واحد کنترل(Control unit) این قسمت فعالیت بقیه قسمتها را کنترل میکند.واحد کنترل یک ماشین حالت متناهی است.واحد کنترل مداری است که جریان دادهها در پردازنده را کنترل میکند و اعمال سایر واحدها را کنترل میکند.در حالتی آن یک مغز داخل مغز است زیرا آنچه را در پردازنده اتفاق میافتد را کنترل میکند.
منابع
یافتههای تازه و پیشرفتهای فناوری، تقریبا همیشه دو بعد دارند: رو به زندگی بهتر و آرامش بیشتر و در عین حال استفاده بر علیه آرامش دیگران. خب، گاهی یکی از این بعدها بر دیگری غالب میشود. برای مثال، بر اساس گزارشی که پاپساینس منتشر کرده، یک شرکت فناوری نانو در اسراییل مدعی شده که رنگی ساخته است که میتواند هواپیماها، موشکها، هواپیماهای کنترل از راه دور و خلاصه هر ابزاری که بتواند در آسمان به پرواز دربیاید را از چشم رادارها دور نگه دارد. باید دید این پیشرفت تازه چه کاربردهایی خواهد داشت!
این شرکت رنگ تازه خود را روی موشکها آزمایش کرده و ظاهرا نتیجه رضایتبخش بوده است. البته پوشاندن هواپیماها با این رنگ نانو آنها را کاملا از صفحه رادار محو نخواهد کرد، اما به حدی اخلال در تشخیص به وجود میآورد که هواپیمای جنگی شناخته نشود.
رادار امواج الکترومغناطیس ارسال میکند و اگر این امواج با جسم جامدی برخورد کنند، بازتاب میشوند. بازتاب مداوم یک سری از امواج، نشان دهنده حضور یک جسم خاص است. رنگ نانوی جدید، این امواج را جذب میکند، به گرما تبدیل میکند و به اتمسفر میفرستد. ممکن است قسمتی از امواج به رادار برگردد اما آن قدر ضعیف و نامنظم است که دیگر به حساب نمیآید.

دانشمندان در آمريكا لباسي را توليد كردهاند كه ميتواند بشنود و حرف بزند.
به گزارش سرويس «علمي» خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين گروه از دانشمندان به سرپرستي پرفسور يوئل فينك از دانشگاه ماساچوست نوعي الياف كاربردي را خلق كردهاند كه ميتواند صدا را شناسايي كرده و توليد كند.
با اين ابداع طبيعت منفعل الياف و منسوجات به پوشاك آوازه خوان تبديل ميشود.
به گفته محققان كاربردهاي اين دستاورد جديد شامل توليد لباسهايي است كه خودشان ميكروفنهاي حساسي هستند، صدا را دريافت ميكنند يا عملكردهاي بدن را كنترل ميكنند و يا داراي قطعات بسيار ريزي هستند كه ميتوانند جريان خون مويرگها يا فشار موجود در مغز را اندازهگيري كنند.
دانشمندان معتقدند اين لباس نه تنها ميتواند بشنود، بلكه همچنين قادر به توليد صدا هم هست. شما در واقع ميتوانيد صداي اين الياف را بشنويد.
به گزارش خبرگزاري فرانسه، اين الياف جديد بر اساس پلاستيكي ساخته شدهاند كه در ميكروفنها استفاده ميشود.
محققان محتوي فلورين در اين پلاستيك را به گونهاي دستكاري كردند كه مولكول هاي آن نامتعادل بمانند.
اين عدم تعادل به پلاستيك خاصيت پيروالكتريكي ميدهد به اين معني كه وقتي در يك ميدان الكتريكي قرار بگيرد، شكل آن تغيير ميكند.
شرح اين دستاورد در مجله «نيچر قريالز» به چاپ رسيده است.
انشمندان انگليسي موفق به ابداع نوع جديدي از «زره مايع» شدهاند كه آن را «كاسترد ضد گلوله» ناميده اند و آزمايشها بر روي اين زره جديد را آغاز كردهاند.
به گزارش سرويس «علمي» خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، دانشمندان ادعا ميكنند كه اين ماده جديد و فوقالعاده سبك وزن در نهايت ميتواند جايگزين پوششهاي ضخيم چند لايه و سنگين كولار شود كه در حال حاضر در جليقههاي ضد گلوله براي سربازان مورد استفاده قرار ميگيرد.
محققان بريستول براي ابداع اين زره جديد يك مايع ضخيم كننده پشم را با ماده فعلي در جليقههاي ضد گلوله موسوم به كولار تركيب كردهاند.
فرمول شيميايي مايع جديد فاش نشده است، اما دانشمندان ميگويند: اين ماده با ضخيم شدن و چسبنده شدن در لحظه اصابت گلوله به آن عمل ميكند.
به گزارش تلگراف، دانشمندان اين مايع زرهي جديد را كاسترد ضد گلوله ناميده اند. كاسترد نام نوعي سس دسر است و به لحاظ چسبندگي مولكولهاي آن شبيه به اين مايع جديد است.
نتايج آزمايشها تاكنون نشان داده است كه تركيب كولار با اين مايع بسيار موثرتر است.
محققان ميگويند: زره جديد كمتر سربازان را خسته ميكند و در مقابله نيزهها و گلولهها مقاومتر و ضد ضربهتر است.
فکر کردن توانایی ویژهای است که سطوح متفاوتی دارد. با این حال تا پیش از این تصور میشد که فقط حیوانات قادر به فکر کردن هستند. اما به نظر میرسد که این تصور کاملا اشتباه بوده است و گیاهان هم میتوانند فکر کنند. جالباین که ظاهرا گیاهان هم دسته سلولهایی معادل سیستم عصبی مرکزی حیوانات دارند که در سراسر گیاه کشیده شده است.
ماجرا از مطالعه تازه دانشمندان بر روی گیاهی از خانواده هویج برمیگردد که نشان داده میتواند اطلاعات را به خاطر بسپارد و به آن پاسخ هم بدهد. ظاهرا این گیاه از یک سیستم ارتباطی درونی برای فکر کردن استفاده میکند که مشابه سیستم عصبی مرکزی در حیانات عمل میکند.
بر اساس گزارشی که پاپساینس منتشر کرده، وقتی به این گیاه که آرابیدوپسیس تالیانا نام گرفته، نور تابانده میشود، کل گیاه به این نور واکنش نشان میدهد و حتی وقتی منبع نور خاموش میشود، واکنش گیاه همچنان باقی میماند، یعنی گیاه منبع نور را فراموش نمیکند. از آنجایی که طول موجهای متفاوت نور، واکنشهای متفاوتی را در این گیاه برمیانگیزد، بنابراین گیاه از اطلاعات نوری برای واکنشهای حفاظتی شیمیایی متفاوت استفاده میکند.
وقتی نور به برگ میتابد، به واسطه سلولی خاص همه سلولهای گیاه خبردار میشوند. این سلولهای خاص در همه بخشهای گیاه وجود دارند. محققان با اندازهگیری سیگنالهای الکتریکی این سلولها، آنها را معادل سیستم عصبی مرکزی گیاهان دانستهاند. با این حال این یافته نیاز به مطالعات تکمیلی فراوانی دارد.
الکساندر، پس از تسخیر کردن حکومت های پادشاهی بسیار، در حال بازگشت به وطن خود بود.
در بین راه، بیمار شد و به مدت چند ماه بستری گردید.
با نزدیک شدن مرگ، الکساندر دریافت که چقدر پیروزی هایش، سپاه بزرگش، شمشیر تیزش و همه ی ثروتش بی فایده بوده است.
او فرمانده هان ارتش را فرا خواند و گفت:
من این دنیا را بزودی ترک خواهم کرد.
اما سه خواسته دارم ، خواسته هایم را حتماً انجام دهید.
فرماندهان ارتش درحالی که اشک از گونه هایشان سرازیر شده بود موافقت کردند که از آخرین خواسته های پادشاهشان اطاعت کنند.
الکساندر گفت:
اولین خواسته ام این است که پزشکان من باید تابوتم را به تنهایی حمل کنند.
ثانیاً، وقتی تابوتم دارد به قبر حمل می گردد، مسیر منتهی به قبرستان باید با طلا، نقره و سنگ های قیمتی که در خزانه داری جمع آوری کرده ام پوشانده شود.
سومین و آخرین خواسته این است که هر دو دستم باید بیرون از تابوت آویزان باشد.
مردمی که آنجا گرد آمده بودند از خواسته های عجیب پادشاه تعجب کردند.
اما هیچ کس جرأت اعتراض نداشت.
فرمانده ی مورد علاقه الکساندر دستش را بوسید و روی قلب خود گذاشت و گفت :
پادشاها، به شما اطمینان می دهیم که همه ی خواسته هایتان اجرا خواهد شد. اما بگویید چرا چنین خواسته های عجیبی دارید؟
در پاسخ به این پرسش، الکساندر نفس عمیقی کشید و گفت:
من می خواهم دنیا را آکاه سازم از سه درسی که یاد گرفته ام.
می خواهم پزشکان تابوتم را حمل کنند چرا که مردم بفهمند که هیچ دکتری نمی تواند هیچ کس را واقعاً شفا دهد.
آن ها ضعیف هستند و نمی توانند انسانی را از چنگال های مرگ نجات دهند.
بنابراین، نگذارید مردم فکر کنند زندگی ابدی دارند.
دومین خواسته ی درمورد ریختن طلا، نقره و جواهرات دیگر در مسیر راه به قبرستان، این پیام را به مردم می رساند که حتی یک خرده طلا هم نمی توانم با خود ببرم. بگذارید مردم بفهمند که دنبال ثروت رفتن اتلاف وقت محض است.
و درباره ی سومین خواسته ام یعنی دستهایم بیرون از تابوت باشد، می خواهم مردم بدانند که من با دستان خالی به این دنیا آمده ام و با دستان خالی این دنیا را ترک می کنم ...
آرتور اش
قهرمان افسانه ای تنیس
هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد.
طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند.
یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: "چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟"
![]()
آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت:
در سر تا سر دنیا
بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند.
حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند.
از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند
و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می کنند
پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند.
پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی ویمبلدون را می یابند.
چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند.
و دو نفر به مسابقات نهایی.
وقتی که من جام جهانی تنیس را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که "خدایا چرا من؟"
و امروز وقتی که درد می کشم، باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم :"چرا من؟"شقایق
آمد رمز سرمستی هماره لیله میلاد نگاره شب طلوع رخ یاره رخ یاره رخ یاره طلوع فجر شام تار آمد به باغ فاطمه بهار آمد حسین حسین یا ابن الزهرا وصفش فراتر از این ابیاته ناخدای فلك نجاته اوکه قتیل الابراته ابراته ابراته به ملک دل امیر واربابه حسین حسین ترانه آبه حسین حسین یا ابن الزهرا مهرش با گل وجودم عجینه وصف كربلاش روبس اینه بهشت خدا روزمینه روزمینه روزمینه بدین امید زنده وپابستم رسد به كربلای او دستم حسین حسین یا ابن الزهرا
دوره زندگانیامام حسین علیه السلام در سوم شعبان سال چهارم هجری با ولادت خود جهان را نورانی ساخت و عطر حضور خود را در گیتی گستراند. آن حضرت حدود شش سال در کنار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و مادرش حضرت زهرا علیهاالسلام بود و سپس نزدیک به سی سال دوره همراهی با پدرش امام علی علیه السلام را سپری کرد. پس از آن، در زمان امامت امام حسن مجتبی علیه السلام ، ده سال یاور ایشان بود و به وی بسیار احترام می گذاشت. بعد از آن، ده سال دوره حکومت معاویه را تحمل کرد و سپس در آغاز حکومت نامشروع یزید، بیعت با او را نپذیرفت و به قیام برخاست و همراه با یاران باوفایش، در 57 سالگی به شهادت رسید. انسان کاملروح حماسی، یکی از بارزترین ویژگی های انسان کامل است که به تناسب شرایط زمانی و مکانی در شخصیت امامحسین علیه السلام نمایان شده بود. آن حضرت پیش از قیام عاشورا، در کنار پدر بزرگوارش امیرمؤمنان به جنگ با پیمان شکنان و زیاده خواهان پرداخت. از ایشان خطبه ای در جنگ صفین نقل شده است که ضمن آن، مردم را به حماسه و دلیری ترغیب می کند. امامحسین علیه السلام ، در همان مراحل مقدماتی جنگ صفین که شامیان مسیر آب را بسته بودند، در باز پس گرفتن آب از دست آنان نقش اساسی داشت؛ به طوری که امام علی علیه السلام پس از آن پیروزی فرمود: «هذا اوّلُ فَتحٍ بِبَرَکَةِ الحسین علیه السلام ؛ این نخستین پیروزی است که به برکت حسین علیه السلام به دست آمد». احترام امام حسن علیه السلامامام حسن مجتبی علیه السلام برای برادرش امامحسین علیه السلام به گونه ای احترام می گذاشت که گویا ایشان از وی بزرگ تر است. ابن عباس از یاران امیرمؤمنان علیه السلام می گوید: امام حسن علیه السلام در مجالس، با ما عادی می نشست، ولی هرگاه حسین علیه السلام وارد می شد، به احترام او خود را جمع می کرد و تغییر حالت می داد. این موضوع برای من نامفهوم بود و علت آن را از حسن بن علی علیه السلام پرسیدم، فرمود: «من هیبت او را مانند هیبت پدرم می دانم.» ابن عباس می افزاید: حسین علیه السلام از کودکی و جوانی، شخصیتی زاهد و شگفت بود. همراه با پدرش علی علیه السلام غذا می خورد و به غذایی همانند غذای ایشان قناعت می کرد و در گرفتاری ها و مشکلات در کنار پدرش بود. خداوند این پدر و پسر را پیشوای امت قرار داده بود. سپس میان آنان فاصله انداخت تا مردم از سنت و اخلاق نیکوی هر دو در دو عصر و زمان مختلف و گسترده بهره مند شوند و اگر خدای تعالی هر دو را در یک برهه جمع می کرد برای بهره گیری دیگران مجالی باقی نمی ماند». روزه عرفهیکی از یاران امام حسن مجتبی علیه السلام می گوید: روز عرفه نزد حسین علیه السلام رفتم و جمعی در حضورش بودند. دیدم همه روزه هستند و قرآن در دست دارند و آن را می خوانند و منتظر فرا رسیدن وقت افطارند. از محضر آن حضرت چند مسئله پرسیدم و پاسخ دادند. از پیشگاه نورانی ایشان بیرون آمدم و به خانه امام حسن علیه السلام رفتم. دیدم مردم دسته دسته وارد می شوند و از غذاهایی که آماده هست استفاده می کنند و با خود می برند. من در شگفت بودم که امام مجتبی علیه السلام فرمود: چرا نمی خوری؟ عرض کردم: آقای من! روزه هستم و امروز شما دو برادر را گوناگون یافتم. برادرت حسین علیه السلام را دیدم که روزه بود و منتظر افطار و شما، سفره انفاق بر مردم گسترده اید؟ امام حسن علیه السلام مرا در آغوش گرفت و فرمود: آیا نمی دانی که خدای متعالی ما را برای رهبری امت پیغمبر قرار داده است؟ اگر دو برادر به یک روش اتفاق کنیم، برای شما مجالی باقی نمی ماند. برادرم در این روز شریف روزه گرفته و به عبادت مشغول است، به جهت روزه داران شما، و من غذا می خورم، برای همراهی با دیگران.حفظ یادگار پدرعزت نفس، از ویژگی های بارز امامحسین علیه السلام در طول زندگانی بود؛ به گونه ای که ایشان حتی به هنگام ضرورت، یادگار پدر بزرگوارش امیرمؤمنان را به معاویه نفروخت. امام علی علیه السلام چشمه ابی نِیزَر را احداث کرد و منافع آن را برای تهی دستان و در راه ماندگان صدقه داد و در کاغذی نوشت: «این چشمه ها نه فروختنی هستند و نه بخشیدنی... مگر اینکه حسن علیه السلام و حسین علیه السلام به آنها نیاز پیدا کنند که در این صورت در اختیار آنان است و جز این دو برای کس دیگری نیست». اتفاقا روزی امامحسین علیه السلام برای کمک به نیازمندان بنی هاشم، از یاران خود قرض کرد و سپس برای ادای قرض به مشکل افتاد. معاویه مبلغ دویست هزار دینار برای حضرت فرستاد تا چشمه ابی نیزر را به او بفروشد، ولی ایشان از فروختن آن امتناع ورزید و فرمود: «آن را پدرم صدقه داده است تا بدان وسیله خداوند متعالی او را از گرمای آتش دوزخ مصون دارد و من آن را به هیچ قیمتی نمی فروشم».بهره ای از کوثر زلال حسینیپیوند توحید و امامتروزی امامحسین علیه السلام فرمود: «ای مردم! خداوند بندگان را نیافرید، مگر برای اینکه او را بشناسند و هنگامی که او را شناختند، بپرستند و آن زمان که او را پرستیدند، از پرستش دیگران بی نیاز گردند.» یکی از حاضران پرسید: مقصود از معرفت خدا چیست؟ حضرت فرمود: «یعنی مردم هر عصر باید امامشان را بشناسند؛ امامی که اطاعتش بر آنان واجب است.» در این سخنان کوتاه، گنجینه ای از معارف والای الهی نهفته شده است. حضرت در آغاز سخن، تأکید می کند فلسفه آفرینش انسان، چیزی جز شناخت خدای متعالی نیست؛ زیرا در پرتو این معرفت است که انسان می تواند از یوغ بردگی رها شود و به آزادی واقعی که همان بندگی خداست برسد و نیازهای مادی و معنوی خود را تأمین کند. ایشان در پایان با صراحت تمام می فرماید: خداشناسی، امام شناسی است؛ بدین معنا که مردم هر دوره، با رهبری که می باید از او فرمان بری کنند، آشنا شوند تا به خداشناسی حقیقی برسند. در نگاه امامحسین علیه السلام ، توحید و امامت، پیوند ناگسستی دارند و خداشناسی واقعی بدون امام شناسی دقیق ممکن نیست.هم نشینی با خردمندانهم نشینی با خردمندان و آگاهان جامعه، زمینه رشد و تعالی انسان را فراهم می سازد. امامحسین علیه السلام در روایتی آن را از نشانه های قبولی اعمال برمی شمارد و می فرماید: «از نشانه های قبولی اعمال، هم نشینی با خردمندان، از نشانه های اسباب نادانی، کشمکش با نابخردان و از نشانه های دانا، پذیرش نقد بر گفتار خود و آگاهی از آرای گوناگون است».شریف ترین مردمحساب رسی از خویشتن، زمینه رشد معنوی انسان را فراهم می سازد و او را زودتر به سر منزل مقصود می رساند. شخصی از امامحسین علیه السلام پرسید: شریف ترین مردم کیست؟ فرمود: «آن کس که پیش از اندرز دیگران، خود پند گیرد و پیش از بیدار باش دیگران، خود بیدار شود». عرض کرد: شهادت می دهم چنین کسی سعادتمند است.سراسر نیازروزی از امامحسین علیه السلام پرسیدند: چگونه صبح کردی؟ فرمود: «صبح کردم، در حالی که پروردگارم، بالای سرم، آتش، پیش رویم، مرگ، جوینده ام و حساب الهی، فراگیرم است. در چنین روزی، من در گرو کردار خویشم؛ نه آنچه دوست دارم، پیدا می کنم و نه آنچه نمی پسندم، از خود می رانم. همه کارها در اختیار دیگری است؛ اگر بخواهد عذابم می کند و اگر بخواهد از من می گذرد. بنابراین، کدام فقیری از من نیازمندتر است». |
ادامه مطلب
حضرت ابوالفضل العباس نخستین فرزند از ازدواج حضرت امیر المؤمنین على(علیه السلام) و ام البنین بود ایشان در روز چهارم شعبان سال 26 هجرى در مدینه چشم به جهان گشودند.
ماجراى ازدواج على(علیه السلام) با ام البنین
قضیه ازدوادج مادر مكرمه اش ام البنین با حضرت على(علیه السلام) بدین گونه بود كه پس از شهادت حضرت زهرا(علیها السلام) على(علیه السلام) برادرش عقیل كه در علم نسب شناسى آگاهى كامل داشت و قبایل و خصلت هاى اخلاقى و روحى انها آشنا بود را به حضور طلبید و از وى خواست كه براى آن حضرت همسرى شایسته و از قبیله اى كه اجدادش از شجاعان و دلیر مردان باشند پیدا كند تا ثمره ازدواجشان فرزندانى شجاع و رشید باشند پس از مدتى عقیل زنى از طایفه بنى كلاب را به حضرت معرفى كرد كه داراى آن ویژگى ها بود نامش فاطمه دختر حزام بن خالد بود و نیاكانش همه از دلیرمردان بودند. حضرت با وى ازدواج نمود و او نیز وظیفه مادرى و سر پرستى براى فرزندان حضرت زهرا(علیها السلام) را به عهده گرفت و آنان را چون فرزندان خود بلكه بیشتر از فرزندانش دوست مى داشت گویند وقتى وى را فاطمه صدا مى زدند وى گفت مرا فاطمه صدا نكنید زیرا فرزندان با شنیدن نام فاطمه به یاد غم هاى مادرشان مى افتند و ناراحت مى شوند بلكه مرا خادم خود بنامید. و حضرت على(علیه السلام) ولى را ام البنین یعنى مادر پسران نامید و به این نام شهرت یافت.
تولد حضرت عباس
حضرت ابوالفضل نخستین فرزند از چنین بانوى با معرفت و حق شناسى بود تولد وى، خانه على(علیه السلام) و دل مولا را غرق نور و سرور ساخت وقتى كه به دنیا آمد حضرت على(علیه السلام) در گوش او اذان و اقامه گفت نام خدا و رسول خدا را بر گوش وى خواند و نام او را عباس قرار داد.
با آن كه این نوزاد بسیار خوش منظر و زیبا بود به طورى كه وى را قمر بنى هاشم نامیده اند و به ماه شب چهارده تشبیه نموده اند و حضرت وى را به نام عباس نام نهاد و آن به این علت بود كه عباس هم به معناى شیر شرزه و خشمگین است و هم به معناى عبوس و چهره گرفته زیرا كه ایشان نسبت به ظالمان چهره اى خشمگین داشتند.
در روز هفتم تولدش گوسفندى را به عنوان عقیقه ذبح كردند و گوشت آن را به فقرا صدقه دادند.
ادامه مطلب
.iran-shadi.com/
وزير خود را در كمال آرامش تسليم كرد و هنگامى كه او را به زندان مىبردند با لحنى ساده گفت: "بله، در اين هم (يعنى به زندان فرستادن من) خيرى وجود دارد." چند روز بعد شاه تصميم گرفت به شكار برود. شاه با گروه بزرگى از همراهان به اعماق جنگل رفتند. ناگهان او شروع به تعقيب گوزن زيبايى كرد و چون داراى سريعترين اسب بود، در اندك زمانى ديگران را با فاصله زيادى پشت سر گذاشت. با اين وجود گوزن همچنان فرار مىكرد تا هنگامى كه پادشاه متوجّه شد كه از همراهانش بسيار دور افتاده است. دير هنگام بود و او به عمق جنگل رفته و راهش را گم كرده بود. خوشبختانه آن راجا از قبل تجربه ماجراهاى زيادى را داشت و از اين رو آرامش خود را از دست نداد. او بسيار خسته و تشنه بود. در همان نزديكى درخت سبز بزرگى بود كه نهر كوچكى از كنارش مىگذشت. او با آن آب رفع عطش كرده، سپس به آن درخت تكيه داد و به خواب فرو رفت. پس از مدّت كوتاهى، پادشاه با صداى خش خشى از خواب بيدار شد. آهسته چشمانش را باز كرد و از ديدن صحنهاى كه در مقابل چشمش قرار داشت، گويى از شدّت ترس منجمد شد. شير بزرگى در كنار او ايستاده و بدن او را بو مىكرد.
ادامه مطلب
.: RASEKHOON.NET:.