خاطرات انقلاب(27) ازکتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام علی اسماعیلی کریزی
تصرف سفارت آمریکا
روز دوم یا سوم پیروزی انقلاب، اعلام شد که سفارت آمریکا توسط نیروهای مردمی، مورد هجوم قرار گرفته است. بلافاصله با همان دوستمان آقای رضائی، به محل سفارت رفتیم. از داخل اتاقها و زیر زمین سفارت نیز بازدید کردیم. در آن زمان آقای دکتر ابراهیم یزدی وزیر امور خارجة دولت بازر گان بود. در محل سفارت حاضر شد و آمریکائیها را جمع کرد و ا ز آنها معذرت خواهی نمود. به زبان انگلیسی خیلی مسلط بود و از مردم خواهش کرد، سفارت را ترک کنند و ساختمان سفارت تخلیه و تحویل امریکائیها شد و به قول معروف غائله ختم شد.
باز گشت پیروز مندانه
پس از مدتی فعالیت در تهران، به شهرستان کاشمر بازگشتم و سری به زادگاهم روستای کریز زدم. زیارت پدر و مادر و دیدار اقوام و خانواده که در راستای انقلاب خیلی رنج دیده و مرارتهای فراوانی تحمل کرده بودند، همراه با شیرینی پیروزی بسیار لذت بخش بود. مردم دسته دسته به منزل ما میآمدند و تبریک میگفتند. البته دوری من ازخانه و خانواده، مسئلهای عادی شده بود. طوری که پس از ورود به منزل، دختر کوچکم فاطمه، مرا نمیشناخت و به آغوشم نمیآمد.
تصدی شهربانی کاشمر
پیروزی انقلاب خستگی از تن همه بیرون کرده بود. مجدداً خانواده را در روستا تنها گذاشته و عازم کاشمر شدم. چون رئیس شهربانی وقت کاشمر فرار کرده بود، باید شهربانی توسط نیروهای انقلابی اداره میشد. چند روزی تصدی شهربانی با آقای عربی بود. از من خواستند حدود دو هفته مسئولیت شهربانی، حفظ سلاح و مهمات وتحویل اسلحه جهت نگهبانی و اداره زندان، به عهدة اینجانب باشد.
مجبور بودم شبانه روزی در آنجا بمانم. از غذای شهربانی استفاده نمیکردم و چون محیط کوچک بود و مردم ما را میشناختند، تهیه نان و غذا از بیرون هم برایم مشکل بود. فقط گاهی در بین روز میتوانستم، از شهر بانی خارج شوم و مقداری نان تهیه کرده و در گوشهای دور از چشم ارباب رجوع، رفع گرسنگی نمایم، یا به منزل بستگان بروم که آنهم مشکل بود. لذا موجب شد که دچار سوء تغذیه شده و مریض شوم. بالاجبار چند روزی را در بیمارستان بستری گردیدم. پس از بهبودی به روستا رفته و با خانواده روانه قم شدیم؛ به امید اینکه بتوانم، ادامه درس و بحث حوزه را داشته باشم.
منبع : کتاب خاطرات زیبا نوشته حجت الاسلام والمسلمین علی اسماعیلی کریزی