کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان

 

رئیس سازمان بسیج مستضعفین طی پیامی روز "نیروی دریایی ارتش" را به امیر دریادار حسین خانزادی فرمانده این نیرو تبریک گفت.

نسخه مناسب چاپ

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی بسیج، سردار غلامحسین غیب‌پرور رئیس سازمان بسیج مستضعفین طی پیامی روز "نیروی دریایی ارتش" را به امیر دریادار  حسین خانزادی فرمانده این نیرو تبریک گفت.

متن پیام سردار غیب‌پرور بدین شرح است:

برادر ارجمند امیر دریادار حسین خانزادی

فرمانده محترم نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران

سلام علیکم

با صلوات بر محمد و آل محمد، و تقدیم احترام؛

فداکاری و استقامت در راه حق و در زمین و آسمان و دریا، منش دلیر مردان و زنان مؤمن و مسلمان ایران است. امنیت و آرامش امروز جمهوری اسلامی ایران، مرهونِ همین اخلاص و پایمردی و مجاهدت‌هایی  است که سند آن خون شهدای گرانقدر ایران اسلامی و نیروی دریایی جمهوری اسلامی ایران می باشد.
رزمندگان نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران در دوران دفاع مقدس، پیشتاز در عرصه ایثار و جهاد و شهادت،  مایه سرافرازی و بالندگی انقلاب شدند و امروز  در حفاظت از مرزهای دریایی ، حافظ و نگهبان کیان و عزت ایران اسلامی هستند.   

اینجانب به نمایندگی از آحاد بسیجیان عزیز،  از تلاش و مجاهدت مخلصانۀ دلاوران آن نیرو، در سالروز نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، تقدیر می‌نمایم و از خداوند سبحان توفیق روزافزون جنابعالی و و همرزمانتان را در اجرای مأموریت¬ها تحت زعامت مقام معظم رهبری و فرمانده کل قوا امام خامنه‌ای(مدالظله‌العالی) خواستارم.

سرتیپ پاسدارغلامحسین غیب پرور
رئیس سازمان بسیج مستضعفین

 

 

 

  • baghdasht1.blogfa.com

    ______________________

       barrud.rasekhoonblog.com 

    _____________________
        #کاشمر
    #کوهسرخ #کریز

    ___________________

     #خراسان رضوی: 

    احمداسماعیلی کریزی

    _________________________

    " اینستاگرام"

    baghdashtkariz33828
    ____________________

     

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 7 آذر 1396  ] [ 4:47 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
 

 

  • baghdasht1.blogfa.com

    ______________________

       barrud.rasekhoonblog.com 

    _____________________
        #کاشمر
    #کوهسرخ #کریز

    ___________________

     #خراسان رضوی: 

    احمداسماعیلی کریزی

    _________________________

    " اینستاگرام"

    baghdashtkariz33828
    ____________________

     

 

 
 

ادامه مطلب



[ سه شنبه 7 آذر 1396  ] [ 4:35 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

بدگویی از شهید مدرس به نفع سرپاس مختاری شیخ فضل الله نوری و مکتب تاریخ نگاری

 

بدگویی از شهید مدرس به نفع سرپاس مختاری شیخ فضل الله نوری و مکتب تاریخ نگاری
● بدگویی از شهید مدرس، به نفع سر پاس مختاری!
تقدیر چنین بود كه كسروی، در سالهای پس از شهریور بیست (كه بغض فروخوردأ ملت ایران علیه جنایات عصر رضاخانی تركید) س مت وكیل مدافع یكی از جانی ترین عوامل دستگاه دیكتاتوری یعنی پزشك احمدی را بر عهده گیرد و با این عنوان فریبنده كه او «واسطأ افزار جرم» بوده نه عامل آن، خواستار تبرئأ وی گردد!(۲۱۵) دعاوی و دلایل كسروی در لوث كردن جنایات پزشك احمدی، همگی سست و بی بنیاد بوده(۳۱۵) و آقای ارسلان خلعت بری (وكیل خانوادأ سردار اسعد در محاكمأ پزشك احمدی) خوب به آنها پاسخ داده است. (۵۱۴) خاطرات علی صالح اردوان (داماد سردار اسعد و هم بند وی در زندان شمارأ یك قصر) نیز كه اخیراً منتشر شده، صحت اقاریر پروندأ دادگاه پزشك احمدی را دقیقاً تأیید می كند. به قول ارسلان خلعتبری (وكیل مدافع خانوادأ سردار اسعد): «پزشك احمدی امروز تمام این گذشته را منكر است، اما همان طوری كه جلادهای شهربانی تمام منافذ و سوراخها را به روی سردار اسعد بستند، تا حتی ناله و زاری او هم نتواند از آن اتاق تاریك فراركند، آقای مدعی العموم و مستنطق نیز با دلایل محكم، منافذ فرار از مجازات را چنان به روی قاتل سردار اسعد بسته اند كه
هر كس مختصر آشنایی به میزان قضا داشته باشد در ارتكاب این عمل به طوری كه رد ادعانامه ذكر شده تردید نخواهد كرد. . . ». (۵۱۵)
مرداد ۱۲۳۱ شمسی، محاكمأ سرپاس (سرتیپ) ركن الدین مختار (مختاری) رئیس شهربانی كل كشور در سالهای ۴۱۳۱-۰۲۳۱، در دیوان كیفر (شعبأ اول) آغاز گردید(۶۱۵) و اتهام وی در این محاكمه، «معاونت در قتل مرحوم مدرس و نصرت الدوله و دیبا و خزعل و پرونده سازی و بازداشت غیر قانونی و زجر و شكنجه و سلب آزادی عدأ زیادی از افراد كشور» بود. (۷۱۵) همكاران و همدستان مختاری در قتل شهید مدرس و دیگران نیز (همچون حسینقلی فرشچی) همراه وی به پای میز محاكمه كشیده شدند و جالب است بدانیم كه كسروی نیز در شمار وكلای مدافع مختاری و فرشچی درآمد! وی در آن دادگاه، برای سبك جلوه دادن قتل مدرس بلكه انكار آن، اظهار داشت:
دربارأ مدرس، من او را یك بار بیشتر ندیده بودم و از نزدیك نمی شناختم، ولی چنانكه از مردم می شنوم یك مردی بوده بی آز و طمع، و به پول و جاه اهمیت نمی داده، ترس از كسی نمی كرده، نمازخوان و روزه دار بوده، اینها خصایص دینی اوست. ولی همه می دانند كه شادروان مدرس در سیاست همیشه اشتباه می كرد و كارهایش به زیان كشور بود. مثلاً در قضیأ مهاجرت، مدرس در میان مهاجران تفرقه انداخت و باعث آن شد كه كسانی از سران مهاجران را گرفتند و به زنجیر كشیدند و به استانبول بردند. . . در داستان نافرمانی خزعل، مدرس به او هوادار درآمد و در مجلس یك اقلیتی به ضد شاه گذشته پدید آورد. . .
در چنان هنگامی كه ممكن بود منجر به جدا شدن خوزستان از ایران گردد آقای مدرس بی باكانه با دولت مخالفت می نمود. حقیقت آن است كه جمعی از آزمندان و سودجویان از خزعل و از دیگران پولهایی گرفته و به او وعدأ پشتیبانی داده بودند، چون خود آنان وجهأ كار نداشتند مدرس را پیش انداخته وسیلأ كار خود گرفته بودند. . .
سپس نیز واقعیت قتل مدرس را منكر شده و از دادگاه، خواستار تبرئأ مختاری می شود. این شراب پاشیها از كسی چون كسروی در بارأ شهید مدرس، آن هم در سالهای پس از شهریور بیست و اظهار نفرت شدید ملت ایران از دیكتاتور، در حالی بود كه كسانی چون دكتر مصدق و حتی تقی زاده، مدرس را مظهر آزادگی و ستیز با اسطورأ استبداد می شمارند. به قول تقی زاده: «نظیر مدرس در تمام طول تاریخ، كمتر پیدا می شود». (۸۱۵)
جدا از اظهارات شخصیتهای ملی و دینی فوق در ستایش مدرس، باید خاطر نشان سازیم كه كسروی، در اظهارات یادشده بر ضدّ مدرس، مع الاسف از سر ناآگاهی یا به عمد، بی انصافی و مغلطه كرده است: در قضیأ مهاجرت جمعی از ملیون ایرانی در جنگ جهانی اول به عثمانی، بر اهل نظر پوشیده نیست كه این شكست قشون عثمانی از انگلیس در اواخر جنگ بود كه باعث عقب نشینی ارتش ترك (و به تبع آن، عقب نشینی سران مهاجرین) به سوی اسلامبول گردید و مدرس نقشی در این امر نداشت، بلكه خود وی نیز از كسانی بود كه ناگزیر از هجرت به تركیه شد. (۹۱۵) چنانكه، مدرس در پایتخت عثمانی نیز بیكار ننشست و با منش و روش والای خویش، مایأ تحصیل بسی آبروها برای ایران و ایرانی گردید. او در گفتگوهایی با خلیفه و صدر اعظم عثمانی داشت صراحتاً از استقلال و تمامیت ارضی ایران دفاع كرد، و این سخن وی به اولیای دولت بلندپرواز عثمانی مشهور است كه: اگر كسی به مرزهای ایران تجاوز كند از ملّیت و آیینش نمی پرسیم، بلكه نخست او را (پس از اخطار) می كشیم، سپس بررسی می كنیم اگر ختنه كرده بود (یعنی مسلمان بود) به آیین مسلمانی كفن و دفنش می كنیم و الاّ نه!(۰۲۵))
در مورد روابط مدرس و خزعل نیز تحقیقات محققان، كاملاً نشان می دهد كه اولاً حمایت مدرس از خزعل، حمایتی مشروط و مبتنی بر «توبأ» او از اعمال سوء گذشته، و رعایت حقوق و مصالح ملت بود. (۱۲۵) ثانیاً قرار بود خزعل و دیگر سران عشایر منطقه، راه را بر بازگشت سلطان «قانونی» ایران یعنی احمد شاه (كه با زور و نیرنگ رضاخان، از كشور خارج شده بود) بگشایند و رجال قانون خواه و دمكرات وقت (نظیر مشیرالدوله، مؤتمن الملك، مستوفی و. . . ) نیز همگی با این امر موافق بودند.
با آمدن احمد شاه طبعاً جایی برای تجزیأ خوزستان و این گونه امور وجود نداشت و در صورت بروز وقایعی جز از این، با آن شدیداً مقابله می شد. در واقع، قرار بود از سنگ خزعل و عشایر غرب ایران، برای شكستن دیكتاتوری مهیبی استفاده شود كه با كودتای انگلیسی حوت ۹۹۲۱ سربرداشته و جا را برای آزادی و عدالت و قانون تنگ كرده بود، و اینك با سركوبی رضاخان و حذف همیشأ وی از شطرنج سیاست، فصلی كه با كودتای بیگانگان و بیگانه پرستان در تاریخ كشورمان باز شده بود بسته شده و جریان امور به وضع طبیعی و قانونی خود بازگردد.
توضیح بیشتر آنكه: شیخ خزعل سالهای طولانی در خوزستان، با اتكأ به حمایت انگلیسیها، بر مردم آن دیار حكومت رانده و پرونده ای سرشار از بیداد داشت. انگلیسیها، همچون او، در دیگر نقاط كشورمان بسیار داشتند و به دست آنان و با حمایت از ایشان، اهداف خود را پیش می بردند. اما، با طراحی كودتای ۹۹۲۱ در وزارت جنگ (چرچیل) و حكومت هند بریتانیا، و همیاری شركت نفت استعماری جنوب با آنها، كشتیبان را سیاستی دیگر آمد و استراتژی «تمركز قدرت سیاسی و نظامی» در پایتخت به دست یك مرد مقتدر و آهنین (ولی مطیع لندن و پایبند به تعهدات خویش در برابر آن)، سیاست روز انگلیسیها در ایران شد و طبعاً سرنوشت آن دسته از كارگزاران بومی انگلستان كه در بستر خان خانی و ملوك الطوایفی رشد كرده و بالیده بودند به شدت در تیرگی و ابهام رفت. در واقع، از همان زمانی كه سید ضیأ، در صبحدم كودتا، اشراف و اعیان را به زندان افكند، اجرای سیاست «تمركز قدرت» (و سركوب قدرتهای پراكندأ محلی و منطقه ای) آغاز گردیده بود.

 

نویسنده :علی ابوالحسنی (منذر)
۲۱۵- برای مدافعات كسروی ر. ك، ماجرای قتل سردار اسعد بختیاری، تدوین: حمید رضا دالوند، صص ۸۷۱-۳۸۱ و ۶۸۱- ۸۸۱.
۳۱۵- ر. ك، همان: ص .۱۸۶
۵۱۴- ر. ك، همان: ص ۱۸۹ به بعد، ۹۱۲ و ۰۱۲-۰۵۲.
۵۱۵ -همان: ص ۴۲۰ و نیز ر. ك، اظهارات ارسلان خلعتبری در همان مأخذ، پایین ص ۸۰۲ به بعد.
۶۱۵- روزنامأ اطلاعات، سال ۷۱، ش ۹۴۹۴، ۳ مرداد ۱۲، ص ۳.
۷۵۱- همان: سال ۱۶، ش ۴۸۸۴، ۱۳ اردیبهشت ۱۲، ص ۱. مختاری در محاكمأ یادشده به هشت سال زندان محكوم شد، سپس در ۶۲۳۱ مورد عفو قرار گرفت و آزاد شد و در ۰۵۳۱ نیز به مرض سرطان درگذشت. برای شرح حال وی ر. ك، شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران، باقر عاقلی، ۳.۰۷۳۱-۲۷۳۱. خلاصأ جریان محاكمأ مختاری و. . . در ۱۲۳۱ را نیز از كتاب زندگی سیاسی و اجتماعی مظفر فیروز، صص ۴۱- ۵۱ و نیز ص ۲۵ بجویید.
۸۵۱ -مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، ۲. ۸۳۲-۹۳۲. برای اظهارات مصدق راجع به مدرس در مجلس چهاردهم نیز ر. ك، سیاست موازنأ منفی در مجلس چهاردهم، حسین كی استوان، ۱.۲۵.
۹۱۵- برخلاف گفتأ كسروی، این گروه اقلیت تندرو و تروریست حیدر عمو اوغلی (حسین خان لله، احسان الله خان دوستدار و. . . ) بود كه در صدد ترور نظام السلطنأ مافی (رئیس دولت ملی مهاجر) برآمد و همین امر به جنجال بزرگ میان مهاجران انجامید (ر. ك، ایران و دولت ملی در جنگ جهانی اول، صص ۳۲۲-۴۲۲). در مورد ادعای كسروی مبنی بر اختلاف افكنی! مدرس بین مهاجرین، همچنین مطالعأ بحث استاد عبدالله شهبازی در جلد دوم ظهور و سقوط پهلوی، صص ۲۷-۴۷ توصیه می شود.
۰۲۵- دربارأ دیدار و مذاكرات استوار مدرس در عثمانی با سلطان عثمانی (سلطان محمد خامس) و نیز صدر اعظم (ظاهراً انورپاشا) و وزرا و قاضی القضاه آن دیار، و فواید این گفتگوها برای ایران و ایرانی، ر. ك، تاریخ بیست سالأ ایران، حسین مكی، ۲.۰۹۲؛ مدرس قهرمان آزادی، از همو، ۱.۱۴۳؛ مدرس، علی مدرسی، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی ایران، ۱.۸۳-۹۳ و ۲۵۲-۳۵۲.
۱۲۵- برای نامأ جالب مدرس به خزعل و توضیحات عبدالله مستوفی ر. ك، شرح زندگانی من. . . ، عبدالله مستوفی، ۳. ۸۳۶.

 

منبع : روزنامه کیهان
 
 

 

 

  • baghdasht1.blogfa.com

    ______________________

       barrud.rasekhoonblog.com 

    _____________________
        #کاشمر
    #کوهسرخ #کریز

    ___________________

     #خراسان رضوی: 

    احمداسماعیلی کریزی

    _________________________

    " اینستاگرام"

    baghdashtkariz33828
    ____________________

     

 

 

ادامه مطلب



[ سه شنبه 7 آذر 1396  ] [ 4:31 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 اندیشوران فقهی

 

یادی از مدرس آزادگی؛

تصاویر کمتر دیده شده از آیت‌الله مدرس

 

آیت‌الله سیدحسن مدرس در سال ۱۳۸۷ (قمری) در سرابه اردستان به دنیا آمد. او تحصیل خود را در علوم اسلامی در اصفهان، سامرا و نجف نزد میرازی شیرازی و دیگران تا درجه اجتهاد ادامه داد؛ آنگاه به اصفهان بازگشت و مشغول تدریس فقه و اصول شد.

 

به گزارش شبکه اجتهاد، فعالیت سیاسی آیت‌الله شهید مدرس با عضویت در انجمن ایالتی اصفهان آغاز شد. در ۱۲۸۹ هم‌زمان با تشکیل دوره دوم مجلس شورای ملی که پس از استبداد صغیر برپا شد، آیت‌الله سیدحسن مدرس از سوی آخوند خراسانی و شیخ عبدالله مازندرانی به‌عنوان یکی از مجتهدان طراز اول به مجلس شورای ملی معرفی گردید و از سوی مجلس نیز پذیرفته شد. وی در دوره سوم نیز از طرف مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد؛ و در دوره‌هایی نماینده مردم این شهر بود. رضاخان در طی برگزاری انتخابات مجلس هفتم، اجازه نداد آیت‌الله سیدحسن مدرس به مجلس راه یابد و سپس در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ دستگیر و به دامغان و مشهد و سپس به خواف تبعید کرد.
 
آیت‌الله سیدحسن مدرس ۷ سال در خواف توسط مأموران تحت نظر بود و در ۲۲ مهر ۱۳۱۶ از خواف به کاشمر منتقل شد. در این زمان رضاخان دستور قتل آیت‌الله مدرس را به رئیس شهربانی کاشمر داد ولی او به این کار تن نداد و در نتیجه این مأموریت به جهانسوزی، متوفیان و خلج واگذار شد. آنها در شب ۱۰ آذر ۱۳۱۶ برابر با ۲۷ رمضان ۱۳۵۶ (قمری) او را کشتند و جنازه را خاک کردند. قبر آیت‌الله مدرس پس از شهریور ۱۳۲۰ و خروج رضاخان از ایران، توسط اهالی محل مشخص گردید.
آیت‌الله شهید مدرس علاوه بر فعالیت‌های سیاسی به مسائل علمی و فقهی بسیار توجه داشت. ایشان در اصفهان و در سنين جوانى كتابى تحقيقى در فقه و اصول نگاشت كه مقام فقهى او را به ثبوت مى رساند. از آن شهيد رساله‌اى در فقه استدلالى به جاى مانده كه اگر صاحبان فن و اهل نظر آن را بررسى كنند تصديق مى‌نمايند كه در صورت تكميل‌، اين كتاب هم تراز كتاب مكاسب شيخ انصارى است .
مدرس اولين كسى بود كه تدريس نهج‌البلاغه را در حوزه‌هاى علميه رسمى كرد و نخستين مجتهدى بود كه اين كتاب را جزو متون درسى طلاب قرار داد. شخصيتى چون حاج ميرزا آقاعلى شيرازى ـ استاد شهيد مطهرى ـ و آیت‌الله بروجردى نهج البلاغه را نزد شهيد مدرس آموختند. از كارهاى مهم و درخور توجه اين فقيه فرزانه تدوين تفسيرى جامع براى قرآن بود كه علاوه بر جمع آورى تفاسير خطى و چاپى عده اى از دانشمندان را براى نيل بدين مقصود به همكارى دعوت نمود و در صورتى كه اين طرح تفصيلى جامع به اجرا در مى آمد روشى بسيار عالى و سبكى تازه و عميق بود. مدرس مدتها فلسفه تدريس مى كرد و در عرفان مهارت داشت و در زندان خواف براى عده اى از ماءموران قلعه اى كه در آن به سر مى برد مثنوى را تفسير مى كرد.
آثار قلمى مدرس به شرح زير است:
1. تعليقه بر كفايه الاصول آخوند خراسانى.
2. رسائل الفقهيه كه به كوشش استاد ابوالفضل شكورى بتازگى انتشار يافته است.
3. رساله‌اى در ترتب (در علم اصول فقه).
4. رساله‌اى در شرط متاءخر (در اصول).
5. رساله‌اى در عقود و ايقاعات.
6. رساله‌اى در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه.
7. كتاب حجيه الظن (در اصول).
8. شرح رسائل شيخ مرتضى انصارى.
9. حاشيه بر كتاب النكاح مرحوم آيت‌الله شيخ محمد رضا نجفى مسجدشاهى.
10.دوره تقريرات اصول ميرزاى شيرازى.
11.رساله‌اى در شرط امام و ماءموم.
12.كتابى در باب استصحاب (در علم اصول).
13.كتاب احوال الظن فى اصول الدين .
14.شرح روان بر نهج البلاغه.
15.اصول تشكيلات عدليه با (همكارى ديگران).
16.زندگينامه ((خودنوشت)) كه براى روزنامه اطلاعات فرستاده است.
منبع: شبکه اجتهاد
 
 
 
 

 

 

  • baghdasht1.blogfa.com

    ______________________

       barrud.rasekhoonblog.com 

    _____________________
        #کاشمر
    #کوهسرخ #کریز

    ___________________

     #خراسان رضوی: 

    احمداسماعیلی کریزی

    _________________________

    " اینستاگرام"

    baghdashtkariz33828
    ____________________

     

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 7 آذر 1396  ] [ 4:29 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

 

شهید آیت‌الله سیدحسن مدرس هرگز مغلوب و مقهور فشار و فضاسازی عوامل انگلیس در ایران نشد.

 

باز نشر: پرتال خبری ممتاز نیوز www.momtaznews.com


ادامه مطلب



[ سه شنبه 7 آذر 1396  ] [ 4:26 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

به مناسبت روز مجلس؛

تصاویر کمتر دیده شده از آیت الله مدرس 

حضرت آیت الله سید حسن مدرس در شب دهم آذر 1316 برابر با 27 رمضان 1356 قمری به شهادت رسید و پیکر آن مرحوم را مخفیانه به خاک سپردند. قبر شهید مدرس پس از شهریور 1320 و خروج رضاخان از ایران، توسط اهالی کاشمر شناسایی و مشخص شد. حضرت امام خمینی(س) در پیامی که به مناسبت بازسازی مرقد شهید مدرس در تاریخ 28 شهریور 1363 صادر کردند، آن شهید را به عنوان مجتهدی عظیم الشأن، متعهدی برومند و عالمی بزرگوار معرفی کردند که از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمی ورزید. در بخشی از این پیام آمده است: «... این عالم... با جسمى نحیف و روحى بزرگ و شاداب از ایمان و صفا و حقیقت و زبانى چون شمشیر حیدر کرار، رویارویشان ایستاد و فریاد کشید و حق را گفت و جنایت را آشکار کرد، و مجال را بر رضا خان کذایى تنگ و روزگارشان را سیاه کرد. و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزیز و ملت شریف نثار کرد. و به دست دژخیمان ستمشاهى در غربت به شهادت رسید،». صحیفه حضرت امام(س)، ج‏19 ص73

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • baghdasht1.blogfa.com

    ______________________

       barrud.rasekhoonblog.com 

    _____________________
        #کاشمر
    #کوهسرخ #کریز

    ___________________

     #خراسان رضوی: 

    احمداسماعیلی کریزی

    _________________________

    " اینستاگرام"

    baghdashtkariz33828
    ____________________

     

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 7 آذر 1396  ] [ 4:21 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

 

نوه پسری شهید مدرس گفت: یک روز رضاخان در مجلس آقا را می‌بیند و با شوخی دست به جیب آقا می‌زند و می‌گوید، « جیب شما خیلی بزرگ است.» آقا می‌گویند، «بله. جیب من خیلی بزرگ است، اما ته دارد. این جیب شماست که ته ندارد.»؛ یعنی هر چه در آن بریزند، پُر نمی‌شود.

به گزارش افکارنیوز، در میان نوادگان شهید مدرس، خاطرات مهندس محسن مدرسی که بسیاری از آنها برای مدرس پژوهان تازگی دارد؛ به سبب انس و الفت دیرپای پدر با آن شهید بزرگوار از اعتبار و ارزش ویژه ای برخوردار است. وی بر بسیاری از برداشت ها و تحلیل هائی که در سال های اخیر از تفکر و سلوک مدرس توسط برخی از گروه ها مبنی بر عمل فرادینی او عنوان شده اند،نقد جدی دارند که در این گفت و شنود اشارت هائی به آنها داشته اند. با سپاس از ایشان که پذیرای گفت و گو با ما شدند.

*از اولین خاطراتی که از شهید مدرس چه در قامت یک پدربزرگ و چه در قامت یک   سیاستمدار شاخص دارید، برایمان تعریف کنید.

ابتدا دلم می‎خواهد مطالبم را با این شعر شروع کنم:

قسمت نگر که کشته شمشیر عشق یافت        مرگی که زندگان به دعا آرزو کنند

من نوۀ پسری شهید مدرس، متولد 1303 هستم. به طور کلی من آقا را درک نکردم، چون در مقطعی به دنیا آمدم که ایشان در تبعید بودند و امکان دیدار هم نبود، ولی از روزی که خود را شناختم و توانستم خوب و بد را تشخیص بدهم، مرحوم پدرم  با احترام و اکرام فوق‌‎العاده از آقا نام می بردند و عملاً به ما این طور تفهیم می‌‎کردند که چون شما فرزندان و نوه‌های ایشان هستید باید یاد بگیرید که سلوکتان مثل ایشان باشد. هنوز به سنین تکلیف نرسیده بودیم، ولی مرحوم پدر هر روز صبح ما را بیدار می‎کردند و به ما یاد می‏دادند که چگونه وضو بگیریم، چگونه نماز بخوانیم. وی هر روز صبح حتماً چند آیه از قرآن را برایمان تلاوت می‎کردند. ما بچه بودیم و معنی و مفهوم اینها را نمی‎توانستیم درک کنیم و دوست داشتیم از زیر بار این قضیه فرار کنیم، ولی ایشان  با این جمله ما را قانع می کردند،« اگر با قرآن مانوس باشید، زندگی پربرکتی خواهید داشت.» و به این طریق و به شیوه غیرمستقیم، ما را با زندگی آقا آشنا می‎کردند.

**من و خواهرم در خانه شهید مدرس متولد شده ایم

*در آن مقطع از ارتباط پدرتان با آقا چگونه با خبر می شدید؟

آقا که تشریف نداشتند و در تبعید بودند. این نکته را فراموش کردم بگویم که من در همان خانه‎ای متولد شده ام که قبلاً آقای مدرس سکونت داشتند. من و خواهرم هر دو در آنجا متولد شدیم، بقیه در جاهای دیگر به دنیا آمدند. مرحوم پدر آن منزل را در سال 1321 به دلیلی اشکالی که در خانه پیدا شد، فروختند و از آنجا نقل مکان کردیم. چندی پیش شنیدم که می‎خواهند این خانه را تعمیر کنند، ولی به نظر من این خانه، دیگر قابلیت تعمیر ندارد. در دوران تبعید آقا که از سال 1307 تا 1316 یعنی نزدیک به 9 سال طول کشید، پدرم با تمام تلاش‏هائی که کردند فقط یک بار توانستند بروند آقا را ببینند و آن یک بار هم زیاد طولانی نبود. اغلب اوقات برای آقا نامه می‎نوشتند و در عین حال سعی می‎کردند ما را از آثار این حرمان دور نگه دارند. بارها از پدرم سئوال می‎‏کردم که، «پدر! آقا جان بر نمی‎گردند؟ نمی‎آیند؟» ایشان می‎گفتند، «انشاءالله می‏ آیند.» بعدها که عقل رس شدم، توانستم مفهوم مسائلی را که پدرم قبلاً  برایم تعریف کرده بودند، تجزیه و تحلیل کنم و بفهمم و به دیگران هم منتقل کنم.

وی از حرمان برایمان می گفتند و در سه چهار سالگی بود که من معنی کامل این حرمان را درک کردم. در آن زمان پدرم در کرمانشاه مأموریت داشتند. یک روز عصر بود که در منزل را زدند. در آن موقع برقی چیزی که نبود. من طبق روال همیشگی که به محض اینکه در را می‎زدند، می‎دویدم به طرف در، رفتم و دیدم دو تا مرد پشت در ایستاده‎اند و بقچه‎ای هم دستشان است. پرسیدند، «منزل آسید عبدالباقی؟» بدون عنوان پدرم را نامیدند. من در را بستم و دویدم و موضوع را به پدرم گفتم. پدرم هیچ حرفی نزدند و رفتند دمِ در حیاط. من هم به تبع بچگی و کنجکاوی دنبال پدرم آمدم. پدرم بقچه را گرفتند و بدون اینکه با آنها خداحافظی کنند، در را محکم بستند.

یک روز عصر بود که در منزل را زدند. در آن موقع برقی چیزی که نبود. من طبق روال همیشگی که به محض اینکه در را می‎زدند، می‎دویدم به طرف در، رفتم و دیدم دو تا مرد پشت در ایستاده‎اند و بقچه‎ای هم دستشان است. پرسیدند، «منزل آسید عبدالباقی؟» بدون عنوان و تیتر ایشان را نامیدند.     پدرم هیچ حرفی نزدند و رفتند دمِ در حیاط. آنها فقط گفتند که، « آقای مدرس فوت شده‎اند و این هم وسایل ایشان است.» پدرم جوابی ندادند و در را بستند و آمدیم داخل.

*چه حرف‎هائی بین آنها رد و بدل شد؟

پدرم هیچ نگفتند. آنها فقط گفتند که:« آقای مدرس فوت شده‎اند و این هم وسایل ایشان است.» پدرم جوابی ندادند و در را بستند و آمدیم داخل. پدرم سعی داشتند به هر طریقی من را رد کنند، ولی من نرفتم و پشت سر هم سئوال می‎کردم که آیا آقا بزرگ می‎آیند یا نه؟

*از قضیه بوئی برده بودید؟

بله. پدرم بقچه را که باز کردند، دو قطره اشک از چشم‏هایشان چکید، آهی کشیدند و زیرلب چیزی را زمزمه کردند. شاید هم فاتحه خواندند. من دوبار در زندگی، اشک پدرم را دیدم. پدرم بسیار مقاوم بودند. یک بار هم اشک پدرم را دیدم و آن هم در مقطعی بود که من حصبه گرفتم و رو به موت بودم.  

*وقتی خبر رحلت آقا در خانواده و اقوام منتشر شد، چه واکنش‌‏هائی را برانگیخت؟

چون ما در کردستان تنها بودیم و بقیه در اصفهان بودند، چیزی یادم نمی‎‏آید. پدرم به اصفهان برای عمویم نامه نوشتند که آقا به رحمت خدا رفته‎اند و تصور من این است که در اصفهان هم ختمی به آن صورت برگزار نشد. چون من هم بچه بودم، در آن مقطع اطلاعات زیادی به من نرسید. در کردستان، دوستان و آشنایان نزدیک برای سرسلامتی به منزل پدرم آمدند، چون پدرم در آن مقطع رئیس بهداری کردستان بودند. خیلی آرام و بی‎سرو صدا هم آمدند. یادم هست که دو نفر واعظ هم آمدند و روضه‏ای خواندند و رفتند. همین. این هم یادم هست که حلوا پختند و به بیرون از خانه هم دادند، ولی مجلس خیلی آرام و بی ‏سر و صدا بود.

*پدر شما در آن مقطع تا چه توانستند از کم و کیف آنچه که برای آقا پیش آمده بود، مطلع شوند؟

هیچ. در آن مقطع نتوانستیم بفهمیم دقیقاً  چه اتفاقی روی داده است.

*حتی در روزی که وسایل آقا را آوردند، پدرتان حدس نزدند که ایشان را شهید کرده باشند؟

چرا، پدرم می‏ گفتند آقا را کشته‏ اند. امکان ندارد آقا به اجل عادی از دنیا رفته باشند؛ چون اگر این طور بود دلیلی نداشت که ایشان را به کاشمر ببرند. اینکه چرا اصلاً آقا را از خواف حرکت دادند و بردند به مشهد و بعد به کاشمر، برمی‎گردد به مسائلی که در خواف اتفاق افتاده بودند. بعدها از گوشه و کنار اطلاع پیدا کردیم آقا با مردم ارتباط پیدا کردند و بالاخص شیعیان افغانستان وقتی متوجه شدند که آقای مدرس را به آنجا تبعید کرده‎‏اند، مصمم شدند که آقا را ببرند و به همین دلیل رضاخان مطلع می‏ شود و آقای مدرس را از آنجا انتقال می ‏دهند، مضافاً بر اینکه امان‎الله جهانبانی، پدر این جهانبانی که در زمان انقلاب تیرباران شد، مردی بود تحصیلکرده روسیه و جزو افسران تحصیلکرده آن زمان بود. رضاخان دوبار او را به دیدار آقای مدرس می ‏فرستد.

این را من از خود ایشان شنیدم. حالا  ارتباط من با آقای جهانبانی چگونه پیش آمد؟ من در جوانی اهل ورزش اسکی بودم و او هم رئیس فدراسیون اسکی و کوهنوردی بود. من در یکی از روزهای جمعه‎ای که برای اسکی رفته بودم، با او آشنا شدم. سلام کردم و اسمم را گفتم. به چهره من نگاه کرد و پرسید، «شما با مرحوم آقای مدرس چه نسبتی دارید؟» گفتم، «نوه ‏اش هستم.» زد پشت دستش و افسوس خورد و گفت، «من دوبار از جانب رضاشاه مأمور شدم که پیغام رضاشاه را به ایشان برسانم.» پرسیدم، «پیغام رضاشاه چه بود؟» گفت، «رضاشاه بار اوّل پیغام داده بود که شما بیائید نایب ‏التولیه آستان قدس بشوید. دفعه دوم هم پیغام داده بود که از ایران خارج شوید و بروید عراق. آنجا برای شما محل هست.» آقای مدرس گفتند، « من اگر از این زندان خلاصی پیدا کنم، من حسن هستم و تو هم رضاخان.» حاضر نشدند از   تبعیدگاه بیرون بیایند.

*آیا شما و خانواده، قبل از رفتن رضاشاه از کم و کیف شهادت آقا مطلع شوید یا بعد از شهریور 20 موضوع را فهمیدید؟

نخیر، قبل از شهریور 20 متوجه شدیم. دوستان آقای مدرس اطلاعاتی پیدا  و عین آنها را به ما منتقل کردند. آنها گفتند جهانسوزی با دو نفر از مأمورین شهربانی، آقا را به شهادت رسانده‏اند. یک آقائی هم بود اهل کاشمر به نام آقای احمدی که بعدها در مورد زمین‏هائی که برای مقبره لازم بودند، کمک‏های شایانی کرد. ایشان هم اطلاعاتی را به ما داد و گفت که همه در کاشمر این موضوع را می‎دانند. اهالی کاشمر قبر آقا را علامتگذاری کرده بودند، یعنی فردی که در آن منزل بود، شبانه که جنازه آقا را می‎برند که دفن کنند، آنجا را علامتگذاری می‏کند که خدای نکرده گم نشود. مردم دهات اطراف می‏رفتند سر قبر آقا و فاتحه می‏خواندند و نذر هم می‏بردند. نذر آقا همیشه نان و ماست بود، چون تقریباً قوت غالب ایشان ماست بوده است. ایشان معمولاً وقتی از مجلس بر می‏گشتند منزل، از بقّال سر کوچه‏شان ماستی می‏خریدند و ماوقع مجلس را هم برای او شرح می دادند. یک روز یکی از وکلای مجلس که همراه آقا بود، از آقا می پرسد که‏ چرا این مطالب را برای یک بقّال می‏گویند؟ آقا می‏گویند، « اینها موکلین ما هستند و ما وکیل اینها هستیم. موکل نباید از کارهائی که برایش انجام می دهیم،  اطلاع پیدا کند؟ من این حرف‏ها را به ایشان می‏گویم، ایشان هم به بقیه می‏گوید و مردم مطلع می‏شوند که مدرس در مجلس برایشان چه کرده است».

*بعد از شهریور 20 و فرار رضاخان، نوعی خودآگاهی در میان مردم به وجود آمد و چهره‏های اصیل گذشته دوباره مطرح شدند. شهید مدرس از آن جمله بودند و دادگاهی هم برگزار شد. قطعاً از آن دوران خاطراتی دارید.

این دادگاه در سال 1322 برگزار شد. من شخصاً حضور نداشتم. در آن موقع هشت نه سال داشتم. ما تا سال 1320 و 21 در همان خانه قدیم که آقا در آن سکونت داشتند، بودیم. بعد از 21 تغییر منزل دادیم. قدر مسلم اینکه یک نوجوان نه ساله را به این جورجاها راه نمی‌‏دادند، اما پدرم رفتند و ایراداتی را که وارد بودند، گفتند. البته این آگاهی قبل از شهریور 20‌ پدید آمده بود، ولی مردم موقعیتی پیدا نکرده بودند که این را بروز بدهند. شما اگر به بعد از زمان شهریور 20 برگردید، می‌‏بینید که در شهرهای مختلف ایران، مردم به شدت با خارجی‏هائی که ایران را اشغال کرده بودند، مبارزه می‏‌کنند.من دقیقاً یادم هست که در شهریور 20، ما در همدان بودیم و آمریکائی‏ها وارد همدان شدند. اهالی همدان نه تنها از آنها استقبال نکردند که  دو بار هم کمپ آنها را آتش زدند. آمریکائی‏ها به سربازانشان تأکید کرده بودند که در عصرها و شب‏ها در خیابان‏های شهر نمانند. آنها بسیار با مردم، بد رفتار می‌‏کردند و حرکات ناشایستی را انجام می‌‏دادند.

*پدرتان درباره برگزاری دادگاه و نتیجه آن چه می‏‌گفتند؟

می‏‌گفتند که دادگاه فرمایشی بود و حق‏ مطلب را ادا نکردند و تمام مسائل را سرِهم بندی کردند و واقعیتش هم همین بود. این کار در زمان رضاشاه انجام شده بود و در زمان برگزاری دادگاه هم، پسر رضاخان، شاه بود. فقط در صدد این بودند که تا حدّی جلب قلوب بکنند. در مقاطع دیگری هم سعی  ‏شد جلب قلوب بشود. حتی در زمان صدارت قوام ‏السلطنه از مرحوم پدر خواسته شد که وزارت بهداری را قبول کنند و رابط کار هم آقای سید جلال ‏الدین تهرانی بود که در دوران پیش از انقلاب، رئیس شورای سلطنت شد. ایشان در زمان قوام ‏السلطنه، نائب ‏التولیه آستان قدس و در عین حال وزیر مشاور هم بود. چون ایشان با پدرم دوست بود و از ایشان شناخت دقیق داشت، این پیشنهاد را عنوان کرد. جواب مرحوم پدر خیلی جالب بود. من حضور داشتم و این پاسخ را شنیدم. پدرگفتند، « شما که می‏‌دانید ما عادت نداریم دستمان را روی هم بگذاریم و بایستیم. از لطف شما متشکرم، ولی جواب من منفی است.» وزارت را نپذیرفتند و دکتر اقبال وزیر بهداری شد.

*از بازیابی قبر شهید مدرس چه خاطراتی دارید؟

حکومت وقت دلش می‏‌خواست این کار انجام شود. در زمان وکالت دکتر مصدق و جبهه ملی تلاش ها زیادتر شدند. در آن مقطع یک سالگرد در مدرسه عالی سپهسالار (مطهری فعلی) گرفته شد.  دقیقاً یادم هست، چون به اتفاق پدرم در آن مجلس شرکت کردیم. از دربار هم آمده بودند. فکر می‏کنم شاهپور غلامرضا آمده بود و وزیر دربار و چند نفر دیگر هم بودند. به هر حال در مورد قبر آقا، اهالی علامتگذاری کرده بودند و شب‏های چهارشنبه سر قبر ایشان می‏‌رفتند.

اهالی کاشمر قبر آقا را علامتگذاری کرده بودند، یعنی فردی که در آن منزل بود، شبانه که جنازه آقا را می‎برند که دفن کنند، آنجا را علامتگذاری می‏کند که خدای نکرده گم نشود. مردم دهات اطراف می‏رفتند سر قبر آقا و فاتحه می‏خواندند و نذر هم می‏بردند. نذر آقا همیشه نان و ماست بود، چون تقریباً قوت غالب ایشان ماست بوده است. ایشان معمولاً وقتی از مجلس بر می‏گشتند منزل، از بقّال سر کوچه‏شان ماستی می‏خریدند و ماوقع مجلس را هم برای او شرح می دادند.

 

*چرا شب‏های چهارشنبه؟

سنتّی شده بود. همان طور که گفتم، می‏‌رفتند و نان و ماست می‏‌بردند و فاتحه‏‌ای می‏‌خواندند و نان و ماست را تقسیم می‏‌کردند و می‌‏رفتند تا اینکه به تدریج برای قبر اولیه یک حائل ساختند که در عکس‏های قدیمی مقبره هست. این عکس ها حدود 200 تا هستند که در مقاطع مختلف از مقبره عکس گرفته شده است. من اخیراً آنها را به مرکز اسناد واگذار کرده‌ام.

*پدرتان از اولین برخوردی که مردم کاشمر با ایشان به عنوان پسر شهید مدرس داشتند، چه خاطراتی را نقل می‏کردند؟

عرض می‏‌کردم که در دوره شاه و دوره جبهه ملی، ختمی در مسجد سپهسالار گرفتند که من و پدرم هم شرکت کردیم. سخنرانی که برای این ختم تعیین شده بود، شمس قنات‎آبادی بود. او هم معلّم بود، هم سید بود، هم وکیل مجلس هم بود، جزو طرفداران آقای مصدق هم بود، ولی از نظر شخصیتی صلاحیت نداشت در چنین مجلسی سخنرانی کند، در نتیجه وقتی پدرم شمس قنات‏ آبادی را دیدند، به من گفتند برگردیم و در مجلس شرکت نکردند و بعد هم از آقای حائری‏زاده گلایه کردند. آقای حائری‏زاده هم گفتند که قضیه از دست ما خارج بود، مضافاً بر اینکه او هم روحانی است و هم وکیل مجلس است و هم عضو جبهه ملی.‏  

*ظاهراً آیت‏الله کاشانی و جبهه ملی برای برگزاری این مراسم اعلامیه داده بودند.

بله ایشان هم برای انجام این مراسم اعلامیه‏ داده بودند. حکومت به هر حال درصدد جلب قلوب ما بود و کمک کرد که مقبره ساخته شود. مردم محل هم بسیار کمک کردند.

*آیا از این کمک‎ها خاطراتی دارید؟

بله، افراد آمدند و زمین‏ هایشان را هدیه کردند و پولی نگرفتند و یا بسیار نازل گرفتند. مرحوم عمویم به دلیل خوابی که از آقا دیده بودند، زندگی‏‌شان را در اصفهان رها کردند و رفتند و در کاشمر مستقر شدند و دوازده سال در آنجا ماندند و برنگشتند تا این کار را انجام دادند و یک اتاق مسقف روی قبر ساختند و برای قبر سنگی تهیه شد. سنگ بسیار مناسبی هم بود که در روی آن شجره‏ نامه آقا حک شده بود. در اطراف مقبره هم اتاق‏هائی ساخته شدند و مردم می‏آمدند و در آن اتاق‏ها می‏‌ماندند و نذر و نیازی می‏‌کردند و می‏رفتند. همه مردم معتقد بودند و می گفتند ما هر چه از آقا خواستیم، گرفته‌‏ایم.

*تا اینجا خاطرات شخصی شما را شنیدیم. اینک کمی هم بپردازیم به خاطراتی که باواسطه از پدرتان شنیده اید. مشهور است که شهید مدرس به فرزندانشان توصیه کرده بودند که یا طبیب شوند یا معلّم. این حرف تا چه حدّ صحت دارد؟

خیر. آقای مدرس علاقه‏‌شان این بود و مخصوصاً به پدرم تأکید داشتند که ایشان روحانی بشوند. چون پدرم دروس اولیه را نزد خود آقا خوانده و مخصوصاً اسفار ملاصدرا را نزد ایشان یاد گرفته و بسیار هم این درس را خوب آموخته بودند. مرحوم پدر در این باب استعداد بسیار خوبی داشتند و آقا مصر بودند که ایشان روحانی بشوند تا اینکه پدرم برای خواندن طب خدمت ایشان می‏روند و کسب اجازه می‌کنند. آقای مدرس به پدرم تأکید می‌کنند که، «سید عبدالباقی! طبابت درس نیست، علم نیست. علم، فقه و اصول و منطق است و شما بهتر است از این طریق به مردم کمک کنید.» پدرم در جواب آقا می‌گویند، «آقا! با طبابت هم می‌شود به مردم کمک کرد.»‌ آقای مدرس در جواب می‌گویند، «به شرطی که مزد نخواهید.‌» پدر به آقای مدرس قول می‌دهند که از دست مردم مزدی نگیرند و من هرگز به یاد ندارم که ابوی از کسی بابت معالجه، چیزی گرفته باشند.

آقای مدرس علاقه‏ شان این بود و مخصوصاً به پدرم تأکید داشتند که ایشان روحانی بشوند. چون پدرم دروس اولیه را نزد خود آقا خوانده و مخصوصاً اسفار ملاصدرا را نزد ایشان یاد گرفته و بسیار هم این درس را خوب آموخته بودند. تا اینکه پدرم برای خواندن طب خدمت ایشان می‏روند و کسب اجازه می‌کنند. آقای مدرس در جواب می‌گویند، «به شرطی که مزد نخواهید.‌»

 

*زندگی‌شان چگونه اداره می‌شد؟

ایشان کارمند وزارت بهداری بودند و با همان حقوق امرار معاش می‌کردند. من بچه بودم و در کردستان بودیم که فردی آمد خدمت مرحوم پدر نسخه و دارو دادند. بیمار موقعی که می‌خواست برود، یادم هست که پنج تومان گذاشت روی میز و رفت. من این پول را برداشتم و رفتم و با بخشی از آن برای خودم چیزی خریدم. بعد پدرم مرا تنبیه کردند و گفتند، « حق نداری به پولی که می‌بینی دست بزنی.» بقیه پول را هم از من گرفتند و بعد هم پنج تومان دادند به مستخدم منزل و گفتند ببر بده دمِ در خانة فلانی. بارها از خانه ثروتمندان که بیمار پدرم بودند، برای ایشان هدیه می‌آوردند و ایشان آن را عیناً بر می‌گرداندند و ما هم فلسفه این کارشان را نمی‌دانستیم. هر موقع هم که می‌پرسیدیم، « چرا این کار را می‌کنید؟این طور که برای شما چیزی نمی ماند.» می‌‌گفتند، «خودتان بزرگ شوید، کار کنید و پول در بیاورید.»‌ یک ساعت قبل از فوتشان به ما گفتند، « من وقتی می‌خواستم طب بخوانم، به آقا قول دادم از بابت معالجه مردم چیزی نگیرم.» تا آن زمان به ما چیزی نگفته بودند. ایشان در حال نزع بودند. من ایشان را بوسیدم و این حرف را از زبانشان شنیدم.

*از سیاسیون و پزشکان وقت چه کسانی به پدرتان نزدیک بودند و از آنها چه خاطراتی دارید؟     

رابطه آقاجان با همکارانشان، هم دوستانه بود، هم جدّی. یکی از همکاران بسیار نزدیک ایشان که بعد از پدرم فوت شدند، آقای دکتر احمد بهادران بودند. ایشان اصالتاً اهل اصفهان و دکتر جراح بودند و با پدرم همکار و دوست بودند و معاشرت خانوادگی داشتیم. بارها و بارها به ما تأکید می‌کردند که قدر پدرتان را بدانید. ایشان در قالب خودش، یک مدرس است. مرحوم پدر بسیار مرد شریف و والائی بودند و من جز حسن خلق و نصایح پندآموز در تمام سال‌های عمرم چیزی را از ایشان ندیدم.   بعدها، ولی دیر فهمیدم که چه گوهری را در اختیار داشتم و چقدر می‌توانستم از وجود ایشان، بیشتر استفاده کنم. از ایشان یادگاری‌هائی دارم. یکی اینکه به من یاد دادند که چگونه زندگی کنم و دستورالعملی را به خط خودشان برایم نوشتند. ایشان از هیچ کس، حتی از ما هدیه نمی‌پذیرفتند. مثلاً یادم هست یک بار از سفر خارج برگشتم و برایشان سوغات آوردم، ولی نپذیرفتند. قبلاً هم این شعر را برایم خوانده بودند که:

کهن جامة خویش پیراستن              به از جامة عاریت خواستن

ایشان به عناوین مختلف مثل، «این را ببر بده به فلانی، به او بیشتر می‌آید» از زیر بار قبول هدیه سر باز می‌زدند. هرگز یاد ندارم که ایشان هدیه‌ای را پذیرفته باشند، مگر اینکه کسی از دهی، روستائی می‌آمد و مثلاً مقداری میوه می‌آورد که فی‌المجلس خورده می‌شد، و گرنه اینکه هدیه‌ای ماندنی را پذیرفته باشند، من به یاد ندارم. مرحوم پدر سعی می‌کردند اگر کسی گرفتاری دارد، حتماً گرفتاری   او را رفع کنند. از دوستان شهید مدرس کسانی که با ما در ارتباط بودند، آقای حائری‌زاده بودند، آقای شیخ‌الاسلام ملایری بودند، آقای زعیم بودند که با پدر حشر و نشر داشتند. بقیه آقایان بعد از تبعید آقا به تدریج از اطراف ما پراکنده شدند و فاصله گرفتند، چون همه که مثل آقای مدرس حاضر نبودند همه چیزشان را در این وادی از دست بدهند.

*محمدتقی بهار چطور؟ ارتباطتان محفوظ ماند؟

منزل آقای بهار به منزل ما نزدیک بود و ایشان به منزل ما می‌آمدند. آقای بهار آدم بسیار خوبی بودند. شاعر و معتدل بودند. بعدها هم در زمان محمدرضا شاه شغل گرفتند. گاهی می‌آمدند خانه ما. آدم بدی نبودند. اصولاً آدم بی‌آزاری بودند، ولی از نظر سیاسی توانائی زیادی نداشتند.

*شاید تذبذبی هم که پیدا کرد به همین دلیل بود.

بعید نیست.

*پدرتان از تقی‌زاده چیزی نمی‌گفتند؟

تقی‌زاده را همه فراماسون و ساخته و پرداخته دولت انگلیس می‌دانستند. البته خیلی سیّاس بود، یعنی می‌توانست در هر لباسی در بیاید؛ کما اینکه ابتدا در کسوت روحانیت بود و بعدها پاپیون زد و اسموکینگ پوشید. اندیشه و عمل او هم سیری شبیه به لباسش داشت.

*با توجه به اینکه پدر شما همواره همراه شهید مدرس بودند، چه خاطراتی از رفتارهای سیاسی ایشان نقل می‌کردند؟

بله، مرحوم پدر همیشه و همه جا همراه آقای مدرس بودند و همیشه هم افرادی که می‌آمدند مرحوم  مدرس را ببینند، مرحوم پدر عمدتاً حضور داشتند. اتاقشان هم رو به ‌روی اتاق آقای مدرس بود. یک وقت هم از آقای مدرس گلایه کرده بودند که اینهائی که پیش شما می‌آیند، خیلی بلند صحبت می‌کنند و من نمی‌توانم درس بخوانم. آقا می‌گویند، «طلبه باید جوری درس بخواند که صدای کسی را نشنود.»‌ آقای مدرس بسیار سیاستمدار جالبی بودند. به عکس‌های آقای مدرس   نگاه کنید. در میان آنها یک عکس ویژه می‌بینید. ایشان وسط اتاق نشسته‌اند و کنار دستشان قوری و سماور هست. هیچ کس توجه نکرده که آقا چرا وسط اتاق نشسته‌اند.  دلیلش این است که افرادی که می‌آمدند، در اطراف اتاق می نشستند و طبیعتاً نمی توانستند نزدیک ایشان بنشینند که بعد که می‌روند بیرون، بگویند من پهلوی دست آقا نشستم و نتواند از این موضوع سوء استفاده کند. این روش آقا مطایبه‌آمیز هم هست. از جمله اینکه یکی از تجّار بازار، با اصرار، آقا را به منزلش دعوت می‌کند. آقای مدرس ابتدا قبول نمی‌کنند. آن تاجر به قدری اصرار می‌کند که آقا به ناچار قبول می‌کنند. موقعی که آقا حرکت می‌کنند، می‌بینند که او پسرش را به استقبال فرستاده که همراه آقا به منزلشان برود. آقا می‌گویند، «برو، من خودم می‌آیم.» پسر می‌گوید، «نه! به من گفته‌اند که باید همراه شما بیایم.» آقا می‌گویند، «به تو گفتم برو منزلتان.»‌ پسرک اصرار می‌کند. بالاخره آقا می‌گویند، «پدر تو می‌خواهد یک ناهار به ما بدهد، تصمیم گرفته همه جا جار بزند که به مدرس ناهار دادیم. برو، نایست.» پسرک بر می‌گردد و به پدرش می‌گوید که آقای مدرس اجازه نداده که او همراهش بیاید. آن تاجر می‌گوید، «عجب آدم سیاستمداری است. دست انسان را پیشاپیش می‌خواند.» از این نکات در زندگی آقای مدرس فراوان است.

*در مورد سلوک فردی و سیاسی شهید مدرس از پدرتان چه خاطراتی را شنیده‌اید؟

شبی نشسته بودیم. پدرمان نقل کردند که در دوره دبیرستان بودم و رفتم و یک تخت چوبی و چندتا چوب رختی خریدم. آقا دیدند و گفتند، « تختی که خریدی، خوب است، چون روی زمین نمی‌خوابی که مرطوب است و مریض می‌شوی. چوب رختی‌ها را برای چه خریده‌ای؟»گفتم،  «می‌خواهم لباس‌هایم را به آنها آویزان کنم که چروک نشوند.» آقا می‌گویند، «لباست را بگذار زیر تشک، صاف می‌ماند و چوب رختی و میخ هم لازم نیست.» من هم دیگر چیزی نگفتم و چوب رخت‌ها را هم گذاشتم کنار. »

گمانم دوره چهاردهم مجلس بود که آقای حائری‌زاده و آقای مکی آمدند و به مرحوم پدر پیشنهاد کردند که جائی را به نام «کلوپ مدرس»‌ باز کنیم. قرار بود بخش‌‌های ادبی و شعرخوانی و امثال اینها را راه بیندازند. سر خیابان شاه‌آباد یک ساختمان دو طبقه بود که گرفتند و میز و صندلی چیدند و شد کلوپ مدرس. بعد هم کلاس درس شد.آقای دکتر علی مدرسی هم آنجا بودند. دیگران هم بودند. برای مردم جلسات نطق و سخنرانی می گذاشتند‌‌ تا یک روز جمع شدند که خط‌‌مشی آتی کلوپ را مشخص کنند. وقتی قرار شد وارد جریانات انتخاب وکیل و این جور کارها بشوند، مرحوم پدر بلند شدند و گفتند، « شما اینجا هر کاری دلتان می‌خواهد می‌توانید بکنید، ولی باید اسم مدرس را بردارید.»‌ در نتیجه، این کلوپ بسته شد تا سوءاستفاده سیاسی از نام مدرس نشود.

*از قول پدر شما، در مورد سلامتی بالای شهید مدرس حتی در دوره تبعید ، نکاتی را ذکر می‌‌کنند. در این مورد چه خاطراتی دارید؟

آقا در نامه‌هائی که برای مرحوم پدر می‌نوشتند، چیزی نمی‌گفتند که دیگران نگران شوند، ولی چون مرحوم پدر رفتند و از نزدیک ایشان را دیدند، این مطالب قاعدتاً باید صحیح باشند. یکی از نامه‌هائی که به مرکز اسناد داده شد، نامه‌ای است که مرحوم پدر به آقا و ایشان هم در کنار نامه جواب نوشته بودند. این نکته دقیقی است که آقا در دوران تبعید جواب نامه‌‌ها را در حاشیه نامه‌ها می‌نوشتند. دلیلش این بود که نمی‌خواستند خط نزدیکانشان نزد ایشان بماند که احیاناً در عزم و تصمیمات ایشان فتوری به وجود  نیاید.در نامه‌ها هم هرگز از وضع خودشان شکایت نمی‌کردند و بسیار قرص و محکم بودند. در آن نامه هم هست که، « ناراحتی‌های سینه من الحمدالله برطرف شده.» آقا یک مقداری ناراحتی سینه داشتند، چون قبلاً گاهی قلیان می‌کشیدند. سپس ادامه می‌دهند، «طبیبم خدا و دوایم آفتاب است و الحمدالله کاملاً خوب و سرحال هستم.»‌ در بقیه نامه‌ها هم کمترین شکایت و گلایه‌ای نیست. این مسئله هم چندین دلیل دارد. اول اینکه قدر مسلم تمام نامه‌ها خوانده می‌شدند. آقا با این استحکام نامه‌ می‌نویسند تا نشان بدهند که تزلزلی در ایشان نیست؛ مضافاً بر اینکه آقا نمی‌خواستند نزدیکان و آشنایان ایشان نگران شوند. ببینید چه بی‌انصافی از این بیشتر که فردی را  نه سال در اتاقی نگه دارند و به نزدیکانش فقط یک بار اجازه ملاقات بدهند. یک بار مرحوم پدر به ملاقات ایشان رفتند و یک بار هم آقای دکتر حسین مدرسی.

*شهید مدرس به زیرکی و مطایبه بسیار معروف هستند. از این ویژگی خاطراتی را از قول مرحوم پدرتان نقل کنید.

یک روز رضاخان در مجلس آقا را می‌بیند و با شوخی دست به جیب آقا می‌زند و می‌گوید، « جیب شما خیلی بزرگ است.» آقا می‌گویند، «بله. جیب من خیلی بزرگ است، اما ته دارد. این جیب شماست که ته ندارد.»؛ یعنی هر چه در آن بریزند، پُر نمی‌شود. از این نوع مطایبات فراوان دارند. یک بار از اصفهان با عده‌ای به شهرضا می‌رفتند. آن روزها با استر و قاطر و اسب به سفر می‌رفتند. در بین اصفهان و شهرضا گردنه‌ای است به نام لا شتر. در زبان محلّی، «لا» یعنی پس زدن. این گردنه به قدری بد بود که شتر که آن قدر راحت راه می رود و بسیار صبور است، در آن جا پس می‌زد. در بین راه دزدها می‌آیند و قافله را لخت می‌کنند و به آقای مدرس که روحانی هستند، کاری ندارند و به ایشان احترام می‌گذارند. آقای مدرس رو می‌کنند به اینها و می‌گویند، «شغلتان دزدی است، اشکالی ندارد، ولی چرا نمازتان را نمی‌خوانید؟ آفتاب دارد غروب می‌کند.» دزدها در می‌مانند که به این آقای روحانی چه بگویند. مجبور می‌شوند بروند نمازشان را بخوانند. بارها را هم بار الاغ‌ها کرده و آماده نگه داشته بودند. آنها که می روند نماز بخوانند؛ اینها الاغ‌ها را بر می‌دارند و می‌روند. دزدها وقتی بر می‌گردند، می بینند که نه از کالاها خبری هست و نه از اسب های خودشان و نمی توانند پای پیاده   خودشان را به اینها برسانند. خلاصه مرحوم مدرس به این ترتیب، مال‌التجاره را نجات می‌دهند. از این موارد در زندگی‌ ایشان زیاد است. پدرم موضوعی را که خیلی هم معروف است، بارها تعریف می‌‌کردند و آن هم اینکه در مجلس لایحه ای مطرح می شود و تعداد مخالفین و موافقین مساوی بوده است. آقای مدرس سعی می‌کنند جریان طولانی شود تا رای گیری به وقت اذان ظهر بیفتد. آقای مدرس در این موقع تدبیری به خرج می‌دهند. کسی که کنار دست آقای مدرس نشسته بود، جزو موافقین بود. آن فرد خیلی هم مدّعی دینداری‌ بود. آقا به او می‌گویند، «مؤمن! اذان داده‌اند. برویم با هم نماز بخوانیم. من در خدمت شما هستم.»‌ با هم می‌آیند از مجلس بیرون. طرف می‌بیند آقای مدرس که همراهش باشند، در وضع رأی‌ها تغییری ایجاد نمی شود. مجلس سابق حوضخانه‌ای داشت. می‌روند به حوضخانه. وضو می گیرند و وقتی به نماز می ایستند، آقای مدرس بیرون می آیند و چفت در را می‌اندازند و بر می‌‌گردند به مجلس. رأی‌گیری انجام می‌شود. آقا می‌روند در را باز می‌‌کنند و به آن فرد می‌گویند،« مومن! حالا چه وقت نماز خواندن بود؟» این یکی از شاهکارهای خاص آقای مدرس بود. این را که می‌خواهم بگویم، شخصاً از آقای حائری‌زاده یزدی شنیده‌ام. آقای مدرس ضمن اینکه در مدرسه سپهسالار تدریس هم می‌کردند؛ متولی آنجا هم بودند. ایشان سعی می‌‌‌کنند مدرسه را تعمیر و مغازه‌ها و موقوفاتش را احیا کنند و از اصفهان چند کاشیکار درجه یک می‌آورند. استاد کاشیکار به آقای مدرس می‌گوید، « اجازه بدهید وقتی کاشیکاری تمام شد، ما در کنارش بنویسیم این کار در زمان تولیت آقای مدرس انجام شد.» آقای مدرس به استاد تشر می‌زنند و می‌گویند، « من کاری نکرده‌ام. اینجا با پول سپهسالار ساخته شده و  موقوفاتش مال اوست و باید به اسم او باشد.» و این شعر را هم می‌‌‌خوانند:‌

نام نیک رفتگان ضایع مکن        تا بماند نام نیکت برقرار

*و اجازه نمی‌دهند که او این کار را بکند.

مردم ما قبل از امام، مرحوم مدرس را به عنوان نماد تلفیق دین و سیاست می‌شنا ختند؛ اما در سال‌های اخیر عده‌ای سعی می‌کنند این شبهه را به وجود بیاورند که او دین را جدا از سیاست جدا می‌دانست. در این مورد از مرحوم پدرتان چه چیزهائی شنیده‌اید و اساساً تحلیل خودتان از این موضوع چیست؟

اگر مردم سرگذشت کابینه مهاجرت را دقیقاً مطالعه کنند، مشاهده خواهند کرد که در رفتار مدرس دین از سیاست جدا نشده است، وگرنه ایشان اساساً عضو کابینه مهاجرت نمی‌شدند؛ در حالی که    عضو کابینه مهاجرت و وزیر عدلیه و فوائد عامه آن می‌شوند و از آنجا به ترکیه مهاجرت می‌کنند. صحبت‌هائی که ایشان با نخست‌وزیر، با وزیر جنگ و با خلیفه آنها می‌‌کنند؛ همه نشان می‌دهد که دین و سیاست در نگاه ایشان قرین هستند. هنگامی که خلیفه می گوید،« بهتر است لباس ارتش ما و شما یکی شوند.»، آقای مدرس می‌گویند، « لباس مسئله‌ای نیست. ما همه مسلمانیم و باید قلب و اعتقادمان یکی شود.» و یا وقتی که آقای مدرس می‌گویند، « هر کس به سر حدّات ما حمله کند، او را می‌زنیم، اگر مسلمان بود، دفننش می‌کنیم ، نبود، نمی‌کنیم.» همین نشان می‌دهد که در نظر ایشان دین از سیاست جدا نیست. مگر ایشان روحانی نبودند؟ به چه دلیل پذیرفتند به مجلس بیایند و اینگونه در باره مسائل کلان کشور اظهار نظر کنند؟ نفس حضور ایشان به عنوان طراز اول برای این بوده که قوانین مصوّبه مجلس با قوانین اسلام تطبیق کند. مرحوم آقا سیاست را منطبق بر دیانت می‌دانستند نه دیانت را منطبق بر سیاست. ایشان تابع موازنه عدمی بودند، یعنی اعتقاد داشتند که باید همه به حفظ موجودیت و رشد هم کمک کنند.  

*شما به عنوان نوه مدرس از معاریفی که از مرحوم مدرس نزد شما مطالبی را عنوان کرده‌اند، از جمله امام، چه خاطراتی دارید؟‌

اولین باری که در قم خدمت امام رسیدم، داخل اتاق بودم که امام وارد شدند. سال 58 بود. من با ایشان دست دادم. ایشان روی مرا بوسیدند. من نتوانستم دست ایشان را رها کنم و این کارم، کار جالبی نبود. امام بسیار آرام دستشان را کشیدند و گذاشتند روی شانه من. از مرحوم پدر سئوال کردند و گفتند، «خدا مدرس را بیامرزد که آمرزیده است و به ما هم توفیق بدهد که بتوانیم راه ایشان را ادامه بدهیم. بسیار نکته‌ها در سلوک ایشان هست که باید موشکافی شوند»‌.

اولین باری که در قم خدمت امام رسیدم، داخل اتاق بودم که امام وارد شدند. سال 58 بود. من با ایشان دست دادم. ایشان روی مرا بوسیدند. من نتوانستم دست ایشان را رها کنم و این کارم، کار جالبی نبود.

 

*ظاهراً پدرتان هم با امام روابطی داشتند.

پدر آقای رسولی محلاتی با امام بسیار نزدیک و دوست بودند. ایشان امام جماعت مسجد امامزاده قاسم بودند. گمانم در سال 42 آمدند و در آنجا اقامت کردند. آقای رسولی بزرگ، نویسنده بسیار قابلی بودند. منزل ایشان در کنار منزل ما بود. در آن کوچه پنج تا خانه بود. یکی متعلق به آقای بهادر بود که ما هم زمین منزل را از ایشان خریده بودیم. در کنار منزل آقای بهادر، منزل ابوی آقای رسولی بود. رو به ‌روی منزل ما، منزل آقای رسولی و در کنار آن، منزل دامادشان بود. درکنار منزل ما هم خانه کوچکی بود که به برادر تختی تعلق داشت. آقایان هر کدام که کسالتی داشتند، در منزل ما باز بود و می آمدند. مرحوم پدر با ابوی آقای رسولی بسیار نزدیک بودند. ایشان مرد بسیار شریفی بودند. امام موقعی که به امامزاده قاسم تشریف آوردند، آقاجان به دیدارشان رفتند. یک بار هم آقای رسولی کسی را فرستادند که آقا کسالت دارند و آقاجان رفتند به دیدنشان.

*نوه مدرس بودن و زندگی کردن با این عنوان چه حال و هوائی دارد؟

تکلیف آدم را سنگین‌تر می‌کند. ما سعی می‌‌کنیم وارد احساسات مردم نشویم. این دستور پدرمان است. تمام مدّت در کوران‌ها بودیم. اوایل انقلاب آقایان علاقه داشتند که ما در بعضی از کارها مثل وکالت شرکت کنیم. می‌گفتیم راه ما مشخص است. یک راه داریم و آن هم راه مستقیم است و  خط سیاسی مشخصی نداریم و کنار باشیم بهتر است. از میان مردم، کسانی که آقا را می‌شناسند، اظهار محبت و با ما روبوسی می‌کنند و می‌پرسند که چرا شما در فلان جا نیستید؟ می‌گوئیم هر جا باشیم در خدمت شما هستیم. چیزی که بیش از همه برای ما لذت بخش بوده و هست، محبت مردم به مدرس است که گاهی اوقات شامل حال ما هم می شود.

 

 

 

 

  • baghdasht1.blogfa.com

    ______________________

       barrud.rasekhoonblog.com 

    _____________________
        #کاشمر
    #کوهسرخ #کریز

    ___________________

     #خراسان رضوی: 

    احمداسماعیلی کریزی

    _________________________

    " اینستاگرام"

    baghdashtkariz33828
    ____________________

     

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 7 آذر 1396  ] [ 4:19 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

زندگینامه ی شهيد آية الله سيد حسن مدرس   

مجموعه: زندگینامه بزرگان دینی

 
 

سيد حسن مدرس,زندگينامه سيد حسن مدرس

زندگینامه ی شهيد آية الله سيد حسن مدرس رحمت الله علیه(1)
فقيه مجاهد و عالم پرهيزگار آية الله سيد حسن مدرس يكي از چهره‎هاي درخشان تاريخ تشيع بشمار مي‎رود كه زندگي و اخلاق و رفتار و نيز جهت گيري‎هاي سياسي و اجتماعي وي مي‎تواند براي مشتاقان حق و حقيقت نمونه خوبي است. او موقعيت خود راسراسر در راه اعتلاي اسلام نثار نمود و در جهت نشر حقايق اسلامي و دفاع از معارف تشيع مردانه استوار ماند.

همان گونه بود كه مي‎گفت و همانطور گفت كه مي‎بود. سرانجام به موجب آنكه با عزمي راسخ چون كوهي استوار در مقابل ستمگران عصر به مقابله برخاست و سلطه‎گري استعمارگران را افشا نمود جنايتكاران وي را به ربذه خواف تبعيد نمودند و در كنج عُزلت و غريبي اين عالم عامل و فقيه مجاهد را به شهادت رسانيدند.
اين نوشتار اشاره‎اي كوتاه به زندگي ابرمردي است كه بيرق مبارزه را تنها در تنگنا به دوش كشيد و شجاعت تحسين برانگيزش چشم بدانديشان و زمامداران خودسر را خيره ساخت و بيگانگان را به تحيّر واداشت.اگر ما به ذكر نامش مي‎پردازيم و خاطره‎اش را ارج مي‎نهيم بدان علت است كه وي پارسايي پايدار و بزرگواري ثابت قدم بود كه لحظه‎اي با استبداد و استعمار سازش نكرد و در تمامي مدت عمرش ساده زيستن، تواضع، قناعت و به دور بودن از هر گونه رفاه طلبي را شيوه زندگي خويش ساخت و از طريق عبادت و دعا و راز و نياز با خدا، كمالات معنوي را كسب كرد.
ولادت و تحصيلات
شهيد سيد حسن مدرس بر حسب اسناد تاريخي و نسب نامه‎اي كه حضرت آية الله العظمي مرعشي نجفي (ره) تنظيم نموده از سادات طباطبايي زواره است كه نسبش پس از سي و يك پشت به حضرت امام حسن مجتبي ـ عليه السلام ـ مي‎رسد. يكي از طوايفي كه مدرس گل سرسبد آن به شمار مي‎رود طايفه ميرعابدين است اين گروه از سادات در دهكده ييلاقي «سرابه» اقامت داشتند.

سيداسماعيل طباطبائي (پدر شهيد مدرس) كه از اين طايفه محسوب مي‎گشت و در روستاي مزبور به تبليغات ديني و انجام امور شرعي مردم مشغول بود، براي آنكه ارتباط طايفه ميرعابدين را با بستگان زواره‎اي قطع نكند تصميم گرفت از طريق ازدواج پيوند خويشاوندي را تجديد و تقويت كرده، سنت حسنه صله ارحام را احيا كند. بدين علت نامبرده دختر سيد كاظم سالار را كه خديجه نام داشت و از سادات طباطبائي زواره بود به عقد ازدواج خويش درآورد.

ثمره اين پيوند با ميمنت فرزندي بود كه به سال 1278 ق. چون چشمه‎اي پاك در كوير زواره جوشيد. پدر وي را حسن ناميد. همان كسي كه مردمان بعدها از چشمه وجودش جرعه‎هايي نوشيدند. پدرش غالباً در «سرابه» به امور شرعي و فقهي مردم مشغول بود ولي مادر و فرزند در زواره نزد بستگان خويش بسر مي‎بردند تا آنكه حادثه‎اي[1] موجب شد كه پدر فرزندش را كه شش بهار گذرانده بود در سال 1293 به قمشه نزد جدش ميرعبدالباقي ببرد و محله فضل آباد اين شهر را به عنوان محل سكونت خويش برگزيند. اين در حالي بود كه مير عبدالباقي قبلاً از زواره به قمشه مهاجرت كرده و در اين شهر به فعاليتهاي علمي و تبليغي مشغول بود.[2]
سيد عبدالباقي بيشترين نقش را در تعليم سيد حسن ايفا نمود و او را در مسير علم و تقوا هدايت كرد و به هنگام مرگ در ضمن وصيت نامه‎اي سيد حسن را بر ادامه تحصيل علوم ديني تشويق و سفارش نمود زماني كه سيد عبدالباقي دارفاني را وداع گفت مدرس چهارده ساله بود.[3] وي در سال 1298 ق. به منظورادامه تحصيل علوم ديني رهسپار اصفهان گرديد و به مدت 13 سال در حوزه علميه اين شهر محضر بيش از سي استاد را درك كرد.[4] ابتدا به خواندن جامع المقدمات در علم صرف و نحو مشغول گشت و مقدمات ادبيات عرب و منطق و بيان را نزد اساتيدي چون ميرزا عبدالعلي هرندي آموخت.

در محضر آخوند ملامحمدكاشي كتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانين و فصول را در علم اصول تحصيل نمود. يكي از اساتيدي كه دانش حكمت و عرفان و فلسفه را به مدرس آموخت حكيم نامدار ميرزا جهانگير خان قشقايي است.[5]
مدرس در طول اين مدت در حضور آيات عظام سيدمحمدباقر درچه‎اي و شيخ مرتضي ريزي و ديگر اساتيد در فقه و اصول به درجه اجتهاد رسيد و در اصول آنچنان مهارتي يافت كه توانست تقريرات مرحوم ريزي را كه حاوي ده هزار سطر بود، بنگارد. شهيد مدرس چكيده زندگينامه تحصيلي خود را در حوزه علميه اصفهان در مقدمه شرح رسائل كه به زبان عربي نگاشته، آورده است.

وي پس از اتمام تحصيلات در اصفهان در شعبان 1311 ق. وارد نجف اشرف شد و پس از زيارت بارگاه مقدس نخستين فروغ امامت و تشرف به حضور آية الله ميرزاي شيرازي در مدرسه منسوب به صدر سكونت اختيار نمود و با عارف نامدار حاج آقا شيخ حسنعلي اصفهاني هم حجره گرديد.

مدرس در اين شهر از جلسه درس آيات عظام سيد محمد فشاركي و شريعت اصفهاني بهره برد و با سيد ابوالحسن اصفهاني، سيد محمد صادق طباطبائي و شيخ عبدالكريم حائري، سيد هبة الدين شهرستاني و سيد مصطفي كاشاني ارتباط داشت و مباحثه‎هاي دروس خارج را با آية الله حاج سيد ابوالحسن و آية الله حاج سيد علي كازروني انجام مي‎داد.

سيد حسن مدرس,زندگينامه سيد حسن مدرس

مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهاي پنجشنبه و جمعه هر هفته به كار مي‎پرداخت و درآمد آن را در پنج روز ديگر صرف زندگي خود مي‎نمود. پس از هفت سال اقامت در نجف و تأييد مقام اجتهاد او از سوي علماي اين شهر به سال 1318 ق. (در چهل سالگي) از راه ناصريه به اهواز و منطقه چهارمحال و بختياري راهي اصفهان گرديد.
دوران تدريس
مدرس پس از بازگشت از نجف و اقامت كوتاه در قمشه خصوصاً روستاي اسفه و ديدار با فاميل و بستگان، قمشه را به قصد اقامت در اصفهان ترك و در اين شهر اقامت نمود. وي صبحها در مدرسه جدة كوچك (مدرسه شهيد مدرس) درس فقه و اصول و عصرها در مدرسه جدة بزرگ درس منطق و شرح منظومه مي‎گفت و در روزهاي پنجشنبه طلاب را با چشمه‎هاي زلال حكمت نهج‎البلاغه آشنا مي‎نمود. تسلط وي به هنگام تدريس در حدّي بود كه از اين زمان به «مدرس» مشهور گشت.

وي همراه با تدريس با حربة‌ منطق و استدلال با عوامل ظلم و اجحاف به مرم به ستيز برخاست و با اعمال و رفتار زورمداران مخالفت كرد.
زماني پس از شكست كامل قواي دولت در درگيري با نيروهاي مردمي، اداره امور شهر اصفهان به انجمن ولايتي سپرده شد. صمصام السلطنه كه به عنوان فرمانده نيروهاي مسلح عشاير بختياري نقش مهمي در ماجراي مشروطيت داشت در رأس حكومت اصفهان قرار گرفت و در بدو امر مخارج قوا و خساراتي را كه در جنگ با استبداد قاجاريه به ايشان وارد آورده بود به عنوان غرامت از مردم اصفهان آنهم با ضربات شلاق طلب نمود. مدرس كه در جلسه انجمن ولايتي اصفهان حضور داشت و نيابت رياست آن را عهده دار بود با شنيدن اين خبر بشدت ناراحت شد و گفت حاكم چنين حقي را ندارد و اگر شلاق زدن حدّ شرعي است پس در صلاحيت مجتهد مي‎باشد و آنها (حاكمان قاجار) ديروز به نام استبداد و اينها امروز به نام مشروطه مردم را كتك مي‎زنند.
صمصام السلطنه با مشاهده اين وضع دستور توقيف و تبعيد مدرس مبارزه را صادر كرد امّا وقتي ماجراي تبعيد اين فقيه به گوش مردم اصفهان رسيد كسب و كار خود را تعطيل و به دنبال مدرس حركت كردند. اين وضع كارگزاران صمصام را بشدت نگران كرد و خشم مردم، حاكم اصفهان را ناگزير به تسليم نمود و با اجبار و از روي ناچاري در اخذ ماليات و ديگر رفتارهاي خود تجديد نظر كرد و مدرس هم در ميان فريادهاي پرخروش مردم كه مي‎گفتند «زنده باد مدرس»، به اصفهان بازگشت.
مدرس در ايام تدريس به وضع طلاب و مدارس علميه و موقوفات آنها رسيدگي مي‎كرد و متوليان را تحت فشار قرار مي‎داد تا در آمد موقوفات را به مصرف طلاب برسانند. تسليم ناپذيري او در مقابل كارهاي خلاف و امور غير منطقي برگروهي سودجود و فرصت طلب ناگوار آمد و تصميم بر ترور او گرفتند. امّا با شجاعت مدرس و رفتار شگفت‎انگيز او اين ترور نافرجام ماند و افراد مذكور در اجراي نقش مكارانة خودناكام ماندند.[6]
آية الله شهيد سيد حسن مدرس در سنين جواني به مقام رفيع اجتهاد رسيد و از لحاظ علمي و فقهي مجتهدي جامع الشرائط، صاحب فتوا و شايسته تقليد بود و هر چند حاضر به چاپ رساله علميه خود نشد، در فقه و اصول و ساير علوم ديني آثاري مفصل و عميق از خود به يادگار نهاد و آية الله العظمي مرعشي نجفي (ره) تأليفات فقهي او را ستوده و افزوده است كه: از مدرس اجازه نقل حديث داشته است.[7]
آية الله حاج سيد محمدرضا بهاء‎الديني در مصاحبه اي اظهار داشته است مرحوم مدرس يك رجل علمي و ديني و سياسي بود و اين گونه فردي مهمتر از رجل علمي و ديني است. زيرا اين مظهر ولايت است كه اگر ولايت و سياست مسلمين نباشد ديگر فروع اسلامي تحقق كامل نمي‎يابد.[8]
مدرس با ورود به تهران در اولين فرصت درس خود را در ايوان زير ساعت در مدرسه سپهسالار (شهيد مطهري كنوني) آغاز نمود و تأكيد كرد كه كار اصلي من تدريس است و سياست كا ر دوم من است.[9] وي در 27 تير ماه 1304 ش. كه عهده‎دار توليت اين مدرسه گشت براي اينكه طلاب علوم ديني از اوقات خود استفاده بيشتري نموده، و با جديت افزونتري به كار درس و مباحثه بپردازند براي اولين بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به منظور حسن اداره اين مدرسه، نظام نامه‎اي تدوين كرد و امور تحصيلي طلاب را مورد رسيدگي قرار داد و براي احيا و آباداني روستاها و مغازه‎هاي موقوفه مدرسه زحمات زيادي را تحمل كرد.
عصرهاي پنجشنبه اغلب در گرماي شديد تابستان به روستاي اطراف ورامين رفته و خود قناتهاي روستاهاي اين منطقه را مورد بازديد قرار مي‎داد و گاه به داخل چاهها مي‎رفت و در تعمير آنها همكاري مي‎كرد و از اينكه با چرخ از چاه گل بكشد هيچ ابايي نداشت. 10
در اين مدرسه شخصيتهايي چون آية الله حاج ميرزا ابوالحسن شعراني، آية الله سيد مرتضي پسنديده (برادر بزرگتر حضرت امام)، شيخ محمد علي لواساني و... تربيت شدند.11

-------------------------------------

پی نوشت:
[1] . در اين مورد نگاه كنيد به مقاله طفوليت مدرس، به قلم محيط طباطبائي، مجله محيط، شماره دوم، سال اول، مهر 1321.
[2] . مدرس مجاهدي شكست ناپذير، عبدالعلي باقي، ص 26.
[3] . اعيان الشيعه، سيدمحسن امين، ج 5، ص 21.
[4] . همان مأخذ.
[5] . مدرس مجاهدي شكست ناپذير، ص 160 و 161.
[6] . مدرس، بنياد تاريخ انقلاب اسلامي، ج اول، ص 29 و 213، مدرس شهيد نابغه ملي ايران، دكتر علي مدرسي، ص 45 و 47؛ مدرس مجاهدي شكست ناپذير، ص 130.
[7] . مدرس قهرماني آزادي، حسين مكي، ج 2، به نقل از يادنامه مدرس، ص 129.
[8] . مجله حوزه، سال سوم، شماره مسلسل 16، ص 42.
[9] . يادنامه شهيد مدرس، ص 74.
10مدرس مجاهدي شكست ناپدير، ص 33.
11 مقاله شخصيت علمي و فقهي مدرس، ابوالفضل شكوري (مندرج در كتاب مدرس، ج 2).
منبع: andisheqom.com



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

  • baghdasht1.blogfa.com

    ______________________

       barrud.rasekhoonblog.com 

    _____________________
        #کاشمر
    #کوهسرخ #کریز

    ___________________

     #خراسان رضوی: 

    احمداسماعیلی کریزی

    _________________________

    " اینستاگرام"

    baghdashtkariz33828
    ____________________

     

 

 

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 7 آذر 1396  ] [ 4:17 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

خاطراتی از شهید مدرس؛ آدم انتخاب کنید

در ادامه خاطراتی از شهید مدرس، نماینده مجلس دوره رضاخان، را میخوانید

آدم انتخاب کنید

 

یك روز وقتی كه مدرس از مجلس به خانه بازگشت، عده‌ای از مردم به منزل مدرس ریخته و با سر و صدای زیاد گفتند: آقا! این چه لایحه‌ای بود كه امروز تصویب شد؟ مصلحت است.

مدرس پاسخ داد: اگر بیست رأس اسب و الاغ و یك آدم را در مجلسی جمع كنند و از آنها بپرسند كه ناهار چه می خورید، جواب چه می‌دهند؟

همه گفتند: جو.

مدرس گفت: آن یك نفر هم ناچار است سكوت كند. این وكلایی كه شما انتخاب كرده‌اید، شعورشان همین است. بروید آدم انتخاب كنید.

 

هر سخن جایی دارد

یكی از نمایندگان روحانی پشت تریبون مجلس مشغول نطق بود و بی مناسبت به بیان مسائل مذهبی و روضه خوانی می پردازد. مدرس سخن او را قطع می كند و می‌گوید:

مؤمن! سپهسالار دو ساختمان چسبیده به هم ساخته. یكی این مجلس و یكی هم مسجد و مدرسه. شما اشتباه آمدید. باید به ساختمان بغلی بروید. در مسجد روضه خوانده می‌شود و اینجا مجلس و محل قانون‌گذاری و رسیدگی به امور مردم و مملكت است.

 

چو نرمی كنی خصم گردد دلیر

مدرس غالبا نامه هایی كه می‌نوشت، روی كاغذ پاكت تنباكو و كاغذهایی بود كه آن روزگار، قند در آن می‌پیچیدند. یكی از وزیران نامه‌ای از مدرس دریافت داشته و آن را اهانت به خود دانسته بود. روزی یكی از آشنایان مدرس آمد و یك بسته كاغذ آورده به مدرس گفت: جناب وزیر این كاغذها را فرستاده‌اند كه حضرت آقا مطالب خود را روی آنها مرقوم فرمایند.

مدرس گفت: عبدالباقی! چند ورق از آن كاغذهای مرغوب خودت را بیاور.

فرزند مدرس فوری بسته‌ای كاغذ آورد. مدرس به آن شخص گفت: آن بسته كاغذ وزیر را بردار و این كاغذها را هم روی آن بگذار. سپس روی تكه كاغذ قند نوشت: جناب وزیر! كاغذ سفید فراوان است ولی لیاقت تو بیشتر از این كاغذ كه روی آن نوشته‌ام نیست.

 

برای اینكه سرنیزه دارند

در یكی از جلسات مجلس صحبت بر سر این بود كه حقوق نمایندگان دو برابر شود. مدرس طی نطق كوتاهی گفت: عده‌ای كه نیاز دارند بگیرند و گروهی كه احتیاجی ندارند نگیرد. كسانی كه اموراتشان سخت می گذرد اشكالی ندارد كه دو برابر حقوق بگیرند. یكی از نمایندگان اظهار داشت: چرا رئیس الوزراء و افراد كابینه هر كدام هزار و دویست تومان می‌گیرند و نمایندة مجلس صد تومان؟

مدرس با خونسردی پاسخ داد: برای اینكه این افراد، تفنگ و سرنیزه دارند و نمایندگان ندارند.

 

تنظیم بودجة مملكت

نصرت الدوله وزیر دارایی كه بودجة مملكت را در مجلس مطرح كرده بود، یك روز به منزل مدرس آمد و می‌خواست مدرس با لایحة او مخالفت نكند. مدرس به او گفت: شاهزاده! پاشو، آب قلیان را عوض كن.

نصرت الدوله برخاست و آب قلیان را عوض كرد ولی قلیان را پر از آب كرد. مدرس گفت: تو آب قلیان را نمی توانی عوض كنی، می خواهی بودجة مملكت را تنظیم كنی؟!

 

قرارداد

روزی، وثوق الدوله پس از تنظیم قرارداد معروف خود با انگلیس به خانة مدرس آمد و گفت: «آقا! شنیده ام شما با قرارداد تنظیمی بین ما و دولت انگلیس مخالفت كرده‌اید.»

مدرس: «بلی.»

وثوق الدوله: «آیا قرارداد را خوانده اید؟»

مدرس: «نه.»

وثوق الدوله: «پس به چه دلیل مخالفید؟»

مدرس: «قسمتی از آن قرارداد را برای من خوانده‌اند. جملة اولش كه نوشته بودید دولت انگلیس استقلال ما را به رسمیت شناخته است. انگلیس كیست كه استقلال ما را به رسمیت بشناسد؟ آقای وثوق! چرا شما این قدر ضعیف هستید؟»

وثوق الدوله: «آقا! به ما پول هم داده اند.»

مدرس: «آقای وثوق اشتباه كردید، ایران را ارزان فروختید.»

 

والا فلا

یكی از رجال سیاسی نزد مدرس آمد و اظهار داشت: اعلیحضرت (احمدشاه) از شما گله فرمودند كه آقای مدرس با مقاصد ما همراه نیستند. مدرس ضمن برداشتن قلم و كاغذ گفت: در ملاقاتی كه دارید این نامه را به او بدهید و در حالی كه بلند بلند می خواند نوشت:

«بسم الله الرحمن الرحیم. شهریارا! خداوند دو چیز به من نداده، یكی ترس و دیگری طمع. هر كس با مصالح ملی و امور مذهبی همراه باشد من با او همراهم والا فلا.»

 

مخالفت صریح نه با كنایه

یك روز نمایندة بوشهر در مجلس از ناامنی و عدم رعایت قوانین و مقررات صحبت به میان آورد و با كنایه از رضاشاه گلایه نمود. پس از صحبتهای او، مدرس پشت تریبون رفته و به طور مشروح صحبت كرد و اظهار داشت: «شما ضعف دارید. بالاترین قدرتها، قدرت ملت است و قدرت مجلس نیز ناشی از قدرت ملت. ما بر هر كس قدرت داریم. این صحبتها چیست كه می‌كنید؟ شما از رضاخان ترسیده‌اید، شما او را شیر پنداشته‌اید، در حالی كه شغالی بیش نیست. شما را ترسانده، ما همة اینها را كنار می‌گذاریم تا بروند در خانه‌هایشان بنشینند.»

 

دعوا بر سر گوسفند و بز

یك روز، پیش از تشكیل جلسة رسمی مجلس، شیروانی نمایندة شهرضا (قمشه) و كازرونی نمایندة كازرون، سخت به یكدیگر پرخاش می كردند. مدرس علت را جویا شد.

شیروانی گفت: آقا! عده ای از بویر‌احمد و قشقایی گوسفندان اهالی قمشه را برده‌اند. چرا باید چنین باشد و اموال مردم به وسیلة سارقین مسلح به غارت رود؟

مدرس پاسخ داد: آقای شیروانی! جوش زیاد نزنید، بیابانهای قمشه خشك و بی علف است. آنجایی كه گوسفندان را برده‌اند، سرسبز و پرآب است و به بزی چی ها بهتر خوش می‌گذرد. گله ها را هم از این طرف ایران به آن طرف ایران برده‌اند از كشور كه خارج نكرده‌اند. شما باید حواست جمع احوال مردم باشد كه دارند از دروازه های ایران بیرون می‌برند. این داد و فریاد را اگر عرضه داری برای آن، راه بینداز.

 

حساب بیت المال

رضاشاه وزیر جنگ بود. لایحه ای را تقدیم مجلس كرد كه برای نعل اسبهای ارتش، چند تن آهن از خارج وارد كنند. همچنین برای هر سرباز یك لحاف خریداری شود. مدرس مثل همیشه گفت: مخالفم. سپس به عنوان مخالف با لایحه سخنرانی كرد و گفت:

اولاً، باید معلوم شود كه چه تعداد اسب كاری داریم. هر رأس اسب چه مقدار نعل لازم دارد. همینطور حساب نشده نمی شود آهن وارد كرد. ثانیاً، من روزی كه در مدرسة حاج عبدالحمید در قمشه طلبه بودم، یك لحاف داشتم. زمستانها روانداز و تابستانها زیراندازم بود. پس از سه سال، آن لحاف را به طلبة دیگر دادم. ما سال قبل برای سربازان لحاف خریدیم، چه شد؟

چند نفر خندیدند.

مدرس گفت: نمی‌دانم چرا وقتی صحبت از لحاف می‌شود همه می‌خندند. معلوم می‌شود همة دعواها بر سر لحاف است.

رضاخان گفت: آقا نمی‌دانستم شما اینقدر سختگیر هستید. مدرس در پاسخ گفت: یك وقتی یك عدد یك پولی از جیبم به داخل حوض خانه افتاد. پس از چند ماه كه خواستند آب حوض را بیرون بریزند گشتم و از لابلای شنها آن یك پولی را پیدا كردم. بله آقا! ما یك پولی شماریم. حساب بیت المال خیلی دقیق است.

به این ترتیب لایحة رضاخان رد شد.

 

عزت نفس

مدرس از همان آغاز حركت از اصفهان می‌دانسته كه با مسائل بزرگ و مخاطراتی روبروست لذا قبل از سفر، وصیت نامه اش را می نویسد.

هنگامی كه به تهران می رسد، دو خانه، یكی دو اطاقه با اجارة ماهی ۳۰ ریال و دیگری سه اطاقه با اجارة ماهی ۳۵ ریال به وی عرضه می‌كنند. مدرس منزل دو اطاقه را انتخاب می‌كند. از او سئوال می‌كنند: «آیا مبلغ ۵ ریال صرفه جویی می‌كنی؟» جواب می دهد: «بلی، آنچه استقلال و آزادی و عقیده را از بین می‌برد، احتیاج است. من نمی‌خواهم محتاج كسی باشم. باید برنامه زندگیم را طوری تنظیم كنم كه محتاج به كسی نشوم و این زبان تند و تیزم آزاد باشد.»

 

مخالفت به نفع دزدان

زمانی كه نصرت الدوله وزیر دارایی بود، لایحه‌ای تقدیم مجلس كرد كه به موجب آن، دولت ایران یكصد سگ از انگلستان خریداری و وارد كند. او شرحی دربارة خصوصیات این سگها بیان كرد و گفت: این سگها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است كه به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند.

مدرس دست روی میز زد و گفت: مخالفم.

وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه می‌آوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟

مدرس جواب داد: مخالفت من به نفع شماست. مگر شما نگفتید، این سگها به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان، اول شما را می‌گیرند. پس مخالفت من به نفع شماست.

نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسكوت ماند.

 

به كوری چشم دشمنان زنده ام

موقعی كه مدرس سحرخیز برای تدریس به طرف مسجد سپهسالار می‌رفت، در كوچه چند نفر حمله كرده با هفت تیر به او شلیك می كنند. مدرس هیچ وسیله‌ای برای دفاع نداشت و تنها راهی كه شاید فقط باهوشترین و كارآزموده‌ترین كارآگاهان ممكن بود پیدا كنند در یك لحظه پیدا كرد.

مدرس فوری روبه دیوار كرد و عبا را با دو دست به طرف سر خود بلند نمود و زانوانش را خم كرد به طوری كه بدن در پایین عبا قرار گرفت و آنجایی را كه قاتلین از پشت عبا، محل قلب و سینه تصور می‌كردند، جز دو بازوی مدرس و عبای خالی چیز دیگری نبود.

نتیجة این عمل ماهرانه و عجیب این شد كه از شلیك مفصل جانیان، چند تیر به بازوان او اصابت نمود و یكی هم به كتفش خورد. پس از انتقال به بیمارستان، اول حرفش به اطرافیان این بود: «مطمئن باشد من از این تیر نخواهم مرد. زیرا موتم هنوز فرا نرسیده.» به جای اینكه دیگران به او قوت قلب دهند، او به دیگران قوت قلب می داد.

رضاشاه كه در آن زمان در مازندران به سر می‌برد تلگراف تفقدی برای مدرس فرستاد و مدرس در پاسخ، پس از تشكر نوشت: «به كوری چشم دشمنان، مدرس نمرده است.»

 

چك دولت انگلیس برای مدرس

یك شب نیمه های شب یك مرد خارجی با یك مترجم به منزل مدرس آمدند. شخص خارجی شروع به صحبت كرد و دیگری هم ترجمه می نمود و معرفی كرد كه «آقا! ایشان نمایندة دولت انگلیس هستند. یك چك سفید برای شما آورده‌اند كه مبلغ آن را هر طور می‌خواهید بنویسید و به هر طریق كه می خواهید خرج كنید.»

مدرس گفت: «این چك چیست؟»

جواب داد: «آقا! چك كاغذی است كه می‌نویسند و می‌برند در بانك، آنجا امضا می‌كنند و هر مبلغی كه در آن نوشته از بانك می‌گیرند.»

مدرس گفت: «چرا حالا (نصف شب) آوردی؟»

جواب داد: «ما شنیده بودیم شما پول نمی‌گیرید؛ حالا نصف شب چك را آوردیم.»

مدرس اظهار داشت: «نه، هر كه به شما گفته بی خود گفته. من پول می‌گیرم منتهی به این صورت نه. اولاً، باید طلا باشد آن هم بار شتر و در میان روز روشن و بعد از نماز در مدرسة سپهسالار با شتر بیاورند. در این صورت می‌گیرم و هیچ اشكالی ندارد. »

وقتی پاسخ را ترجمه می‌كند، نماینده یا سفیر می‌گوید: «مدرس می‌خواهد آبرو و حیثیت سیاسی ما را در تمام دنیا ببرد.»

در نتیجه بلند می‌شوند و می‌روند.

 

ما هرگز تسلیم نمی شویم

نیمه  های دوره سوم مجلس شورا، آتش جنگ بین الملل اول به مملكت ما هم سرایت كرد؛ در سال ۱۹۱۴ میلادی برابر با ۱۳۳۵ قمری نیروهای روسیه از شمال به خاك ایران تجاوز كردند، قسمتهایی از خراسان را كه قبلاً اشغال كرده بودند، انزلی و رشت و قزوین را هم گرفته و به سوی تهران پیش آمدند. روسها تا كرج پیش آمدند و قصد اشغال تهران را داشتند. به دولت وقت اولتیماتوم دادند كه باید هزینة قشون روسیه كه ایران را نگه داشته اند قبول كرده و بپردازید والا ۴۸ ساعت پایتخت را خواهیم گرفت.

صمصام (نخست وزیر) كه مرد ضعیفی بود، پیشنهاد كرد پایتخت به اصفهان منتقل شود. احمدشاه هم اصفهان برود. در نتیجه اصفهان بلادفاع می ماند.

هرج و مرج عجیبی در شهر روی داد. هر كس سعی می كرد با هر وسیله كه شده به دهات اطراف برود و هزاران نفر به سوی قم رهسپار شدند. مجلس شورا تشكیل شد و صمصام از مجلس اجازه خواست كه به وی اختیار دهند تا تسلیم روس شود.

همه سرگردان بودند. ناگاه مدرس از جای برخاست. پشت تریبون رفت و با كلماتی آرام و فشرده گفت: «اگر قرار باشد آزادی و امنیت از ما سلب شود، چرا ما به دست خودمان امضا كنیم؟» آنگاه فریاد كشید: «نه، ما هرگز تسلیم نمی شویم، مقاومت می كنیم جلوی متجاوز را می گیریم.»

 

در این هنگام دست خود را به سوی مردم دراز كرد كه فریادهای «زنده باد مدرس» طنین انداز شد و با پیشنهاد صمصام مخالفت گردید. در نتیجه از انتقال پایتخت جلوگیری شد. روسها به جای اینكه به تهران بیایند به سوی قزوین، همدان و كرمانشاه حركت كردند و…

 

خاطره ای از امام خمینی (ره)

در زمان قدرت رضاشاه آن زمان شاه نبود اما یك قلدر نفهمی بود كه هیچ چیز را ابقا نمی‌كرد نزد مدرس بودم كه یك نفر نوشته‌ای آورد و گفت: «من مطلبی برای عدلیه نوشته‌ام شما بدهید تا نزد حضرت اشرف (رضاشاه) ببرند كه ببیند.»

مدرس در جواب گفت: «رضاخان نمی داند «عدلیه» را با الف می نویسند یا با عین، آن وقت این را بدهم او ببیند؟!»

نه اینكه مدرس این را در غیاب بگوید در حضور هم می گفت.

 

حدود دُم حضرت والا

یكی دو مورد كه مدرس نسبت به فرمانفرما انتقاد كرده و ایراد گرفته بود، فرمانفرما به وسیلة یكی از دوستان مدرس كه با او نزدیك بوده، به مدرس پیغام میدهد: «خواهش می‌كنم حضرت آیت الله اینقدر پا روی دُم من نگذارند.»

مدرس جواب می دهد: «به فرمانفرما بگویید: حدود دُم حضرت والا باید معلوم شود زیرا من هر جا پا می گذارم دُم حضرت والاست.»

 

استیضاح رضاشاه

زمانی كه رضاشاه سمت نخست وزیری داشت، مدرس و چند تن دیگر از نمایندگان، رضاشاه را استیضاح كردند.

رضاشاه از استیضاح وحشت داشت زیرا در این صورت مدرس پشت تریبون مجلس خواهد رفت و بدون ترس، تمام اعمال غیر قانونی سردار سپه را به گوش مردم خواهد رساند. رضاشاه تلاش فراوانی كرد تا استیضاح صورت نگیرد اما تلاشهای او به نتیجه نرسید.

 

یقة باز

در زمستان هنگامی كه مدرس از پله‌های مجلس بالا می‌رفت، یكی از نمایندگان مجلس به او برخورد و گفت: شما در این زمستان سخت، با این پیراهن كرباسی و یقة باز گرفتار سرماخوردگی می‌شوید.

مدرس نگاهی تند به او نمود و گفت: كاری به یقة باز من نداشته باش. حواست جمع دروازه های ایران باشد كه باز نماند.

 

حكم می كنم

بعد از كودتای ساختگی سید ضیاء كه مدرس و عده‌ای از رجال سیاسی را تبعید كردند، رضاخان اعلامیه‌ای صادر كرد تحت عنوان «حكم می‌كنم» و در ذیل آن، مردم تهران را تهدید كرده بود كه چنین و چنان خواهم كرد.

ما هم خدمت مدرس رفتیم و گفتیم: «آقا! تكلیف چیست؟» فقط یك كلمه فرمود: «… می‌خورد.»

ما هم عده ای را جمع كردیم، شب دیگر زیر تمام اعلامیه ها با خط درشت نوشتیم «… می‌خوری» فردا تمام اعلامیه های خود را جمع كرد!

 

بی هوش دشمن را باهوش می‌بیند

سید حسن تقی زاده تازه از اروپا برگشته بود. روزی به منزل مدرس آمد و طی مذاكرات مفصل اظهار داشت: «آقا! انگلیسی ها خیلی قدرتمند و باهوش و سیاستمدارند. نمی‌توان با آنان مخالفت كرد». مدرس پاسخ داد: «اشتباه می‌كنی، آنها مردم باهوشی نیستند، شما نادان و بی هوشید كه چنین تصوری دربارة آنان دارید.»

 

زیركی در مجلس

در مجلس پنجم، عده ای از نمایندگان به رهبری سلیمان میرزا مصمم بودند كابینة قوام السلطنه را ساقط كنند. اما مدرس كه رهبر گروه دیگر بود، سعی میكرد همه تلاشهای سلیمان میرزا را خنثی كند. بالاخره دولت قوام السلطنه را استیضاح كردند و در پی آن، قرار شد برای قوام السلطنه رأی اعتماد گرفته شود.

قبل از گرفتن رأی، مدرس متوجه شد كه كابینة قوام فقط یك رأی در مجلس كم دارد و مخالفین قوام، یك رأی بیشتر داشتند و در این صورت سقوط كابینه، حتمی بود. مدرس وكلای مجلس را یكی یكی ورانداز كرد. ناگهان نگاهش به نمایندة اراك افتاد. این مرد بی آزار و ساده كه در مجلس كاری جز تسبیح گرداندن نداشت، بی دلیل با قوام السلطنه مخالفت می‌كرد. مدرس با عجله از مجلس بیرون رفت و یك قفل بزرگ خرید و دوباره بازگشت. وقت به سرعت می گذشت و چند لحظة دیگر اخذ آرا شروع می‌شد. در این هنگام، آرام كنار نمایندة اراك رفت در گوش او گفت: «مؤمن! نماز دیر شده راه بیفت بریم.»

وی كه می‌دید مدرس او را به نماز دعوت كرده با عجله به دنبالش راه افتاد و وارد یكی از اطاقهای مجلس شدند. مدرس چند بار نماز گزارد و چند بار هم به مجلس سرزد تا ببیند اخذ رأی شروع شده یا نه؟ هنگامی كه متوجه شد اخذ رأی نزدیك است، به اطاق مراجعت و در را به روی وی كه در حال نماز بود قفل نمود و آن مرد ساده لوح را محبوس و خود به جلسه علنی شتافت.

سلیمان میرزا می‌دانست با غیبت نمایندة اراك، هر آنچه رشته بود پنبه خواهد شد. هر چه این در و آن در زد، موفق به یافت او نشد. ناچار اخذ رأی به عمل آمد و مجلس با تفاوت یك رأی به قوام السلطنه رأی اعتماد داد.

در همین لحظه نگهبان به سلیمان میرزا خبر داد نمایندة اراك در یكی از اطاقها زندانی شده و در را به رویش قفل كرده‌اند.  با هر جان كندنی بود او را از حبس بیرون آوردند. به جلسه علنی آمد اما كار از كار گذشته بود.

در این میان مدرس در حالی كه با صدای بلند می خندید به نمایندة اراك كه زیر لب ناسزا می‌گفت خطاب كرد: «آخه جونم! مرد سیاسی! حالا چه وقت نماز بود؟!»

 

سفارش برای استخدام

یك روز طلبه‌ای نزد مدرس آمد و در نامه‌ای نوشته بود: اجازه بفرمایید در وزارت معارف به عنوان معلم استخدام شوم. مدرس روی یك قطعه كاغذ نوشت:

آقای وزیر معارف! حامل نامه، یكی از دزدان و قصد همكاری با شما را دارد. گردنه‌ای به وی واگذار كنید.

طلبه، نامه را گرفت و رفت. پس از چند لحظه خجالت زده بازگشت و گفت: آقا! چه بدی از من دیده‌اید؟ اگر كسی به شما چیزی گفته، دروغ گفته است. مدرس جواب داد: اگر بگویم كه تو شخص فاضل و متدینی هستی، تو را راه نمی‌دهند. برو و نامه را ببر.

او مجدداً نامه را برد و فردای آن روز خدمت مدرس رسید و گفت: آقا! استخدام شدم و مدیریت یك مدرسه را هم به من داده‌اند.

منبع: نشریه فرهنگی-تحلیلی راه شماره ۲۵

 

 

 

 

  • baghdasht1.blogfa.com

    ______________________

       barrud.rasekhoonblog.com 

    _____________________
        #کاشمر
    #کوهسرخ #کریز

    ___________________

     #خراسان رضوی: 

    احمداسماعیلی کریزی

    _________________________

    " اینستاگرام"

    baghdashtkariz33828
    ____________________

     

 

 

 


ادامه مطلب



[ سه شنبه 7 آذر 1396  ] [ 4:14 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

درگذشت شاهد عینی قتل و دفن شهید مدرس+عکس 

 

مرحوم حاج عباس عظیمیان، از همیاران شهید مدرس(ره) روز جمعه در شهرستان کاشمر دارفانی را وداع گفت.

آفتاب‌‌نیوز : 

 

درگذشت شاهد عینی قتل و دفن شهید مدرس+عکس
منبع: فارس
 

 

 

  • baghdasht1.blogfa.com

    ______________________

       barrud.rasekhoonblog.com 

    _____________________
        #کاشمر
    #کوهسرخ #کریز

    ___________________

     #خراسان رضوی: 

    احمداسماعیلی کریزی

    _________________________

    " اینستاگرام"

    baghdashtkariz33828
    ____________________

     

 

 

ادامه مطلب



[ سه شنبه 7 آذر 1396  ] [ 4:11 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

سید حسن مدرس

 
سید حسن مدرس
زادروز ۱۲۸۷ق
درگذشت ۲۷ رمضان ۱۳۵۶ق (۱۰ آذر ۱۳۱۶ ه‍.ش)
آرامگاه ایران، کاشمر
محل زندگی تهران
استادان سید محمد باقر درچه ای، جهانگیر خان قشقایی، سید محمد فشارکی،میرزا حسن شیرازی،شریعت اصفهانی.
شاگردان مهدی الهی قمشه ای، میرزا ابوالحسن شعرانی، سید مرتضی پسندیده، بدیع الزمان فروزانفر
نقش‌های برجسته مجتهد، سیاستمدار.
آثار رساله‌ای در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه، اصول تشکیلات عدلیه با (همکاری دیگران)، کتابی در باب استصحاب (در علم اصول)، تعلیقه بر کفایه الاصول آخوند خراسانی.

سید حسن مدرس (۱۲۸۷/۱۲۴۹ش-۱۳۵۶ق/۱۳۱۶ش) فقیه و سیاستمدار شیعی است. مدرس که از علمای اصفهان بود در دوران مشروطه، به حمایت از مشروطه‌خواهان پرداخت. وی در دوره دوم مجلس، از طرف فقها به‌عنوان یکی از مجتهدانی تعیین شد که طبق قانون اساسی مشروطه می‌بایست بر هماهنگی مصوبات مجلس با شرع اسلام نظارت داشته باشند. او از دوره سوم تا دوره ششم نیز برای چهار دوره نماینده مردم تهران در مجلس شورای ملی بود. در دوره جنگ جهانی اول، کمیته دفاع ملی را تشکیل داد و به قم مهاجرت کرد. سید حسن مدرس با اقدامات رضاخان مخالفت می‌کرد. رضاخان او را تبعید کرد و به شهادت رساند. در ایران دهم آذر، به مناسبت شهادت او، به نام «روز مجلس» نامگذاری شده است.

زندگی نامه و تحصیلات

سید حسن مدرس در سال ۱۲۸۷ق/۱۲۴۹ش در روستای سرابه، از توابع شهرستان اردستان در استان اصفهان، متولد شد. پدرش سیداسماعیل طباطبائی امور شرعی مردم آن روستا را به عهده داشت. سید حسن بعد از تحصیلات مقدماتی و به منظور ادامه تحصیل علوم دینی، در سال ۱۲۹۸ق نزد جدش سید عبدالباقی، به مدت ۱۳ سال در حوزه علمیه اصفهان مشغول تحصیل شد. مقدمات ادبیات عرب، منطق و بیان را نزد اساتیدی چون میرزا عبدالعلی هرندی آموخت. با ملامحمدکاشی کتاب شرح لمعه در فقه و پس از آن قوانین و فصول را در علم اصول تحصیل کرد. از میرزا جهانگیر خان قشقایی عرفان و فلسفه آموخت. [۱] در درس سید محمد باقر درچه‌ای و شیخ مرتضی ریزی شرکت کرد و به درجه اجتهاد رسید.[۲]

در شعبان ۱۳۱۱ق/۱۲۷۲ش وارد نجف و با شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی هم‌حجره شد.[۳] در درس سید محمد فشارکی و شریعت اصفهانی شرکت نمود و درس‌های خود را با سید ابوالحسن اصفهانی و سید علی کازرونی مباحثه می‌کرد. مدرس به هنگام اقامت در نجف روزهای پنجشنبه و جمعه هر هفته کار کرده، درآمد آن را در پنج روز دیگر مصرف می‌کرد.[۴] پس از هفت سال اقامت در نجف و تأیید مقام اجتهاد او از سوی علمای نجف در سال ۱۳۲۴ق به اصفهان بازگشت.[۵]

 
حسن مدرس سمت چپ تصور، در کنار علمای اصفهان در مدرسه علمیه صدر

استادان

تدریس

مدرس پس از بازگشت به اصفهان، صبح‌ها در مدرسه جده کوچک،فقه و اصول و عصرها در مدرسه جده بزرگ، منطق و شرح منظومه و در روزهای پنجشنبه نهج البلاغه را تدریس می‌کرد.[۸] با ورود به تهران درس خود را در ایوان زیر ساعت در مدرسه سپهسالار آغاز کرد. وی در (۲۷ تیرماه ۱۳۰۴ش) تولیت این مدرسه را به عهده گرفت و برای اولین بار طرح امتحان طلاب را به مرحله اجرا درآورد و به منظور حسن اداره این مدرسه، نظام‌نامه‌ای تدوین کرد و امور تحصیلی طلاب را مورد رسیدگی قرار داد و سعی در احیا و آبادانی روستاها و مغازه‌های موقوفه مدرسه کرد.[۹]

شاگردان

آثار

  • حاشیه بر کتاب النکاح محمد رضا نجفی مسجدشاهی.
  • رساله‌ای در لزوم و عدم لزوم قبض در موقوفه.
  • اصول تشکیلات عدلیه با (همکاری دیگران).
  • کتابی در باب استصحاب (در علم اصول).
  • تعلیقه بر کفایه الاصول آخوند خراسانی.
  • رساله‌ای در ترتب (در علم اصول فقه).
  • رساله‌ای در شرط متاءخر (دراصول).
  • دوره تقریرات اصول میرزای شیرازی.
  • کتاب احوال الظن فی اصول الدین.
  • شرح رسائل شیخ مرتضی انصاری.
  • رساله‌ای در شرط امام و ماموم.
  • رساله‌ای در عقود و ایقاعات.
  • کتاب حجیه الظن (در اصول.
  • زندگینامه [۱۱].
  • شرح روان بر نهج البلاغه.
  • رسائل الفقهیه.[۱۲][۱۳]

فعالیت‌های سیاسی

دوران قاجار

 
سید حسن مدرس وزیر کابینه موقت مهاجرین هنگام جنگ جهانی اول.
  • در زمان مشروطه، مدرس به حمایت از جنبش مشروطیت برخاست و در کنار حاج آقا نورالله اصفهانی، برای تدارک و تقویت مشروطه‌خواهان کوشید. با اوج‌گیری جنبش مشروطه‌خواهی و دوران استبداد صغیر، مدرس به همراه حاج آقا نورالله، انجمنی با عنوان انجمن ملی تشکیل داد و خود به نایب رئیسی این انجمن انتخاب شد. وی با مشروطه‌خواهان بختیاری، مخفیانه در تماس بود و همکاری داشت.[۱۴]
  • پس از فتح تهران و پیروزی مشروطه‌خواهان، مقدمات تأسیس دوره دوم مجلس شورای ملی فراهم و انتخابات به صورت عمومی برگزار و مجلس تشکیل شد. بر اساس اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه، باید پنج نفر از مجتهدان در مجلس حضور داشته و بر مصوبات مجلس به ‌منظور عدم مغایرت آنها با احکام شرع نظارت داشته باشند. به این منظور، مراجع نجف بیست نفر از مجتهدان از جمله مدرس را به مجلس شورای ملی معرفی کردند[۱۵] و مدرس هم بر اساس قرعه انتخاب شد.[۱۶]
 
اعتبارنامه مدرس در مجلس شورای ملی.
  • با تصویب مجلس دوم، کارشناسی به نام مورگان شوستر، به مدت سه سال به‌عنوان خزانه‌دار کل کشور استخدام و مشغول رسیدگی به امور مالی ایران شد، ولی ازآنجا‌که ادامه فعالیت وی، منافع و امتیازها و در نتیجه نفوذ سیاسی روس و انگلیس را نقض می‌کرد دولت روسیه در ذی‌حجه ۱۳۲۹ه‍.ق با هم‌داستانی دولت انگلیس اولتیماتومی مبنی بر عزل مورگان شوستر و... صادر کرد و در پی آن، قشون روس وارد بندر انزلی شد و تا قزوین پیشروی کرد. مدرس نطق تندی در مجلس انجام داد و همین امر در رأی مخالف مجلس برضد اولتیماتوم موثر بود.[۱۷]
  • وی در سومین دوره مجلس شورای ملی، افزون بر وظیفه نظارتی، نمایندگی مردم تهران را نیز بر عهده داشت. با شروع جنگ جهانی اول، ایران رسماً خود را به‌عنوان دولت بی‌طرف اعلام کرد، ولی نیروهای متفقین با نقض بی‌طرفی ایران، وارد خاک کشور شدند با پیشنهاد مدرس و موافقت مجلس، قرار شد گروهی از نمایندگان به منظور مخالفت با قوای متجاوز به قم مهاجرت کنند و یک دولت سایه در کنار دولت اصلی تشکیل دهند. بدین منظور بیست و هفت نفر از نمایندگان مجلس به همراه گروهی از رجال سیاسی و مردم عادی، تهران را به قصد قم ترک کردند. مهاجران در قم کمیته‌ای با عنوان «کمیته دفاع ملی» تشکیل دادند. اما قشون روس روانه قم شد ودر پی شکست مهاجران، گروهی به همراه سلیمان میرزا و مدرس از راه کاشان به اصفهان و از راه کوه‌های بختیاری خود را به غرب ایران رساندند. در شعبان ۱۳۳۶ه‍.ق با پایان یافتن جنگ اول جهانی، مدرس به همراه دیگر مهاجران پس از دو سال، به تهران بازگشت و در مدرسه سپهسالار به تدریس مشغول شد.[۱۸]

دوره پهلوی

مدرس و کابینه سید ضیاء طباطبایی

کابینه سید ضیاء طباطبایی شماری از رجال دولت و مجلس را برای جلوگیری از مقاومت و قیام احتمالی دستگیر و زندانی کرد. مدرس نیز در شمار زندانیان سیاسی قرار گرفت. او ابتدا در محل قزاقخانه قدیم برای چند روز زندانی شد، ولی بعدها او را به همراه شیخ حسین یزدی که سابقه دوستی خوبی با مدرس نداشت، به‌وسیله گاری پُست به قزوین تبعید و در آنجا زندانی شد. بعد از دولت سید ضیاء، مدرس به تهران بازگشت.[۱۹]

مخالفت با رضاخان

 
تصویر سید حسن مدرس بر روی اسکناس ۱۰۰ ریالی
  • در مجلس چهارم، مدرس با قرارداد ۱۹۱۹م مخالفت کرد و مانع تصویب اعتبارنامه برخی از نمایندگان شد.[۲۰] در این دوران رضاخان در مقام وزارت جنگ در امور لشکری، کشوری و مالی، مداخله می‌کرد. مدرس در آغاز با سردار سپه مدارا کرد، ولی بعدها با اقدامات او مخالفت کرد.[۲۱]
  • رضاخان در انتخابات مجلس پنجم توانست با حمایت نظامیان، هواداران خود را وارد مجلس کند و در نخستین اقدام، تغییر رژیم سلطنتی ایران به حکومت جمهوری را در دستور کار قرار داد. مدرس برای آگاهی علما نامه‌های بسیاری درباره ماهیت جمهوری رضاخانی نوشت و به قم فرستاد. سردار سپه در پی سفری به قم بنا به خواست علما انصراف خود را از جمهوری به صورت رسمی اعلام کرد. چالش‌ها ادامه داشت و مدرس تنها راه چاره را استیضاح رئیس‌الوزراء تشخیص داد. وی در روز هفتم مرداد ۱۳۰۳ به همراه شش تن از نمایندگان، رضاخان را به دلیل سوء سیاست داخلی و خارجی، قیام و اقدام بر ضد قانون اساسی و حکومت مشروطه و نیز تحویل ندادن اموال مقصران به دولت استیضاح کرد[۲۲] اما این اقدامات به جایی نرسید و سردار سپه رأی اعتماد گرفت.[۲۳]
 
مرقد سید حسن مدرس در کاشمر
  • صبح روز هفتم آبان ماه ۱۳۰۵ش هنگامی که مدرس برای تدریس به سوی مدرسه سپهسالار رهسپار گشت، در خم کوچه‌ای از پشت سر و جلو و نیز پشت‌بام او را هدف گلوله قرار دادند اما مدرس با ترفندی جان سالم بدر برد.[۲۴]
  • در آبان ۱۳۰۶ش حاج آقا نورالله اصفهانی، عالم با نفوذ اصفهان، همراه شماری از روحانیان آن شهر در اعتراض به برخی برنامه‌ها و اقدامات رضاخان به قم مهاجرت کرد و از علمای سراسر کشور نیز خواست تا به منظور اعلام همدردی و اعتراض به رضاخان به قم مهاجرت کنند. مدرس اقدام آنان را تأیید و با آنها اظهار همدردی و همکاری کرد.[۲۵]

تبعید و شهادت

 
مرقد سید حسن مدرس در کاشمر

شامگاه ۱۶ مهرماه سال ۱۳۰۷ سرتیپ درگاهی، رئیس شهربانی تهران و همراهانش به منزل مدرس هجوم آوردند و وی را ابتدا به یکی از روستاهای اطراف مشهد و سپس به شهر دورافتاده خواف تبعید کردند. شهید مدرس در خواف در قلعه‌ای نظامی زندانی شد و تحت نظر شدید مأموران امنیتی قرار گرفت و ممنوع‌الملاقات شد. دوران تبعید او بیشتر از نه سال طول کشید. سرانجام غروب ۲۶ رمضان سال ۱۳۵۷ق برابر با ۱۰ آذر سال ۱۳۱۶ش سه مأمور نزد مدرس آمدند و چای سمی را به اجبار به او خوراندند. ماموران که دیدند خبری از اثر سم نیست، عمامه سید را در هنگام نماز از سرش برداشتند، برگردنش انداختند و او را خفه کردند. وی در شهر کاشمر به خاک سپرده شد.[۲۶][۲۷]

در ایران به مناسبت شهادت سید حسن مدرس در دهم آذر، این روز به نام روز مجلس نامگذاری شده است.[۲۸]

بازسازی آرمگاه مدرس

محدوده وسیعی در حدود ۵۰ هزار متر مربع در زمان حکومت پهلوی برای آرامگاه شهید مدرس در نظر گرفته می‌شود[۲۹]؛ ولی بازسازی قبر وی پس از انقلاب اسلامی صورت پذیرفت. امام خمینی که در سخنان خود بارها از شخصیت و فعالیت‌های مدرس تمجید می کرد[۳۰] در ۲۸ شهریور سال ۱۳۶۳ طی پیامی به عباس واعظ طبسی تولیت آستان قدس رضوی از او خواست آرامگاه سید حسن مدرس را تعمیر و بازسازی کند.

در سال ۱۳۶۳ شمسی بنای آرامگاه جدید به جای مقبره کوچک قبلی و در میان باغ وسیع و محصوری در کاشمر ساخته شد. این بنا از یک گنبد مرکزی، چهار ایوان و گنبد فیروزه‌ای شکل گرفته به سبک معماری اسلامی و به اسلوب عصر صفوی بنیان گردیده است.[۳۱]

پانویس

  1.  
  • مدرسی، علی، مدرس جلد۱ ، ۱۳۶۶ ص ۲۳؛مدرس مجاهدی شکست ناپذیر، عبدالعلی باقی، ص ۱۶۰و ۱۶۱. بنقل از سایت شهید آوینی.
  •  
  • گلشن ابرار، جلد دوم، ص۵۶۴و ۵۶۵.
  •  
  • مدرسی، علی، مدرس جلد۱، ۱۳۶۶. ص ۲۴.
  •  
  • مدرسی، علی، مدرس، ۱۳۶۶.ص ۲۴.
  •  
  • گلشن ابرار، جلد دوم، ص۵۶۴و ۵۶۵.؛ مجله حصون - آذر و دیماه ۱۳۸۹، شماره ۲۷. بنقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه.
  •  
  • گلشن ابرار، جلد دوم، ص ۵۶۲ و ۵۶۳.
  •  
  • مجله گلبرگ - آبان ۱۳۸۱، شماره ۳۵ بنقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه.
  •  
  • مدرس مجاهدی شکست ناپذیر، عبدالعلی باقی، ص ۲۹. بنقل از سایت شهید آوینی.
  •  
  • گلشن ابرار، جلد دوم، ص۵۶۵.
  •  
  • ابوالفضل شکوری، سایت جماران.
  •  
  • خودنوشت
  •  
  • گلشن ابرار، جلد دوم، ص۵۶۶.
  •  
  • ابوالفضل شکوری، سایت جماران.
  •  
  • اصغر محمدی، فعالیت‌های سیاسی اجتماعی آیت‌الله شهید سید حسن مدرس، مطالعات انقلاب اسلامی ۱۳۸۶ شماره ۹ و ۱۰.
  •  
  • مدرسی، علی، مدرس جلد ۱، ۱۳۶۶. ص ۳۰ و ۳۱؛ زندگی نامه خودنوشت مدرس، روزنامه جمهوری اسلامی ۱۰/۰۹/۱۳۸۴.
  •  
  • اصغر محمدی، فعالیت‌های سیاسی اجتماعی آیت‌الله شهید سید حسن مدرس، مطالعات انقلاب اسلامی ۱۳۸۶ شماره ۹ و ۱۰.
  •  
  • اصغر محمدی، فعالیت‌های سیاسی اجتماعی آیت‌الله شهید سید حسن مدرس، مطالعات انقلاب اسلامی ۱۳۸۶ شماره ۹ و ۱۰؛ مدرسی، علی، مدرس جلد ۱، ۱۳۶۶. ص ۳۴.
  •  
  • اصغر محمدی، فعالیت‌های سیاسی اجتماعی آیت‌الله شهید سید حسن مدرس، مطالعات انقلاب اسلامی ۱۳۸۶ شماره ۹ و ۱۰.
  •  
  • اصغر محمدی، فعالیت‌های سیاسی اجتماعی آیت‌الله شهید سید حسن مدرس، مطالعات انقلاب اسلامی ۱۳۸۶ شماره ۹ و ۱۰.؛ مدرسی، علی، مدرس جلد ۱، ۱۳۶۶. ص ۴۴.
  •  
  • ماهنامه الکترونیکی تاریخ معاصر ایران.
  •  
  • اصغر محمدی، فعالیت‌های سیاسی اجتماعی آیت‌الله شهید سید حسن مدرس، مطالعات انقلاب اسلامی ۱۳۸۶ شماره ۹ و ۱۰.
  •  
  • مدرسی، علی، مدرس جلد ۱، ۱۳۶۶. ص ۵۲-۶۲.
  •  
  • اصغر محمدی، فعالیت‌های سیاسی اجتماعی آیت‌الله شهید سید حسن مدرس، مطالعات انقلاب اسلامی ۱۳۸۶ شماره ۹ و ۱۰.
  •  
  • اصغر محمدی، فعالیت‌های سیاسی اجتماعی آیت‌الله شهید سید حسن مدرس، مطالعات انقلاب اسلامی ۱۳۸۶ شماره ۹ و ۱۰؛ زندگی نامه خودنوشت مدرس، روزنامه جمهوری اسلامی ۱۰/۰۹/۱۳۸۴.
  •  
  • اصغر محمدی، فعالیت‌های سیاسی اجتماعی آیت‌الله شهید سید حسن مدرس، مطالعات انقلاب اسلامی ۱۳۸۶ شماره ۹ و ۱۰.
  •  
  • اصغر محمدی، فعالیت‌های سیاسی اجتماعی آیت‌الله شهید سید حسن مدرس، مطالعات انقلاب اسلامی ۱۳۸۶ش، شماره ۹ و ۱۰.
  •  
  • تاریخ بیست سالة ایران، مکی، ج ۵. بنقل از ماهنامه الکترونیکی تاریخ معاصر ایران.
  •  
  • دهم آذر روز مجلس
  •  
  • آرامگاه مدرس چگونه بعد از حکومت رضاخان پیدا شد؟
  •  
  • مدرس از نگاه امام خمینی
  •  
 

منابع


ادامه مطلب



[ سه شنبه 7 آذر 1396  ] [ 4:10 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

شهید مدرس در نگاه امام خمینی(س)

  •  

سیره واقعی مدرس نکات ارزنده ای را پیش چشم ما می نهد که هرکدام می تواند درسی هدایتگر برای جامعه اسلامی باشد و سند افتخار تشیع و روحانیت شیعه به شمار آید. حضرت امام خمینی(س) علاقه مندان رابه آن ویژگیها توجه داده است؛ ویژگیهایی که ساده زیستی، قناعت و اعراض از مطامع دنیوی بخشی از آنها است.

شهید مدرس
 

 

دهم آذرماه مصادف با شهادت سپهر آسمان سیاست ایران آیت‌الله شهید مدرس می‌باشد. مدرس از نوادر سیاست مدران ایران است که با در آمیختن بجای دین و سیاست، در نهایت هوش و زکاوت، شجاعانه در برابر دو جریان استبداد و استعمار ایستاد و مخلصانه جان خود را نیز در این را فدا کرد. این ویژگی‌ها و دهها خصلت دیگر در این روحانی وارسته باعث شد که امام خمینی علاقه وافری به ایشان پیدا کرده و تحت تأثیر آن مرد بزرگ قرار گیرد.

امام خمینی در دوره سیاست ورزی مدرس، سنین جوانی را سپری می‌کرد و با هوش و درک فوق‌العاده که با فروغ ایمان و نورمعرفت به دست آورده بود، اوضاع سیاسی اجتماعی روزگار را کاملازیر نظر داشت. او این حقیقت را دریافته بود که مدرس تنها شخصیت مومنی است که می‌تواند بر دیانت اصرار ورزد، مانع تجاوز و ستم شود و هویت راستین جامعه را حفظ کند. او چنان مشتاق مدرس بودکه از قم به تهران رفت تا وی را ملاقات کند و از نزدیک شاهدتلاشهای پربارش باشد. امام در فرازی از سخنانش می‌فرماید: «من آن وقت مجلس می‌رفتم... برای تماشا... جوان بودم رفتم. مجلس آن وقت تا مدرس نبود مثل این که یک چیزی در آن نیست، مثل این که محتوا ندارد. مدرس با آن عبای نازک و با آن... قبای کرباسی وقتی وارد... مجلس می‌شد. طرح‌هایی که در مجلس داده می‌شد، آن که مخالف بود، مدرس مخالفت می‌کرد.» 1 «من مجلس آن وقت را هم دیده‌ام. کانه مجلس منتظر بود که مدرس بیاید. با این که با او بد بودندولی مجلس... احساس نقص می‌کرد. وقتی مدرس نبود. وقتی مدرس می‌آمد مثل این که یک چیزه تازه‌ای واقع شده.»

امام با علاقه‌ای که به مدرس داشت به محل بحث‌های علمی مدرس نیز سر می‌زد و از آن چنین یاد می‌کند: «... من درس ایشان یک روز رفتم می‌آمد در مدرسه سپهسالار که مدرسه شهید مطهری است حالا، درس می‌گفت. من یک روز رفتم درس ایشان مثل این که هیچ کاری ندارد. فقط طلبه‌ای است دارد درس می‌گوید. این طور قدرت روحی داشت. درصورتی که آن وقت در کوران آن مسایل سیاسی بود که باید بروندمجلس و آن بساط را درست کند، از آنجا پیش ما رفت مجلس...».3

حضرت امام به شدت تحت تاثیر شخصیت مدرس بود و اصرار داشت زندگی آن شهید در ابعاد گوناگون تبیین شده و الگو قرار گیرد؛ زیرا مخالفان ومعاندان تبلیغ کرده بودند که روحانیت باید کنج مدارس و مساجدبرود، مسایل شرعی بگوید و کاری با سیاست و اجتماع نداشته باشدتا معنویت خود را از دست ندهد. امام خمینی(ع) مدرس را به عنوان نمونه‌ای معرفی می‌نماید که در مقابل استبداد و استعمارایستادگی کرد و در صحنه‌های گوناگون اجتماعی سیاسی حضور فعال، همه جانبه، موثر و کارآمد داشت و در عین حال به مقامات معنوی هم دست یافت و معنویت و حالات اخلاقی‌اش در اوج بود. امام در این باره می‌فرماید:

«مساله دخالت در سیاست در رأس تعلیمات انبیاست. علمای مااین طور نبودند که منعزل از سیاست باشند. مساله مشروطیت یک مساله سیاسی بود و بزرگان علمای ما در آن دخالت داشتند و آن را تاسیس کردند. مساله تنباکو یک مساله سیاسی بود که مرحوم میرزای شیرازی انجام داد. در زمانهای اخیر، هم مدرس و هم کاشانی مردسیاسی و مشغول کار بودند.»4

به همین دلیل، امام خمینی شناخت شهید مدرس را امری لازم دانسته، خاطرنشان می‌ساخت: «اینک که با سر بلندی از بین ما رفته است، بر ماست که ابعاد روحی و بینش سیاسی و اعتقادی او را هر چه بهتر بشناسیم و بشناسانیم‏» 5 زیرا که او زنده است و الگوی تمامی مبارزان حق جوست.

پارسای پایدار

مدرس با آن جنبه‌های پرجاذبه و نقش ارزنده‌ای که در مقطعی تاریخی و حساس به عهده داشت، درتاریخ نهضت معاصر بسیار غریب بود و رگه‌های مظلومیت او در سیره‌اش قابل مشاهده است. آن که نام و یاد و شیوه فکری فرهنگی این شهید والامقام را احیا کرد، امام رضوان‌الله تعالی علیه بود. وقتی طرح نخستین اسکناس جمهوری اسلامی ایران را خدمت امام بردند، امام ذیل تصویر آن مجتهد مبارز نوشت: «سزاوار است که اولین اسکناسی که در ایران به طبع می‌رسد عکس اولین مرد مجاهد در رژیم منحوس پهلوی باشد.»6

این که حضرت امام(س) در میان علمای شیعه و خصوصا معاصران، به آیت‌الله مدرس عنایت خاصی داشت، صرفا به جنبه‌های سیاسی وی ارتباط ندارد; و بی‌تردید تربیت‌های الهی، انگیزه‌های خالصانه واخلاق و رفتار مدرس مورد توجه آن روح قدسی قرار داشته است: چرا که مدرس «یک چنین مرد قدرتمندی بود، برای این که الهی بود، برای خدا می‌خواست کار کند، نمی‌ترسید».7 و در بیانی دیگر می‌فرماید: «اسلام می‌خواهد انسان درست کند، می‌خواهد آدم درست کند یک آدم اگر موافق تعلیم قرآن درست شود می‌بینید که یک مدرس از کار در می‌آید».8

حضرت امام در بیان دیگری از بی‌اعتنایی مدرس به مقام و صراحت بیان و طلاقت لسانش در برابر ستمگران سخن گفته و می‌فرماید: «نه این که این را در غیاب می‌گفت. درحضورشان هم می‌گفت. این جوری بود وضعش. این چه بود؟ برای این که وارسته بود. وابسته به هوای نفس نبود.» 9

امام خمینی همچنین در پیام خود به مناسبت بازسازی مرقد آن شهید در تاریخ 28 شهریور 1363، از مدرس به عنوان مجتهدی عظیم الشان، متعهدی برومند و عالمی بزرگوار یاد می‌کند که از اظهار حق و ابطال باطل دریغ نمی‌ورزید. در فرازی از این پیام آمده است: «این عالم... با جسمی نحیف و روحی بزرگ و شاداب از ایمان، صفا وحقیقت و زبانی چون حیدرکرار رویارویشان ایستاد، فریادکشید، حق راگفت، جنایت را آشکار کرد... و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزیز و ملت شریف نثار کرد و به دست دژخیمان ستم شاهی درغربت به شهادت رسید و به اجداد طاهرینش پیوست.»10

حضرت امام در این سخنان شجاعت، شهامت و اقتدار مدرس را به دیانت پرهیزگاری و پارسایی او مربوط می‌داند و شیوه مبارزاتی‌اش را به روش نخستین امام حضرت علی(ع) تشبیه می‌کند. به دیگر بیان، این که امام یادآور شده است: «ملت ما مرهون خدمات و فداکاریهای اوست‏.»11 به خاطر آن است که این شهید، با کرامت، عزت نفس و علم واجتهادی که داشت به عنوان اسلام شناس مسلط برمصالح دینی وفرهنگی جامعه مطرح شد. بزرگمردی که در تاریخ معاصر تحول پدیدآورد، روح اتکا به هویت اصیل و اعتماد به نفس را در امت مسلمان ایران احیا کرد و زمینه لازم برای گام نهادن به جاده استقلال وآزادی واقعی را فراهم ساخت. در دوره‌ای که زمام امور ملت در دست افرادجاه طلب و دنیازده بود و عوامل استعمار و استکبار خود راقیم مردم تصور می‌کردند، این مرد متدین باتاثیرپذیری از حقایق و مسلمات قرآن و عترت برای رضایت خداوند قیام کرد و یک تنه دربرابر سلطه ایستاد این خصوصیات سبب شد تا امام مدرس را به عنوان شخصیت پویا و الگو در تمامی اعصار معرفی کند و بفرماید: «مدرس حالا هم زنده است. مردان تاریخ تا آخر زنده هستند. لذا سعی کنید مثل مرحوم مدرس را انتخاب کنید، البته مثل مدرس که به این زودی‌ها پیدا نمی‌شود. شاید آحادی مثل مدرس باشند.»12

غنای قناعت

سیره واقعی مدرس نکات ارزنده‌ای را پیش چشم ما می‌نهد که هرکدام می‌تواند درسی هدایتگر برای جامعه اسلامی باشد و سند افتخار تشیع و روحانیت شیعه به شمار آید. حضرت امام خمینی(س) علاقه مندان رابه آن ویژگیها توجه داده است؛ ویژگیهایی که ساده زیستی، قناعت و اعراض از مطامع دنیوی بخشی از آنها است. امام می‌فرماید: «منزلش یک منزل محقر از حیث ساختمان و زندگی یک زندگی مادون عادی که در آن وقت لباس کرباس ایشان زبانزد بود، کرباسی که باید از خود ایران باشد می‌پوشید».13 «ایشان باگاری آمد تهران، از قراری که آدم موثقی نقل می‌کرد، آنجا هم یک خانه مختصری اجاره کرد و من منزل ایشان مکرررفتم، خدمت ایشان رضوان‌الله علیه مکرر رسیدم.»14

مدرس از همان نخستین روزهای حیات فکری، فرهنگی و سیاسی،زندگی ساده و بی‌تکلف را برراحت طلبی و رفاه ترجیح داد تابتواند بدون تعلق خاطر به مادیات، رسالتی که احساس می‌کرد به انجام برساند. تخت خوابش حصیر، بالشش عمامه، لحافش عبا، لباسش یک پیراهن کرباس و غذایش نان و ماست و آبگوشت بود. در واقع او مبارزه را ازخود شروع کرد و دیو نفس را سرکوب ساخت. او می‌دانست راهی که برگزیده ترور، تبعید، زندان، شکنجه و شهادت دارد. بنابراین، از همه چیزگذشت تا موفق گردید از جان خود در راه جانان بگذرد. آری، او ستیز با امیال خود را در رأس برنامه‌هایش قرار داد تا بتواند در میدان مبارزه بیرونی تا آخرین نفس استقامت کند. مدرس خود می‌گوید: «اگر من نسبت به بسیاری از اسرار آزادانه اظهار عقیده می‌کنم و هر حرف حقی را بی‌پروا می‌زنم برای آن است که چیزی ندارم و ازکسی هم نمی‌خواهم اگر شما هم بار خود را سبک کنید و توقع را کم نمائید، آزاد می‌شوید.»

مبارزه با ستمگران

در بعد اجتماعی مدرس عقیده داشت تشکیلاتی که مبنای خود را برزور و دیکتاتوری قرار می‌دهد هیچ خیر و صلاحی نصیب جامعه و مردمش نمی‌سازد. او به خوبی می‌دانست که از خود بیگانگی، جهالت و هراس نیروی مولد رشد را متوقف می‌کند و جامعه را نومید و سرخورده می‌سازد. به همین دلیل از موضع دیانت و مجتهدی پرهیزگار در جهت هویت مذهبی ملت و ایجاد اتکا و اعتماد به نیروی خود در میان مردم کوشید و در جهت نفی هرگونه سلطه از صحنه روابط انسانها مردانه مبارزه کرد.

امام خمینی در این باره می‌فرماید: «آن که درمجلس (باستم) مخالفت می‌کرد، جبهه ملی نبود، مدرس بود، نهضت آزادی نبود، مدرس بود که می‌ایستاد و برخلاف آنجا، اینها آن وقت چیزی نبودند، کاری نداشتند با این کارها...»15

شجاعت و شهامت

مدرس استواری، استحکام، رشد و ترقی جوامع را در ارتباط مستقیم با امنیت آنان می‌دانست و از مدافعان آن بود. او برای دستیابی به امنیت در سیاست خارجی، شعار موازنه عدمی را مطرح کرد. مدرس در برابر هر قدرتی که می‌خواست به قلمرو اسلامی وجامعه مسلمانان تعدی کند، می‌ایستاد و شرق و غرب و داخلی و خارجی برایش تفاوت نداشت. دولت روسیه اولتیماتومی برای ایران فرستادکه اسارت کشور در آن نهفته بود. آنان می‌گفتند باید این طرح ذلت آور به تصویب مجلس بگذرد. نمایندگان مجلس مردد بودند چه کنند. مدرس این اوضاع آشفته و هراس آلود را با سخنان خود از بین برد. او در سخنرانی خویش گفت: حالا که بناست از بین برویم چرا خودمان خویشتن را از بین ببریم.

امام خمینی به این ماجرا اشاره می‌کند و می‌فرماید: «(مدرس) رای مخالف داد، بقیه جرات پیدا کردند و رای مخالف دادند. ردکردند اولتیماتوم را، آنها هیچ غلطی نکردند.... یک روحانی بودکه در مقابل یک چنین قدرت بزرگ ایستاد... دیگران هم جرات کردند.» 16

مدرس از اینکه قدرتهای داخلی و خارجی دور از عقل و منطق باسلاح های مخرب نظامی و فرهنگی به مردم ستم می‌کنند و اجازه نمی‌دهند آنان مسیر ایمانی و عقلانی خویش را طی کنند، بسیارمتاسف بود. امام خمینی در این مورد چنین می‌فرماید: «مرحوم مدرس رحمه‌الله علیه آن طوری که من شنیدم که ایشان گفتند که شیخ الرئیس می‌گفته است که من از گاو می‌ترسم برای این که شاخ دارد و عقل ندارد این یک مسئله است... گاو شاخ دارد و عقل ندارد، قدرت دارد، عقل ندارد. اینهایی هم که در دنیا الان فسادراه می‌اندازند از همان سنخ هستند که شاخ دارند و عقل ندارند،قدرت دارند. انسانیت ندارند.« 17

جمهوری خواهی آرزوی موهوم و فریبنده‌ای بود که در ذهن مخدوش رضاخان ریشه دوانید و با دست استعمارگران انگلیس آبیاری شد. وی به ظاهر خود را خادم مردم معرفی می‌کرد، ولی در باطن می‌خواست بانام جمهوری راه را برای نفوذ بیگانگان هموار کند. شهید مدرس زودتر از همه خطر این آشوب را حس کرد، در پی چاره بر آمد. این نیرنگ را خنثی کرد. رضاخان که خود را تنها و درمانده دید، در 18 فروردین 1303 به بومهن رفت. افرادی دوباره وی را به صحنه سیاست آوردند تا به ظلم و خیانت خویش ادامه دهد. امام در خصوص اعتراض مدرس به جمهوری رضاخانی می‌فرماید: «پیشترها مجلس شورای ملی آقایان اگر یک کلمه از طرف دولت انگلستان اشاره می‌شد که باید فلان کار را انجام بدهید، احتمال این که مخالفت بکنند نداشتند... رضاخان می‌خواست که جمهوری درست کند و مدرس مخالفت می‌کرد. می‌دانست که می‌خواهد حقه بزند و مردم را بچاپد. فقط مدرس ایستاد و جلوی او راگرفت.»18

امام خمینی درباره روابط مدرس و رضاخان به خاطره‌ای جالب اشاره می‌کند و می‌فرماید: «یک وقتی (رضاشاه) در یک سفررفته بود، یک سفری که مورد خطر شاید بود. مرحوم مدرس رحمه‌الله علیه که آن روز مخالف با رضا شاه بود و جانش را هم سر همان مخالفت داد، گفته بود که من دعا کردم به شما در این سفر که سالم برگردید. خیلی خوشحال شده بود که مدرس (به عنوان مخالف او) به او دعا کرده. گفت: دعا کردید؟ خوب ایشان گفته بود آخرنکته دارد. این است که اگر تو در این سفر مرده بودی، همه اموال ما (ملت ایران) از بین رفته بود. می‌خواهم زنده باشی تااموالمان را پیدا کنیم.»19

 در سال 1361، امام خطاب به هیات وزیران فرمود: «تاریخ مرحوم مدرس را دیده اید که یک سید خشکیده لاغر با لباس کرباسی یک همچو آدمی در مقابل آن قلدری که هر کس وقت را درک کرده باشدمی داند که زمان رضاشاه غیر زمان محمد رضا شاه بود.... در مقابل او همچو ایستاد در مجلس و در خارج مجلس که یک وقت گفته بود: سید! چه از جان من می‌خواهی؟ گفته بود: می‌خواهم تو نباشی.»20

مخالفت مدرس با رضاخان تنها به سبب استبداد و قلدری رضاخان نبود، او در اعماق اعمال رضاخان نکته خطرناک‌تری می‌دید. به نظر وی، رضا خان مزدور خارجی بود وانگلیس می‌خواست به وسیله وی سلطه خود را بر ایران تحکیم بخشد و در مقابل شوروی دیروز کمربند امنیتی ایجاد کرده، منافع غرب رادر منطقه تامین کند. آنها مذهب و علمای شیعه را سد راه این نقشه خطرناک می‌دیدند و بر آن بودند به وسیله رضاخان تقدس زدایی کرده، به ارزشها هجوم برند و روحانیت را تضعیف کنند.

مدرس خود درباره مقابله با رضاخان می‌گوید: «اختلاف من با رضاخان بر سرکلاه و عمامه و این قبیل مسائل جزئی مثل نظام اجباری نیست. من در حقیقت با سیاست انگلستان که رضاخان را عامل اجرای مقاصداستعماری خود در ایران قرار داده مخالفم. من با سیاستهایی که آزادی و استقلال ملت ایران و جهان اسلام را تهدید می‌کند، مبارزه می‌کنم. راه و هدف خود را می‌شناسم. در این مبارزه هم پشت سر خودرا نگاه نمی‌کنم که شما یا کسان دیگر همراهی می‌کنید یا نه. لازمه مبارزه در این راه از خود گذشتگی و فداکاری است.»

پاورقی‌ها:

1. صحیفه امام، ج‏8، ص: 67  2. صحیفه امام، ج‏16، ص: 452  3. صحیفه امام، ج‏16، ص: 451  4. صحیفه امام، ج‏20، ص: 117  5. صحیفه امام، ج‏19، ص: 73  6 صحیفه امام، ج‏19، ص: 431  7. صحیفه امام، ج‏7، ص: 305  8. صحیفه امام، ج‏7، ص: 415  9. صحیفه امام، ج‏16، ص: 452  10. صحیفه امام، ج‏19، ص: 73  11. صحیفه امام، ج‏19، ص: 73  12. صحیفه امام، ج‏18، ص: 276  13. صحیفه امام، ج‏13، ص: 417  14. صحیفه امام، ج‏3، ص: 244  15. صحیفه امام، ج‏7، ص: 45  16. صحیفه امام، ج‏3، ص: 245  17. صحیفه امام، ج‏18، ص: 207  18. صحیفه امام، ج‏12، ص: 388  19. صحیفه امام، ج‏5، ص: 196  20. صحیفه امام، ج‏16، ص: 451

منبع: جمهوری اسلامی

 

 

 
. انتهای پیام /*

ادامه مطلب



[ سه شنبه 7 آذر 1396  ] [ 4:09 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 

پرونده پرسنلی قاتل شهید مدرس برای اولین‌بار رونمایی می‌شود

قاتل مدرس در زندان هم حقوق دریافت مى کرد
قاتل مدرس در زمانى که زندان بوده نیز بصورت مخفى حقوق دریافت مى کرد...
 
 
 
کارشناس گردآوری آثار موزه‌ای خانه مدرس گفت: پرونده پرسنلی مستوفیان یکی از قاتلین شهید مدرس و رئیس وقت شهربانی کاشمر توسط مجموعه‌دار خصوصی به موزه مدرس اهدا شد.
محسن افتخاری ضمن اعلام این خبر به خبرنگار مهر گفت: از زمانی که خانه مدرس کار خود را به‌عنوان موزه آغاز کرده در تلاش بوده تا وظیفه موزه‌ها را که جمع‌آوری آثار موزه‌ای است، محقق کند به همین دلیل اقدام به جمع آوری مدارک و مستندات مربوط به شهید مدرس کرده است به تازگی نیز یکی از مجموعه‌داران بخش خصوصی پرونده پرسنلی محمود مستوفیان یکی از قاتلین شهید مدرس رییس شهربانی آن زمان و یکی از اعضای دربار را به موزه اهدا کرده است.

وی گفت: در نظر داریم تا این پرونده و سند را دهم آذر ماه امسال در روز هشتادمین سالگرد شهادت ایشان برای اولین بار رونمایی کنیم. در این پرونده تمام اطلاعات مربوط به این شخص، دست خطی درباره رفتار دادگاه با وی، موافقت با درخواست برگشت او به ارتش و... موجود است. تفاوت این پرونده در آن است که اگرچه آن زمان پرونده قضایی یوسفیان منتشر شده بود اما این پرونده مربوط به اطلاعات پرسنلی اوست که هیچ کجا از آن رونمایی و تا کنون دیده نشده است.

افتخاری بیان کرد: در کنار این اثر، مدارک دیگری نیز به دست آورده ایم از جمله روزنامه هایی که در سال ٣١ به موضوع شهادت و برگزاری دادگاه قاتلان شهید مدرس پرداخته‌اند و یا روزنامه قانون سال ٣١ که دو بار در تصویر و مطلب مربوط به شهادت مدرس از واژه شهید استفاده کرده بود.

وی ادامه داد: در طول مدتی که موزه مدرس افتتاح شده بسیاری از موزه‌داران کارشناسان میراث فرهنگی و موزه‌داری هنرمندان و... از آن بازدید کرده اند چند روز پیش هم اقای علی مدرسی نوه شهید مدرس و جمشید مشایخی از هنرمندان کشور نیز به این موزه آمدند.

وی افزود: در این موزه کنگره مدرس شناسی ایجاد شده است و هر منبعی که مرتبط با شهید مدرس باشد توسط این بنیاد گردآوری می شود همچنین برگزاری نشست های تخصصی نیز از برنامه های این بنیاد است. شاید در این موزه ما بزرگترین مجموعه کتاب تخصصی درباره شهید مدرس را داریم. محل تدریس فقه و اصول شهید مدرس نیز اکنون به دارالقرآن تبدیل شده است و هفته ای دو روز اساتید بین المللی در آن قرآن تدریس می کنند.

افتخاری گفت: این موزه به دلیل ساده بودن خانه مدرس یکی از بناهایی محبوب در میان مردم است. در کنارش نیز خانه نصیرالدوله قرار دارد که از نظر معماری و اینه کاری بسیار فاخر است ولی مردم می گویند که خانه مدرس به دلیل سادگی اش دست یافتنی‌تر است و آنها زندگی در چنین خانه هایی را تجربه کرده اند. این موضوع موجب شده تا عامه مردم از این موزه بازدید زیادی انجام دهند.
با توجه به آتش سوزى خرداد ١٣٤٢ در دادسراى کیفرى، به نظر مى رسد اسناد مربوط به این پرونده در خانه موزه شهید مدرس، تنها اسناد بجا مانده در کشور باشد.

 

 

 
 
 

 
 
 

 

 

  • baghdasht1.blogfa.com

    ______________________

       barrud.rasekhoonblog.com 

    _____________________
        #کاشمر
    #کوهسرخ #کریز

    ___________________

     #خراسان رضوی: 

    احمداسماعیلی کریزی

    _________________________

    " اینستاگرام"

    baghdashtkariz33828
    ____________________

     

 

 
 
 
 
 
 منبع: خبرگزاری مهر
 

 

 

ادامه مطلب



[ سه شنبه 7 آذر 1396  ] [ 4:06 PM ] [ احمد ]
نظرات 0

اندیشه سیاسی شهید مدرس

 

اندیشه سیاسی شهید مدرس
اندیشه سیاسی شهید مدرس
 
نويسنده: رضا عیسی‌نیا



 

مقدمه

در برزخ میان قاجار و پهلوی، فردی بزرگ، با اندیشه‌ای مسترگ و درخشان در ایران قدم نهاد که خواهان مجد و عظمت ایران اسلامی بود. او نه فقط در حوزه فکر سیاسی، بلکه در حوزه فن سیاسی هم گام برداشت. او در فضایی آمد که روحانیون در تحولات ایران بالاجبار به سیاست انزوا تن داده بودند و ایران اسیر قدرت‌های انگلیس و روس بود و خود فروختگان داخلی گاهی طرفداری از دروس و گاهی طرفداری از انگلیس می‌کردند.
در چنین فضایی، مرد مجاهد و مبارزی نستوه قدم به صحنه سیاسی ایران گذاشت که «دین ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ماست‌» و همچنین سیاست موازنه عدمی و سلبی را ارائه کرد; این فرد کسی جز شهید سید حسن مدرس نبود که القاب برای او کوتاه و کوچک می‌نمود. او ستاره درخشانی بود، بر تارک کشوری که از ظلم وجود رضا خانی تاریک می‌نمود، ملت ما مرهون خدمات و فداکاری‌های اوست. (1)
ما در این نوشتار با عنوان «اندیشه سیاسی شهید مدرس‌»، قبل از پرداختن به اندیشه سیاسی او، ابتدا بطور بسیار مجمله و خلاصه، به زندگینامه و ویژگی‌های شخصیتی ایشان، آن هم ویژگی‌ها و خصایصی که بتوان از آن در حوزه سیاسی استفاده برد، می‌پردازیم.

زندگینامه و ویژگی‌های شخصیتی شهید مدرس

سید حسن مدرس در 1287 هجری قمری در سرابه اردستان به دنیا آمد و از سن شش سالگی تا چهارده سالگی در شهرضا مقدمات عربی و فارسی را فرا گرفت و در سن شانزده سالگی برای ادامه تحصیلات خود به اصفهان رفت که به مدت پنج‌سال دروس صرف و نحو و منطق و بیان را به پایان رسانید و در سال ششم تحصیل به امر تحصیل به نجف اشرف مهاجرت کرد و از محضر حضرت آیت الله مرحوم میرزا حسن شیرازی مرجع تقلید و پیشوای شیعیان جهان استفاده برد. شهید مدرس، در نجف، با اینکه زندگی سختی داشت و با سادگی زندگی را می‌گذراند، علاوه بر مطالعات کتب حوزوی، به مطالعه کتبی پرداخت که بندرت طلبه‌ای در آن عصر حاضر بود اوقاتش را صرف مطالعه چنین کتبی کند. او در ایام تحصیل در نجف اشرف، روزهای جمعه کار می‌کرد; و در آمد آن مقداری نان می‌خرید و یک هفته را با آن سر می‌کرد. (2)
شهید مدرس، در نجف از هفت، سال تحصیل مداوم و بدون و قفه به درجه اجتهاد نائل آمد و بعد از آن جهت ارشاد و تدریس به اصفهان مراجعت نمود دوران بازگشت مدرس به اصفهان، مصادف با دوران رشد و گسترش انقلاب فکری و اجتماعی ملت ایران، یعنی نهضت مشروطیت‌شهید مدرس در آن زمان بود که عمدا وارد حیات سیاسی ایران شد.
ویژگی‌های شخصیتی مدرس را می‌توان از لابه‌لای نوشتارهای نویسندگان داخلی و خارجی اینگونه فهرست کرد: او فردی است‌با درایت و اهل تقوا، با سادگی و وارستگی خاص در زندگی، بی‌باک و شجاع، بیگانه ستیز، انسان برجسته‌ای در میدان سیاست، وطن خواه بر پایه تفکر دینی. خلاصه اینکه او کسی بود که خدمت‌به کشور مردمش را از وظایف انسانی و شرعی خود می‌دانست و این مطلب در زندگی 69 ساله او بخوبی نمایان است. در نهایت، این مرد بزرگ، در بهمن ماه 1307( سه سال پس از تاسیس سلسله پهلوی)، تبعید شد و دیگر صدای آزادی خواهی او در تهران شنیده نشد و سرانجام پس از ده سال تبعید و زندانی، در خاف، در سال 1317 در ترشیز(کاشمر فعلی) به شهادت رسید. او نقش بسیار ارزنده‌ای در جهت‌بیداری مردم و دمیدن روح اسلام در جامعه و مبارزه با استبداد و استعمار داشت.

اندیشه سیاسی شهید مدرس

پیش از دیدگاه شهید مدرس درباره موضوعات سیاسی ذکر این نکته ضروری است که اندیشه سیاسی چیزی نیست که در خلاء ظهور پیدا کند، بلکه اندیشه سیاسی معمولا پاسخ به بحران‌های ایجاد شده در جامعه می‌باشد و بر اساس دیدگاه جامعه‌شناسی معرفت، یکی از مهمترین عوامل مؤثر در شکل‌گیری اندیشه‌ها، تحولات سیاسی اجتماعی و پیدایش دغدغه‌ها و پرسش‌های اصلی ؟ اندیشمندان است.
بنابراین در این مبحث، برای اینکه دغدغه‌ها و پرسش‌های شهید مدرس را تنبیه کنیم، به تشرع فضای اجتماعی و سیاسی ایران و تحولات و بحران‌های موجود در آن عصر می‌پردازیم.
در تشرع فضای داخلی ایران می‌توان گفت که ایران عصر قاجار که از سال 1200 هجری قمری شروع و تا سال 1344 هجری قمری ادامه پیدا کرد، هفت پادشاه ؟ قدرت تکیه زده و صد و چهل سال بر ایران حکومت راندند و باعث عقب ماندگی ایران شدند; آنها ایران را به یک سرزمین اجاره‌ای و شکار گاهی برای قدرت‌های خارجی تبدیل کردند. در یک نمای کلی از فضای اجتماعی و سیاسی عصر قاجار، یعنی از بدو تاسیس سلسله قاجار تا اواخر سلطنت محمد علی شاه، اغراق نیست اگر بگوئیم که مردم ایران هیچ گونه تضمینی برای حفظ جان و ناموس خود، در مقابل دستگاه استبدادی وقت نداشتند. این مساله را می‌توان در ادبیات آن دوره، از جمله در شعر «آئینه عبرت‌» و « کار ایران با خداست‌» از ملک الشعرای بهار، به راحتی مشاهده کرد. ثالثا می‌توان ادعا کرد که فضای اجتماعی، سیاسی ایران در این عصر، بسیار آلوده بود; چرا که از یک طرف سیاست مسموم انگلستان همیشه ایران را می‌آموزد و مورد تهدید قرار می‌داد و از حرف دیگر، سیاست‌های ناهنجار دولت تزاری روسیه همیشه باعث اذیت و آزار ایران می‌شد.
در نهایت، می‌توان گفت که در عصر قاجار، شهید مدرس با دو بحران مواجه بود. یکی استبداد و خود رایی حکام و دیگر، استعمار و دخالت قدرت‌های خارجی که عصر پهلوی اول، ما با هر دو بحران آنهم بصورت شدیدتر و غلیظتر و با گرایش دین ستیزی رضا خانی روبرو می‌شود; چرا که رضاخان، هشت ماه پیش از آنکه برای سرکوب آخرین بقایای جنبش جنگل به رشت لشکر کشی کند، در تهران با کمک اجانب انگلیسی، دست‌به کودتایی زده و نخستین گام را در راه کسب قدرت مطلقه و بنیانگذاری سلسله پهلوی، در سال 1404 برداشت. و بعد از آن شانزده سال با سیاستی خصمانه علیه فرهنگ اسلامی، با هدف برچیدن مذهب از صحنه سیاسی تلاش سیاسی تلاش کرد. او موانع و مخالفینی را بر سر راهش داشت که یکی از بزرگترین مخالفین او شهید مدرس بود. حال که فضای اجتماعی و سیاسی ایران عصر شهید مدرس را به صورت اجمالی بیان کردیم، می توانیم ادعا کنیم که با در نظر گرفتن این مباحث، بهتر می‌توانیم اندیشه سیاسی وی و راه هایی که او برای رفع بحران های ایران ارائه کرده است را درک کنیم .

سیاست و دولت از دیدگاه شهید مدرس

شهید مدرس در بیانات خود به خاصی از سیاست که ایرانیان باید آن را دارا باشند ، اشاره می کند: سیاست ما ایرانیها باید یاست‌بزکوهی باشد ، سیاست‌بز کوهی آن است که صیاد او را صید کند. ما ایرانیها هم باید سیاستمان طوری باشد که زندگی کنیم، اما صیاد او را صید نکند. (3)
اما دولت در دیدگاه شهید مدرس، عبارت از نهاد اداره کننده مملکت نمی باشد و قرار گرفتن در جایگاه دولتمردان فضیلتی نیست که باعث فخر فروشی دیگران شود، بلکه دولتمردان باید خدمتگزاران مردم باشند. این دیدگاه شهید مدرس درباره جایگاه دولتمردان در تقابل با این دیدگاه قرار می گیرد که معتقد است، دولتمردان جایگاهی جدا از ملت دارند و برتر از مردمند و بالتبع، مردم همیشه صغیر و نابالغ هستند و نیاز به آقابالاسر دارند لذا مشارکتی هم در مسائل مملکتی ندارند و نمی توانند داشته باشند و این دولتمردان هستند که سازنده جامعه هستند. پس شهید مدرس معتقد بود که دولتمردان خدمتگزار مردمند و ثانیا، ملت اساس مملکت محسوب می‌شود. مؤید قسمت اول، این گفتار اوست که می گوید: « ...تمام این مقامات که از سلسله های مختلف هستند; شاه و رئس الوزراء ; پارلمان ، حجة‌الاسلام، تمام اینها نوکر خلقند. یکی اسمش شاه است، یعنی نوکر مردم، یکی اسمش رئس الوزراء است، یعنی خدمتگزار مردم، تمام اینها باید نوکری بکنند. (4)
و مؤید قسمت دوم گفتار فوق که « ملت اساس مملکت محسوب می شود» را در دو عنوان زیر بخوبی می توان مشاهده کرد.

1. مردم و مجلس شورای ملی

هنگامی که بحث تمدید دوره مجلس شورای ملی بود، شهید مدرس به جایگاه و نقش مردم اشاره کرده، می‌گوید:« بنده نمی‌توانم خودم را وکیل کنم، طریقه قانونی منحصر به رای اکثریت ملت است‌» (5)
بزرگترین سید پشتوانه مردمی را بسیار حائز اهمیت می‌داند و تصمیم گیری درست و صحیح نمایندگان را اگر چه مخالف بزرگترین قدرت دنیا هم باشد، حتی مخالف با تمام قدرت‌های جهان باشد، در صورتی عملی می‌داند که نمایندگان مجلس مردم را پشت‌سر خود داشته باشند و از یک پشتوانه مردمی قومی برخوردار باشند. بر اساس این عقیده است که در سال 1303، در آن نطق مهمش می‌گوید:
مجلس شورای ملی که عبارت از صد وکیل‌اند، همه وطن خواه، همه صاحب عقیده محکم، همه اسلامی، همه سیاسی، ولی در صورتی مقاومت‌با دنیا می‌کنند که با بطیعه ملت‌با آنها موافقت و پشتیبان آنها باشد.
پس قوت با توجه به قلوب عامه است. (6)

2. مردم و حکومت «دولت‌»

در اندیشه شهید مدرس، مردم نقش تعیین کننده‌ای در تشکیل و پایداری حکومت‌ها دارند و حکومت‌بدون مردم بی‌معنا خواهد بود و اصلا وجود نمی‌تواند پیدا کند و این مردم هستند که به دولت و شاخصه اصلی آن یعنی حکومت، تشخص و اعتباری می‌بخشد. شهید مدرس در این باره می‌گوید: حکومت علی هم معنایش این است که تمام کارهای عمومی راجع به خود مردم است. مردم وکیل معین می‌کنند که به امورات آنها رسیدگی می‌کنند. مجلس بالاتفاق یا به اکثریت‌به یک دولتی اظهار اعتماد می‌کنند و یک کارهایی وظیفه دولت است که باید آن کارها را بکند. (7)

مبانی مشروعیت‌حکومت از دیدگاه شهید مدرس

نظر شهید مدرس را در باب مشروعیت‌حکومت می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: یکی مشروعیت الهی که دین اختصاص به عصر حضور دارد و مردم در ایجاد مشروعیت نقشی ندارند. دوم قرار داد اجتماعی که ویژه عصر غیبت می‌باشد و مردم در آن نقش ایفا می‌کنند.
اما درباره عصر غیبت که قسم دوم نظریه شهید را می‌سازد، با احتیاط می‌توان اینگونه استنباط کرد که ایشان به نوعی قرار داد اجتماعی معتقد می‌باشد. البته با این تفاوت از قرار داد «روسو» (8) یی که انسان حاکم اصلی را خدا می‌داند و اجرای قانون آن را به وسیله مردم. یعنی ایشان مشروعیت را الهی، اما به جنبه مقبولیت‌یا مشروعیت‌سیاسی هم توجه دارد، یعنی قانونی که مردم وضع می‌کنند، نباید سر مویی مخالف قوانین اسلام باشد که این کار عدم مخالفت را پنج تن از فقها بطور ناظر در مجلس انجام می‌دهند که این معنا در قرار داد اجتماعی اندیشمندان غربی یافت نمی‌شود.
البته عنایت‌به این نکته ضروری است که شهید هر نوع حکومت قانونی را مشروع نمی‌داند، بلکه حکومت‌یا پارلمانی را مشروع می‌داند که مخالف شرع نباشد که این مطلب را می‌توان در بحثی که شهید از مالیات و کم و کیف اخذ آن و اهمیت دریافت آن در جامعه می‌پردازند، یافت: اگر مملکت‌یا پارلمان ما مشروع باشند و مخالف شرع نباشد، یعنی پارلمان اسلامی باشد، می‌توان به آن مالیات داد و گرنه جای تامل است. (9)
می‌توان گفت که سید به دفعات نظر مثبت‌خود را در مورد اصل جمهوری، به عنوان نظامی که از مشروطه سلطنتی هم به اسلام نزدیکتر است; عنوان ساخته بود (10) و همچنین علت مخالفت‌شهید مدرس با رضاخان را می‌توان بخاطر عملکرد رضا شاه نسبت‌به جمهوری و خود سری و دیکتاتوری، به اضافه سرسپردگی و یا حافظ منافع اجانب بودن رضاخان ذکر کرد.

تفکیک قوا یا جایگاه قوای سه گانه در دیدگاه شهید مدرس

همانطور که در قسمت فضای اجتماعی و سیاسی گفته شد، شهید مدرس دو دوره استبدادی را درک کرده بود، دوره‌ای را که شاه برابر بود با سه قوه یا فوق سه قوه و فوق قانون و دوره‌ای که اصلا قوای سه گانه معنا و مفهومی ندارند و ایرانی که در آن انقلابی به نام انقلاب مشروطه بوجود آمده است و ده پانزده سالی از آن گذشته ولی به هدف مطلوب خود نرسیده است و باز بوی استبداد فضای کشور را پر کرده است. شهید مدرس در چنین فضایی، آراء و نظرات خود را در باب عدم دخالت قوا در همدیگر ارائه می‌کند.
وی از قوای سه‌گانه حکومت‌ها، قوه مجریه، مقننه و قضائیه، دو قوه مقننه و مجریه را منتسب به مردم می‌داند.
الف. قوه مجریه
درباره قوه مجریه، مدرس عقیده دارد که وظیفه اساسی قوه مجریه، اجرای قوانین مصوبه قوه مقننه است; نه دخالت در قانون گذاری. (11)
ب. قوه مقننه
در دیدگاه مدرس، قوه مقننه را مردم انتخاب می‌کنند و کار قوه مقننه هم تدوین قوانین است; نه دخالت در حوزه‌های دیگر، البته قوانین وضع شده نباید تعارضی با قوانین شرع داشته باشند و ذکر این نکته هم خالی از فایده نیست که در دیدگاه شهید مدرس ، قدرت برتر در کشور مجلس می باشد و اعتقاد دارد که در مقابل مجلس هیچ چیز نمی تواند بایستد. (12)
ج. قوه قضائیه
در بحث قوه قضائیه، ابتدا به اهمیت و جایگاه این نهاد پرداخته، سپس به آراء شهید مدرس نظر می اندازیم . باید عنایت داشت که یکی دیگر از وظایف و اختیارات حاکمان اسلامی، به تصریح آیات و روایات، قضاوت و دادرسی در میان مردم است و شهید مدرس این وظیفه مهم را تنها بر کسانی روا می داند که بیان احکام الهی را بر عهده دارند. به نظر ایشان ، اهمیت قضاوت بسیار مهم است و باید استقلال خود را حفظ نماید. آری قضاوت در اسلام جایگاهی والا دارد و از شؤون پیامبر و امام معصوم‌علیهم السلام است و در زمان غیبت نیز جزء وظایف مراجع صلاحیتدار است; چرا که امام صادق‌علیه السلام فرمودند: «اتقوا الحکومه فان الحکومه انما هی للامام العالم بالقضاء العادل فی المسلمین لنبی‌ء او وصی نبی‌». (13)
بنابراین به تصریح روایات مختلف، قضاوت در میان مردم تنها بر حاکمان عادل و عالم به قضا یعنی پیامبر و جانشینان معصوم آن حضرت و منصوبین از سوی آنان جایز است.
بنابر دیدگاه شهید مدرس قوه قضائیه بخش مستقلی از حکومت است. حتی به نظر ایشان درس خوانده‌های ممالک عربی نمی‌توانند در این قوه مشغول شوند و یا دولت نمی‌تواند حق قضاوت را به کسانی غیر از مجتهدین عادل واگذار نماید. با توجه به این ویژگی‌های قضاوت، شهید مدرس به استقلال قوه قضائیه و اینکه چه کسانی عهده‌دار این منصب باشند، بسیار حساسیت نشان دهد.
آری نقش مدرس در ساخت و ساز اصولی نهاد« عدلیه‌» و نهاد «قانون‌»، به عنوان دو اصل مهم مشروطه، سعی در جدا ساختن کار کرد آنها از دولت را می‌توان به عنوان اندیشه تفکیک قوا در آثار او انگاشت. (14)
مدرس بخاطر جلوگیری از تداخل وظایف قوا معتقد است که در کشور، علاوه بر قوای مجریه و مقننه، باید یک مرجع عالی و دادگاه مقتدری وجود داشته باشد که تمیز دهد که چه کسانی در مسائل مملکتی خطا کرده‌اند و چه کسانی خطا نکرده‌اند.
آری در اندیشه شهید مدرس استقلال قوه قضائیه تعبیه شده، که هر کس براحتی نمی‌تواند در استقلال آن و در حدوده وظایف آن دخالت کند و ما در بررسی آرا و اندیشه او پیرامون شان قاضی و مختصات عدلیه، چشم‌انداز روشنی را از اندیشه‌های او در باب مساله تفکیک قوا دیدیم. استقلال قوه قضائیه و چگونگی تحصیل این استقلال و ... را در گفتار ایشان که در ذیل آمده، بخوبی می‌توان بافت:
«لیکن عدلیه مایه و حقیقتش علم است. باید احکام شرعی و حقوقی را بداند تا در عدلیه بنشیند. بنده نمی‌گویم مجتهد باشد; زیرا که مثلا قضاوت در کار نیست، عمل کردن به علم است، از باب امر به معروف و نهی از منکر. سابق بر این، یک حاکمی که یک سندی پیش او می‌بردند و می‌گفتندکه از فلان شخص طلب دارم، می‌فرستاد طرف را می‌آورد، به چوب می‌بست که فلان مبلغ را مطابق این سند باید بدهی، بعد که مشروطه شد، آمدیم این مساله را اداری کردیم، گفتیم که یک محکمه ابتدایی و یک محکمه استینافی و یک (محکمه) تمیز باشد، که هفت نفر علم پیدا کنند که این شخص مدیون است و مثل سابق نباشد که به زور و قوت از او بگیرند... قضاوت محتاج به شاهد است و وظیفه پیامبر و امام و مؤمن (امتحن الله) عمل به علم است و باید معلومات داشته باشد که هر مساله را بداند، یا اگر نداند، کتب فقه را باز کند، و بفهمد که این مساله حکمش چیست‌».
در ادامه شهید مدرس به مطلب بسیار جالبی در باب چگونگی تحصیل استقلال قوه قضائیه اشاره می‌کند و می‌گوید:
«... به این لحاظ گفتیم که این وزارت خانه( عدلیه) یک وزارت‌خانه است که باید اصلاح امور مملکتی را بکند و اگر وزیری آمد و گفت: فلان، تو چرا روی این صندلی نشسته‌ای؟ بگوید: علم و عمل من، مرا روی این صندلی نشانده، و دیگر نشود او را برداشت; زیرا اگر مقامش متزلزل باشد، نمی‌تواند بر طبق عقیده‌اش حکم کند و متکی به علم و عملش باشد و بگوید علم من مرا روی این صندلی نشانده، نه... نه فلان کس برای این که وقتی علم و عمل او را روی صندلی نشانده، آن وقت دیگر فلان شخص نمی‌تواند به او بگوید باید تابع اراده من با شما و آزادانه می‌تواند حکم کند.» (15)

وظایف، اختیارات و مسؤولیت‌های حکومت

وظایف و اختیارات حکومت را در دو قسمت مورد بحث و ملاحظه قرار می‌دهیم:
الف. در زمینه سیاست داخلی;
ب. در زمینه سیاست‌خارجی.

وظایف، اختیارات و مسؤولیت‌های حکومت

الف . وظایف و اختیارات حکومت در سیاست داخلی

وظایف و اختیارات حاکم و حکومت اسلامی در دیدگاه شهید مدرس را می‌توان اجمالا بصورت زیر طبقه‌بندی کرد:
1 . ایجاد آسایش و رفاه برای مردم کشور;
2 . دریافت مالیات از شهروندان;
3 . اجرای عدالت در جامعه;
4 . حفظ مرزهای کشور اسلامی;
5 . عمران و آبادی کشور .
همانطور که گفته شد، یکی از وظایف و اختیارات حکومت در زمینه سیاست داخلی، اجرای عدالت می‌باشد . شهید معتقد است که در جامعه اگر عدل رعایت‌شد، نظام جامعه از هم گسسته نمی‌شود ولی اگر عدل رعایت نشود، جامعه در تمام ابعادش متضرر خواهد گردید . البته عدل در دیدگاه مدرس، یعنی از جایش گرفتن بقدر امکان و به مصرف همان‌ها رساندن بقدر امکان، شهید در این باره می‌گوید:
« عدل آن است که از مورد گرفته شود و به مورد خرج شود . از همان‌هایی که گرفته می‌شود، خرج همان‌ها شود . این معنی عدل است . از ملت پولی که گرفته می‌شود، به مصارفی برسد که به نفع آن ملت‌باشد . (1)
سپس نتیجه می‌گیرد که اگر این فعل نیک در جامعه تحقق یابد، هرگز به اقتصاد و مملکت ضرر وارد نمی‌شود .
همانطور که گفته شد، یکی دیگر از وظایف حکومت، دریافت مالیات می‌باشد و شهید مدرس در این قسمت‌به ضرورت و اهمیت پرداخت و دریافت مالیات در کشور اشاره می‌کند و معتقد است که اگر شهروندان در امر پرداخت مالیات نظام‌مند باشند، آن کشور دست‌بسوی کشورهای بیگانه دراز نکرده و مجبور به استقراض خارجی نخواهد شد .
البته لازم به تذکر است که شهید مدرس در این موضوع آنقدر حساس می‌شود و مسؤولیت می‌کند تا جایی که به عنوان یک فقیه طراز اول که نماینده فقهای دیگر در مجلس می‌باشد، حکم می‌دهد که آنهایی که می‌توانند مالیات بدهند و یا باید مالیات بدهند، ولی در امر پرداخت مالیات تعلل و استنکاف می‌کنند، خائنین به ملت و وطن‌فروش محسوب می‌شوند و باید این افراد مجازات شوند . (2) یکی دیگر از وظایف حکومت، ایجاد رفاه و آسایش برای مردم می‌باشد، یعنی حکومت‌باید با ایجاد مؤسسات و وزارتخانه، امورات مردم و مطالبشان را سریعتر انجام دهند . در این باره نظر شهید مدرس اینچنین است:
«عرض می‌شود که غرض از وضع قانون، آسایش خلق است، در امور معاشیه و اگر فایده، هم برای دولت داشته باشد، خیلی خوب است(. مثلا) خصوص اداره پست که غرض اصلی از آن، آسایش خلق است که امور تجارت و مطالبشان به سرعت پیش برود . » (3)
همانطور که گفته شد، یکی از وظایف حکومت، ایجاد رفاه و آسایش برای مردم می‌باشد و احتمالا با اندکی دقت می‌توان گفت که ایجاد رفاه و آسایش در دو شاخه نمود پیدا می‌کند، یکی در عمران و آبادی کشور که بطور اجمال در بالا به آن اشاره شد و دومی در تامین العباد; حال این تامین، تامین جانی باشد یا مالی و یا فکری، فرقی نمی‌کند . به هر حال، وظیفه حکومت اسلامی است که راه‌ها را امن و نیز اجتماع را از هر نوع پلیدی و جنایت دور کند و همچنین از حیث فکری، مردم به تبادل و تضارب افکار پرداخته تا به رشد و تعالی افکار برسند . شهید مدرس در این باره می‌گوید: «حاکم یک جمعیت‌باید از مال آن جمعیت، آن جمعیت را اداره کند و هم جامع اداره کردنش در تحت این کلمه است که تعمیرالبلاد و تامین العباد . البته هم تعمیر بلاد مخارج مالی دارد و هم تامین عباد محتاج به خرج مال است . » (4)
باید عنایت داشت که یکی دیگر از وظایف حکومت، حفظ مرزهای کشور اسلامی است . شهید مدرس در عین حالی که این وظیفه حکومت را تبیین و تشریح می‌کند، به مساله مهم فقهی هم اشاره می‌نماید و آن، این است که آیا جهاد یا جنگ در عصر غیبت امام معصوم علیه السلام مجاز است‌یا خیر؟ در پاسخ به این سؤال، می‌توان گفت که همچنان که اکثریت فقها قائل به عدم جواز جهاد ابتدایی هستند، شهید مدرس در زمان غیبت، اعتقاد به جهاد ابتدایی ندارد، اما به جهاد دفاعی معتقد است و می‌گوید که «هر کس به ما حمله کند، در هر لباسی که باشد، چه با کلاه شاپو چه با عمامه! فرقی نمی‌کند، هر کسی که به سرزمین ما تجاوز کند، او را با تیر خواهیم زد و این فعل و عمل را همانند نماز یک فعل واجبی برای مسلمانان کشور اسلامی می‌شمرد . » (5)

ب . وظایف و اهداف حکومت در زمینه سیاست‌خارجی

یکی از موضوعات مباحث‌سیاسی، موضوع سیاست‌خارجی و روابط با کشورهای خارجی است که این موضوع یکی از بحث‌های کلیدی و بسیار مهم اندیشه سیاسی شهید مدرس را تشکیل می‌دهد، آن هم تحت عنوان سیاست موازنه عدل; البته جالب و کلیدی بودن این اندیشه و نظر را می‌توان با در نظر گرفتن فضای سیاسی آن عصر بهتر درک کرد; چرا که ایران آن عصر جامعه‌ای بود از درون آفت زده و از بیرون هم ترمینال دو قدرت بزرگ (و به گفته خود شهید مدرس دو قدرت که یکی اعقل و دیگر عامل و یکی قوی و دیگری اقوی) روسیه و انگلیس، دو قدرت که هر وقت اراده می‌کردند، به بهانه‌ای ایران را مابین خود تقسیم کرده و منابع و معادن و ثروت مادی و انسانی آن را به تاراج می‌بردند .
در این فضای آلوده که عده‌ای از دولتمردان به همسایه شمالی عشق می‌ورزیدند و نوکری آن را افتخاری بس عظیم برای خود قلمداد می‌کردند و عده‌ای هم برای همسایه جنوبی خوش رقصی کرده و اجیر آنها می‌شدند و افتخار می‌کردند که بریتانیای کبیر برای آنها مقرری معین نموده و بخاطر آن سرمایه ملت و مملکت را یکجا به اجنبی هبه می‌کردند; در چنین فضایی، بزرگ مردی و مجاهدی وارسته و دارای تفکر توحیدی، صدای سیاست‌« نه شرقی و نه غربی‌» را سر می‌دهد و دنبال اثبات عزت و شرف ایران اسلامی و ملت مسلمان است; چرا که از فرهنگ قرآن الهام گرفته و آشنا به آیه نفی سبیل و عالم و آگاه به مسائل سیاسی است . صفت وارستگی و عدم تعلق به زرق و برق‌های دنیوی را به خود اختصاص داده و بر این اساس، می‌تواند چنین شعاری را طرح و اجرا کند . لذا ندا سر می‌دهد که روابط ما با تمام کشورها، چه همسایه و چه غیر همسایه، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، بر اساس صلح و صفا و صمیمیت و برادری است و ما خواهان روابط حسنه با تمام دول جهان می‌باشیم، در عین حال که خواستار صلح و صفا و روابط هستیم، به کسی هم اجازه سلطه نمی‌دهیم . با این توضیحات مختصر، می‌توان وظایف و اهداف حکومت در زمینه سیاست‌خارجی را در دیدگاه شهید مدرس این گونه فهرست کرد:
16. تامین حاکمیت و استقلال کشور;
17. تدوین و اجرای اصول سیاست‌خارجی بر پایه دیانت;
18 . مبارزه با بیگانه در صورت تعدی و تجاوز به کشور;
19 . روابط حسنه با تمام دول جهان بدون هیچ گونه سلطه و دخالت در امور یکدیگر;
20 . دستیابی به استقلال سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در سایه اعمال سیاست توازن عدمی;
21 . توجه به مسائل و مشکلات مسلمانان جهان اسلام .
اما توضیح مطالب فوق، با استناد به سخنان شهید مدرس می‌باشد . شهید مدرس در یکی از نطق‌های خود در مجلس شورای ملی، وقتی اوضاع جهان و در آن میان وضعیت ایران عصر خود را بیان و تشریح می‌کند، در باب روابط با دول بیگانه اینچنین می‌گوید: « منشا سیاست ما دیانت ماست . ما با تمام دنیا دوستیم، مادامی که متعرض ما نشده‌اند . هر کس متعرض ما بشود، متعرض او خواهیم شد . همین مذاکره را با مرحوم صدراعظم شهید عثمانی کردم گفتم: اگر کسی بدون اجازه ما وارد سر حد ایران شود و قدرت داشته باشیم، او را با تیر می‌زنیم، خواه کلاهی باشد، خواه عمامه‌ای باشد، خواه شاپو سیر داشته باشد . . . دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ما، ما با همه دوستیم و همین طور دستور داده شده است . » (22)
البته برای مدرس فرقی نمی‌کند که بیگانه شرقی باشد یا غربی . آنچه برای او در روابط خارجی مهم است، تحصیل عزت و عظمت و منافع مسلمین است .
مدرس باز بودن درهای کشور و یا به تعبیر خودش، به همه جا در داشتن را بر مبنای موازنه عدمی یعنی فلسفه سیاسی خود می‌داند و اعتقاد دارد که روابط حسنه با تمام دول جهان باید بدون هیچ گونه سلطه و دخالت در امور یکدیگر وجود داشته باشد . او می‌گوید:« با تمام دول جهان باید روابط حسنه داشته باشیم، بدون اینکه دول قوی بخواهند بر ما سلطه سیاسی یا اقتصادی و یا هر گونه سلطه دیگری داشته باشند . »
23)
همانطور که گفته شد، به عقیده مرحوم مدرس، نیل به خودکفائی سیاسی و دستیابی به استقلال فرهنگی و اقتصادی کشور، جز در سایه اعمال سیاست توازن عدمی و جلوگیری از نفوذ قدرت‌های استعماری شرق و غرب در ایران میسر نیست . او به کرات بدین موضوع تصریح کرده است که ضرورت دارد توازن عدمی را نسبت‌به همه دولت‌ها مراعات کنیم، نه توازن وجودی را و از تمایل به هر سیاست‌خارجی چه رنگ شمال داشته و چه جنوب و چه شرق و چه غرب بپرهیزیم . (24
دراین باره شهید مدرس می‌گوید:
«ما را بگذارید که صلاح و فساد خودمان را می‌دانیم . . . من مناسب نمی‌بینم که دولت‌ها دوست‌های خصوصی پیدا کنند، یکی تعریف ما را بکند یکی مذمت، من اگر خوبم، اگر بد، تو برو خود را باش . من که با همه خوبم، هیچ دوست ندارم که یک دولتی چه در اینجا و چه در مرکز خود، تعریف مرا بکند . من اگر خوبم، برای خودم و اگر بدم، برای خودم هستم . من از هر دولتی که بخواهد دخالت در امور بکند، می‌ترسم و باید توازن عدمی را نسبت‌به همه مراعات کرد، نه توازن وجودی، یعنی شما برای خودتان، ما هم برای خودمان . » (25)
یکی از مصادیق مخالفت‌با موازنه وجودی و اعتقاد به موازنه عدمی شهید مدرس را می‌توان در مخالفت‌با قرار داد 1919 دید، که خود شهید در این باره می‌گوید: «این قرار داد منحوس، یک سیاست مضر به دیانت اسلام، مضر به سیاست‌بی‌طرفی ما بود . . . کابینه وثوق‌الدوله خواست ایران را رنگ بدهد، اظهار تمایل به دولت انگلیس کرد، بر خدا و ملت ایران قیام نمود . حال هم هر کسی تمایلی به سیاستی نماید، ما یعنی ملت ایران با او موافقت نخواهیم نمود . چه رنگ شمال و چه رنگ جنوب و چه رنگ آخر دنیا . . . . »
26)
یا در جای دیگر می‌افزاید:
« . . . یک اشخاصی رنگ پیدا کردند، آمدند و گفتند که عقیده ما تمایل به سیاست انگلیس است . شاید یکی پیدا بشود و بگوید عقیده سیاسی من روس است، ما بر ضد همه هستیم . ایرانی مسلمان باید مسلمان و ایرانی باشد . هر رنگی غیر از این داشته باشد، دشمن دیانت ما، دشمن استقلال ماست . »
26)

نتیجه

مدرس یکی از فقها و مجتهدین عصر قاجار و پهلوی بود که هر دو فضای اجتماعی وسیاسی ایران آن عصر را بخوبی درک کرد و جزء آن دسته از روحانیون می‌باشد که به اوضاع جهانی آگاهی داشته و با اندیشه صاحب نظران غربی هم آشنا بود . کسی که کتاب‌های تاریخ شاردن، روح القوانین مونتسکیو، شهریار ماکیاولی را مطالعه کرد، و در دوره‌ای، به عنوان یکی از فقهای برگزیده، از میان بیست فقیه طراز اول، وارد مجلس شد، تا نظارت مجلسی را که محصول انقلاب مشروطه است، عهده‌دار باشد . او بعدها نیز به عنوان وکیل اول مردم تهران وارد مجلس شورای ملی شد و ثمرات زیادی را برای ملت ایران به ارمغان آورد .
مدرس کسی بود که مشکل ایران را در دو چیز عمده و اساسی مشاهده می‌کرد، یکی در استبداد، که باعث ناتمام ماندن اهداف انقلاب مشروطه، از دست رفتن قدرت پارلمان، بازگشت قدرت از پارلمان به پادشاه و منصب پادشاهی و ترویج تفکر فضیلت طلبی می‌شد; بنابراین تلاش می‌کرد که استبداد را نابود کرده و بر این باور بود که در هر صورت، باید قوانین اسلامی جاری و ساری شود و برای اجرای قوانین اسلامی نظام می‌تواند مشروطه باشد و هم می‌تواند جمهوری باشد; البته نه جمهوری تقلبی رضاخانی و استدلال می‌کند که مشکل حکومت در عصر غیبت می‌تواند جمهوری باشد .
خلاصه اینکه راه حلی که شهید برای مشکل اول و رهایی از آن ارائه می‌کند، این است که دین از سیاست نباید جدا باشد; چرا که وقتی ملت مسلمان ایران و اندیشمندان مسلمان از سیاست فاصله گرفتند و تفکر جدایی دینی از سیاست ترویج‌یافت، بر این اساس، نااهلان بر روی کار آمدند و مشکلاتی برای ایران آفریدند که از آن جمله، مشکلات استبداد می‌باشد . فلذا تنها راه نجات از این مشکل، اعتقاد نظری و عملی به ادغام و عینیت دین و سیاست و حضور فقها و اندیشمندان مسلمان در صحنه سیاسی می‌باشد . و مشکل دوم را در سلطه بیگانگان و وجود سیاست ایجابی در ایران می‌بیند و بر این اعتقاد است که تمام گرفتاری‌ها بخاطر این است که عده‌ای وطن فروش با اجانب همکاری کرده و در صدد فروش ایران و باعث‌بدبختی و عقب‌ماندگی ایرانیان شده‌اند و طرفداری از انگلیس و روس می‌کنند و «انگلوفیل‌» بازی و «روسوفیل‌» بازی در می‌آوردند; در چنین فضای اجتماعی و سیاسی است که مدرس سیاست‌سلبی و موازنه عدمی را مطرح می‌کند که بعدها الگویی برای دیگران، از جمله رهبران نهضت ملی کردن نفت ایران می‌شود و شهید مدرس با اینکه به سیاست‌سلبی در سیاست داخلی و خارجی اعتقاد دارد، ولی هیچ وقت‌بر این باور نیست که سیاست عدمی یعنی عدم ارتباط با دیگران، بلکه کشوری را قوی می داند که کشورش به همه سو در داشته باشد و در عین استقلال، بتواند از فن و تکنولوژی دیگران هم استفاده و بهره ببرد .

پی نوشت:

1) روح‌الله خمینی، صحیفه نور، ج 19، ص 66.ذکر این نکته در اینجا به جا است و آن این که حضرت امام رحمهم الله از شهید مدرس بیش از بیست دفعه در مجموعه مجلد است صحیفه نور سخن به میان آورده‌اند.
2) علی مدرس، مرد روزگاران،ج 1، چاپ دوم، بی‌جا، بی‌نا، 1374، ص 35.
3) محمد ترکان ، مدرس در پنج دوره تقینینه مجلس شورای ملی ، ج 2 چاپ اول ، تهران مؤسسه پژوهش ، 1374، ص 404.0
4) محمد ترکان، پیشین ، ج 1، ص 227.
5) محمد ترکمان ، پیشین ، ج 2، ص 299.
6) علی‌مدرسی، مرد روزگاران، ص 216.
7) محمد ترکمان، پیشین، ج 1، ص 300.
8) فیلسوف فرانسوی که‌مشروعیت‌حکومت را بر اساس قراردادهای اجتماعی می‌دانست و انسان را حاکم اصلی می‌دانست نه خدا.
9) محمد ترکمان، پیشین، ج 1، ص 239.
10) موسی نجفی به تاملات سیاسی در تاریخ تفکر اسلامی، ص 288.
11) محمد ترکمان، پیشین، جلد اول ، ص 237، 236، همچنین نگاه کنید به موسی نجفی به پیشین، ص 287.
12) محمد ترکمان، همان، ص 81 - 80.
13) فیض کاشانی ، الوافی ج 9، ص 887، همچنین رجوع کنید به کتاب اندیشه سیاسی فیض کاشانی ، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی اثر علی خالقی .
14) موسی نجفی، پیشین، ص 282.
15) محمد ترکمان، پیشین، جلد اول، ص 246.
16) محمد ترکمان، پیشین، جلد دوم، ص 478 .
17) محمد ترکمان، پیشین، جلد اول، ص 229 .
18) همان، ص 123 .
19) همان، ص 315 .
20) محمد ترکمان، پیشین، جلد دوم، ص 167 - 166 .
21) حسین مکی، پیشین، ص 209، همچنین رجوع کنید به محمد ترکمان، مدرس در پنج دوره تقنینیه، ج 2، ص 464 .
22) علی مدرس، نگاه مدرس به فرهنگ و تمدن غرب، کتاب سروش، چاپ اول 1375، انتشارات صدا و سیما، ج 1، ص 211 .
23) حسین رزمجو، مدرس و اصل توازن عدمی او در سیاست، مشکوة، بهار 1370، ص 92 - 91 .
24) حسین مکی، پیشین، ص 211 .
25) علی مدرسی، مرد روزگاران، جلد اول، چاپ دوم (بی‌جا، بی‌نا، 1374)، ص 405 .
26) محمد ترکمان، پیشین، جلد اول، ص 196 .


ادامه مطلب



[ سه شنبه 7 آذر 1396  ] [ 4:04 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
 
 
 

آيت‌‍الله سيدحسن مدرس نام‌آورترين روحاني مشروطه‌طلب و آزاديخواه؛ پس از سالها مبارزه در راه حفظ و گسترش دستاوردهاي انقلاب مشروطيت ايران كه مهمترين آن حضور در چند دوره مجلس شوراي ملي و در همان حال مخالفت با روند ناصواب صعود رضاخان بر اريكه قدرت و سلطنت و اقدامات خلاف رويه او بود، نهايتاً طبق خواسته و موافقت رضاشاه در شب دهم آذر ماه سال 1316 توسط چند تن از مأموران اداره آگاهي و تأمينات شهرباني در تبعيدگاهش، كاشمر به قتل رسيده. شربت شهادت نوشيد و فقط پس از سقوط نهايي رضاشاه از سرير سلطنت بود كه دادگاه ويژه رسيدگي به جنايات دوران سلطنت او توانست عاملان و مباشران قتل مدرس را شناسايي، محاكمه و معرفي كند. براساس مدارك ارائه شده از سوي دادگاه اشخاص مشروحه زير در توطئه قتل مدرس دخيل بوده‌اند:رسدبان 2 محمود مستوفيان رئيس وقت شهرباني كاشمر، حبيب‌الله خلج از مأموران شهربانيكاشمر، ياور محمدكاظم جهانسوزي رئيس وقت پليس شهرباني مشهد، پاسيار منصور وقار وركن‌الدين مختاري رئيس وقت اداره كل شهرباني. بدين ترتيب با دستور مستقيم رضاشاه كه از سوي ركن‌الدين مختاري اجراي آن به رياست شهرباني خراسان محول شد، نهايتاً محمود مستوفيان، حبيب‌الله خلج و محمدكاظم جهانسوزي با معاونت يكديگر در شب دهم آذر 1316 آيت‌الله سيدحسن مدرس را ابتدا مسموم و سپس خفه كرده به قتل مي‌رسانند. همسر سرهنگ اقتداري (قبل از واقعه قتل مدرس رئيس شهرباني كاشمر بود و به خاطر اجتناب از قتل مدرس سمتش را به محمود مستوفيان واگذار كرده بود) درباره روند قتل مدرس توسط مأموران شهرباني رضاشاه به دادگاه محاكمه جانيان شهرباني رضاشاه چنين توضيح داده است:

در سال 1316 مرحوم اقتداري شوهر من كه رئيس شهرباني كاشمر بود به مشهد حركت كرده، بنده هم با او به مشهد رفتم. سرهنگ نوايي ايشان را مأمور كرده بود كه برود به خواف و مرحوم مدرس را از خواف به كاشمر بياورد. بنده از آنجا رفتم به كاشمر و مرحوم اقتداري به خواف رفت. تقريباً ساعت ده و يازده بود كه مرحوم اقتداري آمدند. مرحوم مدرس هم با ايشان بود با يك نفر مأمور وارد شد به منزل. مرحوم مدرس در منزل ما بود. مرحوم اقتداري نزديك شهرباني يك خانه اجاره كرد و مرحوم مدرس را بردند در آن خانه. دو روز بعد مرحوم اقتداري آمد منزل ديدم اوقاتش خيلي تلخ است و گرفته است. گفتم چه خبر است؟ ابتدا چيزي نگفت چون خيلي اصرار كردم اظهار كرد كه يك دستوراتي راجع به اين سيد بيچاره و از بين بردن او رسيده است كه نمي‌دانم چه كنم و مي‌گفت اگر من اين كار را بكنم جواب خدا را چه بدهم و اگر نكنم از دست اين شيرهاي درنده چه كنم كه خودم را ممكن است از بين ببرند. من گفتم ممكن است استعفا بدهيد؟ گفت همين خيال را دارم و استعفا داد. اين استعفا در زمان سرهنگ وقار رئيس شهرباني خراسان بود. استعفاي او قبول شد و دستور دادند كه شهرباني را تحويل محمود مستوفيان بدهد. ايشان شهرباني را تحويل داد به مستوفيان ولي چون دستوري راجع به تحويل مدرس نرسيده بود از تحويل دادن او خودداري كرد و مستوفيان هم هميشه اصرار مي‌كرد كه مدرس را هم تحويل بگيرد. در اين بين ياور جهانسوزي آمد به كاشمر به اتفاق حبيب‌الله خلج پاسبان كه مأمور مشهد بود. جهانسوزي آمد به منزل مرحوم اقتدار، گفت كه اقتدار چرا معطلي و چرا حركت نمي‌كني؟ مرحوم اقتدار گفت معطلي من راجع به اين حبسي است كه او را چه كنم؟ گفت او را هم بايد تحويل محمودخان مستوفيان بدهيد. ايشان هم مدرس را تحويل مستوفيان داد و فرداي آن روز حركت كرديم مشهد و همان روزي كه جهانسوزي آمد و اين صحبتها را با اقتداري كرد، گفت كه من مي‌روم يك روز مأموريتي دارم انجام مي‌دهم و برمي‌گردم. تا من برگردم شما نبايد اينجا باشيد. بعد از دو روز گويا روز سوم بود يك روز اقتداري به من گفت ديدي خدا با ما بود كه اين كار را نكرديم. گفتم چه شده است؟ گفت همان شب كه ما حركت كرديم جهانسوزي از مأموريت به كاشمر برمي‌گردد و با حبيب‌الله خلج و محمود مستوفيان مشروب زيادي مي‌خورند و مي‌روند با مدرس سماوري آتش مي‌كنند و چاي مي‌خورند و در اول چاي را خود مرحوم مدرس مي‌ريزد براي آنها. دفعه دوم محمود مستوفيان مي‌گويد اجازه مي‌دهيد من چاي بريزم؟ اجازه مي‌دهند چاي مي‌ريزد و دواي سمي را در استكان مدرس مي‌ريزد و چاي را مي‌خورند. چون مدتي مي‌گذرد و مي‌بينند اثري نبخشيده جهانسوزي برمي‌خيزد و اشاره به مستوفيان مي‌كند و از اطاق بيرون مي‌رود. مستوفيان هم عمامه سيد را كه سرش بوده برداشته و مي‌كند توي دهانش تا خفه شود و همان شبانه هم مي‌برند دفن مي‌كنند. دستوري كه براي از بين بردن مدرس از تهران آمده بود تلگراف رمز بوده به امضاي سرهنگ وقار. مرحوم اقتداري آن تلگراف را كه رمز بود با كشف آنكه در خارج كشف كرده بود به من نشان داد. نوشته بود بايد به طوري كه هيچ كس حتي قراول درب اطاق مدرس هم نفهمد با استركنين او را از بين ببريد... مرحوم اقتداري از مشهد به شهرباني همدان منتقل شدند و پس از بيست روز از ورود به همدان مريض شد. بر اثر دواي عوضي كه داده بودند مرحوم شد.

 

 

 

 

 

  • baghdasht1.blogfa.com

    ______________________

       barrud.rasekhoonblog.com 

    _____________________
        #کاشمر
    #کوهسرخ #کریز

    ___________________

     #خراسان رضوی: 

    احمداسماعیلی کریزی

    _________________________

    " اینستاگرام"

    baghdashtkariz33828
    ____________________

     

 

 

 

تلویزیون اینترنتی شیعیان


ادامه مطلب



[ سه شنبه 7 آذر 1396  ] [ 4:01 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

تعداد کل صفحات : 16 :: 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4080617 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب