حجـجی ای شهیـد از جـان گذشته
ای کـه بر خـوان رحمـت، نشـسـته
تو شهیدی، تو شاهدی و تو مشهود
بنـد و زنـجیـر دنـیـوی را گسـسـته
ای کـه با خون خـود به راه خـدایت
عــــزت و آبــــرو را نـوشــتــه
در کنار حـریـم دخـتـر زهــرا (س)
همچو پروانـه بر دور شمعش گـشته
سوی جنت تو پر کشیدی ای جــان
عهـد خـودت بـا خدای را نگسـسته
دشمـن دون در قبال این همـه عزت
بـال و پـر و عــزم او بـشـکسـتـه
بوسه زدی تـو بـه پـای مـادر و بـابـا
رمـزهـایی بـود در ایـن جـا نـهفتـه
رحمـت حـق بـر روان توست پیـاپی
جـایگـه شـاهـدان یـقـیناً بـهشـته
تـا کـه کنـد رهبـری، حضـرت آقـا
روح شهادت به جان ماست سرشتـه
حـامی دیـنـی تـو، حــافـظ کشـور
رمـز سعـادت بـه جـبهـه تو نوشته
نـوگـل تــو در میـان اهــل ولایـت
نشود هیـچ گـه نه زار و نـه خـسته
از سر اخلاص، گفته محمود، شعری
بـهـر تـو ای شهیـد بخـون، خفته
سراینده: