«غیبت» به معنای «حاضرنبودن»، تهمت ناروائی است كه به تو زده اند و آنان كه بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمی دانند، آمدنت كه در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت كه هر صبح و شام تو را می خوانند، ظهورت را از خدا می طلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر می شوی، همه انگشت حیرت به دندان می گزند با تعجب می گویند كه تو را پیش از این هم دیده اند. و راست می گویند، چرا كه تو در میان مائی، زیرا امام مائی. جمعه كه از راه می رسد، صاحبدلان «دل» از دست می دهند و قرار از كف می نهند و قافله دل های بی قرار روی به قبله می كنند و آمدنت را به انتظار می نشینند...
و اینك ای قبله هر قافله و ای «شبروان را مشعله»، در آستانه آدینه ای دیگر كه با سوگ امت در شهادت امام حسین(ع) و یارانش همراه است با دلدادگان دیگری از خیل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه می كنیم.
مهدی جان مولای من ...
به شیوه ی غزل اما سپید می آید
صدای جوشش شعری جدید می آید
چه آتشی غم عشق تو زیرسر دارد
که باغ شعرٍ تر از آن پدید می آید
دوباره سبز شده خاک سرزمین دلم
مگر زخطّه ی چشمت شهید می آید؟
نفس نفس به امید تو عمر می گذرد
امید می رود آری ، امید می آید
برای درددل تو مفید نیست کسی
وگرنه نامه برای مفید می آید
مردّدم که تو با عید می رسی از راه
و یا به یُمن قدوم تو عید می آید
کلیدداری کعبه نشانه ی حق نیست
کسی است حق که در آن بی کلید می آید
و حاجیان همه یک روز صبح می گویند:
چقدر بر تن کعبه سفید می آید
اتاق بسته و دری كه تكیه گاه می شود
زپشت پرده كوچه ای كه راه راه می شود
كدام راه، راه تو به سمت خانه ی من است؟
به هر كدام می روم كه اشتباه می شود
تكان خودنویس من در آفتاب اسم تو
به روی سقف خانه ام شبیه ماه می شود
و این شروع بازی دوباره دل گرفتن است
ظهور كن سپید من، دلم سیاه می شود
ز خوشه های گندمی كه روی پرده می تپد
دوباره ذهن بادها پر از گناه می شود
بیا كه بی تو روزها چو رشته های موی من
یكی سپید می شود، یكی سیاه می شود
چه رسم نرگسانه ای به نقطه ای رسیده ام
كه دل به جای گفتگو فقط نگاه می شود
تمام دلخوشی من به چهره های عابران
كه فكر می كنم تویی كه اشتباه می شود
من ریشه در اندوه درختان دارم
شوریده ترین ترانه در جان دارم
من منتظرم كه از سفر برگردی
ای عشق! من انتظار باران دارم
محمد حسن جنت امانی
دریای نور
ادامه مطلب
بال در بال پرستوهای خوب
می رسد آخر سوار سبزپوش
جامه ای از عطر نرگس ها به تن
شالی از پروانه ها بر روی دوش
پیش پای او، به رسم پیشواز؛
ابر با رنگین كمان، پل می زند
ادامه مطلب
یا ابا صالح ...
تهران...هوای سُربی آذر... ولیِّ عصر
دور از نشاط صبح و کبوتر... ولیِّ عصر
سرسام بنزها و صدای نوارها
شبهای بیچراغ و مکدّر ولیِّ عصر
ادامه مطلب
یا ابا صالح ...
دلم امروز گواه است کسی میآید
حتم دارم خبری هست، گمانم باید...
فال حافظ هم هر بار که میگیرم باز
«مژده ای دل که مسیحا نفسی...» میآید
ماه در دست به دنبال که اینگونه زمین
مست، میگردد و یک لحظه نمیآساید؟!
باید از جاده بپرسم که چرا میرقصد
مست موسیقی گامی شده باشد شاید!
گله کم نیست ولی لب ز سخن خواهم بست
اگر آن چهره به لبخند لبی بگشاید
محمدمهدی سیّار
.: RASEKHOON.NET:.