کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان
کد خبر 742640
سالروز حادثه تروریستی هفتم تیر؛

 

 

داستان پیدا شدن پیکر شهید بهشتی / اولین باری که شهید رجایی گریست / پنهان کردن خبر شهادت بهشتی از آیت الله خامنه ای

 

شهید بهشتی

تا به امروز حادثه تروریستی هفتم تیر 1360 که منجر به شهادت 72 تن از عزیزترین همراهان انقلاب از جمله شهید آیت الله بهشتی شد از زوایای مختلف مورد بررسی و واکاوی قرار گرفته است اما...

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، تا به امروز حادثه تروریستی هفتم تیر 1360 که منجر به شهادت 72 تن از عزیزترین همراهان انقلاب از جمله شهید آیت الله بهشتی شد از زوایای مختلف مورد بررسی و واکاوی قرار گرفته است اما شاید روایت وزیر بهداشت وقت از آن رویداد تلخ و این که چگونه خودش از حادثه تروریستی نجات یافته، ناگفته مانده باشد.

دکتر هادی منافی وزیر بهداری وقت از جمله دعوت شدگان در جلسه حزب جمهوری اسلامی در روز هفتم تیر بوده است اما به دلیل آن که روز قبل از این حادثه حضرت آیت الله خامنه ای مورد حمله تروریستی منافقین قرار می گیرند در بیمارستان قلب تهران درمان ایشان را پیگیری می کرد.

آنچه در ادامه می خوانید بازخوانی حادثه تروریستی هفتم تیر1360 تهران در گفت و گو با دکتر منافی است.

آقای دکتر منافی، فردای روزی که حضرت آیت الله خامنه ای در مسجد ابوذر تهران مورد سوء قصد قرار گرفتن، یک عملیات تروریستی دیگر هم در تهران اتفاق افتاد و آیت الله بهشتی بهمراه 72 تن از یارانش به شهادت رسیدند، شما نیز قرار بود در آن جلسه حضور داشته باشید، چه شد که نرفتید؟

یادم است که من در بیمارستان بالای سرآقای خامنه‌ای بودم که محمدرضا کلاهی که عامل نفوذی منافقین در حزب جمهوری اسلامی بود و آن موقع هنوز ما خبر نداشتیم، چند بار با من تماس گرفت و گفت: دکتر منافی، حتما در جلسه امشب حزب حضور داشته باشید. امشب یک جلسه خیلی مهمی است. من هم گفتم که آقای خامنه‌ای مجروح شده و باید به ایشان برسم. این تماس چندبار دیگر هم تکرار شد تا اینکه من با توجه به این که جلسه مهم بود، حرکت کردم به سمت دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در خیابان سرچشمه که البته با تاخیر حرکت کردم و میانه راه خبر را شنیدم.

چطور از حادثه مطلع شدید؟

اول شهید رجایی به من زنگ زد که همین تماس خودش خیلی عجیب بود، چون اولین بار بود که ایشان شخصا با من تماس می‌گرفت. آن موقع موبایل نبود و نهایتا تلفن های خطی وجود داشت اما دولت به مسئولان نظام در ماشین‌هایشان یک خط تلفن داده بود که از این طریق مسئولان می‌توانستند با هم تماس بگیرند.شهید رجایی هم از همین طریق مستقیما از ماشین خودشان ،ماشین ما را گرفته بود . از من پرسید که برادر منافی کجایی؟ گفتم دارم می‌روم جلسه حزب و توی راهم. گفت حتما برو آنجا یک اتفاقی افتاده برو ببین و به من خبر بده... که من خیلی نگران شدم ،بعد در فاصله رسیدن تا دفتر حزب ، چند تماس دیگر هم با من گرفته شد و فهمیدم آنجا هم بمب ‌گذاری شده و آیت‌الله بهشتی که آن موقع ریس دیوان عالی کشور بود، به همراه دوستان دیگری مثل حجت الاسلام محمد منتظری، حسن عباسپور که آن موقع وزیر نیرو بود، محمود قندی که وزیر پست و تلگراف و تلفن بود ، موسی کلانتری که وزیر راه و ترابری بود و بسیاری دیگر به شهادت رسیده ‌بودند.

وقتی من رسیدم سرچشمه، دیدم از دفتر حزب، از آن ساختمان بزرگ دیگر چیزی باقی نمانده و همه‌جا ویران شده. جنازه حاضران در مجلس همه جا دیده‌ می‌شد و همه مشغول آواربرداری و امدادرسانی بودند. می‌گفتند تعدادی از جنازه‌ها را برده‌اند اما تا جایی که می‌شد دید زمین پر از جنازه بود و شدت انفجار هم به اندازه‌ای بود که بیشتر پیکرها سالم نبودند. من آنجا دنبال شهید بهشتی گشتم که پیدا نکردم و گفتند که تعدادی از اجساد را منتقل کرده‌اند به بیمارستان شفایحیائیان. من سریع خودم را رساندم آنجا. گفتم که می‌خواهم پیکر شهید ‌بهشتی را ببینم. اما گفتند اینجا نیست. من آمدم بیرون و دو سه تا بیمارستان دیگر هم رفتم آخرش فهمیدم که پیکر ایشان در همان بیمارستان شفایحیائیان بوده و از ما پنهان کرده بودند.

چرا همکاری نمی‌کردند،مگر شما وزیر بهداری نبودید؟

نمی‌دانم. با اینکه می‌گفتم که من وزیر بهداری هستم می‌خواهم از وضعیت ایشان مطلع شوم اما حتی به من هم نمی‌گفتند. البته آن موقع هنوز خیلی از کارکنان بیمارستان‌ها از دوران شاه باقی مانده بودند و حتی حرف منِ وزیر بهداری را نمی‌خواندند. تا اینکه بالاخره بعد از دوساعت پیکر ایشان را در سردخانه به من نشان دادند. من رفتم داخل سردخانه، از این سردخانه‌هایی بود که هرطرف چهارطبقه کشو داشت ، دیدم داخل یکی از کشوها، پیکر شهید بهشتی را گذاشته‌اند و در بقیه کشوها پیکر دیگر شهدای آن حادثه را. پیکر شهید بهشتی طوری بود که به‌خاطر شدت انفجار فقط سر وصورت اش از سینه به بالا سالم بود و از بقیه پیکر ایشان چیزی باقی نمانده بود. من وقتی ایشان را دیدم با شهید رجایی تماس گرفتم و ماجرا را اطلاع دادم و گفتم آقا جریان این است. ایشان گفت که خودم هم باید بیایم ببینم. گفتم پس سریع خودتان را برسانید چون می‌خواهند پیکرشهدا را به پزشکی قانونی منتقل کنند. شهیدرجایی خیلی سریع خودش را رساند و با هم رفتیم پیکر آقای بهشتی و چند نفر دیگر از دوستان را دیدیم. من آنجا برای اولین بار بود که اشک شهید رجایی را دیدم. ایشان با اینکه خیلی قوی و خوددار بود اما آنجا دیگر این وضعیت را که دید دیگر نتوانست روی پاهایش بایستد و برایشان صندلی آوردیم و نشست.

بعد چه اتفاقی افتاد؟

بعد که حال ایشان کمی بهتر شد ما با همدیگر رفتیم دفتر ریاست جمهوری. بعد هم رفتیم دفتر مجلس. خدمت آقای هاشمی رفسنجانی. بعد هم پشت سرهم درباره این حادثه ترور و حادثه ترور دیروزش یعنی ترور آقای خامنه‌ای جلسه داشتیم.

ابتدای گفت وگو اشاره داشتید که حضرت آقا ،‌آن زمان به دلیل ترور ششم تیر در بیمارستان بستری بودند و شما هم روند درمان را پیگیری می کردید، می خواهم بدانم در آن شرایط خاص ماجرای انفجار دفتر حزب را چگونه به اطلاع آقای خامنه‌ای رساندید؟

تقریبا ده روز بعد. چون می‌ترسیدیم متاثر شوند و روی سلامتی شان اثر بگذارد. البته ایشان از همان وقتی که به هوش آمدند یک رادیوی کوچک را گرفته بودند و اخبار را گوش می‌دادند، به‌خاطر همین من گفتم که رادیو و روزنامه در دسترس ایشان نباشد مبادا که در جریان خبر قرار بگیرند و رادیو را جمع کردیم. حتی در روزهای بعد از حادثه هم چندبار سراغ آیت الله بهشتی را گرفتند ، تعجب کرده بودند که چرا ایشان به ملاقات شان نمی‌آید که ما هم می‌گفتیم وقتی شما خواب بودید آمدند و رفتند. اما کم‌کم شک کرده بودند و به حاضران می‌گفتند که من باید از وضع کشور اطلاع داشته باشم ، شما رادیوی من را گرفته‌اید، تلویزیون را خاموش کرده‌اید، من چطور اطلاع پیدا کنم؟! ما هم بهانه می‌آوردیم که امواج رادیویی برای شما مضر است و عملکرد دستگاه‌های درمانی ما را به هم می‌ریزد. می‌گفتند که خب روزنامه به من بدهید. بعد وقتی اصرارهایش ایشان زیاد شد، من گفتم که بهترین راه این است که حاج احمدآقا و آقای رجایی و باهنر و آقای هاشمی رفسنجانی بیایند و ایشان را مطلع کنند. آن ها هم جمع شدند ، کم کم ماجرای بمب‌گذاری در حزب را گفتند. آقا نگران شدند و پرسیدند که حال آقای بهشتی چطور است؟ گفتند که کمی مجروح هستند. وقتی اینها از اتاق بیرون رفته بودند آقای خامنه‌ای رو کرده بودند به سمت آقای میلانی‌نیا و پرسیده بودند شما از حال آقای بهشتی خبر دارید؟ ایشان هم گفته بودند بله باخبرم. آقا پرسیده بودند که ازایشان مراقبت جدی می شود؟ کجا بستری هستند به ایشان سر می‌زنید؟ دکتر میلانی‌نیا با بغض از اتاق ایشان بیرون رفته بود و وقتی دوباره برگشته بودند ماجرا را اطلاع داده بودند و اسم همه شهدای حزب را به حضرت آقا گفته بودند.

منبع: جام جم آنلاین

ادامه مطلب



[ چهارشنبه 7 تیر 1396  ] [ 4:05 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
  • 275168
 
 
آیت الله بهشتی که بود و چه کرد؟

 

 
آیت الله بهشتی که بود و چه کرد؟
 

 

آیت الله بهشتی از جمله رهبران تأثیرگذار در جریان انقلاب اسلامی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی در ایران بود که مدیریت و حضور قدرتمند او در مراحل حساس تاریخ معاصر ایران چشم گیر بوده است.

 

 

 

به گزارش شبکه اطلاع رسانی هرمز، آیت الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی که از او به شهید بهشتی نیز یاد می‌شود در دوم آبان سال ۱۳۰۷ در محله لومبان در خانواده‌اى روحانی در اصفهان به دنیا آمد.

شهید بهشتی تحصیلات خود را تا پایان سال دوم دبیرستان در آن شهر گذراند. به خاطر علاقه شدیدی که به علوم اسلامی داشت به حوزه علمیه اصفهان وارد شد.

پدرش‌ حجت‌ الاسلام سید فضل‌ الله حسینی بهشتی از روحانیون این شهر و امام جماعت مسجد لومبان و مادرش معصومه بیگم خاتون‌ آبادی فرزند آیت‌ الله العظمی میرمحمدصادق خاتون‌ آبادی بود. دروس علمی را تا اواخر سطوح عالیه در همان حوزه خواند و در سال ۱۳۲۵ راهی حوزه علمیه قم گردید. ایشان پس از طی یک سلسله آموزش ها و کسب فیض از محضر اساتید و مراجع، به خصوص امام خمینی (ره) با عده ای از فضلای حوزه، درس اصول و فقه آیه الله داماد را که مورد علاقه طلاب جوان بود بنیانگذاری کرد. همچنین به همراه دوستان دیگر چون آیه الله شهید مطهری و فقهای دیگر در درس خارج امام خمینی (ره) حاضر شدند.

شهید بهشتی پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۳۰ دوره لیسانس دانشکده الهیات و معارف اسلامی و همچنین در سال ۱۳۳۸ دوره دکترای این دانشکده را به پایان رسانید. وی از سال ۱۳۳۰ تدریس در دبیرستان های قم را آغاز کرد و در سال ۱۳۳۳ دبیرستان دین و دانش قم را تاسیس نمود. از جمله خدمات فرهنگی ارزنده شهید بهشتی، می توان ایجاد امکانات آموزش زبان و علوم روز را برای فضلای حوزه علمیه قم نام برد. درهمین رابطه کانون اسلامی دانش آموزان و فرهنگیان قم را پایه گذاری کرد. شهید بهشتی در سال ۱۳۴۲ مدرسه علمیه حقانی را تاسیس کرد و به کمک جمعی از فضلای حوزه علمیه اقدام به تشکیل گروه تحقیقاتی پیرامون حکومت در اسلام نمود. در همان اوقات توسط سازمان امنیت ” ساواک” از قم به تهران انتقال یافت و در سال ۱۳۴۳ در تهیه برنامه جدید تعلیمات دینی مدارس شرکت کرد و یک سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۴ به آلمان عزیمت کرد. در آنجا علاوه بر یک سلسله آموزشها و حرکتها که به طور طبیعی ناشی از اصالت فکری و عمق مغز ایدئولوژیک وی بود به بنیانگذاری گروه فارسی زبان در انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا اقدام کرد.

شهید بهشتی در سال ۱۳۴۹ به تهران بازگشت و جلسات تفسیر قرآن ایجاد کرد . در همین رابطه با همکاری شهید دکتر باهنر و دیگران در آموزش و پرورش مشغول تهیه کتاب تعلیمات دینی مدارس شدند. در آذرماه ۱۳۵۷، ضمن تلاش گسترده ای جهت ایجاد روحانیت مبارز تهران به اتفاق شهیدان استاد مطهری و دکتر مفتح و آیات عظام مهدوی کنی و امامی کاشانی کوشید وجمعی دیگراز علمای مبارز درسراسر ایران به عنوان یک هسته اساسی از آن حمایت کرده و به آن پیوستند. طی سالهای ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ در دفاع از حکومت ملی دکتر مصدق به همراه روحانیت مبارز از چهره های فعال و کارسازی بود که در به راه انداختن تظاهرات ضد رژیم در اصفهان نقش مهمی داشت.

بهشتی تنها، مرد علم و بیان و قلم نبود بلکه در میدان مبارزه نیز مردانه جنگید. به ویژه ازآغاز قیام امام خمینی (ره)در سال ۱۳۴۱، به همکاری با جمعیتهای مؤتلفه اسلامی برخاست و به عضویت شورای روحانیت آن انتخاب گردید.

او در برگزاری راه پیمایی های عظیم چهارم شوال و تاسوعا و عاشورای ۵۷ نقشی مؤثر داشت. سخنرانی های پرشور شهید مخصوصاً در روز ۱۶ شهریور در مسجد صاحب الزمان ” عج” تحرک فراوانی به مردم داد. هنگامی که امام (ره) در پاریس بودند، برای تبادل نظر با امام (ره) به آنجا رفت و سپس به فرمان امام(ره) به عضویت شورای انقلاب اسلامی ایران برگزیده شد. نقش موثر و رهبری کننده ایشان در آن زمان کاملاً محسوس بود. شهید بهشتی هنگام شهادت علاوه بر رهبری حزب جمهوری اسلامی و عضویت شورای انقلاب، رئیس دیوان عالی کشور نیز بود

آیت الله بهشتی از جمله رهبران تأثیرگذار در جریان انقلاب اسلامی و تأسیس نظام جمهوری اسلامی در ایران بود. مدیریت و حضور قدرتمند او در مراحل حساس تاریخ معاصر ایران، بویژه در تأسیس حزب جمهوری اسلامی و نیز در مجلس  بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۵۸، چشم گیر بود. همین موقعیت برجسته ایشان سبب شد تا در ۷ تیر ماه ۱۳۶۰، به همراه ۷۲ تن از یارانش در اثر انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی به دست منافقین به فیض شهادت نائل شود.

فعالیت های سیاسی ایشان: شهید بهشتی در مبارزات سال ۱۳۴۱ به رهبری حضرت امام خمینی (ره) حضور فعال داشت. وی در همان سال در قم به مناسبت تقویت پیوند بین دانش آموز، دانشجو و طلبه به ایجاد کانون دانش آموزان قم با همکاری شهید مفتح پرداخت.

در سال ۱۳۴۲ با جمعیت «حزب موتلفه اسلامی» رابطه فعال و سازمان یافته‌ای پیدا کرد و به پیشنهاد شورای مرکزی، حضرت امام (ره) گروه ۴ نفره‌ای را به عنوان شورای فقهی و سیاسی این جمعیت‌ها تعیین نمودند که مرحوم شهید بهشتی و آیت‌ الله مطهری عضو آن بودند. ایشان دور از دخالت دستگاه‌های جهنمی رژیم، در جلساتی توانستند کتاب‌های جدید تعلیمات دینی مدارس را با شهید باهنر و بعضی دوستانشان مانند مرحوم آقای روزبه که نقش مؤثری داشتند، تغییر دهند.

شهید بهشتی در سال ۱۳۴۹ از آلمان به ایران آمد و برنامه‌های تحقیقاتی گسترده‌ای را شروع نمود. از سال ۱۳۵۰ روزهای شنبه جلسه تفسیر قرآنی به عنوان مکتب قرآن تشکیل داد که در آن حدود ۴۰۰ الی ۵۰۰ نفر شرکت می‌کردند.

تأسیس مجمع روحانیت مبارز: شهید بهشتی در سال ۱۳۵۵، به سبب انسجام و تشکل روحانیت و با یاری و مساعدت آقایان آیت‌ الله مرتضی مطهری، دکتر محمد مفتح، حجت‌ الاسلام امامی کاشانی و حجت‌ الاسلام ملکی، هسته اولیه جامعه روحانیت مبارز را پایه‌ریزی کرد. این تشکل در ابتدا با نام مجمع روحانیت مبارز در شمیران مطرح شد و در سال ۱۳۵۶ با نام «جامعه روحانیت مبارز» اعلام موجودیت کرد. ایشان بعد از رفتن امام (ره) به پاریس، چند روزی خدمتشان رفت و با نظرهای ارشادی و دستورات حضرت امام (ره)، شورای انقلاب را شکل داد.

وصیت شهید بهشتی: اینجانب محمد حسینی بهشتى، دارنده شناسنامه شماره ۱۳۷۰۷ از اصفهان وصیت می کنم به همسرم و فرزندانم و سایر بستگانم که در زندگی بیش از هر چیز به فروغ الهی که در دل انسانهاست اهمیت دهند و با ایمان به خدای یکتای علیم، قدیر، سمیع، بصیر، رحمان و رحیم و پیامبران بزرگوارش و پیروی از خاتم پیامبران و کتابش قرآن و از ائمه معصومین سلام ا… علیهم اجمعین و اهتمام به ذکر و یاد خدای و نماز با حضور قلب، روزه، عبادات دیگر و انفاق و ایثار و صدق و جهاد بی امان در این راه و حضور پیگیر در جماعت و انس با مردم راه سعادت را به روی خود باز گردانند. و وصیت می کنم که پس از ارتحال من بسوی خدا یک سوم از خانه مسکونی ام در تهران، قلهک، خیابان تورج، کوچه منطقی ۸ و ۹ و اثاث خانه متعلق به همسرم خانم عزت‌الشریفه مدرس مطلق است و از خدای متعال برای او و فرزندانم سعادت در راه خدا زیستن را خواستارم.

فعالیت‌ها پس از بازگشت تا انقلاب: پس از بازگشت به ایران، مجدداً در آموزش و پرورش مشغول به کار شد و سپس به عنوان کارشناس ارشد در کتاب‌های علوم دینی در سازمان تدوین کتاب‌های درسی ایران اشتغال داشت و به همراه محمد جواد باهنر به تألیف کتب درسی برای مدارس پرداخت. وی همچنین از طرف همان وزارتخانه به ماموریت‌هایی، از جمله به آبادان، فرستاده شد. علاوه بر آن در کنار کارهای علمی و تکمیل کتاب‌های در دست تألیفش و امور مربوط به حوزه، جلسات تفسیر قرآن را در «مکتب قرآن» برگزار می‌کرد که دختران و پسران جوان در آن شرکت می‌کردند. نیز در مناسبت‌های مختلف به سخنرانی می‌پرداخت. در فروردین ۱۳۵۴ به اتهام اقدام علیه امنیت ملی بازداشت شد و چند روزی را در زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری گذراند. پس از آن دیگر جلسات تفسیر ادامه نیافت. از سال ۱۳۵۵ در تلاش‌هایی برای ایجاد هسته‌های تشکیلاتی شرکت داشت که به ایجاد جامعه روحانیت مبارز انجامید. از سال ۱۳۵۶ با اوج‌گیری انقلاب بر دامنهٔ فعالیت‌هایش افزود. در بهار ۱۳۵۷ سفری به اروپا و آمریکا داشت. هدف او در این سفر دیدار با دانشجویان و اساتید دانشگاه و هماهنگی حرکت‌های سیاسی گروه‌های معتقد به رهبری روح‌الله خمینی بود. بعد از هجرت خمینی به فرانسه نیز برای دیدار با او به پاریس رفت. در عاشورای ۱۳۵۷ بعد از سخنرانیش بازداشت شد و مدت کوتاهی را در زندان اوین و کمیتهٔ مرکزی بود.

از پیام امام خمینی رحمه الله به مناسبت شهادت شهید بهشتی:

ملت ایران در این فاجعه بزرگ ۷۲ تن بی گناه به عدد شهدای کربلا از دست داد.

شهید بهشتی از منظر مقام معظم رهبری:

بهشتی مظلوم زیست و مظلوم مرد، به خاطر این که در دوران زندگی اش کسی به عمق و والایی شخصیت این مرد پی نبرد. شهیدبهشتی واقعا یک انسان برجسته ای بود در همه ابعاد.

شهید بهشتی به روایت اطرافیان: او مثل همیشه، با تبسمی بر لب، پیش از غروب به دفتر مرکزی حزب جمهوری آمد و در جلسه اعضای حزب شرکت کرد. پس از پایان جلسه، آوای روح بخش اذان در دفتر طنین انداز شد و همه وضو گرفتند و برای نماز آماده شدند. نماز جماعت به امامت آیت الله بهشتی برپا شد و عده ای از وزرا و نمایندگان مجلس در آن شرکت کردند. گویند: «آن شب نماز جماعتش از همه شب ها طولانی تر بود و اصرار بچه ها هم بسیار بود که می خواهیم پشت سر تو نماز بخوانیم و نماز در حیاط دفتر حزب بود. عکاس آمد و از آن نماز عکس یادگاری گرفت.» پس از نماز، همه به سالن رفتند تا جلسه را که پیرامون انتخاب آینده ریاست جمهوری بود، برگزار کنند، چون یک هفته از خلع بنی صدر از مقام ریاست جمهوری، توسط مجلس شورای اسلامی می گذشت. جلسه با قرائت قرآن که روح ها را با ملکوت پیوند داد، آغاز شد و پس از تلاوت قرآن، سخنرانی قافله سالار شهدای هفت تیر شروع شد. ساعت حدود نه و هفت دقیقه بود که ناگهان سفیر مرگ آنان را با خود به ملکوت اعلی برد و او و یارانش چنین به خیل راست قامتان تاریخ پیوستند.

تاثیر شهید بهشتی بر تولد انقلاب و تثبیت جمهوری اسلامی:

درباره شخصیت شهید بهشتی و الگوپذیری جوانان از این شخصیت‌های برجسته: یکی از مهم‌ترین درس‌هایی که از شهید بهشتی باید آموخت، اعتدال و استقامت است. دانشگاه باید با استفاده از توانمندی‌های علمی، فرهنگی و پژوهشی اعضاء هیات علمی و دانشجویان و برگزاری جلسات تخصصی برای شناخت و الگوسازی شخصیت‌های بزرگ ایران اسلامی تلاش کند.

حادثه شهادت شهید بهشتی از مهمترین اقدامات تروریستی در سال‌های اولیه پس از پیروزی انقلاب محسوب می‌شود، افرادی همانند شهید بهشتی باید الگوی نسل کنونی و نسل‌های آینده باشد تا جوانان بتوانند با الگو گرفتن از آنان به پاسداری از ارزش‌های اسلامی ادامه دهند.همان‌طور که رهبر معظم انقلاب فرمودند: «شهید بهشتی واقعا یک انسان برجسته‏‌ای بود در همه ابعاد.»

«ایشان در زمانی حزب جمهوری اسلامی را سازماندهی کردند که در فضای عمومی کشور فردگرایی و گریز از ساختار حزبی حاکم بود؛ ولی دیدگاه ایشان این نبود که تنها یک حزب غالب در کشور تشکیل دهند.»

«مرحوم شهیدبهشتی معتقد بود پیش بردن جامعه در زمینه رشد، ترقی، تکامل، ارتباط و دفاع جز با تحزب امکان پذیر نیست؛ چراکه تحزب انسان ها را شناسایی و بازیابی می کند و به آن ها جهت می دهد.

«متاسفانه بعد از ایشان هیچ کس این خلأ را پر نکرده؛ مرحوم بهشتی رفت و جای اندیشه نیرویابی و نیروسازی و عرضه به جامعه خالی است.»

انتهای پیام/م


ادامه مطلب



[ سه شنبه 6 تیر 1396  ] [ 11:22 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
گذری به خاطرات رئیس فقید مجمع تشخیص مصحلت نظام؛

روایت آیت الله هاشمی از "سخت‌ترین روز زندگی‌اش" 

با تکیه بر فعالیت‌های سیاسی آیت الله هاشمی در دستگاه‌های مختلف سیاسی، مرور گوشه‌ای از خاطرات او در برهه‌های زمانی خالی از لطف نیست.

به گزارش خبرنگار احزاب و تشکل‌ها گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان، 

آیت الله اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام (یکشنبه 19 دی ماه) در اثر عارضه قلبی دار فانی را وداع گفت. براین اساس با تکیه بر فعالیت‌های سیاسی وی در دستگاه‌های مختلف سیاسی، مرور گوشه‌ای از خاطرات او در برهه‌های زمانی در راستای شکل‌گیری انقلاب اسلامی و کمک به پیشبرد اهداف دفاع مقدس همچنین مبارزه با رژیم ستمشاهی خالی از لطف نیست.

"سخت‌ترین روز زندگی"

رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام پس از حادثه ترور مقام معظم رهبری در ششم تیر سال 60 این روز را از سخت‌ترین روزهای زندگی خود میداند و در این باره می‌نویسد: "از لحظه ای که خبر ترور آیت الله خامنه ای را شنیدم تا زمانی که ایشان را زنده ندیدم ، آرام نگرفتم ...

 ////
ساعت‌ سه‌ از چاه‌ بیرون‌ آمدیم‌. سروان‌ سجادی‌ فرمانده‌ ژاندارمری‌، خبر سوء قصد به‌ جان‌ آقای‌ خامنه‌ای‌ را همراه‌ با بشارت‌ نجات‌ ایشان‌ داد. گفت‌: بمبی‌ در ضبط صوت‌ کار گذاشته‌ و در مسجد اباذر روی‌ میزخطابه‌ ایشان‌ گذاشته‌اند. یک‌ لحظه‌ دنیا در نظرم‌ تاریک‌ شد. همراهان‌ متوجه‌ از دست‌ رفتن ‌تعادل‌ من‌ شدند و شاید به‌ همین‌ جهت‌، سروان‌ سجادی‌ توضیحات‌ امیدوار کننده‌ای‌ داد!
 
برای‌ دیدن‌ معادن‌ ذغال‌ سنگ‌، عازم‌ زرند شدیم‌. ناهار را در اداره‌ معادن‌ زرند خوردیم‌،جمعی‌ از مردم‌ در مدخل‌ شهر به‌ استقبال‌ آمده‌ بودند و نماز را در مسجد کارخانه‌ خواندیم‌ وقول‌ گرفتند که‌ ساعت‌ سه‌ در مسجد جامع‌ برای‌ مردم‌ صحبت‌ کنم‌.

به‌ معادن‌ باب‌ نیزو رفتیم‌. لباس‌ کار پوشیدیم‌ و با آسانسور به‌ عمق‌ سیصدوپنجاه‌ متری‌زمین‌ رفتیم‌. تونلهای‌ ذغال‌ را که‌ اعجاب‌انگیز بودند بازدید کردیم‌. ضمنا به‌ خواسته‌ کارگرها ـکه‌ اکثرا رفاهی‌ است‌ ـ گوش‌ دادیم‌. ساعت‌ سه‌ از چاه‌ بیرون‌ آمدیم‌.

سروان‌ سجادی‌ فرمانده‌ ژاندارمری‌، خبر سوء قصد به‌ جان‌ آقای‌ خامنه‌ای‌ را همراه‌ بابشارت‌ نجات‌ ایشان‌ داد. گفت‌: بمبی‌ در ضبط صوت‌ کار گذاشته‌ و در مسجد اباذر روی‌ میزخطابه‌ ایشان‌ گذاشته‌اند. یک‌ لحظه‌ دنیا در نظرم‌ تاریک‌ شد. همراهان‌ متوجه‌ از دست‌ رفتن ‌تعادل‌ من‌ شدند و شاید به‌ همین‌ جهت‌، سروان‌ سجادی‌ توضیحات‌ امیدوار کننده‌ای‌ داد و به‌خود آمدم‌ که‌ پس‌ از عزل‌ بنی‌صدر، ما بایستی‌ ضوابط امنیتی‌ را بهتر مراعات‌ کنیم‌. همین‌ نحوه‌سفر من‌ و حضور غیر محتاطانه‌ آقای‌ خامنه‌ای‌ در مسجد اباذر، از این‌ بی‌احتیاطی‌ها است‌.

فورا به‌ شهر آمدیم‌ و سخنرانی‌ کوتاهی‌ در مسجد جامع‌ زرند در انبوه‌ جمعیت‌ نمودم‌ و به‌ طرف‌ کرمان‌ حرکت‌ کردیم‌. در بین‌ راه‌ اهالی‌ روستاها اجتماع‌ کرده‌ و ابراز احساسات ‌می‌کردند و کمی‌ برایشان‌ صحبت‌ کردم‌. مردم‌ خانوک‌ بلندگو هم‌ آورده‌ بودند. در جاده‌ بیشترصحبت‌ کردم‌. ساعت‌ شش‌ بعدازظهر به‌ فرودگاه‌ رسیدیم‌. هواپیما عیبی‌ داشت‌. مدتی‌ معطل ‌شدیم‌، تا رفع‌ شد و سپس‌ پرواز کردیم‌. در فرودگاه‌، مصاحبه‌ای‌ با رادیو کرمان‌ داشتم.

ساعت‌ هشت‌ شب‌ به‌ تهران‌ رسیدیم‌. مستقیما به‌ بیمارستان‌ قلب‌ رفتم‌ و از آقای‌ خامنه‌ای‌عیادت‌ کردم‌".  
 
 
تروری نافرجام/ چراغ را سبز کن

ترور اکبر هاشمی رفسنجانی، واقعه‌ای بود که در شب ۴ خرداد ۱۳۵۸ روی داد که طی آن آیت الله هاشمی در منزل شخصی خود مورد اصابت گلوله قرار گرفت و از ناحیهٔ کبد مجروح شد، هرچند گلوله‌های شلیک شده آسیب جدی به او وارد نکرد اما این موضوع در جریان زندگی او جای خوش کرد.

در آن شب دو نفر به درب منزل هاشمی رفسنجانی مراجعه می کنند و می گویند که حامل پیام خصوصی برای آیت‌الله هاشمی رفسنجانی هستیم.  محافظین به آنان اجازه ورود می‌دهند و پس از نشستن در اتاق و حرکات غیرعادی مراجعه‌کنندگان، آیت‌الله هاشمی به قصد آنان آگاه می‌شود و با آنان درگیر می‌شود.
 
عفت مرعشی، همسر اکبر هاشمی رفسنجانی این حادثه را اینگونه نقل می‌کند:
پاسدار ما نیز در حیاط بود کنار حوض. غروب بود و هوا تاریک شده بود. پاسدار از پشت شیشه می‌بیند که آقای هاشمی با یک نفر دیگر گلاویز شده‌اند. من در را که باز کردم و این صحنه را دیدم. رفتم داخل. آن مرد چند بار به صورت آقای هاشمی زده بود و صورت او سیاه شده بود. بعد نفر دوم منافقین با اسلحه وارد اتاق شد.
 
اول فکر کردم که یکی از پاسدارها برای کمک آمده. اما دیدم نه، این آدم غریبه است. پریدم جلو. آقای هاشمی را پرت کردم روی زمین. یادم آمد که منافقین به سر آقای مطهری شلیک کرده بودند. خودم را انداختم روی آقای هاشمی و دست‌هایم را دور سر او گرفتم. این پدرسوخته نیز هیچ ابا نکرد. دستش را زیر دست من آورد و دو تا تیر پشت سر هم خالی کرد. یک تیر هم زد به دیوار اتاق و از در خارج شد. احتمال داد که آقای هاشمی کشته شده است. او که رفت، من بلند شدم. دیدم خون از شکم آقای هاشمی بیرون زده. چادری را که برای نماز برداشته بودم، دور بدن آقای هاشمی بستم. فاطمه شروع کرد به جیغ زدن و گریه کردن. گفتم: جیغ نزن، برو ماشین خبر کن. او رفت. خودم هم دویدم داخل کوچه و داد زدم: همسایه‌ها یک ماشین. همسایه‌ها یک ماشین.
 
 در حالی که دو تا ماشین در خانه داشتیم، اما راننده نبود که بتواند ماشین‌ها را ببرد. آقایی وارد خانه ما شد، گفت: ماشین آماده است. من اول وحشت داشتم. گفتم نکند این آقا از منافقین باشد. حالم خوب نبود، گفتم: شما منافق نیستید؟ گفت: نه، خانم من همسایه شما هستم. آقای هاشمی را بغل کردیم و گذاشتیم توی ماشین. مهدی هم پرید داخل ماشین. من بدون جوراب و کفش سوار ماشین شدم تا برویم به بیمارستان. رفتیم بیمارستان شهدا. تا ما به بیمارستان برسیم، فاطمه از خانه با بیمارستان تماس گرفته و گفته بود که پدرم تیر خورده، بیمارستان را آماده کنید. در خیابان ما به یک چراغ قرمز طولانی برخوردیم. من سرم را از ماشین بیرون آوردم و به پلیسی که سر چهارراه بود، گفتم: چراغ را سبز کن. آقای هاشمی در این ماشین است. تیر خورده. پلیس سریع چراغ را سبز کرد. رسیدیم دم بیمارستان. دیدیم که منتظرند. همسایه ما، آقای هاشمی را بغل کرد و خودش برد به داخل آسانسور. من هم همراهش رفتم. وارد بخش که شدیم، دیدیم همه چیز آماده است. آقای هاشمی را گذاشتند روی تخت.
 
 ////
 
اکبر هاشمی رفسنجانی در ساعت 8:45 شب به بیمارستان شهدا منتقل شد. او از ناحیهٔ شکم قسمت بالا و راست مورد اصابت قرار گرفته بود. دکترها به من گفتند که شما برو بیرون. گفتم: من بیرون نمی‌روم. می‌ترسم و اطمینان ندارم. همزمان دوستان آقای هاشمی نیز رسیدند. مثل این‌که فاطمه به آنها زنگ زده بود و خبر کرده بود.
 
دقایقی بعد از اتاق آمدم بیرون. دیدم خبرنگاران خبردار شده بودند و می‌خواستند با من مصاحبه کنند. آقای لاریجانی آمد پیش من و اطلاع داد که اینها خبرنگار هستند. من آمدم بیرون تا به خانه تلفن بزنم. یکی از کارمندان بیمارستان یک جفت کفش برایم آورد و گفت: شما اول این کفش‌ها را پایتان کنید. من تازه آنجا فهمیدم که کفش به پا ندارم. به خانه تلفن زدم. دیدم هیچ کس جواب نمی‌دهد. سریع آمدم منزل. دیدم مقابل خانه ما جمعیت زیادی جمع شده‌است.
 
روی پشت‌بام، داخل حیاط و همه‌جا آدم بود. من دیگر داخل خانه نرفتم. زن‌عموی بچه‌ها آمده بود و آنها را با خودش برده بود. من دوباره برگشتم بیمارستان. دیدم آقای هاشمی در اتاق عمل است. جراحی تا آخر شب طول کشید. دکترهای آشنا همه آمده بودند. آقای دکتر ولایتی، دکتر طباطبایی. اما فکر کنم آقای هاشمی را پروفسور سمیع عمل کردند. بعد آقای هاشمی را به CCU بردند. به ما گفتند که چیز مهمی نبود. اما باید تا صبح در CCU باشد. همه از من حال آقای هاشمی را می‌پرسیدند. حتی منافقین هم می‌آمدند. هیچ‌کس نمی‌دانست که تیر به کجای آقای هاشمی خورده. دکترها به من نگفتند. تا این‌که گفتند خانم تا فردا صبح وضعیت هاشمی خطرناک است. پرسیدم: چرا؟ گفتند: چون تیر به کبد ایشان خورده و پرده دیافراگم نیز پاره شده‌است. اگر تا فردا صبح اتفاقی نیفتد، انشاءالله حاج‌آقا زنده می‌ماند.

آقای هاشمی پانزده روز در بیمارستان بستری شد. در این مدت همه کسانی که در انقلاب نقش داشتند، آمدند بیمارستان. شهید رجایی، آیت‌الله خامنه‌ای، مهندس بازرگان. همه آمدند. دکترها می‌گفتند که آقای هاشمی خون احتیاج دارد. باید به او خون بدهید. وقتی من رفتم خون بدهم، دیدم صف طولانی تشکیل شده و مردم آمده بودند خون بدهند. من وقتی مردم را دیدم، گریه‌ام گرفت که چقدر این مردم وفادار هستند. در بیمارستان بعد از این‌که حال آقای هاشمی بهتر شد، خبر دادند که دکترهای بیمارستان می‌خواهند از ایشان عیادت کنند. همه دکترها و حتی مریض‌ها می‌آمدند و از آقای هاشمی عیادت می‌کردند.

 
 ////

 
مقامات وقت بیمارستان اعلام کردند که حال عمومی آیت‌الله خوب است. آخرین گزارش پزشکی حاکی است که آیت‌الله هاشمی رفسنجانی که در ساعت هشت و چهل و پنج دقیقه دیشب به بیمارستان شهدا منتقل شد از ناحیه شکم قسمت بالا و راست مورد اصابت قرار گرفته. حال عمومی خوب است و فشار خون ۱۲ روی ۷ گزارش شده‌است. مقامات بیمارستان شهدا گفتند به‌علت خونریزی تحت عمل جراحی قرار گرفت. در معاینات دیده شد که سطح غدامی کبد خراش برداشته و بقیه قسمت‌ها سالم است. ناحیه قدام کبد ترمیم شد و حال وی رضایت‌بخش است.
همسر هاشمی آبروی ساواک را می‌برد

آیت الله هاشمی رفسنجانی در بخشی از خاطرات خود مربوط به دوران مبارزه اینگونه می‌نویسد:

همسر و بچه هایم با مبارزه بزرگ شدند "در دوران گذشته و مبارزه اینطور نبود که ما دونفری برای مبارزه برویم. بیشتر من به مبارزه می‌پرداختم و ایشان هم زندگی را اداره می‌کرد. ولی خب اگر توافقی نبود کار ما مشکل بود. چون مسائل از طرف ایشان پذیرفته شده بود که من وظایفم را انجام دهم کار ما تسهیل می‌شد. خب، مشکلاتی هم پیش می‌آمد. مثلا من 3-2 سال زندان بودم یا متواری بودم یا چیزهایی از این قبیل. اداره بچه‌ها مشکل بود هر چند که البته آنچنان مشکل مالی هم نداشتیم .

بچه ها از بچگی حفظ اسرار انقلاب را آموختند خب، قابل اعتماد بودند، اگر اسراری داشتیم، ملاقاتی داشتیم، افرادی به خانه ما می‌آمدند، تلفنی می‌شد، خیالمان راحت بود که اسرار مبارزه فاش نمی‌شود. لازم بود اسنادی را حفظ کنیم، نگه‌می‌داشتند. اینجور پشتیبانی ها در مبارزه بود. این اواخر پیغام‌های من را از زندان به خارج و پیغام بیرون را در زندان به من می رساندند! ساواک به شهربانی می گفت هاشمی که در خانه است چرا دستگیرش نمی کنید شهربانی گزارش داد با وجود خانمش صلاح نیست برویم ! در آن زمان سختی که معمولا از ساواک می‌ترسیدند شجاعت ایشان برای ما قابل ملاحظه بود. بعد از انقلاب یک سندی در ساواک دیدیم که جالب بود. ما در قلهک منزل داشتیم. ساواک به شهربانی دستور داده بود که مرا بازداشت کنند. آنها مرا بازداشت نمی‌کردند. ساواکی ها سرزنش کرده بودند که ما گزارش داریم که همیشه در خانه هست، چطور است که شما نمی‌توانید به خانه آنها بروید و دستگیرش کنید؟ گفته بودند ایشان همسری دارند که اگر برویم در خانه آنقدر سرو صدا می‌ند که آبروی ما را می‌برد.
 
 
عراق 8،  ایران 1

مرحوم آیت الله علی اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام از شخصیت‌های برجسته و موثر در جنگ 8 ساله تحمیلی عراق علیه ایران است که بخشی از خاطرات وی در این زمان را در ادامه می‌خوانید:
 
سال 65 هم مانند سال‌های قبل مهمترین محور حوادث کشور دفاع مقدس است به دنبال پیروزی خیره کننده در عملیات والفجر 8 و عبور تحسین‌برانگیز رزمندگان از رودخانه اروند علی‌رغم جزر و مدهای وحشی ‌ آن و تصرف بخشی از شبه‌جزیزه فاو، تثبیت نیروها در آن نقطه حساس وضع جدیدی به وجود آورده است.
 
اشراف ما بر ساحل خور عبدالله و بسته شدن راه عراق به خلیج فارس و اشراف نیروهای ما بر جزیره بوبیان کویت و درخشش قدرت فنی ایران با ساخت پل بعثت در اروند با هدف تسهیل پشتیبانی نیروهای مستقر در فاو و امکان پیشرفت به سوی بندر محصور ام قصر عراق و سابقه ساخت و نصب پل 17 کیلومتری خیبر در هور برای تسهیل پشتیبانی نیروهای مستقر در جزیره مجنون و خبرهای مربوط به تجهیز 500 گردان برای عملیات سرنوشت‌ساز وضع کاملا جدیدی بوجود آمده بود.
 
کاملا واضح شده بود که نیروهای رزمنده ایران قدرت نفوذ در عمق خاک عراق و دفع شرارت‌های صدام را دارد. منظره شکست صدامیان با آن همه پشتیبانی غرب و شرق و بشارت پیروزی ایران تنها تحت تحریم و فشار منطقه و اردوگاه، غرب و شرق را نگران ساخته بود و تلاش‌ها برای یافتن راه نجات از این کابوس وحشتناک برای آنها کاملا مشهود بود.

شرارت، یکی از راه‌کارهای آنها برای به ستوه آوردن ایرانی و شرارت‌های ضد مقررات بین‌المللی و انجام جنایات جنگی بود. دشمن بعثی در سال‌های گذشته هم در عکس‌العمل به شکست‌ها چنین شرارت‌هایی را مرتکب می‌شد. این شرارت‌ها با دادن چراغ سبز قدرت‌های بزرگ و تحویل موشک‌های فراوان و سلاح‌های شیمیایی و پشتیبانی هوایی برای زدن کشتی‌ها و سکوهای نفتی و هواپیماهای غیرنظامی و بمباران شهرها و هر عمل ایضایی ممکن دیگر و تبعات رسانه‌ای فراوان در جهت روحیه دادن به صدامیان و تحت فشار قرار دادن ایران عمل می‌شد.
 
////
عراق با دریافت 24 جنگنده میراژ F1 از فرانسه که می‌توانستند در آسمان سوخت‌گیری کند قادر شد دورترین تاسیسات و تجهیزات نفتی ایران را در خلیج فارس مورد حمله قرار دهد همچنین نیروی هوایی عراق با دستیابی به بمب‌افکن‌های توپولوف TU16 که قادر به حمل بمب‌های به وزن 19 هزار و 800 پوند معادل با 8 هزار و 945 کیلوگرم در مسیر 3 هزار مایلی هستند توان خود را بیش از پیش افزایش داد. از سوی دیگر عراق با فرستادن خلبانان خود برای آموزش در فرانسه، شوروی، یوگسلاوی و با استخدام خلبانان خارجی بلژیکی، پاکستانی و برزیلی کمبود خود را در این زمینه رفع می‌کرد.
 
رسانه‌ها در مقایسه‌ای برتری هوایی عراق به ایران را 8 به 1 اعلام کردند. عراق 50 فروند هواپیمای میراژ F1 و 75 خلبان برای پرواز آنها در اختیار داشت شوروی و فرانسه مهمترین صادرکنندگان تسلیحات نظامی به عراق بودند و آمریکا نیز انواع جنگ‌افزار و در درجه اول هلی‌کوپتر، هواپیماهای اکتشافی و سلاح‌های سبک به عراق ارسال می‌کرد همچنین طبق اعلام کارشناسان نظامی، عراق دارای 40 لشکر رزمی و 450 الی 600 هواپیمای جنگنده بود.
 
طبیعت ارتش عراق چنان اوج گرفت که در عین اینکه کارشناسان سازمان سیا CIA در اوایل تابستان 65 سکوت قریب‌الوقوع عراق را پیش‌بینی می‌کردند بعد از چند ماه به این نتیجه رسیدند که با بهبود موقعیت نظامی عراق ارتش عراق نه تنها تهاجم ایران را کند خواهد کرد بلکه به پاتک نیز دست خواهد زد و ممکن است تلاش کند تا فاو را پس بگیرد.
 
همکاری کشورهای غربی، به خصوص آلمان و هلند با عراق برای تولید سلاح‌های شیمیایی نیز چنان گسترده شده بود که چندین مجتمع تولید این سلاح‌ها را در حومه شهرهای سامرا و... تاسیس شد و تنها در مجتمع سامرا سالانه حدود 1000 تن ماده مورد استفاده در ساخت سلاح‌های شیمیایی تولید می‌شد. (مقدمه کتاب اوج دفاع فروردین ماه ۱۳۶۵)
 
 
انتهای پیام/

ادامه مطلب



[ سه شنبه 6 تیر 1396  ] [ 8:30 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

ناگفته‌هایی از حادثه‌ی تلخ سوء قصد به جان رهبر انقلاب اسلامی

جمعی از اعضای تیم حفاظت و اعضای تیم پزشکی حضرت‌ آیت‌الله خامنه‌ای بعد از ۲۵ سال، در محضر رهبر انقلاب به بیان خاطرات و ناگفته‌هایی از حادثه تلخ ترور در ششم تیر۱۳۶۰ پرداختند.

در این مراسم که نزدیک به ۴ ساعت به طول انجامید، آقایان خسروی وفا، حاجی‌باشی، جباری، جوادیان، پناهی و حیاتی از محافظان قدیمی رهبر انقلاب، به همراه ۳ نفر از تیم پزشکی ایشان ــ دکتر میلانی، دکتر زرگر و دکتر منافی ــ به مرور خاطرات خود از ششم تیر ۱۳۶۰ پرداختند. آنچه می‌خوانید روایتی است کوتاه از این نشست.
 

- اصلا اون روز مسجد یه جور دیگه بود...
- راست می‌گه! مثل همیشه نبود، هفته‌ی قبل هم که برنامه لغو شد، اومده بودیم اما اینطوری نبود!
- توی حیاط یه جایی واسه ضبط صوت‌ها درست کرده بودیم.
- نماز ظهر که تموم شد، آقا رفتن پشت تریبون.
- سئوال‌ها هم خیلی تند و بعضا بی‌ربط بود...
- پرسیده بودن شما داماد وزیر گرفتی و فلان قدر مهر دخترت کردی.
- آقا اول کمی درباره شایعات علیه شهید مظلوم بهشتی صحبت کرد و بعد هم اشاره کرد که من اصلا دختر ندارم!
- من دیدم یه نفر با موهای وزوزی داره با یه ضبط صوت به سمت تریبون میاد.
- نه یه نفر نبود! ضبط رو دست به دست دادن تا کسی شک نکنه!
- منم فکر کردم ضبط بچه‌های خود مسجده؛ دیگه شک نکردم چرا این ضبط مثل بقیه توی حیاط نیست!
- ولی نفر آخر، از خودشون بود!
- آره! آره! چون دقیقا ضبط رو گذاشت رو به آقا و سمت چپ؛ درست مقابل قلب ایشون!
- من همینطوری رفتم به ضبط یه سری بزنم! کمی زیر و بمش را نگاه کردم و بعد ناخودآگاه جاشو عوض کردم، گذاشتم سمت راست، کنار میکروفن، کمی با فاصله‌تر از آقا!
- یکدفعه میکروفن شروع کرد به سوت کشیدن...
- آقا برگشتن گفتن: این صدا را درست کنید یا اصلا خاموش کنید.
- منبری‌ها این جور مواقع کمی عقب و جلو می‌شن تا بلکه صدا درست بشه!
- من روبروی آقا، کنار در شبستان وایساده بودم، آقا کمی به عقب و سمت چپ رفتند که یکدفعه...
- یه صدای عجیبی توی شبستان پیچید...
- اول فکر کردم، تیر اندازی شده...
- سریع اسلحه‌ام رو درآوردم... تا برگشتم دیدم...

و اشک، چنان سر می‌خورد توی صورتش که هر چه‌قدر هم لبش را بگزد؛ نمی‌تواند کنترلش کند... سرش را تکان می‌دهد و به "حاجی‌باشی" نگاه می‌کند، او هم سرش را انداخته پائین و با دست اشک‌هایش را می‌چیند. "پناهی" به دادش می‌رسد و ادامه می‌دهد:

ــ مردم اول روی زمین دراز کشیدند و بعد هم به سمت در هجوم بردند، من اسلحه‌ام را از ضامن خارج کرده بودم، تا برگشتم سمت جایگاه دیدم ــ بغضش را فرو می‌خورد ــ "آقا" از سمت چپ به پهلو افتاده‌اند روی زمین! داد زدم: حسین! "آقا"... تا برسم بالای سر "آقا"، "حسین جباری" تنهایی "آقا" را بلند کرده بود و به سمت در می‌رفت...

"جوادیان" که هنوز صورت گردش سرخ سرخ است، فقط سرش را به طرفین تکان می‌دهد و حتی چشم‌هایش را هم از ما می‌دزدد. "حیاتی" اما ماجرا را اینگونه ادامه می‌دهد:

ــ هرطور بود راه را باز کردیم و خودم برگشتم پشت تریبون، ضبط صوت مثل یک دفتر ۴۰برگ از وسط باز شده بود. با ماژیک قرمز هم روی جداره داخلی‌‌اش نوشته بودند: "‌اولین عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی!"

***
ــ به هر ترتیبی بود آقا را سوار ماشین کردیم. یک بلیزر سفید. با سرعت از بین جمعیت کنده شدیم و راه افتادیم. توی راه یک لحظه آقا به هوش آمدند. نگاهی به چهره‌ی من کردند و از هوش رفتند. بعد‌ها پرسیدم آن لحظه چه چیزی احساس کردین، گفتند: "دو چیز! یکی اینکه ماشین داشت پرواز می‌کرد و دیگر اینکه سرم روی پای کسی بود..."

حاجی‌باشی یکدفعه نگاهش را از زمین می‌کند و بلندتر می‌گوید: توی ماشین همه‌اش به این فکر بودم که اگر اتفاقی بیافته، مردم به ما چی می‌گن؟! و دوباره باران، حرف‌هایش را خیس می‌کند.

"جوادیان" ادامه می‌دهد: از جلوی یک درمانگاه گذشتیم که گفتم: "حسین! برگرد... درمانگاه ..."

پنج نفری وارد درمانگاه شدیم، همه هول برشان داشته بود، یک نفر غرق خون توی آغوش جباری، ۳ نفر هم با لباس خونی و اسلحه دنبالش... اولین دکتری که آمد و نبض آقا را گرفت، بی‌معطلی گفت: دیگه کار از کار گذشته و رفت... پرستاری جلو آمد و گفت: "ببرینش بیمارستان بهارلو؛ پل جوادیه!"

به سرعت دویدیم سمت ماشین. پرستار هم همراهمان شد، با یک کپسول اکسیژن که توی ماشین نمی‌رفت و بچه‌ها روی رکاب در عقب گرفتنش تا بریم بیمارستان بهارلو...

توی مسیر بی‌سیم را برداشتم و :

- حافظ هفت! مرکز... مرکز! موقعیت پنجاه - پنجاه... (پنجاه - پنجاه موقعیت آماده‌باش بود) بعد گفتم: مرکز! حافظ هفت مجروح شده!

دوباره همه با هم ساکت شدند... انگار همین دیروز بوده، همین دیروز که از توی ماشین اعلام می‌کنند به دکتر فیاض بخش، دکتر زرگر و ... بگوئید از مجلس خودشان را برسانند، بیمارستان بهارلو.

ماشین از در عقب بیمارستان وارد محوطه می‌شود. برانکارد می‌آورند. آقا را می‌رسانند پشت در اتاق عمل. دکتری که از اتاق عمل بیرون می‌آید؛ نبض را می‌گیرد و با اطمینان می‌گوید: "تمام کرده!" اما...

اما دکتر فاضل که آن روز اتفاقی و برای مشاوره‌ی یکی از بیماران در بیمارستان بهارلو حضور داشته، خودش را به اتاق عمل می‌رساند و دستور آماده سازی اتاق عمل را می‌دهد.

***

 دیداری بعد از ۲۵ سال

از راست آقایان دکتر باقی، دکتر میلانی، دکتر منافی، محمود خسروی‌وفا، دکتر زرگر، جوادیان، حسین جباری، مجتبی حیاتی، دکتر مرندی، رضا حاجی‌باشی، پناهی، حجت‌الاسلام مطلبی
گزارش تصویری «داستان ترور»

ــ شهید بهشتی به من خبر داد. تازه رسیده بودم منزل. پیکانم را سوار شدم و راه افتادم. به محض رسیدن، دکتر محجوبی گفت نگران نباش، خون را بند آوردم. و من آماده شدم برای جراحی.

دکتر زرگر ادامه می‌دهد: "رگ پیوندی می‌خواستیم، پای راست را شکافتیم. رگ دست راست و شبکه عصبی‌اش کاملا متلاشی شده بود. فقط توانستیم کمی جلوی خونریزی را بگیریم و کمی هم پانسمان کنیم. تصمیم بر این شد که آقا را ببریم بیمارستان قلب."

دکتر میلانی هم که مثل دکتر زرگر تمام موهای سرش سفید شده، غرق روزهای تلخ دهه ۶۰ شده است، آرام و با تامل تعریف می‌کند:

ــ جراحت خیلی سنگین بود، سمت راست بدن پر از ترکش و قطعات ضبط صوت بود، حتی یکی از ترکش‌ها زیر گلوی آقا جا خوش کرده بود. قسمتی از سینه ایشان کاملا سوخته بود! یکی دو تا از دنده‌ها هم شکسته بود. دست راست هم کاملا از کار افتاده بود و از شدت ضربه ورم کرده بود. استخوان‌های کتف و سینه کاملا دیده می‌شد. ۳۷ واحد خونی و فراورده‌های خونی به آقا زده بودند که خود این تعداد، واکنش‌های انعقادی را مختل می‌کرد... دو سه بار نبض آقا افتاد و چند بار مجبور شدیم پانسمان را باز کنیم و دوباره رگ‌ها را مسدود کنیم... خیلی عجیب بود، انگار هیچ چیز به اراده‌ی ما نبود...

و دکتر منافی چشم‌هایش را روی هم می‌گذارد و آن روزها را اینگونه از پشت پرچین خاطرات ماندگارش بیرون می‌ریزد: "مردم بیرون بیمارستان صف کشیده بودند برای اهدای خون. رادیو هم اعلام کرده بود جراحت به قلب آقا رسیده، عده‌ای توی محوطه جلوی اورژانس ایستاده بودند و می‌گفتند می‌خواهیم "قلبمان" را بدهیم... با هلی‌کوپتر، آقا را رساندیم بیمارستان قلب. لوله تنفس داشتند و تا بیمارستان دو بار مونیتور وضعیت نبض، خط ممتد نشان داد... عمل جراحی ۳ ساعت طول کشید و آقا به بخش "آی سی یو" منتقل شدند. شب برای چند لحظه به هوش آمدند...کاغذ خواستند تا چیزی بنویسند... کاغذ که دادیم با دست چپ و خیلی آرام و با دقت چند کلمه را به زحمت کنار هم چیدند:

- همراهان من چطورند؟

***

چند روز بعد که دیگر مطمئن شده بودیم، دست راست کاملا از کار افتاده است، از تلویزیون آمدند تا گزارش تهیه کنند، یک ساعتی معطل شدند تا آقا به هوش بیایند، وقتی پرسیدند که حالتان چطور است؟ این پاسخ را گرفتند:

بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت / سر خُمِّ می سلامت، شکند اگر سبویی

***

و حالا که ۲۵ سال از آن روز تلخ گذشته، شاید شیرینی عیدی گروهک فرقان بیشتر خودش را نشان می‌دهد که به قول "خسروی وفا" هر وقت در حزب جلسه بود، آقا آخرین نفری بود که از حزب خارج می‌شد "و فردای آن روز هفتم تیر بود...

حالا شاید بهتر بشود فهمید چرا سال‌هاست ضربان قلب این مردم می‌گوید: "دست" خدا بر سر ماست... این دست، رنگ خدا را دیده و طعم بهشت را چشیده، سوغات یک سفر غیبی به آن سوی ابرهاست که پیش رهبر مانده تا به قول دکتر میلانی: "با دست موعود بیعت کند..."

***

صدای اذان یعنی شوق پرواز در آسمان آبی نماز. خودمان را به نمازخانه می‌رسانیم، این گروه آشنای قدیمی، صف اول و دوم نماز می‌ایستند... رهبر که می‌آید مثل پروانه‌های حرم رضوی که در بهار گرد زائر حضرتش بی‌قراری می‌کنند، دور آقا حلقه می‌زنند. دکتر میلانی زودتر از باقی خودش را به آقا می‌رساند و همینطور که با چشم خیس به دست آقا خیره شده، دست رهبر را می‌بوسد و غرق آن نگاه پدرانه می‌شود... و چه خنده‌ی شیرینی بر لب‌های رهبر نقش بسته، خیلی وقت بود این جمع سال‌های جوانی را یکجا ندیده بود... چه غافلگیری لذت بخشی.

 

 

ادامه مطلب



[ سه شنبه 6 تیر 1396  ] [ 8:29 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

در این گزارش تصاویری از ماجرای ترور رهبر معظم انقلاب در ششم تیر ماه 1360 را مشاهده می‌کنید.

به گزارش حوزه احزاب و تشکل های گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران جوان؛ برنامه ترور حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب یک روز قبل از انفجار محل حزب جمهوری اسلامی در سرچشمه تهران و شهادت آیت‌الله دکتر بهشتی طرح ریزی شده بود و با انفجار بمبی دست‌ساز در مسجد ابوذر تهران در روز 6 تیر 1360، امام جمعه‌ آن زمان تهران را مهمان بیمارستان بهارلو کرد که در ادامه تصاویری از این حادثه ناگوار را مشاهده می‌کنید.

 

گزارش تصویری از ماجرای ترور نافرجام رهبری

 

گزارش تصویری از ماجرای ترور نافرجام رهبری

 

گزارش تصویری از ماجرای ترور نافرجام رهبری

 

گزارش تصویری از ماجرای ترور نافرجام رهبری

 

گزارش تصویری از ماجرای ترور نافرجام رهبری

 

گزارش تصویری از ماجرای ترور نافرجام رهبری

 

گزارش تصویری از ماجرای ترور نافرجام رهبری

 

گزارش تصویری از ماجرای ترور نافرجام رهبری

 

گزارش تصویری از ماجرای ترور نافرجام رهبری

 

 گزارش تصویری از ماجرای ترور نافرجام رهبری

 

گزارش تصویری از ماجرای ترور نافرجام رهبری

 

 

انتهای پیام/


ادامه مطلب



[ سه شنبه 6 تیر 1396  ] [ 8:26 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

تسنیم گزارش می‌دهد

واقعه هفتم تیر در قاب تصویر و روایت قلم

 
شهدای هفتم تیر

انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در تاریخ هفتم تیرماه ۱۳۶۰ منجر به شهادت آیت‌الله بهشتی دبیرکل حزب و ۷۲ تن از یاران امام شد.

به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری تسنیم، حزب جمهوری اسلامی، جلسات هفتگی خود را یکشنبه‌ها برگزار می‌کرد. روز یکشنبه هفتم تیرماه 1360 نیز یکی از جلسات هفتگی حزب در دفتر مرکزی حزب واقع در سرچشمه تهران با حضور جمعی از اعضای حزب، نمایندگان مجلس و وزرای دولت برگزار شد.

 یک روز پس از سوء قصد به جان رهبر معظم انقلاب در ششم تیر ماه 1360 در ساعت 20 و 30 دقیقه، شامگاه روز یکشنبه هفتم تیر ماه 1360 جلسه‌ای در سالن اجتماعات دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی واقع در خیابان سرچشمه تهران برگزار شد. موضوع جلسه تورم و انتخابات ریاست جمهوری آینده بود. پس از تلاوت قرآن و اعلام برنامه، آیت‌الله سید محمد حسینی بهشتی سخنانش را به این شکل آغاز کرد:

«ما بار دیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برای ما مهره‌سازی کنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند. تلاش کنیم کسانی را که متعهد به مکتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمی‌گیرند انتخاب شوند...»

که در این لحظه دو بمب بسیار قوی در دفتر مرکزی حزب منفجر شد که بر اثر شدت انفجار قسمتهایی از ساختمان فرو ریخت.

شیشه‌های ساختمانهای اطراف نیز کاملاً خرد شد. در نخستین ساعت پس از انفجار، صدها نفر از مردم تهران در خیابانهای اطراف دفتر مرکزی حزب اجتماع کردند و آمبولانسها بی‌امان در رفت و آمد بودند. سقف بتونی دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی بر اثر انفجار بمب به کلی فرو ریخته بود و ده‌ها نفر زیر آوار مدفون شده بودند. اکثر مجروحین و شهدا که به آمبولانسها حمل می‌شدند، غرق در خون بودند و به هیچ وجه شناخته نمی‌شدند.

حادثه هفتم تیر شش روز پس از عزل بنی‌صدر از ریاست جمهوری و یک ماه قبل از فرار وی و مسعود رجوی سرکرده سازمان مجاهدین خلق به فرانسه صورت گرفت، سه روز قبل از وقوع این حادثه، محمد جواد قدیری عضو کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق و طراح اصلی انفجار مسجد ابوذر به دوستان خود با اطمینان خبر داده بود که «روز هفتم تیر» کار یکسره خواهد شد.

اجساد شهدای هفتم تیر در سردخانه

تشییع پیکرهای شهدا

دو روز بعد از فاجعه هفتم تیر، مردم برای تشییع شهدا، در میدان حسن آباد جمع شدند و به سوی بهشت زهرا به حرکت درآمدند. شهدا، یکی پس از دیگری بر روی دست‏های مردم به خاک سپرده می‏‌شدند و تا عصر آن روز، 28 تن از شهیدان دفن شدند و تشییع بقیه، از جمله شهید دکتر بهشتی، فردای آن روز با حضور پرشور مردم انجام شد.

تشییع پیکر شهدای هفتم تیر

مراسم یادبود برای شهدای هفتم تیر در مجلس شورای اسلامی

پیام امام خمینی(ره) در رابطه با فاجعه 7 تیر(بهشتی ساده زیست)

بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

"ملتی که برای اقامه عدل اسلامی و اجرای احکام قرآن مجید و کوتاه کردن دست جنایتکاران ابرقدرت و زیستن با استقلال و آزادی، قیام نموده است و به خود باکی راه نمی‌دهد که دست جنایت ابرقدرتها از آستین مشتی جنایتکار حرفه‌ای بیرون آید و بهترین فرزندان راستین او را به شهادت رساند، مگر شهادت ارثی نیست که از موالیان ما که حیات را عقیده و جهاد می‌دانستند و در راه مکتب پر افتخار اسلام با خون خود و جوانان عزیز خود، از آن پاسداری می‌کردند به ملت شهید پرور ما رسیده است، مگر عزت و شرف و ارزشهای انسانی گوهرهای گران‌بهایی نیستند که اسلام صالح این مکتب عمر خود و یاران خود را در راه حراست و نگهبانی از آن وقف نمودند.

مگر ما پیروان پاکان سرباخته در راه هدف نیستیم که از شهادت عزیزان خود به دل تردیدی راه دهیم، مگر دشمن قدرت آن دارد که با جنایت خود مکارم و ارزشهای انسانی شهیدان عزیز ما را از آنان سلب کند، مگر دشمنان فضیلت می‌توانند جز این خرقه خاکی را از دوستان خدا و عاشقان حقیقت بگیرند.

بگذار این ددمنشان که جز به (من) و ماهای خود نمی‌اندیشند (یاکلون کما تاکل الانعام)، عاشقان راه خدا را از بند طبیعت رهانده و به فضای آزاد جوار معشوق برسانند. ننگتان باد ای تفاله‌های شیطان، و عارتان باد ای خود فروختگان به جنایتکاران بین‌المللی که در سوراخها خزیده و در مقابل ملتی که در برابر ابرقدرتها برخاسته است به خرابکاریهای جاهلانه پرداخته‌اید، عیب بزرگ شما و هوادارانتان آن است که نه از اسلام و قدرت معنوی آن و نه از ملت مسلمان و انگیزه فداکاری او اطلاعی دارید.

شما ملتی را که برای سقوط رژیم پلید پهلوی و رها شدن از اسارت شیطان بزرگ، ده‌ها جوان عزیز خود را فدا کرد و با شجاعت بی‌مانند ایستاد و خم به ابرو نیاورد نشناخته‌اید.

شما ملتی را که معلولاتشان در تختهای بیمارستانها آرزوی شهادت می‌کنند و یاران را به شهادت دعوت می‌کنند، نشناخته‌اید. شما کوردلان با آنکه دیده‌اید با شهادت رساندن شخصیتهای بزرگ صفوف فداکاری در راه اسلام فشرده‌تر و عزم آنان مصم‌تر می‌شود، می‌خواهید با به شهادت رساندن عزیزانی چون شهید بهشتی و شهدای عزیز مجلس و کابینه با حربه ناسزا و تهمتهای ناجوانمردانه حمله کردید که آنها را از ملت جدا کنید و اکنون که آن حربه از کار افتاد و کوس رسوائی همه‌تان بر سر بازارها زده شد در سوراخها خزیده و دست به جنایاتی ابلهانه زده‌اید که به خیال خام خود ملت شهید پرور و فداکار را با این اعمال وحشیانه بترسانید و نمی‌دانید که در قاموس شهادت واژه وحشت نیست.

اکنون اسلام به این شهیدان و شهیدپروران افتخار می‌کند و با سرافرازی همه مردم را دعوت به پایداری می‌نماید و ما مصمم هستیم که روزی رخش به بینیم و این جان که از اوست تسلیم وی کنیم.

ملت ایران در این فاجعه بزرگ 72 تن بی‌گناه به‌عدد شهدای کربلا از دست داد، ملت ایران سرافراز است که مردانی را به جامعه تقدیم می‌کند که خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمین کرده بودند و دشمنان خلق، گروهی را شهید نمودند که برای مشورت در مصالح کشور گردهم آمده بودند، ملت عزیز، این کوردلان مدعی مجاهدت برای خلق، ‌گروهی را از خلق گرفتند که از خدمتگزاران فعال و صدیق بودند.

دیدگاه  رهبر فرزانه انقلاب در مورد شهید بهشتی

"مقام معظم رهبری" در مورد حادثه هفتم تیر سال 1360 گفتند: "یک جمله درباره حادثه هفتم تیر عرض کنیم و آن این است که شاید از همه ابعاد متعددی که این حادثه داشت، این بُعد جالب‌تر باشد که این حادثه، نشان داد که ضربه‌های سهمگینی از این قبیل هم حتّی نمی‌تواند به استحکام بنای جمهوری اسلامی که به ایمان و حضور مردم تکیه کرده است، خللی وارد کند. این حادثه، حادثه کوچکی نبود. چنین حادثه‌ای در هر نقطه دنیا کافی است برای فرو ریختن یک نظام. این همه اشخاص مؤثر، مهم، خوش فکرو مبارز به دست جنایتکار تروریستها در یک لحظه از بین بروند و نظام آن را تحمل کند و از آن، وسیله‌ای برای استحکام هر چه بیش تر خود به وجود بیاورد. این چیز شگفت آوری بود. این برکت حضور و ایمان مردم، به برکت استحکام ساخت درونی نظام اسلامی بود و به فضل پروردگار، همیشه همین طور خواهد بود."

شهدای هفتم تیر در یک قاب

عامل واقعه هفتم تیر چه کسی بود؟

در تحقیقات مشخص شد که این عمل وحشیانه توسط سازمان آمریکایی مجاهدین خلق تدارک دیده شده و یکی از افراد مؤثر در این جنایت فردی است به اسم «محمدرضا کلاهی صمدی» که مشخصات نامبرده به  شرح اعلام شد:

محمدرضا کلاهی فرزند حسن متولد 1338 دارنده شماره شناسنامه 1251، دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت ایران و دارای دیپلم ریاضی از دبیرستان بامداد واقع در خیابان جمهوری اسلامی، خیابان گلشن، که نامبرده در حین وقوع حادثه متواری شده است."

محمدرضا کلاهی عامل بمب گذاری در دفتر حزب جمهوری

انتهای پیام/

 

ادامه مطلب



[ سه شنبه 6 تیر 1396  ] [ 8:23 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

آن زخم كه بر شانه خورشيد زدند (1)

روايت همراه رهبر معظم انقلاب از واقعه 6 تير 60

 

 

 

ظهرگاه ششم تير ماه سال 60 نمازگزاران مسجد ابوذر تهران از زبان خطبه خوان پرصلابت جمعه هاي ام القرا ترنم وحدت و جهاد مي شنيدند كه ناگاه با رخ نمودن جلوه اي از شقاوت منافقان، امام جمعه به سنت اجداد طاهرينش با خون خود بر آنچه صلاي در مي داد، مهر تاييد زد.

مردمي كه آن روز پيكر به خون نشسته و نيمه جان سيد را با اشك و دعاي خويش تا بيمارستان بدرقه كردند هرگز گمان نمي بردند كه خداي اراده كرده است تا ساليان طولاني رايحه خوش هدايت و راهبري او عالمي به فراخناي دل و جان تمامي دين باوران عزت طلب و جهادگر را معطر سازد و چه كوته نظرند آنان كه امروز با نفس هاي بي رمق خويش بر چراغي مي دمند كه ايزد برفروخته است. چرا كه «يريدون ليطفئوا نورالله بافواههم والله متم نوره و لوكره المشركون».

مروري بر آنچه در آن ظهرگاه خونين روي داد قبل از هر چيز دست لطف و حمايت خدايي را به ما مي نماياند كه ديروز و امروز، فراوان به مدد انقلاب اين مردم مظلوم آمده است. راوي ناگفته هايي كه در گفت و گوي امروز مي خوانيد «محسن جواديان» است كه ده سال تمام هم گام و هم نفس مقتداي خويش در بسياري ازعرصه ها، از جبهه هاي نبرد گرفته تا محراب نماز جمعه و دوران مسئوليت رياست جمهوري و رهبري بوده و شنيدني هاي فراواني از مولاي خويش در سينه دارد.

جواديان امروز گرچه همراه حضرت آقا نيست و در گوشه اي ديگر از سرزمين اسلامي براي خدمت به منويات مقدس مقام معظم رهبری، كمر همت بسته است اما به هنگام سخن گفتن از همراهي آقا غرق در غرور و سرور مي شود و گاه كه خاطرات تلخ زخم خوردن آقا را وا مي گويد بغض، گلويش را مي فشارد و حزن، چهره اش را درمي نوردد.

آنچه مي خوانيد تلخ و شيرين خاطرات محسن جواديان است از پيش و پس- و البته متن- واقعه 6 تير.60

 

 

 

¤ بي ترديد رويداد ششم تيرماه 60 در بستر روياروئي جريان خط امام با بني صدر و منافقين اتفاق افتاد، مايليم كه در آغاز سخن خاطرات شما را به طور مشخص در مورد نقش مقام معظم رهبري در به حاكميت رسيدن جريان خط امام و شكست جريانات التقاطي و ليبراليستي بشنويم.

 

- در ماه هاي اوليه سال 60 با روشن شدن تدريجي ماهيت بني صدر، فاصله بسياري از نيروهاي انقلاب با او زياد شد و ادامه همين روند به عزل او از فرماندهي كل قوا از سوي حضرت امام منجر گرديد. قبل از روي دادن اين واقعه من خودم از آقا ] مقام معظم رهبري[ شنيدم كه از قول امام نقل مي كردند كه ايشان در يكي از جلساتي كه با حضور مسئولين در محضرشان تشكيل شده بود فرموده بودند: «بني صدر با اين رفتاري كه دارد خودش باعث سرنگوني خودش مي شود». علاوه بر اين يك بار ديگر هم آقا نقل مي كردند كه ما يك روز كه در محضر امام بوديم از كارشكني و اخلال بني صدر در پيشرفت امورجنگ و همچنين به تنش كشيدن فضاي سياسي كشور توسط او به شدت شكايت كرديم اما حضرت امام با يك آرامش و طمأنينه اي درجواب ما تنها فرمودند: «صبر كنيد». به هرحال كم كم با ادامه اين وضعيت بحث مطرح شدن عدم كفايت سياسي بني صدر دربين نمايندگان مجلس جدي شد. به ياد دارم روز قبل از مطرح شدن بحث كفايت سياسي در مجلس بسياري از نمايندگان نزد آقا مي آمدند و وقت خودشان را به ايشان مي دادند. خاطرم هست بعد از نفر سومي كه از نمايندگان خدمت ايشان آمد، وقتي كه به ايشان داده شده بود به يك ساعت ونيم رسيده بود لذا ايشان فرمودند كه ديگر كافي است و وقت كس ديگري را نپذيرفتند. در واقع ايشان به لحاظ توانمندي در جمعبندي مطالب و نيز قدرت بيان، در مجلس اول از يك نوع محوريتي برخوردار بودند و همين موجب شده بود كه دراين مقوله مهم بسياري از نمايندگان مايل باشند تا وقت خودشان را به ايشان بدهند. پس از جلسه آنروز به اتفاق آقا به ساختمان روزنامه جمهوري اسلامي آمديم و ايشان حدود 5-4 ساعت مشغول جمع آوري مدارك لازم و تدوين و تنظيم نطق فردا بودند. حتي وقتي شب به اتفاق ايشان به منزلشان رفتيم ايشان آن شب را نخوابيدند و همچنان مشغول انجام اين كار بودند. وقتي من سحرگاه آنروز وقت نماز از خواب بلند شدم ديدم كه برق اتاق ايشان همچنان روشن است و معلوم شد كه آن شب را ايشان بيدار و مشغول تدارك نطقشان بوده اند. به هرحال ايشان در روز بررسي كفايت سياسي، سخنراني بسيار مستند و غرائي درمورد كارشكني ها و نقش منفي بني صدر در روند وقايع سياسي كشور و نيز در جريان جنگ ايراد كردند كه بسيار نافذ و مؤثر واقع شد. يادم هست وقتي بعد از رأي گيري نتيجه اعلام شد جمعيت حاضر اعم از نمايندگان و مردم مشتاقي كه مذاكرات مجلس را تعقيب مي كردند آن چنان تكبيري گفتند،كه صحن مجلس تكان خورد. قبل از آن تاريخ هم ايشان در افشاي جريان نفاق نقش بارزي داشتند. يادم هست روز 14اسفند 59، تجمعي كه بني صدر در دانشگاه تهران برگزار كرد به درگيري شديد منجر شد. ما به اتفاق آقا در دفتر امام جمعه تهران در ستاد نمازجمعه (كه آن موقع روبروي كلانتري مركزي قرار داشت) بوديم. در آنجا مرتبا براي ايشان خبر مي آوردند كه در دانشگاه چه مي گذرد. ايشان با كمال آرامش و متانت گوش مي دادند. يكي از ويژگي هاي ايشان اين است كه در اين گونه مواقع بسيار آرام و با طمأنينه هستند و اصلا اثري از اضطراب يا تصميمات شتابزده در رفتارشان مشاهده نمي شود. ما آن شب را در همان دفتر مانديم و فردا صبح كه جمعه بود به اتفاق ايشان براي نمازجمعه به دانشگاه تهران رفتيم. واقعا خطبه نماز جمعه آن روز ايشان موجب تجديد و تقويت روحيه بسياري از نيروهاي انقلابي و خط امامي شد و اثر واقعه روز قبل را تا حد زيادي در روحيه اين نيروها از بين برد.

 

 

 

علاوه بر اينها ايشان در جلساتي كه در سطح مسئولين نظام به ويژه جلساتي كه در محضر حضرت امام (ره) براي بررسي مسائل مهم جاري كشور علي الخصوص جنگ تشكيل مي شد، نقش بسيار روشنگرانه اي داشتند. خوب است بدانيد در جلساتي كه مسئولين مرتبط با جنگ از جمله بني صدر در محضر حضرت امام تشكيل مي دادند امام پس از شنيدن سخن همه، و در پايان، رو به آقا مي كردند و مي فرمودند: «آقاي خامنه اي، شما بفرمائيد». يعني به لحاظ علاقه و اعتمادي كه به ايشان داشتند گزارش ايشان از وضعيت جنگ را به عنوان ختام و جمعبندي تمامي خبرها و گزارشات مي شنيدند. خود آقا براي ما نقل كردند كه قبل از شكسته شدن حصرآبادان با تعدادي از مسئولين اجرائي و نظامي از جمله بني صدر در محضر امام بوديم. من در آن جلسه از كارشكني بني صدر در عدم ارسال تجهيزات به جبهه ها گله كردم و گفتم: هنوز بخشي از تجهيزات نظامي كه رژيم گذشته آنها را انبار كرده، رو نشده است. از جمله يك توپ 203 خيلي پرقدرت كه توان انفجاري و تخريبي بسيار بالائي دارد و الان واقعا در جبهه ها مورد نياز است... در اين لحظه يكي از حاضران گفت: ظاهرا تعدادي از اين توپها از انبار خارج شده و در راه جبهه است.. من بلافاصله گفتم: نه خير هنوز حتي از انبارها تكان هم نخورده و اين گزارش نادرست است. در اين لحظه امام با بني صدر به لحاظ اين كارشكني هايش برخورد تندي كردند و دستور دادند كه سريعا اين توپها به مناطق جنگي ارسال شود كه انصافا ارسال اين تجهيزات در موفقيت عمليات شكست حصر آبادان نقش تعيين كننده اي داشت.

 

¤ آيا منافقين پس از به بن بست رسيدن در ساختار سياسي نظام به ترور روي آوردند يا پيش از آن نيز سوداي ترور چهره هاي طيف خط امام از جمله مقام معظم رهبري را در سر داشتند؟

 

 

 

- به نظر من اينها قبل از آن تاريخ به ترور به عنوان يك راه حل فكر كرده بودند و از همين بابت هم بسياري از عوامل و وابستگان به خود را به دستگاههاي مهم نظام نفوذ داده بودند. در مورد آقا هم اينها قبل از اينكه به صورت رسمي از سوي نظام طرد شوند، به شكل مخفي و مرموز، به فكر ترورايشان بودند. مثلا به دفعات پيش مي آمد كه در مسير تردد ايشان به سوي نمازجمعه بمب مي گذاشتند اما هر بار با لطف الهي و به شكلي غيرمنتظره توطئه آنها بي اثر مي شد. خاطرم هست يك روز جمعه كه ايشان را براي نماز به دانشگاه آورديم پس از اينكه ايشان در جايگاه مستقر شدند و خطبه ها را شروع كردند يكي از فرماندهان وقت سپاه- آقاي جبروتي- سراسيمه خودش را به من رساند و گفت: در راه كه مي آمديد به مشكلي برنخورديد؟ مسأله اي پيش نيامد؟ گفتم: نه. گفت: در مسيرتان بمب گذاري شده بود، شما از كدام مسير آمديد؟ من گفتم: از فلان مسير. ايشان نفس راحتي كشيد و گفت: پس مسير عوض كرده ايد و از مسير هميشگي نيامده ايد. به جبهه هم كه مي رفتيم بعضاً مي ديديم كه به شكل سوال برانگيزي محل حضور و تردد ايشان لو مي رود، مي فهميديم كه كارستون پنجم دشمن است. مي دانيد كه آقا نماينده امام در شوراي عالي دفاع بودند و با اجازه ايشان تقريباً از يكشنبه هر هفته تا پايان هفته در خطوط مختلف جبهه حضور داشتند و بر روند امور جنگ نظارت مي كردند. ما جمعه ها ايشان را به تهران مي آورديم و ايشان سريع لباس عوض مي كردند و نمازجمعه را مي خواندند. به ياد دارم كه در يكي از بازديدهاي ايشان از گردان هاي سپاه در سوسنگرد، جلسه سه ساعته اي با رزمندگان اين گردان داشتند كه به نمازظهر ختم شد و ايشان در همان محدوده به نماز ايستادند. در همان لحظات ناگهان ما ديديم دشمن محدوده حضور ايشان را زير آتش گرفت. معلوم شد كه حضور ايشان در منطقه توسط ستون پنجم لو رفته است. از يك طرف ما مي ديديم كه خط آتش هر لحظه دارد به ايشان نزديك مي شود و از طرف ديگر هم به لحاظ رفتارشناسي كه از آقاسراغ داشتيم مي دانستيم كه به هيچ وجه نمي شود به ايشان گفت كه شما نماز اول وقت را عقب بيندازيد. به هر حال با اضطراب زياد صبر كرديم تا ايشان سلام نماز را بدهند و ايشان را سريع سوار ماشين كنيم و از منطقه دور شويم.

البته ما هر قدر به ماههاي اول سال 60 نزديك مي شديم سطح تهديدها علي الخصوص تهديدهاي تلفني بيشتر مي شد اما آقا اعتبار چنداني براي اين تهديدها قائل نبودند. به خاطر دارم كه در همان ايام، يك روز كه ما ايشان را به مجلس برده بوديم، وقت ظهر و ناهار من زودتر از غذاخوري بيرون آمدم به يكباره ديدم كه ايشان در پاركينگ مجلس ايستاده اند عرض كردم؛ آقا امروز زودتر از ساعت مقرر بيرون آمديد. فرمودند: مي خواهم بروم منزل. گفتم: پس بايستيد تا من بچه ها را خبر كنم. فرمودند: نه. من ديدم اگر بخواهم بروم سايرين را خبر كنم، ايشان خودشان به تنهائي خواهند رفت. بنابراين آن روز به تنهائي آقا را سوار ماشين كردم و به منزل بردم، اين در اوج ترورها بود. خاطره ديگري كه از آن ايام دارم اين است كه ايشان چند روز قبل از ترورخودشان قرار بود كه در مجلس شب هفت شهيد چمران در مدرسه عالي شهيد مطهري سخنراني كنند. ايشان از جبهه برگشتند و به حمام رفتند- آقا در آن تاريخ و تامدتها بعد به حمام عمومي محل مي رفتند- بناي ايشان هم اين نبود كه در رفتن به جايي صبر كنند تاهمه اعضاء تيم حفاظت جمع شوند تا ايشان با آنها بروند. آن روز مرحوم نظران زودتر از موعد جمع شدن بچه ها با يك وانت آمد و آقا جلوي همان وانت نشستند و ما هم به همراه همان عده اي كه آمده بودند پشت وانت سوار شديم و به طرف مدرسه شهيد مطهري به راه افتاديم. آن روز مسجد به شدت شلوغ بود آقا سخنراني كردند و پس از سخنراني جمعيت در مسجد دور ايشان را گرفتند. البته اكثريت افرادي كه دور ايشان جمع مي شدند از علاقمندان و مشتاقان بودند اما به هر حال عناصر مغرض و با سوء نيت هم در ميان آنها بودند. من آنروز همانطور كه با دقت و تلاش مراقب ايشان بودم ديدم يك نفر براي نزديك شدن به آقا با مشت به من مي زند. من توجهي نكردم و سرانجام آقا را از ميان جمعيت بيرون آورديم و به منزل برديم. در منزل من به ناگاه متوجه شدم كه شلوارم از پايين پا با تيغ پاره شده و پاي چپم دچار خونريزي شده است. آقا آمدند و نگاه كردند، فرمودند: چه شده؟به شوخي گفتم: آقا يكي از كساني كه اطراف شما جمع شده بودند به ما ابراز لطف كرده است!

در مجموع ايشان سعي داشتند تا پاسدارها خيلي اذيت نشوند و بر همين اساس حتي گاهي اوقات بدون اطلاع محافظين، تنها از خانه خارج مي شدند.

 

¤ طبيعتاً سوال بعدي ما سوال از چند و چون واقعه ترور رهبرمعظم انقلاب در ششم تير ماه 60 است.

 

- آقا در سال 58 و 59 هر هفته شنبه ها بين نماز ظهر و عصر در مسجد حاج ابوالفتح در ميدان قيام تهران براي جوانان برنامه سخنراني و پاسخ به سوالات داشتند. البته گاهي اوقات هم اين برنامه در دانشگاه بود. ايشان عليرغم اشتغالات و گرفتاري هاي گوناگون هميشه مقيد بودند تا با جوانان جلسه داشته باشند. همين چيزي كه هنوز هم در سيره و منش ايشان وجود دارد. برخي از آقايان آمدند و پيشنهاد دادند كه اين جلسه را سيار كنيد تا تعداد بيشتري از جوانان بتوانند استفاده كنند. آقا به اين لحاظ كه مكان جلسه برايشان مهم نبود پذيرفتند. قرار شد كه اولين جلسه در مسجد ابوذر برگزار شود كه دو هفته برگزاري آن به تأخير افتاد. علت تأخير هفته اول اين بود كه به آقا خبر برگزاري جلسه را درست نداده بودند. جلسه دوم هم كه خورد به جلسه بررسي كفايت سياسي بني صدر در مجلس و روز 6 تير ماه جلسه سومي بود كه قرار بود ايشان در آن شركت كنند. البته همين تبليغ محل جلسه و عدم برگزاري آن در طول دو هفته فرصتي دراختيار منافقين قرار داد تا بتوانند به خوبي براي روز 6 تير ماه برنامه ريزي كنند.

 

 

¤ از روحيات آقا در روز ترور و برنامه هائي كه در آن روز قبل از روي دادن ترور داشتند براي ما بگوئيد؟

 

- ما آنروز صبح به اتفاق آقا خدمت امام رسيديم. طبق برنامه اي كه ايشان داشتند اول يا آخر هر هفته براي ارائه گزارشات جنگ خدمت امام مي رسيدند. به هر حال ما آنروز ايشان را به جماران برديم، آقا تشريف بردند داخل و ما پشت در نشسته بوديم. جلسه كه تمام شد آقا با يك روحيه باز و شادي بيرون آمدند. خيلي سرحال بودند. من به ايشان عرض كردم آقا اجازه هست به دستبوس امام برويم؟ ايشان فرمودند: برويد. خيلي خوشحال شديم و با اكيپ بچه ها خدمت امام رفتيم و پس از دستبوسي سريع برگشتيم. پس از ملاقات به طرف مسجد ابوذر حركت كرديم. آن روز خلبان شهيد بابايي هم همراه ما بود. ايشان در مسير گزارشات پروازي خودش را به آقا مي داد. ايشان گزارش مي داد و آقا هم با دقت گوش مي كردند چون همانطور كه عرض كردم ايشان نماينده امام در شوراي عالي دفاع بودند و گزارشات و وقايع جنگ را با دقت جمع آوري و جمع بندي مي كردند و خدمت امام ارائه مي كردند.

حول و حوش نيم ساعت يا سه ربع مانده به ظهر بود كه به مسجد ابوذر رسيديم. اين مسجد چندان وسيع نيست اما شبستان آن از حياطش بزرگتر است. وقتي وارد مسجد شديم بچه ها محيط را يك مقدار كنترل كردند. البته آن زمان سيستم حفاظت از شخصيت ها به شكل امروزي چندان تكامل پيدا نكرده بود. نه ما آموزش زيادي ديده بوديم و نه تجهيزاتي در اختيار داشتيم. لذا امكان عمل به تمامي ريزه كاري هاي حفاظتي از قبيل چك كردن محل، قبل از حضور آقا وجود نداشت. به هرحال هم آقا تجديد وضو كردند و هم بچه ها. نماز ظهر به امامت ايشان خوانده شد و ساعت دوازده و نيم سخنراني را آغاز كردند. من سمت راست تريبون و يكي ديگر از بچه ها سمت چپ تريبون نشستيم. پس از سخنراني پاسخ به پرسشها شروع شد و سؤال اول هم اين بود كه آيا راست است كه فلان وزير داماد شماست؟ آقا در آن تاريخ اصلا دختر نداشتند لذا با خنده فرمودند: «من اصلا دختر ندارم» كه جمعيت هم خنديدند. سؤال دوم اين بود كه چرا بر حسب فقه اسلامي زن نمي تواند قاضي شود؟ آقا در حال پاسخ دادن به اين پرسش بودند كه به ناگاه انفجار اتفاق افتاد.

 

¤ انفجار چطور و به چه شكلي اتفاق افتاد؟

 

- آقا در حال پاسخ دادن به سؤال دوم بودند كه يك دقيقه قبل از انفجار، شخصي يك ضبط «آيوا» كه حالت استوانه اي داشت و طوسي رنگ هم بود را آورد و روي تريبون گذاشت و كليد آن را فشار داد. بعد از رفتن اين فرد كليد ضبط صوت مثل حالتي كه نوار تمام مي شود بالا زد و به حالت اول برگشت كه براي ما تعجب برانگيز شد كه چگونه به اين زودي نوار اين ضبط تمام شد. از طرفي به مجرد گذاشته شدن ضبط بر روي تريبون، بلندگو با صدايي بلند و تقريبا غيرقابل تحمل سوت كشيد، كه آقا يك لحظه خودشان را به سمت چپشان به عقب كشيدند و با اعتراض گفتند: «اگر اين درست نمي شود خاموشش كنيد...» واقعا سوت كشيدن اين بلندگو از الطاف الهي بود. چرا كه بلندگو دقيقا در برابر سينه ايشان گذاشته شده بود و اين اتفاق موجب شد تا ايشان مقداري به سمت چپ، به عقب بروند و همين باعث شد كه جراحات حاصل از اين انفجار بيشتر متوجه سمت راست بدن ايشان بشود.

يك نفر رفت تا آمپلي فاير را تنظيم كند من يك نگاهم به اين فرد بود و نگاه ديگرم به ضبط كه چرا كليد آن پريد؟ كه يكباره انفجار اتفاق افتاد. در واقع تمام اين رويدادهايي كه براي شما نقل كردم در يك لحظه و بسيار سريع روي داد.

 

¤ كيفيت جاسازي موادمنفجره در ضبط و عمل كردن اين مواد به چه صورت بود؟

 

-توي ضبط يك مكعب مستطيل چدني گذاشته بودند و مواد را در درون آن جاسازي كرده بودند. جالب اينجا بود كه اين نوع بمب به صورت فشنگي عمل مي كرد نه انفجاري و فقط فرد موردنظر را مورد هدف قرار مي داد. صداي مهيبي هم نداشت و اطراف هدف موردنظر هم آسيب نمي ديد. خوب است بدانيد كه پس از اين انفجار حتي تريبوني كه آقا پشت آن صحبت مي كردند هم آسيب نديده بود و من خودم وقتي صداي انفجار شنيده شد و خواستم خودم را سريع به آقا برسانم آن را برداشتم و به گوشه اي پرتاب كردم.

 

¤ چگونه آقا را به بيمارستان رسانديد و وضعيت ايشان در فاصله مسجد تا بيمارستان چگونه بود؟

 

- ما وقتي صداي انفجار را شنيديم، اول تصور كرديم صداي تير است. ما دو نفري كه در طرفين تريبون نشسته بوديم رفتيم جلوي تريبون به اين تصور كه آقا پشت سرما ايستاده است. من اسلحه ام را مسلح كردم و نگاه مي كردم به اطراف بلكه ضارب را ببينم. تا آن لحظه تصور مي كردم آقا سالم و پشت سر ماست، ولي يك لحظه كه به عقب برگشتم ديدم ايشان بين محراب مسجد و تريبون بر روي بازوي چپ افتاده اند. ديگر معطل نكردم. چون اول حادثه خونريزي خيلي شديد نبود و از طرفي وزن ايشان هم كم بود به تنهائي ايشان را در بغل گرفتم و با سرعت از داخل شبستان به سمت بيرون مسجد حركت كردم. آن لحظات بود كه من به يكباره ديدم كه يك حفره از جراحت، زيرگلوي ايشان به وجود آمده كه هر لحظه دارد خونريزي آن شديد مي شود. زير بغل ايشان هم به وسيله تركش هاي انفجار سوراخ سوراخ شده بود. علاوه بر اينها برخي از شريانها وعروق قطع شده بود و استخوان هاي قفسه سينه، ترقوه و بازو شكسته شده بود. لحظه تلخي كه يادآوري آن همواره مرا منقلب مي كند اين بود كه همانطور كه داشتم به طرف ماشين مي رفتم يك لحظه ديدم كه آقا بهوش آمد و پس از چند لحظه بدن ايشان سست شد و سرشان به روي شانه من افتاد. من يك لحظه به ذهنم آمد كه ايشان شهيد شد ]بغض و تأثر جواديان[. واقعاً سست شدم و نزديك بود كه ايشان از دستم بيفتند ولي بچه ها آمدند و آقا را از دست من گرفتند. سريع ايشان را گذاشتيم داخل ماشين و ماشين هم واقعاً قوي و محكم بود و در ميانه راه با وجود تمام حوادثي كه براي ما پيش آمد ما را معطل نگذاشت. سريع آقا را در صندلي عقب ماشين خوابانديم و سر ايشان را روي پاي يكي از بچه ها- آقاي حاجي باشي- قرار داديم و حركت كرديم. آن روز ماشين با سرعت غيرقابل توصيفي مي رفت راننده ما هم آقاي جباري بود و واقعاً هم رانندگي آنروز ايشان عادي نبود و خدائي بود. چون بعد از آن روز هرچه مي خواست مانند روز حادثه رانندگي كند نمي توانست.

 

barrud.rasekhoonblog.com

احمداسماعیلی کریزی/خراسان


ادامه مطلب



[ سه شنبه 6 تیر 1396  ] [ 8:19 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

مشاهدات هاشمی رفسنجانی از هفتم تیر60/تصمیم اول این بود که حاج احمد خودش را به امام(ره) برساند

فرهنگ > کتاب - فورا خبر را به احمد آقا منتقل کردم و بحثمان عوض شد و اولین تصمیم این شد که احمد آقا زود‌تر به منزل برود که امام در خانه تنها نباشند و بر کیفیت انتقال خبر به امام و تماس مردم با بیت و برخورد بیت کنترل داشته باشند...

 

 

به گزارش خبرآنلاین، کتاب «روایت هجران» حاوی تحلیلی از فاجعه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیرماه ۱۳۶۰ و شهادت آیت‌الله بهشتی و ۷۲ تن از یاران انقلاب اسلامی به قلم آیت الله هاشمی رفسنجانی است که برای پنجمین بار از سوی انتشارات روزنامه جمهوری اسلامی در ۹۶ صفحه و با قیمت ۱۵۰۰ تومان منتشر شد.

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در این کتاب به تشریح وقایع و تحلیل مسائل مربوط به فاجعه هفتم تیر و بعد از آن به ویژه چگونگی مدیریت بحران سال سراسر بحران و حساس ۱۳۶۰ پرداخته است. مطالب این کتاب پیش از این به صورت سلسله مقالات در روزنامه جمهوری اسلامی به چاپ رسیده بود.

«به سخت جانی خود اینقدر نبود امیدم که... شورای مرکزی حزب، جلسه مشترک نمایندگان و مجریان، انفجار، دکتر باهنر، زندانی در منزل، شهادت دکتر بهشتی، خواب نجات ‌بخش، در نخست‌ وزیری، تصمیمات تاریخی، راهنمایی‌‌های امام خمینی (ره)، در مجلس شورای اسلامی و مراسم عزاداری و...» از جمله سرفصل‌های مطالب این کتاب است.

نویسنده در بخش «انفجار» درباره حادثه هفتم تیر اینگونه می‌نویسد:

«آقای صانعی بزرگ با لحنی آرام و مملو از نگرانی و اضطراب گفت: می‌گویند انفجار عظیمی که جنوب تهران را لرزانده در دفتر مرکز ی حزب رخ داده و بخشی از ساختمان را ویران کرده و صدای آژیر آمبولانس‌ها و آتش نشان‌ها و ضجه مردم همه چیز را تحت الشعاع گرفته و دود و غبار از سرچشمه به آسمان می‌رود.

هرکس دیگر هم جای من بود با این مقدار خبر، فاجعه را به بزرگی خودش در آن لحظه تصور نمی‌کرد هرچند بدبین و وسواسی تا چه رسد به من که اصولا آدم خوشبینی هستم و تا در قعر حادثه قرار نگیرم مصیبت را همیشه کوچک و نعمت را بزرگ می‌بینم. البته خیلی ناراحت شدم اما نه به اندازه وسعت فاجعه و حجم مصیبت. فورا خبر را به احمد آقا منتقل کردم و بحثمان عوض شد و اولین تصمیم این شد که احمد آقا زود‌تر به منزل برود که امام در خانه تنها نباشند و بر کیفیت انتقال خبر به امام و تماس مردم با بیت و برخورد بیت کنترل داشته باشند. از مهم‌ترین نگرانی‌ها وضع قلب امام بود که در صورت وسعت و عمق فاجعه حداکثر ظرافت در کیفیت نقل خبر به محضر امام لازم بود. گرچه بعدا یکبار دیگر معلوم شد روح امام بزرگ‌تر و روحیه ایشان قوی‌تر از حد تصور ما است، حتی بعد از ناراحتی قلبی اخیر.

 

احمد آقا رفت و من نشستم کنار تلفن،‌‌ همان دو سه تماس اول به کلی روحیه‌ام را افسرده کرد و اهل خانه پی به اضطرابم بردند و دورم جمع شدند معلوم شد انفجار در‌‌ همان سالن جلسه بوده و آنهم در حالیکه جلسه شکل گرفته و تقریبا همه جمع شده‌اند. روشن است که توقع نداشتم به آسانی افرادی را پیدا کنم که بطور طبیعی در آن جلسه نباشند و بتوانند طرف صحبتهای لازم آن لحظه من باشند، هر کس را بخاطر می‌آوردم، می‌دیدم عضو جلسه است.
در شب حادثه از منزل با اینجا و آنجا تماس می‌گرفتم تا خبری بگیرم. یک لحظه گوشی تلفن را روی تلفن گذاشتم ولی دستم را جدا نکرده بودم که به محض خطور یک آدم مناسب به ذهنم نمره‌اش را بگیرم. تلفن زنگ زد و زنگ تلفن مثل حالت برق گرفتگی لرزاندم و نمی‌دانم چرا؟»

روایت هجران

 

بنابرگزارش خبرآنلاین، در بخشی دیگری از این کتاب با عنوان «هاشمی بهشتی‌ات کو؟» می‌خوانیم:

«رفتم طبقه اول بالکن ساختمان مجلس، مشرف بر خیابان و فضای باز مقابل درب جنوبی. به محض اینکه با مردم روبرو شدم آنچنان ضجه مردم بلند شد که من در تمام عمرم چنان صحنه پرشور و اندوهبار و هیجان انگیزی ندیده‌ام و شاید در آینده هم نبینم. دستهای مردم آنچنان در فضا حرکت می‌کرد که گویی طوفانی سهمگین مزرعه گندم رسیده‌ای را به موج انداخته و مثل اینکه می‌خواستند خودشان به دنبال فریادهای رعدگونه‌شان به بالا بیایند، فاصله و صف نامنظم دست‌ها نمی‌گذاشت درست صورت‌ها را ببینم ولی هر صورتی را که دیدم از اشک خیس بود و بیشترین جمله‌ای که به گوشم می‌خورد این بود که: هاشمی بهشتی‌ات کو؟ هاشمی هاشمی بهشتی‌ات کو؟

ابتدا و در آن حالت جز آنکه به همراه مردم بگریم چه کاری می‌توانستم بکنم. ولی توجه داشتم که من برای گریه به آنجا نرفته بودم. خوب شد که مثل آن‌ها شیون به راه نیانداختم، فقط اشک ریختم و به احترامشان دست بلند کردم. یک دفعه دیدم نمایندگان مجلس که در بالکن با من بودند، بد‌تر از مردم ناراحتی می‌کردند و جیغ می‌کشیدند.

از آن‌ها تقاضا کردم که مثل من آهسته بگریند و دوباره به جمعیت توجه کردم، این بار دیدم عده زیادی بدن روی دستهای مردم بلند است و دست به دست به طرف دانشکده افسری می‌فرستند. اول خیال کردم که جنازه‌ها است ولی زود یادم آمد که جنازه‌های شهدایمان اینگونه سالم نیستند، آن‌ها سوخته‌اند و خیلی‌هایشان قطعه قطعه یا له شده‌اند و علاوه بر این آن‌ها در تابوت‌ها هستند و حدس زدم که این‌ها مردمی هستند که از شدت و فشار اندوه و احساسات بیهوش می‌شوند و اطرافی‌ها حدسم را تایید کردند و گفتند: وضع در سراسر خیابان امام خمینی و خیابانهای اطراف مجلس همین است و به حق نگران بودند که تلفات تراکم و فشردگی و اوج احساسات به مراتب بیش از عدد شهدای انفجار دفتر حزب بشود.»

در بخش دیگری از این کتاب با عنوان «بیمارستان قلب» آمده است:

«در روز گذشته نتوانسته بودم به بیمارستان قلب بروم و از آقای خامنه‌ای عیادت کنم با تلفن احوالپرسی می‌کردم و در جریان معالجه ایشان بودم و تاکید کرده بودم که خبر انفجار حزب به اطلاعشان نرسد. خودم را به بیمارستان رساندم. چهل و هشت ساعت از ملاقات قبلیم می‌گذشت ولی فاصله زمانی خیلی طولانی‌تر از این‌ها به نظرم می‌آمد. شاید ایشان هم تعجب می‌کرد که چرا من را بر بالینش نمی‌بیند. در روز اول بیشتر ما‌ها را دیده بود. از این همه خبر که در دنیا وجود داشت کاملا بی‌اطلاع، نزدیک‌ترین فرد به شهدا و صاحب نظر‌ترین عضو موجود حزب تا این حد بر کنار از بزرگ‌ترین ماجرای حزب در سراسر تاریخش!.

وقتی که در کنار تخت بیمارستان حال ایشان را کاملا خوب و رضایتبخش دیدم در یک لحظه از عالم غم و اندوه بیرون آمدم و جلو چشمانم افق جدیدی باز شد ولی معلوم است که این حال خوب نمی‌توانست خیلی دوام داشته باشد. قیافه نیمه متبسم آقای خامنه‌ای به ذهنم آورد که از فاجعه خبر ندارد والا نمی‌توانست به روی من لبخند بزند. لابد قیافه من هم برای ایشان و ... اندوهی عمیق از درون و شعفی خفیف و آنی به خاطر سلامت «بقیه السلف» و بازیافت جانشین شهید بهشتی در ظاهر.

خودم هم نمی‌دانم این دوگانگی و این تضاد را چگونه هضم کرده و چگونه در رفتار و عکس العمل‌ها بروز داده‌ام. ولی یادم است که در آن لحظات به حال آقای خامنه‌ای غبطه می‌خوردم که از انبوه اندوه ما و مردم مطلع نیست و موقتا با خیالات خود به امید ملاقات با عزیزانی که دیگر در این دنیا نخواهد دیدشان صفا می‌کند و هم نگران آینده‌ای بودم که این خبر وحشت بار مانند پتکی گران پیکر تکیده‌اش را خواهد کوفت.

یادم نیست در آن ملاقات راجع به دوستان شهیدمان صحبت شد یا نه. کاش این جزئیات را هم ثبت کرده بودم ولی معلوم است دفترچه خاطرات اگر بخواهد به این جزئیات بپردازد هر روزش یک کتاب کوچکی می‌شود و کو آن وقت و حال و فرصت؟ آن هم برای کسی که در کوران حوادث انقلابی مثل انقلاب اسلامی ایران است که برگ‌های کتاب تاریخش آن چنان سریع ورق می‌خورد که نمی‌رسی بشماری تا چه برسد که بخوانی یا بنویسی.

نه دکتر‌ها موافق زیاد ماندن ما بودند و نه من فرصت زیادی داشتم. باز هم تاکید کردیم که به این زودی خبر فاجعه را به ایشان نگویید. البته می‌دانستیم کار آسانی نیست. شخصی در موقعیت ایشان را با مسئولیت‌هایی که در جنگ و جاهای دیگر داشتند نمی‌شد مدتی طولانی از داشتن رادیو و روزنامه محروم داشت و رسانه‌های جمعی را هم نمی‌شد از مطالب مربوط به انفجار حزب خالی کرد.»

۲۹۱/۶۰

 

 barrud.rasekhoonblog.com

ادامه مطلب



[ سه شنبه 6 تیر 1396  ] [ 8:17 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
باشگاه خبرنگاران گزارش می‌دهد؛

چه عواملی واقعه خونین هفتم تیر 60 را رقم زد؟/ "بهشتی مثل یک ملت بود برای ملت ما" 

در هفتم تیر ماه 1360 یکبار دیگر ددمنشان جهانخوار بر قامت استوار مردان خدا از پشت خنجر کوفتند و به گمان خود کوشیدند که میدان را تهی کنند و قامت استوار ملتی را که چنین بپا خاسته است در هم شکنند؛ اما هر قطره خونی که چکید، گواه پایدار جنایت جهانخواران شد و هر مردی که در خون غلطید هزار مرد را استوارتر و مصمم‌تر راهی میدان کرد.

به گزارش خبرنگار احزاب و تشکل‌های گروه سیاسی باشگاه خبرنگاران؛ انقلاب 
نوپای اسلامی در سال 1360 یعنی حدود 3 سال بعد از پیروزی بر رژیم ستمشاهی، رویدادهای مهمی به خود دید، فرار خفت بار رجوی و بنی‌صدر، ترور نافرجام آیت‌الله خامنه‌ای، انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، انفجار نخست وزیری، درگیری‌های خیابانی مسلحانه و لطمات جنگ ناجوانمردانه که بر ملت وارد می شد، همه وقایعی بودند که مقاومت ملت ایران را به رخ جهانیان می‌کشید. 
 
انفجار تروریستی 7 تیر ماه 1360 از بزرگترین انفجارهای تروریستی تاریخ جمهوری اسلامی ایران است كه طی آن آیت‌الله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی و 72 تن از مسئولان نظام كه عمدتا از اعضای حزب جمهوری اسلامی بودند ترور شده و به شهادت رسیدند. 
 
در این واقعه، یکبار دیگر ددمنشان جهانخوار بر قامت استوار مردان خدا از پشت خنجر کوفتند و به گمان خود کوشیدند که میدان را تهی کنند و قامت استوار ملتی را که چنین بپا خاسته است در هم شکنند؛ اما هر قطره خونی که چکید، گواه پایدار جنایت جهانخواران شد و هر مردی که در خون غلطید هزار مرد را استوارتر و مصمم‌تر راهی میدان کرد؛ میدانی که نیروی اهریمنی باطل در برابر حق جز شکست ره بجائی نخواهد جست.
 
ددمنشان جهانخوار بر قامت استوار معمار سند قانون اساسی از پشت خنجر کوفتند
 
**عزل بنی صدر و انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی  
 
در روز سه‌شنبه 30 /3 /1360 طرح عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر در مجلس شورای اسلامی بررسی و با 177 رای موافق، 12 رای ممتنع و یک رای مخالف تصویب شد و روز اول تیرماه، حضرت امام خمینی(ره) حکم عزل بنی‌صدر از مقام ریاست جمهوری را صادر کردند.
 
سازمان مجاهدین خلق(گروهک تروریستی منافقین) پس از این وقایع اعلام كرد كه فعالیت‌های این سازمان وارد فاز نظامی شده است، موج این فعالیت‌ها به قدری گسترده بود كه از مردم عادی در كوچه و خیابان تا مسئولین شاخص نظام را در بر گرفت.
 
در جریان حادثه انفجار مسجد ابوذر كه روز قبل از فاجعه هفتم تیر به وقوع پیوست، آیت الله خامنه‌ای از ناحیه كتف راست مصدوم شدند و رگ‌ها و اعصاب دست راست ایشان نیز قطع شد.
 
یک روز پس از سوء قصد به جان آیت‌الله خامنه‌ای در ششم تیر ماه 1360، در ساعت 20 و 30 دقیقه شامگاه روز یکشنبه هفتم تیر ماه 1360، جلسه‌ای در سالن اجتماعات دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی واقع در سرچشمه تهران برگزار شد و بر اثر انفجار بمب نیرومندی در سالن اجتماعات دفتر این حزب، آیت‌الله بهشتی رئیس دیوان عالی كشور به همراه 72 تن از شخصیت‌های سیاسی و مذهبی(وزیر، معاون وزیر، نماینده مجلس)كشور به شهادت رسیدند.

در روز واقعه، شهید بهشتی در اجلاس دفتر مركزی حزب جمهوری اسلامی همراه با جمعی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و مقامات دولتی از جمله معاونین وازرتخانه‌ها در حال تبادل نظر با یكدیگر در زمینه مشكلات كشور بودند.
 
ددمنشان جهانخوار بر قامت استوار معمار سند قانون اساسی از پشت خنجر کوفتند
 
حادثه هفتم تیر ،  6 روز پس از عزل بنی‌صدر از ریاست جمهوری و یك ماه قبل از فرار وی و مسعود رجوی سركرده سازمان مجاهدین خلق به فرانسه صورت گرفت، سه روز قبل از وقوع این حادثه، محمد جواد قدیری عضو كادر مركزی سازمان مجاهدین خلق و طراح اصلی انفجار مسجد ابوذر به دوستان خود با اطمینان خبر داده بود كه «روز هفتم تیر» كار یكسره خواهد شد.
 
وی روز ششم تیر نیز مجدداً به بعضی متهمین دستگیر شده سازمان تأكید كرده بود كه فردا یعنی روز 7 تیر 1360، كار نظام اسلامی تمام است.
 
در جلسه روز هفتم تیر پس از تلاوت آیاتی از كلام‌الله مجید و اعلام برنامه، شهید آیت‌الله بهشتی آغاز سخن کرد؛ بحث روز درباره تورم بود اما عده‌ای از حاضران مجلس خواسته بودند كه راجع به انتخابات ریاست جمهوری نیز بحث شود.
 
شهید بهشتی نیز در این زمینه سخنانی ایراد كرد که براساس نوار ضبط شده از اظهارات این شهید بزرگوار، آخرین جملات وی در لحظات قبل از انفجار چنین بود:
 
"ما بار دیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برایمان مهره سازی كنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند. تلاش كنیم كسانی را كه متعهد به مكتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمی‌گیرند انتخاب شوند."
 
ددمنشان جهانخوار بر قامت استوار معمار سند قانون اساسی از پشت خنجر کوفتند
 
**عامل انفجار چه کسی بود؟
 
عامل انفجار هفتم تیر، فردی به نام "محمد‌رضا كلاهی" دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بود كه پس از پیروزی انقلاب به سازمان مجاهدین خلق پیوست و با حفظ این عضویت، ابتدا عضو كمیته انقلاب اسلامی خیابان پاستور شد و بعد با هدایت سازمان، به حزب جمهوری اسلامی راه پیدا كرد. وی در حزب به عنوان مسئول دعوت‌ها برای كنفرانس‌ها و میزگردها و جلسات فعالیت داشت ضمن این که عهده دار مسئولیت حفاظت حزب نیز بود.
 
در روز واقعه، وی  بمب را با كیف دستی خود به داخل جلسه حزب جمهوری اسلامی واقع در نزدیكی چهار راه سرچشمه تهران انتقال داد و دقایقی قبل از انفجار، از ساختمان حزب خارج شد. پس از انفجار نیز مدتی در منزل یكی از اعضای سازمان متبوع خود مخفی و نهایتاً از طریق مرزهای غربی كشور به عراق گریخت. وی در عراق با یكی از اعضای سازمان منافقین ازدواج كرد. اما در 1370 در فهرست اعضای «مسئله‌دار» سازمان قرار گرفت، در 1372 از سازمان جدا شد و در 1373 از عراق به  آلمان گریخت.
 
 
**پیام امام خمینی(ره) در رابطه با فاجعه 7 تیر

 
حضرت امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی در پیامی به مناسبت واقعه هفتم تیر و شهادت دکتر بهشتی و 72 تن از یاران انقلاب فرمودند:
 
 بسم الله الرحمن الرحیم
 
 انا لله و انا الیه راجعون
 
 "ملتی كه برای اقامه عدل اسلامی و اجرای احكام قرآن مجید و كوتاه كردن دست جنایتكاران ابرقدرت و زیستن با استقلال و آزادی، قیام نموده است و به خود باكی راه نمی‌دهد كه دست جنایت ابرقدرت‌ها از آستین مشتی جنایتكار حرفه‌ای بیرون آید و بهترین فرزندان راستین او را به شهادت رساند مگر شهادت ارثی نیست كه از موالیان ما كه حیات را عقیده و جهاد می‌دانستند و در راه مكتب پر افتخار اسلام با خون خود و جوانان عزیز خود، از آن پاسداری می‌كردند به ملت شهید پرور ما رسیده است، مگر عزت و شرف و ارزش‌های انسانی گوهرهای گران‌بهایی نیستند كه اسلام صالح این مكتب عمر خود و یاران خود را در راه حراست و نگهبانی از آن وقف نمودند.
 
 مگر ما پیروان پاكان سرباخته در راه هدف نیستیم كه از شهادت عزیزان خود به دل تردیدی راه دهیم، مگر دشمن قدرت آن دارد كه با جنایت خود مكارم و ارزش‌های انسانی شهیدان عزیز ما را از آنان سلب كند، مگر دشمنان فضیلت می‌توانند جز این خرقه خاكی را از دوستان خدا و عاشقان حقیقت بگیرند.
 
بگذار این ددمنشان كه جز به (من) و ماهای خود نمی‌اندیشند (یاكلون كما تاكل الانعام)، عاشقان راه خدا را از بند طبیعت رهانده و به فضای آزاد جوار معشوق برسانند. ننگتان باد ای تفاله‌های شیطان، و عارتان باد ای خود فروختگان به جنایتكاران بین المللی كه در سوراخ‌ها خزیده و در مقابل ملتی كه در برابر ابرقدرت‌ها برخاسته است به خرابكاری‌های جاهلانه پرداخته‌اید، عیب بزرگ شما و هوادارانتان آن است كه نه از اسلام و قدرت معنوی آن و نه از ملت مسلمان و انگیزه فداكاری او اطلاعی دارید.
 
شما ملتی را كه برای سقوط رژیم پلید پهلوی و رها شدن از اسارت شیطان بزرگ، ده‌ها جوان عزیز خود را فدا كرد و با شجاعت بی‌مانند ایستاد و خم به ابرو نیاورد نشناخته‌اید.
 
شما ملتی را كه معلولاتشان در تخت‌های بیمارستان‌ها آرزوی شهادت می‌كنند و یاران را به شهادت دعوت می‌كنند، نشناخته‌اید. شما كوردلان با آنكه دیده‌اید با شهادت رساندن شخصیت‌های بزرگ صفوف فداكاری در راه اسلام فشرده‌تر و عزم آنان مصم‌تر می‌شود، می‌خواهید با به شهادت رساندن عزیزانی چون شهید بهشتی و شهدای عزیز مجلس و كابینه با حربه ناسزا و تهمت‌های ناجوانمردانه حمله كردید كه آنها را از ملت جدا كنید و اكنون كه آن حربه از كار افتاد و كوس رسوائی همه‌تان بر سر بازارها زده شد در سوراخ‌ها خزیده و دست به جنایاتی ابلهانه زده‌اید كه به خیال خام خود ملت شهید پرور و فداكار را با این اعمال وحشیانه بترسانید و نمی‌دانید كه در قاموس شهادت واژه وحشت نیست.
 
اكنون اسلام به این شهیدان و شهید پروران افتخار می‌كند و با سرافرازی همه مردم را دعوت به پایداری می‌نماید و ما مصمم هستیم كه روزی رخش به بینیم و این جان كه از اوست تسلیم وی كنیم.
 
 ملت ایران در این فاجعه بزرگ 72 تن بیگناه بعدد شهدای كربلا از دست داد، ملت ایران سرافراز است كه مردانی را به جامعه تقدیم می‌كند كه خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمین كرده بودند و دشمنان خلق، گروهی را شهید نمودند كه برای مشورت در مصالح كشور گردهم آمده بودند، ملت عزیز، این كوردلان مدعی مجاهدت برای خلق، ‌گروهی را از خلق گرفتند كه از خدمتگزاران فعال و صدیق بودند.
 
ددمنشان جهانخوار بر قامت استوار معمار سند قانون اساسی از پشت خنجر کوفتند
 
 
گیرم شما با دكتر بهشتی، كه مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام و به خصوص شما بود، دشمنی سرسختانه داشتید، با بیش از 70 نفر بیگناه كه بسیارشان از بهترین خدمتگزاران خلق و مخالف سرسخت با دشمنان كشور و ملت بودند چه دشمنی داشتید، جز آنكه شما با اسم خلق از دشمنان خلق و راه صاف كنان چپاولگران شرق و غرب می‌باشید، ما گر چه دوستان و عزیزان وفاداری را از دست دادیم،‌ كه هر یك برای ملت ستمدیده استوانه بسیار قوی و پشتوانه ارزشمند بودند، ما گر چه برادران بسیار متعددی را از دست دادیم كه (اشداء علی الكفار رحماء بینهم) بودند و برای ملت مظلوم و نهادهای انقلابی سدی استوار و شجره ای ثمربخش بشمار می‌رفتند، لكن سیل خروشان خلق و امواج شكننده ملت با اتحاد و اتكال به خدای بزرگ هر كمبودی را جبران خواهد كرد.
 
 ملت ایران با اعتماد به قدرت لایزال قادر متعال همچون دریائی مواج به پیش می‌رود و در مقابل ابرقدرت‌ها وتفاله‌های آنان با صفی مرصوص ایستاده است و شما درماندگان عاجز را كه در سوراخ‌ها خزیده‌اید و نفس‌های آخر را می‌كشید به جهنم می‌فرستد و خداوند بزرگ پشت و پناه این كشور و ملت است.
 
 اینجانب بار دیگر این ضایعه عظیم را به حضور بقیة الله ارواحنا الفداء و ملت‌های مظلوم جهان و ملت رزمنده ایران تبریك و تسلیت عرض می‌كنم.
 
 من با بازماندگان شریف و عزیز این شهدا در غم و سوگ شریك و رحمت واسعه خداوند رحمان را برای این مظلومان و صبر و شكیبایی رابرای بازماندگان محترم آنان از درگاه خداوند متعال خواستارم. رحمت خدا و درود بی پایان ملت بر شهدای انقلاب از پانزده خرداد 42 تا 7 تیرماه 60 و سلام و تحیت بر مظلومان جهان و مظلومان ایران در طول تاریخ."
 
 روح الله الموسوی الخمینی
 
نهم تیرماه 1360"
 
**دیدگاه  رهبر فرزانه انقلاب در مورد شهید بهشتی
 
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، "مقام معظم رهبری" در مورد حادثه هفتم تیر سال 1360 گفتند: "یک جمله درباره حادثه هفتم تیر عرض کنیم و آن این است که شاید از همه ابعاد متعددی که این حادثه داشت، این بُعد جالب‌تر باشد که این حادثه، نشان داد که ضربه‌های سهمگینی از این قبیل هم حتّی نمی‌تواند به استحکام بنای جمهوری اسلامی که به ایمان و حضور مردم تکیه کرده است، خللی وارد کند. این حادثه، حادثه کوچکی نبود. چنین حادثه‌ای در هر نقطه دنیا کافی است برای فرو ریختن یک نظام. این همه اشخاص مؤثر، مهم، خوش فکرو مبارز به دست جنایت کار تروریست ها در یک لحظه از بین بروند و نظام آن را تحمل کند و از آن، وسیله‌ای برای استحکام هر چه بیش تر خود به وجود بیاورد. این چیز شگفت آوری بود. این برکت حضور و ایمان مردم، به برکت استحکام ساخت درونی نظام اسلامی بود و به فضل پروردگار، همیشه همین طور خواهد بود."
 
 
**مهمترین دلایل ترور اعضاء کلیدی نظام
 
 
دو روز بعد از فاجعه هفتم تیر، مردم برای تشییع شهدا، در میدان حسن آباد تهران جمع شدند و به سوی بهشت زهرا (س)به حركت درآمدند. شهدای پاك‏باخته در راه حق، یكی پس از دیگری بر روی دست‏‌های گرم و توان‏مند مردم به خاك سپرده می‏‌شدند و تا عصر آن روزفراموش نشدنی، 28 تن از شهیدان دفن شدند و تشییع بقیه، از جمله شهید مظلوم دكتر بهشتی، فردای آن روز با حضور پرشور مردم دنبال شد.
عامل اصلی وقوع فاجعه هفتم تیر، استكبار جهانی به سركردگی آمریكا بود. در واقع آنها وقتی نتوانستند از پیروزی انقلاب اسلامی جلوگیری كنند، به توطئه علیه جمهوری اسلامی روی آوردند. البته طرح‌های آنها از جمله حمله نظامی و شكست در صحرای طبس، كودتای نوژه، حمله نظامی صدام و ... با شكست مواجه شد.

 انفجار دفتر حزب جمهوری معلول عوامل چندی بود كه از دیگر عوامل این فاجعه می‌توان به موارد زیر اشاره كرد:
 
 بركناری بنی صدر از فرماندهی كل قوا و ریاست جمهوری؛ حركت مسلحانه منافقین؛ رخنه و نفوذ منافقین در نهادها، احزاب و ارگان های اسلامی و انقلابی؛ كوتاهی در حفاظت از مسئولین و شخصیت های نظام؛ تاثیر تبلیغات سوء و سانسور فكری بر روی اعضاء و هواداران گروهك های محارب؛ قاطعیت، صراحت و سازش ناپذیری مسئولین و شخصیت های خط امامی؛ پیروزی های ایران در جنگ تحمیلی؛ موفقیت‌های خط امام در عرصه سیاسی كشور.
 
 
ددمنشان جهانخوار بر قامت استوار معمار سند قانون اساسی از پشت خنجر کوفتند
 

گرچه نام معمار دستگاه قضایی کشور با واژه‌ مظلومیت پیوندی ناگسستنی دارد، اما این راست قامت جاودانه‌ تاریخ و این ملت برای ملت ما، همان مردی است که خار چشم دشمنان شد و در نهایت، مظلومانه از این زمین خاکی جدا شد.
 
وی در سفر به آسمان‌ها، کوله‌باری از اندیشه‌های ناب و قلبی که هر لحظه برای خدمت به مردم می‌تپید را با خود به هم‌راه برد و اکنون آثار ارزشمند این شهید گران‌قدر است که می‌تواند چراغ راهی باشد برای هر یک از ما در مسیر رسیدن به اعتلا و پیشرفت...
 
وی که خود را «شیفتگان خدمت نه تشنگان قدرت» معرفی کرده است، جان خود را نیز در همین راه خالصانه اهدا کرد تا بدانیم که لذت خدمت را حتی با شیرینی قدرت نمی توان درک کرد و اینجاست که باید با خدمت صادقانه، حلاوت زندگی را به معنا نشست.
 
اسامى شهداى فاجعه 7 تیر
 
_آیت الله دكتر سید محمد حسینى بهشتى - رئیس دیوان عالى كشور
 
_رحمان استكى - نماینده مردم شهر كرد
 
_دكتر سید محمد باقرى لواسانى - نماینده مردم تهران 4
 
_دكتر سید رضا پاك نژاد - نماینده مردم یزد
 
_علیرضا چراغ زاده دزفولى - نماینده مردم رامهرمز
 
_حجت الاسلام غلامحسین حقانى - نماینده مردم بندرعباس
 
_حجت الاسلام محمد على حیدرى - نماینده مردم نهاوند 
 
_حجت الاسلام سید محمد تقى حسینى طباطبائى - نماینده مردم زابل
 
_عباس حیدرى - نماینده مردم بوشهر
 
_دكتر سید شمش الدین حسینى نائینى - نماینده مردم نائین
 
_سید محمد كاظم دانش - نماینده مردم شوش و اندیمشك
 
_على اكبر دهقان - نماینده مردم تربت جام
 
_دكتر عبدالحمید دیالمه - نماینده مردم بوشهر
 
_حجت الاسلام دكتر غلامرضا دانش آشتیانى - نماینده مردم تفرش و آشتیان
 
_حجت الاسلام سید فخر الدین رحیمى - نماینده مردم ملاوى لرستان
 
_سید محمد جواد شرافت - نماینده مردم شوشتر
 
_میر بهزاد شهریارى - نماینده مردم رودباران
 
_حجت الاسلام محمد حسین صادقى - نماینده مردم درود و ازنا
 
_دكتر قاسم صادقى - نماینده مردم مشهد
 
_حجت الاسلام سید نور الله طباطبائى نژاد - نماینده مردم اردستان
 
_حجت الاسلام حسن طیبى - نماینده مردم اسفراین
 
_سیف الله عبدالكریمى - نماینده مردم لنگرود
 
_حجت الاسلام عبدالوهاب قاسمى - نماینده مردم سارى 24
 
-حجت الاسلام عماد الدین كریمى - نماینده مردم نوشهر
 
_حجت الاسلام محمد منتظرى - نماینده مردم نجف آباد
 
_عباسعلى ناطق نورى - نماینده مردم نور
 
_مهدى نصیرى لارى - نماینده مردم لارستان 
 
_حجت الاسلام على هاشمى سنجانى - نماینده مردم اراك
 
_دكتر حسن عباسپور - وزیر نیرو
 
_دكتر محمد على فیاض بخش - وزیر مشاور و سرپرست سازمان بهزیستى كشور
 
_دكتر محمود قندى - وزیر پست و تلگراف و تلفن
 
_موسى كلانترى - وزیر راه و ترابرى
 
_دكتر جواد اسد الله زاده - معاون بازرگانى خارجى وزارت بازرگانى
 
_عباس ارشاد - معاون دفتر آموزش سازمان بهزیستى
 
_مهدى امین زاده - بازرگانى داخلى وزارت بازرگانى
 
_محمد صادق اسلامى - معاون پارلمانى و هماهنگى وزارت بازرگانى
 
_مهندس محمود تفویضى زواره - معاون وزارت راه و ترابرى
 
_دكتر هاشم جعفرى معبرى - معاون امور مالى وزارت بهدارى
 
_ایرج شهوارى - معاون وزارت آموزش و پرورش
 
_ عباس شاهوى - معاون وزارت بازرگانى
 
_دكتر حسن عضدى - معاون وزارت فرهنگ و آموزش عالى
 
_على اكبر فلاح شورشانى - معاون ادارى و مالى وزارت آموزش و پرورش
 
_حبیب الله مهمانچى - معاون امور پارلمانى و هماهنگ وزارت كار
 
  _غلامعلى معتمدى - معاون رفاه تعاون وزارت كار
 
_سید كاظم موسوى - معاون وزارت آموزش و پرورش
 
 _حسن اجاره دار (حسنى ) - عضو شوراى مركزى حزب جمهورى اسلامى و سردبیر نشریه عروة الوثقى
 
_عباس ابراهیمیان - عضو حزب جمهورى اسلامى
 
_حجت الاسلام على اكبر اژه اى - عضو دفتر سیاسى حزب جمهورى اسلامى
 
_على اصغر آقازمانى - عضو حزب جمهورى اسلامى
 
_ محمود بالاگر - عضو حزب جمهورى اسلامى
 
_حسن بخشایش - عضو حزب جمهورى اسلامى
 
_ محمد پور ولى - عضو حزب جمهورى اسلامى
 
_رضا ترابى - عضو حزب جمهرى اسلامى
 
_مهندس مهدى حاجیان مقدم - مسئول آموزش واحد مهندسین حزب جمهورى اسلامى
 
_محمد خوش زبان - عضو حزب جمهورى اسلامى
 
_على درخشان - عضو شوراى مركزى حزب جمهورى اسلامى
 
_جواد سرافراز - عضو شوراى مركزى حزب جمهورى اسلامى
 
_حجت الاسلام حسین سعادتى - عضو حزب جمهورى اسلامى (مسئول آموزش شهرستانها)
 
_حبیب الله مهدى زاده طالعى - عضو حزب جمهورى اسلامى
 
 _سید محمد موسوى فر - عضو حزب جمهورى اسلامى
 
_محسن مولائى - عضو حزب جمهورى اسلامى
 
  _جواد مالكى - عضو شوراى مركزى حزب جمهورى اسلامى
 
_حجت الاسلام عبدالحسین اكبرى مازندرانى ساوى - عضو هیاءت پنچ نفره كشاورزى منطقه مازندران
 
_مهندس حسین اكبرى - مدیر عامل بانك كشاورزى
 
_مهندس هادى امینى - عضو واحد مهندسین حزب مهندسین اسلامى
 
_سید محمد پاك نژاد - عضو هیاءت مدیره چوب و كاغذ
 
 _محمد رواقى - مدیر شركت فرش ایران
 
_مهندس توحید رزمجومین - عضو هیئت مدیره گروه صنعتى ملى
 
_على اكبر سلیمى جهرمى - دبیر كل سازمان امور ادارى و اسستخدامى
 
_جواد سرحدى - مدیر عامل سازمان تعاون مصرف شهر و روستا
 
_محمد حسن محمد عینى
 
_حبیب مالكى - فرماندار ایرانشهر
 
_مهندس محمد على مجیدى - مشاور عمرانى وزارت كشور

 

**خصوصیات اخلاقی شهید بهشتی

شهید بهشتی انسان جامع و وارسته ای بود كه به آموختن اكتفا نكرد، بلكه عمل كردن را سرلوحه كار خویش و لازمه آموختن قرار داد و قله های كمال را با دو بال علم و عمل فتح كرد و موفقیت او نیز مرهون هماهنگی بین این دو مهم بود؛ چرا كه ناهماهنگی بین علم و عمل چه بسا انسان را از رسیدن به ساحل خوشبختی محروم می سازد و در گرداب نیستی می افكند. صفحه صفحه زندگی این رادمرد فرزانه، حاكی از ایمان و ایثار و اخلاص است و بدین سبب حیات سبزش برای عصرها و نسل ها آموزنده خواهد بود.
 
**تواضع شهید بهشتى
 
یكی از خصیصه های اخلاقی شهید بهشتی تواضع و فروتنی است كه از صفات پسندیده و سفارش شده، در اسلام است. نخست وزیر شهید محمدجواد باهنر درباره فروتنی این بزرگوار چنین گفته است: "خصلت های ایشان ممتاز بود. ایشان در عین آن متانت و ابهتی كه داشت ـ به لحاظ آن مقام و شخصیت ـ در عین حال، حالت تواضع و برخورد بسیار مؤدبانه اى، پر از احساس و عاطفه همراه با روان شناسی اصیل ژرف اسلامی داشتند. جلسات ایشان معمولاً همراه با صفا و نشاط بود و صداقت كاملی كه در قضاوت ها و اظهار نظرهایشان به چشم می خورد، اعتماد می آورد و اطمینان می بخشیدگ.
 
**حق پذیری شهید بهشتى
 
یكی از صفات شهید بهشتى، آن عالم ژرف اندیش، پذیرفتن حق بود، حتی اگر به ضرر او تمام می شد. همین كه می فهمید سخنی حق است، آن را می پذیرفت و این بیانگر صفای روح آن اسوه اخلاق است. مرحوم آیت اللّه ربانی املشی در این باره چنین می گوید: " از بین همه خاطرات یك خاطره را، كه حاكی از روح بلند و ایمان قوی و حق طلبی و حق گویی او بود، هرگز فراموش نمی كنم. روزی یكی از دوستان ایشان در حضورش درباره بنی صدر مطالب انتقادآمیزی می گفت كه خلاف واقع بود. شهید بهشتی فورا به او اعتراض كرد و گفت که این مطلب را من می دانم. به این صورت كه شما می گویید نیست. این خاطره از این جهت كه حاكی از اخلاق اسلامی شهید بهشتی بود به گونه ای كه در هیچ حال از حق نمی گذشت اگر چه به ضرر او باشد، برای من فراموش نشدنی است. چه خوب است كه مردم ما این حالات برجسته را در این رجال و شخصیت های دینی ببینند و از آنان درس زندگی اسلامی بیاموزند."
 
**نظم و انضباط شهید بهشتى
 
یكی از ویژگی های اخلاقی شهید بهشتى، نظم بود. اگر نگاهی كوتاه به زندگی ایشان داشته باشیم تمام زندگی اش مشحون به نظم است و موفقیت چشم گیرش بیشتر در گرو نظم بوده و بدین وسیله این مسیر را با افتخار پیموده است. همسر ایشان در این باره می گویند: گمرحوم دكتر بهشتی بسیار منظم بودند. هر چند ایشان یك مرد سیاسی بودند و در جلسات زیاد شركت می كردند، چیزی كه من از وی به یاد دارم این است كه امكان نداشت دیرتر از موقع مقرر در جلسه ای حاضر شود و به هر وسیله ای كه بود در ساعت مقرر خود را به محل مورد نظر می رساندند.»"شهید بهشتی می گفت: گما تا در كارهای مان نظم نداشته باشیم، نمی توانیم كارهای مملكت را پیش ببریم".
 
**بردباری شهید بهشتى
 
یكی از صفات پسندیده شهید بهشتی(ره)، صبر در مقابل ناملایمات بود. هر گاه با مشكلی مواجه می شد، عصبانی نمی شد؛ بلكه با صبر و متانت آن را حل می كرد. همسر ایشان درباره بردباری آن استوانه اخلاق و پاكی چنین گفته است: "من خصوصیتی را كه از ایشان در مدت 29 سال زندگی دیدم، ملایمت و صبر بود. ایشان به قدری صبر و ملایمت و متانت به خرج می داد كه انسان را خجالت زده می كرد. در سرتاسر زندگی این مرد مبارز و باتقوا یك مورد حتی عصبانیتی بی مورد به یاد ندارمگ.
 
**شهید بهشتی و نحوه برخورد در خانه
 
كمك به همسر در كارهای منزل و نظارت بر رفتار و فرزندان، یكی از خصلت های امامان معصوم است. شهید بهشتی از این خصلت پسندیده بهره مند بود. او در منزل شریكی دل سوز برای همسرش بود. همسرش در این باره می گوید: "ایشان در كارهای خانه به من كمك می كردند و خرید لوازم مورد نیاز، رسیدگی به باغچه ها و گاهی شستن ظروف آشپزخانه از جمله كارهایی بود كه ایشان در منزل انجام می دادند. به درس بچه ها رسیدگی جدی می كردند. از وضع درس و مشكلات شان می پرسیدند و به آن ها كمك می كردند. در منزل اسراف و استفاده بی مورد و بی حد و حصر كم تر مشاهده می شد و این مدیون نظارت ایشان بر امور منزل بود."
 
**باغبانی بیدار
 
در میان شب های یأس و ترس هم چون ستاره ای درخشید و نور پاشید. در برهه ای تاریك از زمان، هم چون آبشاری از خوبی ها سرازیر شد و به شستشوی اندیشه ها پرداخت. در خشكسالی ایمان و اعتقاد، چون باران رحمتی باریدن گرفت و سبزه ها را رویاند. در دوران تیره ستم كه جامعه در خواب هلا كت و حقارت فرو رفته بود، صدایی آرام، طنین انداز شد و به بیدارسازی خفتگان غفلت زده همت گماشت. در فصلی كه جز گیاهان هرز بی اعتقادی چیزی نمی رویید، او هم چون باغبانی بیدار آمد و در كنار باغچه اندیشه های سبز، جویی از معارف جاری كرد و به كالبد جامعه روحی دیگر بخشید.
 
**خدمت به نسل جوان
 
در دورانی كه سردمداران وابسته به غرب بر آن بودند كه جامعه اسلامی ایران را به یك جامعه مادی غربی تبدیل كنند و مردم را به سوی مسائل مادی سوق دهند و با این اقدام حساب شده استعمار، میان مردم و مذهب فاصله ایجاد كنند و با گذشت زمان دین را نیز به دست فراموشی سپارند و از انسان یك موجود مادی محض بسازند، دكتر بهشتی با همكاری دكتر باهنر در بخش برنامه ریزی كتاب وزارت آموزش و پرورش به تهیه و تدوین كتاب های تعلیمات دینی برای مدارس اقدام كرد. او از این طریق فكر دینی و آشنایی با قرآن را وارد كتب درسی نمود و با این كار نگذاشت گرد غربت بر روی گران بهاترین تحفه الهی به بندگانش، بنشیند و نسل جوان را با فرهنگ غنی اسلام آشنا ساخت و به آنان آموخت كه پیمودن راه كمال در سایه عمل به دستورهای دین است و كتاب عظیم قرآن نیز مفتاح معارف در همه عصرهاست. آری آیت اللّه بهشتی با چنین خدمت مهمی به نسل جوان و نوجوان، مانع آن شد كه فرهنگ بی پایه غرب، جای مكتب انسان ساز اسلام را بگیرد و با نوشتن مطالب آموزنده ای از قرآن و احادیث و گنجاندن آن ها در كتاب های درسى، روح دین داری را در نهال های نورسته جامعه زنده كرد و با این روش جوانان را به سوی اسلام هدایت كرد.
 
**مظهر عدالت علوى
 
پس از استقرار جمهوری اسلامى، حضرت امام خمینی(ره) مسئولیت دیوان عالی كشور را كه بالاترین مقام قضایی كشور است، در اسفندماه 1358 به دست با كفایت آیت اللّه بهشتی سپرد تا برای این تشكیلات حیاتی كه نقش مهم و تعیین كننده ای در جامعه دارد، با درك و درایت والای ایشان برنامه نو و دقیق فراهم گردد و عدل و قسط در جامعه رواج یابد. ایشان نیز در طول مدت این مسئولیتِ خطیر و شریف، منشأ خیر و خدمت بود و امور قضایی كشور را سر و سامان داد و انسجام بخشید و برای اسلامی كردن و اجرای كردن احكام اسلام، فعالیت های گسترده ای در این تشكل انجام داد و با به كارگیری قُضات عادل و عالم، نظام قضایی را دگرگون ساخت. آن همه تلاش بی وقفه او در این قوه فراموش نشدنی است و به راستی كه او مظهر عدالت علوی بود.
 
**تندیس مظلومیت
 
شخصیت استثنایی آیت اللّه دكتر بهشتى، این فرزانه فاضل، تا هنگامی كه در قید حیات بود، هم چنان غریب و ناشناخته مانده بود. البته نمرودیان زمان او را خوب شناختند و به خوبی می دانستند كه او یكی از اركان این نظام مقدس اسلامی است و نقش مهم و تعیین كننده ای در تداوم بخشی به اهداف انقلاب اسلامی دارد. چون وجود او را مانعی در راه رسیدن به اهداف شوم شان می دیدند، لذا برای نیل به مقاصد شوم شان نخست اقدام به ترور شخصیت او نمودند و او را ابراهیم گونه در آتش سوزان تهمت ها افكندند.
 
ددمنشان جهانخوار بر قامت استوار معمار سند قانون اساسی از پشت خنجر کوفتند
 
**اندیشه سیاسی شهید بهشتى
 
اندیشه و مشی سیاسی و اجتماعی شهید مظلوم بهشتی ناشی از ایدئولوژی اسلامی و نحوه برداشت او از تعالیم اسلام بود. او را باید یك عالم اسلام شناس و یك مصلح روحانی دانست كه به شیوه صددرصد اسلامی و بدون دنباله روی از غرب یا التقاط میان اسلام و شیوه های غربى، طالب اصلاح جامعه بود. او می اندیشید كه اسلام، هم دین است و هم دولت؛ هم ایدئولوژی است و هم نظام حكومت؛ هم دین است و هم زندگى. بنابراین، وی عالمی ربانی بود از تبار ابوذر و عمار، كه آرزو داشت اسلام در همه ابعادش از جمله بُعد سیاسى، مجددا در جامعه اسلامی و در جهان اجرا شود و به عنوان مكتبی كامل و تفكری مستقل از گرایش های شرقی و غربى، و نیروی جداگانه در عرصه جهانی حضور داشته باشد.
 
**شهید بهشتى، معمار بزرگ تفكر انقلابى
 
شهید مظلوم دكتر بهشتی را می توان یكی از معماران بزرگ تجدید بنای تفكر انقلابی و تشكیلاتی انقلاب اسلامی ایران به شمار آورد؛ زیرا در زیر لوای رهبری امام امت به هدایت انقلاب پرداخت و آن را از انحراف و انزوا یا توقف و ركود محفوظ داشت و سرانجام در همین راه خون پاكش برای تداوم بخشیدن به انقلاب و رسوا كردن چهره اهریمنان و منافقان، بر زمین ریخت و روح پاكش به آسمان پرواز كرد. یادش جاودانه باد.
 
**تشویق مبلغان به فراگیری زبان های خارجى
 
بدون شك فراگیری زبان های خارجی برای روحانیان كه عهده دار رسالتی بزرگند، امری حیاتی و ضروری است؛ به ویژه در این برهه كه به تعبیر حضرت امام خمینی(ره) جهان تشنه اسلام ناب محمدی(ص) است، آموختن زبان های خارجى، كاری لازم و یكی از ابزارهای صدور اسلام و انقلاب به جهان شمرده می شود و از این طریق باید اسلام را از مرزها بیرون برد و پیام روح بخش آن را به گوش جهانیان رساند. دكتر بهشتی كه از مبلغان و مدافعان اسلام ناب بود، با توجه به فعالیت های فراوان، سه زبان عربى، انگلیسی و آلمانی را فرا گرفت و همواره طلاب را به یاد گرفتن زبان تشویق و ترغیب می كرد و خودش نیز زبان انگلیسی درس می داد تا روحانیان علاوه بر آشنایی با زبان، با جوامع و فرهنگ های مختلف آشنا گردند و بهتر بتوانند اسلام را به دنیا معرفی كنند. 
 
**صلابت شهید بهشتی 
 
شهید بهشتی، این فرزند راستین امیرمؤمنان علی علیه السلام ، با آن همه تعبّد به خداوند، صفای باطن، پاكی روح و فداكاری گسترده ای كه در مورد امت مسلمان داشت، دشمن سرسخت معاندان اسلام و مسلمانان بود. شهید بهشتی در یكی از سخنرانی هایش می گوید: "ما زیر بار سختی ها، مشكلات و دشواری ها قد خم نمی كنیم. ما راست قامتان جاودان تاریخ خواهیم ماند. تنها موقعی سرپا نیستیم كه یا كشته شویم یا زخم بخوریم و بر خاك بیفتیم و در غیر این صورت، هیچ قدرتی نمی تواند پشت ما را خم كند".
 
**متانت و فروتنی شهید بهشتی 
 
همسر شهید بهشتی نقل می كند: "چیزی كه در 29 سال زندگی مشتركمان دیدم، ملایمت و صبر ایشان بود. به قدری صبر و متانت و خون سردی به خرج می داد كه انسان را خجالت زده می كرد. در سراسر زندگی مشتركمان به یاد ندارم این مرد مبارز و باتقوا لحظه ای عصبانیت بی مورد داشته باشد. رفتار و منش دكتر به گونه ای بود كه با اعضای خانواده و فرزندان یك الفت و دوستی برقرار كرده بود".
 
وی در جایی دیگر می گوید: "در سفری كه به كاشان رفته بودیم، شهید بهشتی بعد از سخنرانی وقتی می خواستند سوار ماشین شوند، یكی از پاسدارها خواست در خودرو را ببندد كه نزدیك بود دست پیرمردی لای در برود. دكتر پیاده شدند و دست آن مرد سالخورده را بوسیدند و حلالیت طلبیدند و دوباره سوار ماشین شدند".
 
ددمنشان جهانخوار بر قامت استوار معمار سند قانون اساسی از پشت خنجر کوفتند
 
 
** مهم‌ترین دستاورد شهید بهشتی اداره مدبرانه مجلس خبرگان در شکل‌گیری قانون اساسی بوده است
 
محمدجواد حق‌شناس از فعالان سیاسی و عضو حزب اعتماد ملی با بیان اینکه شهید بهشتی بزرگمردی از تبار اندیشمندان، مدیران و تئوری‌پردازان جمهوری اسلامی است، می گوید: اندیشه‌ها و رفتارهای سیاسی‌ شهید بهشتی با وجود عمر کوتاهی که این شهید بزرگوار بعد از انقلاب اسلامی داشت، تا امروز همچنان اثربخش بوده است.
 
وی ادامه می دهد: مهم‌ترین دستاورد شهید دکتر بهشتی اداره مدبرانه و مدیرانه مجلس خبرگان در شکل‌گیری قانون اساسی بوده است که امروز به عنوان سند ملی شناسایی می‌شود.
 
عضو حزب اعتماد ملی با بیان اینکه شهید بهشتی دارای دو وجه شخصیتی متمایز بوده است، تصریح می کند: شهید بهشتی در روزی که به شهادت رسید به عنوان رئیس قوه قضاییه و شورای عالی قضایی و همچنین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی قرار داشت و در محل حزب که گفته بود "حزب معبد من است" به شهادت رسید.
 
به گفته حق‌شناس، 34 سال است که بعداز پیروزی انقلاب اسلامی، نظام اسلامی به برگزاری بزرگداشت آیت‌الله بهشتی پرداخته و به عنوان روز قضایی و هفته قضایی بزرگداشتی را برگزار کرده‌است اما هیچگاه در این سال‌ها سازوکاری که باید شکل می‌گرفت تا احزاب در جهت پیشبرد اهداف جامعه و حدفاصل جامعه و حکومت قرار بگیرند، شکل نگرفت.
 
وی تصریح میکند: شاید تعطیلی حزب جمهوری اسلامی، نگاه‌های محدود و در حد برگزاری گرامیداشت شهید بهشتی و خانواده شهیدان هفتم تیر باعث این امر شد که البته نگاه شخصی هم به این مسئله دامن زد.
 
 
انتهای پیام/
 
 
احمداسماعیلی کریزی/خراسان
 
barrud.rasekhoonblog.com

ادامه مطلب



[ سه شنبه 6 تیر 1396  ] [ 8:13 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
 
 
بازخوانی و بررسی عوامل وقوع جنایت خونین هفتم تیر 60
 
 
   
در هفتم تیر ماه 1360 یکبار دیگر ددمنشان جهانخوار بر قامت استوار مردان خدا از پشت خنجر کوفتند و به گمان خود کوشیدند که میدان را تهی کنند و قامت استوار ملتی را که چنین بپا خاسته است در هم شکنند؛ اما هر قطره خونی که چکید، گواه پایدار جنایت جهانخواران شد و هر مردی که در خون غلطید هزار مرد را استوارتر و مصمم‌تر راهی میدان کرد.
به گزارش خدمت به نقل از باشگاه خبرنگاران؛ انقلاب نوپای اسلامی در سال 1360 یعنی حدود 3 سال بعد از پیروزی بر رژیم ستمشاهی، رویدادهای مهمی به خود دید، فرار خفت بار رجوی و بنی‌صدر، ترور نافرجام آیت‌الله خامنه‌ای، انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی، انفجار نخست وزیری، درگیری‌های خیابانی مسلحانه و لطمات جنگ ناجوانمردانه که بر ملت وارد می شد، همه وقایعی بودند که مقاومت ملت ایران را به رخ جهانیان می‌کشید.

انفجار تروریستی 7 تیر ماه 1360 از بزرگترین انفجارهای تروریستی تاریخ جمهوری اسلامی ایران است كه طی آن آیت‌الله دکتر سیدمحمد حسینی بهشتی و 72 تن از مسئولان نظام كه عمدتا از اعضای حزب جمهوری اسلامی بودند ترور شده و به شهادت رسیدند.

در این واقعه، یکبار دیگر ددمنشان جهانخوار بر قامت استوار مردان خدا از پشت خنجر کوفتند و به گمان خود کوشیدند که میدان را تهی کنند و قامت استوار ملتی را که چنین بپا خاسته است در هم شکنند؛ اما هر قطره خونی که چکید، گواه پایدار جنایت جهانخواران شد و هر مردی که در خون غلطید هزار مرد را استوارتر و مصمم‌تر راهی میدان کرد؛ میدانی که نیروی اهریمنی باطل در برابر حق جز شکست ره بجائی نخواهد جست.



**عزل بنی صدر و انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی
در روز سه‌شنبه 30 /3 /1360 طرح عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر در مجلس شورای اسلامی بررسی و با 177 رای موافق، 12 رای ممتنع و یک رای مخالف تصویب شد و روز اول تیرماه، حضرت امام خمینی(ره) حکم عزل بنی‌صدر از مقام ریاست جمهوری را صادر کردند.

سازمان مجاهدین خلق (گروهک تروریستی منافقین) پس از این وقایع اعلام كرد كه فعالیت‌های این سازمان وارد فاز نظامی شده است، موج این فعالیت‌ها به قدری گسترده بود كه از مردم عادی در كوچه و خیابان تا مسئولین شاخص نظام را در بر گرفت.

در جریان حادثه انفجار مسجد ابوذر كه روز قبل از فاجعه هفتم تیر به وقوع پیوست، آیت الله خامنه‌ای از ناحیه كتف راست مصدوم شدند و رگ‌ها و اعصاب دست راست ایشان نیز قطع شد.

یک روز پس از سوء قصد به جان آیت‌الله خامنه‌ای در ششم تیر ماه 1360، در ساعت 20 و 30 دقیقه شامگاه روز یکشنبه هفتم تیر ماه 1360، جلسه‌ای در سالن اجتماعات دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی واقع در سرچشمه تهران برگزار شد و بر اثر انفجار بمب نیرومندی در سالن اجتماعات دفتر این حزب، آیت‌الله بهشتی رئیس دیوان عالی كشور به همراه 72 تن از شخصیت‌های سیاسی و مذهبی (وزیر، معاون وزیر، نماینده مجلس) كشور به شهادت رسیدند.

در روز واقعه، شهید بهشتی در اجلاس دفتر مركزی حزب جمهوری اسلامی همراه با جمعی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و مقامات دولتی از جمله معاونین وازرتخانه‌ها در حال تبادل نظر با یكدیگر در زمینه مشكلات كشور بودند.



حادثه هفتم تیر، 6 روز پس از عزل بنی‌صدر از ریاست جمهوری و یك ماه قبل از فرار وی و مسعود رجوی سركرده سازمان مجاهدین خلق به فرانسه صورت گرفت، سه روز قبل از وقوع این حادثه، محمد جواد قدیری عضو كادر مركزی سازمان مجاهدین خلق و طراح اصلی انفجار مسجد ابوذر به دوستان خود با اطمینان خبر داده بود كه «روز هفتم تیر» كار یكسره خواهد شد.

وی روز ششم تیر نیز مجدداً به بعضی متهمین دستگیر شده سازمان تأكید كرده بود كه فردا یعنی روز 7 تیر 1360، كار نظام اسلامی تمام است.

در جلسه روز هفتم تیر پس از تلاوت آیاتی از كلام‌الله مجید و اعلام برنامه، شهید آیت‌الله بهشتی آغاز سخن کرد؛ بحث روز درباره تورم بود اما عده‌ای از حاضران مجلس خواسته بودند كه راجع به انتخابات ریاست جمهوری نیز بحث شود.

شهید بهشتی نیز در این زمینه سخنانی ایراد كرد که بر اساس نوار ضبط شده از اظهارات این شهید بزرگوار، آخرین جملات وی در لحظات قبل از انفجار چنین بود:

"ما بار دیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برایمان مهره سازی كنند و سرنوشت مردم ما را به بازی بگیرند. تلاش كنیم كسانی را كه متعهد به مكتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمی‌گیرند انتخاب شوند."



**عامل انفجار چه کسی بود؟
عامل انفجار هفتم تیر، فردی به نام "محمد‌رضا كلاهی" دانشجوی دانشگاه علم و صنعت بود كه پس از پیروزی انقلاب به سازمان مجاهدین خلق پیوست و با حفظ این عضویت، ابتدا عضو كمیته انقلاب اسلامی خیابان پاستور شد و بعد با هدایت سازمان، به حزب جمهوری اسلامی راه پیدا كرد. وی در حزب به عنوان مسئول دعوت‌ها برای كنفرانس‌ها و میزگردها و جلسات فعالیت داشت ضمن این که عهده دار مسئولیت حفاظت حزب نیز بود.

در روز واقعه، وی بمب را با كیف دستی خود به داخل جلسه حزب جمهوری اسلامی واقع در نزدیكی چهار راه سرچشمه تهران انتقال داد و دقایقی قبل از انفجار، از ساختمان حزب خارج شد. پس از انفجار نیز مدتی در منزل یكی از اعضای سازمان متبوع خود مخفی و نهایتاً از طریق مرزهای غربی كشور به عراق گریخت. وی در عراق با یكی از اعضای سازمان منافقین ازدواج كرد. اما در 1370 در فهرست اعضای «مسئله‌دار» سازمان قرار گرفت، در 1372 از سازمان جدا شد و در 1373 از عراق به آلمان گریخت.

**پیام امام خمینی(ره) در رابطه با فاجعه 7 تیر
حضرت امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب اسلامی در پیامی به مناسبت واقعه هفتم تیر و شهادت دکتر بهشتی و 72 تن از یاران انقلاب فرمودند:

بسم الله الرحمن الرحیم
انا لله و انا الیه راجعون
"ملتی كه برای اقامه عدل اسلامی و اجرای احكام قرآن مجید و كوتاه كردن دست جنایتكاران ابرقدرت و زیستن با استقلال و آزادی، قیام نموده است و به خود باكی راه نمی‌دهد كه دست جنایت ابرقدرت‌ها از آستین مشتی جنایتكار حرفه‌ای بیرون آید و بهترین فرزندان راستین او را به شهادت رساند مگر شهادت ارثی نیست كه از موالیان ما كه حیات را عقیده و جهاد می‌دانستند و در راه مكتب پر افتخار اسلام با خون خود و جوانان عزیز خود، از آن پاسداری می‌كردند به ملت شهید پرور ما رسیده است، مگر عزت و شرف و ارزش‌های انسانی گوهرهای گران‌بهایی نیستند كه اسلام صالح این مكتب عمر خود و یاران خود را در راه حراست و نگهبانی از آن وقف نمودند.
مگر ما پیروان پاكان سرباخته در راه هدف نیستیم كه از شهادت عزیزان خود به دل تردیدی راه دهیم، مگر دشمن قدرت آن دارد كه با جنایت خود مكارم و ارزش‌های انسانی شهیدان عزیز ما را از آنان سلب كند، مگر دشمنان فضیلت می‌توانند جز این خرقه خاكی را از دوستان خدا و عاشقان حقیقت بگیرند.
بگذار این ددمنشان كه جز به (من) و ماهای خود نمی‌اندیشند (یاكلون كما تاكل الانعام)، عاشقان راه خدا را از بند طبیعت رهانده و به فضای آزاد جوار معشوق برسانند. ننگتان باد ای تفاله‌های شیطان، و عارتان باد ای خود فروختگان به جنایتكاران بین المللی كه در سوراخ‌ها خزیده و در مقابل ملتی كه در برابر ابرقدرت‌ها برخاسته است به خرابكاری‌های جاهلانه پرداخته‌اید، عیب بزرگ شما و هوادارانتان آن است كه نه از اسلام و قدرت معنوی آن و نه از ملت مسلمان و انگیزه فداكاری او اطلاعی دارید.
شما ملتی را كه برای سقوط رژیم پلید پهلوی و رها شدن از اسارت شیطان بزرگ، ده‌ها جوان عزیز خود را فدا كرد و با شجاعت بی‌مانند ایستاد و خم به ابرو نیاورد نشناخته‌اید.
شما ملتی را كه معلولانشان در تخت‌های بیمارستان‌ها آرزوی شهادت می‌كنند و یاران را به شهادت دعوت می‌كنند، نشناخته‌اید. شما كوردلان با آنكه دیده‌اید با شهادت رساندن شخصیت‌های بزرگ صفوف فداكاری در راه اسلام فشرده‌تر و عزم آنان مصم‌تر می‌شود، می‌خواهید با به شهادت رساندن عزیزانی چون شهید بهشتی و شهدای عزیز مجلس و كابینه با حربه ناسزا و تهمت‌های ناجوانمردانه حمله كردید كه آنها را از ملت جدا كنید و اكنون كه آن حربه از كار افتاد و كوس رسوائی همه‌تان بر سر بازارها زده شد در سوراخ‌ها خزیده و دست به جنایاتی ابلهانه زده‌اید كه به خیال خام خود ملت شهید پرور و فداكار را با این اعمال وحشیانه بترسانید و نمی‌دانید كه در قاموس شهادت واژه وحشت نیست.

اكنون اسلام به این شهیدان و شهید پروران افتخار می‌كند و با سرافرازی همه مردم را دعوت به پایداری می‌نماید و ما مصمم هستیم كه روزی رخش به بینیم و این جان كه از اوست تسلیم وی كنیم.

ملت ایران در این فاجعه بزرگ 72 تن بیگناه بعدد شهدای كربلا از دست داد، ملت ایران سرافراز است كه مردانی را به جامعه تقدیم می‌كند كه خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمین كرده بودند و دشمنان خلق، گروهی را شهید نمودند كه برای مشورت در مصالح كشور گردهم آمده بودند، ملت عزیز، این كوردلان مدعی مجاهدت برای خلق، ‌گروهی را از خلق گرفتند كه از خدمتگزاران فعال و صدیق بودند.
گیرم شما با دكتر بهشتی، كه مظلوم زیست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام و به خصوص شما بود، دشمنی سرسختانه داشتید، با بیش از 70 نفر بیگناه كه بسیارشان از بهترین خدمتگزاران خلق و مخالف سرسخت با دشمنان كشور و ملت بودند چه دشمنی داشتید، جز آنكه شما با اسم خلق از دشمنان خلق و راه صاف كنان چپاولگران شرق و غرب می‌باشید، ما گر چه دوستان و عزیزان وفاداری را از دست دادیم،‌ كه هر یك برای ملت ستمدیده استوانه بسیار قوی و پشتوانه ارزشمند بودند، ما گر چه برادران بسیار متعددی را از دست دادیم كه (اشداء علی الكفار رحماء بینهم) بودند و برای ملت مظلوم و نهادهای انقلابی سدی استوار و شجره ای ثمربخش بشمار می‌رفتند، لكن سیل خروشان خلق و امواج شكننده ملت با اتحاد و اتكال به خدای بزرگ هر كمبودی را جبران خواهد كرد.

ملت ایران با اعتماد به قدرت لایزال قادر متعال همچون دریائی مواج به پیش می‌رود و در مقابل ابرقدرت‌ها و تفاله‌های آنان با صفی مرصوص ایستاده است و شما درماندگان عاجز را كه در سوراخ‌ها خزیده‌اید و نفس‌های آخر را می‌كشید به جهنم می‌فرستد و خداوند بزرگ پشت و پناه این كشور و ملت است.

اینجانب بار دیگر این ضایعه عظیم را به حضور بقیة الله ارواحنا الفداء و ملت‌های مظلوم جهان و ملت رزمنده ایران تبریك و تسلیت عرض می‌كنم.
من با بازماندگان شریف و عزیز این شهدا در غم و سوگ شریك و رحمت واسعه خداوند رحمان را برای این مظلومان و صبر و شكیبایی رابرای بازماندگان محترم آنان از درگاه خداوند متعال خواستارم. رحمت خدا و درود بی پایان ملت بر شهدای انقلاب از پانزده خرداد 42 تا 7 تیرماه 60 و سلام و تحیت بر مظلومان جهان و مظلومان ایران در طول تاریخ."

روح الله الموسوی الخمینی
نهم تیرماه 1360"

**دیدگاه رهبر فرزانه انقلاب در مورد شهید بهشتی
حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، "مقام معظم رهبری" در مورد حادثه هفتم تیر سال 1360 گفتند: "یک جمله درباره حادثه هفتم تیر عرض کنیم و آن این است که شاید از همه ابعاد متعددی که این حادثه داشت، این بُعد جالب‌تر باشد که این حادثه، نشان داد که ضربه‌های سهمگینی از این قبیل هم حتّی نمی‌تواند به استحکام بنای جمهوری اسلامی که به ایمان و حضور مردم تکیه کرده است، خللی وارد کند. این حادثه، حادثه کوچکی نبود. چنین حادثه‌ای در هر نقطه دنیا کافی است برای فرو ریختن یک نظام. این همه اشخاص مؤثر، مهم، خوش فکر و مبارز به دست جنایت کار تروریست ها در یک لحظه از بین بروند و نظام آن را تحمل کند و از آن، وسیله‌ای برای استحکام هر چه بیش تر خود به وجود بیاورد. این چیز شگفت آوری بود. این برکت حضور و ایمان مردم، به برکت استحکام ساخت درونی نظام اسلامی بود و به فضل پروردگار، همیشه همین طور خواهد بود."

**مهمترین دلایل ترور اعضاء کلیدی نظام
دو روز بعد از فاجعه هفتم تیر، مردم برای تشییع شهدا، در میدان حسن آباد تهران جمع شدند و به سوی بهشت زهرا (س) به حركت درآمدند. شهدای پاك‏باخته در راه حق، یكی پس از دیگری بر روی دست‏‌های گرم و توان‏مند مردم به خاك سپرده می‏‌شدند و تا عصر آن روز فراموش نشدنی، 28 تن از شهیدان دفن شدند و تشییع بقیه، از جمله شهید مظلوم دكتر بهشتی، فردای آن روز با حضور پرشور مردم دنبال شد.

عامل اصلی وقوع فاجعه هفتم تیر، استكبار جهانی به سركردگی آمریكا بود. در واقع آنها وقتی نتوانستند از پیروزی انقلاب اسلامی جلوگیری كنند، به توطئه علیه جمهوری اسلامی روی آوردند. البته طرح‌های آنها از جمله حمله نظامی و شكست در صحرای طبس، كودتای نوژه، حمله نظامی صدام و ... با شكست مواجه شد.

انفجار دفتر حزب جمهوری معلول عوامل چندی بود كه از دیگر عوامل این فاجعه می‌توان به موارد زیر اشاره كرد:
بركناری بنی صدر از فرماندهی كل قوا و ریاست جمهوری؛ حركت مسلحانه منافقین؛ رخنه و نفوذ منافقین در نهادها، احزاب و ارگان های اسلامی و انقلابی؛ كوتاهی در حفاظت از مسئولین و شخصیت های نظام؛ تاثیر تبلیغات سوء و سانسور فكری بر روی اعضاء و هواداران گروهك های محارب؛ قاطعیت، صراحت و سازش ناپذیری مسئولین و شخصیت های خط امامی؛ پیروزی های ایران در جنگ تحمیلی؛ موفقیت‌های خط امام در عرصه سیاسی كشور.



گرچه نام معمار دستگاه قضایی کشور با واژه‌ مظلومیت پیوندی ناگسستنی دارد، اما این راست قامت جاودانه‌ تاریخ و این ملت برای ملت ما، همان مردی است که خار چشم دشمنان شد و در نهایت، مظلومانه از این زمین خاکی جدا شد.

وی در سفر به آسمان‌ها، کوله‌باری از اندیشه‌های ناب و قلبی که هر لحظه برای خدمت به مردم می‌تپید را با خود به هم‌راه برد و اکنون آثار ارزشمند این شهید گران‌قدر است که می‌تواند چراغ راهی باشد برای هر یک از ما در مسیر رسیدن به اعتلا و پیشرفت...

وی که خود را «شیفتگان خدمت نه تشنگان قدرت» معرفی کرده است، جان خود را نیز در همین راه خالصانه اهدا کرد تا بدانیم که لذت خدمت را حتی با شیرینی قدرت نمی توان درک کرد و اینجاست که باید با خدمت صادقانه، حلاوت زندگی را به معنا نشست.

اسامى شهداى فاجعه 7 تیر
_آیت الله دكتر سید محمد حسینى بهشتى - رئیس دیوان عالى كشور
_رحمان استكى - نماینده مردم شهر كرد
_دكتر سید محمد باقرى لواسانى - نماینده مردم تهران 4
_دكتر سید رضا پاك نژاد - نماینده مردم یزد
_علیرضا چراغ زاده دزفولى - نماینده مردم رامهرمز
_حجت الاسلام غلامحسین حقانى - نماینده مردم بندرعباس
_حجت الاسلام محمد على حیدرى - نماینده مردم نهاوند
_حجت الاسلام سید محمد تقى حسینى طباطبائى - نماینده مردم زابل
_عباس حیدرى - نماینده مردم بوشهر
_دكتر سید شمش الدین حسینى نائینى - نماینده مردم نائین
_سید محمد كاظم دانش - نماینده مردم شوش و اندیمشك
_على اكبر دهقان - نماینده مردم تربت جام
_دكتر عبدالحمید دیالمه - نماینده مردم بوشهر
_حجت الاسلام دكتر غلامرضا دانش آشتیانى - نماینده مردم تفرش و آشتیان
_حجت الاسلام سید فخر الدین رحیمى - نماینده مردم ملاوى لرستان
_سید محمد جواد شرافت - نماینده مردم شوشتر
_میر بهزاد شهریارى - نماینده مردم رودباران
_حجت الاسلام محمد حسین صادقى - نماینده مردم درود و ازنا
_دكتر قاسم صادقى - نماینده مردم مشهد
_حجت الاسلام سید نور الله طباطبائى نژاد - نماینده مردم اردستان
_حجت الاسلام حسن طیبى - نماینده مردم اسفراین
_سیف الله عبدالكریمى - نماینده مردم لنگرود
_حجت الاسلام عبدالوهاب قاسمى - نماینده مردم سارى 24
-حجت الاسلام عماد الدین كریمى - نماینده مردم نوشهر
_حجت الاسلام محمد منتظرى - نماینده مردم نجف آباد
_عباسعلى ناطق نورى - نماینده مردم نور
_مهدى نصیرى لارى - نماینده مردم لارستان
_حجت الاسلام على هاشمى سنجانى - نماینده مردم اراك
_دكتر حسن عباسپور - وزیر نیرو
_دكتر محمد على فیاض بخش - وزیر مشاور و سرپرست سازمان بهزیستى كشور
_دكتر محمود قندى - وزیر پست و تلگراف و تلفن
_موسى كلانترى - وزیر راه و ترابرى
_دكتر جواد اسد الله زاده - معاون بازرگانى خارجى وزارت بازرگانى
_عباس ارشاد - معاون دفتر آموزش سازمان بهزیستى
_مهدى امین زاده - بازرگانى داخلى وزارت بازرگانى
_محمد صادق اسلامى - معاون پارلمانى و هماهنگى وزارت بازرگانى
_مهندس محمود تفویضى زواره - معاون وزارت راه و ترابرى
_دكتر هاشم جعفرى معبرى - معاون امور مالى وزارت بهدارى
_ایرج شهوارى - معاون وزارت آموزش و پرورش
_ عباس شاهوى - معاون وزارت بازرگانى
_دكتر حسن عضدى - معاون وزارت فرهنگ و آموزش عالى
_على اكبر فلاح شورشانى - معاون ادارى و مالى وزارت آموزش و پرورش
_حبیب الله مهمانچى - معاون امور پارلمانى و هماهنگ وزارت كار
_غلامعلى معتمدى - معاون رفاه تعاون وزارت كار
_سید كاظم موسوى - معاون وزارت آموزش و پرورش
_حسن اجاره دار (حسنى) - عضو شوراى مركزى حزب جمهورى اسلامى و سردبیر نشریه عروة الوثقى
_عباس ابراهیمیان - عضو حزب جمهورى اسلامى
_حجت الاسلام على اكبر اژه اى - عضو دفتر سیاسى حزب جمهورى اسلامى
_على اصغر آقازمانى - عضو حزب جمهورى اسلامى
_ محمود بالاگر - عضو حزب جمهورى اسلامى
_حسن بخشایش - عضو حزب جمهورى اسلامى
_ محمد پور ولى - عضو حزب جمهورى اسلامى
_رضا ترابى - عضو حزب جمهرى اسلامى
_مهندس مهدى حاجیان مقدم - مسئول آموزش واحد مهندسین حزب جمهورى اسلامى
_محمد خوش زبان - عضو حزب جمهورى اسلامى
_على درخشان - عضو شوراى مركزى حزب جمهورى اسلامى
_جواد سرافراز - عضو شوراى مركزى حزب جمهورى اسلامى
_حجت الاسلام حسین سعادتى - عضو حزب جمهورى اسلامى (مسئول آموزش شهرستانها)
_حبیب الله مهدى زاده طالعى - عضو حزب جمهورى اسلامى
_سید محمد موسوى فر - عضو حزب جمهورى اسلامى
_محسن مولائى - عضو حزب جمهورى اسلامى
_جواد مالكى - عضو شوراى مركزى حزب جمهورى اسلامى
_حجت الاسلام عبدالحسین اكبرى مازندرانى ساوى - عضو هیاءت پنچ نفره كشاورزى منطقه مازندران
_مهندس حسین اكبرى - مدیر عامل بانك كشاورزى
_مهندس هادى امینى - عضو واحد مهندسین حزب مهندسین اسلامى
_سید محمد پاك نژاد - عضو هیاءت مدیره چوب و كاغذ
_محمد رواقى - مدیر شركت فرش ایران
_مهندس توحید رزمجومین - عضو هیئت مدیره گروه صنعتى ملى
_على اكبر سلیمى جهرمى - دبیر كل سازمان امور ادارى و استخدامى
_جواد سرحدى - مدیر عامل سازمان تعاون مصرف شهر و روستا
_محمد حسن محمد عینى
_حبیب مالكى - فرماندار ایرانشهر
_مهندس محمد على مجیدى - مشاور عمرانى وزارت كشور

**خصوصیات اخلاقی شهید بهشتی
شهید بهشتی انسان جامع و وارسته ای بود كه به آموختن اكتفا نكرد، بلكه عمل كردن را سرلوحه كار خویش و لازمه آموختن قرار داد و قله های كمال را با دو بال علم و عمل فتح كرد و موفقیت او نیز مرهون هماهنگی بین این دو مهم بود؛ چرا كه ناهماهنگی بین علم و عمل چه بسا انسان را از رسیدن به ساحل خوشبختی محروم می سازد و در گرداب نیستی می افكند. صفحه صفحه زندگی این رادمرد فرزانه، حاكی از ایمان و ایثار و اخلاص است و بدین سبب حیات سبزش برای عصرها و نسل ها آموزنده خواهد بود.

**تواضع شهید بهشتى
یكی از خصیصه های اخلاقی شهید بهشتی تواضع و فروتنی است كه از صفات پسندیده و سفارش شده، در اسلام است. نخست وزیر شهید محمدجواد باهنر درباره فروتنی این بزرگوار چنین گفته است: "خصلت های ایشان ممتاز بود. ایشان در عین آن متانت و ابهتی كه داشت ـ به لحاظ آن مقام و شخصیت ـ در عین حال، حالت تواضع و برخورد بسیار مؤدبانه اى، پر از احساس و عاطفه همراه با روان شناسی اصیل ژرف اسلامی داشتند. جلسات ایشان معمولاً همراه با صفا و نشاط بود و صداقت كاملی كه در قضاوت ها و اظهار نظرهایشان به چشم می خورد، اعتماد می آورد و اطمینان می بخشیدگ.

**حق پذیری شهید بهشتى
یكی از صفات شهید بهشتى، آن عالم ژرف اندیش، پذیرفتن حق بود، حتی اگر به ضرر او تمام می شد. همین كه می فهمید سخنی حق است، آن را می پذیرفت و این بیانگر صفای روح آن اسوه اخلاق است. مرحوم آیت اللّه ربانی املشی در این باره چنین می گوید: " از بین همه خاطرات یك خاطره را، كه حاكی از روح بلند و ایمان قوی و حق طلبی و حق گویی او بود، هرگز فراموش نمی كنم. روزی یكی از دوستان ایشان در حضورش درباره بنی صدر مطالب انتقادآمیزی می گفت كه خلاف واقع بود. شهید بهشتی فورا به او اعتراض كرد و گفت که این مطلب را من می دانم. به این صورت كه شما می گویید نیست. این خاطره از این جهت كه حاكی از اخلاق اسلامی شهید بهشتی بود به گونه ای كه در هیچ حال از حق نمی گذشت اگر چه به ضرر او باشد، برای من فراموش نشدنی است. چه خوب است كه مردم ما این حالات برجسته را در این رجال و شخصیت های دینی ببینند و از آنان درس زندگی اسلامی بیاموزند."

**نظم و انضباط شهید بهشتى
یكی از ویژگی های اخلاقی شهید بهشتى، نظم بود. اگر نگاهی كوتاه به زندگی ایشان داشته باشیم تمام زندگی اش مشحون به نظم است و موفقیت چشم گیرش بیشتر در گرو نظم بوده و بدین وسیله این مسیر را با افتخار پیموده است. همسر ایشان در این باره می گویند: گمرحوم دكتر بهشتی بسیار منظم بودند. هر چند ایشان یك مرد سیاسی بودند و در جلسات زیاد شركت می كردند، چیزی كه من از وی به یاد دارم این است كه امكان نداشت دیرتر از موقع مقرر در جلسه ای حاضر شود و به هر وسیله ای كه بود در ساعت مقرر خود را به محل مورد نظر می رساندند.»"شهید بهشتی می گفت: گما تا در كارهای مان نظم نداشته باشیم، نمی توانیم كارهای مملكت را پیش ببریم".

**بردباری شهید بهشتى
یكی از صفات پسندیده شهید بهشتی(ره)، صبر در مقابل ناملایمات بود. هر گاه با مشكلی مواجه می شد، عصبانی نمی شد؛ بلكه با صبر و متانت آن را حل می كرد. همسر ایشان درباره بردباری آن استوانه اخلاق و پاكی چنین گفته است: "من خصوصیتی را كه از ایشان در مدت 29 سال زندگی دیدم، ملایمت و صبر بود. ایشان به قدری صبر و ملایمت و متانت به خرج می داد كه انسان را خجالت زده می كرد. در سرتاسر زندگی این مرد مبارز و باتقوا یك مورد حتی عصبانیتی بی مورد به یاد ندارمگ.

**شهید بهشتی و نحوه برخورد در خانه
كمك به همسر در كارهای منزل و نظارت بر رفتار و فرزندان، یكی از خصلت های امامان معصوم است. شهید بهشتی از این خصلت پسندیده بهره مند بود. او در منزل شریكی دل سوز برای همسرش بود. همسرش در این باره می گوید: "ایشان در كارهای خانه به من كمك می كردند و خرید لوازم مورد نیاز، رسیدگی به باغچه ها و گاهی شستن ظروف آشپزخانه از جمله كارهایی بود كه ایشان در منزل انجام می دادند. به درس بچه ها رسیدگی جدی می كردند. از وضع درس و مشكلات شان می پرسیدند و به آن ها كمك می كردند. در منزل اسراف و استفاده بی مورد و بی حد و حصر كم تر مشاهده می شد و این مدیون نظارت ایشان بر امور منزل بود."

**باغبانی بیدار
در میان شب های یأس و ترس هم چون ستاره ای درخشید و نور پاشید. در برهه ای تاریك از زمان، هم چون آبشاری از خوبی ها سرازیر شد و به شستشوی اندیشه ها پرداخت. در خشكسالی ایمان و اعتقاد، چون باران رحمتی باریدن گرفت و سبزه ها را رویاند. در دوران تیره ستم كه جامعه در خواب هلا كت و حقارت فرو رفته بود، صدایی آرام، طنین انداز شد و به بیدارسازی خفتگان غفلت زده همت گماشت. در فصلی كه جز گیاهان هرز بی اعتقادی چیزی نمی رویید، او هم چون باغبانی بیدار آمد و در كنار باغچه اندیشه های سبز، جویی از معارف جاری كرد و به كالبد جامعه روحی دیگر بخشید.

**خدمت به نسل جوان
در دورانی كه سردمداران وابسته به غرب بر آن بودند كه جامعه اسلامی ایران را به یك جامعه مادی غربی تبدیل كنند و مردم را به سوی مسائل مادی سوق دهند و با این اقدام حساب شده استعمار، میان مردم و مذهب فاصله ایجاد كنند و با گذشت زمان دین را نیز به دست فراموشی سپارند و از انسان یك موجود مادی محض بسازند، دكتر بهشتی با همكاری دكتر باهنر در بخش برنامه ریزی كتاب وزارت آموزش و پرورش به تهیه و تدوین كتاب های تعلیمات دینی برای مدارس اقدام كرد. او از این طریق فكر دینی و آشنایی با قرآن را وارد كتب درسی نمود و با این كار نگذاشت گرد غربت بر روی گران بهاترین تحفه الهی به بندگانش، بنشیند و نسل جوان را با فرهنگ غنی اسلام آشنا ساخت و به آنان آموخت كه پیمودن راه كمال در سایه عمل به دستورهای دین است و كتاب عظیم قرآن نیز مفتاح معارف در همه عصرهاست. آری آیت اللّه بهشتی با چنین خدمت مهمی به نسل جوان و نوجوان، مانع آن شد كه فرهنگ بی پایه غرب، جای مكتب انسان ساز اسلام را بگیرد و با نوشتن مطالب آموزنده ای از قرآن و احادیث و گنجاندن آن ها در كتاب های درسى، روح دین داری را در نهال های نورسته جامعه زنده كرد و با این روش جوانان را به سوی اسلام هدایت كرد.

**مظهر عدالت علوى
پس از استقرار جمهوری اسلامى، حضرت امام خمینی(ره) مسئولیت دیوان عالی كشور را كه بالاترین مقام قضایی كشور است، در اسفندماه 1358 به دست با كفایت آیت اللّه بهشتی سپرد تا برای این تشكیلات حیاتی كه نقش مهم و تعیین كننده ای در جامعه دارد، با درك و درایت والای ایشان برنامه نو و دقیق فراهم گردد و عدل و قسط در جامعه رواج یابد. ایشان نیز در طول مدت این مسئولیتِ خطیر و شریف، منشأ خیر و خدمت بود و امور قضایی كشور را سر و سامان داد و انسجام بخشید و برای اسلامی كردن و اجرای كردن احكام اسلام، فعالیت های گسترده ای در این تشكل انجام داد و با به كارگیری قُضات عادل و عالم، نظام قضایی را دگرگون ساخت. آن همه تلاش بی وقفه او در این قوه فراموش نشدنی است و به راستی كه او مظهر عدالت علوی بود.

**تندیس مظلومیت
شخصیت استثنایی آیت اللّه دكتر بهشتى، این فرزانه فاضل، تا هنگامی كه در قید حیات بود، هم چنان غریب و ناشناخته مانده بود. البته نمرودیان زمان او را خوب شناختند و به خوبی می دانستند كه او یكی از اركان این نظام مقدس اسلامی است و نقش مهم و تعیین كننده ای در تداوم بخشی به اهداف انقلاب اسلامی دارد. چون وجود او را مانعی در راه رسیدن به اهداف شوم شان می دیدند، لذا برای نیل به مقاصد شوم شان نخست اقدام به ترور شخصیت او نمودند و او را ابراهیم گونه در آتش سوزان تهمت ها افكندند.



**اندیشه سیاسی شهید بهشتى
اندیشه و مشی سیاسی و اجتماعی شهید مظلوم بهشتی ناشی از ایدئولوژی اسلامی و نحوه برداشت او از تعالیم اسلام بود. او را باید یك عالم اسلام شناس و یك مصلح روحانی دانست كه به شیوه صددرصد اسلامی و بدون دنباله روی از غرب یا التقاط میان اسلام و شیوه های غربى، طالب اصلاح جامعه بود. او می اندیشید كه اسلام، هم دین است و هم دولت؛ هم ایدئولوژی است و هم نظام حكومت؛ هم دین است و هم زندگى. بنابراین، وی عالمی ربانی بود از تبار ابوذر و عمار، كه آرزو داشت اسلام در همه ابعادش از جمله بُعد سیاسى، مجددا در جامعه اسلامی و در جهان اجرا شود و به عنوان مكتبی كامل و تفكری مستقل از گرایش های شرقی و غربى، و نیروی جداگانه در عرصه جهانی حضور داشته باشد.

**شهید بهشتى، معمار بزرگ تفكر انقلابى
شهید مظلوم دكتر بهشتی را می توان یكی از معماران بزرگ تجدید بنای تفكر انقلابی و تشكیلاتی انقلاب اسلامی ایران به شمار آورد؛ زیرا در زیر لوای رهبری امام امت به هدایت انقلاب پرداخت و آن را از انحراف و انزوا یا توقف و ركود محفوظ داشت و سرانجام در همین راه خون پاكش برای تداوم بخشیدن به انقلاب و رسوا كردن چهره اهریمنان و منافقان، بر زمین ریخت و روح پاكش به آسمان پرواز كرد. یادش جاودانه باد.

**تشویق مبلغان به فراگیری زبان های خارجى
بدون شك فراگیری زبان های خارجی برای روحانیان كه عهده دار رسالتی بزرگند، امری حیاتی و ضروری است؛ به ویژه در این برهه كه به تعبیر حضرت امام خمینی(ره) جهان تشنه اسلام ناب محمدی(ص) است، آموختن زبان های خارجى، كاری لازم و یكی از ابزارهای صدور اسلام و انقلاب به جهان شمرده می شود و از این طریق باید اسلام را از مرزها بیرون برد و پیام روح بخش آن را به گوش جهانیان رساند. دكتر بهشتی كه از مبلغان و مدافعان اسلام ناب بود، با توجه به فعالیت های فراوان، سه زبان عربى، انگلیسی و آلمانی را فرا گرفت و همواره طلاب را به یاد گرفتن زبان تشویق و ترغیب می كرد و خودش نیز زبان انگلیسی درس می داد تا روحانیان علاوه بر آشنایی با زبان، با جوامع و فرهنگ های مختلف آشنا گردند و بهتر بتوانند اسلام را به دنیا معرفی كنند.

**صلابت شهید بهشتی
شهید بهشتی، این فرزند راستین امیرمؤمنان علی علیه السلام ، با آن همه تعبّد به خداوند، صفای باطن، پاكی روح و فداكاری گسترده ای كه در مورد امت مسلمان داشت، دشمن سرسخت معاندان اسلام و مسلمانان بود. شهید بهشتی در یكی از سخنرانی هایش می گوید: "ما زیر بار سختی ها، مشكلات و دشواری ها قد خم نمی كنیم. ما راست قامتان جاودان تاریخ خواهیم ماند. تنها موقعی سرپا نیستیم كه یا كشته شویم یا زخم بخوریم و بر خاك بیفتیم و در غیر این صورت، هیچ قدرتی نمی تواند پشت ما را خم كند".

**متانت و فروتنی شهید بهشتی
همسر شهید بهشتی نقل می كند: "چیزی كه در 29 سال زندگی مشتركمان دیدم، ملایمت و صبر ایشان بود. به قدری صبر و متانت و خون سردی به خرج می داد كه انسان را خجالت زده می كرد. در سراسر زندگی مشتركمان به یاد ندارم این مرد مبارز و باتقوا لحظه ای عصبانیت بی مورد داشته باشد. رفتار و منش دكتر به گونه ای بود كه با اعضای خانواده و فرزندان یك الفت و دوستی برقرار كرده بود".

وی در جایی دیگر می گوید: "در سفری كه به كاشان رفته بودیم، شهید بهشتی بعد از سخنرانی وقتی می خواستند سوار ماشین شوند، یكی از پاسدارها خواست در خودرو را ببندد كه نزدیك بود دست پیرمردی لای در برود. دكتر پیاده شدند و دست آن مرد سالخورده را بوسیدند و حلالیت طلبیدند و دوباره سوار ماشین شدند".

** مهم‌ترین دستاورد شهید بهشتی اداره مدبرانه مجلس خبرگان در شکل‌گیری قانون اساسی بوده است
محمدجواد حق‌شناس از فعالان سیاسی و عضو حزب اعتماد ملی با بیان اینکه شهید بهشتی بزرگمردی از تبار اندیشمندان، مدیران و تئوری‌پردازان جمهوری اسلامی است، می گوید: اندیشه‌ها و رفتارهای سیاسی‌ شهید بهشتی با وجود عمر کوتاهی که این شهید بزرگوار بعد از انقلاب اسلامی داشت، تا امروز همچنان اثربخش بوده است.

وی ادامه می دهد: مهم‌ترین دستاورد شهید دکتر بهشتی اداره مدبرانه و مدیرانه مجلس خبرگان در شکل‌گیری قانون اساسی بوده است که امروز به عنوان سند ملی شناسایی می‌شود.

عضو حزب اعتماد ملی با بیان اینکه شهید بهشتی دارای دو وجه شخصیتی متمایز بوده است، تصریح می کند: شهید بهشتی در روزی که به شهادت رسید به عنوان رئیس قوه قضاییه و شورای عالی قضایی و همچنین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی قرار داشت و در محل حزب که گفته بود "حزب معبد من است" به شهادت رسید.

به گفته حق‌شناس، 34 سال است که بعداز پیروزی انقلاب اسلامی، نظام اسلامی به برگزاری بزرگداشت آیت‌الله بهشتی پرداخته و به عنوان روز قضایی و هفته قضایی بزرگداشتی را برگزار کرده‌است اما هیچگاه در این سال‌ها سازوکاری که باید شکل می‌گرفت تا احزاب در جهت پیشبرد اهداف جامعه و حدفاصل جامعه و حکومت قرار بگیرند، شکل نگرفت.

وی تصریح میکند: شاید تعطیلی حزب جمهوری اسلامی، نگاه‌های محدود و در حد برگزاری گرامیداشت شهید بهشتی و خانواده شهیدان هفتم تیر باعث این امر شد که البته نگاه شخصی هم به این مسئله دامن زد.
 
 
barrud.rasekhoonblog.com
احمداسماعیلی کریزی/خراسان

ادامه مطلب



[ سه شنبه 6 تیر 1396  ] [ 8:10 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

بیانیه بنیاد حفظ آثار درباره حادثه تروریستی ششم و هفتم تیر 60

بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس در بیانیه‌ای حادثه تروریستی ششم تیر 60 و هفتم تیر را سند حقانیت انقلاب و نظام اسلامی و صحنه شکست خط نفاق و انحراف در برابر اقتدار و اتحاد ملت ایران دانست.
main-image
به گزارش خبرگزاری صداوسیما به نقل از معاونت روابط عمومی و تبلیغات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس ، در این بیانیه با گرامیداشت ششم تیرماه 1360 سالروز ترور نافرجام مقام معظم رهبری (مدظله العالی) و هفتم تیرماه سالروز شهادت آیت الله دکتر بهشتی و هفتاد و دو تن از یاران صدیق و وفادار حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) و انقلاب اسلامی آمده است : حادثه ششم و هفتم تیرماه و ترور نافرجام رهبر معظم انقلاب اسلامی و همچنین شهادت آیت الله دکتر بهشتی و هفتاد و دو تن از شخصیت های برجسته انقلاب و نظام اسلامی حاصل توطئه مشترک خط نفاق و لیبرال داخلی با نظام سلطه و استکبار در یکی از مقاطع مهم و تاریخی انقلاب اسلامی بود که با اراده امام خمینی (رحمة الله علیه) و اقدام هوشیارانه و قاطعانه مجلس شورای اسلامی، رئیس جمهور خائن وقت با تفکر لیبرالی از صحنه ی مدیریت کشور حذف و پرده از چهره منافقین افتاد .
این بیانیه می افزاید: ائتلاف جریان نفوذ با جریان نفاق درسال 1360 که طرح فروپاشی و براندازی نظام اسلامی را با هدایت و راهبری امریکا و سازمانهای جاسوسی استکبار جهانی از طریق اقدامات تروریستی علیه ملت انقلابی ایران دنبال می کرد و حذف تدریجی شخصیت های محوری و اصلی انقلاب را برای فراهم سازی شرایط جایگزین سازی نظامی وابسته در دستور کار قرار داده بود، به سرعت در برابر وحدت و یکپارچگی ملی و قاطعیت نیروهای مدافع انقلاب اسلامی فرو ریخت.
در این بیانیه با اشاره به شباهت های منافقین سال 1360 با داعشی های امروز منطقه و ناکامی هر دو آنها در برابر اراده مستحکم ملت ایران و اقتدار نظام اسلامی خاطرنشان شده است: برخلاف رؤیای آمریکایی ها، جنایت تروریستی گروهک منافقین در ششم و هفتم تیرماه سال 1360 و جنایت تروریستی گروهک های تکفیری در 17 خردادماه سال 1396 در حرم امام خمینی  (رحمة الله علیه) و مجلس شورای اسلامی، نه تنها آسیبی متوجه موجودیت و صلابت انقلاب اسلامی نکرد، بلکه هر دو حادثه به عاملی مهم در آشکار شدن چهره منافقین و برملا شدن نقشه های شوم نظام سلطه و استکبار از یکسو و تقویت و ثبوت وحدت و اراده ملی ایرانیان برای مقابله قاطع و همه جانبه با تروریسم دولتی و دست پروردگان شیطان بزرگ و جاهلیت قبیله ای منطقه از سوی دیگر تبدیل شدند.
این بیانیه در پایان با تعظیم و تکریم به مقام شامخ شهیدان مظلوم و تاریخ ساز هفتم تیرماه سال 1360 به ویژه آیت الله دکتر شهید بهشتی، با تأکید بر ضرورت بیداری و آمادگی های ملی در برابر توطئه های استکبار جهانی و راهبردهای شیطانی تروریستی تحت فرمان امریکا، رژیم صهیونیستی و آل سعود تأکید کرده است: 
بازخوانی حوادث تیرماه و به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت امام خامنه ای عزیز (مدظله العالی) هفته حقوق بشر آمریکایی و شباهت های اهداف و شیوه های گروهک منافقین و تروریست های تکفیری و افشای دست های پشت پرده مدیریت و هدایت تروریسم دولتی به ویژه برای نسل جوان امروز می تواند بصیرت و آگاهی جامعه اسلامی را بیش از گذشته نماید و آنان را در برابر طرح ها و نقشه های فریبنده و اغوا کننده دشمنان قسم خورده انقلاب اسلامی صیانت کرده و همواره مهیای مقابله با تهدیدات شبکه تروریسم سلطه در صحنه نگه دارد.
 
barrud.rasekhoonblog.com

ادامه مطلب



[ سه شنبه 6 تیر 1396  ] [ 8:07 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

 
تاملي در فاجعه هفتم تير

 روز 7 تیر 1360 بر اثر انفجار یک بمب نیرومند در مقر حزب جمهوري اسلامي در تهران ، آيت‌الله بهشتي و 72 تن از ياران امام خميني به شهادت رسيدند. عامل اين انفجار «محمدرضا كلاهي صمدي» از عناصر نفوذی سازمان مجاهدين خلق بود.

حادثه هفتم تیر 1360 که از بزرگترین اقدامات تروریستی سازمان مجاهدین خلق پس از پیروزی انقلاب اسلامی محسوب می شد به فاصله یک روز پس از انفجار در مسجد ابوذر تهران که منجر به مصدومیت شدید آیت الله خامنه ای گردید ، به وقوع پیوست.

  محمدجواد قديرى عضو كادر مركزى سازمان و از طراحان اصلى انفجار مسجد ابوذر، در روز چهارم تير 1360 به دوستان خود با اطمينان خبر داده بود كه روز هفتم تير، كار يكسره خواهد شد.  وى روز ششم تير نيز قبل از فرار از كشور به بعضى از متهمين عضو سازمان كه مجددا دستگير شده‏اند گفته بود كه فردا يعنى روز 7/4/60 كار نظام اسلامى تمام است.

    حجت الاسلام هاشمى رفسنجانى در خاطرات خود درباره نحوه اطلاع از انفجار حزب جمهورى اسلامى در 7 تير چنين نوشته است:

يكشنبه 7 تير - بعدازظهر در جلسه شوراى مركزى حزب [جمهورى اسلامى] شركت كردم. بحث‏هاى مهمّى در دستور بود. از بيمارستان قلب خواسته بودند، براى مشورت راجع به مسائل مربوط به معالجه آقاى خامنه‏اى، كسى از مسئولان به آنجا برود. پس از جلسه شورا، براى بررسى وضع آقاى خامنه‏اى، اول شب به عيادت ايشان رفتم؛ حال‏شان بهتر بود. در وضع محافظت و ساير مسائل بحث شد. شب با احمدآقا خمينى در منزل قرار داشتم؛ به منزل آمدم. آقاى موسوى خوئينى‏ها هم آمد. درباره انتخابات رياست جمهورى بحث كرديم. از دفتر امام، آقاى صانعى تلفن كرد و خبر داد كه در دفتر حزب جمهورى اسلامى بمبى منفجر شده و عده‏اى شهيد شده‏اند. وحشت كرديم؛ جلسه مشترك نمايندگان و مسئولان اجرايى حزب بود. در تلفن‏هاى بعدى اطلاع رسيد كه بمب در همان سالن، در حال سخنرانى آقاى بهشتى، منفجرشده در حالى كه نزديك به يكصد نفر از افراد مؤثر مملكت حضور داشته‏اند؛ و ساختمان ويران شده و همگى زير آوار رفته‏اند و مشغول بيرون آوردن شهدا و مجروحان هستند. با تلفن‏ها خبرها در همه شهر منتشر شد. تا ساعت دو بعداز نصف شب بيدار ماندم و مرتّب خبر مى‏گرفتم. خبرها وحشتناك بود و حاكى از شهادت ده‏ها نفر و بالاخره خبر شهادت آقاى دكتر بهشتى كمرم را شكست...

دوشنبه 8 تير ـ خبرى دادند كه حادثه انفجار بمب مى‏تواند به دست يكى از عوامل ضدّانقلاب كه در حزب نفوذ كرده، انجام شده باشد. او فعلاً متوارى است. ده دقيقه قبل از انفجار، به بهانه‏اى، از دفتر حزب به‏طور مرموز بيرون رفته است... مهندس موسوى آمد و جريان مفقود شدن «كلاهى» و احتمال عامل انفجار بودنش را مطرح كرد؛ به عنوان بستنى خريدن، قبل از انفجار، فرار كرده است...

يكشنبه 14 تير ـ اوّل صبح آقاى محسن رضايى به منزل آمد و گزارشى از وضع مبارزه با گروهك‏ها داد. معلوم شد كه عامل انفجار دفتر حزب جمهورى اسلامى، از مجاهدين خلق است. از پرونده‏اى كه قبلاً انجمن اسلامى دانشگاهش برايش تشكيل داده است، چنين مشخص مى‏شود.(1)

    فاجعه انفجار در دفتر مركزى حزب جمهورى اسلامى بزرگ‏ترين ضربه‏اى بود كه تروريسم از آغاز پيروزى انقلاب اسلامى بدان وارد آورده بود. به رغم عريان بودن انگيزه‏ها و نحوه عملكرد سازمان كه حتى از پيش از تحقيقات هم براى مردم روشن بود، به علت ابعاد و آثار گسترده داخلى و بين‏المللى اين اقدام، سازمان مسئوليت انفجار 7 تير را صريحا اعلام ننمود، ضمن اينكه تلويحاً و با كنايه روشن‏تر از تصريح آن را به خود نسبت مى‏داد. انجمن دانشجويان مسلمان آمريكا كه در سال 60 و 61 نقش ستاد سازمان در آمريكا را ايفا مى‏كرد و مواضع آن را انتشار مى‏داد، در اطلاعيه خود چنين اعلام نمود: «... انفجار ستاد حزب [جمهورى اسلامى] و متلاشى شدن بهشتى... مرگ بهشتى همان خواست به حق توده‏هاى محروم بود.» (2)  رجوى در جمع‏بندى يكساله و موسى خيابانى نفر دوم سازمان، در نوار تحليل تاريخچه سازمان، كه اندك زمانى پيش از كشته شدنش در بهمن 60 ضبط كرده بود، هردو ـ به نوعى ـ از «ضربه مهلك» و «ضربه اول» (و مانند اين تعبيرها) بعد از 30 خرداد، سخن راندند. خيابانى با اشاره به آغاز جنگ مسلحانه توسط سازمان پس از 30 خرداد 60، درباره انفجار حزب جمهورى اسلامى مى‏گويد: ... صداى مهيب انفجار درست رأس ساعت 9 يكشنبه شب، هفتم تيرماه، بلند شد. صدايى كه نه تنها در سراسر ايران، بلكه در سراسر جهان طنين انداخت و شايد بتوان گفت كه از فرداى آن روز، رژيم [امام] خمينى ديگر مرده است.(3)

    وى در ادامه، با تشبيه سازمان به يك جوان، انفجار 7 تير را سيلى محكم آن جوان به رژيم جمهورى اسلامى توصيف مى‏كند.(3)  مسعود رجوى، در جمع‏بندى يكساله، با اشارات و تأكيدات بسيار به مخاطبان مى‏رساند كه فاجعه 7 تير را سازمان مرتكب شده است. وى با مرحله‏بندى كردن جنگ مسلحانه عليه جمهورى اسلامى مى‏گويد: در مرحله اول، نوبت «سران سياسى» بود. قبل از هر چيز، شاه‏مهره‏ها هدف بودند... ما در فاز نخستين تهاجممان، با عمل بزرگ شروع كرديم؛ و در رأس همه، عمليات تاريخى «اللّه‏ اكبر»، كه اين اسم هم پيشاپيش برايش گذاشته شده بود، جاى موسى خالى... يك مرحله را پيش برديم. كدام مرحله؟ بى‏آينده كردن رژيم و سلب ثبات از آن... خلاصه در يك كلام: كار كسى جز مجاهدين نبود... كار در مجموع حساب شده و برنامه‏ريزى شده بود...(4)

    در فروردين 62 سرمقاله نشريه مجاهد آشكار ساخت كه «از فرداى 30 خرداد سال 60 در نشست دفتر سياسى سازمان» بحث و تصميم‏گيرى درباره «نخستين عمل بزرگ» آغاز مى‏شود و هدف‏هاى اين عمليات داراى چهره و هويت مذهبى بوده‏اند.(5)  اين اشارات كاملاً روشن مى‏سازد كه انفجار هفتم تير در دفتر سياسى سازمان بحث و تصويب شده و با توجه به اشاره رجوى به هنگام يادكرد از آن عمليات، مى‏توان حدس زد كه نقش خيابانى در انجام اين عمليات مهم‏تر و برجسته‏تر از سايرين بوده است.

     چند مورد ديگر از اعترافات سازمان به انجام عمليات تروريستى هفتم تير به اين شرح است:

     اولين شماره نشريه مجاهد كه پس از 4 تير 60 تعطيل شده بود و يك سال و نيم بعد در آذرماه 61 در خارج كشور منتشر گرديد، در سرمقاله خود درباره استراتژى جنگ مسلحانه و ترور سران كشور تحت عنوان «ضربات اول» چنين مى‏نويسد:

... در مرحله اول اين استراتژى، ضربه يا ضربات تعيين كننده اول و يك فاز تهاجمى ـ تهاجم به هر قيمت ـ و تشكيل آلترناتيو را در دستور كار قرار داديم... در مرحله اول... بار كيفى پيشبرد عمليات نظامى، از آنجا كه از پيچيدگى بسيار بالايى برخوردار بود، به عهده مسئولين رده بالاى سازمان قرار داشت...(6)

 نشريه سازمان در تحليلى فاجعه هفتم تير را اين گونه تبيين كرده است: ... از بين رفتن 70 درصد كادر رهبرى و اركان حكومتى‏اش در نقاط مختلف كشور و بى‏آينده شدن مطلق رژيم، دقيقا محصول مقاومت انقلابى مسلحانه و به خصوص مرحله اول استراتژيك آن بوده است... او (بهشتى)  تنها شاه‏مهره‏اى بود كه مى‏توانست آينده رژيم را... تضمين نمايد (و در همين جاست كه عظمت انقلابى و سرنوشت‏ساز مرحله اول استراتژى مقاومت روشن مى‏شود)... مسعود رجوى در جمع‏بندى يك ساله مقاومت مسلحانه... چنين مى‏گويد: مجاهدين در اولين ضربه‏شان جايى براى تثبيت رژيم نگذاشتند...(7)

    در همين مقاله مجددا تأكيد شده كه جمهورى اسلامى پس از 30 خرداد و جنگ مسلحانه سازمان،«... در همان آغاز، بالاترين مهره و اميد آينده‏اش را از دست داد.» (8) مسعود رجوى در مصاحبه با نشريه الوطن العربى در دى ماه 61 كه ترجمه آن توسط ارگان سازمان نيز منتشر گرديد گفت: دستاورد سال اول مبارزه مسلحانه ما بسيار بود تا حدى كه رژيم امروز بى‏آينده شده است...كليه كانديداهاى رهبرى پس از خمينى يعنى مقاماتى كه مى‏توانستند رهبرى رژيم كنونى را بعد از او به دست گيرند،... علاوه بر آنها دو هزار نفر ديگر از آخوندهاى حاكم و ساير مسئولين رژيم نيز... به هلاكت رسيده‏اند.(9)

    مقاله ديگرى از نشريه مجاهد، با اشاره تلويحى به فاجعه هفتم تير، آن را «عمليات تعيين كننده و تاريخ‏ساز آغازين» در فاز نظامى پس از 30 خرداد 60، توصيف كرد.(10)

   رجوى در سخنانى با اشاره به هفتم تير، خطاب به گروهى از اعضاى سازمان گفت: ... شما هم مثل همه مردم ايران، يك هفته بعد از 30 خرداد، صداى رعد در آسمان بى‏ابر وطن... را شنيديد...(11)

    در 9 تير 1362، بخش قابل توجهى از نشريه مجاهد به صورت ويژه‏نامه انفجار هفتم تير درآمده بود و فضاى عمومى اين شماره به روشنى به مخاطب نشان مى‏داد كه سازمان، مجرى و مسئول اين فاجعه بوده است و به آن افتخار هم مى‏كند. در صفحه اول اين شماره تيتر «رهنمود قرآنى در بعد از ظهر يكشنبه 7 تير 1360» و يك آيه قرآن درج شده و در صفحه 2 كه ترجمه همراه با تحريف آن آمده است، تلاش شده كه مضمون آن بر انفجار 7 تير تطبيق داده شود و با اشاره به تفأل از قرآن، پشتوانه ماورايى نيز براى اين اقدام جنايت‏بار جعل گردد.(12)  همچنين سخنان موسى خيابانى در مورد 7 تير نيز در صفحه اول برجسته شده و در صفحات بعدى مطالب فراوانى عليه شهيد آيت‏اللّه‏ دكتر بهشتى درج گرديده است تا توجيه سازمان براى اين عمليات نيز ارائه شود.

     در مقاله‏اى در همان شماره، ترور آيه‏اللّه‏ بهشتى به شعارهاى تظاهرات خشونت‏بار 30 خرداد ارجاع داده شده و چنين آمده است:

... درست در ساعت نه شب هفتم تيرماه 60... خشم گره خورده خلق در مقر حزب... شعله كشيد و منفجر شد... بهشتى اين بزرگترين چهره امپرياليسم و ارتجاع... مشخصا در تظاهرات تاريخى30 خرداد... با فريادهاى «مرگ بر بهشتى» حكم اعدام انقلابى او را صادر كرده بودند...(13)

    بيش از يك دهه بعد هفته‏نامه عرب زبان الوطن العربى نوشت:

... سازمان سيا با كمك مزدوران خود در داخل [ايران] توانست يك محل گردهمايى را منفجر كند كه در آن رويداد، بين 70 تا 80 نفر از سران رژيم و در رأس آنها محمد بهشتى كشته شدند...(14)

    در گزارش وزارت خارجه آمريكا درباره سازمان كه در سال 1994 ميلادى (1373 شمسى) انتشار يافت نيز صراحتا مسئوليت انفجار هفتم تير بر عهده آن سازمان گذارده شده است:

مجاهدين موجى از بمب‏گذارى و ترور را عليه رژيم خمينى آغاز نمودند كه تا امروز نيز طنين‏انداز است. شاخص‏ترين حمله در تاريخ 28 ژوئن 1981 [ = 7 تير 1360] رخ داد و اين زمانى بود كه دو بمب، مركز حزب جمهورى اسلامى (حزب روحانيون) را از هم متلاشى كرد و منجر به كشته شدن 74 تن از رهبران ارشد رژيم گشت. من جمله رهبر حزب جمهورى اسلامى،آيت‏اللّه‏ بهشتى، 4 وزير، 27 نماينده مجلس.(15)

    كريم سنجابى آخرين دبيركل جبهه ملى در ايران به رغم ادعاى انتقاد از مشى مسلحانه و چپگرايى و التقاط ايدئولوژيك سازمان، در خاطرات خود اقدام به انفجار هفتم تير را مى‏ستايد: مبارزات و جان‏فشانى‏هاى [سازمان] مجاهدين [خلق] عليه دستگاه جابر و جاهل و ارتجاعى و ايران بر بادده آخوندها، غيرقابل انكار است. ظاهرا آنها بودند كه با يك ضربت تاريخى شبانه، مركز حزب جمهورى اسلامى را ويران و بهشتى... با جمع كثيرى از وزيران و سردمداران آنها را نابود كردند.(16)

    على فراستى از اعضاى قديمى و جدا شده سازمان در شرح چگونگى اقدام سازمان به انفجار هفتم تير، تأكيد كرد كه شوروى پشتيبانى اين عمليات را برعهده داشته است:

انفجار حزب جمهورى اسلامى در 7 تير 1360 شوك سهمگينى بر رژيم بود و حكومت شوروى، آمريكا را منشأ انفجار اعلام كرد. (كتاب «اتحاد شوروى و ايران انقلابى» نوشته: ا. يودفات، لندن، 1984، ص 116) اين اقدام مجاهدين، هيچ كمكى به خودشان نكرد بلكه ناخواسته كمك بزرگى به استراتژى شوروى كرد... در تحقيقات مؤسسات جرم‏شناسى آمريكا مشخص شد كه بمب به كار رفته در انفجار مقر حزب جمهورى اسلامى از نوع «گاز متراكم» بوده است كه به تازگى توسط آمريكايى‏ها كشف شده بود ولى شوروى‏ها توانسته بودند به آن دست يابند. ساختن چنان بمبى با آن فرمول پيچيده مطلقا در توان يك گروه چريكى نبوده است و تنها امكان، رسيدن آن از طريق شوروى به [سازمان] مجاهدين بوده است. لازم به توضيح است كه مسعود رجوى در سال 1360 در جلسات خصوصى در پاريس تأييد كرده بود كه تكنولوژى اين انفجار را در اختيار نداشته است.(17)

    حال آنكه در زمان وقوع فاجعه، نحوه انعكاس خبر انفجار هفتم تير در رسانه‏هاى آمريكايى، آشكارا استقبال و خشنودى آمريكايى‏ها را از اين موضوع نشان مى‏داد و اگر شوروى هم در پشتيبانى اين فاجعه نقش و وساطت داشته، در هماهنگى و همكارى با آمريكا بوده است زيرا منافع اين دو ابرقدرت در آن زمان در تضعيف و نابودى نظام جمهورى اسلامى، با يكديگر كاملاً گره خورده بود.

     تايم چاپ آمريكا نوشت كه آيت‏اللّه‏ بهشتى «اميد اصلى براى تداوم انقلاب اسلامى بود»(18) واشنگتن استار ، فقدان وى را به منزله از دست رفتن «تواناترين استراتژيست و سازمانده» روحانيت ايران توصيف كرد(19)  و كريستين ساينس مانيتور تأكيد كرد كه انفجار هفتم تير «اميد بنيادگرايان براى تشكيل يك دولت مذهبى پس از سرنگونى بنى‏صدر را به يأس مبدل كرد.»(20)

    روزنامه دى ولت چاپ بُن (آلمان غربى) نيز فقدان آيت اللّه‏ بهشتى را «ضربه سخت ولى غيرمهلك به روحانيت ايران» ناميد و نوشت كه «مردم ايران چاره‏اى ندارند جز اينكه براى فائق آمدن بر ديكتاتورى ملاها بجنگند.»(21)

    امام خمينى در اولين سخنرانى خود بعد از فاجعه هفتم تير، افراد وابسته به آمريكا و شوروى را مسئول آدم‏كشى‏ها و بمب‏گذارى‏ها برشمرد و ضمن تجليل از شهيد آيه‏اللّه‏ بهشتى و ساير شهداى هفتم‏تير به عنوان «خدمتگزاران كشور»، و ذكر مراتب مظلوميت خاص شهيد بهشتى به دليل تبليغات متراكم ضدانقلاب و بويژه سازمان عليه وى، هواداران فريب خورده را به دور شدن از «سران فاسد و جنايتكار» سازمان فراخواند. (22) در پيام مكتوب امام نيز تأكيد شد كه «كوردلان مدعى مجاهدت براى خلق خدمتگزاران فعال و صديق را از خلق گرفتند.»(23)

    حجت ‏الاسلام دكتر باهنر دبيركل جديد حزب جمهورى اسلامى در اولين مصاحبه مطبوعاتى خود اعلام كرد كه: «سرنخ اين جنايت، امپرياليسم آمريكا و كارگزاران آن منافقين خلق هستند.»(24)

    حجت ‏الاسلام سيدمحمد خاتمى سرپرست وقت كيهان در سرمقاله اين روزنامه ضمن تمجيد بسيار از شخصيت آيت‏اللّه‏ دكتر بهشتى و ديگر شهداى هفتم تير، «جبهه متحد ضدانقلاب حول محور بنى‏صدر» را به عنوان «تفاله‏هاى آمريكا و قدرت‏هاى سلطه‏طلب» مسئول اين فاجعه توصيف نمود و تأكيد كرد: جنايت هولناكى كه به دست ظلمت‏زدگان از خلق بريده در هفتم تيرماه صورت گرفت دقيقا نشان‏گر ضعف و زبونى اين سياه‏دلان و جنونى است كه در اثر بى‏پايگاهى در ميان توده‏هاى انبوه مردم بدان دچار شده‏اند.(25)

هویت عامل انفجار

یک هفته بعد از انفجار ،‌ هویت عامل آن شناسایی شد و طی اطلاعیه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با اعلام مشخصات وی از مردم برای دستگیری او درخواست کمک شد :

 " ... در تحقیقات مشخص شد که این عمل وحشیانه توسط سازمان آمریکایی مجاهدین خلق تدارک دیده شده و یکی از افراد مؤثر در این جنایت فردی است به اسم محمد رضا کلاهی که مشخصات نامبرده بدین شرح اعلام می گردد : محمد رضا کلاهی فرزند حسن متولد 1338 دارنده شماره شناسنامه 1251 ، دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت ایران و دارای دیپلم ریاضی از دبیرستان بامداد واقع در خیابان جمهوری اسلامی ، خیابان گلشن ، که نامبرده در حین وقوع حادثه متواری شده است ." (26)

سخنگوی سپاه نیز در مصاحبه ای با ارائه توضیحات بیشتر در مورد نتایج تحقیقات گفت : " ... بمب گذاری از ناحیه سازمان مجاهدین خلق ، این گروه وابسته و مزدور آمریکایی صورت گرفته است . شکل و نحوه کار هم به این طریق بوده که به وسیله یک عامل نفوذی به نام محمد رضا کلاهی که در میان کارکنان حزب جمهوری اسلامی نفوذ کرده بود ... این بمب گذاری صورت می گیرد ... این بمب گذاری خیلی ساده و به نوعی بوده که هر کسی می توانسته این کار را انجام بدهد . به جهت این که فرصت کافی داشته و یکی از بمب ها را در زیر تریبون قرار داده ، بمب دیگر در کنار ستونی از سالن کار گذاشته .... (کلاهی) در ارتباط با همان سالن کنفرانس ها و به عنوان یک کارمند ساده معمولی و ساده کار می کرده است ." (27)

 حجت الاسلام محمدی ری شهری ، اولین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در خاطرات خود آخرین و کاملترین اطلاعات منتشره درباره کلاهی را ارائه داده است : " محمد رضا کلاهی صمدی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 به سازمان منافقین پیوست . ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و پس از مدتی با خط دهی سازمان از انجمن اظهار بریدگی نموده ، ضمن این که در همان مقطع با سازمان ارتباط تنگاتنگی داشته است به عنوان پاسدار کمیته انقلاب اسلامی ولیعصر تهران واقع در خیابان پاستور شروع به فعالیت و به تدریج با هدایت منافقین وارد حزب جمهوری اسلامی می شود . کلاهی در تشکیلات دفتر مرکزی حزب در جایگاهی قرار می گیرد که از کلیه جریانات مهم حزبی و مملکتی (دولت ، مجلس ،‌ نهادها و ...) مطلع بوده و همچنین مسئول دعوت ها برای کنفرانس ها ، میزگردها و یا جلسات بوده ، ضمن این که حفاظت سالن نیز به عهده او بوده است . او مستقیماً زیر نظر یکی از افراد کادر مرکزی منافقین به نام هادی روشن روانی با نام مستعار مقدم (28) قرار داشته است . کلاهی از تاریخ 1/9/1359 در منزل شخصی فردی به نام سید عباس مؤدب صفت به عنوان مستأجر و به صورت انفرادی زندگی می کرده و بعضاً‌ افرادی را نیز با خود به منزل می آورده است . وی ساعت 7 صبح از خانه خارج و حدود 8 شب به خانه بر می گشت و در رفت و آمد بسیار محتاط و مرتباً‌ خودش را چک می کرد و حتی برای رفتن به دستشویی در اتاق خودش را قفل می نموده است . وی چند روز قبل از انفجار حزب ، کیف سامسونت خود را عوض کرده و یک کیف بزرگ را با خودش حمل می نموده و چون رفت و آمد وی در طول روز به حزب زیاد بوده ، کمتر مورد بازرسی قرار می گرفت . پس از انفجار حزب جمهوری اسلامی ، او متواری و در خانه های تیمی منافقین مخفی و نهایتاً از طریق مرز غرب کشور توسط عوامل منافقین به عراق منتقل شد . در مقطعی که وی در ایران مخفی بود گزارش های متعددی مبنی بر محل اختفای وی در مناطقی از جمله :‌ جاده چالوس ، روستای سیاه پیشه ، قلعه میر فتاح در اطراف همدان ، واصل که با مراجعه تیم های عملیاتی نتیجه ای حاصل نشد . در ایامی که وی مخفی شده بود برای ردیابی وی ، دوستان ، نزدیکان و خانواده وی از جمله برادرش محسن که همافر نهاجا بوده چندین مرحله مورد بازجویی قرار گرفتند ، اما نتیجه مثبتی نداشت . نامبرده در عراق در بخش عارفی (روابط با عراق) با نام مستعار کریم فعالیت می کرده و با یکی از منافقین به نام خورشید فرجی زنوز اهل تهران ازدواج می نماید . همسرش قبلاً‌ مسئول نهاد بوده که تنزل رده داشته ، مدتی فرمانده گردان ارکان (پشتیبانی) و مدتی مسئول تأسیسات بوده است . وی آموزش خلبانی را گذارنده ، آخرین مسئولیتش به عنوان فرمانده یگان پدافند و به اصطلاح ارتش آزادیبخش سازماندهی شده است . گفته می شود کلاهی در سال 1370 نسبت به سازمان مسئله دار شده و در سال 1372 از سازمان جدا شده و در سال 1373 از عراق به آلمان رفته است . "(29)

اعتراف فوق سری رجوی

 بعد از سقوط رژیم بعثی صدام در عراق ، نوارهای فیلمبرداری شده از ملاقات ها و مذاکرات فوق سری رجوی با مقامات اطلاعاتی و امنیتی این رژیم کشف شد و تعدادی از آنها در اروپا منتشر گردید . از جمله متن مکتوب پنج ملاقات رجوی طی سال های 1991 تا 2001 میلادی به همراه سی دی تصویری و صوتی آن در سال 1383 در قالب یک کتاب به ضمیمه سی دی ،‌ در لندن انتشار یافت . مسعود رجوی در یکی از این ملاقات ها صریحاً در مورد مسئولیت سازمان در انفجار هفتم تیر سخن می گوید . وی در دیداری با سپهبد طاهر جلیل حبوش رئیس سازمان کل اطلاعات عراق در سال 1999 میلادی (1378 شمسی) هنگام اشاره به سوابق روابط قبلی با آمریکا و فرانسه چنین می گوید : " همانگونه که اطلاع دارید من در سال های 1981 تا 1986 در پاریس بودم ، در آن سال ها ... به ما تروریست نمی گفتند ، هر چند که کاخ سفید و کاخ الیزه می دانستند ، با کاخ الیزه هم ارتباط داشتیم ، می دانستند که چه کسی حزب جمهوری را در ایران منفجر کرد ... آنها می دانستند و خوب هم می دانستند ،‌ ولی صفت تروریست هم به ما نزدند ." (30)

لازم به ذکر است که ضبط تلویزیونی این جلسه و سایر مذاکرات رجوی و مقامات امنیتی رژیم بعث عراق به طور مخفیانه و توسط سرویس اطلاعاتی عراق صورت پذیرفته است که پس از تصرف آرشیوهای فوق سری مراکز اطلاعاتی به دست گروهی از مردم و نیروهای مبارز عراقی کشف گردید . آن بخش از نوارهای منتشره در لندن بنابر آنچه که در مقدمه کتاب حاوی متن آنها آمدته است ، توسط یک نماینده برجسته پارلمان اروپا به نام بارونس اِما نیکلسون Emma Nicholson) (31) از عراق خارج شده و در اختیار ناشران آن قرار گرفته است . (32)

 ابعاد و آثار فاجعه

یوسفی اشکوری درباره انفجار هفتم تیر چنین نوشته است : " از پیامدهای عزل بنی صدر و اعلام جنگ مسلحانه در اواخر خرداد 1360 ،‌ انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی بود که در شب هنگام هفتم تیر ماه 1360 صورت گرفت . مجاهدین خلق که عزم خود را برای مقابله مسلحانه و نظامی با رژیم جمهوری اسلامی جزم کرده بودند ، در عمل خیلی زود دریافتند که ضعیف تر و بی پایگاه تر از آنند که بتوانند به یک دولت برآمده از انقلاب و نیروهای عظیم مردمی و نظامی و امنیتی آن رویاروی بجنگند و از این رو به عملیات تروریستی روی آوردند . با این تحلیل نخستین اقدام ، ترور ناموفق آیت الله خامنه ای ، امام جمعه تهران ،‌ عضو برجسته حزب جمهوری اسلامی و نماینده مجلس بود که چند روز بعد از 30 خرداد در مسجد اباذر تهران واقع در جنوب شهر روی داد و بعد قدم مهمتر ، انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی واقع در سرچشمه تهران بود ... یکی عوامل نفوذی سازمان (کلاهی) با کادر گذاشتن بمبی مخرب سالن را منفجر کرد ." (33)

در فاجعه انفجار هفتم تیر علاوه بر شهید آیت الله دکتر بهشتی که ریاست دیوان عالی کشور (برترین مقام قضایی جمهوری اسلامی) را بر عهده داشت ، بیش از 72 تن شامل چهار وزیر و چند معاون وزیر ، 27 تن از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و عده ای دیگر از مسئولان و اعضای حزب جمهوری اسلامی به شهادت رسیدند . در اینجا نام وزرای شهید کابینه شهید رجایی و نمایندگان مجلس را ذکر می کنیم :

الف) وزراء : 1. شهید دکتر حسن عباسپور (وزیر نیرو) ، 2. شهید دکتر علی اکبر فیاض بخش (مشاور بهزیستی) ، 3. شهید دکتر محمود قندی (وزیر پست و تلگراف و تلفن) ، 4. شهید مهندس موسی کلانتری (وزیر راه و ترابری)‌

ب) نمایندگان : شهید رحمان استکی (شهرکرد) ، شهید دکتر سید رضا پاکنژاد (یزد) ، شهید علیرضا چراغزاده دزفولی (رامهرمز) ، شهید حجت الاسلام سید محمد تقی حسینی طباطبایی (زابل) ، شهید دکتر سید محمد باقر حسینی لواسانی (تهران)‌ ،‌ شهید دکتر شمس الدین حسینی نایئنی (نائین) ، شهید حجت الاسلام غلامحسین حقانی (بندرعباس) ، شهید حجت الاسلام محمد علی حیدری (نهاوند) شهید عباس حیدری (بوشهر) ، شهید حجت الاسلام دکتر غلامرضا دانش آشتیانی (تفرش و آشتیان) ، شهید حجت الاسلام سید محمد کاظم دانش (شوش و اندیمشک) ، شهید علی اکبر دهقان (تربت جام) ، شهید دکتر سید عبدالحمید دیالمه (مشهد) ، شهید حجت الاسلام سید فخرالدین رحیمی (ملاوی لرستان) ، شهید سید محمد جواد شرافت (شوشتر) ، شهید میر بهزاد شهریاری (رودباران) ، شهید حجت الاسلام محمد حسین صادقی (درود و ازنا) ، شهید حجت الاسلام دکتر قاسم صادقی (مشهد) ، شهید حجت الاسلام نورالدین طباطبایی نژاد (اردلان) ، شهید حجت الاسلام محمد حسین طبی (اسفراین) ، شهید سیف الله عبدالکریمی کومله (لنگرود) ، شهید حجت الاسلام عبدالوهاب قاسمی (ساری) ، شهید حجت الاسلام عمادالدین کریمی بیژنی نژاد (نوشهر) ، شهید حجت الاسلام محمد علی منتظری (تهران) ، شهید عباسعلی ناطق نوری (نور) ، شهید مهدی نصیری لاری (لارستان) ، شهید حجت الاسلام علی هاشمی سنجانی (اراک) .

حضور گسترده و انبوه اقشار مختلف مردم در مراسم تشییع و بزرگداشت شهدای هفتم تیر و فضای عاطفی پدید آمده در سراسر کشور ،‌ امواج وسیع حمایت از نظام و نفرت از سازمان تروریستی را تشدید نمود . " حالا دیگر بخشی از مردم هم که با تردید و دو دلی به مسئله سرکوب منافقین نگاه می کردند به ماهیت اصلی اینان بیشتر پی برده و نفرت عمومی بیش از پیش بالا می گرفت ... نیروهایی که در این فاجعه از بین رفتند همان هایی بودند که مورد تنفر شدید ضد انقلابیون و در رأس آنها آمریکا قرار داشتند و منافقین با این عمل خود را همطراز مزدوران مستقیم آمریکا نظیر سلطنت طلبان قرار دادند . جالب است که سازمان چریک های فدایی خلق (اقلیت) که نزدیکترین گروه ها به منافقین بود در نشریه اش (کار ، ش 115 ، 10/4/60) ضمن اشاره به ماجرا و تکلیه روی این که رژیم جمهوری اسلامی ضربه سختی خورده است می نویسد : هنوز معلوم نیست این انفجار کار مجاهدین است یا سلطنت طلبان !‌.... این ضربه باعث شد آن دسته از مردم که به دلیل دو سال و نیم تبلیغات سرسام آور تمامی ضد انقلابیون چپ و راست نتوانسته بودند فردی مثل شهید مظلوم آیت الله بهشتی را بشناسند به خود آمده و شخصیت واقعی او را بفهمند ، گویا در 7 تیر آیت الله بهشتی تولدی تازه یافت ." (34)

عمده ترین توجیه و تحلیلی که سازمان در سطح رده های بالا در خصوص انفجار بمب در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی ارائه داد این بود که : " پس از سرکوب تظاهرات مردم در 30 خرداد ،‌ حالت رعب و یأس بر جامعه مستولی شده ، بنابراین ما برای این که شکست پذیری و ضربه پذیری سیستم را نشان بدهیم تا مردم بفهمند که اگر بخواهند می توانند سیستم را سرنگون کنند ، دست به این عمل زدیم ... اگر سیستم را به صورت هرمی فرض کنیم ، ما به رأس هرم ضربه اساسی وارد کرده مغز متفکر آن را از بین برده ایم ، ما به افرادی ضربه زده ایم که در سیستم جایگزین ندارند و در واقع عمل ما مانند رعد در آسمان بی ابر است ." (35)

روز 9 تیر ماه 1360 تشییع پیکرهای شهدای 7 تیر با حضور انبوه مردم در صفحه اول مطبوعات همراه با تصاویری گویا ،‌ این گونه انعکاس یافت : "‌ خشم و خروش میلیونی مردم علیه آمریکا در تشییع جنازه 72 شهید بزرگ انقلاب ."‌(36) روز بعد عناوین اصلی صفحه اول چنین بود : " امام : اواج شکننده ملت هر کمبودی را جبران خواهد کرد " ،‌ " موج انزجار و تنفر مردم مسلمان از آمریکا و منافقین سراسر ایران را فرا گرفت ." (37)

ولی الله صفوی از مسئولان نظامی دستگیر شده سازمان تأکید می کند که نیروهای تشکیلاتی از انجام عملیات 7 تیر توسط سازمان اطلاع داشتند ولی بعد از واکنش گسترده افکار عمومی ، مرکزیت دستور داد که موضوع برای هواداران و سایرین کتمان شود : " به دنبال آن فاجعه رهنمودی از مرکزیت به این مضمون می رسد که این حرکت از طرف سازمان به عنوان راهگشای حرکت نظامی برای هواداران بوده و این خط را به گوش همه مردم برسانید ، ولی بعد از مشاهده سیل عظیم میلیونی که برای تشییع پیکر شهدای هفتم تیر آمده بودند سازمان به وحشت می افتد و بعد از چند ساعت نظرش را تغییر می دهد و می گوید که این خبر را حتی به گوش هواداران تشکیلاتی هم نرسانید تا بازتاب اجتماعی اش کاملاً مشخص بشود ." (38)

یک سال بعد عطاءالله مهاجرانی که در اولین دوره مجلس شورای اسلامی نماینده بود در مقاله ای درباره فاجعه هفتم تیر و ابعاد و آثار آن چنین نوشت : " گاهی خاطره ای ، خاطره خاطره ها می شود ... هفت تیر از این مقوله بود ... آن شب را تا صبح چشم های بسیاری به سیل اشک ره خواب می زدند ... تصویر آشنای شهیدان مجالت نمی داد ، بهشتی ، منتظری ، حقانی ، هاشمی ، صادقی ، استکی ... امام چه گفته ؟ شهید مظلوم ، آرامش و آهنگ صدای امام دل های تفتیده را آرام کرد ... موج جمعیت که روبروی مجلس بر سر و سینه می کوفت و می گفت : "‌ ایران پر از بهشتیه " امید آفرین بود ... جبهه متحد ضد انقلاب که چتر دفتر هماهنگی با رئیس جمهور بر سرشان بود و دست آمریکا در دستشان ، با یورش بی امان خود مجلس را می کوبیدند . مجلس را یک بار از اکثریت انداختند و خود را به امام حسین (ع) تشبیه کردند که حج را رها کرد و به کربلا رفت . کربلائیان آنان بودند که در سنگر مجلس ماندند و در هفتم تیر در کربلای سرچشمه (محل دفتر حزب جمهوری اسلامی) نرد عشق باختند . همین جا ، جای این سؤال نیست که راستی در مقابل موج ترور و براندازی چگونه شده که بر دامان لیبرال ها گردی ننشسته ؟ غیر از این است که آمریکا اینان را در آستین دارد و می پرورد ؟ ... تا همیشه تاریخ سرچشمه خون می جوشد و عشق می شکفد و در بهشت شهیدان خاطره بهشتی و یاران مثل چراغ می تابد ... عطر دلاویز و سرچشمه خورشید ،‌ کربلای معبد (تعبیر شهید بهشتی درباره حزب جمهوری اسلامی) باده جان ها را مست نموده ... و نفاق در مذلت بی مایگی خود فرو مرده است ." (39)

حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی بعد از هفتم تیر 60 ، در نماز جمعه با تأکید بر این که در ایران دو جریان اصلی نفاق وجود دارد ، ‌مجاهدین خلق و امپریالیسم ، گفت :" من این انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی را محصول مستقیم همکاری نفاق چپ و راست ... می دانم ." (40)

بعد از سخنرانی مهم امام خمینی در دیدار با خانواده های شهدای هفتم تیر و تحلیل ماهیت آمریکایی سازمان و گروه های مؤتلف پنهان و آشکار آن که مشخصاً با جریان آمریکایی توصیف کردن لیبرال ها ، آنان را در اقدامات تروریستی سازمان سهیم و مسئول معرفی می کرد ، (41) روزنامه کیهان به سرپرستی حجت الاسلام سید محمد خاتمی در سرمقاله ای تحت عنوان " عوامل اصلی فاجعه اخیر را بهتر بشناسیم "‌ چنین نوشت : " ... امام در چند سخنرانی روشنگرانه تصریح کردند که جریانات سیاسی کار از قبیل بنی صدر ، نهضت آزادی ، جبهه ملی و ... در مقابله با انقلاب عهده دار مسائل سیاسی عملیات بوده اند و جریاناتی از قبیل مجاهدین خلق و فرزندان خلف آنها یعنی پیکاری ها و محصول هر دوی اینها یعنی چریک های اقلیت در برخورد با انقلاب و خط اصلی امام ،‌ عهده دار مسائل اجرایی عملیات بوده اند ." (42)

 در پی ملاقات خصوصی مهندس بازرگان با حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی ، نهضت آزادی هم در واکنش به سخنان امام طی اطلاعیه ای ضمن تکذیب ائتلاف با سایر گروه ها ، توطئه انفجار 7 تیر ماه را محکوم کرد . (43) قبلاً‌ مهندس بازرگان در تاریخ هشتم تیر ماه 60 طی تلگراف کوتاهای به امام خمینی تسلیت گفته بود و در همان تاریخ بیانیه کوتاهی نیز با امضای نهضت آزادی منتشر شد که با ادبیات خاص همراه با ایهام و کنایه ، طی آن اعمال قهر و زور و قتل شدیداً محکوم شده و به رهبری و بازماندگان تسلیت گفته شده بود . (44)

اما جنبش مسلمانان مبارز و نهضت مجاهدین خلق (گروه میثمی) با صدور اعلامیه های جداگانه ، فاجعه هفتم تیر را با شدت بیشتری محکوم نموده و نسبت به رهبری امام ابراز اعتقاد و وفاداری روشنی ، نشان دادند . (45)

در مورد تأثیر فضای سنگین سیاسی و اجتماعی ناشی از فاجعه 7 تیر ، بر تغییر موضع بعضی از متحدان پیشین رئیس جمهور معزول ، حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود می نویسد : " 9 تیر .... مهندس عزت الله سحابی آمد و درباره تغییر موضع نهضت آزادی و از تمایل آقایان دکتر یدالله سحابی و مهندس مهدی بازرگان به حضور در جلسات مجلس صحبت کرد . قرار شد امنیت و احترام شان را تأمین کنم و آنها فردا به مجلس بیایند و قهر را بشکنند ... " (46)

درباره ملاقات رهبران نهضت آزادی و پیشنهاد صدور اطلاعیه در محکومیت انفجار 7 تیر ، در خاطرات روز 13 تیر آقای هاشمی چنین آمده است : " آقای حسین انصاری راد نماینده نیشابور هم استعفایش را آورده بود . علت آن فشار بعضی از مردم حوزه انتخابیه اش علیه ایشان به خاطر عدم حضورش در مجلس رأی گیری برای عدم کفایت سیاسی بنی صدر می باشد . همه جا مردم اینگونه افراد را تحت فشار گذاشته اند و محیط بر اینها تنگ شده . بعدازظهر مهدی بازرگان ، دکتر یدالله سحابی و دکتر کاظم سامی آمدند ، برای چاره جویی در همین زمینه و کم کردن فشار اجتماعی . توقع داشتند امام چیزی بگوید و یا من از آنها تعریف کنم . من گفتم امام در سخنرانی 11 تیر راه را باز گذاشته اند و پیشنهاد کردم موضع شان را در مقابل ضد انقلاب صریحاً‌ اعلان نمایند . قرار شد چیزی بنویسند . جنایت هولناک انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی و شهادت این همه نیروهای انقلاب که مورد علاقه آنها هم بوده اند ،‌ وجدان شان را تحت فشار قرار داده . " (47)

 

پی نوشت:

1 – هاشمی رفسنجانی ، عبور از بحران ، ص 178 تا 181 ذیل روزهای 7 و 14/4/1360

2 – اطلاعیه شماره 48 انجمن دانشجویان مسلمان آمریکا مورخ 2 جولای 1981 (14 تیر 1360)

3 – همان

4 – رجوی ، جمع بندی یک ساله .... صص 117 – 118 نشریه مجاهد ، ش 158 ، ص 2

5 - نشریه مجاهد ، ش 146 ، ص 27

6 – همان ، شماره 129 صص 2 و 27

7 – همان ، ص 7

8 – همان

9 - همان ، شماره 136 ص 7

10 - همان ، شماره 147 ص 22

11 - همان ، شماره 157 ص 17

12 - همان ، شماره 158 ص 1 و 2

13 - همان ، ص 4

14 – الوطن العربی مورخ 19/3/93

15 – بال شکسته ، ص 15

16 – سنجابی ، امیدها و ناامیدی ها، ص 414

17 – فراستی، مبارزه مسالمت آمیز ....ص 71

18 – تایم 30 ژوئن 1981

19 – واشنگتن استار، 31 ژوئن 1981

20 - كريستين ساينس مانيتور، 3 جولای 1981

21 – روزنامه کیهان، 10/4/60

22 – همان ، 9/4/60 ص 3

23 - همان ، 10/4/60 ص 11

24 - همان ، 11/4/60 ص 12

25 – همان، ص 2

26 - همان ، 16/4/60 ، ص 3

27 - همان ، ص 14

28 - نام روشن روانی در سال 1364 به عنوان عضو دفتر سیاسی بالاترین جایگاه تشکیلاتی در شورای مرکزی سازمان اعلام شد . نشریه مجاهد ، ش 252 ، ص 46

29 - ری شهری ، خاطره ها ، ج اول ، ص 177 – 180 . پانوشت

30 - برای قضاوت تاریخ ، ص 113 – 114

31 - خانم نیکلسون نماینده منطقه جنوب شرق انگلستان در پارلمان اروپا در دو دوره 1999 و 2004 ،‌ در دوره دوم نمایندگی نایب رئیس کمیته امور خارجی پارلمان اروپا می باشد . وی همچنین عضو کمیته فرعی حقوق بشر و شورای پارلمانی اروپا – مدیترانه است ، وی از سال 1987 تا 1997 عضو پارلمان انگلستان نیز بوده است . پایگاه اینترنتی نامبرده .

32 - برای قضاوت تاریخ ، ص 13

33 - یوسفی اشکوری ، در تکاپوی آزادی ... ج 2 ، ص 417

34 - تروریسم ضد مردمی ، ص 43 – 45

35 - شرح و تحلیل مجموعه ... ج 3 ، ص 208 . نقل از تحلیل ها و خطوط داخلی سازمان

36 - روزنامه کیهان ، 9/4/60 ، ص 1

37 - همان ، 10/4/60 ، ص 1

38 - کارنامه سیاه ... ج 1 ، ص 155

39 - روزنامه جمهوری اسلامی ، 7/4/61 ، ویژه نامه 7 تیر ، ص 4 و 5

40 - روزنامه کیهان ، 13/4/60 ، ص 14

41 - همان

42 - همان ، 14/4/60 ، ص 10

43 - همان ، 15/4/60 ، ص 16

44 - سایت نهضت آزادی ، اطلاعیه های سال 1360

45 -  روزنامه کیهان ، 10/4/60 ، ص 12

46 – همان

47 - هاشمی رفسنجانی ، عبور از بحران ، ص 189 22- همان ، ص 184

سازمان مجاهدين خلق ، پيدايي تا فرجام ،موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي ، ج 2 ص 593 تا 610 

نظرات خوانندگان:
 
چنانچه نقدی یا نظری به اثر یا مطلب فوق دارید آن را بیان فرمایید.
نام:
نام خانوادگی:
پست الکترونیک:
متن پیام:
تصویر امنیتی:

 

 

 

 

barrud.rasekhoonblog.com


ادامه مطلب



[ سه شنبه 6 تیر 1396  ] [ 8:06 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
لحظاتی با او؛
 
بهشتی که بود؟
 
آیت الله بهشتی سیاست‌مدار و فقیه ایرانی و اولین رئیس دیوان عالی کشور پس از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷، اولین دبیرکل حزب جمهوری اسلامی و نایب رئیس مجلس خبرگان بود.

به گزارش مشهدپیام، آیت الله شهید بهشتی سیاستمدار ایرانی است که به عنوان اولین رئیس دیوان عالی کشور پس از انقلاب اسلامی بود. وی همچنین به عنوان اولین دبیر کل حزب جمهوری اسلامی و نایب رئیس مجلس خبرگان نیز به ملت خدمت کرد.وی در جایی راجع به خودش می گوید: «من  محمد حسینی بهشتی، در دوم آبان ۱۳۰۷ در شهر اصفهان در محله لومبان متولد شدم. منطقه زندگی ما از مناطق بسیار قدیمی شهر است. خانواده‌ام یک خانواده روحانی است و پدرم هم روحانی بود.»* بهشتی که بود؟پدرش، سید فضل‌الله، مردی روحانی و از مدرسین حوزه علمیه اصفهان بود و گاهی برای اقامهٔ نماز جماعت به روستاهای اطراف می‌رفت.در چهارسالگی به مکتب رفت. سپس به دبستان دولتی ثروت که بعدها ۱۵ بهمن نامیده شد وارد شد. در امتحان ورودی دبستان در کلاس ششم قبول شد ولی با توجه به سن کمی که داشت در کلاس چهارم نشست. در امتحانات پایان دورهٔ دبستان در شهر دوم شد و به دبیرستان سعدی رفت. پس از شهریور ۱۳۲۰، در سال دوم دبیرستان، تعاملش با شاگردان مدارس دینی بیشتر شد و به طلبه شدن علاقه پیدا کرد. سرانجام در سال ۱۳۲۱ و در سن چهارده سالگی دبیرستان را رها کرد و به مدرسه صدر بازار رفت.از سال ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۵ در اصفهان   ادبیات عرب، منطق کلام و سطوح فقه و اصول را با سرعت خواند که این سرعت و پیشرفت موجب شده بود که حوزه آن‌جا با لطف فراوانی با او برخورد کند؛ بخصوص که پدرِ مادرش، مرحوم حاج میر محمد صادق مدرس خاتون آبادی از علمای برجسته بود. در طی این مدت تدریس هم می‌کرد. در سال ۱۳۲۴ از پدر و مادرش خواست که   اجازه بدهند، شبها هم در حجره‌ای که در مدرسه داشت بماند و به تمام معنا طلبه   شبانه‌روزی باشد.سال ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵ را در مدرسه گذراند واواخر دوره سطح بود که تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل به قم برود. در سال ۱۳۲۵ به قم رفت. حدود شش ماه در قم بقیه سطح، مکاسب و   کفایه را تکمیل کرد و از اول سال ۱۳۲۶ درس خارج را شروع کرد. برای درس خارج فقه و اصول نزد استادانی چون مرحوم آیت الله محقق داماد، همچنین امام خمینی(ره) و بعد مرحوم آیت الله بروجردی، و مدت کمی هم نزد مرحوم آیت الله سید محمد تقی خوانساری و مرحوم آیت الله حجت کوه کمری می‌رفت.

سال ۱۳۳۰ لیسانس گرفت و برای ادامه تحصیل و تدریس در دبیرستانها به قم بازگشت. به عنوان دبیر زبان انگلیسی در دبیرستان حکیم نظامی قم مشغول شد. از سال ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۵ بیشتر به کار فلسفی   پرداخت.در سال ۱۳۳۵ دورهٔ دکتری خود را در رشتهٔ فلسفه آغاز کرد. اما با توجه به فعالیت در قم و مبارزات و سفر به آلمان نتوانست به موقع دوره را به پایان برساند و سرانجام در سال ۱۳۵۳ از پایان‌نامه دکتری خود تحت عنوان «مسائل ما بعدالطبیعه در قرآن» دفاع کرد.

 

در سال ۱۳۳۹ به‌همراه علی مشکینی، عبدالرحیم ربانی شیرازی و سید محمدرضا گلپایگانی و مدرسین دیگر در صدد برآمدند تا با حوزهٔ علمیهٔ قم سازماندهی بیشتری بدهند. این تلاش به تهیهٔ طرح و برنامه‌ای هفده ساله برای تحصیل علوم اسلامی انجامید. این طرح اساس تشکیل مدارسی چون مدرسه حقانی شد.

* آغاز مبارزات سیاسی

هر چند که در سال‌های ۱۳۲۹ و ۱۳۳۰ و ۱۳۳۱ در اعتصابات، اجتماعات و نشست‌های سیاسی نهضت ملی شدن صنعت نفت در تهران و اصفهان شرکت می‌کرد، اما به‌طور جدی اقدامات خود به رهبری امام خمینی (ره) را در سال ۱۳۴۱ و با تشکیل کانون دانش‌آموزان قم، با همراهی محمد مفتح، آغاز کرد. بعد از سخنرانی او در جشن روز مبعث در دانشگاه تهران، هسته‌ای تحقیقاتی برای پژوهش پیرامون حکومت اسلامی تشکیل شد. به دستور ساواک، از قم به تهران منتقل شد و در آن‌جا با اعضای هیئت‌های موتلفه اسلامی ارتباط برقرار کرد. با پیشنهاد شورای مرکزی مؤتلفه، امام خمینی (ره) برای این جمعیت شورای روحانیت و فقاهت تعیین کرد. در سال ۱۳۴۳ در اثر فشار ساواک از آموزش و پرورش منتظر خدمت شد.

در سال ۱۳۴۳ کار ساختمانی مسجدی در هامبورگ که ساخت آن با حمایت آیت‌الله بروجردی آغاز شده ، رو به اتمام بود. با توجه به بازگشت محمد محققی به ایران، مسلمانان هامبورگ از مراجع قم برای مسجد درخواست امام (ره) کردند. سید آیت الله محمدهادی میلانی و آیت الله حائری، بهشتی را برای این کار انتخاب کردند. از طرف دیگر با توجه به کشته شدن منصور و نقش شاخهٔ نظامی هیئت‌های موتلفه در آن، دوستان بهشتی به دنبال خارج کردن وی از کشور بودند.

ابتدا ساواک مانع صدور گذرنامه برای این سفر شد. اما با تلاش آیت الله سید احمد خوانساری این مشکل برطرف شد و او در اسفند ۱۳۴۳ به آلمان رفت و در شکل‌گیری مرکز اسلامی هامبورگ و اتحادیه انجمن اسلامی دانش‌آموزان مسلمان – گروه فارسی‌زبانان ایفای نقش کرد. در این مدت به سفر حج رفت و نیز سفرهایی به ترکیه، سوریه، لبنان و عراق برای آشنایی با فعالیت‌های اسلامی و دیدار با امام موسی صدر و امام خمینی (ره) انجام داد. در ۱۳۴۹ بر حسب ضرورت سفری به ایران داشت که در آن سفر توسط ساواک ممنوع الخروج شد و اقامت ۵ سالهٔ او در آلمان پایان یافت.

در زمان پهلوی دوم، آیت الله بهشتی در امر تهیه کتابهای درسی از مشاورین فرخ‌رو پارسا و از حقوق‌بگیران وزارت آموزش و پرورش بود. مرکز اسلامی هامبورگ سالها نیز از فرخ‌رو پارسا بودجه دریافت می‌کرد، و آیت الله محمد بهشتی حتی از طرف همان وزارتخانه به ماموریت‌هایی، از جمله به آبادان، فرستاده شد.

پس از بازگشت به ایران، مجدداً در آموزش و پرورش مشغول به کار شد و سپس به عنوان کارشناس ارشد در کتاب‌های علوم دینی در سازمان تدوین کتاب‌های درسی ایران اشتغال داشت و به همراه محمد جواد باهنر به تالیف کتب درسی برای مدارس پرداخت. علاوه بر آن در کنار کارهای علمی و تکمیل کتاب‌های در دست تألیفش و امور مربوط به حوزه، جلسات تفسیر قرآن را در «مکتب قرآن» برگزار می‌کرد که دختران و پسران جوان در آن شرکت می‌کردند. نیز در مناسبت‌های مختلف به سخنرانی می‌پرداخت. در فروردین ۱۳۵۴ به اتهام اقدام علیه امنیت ملی بازداشت شد و چند روزی را در زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری گذراند. پس از آن دیگر جلسات تفسیر ادامه نیافت. از سال ۱۳۵۵ در تلاش‌هایی برای ایجاد هسته‌های تشکیلاتی شرکت داشت که به ایجاد جامعه روحانیت مبارز انجامید. از سال ۱۳۵۶ با اوج‌گیری انقلاب بر دامنهٔ فعالیت‌هایش افزود. در بهار ۱۳۵۷ سفری به اروپا و آمریکا داشت. هدف او در این سفر دیدار با دانشجویان و اساتید دانشگاه و هماهنگی حرکت‌های سیاسی گروه‌های معتقد به رهبری امام خمینی (ره) بود. بعد از هجرت امام خمینی (ره) به فرانسه نیز برای دیدار با او به پاریس رفت. در عاشورای ۱۳۵۷ بعد از سخنرانیش بازداشت شد و مدت کوتاهی را در زندان اوین و کمیتهٔ مرکزی بود.

* بهشتی پس از انقلاب اسلامی

شهید بهشتی  پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، در ۲۹ اسفند ۱۳۵۷ حزب جمهوری اسلامی را به همراه سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، اکبر هاشمی رفسنجانی، آیت الله خامنه‌ای و محمد جواد باهنر تأسیس کرد. سپس توسط مردم برای عضویت در مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب شد. در ۴ اسفند ۱۳۵۸ در حکمی از سوی امام خمینی (ره) ریاست قوه قضائیه دیوان عالی کشور را بر عهده گرفت. در ۲ تیر ماه ۱۳۶۰، پس از برکناری بنی‌صدر به همراه محمد علی رجایی و هاشمی رفسنجانی در شورای موقت ریاست جمهوری عضویت داشت.

* زندگی خانوادگی

شهید آیت الله بهشتی درباره خانواده اش می گوید: «خانواده ما سه فرزند داشت، من دو خواهرم دارم، پدرم در سال ۱۳۴۱ به رحمت ایزدی پیوست. مرگ پدر در زندگی ما جز تأثیر عاطفی و بار مسئولیت برای مادر و خواهرانم تأثیر  دیگری نداشت. در واقع تأثیر شکننده‌ای نداشت، البته از نظر عاطفی چرا، من بسیار ناراحت شدم ولی چنان نبود که در شیوه زندگی من تأثیر بگذارد. آن موقع من ازدواج کرده بودم و فرزند هم داشتم. من اردیبهشت سال ۱۳۳۱ با یکی از بستگانم ازدواج کردم که او هم از یک خانواده روحانی است و ثمره ازدواجمان تا امروز، ۲۹ سال زندگی مشترک با سختیها و آسایش ها و تلخی‌ها و شادیها بوده است. چون همسرم همه جا همراه من بود، در خارج همین‌طور، در این‌جا همین‌طور، و چهار فرزند؛ دو پسر و دو دختر.»

آیت الله بهشتی در هفتم تیر ۱۳۶۰ و در پی انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی که توسط سازمان مجاهدین خلق ایران سازماندهی شده بود، شهید شد.

* وصیت نامه

” اینجانب محمد حسینی بهشتی، دارنده شناسنامه شماره ۱۳۳۷۰۷ از اصفهان وصیت می‌کنم به همسر وفرزندانم و سایر بستگانم که در زندگی بیش از هر چیز به فروغ الهی که در دل انسان‌هاست اهمیت می دهند و با ایمان به خدای یکتای علیم قدیر سمیع بصیر، رحمان و رحیم و پیمبران بزرگوارش و پیروی از خاتم پیمبران و کتابش قرآن و از ائمه معصومین (ع) و اهتمام به ذکر و یاد خدای و نماز با حضور قلب و روزه، عبادات دیگر و انفاق و ایثار و صدق و جهاد بی امان در این راه و حضور پیگیر در جماعت و انس با مردم، راه سعادت را به روی خود بازگردانند.
و وصیت می‌کنم که پس از ارتحال من به سوی خدا، یک سوم از خانه مسکونی‌ام در تهران، قلهک، خیابان تورج، کوچه منطقی ۸ و ۹ و اثاث متعلق به همسرم، خانم عزت‌الشریعه مدرس مطلق است و از خدای متعال برای او و فرزندانم سعادت در راه زیستن را خواستارم.

منبع: باشگاه خبرنگاران
انتهای پیام/
 
 

ادامه مطلب



[ سه شنبه 6 تیر 1396  ] [ 6:33 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 20 :: 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 >

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4057885 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب