در مورد حضرت علی اصغر (علیه‏السلام) نیز به جرأت می‏توان گفت: اگر شهادت او بحبوحه نبرد و وجود شاهدان بسیار بر این جریان نبود، نامی از حضرت علی اصغر (علیه‏السلام) نیز امروز در بین کتاب‏های معتبر شیعه به چشم نمی‏خورد؛ زیرا تاریخ‏ نویسی فنی است که با جمع آوری اقوال سر و کار دارد که بسیاری از آن‏ها شاهد عینی نداشته و به صورت نقل قول گرد هم آمده است. تنها موضوعی که در آن مورد بحث و بررسی قرار می‏گیرد، درستی و یا نادرستی آن از حیث ثقه بودن راوی است که البته این موضوع فقط در تاریخ اسلام وجود دارد. اما به عنوان نمونه، در بحث حدیث، معرفه‏ ها و مشخصه‏ های دیگری نیز برای سنجش درستی اخبار، موجود می‏باشد که خبر را با تعادل و نیز تراجیح، علاج معارضه و تزاحم، بررسی دلالت و عملیات‏های دیگر مورد بررسی قرار می‏دهند.

افزون بر مطالب بالا

دو شاهد قوی نیز بر اثبات وجود ایشان در تاریخ ذکر شده است. ابتدا گفتگویی که بین امام و اهل حرم در آخرین لحظات نبرد حضرت سیدالشهدا (علیه‏السلام) هنگام مواجهه با شمر، رخ می‏دهد. امام رو به خیام کرده و فرمودند: “اَلا یا زِینَب، یا سُکَینَه! یا وَلَدی! مَن ذَا یَکُونُ لَکُم بَعدِی؟ اَلا یا رُقَیَّه وَ یا اُمِّ کُلثُومِ! اَنتم وَدِیعَهُ رَبِّی، اَلیَومَ قَد قَرَبَ الوَعدُ“؛ ای زینب، ای سکینه! ای فرزندانم! چه کسی پس از من برای شما باقی می‏ماند؟ ای رقیه و ای ام‏کلثوم! شما امانت‏های خدا بودید نزد من، اکنون لحظه میعاد من فرارسیده است.(۱۱)
هم چنین در سخنی که امام برای آرام کردن خواهر، همسر و فرزندانش به آنان می‏فرماید، آمده است: «یا اُختَاه، یا اُم کُلثُوم وَ اَنتِ یا زَینَب وَ اَنتِ یا رُقَیّه وَ اَنتِ یا فاطِمَه و اَنتِ یا رُباب! اُنظُرنَ اِذا أنَا قُتِلتُ فَلا تَشقَقنَ عَلَیَّ جَیباً وَ لا تَخمُشنَ عَلَیَّ وَجهاً وَ لا تَقُلنَ عَلیَّ هِجراً»؛ خواهرم ،ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید.(۱۲)
در مورد تشابه اسمی رقیه (علیهاالسلام) و فاطمه صغیره به یک جریان تاریخی اشاره می‏کنیم. مسلم گچ‏کار از اهالی کوفه می‏گوید: «وقتی اهل بیت (علیهم‏السلام) را وارد کوفه کردند، نیزه داران، سرهای مقدس شهیدان را جلوی محمل زینب (علیهاالسلام) می‏بردند. حضرت با دیدن آن سرها، از شدت ناراحتی، سرش را به چوبه محمل کوبید و با سوز و گداز شعری را با این مضامین سرود:

ای هلال من که چون بدر کامل شدی و در خسوف فرورفتی! ای پاره دلم! گمان نمی‏کردم روزی مصیبت تو را ببینم. برادر! با فاطمه خردسال و صغیرت، سخن بگو که نزدیک است دلش از غصه آب شود. چرا این قدر با ما نامهربان شده ‏ای؟ برادرجان! چقدر برای این دختر کوچکت سخت است که پدرش را صدا بزند، ولی او جوابش را ندهد.»(۱۳)
حضرت زینب (علیهاالسلام) در این شعر از رقیه (علیهاالسلام) به فاطمه صغیره یاد می‏کند و این مسأله را روشن می‏کند که فاطمه صغیره که در بعضی از کتاب‏ها از او یاد شده، همان دختر خردسالی است که در خرابه شام جان داده است.

 

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

نمونه هایی در کتاب‏های تاریخی

کامل بهائی

قدیمی‏ ترین کتابی که از حضرت رقیه (علیهاالسلام) به عنوان دختر امام حسین(علیه‏السلام) یاد کرده است و شهادت او را در خرابه شام می‏داند، همین کتاب است. این کتاب، اثر عالم بزرگوارشیخ عمادالدین الحسن بن علی بن محمد طبری امامی است که به امر وزیر بهاءالدین، حاکم اصفهان در روزگار سلطنت هلاکوخان، نوشته شده است. به ظاهر، نام گذاری آن به کامل بهائی از آن روست که به امر بهاءالدین نگاشته شده است.
این کتاب در سال ۶۷۵ هجری قمری تألیف شده و به دلیل قدمت زیادی که دارد، از ارزش ویژه‏ای برخوردار است؛ زیرا به جهت نزدیک بودن تألیف یا رویدادهای نگاشته شده ـ به نسبت منابع موجود در این راستا ـ حایز اهمیت است و منبعی ممتاز به شمار می‏رود و دستمایه تحقیقات بعدی بسیار در این زمینه قرار می‏ گرفته است. شیخ عباس قمی در نفس المهموم و منتهی الامال، ماجرای شهادت حضرت رقیه (علیهاالسلام) را از آن کتاب نقل می‏کند. هم چنین بسیاری از عالمان بزرگوار مطالب این کتاب را مورد تأیید، و به آن استناد کرده‏اند. این نگارنده، کتاب دیگری به نام بشاره ‏المصطفی (صلی ‏الله ‏علیه ‏و آله) لشیعه المرتضی (علیه‏السلام) دارد که در این کتاب نیز به برخی رویدادهای پس از واقعه عاشورا اشاره شده است. اولین منبعی که در آن تصریح شده که اسیران کربلا در اربعین اول، بر سر مزار شهدای کربلا نیامده‏اند، همین کتاب می‏باشد. او جریانی را از عطیه (۱۴) دوست جابربن عبدالله انصاری نقل می‏کند که به اتفاق هم بر سر مزار اباعبدالله الحسین (علیه‏السلام) و شهیدان کربلا حاضر شده، اولین زائرین قبر او در نخستین اربعین حسینی می‏گردند. اما نگارنده سخنی از ملاقات جابر با اسیران کربلا به میان نمی‏آورد و بر خلاف آنچه در برخی مقتل‏ها نگاشته شده، هیچ ملاقاتی در این روز بین او و اسیران کربلا صورت نمی‏گیرد. این موضوع نیز نقطه عطف دیگری در امتیاز و برتری این کتاب می‏باشد.

اللهـــــــوف

یکی دیگر از کتاب‏های کهن که در این زمینه مطالبی نقل نموده، کتاب اللهوف از سیدبن طاووس است. باید دانست احاطه ایشان به متون حدیثی و تاریخی اسلام و شیعه، ممتاز و چشم‏گیر است.
وی می‏ نویسد: «شب عاشورا که حضرت سیدالشهداء (علیه‏السلام) اشعاری در بی وفایی دنیا می‏خواند، حضرت زینب (علیهاالسلام) سخنان ایشان را شنید و گریست. امام (علیه‏السلام) او را به صبر دعوت کرد و فرمود: «خواهرم، ام کلثوم و تو ای زینب! تو ای رقیه و فاطمه و رباب! سخنم را در نظر دارید [و به یاد داشته باشید] هنگامی که من کشته شدم، برای من گریبان چاک نزنید و صورت نخراشید و سخنی ناروا مگویید [و خویشتن دار باشید]
بنابر نقل ایشان، نام حضرت رقیه (علیهاالسلام) بارها بر زبان امام حسین (علیه‏السلام) جاری شده است. این مطلب در مقتل ابومخنف نیز هست که حضرت پس از شهادت علی اصغر (علیه‏السلام)، فریاد برآورد: «ای ام کلثوم، ای سکینه، ای رقیه، ای عاتکه و ای زینب! ای اهل بیت من! خدانگهدار؛ من نیز رفتم». این مطلب را سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی (وفات: ۱۲۹۴ ه .ق) در کتاب ینابیع الموده از مقتل ابومخنف نقل می‏کند.

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

داستانی جانسوز(۱۵)

مرحوم آیه الله حاج میرزا هاشم خراسانى (متوفّاى سال ۱۳۵۲ هجرى قمرى ) در منتخب التواریخ مى نویسد:
عالم جلیل ، شیخ محمّد على شامى که از جمله علما و محصّلین نجف اشرف است به حقیر فرمود: جدّ امّى بلاواسطه من ، جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقى ، که نسبش منتهى مى شود به سیّد مرتضى علم الهدى و سن شریفش از نود افزون بوده و بسیار شریف و محترم بودند، سه دختر داشتند و اولاد ذکور نداشتند.
شبى دختر بزرگ ایشان جناب رقیّه بنت الحسین علیهماالسلام را در خواب دید که فرمود به پدرت بگو به والى بگوید میان قبر و لحد من آب افتاده ، و بدن من در اذیّت است ؛ بیاید و قبر و لحد مرا تعمیر کند.
دخترش به سیّد عرض کرد، و سیّد از ترس حضرات اهل تسنّن به خواب ترتیب اثرى نداد. شب دوّم ، دختر وسطى سیّد باز همین خواب را دید. به پدر گفت ، و او همچنان ترتیب اثرى نداد. شب سوم ، دختر کوچکتر سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت ، ایضا ترتیب اثرى نداد. شب چهارم ، خود سیّد، مخدّره را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: (چرا والى را خبردار نکردى ؟!).
صبح سیّد نزد والى شام رفت و خوابش را براى والى شام نقل کرد. والى امر کرد علما و صلحاى شام ، از سنّى و شیعه ، بروند و غسل کنند و لباسهاى نظیف در بر کنند، آنگاه به دست هر کس قفل درب حرم مقدّس باز شد  همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند و جسد مطهّرش را بیرون بیاورد تا قبر مطهّر را تعمیر کنند.
بزرگان و صلحاى شیعه و سنّى ، در کمال آداب غسل نموده و لباس نظیف در برکردند. قفل به دست هیچ یک باز نشد مگر به دست مرحوم سیّد ابراهیم . بعد هم که به حرم مشرّف شدند، هر کس کلنگ بر قبر مى زد کارگر نمى شد تا آنکه سیّد مزبور کلنگ را گرفت و بر زمین زد و قبر کنده شد. بعد حرم را خلوت کردند و لحد را شکافتند، دیدند بدن نازنین مخدّره میان لحد قرار دارد، و کفن آن مخدّره مکرّمه صحیح و سالم مى باشد، لکن آب زیادى میان لحد جمع شده است .
سیّد بدن شریف مخدّره را از میان لحد بیرون آورده بر روى زانوى خود نهاد و سه روز همین قسم بالاى زانوى خود نگه داشت و متّصل گریه مى کرد تا آنکه لحد مخدّره را از بنیاد تعمیر کردند. اوقات نماز که مى شد سیّد بدن مخدّره را بر بالاى شى ء نظیفى مى گذاشت و نماز مى گزارد. بعد از فراغ باز بر مى داشت و بر زانو مى نهاد تا آنکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند. سیّد بدن مخدّره را دفن کرد و از کرامت این مخدّره در این سه روز سیّد نه محتاج به غذا شد و نه محتاج آب و نه محتاج به تجدید وضو. بعد که خواست مخدّره را دفن کند سیّد دعا کرد خداوند پسرى به او مرحمت فرمود مسمّى به سیّد مصطفى .
در پایان ، والى تفصیل ماجرا را به سلطان عبدالحمید عثمانى نوشت ، و او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف رقیّه و مرقد شریف امّ کلثوم و سکینه علیهماالسلام را به سیّد واگذار نمود و فعلا هم آقاى حاج سیّد عبّاس پسر آقا سیّد مصطفى پسر سیّد ابراهیم سابق الذکر متصدّى تولیت این اماکن شریفه است .
آیه الله حاج میرزا هاشم خراسانى سپس مى گوید: گویا این قضیّه در حدود سنه هزار و دویست و هشتاد اتّفاق افتاده است

مرحوم آیت الله سیّد هادى خراسانى نیز در کتاب معجزات و کرامات ماجرایى را نقل مى کند که مؤ ید قضیّه فوق است . وى مى نویسد:
روى پشت بام خوابیده بودیم که ناگهان مار دست یکى از خویشان ما را گزید. وى مدّتى مداوا کرد ولى سود نبخشید. آخر الا مر جوانى به نام سیّد عبدالامیر نزد ما آمد و گفت : کجاى دست او را مار گزیده است ؟ چون محل مار زدگى را به او نشان داد، بلافاصله دستى به آن موضع زد و بکلّى محل درد خوب شد. سپس گفت من نه دعایى دارم و نه دوایى ؛ فقط کرامتى است که از اجداد ما به ما رسیده است : هر سمّى که از زنبور یا عقرب یا مار باشد اگر آب دهان یا انگشت به آن بگذاریم خوب مى شود. جهتش نیز این است که جدّ ما، در شام موقعى که آب به قبر شریف حضرت رقیّه افتاد جسد حضرت رقیّه علیهاالسلام را سه روز روى دست گرفت تا قبر شریف را تعمیر کردند، و از آنجا این اثر در خود و اولادش نسلا بعد نسل مانده است

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

گــــــــوشه ای ازمصایب حضرت رقیــــــــــــــه(علیهاالسلام)

در بعضى روایات آمده است : حضرت سکینه علیها السلام در روز عاشورا به خواهر سه ساله اى (که به احتمال قوى همان رقیه علیه السلام باشد) گفت : بیا دامن پدر را بگیریم و نگذاریم برود کشته بشود
امام حسین علیه السلام با شنیدن این سخن بسیار اشک ریخت و آنگاه رقیه علیها السلام صدا زد : بابا! مانعت نمى شوم . صبر کن تا ترا ببینم (سلام الله علیها) امام حسین علیه السلام او را در آغوش گرفت و لبهاى خشکیده اش را بوسید. در این هنگام آن نازدانه ندا در داد که
العطش العطش ، فان الظما قدا احرقنى بابا بسیار تشنه ام ، شدت تشنگى جگرم را آتش زده است . امام حسین علیه السلام به او فرمود : کنار خیمه بنشین تا براى تو آب بیاورم آنگاه امام حسین علیه السلام برخاست تا به سوى میدان برود، باز هم رقیه دامن پدر را گرفت و با گریه گفت : یا ابه این تمضى عنا؟
بابا جان کجا مى روى ؟ چرا از ما بریده اى ؟ امام علیه السلام یک بار دیگر او را در آغوش گرفت و آرام کرد و سپس با دلى پر خون از او جدا شد . (وقایع عاشورا سید محمد تقى مقدم ص ۴۵۵ و حضرت رقیه علیه السلام تالیف شیخ على فلسفى ص ۵۵۰)

آخرین دیدار امام حسین علیه السلام با حضرت رقیه علیه السلام

وداع امام حسین علیه السلام در روز عاشورا با اهل بیت علیهم السلام صحنه اى بسیار جانسوز بود، ولى آخرین صحنه دلخراش و جگر سوز، وداع ایشان با دخترى سه ساله بود که ذیلا مى خوانید
هلال بن نافع ، که از سربازان دشمن بود، مى گوید: من پیشاپیش صف ایستاده بودم . دیدم امام حسین علیه السلام ، پس از وداع با اهل بیت خود، به سوى میدان مى آید در این هنگام ناگاه چشمم به دخترکى افتاد که از خیمه بیرون آمد و با گامهاى لرزان ، دوان دوان به دنبال امام حسین علیه السلام شتافت و خود را به آن حضرت رسانید. آنگاه دامن آن حضرت را گرفت و صدا زد

یا ابه ! انظر الى فانى عطشان  
بابا جان ، به من بنگر، من تشنه ام

شنیدن این سخن کوتاه ولى جگر سوز از زبان کودکى تشنه کام ، مثل آن بود که برزخمهاى دل داغدارامام حسین علیه السلام نمک پاشیده باشند. سخن او آنچنان امام حسین علیه السلام را منقلب ساخت که بى اختیار اشک از دیدگانش جارى شد با چشمى اشکبار به آن دختر فرمود:الله یسقیک فانه وکیلى . دخترم ، مى دانم تشنه هستى خدا ترا سیراب مى کند، زیرا او وکیل و پناهگاه من است
هلال مى گوید: پرسیدم این دخترک که بود و چه نسبتى با امام حسین علیه السلام داشت ؟
به من پاسخ دادند: او رقیه علیها السلام دختر سه ساله امام حسین علیه السلام است . (سرگذشت جانسوز حضرت رقیه علیها السلام ص ۲۲ به نقل از الوقایع و الحوادث محمد باقر ملبوبى ج ۳ ص ۱۹۲)

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

به یاد لب تشنه پدر آب نخورد

عصر عاشورا که دشمنان براى غارت به خیمه ها ریختند، در درون خیمه ها مجموعا ۲۳ کودک از اهل بیت علیه السلام را یافتند. به عمر سعد گزارش دادند که این ۲۳ کودک ، بر اثر شدت تشنگى در خطر مرگ هستند. عمر سعد اجازه داد به آنها آب بدهند. وقتى که نوبت به حضرت رقیه علیه السلام رسید آن حضرت ظرف آب را گرفت و دوان دوان به سوى قتلگاه حرکت کردیکى از سپاهیان دشمن پرسید: کجا مى روى ؟ حضرت رقیه علیه السلام فرمود: (سلام الله علیها) بابایم تشنه بود. مى خواهم او را پیدا کنم و برایش آب ببرم (سلام الله علیها)او گفت : آب را خودت بخور. پدرت را با لب تشنه شهید کردند.حضرت رقیه علیها السلام در حالی که گریه مى کرد، فرمود: پس من هم آب نمى آشامم.

نیز در کتاب مفاتیح الغیب ابن جوزى آمده است که ، صالح بن عبدالله مى گوید
موقعى که خیمه ها را آتش زدند و اهل بیت علیهم السلام رو به فرار نهادند، دخترى کوچک به نظرم آمد که گوشه جامه اش آتش گرفته ، سراسیمه مى گریست و به اطراف مى دوید و اشک مى ریخت . مرا به حالت او رحم آمد. به نزد او تاختم تا آتش جامه اش را فرو نشانم . همین که صداى سم اسب مرا شنید اضطرابش بیشتر شد. گفتم : اى دختر، قصد آزارت ندارم . بناچار با ترس ایستاد. از اسب پیاده شدم و آتش جامه اش را خاموش ‍ نمودم و او را دلدارى دادم . یکمرتبه فرمود: اى مرد، لبهایم از شدت عطش ‍ کبود شده ، یک جرعه آب به من بده . از شنیدن این کلام رقتى تمام به من دست داده ظرفى پر از آب به او دادم . آب را گرفت و آهى کشید و آهسته رو به راه نهاد. پرسیدم : عزم کجا دارى ؟ فرمود
 خواهر کوچکترى دارم که از من تشنه تر است . گفتم مترس ، زمان منع آب گذشت ، شما بنوشید گفت : اى مرد سوالى دارم ، بابایم حسین علیه السلام تشنه بود ، آیا آبش دادند یا نه ! گفتم : اى دختر نه والله ، تا دم آخر مى فرمود(اسقونى شربه من الماء) مى فرمود: یک شربت آب به من بدهید، ولى کسى او را آبش نداد بلکه جوابش را هم ندادند
وقتى که آن دختر این سخن را از من شنید، آب رانیاشامید،بعضى ازبزرگان مى گوینداسم اوحضرت رقیه خاتون علیه السلام بوده است . (حضرت رقیه علیها السلام شیخ على فلسفى ص ۱۳)

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

کناره سجاده ، چشم به راه پدر بود

از کتاب سرور المومنین نقل شده است : حضرت رقیه علیه السلام هر بار هنگام نماز، سجاده پدر را پهن مى کرد، و آن حضرت بر روى آن نماز مى خواند. ظهر عاشورا نیز ، طبق عادت ، سجاده پدر را پهن کرد و به انتظار نشست . ولى پس از مدتى ، ناگهان دید شمر وارد خیمه شد،رقیه علیه السلام به او گفت :
آیا پدرم را ندیدى ؟ شمر بعد از آنکه آن کودک را در کنار سجاده ، چشم به راه پدر دید، به غلام خود گفت : این دختر را بزن . غلام به این دستور عمل نکرد. شمر خود پیش آمد و چنان سیلى به صورت آن نازدانه زد که عرش خداوند به لرزه در آمد
محدث خبیر، مرحوم حاج شیخ عباس قمى ((قدس سره )) از کامل بهائى (ج ۲ ص ۱۷۹) نقل مى کند که : زنان خاندان نبوت در حالت اسیرى حال مردانى را که در کربلا شهید شده بودند بر پسران و دختران ایشان پوشیده مى داشتند و هر کودکى را وعده مى دادند که پدر تو به فلان سفر رفته است باز مى آید، تا ایشان را به خانه یزید آوردند. دخترکى بود چهار ساله ، شبى از خواب بیدار شد و گفت : پدر من حسین علیه السلام کجاست ؟ این ساعت او را به خواب دیدم . سخت پریشان بود. زنان و کودکان جمله در گریه افتادند و فغان از ایشان برخاست . یزید خفته بود، از خواب بیدار شد و از ماجرا سوال کرد. خبر بردند که ماجرا چنین است . آن لعین در حال گفت : بروند سر پدر را بیاورند و در کنار او نهند. پس آن سر مقدس را بیاوردند و درکنار آن دختر چهار ساله نهادند. پرسید این چیست ؟ گفتند: سر پدر توست . آن دختر بترسید و فریاد بر آورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسلیم کرد
سپس محدث قمى (ره)  مى فرماید: بعضى این خبر را به وجه ابسط نقل کرده اند و مضمونش را یکى از اعاظم رحمه الله به نظم در آورده و من در این مقام به همان اشعار اکتفا مى کنم . (منتهى الامال ، محدث قمى ، ج ۱ ص ۳۱۷، چاپ علمیه اسلامیه)
بعضى گفته اندوشایداتفاق افتاده باشدکه درشب دفن آن دختر مظلومه اهل بیت اطهار علیه السلام ، جناب ام کلثوم علیه السلام را دیدند که قرار و آرام ندارد و با ناله و ندبه به دور خرابه مى گردد و هر چه تسلى مى دهند آرام نمى یابد. از علت این بیقرارى پرسیدند، گفت : شب گذشته این مظلومه در سینه من بود، چون بیدار شدم دیدم که به شدت گریه مى کند و آرام نمى گیرد، از سببش پرسیدم ، گفت : عمه جان ، آیا در این شهر مانند من کسى یتیم و اسیر و دربدر مى باشد؟ عمه جان ، مگر اینها ما را مسلمان نمى دانند، به چه جهت آب و نان را از ما مضایقه مى نمایند و طعام به ما یتیمان نمى دهند؟ این مصیبت مرا به گریه آورده و طاقت خوابیدن ندارم

بپیچ اى قلم قصه شهر شام
که شد صبح عالم ز غصه چو شام
تو شیخا نمودى قیامت پدید
به مردم عیان گشته یوم الوعید
ز فرط بکا بر حسین شهید

چو یعقوب شد چشم خلقى سفید (مصباح الحرمین ص ۳۷۱)

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

من طاقت شنیدن ندارم

در کتاب «مبکی العیون» آمده است که : در شب شام غریبان حضرت زینب (سلام الله علیها) در زیر خیمه نیم سوخته ، اندکی به خواب فرو رفت.ناگاه درعالم خواب حضرت زینب(سلام الله علیها) مادر خود حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) را دید. او به مادر خویش عرض کرد :« مادرجان ! آیا از حال ما خبر داری ؟
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمودند : «من طاقت شنیدن ندارم» . حضرت زینب(سلام الله علیها) عرضه داشت پس من شکوه و شکایت خویش را به چه کسی بگویم ؟
حضرت فاطمه زهرا(سلام الله علیها) فرمودند
آن گاه که سر از تن فرزندم حسین (علیه السلام) جدا کردند ، من حضور داشتم و شاهد این قضیه بودم . اینک از جای برخیز و حضرت رقیه(سلام الله علیها) را پیدا کن» .حضرت زینب(سلام الله علیها) ازخواب برخواست.رقیه(سلام الله علیها) را صدا می کرد ، اما پاسخی نمی شنید . سرانجام با خواهرش حضرت ام کلثوم در حالی که گریه می کردند و ناله سر می دادند ، از خیمه بیرون آمدند و برای پیدا کردن حضرت رقیه(سلام الله علیها) به راه افتادند . ناگاه در نزدیکی قتلگاه صدای حضرت رقیه(سلام الله علیها) را شنیدند . جلوتر آمدند تا اینکه به پیکرهای آغشته به خون رسیدند . در این هنگام مشاهده کردند که حضرت رقیه(سلام الله علیها) خود را بر روی پیکر پاک و مطهر پدر بزرگوارش حضرت امام حسین( ع) انداخته و در حالی که دستهایش را به سینه پدر چسبانده با او درد و دل می کند . حضرت زینب(سلام الله علیها) او را نوازش کرد . در این هنگام حضرت سکینه(سلام الله علیها) آمد و آنها با هم به خیمه گاه برگشتند.دربین راه حضرت سکینه(سلام الله علیها) از حضرت رقیه(سلام الله علیها) پرسید : چگونه پیکر پدر را در این شب تیره و تار پیدا کردی ؟
حضرت رقیه(سلام الله علیها) پاسخ داد : «آنقدر پدر را صدا کردم و پدر پدر گفتم تا اینکه صدای پدرم را شنیدم که فرمود : اینجا بیا ، من اینجا هستم
 . (۲۰۰ داستان از فضایل و کرامات حضرت زینب ، ص ۱۱۳)

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

سر امام حسین علیه السلام با دخترش – رقیه علیه السلام – سخن مى گوید

در کتاب بحر الغرائب ، جلد ۲، قریب به این مضامین مى نویسد: حارث که یکى از لشگریان یزید بود گفت : یزید دستور داد سه روز اهل بیت علیه السلام را در دم دروازه شام نگاه بدارند تا چراغانى شهر شام کامل شود. حارث مى گوید: شب اول من به شکل خواب بودم ، دیدم دخترى کوچک بلند و نگاهى کرد. دید لشگر از خستگى راه خوابیده اند و کسى بیدار نیست ، اما فورا از ترسش بازنشست و باز بلند شد و چند قدم آمد به طرف سر امام حسین علیه السلام که بر درختى که نزدیک خرابه دم دروازه شام آویزان بود. آرى ، به طرف آن درخت و سر مقدس آمد و از ترس ‍ برگشت ، تا چند مرتبه . آخر الامر زیر درخت ایستادوبه سرمقدس امام حسین علیه السلام پایین آمدودرمقابل نازدانه قرارگرفت ورقیه سلام الله علیها گفت : السلام علیک یا ابتاه و امصیبتاه بعد فراقک و اغربتاه بعد شهادتک بعد دیدم سر مقدس با زبان فصیح فرمود: اى دختر من ، مصیبت تو و رجز و تازیانه و روى خار مغیلان دویدن تو تمام شد، و اسیریت به پایان رسید. اى نور دیده ، چند شب دیگر به نزد ما خواهى آمد .
حارث مى گوید: من خانه ام نزدیک خرابه شام بود، از اینکه حضرت به او فرموده بود نزد ما خواهى آمد منتظر بودم کى ازدنیامیرود،تایک شبى شنیدم صداى ناله وفریادازمیان خرابه بلنداست،پرسیدم چه خبراست؟گفتند:حضرت رقیه علیها السلام ازدنیا رفته است . (نقل از کتاب حضرت رقیه ص ۲۶)
نیز حجت الاسلام صدر الدین قزوینى در جلد دوم کتاب شریف ثمرات الحیوه ، به سند خود آورده است
 حضرت رقیه علیه السلام لب خود را بر لب پدرش امام حسین علیه السلام نهاد و آن حضرت فرمود: الى ، الى ، هلمى فانا لک بالانتظار. یعنى اى نور دیده بیا بیا به سوى من ، که من چشم به راه تو مى باشم ، و در اینجا بود که دیدند حضرت رقیه علیها السلام از دنیا رفت .
 (سخن گفتن امام حسین علیه السلام درمحل ص ۵۹-۱۲۰)

زندگینامه حضرت رقیه (علیهاالسلام)

ستاره درخشان شام پدر را در خواب مى بیند

صاحب مصباح الحرمین  مى نویسد: طفل سه ساله امام حسین علیه السلام شبى از شبها پدر را در عالم رویا دید و از دیدارش شاد گردید و در ظل مرحمتش آرمید و فلک ستیزه جو، این نوع استراحت را براى آن صغیره نتوانست ببیند. چون آن محترمه از خواب بیدار شد پدر خود را ندید. شروع به گریه کردن کرد. هر چه اهل بیت علیه السلام او را تسلى دادند آرام نشد. سبب گریه از او پرسیدند، آن مظلومه در جواب گفت : این ابى ابتونى بوالدى و قره عینى یعنى کجاست پدر من ، بیاورید پدر مرا و نور چشم مرا. پس آن مصیبت زدگان دانستند که آن یتیم پدر را در خواب دیده است ، هر چند تسلى دادند آرام نشد. خود اهل بیت نیز منتظر بهانه براى گریه بودند، لذا گریه سکوت شب را شکست . همه با آن صغیره هم اواز شده مشغول گریه و زارى و ناله شدند. پس موهاى خود را پریشان نموده و سیلى بر صورتها مى زدند و خاک خرابه را بر سر خود مى ریختند، و صداى گریه ایشان چنان بلند گردید که به گوش یزید پلید کافر رسید.
به روایتى دیگر، طاهر بن عبدالله دمشقى گوید: من ندیم آن لعین بودم و اکثر شبها براى او صحبت مى کردم و او را مشغول مى نمودم . شبى نزد آن ملعون بودم و قدرى هم از شب گذشته بود، پس به من گفت : اى طاهر! امشب وحشت بر من غالب است و قلبم در تپش افتاده و دلم از غصه و حزن پر شده ، بسیار اندوه و غصه دارم که حالت نشستن و صحبت کردن ندارم  بیا سر من را در دامن گیر و از افعال ناشایسته و گذشت من صحبت مکن و طاهر گوید: من سر نحس او را در دامن گرفتم . آن لعین به خواب رفت ، و سر نورانى سیدالشهدا علیه السلام در آن وقت در طشت طلا در مقابل ما بود. چون ساعتى گذشت دیدم که ناگهان پرد گیان حرم محترم امام حسین علیه السلام از خرابه بلند شد. آن لعین در خواب و من در اندوه بودم که آیا چه ظلم و ستم بود که یزید بدمآب به اولاد بوتراب نمود؟
به طرف طشت نظر کرده دیدم که از چشمهاى امام حسین علیه السلام اشک جارى شده است ، تعجب کردم ، پس دیدم آن سر انور به قدر چهار ذراع گویا بلند شد و لبهاى مبارکش به حرکت آمده و آواز اندوهناک و ضعیفى از آن دهان معجز بیان بلند گردید که مى گفت : ((اللهم هولا اولادنا و اکبادنا و هولا اصحابنا)) یعنى خداوندا، اینان اولاد و جگر گوشه من هستند و اینها اصحاب منند
طاهر گوید: چون این حال را از آن حضرت مشاهده کردم وحشت و دهشت بر من غلبه کرد. شروع به گریه کردن کردم . به بالاى عمارت یزید آمدم که خرابه در پشت آن عمارت بود، خیال مى کردم شاید یکى از اهل بیت رسول خدا صلى الله علیه و آله فوت شده ، که مرگ او باعث این همه ناله وندبه شده است . وقتى بالاى قصر رسیدم دیدم تمامى اهل بیت اطهار علیه السلام طفل صغیرى را در میان گرفته اند و آن دختر، خاک بر سر مى ریزد و با ناله و فغان مى گوید
((یا عمتى و یا اخت ابى این ابى این ابى )) . یعنى : اى عمه ، واى خواهر پدر بزرگوار من ، کجاست پدر من ؟ کجاست پدر من ؟
آنها را صدا زدم و از ایشان پرسیدم که چه پیش آمده که باعث این همه ناله و گریه شده است ؟ گفتند: اى مرد، طفل صغیر سیدالشهدا علیه السلام پدرش ‍ را در خواب دیده ، و اینک بیدار شده و از ما پدر خود را مى خواهد، هر چه به وى تسلى مى دهیم آرام نمى گیرد
طاهر گوید: بعد از مشاهده این احوال دردناک ، پیش یزید برگشتم . دیدم آن بدبخت بیدار شده به طرف آن سر، سر حسین بن على علیه السلام نگاه مى کند، و از کثرت وحشت و دهشت و خوف و خشیت ، مانند برگ بید بر خود مى لرزد. در آن اثنا سر اطهر آن مولا به طرف یزید متوجه شده فرمود: اى پسر معاویه ، من در حق تو چه بدى کرده بودم که تو با من این ستم و ظلم نمودى و اهل بیتم را در خرابه جا دادى ؟ثم توجه الراس الشریف الى الله الخبیر اللطیف و قال : اللهم انتقم منه بما عامل بى و ظلمنى و اهلى و سیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون  
یعنى سر مبارک شریف آن حضرت به سوى خداوند خبیر و لطیف توجه نموده و گفت : خداوندا، از یزید به کیفر رفتارى که با من کرده و به من و اهل بیت من ظلم نموده انتقام بگیر
وقتى یزید این را شنید بدنش به لرزه در آمد و نزدیک بود که بندهایش از یکدیگر بگسلد پس از من سبب گریه اهل بیت علیهم السلام را پرسید و سر آن حضرت را به خرابه نزد آن صغیره فرستاد و گفت : سر را نزد آن صغیره بگذارید، باشد که با دیدن آن تسلى یابد. ملازمان یزید سر حضرت سیدالشهدا علیه السلام را برداشته به در خرابه آمدند. چون اهل بیت دانستند که سر امام حسین علیه السلام را آورده اند، تماما به استقبال آن سر شتافتند و سر امام حسین علیه السلام را از ایشان گرفته و اساس ماتم را از سر گرفتند، بویژه زینب کبرى علیه السلام که پروانه وار به دور آن شمع محفل نبوت مى گردید. پس ‍ چون نظر آن صغیره بر سر مبارک افتاد پرسید: ((ما هذا الراس ؟)) این سر کیست ؟ گفتند: ((هذا راس ابیک )) این ، سر مبارک پدر توست . پس آن مظلومه آن سر مبارک را از طشت برداشت و در برگرفت و شروع به گریستن نمود و گفت : پدر جان ، کاش من فداى تو مى شدم ، کاش قبل از امروز کور و نابینا بودم ، و کاش مى مردم و در زیر خاک مى بودم و نمى دیدم محاسن مبارک تو به خون خضاب شده است . پس این مظلومه دهان خود را بر دهان پدر بزرگوار خود گذاشت و آن قدر گریست که بیهوش شد.
چون اهل بیت (علیهم السلام) آن صغیره را حرکت دادند، دیدند که روح مقدسش از دنیا مفارقت کرده و در آشیان قدس در کناره جده اش فاطمه زهرا علیه السلام آرمیده است
چون آن بى کسان این وضع را دیدند، صدا به گریه و زارى بلند کردند، و عزاى غم و زارى را تجدید نمودند
آن دخترى که در خرابه شام از دنیا رحلت فرموده و شاید اسم شریفش رقیه علیه السلام بوده ، و از صبایاى خود حضرت سیدالشهدا علیه السلام بوده چون مزارى که در خرابه شام است منسوب به این مخدره و معروف به مزار رقیه علیها السلام است . منتخب التواریخ ، باب پنجم ، ص ۲۹۹

————————————–
منابع:
۱ ـ الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، بی‏تا، ج۲، ص۲۱۶ ؛ الطبرسی، ابوعلی فضل بن الحسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۹۹ ه .ق، ص۲۵۱٫
۲ ـ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، تهران، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، ۱۳۷۸ ه . ش، ج۲، ص۲۰۰، اعلام الوری، ص۲۵۱٫
۳ ـ  حایری، محمد مهدی، معالی السبطین، قم، منشورات الرضی، ۱۳۶۳ ه . ش، ج۲، ص۲۱۴٫
۴ ـ  ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، چاپ اول، ۱۴۱۶ ه . ق، ج۵، ص۲۹۳٫
۵ ـ نظری منفرد، علی، قصه کربلا، قم، انتشارات سرور، ۱۳۷۹ ه . ش، پاورقی ص۵۱۸٫
۶ ـ ر.ک: مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ ه . ق، ج۴۴، ص۲۱۰٫
۷ ـ همان، ج۱۵، ص۳۹٫
۸ ـ الارشاد، ج۲، ص۲۲٫
۹ ـ همان، ص۳۴۳٫
۱۰ـ محمدی اشتهاردی، محمد، سرگذشت جان سوز حضرت رقیه (علیهاالسلام)، تهران، انتشارات مطهر، ۱۳۸۰ ه . ش، ص ۱۲٫
۱۱ـ جمعی از نویسندگان، موسوعه کلمات الامام الحسین (علیه‏السلام)، قم، دارالمعروف، چاپ اول، ۱۳۷۳ ه . ش، ص ۵۱۱٫
۱۲ ـ ابن طاووس، ابوالقاسم ابوالحسن بن سعدالدین، اللهوف علی قتلی الطفوف، قم، انتشارات اسوه، چاپ اول، ۱۴۱۴ ه . ق، ص ۱۴۱؛ اعلام الوری، ص ۲۳۶،(با اندکی تغییر)
۱۳ـ قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، تهران، مکتبه‏الاسلامیه، ۱۳۶۸ ه . ق، ص ۲۵۲؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۱۱۵٫
۱۴ـ در گفتار برخی ذاکران و واعظان مشهور است که عطیه غلام جابربن عبدالله انصاری بوده، در حالی که این مطلب تحریف تاریخ است. عطیه عوفی از رجال کوفه و از اصحاب امیرالمؤمنین (علیه‏السلام) بوده و حتی نام گذاری او نیز هنگام تولدش توسط امام علی (علیه‏السلام) صورت گرفته است. او پنج امام را درک نموده و در زمان امام باقر (علیه‏السلام) از دنیا رفت (ر.ک: التستری، محمد تقی، قاموس الرجال، قم، انتشارات جامعه مدرسین)
۱۵-ستاره درخشان شام


ادامه مطلب



[ جمعه 7 خرداد 1395  ] [ 5:24 AM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 53 :: 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4081562 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب