کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

چشمه سلطان ولی کریز
چشمه سلطان ولی کریز
 
نويسندگان

حدیث کســاء

این شنیدم من زهرای بتول
دختراحمدگل یاس رسول
که پدرروزی بیامدمنزلم
گفت پس باداسلامت نوگلم
گفتمش برتوسلام ازمن پدر
هرچه جزنیک است ازجانت بدر
گفت اواندروجود خویشتن
ضعف می یابم سراسردربدن
گفتمش ازضعف وسستی ای پدر
جویم ازربّم پناهی سربه سر
گفت بامن: فاطمه آورمرا
خودبپوشانم بدن بایک کساء
پس بیاوردم یمانی آن کساء
خودبپوشاندم پدرباآن عبا
یک نظربرروی ایشان دوختم
درتلاءلوء بدرکامل یافتم
ساعتی نگذشت زین که آمد حسن
آمداندرنزدمن فرزند من
گفت ای مادرسلام ازمن تورا
چون بیامدنزدمن درآنسرا
گفتمش ای نورچشمانم سلام
میوه قلبم درودت زین کلام
گفت: مادر ! برمشامم می رسد
عطرپاک جدمن گویا وزد
عطرجان آن رسول انس وجان
می رسد برجان من اینجاعیان
گفتم آری جدک تحت الکساء
رفت فرزندم همی سمت عبا
گفت ای جدم رسول الله سلام
وه ! مبارک نام اواندرکلام
میدهی اذن دخولم ای رسول؟
تابیایدنزدتوابن بتول؟
گفت ای فرزند من بادت سلام
صاحب حوضم درودت زین کلام
پس اجازت دادمت فرزند من
تا بیایی زین اشارت نزد من
رفت اندرنزد ایشانم حسن
نزد خورشید است ماه انجمن
ساعتی نگذشت زین که آمدحسین
مرمراگفتاسلام آن نورعین
گفتمش ای نورچشمانم سلام
میوه قلبم گل جانم سلام
گفت :مادر! آیداینجابرمشام
نزدت اینک گوئیا عطری مدام
عطرجدمن رسول حق رسد
اینچنین عطری بخودجان راکشد
گفتم آری جدتو با مجتبی
باهم اینجاینددرزیرعبا
رفت پس نزدیکشان آنک حسین
شوق احمد در دلش بیشک حسین
گفت ایجدم زمن برتوسلام
اختیارت داده الله خودمدام
میدهی آیا اجازت تاشوم
نزدتان زیرعبایت جاشوم
گفت بااو :برتوفرزندم سلام
ای شفیع امتم نزدم خرام
من اجازه دادمت اینک حسین
پس بشدزیرعباآن نورعین
آندم آمدبوالحسن مولی علی
بن ابیطالب جهانی را ولی
گفت یا بنت رسول الله سلام
گفتمش من هم سلام اندر کلام
السلام ای بوالحسن روی زمین
سایه ی حق ای امیرالمومنین
گفت پس: ای فاطمه عطری کنون
شامه ام را مینوازد پاک چون
بوی پاک فخر عالم آن رسول
آن برادر، ابن عمم ای بتول
گفتم آری او و فرزندان تو
نزد هم رفتند آنجا نو به نو
پس علی نزدیک شد بر آن عبا
او سلامی گفت در نزد کساء
ای رسول الله سلامم بر تو باد
مومنان زین جمع میگردند شاد
هست اجازت تا که آیم نزدتان؟
عالمی باشد ارادتمندتان
گفت او را ای برادر ای وصی
ای تو بعد من بر این عالم ولی
ای پس از من پرچمم در دست تو
زنده دین حق مدارش هست تو
نک اجازه دادمت یعنی بیا
صاحب بی قید و بی شرط لوا

شد علی در نزد آنها بی درنگ
آسمان دریافت از خورشید رنگ
پس برفتم خویشتن نزد عبا
وه ! چه جمعی گشته اینجا مرحبا
خود سلامی گفتم آنجا بر پدر
بر رسول حق به عالم تاج سر
هست اجازت تا که آیم نزدتان
آفتاب آسمان گردد عیان
گفت بادا بر تو یا بنتی سلام
السلام یا بضعت(ت مونث) منی سلام
من اجازه دادمت ای دخترم
پاره جانم بیا اندر برم
آری آری پاره جانم بیا
کرنباشی نیست عالم را بقا
پس برفتم نزدشان زیر عبا
تا که کامل گشت اهل این کساء
پس گرفت او جانبین آن کساء
خود رسول الله دو سوی آن عبا
پس اشارت کرد او با دست راست
آسمان را،او که عالم را صفاست
گفت او کز نور او بی کم و کاست
پشت عالم از وجودش گشت راست
بارالهآ حی سبحان ودود
اهل بیت من همینانند و بود
مر خواص من همینانند و بس
در زمانها هرچه باشد پیش و پس
جملگی را لحم ،خود لحم من است
جملگی را خون من اندر تن است
هر کسی آزار بر آنها دهد
نیش آزار ، او به جان من زند
هرکسی غمگین کند این چند تن
او همی غمگین نموده جان من
جنگ دارم هرکه در جنگ است او
با یکی زین چند تن چون جنگ جو
صلح هستم هر که را صلح است او
با همه این جمع با خلق نکو
دشمنم با هرکه با این جمع او
دشمنست، با من نگردد جمع او
دوست هستم هر کسی که او دوست هست
با محبت دل به اهل من ببست
جمله اندازمن منم زین انجمن
من ز ایشانم همه ایشان زمن
پس درود و رحمت و بخشایشت
مغفرت ،رضوانت و آمرزشت
بر من و بر اهل من بادا مدام
بر همه آنان مداوم بادوام
دور گردان هر چه که ناپاکی است
از همین جمعی که خود افلاکی است
پاک گردان جملگی را ای بزرگ
پاکِ پاکِ پاک ،پاکیِّ بزرگ
پس بگفتا صاحب عز وجلال
آن خدوندعزیز و ذوالجلال
ای کسانی که شما را آشیان
داده ام اندر تمام آسمان
ای فرشته نامها ،کروبیان
ای ملائک نامتان اندر بیان
من نکردم آسمان را خلق نیز
نه زمین گسترده کردم فضل ریز
نه قمر را روشنش بنموده ام
شمس را رخشنده اش ننموده ام
نه نمودم گردش دور فلک
که شود مبهوت از دورش ملک
نه بگفتم بحر را جاری شود
کشتی ای بر بحر خود راهی شود
جز به عشق جملگی این پنج تن
که کنون جمعند در این انجمن
آن کسانی که کنون زیر عبا
جمع گردیدند با صاحب لوا
گفت آنگه جرئیل ای کردگار
کیستند آنان کنون نامی بیار
گفت پس آنگه خداوند جلیل
آن دلیل خود منزه از دلیل
جمله ایشان بر نبوت اهل بیت
بر رسالت معدنند و شاه بیت
فاطمه باشد هم او هم باب او
شوهر او با پسرهایش بگو
پس به رب خویش گفتا جبرئیل
ای خداوندم ایا رب جلیل
میدهی آیا اجازت تا روم
بر زمین تا که ششم زآنها شوم؟
گفت رب العالمین آری برو
قد اَذِنتُ لک امین آری برو
جبرئیل آمد زمین با این کلام
او بگفتا یا رسول الله سلام
می فرستد ربی الاعلی مدام
بر وجودت احمد مرسل سلام
آنچنان مخصوص میدارد به تو
با محبت با کرم او نو به نو
او قسم فرمود خود بر عزتش
بر جلال خود قسم بر حضرتش
من نکردم آسمان را خلق نیز
نی زمین گسترده کردم فضل ریز
نه قمر را روشنش بنموده ام
شمس را رخشندهاش ننموده ام
نه نمودم گردش دور فلک
که شود مبهوت از دورش ملک
نی بگفتم بحر را جاری شود
کِشتی ای بر بحر خود راهی شود
جزبرای عشقتان ای مصطفی
خلق گردیدند از حب شما
پس اجازت داد رب العالمین
تا بیایم نزدتان روی زمین
نک اجازت میدهی ای مصطفی
تا بیایم نزدتان زیر عبا
پس رسول الله بگفتایش کلام
ای امین وحی ایزد السلام
دادمت اینک اجازت پیش آی
جلوه ای از جان عالم را نمای
پس بشد جبریل خود تحت الکسا
شد ششم در نزد ما زیر عبا
گفت:می گوید خدا بهر شما
خواستم تا دور باشید از خطا
دور کردم رجس را من از کرم
از تو و از اهل تو سازم حرم
طهر اطهر کرده ام من جملگی
پاک پاک پاک بی آلودگی
پس بگفتا خود علی با باب من
با خبر سازم ز فضلِ انجمن
اینکه بنشستیم در زیر عبا
خود چه فضلی دارد آن نزد خدا؟
پس سخن آغاز بنمود آن نبی
لب ز هم بگشود فخر عالمی
گفت سوگند بر آنکه نبی
بعثتم بر حق بداد از عالمی
می نگردد ذکر این محفل بجای
از میان جمعهای این سرای
که در آن باشند جمع شیعیان
دوستان جان ما در آن میان
تا که رحمت نازل آنجا می شود
در احاطه با ملائک می رود
مغفرت خواهند تا هستند جمع
گرد این ذکرند چونان گرد شمع
پس علی گفتا قسم بر ذات حق
رستگارانیم ما پس زین سبق
بر خدای کعبه می آرم قسم
پیروان ما ازین خوان کرم
جملگی پس رستگار عالم اند
جمله ای گفت او به عالم هست پند
بار دیگر کرد آغاز سخن
آن نبی رب حق ذوالمنن
یا علی سوگند من بر آن کسی
که نبی انگیخت من را از بسی(بسی: بسیاری)
او که برحقّم رسالت داد او
بر نجات مردمان بگذاشت رو
نقل در جمعی ز جمع این زمین
می نگردد جمع ما اینجا چنین
تا در آن محفل بباشد در میان
جمع آنجا عده ای از شیعیان
صاحب همی بود در جمعشان
دفع میسازد خدا همش عیان
گر که غمداری در آن مجمع بود
خود خدا غم را ز جان او برد
می نباشد طالب حاجت مگر
حاجتش را میدهد حق سربه سر
گفت پس آندم علی مرتضی
آن وصی و جانشین مصطفی
به خدای کعبه ما و شیعیان
رستگارانیم در عالم عیان
ما سعادت در دو عالم یافتیم
بر خدای کعبه دل را باختیم

"پایان"






[ شنبه 23 آبان 1394  ] [ 4:19 PM ] [ احمد ]
نظرات 0
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ


استان خراسان رضوی:شهرستان مشهدمقدس

آمار سايت
كل بازديدها : 4285095 نفر
تعداد نظرات : 49 عدد
تاريخ ايجاد وبلاگ : پنج شنبه 14 خرداد 1394  عدد
كل مطالب : 13380 عدد
آخرين بروز رساني : یک شنبه 3 فروردین 1399 
کد موزیک آنلاین برای وبگاه
امکانات وب